حکمت
و فرهنگ، سلوک
الهی است 195M
اگر
هر ملٌتی بفرهنگ
خود
افتخار
میکند، پس
ایرانیان
بحکمتهای
عقلی و الهی فرهنگ
خود مفتخر
هستند. که
منصفانه قابل
مقایسه با
افتخارات
فرهنگی ملل
دیگر نیست. که
ملل دیگر در
امور تاریخی ونظامی
گری و حتی
اختراعات و
اکتشافات
علمی ، هر یک
بجای
خود
نقش انسان را
در
تمدٌن نوع
بشری و فرهنک
عقل جمعی نوع
بشری ،
انسان را در
علوم بکره ماه رسانده،
و یا در
ماده بأتم و
ترکیبات ریز
تر داخل أتم نیز رسانده
است. ولی در
تکامل جهان
روح
وروان، که تنها
قسمت
موجودیٌت
أصلی و نادیده
چشم ماده نگر
انسان است ،پیشرفت
عرفان وحکمت که
تنها
هدف اوٌلیه و
أزلی ونیز هدف
غاﺌی و نهاﺌی
خداوند مبتکر
و مدبٌر کلٌ
هستی است نرسیده
اند. که
همچنان
بکمالات
مطلق
الهی، یا همین بحث
فلسفی
وعرفانی و
حقیقی است که در
تصوٌف
ایرانی مییابیم پیش
نمیروند . حکمت
و عرفان و
فرهنگی که
آنرا
سلوک
الهی و بهدینی
میگوﺌیم،
روشی
است که
بپیشنهاد
أزلی خداوند و
أنبیای درجه
اوٌل، و
پیگیری
اولیای الهی و
پیام آوران الهی
که تا أبد
برای
رسیدن روح
فردی هر
موجود دنبال
شده
ومیشود. که
از فرمان
الهی
کن فیکون،
برای
شدن و کینونت
و کمال جدا و
سرکشی نشود.
روح
فردی هر
موجود چون
شبنمی از
اقیانوس روح
الأرواح الله
أهورمزدا در
أزل جدا شده
که باید
وحتما از
نردبان انواع
خود را در
صفات الهی خویش
بالا ببرد، و
نزدیکتر بصفات
و قدرتهای الهی
برسد. که در مورد ما
انسانهای نوع بشری
که أشرف
محلوقات شده
ایم ، تنها
خواسته خداوند
در علٌت آفرینشها میباشد.
نوع
انسانی که تا
کنون از این
نردبان انواع
وسلسله صفات
موفٌقانه بالا
آمده،
باید
بنوع
فوق بشری فرشته
گونه که ٥٥ قرن
دیگر
در جهان
آغاز
میگردد باید برسد.
که
هزاران برابر عقل نوع
بشری و صفات الهی وکرامات
و امکانات
فرهیخته تری
خواهند
داشت، که
تکامل روحی شبیه تر
بخداوند را خواهد
داشت. که
بازگشت همگان بخداوند
مقصد الهی در بی نهایت انواع فوق
بشری
وکرامات بالفعل
و بالقوٌه نوعی
کفته شده است .
زیرا
هر
نوع بالاتر
هزاران
برابر
عقل و
امکانات نوع
قبلی را دارد
وخواهند داشت .
مانند تفاوت عقلی نوع
میمون در جنگل و
انسان پیاده شده در سطح ماه که
بچشم میبینیم . و تازه این اوٌل راه
آینده های عظیم
تر میباشد.
روح
فردی
هریک
از ما از أزل
بی ابتدا، در بی نهایت
از
انواع تحت جمادی
أثیری و تحت
أثیری، و
بینهایت انواع
جمادی
وفراوان انواع
مولکولی و
اورگانیک، بانواع
فراوان
گیاهی
و انواع
جیوانی رسیده ،که در نوع
بشری باید خود را
ببینهایت
انواع
فوق بشری تا
خداوند،
درکمال صفاتی
و عقلی
وروحی پیش
برود.
زمانهای بس دراز
گذشته و عذاب مشکلات زندگی
های
نوعی در
جهنٌم جهان، که تنها سیصد هزار
سال است که روح
بشری هر یک از ما، از نوع میمونی
بأمروز بشری
رسیده وهر
بار
با
صفات
و کرامات نوعی وعقل و احوالی الهی تر
رسیده،
که باید بنوع
فوق بشری پس از مرگ برود. و
الاٌ
دوچار
قهقراهای کارماﺌی
وتکرار
زندگی
های انواع حقیر قبلی میشود.
که از
نسخ ومسخ
ومسخره
شدن و فسخ و
گندیگی گیاهی وحتی
امکان
حقارتهای بیشتر،
رسخ و
رسوخ
صفات مواد
ظاهرا
مرده در پیش دارد.
که بدتر در وسخ و چون چرکی
تکرار
گذشته ها را در
آینده ها
باید
بنماید. پس ارزش این را دارد
که از راه الهی برای جلوگیری از این قهقراهای مکرر بحث کنیم. که
همان
سلوک
الهی که
پیشنهاد شخص
خداوند بوده وهست و
خواهد
بود. موضوع نوشته
های
این
نویسنده است . و در این
مقاله
هشدارهای أنبیا و
أولیا
وعرفای
تاریخی فرهنگ
تصوٌف ایرانی را
میآوریم. که باید هریک از ما بنوع فوق
بشری
فرشته گونه و
سوپرمن ها برسیم
که
باید
برسیم. ولو بقیمت نکرار
مکرر کارماهای
عذاب و رنج
زندگی های جهان
جهنٌمی بوده باشد.
این تکامل
روحی در سلوک الهی برخلاف تکامل طبیعی
حیوانات و انسانهای حیوانی،
در
مقام
یک
روش و آﺌین و
دین ورزی
بهدینی
ارادی،
برای
رسیدن
بایدآل
کمال در حدٌ کفایت
در
احوال الهی
تازه،
که در
دوره
سلوک در هر
هفت
شهود
تجلٌیات الهی
که
خاص
سالکان هر شش
ولایتهای سلوکی اولی
العزم های نوع
بشری است، تا
شهود
ششم آن در
شهود ولقای الهی
قاﺌم
روح
القدس واجب
حتمی الهی
برای
هر انسان،
این
ایدآلهای
مرحله ای در
سیستم سلوک الهی هست.
که
تنها
سالکان موفق بکسب رضای الهی بدان
میرسند. و با
تفاوتهاﺌی که
در هر
ولایت
سلوکی
هست .
پیامبران و عرفای تاریخی
ایرانی
واز
ملل دیگر،
هریک
در سطح
تکامل
روحی ولایت پیامبر
اولی
العزم
کاشف شهود تاره برتر،
فروان
گفته ها
دارند ک تشویق
دیگران برای تفهیم طرحهای الهی
برای
سلوک
الهی دازند.
و تفاوت
در مراتب شهود
هفتگانه و درجه
پاکساری
روان
خود از
عقده ها و از
صفات
حیوانی و
عقاید عقده ای
وآرزوهای
جاهلانه
وشهوانی
دارند. وما در این
مقاله مجموعه
ای از
حکمتهای عقلی وعرفانی این أنبیا
وعرفا الهی
را
مطرح
میکنیم. که از
افتخارات
واقعی اجداد
ایرانی
وانسانی خود
آگاه
شویم . که
نمونه های
کوچکی از
آثار
فراوان
عرفانی
آنان
میباشد.
هدف
این نویسنده
تفسیر سلوکی
وبرداشت
عرفانی
ومنظور
الهی از این گفته ها
میباشد. که اهمیٌت
لزوم
سلوک
الهی هفت ساله را نشان بدهیم.
تا
خواست خواننده
و یاری های
مدبٌران الهی هر کس
چکونه
باشد. تا پس ار مرگ لا
جرم بدون جرم و
کارماﺌی در نسخ ومسخ
باشیم . وهفت هزار
سال
بعد تولد نوع فوق بشری در جهان
را
داشته باشیم.
و از
صدها هزار
سال و حتی میلیونها
سال تکرار
کارماهای جهنٌم جهان نیز محفوظ
مانده
باشیم . و
شاید
هم
بتوانیم در نوع فوق
بشری
با
ولایت
هفتم
مهدی
موعود محمد
وسوشیانس سوم زردشت بتجلٌی الهی بالاتر
در نور رحمان
شهود
هفتم،
وحتی
شهود هشتم
عرش ربٌ برتر از رحمان
برسیم. که
بهشتهای نوعی واحوالی
عظیم تری
دارد. و تنها هدف
خداوند در
فرمان
کن فیکون و شدن وتکامل
و بهبودی
موجودیٌت نوعی انسان در تن و
ذهن
وروان و روح الهی خود برسیم. و
اگر
با
ولایت
ششم مصطفوی محمد و
هر کا مل
محمدی
بمعرفی خداوند
بطالب
لقای
الهی موفٌق
شویم . که
بروح القدس شهود
ششم واجب برای نوع
بشری برسیم. این
نویسنده تنها
نقل کلام دیگران نمیکند،
که
مشهودات شخصی و
تجربه های آنرا
نقل
میکنم. و
هرکس
باید
تجربه های خود را بنماید.
و شایستگی
پندارهای
نیک و
گفتارهای نیک و
کردارهای نیک را
بیابد. که گوﺌی از مراتب الهی شواند.
دین ورزی سلوکی و
عاشقانه و عاقلانه
و
عاملانه ،
پرورشی
خاص الهی برای
کسب کرامات تازه بتازه الهی،
در
سلامتی تن و
سلامتی
ذهن وعقل و
سلامتی
روان
از عقده
ها تا
بمدارک
قبولی
الهی
رسید. که همان
شهودهای هفتگانه میسٌر نوع
بشری
میباشد. گفتنی
های
بیشتر
خود را
در
خلال
بررسی
گفته های
پیامبران
واولیای مورد
اعتقاد
هم
زبانان خود
مطرح
کرده ام . ودر
مقالات دیگری
تفسیر های سلوکی قرآن، نمونه کتب
مقدٌس
دیگر، و نیر نه هزار
حدیث نقل شده از
پیامبر
وامامان را بعنوان نمونه کلمات
قصار و
حکمتهای
أنبیای همه
وملل را
انجام
داده ام. و
تمام غزلهای حافظ
شیرازی که خود تجربه کرده سلوک الهی بوده،
بعنوان نمونه گفته
های
عرفای
دیگر ایرانی را
تفسیر
نموده ام. که در
وبسایت
این نویسنده
هست.
ویا
مقالاتی علمی وفلسفی
و تکنیکی که آموخته
ام، در
رابطه
با سلوک الهی
است مطرح کرده ام.
و اینک
در این
مقاله
مجموعه ای ار
احکام و امثال
حکیمانه وتمثیلی
سمبولیک گفته
های
بزرگان را آورده
ام. که
از
محموعه ارزشمند
ده خدا
عارف
استفاده کرد ام. و
عاقلان
را
همین
بس
است که
بتوانند با
تأمٌلات
عرفانی
خود،
شایستگی خود
را
تقویت
کرده
باشند. که
خود نیم
راه
رسیدن
بخدا
دانست که
راه
بسوی
خدا
میباشد. تا
شاید با
کمک پیر
الهی
خود
بمعرفی خداوند
بطالب
لقای
الهی
روح
القدس، خود نیز فروهر و
فرٌهه و از اولیای الهی گردد. که خداوند
اورا
بمستعدان دیکر سلوک الهی
معرفی نماید.
و خیر وثواب
وکمالات دنیا وآخرت امروز و پس از مرگ
را
یافته باشند
.
بزرکان
الهی
مانند همگی ما ،انسانهای عادی
بوده اند. که تفا وت
در استعداد
روحی از
تولدات پیشین داشته
اند. که
خواستند با
اراده خود
بلقای شهود
تجلٌیات الهی
تا روح
القدس میسٌر
نوع بشری
برسند. با این
تفاوت
که
خواستند و
توانستند
برسند. وما
نیز باید چنین
کنیم. و الاٌ
کارماها وقهقراهای
نوعی، بگذشته
های حیوانی
سقوط
مقام
الهی
روح
خود میکنیم. و بجای آزار
بخود و دیگران
بپاکسازی روان خویش
در سلوک
الهی برسیم.
که
تقرٌب
بیشتری بخداوند
در صفات
الهی
بیابیم. غیر
سالکان
ومخالف
نظام
سلوک
الهی،
حقارتهای نوعی را
دارند. ولی بعدم
ونیستی
مطلق
نمیروند.
بلکه
تکرار
گذشته ها در
آینده ها را خواهند داشت. باید
بروح القدس ربٌ
النوع بشری
قاﺌم
رسید. که بفرض
محال
در أبدیٌت
مطلق بخداوند
الله آهورمزدا
برسند. که
آنگاه
هنوز
بخداوند هو یا او، بیرون از هستی ها
نرسیسده اند.
که
الله و
أهو، یعنی این
هنوز
خداوند هو
نمیباشد. که الله در
لاهوت و
خداوند
هو بیرون از هستی ها در هاهوت
وجهان عدم ما سواه رسیده
نشده . وپلٌه
های تعالی نوعی فوق بشری فراوان
در پیش هستند.
که هر رب ٌ
النوعی در یک جبروت
است. که
جبر الهی برای هر تکاملی،
آنهارا باید طی نمود.
ولو
بقیمت
تکرار
کارماها. و
اکنون
در نوع بشری
وبا
هدایت
پیر کامل ولیٌ الهی
بازگشته بخلق پیامبر
گونه،
دستورات عبادی او
تنها عبادت
پذیرفته خداوند
میباشد. ونه تکرار
آنچه
انببای قبلی
بچند سالک
خود
گفته اند. والاٌ
آنگاه
شرک و
قشری گری و آخوند
پرستی
خواهد بود .
بقول
پیامبر حتی اگر تمام عمر روزها صاﺌم و
شبها
قاﺌم
باشند ، باز در قعر
جهنٌم و حقارتهای
مسخ
حیوانی خواهند
بود . و تنها
سالکان ولایتهای
الهی بمراتب تجلیٌات الهی در عوالم الهی ونوعی ومعراجهای تقدٌس
برتر
را خواهند رسید. و اینک
برخی
از حکمتهای
عرفانی
اولیای ایرانی
که اکثرا عرفای ایران نیز
بزبان
عربی
گفته اند. که
مد
زمان آنان بوده. مگر
عرفای صوفی
ایرانی که
بفارسی
بیشتر
گفته اند. در حکمتهای الهی نباید بزبان
بکار برده آنها انتقاد کرد. که
مهم
برداشت
سلوکی
و عرفانی آنها
باید
مورد
توجٌه قرار گیرد.
١
–آبادی میخانه
زویرانی ما
است .آبادانی
ولایت و طریقت
، وآبادانی روح ما که همان عبادت و
موبد بودن سلوکی است،
نتیجه
ویران کردن روح بشری حیوانی
ما است.
ک مملو
از
عقده ها
وکمبودها
ومعایب
میباشد . که باید با
کمک و تقلید
پیر
الهی
خود، کرامات
بالفعل
نوع بشری خود را در
تحقٌق کرامات
بالقوٌه و در
نطفه
مانده بکار
برد. که
آنها را
بالفعل
برای
تولد بهتر بعدی نمود .که پس از
شرایط
لازم
تا شرط
کافی، از نظر داوری الهی خاص سالکان
بتجلٌیات الهی
هفتگانه نوع
بشری
رسید. که شهود ششم روح القدس قاﺌم،
واجب
نهاﺌی از نظر خداوند
است .که سالک
را
باحوال الهی میرساند.
وفداکاری
سالکان در دگرگون نمودن ژنتیک
روحی، از نظام
حیوانی بشری بنظام الهی نوع فوق بشری رساند. و درجه
ای
الوهیٌت برتر
یافت.
که اولیای الهی تا
زنده هستند
پادشاهی الهی بر چند سالک خود
دارند. و
لذٌتهای بهشتی
را هم اکنون و
پس از مرگ در
تولدات
فوق
بشری
خواهند داشت
. آرزوی
لقای
الهی روح القدس
چنان
است، که سالک
عاشقانه و
داوطلبانه جان شیرین بشری را در مرگ قبل از
مرگ میدهد .تا
بجانان
الهی
روح
القدس و رضایتهای الهی برسد. و
تمام
احوال الهی خود را در رؤیا
های خویش
بچشم
دل
میبینند. و بهشتهای
چهارگانه
وچارکونه را
خواهند داشت. که غیر سالکان
حهنٌم
های
چهارگونه و
چهارگانه را و از هم
اکنون خواهند داشت.
٢
- آبان
ماه را
بارانکی و دی ماه را برفکیفی،
فروردین ماه شب
ببار و روز
ببار . که از لحاظ
کشاورزی باران
در ماه ها مختلف
است. که ماه آبان
أغاز
کشت با آندکی باران، و
دی
ماه
سرد
زمستانی نیاز برف ودوری از سیل
دارند.
فروردین ماه و
بهار، عملا
دوره کمال
بازگشت
بخلق سالکان موفق است. که فرٌ و
فروهر
وتاج
شاهی
الهی دارند.
وبا
دین ورزی سلوکی بفرٌ و
فروهر
الهی
میتوان رسید. که
با أندکی تلاش
عبادی
وتوسٌلات سلوکی سالکان،
برحمتهای سرشار
عقل
الهی میرسند
و بالهامات لدنٌی. و سالکان
جشن
نوروز،
وروز
نوین
و تولد
الهی را
دارند که شایسته جشن تولد اولیا از
سالکان و
طالبان
لقای
الهی
میباشد. و شب وروز
رحمتهای الهی وعقلی
واحوالی دارند .
ومیتوانند
تنزیل
منطقی
داده های عقل الهی خود را بزبا ن
انسانهای عادی و
بصورت
مادی
تبدیل
کنند. تاشاید
مستعدان
تعالی عقلی از آن تنزیلات
منطقی وزبان بشری پیر
الهی خود فهم کنند
.
٣
– آب از
سرچشمه گل است. در
معقولات
انسانهای غیر
الهی و بدون
تزکیه نفس
وپاکسازی
روان،
ارتباط روحی
با مدبٌران
الهی بالاتر را ندارند.
گوﺌی نشخوار
معقولات
حیوانی با
آلودگی های روان
خود ودیگران مانند خود،
و گذشتگان را
راهنمای خود
دارند. در
حالیکه
معقولات
اولیای الهی و
سالکان آنها،
سرچشمه
الهامی از
مراتب
تجلٌیات
الهی
بالاتر را دارند.
که
گوﺌی نظریٌات
و معقولات
فلاسفه ودیگران
غیر سالکان،
آب را با
غربال
پیمودن میخواهند بدست
آورند. که عملا چیزی بدستشان
نمیرسد. چون
چیز تازه و بهتر عقلی، و
برتر از
عقل جمعی و
بشری
حیوانی
ندارند. آب بر
آتش زدن
یعنی آتش
جهنٌمی
کارماهای
انسانهای سالک
را خاموش
میکنند. که
الهیٌون عقل
الهی را در
شهود
تجلٌیات
الهی را
مییابند. که رشد روح خود
را
مییابند، و
برای تولد نوع فوق
بشری
آینده
خود
بجهان
آماده
مینمایند. که
هزاران برابر
عقل
نوع بشری
ارزش کمٌی و
کیفی دارد.
وکار این متفکران
غیر
الهی همان آب
در هاون کوفتن
است. که
نتیجه ای از کوبیدن
وتلاشهای
خود
ندارند. و آب پاک امیدوار
کننده
ندارند. که عاقبت غیر
سالکان پس از
مرگ جز
کارمای بجهان ندارند.
که کار
آنها کارما
سازی
جهٍنٌمی در نسخ
ومسخ حیوانی
بجهان است. آب پاک تنها
رحمتهای الهی میباشد
که
بسالکان
وکاملان الهی میرسد. و
بقیه
معقولات
ناپاک
آلوده
ومنحرف و
عقده ای وجهنٍم
پروری
است.
٤- آب
جوی خوش بود
تا بدریا رسد. آب
چوی
قابل خوردن
است. تا چون
بدریا وشوری برسد که غیر
قابل
خوردن میشود.
و سالکان الهی
هستند
که آب
و عقل پیر
الهی
خود را دنبال
میکنند و
مینوشند. تا خودشان
را نیز
بدریا و
منبع
الهی و نهایت کمال
میسٌر خود
برسانند. که دریای عقلهای الهی برای
نوع بشری در
شهود ششم روح القدس قاﺌم و
غرش
رحمان و در
بازگشت
پیامبرگونه بخلق میباشد.
که در بازگشت
بخلق و
رحمتهای عقل الهی
در
شهودهای
عقلی و لدنٌی
میرسند. و هر
کامل
الهی
بدرجاتی از این منبع
میرسند که
خود
نیاز دارند و
بکمال
بیشتر برسند.
پس
تبدیل منطق
الهی
بمنطق
بشری
میکنند. و
سالکان
نیر بر حسب
استعداد قبلی و
پاکسازی
کنونی
خود، قدرت
درک معقولات
الهی مییابند.
٥ –
آب
حیوان درون
تاریکی
است . آب
حیات وعقل الهی محصول
نهاﺌی سالکان
الهی میباشد
که چون مراتب
نهاﺌی شهودی خود را دارند.
که
حیات
بخش تولد نوع فوق
بشری
است . و این آب
حیات برای سالک در
تاریکی
است . که باید
تاریکی
عزلت سلوکی
خود را طی کند.
وعوالم
رؤیاﺌی و
تفکٌرات
تاریک
خود را با
نور روشناﺌی
انوار
تجلٌیات
الهی، و چه بهتر
انوار شهودی
عرش
رحمان را
بیابد . تا روز
نو و نوروز
خود را
در تولد دوم و
الهی را، پس
از مرگ
قبل از مرگ
سلوکی
را
داشته باشد.
و بتجلٌیات الهی و
شهودی
و عقلهای مربوطه
برسد. که آب
حیات آینده بهتر
است. و
غیر سالکان آب
حیاتهای حقیر حیوانی
نسخ ومسخ را
هم اکنون مینوشند
که
معقولات الهی را
ندارند.
٦ – آب
خواه و دست
بشوی .
پیشنهاد
انجام سلوک الهی
برای انسان مستعد
تکامل روحی
که بدنبال سرچشمه
آب عقل
الهی، در پیر
کامل مناسب خود
بمعرٌفی خداوند برسد. و دست
از
دنیای
بشری وهرچه
دلبستگی بدان
در
چهان
دارد رها کند.
وحتی کرامات
بالفعل
نوع بشری کنونی خود
را صرف
امور
مادی و
لذٌتهای بشری و نوعی
خود که
سراسر
هوس است
ننمایند. تا
با
کمتر
از
ده در
صد بقول
پیامبر،
بکمال
الهی و شهود
نهاﺌی خود برسد. و
بقیٌه کرامات
بالفعل خود
را هر
طور صلاح بداند
معصومانه مصرف کند چون محاسبه و
بازخواست
الهی ندارد.
که در این
سلوک
الهی ودوره کمال الهی خویش با تحقٌق
کرامات
بالقوٌه،
سرنوشتی بهتر
در
ذخیره آخرت
نوع فوق بشری
خود را
فراهم میکند.
و باعقلی الهی
تر که الهام لدنٌی
عرشی
خود را
دارد.
٧ –
آب خوش بی
تشنگی نا خوش
است. بدون تشنگی
خوردن آب مضر میباشد.
و اگر آب
عقل
الهی بدون تشنگی و
عشق رسیدن
بلقای
الهی و
تجلٌیات الهی نمیباشد.
این
معلومات و
عرفان
نظری بدون
عرفان وحکمت
عملی در سلوک،
باعث ناخوشی و
بیماری
و قهقراهای
نوعی
پس
از
مزگ
خواهد شد.
ولی با
تشنکی وفهم و هضم
حقایق عرفانی
و عقلی
اولیای
الهی ضمن
سیرابی
همچنان آماده
کسب وتشنگی
بیشتر برای آب عقل و
معقولات
بیشتر پیر است. که آب حیات و شراب
بهشتی و الهی
میباشد.
٨ - آب داند
آبادانی کجا است . که
سرازیری
زمینهای پست
قابل
زراعت
طبیعتا حیات
بخش است . و آب عقل
الهی و
الهامات لدنٌی
تنها نزد اولیای
الهی بازگشته
بخلق
پیامبرگونه
میباشد وتا
زنده باشند.
که باعث
آبادانی
بیشتر و نجات
ار نوع
بشری، و از
جهنٌم های
کارماﺌی
احتمالی
میشود. وفهم حقایق
الهی
منجر
بدرخواست
حقایق
عقلی بیشتر
وبرتر میشود.
ولی
غیرسالکان
جاهل
ومخالف لزوم
تکامل، روان آلوده
وحیوانی ازآب
وجاودانگی
ومعقولات
عرفانی الهی محروم
میماند که دوچار کارما
ها
میشوند.
٩ - آب در دید نداشتن .
که شرم و حیا ندارد. و
سلوک
الهی وتمرکر
و توسٌل
عبادی در
سلوک و با
وساﺌل
الهی، چون نور صورت پیر کامل
بمعرفی خداوند
وتجلٌیات بعدی را ندارند
که
سالکان
نتیجه
تمرکر عبادی چشمان پر أشک و آب
میباشند گوﺌی گریان هستند.
١٠ –
آب در کوزه و
ما تشنه
لبان میگردیم
. که رفع
تشنگی را
ندارند. در
حالیکه
در کنار خود
اولیای
الهی و
حکمتهای عقلی
و عرفان فراوان
دارند. که
میتواند
بسرچشمه عقل
در تجلٌیات الهی برسند.
که هر تجلٌی
الهی خود یک سطح
کمٌی
وکیفی و عمق معنوی و
حتی
عمیق
مینوی
الهی خود را
دارد. گوﺌی هریک
از تجلیاات
یک
هزار سال
انسان را در قدرت وکمال روحی
میبرد. کوزه و
جام آب
همان کفته
حافظ است ، که
سالها دل طلب
جام جم
از ما
میکرد. که در
سلوک
الهی
میتوان بدان
رسید وجم و
جمشید تازه وزنده
ای خواهد بود.
١١ –
آب دریا را نتوان
کشید، هم بقدر
تشبنگی
باید
چشید. که دریای حکمت
الهی هرگز پایان
و عمق
محدود
ندارد. ولی انسان
ظرفیٌت
کرامات بالقوٌه
او چنان نیست
که همه
معقولات الهی را کسب
کند. که
پیر الهی
نماینده این دریای عقل الهی
برای
سالک است.
و بقدر تشنگی و طلب و
عشق
ورزی و جدیٌت سالک
است
که
بمراتب شهودی بالاتر
تا شهود هفتم عرش رحمان
میتوان بالا
رفت.
١٢ –
آب را از سر
بند باید بست. اگر
خطر
سیل باشد.
والاٌ
آب
عقل الهی را باید ار
سر بند و
سرچشمه باید جست، که
نزد اولیای
الهی
بمعرفی
خداوند
است. و نه نزد فلاسفه
نشخوار کننده
معقولات
مردگان، و
آخوندهای
قشری
مذهبی که سلوک الهی
نکرده
و بتجلٌیات
الهی
نرسیده،ولی
خود را آیت
الله و
آمده
از
خدا، چون
پیامبران
واولیای بحق
میدانند. که
در واقع آفت
الله برای گمراهان
غیر سالک
میباشند.
١٣
–آب را زیر هفت طبقه زمین میبینند
. که
بسیار
هشیار و دور
بین
میباشند. چه رسد که
آبهای عقلی الهی
را در
هفت سطح تجلٌیات شهودی و
عوالم
الهی و
نیامده را جلوتر
میبینند. و
دریافت
میکنند چون
میفهمند .
١٤
–آب راه خود ش را
باز میکنند.
که عقل
و داناﺌی راه خود را نزد
مستعدان باز میکند .
15–
آب
روشناﺌی است . که
آب عقل
و معقولات
الهی میباشد و
نه عقل
ومعقولات مادی
غیر سالکان
آلوده
روان
بفراوان عقده
های عقیده شده، و
کمبودهای لازم و
فساد های مختلف
حیوانیٌت نوع
بشری
که عقل مادی
روشناﺌی بخش نیست. که
تاریکی
بیشتر برای فهم انسان فراهم
میکند.و
علم را
حجاب
أعظم گفته اند.
ولی
تعلیمات
الهی روشناﺌی
انوار
تجلٌیات
الهی برای سالکان
وکاملان میباشد.
١٦ –
آب
زیر
کاه . که انسان مکٌار ومغرض
بموجب
عقده های
روان
خود عمل
میکند. و همه
معقولات و
حکمتها و
استدلالات افراد دنیا پرست
ومادی، چون فلاسفه
چه رسد
بآخوندهای قشری
جز
فریب
نمیباشد. که جهنٌم پروری است و سرازیری
مقام روحی
میباشد. ولی آب عقل
عرفانی
وسلوکی انسان سالک را
ببالای کوه که
سرچشمه آب پاک است
میبرد.
١٧
-آب جو، تشنگی آور
بدست. تا بجوش
آیت از بالا و
پست. گفته
عرفانی ملٌای رومی
جمع کردن
معلومات توٌرم
افقی و چهٌنم
پروری است. که
منجر بغرق شدن
جامعه با
چنین آبهایی غیر
الهی میشود.
ولی تشنگی جستن
و علامت وطلب
پیدا کردن در سالکان
است. که آنگاه
آب کم از رحمتهای الهی
انسان
را سیراب
میکند. و برای
مراتب
بیشتر بعدی
همچنان تشنه تر
مینماید. واز
مادیٌات بی نیاز
میشود. از
بالا و پاﺌین
از
الهامات لدنٌی،
در
بیداری ویا در
رؤیاهای پر
حکمت شبانه .
١٨ –
آب که
آمد تیمٌم
باطل است. چه برای نما ز
گذاردن، ویا برای رسیدن
بسرچشمه
های
عقل الهی اولیای الهی. که
باید دوری از
آخوندهای قشری ومذهبی
نمود. اوم وسلوک
الهی
است و با آب
عقل عرفانی و
سلوکی. ولی
تیمٌم با خاک
بروی
خود
زدن، همان
افسوس عدم سلوک
الهی واوم
میباشد. یتیم نیز
انسان
بی
پیر و پدر
الهی میباشد
که
سلوک الهی
ندترد.
١٩ –
آب نمی بیند
وگرنه شناگر
قابلی
است . انسان مسنعدی که
نمیتواند خود
را بآب و عقل
مراتب
اولیای
الهی
برساند.
والاٌ
برخی که سرچشمه
نمیرسند با چند قطره آب پیر
اکتفا میکنند
ولی
برخی خود را
بمنبع
ناپیدای الهی سرچشمه
های
عقل الهی در تجلیٌات
الهی میرسانند.
که
پیر
الهی را از خدا وند
میخواهند ودر
رؤیا او را خواهند
شناخت. که
تنها
او مناسب
سالک است .و نه
حتی
دیگر
اولیای الهی زنده. که
طبیب باید متخصص
مشکل تن وذهن
و روان انسان سالک
باشد.
٢٠
- آتش از
خانه همسایه
درویش مخواه ،
کآنچه بر روزن
او
میگذرد دود دل است . که
درویش فقیر مطبخ ندارد.
آنچه دیگران
تصوٌر میکنند، دود دل
آنان است. که هنوز
حسرت
نجات
شهود نهاﺌی
خود را دارند.
٢١ -
آتش
بجان شمع فتد
کأین بنا نهاد
. که آتش شمع
نیز شمع را
میسوزاند.تا
دیگران را
روشن کند. و
اولیای
الهی با سوز دل خود قبلا، و
اکنون
بازگشته بخلق
پیامبرگونه
میسوزند، تا
نور و عقل
وحکمت
بسالکان خود
بدهند.
22 –
آتش سوزان بود
حیات سمندر.
آتش جهل وغضب
و گناه همه
چیز
انسان را
میسوراند. که
بآتش بدتر
جهنٍم جهان
میبرد. ولی تنها
سالکان الهی هستند،
که در این
میان از زیر خاکستر
بصورت
سمندر پرنده
سیمرغ، حیات
مجدد خود را
پیدا میکنند.
که از
آتش دور میشوند
و بآب
عقل مراتب الهی و
عرفان پناه
میبرد. و هر
آتش را
در روان
هوسباز خود را
خاموش میکنند.
وخود
در بازگشت
پیامبرگونه
بخلق سرچشمه، بازمطیع
آب وعقل الهی
برای
سالکان خود
میشود. که از منابع
الهی بالاتر
الهام های لدنٌی دارد
که
تبدیل
بمنطق
سمبولیک مادی
بدیگران
مینماید.
23 –
آتش کند هر
آینه صافی
غبار زر . زر را
برای
ناب وعیار
پاکی از
زواﺌد باید
بآتش
کشید. و این نفس
امٌاره
انسان
است که باید
با آتش بلایای
الهی دوره سلوک آترا تصفیه
وپاک سازی نمود.
وسختی
دوره
سلوک است که روح
حیوانی انسان را
تبدیل
بروحی
الهی میکند.
که
شایسته
تجلٌی الهی وتولٌدات
فصول بهتر
نوع بشری میگردد.و چه بهتر
که در
تولد نوع فوق
بشری هفت هزار
سال
بعد با شهود
قاﺌم روح القدس موفق
گردد.
24 –
آتش نفسان
قیمت مبحانه
شناسد.
مشتاقان سلوک و
لقای
الهی و دیدار
سرچشمه حکمت
برتر الهی در پیر
الهی است که قدر و
قیمت پیر الهی
و
طریقت و
سلوک
الهی خود را
دانسته اند.
که (می)مای و ماء آب
عقل در میخانه
طریقت میباشد.
و پیر الهی همان
ساغر
الهی برای چنان
شراب و آب حیات و
نجات
میباشد.
25 –
آخر بآستانه
من بأسر آمدی .
خطاب پیر کامل
بطالب لقای
الهی روح
القدس سالک که
قبلا برای تسلیم شدن امتناع مینمود.
و یا دست بدست
و امروز و
فردا میکرد.
عاقبت چون بدریا رسید
أسیر پیر الهی
خود در
یک
پیمان و
سوگند سلوکی
شد. و یا
سالک جدا شده از اطاعت
پیر
باز بتوبه و
ندامت و پوزش آمده است.
26 –
آخر سر أنجام
جز خاک نیست.
گفته
خداوند بغیر
سالکان است که
عاقبت بزیر خاک
میروند. وخود
نیز در
مقام روحی
بحقارت
میروند. مگر
بسلوک
الهی
بپردازند که
بعوالم الهی و
معراجهای
شهودی
وتولدات
بهتر برسند.
گرچه تن و ذهن و
معقولات مادی
و سرمایه های
مادی
خود را بزیر خاک
بفرستد. ولی روح
الهی
شده در مقام
عرشی،
خود سایبان و
بهشت
سوٌم انتظار
تولد
بهتر
را
دارد.
27 –
آخر شاعری
اوٌل گداﺌی است .
ادٌعاهای باطل
وحقیر غیر
الهیٌون هرچه باشد
و فلسفه نمایند عملا باید
بگداﺌی
اولیای الهی بروند.
تا حکمتهای تازه
بگیرند. که ابن
سینای
عالم و
فیلسوف بگداﺌی
خرقانی عارف رفت.
و ستایش
أبوالحسن
خرقانی برای حفظ آبروی
بوعلی بود.
28 –
آخر شاه منشی
کوت کشی است.
تکبٌر ورزیدن
وادٌعاهای
بزرگ پنداری و
ادای
پادشاهان و
ثروتمندان
نشان
دادن، ولی
خود در فقر
مالی وحقارت
عقلی ومقامی
باشد ، کارش
چون
خران و
استران کود کشی
وحمل
زباله
خواهد
بود.
29 –
آخر گذر
پوست بدبٌاغ خانه
است. که پوست
حیوانات پس از
کشته شدن بدبٌاغی
میرود
ولی انسان
الهی
شده پوست می
أندازد. ولی
غیر سالکان با
مرگ در
کارماهای مکرر
پوست آنها بدبٌاغ
خانه
میرسد.
30 –آخر
ملاٌﺌی اوٌل گداﺌی
است . که ملاٌی
آخوند مدٌعی کاذب خدا
شناسیٍ، که
بدترین خدا
شناسی
قشری را دارد،
عاقبت
بحقارت و
گداﺌی میافتد. که خمس
وزکات میحوید.
و از
خداوند
الهام
لدنٍی و عقل الهی و
مقام بهتر
روحی نمیخواهد.
و اگر
عاقل
باشد،
بگداﺌی
در میخانه
پیر کامل الهی
بدریوزگی
میافتد و پیرو پیر و
خداوند
میگردد. آخوند
مگر پس از آتش زدن
عمٌامه خود، و
محتویات
فکری
واعتقادی
کلٌه خویش
میتواند
بسلوک بپردازد.
31 –
آدم با کسی که
علیٌ گفت عمر
نمیگوید .
سالک با علیٌ
و پیر ولایت علیٌ،
که برای
سلوک پیمان بست و یا
علیٌ گفت. و
طلب
همٌت از ولیٌ
الهی خود
بمعرفی
خداوند نمود،
هرگز بامور دنیوی و
بشری و
بآخوندهای جاهل قشری و
هر غیر ولایت
علیٌ مراجعه
نمی
کند.
32 –
آدم با یک بار
عمل
زشت أهل آن
عمل نشود .که سالک
مدٌعی سلوک
الهی و تخلیه
وتحلیه
و اجرای اعمال عبادی و
دستورات پیر کامل،
حتی
یک
بار کاری بر خلاف
بکند که
زشت وحرام او
بتحریم پیر
الهی
باشد سرکش
است . مگر که
بدون اراده
کرده
باشد. پس توبه مجدد با پیر لازم دارد آنگاه
با عفو و گذشت پیر
همچنان أهل عمل و
سلوک
خواهد
بود.
33 –
آدم بامٌید زنده است . انسان سالک
بامید
نجات شهودی
بالاتری، باید رفع
مشکلات روان کند.
که
مانع از
تعالی شهودی او است .اگر تمام عمر را
بدان ادامه بدهد،
آدم وانسان الهی میگردد.
وچون
بخلق
بازگردد،
این همانی مقام الهی پیامبر
اولی
العزم
خود را دارد .
و پیامبری زنده برای
چند
سالک
احتمالی خود . که
امید نجات و
هدایت
سالکان
خود میگردد.
34 –
آدم بی
سواد
کور
است . چه
اینکه
نتواند
چیزی
ببیند، یا
علم و حکمتی
بیاموزد. و
یا غیر
سالکان که
حکمتهای عقلی والهی و
سلوک
عملی را ندانسته
باشند، که
همچنان کور
ونابینا از
دیدار انوار
تجلٌیات الهی
میماند.
35 –
آدم تا کوچکی نکند
بزرگ
نشود . کودکی
مقدٌم
در زمان برای
بزرگ شدن است .و
سالکان تا
تواضع و
اظهار
کوچکی بپیر الهی خود
نکند، وحتی
بدیگران متواضع
باشد،
ببزرگی
الهی در کسب تجلٌیات
شهودی و
مقامات الهی
چون
پیر الهی خود را
نمییابد. و تا
شاگردی
نکرد نمیتوان
استاد شد و تا
بخشش نداشته
باشد خداوند
نیز
اورا نمی بخشد.
36 –
آدم
دوبار باین دنیا
نمی آید. اگر
بخواهد
وظیفه
الهی
خود را
بعدا انجام بدهد.
واگر
که
بمیرد باز
مانند
امروز خود بدنیا
در
کرامات بالفعل
وبالقوٌه
نوع بشری که
دارد
نخواهد بود .بلکه
در نسخ ومسخ و
صد ها
هزار تولدات
نوع حیوانی
نیاز
دارد، تا دو
باره بامرور
بشری
برسد که وظیفه حتمی الهی خود را
انجام
بدهد وبا
شهود
روح
القدس
بتولدات نوع فوق
بشری فرشته
گونه
برسد. وخود
نیز
مقدٌس و الهی
شود و شایسته لقای الهی ربٌ النوع
بالاتر.
37 –
آدم
گرسنه
ایمان ندارد.
انسان باید
اول در
تن خود
سلامتی و بی نیازی باشد تا
بسلامتی
احتمالی ذهن
وروان
خود برسد. که در سلوک
با عقل
الهی
پیر و
الهامات الهی خود،
پاکسازی تا حدٌ کفایت از نظر داوری الهی برسد،
که مدرک الهی پایان
ایمان راستین
و اوم و مؤمن
الهی
شود. وتمام این مراحل حیاتی
خود سازی در
سلوک الهی با ولیٌ
الهی
میسٌر
میباشد.
38 - آدمی
از نو
بباید ساخت وز
نو عالمی .
تربیت الهی
انسان که آدم
شود و آدمیٌت
بیابد، باید از نو
ساخته شود. در تخلیه
از
گذشته ها
وحتی از کرامات
نوع بشری
کنونی
خود بگذرد.
تا بکمال الهی
ومراتب
شهودی برسد، که احوال الهی و
در سلوک
دست
میدهد. که
عقل
الهی یافتن
است. زیرا عقل چون علم
آموزشی
نیست، که در مکتب
و کناب پرورش
عقلی
بیابد. مگر در
تخلیه
و تحلیه سلوکی تا
تجلیه های
هفتگانه نوع
بشری و با
ولیٌ الهی
بمعرفی خداوند باشد.
39 –
آدمی بعیب
خویش نا بینا
است. که
سالکان فراوان
عقده ها و
آلودگی ها در
روان
نا خودآگاه
دارند . که
تنها پیر
الهی
آنها را از
رؤیاهای
نفسانی و
شهودهای صالحه
سالکان
خود
درمییابد. و
بسالک متذکٌر
میگردد. آنگاه
سالک
متوجٌه
هرعیب خود
میگردد، و
متنفٌر از چنان صفت خویش میشود. و
آنرا
ترک
میکند و
تخلیه از آن عیب میسٌرمیشود.
40 –
آدمی
جایز الخطا
است.
حتی
اولیای الهی
هنوز
در بشریٌت در
امور
دنیوی
خود هستند
وامکان
خطا را دارند.
و بخطای
خود
معترف
میباشند وجبران
لازم
را
میکنند. و
سالکان نیز
عیب های
فراوان
دارند. و مدام شناخت عیب خود،
و ترک آنها در
تزکیه
وپاکسازیبیشتر
نفس امٌاره خود
مینمایند. که پس از تخلیه و
تحلیه است که بتجلیه
های
هفتگانه
الهی
خود
میرسند. گرچه تا حدٌ
کفایت
در شرط کافی
از نظر داوری
الهی بنجات
میرسند.
41 –
آدمی را
آدمیٌت
لازم است . باید اسم با
مسمٌی بود. و
گفتار و کردار
و رفتار نیکو
داشت. که تنها
صفاتی
هستند که
بکمال عقلی و
حتی
الوهیٌت
خود
آشنا
میگردند. گرچه
سالکان
ملامتی تنها
در دوره سلوک
عملا خلاف میکنند،
که ناظران
آنان را
بکمال
سلوکی
نشناسند. که باعث تکفیر نشود
،وخود باوری در
سالک نشود و
ریاکاری
نکرده باشد.
42 –
آدمی را بدتر
از
علٌت نادانی
نیست. که هر
عیب
انسان یا
دلیلی
دارد، ویا
چاره ای برای
آن هست.ولی نادان
وجهالت
است که بدترین عیب
انسان
میباشد. که
نه فقط
با دیگران که
حتی اکنون و
پس از مرگ
جهنٍم های
کارماﺌی و قهقرای
نوعی دارد. و تنها
چاره
احتمالی این
جهالت
ونادانی، کسب
آدمیٌت سلوکی
است. ونه
آدمیٌت بصورت
وظاهر انسان .
43 –
آدینه اش را
گم کرده است. چه روز چمعه و
آرامش را
فراموش نموده،
و یا وقت استراحت هفتگی
خود را گم کرده. که
مدام
در
تلاش بی نتیجه شهودی است. و
یا در
سلوک
الهی
نمیباشد، که با
تجلٌیات الهی خود جمع وجم گردد.
ووحدت
وجود الهی بیابد.
که در بازگشت بخلق
پیامبرگونه،
جمعه و آدینه
خود را
داشته باشد .
که آدینه همان
أدینه، یا بدون سلوک
الهی ووظیفه
دین
ورزی است. وچون
بمعصومیٌت و
کمال
الهی
خود رسیده باشد. که بقول پیامبر
حتی
گناه او ثواب
خواهد بود.
44 –
آرزو بر
حوانان
عیب
نیست . که
هر آرزوی را
زودتر از زمان
خود بنماید.
بخصوص برای
نجات سلوکی،
که سالکان با
روح حیوانی نا
مناسب نجات
زودتر، و راحت
تر بمراتب شهودی واحوال الهی
بخواهند
برسند که از محالات
میباشد. مگر
پس از تأمین
شرایط لازم تا
شرط کافی از
نظر داوری الهی که
خاص سالکان
ولایتهای
ششگانه میسٌر
نوع بشری است .
45 -
آری باتٌفاق
میتوان جهان
گرفت . چه
در امور دنیوی
وجهان گیری، و
چه در
سلوک الهی وتوافق
وهم فکری و
اطاعت از پیر
کامل الهی، که
بجهان وعوالم
الهی
شهودی
بالاتر را
خواهند رسید.
46 –
آزاد شود بعقل
بنده . که
سالکان با عقل
جستجوگر
مراتب
الهی،
میتوانند
بآزادی از پیمان
وتعهٌد سلوکی،
و از طلسم نوع
بشری و از خطر
قهقراهای بدتر
جهان آزاد گردند.
اگر
بندگی سلوکی
و اطاعت پیر
الهی
خود کند.
47 –
آزادگان تهی
دستند .که
کاملان آزاد
شده از
خطرات آینده
بشری خود،
واز
پیمان با خدا
وپیر، چیزی
برای آنها از
مال
دنیا و
دلبستگی های بدنیا،
و حتی از
کرامات
بالفعل
نوع بشری خود
ندارند. که
حقٌ استفاده بهشتی از
آنها را
داشتند، ولی
خرچ دیگران
میکنند. تا
خداوند در
تولدات بهشتی
وتکامل روحی ونوعی
بآنها عوض بدهد.
ونیز همیشه چشم
پوشی دارند. و
جز
نقطه تمرکز
وتوسٌلات
عبادی برای رسیدن
سالکان بلقای الهی و روح القدس آخرین
وظیفه الهی،
توجهٌیٍ
بنقطه
دیگر
ندارند.
48 –
آز بگذار و
پادشاهی کن. انسانی که ترک
طمع وکسب
مادیٌات دنیا و
مقامات
اجتماعی میکنند
چون پادشاهان
خواهد شد. و
بکمال
الهی و
پادشاهی الهی برای
سالکان
خود میرسد.
ومانند
پادشاهان
ترس از
چیزی و
یا از هر خطری
نگرانی ندارند.
49 –
آسان گردد بر
آنچه همٌت
بستی . از
کوشش وهمٌت و
سلوک
الهی بدون
وقفه داشته
باشد، تمام
مشکلات راه را
که
دیگران
میگویند،
برای
سالک عاشق
پر
همٌت نیست.
وحتی برای او محسوس
نیست.همٌت
بستن که
چون
لنگ بر کمر
بستن که نشانه
قصد
انجام کاری جدٌی
میباشد.
50 –
آسایش بود
بنیاد خواری
.اساس
اوٌلیه خواری وذلٌت و
حقارتهای
اخلاقی و اجتماعی،
چه رسد بآسایش
از خطرات
جهنٌم
قهقراهای نوعی،
همان
تن پروری و
آسایش طلبی
است. که
سالکان چند صباحی
تن بتلاش
میدهند.
وخواب
وآسایش را بر
خود حرام
میکنند. مگر
بکمال
الهی و
امتیارات شهودی
ونوع فوق بشری
برسند و پادشاهی الهی
بر
دلهای
چند سالک
احتمالی خود
کنند.
51 –
آسایش دو گیتی
تفسیر این دو حرف است، با
دوستان مروٌت
با دشمنان
مدارا . دو گیتی
دنیای امروز
بشری، و دنیای
آینده پس از مرک و
بعد از کمال الهی جستن در
مراتب شهودی
در نوع فوق
بشری است. که
نسبت
بنوع بشری
آنگاه آسایش معنی پیدا
میکند. اجرای
این دو
نکته که
قابل تفکیک
بجرﺌیٌات
بیشتری، ودر
سلوک
الهی تفسیر
شدنی
است. که با
دوستان محبوب
الهی
پیر کامل خود پناه
برده باین
کامل
الهی، که مروٌت و
مردانگی
ووفاداری نمودن
است. وبا
دشمنان و
مخالفان راه الهی خود
مدارا و دوری میکند
و بحث وجدال
چون
آخوندهای قشری،
برای غیرسالکان
وچه رقیبان
دنیا
پرست بر سر
مال
ومنال،
مدارا وآسان
میگیرد. و با
گذشت و بخشش و
اخلاق
نیکو، وحتی کمک
بآنها و عفو خطاهای
آنان، دل آنها
را بدست
میآورد وخطر
آنها را از
خود دور
مینماید.
52 –
آسمان را کسی
نخواند ضعیف .
نه فقط آسمان
نا محدود، و
هزاران خطر
که از
آسمان واز عوالم الهی
بروان انسان
میرسد. پس نباید
آنها را
نادیده
گرفت. وخود بزرگ پنداری
و تکبٌر
داشت. بخصوص
آسمان
بمعنی مراتب
وعوالم الهی
نادیده و مدبٌران
امور انسانها.
و طبیعتا چنان
خطراتی دارند که قابل
تصوٌر انسان نیست.
پس
باید با
کسانی که از
آسمانهای
جهانی و
عوالم
الهی وروحی گذشته
اند، آنان را
توانان دانست.
واز
کمکها و
هدایتهای
آنها استفاده
کرد. چون
کمک اولیای الهی برای
سالکانشان.
53 –
آسودن
امروزین رنج
فرداﺌین است .
امروز اگر
تن پروری کرد
وتکامل
روانی
نیافت و فکر فردا را
ننمود. لاجرم
فرداها مجرم
کارماﺌی در
پیش دارد.
بخصوص
پس
از
مرگ و قهقراهای
تولدات
حقیرتر نوعی،
در نسخ ومسخ
حیوانی را که
بچشم میبینیم
خواهد داشت.
زیرا هرکس
بمراتب
الهی ونوع
فوق بشری وهرچه زودتر نرسد ،
حتما
حقارتهای
نوعی مجدد
درجهان را خواهد
داشت. تا باز
پس از
صدها هزار
سال بهمین نوع
بشری،
ولزوم شهود
قاﺌم، ایدآل
کمال میسٌر
نوع بشری باید برسد که
خواهد رسید.
ولو
بقیمت
تکرار مکرر
کارماها. زیرا
فرمان کن
فیکون و تکامل
را
باید
انجام
بدهد.
54 –
آسیا باش درشت
بستان و نرم باز ده .
چوت آسیاب که
آرد میکند
ودرشتی ها را
نرم
مینماید.
وانسان
عاقل سالک
درشتی دیگران
را با نرمش وگذشت
ومدارای خود،
عکس
العمل
نرم نشان
میدهد. و
حکمتهای الهی کلٌی
پیر
کامل
واولیای را میگیرد،
و بجزﺌیٌات آن در عمل و
تفکٌر بدانها
میپردازد.
55 –
آشپز که دوتا
شد، آش یا شور
است یا بی نمک . نه
فقط در یحتن غذای
چند طبٌاخ،
بلکه پیر الهی و
راهنمای
روحی انسان،
تنها همان
پیر
کامل
بمعرفی خداوند
باید باشد.
حتی
اگر دیگر اولیای
الهی
را
شناخت، باز تنها بهمان
دستورات پیر خود
بمعرفی
خداوند
سوژه
عشق
ورزی اکتفا
مینماید .
56 –
آشنا
داند زبان
آشنا. همدلی
وهم فکری
وهم حالی تنها در
سالکان
میباشد. که
همگی
یک هدف
الهی و
حکمتهای
عرفانی دارند. و
نه چون
فلاسفه و
آخوندهای
قشری درهمه ادیان
ومذاهب که
یکدیگر را
قبول
ندارند و بر
سر وکلٌه هم
میزنند.
ژنتیک
روحی
سالکان
مطلقا
مانند هم و یکسان
نمی باشند.
بلکه
شبیه
بهم در
کلٌیات هستند.
57 –
آشنا کن باز
را، که خود
همی
داند شکار.
پرنده
باز چشم بسته
شکار نمیتواند
بکند. و انسان مستعد
بخودی
خود
تکامل
نمیتواند
بیابد. تا در جنگل
دنیا بخواهد
راهی پیدا کند. که
باید
با
پیر الهی
راه
نجات را
آشنا
گردد. که پیر
فنون کار
تکامل
را بسالک خواهد
آموخت. تا
سالک
راه درست الهی خود را بتواند پیدا کند. و شکار
مراتب
احوالی و
رؤیاﺌی و
عقلی و شهودی
مراتب
الهی را خود شخصا با
عمل کسب نماید.
58 –
آفتاب لب بام
است و غروب نزدیک. و
عمر انسان
خاتمه
یافتنبی است.
باید جبران غفلت ها
را نمود.
59 - آفت
العلم
النسیان .
فراموشی علم و
ترک
تجربه، ویا
عدم
تمرکز در وساﺌل الهی
شناخته شده از خداوند،
آفت و أفتادن
از مقام
روان
سالک است .که
بقهقرای
نوعی پس
از مرگ
میرود. و بدون
داشتن
مراتب
شهودی سقوط از مقام روحی
کنونی میباشد.
60 –
آفتی
نبود بتر از
نا شناخت .
مصیبتی بدتر
از این نیست، که انسان
نا آشنا
بحقایق الهی ووقایع
زندگی باشد.
بخصوص
ناشناختن
وساﺌل
الهی
ومربٌی
الهی پیر کامل
بمعرفی خداوند
برای
کسب
تجلٌیات شهودی. والاٌ
قهقراهای نسخ
ومسخ بدنبال
خواهد
داشت، و
تکرار
گذشته های
حهنٌمی جهان .
61 –آفرین
باد بر این
همٌت مردانه
تو . بسالک واصل
بتجلٌیات
الهی
گفته
میشود، که
فرٌ شاهی الهی
را
یافته و
شایسته آفرین گفتن
است. همٌت و
هوم و اوم و
سلوک الهی و جدیٌت
او است.
و مردانگی در ریش و سبیل
نیست.که در
مروءت
ومروٌت و
همٌت مردانگی
چون
رستم زال، که
بأوج کمال و
قلٌه البرز
رسیده و دیو
نفس امٌاره خود را
کشته، و تاج
شاهی را بر سر
گذاشته است. و
خود نیز
فرشته ای
الهی
وچون
دیو سفیدی
پاک و عظیم
شده، که
بهشتهای
چهارگانه
وچهارگونه
الهی شایسته شده است.بخصوص بهشت چهارم
تولد در
نوع فوق
بشری
هفت
هزار سال بعد .
62 –
آقا بالاسر.
چه
کارفرما باشد،
ویا
پیر الهی
مراقب سالک.
که در انجام
اعمال
سلوکی و
دستور
دهنده
سالک که
آقای
او میباشد. (آقا
همان
هخای)
زردشتی است .و
الاٌ غیر
کاملان چون
آخوندها را(
آغا) میگویند.
گرچه
بناحق بهر
زنی آغا
میگویند. که زنان
مردان
الهی
میتوانند
باشند. و
مردان
زنانه
صفات خیلی بیشتر هستند.
مردان سالک در
حکم
زنان پیر در اطاعت
میباشند. و
غیر سالکان (أمرد) ونامرد
و متمرٌد بر خواسته
خداوند و فطرت خود
میباشند.
63 –
آلت الرﺌاسه
سعه الصدر . لازمه
ووسیله انجام
ریاست وبرتری،
داشتن سینه
فراخ در
صبر وگذشت و
پر حوصله
نیاز
دارد. که این راز
مدیریٌت و
نیکوی
اولیای
الهی با سالکان
خطا کار خود
میباشد. سینه
وفکر و روان ذات
هرچه
پاکتر
از آلودگی ها.
64 –
آنجا
که
بصر نیست چه خوبی و
چه زشتی .چه کوری
چشم یا کوردلی،
که
خوب
وبد را از هم نمیشناسد. وحتی
خوبی هر أمر که
ظاهرا بد
میدانند. که در هستی
چیز بدی
نیست همه خوب هستند
یا
خوب تر.
و با چشم
بدبینی و جهل
همه
چیز بد
است
یا بدتر. وبصر چشم و
بصیرت عقلی و
تبصٌر درون گراﺌی سالک،
انسان را
بمقام الهی
خود وهرچیزی
میرساند. که باید
بچه
مقامات
برتری
نیر برسد.
65 –
صبر
است
کلید بستگی ها. که
قفلی بدون کلید نیست. با
صبر باید کلید
را
یافت. و چاره سالکان
صبر
است، تا
مراحل تخلیه وتحلیه
از نظر
داوری
الهی دست بدهد و
بتجلیه های الهی
رسید. که
الصبر
مفتاح
الفرج گفته
اند. و فرج همان
فرح و فرهه و نجات
سلوکی
و شهودی و
فرٌ و برٌ الهی
یافتن است .
66 –آنجا
که
رشک
نیست محبٌت چه ها میکند.
که
بدون نفرت
غوغای
محبٌت دست
میدهد حتی اگر
برخی مال بیشتر
یا مقام الهی بیشتر
داشته باشند
محبٌت ندارند.
67 - آنجا که
عبادت باید،
عبارت سود
ندارد. که سالک در
عبادت در توسٌل عبادی
نیازی هم
بکلام ندارد.
که عبادات
کلامی کار
عبادت و تمرکز
در صورت پیر الهی را
نمیکند.
68 –
آنرا چه
زنی که
روزگارش زده است ؟
ضعیف
ومظلوم چوب خدا
وسرنوشت خود را
میخورد. چه سود
بیشتر زدن او.
که راه
نجات
احتمالی او
مصیبتش بباید
مرتفع شود.
69 –
آنرا که جای نیست
همه جای
او است.
درویش بدون
مکان نیست که
همه جا
جایش هست. چون
تکبٌر
ندارد. تواضع
سالکان تنها در عزلت
گاه او
است که مکان
لا مکان او میباشد.
70 –
آنرا که
حساب پاک است
از
محاسبه چه باک
است. انسان
صادق بدون خطا
و نیٌت بد و
بدکاری نگران
محاسبه ای
نیست. و انسان سالک که پاکسازی
روان
خود کرده و
بکمالات
شهودی رسیده وبازگشت بخلق
خود را یافته،
دیگر وظیفه ای
ندارد. که
محاسبه الهی سالکان بامرگ قبل از
مرگ تمام شده
است.
71 –
آنرا که خبر
شد خبری باز نیامد . سالکان
واصل
بروح القدس
با مرگ قبل از مرگ
که
تولد
دوم
الهی با شهود عرش رحمان
نداشت و
بکلٌی
قالب
تهی کرد.
روحش بنزد خدایش
رفته. گفتنی
های
زیادی دارد
ولی
بازگشت بخلق
ندارد
که بگوید .
72 –
آنرا که عقل دادی پس
چه
ندادی ؟ . آنرا که عقل
ندادی پس چه
دادی ؟ که خطاب
بخداوند است.
کسی که
عقل
الهی برتر
شهودی
یافت، همه
چیز هستی نوع
بشری را
یافته است.
وحقٌ تولٌد
نوع فوق بشری
آینده را
بجهان
دارد. ولی بدون
عقل
کافی وسالم
جهانی
از آن او
باشد سودی نمیبرد
وازدست
میدهد.
73 –
آنکس أهل
بشارت است که اشارت داند.
عاقلان هستند
که با
اشاره های
عقلی میفهمند.
وبشارت
الهی در
احوال
شهودی میباشد. که
اشارات
الهی برای آینده
های بهتر بخاطر
درستی
اعمال سالک و
برای
تشویق
او
میباشد.
74 –
آنکس
که بداند و
بداند که
یداند، اسب
شرف از
گنبد گردون بجهاند .
کامل
الهی که
میداند آنچه که باید بداند.
در
تجلٌیات
شهودی و
الهامات لدنٌی
میداند. پس اسب شرف
وسرعت معراجهای
او از گنبدهای
گردون
جهان میگذرد.
وعلم
اشرف، منطور
آگاهی
شهودی عرش رحمان برای نوع
بشری
است .ونه علوم
بسیط مادی وچزﺌی و
غیر
حقیقی ولو واقعی باشد .
75 - آنکس که بود
سایه نشین
سایه
ندارد . که فعالییٌت
نمیکند، وتن
بروشناﺌی
خورشید
نمیدهد. و
البته
که خود
نیز سایه ای ندارد.
که انسانهای غیرسالک
هرگز بانوار
الهی
نمیرسد. که چون پیر
کامل بأنوار
الهی رسید،
سایه
برای سالکان
خود دارد که نوری الهی دارد که
بدیگران میدهد .
76 –آنکس
که
بیک
حال بماند
خدا
است . نه فقط خداوند
الله آهو در مطلق
کمال
خود، یا همان
که هست تغییر
حال ندارد،
وتولٌدات
بجهان
برای کسب کمال بیشتر نمیکند.
وچیزی نیز در هستی
نیست که
ثابت باشد. جریان سیٌاله
وجود در هر
چیزی
هست. یا
تکامل
بیشتر
و یا قهقرای
کنونی وبعدی.
74 –آنکس
که نداند و
بداند ک نداند
، آخر خرک لنگ بمنزل برساند .
دانستن
اینکه
نمیداند، که خود یک درجه
داناﺌی
است . که
میتواند
عاقبت
نفس
امٌاره و عقل
لنگ خودرا
بمقصود الهی برساند. و
کلید نجات خود
را پیدا میکند
.
و
آنکس که نداند
و بداند که
نداند ، درجهل
مرکٌب أبد
الدهر بماند .
یک حدٌ
أقل نادانی را
هم ندارد، که
خبر از نادانی
خود بیابد. پس تا أبد
در نسخ
ومسخهای
قهقراﺌی خواهد ماند. زیرا
راه حلٌ مشکل
او پیر
کامل الهی و سلوک الهی و
تزکیه
نفس است.
آنهم داناﺌی
الهامات از
سطح شهود مراتب تجلٌی خود.
والاٌ داناﺌی
های
مادی را هر
انسان بداﺌی
و اطفال وحتی
حیوانات نیز
سطوحی
از
داناﺌی
دارند .
77 –
آنکس که نکو کرد و
بدی دید کدام
است ؟
بقول
مولا
علیٌ از آن بترس و
تقیٌه
کن که اورا
نیکی کرده ای.
زیرا این صفت
ناشایستگان فاسد
روان است.
ولی
کاملان الهی هستند که
نیگی
میکنند وکار و
حرف بدی هم ندارند .
پس باید پرسش
گر و دنبال
اینگونه
انسانها بود.
که خداوند نیز
بهترین را
بطالب لقای الهی
معرفی
میکند. زیرا اولیای
الهی
اغلب بنیٌت
ثواب هستند
که
باعث کباب شدن آنها میگردد.
که آخوندهای
قشری هر
دین ومذهبی
تکفیر و جاهلان قشری میکنند.و
حسودان آنان
را آزار
میدهند.
78 –
آنکوست
نگهبان گنجی
است سلطانش
مخوان که
پاسبان
است.
ریرا برای بعد از خود
بدیگران واگذار
میکند. و یا زور
مندان بدتر
میگیرند و یا
حاکم وحکیم. وحتی علم وحکمتی
را بدیگران نمیگوید.
ولی
اولیای الهی
هستند که با
توضیح و تشریح
و استدلال ومحبٌت علمی
بدیگران منتقل
میکنند.
79 –
آنکه آن
کند
که
خواهد ،
آنجاش برند که
نخواهد .
خودسری وعدم
تسلیم بقانون
و عرف
جاری، چه رسد بخواست
های
الهی، که پس از مرگ
بنسخ ومسخ انواع
حیوانی برده
میشود که خواست
او نمیباشد. و
چاره و اراده
ای
ندارد. اما
کسی چنان کند که خدا
وپیر الهی خواسته
باشد بهمان
جا
خواهد رفت که خود نیزخواهان
آن میباشد. در
مراتب شهودی
وتولدات فوق بشری بهشتی
در جهان .
80 –
آنکه بر صید
شاه دا
م نهد ، بوسه
بر دست هر
غلام
زند .تا
بتواند
بمقصود خود برسد. که
شاهان را
غلامان
احاطه
میکنند. ولی این شاه الهی
پیر
کامل است. که حتی بر دست غلامان
او یا
دیگر سالکان
وکاملان پیر
حاضر، باید بوسه زد تا
اورا
بپیر
برسانند
ویا
بمراتب الهی
دیگر.
81 –
آنکه بی
چشم
است، بفروشد
بیک جو
جوهری . که
نابینا تشخیص
سنگ از جوهر
وگوهر نمی شناسد .
واگر
چشم دل نا
بینا باشد،
که
امدادات شهودی و
عقلهای
الهی و
الهامات لندنٌی
ندارد. تشخیص گوهر و
حقایق را
میتواند داشته
باشد. و وقایع
را حقیقت
میدانند. که
انسانهای
غیر سالک
کرامات
بالفعل
نوع بشری و
جان
شیرین خود را
در جهالت و قشری
گری دینی ومذهبی
از دست
میدهند .
82 –
آنکه را
کردگار کرد
عزیز، نتواند
زمانه
خوار کند . که کاملان
الهی و سالکان
ولایتهای سلوکی
عزیزان
خداوند هستند.
و زمانه ونوع
بشری اورا
نمیتواند
خوار وحقیر کند. که اینان
بزرگی را
نمیخواهند واز خواری و تحقیر
جاهلان
ومشرکان قشری
نیز
ترسی
ندارند.
83 –
آنکه
عیب تو گفت
یار تو
او است ، و آنکه
پوشیده داشت
مار تو است .
که عیب
درست
گفتن برای اصلاح دوست میباشد.
و مخفی کننده
که حتی
ستایشگر از عیب است.
چون
ماری زهر
آلود
میباشد وآینده
خطرناکتر
برای
کسی میباشد.
83 –آن
کیست که
بگشاد قفل یزدان؟
که
تنها
پیر
کامل
الهی
بمعرفی
خداوند
بطالب
لقای
الهی
میباشد . که کلید قفل
آینده های برتر را
برای
سالک در دست دارد .
84 –
آن میوه که از صبر برآمد
شکری
بود. که
از صبر
بلایای
سلوکی
سالکان است که بر ومیوه شیرین
حاصل
میشود. که بقول مولا
غلیٌ صبر برای روح چون سر
برای
تن است.
85 - آه اگر
از پی امروز
بود فرداﺌی .
احتمال خطر برای پس از مرگ در
مجازات الهی
وفطرت خود انسان، چون
مسلمانی حافظ که ولیٌ
الهی را باور
ندارند. که سلوک الهی خواسته
خداوند است .
پس آخوندهای
قشری آنان را
تکفیر میکنند.
86 – آ
ه صاحب
درد را باشد
أثر. که مظلوم ودرد
کشیده چون دعا
ونفرین کند مؤثٌر
باشد. مانند
دعای
اطفال
ومسکینان و سالکان
و مظلومان .
87 - أدب
النفس
خیر
من أدب الدرس
.تآدیب و
تربیت
وکنترل
نفس
امٌاره با سلوک الهی
است که خیر
وکمال ببار
میآورد.
که
درس و عرفان
نظری و فلسفه
ها، خیر
وتکامل روحی ندارند.
گرچه امور
درسی زندگی بشری را
بهتر
میکند ولی در روان انسان
کارساز خیر
وکمال
نیست.
88 –
اذا انتهی المدٌه
لم
ینفع العدٌه
. چون
فرصت از دست رفت هر وسیله
دیگری
سودی ندارند.
فرصت
زندگی
برای
یافتن
وسیله
الهی پیر کامل از خداوند
و تنجام
دستورات او
است.
89 –
اذا بلغ
الکلام الی الله
فأمسکو.
چون
صحبت
درباره
خداوند و
سلوک
الهی
شد پس
سکوت
کنید گوش بدهید و
دل
بسپارید و در
سلوک
أندیشه کنید.
90 –
اذا تمٌ العقل
نقص
الکلام . چون عقل بکمال
الهی
وکمال
خود رسید، پس
صحبت کمتر میشود. و کاملان
جز گزیده
گوﺌی
حکمتهای الهی ندارد.
و تمام علوم
وفلسفه ها حجاب أعظم
وقاتل
فرصتهای اصلاح ذات خویشتن
است . پس
بکارماها و
تکرار گذشته
ها خواهند رفت .
91 –
اذا جاء
القدر عمی البصر .
چون
سرنوشت و تدبیر الهی
پیش بیاید،
چشم تن و چشم عقل نیز
کور
میگردد،
وکاری
از آنها ساخته نیست.
92 - اذا
جاوز الشییء
حدٌه انعکس
ضدٌه . هرچیزی که از حدٌ
ومرز خود تجاوز کند،
بضدٌ وعکس آن تبدیل میگردد. و
چون شرایط
لازم
قبلی لازم برای
تعالی نوعی را
ندارد، که قهقرا
ساز خواهد بود.
93 –
أراده
خدا بر محال
تعلٌق نگیرد . همیشه
فرصت برای انسان
هست محالی
نیست.
94 –
از آنجا مانده
از اینجا رانده
. خسر
الدنیا
والآخره،
چون
قشری های مذهبی مشرک بد
دین است.
که بی
دینان لا أقل
لذٌت دنیای
بشری
خود را دارند.
و
سالکان وکاملان الهی هم
اکنون نیکوﺌی
و عقل الهی را
دارند. وهم پس ازمرگ
تولد
نوع فوق بشری
یا بهشت
برتر را با
هزاران
برابر عقل نوع بشری
را دارند.
95 –
از آن
گناه که نفعی
بغیر رسد چه باک . که ثواب آن
بیش از
گناه آن میباشد.
که
اولیای الهی معصوم گناهی ندارند.
و بقصد نفع
وهدایت دیگران
مینمایند که
دیگران تصوٌر گناه دارند.
96 – از
ایران جر
آزاده
هرگز
نخواستد . از
ایران زمین سرزمین
آریا شدگان کامل الهی،
بخصوص در عصر
ولایت زردشت،
جز واصلان
بتجلٌیات
نهاﺌی بر
نخواسته است. که پیامبر
ستایش ار
فارسیان یا پارسایان
الهی فراوان گفته
است.
ولی منحصر
بسرزمین سیاسی و
جغرافیاﺌی
ایران نیست.
که در هرجای جهان
کاملان
آریاﺌی و پارسا
هستند. ودر
همه ملل
وسرزمینها،
همه
گونه
طبقات
فصول
نوع بشری هستند.
که
کاملان
بنهایت
کمال میسٌر
نوع بشری
میرسند. که
اکنون
کاملان
آریاﺌی با
ولایت
ششم
مصطفوی محمد،
که
بروح القدس وعرش رحمان
رسیده اند موفق
از راه میرسند.
وهمگی آزاده از
پیمان الهی و نجات
یافته
کارماهای
قهقراﺌی بوده
،وتنها
شایستگان تولد نوع فوق
بشری
میباشند.
97 –
از ایرانیان
جز وفا کس ندید . که
آریا شدگان با
وفاداری در
پیمان خود با
خداوند
بشهود
نهاﺌی
رسیدند و
آریاﺌی شده
اند. وهمچنان
نیز بیشترین
کاملان
ولایت
محمدی
از
قوم ایرانی یا
فارسی زبان
هستند. ولو در هر
قوم دیگری
باشند چون ترک
یا هندو و
رومی حکمتهای
ایرانی دارند..
98 –
از این
ستون بآن
ستون فرج است . تحوٌلات بعدی
بین دو مقام شهودی،
فرج نجات بخش
و فرح و فرٌهه هست. که سالکان
باید
صبور بلایای
سلوکی
باشند. تا
شرایط
لازم وکافی هر
مرحله از نظر الهی تأمین گردد. که
فرٌ وتاج
شاهی
الهی خاص
اولیای
بازگشته بخلق
با شهود عرش
رحمان میباشد.
99 –از
این
گوش میشنود و
از آن گوش در میکند .
توجٌه
در شنیدن
ندارند. و تخیٌل
و فهم وتثبیت
آنچه
فهمیده اند را
ندارند و
بدرجه ثبات در
حافظه نمیرسند.
100 –
از بدان بد شوی
زنیکان نیک .
همنشینی با بدان،
پسر
پیامبر هم
بود، خاندان نبوٌت خود را
از دست میدهند.
و بدون
نجات شهودی سیٌد و
فرزند الهی محمد و
علیٌ
وفاطمه
نمیتوان بود.
والاٌ این
سادات نا خلف شرک
و مجازات
الهی
بیشتر دارند.
101 –از بسیار أندک
و از
هزاران یکی .
دوست
حقیقی که تنها یک
پیر الهی
بمعرفی خداوند است،سالک
بنجات
میرسد . وهزاران قشری همگی جهنٌم
های
قهقرا را دارند.
102 –
از پس ظلمت
بسی
خورشیدها
است. تاریکی
جهل
وخورشیدهای
انوار شهودی
فراوان
برای
انسانهای سا لک
در
پیش
هست . نور
شناخت پیر الهی
و ولیٌ الهی بمعرفی
خداوند،
نخستین منبع نور
رهروی
سالک
بعوالم الهی
ناشناخته او میباشد.
103 –از
پی هر
شبی
بود
روزی . امید
بسالک که از
نداشتن
انوار الهی بالاتر
نگران
میباشد. روز
و یوم الهی هر اوم و شهود تجلٌی الهی
بالاتر
میباشد. که
آفرینش هستی شش روزه با شش شهود نور
قاﺌم، همان آفریش
انسان
کامل در جهان
الهی است .دو روز
نخست
انسانهای زنده پیر حسینی
و امام
زمان حسنی. وچهار
روز آفرینش
آسمانها یا عوالم شهودی در
آسمانهای الهی و
رؤیاهای
سالکان موفق .روز
هفتم خداوند
برعرش استوار
است که در نوع
بشری بالاتر
نمبیتوان رفت.
104 –
از پی
هر
گریه
آخر خنده
ای هست . أشک
ریزی
سالکان در تمرکزات
وتوسٌلات عبادی،
عاقبت
نجات شهودی و
خورسندی توفیق هر
مرحله هست. که بازگشتگان بخلق
همیشه
خندان هستند
و پایان غم و
غصٌه
دوران
سلوک داده
اند.
105 –از تو حرکت
از
خدا
برکت. همٌت
وجدٌیت
سالکان
لازم
است. تا
خداوند در شرط
کافی از
شروط
لازم، برکت و
فزونی
مقام
روحی
وشهودی و
عقلهای
الهی بدهد.
وتقرٌبات الهی ووجودی دارند.
که من جدٌ وجد. جوینده بجدٌ یابنده
است.
106 –
از تو نازی از
ما نیازی .ناز
محبوب الهی و
نیاز ودرخواست
نیازمندانه سالک عاشق
.
107 –
از چاله درآمد
بچاه افتاد .
انحراف
بیشتر و
عاقبت بدتر.
که چاره
أندیشه های
خودسرانه
باعقل مادی
بشری سقوط در
تولدات
کارماﺌی پس
از مزگ واز هم
اکنون میباشد.
108 –
از خر
شیطان پیاده
شو. و از نفس
امٌاره هوسباز،
که چون خری
بار روان
انسان را حمل
میکند. با ترک
آن امکان معراج
آسمانی
وروحی برای
سالک هست.
109 - کسب جمعیٌت
از آن زلف
پریشان کردم .
سالک
عاشق پیر و
از تمام احوال
او، که
بریباﺌی زلف
یار تشبیه شده، توانسته
جمع شهودی و بأحوال جم و
الهی شده برسد.
وبا تمرکز در
توسٌلات
عبادی
بتجلٌیات
الهی رسیده،
وجمعه آدینه و
بمعصومیٌت
الهی
خود، با شهود
هفتم عرش
رحمان در
ولایت
مصطفوی رسیده
است. و بدرجه آریا
و فرشته و
نجات یافته از
نوع بشری
کنونی
رسیده است.
گاهی از لب و
چشمان و اندام
محبوب برای ستایش و
سپاس
استفاده میشود.
که
سالک در حضور
ذهنی
خود از
صورت پیر
الهی در
عبادات
وتأمٌلات خود برای خطاب
بخداوند استفاده
و توسٌل مینماید.
110 –
از
دشمن خانه
چون توان رست .
از نفس امٌاره درون ذات
خود که
در حیوانیٌت
و جهل گرفتار است . تنها
با تزکیه
نفس در تخلیه
وتحلیه و
تجلیه های
شهودی الهی
امکان
نجات و رستن
هست.
111 –
از دل
برود هر آنکه
از
دیده برفت .
سالک با ترک
تمرکز وتوجٌٌه
بوجه
وصورت
پیر الهی ودر
کمکاری
حضور ذهنی صورت
پیر باعث
فراموشی و
امکان تذکٌر
وتوسٌل صورت
پیر میگردد.
112 - از
دوزخیان
پرس که اعراف
بهشت است.
جهنٌمیان
محروم از بهشت
میتوانند
معرفت اعراف کعبه
شهودی و
معرفتهای بهشتی اولیا
وکاملان الهی،
باید پرسش
شناخت و
درخواست کسب
این بهشتها را نمود . که
دوزخیان در دوزخ و
برزخ
زندگی
موقٌت
کنونی هستند.
که یا بهشت
نوع فوق بشری
مجدد بجهان
میآیند. ویا دوچار سقوط
مقام روحی در
تولدات
انواع
حقیر
حیوانی میگردند.
113 –
از اوست یک
اشارت از ما
بسر دویدن . که
آمادگی
اطاعت
سالک
از
پیر
محبوب الهی را
میرساند. که با
اشارهای
وکمترین زمان
وحرکت زبان و
تن پیر، سالک
چنان بسرعت
اجرای دستور عبادی
مینماید،
که با
سر میدود. که
در ذهن وحضور ذهنی
عمل میکند . که
معمولا انسان
سر خود را همیشه
و بطور طبیعی از خطر حفظ
مینماید.
114 - از رنج یابد
سر از افرار
گنج .بلایای سلوکی و
گنج معرفتهای
شهودی با سر افرازی وافتخار
رسید.
که
بلایای
سلوکی
وامتحانات
پر
محنت الهی نعمت
ورحمت الهی را
سبب میشود.
115 - از
ستارگان ننگ
داشتن . از اولیای الهی
ستارگان
نورانی الهی
دوری نمودن،
کار دشمنان
خدا و مخالفان
سلوک
الهی است. مانند هر
ستاره ای که
هدایت مسافر
در تاریکی ها
مینماید. چون
ستاره
قطبی
راهنمای سمت شمال
برای مسافر
صحرا ودریای بی
علامت میباشد.
116 –
از سر ما هم
زیاد است.
بعنوان سپاس
وتواضع، که
هر
رحمت ومحبٌت
پیر و خداوند
ارزش فروان
برای سالک
دارد. و با حدٌ
أقل داده الهی،
حدٌ أکثر تلاش
عبادی و اطاعت
میسٌر است .
117- از فضل پدر تورا
چه
حاصل. فرزندی که
مقام
الهی
پدر نرسیده، و
بفضایل و داده
های
الهی مانند
پدر بکمال
روحی نرسیده، بفرض اینکه واقعا فرزند
پدر خود
باشد ،
فضیلتی ندارد.که
پسر
نوح نیز با
بدان بنشست و
چون
پدر الهی خود،
فضاﺌل
وداده های
عقلی وروانی و
شهودی را نیافته
است.
118 - از قضا
هم در قضا
باید گریخت . از
سرنوشت
خود با کسب سرنوشت
تازه الهی
باید نجات
یافت. که
قضای الهی
انسان همان قضاوت الهی
بوده که
حکم سرنوشت فعلی
را
داده است.
وباید با قضاوت و
مشیٌت
واراده
تازه
الهی، برای نجات از سرنوشت
کنونی نجات
یافت.
که
سرنوشتهای بعدی شاهدان
تجلٌیات
الهی
وتولٌدات فوق
بشری را، تنها درسلوک
الهی با ولیٌ
الهی بمعرفی خداوند
بطالب
نجات از جهنٍم
کارماﺌی، بکسب بهشتهای
شهودی ونوع
فوق بشری
فرشته گونه میتوان
رسید. پیگیری سرنوشت
حیوانی کنونی
انسان بشری که غیر
سالکان دارند،
جز گرفتاری در طلسم
جهنٌمی
جهان نیست. که باید
گریخت وجان
بشری را داد تا
بجانان الهی رسید.
119 - از قلندر
هوﺌی و از خرس موﺌی
. از
درویش دمی و
نفسی و حکمت و
هدایتی هرچه کوچک باشد
دریافت
کرد. وخرس
نفس حیوانی
خود را، ولو باندازه موﺌی باشد
باید کند
وپاکسازی آن
نمود.
120 - از
کفر ابلیس
مشهور تر است .
ابلیس آخوند
بگفته
پیامبر، که لباس کاذب
روحانیٌت بتن کرده و
معایب
روان خود را
مخفی
نموده است. که هرکسی
این آخوند را
میشناسد. ممکن است آخوندی شهر و اجتماعی در انحصار
خود داشته
باشد. که کسی چون
آخوندی مشهور
است. ولی
اولیای الهی تنها نزد خداوند
و چند سالک خود مورد شناخت
میباشد، ولی مشهور
آسمانها و
عوالم
الهی است.
121 - از کوزه همان تراود
که در اوست .
ترشیخ بدنه
بیرونی
کوزه، از نوع مایع
درون آن
میباشد. و
درانسانهای
الهی و ماهیٌت
مقام
روحی آنها، گفتار و
رفتار و کردار
سالم
دیده میشود.و
اولیای
الهی
رحمت و از دشمنان
قشری اولیا زحمت
بدیگران دیده
میشود .
122 –
از
کیسه خلیفه
می
بخشد. کسی که خود فداکاری
واز جیب
خود بخشش
ندارد. ولی مال دیگران
را که
متعلٌق
بخداوند
بوده
وهست ،صرف هوسبازی
های
خود
مینماید.
123 –
از ما
است که
بر ما است.
مشکلاتی که
داریم
خودمان و ار
نفس
امٌاره
هوسباز حیوانی خودمان میباشد.
که آنرا تأدیب
و پرورش
نکرده ایم. و
خطاهای
ما بار سنگین
مسؤلیٌت در
روان
برای آینده
ما فراهم کرده
است . وپاکسازی روان در
سلوک الهی، اکنون تنها
چاره کار میباشد.
و دیگران چه رسد
بخداوند وپیر،
در کمکاری ما
مسؤولیٌتی
ندارند .
124 - از
مدرسه
برنخواست أهل دلی . این
همه آخوند
مدرسه
رو مذهبی مانند
فلاسفه و علما،
هرگز
کسی بکمال الهی دل وذات نرسید
ونمیرسد. که
تنها سالکان در مکتب
عقل الهی پیر
کامل میرسند.
125 –
از مرگ بتر صحبت نا أهل
بود .که خطرناکتر
برای
مرگ است. هم
نشینی وهم دلی
با نا أهلان و
ناشایستگان
کمالات
الهی مرگهای
کارماﺌی است .
126 –
از مقلٌد تا محقٌق
فرقها است .
تفاوت
عظیم
در مقام روحی
وحقیقت داشتن
بین مقلٌد
آخوند قشری،
با
محقٌق
الهی و رسیده
بحقیقت
تجلٌیات الهی،
تفاوتها در
کرامات
الهی ونوعی
بشری با
کرامات الهی نوع فوق
بشری میباشد
.که آن أهریمن
و این برهمن است .
127 –
از هرچه بگذری
سخن دوست
خوشتر است .
سالک از هر
چیز وکسی
میگذرد و دور میشود.
وتنها
بسخن دوست
الهی خود پیر
محبوب وی
اکتفا
مینماید. که
نجات روحی
ونوع فوق
بشری
بسالک میدهد.
که دیگران
هرچه
باشند،
انسان را در
حیوانیٌت نوع
بشری
أسیر
مینمایند که
معراجی
الهی ندارند.
129 - اساس
الکفر قیامک علی مراد
نفسک . اساس وزمینه کفر
وانکار برای تکامل روح بشری،
همان است که خواست
هوسهای
روان حیوانی
هوسباز خود را انجام بدهی.
که خواست
خداوند نجات
بخش ما
از جهنٌمهای
موجودیٌت بشری پر
عذاب
کنونی
است . روان پر از عقده
های عقیده شده میباشد.
وهر کاری از انسان بدنبال
خواست
عقده ها و
کمبودها و
انحرافات
روان او است.
130 - اشتها
نیست بلکه
این
مرض است . پرخوری وپر گوﺌی و
هوسبازی ها سراسر
شهوت است ونه نیاز تن
وروان. که در حدٌ
أقلٌی باید
باشد. والاٌ
مرض وبیماری روانی
است. که هر
کاری غیر تکاملی همه
آنها را باید
کنار گذارد
وخویشتن
داری
نمود. وسلوک الهی با
طبیب
الهی
پیر،
بمعرفی خداوند تنها
معالج
این
عقده ها است.
که باید تخلیه
و تحلیه نمود تا
تجلیه های الهی برسد .
131 - اطلبوا
الحواﺌج و
الخیر
عند حسان الوجوه .
رفع
نیاز و
احتیاجات اساسی،
و خیر یا
تکامل
روحی
خود را از زیبا
رویان
بخواهید. که
کاملان الهی زیبا سیرت و
نیکو برخورد
با
طالبان کمال دارند .تا
خود نیز بخیر
و عقل
الهی
وکمال رسید.
واز
حیوانیٌت نوع
بشری
خویش نیز خارچ گردید. و
فرشته ای
الهی
شایسته تولد نوع فوق
بشری
بهشتی
شد.
132 –
اطلبوا
العلم من
المهد الی اللحد .
زگهواره تا گور علم
وآگاهی های عقلی
وشهودی از مراتب
بالاتر الهی
باید
درخواست نمود. که
معلم برای
أبدیٌت
نیکوی انسان پیر کامل بمعرفی
خداوند است .
132 –
اطلبوا العلم
ولو بالصین .
طلب
علم
الهی
و شهودی را
باید نمود. گرچه در
سرزمین
دور چین بوده باشد.
که
هرجا
پیر
الهی بود باید
رفت. و سفر حجٌء
أکبر دیدار الهی
تا نور قاﺌم
روح القدس باید
رفت .
133 - أعدی
عدوٌک نفسک
التی بین
جنبیک. که دشمن ترین انسان، نفس وروان امٌاره
وناخودآگاه بدون
آگاهی های شهودی و الهی میباشد.
که در درون ذات
انسان و اساس
موجودیٌت کنونی او میباشد.
که تنها رفیق
قهقراهای آینده
انسان
در
کارماهای
جهنٌمی میباشد.
134 – أعزٌ
من کبریت
الاٌحمر. که عزیزترین
ونایاب ترین و
ارزشمندترین
است. حتی
از
گوگرد سرخ که
نایاب است. که پیر کامل الهی
بمعرفی خداوند
چنین نادری میباشد.
که با ترک او هرگز
چیز با ارزشی
نصیب انسان نمیشود.
و چیزی
وفرصتی
دیگر
برای
جبران ترک صلات یا ارتباط
با او نیست.
135 –آعقل
و توکٌل .
تعقٌل
کن سپس
توکٌل بخدا کن. که عقال طناب
پابند پای شتر
نفس را
از حرکات
جهالت منع میکند.
وانسان با
طناب
عقل مادی،
خودسری ها را پابند و
عقال
میزند.
خویشتن داری
تنها کار
سالکان
میباشد. و
سالک
است
که با
پیمان با پیر الهی بمعرفی خداوند
این
خویشتن داری
را آغاز میکند.
وتنها کاری که میکند اینکه کاری نکرده
باشد. پس
توکٌل
بخداوند
وواگذاری
سرنوشت زندگی خودرا
بپیر
الهی
مینماید. پس
عجله و
پیشداوری
نمی
کند. وبا
توکٌل
بخدا و تسلیم خداوند
است. که با هر
بلایای
سلوکی
وتأخیرات شهودی،
همچنان پاکسازی هرچه عمیق تر
روان
خود را
مینماید. تا
بشرط
کافی
از نظر الهی در
پاکی
روان برسد .
136 -
افتادگی
آموز اگر طالب
فیضی . اکر
نجات و فیض و
فیضان سیل
آسای
الهامات و
داده های الهی را
میخواهی،
پس با
افتادگی وتواضع که
کار هر سالک
در برابر پیر
الهی ومربٌی خود
بمعرفی خداوند است،
باید کوچکی کرد. و
بزرگی
پیر از
نظر
الهی را یافت. چون بشهود
عرش رحمان رسید. و
آموزش از پیر
آمیزه وجزﺌی
از ذات روانی
یافت.
که
ملکه
و
سایبرنیتیک روان
نمود.که
حتی
مرگ و هر
فتنه ای
نخواهد
توانست ،
این
کمالات شهودی و
روح الهی
را از انسان بگیرد.
که هر
چیزی روی زمین
میماند. و تنها
همین
تجلٌیات الهی
نطفه
تولد
نوع فوق
بشری
او خواهد
بود .
137 –
اقتلوا
الموذی قبل
آن یوذی . که موذی
آزار
دهنده
نفس
امٌراه خود را، چه رسد بآخوند
قشری
مذهبی و
مدٌعیان
حکمت
وعلم مادی، پیش از
اینکه
ما را آزار بدهد باید
کشت ودوری نمود،
تا بعقل
الهی خود، در
سطح
شهود آخر خویش
رسید. که
آنگاه
نه
هوسهای ما ونه
هوسهای بدتر
آخوندها، وحتی
متفکٌرین غیر
الهی، تأثیر
انحرافی
نخواهند داشت. که کاملان
الهی میتوانند تٌاثیر الهی در آنها
بگذارند. و
آنان را از جهنٌم
درپیش
آنها
نجات
بدهند . قتل نفس
نادیده
گرفتن هوسهای
آن است.
وسالک چنان
استضعاف ارادی
در تن وذهن
وروان
خود مینماید. که با
مرگ
قبل ارمرگ برای نجات
از نوع
بشری
موفٌق
میگردد. و بنور
روح
القدس
قاﺌم خواهند
رسید. ولو بخلق نیز
پیامبرگونه باز نگردد.
138 –
اقتلونی یا
ثقاتی أنٌ فی قتلی
حیاتی . أی
کسانی
که مورد اعتماد
من هستید مرا
بکشید. که در
مرگم
نجات بحیات
أبدی فوق
بشری
وبهشتی خود
خواهم
رسید . سالک است که از
پیر الهی خود
مرگ قبل
از مرگ خویش
را
میخواهد. تا
بنجات با نور
شهودی
روح القدس قاﺌم برسد.
ولو با شهود
عرش رحمان
پیامبرگونه بخلق باز
نگردد که
تولد دوم الهی او باشد.
تا هفت
هزار سال بعد در نوع فوق
بشری
بجهان و با
هزاران
برابر عقل نوع
بشری کنونی خود
میرسد. پس سالک با
بلایای
سلوکی
هرچه بیشتر، که
خداوند خاص
سالک بصورت
امتحانات
پر
محنت فراهم
میکند.
وسالک
صبور و سپاسگدار
خدا وپیر
الهی
خود
میباشد و
بلایای بیشتز
نیز
میخواهد .
139- اقرأ
کتابک کفی
بنفسک
الیوم حسیب .
کتاب و آثار
روان
خود را اکنون
ببین. که تورا
کافی است که
حسابرس خود باشی
. سالک رسیده بمراتب شهود
تجلٌیات الهی
پس از مرگ قبل
از مرگ ، و یا غیر سالک سرکش پس ازمرگ طبیعی،
که تولد در
صورت نوعی
حیوانی مجدد
مییابد. که
مسخ نتیجه آثار منفی روان
خود میباشد.
وخود را باید ملامت کند، و
عدالت
الهی را از داوری
بداند. سالک اکنون
با تفهیم پیر، آلودگی
های روان ذاتی خود را میفهمد،
واز آنها
متنفٌر
میگردد. که
ترک و تخلیه آنها
مینماید. وپس ار
تحلیه
بصفات الهی تا سرحدٌ
کفایت از نظر داوری الهی، بتجلیه
های
الهی و مدرک قبولی خداوند از
سالک و برای تولد بهتر بعدی
بحهان را بچشم دل میبیند .
140 –
أکثر أهل الجنٌه البله . أکثر
أهل بهشت را پیامبر
ابلهان میگوید
، که دیگران
آنان را أبله
میگویند. که ترک
کرامات
نوع بشری، و سیلی نقد را
بر وعده های الهی
دنبال
میکنند. پس دارای
بهشتهای الهی در نوع فوق
بشری،
و از هم
اکنون در شهود
تجلٌیات الهی
وعقلهای مربوطه هستند. درحالیکه عقل
اولیا، و در
نوع
فوق بشری
هزاران برابر
عقل
نوع بشری خواهد بود.
همانگونه که عقل نوع
بشری
هزاران برابر
عقل نوع
میمون
میباشد. یکی در جنگل
ودیگری در کره ماه جولان
میدهند. که
درنوع فوبق
بشری
تمام
کهکشان را جولان خواهند
داد.
141 –
اگر تیغ عالم
بجنبد زجای،
نبرٌد رگی تا
نخواهد خدای .
که خواست خداوند
برای
سالکان، حتی در
خطر تکفیر
آخوندهای قشری و تمسخر
فلاسفه
وعلما، بنفع أبدی سالک میباشد
پس
ترسی ندارد.
و توکٌل
وتسلیم
بسرنوشتهای الهی خود که خاص
سالکان و درتدبیرات الهی میباشد.
142 –
اگر دیده نبیند
دل
نخواهد. که
هوسهای انسان
بخاطر هم چشمی ودیدن
در
دیگران است. و
تحریک
حواس از خارج
خود
میباشد. که تحریک
هوسهای
نفس
امٌاره است.
وبا ترک تمام کرامات
و امکانات بشری کار
دیگری جز پاکسازی روان
ندارد.
143 - اگر رفیق شفیقی
درست
پیمان باش .
اگر
مرافق
وهم نشین
پیر
الهی
در
پیمان
سلوکی
هستی پس درست پیمان
باش. و شفیق
دلسوز خود
ودیگران باش.
که
برای
پیر الهی
دلسوزی وعشق
ورزی
باید
کرد.
144 –
اگر گناه از خدا است،
بنده را عذاب چراست
؟ اگر گناه وخطای
انسان را سرنوشت
الهی
خود باشد پس مجازات الهی منطقی نیست. زیرا نتیجه
آلودگی وفساد و
کمبود
روان
ما
میباشد. پس مجازات
کارماﺌی خداوند
عادلانه،
ورحمتی تازه و
فرصتی
مجدد برای جبران سرکشی های قبلی است در
فلسفه.
جبر واختیار
مطرح است .که
نه جبر
است ونه اختیار. که أمر
بین الاٌمرین
گفته اند. و هم جبر
الهی
برای
تکامل أزل تا أبد میباشد.
وهم اختیار
انسان است. که
بخواهد یا
نخواهد تا راه أبدی رسیدن
بخداوند را در پیش بگیرد. و
پیرو هوسهای خود،
ویا بدتر هوسهای فاسد هر
آخوند مذهبی بوده باشد.
ویا (لا جبر
ولا تفویض)
آمده. که
خداوند تفویض
هرکارهوس بانسان
نداده.
ولی
کاملان الهی
تفویض
الهی
برای
زندگی
و تربیت
سالکان خود را دارند. و
فیض
وفیضان سیل
آسای رحمتها وداده
های
عقلی
ولدنٌی الهی
. زیرا
خود از
مراتب
الهی
شده
است.
145 –
اگر
همه شب قدر بودی،
شب قدر بی قدر
بودی . هرشب شهودی سالک،
شب
قدری و
سرنوشت
الهی
تازه و قدر
وتوان تازه ای
است. که
برای شب قدر یا
شهود
نور قاﺌم با مرگ قبل از
مرگ است. که نجات روح سالک از نوع
بشری و
خطرات قهقراهای
کارماﺌی است . باز
هر شب و هر لحظه
ای
برای انسان عاقل وسالک،
که
باید
قدر وارزش آنرا بداند.
که
گفته اند همه
شب، شب قدر
است اگر
قدر بدانی. که
بوظایف الهی خود
عاشقانه و
جدٌی پرداخته
باشی. چون فرصت عمر تجدید
وتمدید
شدنی
نیست، مگر بکمال
الهی
رسید .
146 - الهی، راست گویم
فتنه از تو
است . سالک عاقل
با ایمان،
بخداوند
میگوید
که
فتنه های
مانع
راه
الهی
سالک. مانند فتنه
های
آخوندهای قشری که سرنوشتی
و سلوکی
هستند
که
از
خداوند خاص
سالم میرسد.
که
امتحانات و
بلایای
پر محنت برای سالک میباشد. پس سالک با
صبوری و رضای از پیش
آمدهای
خود، مشکلات
سلوکی
خود را قبول دارد.
وحتی
خود و روان آلوده خود را
مسؤل
میداند، پس
سپاسگذار خداوند
است. وحتی طالب
بلایای بیشتر وعمیق
تر است.تا
پاکسازی روان در
صبوری
بیشتر عمیق
تر گردد.
که حتی
تأخیر در کسب
مراتب
شهودی
ونجات را بنفع خود
میداند. تا در
مرحله
بعدی
بهتری،
گرفتار
بقایای
صفات
ژنتیگ روحی
خود
در
تولد
بهتر بعدی نگردد.
که آنگاه نتواند،
یا نخواهد
بوظایف الهی
مرحله
مهمتر جدید بپردازد.
چون
انسان
امروزی
مخالف
راه
خدا ،
دوچار
کارماها وتکرار
گذشته ها در
آینده ها خواهد
شد.
147 –
الاٌعمال
بالنیٌات .
که مهمتر از عمل، نیٌت و
فکر وفهم
انسان
از
اعمال
عبادی
خود
میباشد.
وهرچه که نیٌت
واراده شخص باشد همان مورد داوری
خداوند است. و نه ظاهر اعمال عبادی.
که بقول
پیامبر
متدیٌنان و متعبٌدان
غیر
الهی، اگر تمام عمر روزها صاﺌم و
شبها
قاﺌم
باشند، باز
در
قعر
جهنٌم
خواهند بود.
که جهنٌم های کارماﺌی
بدتری
دارند. زیرا (
بد دین)
هستند. حتی (بی
دینان) باز
فرصت تولد
بهتر وبا عقل
بیشتری
خواهند بود. اگر که
امروز
نمیتوانند درک
اهمیت سلوک الهی را
بنمایند.
148 - الاٌعمال
بخواتیمها .
اعمال
عبادی
و سلوکی در داوری الهی در پیمان
است.
چون
بنور
قاﺌم
روح
القدس
رسید. و ختم
هر کار بهترین
شکل آن، در
مدرک نهاﺌی الهی
آن میباشد.
ختم
قرآن یعنی پایان
دادن قرٌه
های
شهودی
ولایت
الهی
سالک
میباشد. که
سالکان ولایت
محمد وعلیٌ رسیدن واجب الهی ،
بنور
قاﺌم روح القدس یا
جبرﺌیل
بگفته
مسیح میباشد.
140 –
الاٌمام وارث من
لا وارث
له . که
امام امٌی پیر
کامل وارث
تمام
هستی
سالک حتی
جان او میباشد. که سالک بمرگ قبل از مرگ
رفته که شاید
بازگشت
بخلق
پیامبرگونه
نکرده باشد. ونه امام یا آخوند
قشری، که خود
را
وارث
پیروان وحتی پیامبر
وخداوند میداند. زیرا
خمس مال مردم
را میخواهد
ببلعد. امام
هر امٌی
کامل
الهی
میباشد.
150 –
الباقیات
الصالحات خیر
عند
ربٌک . آنچه
از صالحات واصلاح
شدنی های روان
تو
سالک باشد، نزد خداوند
باقی میماند.
که در (ژنتیک
روحی) است. که
نطفه
تولد بهتر
نوع فوق بشری
را برای
شاهدان قاﺌم خواهد
بود. وهزاران برابر
کرامات
نوع
بشری
وعقلهای بشری
دارد. و تمام این
صالحات بعنوان خیر
وتکامل روحی میباشند.
ربٌ تو خدا و ربٌ
النوع بشری
روح القدس
میباشد .
151 –
الأ یمان نصفان،
نصف صبر و نصف
شکر . که
ایمان یا همان سلوک
الهی
واوم
نمودن، دو قسمت
مهم دارد. یکی
صبوری
بلایای دوره
سلوک ، که
وسیله
پاکسازی روان و
بوسیله
مراتب
الهی
میباشد. و
دیگری
شکر
است. که
سالک
همه
آزمایشات و
امتحانات پر محنت
الهی
خود را
دارد. و سپاس
داﺌم دارد،
و بلایای بیشتری
را
طالب
میباشد. تا زود تر بپاکی روان از نظر الهی در حدٌ کفایت برسد،
تا
شهود
نهاﺌی
نور قاﺌم روح القدس را
داشته باشد. که نجات
سالک از
تعهٌد خود و از نوع
بشری و
خطرات
قهقراهای جهنٌمی
میباشد.
152 –
التاﺌب
من الذنب کمن
لا ذنب
له . توبه
کننده و ترک هر گناه
در توبه سلوکی است.
آنگاه گناهان مورد محو و
غفران
الهی
خواهد بود .
حتی
اگر
بقول پیامبر
تا عرش گناه بوده
باشد. که
گناهکاران غیر
سالک نا
امید
از
نجات با سلوک الهی نباشند .
ولی
شرط
نجات از
گناهان صبوری
وسپاس، و
ادامه
ارتباط
با وساﺌل الهی،
آغاز از
پیر کامل تا
مراتب
شهود ی
بالاتر میباشد.
153 –
التوحید
اسقاط
الأضافات . که توحید
یا همان
سلوک
الهی
ووحدت
وجود یافتن سالک
بامراتب شهودی
خود، نتیجه حذف گناهان
و پاکسازی
اضافات
در روان، از
ناپاکی ها و
صفات
نوع بشری حیوانی
است. که سالک یگانه شده
،و صاحب ( یگین
و یقین) و عین الیقین
سلوکی
میباشد. ولذا
سالک مدام أذکار
توحیدی دارد. چون ذکر لا اله
الاٌ الله، و یا أذکار
فاطمی.
که
سالک مشهود
الهی
خود حتی در
عرش
رحمان
میگوید، که ربٌ و
اله و الهی من هستی، ولی خداوند
الله أهورمزدا
نمیباشی .
154 –
الجماعه رحمه
. که ( جماعت )
وجمع
وجم شدن با مراتب شهودی، رحمتی
الهی
سالک است. که تمام داده
های
خداوند،
حتی هر
شهود
مقدماتی
پنجگانه و شهود
صورت
مصطفوی،
نیاز
امروز
سالک است و
نام
نعمت
دارند. واز شهود
نور قاﺌم ببعد،
بخصوص در
بازگشت
بخلق
تمام
داده های الهی
بکاملان رحمت هستند.
وحتی
کارماهای پس از مرگ غیر
سالکان رحمتی
از
نوع
نعمت و فرصت مجدد الهی هستند. که بار
دیگر بنوع
بشری
وهمین
سلوک
الهی
تا نور قاﺌم باید برسند.
156 –
الحریٌه فی
رفض الشهوات . که
حریٌت وآزادگی
در ترک و بی
اعتناﺌی بشهوتها
وهوس ها
میباشد. یعنی (
آزادی در ترک
آزادانه از
آزادیهای) نوع
بشری
است. برای
رسیدن بآزادی
بهشتی نوع فوق
بشری
میباشد. چون سالک
بنور قاﺌم
روح القدس
رسید .
157 –
الحقٌ مرٌ . که
حق تلخ
است. که
سالک عاقل
حقیقت را
میخواهد تا
بحقٌٍ و تجلٌی
الهی برسد. که بر و
میوه
شیرین را
برای
سالک
بدنبال
دارد. گرچه هر
کلام
حقٌ وکارهای الهی وسلوکی
اولیای الهی حق
هستند. زبرا
غیرسالکان
دل بدنیای بشری وحیوانی خود
بسته اند که تلخ و ناپذیرفتنی است . چون
عقل ایدآل جو را
ندارند. سلوک الهی تنها روش زندگی وحیات
بحق ٌ و درست
انسان میباشد.
هر أمری بیرون
از چهارچوب
سلوک
الهی ناحقٌ
است. گرچه
قبلا
درجه ای
حقٌنیقٌت
داشته است. که حقٌ
برتر باطل کننده هر أمر
بحقٌ دیگری است. که
کاملان
ولایتهای
قبلی با عدم درک اهمیٌت
وحقٌانیٌت ولایت ششم مصطفوی
حقٌنیقت خود
را از
دست
میدهند. اگر تکامل شهودی بالاتر
از مقام خود نرسیده
باشند.
158 –
الحقٌ یعلو
ولا یعلی علیه
. که حقٌ یا
همان
حج، و راه الهی
وقبله واجب
انسان
طالب لقای الهی در
رسیدن
بتجلٌیات الهی میباشد.
وهر أمر
دیگری مانع انسان، برای رسیدن بحقٌٌ
برتر و عقل
الهی
تر میباشد.
پس
کرامات
بالفعل
وعقل کنونی خود را
سوخت شهوت
و هوس های روان
آلوده خود نمیکنند
.
تعالی
روحی
وموجودیٌت بهتر
والهی
تر انسان درمقام
الهی
روح
خود،
در کسب
تجلٌیات
شهودی
است. که
ویزای
تعالی
نوعی در تولد
نوع فوق بشری
بعدی
بجهان، و با
هزاران برابر عقل نوع بشری
خواهند
بود. ناحقٌ
نمیتواند
برتر از
حقٌ شود. که أهریمن
بر ( برهمن)
انسان
کامل برتری
ندارد. و
آخوند ابلیس
در لباس کاذب
روحانیٌت، برتری
بر حقٌانیت
اولیای
الهی زنده
ندارند. که تکفیر و آزار و
کشتار اولیا را
مینمایند. و فتوای مرگ
آنان را داده
ومیدهند .
159 –
الحکمه ضالٌه
المؤمن
من حیث وجدها
هو
أحقٌ
بها. حکمت عقلی
برتر، یا همان
مقام الهی و
گفتارهای عقل الهی
بالاتر
گمشده
و مورد آرزوی
مؤمن اوم کرده
وکامل
الهی میباشد.
و از هر جا که پیدا کرده باشد میگیرد
.و از هر
ولیٌ الهی یا
هر مقام
تکاملی. و
لذا
او
شایسته تر
بدان میباشد.
که
کاملان اوم
کرده از هر کس وهرچیز
و پیش آمدی،
برداشت بحقٌ ودرست
مینماید. که
برداشت
الهی
آنرا مینماید.
حکمت
همان فرهنگ و
عقل الهی ومقام
روحی انسان کامل
میباشد. که شناخت
شهودی
مراتب
الهی را
یافته است. چه بهتر
که
این
کامل شده،
بعرش رحمان
شهود هفتم قوس صعود، و نیز هفت شهود قوس نزول،
و
فراوان
الهامات
لدنٌی و وحی الهی رسیده
باشد. از ظاهر هر چیزی
میتوان
این
حکمتهای الهی
را بزبان
حال شنید و
یافت. زیرا هر چیزی
وسیله ای الهی
میباشد. ودر
هستی
چیزی
جز
خداوند نیست.
وموجوداتی که
میبینیم
همه
فرشتگانی هستند، که قدر
مقام الهی خود
را نمیدانند
پس بکارماها
میروند. نطفه نخستین
هر موجود حتی هر أتم
وگیاه
وحیوان و
انسانی،
شبنمی
از
اقیانوس روح الأرواح
الله آهورمزدا
است. گرچه (
الله)
خود
قطره ای از دریای خداوند (
هو ) بیرون از هستی ها
میباشد .
160 –
الحکم علی
الأغلب
الأکثر
فالأفضل . حقٌ
حکومت
وفرماندهی
انسانها با
اکثریٌت
دمکراتیک است که
مغلوب و عقب مانده
هستند. پس
فاضل ترین آنها
شایسته تر رهبری
میباشد. و
برای
سالکان
وسیله
الهی
پیر
بمعرفی خداوند،
شایسته تر برای هر دستور
سلوکی
والهی
سالکان میباشد.
که حکومت
الهی
بر دلهای سالکان الهی است. و
نه
حکومتهای
اسلامی ودینی سیاسیو
اجتماعی مورد
ادٌعای
آخوندهای قشری در همه ادیان
ومذاهب.
فضیلت برتری مقام الهی
انسان سالک نتیجه مراتب شهودی بالاتر
میباشد
و تا زنده هستند. گفتارهای
حکیمانه و
رفتارهای الهی تر و
اخلاق
انسانی
تر دارند . گرچه
اولیای الهی زنده نیر باهم
تفاوتها در
مراتب عقلی و
شهودی و الهامهای
الهی
متفاوت میباشند.
161 –
الحکم
لمن
غلب . حقٌ حکومت
وحاکمٌیت و تحکٌم
و
فرماندهی
با شخص غالب و
پیروزمند
میباشد. در
جهان مادی با غلبه
نظامی و قدرتهای
ضربتی
است. که ربطی
بمقام
عقلی و
اخلاقی و مقام الهی روح
افراد
غالب
یا مغلوب ندارد. و
این
سالکان
الهی
هستند که
داوطلبانه
فرمان پیر
کامل
الهی بمعرٌفی خداوند
را مپپذیرند.
تا خود
نیز بهمان
تجلٌیات پیر خویش برسند.
ودر بازگشت بخلق
پیامبر گونه با
فضاﺌل الهی
خود
بر
چند سالک
احتمالی پادشاهی الهی
میکنند. که چه
فرمان یزدان چه فرمان شاه
الهی گفته اند.
و در مسابقه
تکامل زوحی برنده و غالب
پیروز وبا فرٌ
الهی بر
دیگران
میباشند. که اغلب
اکثریٌت،
عملا
مغلوب
و محروم
هستند. و عقب مانده
در
مسیر
تکاملات روحی
تنها هدف خداوند.
162 –
سعدی عارف میگوید
سپاس خدا، که
من بمصیبتی
گرفتارم و
نه بمعصیتی
. که مصیبت و
عذاب زندگی جزﺌی
از
طبیعت هستی جهان
مادی انسان میباشد.
که
جهان جهنٌمی
سراسر رنج وعذاب
ومشکلات است . و
سالک
داوطلب نیز
بلایای سلوکی
را
مزید بر عذاب
طبیعت
جهان
د ارد.
که
خود
مصیبتی خاص
سالک است . زیرا مصاﺌب
تنها
وسیله
پاکسازی
عمیق
روان آلوده
حیوانی بشری است.
امتحانات پر محنت
برای
سالکان میباشد.
گوﺌی مصیبت
را خداوند خاص
سالک چون تیری نشانه
روی
شده بصوب یک هدف
فرستاده شده که
صاﺌب بوده است. پس سالک
شکر
خدا دارد.
ولی معصیت و
سرکشی الهی را
نداشته، و الاٌ
سالک صادق
نخواهد بود.
ودستور
پیر الهی دستور خداوند
و قرآن ناطق او
میباشد. که باید دقیقا رعایت کند.
والاٌ با
عبادات
قشری
خودسرانه و معصیت
بار بجای نزدیکی
تر شدن بخداوند، دورتر در
کارماهای نسخ ومسخ نوعی میگردد.
غیر سالکان و متعبٌدان باطل
مذهبی قشری در
همه
ادیان
ومذاهب
غیر سلوکی،
عبادت هرچه
بیشتر آنان، بقول پیامبر
شرک
بیشتر آنان بخداوند میباشد. پس
قهقراﺌی تر شده زیرا جهنٌم
پروری
نموده اند.
163 –
الحیاء مانع الرزق . که در امور
مادی وکسب
مادیٌات
بیشتر، و
برای
رفاه
وگناهکاری
بیشتر،
اگرحیا و آزرم
و شرم بیشتر
باشد، کسی
باین رزق مادی
مطلوب
خود نمیرسد.
ولی
سالکان
الهی
حیا و شرمندگی
از
خدا
وپیر الهی،
وحتی
از
مردم غیر
سالک را
دارند. که بتوانند وظیفه الهی
سلوک وتکامل
روحی
خود را
باتمام برسانند،
که
بشهود
نجات بخش قاﺌم روح القدس
برسند. زیرا دنیا
پرستی بی حیاﺌی
میخواهد، و
خدا
پرستی( شرم حضور)
مراتب
الهی را ضرورت دارد.
لذا
حیا را شرط ایمان
وسلوک
الهی گفته
اند.
164 -
الحیله ترک الحیله . حیله ونیرنگ
درست وچاره أندیشی
خداپسندانه،
تنها
در ترک
هر
گونه
حیله گری و
طرح وتوطﺌه و زیرکی
خودسرانه است، که مشکلی
را بخواهند بر
طرف کنند.زیرا
متٌکی بعقل
بشری مادی خود
میباشند. ولی سالک که
متٌکی وتوکٌل
بخدا
وپیر
خود دارد چون
الهامات الهی دارد.
پس
تنها
کاری
که میکند
اینکه
کاری نکرده باشد.
وخداوند را مشکل
گشای
خود میداند.
وچون
بمراتب
پاکی
بیشتر روان و
کسب
مراتب
شهودی رسید
مشکلاتی
ندارد. واگر
بود باز
برای
بهره
گیری از
آنها میباشد، که ذخیره
آخرت
نوع فوق بشری خود را فراهم کند. پس سالک
همیشه ترک
زیرکی و چاره
جوﺌی میکند.
ولی
غیر سالکان
که متٌکی بتدبیر مراتب الهی از خودشان نیستند،
ترک
حیلت و
برنامه ریزی و
طرح مبارزاتی ندارند.
حتی
اگر موفق
شوند مصیبتی تازه
دارند. که همان
کارمای بیشتر روان
آنها است.
زیرا در
هر کار انسان جنبه
های منفی هست.
ومسؤلیٌت أبدی خواهد
داشت. ولی برای
توفیقات احتمالی
خود نیز
پاداش
الهی ندارد.
و آنچه
که پاداش
مادی
مییابد،
زمینه
وامکان گناهکاری بیشتر
بروان
خود و دیگران
میباشد. که بجای
پاکسازی
عقده ها و
عقیده ها،
آنرا سرشارتر
از عقده
ها وحقارتهای روانی
مینماید. و
پاکسازی
احتمالی آنان در
سلوک
الهی سخت تر
است . و توان
صبر آنرا نخواهند
داشت.
165 –
الخبر
عند الأمیر .
حقیقت خبر
ومطلب نزد أمیر
وپادشاه است .
که مقاصد او
برای جریان
امور رعیٌت میباشد.
و شایسته حقٌ أمر ونهی
الهی، پیر
کامل و سالک
بمعرفی خداوند
است. که خبر از
جریان احوال
سالک و وظایف
اورا دارد. که
رؤیاهای
شهودی
سالک را میداند. و
قسمتهای درست
ونادرست رؤیای
سالک چیست . والهامات
از مراتب الهی از
احوال
سالکان پیدا
میکند . خبر
باز خیر وکمال
روحی
سالکان است ،که
نزد أمیر
مؤمنان
سالکان خود
را هست.
166 –
الخبر یحمتل
الصدق
والکذب. همه
گزارش های
انسانها
احتمال درستی
ونادرستی
دارد.که
بسته
بمنافع و
آلودگی های روان آنها
است. بخصوص حدیث و گزارشات
سلوکی
ورؤیاﺌی سالکان
برای
پیر، مخلوطی
از احوال
روانی
سالک است، که
(رؤیاهای
صالحه)
گفته میشود. که با اصلاحات
تازه همچنان
بقایای
معایب روانی سالک هست. اگر
سالک
نیز
صادق
در گفتار و روایت
رؤیای
خود یاشد.
که از معایب
روان که
خود باور دارد
کم میکند. و از صفات نیکوی تازه خود
مبالغه
مینماید. تا
دستورات غلاجی جدید
پیر بسالک مطیع و عاشق و
طالب لقای الهی، وی
بتدریج بنجات
در حدٌ کفایت
از پاکسازی از نظر داوری الهی میرسد. پس بشهود
تازه یا
شهود
نهاﺌی نور قاﺌم
میرسد. و صدق نجات سالک نزد پیر
است، که
مقدمات لازم
سلوکی و
مراتب
شهودی را در وی میداند.
و با شنیده ودیده
های
سالک را
میداند.که سالک
بهمان وعده ها
میرسد. و
پیر از أخبار
تحقٌق
نیافته سالک آگاه است. وتا هفت
هزار سال احوال تکاملی
کاملان الهی شاهد
عرش رحمان
جلوتر است.و
بسته بنیاز اولیا
از
خداوند الهام
ووحی
لدنٌی
دارند.
167 –
الخراج خراج،
ودواﺌه أداﺌه
. باج وخراج
ومالیٌات شاه
دادنی است. که
چاره آن( أدا) و
پرداخت آن میباشد.
والاٌ
جریمه بیشتر
میشود. و بقول مسیح
حقٌ خدا و حقٌ
قیصر را باید داد. که سالک
خراج الهی خود
را، در اخراج
معایب ومفاسد
روان خویش در
تزکیه نفس
وانجام
تحلیه و
تخلیه باید
انجام بدهد.
حتی
جان شیرین بشری
را برای
رسیدن
بجانان الهی نور قاﺌم و بدستور
و نظارت
پیر
الهی میدهد.و
الاٌ دوچار
کارماها
وتکرار گذشته
های
نوعی
در آینده ها میگردد .
سالک
با أدای
تعهٌد خود در پیمان
وسوگند بخدا و
پیر برای
تخلیه
وخارج نمودن
موانع شهود از
روان
خود،
امکان
تحلیه
بصفات
نیکوی
الهی
پیر،
میتواند
بتجلیه های
الهی
هفتگانه
میسٌر
خود دارد.
دوای کار، چاره
علاجی
بیماری
روانی نتیجه عقده ها
است. که هر
انسانی
دارد. و بقول پیامبر
با کمتر از ده
در صد ، بحدٌ
کفایت و شرط
لازم
کافی از نظر الهی بنجات میرسد.
168 –
الخراسانیه و
الأنسانیٌه
لا یجتمعان . (أخرس)
گنگ است. محروم
مقام
روحی الهی نمیتواند
نقش انسانیٌ
داشته باشد.
که گنگ و
کر نیز
هست. و امکان
تعلیم درست را
ندارد. واین غیر
سالکان
که از
نظر
خداوند أخرس
هستند.
ومنظور
أهل
خراسان نیست،
که
اعراب اموی
وعبٌاسی مخالفان
بسیاری
در
خراسان وماوراء
النهر داشتند.
وهمان
مثالی است،
که (کلٌ
ناقص
ملعون) که هر
انسان
با نقص کمبود
مورد
لعن ونفرت خداوند
است. که نقص کمالات
الهی و عقلی و شهودی و
تجلٌیات الهی دارد. پس
مجرم کارمای
بجهنٌم
جهان میباشد.
و بدون
این
پاکسازی درغیرسالکان بخصوص
مذهبی های قشری در هر
دین و مذهبی
ملعون اله
میباشند. که
نفریت
شده هستند.
و فضاﺌل
الهی را در
سلوک باید
جست.
169 – الخلیل
یأمرنی و
الجلیل
ینهانی . که خلیل
من ودر خلال
درون من، که
نفس امٌاره
آلوده است،
بمن أمر
مینماید که
هوسها دارد. ولی محبوب من منع
میکند. که نهی معشوق
انسان نیز أمری است. که
خداوند جلیل، و
پیر کامل دارای
تجلٌیات الهی،
مرا از
اجرای آن هوسها
منع
میکند. که سالک
گوش بفرمان پیر میدهد .
خویشتن داری مداوم دارد.
وکاری
نمیکند که کاری
کرده
باشد. مگر آن جلیل الهی اجازه داده باشد.
خداوند حلیل
برای
سالک در
تجسٌم انسانی پیر
کامل
وولیٌ الهی
میباشد. وپیر نیز
اصطلاحا امام زمان سالک
است. که
امٌی چون پیامبر
وپیامبری
زنده
سالک
است .
162 –
الخیر
تحت ضلال
السیوف . که
خیر و بهشت وکمال
روحی، نتیجه کاربرد
شمشیر میباشد.
که
پیروزمندان جنگی غارت
های آنها خیر
وثروت آنان
است. ولی
سالکان خیر
وکمالات
الهی و
شهودی
آنان با مرگ قبل از
مرگ است.که با شمشیر
ولایت میتواند
بنور
قاﺌم
برسد. که
نجات بخش از
حیوانیٌت نوع بشری روح انسان میباشد.
آنگاه
خیر و کمالات
و الهامات و
احوال
بهشتی
متوالی
دربازگشت
بخلق دارد وتا
زنده است. و پس از مرگ طبیعی
در بهشت سوم
هفت
هزار ساله در کنار عرش
رحمان ونیز بهشت
چهارم تولد نوع فوق بشری بجهان،
با هزاران برابر
عقل
وکرامات بالفعل
و بالقوٌه خواهد بود.
عکس
خیر، شرٌ است.
ک همان آثار
منفی روان در ژنتیک
روحی غیر
سالکان،که
آنان را
شایسته یک
تولد
حیوانی در نسخ
ومسخ مینماید.
تا چقدر
ار کرامات
بالفعل کنونی
خود را تلف نکرده باشد.
والاٌ بدتر ار
نسخ
بشری ومسخ حیوانی، بفسخ
وگندیگی
گیاهی و رسخ و
رسوخ
جمادی وحتی بوسخ چون چرک
میرود. تا
دوباره
وحتی
صد باره، از
نردبان انواع خودرا
بنوع بشری کنونی
وکرامات
وامکانات
تازه ای
برساند، که
همین
سلوک تا نور
قاﺌم را
انجام
بدهد. تا ببی نهایت
انواع
فوق بشری عظیم و
عظیم تر
پیش برود .
163 –
الخیر فیما
وقع . که خیر ونیکی و
کمال وتکامل و
فایده مطلوب
فطری
والهی، همان
در (واقعه)
ورؤیاهای شهودی
سالکان است. ونه
در
وقایع مادی و
رخدادهای جهان. که اگر سالک در
صبوری
و برداشت سلوکی از
آنها
پرداخت، باز قدمی
در
تکامل
و رسیدن بحدٌ کفایت
ار اصلاح روان
از نظر الهی میباشد.
داستان
حوادث
رؤیای
سالک که زبان خداوند
نیر هست، از
مواد و
خاطرات
خود
سالک است. از
کمبودها
وفساد باقی مانده همراه
با ( تحسین وحسنه)
و کمالات
تازه
الهی
مخلوط
هستند. وتنها
پیر باید
تعبیر وتفسیر
و تشخیص خوب
وبد احوال
سالک را بدهد.
و او را از فماد معایب
خود متنفٌر نماید.
آنگاه
ترک شدنی
خواهند بود. و
الاٌ سالک
مطیع
نیست. بلکه پیمان
شکن و سرکش و با عصیان
ومعصیت
میباشد. و
هستی
روانی
سالک در هر
سطح شهودی، تحت
تدبیر
مدبٌران الهی خود میباشد.
گرچه
تمام مراتب الهی در وحدت
وجود خود هستند.
وما برای امکان
تصوٌر خود تفکیک مراتب
الهی
مینماﺌیم .
164 –
الخیر
معقود
بنواصی الخیل
. که خیر وسعادت
در
پیشانی اسب
گره خورده
است. که
سوارکاران
بپیروزی میرسند.
ولی غیرسالکان
با تن و
ذهن، و هر دو
برای
روان ناخود
آگاه،
درحکم
اسب و
وگاهی بنام الاغ
دارند. که غیر
سالکان اطاعت
هوسها وفطرت
آلوده
خود میکنند.
وتنها
کاملان
الهی در
تشریفات سوار
اسب
هستند، و
سالکان
پیاده میدوند.
( ناصیه)
پیشانی و(معقود) گره خورده
وعقده ها
میباشد.
165 –
الدال علی الخیر
کفاعله .
هدایت کننده دیگری،
بخیر
وتکامل روح
برای سلوک الهی آنان
مانند آن است که خود
نیز
همان
خیر وثواب را
دارند. چه هدایت
های
اجتماعی و
تعلیم اخلاقی
وحتی علم و صنعت،
اگر
مخالف
تکامل
روح صنعت
گر
نباشد.
هدایت
زبانی و نوشتاری
و انجام
هر عملی نیز
خیر است،
مادام
که
تشویق
وکمک
بسوی
هدف
الهی در شهود
تجلٌیات
الهی
باشد .
166 –
الدرس حرف و
التکرار ألف . درس
مدرسه حرفی
است، که یک
بار میتوان
آموخت آنگاه تکرار
آن هزاران بار
میباشد. درس
شفاهی پیر
کامل بسالک،
یک کلام
ودستور است.
که سالک
هزاربار
تذکٌر آنرا
مینماید.
وهربار بهره تکاملی از
اجرای دستور،
همراه حضور
ذهنی صورت پیر،
وهمراه
أذکار
توحیدی دفع
شرک
احتمالی است. تا
عادت و ملکه
حافظه سالک
شود. چون خطاب سالک
بخداوند
بوسیله پیر
الهی میباشد.
167 –
الدنیا جیفه،
طالبها کلاب . جهان
نوع بشری چون
جیفه مرداری
است که
سگان مرده
خوار طالب آن
هستند. غیر
سالکان
ندانسته
مرده
هستند. که
حیات الهی آینده
و چاودانگی را
ندارند.
وسالکان پس از مرگ
قبل از مرگ
زنده
هستند. که
بازگشت
پیامبرگونه
بخلق
دارند. لذا سالکان
ولایتهای ششگانه،
تمام کرامات
بالفعل نوع بشری
خود را صرف تحقٌق
کرامات
بالقوٌه خویش میکنند.
که
برای
تولد فوق
بشری آینده بالفعل
نمایند، که
نیاز تولد
بهتر بعدی است.
انسانهای غیر
سالک حتی با تمام
مظاهر تمدٌن و
نیکوﺌیهای
کاذب خود،
ندانسته
بیکدیگر ستم
میکنند و غارت
هم مینمایند.
و از روی اجساد
یکدیگر
تعالی
مادی و اجتماعی
مییابند.
168 –
الدنیا دار
ممر لا دار
مقر . که جهان
خانه ومکان
گذز است.
ودوره ای است
چون مسافر در
یک مسافرخانه
. دنیا (دنیٌ) و
پست است .و نسبت
بآینده های
بهشتی نوع فوق
بشری فرشته گونه.پس دنیا
قرارگاه
همیشگی
نیست. که مقر و جای قرٌه
گیری سلوکی
است که مرگ
بدنبال دارد.
وغیر سالکان گذشته
های حیوانی را
تجدید و تکرار
میکنند، که
نسخ ومسخ میشوند.
سالک در قرارگاه
عزلت
سلوکی وقرٌه
گیری وتوسٌلات
عبادی با وسیله الهی خود،
بقول پیامبر
چون در مرگ
قبل از مرگ
بمیرد زنده
میشود. وبا
نور قاﺌم روح
القدس،
ایدآل
کمال واجب ومیسٌر
انسان،
حیات أبدی والهی
مییابد
وجاودانگی نسبی خود
را دارد.
169 –
الدنیا سجن
المؤمن و
جنٌه
الکافر . که دنیا و زندگی نوع
بشری برای مؤمن
اوم کننده و
الهی چون زندان
است. ودر
عزلتگاه
سلوکی
خود، خویشتن
را زندانی
داوطلبانه نموده،
که جز
توسٌلات
عبادی کاری ندارد.
تا (امٌی) چون محمد
امٌی، ومؤمن شود.
وکاملان
آرزوی
مرگ طبیعی را
دارند تا زودتر بوعده
های
الهی
خویش برسند.
و بهشتهای چهارگانه
وچهارگونه
وعده
الهی را بیابد.
ولی تا مرگ طبیعی
همچنان با
معصومیٌت در
تسلیم
سرنوشت
خود میباشد.
وخدمات الهی دارد تا
ذخیره آخرت
بیشتری
برای
نوع فوق
بشری
خود فراهم کرده باشد.
که در
نوع فوق بشری نیز در
فصول
نوعی
بالاتری وبا کرامات
بیشتری
باشند، که
زودتر
بخواهند و بتوانند
با ولایت هفتم مهدوی که از ٥٥
قرن
دیگر
در جهان
آغاز میشود،
با هزاران برابر
عقل نوع بشری، بنور
رحمان وحتی عرش ربٌ
برتر از رحمان
برسد. ولی کافر که
منکر خدا و سلوک الهی
واولیای الهی زنده باشد، پس
از
مرگ کارماها دارد.
کافر
که
پرده و(کپری)
و پوشش بر ذهن دارد،
که
درک و
فهم
کلام الهی نمیکند،
ودر
توحٌش نوع
بشری، چون
چرنده های
حیوانی
در مرتع و
علفزار جهان
میمانند، ولی خود
را در
بهشت میدانند
. (جنٌت وجنان) بهشت
همان (گنان) هندی یا
عقلهای الهی و عرفانی
اولیای الهی ادیان
سلوکی میباشد.
و کلمه
بهشت
فارسی، همان
بهبودی
در (به دینی)
سلوکی، و بهتر
شدن در
مقامات
الهی روح خود،
برای
تولدات بهتر
آینده است. که تا أبد و در
انواع
فوق بشری ادامه خواهد
داشت .
170 –الدنیا
مزرعه الآخره
. که
جهان نوع
بشری کنونی
چون مزرعه و
کشتزاری
برای
آخرت، یا
تولد
بعدی است. واین وظیفه
الهی در فرمان
( کن
فیکون) أزلی
أبدی را سالک
در
عزلتگاه سلوکی
خود دارد. تا
کرامات
بالقوٌه خود را
بالفعل وتحقٌٍق بدهد،
که
برای
تولد نوع فوق
بشری بدانها نیاز
دارد
171 –
الدهر أحذق المؤدٌبین
. که
زمانه و
دتیای
بشری با تمام رنجهای
آن،( حاذق)
ترین و بهترین
آموزکار
میباشد. که مؤدٌٌبان
الهی و با أدب الهی خود،
سالکان مطیع و عاشق
خودرا ،باز بهتر از طبیعت
تربیت
میکنند .که یک شبه ره صد ساله
میروند
وتکامل روحی
مییابند. که چون فرشتگان
و شاهدان نور
قاﺌم، بنوع فوق
بشری
هفت
هزار
بعد بجهان،
در کره زمین یا کرات دیگر متولد میگردند.
که راه (
تقرٌب
صفاتی)
بخداوند
بالاتر
ار ربٌ
رحمان را همچنان دنبال
کند. که تا
أبد
ادامه
دارد. کودکان
و عقب
افتادگان
عقلی
وروحی، و
مستان
اعتیادات و
مغروران
موقعیٌتهای
اجتماعی و
ثروتمندان و
زورمندان، نمیتوانند
بخود ودیگران آمورشی
سریعتر
سلوکی بدهند.
و حتی آموزش
زمانه را با
گناه
کاری از دست
میدهند. پس
ندانسته در جهالت
روز افزون مانده اند.
حتی با
عبادات قشری
خود فریبی
میکنند، که جهنٌم
پروری بیشتری
است . و ابلیس
پرستی یا آخوند
پرستی دارند.
که
لباس کاذب
روحانیت بر
درون پر
فساد
خود دارند،
که نیکو
نماﺌی خود میکنند.
172 –
الدهر لا یبقی
علی
حاله . که
زمانه بیک حال نمی
ماند، وبر یک پاشنه
نمیگردد. و
یکسان در خوب
وبدی برای انسان نیست.
و تنها
سالکان الهی
هستند که با
زمانه در
مسابقه هستند.
که
سبقت خود را میجویند.
و بلایا وسختی
های
دوره
سلوک را
داوطلبانه پذیرا
هستند. و
پاکسازی روان
میکنند تا
بتجلٌیات الهی
برسند. که شهود
تجلٌی
ششم
نور قاﺌم با ولایت الهی
وولیٌ الهی زنده خود،که
محمدی
زنده است،
بنجات از پیمان و
جهان
بشری وخطرات کارماﺌی
برسند. وبا
شهود عرش رحمان
نیز (محمدی زنده) برای
سالکان
احتمالی خود میشوند
ومعصومیٌت از
هر گناهی دارند.
که آسیبی
بعقل
وروان
ومقام
الهی
آنان
نمیرسد. و
چون بید با هر بادی خم نمیشوند.
173 –
الدین شین .
دین
عوام
قشری غیر سالک
بدون وسیله ای
الهی حقیر است. که (بد دینی)
میگوﺌیم. که (
بی
دینان) حیوانی، بر آنها شرافت را
از نظر الهی دارند.
که باید ( به
دینی) یا همان سلوک وتکامل
نمود. و دین
ورزی
مطلوب و پذیرفته خداوند،
در داشتن عبادات
و توسٌلات عبادی
با یک
وسیله
الهی
بمعرفی
خداوند
میباشد. که
منحر
بشهود و
لقای
الهی و
تجلٌیات واجب تا
نور قاﺌم میشود. و
هربار (این
همانی)
مقام
الهی
وعقلی
واحوالی مراتب الهی خود را مییابند.
که با شهود چهارم مرتضوی پس
از
مرگ
طبیعی، و یا با
شهود صورت مصطفوی با مرگ قبل ار
مرگ
طبیعی، بنور قاﺌم و هم
اکنون
میتوان
رسید. وبرای
برگزیدگان
الهی از
بین شایستگان
تولد
دوم
الهی
یافته، پیامبری زنده برای چند
سالک
خود میگردد. ومحمد و
علیٌ تازه
نفسی
میباشند.
174 –
الدین و الملک
توأمان . که
دین ورزی
وداشتن
مالکیٌت دوقلوی هم هستند،
ولی مخالف هم. دین
ورزی
سلوکی با
مالکیٌت الهی
وپادشاهی الهی یافتن،
دو قلوﺌی همیشه
باهم هستند و یاور
یکدیگر. که سالک با دین
ورزیشهودی فرشته و
از ملاﺌک الهی
میگردد. (دین)
لفظی قدیم
وهمان سلوک وکلام الهی و
عقلهای الهی و
آینده های شهودی است. که
شاهدان نور قاﺌم در
ولایت
محمدی
ببهشتهای الهی
نوع فوق
بشری
میرسند. که
هزاران برابر
عقل نوع
بشری
را خواهند
داشت.
175 –
الراﺌد لا
یکذٌب أهله . (راﺌد و رهبر)
یک گروه بپیروان
سالک
خود را دروغ
نمیگوید. که
اولیای الهی و
علمدار رهبری،
بسالکان خود
وعده ها نمیدهد
که دستورات
ونصایحی دارد.
درحالیکه
رهبران
آخوند غیر
الهی، برحسب منافع
ومطامع
خود بپیروان دستور میدهند.
گرچه
بضرر
پیروان باشد.
176 –
الرجال
قوٌامون علی النساء .
که مردان
برتری و
فرماندهی بر
زنان دارند.
در مردان کاملان الهی،
که اثبات
مردانگی و
مروءت نموده که
بعرش
رحمان
رسیده اند. و زنان سالکان
آنها، مطیع چون
زنان از پیر
الهی میباشند.
چه
سالک
مرد باشد یا
زن. ویا پیر
الهی مرد
باشد
یا رن. رجال
مردان، همان رهروان
کوبنده
پیاده راه
الهی در سلوک هستند.
وچون
کامل شدند
سواره اسب وبا
احترام
میباشند. و(نساء)
زنان، باز همان (ناسیان
عهد الست ) خود و
در غیر
سالکان
میباشند. که(
ناس)
ناسیان هستند،
که (عهد
الست)
تولد پیشین خود را فراموش کردهاند.
تا
بتجسٌم
انسانی همان شهود
نوری و شهود
پیشین
خود، تعهٌد
تسلیم داده بودند. و الاٌ
در این تولد
در
صورت
نوع بشری در
نمیآمدند. که
در پنج ولایت پیشین هر بار
پیامبر
وکاملی
الهی
بوده اند، که
اکنون عقل
و کرامات بیشتر
نوع بشری را دارند.
177 –
الرحمان سرٌ
بسرٌ . که مقام الهی رحمان،
در کاملان ولایت محمدی و پس ار کسب
تولدات پیشین
از
تجلٌیلات الهی
بوده،
که اکنون با
تجدید آن
شهودها بشهود
ششم قاﺌم
و عرش رحمان
میرسند. و هر شهودی
رازی و رمزی و اسمی الهی میباشد.
. اما
اینکه(
اللٌهمٌ بربر)
یعنی خران همه یکسان و
حرف باطل بی معنی
دارند که (هرٌه
برٌه) میگویند.و
بربر میکنند.
و اینان
هریک
خود را مؤمن
میخواند که
بالعکس
جهنٌمی تر هستند. راز هستی و
موجودیٌت هر یک از ما ،
تفاوت
در مقامات
وکمالات
روحی و عقلی میباشد.
که سالکان
تفاوتهای شهودی بخاطر
مشکلات
روانی دارند.
وبازگشتگان بخلق با عرش رحمان
نیز تفاوتها
در الهامات لدنٌی دارند.
که
روان
آنان
مطلقا پاک
نشده. وبا
کمتر
ار ده در صد
بقول
پیامبر
بنجات
رسیده اند.
تا در انواع فوق
بشری ادامه
پاکسازی و با
عقل
وفهم
بیشتری از
معایب
خود بنمایند.
وکاملان الهی حسینی
هرچه
خوبی های خود
را
دارند، امام زمان
زنده حسنی که سالکان در
شهود
دوم
خود بوی میرسند،
آنچه
خوبان
همه دارند او
بتنهاﺌی دارد. گرچه همه
خوبیهای
الهی را ندارند. ولی
آنچه
برای
نوع بشری
میسٌر است دارند .و
کاملان مربٌی
الهی
سالکان که
پیامبر همیشه
٣١٣ نفر
میگوید ، که مقام حسینی
پنج تن آل عبا
واسماء الله را
دارند.
178 –
الرحم شجنه من
الله، فمن
قطعه، قطعه
الله . که
رحم خداوند،
در رحم
ولایت پیر کامل
ورحم مادر میباشد.
که
وسیله
رحمتهای الهی یافتن،
ووسیله
منحصر بخود
در ارتباط انسان
با مراتب الهی، چون ناف ارتباط
جنین بمادر
خود میباشد. و
امروز و در نوع
بشری،
یک
روح که
همیشه
در رحمی میباشد،
و تربیت
وموجودیٌت
بهتر
مییابد. و آنرا
بانواع فوق
بشری
والهی
تر
میرساند. پس قطع ارتباط انسان
با
رحم
ولایت
خود
بمعرفی خداوند،
در واقع قطع
رابطه
آن با
خداوند،
سرمنشأ و نیز پایانه
أبدی یک
روح
میباشد.
ونداشتن رابطه با مراتب الهی، یعنی رابطه با
أهریمن شیطان
و آخوند قشری،
ونیز أرباب نوع
حیوانی آنها پس از
مرگ در کارماهای مجدد
جهنٌمی
بجهاندر نوعی حقیر میباشد. دوری بیشتر از
خواست
خداوند و ولایت، دورتر شدن مقام روحی از
خداوند، و نزدیکتر
شدن
بعدمیٌت نسبی
میباشد.
که نسخ ومسخ
و فسخ و رسخ
ووسخ
میگوﺌیم
ونکرار
گذشته ها در آینده
ها. تا کسی
چقدر
اکنون
کرامات
بالفعل خود را تلف کرده، و
صرف
تحقٌق
کرامات
بالقوٌه خود نکرده است.
تا
نولدات فوق
بشری را بعدا
بیابند، و
بخداوند در
صفات تشبٌه پیدا کنند. پس
مرگ زودتر این سرکشان بخداوند
و رحم
الهی،
بنفع
آنان
میباشد. تا گناه
کاری و
اتلاف
کرامات
بالفعل بشری خود را
کمتر
بنمایند تا
مسخ بدتری نیابند.
وسالکان الهی که ( ترک
صلات
وارتباط )با رحم
الهی
خود
پیر
الهی
ومراتب
شهودی
نداشته باشد،
پس از
شهود
قاﺌم شایستگی
تولد
نوع
فوق بشری را ،
هفت هزار سال بعد
خواهند داشت.
وهمیشه رابطه الهی خودرا
دارند. (شجنه)
چون
پرده محافظ
جنین
در رجم مادر
است. و
شهود
فاطمی سوم
برای سالکان
محمدی در رحم
الهی
ولایت و أهل بیت
محمد بودن است. ودر
ادیان سلوکی قبلی،
شهود سوم(
شیوا و دغدو و
مریم) و در
آینده
نوع فوق بشری،
در شهود سوم (زینب کبرا)
است. وشاهدان
فاطمی بخت دیدار
شهود مرتضوی ورضایت
الهی را
دارند. وبا شهود صورت مصطفوی، نور قاﺌم
و عرش
رحمان را پیدا
میکنند. نام مادر هر
پیامبر( مریم
و فاطمه) است. و
شاهدان آن
فرزندی
الهی
مراتب
شهودی
خود را
مییابند. ودر
بازگشت
بخلق
خود نیز محمد و
علیٌ زنده
سالکان احتمالی خود
میباشند.
179 - الرزق علی الله .
که
رزق
انسان
با خداوند
است. وبرای
حفظ حیات نوع
بشری. ولی برای سالکان
رزق مخصوص آنها،
داده های الهی در
شهودها و
احوال و رؤیاها
و الهامات
الهی
میباشد. زیرا
غیر سالکان
میتوانند با فریب و سرقت
از یکدیگر و از طبیعت
مال
بیشتری
بیابند. و سالکان برحسب
مقدار کمٌی وکیفی
تزکیه نفس،
وپاکسازی روان در
تخلیه
وتحلیه
بتجلیه های
شهودی
و عقلهای الهی هر
مقام
شهودی و احوالی
و بهشتهای
مربوطه میرسند. که هر
شهودی
سالک را هزار
سال زودتر از موعد تکاملات طبیعی و بدون
هر قهقراﺌی پیشرفت کمال روحی
میکنند.
180 –
الرفیق
قبل
الطریق .
نخست رفیق راه را باید
جست. بعد سفر
ورهروی
را
دنبال
نمود. که
بدون
پیر و
ره رفته
بمعرفی
خداوند،
کسی
نمیتواند هر راه
ناشناخته و بدون
هر
نشانه هاﺌی
را در
تاریکی جنگل جهان
بپیماید، که
بآینده های
نیامده
الهی برسد.
که
مقصد و هدف الهی را
نمی بیند که
بسوی آن
برود. ونور
هدایت
پیر
در عقل
وتوسٌلات شهودی وعبادی
برای
سالک، نخستین علاﺌم
این
راه و(سمت
و سو) و نور
روشن
کننده
چند قدم جلوتر برای سالک،
در این
تاریکی های جهل و حقارت نوع
بشری
است. که
بانوار
الهی
برتر تا نور
قاﺌم برسد، که
باید
برسد
وگرفتار
کارماها نشود . زیرا
خطرات و امکان
انحراف هر
لحظه
در تاریکی
های راه هست.
که نور هدایت
و وسیله بودن پیر
الهی
اورا از این خطرات حفظ
مینماید. تا با
کمترین
رنح سفر
ومشکلات
وموانع پیش
برود.
181 –
الرؤیا
الصالحه جزء
من سته و أربعین
من النبوٌه .
خوابهای
رؤیاﺌی سلوکی
و شهودی
سالکان
ولایتهای ششگانه،
از نوع
خوابهای صالحه و
اصلاحی
میباشند. که زبان خداوند
برای سالک
میباشد. و
نقاط
ضعف و قوٌه ژنتیک روحی
روان با
مخلوط
با هم میباشند.
که
پیر
الهی برحسب روایت
سالک
از رؤیای او
تشخیص و تفکیک
آنها را
مینماید. و اگر سالک
حذف نقاط ضعف صفات
خود در رؤیا،
و یا مبالغه
در
بیان
صفات نیکوی خود
ننماید . وپیر
با
توضیح خود بسالک
اورا از
صفات منفی
خویش آگاه میکند.
تا سالک
از آنها
متنفٌر گردد،
که بخواهد
از آنها دوری نماید.
غیر سالکان
رؤیاهاﺌی از نوع
نفسانی و شهوانی
وحیوانی نوع
بشری را
دارند، که هر
طفل نیز
دارد. ولی سراسر نقاط
ضعف روحی بشری و پر
شرارت آنان است،
که (خوابهای شیطانی)
خوانده
میشود. که نفس
امٌاره خواهان اشباع
آن عقده ها
میباشد، که اشباع شدنی هم
نمیباشند.
ولی (رؤیاهای
صالحه)
سالکان با
شهود
تجلٌیات
الهی ب(رؤیاهای
الهی و شهودی)
میرسند. که همه شب
دراین
خوابهای اولیای
الهی شده هستند.
گرچه
بقول
پیامبر با کمتر
از ده
در صد از
پاکسازی روان، خداوند
در حدٌ کفایت وشرط کافی،
بنجات با شهود
نهاﺌی
خود میرسد. و در
ولایت محمدی بنور
قاﺌم میرسند.
وشاید بعرش رحمان
وبازگشت بخلق در تولد
دوم
پیامبرگونه میرسند. که مربٌی الهی چند
سالک
احتمالی خود
میگردند. که قرآن
ناطق سالکان خود
میباشند. که کلام
آنها مانند
فرمانهای الهی است. بقول
فردوسی عارف الهی،
چه
فرمان یزدان
چه فرمان شاه الهی.
تا با عقلهای برتر
الهی بتوانند
عقاید
عقده ای خود
را
عقاید الهی نمایند. و(ذخیره آخرت) نوع
فوق
بشری
بیشتری فراهم کنند.
که
بتوانند در
آینده
فوق بشری هفت هزار
سال
بعد، بنور
رحمان و شاید عرش رب ٌ
برتر
از رحمان برسند.
که آنگاه از چهارصد
هزار سال بهشت سوم
انتظار عرشی
استفاده کنند. که
باز برای نوع
بالاتری بجهان متولد گردند.
پیامبر برای خود ٤٦
باب نبوٌت
میگوید. ولی برای
سالکان ولایت خود،
رؤیاهای صالحه را،
یکی از
این
ابواب نبوٌت
میگوید.
که
قدرت تنبؤ و
نبأ گیری و
الهام الهی میباشد.
چون کاملان الهی تا زنده هستند،
باهم
نیز
تفاوت در
این قدرتهای نبوٌت و
الهام
گیری دارند . زیرا تفاوت
در
درجه
پاکسازی روان دارند.
پس متفاوت در کرامات
و داده های
الهی هستند.
خوابهای صالحه کلام خداوند بسالک
بزبان
احوالی
سالک
میباشد.
ومحتویات خواب
از
درون ذات
سالک، و سوابق
خاطرات
زندگی او میباشد.
پس
آنرا مفهمد
وباور
دارد و از خود
میداند. ولی
محتویات
رؤیاهای شهودی،
انوار و
احوالی
الهی
هستند، که برای شاهدان رؤیاها
نیز بی
سابقه
میباشد. گرچه نمونه
هاﺌی از آن
دیدنی ها در جهان
مییاشد. گرچه بطور سمبولیک،
دینی های شهودی
شبیه
دیدنی های جهانی
میباشد.
مانند
رودخانه
ودریای پر آب
و کوه و درختان
بوستانی. که
هریک
معنی سلوکی خود را
دارند. مانند
آب که سمبول عقل است. ویا
شیر که
غذای
سالکان انسان
کامل
است. ویا عسل که تنها
معقولات
وحکمتهای مفهوم
اولیای الهی دیگر میباشد.
و یا شراب
الهی که
سرمستی
خاص شاهدان الهی میباشد. که قابل
انتقال بدیگران
نیست، درچه توصیف
آن نیز میکنند.
هر واژه
کلامی و هر
کار وحرکت، و
هر حال
و کیفیٌتی
دارای
برداشت
سلوکی
و الهی است .
ولی
کلام
رؤیاهای
نفسانی
غیر سالکان،
زبان أهریمن
نفس
امٌاره آنها دانست.
که
چون
کلام
آخوندهای ابلیسی
انبلیسی، بسوی قهقرا
بردن، و دعوت
برای
لذٌتهای شهوانی
وجاهلانه،
وکم
عقلی لبشتر
مینمایند. نداشتن
رؤیاهاای
نفسانی( بد دینان) قشری باز
بنفع
آنان است.
ولی
رؤیاهای صالحه
سلوکی
بنفع
سالک
است. و بیانی از
معایب باقی مانه و وعده
های الهی
میباشند،
وقتی که برؤیاهای
شهودی
میرسند. که
کاملان الهی تا زنده هستند،
همه
شب گردشهای
ملکوتی پر حکمت دارند. و وسیله ای
برای کسب ذخیره
های
آخرت
بیشتر.
182 –
الزعیم
غارم . زعیم در ریاست
بر دیگران، در
هر حال
ستمکاری بخود
ودیگران میکنند.
حتی
وقتی
خدماتی
بمردم
دارند.زیرا در
هر کارشان جنبه
های
منفی قراوان
دارند. پس مسؤلیٌت و( غرم و
جرم ) ومجازات
الهی
کارماﺌی،
پس از مرک در
نسخ ومسخ دارند. و(
زعیم) مدٌعی
باطل یا
کاذبی، که ب(زعم
خود)
صاحب مقامی الهی، و
حقٌ
ریاست بر دیگران
و عقل برتر را
دارند . در
حالیکه تنها کاملان
الهی
بازگشته بخلق در
هر شش ولایت سلوکی،
ریاست بر چند سالک خود دارند.
که کلام
آنها کلامی الهی است. و بقول پیامبر، خطای
اتفاقی آنها از نظر داوری الهی درست ،
وحتی
گناه
دوره
سلوک
برای آنها
ثواب
میباشد. که
معصوم هستند،
واین همانی مراتب
تجلٌیات الهی خود را دارند.
غرم وجرم همان (گارمه)
قدیم ادیان سلوکی،
وهمان
جرم و
مجرم عربی
وکارمای هندی
است .و
کرایم
فرنگی
میباشد .
183 –
زلٌت
همان ذلٌت است . که
لغزش پا یا لغزش زبان
وهر رفتاری
نادرست،
بخصوص
در سالکان،
متعهٌد در عدم
انجام کاری
یا
گفتاری بدون
اجازه
پیر بمعرفی خداوند،
باعث ذلٌت و
حقارت و ذلیل
کارماﺌی شدن،
ومحرومیٌت از
وعده های الهی
برای
سالک میباشد.
که
سالکان صادق
جلیل با
تجلٌیات
شهودی و الهی هستند،
و محترم بین دیگران
و نزد مراتب
الهی
میباشند.
هربار خطا و
زلٌت و لغزش،
گوﺌی تمام
ساخته های نیکوی
قبلی در روان
سالک،
بروی
هم میریزد
وخنثی
میشود.
وجبران خطاها در
سختی بیشتر تزکیه
نفس میباشد.
که
گاهی
لحظه ای خطا
و گناه، عمری
پشیمانی ببار میآورد .
184 - ألزم
بابا تفتح لک
الأبواب، و
أخدم سیٌدا
واحد یخضع لک
الرقاب .
ابوسعید أبو
الخیر میگوید
بیک
سیٌد یا
استاد الهی
پیر کامل بمعرفی
خداوند خدمت کن، که خداوند اورا
بعنوان
پیامبر سالک
معرفی
در رؤیا
نموده است.آنگاه
بکمال الهی
میتوان رسید. سپس
گردنهای
پیروان
احتمالی
برای تو
بخضوع و سر
بزیر ومطیع در
تسلیم
خواهند
بود. و یک باب
توسٌل
عبادی را دنبال کن، که درهای
بسیاری از عوالم
الهی
وفکری و
احوال
الهی بروی تو سالک
باز
میگردد. و باب ولایت
سالک پیر کامل
حسینی است، که
ابواب الهی
شهودی
بالاتر، و باز
شدن
آسمانهای رؤیاﺌی
برای روح
سالک باز میگردد.
که
احوال
و الهامات و
داده های عقلی الهی بالاتری
را
خواهد
یافت. که
هزار برابر
قابل توصیف
میباشد.( سیٌد)
همان سید و
شید وزید و
جمشید جم شده زردشتی
در قوم
قریش زردشتی
میباشد. که
هزاران واژگان
دری فارسی
پارساﺌی، در
قرآن و احادیث
پیامبر وجود دارند.
که در
تفسیرات این
نویسنده برخی از آنها
بیان شده است. و قابل
تأمٌل و
توجٌه
خواننده گرامی میتواند باشد. و
از
الزام
ولزوم
پیگیری، و برای دانستن
وابستگی و ارتباط در ( صلات
وصله ها )با
وسیله
الهی در
توسٌلات
عبادی بخصوص
با
مراتب
شهودی
بعدی میباشد.
185 - ألزم
مکانا ولدت فیه . همان
جاﺌی که در آن
متولد شدی
ادامه
زندگی بده.
که انسان
شناخت عادات
محیطی خودرا دارد. و
فهم عادات و
اخلاق همشهری
های خود را
دارد. وسالک
وکامل الهی هر
ولایت و طریقت،
شهر وسرزمین خود
را بهتر میداند
ئ بدیگران خدمت
وهدایت
کند .
186 –
السابقون
السابقون
اولا ءک المقرٌبون
. کسانیکه
زودتر مسابقه
تکامل روحی را
آغاز
کنند،
بردیگران
تأخیر کرده
پیشی خواهند
داشت. ( سابقون )کاملان الهی
ولایتهای
پیشین و در
تولدات پیشین
است.که اکنون
کاملان
ولایت
محمدی
دارند، و
سبقت
گرفته و
پیامبران
پیشین میباشند.
که
بشهود برتر
عرش رحمان
رسیده اند. و
بدون مراتب و شرایط
لازم از
قبل،
نمیتوان
بمقام ودرجه و
شهود برتر وتازه
ای رسید. که یک
روح
فردی انسانی،
در شش تولد
بشری وهربار
بدرجه
پیامبری، و
شهود عرشی خود
رسیده که دارای کرامات
لازم
برای پیشرفت
شهودی در
ولایت برتر
بجهان بوده
اند. که اینک
پس از تکرار
مجدد شرایط و
احوال
شهودهای پیشین،
بیک
شهود برتر تازه میزسند.
که کاملان محمدی
در هر پنج ولایت
الهی قبلی،
بنور شهودی اخر
خود، عهد
الستی داشته
که با تجسٌم
انسانی همان
نور الهی خود که
اینک باید بپیر
کامل
محمدی
لبٌیک بگوید.
تا طبق
عهد خود بشهود
نور الهی تازه
ای میرسد. پس
سبقت
گرفته بر
دیگر سبقت جویان
شهودی هستند.
که نزدیک تر
بخداوند در
صفات الهی برتر
میباشند. پس مقرٌب
تر و کرٌوبی
تر بخداوند میباشند.
187 - السخیٌ
لا یدخل النار
ولو کان
فاسقا . که انسان
سخاوتمند و
بخشنده، که بخیل وخسیس
برای
هر نوع
کمکی و بهر
شکلی بدیگران
نیست، حتی اگر
فاسق قهقراﺌی
باشد، داخل
آتش جهنٌم
نمیشود. زیرا که پاکسازی روان دارد.
ودلیل
استعداد های سلوکی او
میباشد
که
سخاوتمند
است . و هر
صفتی در نردبان
تعالی صفات
نیرومند تر از
صفات
قبلی، زمینه
ساز
صفات الهی
بعدی
میباشد. گرچه
آتش جهنٌم
تولد
در جهان، در
حقارتهای
نوعی نسخ ومسخ
میباشد.
که این
کارماها خاص غیر سالکان، بخصوص قشری
های
مذهبی
همه ادیان غیر
سلوکی
میباشد . ونه کسانی که خود
تصوٌر
میکنند که
بخشنده هستند چون
مقداری
بخشیده اند.
وسالک تا حدٌ
دادن
جان بشری خود در
سلوک
ببهشتهای شهودی
وجانان
الهی
میرسد . بخشش
با هدف
حفظ
موقعیٌتهای
اجتماعی
آخوندها
وپیروان قشری
آنان، بقول قرآن
مسخ
میمون و خوک،
بهترین
شانس
واقبال
آینده آنها خواهد
بود.
والاٌ بمار ومور و
گیاه
وجماد
نیز میتوانند سقوط مقام روحی
بنمایند.
اگر
بستمکاری و
فساد بروان
خود و دیگران
سالک و غیر
سالک بنمایند.
که داوری
خداوند تنها
مقابل عشق
بولیٌ الهی،
در دادن
وگذشت از
روح
بشری
بروح
الهی
روح
القدس
قاﺌم
میرسند. و جهنٌم
های
بعدی مقابل
ستم و آزار
دیگران،
بخصوص
سالکان
وکاملان الهی میباشد .
سالکان
صبور و گذشت از ستمکاری دیگران آنرا
بلای سلوکی خود
میداند که
ثواب مییابد
چون
گناه دیگران
را می
بخشد. فاسق
پسک
رفته و عقب روی
نموده
در مقام روحی، بجای
پیشروی و
تعالی و
الوهیٌت بیشتر
جستن
ناخودآگاه
میباشد.
188 –
السعید سعید
من بطن
امٌه، و الشقیٌ شقیٌ
من بطن
امٌه .
که
انسان
سعید خوشبخت
سعاذتمند، از
وقتی که
درشکم مادرش
بوده، سعادت و
استعداد
سعادتمندی داشته
است. که
نتیجه
تکاملات روحی فصول قبلی نوع
بشری وی بوده،
که امروز
استعداد برای سعادت
وتکامل بیشتر
دارد. و شقیٌ سرکش
ورتجور عذاب
زمان وجهان
است. از وقتی که جنینی در شکم مادر
بوده که
استعداد شقاوت
داشته است .که
در انسانهای بی وفا،
این حکمی ثابت
نیست. که
سرکش ودر عذاب باشد.
ولی اکنون
عقده های
روانی
اواست که مانع
سعادتمندی
میشود. اگر کمی
عقل
ودور أندیشی داشته
باشد، تمام
آن
عقده ها
برطرف
شدنی و شایستگی
سعادت را
دارد. و سعیدی
که اکنون نخواهد
بسعادت الهی بیشتر
برسد، درواقع
سرکش
وشقیٌ است.
ولذا
تنها سالکان
وکاملان
بدرجاتی استعداد
سعادت
موفقیٌت
داشته و آینده
های نوعی فوق
بشری نیز دارند.
در شکم مادر
منظور گناه در
شکم مادر
نیست. که در
ژنتیک
روحی
هر کس نیکی و
استعداد میکی،و
یا زشتی
وسرکشی دارد.
که
سالک سرنوشت
بشری
خود را
میتواند
دگرگون نماید.
وکرامات بالفعل
بیشتر از آنچه
با آن متولد
شده کسب
نماید. سرکشی در أمر
الهی و سلوک،و
معیار ارزش
استعدادهای قبلی،
ویا کسب
استعدادهای بعدی است. سعید کسی
است
که دیگران
و سالکان
اجتمالی او
جشن میگیرند.
که خود
بسعادت دیدار
این ولیٌ الهی زنده رسیده اند.
و عید فطر و
پایان و( فطم)
وختم سلوک
کرده وعید
قربان،
جان
بشری
خود را
فدا نموده نموداند،
که بجانان الهی رسیدند.
و عید
نوروز
او میباشد، که
روزگار نوین و
الهی
یافته است. وهر
عیدی
در هر ملٌیتی،
همین
علٌت را داشته است.
پیر کامل حسینی
مادر الهی
سالک است، که امام زمان حسینی و
پدر الهی سالک
است. پنج شهود
مقدماتی را
پیامبر اسامی خاندان
خود نمود. که
در واقع
نامهای
تازه
خاندان خودرا
از
مراتب
شهودی آنها لوده
است.( والدین
الهی)
یعنی ( دو
والد) و پدر حسنی
وپیر
مادر میباشد.
که
امٌی اوم کرده بوده.
وسالکان خود را
میخواهد
امٌی
نماید. شقاوت
سرکشی
ار دستور خدا
برای سلوک
و از پیمان
سلوکی، که
سالک
سوگند آنرا
خورده است. شقی منشق وجدا
شده میباشد.
که ترک
صلات
وارتباط با ولیٌ الهی
وراه
الهی
خود
کرده است. که
بزرگترین
مجازات الهی
را
خواهد داشت. پس سعادت
لقای
الهی دیدار نور
قاﺌم روح القدس، ایدآل کمال
الهی
میسٌر و واجب نوع بشری است. که شناخت پیر الهی
وولیٌ الهی مناسب
خود بانتخاب
خداوند میباشد.
آنگاه
پیمان و
اجرای
دستورات سلوکی او میباشد.
189 - السعید
من أتٌعظ
بغیره . مولی علیٌ
میگوید خوشبخت
کسی است ، که
از دیگران عبرت
بگیرد. رفتار
زشت دیگران
نکند، که باید
قدم بسوی کمال
روحی
خود
بگذارد. و
بسعادت
الهی شناخت
راه
الهی و
تجلٌیات
الهی بچشم دل
ببیند. و
اینکه
اولیای الهی چون پیر
الهی، اگر از خداوند
خواسته باشد
که بشناسد،
افکار وگفتار
آنان را برای خود
آرزو کند. که خود
نیز باین
همانی
مراتب
الهی آنان ، وسعید
با جشن عید
سعید خود در
نجات
برسد. (اتٌعاظ)
ووعظ وعبرت
ونصیحت گرفتن
است. و عبرت
نیز
عبور تکاملی
و فکری
وروانی بمراحل واحوال
الهی تر
میباشد. مصیبت
و عذاب
دیگران،
نتیجه احوال
غیر
الهی آنان
است، پس عبرت میگیرد.
که اعمال
وافکار آنان
غیر الهی، بخصوص قشری
های
مذهبی
در تمام ادیان غیر
سلوکی را
دنبال
نکند. و فریب نخورد و
بسلوک
الهی وپاکسازی روان
خود برسد.
190 –
السلامه فی الوحده .
که
سلامتی جستن
ودر سلام
وصلح
بودن، و در
تسلیم
خداوند وپیر
بودن انسان است. که
سالکان تا
نجات
شهودی، بغیر
از
وسیله
الهی
خود توجٌه نمیکند.
حتی
اگر از
اولیای زنده بحق ٌ
باشند. چه رسد
که
توجٌه
بآخوندهای مشرک نماید.
که
بدترین دشمنان
خدا هستند.
وچون گلٌه
های
حیوانی
بجنون
جمعی نپیوندد.
اولیای
الهی
بازگشته بخلق
ومعصوم
وباعقل
الهی و
الهامی
خود،
میتواند
بدیگران مخلوط گردند. ولی
آسیبی
نخواهند دید.
ولی
سالک وغیر
سالک
امکان فریب خوردگی
دشمنان راه خدا میباشند،
که بفکر
جاه
طلبی و
مطامع
خود هستند.
دوری
از مردم
دوری
از عقاید و دین
ورزی های
مشرکانه
آنها است.
اخلاق مردم
برای سالک
خطرناک است.
191 –
السلطان العادل
ظلٌ الله فی
أرضه . که
پادشاه عادل
سایه خداوند
است روی
زمین.
که
سلطه و قدرت
برتر را دارد.
و اولیای الهی سلطان با
اختیار الهی برای
سالکان خود
میباشند. که کلام
آنان کلامی الهی است. وبا
مردانی الهی
زنده
روبرو هستند،
تا بمراتب نادیده
شهودی
برسند. وپیر معرفی شده خداوند
سایه خدا
است. که اولیای محمدی( این
همانی)
الهی
مراتب
شهود عرش رحمان
را دارد.
192 –
السماح رباح . بخشیدن
وگذشت عملا
سود و بهره
یابی انسان میباشد.
که مال دنیا
را عنایت
ندارد. ومال
آخرت
روح خود را میخواهد.
و گذشت . بخشش بخصوص
در
سالکان تمرین صبوری و
تعقٌل آنها
است.
حتی اگر خود بحقٌ
ودیگری ناحقٌ
باشد. باز عفو و
بنفع
آنان گذشت کرده
وتقویت
اراده و عشق ورزی
مینماید. که دیگران
مورد هدف خداوند
در
آفرینش آنان
میباشند. و
آموزش
عملی
بناحقٌان تا
خود
متوجٌه
صفات
جوانمردی
کاملان
الهی
برسند.
193 –
الشاهد یری ما
لا یری
الغاﺌب . شاهد
ناظر بچشم و
بچشم دل از شهود
تجلٌیات الهی رؤیت از عوالم الهی وعقلی
دارد. که
نابینان و
غاﺌبان از وظیفه سلوک الهی وتکامل روان خود خبری ندارند.
و از الهامات الهی مقام برتر
الهی
ندارند. که در
کنترل أرباب نوع
حیوانی خود
میباشند. که
هر
پشه
وگیاهی چنین
تحت تدبیر مراتب الهی خود
میباشند.
194– الشرف بالعقل
و الأدب، لا بالأ
صل و النسب .
شرافت و بزرگی
الهی
ومقام الهی روحی
انسان، بسته بعقل الهی و
آثار
عقلی و أدب
آنان میباشد.
که
شریف ومشرف از مکان
بالاتر، چون قلٌه کوه لودن
چشم أنداز
بیشتر دارد.
واولیای الهی
اشراف زنده با
امتیازات
الهی هستند.
که آن
امتیازات وعقلهای الهی
برای آنان فراهم دارند. و
هر کردار و
رفتار
وگفتار و پنداری را از محل الهی ونوع
فوق بشری
مینمایند. که
حکیمانه تر و
ادیبانه تر و
نیکوتر
وانسانی تر
است. ولی
کسانی که
بأصل و اجداد
شریف
خود بنازند
افتخاری
ندارند. که
پسر
نوح وهر
کاملی
الهی بدون
کمالات سلوکی ،
مانند
پدر خود
مقامی
ندارد. و ربح وسود و
بهره
گیری
از
حیات نوع
بشری، جز غرور
وخود بزرگ
پنداری نیست.
که خود
فریبی و خدا
فریبی و فریب
دیگران
میدهند.
گیرم
پدر
تو بود فاضل
وفضیلتی الهی، از فضل پدر
ومقامات الهی پدر، تورا چه جاصل
شده؟
تشنگانی که
آب در کوزه نزدیک خود
دارند، و
همچنان تشنه لبان
سرگردان
جهنٌم
جهان
وحیوانیٌت خود هستند.
فضل
وفضیلت اضافات
وداده های الهی بیشتر
از
دیگران در
عقل واحوال
وگفتار
ورفتار
دارند.
195 -
الشعراء
تلامیذ
الرحمان . شاعران
دست پرورده
رحمان هستند.
که شاعیر با
شعور
واحساسات
عالی،
در سطح
شاهدان عرش رحمان،
همان
کاملان
ولایت
مصطفوی
هستند.
که
دست پرده چون
آفرینش
آدم و هر آدم
شده
الهی
میباشند. غیر
سالکان نیز
تحت
تدبیر عقلی وأدبی
وشعری
مدبٌران الهی پاﺌین
ترهستند. ولی
تحت تربیت بالاتر
رحمانی
نمیباشند. که
مهدویان کامل از ٥٥
قرن آینده دست پرورده
ربٌ برتر از رحمان خواهند
بود. که نامی هم از او نمیدانیم
. که( مهدی)
آخرین کامل ولایت محمدی، وکاشف نور
رحمان
ورسیده
بعرش ربٌ
برتر از
رحمان
خواهد
گفت.
وپیروان سالک نوع فوق
بشری،
شاگردان خود
را،
چون
روح
محمد و علیٌ،
ولی در صورت و
سیرت و اسامی
دیگری
خواهند بود.
وهنوز تا سطح
عقل ربٌ
الأرباب (الله آهو) بی نهایت
مراتب
الهی
وتجلٌیات در پیش هست .
196 –
الشعیر
وقایه
الکافور .
اگر بخواهی از
کافور خوردن
بتن مرده خود در
امان باشی، پس نان جو بخور،
که
غذای
سالکان در عزلت سلوکی میباشد.
وپس از
نجات
غذای
دیگران را میخورند
ویا نان سبزی
وسپس نان و کره
میخورند. شعیر جو
باز بمعنی
باندازه یک
جو در
کمی وکوچکی وارزانی است .تا روح
انسان دوچار
کارماها وتکرار
کافور خوردن
در وقت مرگ
نگردد.
و از تکفیر
قشری
ها در
امان
خواهند بود.
وکافور با بوی تند
دفع
حشرات از تن
مرده ویا قبل
از دفن میباشد.
و سالکان با
خطا واولین
سرکشی
پیر
الهی،
آماده
سرکشی
های
بزرک میشوند.
پس خود را از
خطرهای کوچک
حفظ
میکنند. (وقایت
)پیشگیری
ودفع
هر
اخطر
احتمالی
میباشد. حفظ
از کافور باز
همان کافران
میباشد.
197 – الشییء
ما لم یجب لم یوجد. هر
چیزی تا
بحدٌ وچوب و لزوم
وجود نرسد موجود
نمیشود.و یا بسطح
وجود برتر چون
شهود بالاتر
نشود، تا بشروط لازم و بشرط کافی
برای
سالک نرسد
بکمال ومقام نوعی بهتر
نمیرسد. و روح انسان
با تکاملات تولدات بشری قبلی،
شایستگی تولد در
فصل
نوع بشری بهتر
شده است.
والاٌ در
صورت
نوعی
حقیر تر متولد
جهان میشد.
وسالکان با شرط کافی
از نظر الهی و در
حدٌ کفایت،
پس از
تجدید
شهودهای قبلی
پنج تن ولایت محمدی، بنور قاﺌم و
نجات از
نوع بشری میرسند،
که
شرایط
لازم
تولد
نوع فوق بشری
هفت
هزار سال بعد
را دارند. .
وتا
چقدر
ذخیره
آخرت بیشتر
پس از
بازگشت
بخلق
داشته باشند.
که در
کدام
فصل
نوع فوثق بشری
وچه
مقدار
کرامات بالفعل
وبالقوٌه
داشته
باشند. که
بتوانند با ولایت مهدوی بنور
رحمان
برسند. یا
نتواند
وتکرار
تولدات
نوع فوق بشری
را داشته باشد
.
198 –
الشیخ فی قومه،
کالنبیٌ فی امٌته . شیخ
سالخورده در
قوم خود، چون
پیامبری در
امٌت خود
میباشد. که وسیله تعلیم
تجارب
زندگی بقوم خویش
است، که عقل بیشتر دارد. نیز
شیخ همان شاه و
پیر کامل
الهی است. که در بین سالکان
و باورمندان
خود چون
پیامبری است. که (امٌت)
نیز همان
پیروان سالک
میباشند که
اوم وسلوک
مینمایند. والاٌ
اگر سلوک نکنند،
بجای امٌت(
قوم )
خوانده میشوند.
مانند
قشری
های
مذهبی تمام ادیان غیر
سلکی که اقوام
هستند
ونه امٌت. گرچه برخی
نیر( ملٌت) هستند،
که تمایل بسلوک الهی
دارند،
ولی
امروز
و فردا
مینمایند .(
نبیٌ) پیامبر همان
اولیای الهی هستند
که
قدرت( تنبٌؤ
و نبأ )و خبر والهام
گیری از
مراتب الهی
بالاتر دارند.
که از
خداوند
بوسیله
مدبٌران الهی میرسد.
تا چگونه قوم غیر
سالک ویا امٌت
سالک و ملٌت
مستعد سلوک را،
هدایت وتعلیم بدهند.
غیر
سالک
سالخورده در مشکلات زندگی جهانی
آموزش های اولیه دارد.
که
شاید
بسلوک
الهی
بپردازد. و با أندکی
از عقده های روان
خود را بشناسد
که ترک
نماید.
199 –
الصبر
حیله من لیس
له حیله . که
صبوری بهترین
راه حل و راه
مبارزه و چاره
مشکلات
نماید.و کسی
که بتواند
چاره کارسازی
نماید باید
صبور باشد.صبر
بخصوص
در سالکان گرفتار بلایای
آزمایش الهی
از صدق پیمان سالک،
بهترین
حیله و چاره علیه مشکل و
دشمنان انسان
میباشد. تا
سالک
بنجات
شهودی برسد،
واز
نوع بشری
حیوانی رها گردد. که
حتی
شایسته تولد
نوع فوق
بشری، ویا در تولد
دوم
فرشته
گونه بجهان گردد .
بقول
پیامبر که
همیشه میگفت
صبر و
صلات نجات
بخش
است. صبوری
در بلایای
سلوکی
وزندکی و پیش
آمدهای روز
مرٌه است. و(
صلات
صله ها) و
ارتباط با
مراتب
توسٌل
عبادی
میباشد. و الاٌ
نماز
بدون وسیله
الهی و در
صورت پیر،
بقول
پیامبر
بصورت
دعا کننده
کوبیده میشود،
که
بحقارت
نوعی
وحیوانی
خواهد رفت. که با (ناموس)
الهی یا همان(
نماز و اسماء
الله)
توسٌل و
اطاعت ندارد.
که
ابلیس
پرستی
وآخوند در
لباس
کاذب
روحانیٌت و(
تلبیس و
انبلیسی)
پرستیده است ،
که
شرک
بخدا
میباشد.
200 – الصبر
صبران ، صبر
علی
ما
تکره، و صبر
عمٌا تحبٌ ٌ. و مولا
غلیٌ در
توصیف صبر
میگوید دوگونه
صبر هست. یکی
صبر از آنچه
اکراه آن داری
ولی
ناچار
صبور آن هستی،
که راه
حل
دیگری
نداری. بخصوص
از
موچودیٌت
نوع بشری سالک
که
مورد
نفرت او میباشد.
وموجودیٌت
بهتر نوع فوق
بشری و الهی
را میخواهد. ودیگری
صبر
برای آنچه
که
دوست داری
واکنون کسب شدنی
نیست. که
صبوری تأمین
شرایط
لازم را
لازم
دارد، که بشهود
وکمال الهی
بالاتر رسید.
وقتی که
بشرط
کافی در
داوری الهی
رسید. گرچه
تام وتمام
پاکسازی
روان
انجام
نگرفته، و با
کمتر
از ده در صد
تزکیه روان
بشری بنجات
نهاﺌی خود
میرسند.تا
بقیٌه را در
نوع فوق بشری
.باعقل بیشتری
بنماید.
201 –الصبر مفتاح
الفرج . که صبوری کلید
فرج و نجات
میباشد. که سالکان
نجات از
مسؤلیٌت سوگند
پیمان
خودرا ، تنها
با
شهود عرش رحمان
مییابند. وقتی
که صبوری
دوره
سلوک و
بلایای
سلوکی و
امتحانات پر محنت الهی خاص
سالکان، با
موفقیٌت
انجام
گرفته
باشد. پس فرج
و فرح و فرٌ و
برٌ الهی
یافته، و
بفروهر و
فرٌهه انسان کامل میرسد.
که نجات از
کارماها و
مقررات سلوکی
مییابد. تا در نوع
فوق
بشری
هفت هزار
سال
بعد در جهان،
چه
مسؤلیٌتهای الهی
جدیدی بیابد.
که
صبوری خاص آنرا
نشان بدهد.
که رنج و
عذاب زندگی
های جهانی،
تنها با صبر
در پاکسازی معایب
ژنتیک روحی و
روان صورت
میگیرد. والاٌ سرمستی
وتوحٌش و شهوت
رانی، مزید بر فساد
روان و جهنٌم
پروری برای نسخ
ومسخ بدتر پس
از مرگ بدنبال
دارند. که
کاملان
الهی نوع فوق بشری را
با هزاران برابر عقل نوع
بشری را خواهند
داشت.
202 –الصبر
من الأیمان بمنرله
الروح من الجسد .
مولی
علٌی
میگوید،
همان گونه که روح
برای
تن اهمیٌت دارد،
صبر سالک در ایمان یا
اوم و
سلوک همان
اهمیٌت را
دارد. و سلوک الهی
انسان را
زنده
وزنده تر میکند.
تا سالک
در
پاکسازی با تأمین شرایط لازم بشرط کافی
الهی برسد که
بشهود برتر یا نجات
با شهود روح القدس موفق گردد.
203 –
الصدقه تردٌ
البلاء . که صدقه
ذفع بلا میکند.
شاید در غیر
سالکان مؤثٌر
باشد. که
بلایای جهان
تمام
شدنی
نیست. ولی
این در
سالکان
است که
اثبات
صدق در عهد وپیمان
الهی خود
دارند. که صدقه در پرداخت کرامات
بالفعل نوع بشری آنگاه بلایای سلوکی
را دفع یا
تخفیف میدهد.
که
سالکان عاشق و
صادق حتی احساس وجود بلایا
را نمیکنند.
که
غرق
تمرکز
وتوسٌٍل
عبادی هستند.
وجز
دیدار
محبوب
الهی هدف توجهٌی
ندارد.
204 –
الصوفیٌ لا
یسبق همٌته
خطوه . سالک صافی
صوفی در
تصفیه
وپاکسازی روان خود
هرگز
قدمی جلوتر
از
همٌت خویش بر
نمیدارد.
آنچه
برای
صوفی مهم است هوم
و همٌت
وانجام
دستورات الهی
پیر
کامل میباشد،
و بکار
دیگری نمی
پردازد. هدف سالک
تصفیه
روان از معایب
وکمبودها و
انحرافات
وهوسهای نوع
بشری است،
بشهود مصطفوی
و اصطفای الهی
خود برسد. که در
تخلیه
وتحلیه تا
تجلیه های
نهاﺌی انجام میدهد.
که
صفات
نیکوی
الهی
در تحلیه
بتجلیه های
هفتگانه برسد،
که تولد
بشری بهتر
ویا
در نوع
فوق بشری فرشته
گونه بنماید.
والاٌ بار
سنگین معایب
در ژنتیک روحی، اورا بنسخ
ومسخ حقیر حیوانی
بجهان خواهد برد.
205 –
الضدٌان لا
یجتمعان . دو أمر
ضدٌ یکدیگر،
نمیتوانند
باهم یکجا جمع و
باهم
باشند. که درسالک
نمیتوان با
حفظ
معایب
ومفاسد و
صفات
زشت، بصفات
نیک
الهی ونوع
فوق بشری رسید.
مگر پس
از تخلیه
وامکان تحلیه و حلاوت
وزیباﺌی
صفات
الهی است . که
میتوان بتحلٌیات الهی و
این همانی مقام پیر
الهی
خود رسید.
206 –
الضمانه
اوٌلها ندامه
و أوسطها ملامه
و آخرها غرامه
. تضمین و تعهٌد
هر
أمری را نمودن
آغازش
پشیمانی و
میانه اش
ملامت نمودن،
و پایانش
مجازات کارماﺌی
است. بخصوص در
سالکان متعهٌد
بسلوک
الهی و سوگند
و فاداری
بپیر
کامل الهی بمعرفی خداوند
است. که
ترک این
تضمین نکند تا
شایسته راه الهی را
گردد. و(ترک صلات) و
ضمانت و
تعهٌد
دوچار
پشیمانی میگردد.
وچرا خدا را
ضامن
سوگند
خود
نموده. که
میان هراه
سلوک و سختی
آن،
چرا نتوانست
یا نخواست عبور
تکاملی نماید. و
عاقبتی جز (غرام
و اجرام
وکارمه)
ومجازات الهی
چون
دیگر مجرمان
ندارد . وسالک
صادق
وعاقل هرگز پشیمانی
تعهٌد الهی ندارد.
که
بخواهد از
بلایای
سلوکی وهر دلیلی ترک صلات
وارتباط با وسیله الهی خود بنماید.
حتی
سالک صادق
همیشه
خود را
ملامت
میکند، که
چرا همچنان کم
همٌت وجدیٌت کافی
نشان نمیدهد.
207 –
الطبیعه طبیب
کامل و الطبیب
خادمها . که طبیعت
هستی و ذات ژنتیک روحی انسان
در أصل
طبیب شفا
دهنده است. و
پزشکان در
واقع خادمان
طبیعت هستند.
که تن نقش
درجه اوٌل شفا
بخشی را
ندارند.
خداوند و جهان
ارواح و ذات روحی و
فطری انسان، تمام
خود سازی و
خود
درمانی را
بکمک مدبٌر
الهی
دارد.
دیگران و
طبیب یا
داروها و
شرایط
دیگر در خدمت
شفابخشی انسان هستند.
چه
رسد
که
انسان خود را
یا هر ماده داردی
را شفابخش خود بداند.
سالک
در تسلیم است. که
مراتب الهی
کار شفا بخشی روان میکنند.
عدم
اعتماد
بطبیب ودارو
شفاﺌی نمیدهند.ولی
ایمان
بهرچیزی الهی
شفا میدهد.
208 –
الطریق الی الله ، بعدد
نفوس
الخلاﺌق . راههای
رسیدن
بخدا بتعداد
انسانها وموجودات
زنده میباشد.
هرکس راه خود را
دارد که با دیگری
شباهت
ندارد. گوﺌی همه
از اطراف یک
کوه بالا
میروند که بسطح قلٌه
برسند. نتیجه کار همه
یکسان است وهمه بکمالات الهی
میرسند.و هرکس
بطریقی و
بخاطر مشکلات
روان و
اعتقادات
خود
پیش میروند .
وخداوند هرگز دو
چیز را
مطلقا
مانند هم
نیافریده که
از
ابداعات خود
نیز
تقلید
وتکرار
نمیکند. هر
کار خداوند
ابداع
و اختراع
تازه ای
میباشد.
وحتی
روح
هر أتم
وموجودات
زنده تحت أتمی
أثیری، هریک
بنحوی در حال تکامل و
یافتن
صورت
نوعی بالاتری میباشند.
که از
تحت
جمادی
بجمادی و
بانواع
گیاهی
وحیوانی و
بشری، و بی نهایت انواع فوق بشری
آینده،
تا خداوند مطلق الله در
کمال
روحی
پیش میروند.
و هربارنوعی
هزاران برابر
عقل
وکرامات
بالفعل
و بالقوٌه
نوع
قبلی را
دارند، و
صفات
چدید الهی
مییابند. و
در انسان سالک
بتحلیه و
حلاوت و
زیباﺌی
میرسند. و الاٌ
در هستی غیر
از ارواح در
حال
تکامل، هیچ
موجود
دیگری وجود
ندارد. که
محسوسات ما
از
موجودات،
عملا
تراکمی از
موجودات
زنده
ریزتر
میباشد. که در خدمت وکنترل
موقٌت یک روح
کاملتر و
بزرگتر میباشد.
پس هر چیز و
هرکس، تحفه ای
الهی و فرشته
ای کامل
تر شده از
مراحل
نوعی قبلی میباشد. که باید
همچنان
پیشرفت نمود،
و با سلوک الهی و
بکمک وخواسته
و پیشنهاد خداوند
جلوتر و بتعالی رفت. و
الاٌ اتلاف
کمالات و کرامات
تولدات
پیشین
نوعی خواهد
بود. که
سقوط
مقام نوعی است. تا
بار دیگر از نردبان
انواع
بالارفت. که پس صد ها
هزار
ومیلیونها
سال از
نسخ ومسخ
بنوع بشری کنونی رسید. وبا
سلوک الهی بنوع فوق بشری
با
شهود
قاﺌم
روح القدس بدان موفق شد که فرمان کن فیکون
الهی است
209 –
الطلاق بید من
أخذ بالساق .
حقٌ طلاق دادن
برای کسی است ،که
جریان وسوق
حرکت را
بدست دارد.
که
شوهر برای زن، که
مسؤلیٌت زن
را
داشته است. و درست تر
با پیر
کامل
الهی سالک
است که اورا سوق راه الهی
داده میدهد.که
تا اورا
بخواهد ( طلاق ومطلق وآزاد) نماید.
اگر
بمراتب شهودی
نهاﺌی
خود رسیده باشد. (سوق) بجلو راندن
چون
راننده،
دارای
اختیار هر
تصمیم در باره
کاروان
خود
میباشد.
طلاق
مرد و زن،
بسته
بعرف
جاری
وقرار داد
فیما بین آنها
است. احکام الهی
تنها در
سلوک
الهی دارای
اعتبار و نتایچ الهی میباشد .
210 –
الطیٌبات
للطیٌبین .
نیکویان
شایسته
نیکویان طیٌب
و شفا یافته
میباشند .که سالکان نیکو و با
استعداد های قبلی
واز
تولدات پیشین،
شایسته در
خدمت
استاد الهی خود پیر
کامل میباشند.
که
مطیع و مجری دستور و صادق
در
کلام و عاشق
بدیدار صورت او در
حضور
ذهنی
میباشند.
انسانها سراسر
بیمار روانی
هستند. زیرا معایب وصفات
انواع پیشین حیوانی
و حتی صفات نوع
بشری کنونی را
با خود
دارند. و با بودن معایب
در ناخودآگاه،
نمیتوان کسب
محاسن تازه ای
نمود.
مگر پس
از تخلیه و
امکان
تحلیه
بزیباﺌی ها و
نیکوﺌی های
بیشتر، تا
شروط لازم را برای
تجلیه های
شهودی و لقای
مراتب الهی و
کسب ( این
همانی)
امکانات و
کرامات و صفات
الهی
نوع فوق بشری
آینده را بیابد.
و مراتب
شهودی مدرک و
دیپلم
مرحله ای
موقٌت
سالک است . که
باید در تولد بعدی
بهمان
مقامات الهی
فوق بشری خود رسید. سالک
شفا یافته با
طبیب الهی پیر
در
تحلیه ها و
سلامت یافته،
آنگاه بوعده
های الهی
آینده را
بصورت تجلیه های شهودی
دارد. پیر پدر الهی و
پزشک
الهی است. که کمک
مراتب
الهی و آینده
های شخص روح
حیوانی بشری پر شرارت
سالک
را، بروح
الهی روح القدس
قاﺌم
میبرد. گرچه بقول پیامبر
با
کمتر
از ده
در صد
از پاکسازی
و شفای روان،
در شرط
کافی از نظر خداوند
بنحات از نوع
بشری
میرسند، و بقیه
پاکساری معایب
ذات
روحی، در
اتواع فوق
بشری
انجام مگیرد.
تا بفرض
محال در أبدیٌت بکمال مطلق خداوند(
الله أهو
ربٌ الأرباب) نیز
رسید،
همچنان
بخداوند(هو) بیرون از هستی ها رسیده نشده
است . و در
عقل
وفهم بیشتر
میتوان درک معایب
نمود. که
ظاهرا از محاسن نوعی انسان میباشند.
211 –
الظاهر
عنوان
الباطن . که
ظاهر بینی
هرکس، نتیجه و
مظهر صفات باطن نا
پیدای برای شخص
میباشد. آنچه
دیده
میشود،
گویای حقیقت صفات
آنچه
دیده نمیشود نیست.
پس زیبای
ظاهر
دلیل
زیباﺌی
باطن هست
ولی زیباﺌی
در حقیقت آن
نمیباشد. مانند اخلاق
نیکو و
گفتار
نیکو
و رفتارهای نیکو واقعی
هست ولی
حقیقی
نیست. چه رسد بآرایشهای
مصنوعی در
صورت ودرسیرت.
212 –
الظلم
بالظلم و
البادی أظلم .
که هر ستمی
نتیجه ستمی
قبلی و بخود
میباشد. ولی
ستمگر تر کسی است که آغاز ستم کرده باشد. همان گونه
که
انسان الهی
تر، کسی
است که
ستمگر
نخستین را بخشیده باشد.
گرچه
خود حقٌٌ
انتقام را دارد. ولی بخاطر
عفو خود پاداش
الهی را
فورا خواهد داشت. و خداوند
ستمگر تا وقت مرگ
انتقام
الهی را ندارد،
که
شاید
توبه
سلوکی
نماید.
213 –
الظلم ظلمات
یوم
القیامه .
ظلم وستم ظلمت
و تاریکی در روز قیامت
را سبب میشود.
که روز
قیامت
سالک روز شهود
نور قاﺌم روح القدس و با مرگ قبل از مرگ
میباشد. ولی ستمگر بخود
ودیگران،
بخصوص
آخوندهای مذهبی مشرک در تمام أدیان غیر
سلوکی، در تاریکی
های
پس از مرگ
طبیعی، ودر
جهالت وکم
عقلی انواع
حقیر
حیوانی
خواهند بود. تا
دوباره
وحتی
صد
باره
بهمین
نوع
بشری
و سلوک الهی که بنور
قام باید
برسند
که خواهند رسید. زیرا فرمان
کن
فیکون الهی میباشد.
و پس از
صدها
هزار
ومیلیونها
سال
عذاب
زندگی
های نوعی در جهان
جهنٌمی
جهان، تولد
جهنٌمی
نوعی حیوانی
. تحقٌق حقیقی
صفات باطن ذات
وروان
که
ژنتیک
روحی
میگوﺌیم هدف
الهی است. که بتوان
فهم صفات بد خود را نمود،
ورفع
وترک آنها
کرد که بتوان بصفات الهی رسید.
214 –
الظنٌ یخطأ و
یصیب . که ظنٌ و
گمان گاهی درست
وگاهی بخطا
میباشد. چون
پرتاب تیر در
تاریکی، که
احتمالا
بهدف بخورد و
بندرت. پس یقین و
اطمینان
داشتن از
دانستنی ها و
عقاید
در انسان
همیشه در سطح گمان
میباشد. چه
رسد
بشنیدن
گمان
دیگران. و کلید یقین در(
یگین ویگانه)
شدن
خود با خقایق
میباشد. تا درک حقیقت های
الهی را نمود.
وقتی سالک با وحدت
وجود
خود با تجلٌی
حقیقت
ووساﺌل
حقیقی و الهی،
چون
پیر
کامل و
تعلیمات سلوکی او، که
بمعرفی خداوند
بطالب لقای الهی برسد
بسطح حقیقی تر
امور ظاهری
میرسد.
215 - العار فی
ذلٌ السؤال .
که ننگ در گداﺌی ودرخواست
است. ودر امور مادی
چنین
احساسی هست .ولی در امور
معنوی، بدون
پرسش پاسخی
بدست نمی آید.
چه رسد
بامور
مینوی و الهی
و سلوکی، که بدون
گداﺌی از
ولیٌ الهی، و
قبول
خود فقری از مراتب
برتر
الهی
نمیتوان
بحقیقت رسید.
وباید
جهانی خدمت وبندگی
پیر
کرد، تا
امکان کسب هر پاسخ
درست حاصل شود که این ننگ
نیست .
216 –
العاقل
یبصر بقلبه، مالا
یبصر
الجاهل
بعینه . عاقل
با عقل
ایدآل طلب
برتر از عقل مادی
با
چشم
دل میبیند.
که در
رؤیاهای شهودی شاهد
میگردد.
ولی جاهل از امور الهی با
چشم تن نیز
نمیتواند ببیند.
گرچه فیلسوف وعالم
مادی و تکنیکی باشد.
وسالکان با تخلیه و تحلیه
هرچه
بیشتر بدیدن
حقایق بچشم دل، در
تجلٌیات الهی و
عقلهای
الهی
مربوطه بشهود نها ﺌی میرسد.
وآنگاه
میتوان
أندیشه و دانش
تازه یافت و
فهمید .
217 - العاقل
یفتخر بالهمم
العالیه لا
بالرمیم
البالیه .
انسان
عاقل با همٌت
والای خود
افتخار
میکند.
ونه بآنچه
که
پوسیدنی و
پرتاب شدتی
خود را دل خوش کند. که (همٌت) سالک،
همان
هوم و جدٌیت
سلوکی
بیشتر در
پاکسازی عمیق
تر از
معایب
وعقده ها و
عقیده های خود
میباشد.
آتگاه
تعالی و بشهود
عوالم الهی بالاتر وبا
ریاضت میرسد.
و آنچه (رمیم)
پوسیدنی و
شایسته
پرتاب
و دور أنداختنی
است قابل افتخار
نیست. که جاهلان
بحمع
مال ومنال
مینازند. حتی اگر
بامور
ادبی وهنری و
زیباﺌی باشد.
که
برحسب عقل ناقص و
قصیر کوتاه بشری
زیبا هستند . و
الاٌ آینده
های
برتر در نوع فوق
بشری و عقلهای
الهی،
تجلٌیات
شهودی قابل افتخار
ومباهات أبدی
میتواند باشد
که
کاملان
الهی
دارند. امور
بشری قابل
رمی و
پرتاب و دور
انداختنی است. که با
ژنتیک جسمی انسان
برای
آینده
بهتر فوق
بشری پس
از
مرگ، چیزی
دیگری
با روان الهی شده نخواهد بود. امور
بالیه
وپوسیدنی در تمامی
موجودات مادی است. حتی
موجودات معنوی.
ولی نه در
موجودات مینوی
بچشم دل
دیده
شده
انسان
کامل
وعاقل که
همان سرمایه وجودی
هر روح
میباشد.
218 –
العاقل یکفیه
الأشاره . عاقلان
را اشارتی کافی است. که از تمام
حقایق کلام بهمان
مورد
اشاره
میرسند. که (
اشاره
سمبول)
حقایق
عمیق تر گفته نشده
میباشد. که هم
اکنون بجای آینده دورتر
نصیب انسان کامل
میشود. که اینان
هفت هزار
جلوتر از دیگران
میبنند
و میفهمند
ویقین آنرا دارند. و
آرامش خاطر داﺌم
را
دارند.
219 –
العالم
انسان
کبیر، و
الأنسان عالم
صغیر. جهان هستی
گوﺌی
انسانی بزرگ است و
انسان
عالم
و آگاه
امور
الهی، جهانی
کوچک در
برابر
جهان
بزرگ هستی میباشد .
برخی
خداوند را روح
الأرواح
میگویند. که هستی ها در
حکم
تن
خداوند باشد. در
سلوک الهی عالمان
آگاه
بمراتب شهودی این همانی
موجودیٌت الهی آن
مراتب را
پیدا
میکنند. و
غیر سالکان ناس و ناسیان عهد الست خود،
جاهلان
نسبی
از امور
مادی
وجاهلان مطلق از امور
الهی هستند.
که
حقارت
موجود در هر نوعی،
هزاران درجه حقارت از
موجودیٌت برتر
نوع
بعدی دارد. که از
هزاران برابر
عقل وکرامات
بالفعل
وبالقوٌه نوعی میگوﺌیم
.
220 - العبد
یدبٌر و الله
یقدٌر . که بنده
موبد سالک،
تدبیر واداره
امور
خود میکند،
آنچه خداوند
تقدیر او کرده
است. که
سرنوشت او،
یا
توان او،
ویا
بهمان قدر
واندازه
ومقداری که
بوی امکان
وکرامات بالفعل داده عمل
میکند. که هر
موجودی
کرامات
بالفعل و
بالقوٌه نوعی،
وفصل
نوع بشری خود
را در اختیار
دارد. که از
تکاملات
تولدات پیشین
کسب سلوکی کرده
است. که باید
آن
کرامات بالفعل را صرف تحقٌق
کرامات بالقوٌه و در
نطفه ژنتیک
روحی خود کند،
تا آنها را
بالفعل نماید،
که مورد
نیاز تولد
بهتر
بعدی میباشد.
نه اینکه
کرامات
بالفعل کنونی خود را تلف نماید، وصرف لذٌت
جنسی وجسمی و اوهام ذهنی نماید.
وشرایط لازم
برای
تولد
بهتر نوعی ذخیره آخرت بعدی بجهان نماید. (
تقدیر) أندک چون
قطره قطره، که
با
تزکیه نفس سلوکی،
میتواند
تقرٌب
وپیشرفت نکامل روان خود کند.
ویک
روح
وروان
تنها
در رسیدن بأیدآل کمال ربٌ
النوع
خود، وبا
مرگ
قبل از مرگ از
نوع خود، میتواند
بنوع بهتر بعدی بجهان
بازگردد.
والاٌ در أنواع
حقیر تر متولد
میشود. که
کرامات
بالفعل داده
های
الهی
کمتری دارد.
و کارماها تکرار
مکرر در جهان جهنٍمی است،
که رنج
زندگی های پر
عذاب
نوعی دارد. تا از نردبان
انواع، و پس از صدها هزار
وحتی
میلیونها سال
عاقبت
بهمین
نوع بشری وهمین وظیفه الهی، رسیدن بکمال روح
القدس
قاﺌم نوع
بشری باید
برسد که خواهد
رسید.
وروح
هر أتم و
مادون أتم نیز خواهد رسید. که
بآینده های بی
نهایت انواع فوق بشری تا
خداوند الله أهورمزدا،
در مطلق
آبدٌیت برسد.
وهربار
کمالات
الهی
واین همانی مقام واحوال
و عقل
وتوانهای معجزه
آسای
نوعی والهی پیدا
کند. که
امروز
میتواند
تصوٌر
آینده
کند،
و زودتر بدان
بپردازد.
وقتی
از خداوند
پیر الهی خود را شناخت وپیمان
و اطاعت
سلوکی
نمود. که لا أقل
بنور قاﺌم برسد.
که
کمترین مقام
وکمال
نوع فوق بشری
را خواهد
داشت.
221 -
العبد
یضرب بالعصا ،
و الحرٌ یکفیه
الأشاره . که
برده را با چوب
میکوبند، تا
فهم و
اطاعت کند .ولی انسان
آزاده را کافی است که اشارتی شود.
که
استاد با چشم
بنماید که بوظیفه برسد
ومرید
اطاعت نماید.
حرٌ آزاد شده
از
بردگی قبلی است. که سالک
مطیع پیر
الهی
بمعرفی خداوند،
چون
بکمال
شهودی رسید آزاده
از پیمان
وسوگند
بخداوند و از نوع
بشری و
کارماهای قهقراﺌی
که پیر نیز هدایت کننده لرده
گه وی آزاد
کننده
بردگان دیگر میگردد. که
اسیر
روان
ونفس
امٌٍاره
هوسباز خود
نمانند. عصا
چوب زدن
عاصیان سزکش
میباشد. و
عابدان
موبد،
بندگی
مراتب الهی
خود را
دارند. آغاز از پیر
وولیٌ
الهی بمعرفی خداوند،
که در
رؤیا اورا میشناسد. اگر کسی
طالب دیدار و
لقای
الهی
روح
القدس و عرش رحمان
باشد.
222 –
العجب
کلٌ العجب ،
بین الجمادی و
الرجب . جای
تعجب آنجا است،
که بین
ماه
جمادی و رجب دست میدهد. ماه های جمادی
دوره احوال انسان
غیر سالک، که چون دیگر جمادات
عقل
وفهم
الهی
ندارند. و
چون
سالکان و
کاملان شهودی
تجلٌیات الهی را
ندارند. که
عقلهای الهی برتر دارند.
وماه
رجب است که
سالکان بالوهیٌت
خود
میرسند.( رجب )
یا (رجیو)
هندوان و کاملان الهی
آنها، که ولایت میترا
یا
بودا
را دارند.
وپیامبر
اسامی
ماههای قمری را، از
مناسبت
الهی
اقوام
قدیم
انتخاب نمود.
چون ماه
محرم یا
تاسوعا و
عاشورای آن، که
یهودیان زردشتی
داشته ودارند.
که ماه محرٌم سالک تحریم برخود
در دوره
سلوک
مینماید.
واحرام حجٌ أکبر تا بشهود
نور قاﺌم برسند. و
نه
حجٌ
أصغر کعبه،
که
پیامبر
نمایش حجٌ
أکبر را، در
مراسم و
اسامی
ومراحل آن
تعیین
نمود. و
کسانی
که
تعجٌب از
امور جهان دارند، خبر ار از
عجایب
سلوک
الهی ندارند.
که آن جای تعجب است . که
انسان
حیوانی وکوچک حقیر را،
بدرجه هستی
الهی
والوهیٌت و
این همانی مراتب الهی
میرساند.
وهستی موجود تصوٌر ذهنی
انسان از جهان
است
وتا هست.
وهرچه الهی تر
شود هستی های حقیقی
تر را
میتواند تصوٌر شهودی نماید.
وبا عقل
نوع
فوق بشری هستی را
نظاره و
تصوٌر کند.
گوﺌی
انسان طرف مقابل
خداوند است .که
اکنون أاشرف
مخلوقات، وبسوی
شرافتهای برتر پیش میرود.
وخداوند
مطلق
الله
أهو، مطلق شرافت و
برتری و نظاره
کردن بر هستی را دارد.
بقول
پیامبر
برای
خداوند مؤمن کامل
الهی بیش از
جهان وحتی کعبه تقدٌس
والوهیٌٍت دارد. تمام
موجودات پس از
عبور
از
کمالات
طبیعی
انواع
تحت
جمادی
وجمادی وگیاهی
و حیوانی،
بمراتب فصول فراوان نوع
بشری
میرسند. وپس از پنج
بار
پیامبر شدن در
ولایتهای
اولیٌه نوع
بشری،
آدم کیومرث و
میترای
نوح و بودا و
زردشت بولایتهای برتر مسیح
ومحمد
میرسند، تا
نوبت
ولایت
هفتم
مهدی
موعود
محمد
وسوشیانس سوم زردشت برسد.
که ٥٥
قرن دیگر در
جهان
آغاز
خواهد
شد. و
متولدین نوع فوق
بشری آغاز از روح
محمد وعلیٌ و تمامی
شاهدان نور
قاﺌم در نوع
بشری ودر
طول
تاریخ تنها
متولدین نوع
فوق بشری میباشند.
223 –
العچز آخر
حیله
الأنسان . که اظهار
ناتوانی و عجز،
آخرین چاره
أندیشی
انسان است. که حاضر نیست
عذاب
کارماها را داشته
باشد. ویا
صاحب
تجلٌیات الهی گردد .
وتنها
سالک احساس عجز میکند. که نیاز
بمعجره الهی اولیا
میباشد. که خیر
وآرامش دنیا و
آخرت
را بیابد
وهمیشه
با
اذعان بعحز
وناتوانی
اولیای
الهی داشت. که از خداوند
امدادات غیبی و
الهامات
لدنٌی
مییابند. تا
چاره
کار
مشکلات خود و
سالکان
خویش را
بنمایند.
224 –
العجز عجزان،
التوانی
الأمرد اذا أمکن، و
الجدٌ فی طلبه
اذا فات . عجز
وناتوانی
دوگونه
است . یکی آن أمرد
نا مرد، انسان
متمرٌد بر أمر
خدا برای سلوک
الهی
است. که نمی
خواهد بداند،
که آیا
میتواند یا
نمیتواند، ویا
میخواهد
مانند دیگران
در عجز
وناتوانی
باشد. که اگر
بجدٌ وراستی بخواهد،
آنگاه
نخواهد
توانست. زیرا
فرصتهایش در
زندگی بشری را
از دست داده
است. که در
پیری ونزدیکی
مرگ، و تصوٌر احتمال
مجازات
الهی، ممکن است
بخواهد ولی
نمیتواند.
نامرد غیر
سالک وقتی بفکر
سلوک
میافتد که تواناﺌی در تن و
در ذهن وعقل،
ودر روان پر از عقده
ها و مفاسد
وآلودگی آن،
مانع از هر
حرکتی بسوی تعالی
میباشد. گوﺌی
کسی
بخواهد کوه
نوردی
کتد، و صدها
کیلو طلا با خود حمل نماید،
که ببالای
کوه
ببرد. که توان
حرکت قدمی
بجلو ندارد.
که
هزاران قدم
را بسرعت و در
سرازیری از
مکانی که هست
بعقب فرو میرود.
که همان
حقارتهای
نوعی
کارماﺌی خواهد بود.( جدٌ
و جدٌیت)
که
باراده و عقل
انسان سالم در روان
دیده
میشود، در
غیر سالکان و
در حدٌ
مالکیٌت
وداشتن نیست.
که جدٌ جدید
وتکامل تازه، نزد
کاملان الهی
نوع بشری و
عقلی هست. و غیر
سالکان
تولد در جهان
حقیرتر را در نسخ
ومسخ
دارند.( مرد)
کامل
الهی میباشد،
که
اراده های تازه تر
دارد. و
سالکان در صدد
کسب مردانگی
ومروءت هستند.
أمردان فاسد که بأفراد
مفعول جنسی
گفته میشود،
که با ریش و
سبیل، همچنان
صفات زنانگی و
وسیله
شهوت دیگران
هستند. که در نولد
نسخ ومسخ بعدی بهمان
عادات ادامه خواهند
داد.
225 –
العجز عن درک
الأدراک
أدراک . کسی که
معترف بعجز
وناتوانی خود
باشد، و غرور
و خود بزرگ
پنداری و
بزرگ
بینی نداشته ،
و میفهمد که
نمیتواند بفهمد.
پس درجه ای از فهم و
ادراک
دارد . و
سالکان الهی چنین هستند،
که تسلیم
داوطلبانه
باولیای الهی خود
میباشند. تا
درک امور برتر
را
بنمایند.
وکمک
بدرک انسان های
نا توان در ادراک
مینماید.
226 - العجله
تمنع من
أصابه الحقٌ.
شتاب
وعجله برای رسیدن
بتوفیق، قبل
از تأمین
شرایط
لازم تا شرط کافی،
مانع
از رسیدن
انسان
بحقٌ و حقیقت
میگردد. که سالکان
با
صبوری در
بلایای
امتحانات
پر
محنت خداوند
و در
فتنه های
هرچه
ببیشتر،
شانس
پاکسازی
روان خودرا
از معایب
و صفات حقیر حیوانی
و بشری پیدا
میکنند.
که
شروط
لازم را باید
هرچه
بیشتر
تأمین کنند. زیرا
کسی
بمطلق پاکی روان نمیرسد
که خاص
خداوند
مطلق
است. وخداوند
برای
سالک در شرط کافی و حدٌ
کفایت از پاکی
روح،
سالک
را
بمعراج ها و مراتب الهی
خود میبرد. و آرزوی
دیدار تجلٌی و
شهود با
ناشایستگی
کار شیطان نفس
امٌاره سالک
و أهریمن
طبیعت است . درحالیکه
صوفیان سالک
تأخیر در توفیق
سالک را بشرط ایمان
بنفع خود
میدانند. و در
تسلیم و رضای بیشتر
بمراتب
الهی
میباشند. و
بلایا را ضمن
علاﺌم
ترقٌیات
روحی
خود
میدانند.
گوﺌی درجات و
پلٌه های
تکامل باز بالاتر
آماده او شده است.
و اکنون در
درجات
پاﺌین تأمین
آنرا
مینمایند.
مانند
محصٌل
مدرسه که
برای
کلاسهای
بالاتر، نیازهای
لازم
مرحله
بعدی
را آماده
مینماید.
گرچه خود را
برای کلاس
کنونی
شایسته
میداند. چه سود
سالک
را زودتر بفرض محال
بشهود برتر
برد، ولی نتواند
آنگاه
بوظیفه الهی خود
بطور
کامل
بپردازد. و
خداوند
زودتر این
ناتوان بعدی را، که بلایای
بیشتر برای
تأمین شرایط لازم نمی
کوشد،
تأخیر
در شهود
تجلٌی
برتر را
بسالک
میدهد. و یا در
احوال
شهود مرتضوی،
با شمشیر
ذوالفقار،
ودر شهود
مصطفوی
در تمرینات مرگ قبل ازمرگ،
ویا در
مرحله
مرگ ارادی
سالک
توان
عبور را ندارد.
ویا با
رنجهای
شدیدی
دارد، که
بقیٌه
پاکسازی روان
بشری
صورت
گیرد. گرچه
اگر سالک
ظاهرا شایسته
تجلٌی تازه
باشد، ولی
شایسته
حفظ مقام
برتر
جدید را
نخواهد داشت. که دوچار
کارما و مجازات
شدیدتر
میگردد .
227 –
العجله من
الشیطان و
التأنٌی من الرحمان
. که در سالکان
ولایت
محمدی
است که اگر عجله
کنند، شیطان
نفس او برای
رهاﺌی از مشکلات
و بلایای دوره
سلوک،
صاحب خود را
وادار بعجله و
خود را کافی در
بزرگی میداند.
که
رحمان تدبیر
سالکان
ولایت ششم
مصطفوی را
بعهده دارد.
228 -
العدٌه دین.
عدٌت یا شرایط
لازم ،و وساﺌل
موفقیٌت های
بعدی است که برای آمادگی
جنگی بیشتر
لازم است.
ودین ورزی از همین
گونه
آمادگی برای مراحل بعدی میباشد.
در جنگ
با أهریمن
نفس
امٌاره و آخوند
أیلیس مذهبی
فاسد، و تأمین
هرچه
بیشتر
شرایط
لازم در
تخلیه
وتحلیه
وتزکیه
نفس که
در سالکان صادق است،
آنگاه امید رسیدن
بشرط
کافی از نظر داوری
الهی هست که
بتجلیه های
شایسته میسٌر
خود میرسد.
وهمان
سلوک
الهی یا دین
ورزی است. که شرایط
لازم و (عدٌت) لازم
از
وساﺌل را
آماده میکتد.
آنگاه وعده
های
الهی هست. پس این غدٌت
در دین
ورزی
نوید
وپاداش
ووعده های
الهی سالک
میباشد.
دین همان
آﺌین وروش عملی،
در تأمین
شرایط
لازم است. که
در هر شش ولایت سلوکی
نوع بشری
خداوند
بوسبله
أنبیای اولی
العزم،
خود تعلیم
لازم را
داده اند. که
فراوان از شرایط
گقته شده است.که بقول
مولی
علیٌ، صبر
شرط
اول
است. و یا بقول
امام
صادق عشق
ورزی شرط لازم
نخستین
میباشد.و
پیامبر نفرت
از دشمنان
ولایت الهی را
شرط مهمتر از عقل
وعشق بولایت
میگوید. ولی
همه
این
صفات و
شرایط
لازم، در عنوان عقل
الهی خداجوﺌی
و ایدآل طلب
است. که
برتر از عقل عشق
است. و برتر از عشق نیز
بقول
پیامبر
نفرت
از ابلیس آخوند
ومکاتب
مذهبی
قشری
است . و این
عقل وعشق ونفرت
از دشمان خدا،
رساننده
سالک
بعقل
عظیم تر الهی،
و یا
بسطح عقل
شاهدان
عرش
رحمان
میباشد . و
سطوح بالاتر
عقلی
وشهودی در
تولدات
نامحدود
انواع فوق
بشری، تنها
نصیب شاهدان امروز
شهود
تجلٌی
قاﺌم روح القدس و
عرش
رحمان است . (عدٌه
و عدد) را
آمادگی
شرایط
جنگی
از شرایط معنوی
ومادی در
وساﺌل وعدد
افراد لازم
است. (خرامیدن) در
حدیث، یعنی
بعنوان پاداش
الهی در شرط
لازم کافی،
برای
وفاداران
بعهد . پیمان در
سلوک، و رخوت
ورهیدن تن و از
آرزوهای
نفسانی در سالک در
دوره
سلوک میباشد.
تا رسیدن بحال
صمدیٌت که خود را در میان
ندیدن است. باز دین
بفتح
دال بمعنی بدهکاری
است که
انسان با
خداوند
دارد. چون
پیمان و سوگند
تسلیم سلوکی
خورده
است. پس
باید ادای وظیفه
ووفای
عهد سلوکی کند. تا چون
پادشاهان
خرامیدن بر أریکه
شاهی
بیاتبد. و یا چگونه
در راه
رفتن بخراند
یا
صحبت کنند و
ناز و بزرگی
نشان
بدهند.
229 –
العذر
عند
کرام
الناس مقبول
. عذر پذیری
وپوزش ها نزد
انساتهای
بزرگ با کرامت
مقبول میباشد.
همان صفت
زیبای
اولیای
الهی، که عذر
خطای
سالکان و غیر
سالکان را
میپذیرند.
زیرا
میدانند که آنها
جز خطا، کار
دیگری
نمیتوانند
بکنند. اگر که
نخواهند بسلوک الهی
در
تخلیه
وتحلیه
روان
خود
کنند، تا
بتحلیه
و کرامات
الهی
برتر برسند تا
خطا نکنند، که
اولیای
الهی نیز خطا ها دارند
ولی معصوم از
محاسبه الهی .
230 – العشق
عمی
الحواس عن
ادراک العیوب
. نیروی
عشق و کشش
ذاتی
مانع از دیدن
مشکلات و
احساسات میباشد.
که
سالک
عاشق
حتی احساس وجود
بلاهای
سلوکی را
ندارد. گرچه
غرق
بلایای
سلئکی
هست . تا عاقل
پی پل میگشت
عاشق دیوانه
محبوب از آب
گذشت. که
سالکان عاشق
یک شبه
ره صد
ساله میروند.
و بقول
خداوند
تمام
دوره زندگی بشری،
و یا
دوره سلوک و
حتی دوره عبور
از
پرده مرک قبل از مرگ،
برای
شاهد قاﺌم روح القدس
چنان عاشقانه
راه
را
کوتاه و سهل
مییابد، که
بخداوند
بزبان حال
پاسخ
میدهد، شاید یک روز یا أندکی
از یک رور
بوده است. ولی دیگران
احساس سالها
سختی
دارند. یا
غیر عاشقان
دوره
سلوک را غیر
قابل تحمٌل میدانند. زیرا صبر و
عقل و همٌت و
دیگر شرایط لازم
دین ورزی عاشقانه
را ندارند . ک گوﺌی
درجا میزنند و
یا در
خلأ
میدوند، که
تکیه
گاهی برای
پای
خود ندارند.
عشق
همان أشک شوق
سالک هنگام
تمرکز مداوم خود در
قرٌه گیری و
خیره
شدن در نور صورت
پیر الهی خود
دارد.
در حضور ذهنی
خویش توسٌل عبادی دارند
که دیگران
آنرا أشک گریه
تصوٌر میکنند.
غیر سالکان که
عاشق امور
غیر
الهی هستند ،
نمتوانند عیب
محبوب
ومعشوق
نا شایسته
خود را بدانند.
پس
عمر
خودرا بسختی
و پشیمانی میگذرانند.
231 –
العفو
بعد الظفر
من
مکارم
الأخلاق. که عفو و
بخشیدن پس از پیروزی
بر دشمن از کرامات
و اخلاق
الهی
پیروزمندان
است .که
اولیای
الهی پیروز
بر خویشتن
بشری، ونجات شهودی
دیگران
و سالکان
خطا
کرده
خود را میبخشند.
که جز
خطا از
جاهلان ازامور
الهی
نمیتوانند
بکنند.
کرامات
الهی توانها
و قدرتها و
نیروهای
حیاتی جدید
رسیده که بخلق
بازگشته اند.
وتازنده هستند
این
اخلاق را دارند.
اخلاق رفتاری
با دیگران باز
خلقت الهی و آفرینش
تازه
الهی از
سالکان
رسیده بتجلٌی
بالاتر
میباشد.
لذا
گفته اند که عفو در
قدرت
وتوانمندی صفت الهی است
که اولیای الهی دارند. و
غیر سالکان عفو
احتمالی را
بنفع دنیوی خود میکنند.
232 –
العقل عقال .
که عقل
الهی پابند
زدن بعقل مادی
انسان است.که غیر
سالکان عقل
مادی هوسباز و
آزاد دارند. اعراب شتر را
با عقال یا بند
پوشش سر
خود را بر
پای
شتر
میبندند، که شتر
نتواند راه برود. و
انسانهای
الهی عقل مادی
خودرا پابند زده
که نخواهند
خودسرانه
کاری کنند. و تنها
کار سالک
آنکه
کاری
نکند. مگر
خدا و پیامبر وپیر
الهی
فرموده باشد که بکند یا
نکند.
233 –
العلماء
أمناء الله علی خلقه . که
عالمان آگاه
از
مراتب الهی امینان
قابل
اطمینان
خداوند و امٌی
های مردم
میباشند. اگر خلق و
آفرینش الهی
در سلوک را
طالب
باشند. که
عالمان آگاه
از
مراتب
تجلٌیات الهی است.
ونه
عالم
دانشهای علمی
و فیزیکی. چه رسد
بطرٌهات مذاهب
أدیان قشری
مشرک . که
آخوندهای
فاسد هر دینی
غیر سلوکی،
که بر
خلاف نظر
خداوند
ادٌعای
اظهارات
الهی
میکنند. که
شرک و جهنٌم
پروری است .
234 –
العلماء
ملوک
الدنیا و
الآخره . که عالمان
آگاه از
مراتب تجلٌیات
شهودی
پادشاهان
الهی در دنیا
و آخرت
هستند. که کاملان الهی هر
شش ولایت
سلوکی أهل کتاب و
سلوک نوع بشری
برای
سالکان خود
پادشاهی
الهی
دارند.
اکنون در دنیا
و در آخرت یا در
تولد
نوع فوق بشری.
که بار دیگر در جهان
و نیز
در آخرت و در
کسب
شهود آخر
واجب
الهی
میسٌر خود در عرش رحمان.
تا در ٥٥ قرن دیگر
وولایت
هفتم
مهدی موعود کاشف
نور رحمان و
عرش ربٌ برتر ازرحمان،
این پادشاهی را خواهند
داشت . که
هزاران برابر
عقل نوع
بشری را
خواهند یافت . که
روح
محمد و علیٌ و
هر کامل الهی محمدی و
در طول تاریخ
وزمانهای بعدی،
تنها
شایستگان تولد در نوع
فوق بشری، و
یا عضویٌت در
ولایت مهدوی
عظیم تر
بعدی
خواهند
بود. و
دیگران غیر شاهد
نور قاﺌم
همچنان در تولدات
نسخ ومسخ
حیوانی بجهان
دارند. تا
عاقبت در نوع
بشری
مجدد، بنور
قاﺌم برسند.
که تنها
هدف
پیامبر
وخداوند
میباشد. وتمام
تذکٌرات الهی
اولیا ، لزوم همین
گونه
زندگی
سلوکی
است
که
بنور قاﺌم برسند .
235 –
العلماء ورثه
الأنبیاء . که
عالمان
آگاه از مراتب
تجلٌیات
الهی وارثان
پیامبران
ولایت
خود هستند.
که
کاملان
الهی
محمدی،
محمدهای زنده و
بازگشته بخلق برای
چند سالک خود میباشند
وتا
زنده هستند،
و فرزند الهی
پیامبر خود. و
حتی محمدی زنده و
پیامبر
سالکان خدیش و
قرآن ناطق
آنان میباشند.
که
تجلٌیات الهی
هفتگانه برای
سالکان خود
بارث
میگذارند. و
الهامات
لدنٌی و درک
حکمتهای
عقلی پیامبران اولی العزم
خود را
دارند. و
بسالکان خود می
آموزند.
ومیراث
الهی
خود را
بآنها که شایسته
شدند منتقل میکنند.
آخوندهای قشری
مشرکان الهی بوده
و بقول
پیامبر
قاتلان
أنبیا
میباشند. و
دشمنان
خدا و
أهریمنان زنده، و بقول
پیامبر ابلیسان
کاذب در لباس
روحانیت
برای پیروان
جاهل
غیر سالک خود
میباشند. در
هر مذهبی
تسنٌن
یا تشیٌع
باشند.
که نه سنٌت محمد،
یعنی
سلوک الهی را
دارند. که سنت (
بدون
تشدید نون ) و
تقدٌس روان
الهی
شده با شهود روح القدس
را دارند، و
نه تشیٌع و
شعاعهای انوار
تجلٌیات الهی
هفتگانه را دارند.
که
کاملان الهی هم
سنٌی حقیقی
وهم
شیعه حقیقی
پیامر
میباشند. و اولیا
در هیچکدام از مذهب قشری
نیستند.
236 –
العلم اوٌله
طغیان ووسطه
تواضع
و آخره جهل . که علم و
دانش الهی و غیر سلوکی
اولش طغیان وغرور و
سرکشی
است، که علوم
مادی و فیزیکی
دارند. و
یاغی ترین آنها (طاغوت)
و طغیان
کننده
بزرگ که در
استادان
علوم
دانشکاهی مییابیم. چه
رسد باوهام آخوندهای
مذهبی که خود
را بناحق وکاذب
عالم
الهی
میدانند، که
علوم مادی را
نیز
ندارند. چه
رسد بآگاهی
تجلٌیات الهی و
الهامات لدٌنی . اما علم
سالک، داشتن
معرفت
وشناخت از
مراتب
الهی،
آغاز از
شناخت
پیر الهی بمعرفی
خداوند است.
که
خداوند بوی معرٌفی
در رؤیا کرده باشد. و
پیمان تسلیم
با وی
داشته باشد.
و با او
تواضع
وکوچکی و
بندگی کند، تا
بدرجه علمای آکاه
عرش رحمان
برسد. که
آنگاه
خواهد
دانست که تازه
همین
قدر میفهمد
که چیزی از
حقایق برتر
الهی
نمی فهمد. و
علمی
یافته که خود
را جاهل مراتب علمی و
حکتهای
الهی
بالاتر را میداند.
وهمچنان فقیر درگاه خدا میباشد.
زیرا
در
نوع فوق بشری
انسانهای عادی آنها، هزاران
برابر عقل کاملان
نوع بشری را دارند.
که
برترین آنها شاهدان
نور رحمان و عرش
ربٌ برتر از رحمان،
میلیونها برابر
عقل
نوع بشری و عالمان کنونی
را خواهند
داشت. که
چهار صد هزار
سال بهشت سوم عرشی
خود را دارند.
که باز
در
نوع بالاتر
از نوع فوق
بشری
بی
نهایت
تجلٌیات
وعقلهای الهی و انواع فوق
بشری بالاتر
تا خداوند ربٌ
الأرباب الله
را برای
تکاملات
بیشتر وبیشتر در پیش
دارند. که بفرض محال
بنور
وکمال
وعفل
واحوال خداوند
مطلق
الله
أهورمزدا برسند.
237 –
العلم اوٌله
مرٌ مذاقه، و
آخره أحلی من
العسل .
که علم
سلوک
الهی نخست
سخت و تلخ و
غیر قابل تحمٌل است.
که سالک
در عزلتگاه سلوکی خود
دارد . ولی پایان
آن در نجات شهودی
والهامات لدنٌی وبهشتی،
شیرین تر از عسل است.
که
عقلهای الهی
رحمانی و
حکمتهای الهام
ووحی
لدنٌی
از سطح
مقام
الهی
عرش
رحمان دارند.
238 –
العلم صید و الکتابه
قید . که
آموختن علم
چون شکار
وصیدی میباشد.
که بنحوی باید
کسب آن نمود.
ولی در کتابت
ونوشتن آنگاه
چنان علمی
ثابت میگردد،
ودر اختیار
همیشگی انسان
هست. و شهود
تجلٌیات الهی
صید وشکاری
برای سالکان
است. و
الهامات عقلی
وحکمتهای سطوح شهودی بالاتر،
تنها شکار
اولیای
الهی
زنده
میباشد. که
چون نوشته و
توصیف
مادی دیگران شود، هم
برای
خود
عالم الهی و
سالکانش و
حتی
برای
غیر سالکان
میباشد. و
بهره ها و
آثار اولیای الهی
گذشته و زنده آماده برای
غیر سالکان
نیز هست . تا هرکس
چه مقام و پاکی
روان
از
عقده ها و
عقیده ها
داشته باشند.
بدان فهم و
شهود خودشان
میرسند. علم
یعنی آگاهی
شهودی
است، ونه آگاهی
های علوم
تکنیکی و
فلسفی و علوم
فیزیکی. چه
رسد بطرٌهات باطل و فاسد
تمامی
مذاهب قشری که
بنام خدا و
حقیقت ولی بناحقٌ
میگویند.
239 - العلم علمان
علم الأبدان و علم
الأدیان . دو
گونه علم و
آگاهی مادی یا
الهی هست. که نباید
بهم مخلوط
نمود. علم و
آگاهی و شناخت
ومعرفت یکی در
علم تن ها،
مانند علوم
طبٌی
وهرگونه علوم
مادی و صنعتی مفید رفاه بیشتر زندگی
نوع بشری. و
دیگری علم أدیان
یا
همان شهودها
وطریقتهای عمل پاکسازی روان، و
در هر شش
ولایتهای الهی
نوع بشری. چه اخبار و
گفته های
گوناگون عرفانی
و سلوکی ویا
الهیٌات دیگر،
نتیجه داشتن
شناخت از
تجلٌیات
الهی شاهدان
آنها. که
علم سلوک و
دین ورزی را تنها
سالکان پیرو اولیای الهی زنده
بمعرفی خداوند
مینوان آموخت. و اینکه
هرکس شخصا خود
باید درعمل،
شایستگی
شهود
را
پیدا کند.
ونه
از
کتابهای الهی
وعرفانی،
چه رسد
بطرٌهات
آخوندهای کذاهب مختلف در
تمامی ادیان قشری. که
کسی را
بدیدار و
لقای
الهی و مراتب شهودی تا قاﺌم،و
تنها خواسته
خداوند
نمیرساند.
واتلاف
عمر وشرک و
جهنٌم
پروری است .
240 –
العلم
عند الله . که حقایق
علوم مادی
فیزیکی کشف نشده، و
حقیقت
مراتب
تجلٌیات الهی
بالاتر اولیای
محمدی سراسر نزد خداوند
است. و
آماده برای
شایستگان آن،
پس از چندین تولد
بجهان، و نیز بی
نهایت
انواع
فوق بشری.
وبا سلوک وتزکیه
نفس سلوکی در
هر زمان
بوده وهست وخواهد
بود. و سالکان
دانستنی های خود را از
خداوند شخصا
میگیرند.
وقتی بشروط
کافی تا شرط کافی
وپاکی کافی در
روان و بداوری الهی رسیده
باشند.
241 –
العلم
فی
الصغر
کالنقش فی الحجر .
که
علم و آموزش
در کوچکی
وجوانی هرچه زود تر
چون نقش بر
سنگ حفٌاری
شده
میباشد که
فراموشی
ندارند. و
علوم مادی باز فراموشی دارند.
اگر بکار
گرفته شخص
نشوند.ولی
این
علم و آگاهی
های عقلی والهی
در
اطفال مستعد از
تکاملات
قبلی خود
بجهان دارند.
چون آموزش
سلوکی از
آگاهان الهی
بگیرند که ازحقایق الهی خواهد بود که
فراموشی ندارند.
بخصوص
شهود
تجلٌیات الهی
که در سلوک
کسب
میکنند. ودر پیری و
آلودگی شدید
روان در غیر
سالکان از
عقده ها و
عقیده های باطل
مانع از آگاهی
های الهی،
وحتی
فهم باطنی
عقاید
الهی وعرفانی
ولایتهای
سلوکی میباشد.
چه رسد که
بتوان آن همه
مفاسد را
پاکسازی نمود.
مگر
عشق
وفهم و صبوری
و شرایط دیگر
در سالکان
جدٌی بوده باشد. که
حتی
بتوانند یک
شبه رهروی سالکان کم
کاران
را بنمایند.
قشریهای غیر
سالک بقول پیامبر عبادات
بیشتر آنان
جهنٌم پروری
بیشتر
میباشد.
242 –
العلم نقطه کثٌرها
الجاهلون .
درواقع
علم الهی یک نقطه
و حرف است.
ولی
جاهلان قشری
و تنبلان
ومخالفان سلوک الهی،
آنرا زیاد و
سخت نموده اند.
که علوم
مادی چنین است
ومورد نظر
نیست. بلکه (علم
الهی راه عملی) شناخت
تجلٌیات الهی میباشد.
چند کلمه آموزش وبا فهم
آن از پیر
الهی، بقیه در
عمل
خود
سالک
است. که
نتیحه تزکیه روان
تا شرط
کافی
الهی
بستگی
دارد. که
پیری
میگفت اگر
الف را شناختی
همان تو را بس است. که
اگر در خانه
کسی
هست یک
حرف بس است .
که مستعدان
دنباله حرف اوٌل را
میگیرند،که
همان وظیفه
الهی انسان در
اطاعت کلام پیر
الهی میباشد. تا
سالک
بنهایت شهود میسٌر خود میرسد.
چه
بهتر که
بأسم
أعظم روح
القدس
قاﺌم برسد.
منظور
همٌت وهوم و
اعمال عبادی
سالک است که در
خود کسب میکند.
و نه
کسب
غارتگرانه
دانستنی ها از پیر که پرسش
های
فراوان بکنند
.
243 -العلم نور
یقذفها الله
فی قلب
من یشاء . که علم
الهی و شهودی
نوری است که
خداوند در دل هرکس
که بخواهد
مبفرستد. نور
تجلٌیات
شهودی بخصوص نور
قاﺌم و عرش
رحمان آغاز از
نور صورت پیر
کامل بمعرفی
خداوند. که
نور ووسیله هدایت و
هدا و خدا
یافتن مراحل
بعدی
سالک در تاریکی های راه
دراز رسیدن
بخداوند
میباشد. وقلب
ودل وژنتیک
روحی انسان
مساعد و سالم
و سالک
عاشق تا
پاکسازی خود
را از مفاسد و عق
ده ها
وعقیده ها
بنماید. که تخلیه
وتحایه تا
تجلیه ها را
بنماید وبا
صورت
پیر الهی
بمعرفی خداوند
بمراتب
شهودی
و علم لدنٌی
و اسم أعظم
قاﺌم میرسد
تا پس از مرگ
در انواع فوق بشری
وولایتهای نهدی
های
موعود برتر و
نامحدود تا
خداوند الله برسد
وهبار آگاهی
ومعرفت وعلم الهی
بیشتر بیابد
که در ولایت
مجمدی سالک
بدانها میرسد
.
244 –
العلم
یعلو و لا
یعلی. که
علم و آگاهی
چنان عالی و
برتر است که
چیزی برتر از
آن نیست.
منظور علم الهی وشهودی
وتجلٌیات ا لهی نور
قاﺌم
وعرش
رحمان است.
وهیچ علمی
بخصوص
مادیٌات فیریکی
و تکنیکی چه رسد بعلوم باطل و
شرک آمیز
آخوندهای قشری،
که
نمیتوانند
مهمتر از وظیفه وارزش
علم
الهی و نور
خدا در روح
القدس را
برتری
داشته باشد.
علم
الهی
زمینه
ساز امکان
هر علم مادی
دیگر برای شاهدان
آن میتواند باشد.
چه
علوم فلسفی
وتﺌوری و
هنری . شناخت
بطلان علوم مذهبی
قشری و جهنٌم ساز با
علم
الهی
میسٌر
است.
245 –
العود
أحمد.
بازگشت ومعاد
بیشتر جای حمد و
سپاس خداوند
است. که
انسانها با
شهود
نور قاﺌم روح القدس
تولد
دوم الهی پیدا
میکنند.
آنانکه تولد دوم پس از
مرگ قبل
از مرگ طبیعی
داشته باشند،
پیامبر گونه
وچون محمدی زنده
مورد ستایش
خداوند، و
وسیله بهتری برای توسٌل
سالکان میباشند.
که خود
میتوانند
بعرش رحمان
نیز
برسند . (محمد)
یعنی
وسیله
حمد و پرستش
عبادی
خداوند است.
که مقام
زردشت و مسیح،
سالکان خود را
بعرش رحمان
نمیرسانند ولی
بعرش مصطفوی
وعرش
جبرﺌیل روح القدس
میرسانند. ودنباله سلوک را
در تولدی بهتر
و در ولایت محمدی بقاﺌم
ونجات از نوع
بشری
میرسند.
246 –
الغاﺌب حجٌته
معه . آنکه غاﺌب
است، دلیل
غیبت او
با وی
میباشد. آنکه
نتوانست
بشهود مراتب الهی
برسد، بعلٌت
معایب ومفاسد
و گناهان و
عقده های روان او
میباشد. که در ذات
او نهفته است و اورا رها
نمی
کند. ضمنا هر سالک
که با
مرگ قبل
از مرگ سلوکی
بکلٌی
قالب تهی کرد
ومعاد و بازگشت
بخلق
نداشت، هرچه
با او
مانده است
همان حجٌ و
حجٌت و شهود
تجلٌی الهی او
میباشد. که چیز دیگری با
انسان بجهان آینده
الهی
وبهشتی و نوع
فوق بشری با او
نمیباشد. وگرچه
آثار
منفی روان
نوع بشری که همچنان
پاکسازی نشده،
که با کمتر از
ده در صد
بنجات رسیده،
و کمبود
کرامات
بالفعل
وبالقوٌه با ژنتیک
روحی او
میباشد. همان
گونه
که
اکنون انسانهای بشری
متفاوت
در کرامات
بالفعل هستند.
واز
گذشته ها
نقاط منفی که عوامل بی
استعدای وکم
عقلی است، با
خود در ژنتیک
روحی خویش داشته
اند. وحتی علٌت
زشتی صورت یا
نقص عضو
در تن، چه
رسد بهوش و
ذهن و روان
ناخودآگاه،
که
باید
پاکسازی
لازم
برای
حقیقت جوﺌی
برتر بشود.
247 –
الغریب
أعمی .
که
غریب هر جاﺌی
چون
کور نابینا
میباشد. که
نمیداند در کجا
میباشد و کجا باید
برود . و لذا در
سلوک
الهی بدون
پیر و نور هدایت
او، برای ادامه حرکت ورهروی
چون نابینا
در
تاریکی
جنگل جهان
قدم
برمیدارد. که
هر لحظه خطر
سقوط در پیش دارد. چه
رسد که
بهدف الهی دور
برسد. نا آشنا
بلوازم معرفت
نمیتواند
بچیزی و جای برسد.
حتی
پیر الهی خود را
نخواهد شناخت ویافت.
چه در
صورت یا سیرت.
زیرا
هنوز غریب است، و
قریب مقرٌب
بمراتب
الهی
نمیباشد. که روح هر
انسان پس از مرگ
نابینا است.
مگر همان نوری
که مناسب
شایستگی او بوده است.
و قبله
همیشگی
او بوده است. سالک
بمراتب
شهودی، و غیر
سالک بأرباب
نوع
حیوانی
میرسد.
که همان صفات
حیوانی
را در عادات
و عقاید دنبال
میکرده
است .
248 –
الغضب غول الحلم و
العقل . که غضب
انسان،
چون غول غیر
قابل کنترل
خود،و دشمن (حلم
صبر) و عقل
انسان میباشد.
انسان
با غضب،
موجودیٌت ذاتی خویش
را نیز بدست خود
بکشتن میدهد.
و سالک صبور
با بلایای
سلوکی، و با امید
وانتظار در نظاره
کردن، و تمرکز
وتوسٌل
عبادی در
وسیله الهی
خود، نور صورت
پیر
کامل حسینی و
در
حضور
ذهنی خویش
آرامش و صبوری
دارد. و دلیلی
برای
غضب ندارد. زیرا
با عفو دیگران
و عامل
غضب او وجود
ندارد. وحق را
بآنها میدهد ک
اورا آزار
میدهند. و غضب که
ارتباط
روانی انسان را
با مراتب الهی
قطع
میکند، پس
سقوط
قهقراﺌی دارد. و (پسک
روی و فسق)
توعی بعقب در
تولدات
بعدی
دارد.
249 –الغنی
تعب
محبوب، و
الفقر راحه مکروه .
که
ثروت رنج
شیرین ومحبوب
انسان
است که با
رنج کسب ثروت
دارد. ولی فقر
بخصوص (خود
فقری) سالکان ظاهرا
مکروه و مورد نفرت
انسان
است. ولی چاره
پاکسازی روان
آلوده بعقده ها میباشد.
پس
آنچه که
مورد
نفرت است شاید
بنفع انسان باشد، و
آنچه
محبوب
است شاید قاتل
انسان
گردد.
250 –
الغنیٌ فی
الغربه وطن، و
الفقر فی الموطن
غربه . که
ثروت و
ثرتمند حتی در غربت
خویش همچنان
در وطن
خود میباشد.
ولی فقیر در
وطن
خود گوﺌی
غریب میباشد.
که کسی او را
بچیزی نمیخرد.
و ثروتمند کاسه لیسان
فراوان دارند.
251 –
الغیره من
الأیمان . که
غیرتمندی
جزﺌی از
ایمان یا سلوک الهی
میباشد. و
سالک غیرتمند
است، که برای راه و هدف الهی
خود غیرتمند میباشد
و کوچکی
نمی کند. غیرت
ودگرگونی یافتن
و شخصیٌت
دیگر
الهی جستن،
یکی از
تعبیرات
سلوکی است. که هر واژه
ای فلسفی و
علمی عاقبت
بمعنی سلوک الهی
منجر
میشود. که
همه راه ها برم
ختم
میشود، که به
اوم و هوم
وسلوک
الهی میرسد.
یا همان رسیدن خم یا قم که
پیامبر و
امام صادق برای سلوک الهی
کفتند. وهمان(
مهم) است، ونه
ظاهرا مقدٌس. بلکه در قم و
قیام قیامت گونه قاﺌم
روح القدس و ولایت
پیر و
عوالم
الهی بالاتر.
252 –
الفتوٍه هی
العفو
عند
القدره، و
التواضع عند
الدوله، و
السخاء
عند القلٌه،
والعطاء
بغیر المنٌه. که
فتوٌت
وجوانمردی
وکامل الهی
بودن، آن است که هنگام قدرت وتوان
مجازات نمودن
ببخشد. وچون بدولت و
قدرت
وموقعیٌت اجتماعی
رسید
تواضع نماید.
وچون در فقر و
کمبود بود، بخشندگی
نشان
بدهد. و اگر
بخششی
کرد، منٌتی
بر
دریافت
کننده
نداشته
باشد. که برای پیشرفت
کمال
روح خود نزد خداوند
بخشوده
میباشد. تعریف
واژه
فتوٌت و
جوانمردی را
هر سالک و
کامل الهی دارد، که نشانه کمالات
ناپیدای روحی و
الهی او
میباشد.
وتقلید
دیگران راه
گشای رسیدن بسوی سلوک الهی میباشد.
253 –الفرار
ممٌا لا یطاق
من سنن
المرسلین .
فرار و دوری از
اموری
که طاقت آن
نبوده
باشد کار
رسولان خداوند
است . که هر کاری در
حدٌ توان
وکرامات بالفعل
انسان باید
باشد. و
بدنبال
وهم و خیال وآرزوها
نباید
بود، که
رسیدنی نیست. که
با دست کوتاه
نمیتوان
بخرمای نخیل
بلند قامت
رسید. ولی
سالکان در
تحمٌل مشکلات
و بلایای
دوره
سلوک، بیش از حدٌ
توان
خود صبوری
نشان میدهد و
سپاس
خدا نیز دارد.
که بلایای سخت
تر میطلبند،
تا پاکسازی
عمیق تر روان
کرده باشند. و
فلسفه
زندگی پر عذاب
جهان،
برای همه ارواح
از أتم
تا انسان و حتی
فرشتگان آینده
در
جهان، تنها برای پاکسازی
صفات
نوعی وکسب
صفات نوع بالاتر
است،
که کمتر طاقت
آن را دارند. و
سالک عاشق
صبور در
مشکلات
سپاسگذار خدا است.
مرسلین
رسولان
ارسال
خداوند
بازگشته بخلق،
در تولد
دوم
الهی
خود برای سالکان
دیگر احتمالی، چون پیروان
رسولان با مرگ
قبل ار مرگ
بنور قاﺌم و
عرش
رحمان
رسیدند. که تولد دوم الهی یافتند.
تا بر آنها
پادشاهی الهی
نمایند.
ووسیله
توسٌل عبادی
آنان قرار گیرد.
254 –
الفراﺌض نصف العلم .
که
دانستن
فریضه ها
وواجبات،
خود نصف
علم الهی
ووظیفه سلوک
وکسب شهود میباشد.
که
انسان
با معرفت و
حکمت نظری،
میتواند
بحکمت عملی و
سلوکی رسید.
که
شناخت
تﺌوریک و
عرفان نظری،
سلوک الهی بدون عمل
سلوک بالفعل
مصیبت بدتری
برای
انسان از نظر خداوند
خواهد بوده،
که میداند و
نمی کند. ولی
این شناخت
پیر
کامل حسینی بمعرفی
خداوند و
آموزش و
تعلیمات و دستورات
او است.
که معرفت نظری
لازم برای
سالک شناخت عملی سلوک الهی
میباشد. که
اورا بمراتب
تجلٌیات
الهی و
عقلی و معقولات لدنٌی
بالاتر
میرساند. پس
فهم دستور پیر نصف
وظیفه
انجام آن است. که
دانا و بینا وبهتر
وسریعتر
بمقصد میرسد .تا
نادان یا کم
داناﺌی و
عجول و خود سر
و حرکات
بدون نظام و ضروری
.
255 –
الفضل
للمتقدٌم . که
فضیلت و برتری
مقام و آثار
الهی از مراتب
بالاتر برای کسانی است که زودتر قدم
برداشته باشند،
و سلوک
وپاکسازی
روان
نموده
باشند. که فضیلت
از نطر خداوند
ارزش
دارد. نه
آنچه هرکس برحسب
عقده های روانی
خود
ارزیابی
دیگران میکند.
(متقدٌم) قبلی
و زودتر قدم جدٌی
برداشته وهمیشه سبقت بر
دیگران(
متأخٌر) دارد.
گرچه هرکس بدرجه
شایستگی خود
میرسد .
256 –
الفضل ما شهد
به الأعداء .
که
فضیلت و
شایستگی
وقتی
حقیقت دارد،
که
دشمنان و
مخالفان نیز
گواهی بدهند.
که عقب
ماندگان در
سلوک ،و یا مخالفان
سلوک
الهی، فضیلت
الهی شاهدان
تجلٌیات
الهی
بالاتر را أذعان
واعتراف کنند. و
حکمتهای عقلی
آنان را ستایش
و تقلید
نمایند.
257 –
الفقر فخری .
گفته
پیامبر که (خود
فقری) خویش را
افتخار خود
میداند. که
مال
دنیا
را سالک رها میکند.
چه
ثروت ومال که دنبال آن
نیست. چه رسد
بستمکاری و سرقت
مال را بنماید
. و آنچه را نیز بیابد
بسرعت
بدیگران میبخشد.
تا رفع نیاز
دیگران کرده
باشد، و خود
از
خداوند
پاداش را در
پاکسازی روان
میخواهد. که
بخشندگی
بیشتر و سخت
تر، پاداش
الهی
بیشتر دارد.
و بصفات
نیکوی
الهی میرسد.
وتمام صفات
أهریمنی
دنیوی و قشری، صفات زشت
دیگری را بسوی خود میکشد.
گوﺌی صفات
نردبانی برای
تکامل نوعی وروحی است. که
از آن
بالا میروند
و یا
بزیر
سقوط مینمایند
.
258 –
القادم
یزار . آنچه
تازه
از راه رسیده را باید
دیدن
نمود. چه
مسافر وبرای رفع نیاز او،
وچه
کامل الهی
تازه
بازگشته بخلق که از
سفر
خدا بازگشته است.
و چون
از
مرگ
قبل از
مرگ بیدار گشته، و
رسالتی الهی برای
هدایت
دیگران جسته است.
که
زیارت و
دیدار
اولیای
الهی وظیفه
انسانها است. بخصوص
زیارت سالک
از پیر
الهی خود، که هفت بار، با
هفت
شهود خود را بوی که گزارش
رؤیاها و
شهودهای خود را میدهد. و
بقول
امام
صادق هر بار زیارت
قبر
حسین بهشتی الهی دارد . ریرا تن پیر
کامل برای روح الهی شده او،
چون
قبری شده است.که در
تولد
دوم
الهی خود بتن
بشری بازگشته تا
محسوس
دیگران برای توسٌل
باشد. و امکان تفاهم و
صحبت و شناخت درصورت
برای
شناخت
سیرت پیر
کامل، که امام حسین
سالک
است. یا
همان
مقام نخستین از
پنج تن شهودی
ولایت
محمدی
است. وپس از آن
سالک بشهود دوم
حسنی یا امام زمان
سالک، وسپس بصورت بدون تن
فاطمی و صورت
در حجاب نور
مرتضوی،
شهودهای سوم
وچهارم
میرسد.
آنگاه
بخت رسیدن بصورت
مصطفوی محمد را
دارد. در نتیجه شایسته
شهود
نور
قاﺌم وهم
اکنون و با
مرگ
قبل از
مرگ میشود.
وبا
شهود
عرش رحمان،
برای
برخی نجات
یافتگان تولد دوم الهی خواهد بود.
شاهدان
مرتضوی پس از
مرگ
طبیعی
بنور
قاﺌم
میرسند. وبازگشت بجهان را
هم
اکنون ندارند.
که در
تولد نوع فوق
بشری خواهند
داشت .
259 –
القاسم ملعون
او مغبون . هر
تقیسیم
کننده
همیشه
یا
ملعون الهی است، که
ستمکاری در
تقسیم بنماید ،و
عدالت
ورعایت
حقوق دیگران
نکند و بنفع خود
عمل
کند. و یا مغبون
است، که
چون
اولیای الهی،
در تقسیم
چیزی
برای
خود باقی نگذارد.
که خود را
محروم در قسمت
خویش نماید.
آنگاه محبوب خداوند
است . که
خداوند چیزی را
باولیای الهی و
اکنون نمیدهد.
وهرچه بدهد برای خودشان
نیست
که برای سالکانشان
میباشد.
260 –
القاضی جاهل
بین
العالمین .
که قاضی از هر
دو عالم بی خبر است.
که داوری هرکس
که معیار قضاوت
الهی را ندارد.
بین افراد و
یا بین
خود وافراد،
جهالت
وستمکاری
مینماید.
انسانی
که خود با
خویشتن قضاوت ندارد.
پس
خداوند داور
خواهد
بود. چون سالکان
را
تنها خداوند داوری هم
کنونی
مینماید.
وغیر سالکان
را پس از مرگ ،و
پایان مهلتها،
داوری
تعیین
نوع
نسخ
ومسخ
اورا
میکند. پس
غیر سالکان با
قضاوت های نادرست،
برای سرنوشت خویش
عملا
جهنٌم
پروری
مینماید. چه رسد
بقضاوت
داوران شرعی،
و آخوندهای مذهبی
فاسد روان که
قضاوت
شرعی مردم
میکنند که کارمای بدتری دارند.
قاضیان طبق قوانین
هر جامعه و
عرف
آنان
عدالتی
دارند. ولی پاداش الهی ندارند.
که
سالکان
بدون قضاوت
و
داوری
ولیٌ الهی بمعرفی
خداوند را دارند.
دو کس اگر شخص
سومی را
داور اختلاف
خود بپذیرند،
بشرط
قبول رأی او قضاوتی
بشری است. که این قاضی
اگر عدالت و بیطرفی داشت
مجازات الهی
ندارد. و الاٌ باز کار
سلوک
الهی
را
نمیکند. ولی بی
عدالتی
او مجازات شدید تر خیانت
را دارد.
قضاوت
عادلانه باعقل
الهی و اجازه
داوری از
خداوند باید بوده
باشد. پس
خداوند ولیٌ مناسب را
بسالک
طالب
نجات که عاقل وعامل و عاشق
معرفی
مینماید.
وقبول
حکم
او ثواب
وپیشرفت زیادی در احوال
روحی
والهی
سالک دارد.
261 –
القبر روضه من
ریاض الجنٌه،
او حفره
من حفر
النیران . که قبر
انسان یا گلزاری
از گلزارهای
بهشتی
است. و یا حفره ای
از حفره های
آتش جهنٍم. و تن
انسان
قبر
روان وروح
او
میباشد. ونه قبر خاکی.
که روح
انسان
مرده در قبر نمیرود.
یا بسوی
آینده
بهشتی بهتر
میرود، تا
تولد
بهتر از اکنون
بشری بیابد.
که کاملان الهی
درنوع
فوق بشری هفت
هزار سال بعد
متولد
میشوند. که
هزاران
برابر
عقل وکرامات بالفعل
خواهند داشت .
و یا انسان غیر
سالم و
قشری
مذهبی بهر دینی غیر
سلوکی، که
بنور
قاﺌم شهود ششم
واجب برای نوع
بشری نرسیده.
و یا کاملان
ادیان سلوکی
قبل از
ولایت
محمد که ( أهل کتاب) وسلوک هستند،
در فصل بهتر نوع
بشری،
و باعقل و کرامات
بالفعل بیشتری بجهان
متولد
میشوند. که کرامات
بالقوُه
بشری
خود را
تحقٌق
یدهند. تا با
ولایت
محمدی
بنور
قاﺌم
برسند. وپس از
تجدید
شهودهای پیشین خود، که
باولایتهای الهی پیشین داشته
است، تا با هر
کامل
محمدی هفت
هزار سال بعد
بنوع
فوق
بشری
فرشته
گونه متولد
گردد. وبا
هزاران
برابر عقل و
کرامات بالفعل
وبالقوُه بیشتر. و الاٌ
انسانهای غیر
سالک بخصوص قشری های مذهبی
مخالف ولایتهای الهی، وقاتل
وآزار
دهنده
اولیای الهی،
با ادٌعای
عبادات باطل وشرک
آمیز بدون وسیله الهی،
کارماها و
جهنٌم های فوری در
نسخ ومسخ در انواع حیوانی
دارند. تا
تکرار
گذشته های
خود را در آینده
ها
بنمایند . زیرا تمام کرامات
وتکاملات
تولدات پیشین خود را، بخاطر
سرکشی
کنونی، یکجا
از
دست
میدهند. که بد
دینی
کنونی را دارند.
وهمچنان در
حیوانیٌت نوع
بشری
خویش
میباشند.
والوهیٌت به
دینان
و سالکان تکامل جو و
بهبود کننده روان، که تا هفت هزار
سال
کمالات نیامده را در
تجلٌیات الهی هم
اکنون مییابند.
که بعدا
در نوع فوق
بشری
بجهان
تولد فرشته
گونه
دارند.
و
هزاران برابر
عقل بشری را
خواهند داشت.
که
شاید
با ولایت هفتم مهدی،
وتجدید
شهودهای قبلی
بنور
رحمان وعرش ربٌ
برتر از رحمان
نیز
برسند.( قبر)
تن انسان برای
روح است. که روح الهی شده پیر
باز
مدفون تن
بشری
او شده است. و زیارت
قبر امام حسین،
همان
دیدار
تن
پیر الهی است که
بهشتی الهی پاداش
الهی
دارد. روضه یعنی گلزار
است، که ژنتیک
روحی بهتری
برای
سالک
وکامل الهی میباشد.
جنٌت
همان جنان
بهشت و
گنان هندی،
برای عقلها
ومعرفتها و
حکمتهای الهی هر شش
ولایت
سلوکی
میباشد. حفره
یا
گودال همان
گودال
رحم مادری
حیوانی است،
ومتولدین
بجهان
میباشد. که
جیوانات در هر
سوراخی پناه میبرند.
حیواناتی که
میبینیم، یا
موجوداتی بالا
آمده
از
انواع
حقیر تر
میباشند، که احساس بهشت را مینمایند.
زیرا
کرامات و
امکانات و
عقل
بیشتری دارند.
ویا
موجودات
بشری
قبلی بوده
که
قهقرای نوعی پیدا کرده
اند. که
شاید
خاطرات
بشری آنان
نیز زنده گردد. که چه بودند و
چه شده
اند که رنج بیشتر
دارند. بخصوص
که اسب
والاغ و
حیوانات
باربر چنین رنج
اضافی را دارند.
والاٌ سالکان
ولایتهای هر
شش ولایت الهی نوع
بشری با درجات شهودی
خود بالاتر
رفته، و تولد
بعدی نوع بشری و بهشت
بالاتری وعقل و کرامات
بیشتری
دارند. چه در تن و
ذهن
وروان ویا
عقل
ایدآل
طلب، که مستعد
تکامل
بیشتر
میگردند.
والاٌ
برای
سالک
سرکش از
دستورات جهنٌمهای بدتری
هست .
262 -
القدریٌه
مجوس
هذا
الأمٌه. که
معتقدان قدری،
در واقع همان مجوسان
این
امٌت محمدی هستند.
قدری
ها معتقد
بقدرت
خود هستند،
که نیازی بقدرت خدا
واولیای الهی
ندارند. وخود
را
کامل
کافی
میدانند که قشری
های
مذهبی
هستند. چه سنٌی بدون سنٌت
وسلوک
پیامبرباشند،
و یا
شیعه بدون شعاع
انوار
شهودی
پنج تن آل عبا. قدری ها
باز
کسانی هستند،
که از خود هیچ
قدرت و سرنوشت
خطا نمودن
نمیدانند. و
تمام قدرتها
را از
سرنوشت
خداﺌی
خود
میدانند. پس گناهان
خود را از
خداوند میدانند.
که در
سرنوشت آنان
بوده
که باید انجام گیرد. تعبیر دیگری از قدریٌه
در مسأله جبر
واختیار هست.
که
انسان
خودرا
بکلٌی
مجبور
بدانند
که
باید
گناه
کند. و یا
بالعکس خود را
دارای
اختیار و
آزاد
بداند که
نقشی
برای
تدبیر الهی نمیدانند.
و اولیای الهی
از
مراتب الهی برای هدایت
سالکان هدایت میشوند.
ومجوس عربی(
مغوس)
یونانی است. که(
مغ) های
زردشتی یا قشری
های مذهبی
زردشتی
میباشند، که
منفور
خداوند هستند.
چون هر
قشری
مذهبی
در تمام ادیان غیر سلوکی . ولی
( بغ) های
زردشتی
هستند که سلوک الهی ولایت زردشت
را داشته
ودارند. و
قریش
نیز قومی از
پیروان
زردشتی
مهاجر
از ایران
بیمن ومکٌه
بودند. که برخی سالک امٌی، و اکثرا قشری
متعبٌد و
آخوند پرست که
بنی
امیٌه
خوانده میشدند.
که
واقعا
اوم
وامٌی نبودند.
وهمچنان در
تمام
ادیان این افراد قشری جاهل ومشرک اکثریٌت دارند.
سالکان
قریش در اطاقک کعبه که( بکٌه)
خوانده میشد، و کاملا شبیه کعبه زردشت در نقش
رستم میباشد.
اقامت و تمرکز داخل آن
مینمودند. که رو ب(دیوار
ندبه)
خود با وساﺌل الهی،و
در حضور ذهنی خود، با
خداوند
التماس عفو از خطاها داشتند.
تا بشهود
نهاﺌی نور
مرتضوی
خود برسند.
ویا
اکنون
سالکان
زردشتی نبز
میرسند. ولی قشری
های
قریش
اطراف
کعبه،
گهگاه یا سالی یکبار
طواف و حرکات غیر
سلوکی
داشتند. که آنجا (
مکٌه)
خوانده شد که
مقابل ( بکٌه)
کعبه
بود. وقشری
ها بنی(
امیٌه) بودند .که بتجارت
و کسب
مال
میپرداختند.
محمد از آغاز
کودکی
امٌی
بود
که
اوم و
سلوک میکرد.
که پدر وجدٌش عبد
المطلٌب
وعمویش أبو
طالب
از کاملان
زردشتی بودند،
که
اصطلاحا پرده
دار کعبه و
مسؤل
امور
حجٌ و سلوک
الهی بودند.
زردشتیان مهاجر
ار فشار وستمکاری
ساسانیان
قشری،
که
حکومت (
ولایت
فقیه)
خود را
داشتند، هر
مخالف
خود را
میکشتند و منافق
میخواندند.
ودر واقع
ارتباطی هم با خداوند
نداشتند. که هوسهای روان عقده
دار
خود را
پیروی
و
پرستش
مینمودند. (این
امٌت) وبا
ضمیر مذکٌر،
همان
مسلمانان
اوم
کننده
میباشند.
واگر
مسلمانان بهر
مذهبی که اوم
وسلوک
با یک ولیٌ
الهی
کامل
بمعرفی خداوند
نکنند( قوم)
خوانده میشوند.
قدریه
غیرسالک قشری
برای مستعدان
وطالب
سلوک
که امروز وفردا
میکند، نیز ( مرجﺌه)
میگویند که رجاء و
امید عفو الهی
را
دارند. چون
خدماتی دارند
ویا اولیای الهی را ستایش
میکنند
ولی
سلوک
الهی
ندارند، که
امروز
و فردا
مینمایند .
263 –القضیٌه
ما لم تجب لم توجد .
افلاطون میگوید
که قضیٌٌه،
یا یک قضای الهی
برای
پیدایش یک
موجود، چه
رسد
بانسان
ونجات
او از
نوع بشری،
مادامیکه
بدرجه وجوب و
لزوم برای شدن
نرسیده باشد ، موجودیٌت
نمیتواند داشته
باشد. پس
موجودات
فعلی در
تولدات قبلی،
لزوم
موجوذیٌت
کنونی بشری
آنها ، نتیجه
تکاملات
طبیعی یا
سلوکی
آنان بوده،
که
شایسته نولد بشری کنونی شده اند.
لذا
میگوﺌیم همه
موجودات
فرشتکان وفریافتگان
گذشته
خداوند بوده اند،
که
تولد بهتر
کنونی را
یافته اند.
ولی
خود
نمیدانند که چه مقام روح الهی را
دارند. پس
انسانهای عاقل اتمام
حجٌت واخطار لازم
شده
اند. که اگر
بوظیفه
أزلی ونوعی
خود
ادامه
تکامل
ندهند، پس دوچار
کارماها میشوند . که عقل و کرامات نوع بشری خود را در لذٌت های
حیوانی
نوع بشری تلف
مینمایند. در
هندسه و علوم (
قضیٌه) را
بعنوان یک أمر قطعی و
درست میدانند.
که
دلیلی
برای
اثبات قضیه را میخواهند.
ولی ( بدیهی) أمری است که وجود آن
دلیلی
برای
اثبات
نمیخواهد. و(نظریٌه) تﺌوری
شخصی بوده که نیاز
بدلاﺌل
برای اثبات
میخواهد تا
قضیٌه
شود و
بتدریج
بدیهی میگردد.
والاٌ
نظریٌه
ثابت نشده
از نوع (اوهام)
و تخیٌلات شخصی میباشد.
264 –
القلب
یدرک ما لا
یدرک
البصر . دل آنچه را
که میتواند
ببیند، چشم تن
نمی
بیند. که چشم دل سالک در
رؤیاهای شهودی
است. که مراتب برترو
تجلٌی
الهی و آینده
های نیامده
وسرنوشتهای
آینده ،
بصاحب
رؤیا چون
سالکان وکاملان الهی
نشان داده میشود.(
درک ) دیدن است.و
فهم معنای آن
با ادراک عقلی
آن
میباشد. و
رؤیت رؤیاﺌی سالک
در چشم
دل، در
خواب
از
مراتب شهودی و
احوال الهی
است
که
سالک خودرا نیز در میان
نمی
بیند . که
بنجات در حالت
( صمدیٌت )و وحدت وجود میرسد.
صمدیٌت همان حال
سامادی ریاضت
کشان قدیم
هندوان است.
265 –
القلب یهدی الی
القلب . که دل
بدل راه دارد.
و دل
است که
میتواند بدل دیگری راه یابد و رابطه وعشق
ورزی دارد . و
با تمام
وجود توجٌه
بوجه و صورت
محبوب
الهی میباشد.
که سالک توان درک
گفاته های پیر الهی
را آنگاه خواهد
داشت.
266 –
القلوب
تتشاهد . که دلها
هستند که مراتب شهودی
تجلٌیات الهی
را
دارند و نه چشمان تن. که
تجلٌیات الهی (مادیٌت)
بشری وجهان مادی را
ندارند. گرچه
خود را بطور
سمبولیک نشان
میدهند. که شبیه و
تمثیل
ومثالی از
امور
مادی هستند.
267 –
القلیل
یدل ٌ . که أندک
راهنمای
بیشتر
است.
که هر نقطه
شناخت الهی
سالک، چون أندکی است. که
مراتب شهودی عظیم تر
الهی در
معراجهای
سلوکی منتهی
میگردد.
عاقلان با أندک
اشاره و
جزﺌی بکلٌ هر أمری
میرسند. آن(
کلٌ)
نیز خود ( جزﺌی)
در یک
کل ٌ بالاتر
میباشد.
سمبولهای عقلی اموری جزﺌی
هستند.
که
دلالت
وراهنما ﺌی
بامور
کلٌی و الهی بالاتر
و حقیقی
تر مینمایند.
268 –
القناعه کنز لا یفنی .
که قناعت
گنجی
فنا
نا پذیر
میباشد. که هر گنجی
از
ثروت مصرف شدنی
وکم میشود.
ولی
سالکان بگنج
الهی مراتب
شهودی
والهامات لدنٌی وحکمتهای
برتر
میرسند. که
هرگز کم شدنی نیستند
و اضافه
شدنی
نیز میباشند.
اگر بشهود
برتر با
تزکیه
بیشتر
برسند. گنج برتر انسان رسیده از
خداوند
در
شاهدان عرش رحمان
است وتا
وقتیکه
زنده
هستند.
شهودهای
مقدماتی هریک صد سال زمانی
سبقت وکمال الهی میباشد.
ولی با شهود نور قاﺌم
وعرش رحمان هفت
هزار سال پیشرفت
عقلی
ومقام
الهی
دارند.
269 –
الکاسب حبیب
الله . که
کاسب محبوب خداوند
است. نه فقط
پول
ومادیٍات در کسب
جهانی که برای زندگی
مفید است. ولی ثروت ها
انسان
را از
وظیفه
الهی وسلوک دور مینماید.
وسالکان در صدد کسب
صفات
نیکوی
الهی
در تخلیه وتحلیه میباشند.
ودر تجلیه
های
هفتگانه بمراتب کسب
داده های الهی بیشتر میرسند .آنگاه محبوب
خداوند خواهند بود، وخود
نیز
ار مراتب الهی
میگردند. و
خلیل
دوست خدا،
وخداوند نیز
در
خلال
ذات و دل آنها
جای
دارد. و( جلیل)
با تجلٌی الهی
هستند. که محترم
نزد خدا و
انسانهای عاقل وسالک
میباشند.
ولی
سوژه
تکفیر
آخوندهای قشری در همه مذاهب
وولایتهای هر فقیه سفیه میشوند.
که بقول
پیامبر آخوندهای
أبلیس قاتلان اولیای
الهی
وأنبیای زنده میباشند.
خواننده گرامی مرحوم
دهخدا شاید
بیست هزار
مثال
وحکمت در
چهار چلد کنابش
جمع
آوری کرده،
که واقعا کاری
جالب ومفید
است.و این
نویسنده با
این تعداد
مثال برای برداشت
سلوکی اکتفا
مینماید. که
اگر خواننده با
برداشت
سلوکی و معنی باطنی
هر حکمت، وحتی
هر کلام وهر
حرکتی که مورد
پسند
خواننده باشد،
میتواند
بقیه
حکمتهای مجموعه دهخدا
را
انجام
بدهد. گرچه
خواننده عاقل را همین چند
اشارت کافی
است، که
باهمیٌت
الهی سلوک الهی با
ولایتهای الهی
سلوکی و
نه هر ولایت فقیه فاسد و
سفیه قشری ها را برسد. آنگاه احوالی
رؤیاﺌی خواهد
داشت، که منبعی
برای
حکمتهای تازه تر گردد
. وخواننده گرامی
از وقتی بدرک
وحالی
رسید
ک
باید
سلوک
الهی نماید،آنگاه
تمام
کتابها بسته و
کتابچه
دل را باید
باز نمود، تا
خداوند در هفت صفحه آن هرچه
صلاح
بداند، از
مراتب
شهودی
و عقلهای الهی
مربوطه
مینویسد. که چون نقش بر سنگ برای
همیشه
ثابت است.
وتمام
موجودیٍت
انسان را برای نوع فوق
بشری
نمایندگی میکند.
کافی است
خواننده طالب لقای
الهی هرچه بیشتر
بخصوص
در شبها
وبیداری های
آن، از
خداوند یگانه ربٌ
مربٌی مناسب
مشکلات
روانی طالب
دیدار تجلٌی
او را
بوی
معرفی در
رؤیا
مینماید. که
او را نیز
میتوان
یافت،
وپیمان سلوک
باوی
داشت. آنگاه چند کلمه
هدایتهای عقلی
این ولیٌ الهی،
سالک
را بمراتب شهودی
خود پیر الهی
میرساند.
گرچه
پیر در هر دین
ومذهب
وجامعه ای باشد، ک هرگز
خود را از آن
جامعه ودین
ومذهب
نمیشناسد. زیرا آنان قشری ومشرک میباشند.
ولی
باز پیر کامل
از نظر الهی،
دارای
امتیازات هر شش
پیامبر اولی العزم
میباشد. و اگر
ولایت
مصطفوی را
نیز
داشته باشد.
پس
بامید آن روزی که
خواننده گرامی بتوفیق
شهودی
ونجات
از
کارماها
وقهقراهای پس از مرگ برسد.
آنگاه یادی
از این
نویسنده کند،
ودعای
خیری بوی
وتمام
خوانندکان این
مقاله، وهمه
کوشندگان راه خدا بنماید.
که
خیر
خود دعا کننده نیز هست .
سندیوگو
2009-07-15