جابلسا و جابلقا و جابلصا

گوﺌی دو شهر یکی  در شرق دنیا جابلسا،  ودیگری   شهری  در غرب جهان جابلقا،  ویا  اسامی  دیگری بهمین  تصوٌر، که  هریک از آنها هزار  دروازه و نگهبان دارد.  ولایتهای سلوکی ششکانه  و تجلٌیات  الهی  هفتگانه میسٌر  برای  نوع بشری، که  از  قدیم  در شرق   دنیا  دین ورزی سلوکی  داشته ودارند. که  اولی  العزمهای  پیام آوران  الهی، وکاشفان  تجلٌیات  الهی در  شرق  جهان بودند. آدم  تاریخی یا همان  کیومرث ایرانیان  زردشتی، و نیز  میترای  نوح  و بودای  نخستین،  که  با  زردشت وابراهیم  فرزند الهی  او، در  ایران زمین بزرگ کشف  شهود  چهارم را  نمود، که  ازشرق بخاور میانه  دین ورزی سلوکی برتر منتقل  شد. وهمچنان  ادیان  سلوکی  قبلی بکار تعلیم دین ورزی  افراد  مستعد  خود، مشغول بوده،  و  تا  أبد  مشغول خواهند بود. زیرا  مدام  ارواح نوع بشری تعالی یافته  از نردبان انواع  جمادی  و گیاهی  وحیوانی،   بفراوان  فصول  نوع بشری  رسید] و میرسند.  که  در فصول آخر نوع بشری از  هشت هزار سال  پیش ، سلوک  الهی  وارادی  انسان، با  وسیله گیری  آدم و میترا وبودا و زردشت، و کاملان  الهی  هر یک  از آنها آغاز  گردیده، و با ولایتهای الهی مسیح و محمد دو ولایت  برتر در جهان پیدا  شدند. که سالکان  شایسته  خود را  تعلبم  الهی  میدهند، و بهمان مراتب  شهود پیامبران  اولی  العزم  خود میرسانند. و مسیح  ومحمد نیز  چون  زردشت،  در  خاور میانه  بعثت  نمودند .در  مقابل  شرق،  غرب بدون پیامبری  اولی  العزم  بوده، و کاملان  الهی  آنها، عملا  از  پیروان  یکی  از  اولی  العزمهای  شرق و در غرب بوده  وهستند. ولی  اکثریت  قریب  باتفاق غربیان،  ماده گرایان و فلاسفه  مادی، و علمای  علوم  فیزیکی غیر روحانی  میباشند. مذهبی  های  امروز غرب،  مانند اکثریٍت  قریب  باتفاق  متعبٌدان شرق، نیز قشری  و آخوند و کشیش  پرست میباشند. جابلقا یا جابلصا از  جاماندگی  اروان،  غیرسالکان یا قشری ها  هستند، که از نجات روح انسانی  از نوع  بشری،  برای رسیدن  بدیدارهای  انوار الهی  محروم  میباشند .و عرفا میگویند جابلصا در  پشت کوه  قاف، نزد  قوم یأجوج و مأجوج  میباشد. شاید کوه های هیمالایای  غیر  قابل  عبور اقوام  چینی ونژاد زرد را  در نظر  داشته باشند. که   تاریخ درازی  در  کشتار وتوحٌش داشتند. و عرفای الهی  جابلسا را  در  ملکوت میدانند.  که در رؤیا سالکان  دیداری از این (مکان لا مکان)  و مراتب  شهودی  خود دارند. ولی جابلقا همین  جهان  مادی  ناسوت میباشد.  که  در آن  هستیم.و سالکان در  ملکوت و شهودهای  پنجگانه مقدماتی  خود را و در احوال رؤیاﺌی دارند. و شاهدان  نور قاﺌم در  جبروت اول بالاتر از ملکوت و ناسوت معراج عوالم الهی دارند. و شاهدان  عرش رحمان بمرزهای  جبروت  دوم ( مکان لا مکان)  ربٌ العرش  رحمان  میرسند. تا  مهدویان  نوع  فوق بشری،  ٥٥ قرن ببعد، ببالای  جبروت دوم  رفته،  که  بنور رحمان  میرسند. و کاملان  مهدوی  تا مرز جبروت سوم وعرش ربٌ برتر از  رحمان  میرسند، که  نامی  از  او  نمیدانیم .  (عالم  مثال) را برای  ملکوت  وعوالم  الهی   میگویند.  که در رؤیای شاهدان آنها، مثال وشبیه  وتمثیلی سمبولیک  از  عوالم  الهی  روح، برای  شاهدان  در نوع  بالاتر از  بشریٌت در جهان  میباشد که شبیه امور مادی جهان ناسوت میباشد تا مفهوم وحفظ شاهئدان بوده باشد.  وشاید  در  کرات  دیگر  آسمان های الهی برای سالکان  در رؤیا ها، دیداری  عوالم  الهی  و از آینده های  خود کنند. ولی باز  مثال دنیای  مادی،  در کوه  وجنگل ودریا  میباشد  تا مفهوم  شاهد  باشد. عالم  مثال را  نیز همان  (عالم برزخ) یا جهان  (غیب  وشهادت) گفته اند. که  عالم (غیب )جهان بالاتر نا دیده  و(شهادت)  جهان های مشهود  بچشم دل  یا  چشم تن در رؤیا وسلوک میباشد.  وگاهی  این  شهرها و مدینه ها را،  همان  مراکز دین ورزی ولایتهای  ششگانه باید  گفت. که (مدینه)  یا شهر،  یعنی  مرکز دین ورزی سلوک میباشد.  مانند مدینه   یثرب، که  محمد در آن  بود. و یا  (مدین)  که موسی  نزد  شعیب نبیٌ تعلیم  الهی  دید.  مدینه های  فاضله متفکٌرین  بزرگ نمونه های پیشنهادی  آنان،  برای  یک  نظام خوب شهری  برای جامعه  بشری بوده،  که  مدینه فاضله و یوتیبای  افلاطون در  جمهوربٌت معروف تر است.  ولی هر پیامبر و ولیٌ الهی  زنده،   عملا یک  مدینه فاضله ای بوده وهستند،  که هر یک مناسب  زمان  خود   میباشند. وتنها  سالکان  خود را  فارغ  التحصیل  مدینه  واکادمی الهی خود مینمایند.  سهروردی نیز از  دو جهان مادی ناسوتی و جهان  مثالی  ملکوتی میگوید.  ویا  جابلقا سمبول وتذکٌر (جای لقای) الهی در عوالم نادیده غیر سالکان است . که مراتب  شهودی  تا  قاﺌم  روح القدس که واجب  الهی همه افراد  نوع بشری  است، همان ملکوت وجبروت ها هستند. والاٌ غیر واصلان بشری بنور قاﺌم در سلوک دوچار  کارماهای  نسخ ومسخ،  وحتی   فسخ ورسخ ووسخ  میگردند. تا  چقدر  گناهکاری   برای  روان  بشری  خود  کرده  باشند. گاهی  همین جهان ومادی را،  مورد تعالی  و( ترواح) روحی   نجات یافتگان از  گذشتگان  میگویند. که   ارواح  پیامبران و اولیای  الهی پیروان  مدینه  فاضله  خود را  تربیت  الهی  داده ومیدهند. گوﺌی  مانند  (فرشتگان مدبٌر) عوالم الهی عمل  میکنند.  سهروردی جابلسا  وجابلقا را (اقلیم  هفتم) بعد  از  زمین میگوید.  که  ارواح  الهی   نجات  یافته با  شهود ششم  قاﺌم، هفت  هزارسال  بهشت  سوم  انتظارعرش رحمان خود را  میگذرانند. که  زمینی  الهی  دارد. ویا  آنها را (روح  زمین)  مادی گفتند. مانند  (ایران ویج) روح  سرزمین  ایران مادی در  عوالم  الهی، که روح  سرزمین مادی  ایران باشد. در حال  اصطلاحات  عرافانی  بهر  نامی  در مذاهب  وادیان  غیر سلوکی ودر هر  الفاظی، آنچه  هدفها  ومنافع  ضدٌ روح بشری  آنها  اقتضا  کند، تعریف  وتوصیف  وبرداشت  مینمایند.  که خود فریب و دیگران را  فریب دادن است.  آنچه  مسلٌم  است  که  فطرت  روانی  و ژنتیک  روحی هر انسانی  از أزل  تا کنون  و تا  أبد طالب   لقای   مراتب  الهی  میسٌر خود  میباشد. و خداوند باید پیر الهی هر ولایت الهی را  در رؤیا ، بطالب  لقای  الهی  معرفی  مینماید. که اورا  بشهود آخر  پیامبر اولی  العزم  خود برساند. و در تولدات  بهتر بعدی،  راه  ولایتها و کلاسهای   بالاتر تنها دین خدا که سلوک الهی است ادامه راه خدا تا نور قاﺌم را بدهند . وبا  ولایت  سلوکی ششم  محمدی  و هفتم مهدوی در  نوع فوق بشری پیش  بروند که بقاﺌم و رحمان برسند. همه  مراتب   شهودی  وعوالم  الهی  همچنان  سبولیک ومثالی هستند.  که واقعی  تر از  امور واقعی  مادی   میباشند، ولی باز  حقیقت  بالاتر  تا  حقیقت  مطلق  خدای الله أهو و یهوه را ندارند. هریک از انسانهای بشری کنونی  در تولدات  پیشین خود، برخی  از ولایتهای  سلوکی را داشته اند و حتی  مقام پیامبری ولایت الهی  خود را داشته اند،  که اکنون با  کرامات  نیکو  بجهان  متولد  در  فصل نوع بشری بهتری وباعقل بیشتر شده اند. و بقول  محمد،  هرکس  باید این  آزمایش سلوکی را بکند، تا بداند  قبلا  تا کجا  پیش رفته در تکامل ژنتیک روحی داشته،   تا  بقیه راه الهی خود را  دنبال  نماید. و غیر سالکان  و قشری ها  عاقبت  نخواهند  دانست، چه موقعیتی  داشته ، و چه  بلا و اتلافی  بر سر  کرامات  بالفعل  بشری  خود اورده اند. که آنها را  سوخت لذٌت تن  واوهام ذهن خود کرده اند. ویا  مصرف  عقاید   باطل  وخرافاتی، ویا مبارزات عبث  سیاسی  و اقتصادی  وأدبی  وفلسفی  وعلمی  ویا برای آیت الله  شدن کرده اند. پس  عاقبت  کارماها بآنها  نشان  خواهد داد. که  آنگاه  چه حقارتی  نوعی  یافته اند. ولی  سالکان  از  مراتب  شهودی  خود، آینده های برتر ملکوتی و نوع فوق بشری  فرشته گونه دارند، و جابلقای ملکوتی آینده  خود را  می بینند. و مطمأن هستند  که تا هفت هزار سال  نیامده،  خود را  در تکامل ژنتیک روحی  خود جلوتر  دیده  و رسیده اند. و هفت هزار سال پس  از  مرگ  بشری، که شاید  لحظه ای یا  أندکی  از یکروز  باشد، ومانند  کسانی که زمانی  دراز  در خواب باشند،  احساس  مرور  زمان را  ندارند.و چون باز کنند ،خود را در دامان مادری  نوع فوق بشری بسیار زیبا وبا هزاران برابر عقل می بینند که از روز سوم تولد با مادر خود تکلٌم وتفاهم دارد.

جاروب  لا

وسیله ای که  با آن تمام معایب روان را  جاروب میتوان  کرد، یا  همان سلوک  الهی   و اذکار توحیدی چون  لا اله الاً  الله، که  سالک را بمراتب  شهود الهی میرساند، و دلیل پاکی  نسبی  روان سالک میشود. نخستین  تجلٌی  الهی همان شناخت  پیر الهی  از  خداوند  در رؤیا  میباشد. که  نور صورت  پیر  نخستین  تجلٌی  الهی  برای  چند سالک  خود  بمعرفی  خداوند  میباشد. ونه  برای  پیروان احتمالی  غیر سالک،  یا حتی سالکان در پیمان ولی غیر  عامل  بدستورات پیر. ذکر  لا اله  الاً الله  یعنی  سالک  بمعبود  الهی  مورد  توسٌل  خود میگوید ، الهی  هستی  ولی  خداوند  الله  نمیباشی. که  ذکر  توحیدی برای دفع  شرک  احتمالی  است .الله  نیز  عربی  شده  قوم  قریش  زردشتی،  از  لفظ أهو در  أهورمزدا  میباشد . یعنی اله و الهی  هستی ولی خداوند  هو نمی باشی. توحید  زبانی و توحید  افعالی و رفتاری و سلوکی سالک،  در  یگانگی ووحدت  وجود او با  وسیله  الهی کنونی  خود، که مورد  تمرکز وتوسٌلات  عبادی است، که  سالک  در  حالت  صمدیٌت  و وحدت  وجود خود را  در میان  نمی بیند.

جام  ساغر و جام الهی  جام جهان نما و جام گیتی نما

دهان  پیر  الهی برای  سالک،  منبع و منشأ حکمتهای  الهی تازه  برای  او  میباشد. ولو بشکل  نصیحت و غیر دستور باشد. و یا  دستور سلوکی ویا  نظریٌات  عقلی  وفلسفی میدهد.  دل  عارف  الهی چون  جام  می و شراب  است. که  سالک  نیز   بتدریج دلش پر از معرفت و احوال الهی  میشود. جام را سمبول تن،  وباده را سمبول پاکسازی و تصفیه ذهن گفته اند. و سالک از حکمتهای پیر، حتی  گاهی یک قطره از شراب ویژه پیر الهی، زمانهای درازی سرمست بهره گیری وحیرت میباشد. وچون بحکمت آن رسید، برای قطره دیگر شراب درخواست میکند. که مست (توحید علمی سلوکی) در یگانه شدن  وجود سالک با پیر الهی می باشد. شاعران بیشتر از جام و عشق و زیباﺌی صحبت سمبولیک دارند. که مردم عامی خوش دارند بشنوند. که  شاید بتدریج  پیشرفت برای  درک امور عرفانی نمایند. جام الهی تجلٌیات شهودی در سلوک، که نصیب اولیای  الهی  شده ومیشود، گوﺌی  هر یک منبع  برتری از  حکمتهای  عقلی و عرفانی گذشتگان میباشد. که  شاهدان خود را چنان مجذوب میکند، که  بنهایت کار سلوک برای نوع بشری در مرگ قبل از  مرگ برای شهود قاﺌم روح  القدس عاشقانه پیش  میروند. و جام جهان نما در افسانه های پادشاهان الهی، در جامی که از  خداوند داشتند. هرگونه  نظر  کند و هر نقطه ای را در  جهان بخواهند می بینند. که  گوﺌی آرزوی برنامه های تلوزیونی بوده  باشد. و این دل و فکر اولیای  الهی  است، که  جام جهان نما میباشد. که قلب و ذات پاک  شده  معایب از داده های الهی لحظه  بلحظه برحسب  نیاز و درخواست عارف الهی،  الهامات لدنٌی را بوی میرساند. گاهی سالک  شراب پیر را جام جهان نما میداند. زیرا دهان پیر منبع اطلاعات الهی  و عقلی سالک است. وجام  گیتی نما همان  جام جم و جام سکندر و جام جهان نمای  عارف الهی میباشد. گیتی جهان همان گاتای هندی است. جام گیتی امروز قلب عارف است، که جهان سالکان را روشن میکند. و توصیف بجام شراب از حکمتهای  الهی میشود. (جام محبٌت) که  کشش و عشق محبوب الهی، وصول  سالک را بمراتب شهود الهی  آسان میکند. دل پیر و عارف الهی  که چگونه سالک  بتجلٌیات انوار شهودی الهی میرسد. و همراه آن نیز سطح عقل  واحوال الهی تر دارد. و گوﺌی انسانهای تکامل یافته، آینده های دورتر را هم اکنون در جهان آورده اند. که  اولیای الهی بازگشت  بخلق تا زنده  هستند، برای سالکان و باور کنندگان خود حکمتهای  الهی دارند. (جام  نیستی) را برای تجبٌیات  شهود الهی در سلوک  میگویند. که در عوالم  الهی بوده ، ورسیدن بآنها (بشرط نیستی) سالک از بدن بشری و جان  شیرین آن میباشد. که در  مرگ  قبل از  مرگ امانت  الهی را بخداوند باز میگرداند،  تا بجانان الهی نور قاﺌم برسند. جام وصال و جام  شهود و جام مدام و  جام  ایمان و جام ضمیر  و جام  صفا ، که همگی صحبت از  ظرف حکمتهای الهی میکند. که  شراب الهی  زنجبیلی بهشتی میگویند. که  حکمتهای الهی  را از  دل و زبان و دهان پیر الهی  بمعرفی خداوند، در طالب لقای  الهی میتوان  شنید.

جامه شوﺌی

گوﺌی حرفه ای برای  سالکان باشد، که  کار لباس شوﺌی میکردند. که  حقیرترین شغلی  بوده است. در واقع سالکان نفس امٌاره خود را شستشو  میدهند، که  تخلیه ذات ناخودآگاه خود را مینمایند. که  ترک  صفات بشری و حیوانی،  وهوسها و عقده ها  و عقیده ها میکنند، تا شاید  جای  مناسبی در روان،  برای دریافتهای  الهی در تحلیه و معقولات بنمایند. که  چون  حدٌ کفایت در تحقٌق  شرایط  لازم صورت  گرفت، خداوند نیز تجلٌیات هفتگانه میسٌر نوع بشری را بسالکان در رؤیا و در عوالم  الهی ملکوتی  وجبروتی بآنان نشان میدهد. که  سالک  تمام صفات نوع بشری وناسوتی مادی را در علوم وهنرها  میتواند داشته باشد. که  قابل  قیاس با لذٌت و اهلیٌت والوهیٍت عوالم  الهی نمی باشند.  آغاز از شناخت پیر  کامل حسینی از  خداوند، و برای  طالب لقای  الهی وسلوک .

جان افزا

عامل فزاینده مقام الهی  جان و روح  انسان الهی  شده  است. که  از  مقام  بشری حیوانی بمقام الوهیٌت فوق بشری و روح القدس شدن، ومقدٌس و سنت و الهی  شدن سالک شاهد را  همراه  دارد. و چون بجانان  الهی نور قاﺌم، پایان وظیفه سلوک  الهی نوع  بشری میرسند. بخصوص اینکه جانان  الهی فنا وکمبود یافتن ندارد. که مدام در  حال  دریافت رحمتها و الهامات  الهی تازه بتازه میباشد.

جانان الهی

شهود نور قاﺌم روح القدس برای  نوع بشری در ولایت  محمدی، که  پایان هدف الهی  برای نوع  بشری هر روح میباشد. که همه  ارواح  انواع تحت جمادی و جمادی و گیاهی وحیوانی و بشری، باید حتما  بجانان الهی  برسند، وبرای آن  جان بشری  را قربانی  کنند. جان  جانان برای خداوند الله  روح الأرواح در مطلق است.  که منبع هر روح  فردی در  هستی  است. آغاز از موجودات در انواع فراوان تحت أثیری و أثیری و أتمی و مولکولی وسلٌولی، تا  نوبت  بموجودیٌت اورگانیگ عضوی گیاهی  وحیوانی و بشری، و نیز  بی  نهاتیت انواع فوق بشری برسند. همه قیٌومیٌت و قوام موجودیٌت موجودات هستی و تکاملی  در دست  خداوند  الله مطلق ودر أبدیٌت است. گرچه هنوز بمقام خداوند (هو)  بیرون از هستی ها  رسیده نشده. که  خود صادر  کننده  نخستین الله  ربٌ الأرباب بوده  است. ولی  برای نوع بشری و حتی  انواع پاﺌین تر از  نوع بشری، همگی در  مقام  قاﺌم روح  القدس ربٌ  النوع بشری  میباشد. که سالک نیز تحت تدبیر بالاتر تا الله   بوده تا روح  القدس برسند و  روحی مقدٌس شوند. که  بی  نهایت انواع فوق  بشری و بی  نهایت  جبروتها، و أرباب نوع  و شهود های بالاتر، و تجلٌیات الهی عظیم  تر از  دیگری، و از هزاران  برابربرتری در مقام و صفات ، نسبت بکمال و الوهیٌت مقام  قبلی میباشند. جان جانان بازهمان  روح الهی سالک  ولایت ششم  محمدی است. که  از پرده مرگ قبل از  مرگ میگذرد، و با جان نو و الهی، تولد  دوم الهی پیامبر گونه  را در بازگشت  بخلق بنماید. که  پیامبر و محمدی  زنده، و قرآنی  ناطق، وتنها  نماینده  خدا و وسیله الهی برای  توسٌل عبادی چند  سالک  خود بمعرفی  خداوند  میباشد. که  هر کامل  الهی  ولایت محمدی وتا زنده هست میباشد. که  بقول پیامبر ٣١٣  ولیٌ  الهی  همیشه  زنده در  جهان  هستند. که  یکی  از آنها کافی  برای  هدایت شدن  بسوی حداوند میباشد. که پیامبر آنان را ستارگانی میخواند، که  بهر  کدام اهتدا شود، بهدایت و   (هدا وخدا)  و شهود نهاﺌی قاﺌم  برای  نوع بشری میرسد. تا  در  نوع فوق  بشری ولایت  مهدوی موعود، روح محمد  وزردشت وتمام  ارواح  کامل  شده بشری با قاﺌم  بجانان  الهی بالاتر نور رحمان میرسند. که هزاران  برابر عقل  وکرامات بشری را دارند. چهار بعدی که تمام   کهکشان را جولان میدهند، و چهار صد هزار سال بهشت سوٌم انتظار عرش رحمان  را دارند. که  باز در  نوع  بالاتر بجهان کره  زمین یا  کرات  دیگر، و در صورتهای نوعی الهی   شده متولد میشوند، که  تا ألد این  پیشرفت ها ی  نوعی و شهودی و جانان های الهی تر تا خداوند الله در  پیش  دارند.

جاویدان خرد

نام  کتابی از حکمتهای قدیم ایران ویونان و هند وعرب، که  بوعلی مسکویه نوشته، و آنرا کتاب (آداب العرب  والفرس) میگفت. که أصل آن را منسوب  بهوشنگ پیشدادی میگوید. یا  همان کامل  الهی و در سلوک  الهی ولایت  زردشت. وقبل از زردشت در  کیومرث آدم و میترای  نوح و بودای بیدار، که  زردشت ومسیح و محمد رسیده بودند. و بمهدی  موعود زردشت ومحمد خواهد رسید، که ٥٥ قرن دیگر مبعوث واولی  العزم هفتم خواهد بود. این  کتاب در أصل بزبان  پهلوی بوده، و از ( خرد  الهی) عقل اولیای  الهی میگوید، که  باعقل  بشری تفاوتها  دارد. حکمتهای الهی  ونصایح برجسته برای  انسان است.  که  از حیوانیٌت نوع  بشری بنوعی  الهی و با الوهیٌت بیشتری در آینده برسد و بهشتی گردد. و جاویدان بدون مرگ های  حقیر  و قهقراهای کارماﺌی  در آینده ها گردند، وهزاران  برابر  عقل  بشری را دارند. که انسانهای بشری عقل  مادی، و سالکان عقل  ایدآلیستی ایدآل  جوﺌی و حقیقت  یابی را دارند. چون از امدادات عقل  الهی بیشتری دارند. تا در  کاملان الهی که بعقل الهی وابسته  بهریک از  هفت طبقه مراتب تجلٌیات الهی رسیده باشند. که  سطوح عقلی هر یک از  دیگری صدها  برابر وسعت ادراکی  و قدرت  دریافتی الهامات  از  خداوند دارند. که  گوﺌی شاهد  عرش  رحمان از  هفت  هزار سال آینده را هم  اکنون تکاملات واجب  الهی  خود را یافته است. که  نیازی بتولدات و تکاملات طبیعی در  جهانرا ندارند. مگر هفت  هزار سال بعد در  ولایت مهدوی، با هزاران برابر عقل بشری  وکرامات بالفعل و بالقوٌه، در تن و ذهن  وروان وروحی  الهی، که  شاید با  موجودیٌت( چهار  بعدی) فرشته گونه بنور رحمان نیز  برسند . واز چهار صد هزار سال بهشت  سوٌم انتظار  عرشی استفاده  کنند. سهروردی بیشتر تطبیق حکمتهای الهی پارسیان قدیم  را با  حکمتهای ولایت سلوکی محمد  تطبیق میدهد. و مدام  مراتب الهی را  عقل و روح و نور میخواند. که  خداوند الله را نور الأنوار و روح الأرواح و عقل کلٌ و ربٌ الأرباب میگوید.  وافلاک  آسمان را  همان  مراتب عوالم  الهی شهودی میداند. و برای  نوع بشری  تا بعرش رحمان برسند. وهنوز  فراوان عرشها و عوالم  الهی تا خداوند الله أهورمزدا در  پیش هست. که  در انواع فوق بشری باز  بجهان متئلٌد و بر میگردند. و عوالم الهی را طاق و سقف های نادیده میگوید.

جبروت

یکی از  تعبیرات عرفانی  قدما، که  برای  عوالم الهی میگفتند. که  ما نیز محدود بسطوح عوالم الهی میگوﺌیم.  که عالمی  الهی فراوان جهان های (بینا بین) دارد. جهان مادی دنیا   (ناسوت) است.  که  ناس وناسیان فراموش  کرده عهد الست را در آن هستند. و قبل  از ناسوت هنوز   عوالم الهی  ناشناخته ای هستند  که  ما ( ماسوت) میگوﺌیم که  همان گذشته ها و أصل ماده در اجزاء داخلی أتم که  عوالم أثیری و قبل أثیری میگوﺌیم. در جهان ماسوت قبل از أتم، که  در  فیزیک  أتمی آنرا (سیٌاله اولیٌه) میگویند سخت  فشرده در  حجم هستند. که  بقولی هر سانتیمتر مکعٌب آن ٢٥٠ تن  وزن میگویند. و اکنون  در  تجزیه شدید أتمی، بسه  عنصر الفا وبتا و گاما میرسند. که همیشه اشعٌه  گاما مستقیما بسوی  مرکز هستی و کهکشان میرود. گوﺌی بأصل اولیه خود ماسوت، در  حفره  سیاه کهکشان باز  میگردد. و پلاسما و سیاله مذکور دقیق تر ار ناسوت أتمی کنونی ما  و جهان (ملکوت) است که ملاﺌک و ارواح منتظر تولد در انواع  درآن هستند. که آنرا مجاور همین  زمین میتوان  دانست. و مراتب تجلٌیات شهود  مقدماتی ولایت های قبل  از  ولایت  محمدی پنجگانه  نیز، در (رؤیاهای ملکوتی) میباشند. گرچه در  گذشته گاهی همه  عوالم  بالاتر  الهی  را ملکوت  میخواندند. که  اینک ما از  عوالم  بالاتر از  ملکوت  در  (جبروتهای)   بی انتها میگوﺌیم. که  برای  هر عالم  الهی  میتوان  تفکیک های دیگری  نمود. که جبروت جایگاه  و(مکان لا مکان) هر ربٌ  النوع  که الگوی ایدآل  کمال  هر  نوع فوق  بشری میگوﺌیم. و هر روح فردی   باید تا أبد از آنها بالای تکامل نوعی  برود. واین همانی  آنها را بیابد،  تا بخداوند الله و بفرض محال در أبدیٌت  مطلق  برسد . جبروت های بی  نهایت هریک  تجلٌی نوری  وصفاتی   الهی  خاص  خود را  دارند. ودر نوع  بشری  کنونی  ما ، نهایت  وظیفه الهی و فطری یک  روح، رسیدن  بجبروت  اول  از سمت  ما ، در  شهود  نور قاﺌم میباشد.  و عرش  رحمان برای کاملان  ولایت  محمدی،  رسیدن  بمرز  جبروت  دوم و عرش  رحمان  میباشد.  تا  در  نوع  فوق بشری آینده،   یک  روح با  سلوک  الهی ولایت  مهدوی،  داخل  جبروت دوم وشهود  نور  رحمان برسد. و حتی تا  جبروت سوٌم  از  سمت اکنون ما، بعرش ربٌٍ  برتر از  رحمان  برسند.  که نامی  هم  از او نمیدانیم. و بی نهایت  جبروتهای بالاتر، مکان  لا  مکان  ارباب  نوع فوق  بشری، که  شاهدان خود را  بخداوند الله  نزدیکتر  در  صفات واحوال الهی مینمایند . و بالأخره در آخرین  جبروت ، و بفرض رسیدن  بمطلق أبدیٌت، بعالم  الهی (لاهوت) الله ربٌ الأرباب  الله رسیده  میشود.  که  پایان  وظیفه  أزلی  أبدی هر روح، و حتی  ارواح  هر أتمی و گیاهی  وحیوانی وبشری و فوق بشری میباشد. آنگاه  واصلان  فرضی  بلاهوت  الله  أهو،  هنوز  بجهان  بیرون  از  هستی  ها، در  عالم ویژه  خداوند (هو) رسیده  نشده ، که  آنرا  (هاهوت) یا عالم  (عدم ماسواه) در اسم  (الباطن و الخارج) بگفته  مولا  علیٌ میگوﺌیم . ولاهوت  وهاهوت، هردو  بمعنی همچنان  بخداوند هو رسیده  نشده . که  خداوند (هو یا او)  همیشه با ضمیر  مفرد غایب  اشاره  بنادیده  میباشد. الله  و أهو  نیز، یعنی  این  الله  هنوز خداوند هو نمیباشد. در جبروت های جهان  جبر و حتمیٌت هست. که  جریان امور آنطور  که  خداوند در أزل مقرر کرده ( جبرا و   لاجرم )پیش  میرود . جبر  الهی یعنی  لا جرم و بدون کارما و قهقرا که حتما باید  صورت  گیرد.  و  فرمان ( کن  فیکون)  أزلی  أبدی  میباشد. و اگر در  انسانهای عاقل، جرم و گناه و انحراف  از  تنها خواسته خداوند  برای  تکامل  روح بشود، آنگاه  نخواهند توانست بعوالم الهی بالاتر  چبروت اول  قاﺌم برسد. که آن نیز  با  مرگ  قبل از مرگ  میسٌر  است. و یک روح  بشری  با تولدات پیشین  بشری،  و تکاملات پیامبر گونه، در  پنج  ولایت  مقدماتی آدم ومیترا وبودا و زردشت و مسیح، میتوان  اکنون  در این  تولد بهتر در فصل نوع بشری، با  عقل  وکرامات  کافی در ولایت  ششم  محمد بنور  قاﺌم  رسید  که  باید  رسید ، ولو  بقیمت  تکرار مکرر کارماها ونسخ ومسخهای چند میلیون  ساله.  ولی  سالک   امروز عاقل  وعامل  وعاشق و صبور بنور  قاﺌم  میرسد، وهفت  هزارسال  بعد، در نوع فوق بشری  در این  کره  زمین  یا  کرات  دیگر  متولد  میشود.  که  بنور رحمان و عرش ربٌ  برتر از رحمان نیز  برسند خواهند رسید.  زیرا  بازگشت  همه  بخداوند الله  گفته  شده است. حکما فلاسفه الهی جبروت را  نخستین (وجود  مقیٌد) ویا عالم ومنبع  اصلی، و یا عالم (عقول مجرٌد) ار  ماده،  وجهان  (صورت و مدٌت) جبروت میگویند . وگاهی عوالم ( ملک وملکوت) میگویند. که  تعبیراتی  أدبی  مناسب هر  زمان  بوده  است. و یا  عالم ملکوت وعالم  (قدر و سرنوشت ها) و عوالم عقول مجرٌد و بدون  صورت میگویند. که  ما  در  (عوالم  شهودی)  در سلوک نیز  بدان  عوالم  الهی  میرسیم . وعقل  و ادراکات  آنها را  پیدا  میکنیم. اگر  از  نوع بشری  خود با تمام نیکوﺌی های  آن  بگذریم.  گاهی  برای  موجودات  عوالم  الهی یا ارواح  رفته بعوالم  الهی، صورتهاﺌی فرض میکنند، که  شبیه اشکال مفهوم بشری میباشد.  زیرا  در رؤیا  مراتب  شهودی   شکل و مظهری  دارند، که  شاهد  بتواند  درک  کند،  ودر  حافظه خود نگاه دارد .و خدای  مشهود  خود را دیده  که  توصیف آن میکند،  وتا عرش رحمان  توقف  نموده  که (کوه  قاف و حدٌ یقف) محمد  و هرکامل  محمدی  میباشد.  تا  مهدی  موعود ٥٥  قرن  دیگر بالای  عرش رحمان برود، ونور ربٌ رحمان را ببیند. ودانستنی های  بیشتر  از جهان  بالاتر را بیابد. گرچه  او  نیر  تا مرز جبروت  سوم  ربٌ برتر از رحمان  توقف  خواهد  نمود.  تا باز  تولد  نوع  بالاتر از  نوع فوق بشری  بجهان  پیدا کنند.

جبرﺌیل   گبریال

ربٌ النوع  بشری  قاﺌم روح القدس، که در جبروت اول از سمت ما، و بالاتر از ملکوت و مجاور ناسوت ما (مکان لا مکان) فرضی  دارد. که  کاملان ولایت  ششم  مصطفوی   محمدی نیز بدان  میرسند. و از  نوع بشری و با  مرگ قبل از  مرگ  نجات  دارند. پیامبر  جبرﺌیل را  واسطه  وحی و الهامات  خود از ربٌ العرش رحمان میگوید. زیرا سطح  شهودی برتر محمد است. و عرش  رحمان در جبروت  دوم مکان لامکان دارد. و شاهدان مراتب  الهی  الهامات عقلی ووجودی خود را از آن دارند. شاهدان نور ( بدر منیر قاﺌم) را در دو مرحله می بینند. که  بار دوم در (نزله اخری) می بینند. که  وظیفه  بازگشتگان  بخلق  را در (قوس  نزول) آگاه از آن  میگردند.  پیامبر جبرﺌیل را  فرشته ای  میگوید، که مراقب  تمام  افراد نوع بشری،  بخصوص سالکان  ولایتهای  ششگانه را  دارد.  وشهودش ( فرٌ و فروهر) روح  شاهدان  آن میباشد. که قدرت درک کلام  و الهامات الهی  را  دارند. انسان رسیده  بنور  قاﺌم وعرش  رحمان، که خود نیز  الهی  میشود. آنگاه  متوجه اهمیٌت مقام  الهی  خویش میگردد. که  باز هم این مقام الهی اولیای الهی نسبت  بمراتب  الهی  بالاتر ناچیز است. وتازه  میفهمند، که  چیزی هم نمی فهمند. وهمه  افکار  واراده خود را  در دست مدبٌران  الهی  خویش  میدانند. وبا الهامات  الهی  خود بسطح  دانستنی های بالاتر میروند. وهمه  الهامات الهی   عرش  رحمان، برای  کاملان  زنده ولایت  محمدی، از طریق  جبرﺌیل  قاﺌم ودیگر مراتب  شهود  قوس  نزول،  بپیر  الهی  سالک  میرسد. گاهی جبرﺌیل را (عقل  دهم) الهی  میدانند. که  در واقع  بی نهایت عقلهای  برتر الهی  وجود دارند. که  مدام امواج عقلی خودرا بکاملان  وسالکان خویش میرسانند. و نصیب  انسان  بشری، تنها  از سطح عقل قاﺌم، و رقیقه هاﺌی  از عقل عرش  رحمان دارند. که برای  نوع  بشری، کاملان ولایت محمدی ،آغاز از محمد تاریخی که  برترین  سطح  عقلی را داشت. پس  کاشف  نور قاﺌم وعرش رحمان گردید. وهر کامل  محمدی  تا زنده  هست،  این همانی  مقام واحوال  ومعقولات  محمد را دارد.  چون  خودشان محمدهای  زنده  چند سالک  خویش  میباشند. و نیز وسیله  حمد  وعبادت  وپرستش  میباشد. و در شهود پنجم  صورت مصطفوی، باین  همانی  مقام  محمد  میرسند. تا  هفت هزار سال  بعد، با ولایت مهدوی  بنور و عرش ربٌ  برتر از  رحمان خواهند رسید. وهزاران  برابر  عقلهابی  کاملان  نوع بشری دارند. ولی  کلام الهی  الله، آنقدر  عظیم و پیچیده  برای  فهم  تمامی  کاملان  همه انواع  فوق بشری  میباشد. که  ساده ترین  کلام  الهی ربٌ رحمان، و همان منقولات جبرﺌیل برای  اولیای  الهی  بشری  میباشد. که باز نیاز  بتنزیل  منطق بشری  دارد .که  همچنان  نیاز  بتوضیح  پیر الهی  برای  سالکان  خود  میباشد.

جبٌه

لباس درویشان وکاملان  الهی، که بجای  عبای آخوندها است.  که  تظاهر  کاذب  بألوهیٌت مینمایند. واولیای  الهی  نیر روحانیٌت و الوهیٌت  خود را برای چند  سالک  خود دارند.( قبٌه) یا  همان  گنبد، که معمولا بالای ساختمان هر خانقاه هست.  وعلامت مکان  خانقاه برای  ناظران و طالبان ملاقات  با اولیای  الهی  میباشد. ویا  گلدسته ومنار هم دارد، که  برای  أذان و نقل کلام وهر اعلامیٌه پیر  میباشد. پیامبر در (ردای یمانی)  خود داستان معروف  پنج  تن آل  قبا و أهل بیت  زنده  خود را  نمایش داد. که در واقع  سمبول  اولیای  الهی زنده  هر زمان هستند. و درجات  تعالی   روح  انسان  بمراتب بالاتر الهی میباشد.  شعار  جبٌه و قبا را بمولا  علیٌ  نسبت  میدهند، که پیامبر نیز  قبای چهل  وصله را  داشت. که سمبول لباس پادشاهی  او  وهر  کامل  الهی  است.  خرقه درویش و دلق او، و( برد  یمانی)  پیامبر و قبای چهل تکٌه اورا  هر  کامل  الهی  دارد، و تنها برای  سالکان  خود. و بقول  حلٌاج در باره  خودش  که  گفت،  در جبٌه من کسی غیر از خدا نیست. نه  اینکه وی خدا  باشد. ولی ( این همانی) نور قاﺌم وربٌ بشری  را  دارد.  ودر هستی نیز  چیزی  غیر  از  خداوند نیست. که  ذات  روحی  همه  موجودات، حتی  أتم  و گیاه  وحیوان وبشر خداﺌی  است.  که  الله  صاحب  نام  (خدا  داخل  هستی)  میباشد. وخداوند  هو (خارج  از  هستی  ها )است. موجودات  تجلٌیات صفات  الهی  الله  هستند. ولی  قدر  خود را  نمی دانند. تا شاید مقام  الوهیٌت  خود را  در سلوک  بالاتر ببرند. ویا  در تولد برتر نوع فوق بشری  هفت هزار بعد.  گنبد  ومنار  که  تمام خانقاههای  اولیای  همه  ولایتهای  الهی  دارند،  گوﺌی آنتن ارتباط عقلی و الهامی اولیای  الهی  با  خداوند  میباشد، تا بسالکان  خود  پیامهای  الهی را  تنزیل  کرده بآنها  برسانند.

جذبه

تقرٌب سالک بدون رنج یا احساس رنج، و با  داشتن کوشش طاقت فرسای خود، تا شاید از  طریق  جذبه  الهی  بسوی خدا  تقرٌب صفاتی ومقام الوهیٌت بیابند. که  خداوند جذب و اجتبا از روح  سالک  وکامل الهی  مینماید. گوﺌی خداوند با قلاٌب ماهیگیری، روان  سالک را بسوی  خود میکشد. که  حتی از  پرده  مرگ قبل از  مرگ  عاشقانه میگذراند. که سالک جان شیرین  بشری  را میدهد، که  بلقای  جانان  الهی در  نور قاﺌم و عرش  رحمان  برسد. و الهامات  لدنٌی  برتری باسطح الهی بالاتری   بیابند. و شاهد  خود نیز از  مراتب  الهی میگردد. وبرای  چند سالک  خود وتازنده  باشد  خداﺌی  نماید. اگر  جذبه را خاص انبیا گفته اند، که  هر سالک بدرجاتی جذب  الهی  دارد. که   بعد از شهود عرش رحمان  وبازگشت  پیامبرگونه  بخلق وتولد  دوم  الهی پیامبر گونه  خود، مراتب  جذبه  نیرومند تری از  خداوند  دارند. وقدرت  جذب  سالکان خود را  دارند. زیرا  محمدی  زنده  برای  سالکان  خود و باور کنندگان دارند . ووسیله  ارتباط  آنان  در  عبادات  با خداوند  میشوند. و هر یک  در  ولایت  محمدی،   مقام  حسینی و شهود اول  سالکان  را دارند. که نور  صورت  پیر الهی  بمعرفی  خداوند  در رؤیای  سالک،  ودر  حضور  ذهنی  وقت  عبادت او، قبله  و کعبه  الهی  است. جذبه را  خاص روح الهی  شده میباشد. ونه  ارواح  حیوانی  غیر سالکان.  چه  رسد بقشری  های  مشرک  مذهبی،  و بهر  نامی  که  باشند. و این  جذبه سمبول  تعالی ومعراج  روح سالک، و نزدیکی بصفات  الهی و شهودی میباشد.( لوایح و الاحه)  ها دیدنی های  شهودی در رؤیا است که دست میدهند. که  سالک در  وحدت  وجود و  حالت  صمدیٌت شاهد، که  از  خویشتن  خود چیزی  نمیداند. و  صحبت از ( عین روح) با چشم دل و چشم جان میباشد. و پرواز ومعراج برای رسیدن بمعادن حقایق، و تعالی احوالی و رؤیاﺌی میباشد. که در  نوع بشری نهایت در  شهود عرش رحمان، ودر  ولایت   سلوکی  محمدی است. که   مقرٌبان  صورت الهی  روح  محمد ، اولی  العزم خود را این  همانی  دارند. که  در  هر زمان وتا زنده  باشند، در  عوامل الهی  وشهودی سالکان ولایت او هستند. و اوج این جذبه ها برداشت عقلی و ادراکات الهی، و لذٌتهای الهی ومدارج و مدارک بهشتی آنان،  برای تولد نوع  فوق  بشری میباشد. خواجه  انصاری جذبه را  جریان  حرکت در دریای  (غلبات  حقٌ) و تسلط  خداوند بر جان  سالک میگوید. وقتی در  حالت وجد ویافت ووحدت  وجود و صمدیٌت و بی  خودی در سالک دست  میدهد. که  جهان بشری  خود را لحظاتی رها کرده  است. و میتوان  گفت در  جذبه سالک، تکاملی چون یک  شبه  ره  صد ساله را رفتن  است. و با هر بار جذبه  الهی برابر عمری  عبادت  ثقلین و انسانهای پر  عبادت میباشد. که  بقول  پیامبر، در ساعتی  تفکٌر بهتر  از  عبادت هفتاد  سال عبادت ثقلین وزاهدان در ریاضت میباشد.  آرزوی  سالکان  وحتی  کاملان است،  که  در  معرض جذبه  الهی  قرار  گیرند.  که  برتر از هر درجه وجد  و تواجد ارادی  کاملان  میباشد. زیرا  غرق رحمتهای الهی اعمٌ  از عقلی و احوالی و رؤیاﺌی و روحی  میشوند. احوالی  که  گفتنی و  شنیدنی  نیستند. که  باید  رفت و دید، و محروم  از  چنان موهبتهای  الهی نماند.  انسان  سالک خود  میل کشش و ارادت  وعشق ومحبٌت  تمام  دارد. چون  از  خداوند جذبه ای  بیابد. ولی  محبٌت  سالک بپیر الهی مقدمه ای  برای رسیدن بجذبه  الهی  است .  پیامبر  که  عشق  را تنها  کلید دیدارهای  الاهی  میداند، باز  میگوید که  بهتر  از  عشق بخداوند ووسیله الهی  خود، نفرت داشتن از دشمنان خدا وولایت  الهی  زمان است.  که  همان آخوندهای قشری تمامی  مذاهب ادیان  غیر سلوکی میباشند. که  بهشتهای مورد  انتظار احتمالی  آنها همان جهنٌم ها  کارماﺌی میباشد. ودر  مسخهای  انواع  حیوانی  در  همین  جهان،  که  امثال آنان   حیوان  شده  اند. که در هر گاو و خری  می بینیم. و تنها  در  سالکان ولایتها است. که  در  تخلیه  وتحلیه  صبوری و عشق  ورزی در  توسٌلات عبادی  با  وسیله  الهی  خود ادامه  میدهند، تا شرایط  لازم  برای  هر  جذبه الهی  وشهود تجلٌی  برتری رابیابند، که جذبه های  الهی  سعادتی است، که  صید بدنبال صیٌاد خود  میدود که  شکار او  شود .

جرس

یا زنگ و ناقوس کلیساها  کهبرای   هشدار سمبولیک  دیگران  میباشد. که  خطاب مراتب  الهی را تشبیه  میباشد.  گرچه  نوعی قهر و گله مندی الهی  نیز  میباشد. که  دیداری  از  خانقاه  پیر الهی بمعرفی  خداوند نمیکنند. پس  بآنها با صدای  زنگ صحبت  میشود. که  بدانند قافله و کاروان أبدیٌت رحل  سفر  بسته، و آماده  رفتن است .تا  بتکامل میسٌر  نوع بشری  خود  برسند، که  در غفلت  نباشند. و تأخیر غافلان  جبران  نا پذیر است. ویا  پس صدها هزار و حتی  میلیونها  سال تولدات در  انواع نسخ ومسخ، دوباره  وحتی  صد باره  که  بنوع بشری  رسیدند، جبران  غفلت چند ساله  عدم  سلوک  الهی  خودرا مینمایند. و بقول مولا علیٌ و اولیای  دیگر، جرس یادآوری( عهد الست) را بانسان  فراموش  کرده  پیمان الهی قبلی خود در  تولد پیشین  آنها را   مینماید . جرس  میگوید، کجاﺌید که  أنا  الحقٌ، یعنی  من از  حقٌ ومراتب  حقٌ ئ الهی هستم و اینجا  میباشم. بقول  مولا میگوید، بیاﺌید پس کجا  هستید؟  مولا  در شنیدن صدای  ناقوس کلیساﺌی کلمات  زیادی  هم وزن  آهنگ جرس  بیان  نمود. که   پند  الهی در هر  صدای جرس وجود دارد. که تنها گوش دل مستعدٌان الهی  شنوای  این  پند ها است. ولی  دیگران  بیاد رقٌاصی روان شهوانی خود می افتند. بقول  حافظ، جرس  قافله هستی فریاد دارد،  که  محفلها و رحل ها در  حال  بسته شدن و رفتن است. که  کاروان میرود وجا  میمانید و ضلالت مییابید، و خواهید  مرد وزندگی های  الهی انسان پایان  مییابد. و زندگی های  پر  عذاب نسخ  ومسخ را  هزاران سال خواهند داشت. که  باز  بهمین نوع بشری و سلوک  الهی،  تا  نور  قاﺌم روح  القدس را  باید  رفت. تا  در  نوع فوق بشری با  ولایت  مهدی  موعود که بنور رحمان باید  رسید. و همچنان بانوار تجلٌیات ارباب  نوع  بالاتر از رحمان،  باید  بسوی  خداوند  الله   پیش رفت که خواهند رفت.  ولو  بقیمت  تکرار  کارماها.  چون  فرمان  أزلی  کن  فیکون، یا شدن و صیرورت  وتکامل و بهبودی  روح چنین میباشد. که  روح  هر أتم نیز  خواهد رسید. و این  جبری  الهی و جبر فرصت  وذات  روح  انسان  است. که همه  بازگشت کامل  شده خود  بخداوند را  خواهند  داشت. ونه  دوری  بیشتر  نوعی  از خداوند، که  بقهقراهای دوزخی جهنٌم یا جهانوم  جهان باشد .

جرعه

 پیکی از شراب و می  الهی، از  ساقی میخانه  الهی پیر کامل  بمعرفی  خداوند است،  که  سالک با  یک  جرعه از (درد  ته مانده)  ساغر  شراب  پیر، زمان  درازی سرمست برداشت  حکمتها میباشد. ولو  قطره ای  از شراب  ساغر پیر  باشد. که  از خداوند خاص  پیر الهی  برایش   رسیده  است. و این طلب جرعه ای  شراب، یکی  از  احوال پر  هیجان روح  سالک  است. که  طلب جرعه ای  مینماید. که  تعلیم و حکمتی الهی برای  سلوک  عملی  خود از  پیر  میخواهد . که  پیر پس  از صلاح  دید  و آزمایش  سالک، تعلیم  جدیدی  میدهد. مهم  عمل سالک بتعلیمات  پیر  میباشد. ونه  تنها دانستن علمی  الهی و سلوکی، علم و آگاهی که  در عمل  سالک را بخدا در تجلٌیات  الهی  میرساند. گاهی جرعه  محبٌت، و یا  لحظه ای تفکٌر  الهی سالک ،ویا  هر بار توسٌلی عبادی، چون  جرعه ای از  (می  وماء) الهی  میباشد. و بقول  پیامبر تفکٌر  ساعتی و هر باری، بهتر  از عبادت هفتاد  سال متعبٌدان غیر  الهی  است. که  این جرعه و جذبه های  الهی، گاهی  یک  شبه سالک را ره  صد ساله  میبرد. که  خود  یک  زندگی  انسان در  عمری  میباشد.

جفا  و بی  وفاﺌی 

عکس وفاداری سالک  در  پیمان سلوکی  خود با خداوند وپیر الهی  بمعرفی  خداوند میباشد. ترک  صلات وسلوک و ارتباط با تولیٌ الهی ودر توسٌلات عبادی، و ترک  حضور  ذهنی و نداشتن  وضوی  داﺌم، یا همان (وی سو و سمت ونور) الهی و قبله  صورت پیر  کامل سالک را هزاران  سال بدرکات و درجات کارماﺌی جهنٌمی بعقب  میبرد . تا باز بهمین  سلوک وتنها  خواسته   خداوند در  نوع بشری  وشهود  قاﺌم برسند. که  در هستی چیزی   بنام  عدم رفتن و عدمی شدن  وجود ندارد. گرچه  وجودهای  عدمی فراوان  در نسخ ومسخ  هست.  زیرا  معدوم نمیتوانسته  موجود  گردد، موجود  نیز  نمیتواند معدوم  شود. زیرا  نطفه وجود را از أصل الهی روح  الأرواح الله  دارد، پس عدم  شدن  ندارد. خستگی سالک نیز نوعی بی  وفاﺌی است.  چه رسد بدل زدگی وبنا باوری برسد. که هربار از  گفته ها  ودستورات  سلوکی  پیر ناباوری  بیابد، ویا  توجٌه بغیر  پیر الهی بمعرفی  خداوند یا بهر آخوند فاسدی در  تمامی  مذاهب  قشری و ادیان  غیر  سلوکی دل ببندد، ولو برای  لحظه ای دل بست بجای  خدا پرستی  عملا  آخوند پرستی کرده است. و بقول  پیامبر ابلیس  وأهریمن شیطان زنده  در آخوند های  کاذب دروغ گوی مداوم  در لباس روحانیٌت  دروغین  پرستیدن  است . که در هر  لحظه ای پیروان  قشری بنام عبادت  خدا دشمنی  با  خداوند میکنند. که  پیامبر  عبادات  آنها را( تعبٌد)  باطل میخواند. دجٌالان کاذب  دغل کار، که تظاهر بعبادت ودین شناسی  وروحانیٌت  میکنند، ولی  قلب آنها بسوی  أهریمن لقهقراهای  نسخ ومسخ میروند.

جلاء وجلوه های  الهی

تجلٌی و ظهور أمر  مخفی ناپیدای از انوار الهی واز  تمام  امور الهی، که  در سلوک  الهی، سالکان  ولایتهای ششگانه  جلوه های الهی برای  سالکان ظاهر ومشهود و دیدنی میگردد. گوﺌی خداوند بدل  شاهد حاضر  میشود. گرچه  در سطح تجلٌی ربٌ  النوع ویا ربٌ  الفصل بشری،  وحتی (ربٌ الفرد)، مربٌی  الهی  روح  فردی هر شخص میباشد.  جلاء پر  جلوه زیباﺌی ونوراتیٌت ووضوح، که  بصورت (تعیٌن و عینیٌت و بچشم دیدن) آبژکتیو از  امور ناپیدای الهی  است. که  عقل انسان  نمیتواند طاقت دیدن آنها  نماید. که  در  نهایت  پاکسازی سالکان ببهشت های شهودی  متوالی میسٌر  نوع بشری میتوانند  رسید. تجلٌی  ظهور حقٌ است، ولی  بصورت  سمبولیک و مثال و تمثیل و تشبیه نیمه مادی شده امور الهی بالاتراست.  و(استجلاء) گرفتن و یافتن جلال و تجلٌی  الهی میباشد. که  سالک در  پاکسازی روان  خود در  سلوک الهی با  ولایتهای الهی  است.  ترک  صفات بشری  در سالک (جلاء) یعنی  دوری از آنها است. مانند جلای وطن  بشری، و تجلٌی وطن  الهی برتر وآینده روح انسان، که  در هر  تجلٌی  الهی تازه میباشد. تمام هدف  خداوند از آفرینش هستی وموجودات  هستی و تولدات  متوالی انسان، رسیدن  بتجلٌیات  الهی  میباشد. که  روح  هر أتم و گیاه  وحیوانی  از  نردبان  انواع بنوع  بشری خواهند رسید. و تجلٌیات الهی  نوع بشری هفتگانه،  در اسماء الله  و نام و ناموسهای الهی میباشند. که  فرمان  کن  فیکون الهی از  أزل  است.  و صاحب تجلٌیات الهی جلیل وبا جلال که عظمت  نسبی شهود الهی خود را دارد.  که  پرده های مانع  دیدن مراتب  الهی  را کنار زده است .  جلال وعظمت تجلٌی  شهودی را  میرساند، که  هریک هزاران  برابر عظمت تجلٌی  قبلی را  دارند. و هر یک  نیز  مراتب  عقلی  برتر و ادراکات بهتر از حقایق، و فهم  وهوش و حافظه و تجلٌیات عقلی برجسته تر خود را دارند. برای نوع بشری  رسیدن بنور  قاﺌم در جبروت  نخستین وبالاتر از  ملکوت است . که برترین  تحلٌی انوار الهی برای  انسان میباشد.  گرچه انوار عرش  رحمان هزاران برابر وسیعتر میباشد. که  کاملان  محمدی  با  مقام  پیامبری مانند  محمد را دارند. تا  در  تولد نوع  فوق بشری  هفت هزار سال بعد، هزاران  برابر عقل بشری بوده باشد. که چهار بعدی  موجودیٌت  فرشته گونه را  دارند. تا با  ولایت  مهدی موعود محمد  وهمان  سوشیانت سوم زردشت،  تفکیک ووضوح بیشتری از  انوار عرش رحمان برای شاهد آن بشود.و  وقتی با ولایت مهدوی بعرش ربٌ برتر از رحمان یرسند، که بجای  هزاران برابر عقل  بشری، میلیونها  برابر عقل  بشری را  کسب  میکنند. تا باز  در  نوع فوق بشری بالاتر ازنوع  فوق بشری مهدوی، متولد  جهان شوند و ادامه  سلوک بنمایند. که  از نوع اوهام  وخیال وتصوٌرات و  فرضیٌات ما نبوده باشد .  جلال را  برای  شکسته بندی استخوانها که ( جبر) میگویند، در  واقع همان کسب تن بهتردر تولدات  نوع فوق بشری  است. زیرا  استخوانهای  تن بشری شکستنی  است. و با  سلوک  الهی اکنون میتوان  تجدید آن را در تولدات فوق بشری، و یا در  بازگشت پیامبرگونه بخلق که در هر شش  ولایت  سلوکی میباشد.  جلال  أحدیٌت  و ( استار  جلال) پرده های مانع دیدن  تجلٌیات الهی، در رسیدن بواحدیٌت و سپس بأحذیٌت، در  شهودهای دوگانه و دو مرحله عرش  رحمان در کاملان محمدی امٌی شده میباشد. (انبساط  جلال) ظهور آن در دل شاهد  است. برای نقش دل شادی  پیامبرگونه کشف و ابداع آن است. و(حضرت جلال) حضور تجلٌی  الهی آخر  سالک در روان پاک و مقدٌس شده،  ونیز حضور ذهنی تجلٌی   در  هریک از  لحظات توسٌلات  عبادی سالک و همراه اذکار توحیدی است.  و همان  (وضو یا وی سو) ونور و سمت و قبله  وکعبه خداوند در قبله گیری از قبله  ومقابل سالک قرار گرفتن هنگام  خطاب سالک با خداوند، از  طریق وسیله  الهی میباشد. و( اشعٌه شمس  جلال) است که  بالاترین تجلٌی نور عرش  رحمان را (خورشید جلال) میگویند. که  دیدار نور قاﺌم قبل از عرش را،  دیدار بدر منیر ماه  شب  چهارده را  دارند. (نصرت جلال) پیروزی وفر و فروهر یابی انسان از عرش  رحمان، برای  ولایت  محمدی است. و یا هر عرش الهی  برای ولایتهای  پنجگانه قبل از  ولایت محمد  است. و  (صفات جلال) یا عقلها و اخلاق  الهی و قدرتهای حیاتی الهی  در  کاملان الهی و برای  چند  سالک  خود  میباشد.

جلوه

ظهور تجلٌی انوار شهودی و تجلٌیات الهی،  که  قبلا بچشم تن  وچشم دل  انسان دیدنی نبوده، که  محمد وکاملان  محمدی در  ولایت ششم و در هر زمان، تنها  شاهدان این  جلوه های حقٌ و بحقٌ و خداوند  هستند. که  نشانه هدایت  سالکان خود و بمعرفی خداوند، که بنور صورت شهود  حسینی نخستین  پیر الهی خود  میتوانند توسٌلات عبادی  کنند، تا مراتب  الهی نیز کار تخلیه پاکسازی روان  سالک را از  معایب و گذشته ها بنمایند. یا  پیر الهی تحلیه بصفات  الهی خود  که  تعلیم سالک  میدهد. و خداوند  نیز در پایان تحقٌق شرایط  لازم تا شرط کافی و ( بدا و  مشیٌت) خود را بگیرد. که  سرنوشت معصومیٌت بسالک  بدهد. که  در نهایت شهود  قاﺌم  واجب، و شهود  عرش رحمان برای  تولد دوم الهی پیامبرگونه بخلق،و برای  چند سالک احتمالی خود بوده  باشد.

جمال  الهی

 زیباﺌی های جلوه های شهودی تجلٌیات الهی بدل سالکان هر شش ولایت (أهل کتاب وسلوک) از هفت شهود  میسٌر نوع بشری میباشد. که  سالک را  (جمع جم ) وجمشید الهی  زنده بجهان  مینماید. که  در ولایت زمان خود، تجسٌم  محمدی زنده و علیٌ  زنده  وحسینی زنده ای برای  چند سالک  احتمالی هر شاهد قاﺌم و عرش  رحمان میشود. ظاهر شدن کمال  معشوق در سطح نوع بشری، در نور قاﺌم  وعرش  رحمان است. والاٌ کمالات وتکاملات و زیباﺌی  های  عظیم تر و کامل تر در انواع فوق  بشری، و تا أبدیٌت الله  أهورمزدا  فرائان در  پیش میباشند. و سالک در  شهود قاﺌم  بنهایت  کمال  بشری  خود رسیده است، که  جان بشری را نیز میدهد که  بجانان نور  قاﺌم، و با  مرک  قبل از مرگ برسد. و سراسر انوار تجلٌی  الهی، رحمتهای  سمبولیک هستند. که  بصورت ( نور و حقایق شهودی ) میباشند. که  الهامات لدنٌی  بدل، ودر  احوال الهی بصورت اخلاق و رفتار و گفتار اولیای الهی برای  مستعدان درک  امور الهی است. که  در (تولٌی) میگویند. که (جمال) و جم شدن، یعنی تجلٌی الهی حقٌ بوجه حقٌ در صورت شهودی، و یا  بصورت  الهی و  بحقٌ از  مراتب الهی باشد. و برای شایستگان  کسب  مراتب الهی در اولیای  الهی، که  خود نیز ار مراتب  حقٌ  الیقین هستند. و الاٌ  باز دیدار حقٌ در  نور قاﺌم و عرش رحمان است.که هنوز جمال مطلق الله در (حقیقت الحقایق) خود نمی باشد. که در أبدیٌت و بفرض محال، یک  روح موفٌق، و هر روحی حتی  روح هر أتم باید  بدان برسد. زیرا  بازگشت همگان  بسوی خداوند است. که  بجمال مطلق و جلال و تجلٌی مطلق الله، و ظهور ووضوح مطلق و بفرض محال رسید. زیرا هر جمالی  جلال است، و هر جلالی نیز  جمال  خود را دارد. که  عقلهای الهی و احوال  وصفات خداﺌی و اخلاق و زیباﺌی خاص خود را دارد . این جمال  وجلال تجلٌی  شهودی سالکان  شاهد است،  که عاقبت سالک  عاشق را  چنان  میکند، که خود نیز  معشوق الهی و عاشق خود  میشود. واز (غیر  صورت او) خالی  میشود، که  بذکر دنیا  ونوع بشری، وتمام  کرامات نوع  بشری خود نخواهد بود. زیرا همه  چیزها را در معشوق می بیند. که  جز  خداوند در هستی کسی را موجود نمیداند، که  همه موجودات نیز تجسٌم صفاتی  تجلٌیات الهی  مربوطه هستند. ولی  خود (قدرکقام)  خویشتن را  نمیدانند. زیرا  در غفلت جهان مادی تن وذهن خود  میباشند. که  حتی  پشه یک  فرشته شده ای الهی  است. با  کمی  أندیشه در پشه  میتوان معجزات  الهی زیادی را دید. از  ترکیبات جمال  که  بسیارند، (جمال  جانانه) نور قاﺌم و(جمال  عرش) برای سالک شاهد. و حتی (جمال  صورت) پیر  حسینی  بمعرفی  خداوند در رؤیا،  بطالب  لقای الهی میشناساند. شاهد  (جمال شهود) بچشم  دل ولیٌ الهی، و بچشم  تن  صورت پیر الهی . ( جمال باطن) که  مبادا ظاهر  زشت یا  کمی  زیبا، در نظر نا آشنایان تجلٌیات الهی،( جمال  باطن) نادیده  را برآنها منتفی کند ومحروم نماید. انوار جمال تجلٌیات نورانی  شهودی هفتگانه هستند صفات جمال سراسر خداﺌی در عقل وزیباﺌی و احوال  رؤیاﺌی و الهامات  لدنٌی است. جمال  ظهور چون سالک مظهر و ظهور تجلٌیات الهی را ببینند، برایش  ظاهر رؤیاﺌی  میگردد. جمال و زیباﺌی آنرا  بچشم دل میبیند. که  بعدها زیباﺌی های صفاتی  وعقلی و احوالی و رؤیاﺌی شهود های، برتر داستان دیگری عظیم تر میباشد. (دقایق  جمال) ریزه کاری های زیباﺌی است. که زیباﺌی  (صورت  و سیرت) را که باعقل  الهی  میتوان در اولیا را  با هدایت الهی  شناخت. و(ماﺌده جمال) گوﺌی سفره ای  الهی لبریز از  زیباﺌی های غذاﺌی، یا  زیباﺌی های هر  چیز دیگراست. مانند عقلهای الهی و احوال  فانتزی الهی . (مشتاقان  جمال) سالکان که عاشق  مراتب  تجلٌیات الهی  خود هستند. که  دل  ودین و هستی ونیستی  خود را  برای آن میدهند. ( افق  جمال) گوﺌی تا افق آسمان در  شهود نخست عرش رحمان از روی  زمین این زیباﺌی ها پایانی   ندارد. و با  سطوح جمالی، چه از  نظر عقلی یا  زیباﺌی های هنری و زیباﺌی  شناسی. ( مطلع افق  جمال)  شروق  نور خورشید  تجلٌیات الهی  از افق، در یک  صبحگاهی پگاهی، که پس  از تاریکی  های شبانه  روز سلوکی  جهانی زیبا بناظر  میدهد.  (گلستان جمال) چون  فرش  عرش رحمان سراسر  آسمان لبریز  از گلهای نادر و غیر موجود جهان که شاهد می بیند. و یا مجمع  اولیای الهی  وسالکان آنان، گوﺌی گلستان الهی بوجود  میآورند.( نور  جمال) یا شعاع انوار شهودی، و(مطلع جمال ) محل طلوع خورشید  (جمال تجلٌی)  الهی است.  و(صبح  جمال) شهود آخر نور  قاﺌم در (شب  قدر) سالک است . که در یک  پگاهی سحرگاهیئ  ناگهانی،  تولد  دوم الهی  خود را دارد. که  محمدی زنده برای  چند  سالک احتمالی  خود میشود.( جمال  حقیقی) در باطن امور  الهی نادیده میباشد. ونه  زیباﺌی های  مادی، که  نزد  برخی زیبا ، ونزد دیگران نا زیبا، و یا  أمری عادی  است. که  بچشم شاهد عاشق چگونه زیباﺌی معشوق دیده شود.( جمال دار الجلال) که  شهود با تجلٌیات  و عظمت و قدرت و هیبت  سرشار است. بخصوص برای نخستین  دیدار آن در سالک الهی است. (جمال  ذات) زیباﺌی روان خودآگاه سالک  وکامل الهی  است. یا  (جمال محبوب)  پیر الهی و دیدار لقای الهی  نورربٌ بشری  روح القدس قاﺌم است.  (جمال آفتاب) که  صورت  زیبای نورانی  چون آفتاب داشته  باشد. و(خیال جمال) که سالک  زیباﺌی از مراتب الهی  را سمبولیک دارد. و حضور  ذهنی مکرر آنها، از  نور تخیٌل  ارادی ذهن  انسان است .( آﺌینه جمال) گوﺌی در صورت پیراست، که زیباﺌی های دنیا را در آن می بینند. و یا شاهکار های زیبای  هستی را در تجلٌیات الهی بیابند.

جمع  وجمع الجمع

جمع  نمودن حواس و  قدرتهای  ذهنی در  نقطه واحد  سلوکی و تمرکز وتوسٌل عبادی و قبله سالک و(وضوی وی سو) و سمت وقبله  و ضوء نورانی، وسیله  الهی بمعرفی خداوند تا  دعا و عبادتی را بخداوند برساند. والاًٌ دعا  بگفته  پیامبر، بصورت  دعا  کننده کوبیده میشود. ( فرق) وتفرقه حواس ضدٌ (جمع  وجم شدن) ووحدت وجود یافتن  سالک و در  حالت صمدیٌت و بی  خودی  میباشد. که  خود را در  میان نمی بیند. که  انسان در  فرق، جدا از  خدا، و از حقٌ و حقیقت دور است. ودر جمع در حالت جم  جمشیدی و تجلٌی مراتب الهی در دل شاهد  است. رفع (حجاب خلق)  از حقٌ،و بخلق  بازگشتن (حق حجاب با خلق)  میشود. زیرا هر  چیزی می بیند حقٌ و خدا را می بیند. وحقٌ را در هر جهتی میداند. جمع  سالک در حال  مشاهده حقٌ  است، که  تمامی در آن بازمیگردد. که این مرحله فنا و بی  خودی سالک، و مرگ قبل  از  مرگ وحالت  وحدت وجود و صمدیٌت، وکسب یکسانی مقام  الهی از  شهود تجلٌی الهی  تازه خود، و (جمع  الجمع) است که  خودرا نیز از مراتب حقٌ مییابد. که  جمع کلٌ موجودات را،  سالک در دل خود جمع  وکلٌی می بیند. که  در  هستی غیر از  خدا وجود  موجودی نمی بیند. و در واقع موجودات تجسٌم تجلٌیات صفات  الهی، و شاهکار صنعت و آفرینش و ابداع الهی میباشند. که   خبری از  مقام الهی  خود ندارند.  چون  ولیعهد پادشاهی کودک دوساله، که  چیزی  از  مقام سلطنت خود را  نمی  داند. وبا بچه ها بخاک بازی مشغول  میشود. و از صفات  خود وراه توحید و یگانه شدن سالک با  وسیله  الهی، بحقٌ  و تجلٌی  الهی  میرسد. در امور  مادی جمع  با تفرقه حواس  متضاد باهم  نمی  باشند. ولی در عرفان (بطون  جمع و تفرقه) دارای معانی خاص  دیگری هستند. برخی  حتی عبادت قشری  را تفرقه  مید انند، اگر با  وسیله الهی  نبوده  باشد، که آخوند پرستی شده  است. عرفا  جمع را  (رفع مباینت و اسقاط اضافات و تفرید) شهود حقٌ میدانند. در  تفرقه اشارت  هست، که  در  جمع نیست. که جز عبودیٌت سالک  نمیباشد.  واسطی   عارف میگوید، هر گاه بخود  نظری کنی، در تفرقه از  خدا  هستی. و اگر  بخدا نظر کنی ودر وسیله الهی  وتوسٌل عبادی و تمرکز درون  گراﺌی داری ، در حال  جمع  هستی. اگر  بغیر  خدا وابسته  ومتٌکی باشی  در تفرقه  میباشی. و  صوفیان در  (جمع  الجمع)  هستند. وقی  که  سالک از  خود و هستی  خود بگذرد، که  بنور قاﺌم وبا مرگ  قبل از  مرگ برسد. در  جمع  الجمع با  مقامات سلوکی  وقتی است، که  خلق را قاﺌم  بحق ٌ میشناسد. و( وجود  بشرط لا) در فلسفه در  مرتبه أحدیٌت  است. ودر حقیقت  الحقایق، و مرحله عمٌا ، که  تمام اسماء در مسمٌی و صفات خود مستهلک میگردند. اسماء از  امور  مادی و مراتب  شهود مقدماتی  که منسوخ شده اند، چون  بشهود بالاتر رسیده اند نسخ  ونسخه تازه ای از خدا و پیر دارند .

جمیل علی  الأطلاق

زیباﺌی  مطلق از آن تجلٌیات خداوند  مطلق  الله است. و هر شاهکار ابداعی در هستی  مطلق ابداع آن نزد خداوند الله  است. انسانها تقلید ابداعات الهی را  میکنند، که مطلق ابداع را نکرده اند. که  در بی نهایت تولدات  انواع  فوق  بشری، ارواج شاهدان  امروز از نور  قاﺌم، زیباﺌی های  باور نکردنی  بیشتری  در  پیش دارند. اکنون  حدٌ اکثر همان جمال زیباﺌی فرش  عرش  رحمان، در شهود  هفتم و مرحله  نخست از  روس زمین  ونظر بعرش  نمودن است. وبرای شاهدان عرش درولایت  محمدی، سمبول آینده های نیامده خود شاهد  بجهان های  بیکران و بی  نهایت، از  مراتب زمانی  را بدل  سالک شاهد  میرسد، که  باز سمبولیک هستند تا حقیقتهای بالاتر آینده ها چه  گونه  باشد.

جن

در  عرفان  قوه خیال که  سالک میتواند حقٌ مطلب حضور ذهنی  وسیله الهی  خود را  حاضر کند. که آنگاه( وضوی وی سو) و سمت ونور وسیله  الهی خود را  دارد. که  خطاب با او خطاب با  خداوند است. گاهی  شیطان أهریمن را جن میگویند، و غیر سالکان همیشه  در توطﺌه مخفیانه و دور از انظار دارند، که أهریمنان زنده قشری ندیده باشند.( ژن )های  کرو موسوم های  هسته هر سلٌول بدن  انسان، برای  خود  جانی  دارند. و راه  تکامل  روحی  و أتمی وموکولی خود را میگذرانند. چه  در تن  انسان باشند، ویا آزاد از هر تنی  دیگر.  (جنون) از بیماری های  عقلی  است  که بمراتب تکاملی  باید برسند. ونه  ورود  أجنٌه در روان بیمار. گوﺌی تناسخ  ارواح باشد.

جناب قدس

مراتب الهی  مقدٌس که  مورد  خطاب و تخیٌل سالک است.  و آغاز  از  نور صورت  پیر  الهی  بمعرفی خداوند،  که  در  حضور  ذهنی سالک  بوده باشد.  و( جناب) در  جنب و کنار سالک وسیله  مقدٌس او و حاضر در ذهن است. و( اجتناب) دوری  از وسیله  الهی   در تفرقه  سالک است. قدس ومقدٌس بودن، همان ( سنت) و پاک بوده در سنٌت سلوکی است. که مراتب  الهی  چون پیر  کامل  سنت وپاک میباشند.

جنابت

جمع جنب و اجتناب و دوری ار  خداوند در غیر سالکان،  وحتی در سالکان  در حال تفرقه  خود، که  حضور ذهنی  صورت  پیر الهی را  در دل  ندارند. که آنگاه در  دوری بیشنر وبیشتر از خداوند دارند. و کناره گرفتن  از حقٌ ومراتب توسٌل در  سالک، و نیز در هر شهوت جنسی، و حتی  شهوتهای ذهنی سالک،  عملا ترک اتٌصال با وسیله الهی خود  کرده، که  دوچار (جنب  ومجنب) شدن ودوری  از  خداوند شده است. که غسل  جنابت، عملا  غسل توبه مجدد سالک است . و همه  انواع غسلهای  معروف دینی، سراسر غسل توبه  سلوکی مکرر میباشد.

جنٌت وجنان بهشتی  و جنٌت اعمال و جنٌت ذات  و جنٌت وراثی

بهشت فارسی  همان جنٌت و (جنان یا گنان) هندی در عقلهای الهی وعرفانی و امور روحی وتکاملی اولیای  الهی  بازگشته بخلق میباشد . گوﺌی گلستانی از افکار زیبای الهی وحکمتها میباشد. بهشت فارسی بهتر وکامل تر شدن مقام روحی انسان، در تولدات متعدد نوع بشری با ولایت های ششگانه  الهی  نوع بشری میباشد. پس (جنٌت نوعی) بهشت و (جنٌتی شهودی) ورؤیاﺌی عوالم  الهی. ویا  حتی خانقاه  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، ویا  عزلتگاه سالک بهشتی برای بهتر شدن میباشد. بهشت را درجاتی از کمال میباشد. وبا فاصله هاﺌی که  مقام شهود الهی و عقلهای مربوطه را دارند. و یا در مراتبی  از تنزیلات منطقی، آغاز از شناخت شهود نخستین  حسینی  پیر کامل  بمعرفی  خداوند در رؤیا میباشد. که  انبیا واولیای الهی زنده این تفاوتهای  عقلی ومراتب  شهودی، برحسب  درجات پاکسازی  روان بشری دارند. (جنٌت اعمال) که سالکان برحسب پیشرفت عبادی دارند. و کرامات بالفعل  وبالقوٌه تولد کنونی،  که  (تجسٌم اعمال) تکاملی  پیشین و تولدات قبلی میباشد. زیر سالکان  نیز هر  کار  نیکوﺌی کنند، پاداش الهی  خود را دارند. که پس  از مرگ در صفات بهتر بشری در تن و ذهن وروان در نوع فوق بشری دارند. ولی قشری های مذهبی حتی  عبادات آنها جهنٌم پروری است. که پس  از مرگ دوچار کارماها  میگردند. وشاید خداوند پاداش اعمال  نیکوی  غیر سالکان را که  قشری نباشند، هم اکنون در جهان برحسب خواسته و  آرزوی خودشان  از خداوند دارند .  و ستمکاری بدیگران عکس  تکامل سلوکی  میباشد. که  قشری ها  دانسته وندانسته  بیکدیگر ستم میکنند. (جهنٌم  اعمال) شرارت آمیز در کارماها، واز دست دادن  صفات  حیاتی و الهی  کنونی آنها میباشد. که  در  انواع  نسخ ومسخ بجهان  متولد میشوند. (جنٌت ذات) که  بهشت های  شهودی ودر ذات و دل و ژنتیک  روحی سالکان موفق  میباشد. (جنٌت  وراثی) ومیراثی، که  روح  انسان  در پنج  تولد  پیشین بشری  و نیکوی  خود، بمراتب تجلٌیات  اولی العزمهای قبل از محمد رسیده، وبدرجه  پیامبری  ولایت  مربوطه  رسیده  بودند.  لذا  اینک در این  تولد بهتر بشری   با  ولایت  محمدی، ضمن تجدید بهتر شهودهای  پیشین، بشهود ششم  نور قاﺌم و عرش  رحمان  میرسند. که نجات از نوع بشری دارند. وکرامات  بالفعل وبالقوٌه بیشتری از طفولیٌت این میراث داران شهودی، در هوش  وعقل وصفات دیگر،  وحتی  زیباﺌی و سلامتی در اعضای تن دارند.  و شاهدان شهودهای  مقدماتی در این تولد کنونی پس  از مرگ، با  کرامات  بیشتری  در فصل  نوع بشری  بهتری، متولد  با ولایت الهی بالاتری   بمعرفی خداوند، دنبال پیشرفت  شهودی  تا  نور قاﺌم را  میتوانند در سلوک پیدا  کنند.

جنگ

نبرد انسانها با هم که  غیر سالکان  بخصوص  قشری های  مذهی  غیر الهی   باهم جنگ دارند. وبرسر مال ومقام و برتری  جوﺌی ها  باهم  میجنگند .و بقول  پیامبر قاتل  ومقتول آنها جهنمی  هستند. و تحت  هر شعاری  باشد. و اگر برای  دفاع ویا برای اهداف سلوکی باشد. وسالکان با  نفس امٌاره  وروان  حیوانی و بشری  پر  عیب  وفساد  خود می جنگند. که  همان   تزکیه نفس  در تخلیه  وتحلیه میباشد. که  پاکسازی  روان از آثار منفی را مراتب  الهی  عملا  انجام میدهند. که تغییرات  ماهوی  در ژتتیک  روحی  سالک پیدا میشود. مبارزات  غیر سالکان در زندگی عملا  اتلاف  عمر  و کرامات بالفعل  نوعی  خود  مینمایند. که  تحقٌق کرامات بالقوٌه  مورد  نیاز  تولد  بهتر  بعدی را از  دست میدهند. وبا باقی  مانده  کرامات  بالفعل  تلف  نشده،  بیک  نوع  حیوانی مناسب متولد جهان میشوند. که تجسٌم اعمال منفی تولد قبلی که بهشت  حقیر نوعی  خود را دارند. آخوندهای  مذهبی  فاسد و غیر کامل  الهی،  و بدون هر شهود الهی  پیروان  خود را  فریب میدهند، تا استثمار بیشتر وداﺌم از آنها بنمایند، وخرسواری  خود را بکنند . سالک  با  خویشتن داری  مداوم ضمن   آزار ندادن دیگران در عزلت سلوکی  خود، کاری جز  توسٌل  عبادی  ندارد. تا مراتب  الهی کار طبیعی  خود را، طبق  سرنوشتهای  فردی در ژنتیک روحی سالک انجام بدهند. ومانند آخوندها ودنیا پرستان، بفکر  بازی  کردن  بسرنوشتهای  فطری  دیگران  نباشند.

جنود قلب

سربازان و لشکریان دل  وروان ،که پیامبر آنان را لشکریان خدا و خیر وتکامل  میخواند.  همه  اعضای تن در خدمت ذهن وروان هستند. ویا لشکریان شرٌ وگناه و جهنٌم پروری، در  ذهن وروان و در تن غیر سالکان عملیٌات بد وافکار بد و اخلاق  زشت دارند. ولی سالکان لشکریان فرشته گونه که مدبٌران الهی  روان سالک وکامل الهی  میباشند. و صفات نیکوی تکاملی  تن وذهن و روان را، امام  صادق لشکریان خیر وتکامل  میخواند. و صفات مخالف آنها را لشکریان شرٌ و أهریمنی مینامد. وسالکان در  تخلیه روان خود،  دفع  آن صفات زشت  را از ذات روانی خود بیرون میکنند و خالی  مینمایند. و تا آنجا  که بتوانند وبفهمند زشتی ها کدام  هستند. کار دین  ورزی سلوکی  جز پاک نمودن روان وذهن خود، از  عقده های  حیوانی  کار دیگری  ندارند. و با تمرینات تن و اخلاق و ذهن صفات نیکوی پیر  مربٌی  الهی  خود را، جای  صفات  زشت قبلی خود  میگذارند. که  تخلیه وتحلیه  میگوﺌیم. آنگاه  تجلیه  تجلٌیات الهی  از خداوند  در رؤیا  بانسان سالک میرسد. وحتی  سالکان با  کمی  غفلت و سهل انگاری درانجام  وظیفه  سلوک و توسٌلات  عبادی محروم از صفات  نیکو، و سرشار  از صفات زشت تازه و بیشتر میشوند. (قلب) دل  گوشتی در هیجانات، و قلب ذهنی در احساس وادراک، و قلب روانی جای صفات تازه  نیکو برای  انسان  سالک  میباشد. و عدم  سلوک  الهی جز  کارماها و تولدات نسخ ومسخ  حیوانی مجدد  بجهان  عاقبتی  نیست. والاٌ سالکان واولیای  الهی   نیکو کار ونیکو فکر ونیکو عادات در آینده پس  از مرگ چون  فرشتگان،  که نمیدانیم  چگونه  خواهند بود، هفت هزار سال  بعد در  جهان متولد میشوند.  که آن را  چهار بعدی میخوانیم.  که انسان سه بعدی  وحیوانات دو بعدی  وگیاهان یک  بعدی  هستند. انسان  کامل  ذخیره آخرت کرده ، نیازمندیهای تولد فوق بشری فرشته  گونه خود را از  هم اکنون  فراهم  کرده،  وهرچه  بیشتر  میکنند. وبا  هزاران برابر   نوع بشری  عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه خواهند داشت . وکاملان  الهی با آخرین  شهود الهی  خود، همان فرشته  در مرگ  شیرین  چون  هر خواب شبانه خواهند بود. و نیزهمان  نطفه  تولد  بهتر بعدی  او  خواهد بود. گوﺌی  تا هفت هزار سال  نیامده را انسان  کامل  وسالک موفق اکنون می بیند. والاٌ در کابوسها  انسانهای  غیر الهی،  آینده  جهنٌمی  و زندگی  حیوانات را اکنون می بیند. تا شاید عبرت  بگیرد وتوبه سلوکی کنند.

جنون

از کنترل خارج  شدن در اراده ها و بطور  عقلانی میباشد. که  روان آلوده کنترل تن وذهن بیمار  روانی وجنون را  دارد. که برحسب عقده ها وعقیده های  حقیر  ومنحرف، بخصوص  عقاید  مذهبی  قشری بهر نامی  که  باشند. ونیز برحسب  عادات و هوسهای روانی  بهر کاری و گفته ای دست میزنند. و انسان را  در نظر دیگران  دیوانه نشان  میدهند. والاً درجاتی  از عقده ها وجنون در هرکسی  وجود دارد. که  سالکان با تجرید نفس وپاکسازی  از صفات زشت، و تحلیه  ونیکو سازی روان،  بتعلیم و تقلید  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، بشرایط  لازم  برای تجلیه های  الهی میرسند. هفت  شهود نوع بشری،  که  سالک  با  پنج ولایت های قبل از ولایت  محمد، با درچه  پیامبری  بجهان بازگشته پیامبر نیز داشتند ،  اینک با ولایت  محمدی  میتوانند پس از  تجدید شهودهای  مقدماتی،  بشهود ششم واجب  الهی  نور قاﺌم برسند. وشاید با  شهود  هفتم  عرش  رحمان، پیامبری در تولد دوم  الهی خود  بخلق  باز میگردند. ولی  انسانهای  با  کرامات  بالفعل  نیکوی  تولدات  پیشین، وبا عقل  مادی  وخود بزرگ بینی های  خود،  تمام  این  کرامات  نیکوی  کنونی  خود را تلف  نموده، و نمیتواند  کرامات  بالقوهٌ مورد نیاز  تولد  بهتر  بعدی خود را  تحقٌق  و بالفعل  نمایند. آنگاه  اگر  بسلوک  الهی احتمالی پناه ببرند، بلایای  سلوکی  بیشتر و دراز مدت  دارند. تا جبران  گناهان وانحرافات  پیشین را بنمایند. و کاملان  الهی همه  ولایتهای  ششگانه، پیامبرگونه برای  چند سالک  احتمالی  خود، عاملی  الهی  و مقام  حسینی  از  پنج  تن را  دارند. وتازنه  باشند  مورد  توسٌل  عبادی آنها  میشوند. ونه  پس  از  مرگ  آنان .  اولیای  الهی  برای  سالکان  خود مقامی  الهی  وقرآن ناطق میباشند.  همه  انسانها عقده  وکمپلکس های  عقیده  شده  دارند. که  چون  عقده ها شدید عمل  کنند، شخص را بعنوان  انسان روانی و دیوانه و بیمار،  بنزد پزشکان  روان درمان میبرند. ولی  سالکان سالم و عاقل  برای پاکسازی عقده های أندک  خود،  از خداوند  پیر  کامل  میخواهند، که آنها را  پاکسازی  نماید. و صفات تازه  الهی  بیاموزاند. وهمان طور  که   صفات  نیکو  و مراتب  شهودی در ژنتیک  روحی برای  همیشه  باقی  میماند،  همان  طور  نیز  صفات وعادات و زشتی های  انسان  غیر سالک، و  شرک  ورزی های  مذهبی قشری، برای  پس  از  مرگ همچنان در  روح  یا ژنتیک روحی  او  باقی  میباشد.  پس  دوچار  نسخ ومسخ  حقیر  حیوانی  بجهان  متولد میشوند که   حیوانات را بچشم می بینیم،  که بسیارد  از آنها ،همان  انسانهای  پیشین و گناه کار  بوده اند. ولی برخی  حیوانات دیگر نیز ار انواع  پایین تر بالا آمده،  نوع  حیوانی بهتری  رسیده اند.

جوان مرد و فتی و تفوٌت

انسان کامل الهی  شده و بازگشته بخلق، که از نو تولد الهی  یافته، وبا عقل نیرومند و خرد الهی و قدرتهای  تازه  بدنی و ذهنی  وروانی، گوﺌی  از  نو جوان  شده است. و از همان جوانان (بنی  اسراﺌیل) هستند. که  در تمام طریقتهای  سلوکی( اسراء ومعراجهای)  الهی  خود را داشته اند. و در راه  خدا  فداکاری ها داشته، که  حتی  از  پرده  مرگ قبل از  مرگ نیز گذشته اند. که  تولد  دوم  نموده اند.  دنیا و امتیازات نوع  بشری را  نادیده  گرفته وکم اعتنا شده،  که تنها بفکر  ذخیره  آخرت  و تولد  بعدی  بهتر را فراهم میکنند.( فتی وجوان) با  فتوٌت و شهامت که  جوانمردی نشان میدهند. که  حتی ( پیش مرگ) دیگران  نیز میگردند. تا  دیگران نیز  بکمال  زندگی الهی مقرر سرنوشتی  خود  برسند. چه  رسد  که آزار انسانهای دیگر  وحتی  بحیوانات  بدهند. (بنی  اسراﺌیل) همه سالکان وکاملان الهی  ولایتهای  ششگانه هستند. که اسراء و معراج های  الهی را دارند. و  فتی وفتوٌت یافتند. که از( بنی و اولاد ) الهی  گردیده اند .وتنها عنوان  منحصر بعقوب پیامبر  نیست.  ویهودیان نیز طریقتی از ولایت  چهارم  زردشت  هستند. که  یهوه طلب وخدا جو بوده اند. و اگر بسلوک  الهی با یک  ولیٌ  الهی  پرداخته باشند. چه  یهودی باشند یا مسیحی  ومسلمان. که همه   ولایتهای  الهی  آدم تا محمد ، همه یک  دین دارند. که  دین  سلوک الهی میباشد. ولی  در کلاسهای  متفاوت. که  در  کلاس ششم  باید با ولایت  محمد بنور قاﺌم  برسند. که  پایان  وطیفه  الهی نوع بشری  میباشد. والاٌ تمام  مذاهب قشری  در همه  ادیان  رسمی  که معروف  هستند، اگر  سلوک  الهی  نکنند، دشمنان خدا  و پیامبران خودشان  میباشند. که  بقول  پیامبر، قشری ها بنسخ ومسخ  پس  از  مرگ  میروند. که  مسخ میمون وخوک،  بقول  محمد  بهترین  شانس  آنان میباشد. هر شهودی الهی  یک  تجلٌی  میباشد. زردشت وکاملان  زردشتی  الهی  شده ، با شهود  چهارم نور مرتضوی  وعرش مصطفوی هستند. وکاملان  مسیحی با پنج شهود در  نور مصطفوی وعرش  جبرﺌیل یا  قاﺌم  میرسند.  وکاملان  محمدی با شش شهود تا نور قاﺌم، و اگر  بازگشت  بخلق  داشته باشند، با شهود هفتم  عرش رحمان  هستند. تا  ٥٥ قرن  دیگر نوبت  مهدی  موعود زردشت سوشیانت سوم  ویا  موعود  محمد که هفتمین ولایت  الهی  را تأسیس میکند. که  سالکان  خود را  بنور ربٌ رحمان  شهود هفتم، و حتی  عرش ربٌ برتر از رحمان شهود  هشتم  آنان میرساند. که  ما   آنان را  در نوع فوق بشری  وبا هزاران برابر عقل  نوع  بشری میگوﺌیم. و بی نهایت  انواع  فوق بشری  ومهدی های  موعود  و مراتب  تجلٌٌیات الهی بالاتر  تا  خداوند الله در پیش  روی  همه  ارواح میباشد. که  همه بازگشت بسوی  خدا را  پایان  داده باشند.  پیامبر علیٌ  نخستین کامل  شده  با  طریقت  خود را، ( فتی و جوانمرد و فرزند الهی)  خواند. که هر کامل  محمدی  نیز  فتی  میباشد. ونه آخوندهای  فاسد، که خود را آیت الله میگویند و فتوای  مرگ  اولیای  خدا را  میدهند.

جور و ستم

ستم  وظلم انسانها  بخود  و بدیگران وحتی  نسل  خود، بخاطر جهالت وخود بزرگ  پنداری و عقده های برتری  جوﺌی، وکسب  حدٌ أکثر مال  ومنال، و مقامات ومعروفیٌت های اجتماعی میباشد.  پس  بفکر سلوک  الهی، تنها  هدف  خداوند از آفرینش  آنان را توجٌه  نمی  کنند. تا با سلوک الهی  شاید  بتوانند با  تخلیه  صفات  زشت، و تحلیه  بصفات  الهی، بتجلیه های  الهی  مدارک  پذیرش شهودی  الهی،  برای  تولدات  بهتر فوق  بشری  برسند. پس  آخوندهای  قشری  بزرگترین  ستمکاران  بخود  وپیروان  خود میباشند.  که  بجای  لقای تجلٌیات  الهی،   جهنٌم  پروری  پس  از  مرگ  خودرا  میکنند.  سالکان  با  مبارزه  با نفس  امٌاره  وحیوانی  وشهوانی  خود، عملا  عدالت کرده و تعدیل ذات  خود مینمایند.  این  عادلان  الهی همیشه انصاف  را رعایت  میکنند.  حتی  بضرر خود نیز  ممکن  است  رأی  بدهند که ستم  نکرده باشند.  ستمکاری  از  عوامل شدید گناه پروری است. که  کارماهای  حقیر  نسخ  ومسخ را  بجهان  خواهند داشت. و تنها  راه  نجات  انسان  از  نوع  بشری، وکسب  شانس تولدات  بهتر  فوق بشری، پناه  بردن بپیر الهی  بمعرفی  خداوند که بطالب آن  در رؤیا میشناساند .

جوع

گرسنگی و سیر  نشدن در  خوردن، که  از  شرایط زندگی  غیر  سالکان، و روزه گیری گرسنگی  ارادی وبخواست  سالک  در  عزلت  سلوکی میباشد. ک  مدام  در روزه داری وکم  خوری  میباشد. و گرسنگی را  وسیله سرکوب  نمودن عقده های نفس  وروان بشری خود  مینمایند. و  هوسها و  آرزوهای  جاهلانه  خود را  سرکوب  مینمایند. عرفا گرسنگی را کار زاهدان میدانند، وغیر الهی  که  جتی طعام   زاﺌد  خود را  بدیگران  گرسنه  نمیدهند. سالکان گرسنگی را  دلیل  ایمان   خود میدانند. والاً غیر سالکان  سیری ندارند، وبا شکم پر  همچنان جوع  وگرسنگی دارند. چه  رسد  بکثرت  طلبی  مال  وامور مادی  دیگر.  و درسالکان گرسنگی وراه  پاکسازی  روان را کرامتی  و کمک  خداوند بخود  میدانند.

جوهر سبوحی

همان  ذات الهی  شده انسان  کامل، عبور  کرده از  پرده های مرگ  قبل از  مرگ ودر ولایت محمدی که بعرش  رحمان رسیده اند. که  چون  از خواب  مرگ قبل از مرگ بیدار گردند و صبحگاهی پگاهی خود را آغاز نمایند ،که  (پگیه  وفقیه) شده وتوان  درک  عقلی  نیرومند و الهی را  دارند. و  پایان خستگی و ضعف تن را دارند. و از  پرده  مرگ را  گذشته،و چون تولد  دوم  مقدٌس خود را بیابند، چنان  خسته  هستند،  که  پیر اصطلاحا  (باده  صبوحی)  بدهان سالک   میکند. و هر نوشیدنی  تقویت  کننده  تن، که  سالک  بحال  عادی  باز  گردد. و سر  درد  اورا پایان بدهد. که  میگساران  شبانه  نیز سر درد خود را  با پیمانه ای باده صبحگاهی ،  سردرد خود را  پایان میدهند. این  (جوهرذات)  روحی که اکنون  ذاتی  الهی  یافته،  و شراب  صبوحی  نوشیده، روحی  فوق بشری  یافته است. که موقتا  در تن  بشری قبلی خود باز  میگردد. که  تولد  دوم  الهی و پیامبر گونه  او  میباشد.

جهاد

جنگ  با کفار که  پیامبر در حیاتش جنگهای  دفاعی با  لشکریان قریش داشت. که  قصد بفراموشی  رساندن طریقت تازه  محمد  داشتنند. که  زردشتی قشری  بودند. وهمه  مذاهب  با  پیامبران  تازه  رسیده بخلق، چه  رسد  که  ولایت  جدید و برتری را   بیاورد، این  جنگها را  میکنند. که  اکنون  همه آخوندها با اولیای  الهی می جنگند .و اولیا را  بحالت  دفاعی در میآورند. پیامبر  سالکان  ویژه  خود را که  بشهود  مصطفوی  خود رسیده  بودند، برای  جهاد با دیگر  سربازان مزدور  خود، برای  کشته  شدن  حتمی  بجبهه میفرستاد تا  بنور  قاﺌم  برسند. ولو  تولد  دوم  الهی را نیابند. یعنی  آنقدر بکشند  تا کشته  شوند. برخی  که  در این  جنگها وغزوات محمد زنده  میماندند، از  پیامبر  دستور  ودعا  میخواستند ، که  بار دیگر  اورا  بجبهه  مرگ   قبل از  مرگ  بفرستد که  بنور قاﺌم  برسند. جهاد نیز  جهد  وکوشش  خستگی ناپذیر و نستوه میباشد. که  سالکان در  عزلت  سلوکی با توسٌلات عبادی، و اجرای  دستورات  پیر الهی  بمعرفی  خداوند انجام  بدهند. که  عاقبت پس  از  تخلیه  وتحلیه و تأمین  شرایط لازم  تا شرط  کافی  از  نظر  داوری  الهی، بنور  قاﺌم و پایان  وظیفه  الهی  نوع بشری  خود برسند. که  اگر  با شهود  عرش  رحمان  بخلق  بازگشتند،  قرآن  ناطق   چند  سالک  خود میگردند. که  هر دستور آنان  بسالکان  خود  دستور خداوند  میباشد. بقول  فردوسی  چو فرمان  یزدان چو  فرمان  شاه الهی.  بعد از  وفات  پیامبر  طالبان  حکومتهای  دینی،   بنام  خلفا  و آخوندهای  غیر سالک ، که هدف  خدا  و پیامبر را درولایت  سلوکی  مولا علیٌ، که  در (غدیر خم)  اعلام نمود رها  نمودند. و جز  انگشت  شماری  با  علیٌ،  ولایت  سلوکی  پیامبر  ادامه سلوک  ندادند. که همیشه  این  سالکان وواصلان  انگشت  شمار میباشند. پس   عمر خلیفه سربازان  مزدور غیر  سالک،  که  طمع  غارت   دیگران را داشتند، امپراتوری های   آن زمان  ایران وروم و  فراعنه  را بنام  خدا  و اسلام  فتح  نمودند. ولی  نه خود ونه  بدیکران  را براه  الهی  سلوک  هدایت وفرصت  میدادند. و این جنگها را  جهاد گفتند. که  غارت گری بیشتر  نبود. (غازیان)  جنگجو و غارتگران که  خمس  آنچه غارت بخلیفه میدادند، وبتوسعه  دنیای بشری خود، که با ستم وکشتار دوری از  هدف  خداوند میپرداختند، که تاکنون نیز در حکومتهای دینی ادامه  دارد. که بعدها  شیعیان  طرفدار ولایت  سیاسی  علیٌ را در هر  (ولایت  فقیه)  فاسد  غیر  الهی  ادامه داده و میدهند. جهاد الهی  جنگ با نفس  امٌاره خویشتن است،  که  هدف خداوند و پیامبر میباشد. جهاد مبارزه با  درون  دل  وروان هوسباز  انسان  سالک  است ،که  أهریمن وشیطان درون  هر انسان  میباشد. بخصوص  سالک  که در (دو جبهه)  میجنگد. با نفس  خود و با  آخوند وپیروان  قشری  دشمن  خدا، و در  دوری  وتقیٌه از آنها میباشد. جهاد محرمانه سالک  با خود، و جهاد  علنی  با قشری ها است. که  فراﺌض دینی  آنها، چون عباداتشان  مقبول الهی  نیست. ولی  سالک باز  علاوه  بر دستورات عبادی  که  (نافله)  خوانده  میشود ببشتر انجام میدهد، تا اورا  تکفیر  کنند.( فریضه)   قشری ها (شریعت) است. که  شرع  ومنبع آن آخوندهای  کنونی  ودرگذشته میباشد.  که  بنقل از  پیامبر  وبرداشت  غیر سلوکی  از آنها بنام  فریضه میگویند. که  فریضه  واقعی مسلمانان تنها سلوک  الهی   میباشد.  ونه   آخوند پرستی  مذاهب  ضدٌ ونقیض، که  خداوند  همه آنها را لعنت  نموده  است. ولی  اولیای  الهی  دین  ورزی  (طریقت) را دارند.  تا  با  پذیرش  خداوند ب(حقیقت) های  شهودی  برسند. وخود نیز از  حقایق  الهی  گردند.  جهاد با نفس، مبارزه  با  مال پرستی و برتری  جوﺌی و معروفیٌتهای  اجتماعی  جستن است،  که  سالکان  در  عزلت  سلوکی  دارند.

جهان

دنیای مادی و جهان احساس نوع  بشری در  خودمان که  داریم،  و در  برابر جهان و (عالم  أمر) یا مراتب  الهی وروحی و شهودی  است.  در  ترجمه تورات  بابل که  بزبان  یونانی  از  زبان  کلدانی  نوشتند، الفاظی  مانند جهانوم  یونانی  بمعنی  جهان را بکار بردند. که چون  باز  تورات را بزبان  عبری  ترجمه بعدی نمودند،  آنرا  گوهانوم  گفتند. ویا الفاظ  یونانی دیگری را  مانند  صراط  و راه  را باقی  گذارند.  که  فارسی جهانوم  وحتی  باز  در  زبان  یونانی  جهان فارسی را  میگفتند، وهندوان  (گیتی) میگویند. یهودیان  در کنار  قریش گوهانوم  بمعنی  جهان نزد  اعراب را (جهنٌم) تعریب  گردید. ولی  پیامبر  اکثرا  از( نار)  آتش  عکس ( نور)  تجلٌیات  الهی  میگفت .  جهان  نوع بشری که  محسوس  ما است.  وجهانهای  الهی که أندکی از آنها  در رؤیا، ودر تصوٌرات  ذهنی،  چه  رسد بجهان های شهودی که نامحسوس و ملکوتی  میباشند. که  در سالکان   که  مانند  محسوسات مادی  خود توصیف  مینمایند. تا بآینده های  نیامده  خود از هم  اکنون آشنا گردند. والاٌ  غیر سالکان و غیر شاهدان قاﺌم ،پس  از  مرگ در نسخ  ومسخ های حیوانی   تولدات   مجدد  و حقیر تر، بنام  جهنٌم کارماها را در همین  جهان  پیدا  میکنند. جهان  نوعی  در  تمام گیاهان وحیوانات، وحتی در أتم ها وما دون أتم ها، برای تکامل  تن، بقصد امکان  تکامل ذهن و روح با  مشکلات جهان  میباشند، تا باز بتولدات انواع بالاتر ادامه  بدهند. ودر  نوع بشری که رسیدند، تنها با  ولایتهای  سلوکی،  و اراده  وخواست عاشقانه  انسان، میتوان  شایستگی  های  تولدات  نوع فوق بشری  را  تأمین  کرد. والاٌ دوچار  کارماهای  نسخ ومسخ   وتکرار  گذشته ها در آینده ها  میشوند. یک روح  بشری، چندین  بار متوالی  تولدات  بهتر  نوع بشریدارد. و هربار با یک ولایت  الهی بشهود بالاتر و نهاﺌی ولایت خود میرسند. که با  ولایت ششم  محمدی  بنور  قاﺌم  میرسند،  که  پایان وظیفه  الهی  برای  نوع بشری  میباشد. موفقان  شهودی  بهشتهای  الهی را ، در تولدات نوعی  بهتر و در  همین  جهان را دارند. و کارماﺌیان نسخ ومسخ   حقیر را نیز،  در همین  جهان و در صورتهای  نوعی  حیوانی  دارند. پس  جهان همان  جهنٌم  کارماﺌیان، وباز همان بهشت نوعی  بهترشاهدان تجلٌیات الهی   در همین  جهان  میباشد. چه بهشت  سالکان  موفق،  ویار چهار  جهنٍم  غیر سالکان. که   روزها و شبها در  رؤیاها، ویا در   انتظار عرشی روح  پس  از مرگ، وبالأخره  تولد  بهتر  نوعی،  ویا  بدتر کارماﺌی را در همین  جهان دارند. جهان  جهنٌمی برای غیر سالکان،  اکنون  چون  بهشت  موعود گذشته های  آنان است. وبرای  سالکان  کمی گرم  است. ولی برای  کاملان  همچنان  بهشت  اول آنان بوده که  کمی  گرم  است . تلاش سالکان همان تکامل  فشرده میباشد.  که  با زمان  مسابقه   میگذارند. وبا  شهود قاﺌم وعرش  رحمان، تا هفت هزار سال  نیامده را  تکامل  سریعتر دارند. که  اصطلاحا  یک شبه  در  سلوک،  ره روی  صد ساله  دیگران  را مینمایند. و تا با  مرگ شیرینی  چون  هر  خواب  شبانه، بنوع فوق بشری  و(چهار بعدی)  و باهزاران  برابر عقل  بشری،و  با ولایت  مهدی بنور رحمان میرسند. که آنگاه  از چهار صد هزار سال  بهشت  سوم انتظار کنار  عرش ربٌ برتر از رحمان،  نیازی  بتولدات  جهان  نداشته باشند . وشرط  نجات  از  زندگی  های  نوع بشری  پر  عذاب، با  سلوک الهی با  پیر کامل  الهی  بمعرفی خداوند  در رؤیا  میباشد. جهان  دیگری  بنام  جهان  تخیٌل و (عالم  خیال) در  غیرسالکان،  که در واقع ( عالم اوهام) میباشد . که  قشری های مذهبی همه ادیان معروف،  بخصوص بشکل بدتری، گرفتار  اوهام  خرافاتی  نا مقبول  الهی  میاشند. چون  جهنٌم بدتر بعدی  بجهان  کارماﺌی را  مینمایند. در سالکان  عالم تخیٌل مقبول  الهی  آنها،  همان  حضور  داﺌم  ذهنی از  وسیله  الهی  خود، آغاز  از  پیر  کامل  میباشد. که عبادات  خود را با  حضئر ذهنی وسیله  الهی  مینماید. و بقول  پیامبر  دعا وعبادات  هرکس در هر  مذهبی  قشری و بدون وسیله  الهی،  دعای آنان  بصورتشان  کوبیده  میشود.  که  دوچار نسخ ومسخ صورتهای نوعی  حقیرتر  میگردند. اما  تخیٌل و عالم  افکار کاملان  الهی در  (عوالم  معنوی  ومینوی) میباشد.  که  با کمک خداوند  و الهامات   الهی  خود،  بحکمتهای عقلی  آینده های  فوق بشری  نیامده بوجود میرسند. افکار وتخیٌلات  علمی  فیزیکی   اگر  مفید  زندگی  بشری  باشد، مفید  تولد  بعدی  آنان نیست.  بلکه  این تخیٌلات علمی وفلسفی نیز     جهنٌم  پروی  بهمراه  دارد.  چه رسد  بافکار وعوالم  ذهنی  فلاسفه  مادی، و بدتر  أهل  کلام  مذهبی، که  نوعی  فلسفه  بافی  باطل تری میباشد. پس  کار ساز  آینده  بهتر روح  انسان  نمیباشد. و بیشتر  عشق  بدنیای  مادی  وبشری  کنونی  خود دارند. که دل از آنها  برای سلوک  الهی  نمی  کنند. ولی  (عالم  تخیٌل امور الهی)  وروحی، برای  رسیدن  بآینده های  بهتر، تنها  باعشق ومحبٌت وساﺌل  الهی،  آغاز  از  پیر کامل و پذیرش الهی با داده های او  میباشد. (جهان رنگ آمیزی) را عرفا همین  دنیای  رنگارنگ میدانند.  که  فریبنده اطفال  وانسانهای کوتاه  عقل، وفریب دهنده  عاشقان هوسهای روان  عقده دار خود میباشند. که با  ظاهر  محسوسات سرگرم  هستند.  و از  بواطن و حقایق  همان امور  واقعی  خبر ندارند  و طالب آن نیز  نیستند. ( جهان مسبٌحان) همان  احوال سالکان  در تسبیحات خود میباشند. که  برای  توحید با  مراتب  الهی، تمرکز  در وسیله وتوسٌلات خود دارند.  گوﺌی هم  اکنون نیز  در  جهان ملکوت  وحتی  جهان جبروت اول  خود قاﺌم،  و جبروت بالاتر  دوم  عرش  رحمان  هستند. و دیگر خبری  هم  از  دنیای  مادی و حیوانی  ندارند. که  غیر سالکان  غرق  آن میباشند. ( جهان بی  چونی) که  چون وچرا در افکار پیر الهی خود  ندارند. چون خودشان نیز در  عوالم  الهی  هستند.  سالکان و کاملان الهی  ولایتهای  ششگانه، جهانهای  بی مثال و نظیر آنها  در دنیا و برای  شناخت در  سالکان خود  میباشد. ونه در اوهام  غیر سالکان. (جهان جاوید) و جاودانگی و بی  مرگی  نداشتن کارماها  ومرگ ومیرهای  حیوانی  آنها است. والاٌ کاملان  الهی  پس  از  هفت هزار سال تولد نوع فوق بشری را  خواهند داشت. که  باز بانواع  بالاتر  و تجلٌیات  الهی بالاتر  برسند.( مرگ واقعی)  سقوط  از مقام الهی  در یک  روح  میباشد.  ونه در ترک  تن  نوعی. زیرا   روح  مدام  صورتهای  نوعی و پاکی  بیشتر روانی، و کسب  عقلهای  الهی  بالاتر دارند، که این مردن های  نوعی  در حکم  مرگ واقعی  نیست.  پس سالکان نیز  از  مرگ  قبل از  مرگ  استقبال  مینمایند. ترک  صفات  زشت  وحیوانی، تنها  در (مرگ  ارادی)  سالک است،  که آنها را از  خود  دور  میکند. (جهان  عبودیٌت) را  تنها  در بندگی  سالکان ولایتهای  الهی  باید  گفت. ونه در ولایتهای  هر فقیه  فاسد جهنٌمی  وقهقراﺌی. (جهان  خلق) نیر  ظهور  یک  روح  در صورتهای  نوعی حیوانی  وبشری در تولد جهانی است. که آنگاه روح  محسوس وملموس  میگردند. ویا  روح کامل  الهی شده  در  تن بشری قبلی خود  موقٌتا  مدفون است . که تن  (قبر  روح) میباشد. و دیدار  تن  پیر الهی،  همان زیارت (قبر  حسین واقعی)  است.  که پاداش  الهی و  بهشتی  دارد.  ونه در  شهر  کربلا.  که  برای  سالکان  همه جا  کربلا وهمه روزها  عاشور میباشد. ( کرب)و  غصٌه و (بلا)های  سلوکی کربلا میباشد و همان امتحانات  پر  محنت الهی  هستند. (جهان  نور) شهود تجلٌیات الهی، بیرون از جهان  مادی در  شهودهای  الهی  ودر رؤیاهای  سالکان  میباشد.

جهنٌم جهان

دوزخ جهان  کنونی انسان، با خوب و بد آن، که همان عربی شده قریش زردشتی الأصل، از مجاوران  یهودی خود جهنٌم گفته شد، که همان گوهانوم  تورات که عربی شده جهنٌم یا  جحیم  گردید که  فارس آن  جهان است. وهمان  جهان  نوع بشری برای روح  انسان است. دوزخ فارسی نیز برزخ عربی  گفته شد. ولی  پیامبر اکثرا( نار) آتش عکس ( نور) عوالم  شهودی  تجلٌیات الهی میگفت. جهان مادی سراسر حرارت و سوزش در تن و ذهن، ونیز جای   آتش حسرت  و آتش طمع  وفساد روان  حیوانی و شهوانی  میباشد.  عرفا از دوزخ ظاهر همین  جهان میگویند. و از دوزخ جهنٌمی قصد باطن جهان دارند. که  احوال  غیر سالکان و آینده های  بدتر نسخ ومسخ قهقراهای ارواح  غیر سالکان پس  از  مرگ در تولدات  حقیر تر، ودر همین  جهان و آتش های  زندگی  سخت تر صحراها وزندگی با  کم عقلی میباشد. جهان سراسر عذاب است. خطر گرسنکی و دریده  شدن انواع حقیر تر از  خود دارد. و همچنان اتفاقات و رخدادهای  غیر  منتظره دارد . که  خشک وتر باهم  میسوزند وکشتار میگردند . پس  انسان عاقل تر،  برای  حفظ حیات  خود چاره أندیشی میکند. و عملا پرورش  مادی تن و ذهن وروان خودرا آماده  میکند. که  راحت وزنده باشد. ولی  سالکان در  ولایتهای  سلوکی، هدایتهای عقلی  الهی پیر کامل  خود را دارد.  که   حدٌ اکثر استفاده یک روح در جهان که هست بنماید. و بیشتر از خطر کارماهای قهقراﺌی  مجدد بجهان،  در تکرار گذشته های  حیوانی،  در آینده پر عذاب نجات  خود را  تضمین نماید. که  با تخلیه از  همان  امور  مادی  ونوع بشری  خود، وحتی  ترک جان بشری  وسرنوشت کنونی  خود، با تحلیه های  الهی  تا  تجلیه های  الهی،  تا  نور قاﺌم در ولایت  محمدی، خود را از جهنٌمهای  نسخ  ومسخ در أمان  نماید . چون  بمدارک ووعده های  الهی  در شهودها  برسد. و  علٌت عذاب در جهان،  برای همه  موجودات  وانسان تنها (جهل) و نداشتن  عقلهای  برتر الهی است.  پس هوسهای  روان هوسباز  لذٌت طلب و قهقرا  طلب ،مزید بر علٌت  شده،و  قهقرای  مقام  روحی  در  غیر سالکان، و بیشتر در قشری های   فاسد (بد دین)،  که بدتز  از ( بی دینان)  خواهند  بود. که  اگر  بسلوک  الهی و( به دینی)   با یک  ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند  بپردازند و دستورات  سلوکی را اجرا  کنند، وخویشتن داری  وصبوری و عشق  ورزی  براه  ووسیله  الهی  خود  کنند، هم سختی های  جهنٌم  زندگی را  احساس  نمیکنند. و در  تخیٌلات  حضور  ذهنی وسیله  الهی  خود، عملا  جهنٌم  جهان  را تبدیل ببهشت میکنند. گرچه  کمی  گرم وبا  محنتهای   امتحانات  الهی  میباشند. تا  پاکسازی  روان را هرچه  بیشتر  کنند . که  ذخیره  آخرت  در تولد  بعدی کرامات و امکانات بیشتری داشته باشند. و بهشتهای  چهارگانه  وچهار گونه  را  هم اکنون  خواهند داشت. روزها  در معصومیٌت وآرامشهای  فکری از آینده ها، و شبها  در  رؤیاهای  ملکوتی  پر  حکمت  خود، وبا  مرگ  شیرینی  چون  هر خواب  شبانه، هفت هزار سال  بهشت  سوم  انتظار  عرش  رحمان را دارند. تا در  بهشت  موعود  چهارم  تولد  فوق بشری  بجهان را برسند.  که  هزاران  برابر  عقل  نوع بشری  دارند. و (چهار بعدی)  چون  فرشتگان میباشند. که  تمام  کهکشان را جولان  میدهند. غیر سالکان  با  خودسری ها، ویا (تعبٌدات) باطل  شرک آمیز، بهشت  موعود چهارم تولد  کنونی  خود را، در  چریدن  در  علفزار  جهان، عملا  تبدیل  بجهنٌم  اول  خود  مینمایند.