توبه و تاﺌب

ترک گناه و نوع  زندگی قبل از سلوک در سالک که طالب ترک صفات نوع بشری  خود میباشد. تا با ولیٌ الهی بمعرٌفی خداوند،  خود را ببهشت نوع  فوق  بشری برساند. والاٌ بسرنوشت کارماها و قهقراهای نسخ ومسخ و تکرار چند صد هزار ساله و حتی میلیونها  سال نجات از کارما ها یابد. که خطر قطعی غیر سالکان بشری در نسخ  ومسخ است. بخصوص  برای قشری های  مذهبی در همه ادیان اسمی معروف غیر  سالک، که سراسر آخوند پرستی وکشیش پرستی دارند. که آخوندها جاه  طلب و ریاستهای  دنیوی را  میخواهند، تا خر سواری پیروان خود را بنمایند. و خود وپیروانشان  جهنٌمی میشوند. تاﺌب  زاهد  میشود وخویشتن  دار، که  در دوره عزلت سلوکی با تخلیه  وتحلیه بتجلیه های هفتگانه الهی  میسٌر خود  میرسد، که تا نور  قاﺌم شهود ششم، وظیفه  الهی نوع بشری، و کتاب مکتوب ومقرر هر  روح  انسانی میباشد . که  ارواح تحت أتمی و أتمی  وگیاهی وحیوانی نیز  زمانی در  نوع بشری، باید  بنور  قاﺌم کمال  میسٌر  نوع بشری   برسند، که  فرمان  کن  فیکون أزلی  أبدی را انجام داده  باشند.  توبه سالک  بدست  پیر بمعرفی  خداوند باید بشود. و نه  بهر کس که  تصوٌر الوهیٌت برای  آنها  بشود. چون آخوندها و سادات و غیره. حتی  اگر اتٌفاقا بیک  ولیٌ الهی  حقیقی خودسرانه  بخواهند مراجعه  کنند، مگر آنکه خداوند در رؤیا تأیید کسی را نماید. که  تاﺌب  بخواهد  بوی  مراحعه  نماید. شرایط  توبه ووظایف  سلوکی  سالک تا  نجات  اورا،  تنها پیر  کامل  بمعرفی  خداوند میداند. که  خود پیامبر و محمدی  زنده و کلیم الله  وقرآن ناطق سالک  میباشد.  که بقول  فردوسی  چو فرمان  یزدان چه  فرمان  شاه  الهی است. توبه  که  ترک  گناهان بعد از  پیمان  سلوکی میباشد. و سالکان  صادق   توبه  نصوح دارند. که برای  همیشه ترک صفات  زشت قبلی را دارند، که بخشوده خداوند هستند. و اگر  بنهایت کمال  شهودی نور  قاﺌم با  مرگ قبل از  مرگ رسیده باشد. و حتی  بقول پیامبر با کمتر  از ده در صد تزکیه  وپاکسازی  نفس بشری نجات  از  گناهان را مییابند. تا  بقیه  گناهان  را  در  انواع  فوق بشری  ادامه  بدهند. پیر  کامل هر وظیفه و حلال  وحرام یا  گناه  وثواب سالک  را بوی میگوید. و نه  اینکه  هرچه پیامبر  یا  اولیای الهی قبلا  بسالکان  خود گفته  باشند. زیرا  وسیله  تقلید آنها بوده ان. که  آخوندهای  قشری دنبال  دستورات حلال  وحرام   پیامبر هستند، و آنچه را که  بنفع  آنان  باشد، که  حتی  درک دستورات پیامبر را  نمی نمایند. و شروط لازم  ناگفته  از  دستورات  عبادی را  نمیدانند. که  حتی تکرار کلام  پیامبر برای  آنها  نادرست  وشرک میباشد. که  بخواهند بجای سلوک الهی،  عبادات  خود سرانه بر اساس  احادیث پیامبر بنماید. که  (أهل  حدیث) میکنند. در  حالیکه احادیث باز  نامحدود و دستکاری  شده طی  قرون میباشند. و ندانسته برداشت غیر  سلوکی میکنند، که  هیچ  ارزش الهی ندارد.بل  باعث انحراف میشود.که  قرآن نیز در مورد خود میگوید. که (أهل  الذکر) باید  تفسیر قرآن و هر  گفته پیامابر را  بنمایند.  وقرآن همان دو  قرٌه محمد  نور  قاﺌم و عرش  رحمان است. و الاٌ قرآن  عثمانی چهل  سال پس از وفات پیامبر نوشته  شد. گرچه  از  برخی  کلام پیامبر  بوده  است. ولی بقول  مولا علیٌ در نهصد جای  آن حذف  واضافات و تغییر  وتبدیل در  برابر  پول صورت  کرفته  است. و صدها گفته  امامان که  تصحیح کلمات آیات  قرآن کرده اند. قرآن همان شهودها و دو  قرٌه تازه   محمد است.  وهمان   خورٌه و (کیان  خورٌه)  قریش  زردشتی میباشد.  فراوان  تعریف توبه میتوان  نمود. و هرچه مخالف تکامل  روح سالک و دستور  پیر الهی  باشد گناه سالک  است .که  باید  از آنها توبه  وترک  نماید. حلال  وحرام و گناه و ثواب از  نظر  خداوند تنها  در باره سالکان و  دستور  پیر الهی بمعرفی خداوند بسالک  صادق است. ونه  آنچه مذاهب و آخوندهای ضدٌ  ونقیض یکدیگر  حرام  وحلال  میگویند.  و هرچه که  بآنها سود  بیشتر بدهد اکنون  حلال  میشود. که  یک شبه تخم ماهی  حرام  حلال  میشود. ویا قند  فرنگی تحریم  شده ناگاه  حلال  میگردد، چون  قند را آب  کشیده اند که  پاک  وحلال شد. تا  بجیب آخوند چقدر فایده  رسیده  باشد. توبه  (عام عوام  وتوبه خاص)  سالکان  وتوبه  (خاص  الخواص )کاملان  الهی،   درجات و انواعی  از توبه  میباشد.  پیامبر نجات روح  انسان از  جهنٌم کارماها را،بشرط  توبه و استغفار  میگوید. که  سالکان ترک  گذشته و ادامه استغفار و طلب  غفران و عفو  الهی مینمایند. که  یگانه کار سالک در دوره  سلوک در توسٌلات عبادی است. که با خداوند ووسیله  الهی خود  صحبت و خطاب مینمایند، و طلب  عفو و پوشش بر  گناهان دانسته  وندانسته  و باقی  مانده در روان خود را دارند. (توبه  نصوح) بدون  برگشت و  بصورت سلوک است. که معروف  ب(نصح  بنی  اسراﺌیل) میباشد. یعنی سالکان  طالب  اسراء ومعراج لقای  الهی نصح سلوکی دارند. مقامات  توبه را چهار گونه  میگویند. یکی  دیدن عیب  افعال خود، که سالکان  در  مراقبه داﺌم افکار واحوال  وگفتار  ورفتارهای  خود دارند. و دیگر بفکر  روز  حساب الهی  برای گناهان  خود میباشند. که  خود مقدمه ترک گناه  وهر  کار مخالف وظیفه سلوک  الهی  است. و دیگر  مراقبت  سالک از افکار و احوال و افعال  خود  میباشد. که  هرشب  بررسی کارهای  روز خود را  مینماید. برای  توبه  ارکانی  نیز  گفته اند. یکی ادای  فراﺌض و دستورات  واجب  پیر الهی،  ونه  دستورات آخوندها وحتی  پیامبر اولیا ی  گذشتهو بنقل  از  احادیث. و سوم تنها  بفکر گناه  نکردن باشند و ستم بمظلومان ننمایند، ومخالفت با نفس  هوسباز خود  نمایند.  برای  توبه  نیز  درجاتی گفته شده است.  یکی ترک  از ادامه گناه مکرر با  توبه از اعمال مخالف  دستور  پیر . دیگر  توبه  زاهدان را میگویند. که  دل  از  دنیا  می  کنند. توبه  أهل حضور ذهن که سالکان دارند، که  از  غفلت ئعدم  توسٌل بیرون شده اند. تا با توبه و اظهار تأسٌف بتوسٌل  خود باز  گردند. و چهارم توبه  صاحبان اخلاق، که مدام  اخلاق خود را  نیکو  میکنند. و  پنجم توبه  عارفان که جز بآنچه  از  خداوند اصول  عقلی و فکری و شهودی و احوالی  دارند مراجعه  بغیر ولیٌ الهی نکنند. که  مدام  در خود حسنات نیکو و اخلاق و رفتار ثواب  ساز دارند.  وذخیره آخرت بیشتر برای  آینده  تولد  بهتر  فوق بشری  آماده  نمایند.

تاب زلف

و پیچش موی  گیسوی پیر  الهی در  توجٌه سالک است.  ودارای معنی  سلوکی خاص میباشد. که  گوﺌی اسرار الهی  وحکمتهای  برتر ناگفته و نامرﺌی سالک باشد. چون این پیچش گیسوان حرکتی غیر  مستقیم دارد. بقول عارفی  یکی مو میبیند، و یکی  پیچش مو، ودیگری  گیسوان پر  پیچ کسی را  پس  از  مرگ در  گور و  جمجمه میٌت می بیند. که  ابعاد  باطنی امور  مادی و بشری  را در عوالم الهی  وبرداشت سلوکی باید  جست . ستایش  زیباﺌی های پیر  کامل در  گیسوان پر  پیچ  یا أبروان  کمند، و یا  چشمان سیاه پر، و یا  خال صورت و لبان نرم  وگرم حکمتهای پیر، همه  تلاش سالک  است که پیر  خود را در  حضور ذهنی، و یا  همان  (وضوی)  قبل از هر نماز  وعبادتی در  ذهن خود  آماده میکند . که  وضو یا وی سو وسمت و نور وقبله سالک  است،که  مهمترین  قسمت عبادت  سالک  میباشد .  زیرا سلوک  الهی بدرجه عشق ورزی وواله و شیدا  شدن سالک در  حضور ذهنی خود، و نیز  در  مراتب رؤیاهای شهودی از انوار الهی، بخصوص آغاز از  صورت پیر  حسینی برای توسٌل سلوکی  میباشد.  بقول امام  صادق دین ورزی غیر از عشق ورزی  نیست. و بقول  مسیح خداوند  همان عشق ومحبٌت است. یا  سوژه عشق  ورزی الهی   سالک ، آغاز از  پیر  کامل یا شهودهای پنجگانه مقدماتی ولایت محمدی که نوبت  شهود  قاﺌم و عرش  رحمان میرسد. تا در  نوع  فوق  بشری  روح انسان  موفق  بشری بتجلٌیات برتر  الهی  تا  نور رحمان  ویا  تا  عرش ربٌ  برتر از  رحمان برسد. تا  سالکان  نتیجه پاکسازی و تزکیه نفس  امٌاره روانی خود  چگونه  کنند.  که  یک  شبه  میتوان ره  صد ساله  بروند وباعشق بیشتر و صبوری  ودیگر  شرایط لازم تا شرط کافی .

تابوت

روح انسان در قبر تن و تابوت آن  قرار  دارد. که  تن را برای ذهن نیز  تابوت و تابع ذهن است. و ذهن خودآگاه نمیداند که  بازیچه روان  آلوده پر  عقده وفساد وگناه میباشد. که  هر  انسان دوچار عقده ها و کمپلکس عقیده  شده  میباشد. و هرکس عاشق عقل و عقده های روان خود میباشد. که  سالک با  سختی  آنها را پاکسازی و رفع  ورجوع از آنها  مینماید. و در  دوره  سلوک با  تخلیه  وتحلیه بدستور  پیر بتجلیه های الهی  میرسد و عبور  تکاملی  مینماید. که  بپایان  خواسته خداوند در نور  قاﺌم  برسد. تا  بانواع فوق  بشری راه بیابد . و دیگران غیر سالک  بانواع  نسخ  ومسخ و تکرار  گذشته ها در آینده  ها میروند. و با  سختی  خیلی  بیشتری، مفاسد  روان  خود را  بطور  طبیعی با  عذاب  زندگی  های  حیوانی  که  بچشم  نیز  می بینیم پاک  نمایند. که  مسخ  میمون وخوک  بهترین  بخت  آنان  خواهد بود،  که  مار  ومر  نیز  میشوند. آنگاه  میلیونها  سال جاودانگی های  جهنٌمی  جهان را  در صورتهای  نوعی  دارند. تا  در  فراوان  فصول  نوع بشری، عاقبت  بعقل  کافی  برای  درک  اهمیٌت  سلوک  الهی تا نور  قاﺌم  برسند که  باید برسند  وخواهند رسید. روح انسان  کامل در مرگ  قبل از  مرگ از  تن  بشری خارج شده،  که  بنور قاﺌم  مژده و علامت  آینده  نوع فوق  بشری میرسد. و با مشیٌت ویژه و  بدای الهی از  خواب  مرگ بیدار و با شهود  هفتم عرش  رحمان، و هفت  شهود  قوس  نزول  در (نزله  اخری) پیامبرگونه و محمدی  زنده برای  چند سالک  احتمالی  خود، زندگی معصومانه و فرشته گونه روح  الهی  شده خود، همچنان  در تن  بشری  قبلی مدفون شده، تا  دیگران بتوانند اورا  بشناسند، و سوژه ملموس و محسوس و آبژکتیو  آنان  شود. که  وسیله  الهی عبادات آنان  بتواند  باشد. پس  تن  پیر قبر  روح  الهی او  است، که  امام صادق بعنوان  زیارت  قبر  حسین الهی، زیارتش را هربار  یهشتی  برتر وپاداش  الهی  زاﺌر او میداند. که  سالک  هر بار پس  از  هر  شهودی تازه که بدیدار پیر  میرود وگزارش  میدهد. و  همان  طواف  کعبه  در پیر  الهی میباشد. که از  صفا جای  تصفیه  روان  سالک  در عزلتگاه،  بمروه  جایگاه  پیر  ومرد  الهی  وبا مروءت  میرود. که کربلای بر (کرب) غصٌه وبلای  سلوکی سالک میباشد. ونه  کربلای جغرافیاﺌی. زیرا  همه جا  کربلا است  وهمه  روزها  عاشورای  قربانی  شدن  روان  سالک در احوال  سلوکی  میباشد .

تاج

تاج و فروهر باستانی که  بر سر اولیای الهی و فرٌ شاهی قرار  میگیرفت.  یا  اولیای  الهی بر سر پادشاهان سیاسی میگذاشتند و تاج  بخشی  میکردند. تا تأیید و تقدیس پادشاه  را در  نظر  مردم بنمایند، و  امنیٌت اجتماعی  مردم را  فراهم شود.  اولیای  الهی بازگشته  بخلق نیز  از  دست  پیر الهی  خود تاج شاهی  الهی  و بطور سمبولیک دریافت میکنند، که مورد  اعتماد مردم واحترام الهی  آنها  باشد. که  پیامبری  تازه  نفس و  محمدی  زنده  هستند. تا مدام  مشتاق احوال  الهی آنان  گردند. که   مورد  معرفی چند مستعد  و مطمأن   گردند.  وحتی  پیر الهی اصطلاحا  پشت  سر کامل  بازگشته نماز  میکند، و خود را تابع پیر جدید بدیگران  نشان  میدهند. بخصوص در داده های  عرفانی اولیای  تازه  نفس و فکر وحکمتهای  بالاتر که مناسب  زمان را دارند. که  مورد بهره  برداری پیر  خود و دیگران قرار  گیرند. صوفیه کلاه دوازده ترک برسر دارند، که سمبول دوازدهمین فرزند الهی  امام  زمان  چند  سالک برای  مردم  شیعه میباشد. نه  همان امام  زمان که در چاه میباشد.  و سالک است که  در عزلتگاه  سلوکی  خود  میباشد. تاج  توحید تاج کبریاﺌی ومقام الهی برتر که  خاص اولیای  الهی میباشد.  وشایسته بزرگی  وبزرگ  نماﺌی  چند  سالک خود  می باشد که پادشاهی  الهی  دارند.  تاج  کرامت   مفهومی  ذهنی است. که از  خداوند الهامات  لدنٌی بوی میرسد. و  کرامات  و قدرتها و  صفات حیاتی بالاتر، که هریک گوﺌی  تاجی میباشد که  برسر انسان  کامل قرار میگیرد. و یا  تاج  شهودی که  برای  محمد کاشف نور  قاﺌم. خداوند گفته که  اگر تو محمد  نبودی، هستی و هر چیزی را  نمی آفریدم . هستی  وموجودات  هستی نیز باید  زمانی بنور  محمد در شهود  پنجم  مصطفوی  برسد. که  محمد پیامبر اولی  العزم ولایت  ششم  نوع بشری  شد. وهر کامل  محمد تا زنده  باشد، محمدی   زنده و قبله  همه  باید باشد.  تا  آنان نیز  بخداوند و مقام  محمدی  برسند.  تا نوبت  مهدی  موعود  برسد. که  خداوند  بخاطر مهدی،  میتوان  علٌت  پیدایش  هستی  دانست. ومهدی چون تجسٌم  انسانی نور قاﺌم  خواهد  بود . که محمد  نیز تجسٌم  انسانی   مقام ونور الهی  مصطفوی  گردید.  و  مسیح  نیر  تجسٌم  انسانی  مقام ونور الهی  مرتضوی  شد. که مسیح در تولد  بهتر  بشری،   در صورت  مولا  علیٌ، با  تجسٌم  انسانی  نور مصطفوی  پیشین  خود، توانست  بخداوند قاﺌم  برسد. که  باز  روح همه  این  محمد شدگان  شاهد  قاﺌم، تنها  متولدین  نوع  فوق  بشری  خواهند بود. که  عهد الست  خود را با نور قاﺌم  روح  القدس، لبٌیک با  مهدی وهر مهدوی  کاملی  بگوید.  تا خود نیز  بنور  رب ٌ  رحمان  برسند. و خداوند  با هر  پیامبر اولی  العزم  تازه ای همین را  میگوید.  که  بخاطر  تو  هستی  وموجودات  هستی را آفریدم . که  هدف  أبدی  خداوند را  میرساند. که  تکامل  نوعی وروحی از أزل  تا أبد  میباشد.

تألٌف و الفت

الفت و انس و دوستی  و عشق  ومحبٌت پیدا کردن،  که سالکان بپیر الهی وبا  دیگر رهروان  الهی  دارند. و راه  خدا  جز عشق  ورزی بخدا  و لقای  الهی سالک  نیست. و محبٌت که طالبان  لقای  الهی پیدا  میکنند  تا  درک   کلام  اولیا را  بنمایند.  وبقول  محمد محبٌت أهل بیت من، و  منظور پنج شهود مقدماتی  سالکان از  تجلٌیات الهی  ولایت  محمدی است.  که  آغاز از  پیر  کامل  حسینی، تنها راه رسیدن بعشق  ورزی الهی  میباشد. که  بالاتر از عشق  باولیای  الهی و پنج  تن را داشتن،  نفرت از  دشمنان ولایت  در آخوندهای  مذهبی قشری فاسد میباشد. که  دستورات  گمراه  کننده  دینی  میدهند. و با  پیروان مشرک  وجاهل آنان که باید سالک از آنها  دوری  نماید. زیرا همگی  مخالفین  سلوک  الهی هستند.  وبقول  پیامبر  حرام  زادگانیکه  دوچار  قهقراهای نسخ  ومسخ میشوند. و گفته  شده  که  مؤمن کسی  است، که  الفت یافته و امنیٌت دارد. که  براه  ووسیله  الهی خود الفت جسته، و امنیت  واوم  یا سلوک  الهی،  وامنیٌت  از  کارماهای پس  از مرگ  دارد.  وبدون  این  الفت راهی  بخدا  نیست. و بقول  مثال  چینی،   دوستم  بدار  تا مرا  بفهمی. که  با محبت  میتوان درک  کلام  محبوب  نمود، ونفرت  ومخالفت در هر أمری حکمی  روان شناسانه است. که هرگز کسی بأمر  منفور  خود  نخواهند  رسید،  اگر  زمانی که   تغییر عقیده داده  باشند. آنگاه  در سلوک  احتمالی، که  بندرت  ممکن  است  دست  بدهد ، بلایای  سلوکی  و  زمان  دوره  سلوک  نیز  دراز تر  خواهد  .

تأنیس و انس یافتن

انس و محبٌت متوالیا  عمیق تر  بپیر  الهی،   پس  از آشناﺌی های  قبلی  اگر بصورت ( انس) بخاطر  خدا  وراه  خدا، بمراتب   پیر  کامل حسینی  و شهودهای پنج  تن  پیدا  شود، که  سالکان  أهل  کتاب  یا سلوک، در  هر شش ولایت  سلوک  الهی  نوع بشری، روح  انسان  برای  پاکسازی از  معایب، آنهم  که بوسیله  مراتب  الهی  ومدبٌر صورت  میگیرد. پس آشناﺌی  وشناخت  باید  بدرجه  انس  ومحبت  وعشق  ورزی  سلوکی  تبدیل  گردد. و  سالک عاشق حسین  الهی  خود، بحسن وکمال ومقام  شهود  دوم  حسنی  خود  میرسد. که راه  شهودهای  بعدی  تا  قاﺌم  برای  سالکان  ولایت  محمدی  باز  میگردد. با حسن وکمال در  فکر  وگفتار و اخلاق  ورفتار وکردارهای  دیگر، که از  جمله شرایط  قبلی است ، ونتیجه آن  تکاملات  شهودی  بعدی  خواهد بود.

تنبتٌل و بتول  شدن

بریدن  وقطع کردن سالک و بطور کامل وکلٌی از  امور مادی و بشری خود، و نیز  تجرید وپاکسازی  روان خود از صفات حیوانی  نوع بشری  با  تخلیه وتزکیه  نفس  سلوکی، و جبران آن با تحلیه  بصفات  نیکو  والهی، بتقلید ودستور  پیر  الهی بمعرفی  خداوند، تا  سالک بتجلٌیات  هفتگانه میسٌر خود برسد. و (تبتٌل) همان   انقطلع کلٌی از  ما سوا الله میباشد. که  امید بهشتهای الهی اکنون، و در آینده مصونیٌت از کارماها وجهنٌم  حقیر  نسخ ومسخ آینده است.  تبٌتل  را مانند  هر  اصطلاح سلوکی را در  مراحل گفته اند. قطع  از لذٌاﺌذ و قطع هر هوس نفس  امٌاره، و انقطاع از  خود، که  روح جز  تعالی و کشش ببالا، کششی نباید داشته باشد. تا تحت  استیلای نور  أحدیٌت قرار  گیرد. که بمقام  فنا و کمال بشهود  قاﺌم وبا  مرگ  قبل از مرگ، ببقای در فنا، که  همان بقای  الهی  روح  است، بخلق  پیامبرگونه  ومعصوم  باز گردد. تا  در  نوع  فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد، با  هزاران  برابر  عقل  بشری  و کرامات  و قدرتهاتی برتر  الهی، در یک  موجودیٌت چهار  بعدی  کهکشان را  جولان بدهد. و چون فرشتگان بی  بال  یا أبابیل با طواف وساﺌل الهی  مهدوی، خود را  بنور ربٌٌ  رحمان و شاید  عرش ربٌ برتر  از رحمان برسند. که نامی هم از  او نمیدانیم  که مهدی  خواهد گفت .

تجرٌد  وتجرید و تفرید

مجرٌد شدن و بریدن کامل از  علایق دنیوی نوع بشری، و حتی از کرامات بالفعل بشری و عقل وامکانات شایسته  نوع بشری است. که نسبت بکرامات و عقل آینده  نوع فوق بشری در بازگشتگان  پیامبرگونه  بخلق قابل قیاس نمیباشد. و درجه  حقارت عقل کنونی با عقل  الهی  واصلان  تجلٌیات  الهی.و  عقل نوع  میمونی نسبت  بعقل بشری باز عقل بشری  حقیرتر است. مجرٌد شدن تن  چون  عریان  شدن از لباس  است. واز  اعراض مادی   دنیا جدا گردیدن میباشد. گوﺌی روحی مجرٌد  از  ماده تن و ذهن نیز  شده  است. که  سالک  در رؤیاهای  نجات  بخش،  خودرا نیز در  میان  نمی بیند. که  مرگ  قبل از مرگ  کاملا مجرٌد  میگردد. آنگاه  اگر از  خواب  مرگ سلوکی  نیز  بیدار گردد، مدام  جهان را  با عقل  نوع  فوق بشری مانندی بیناﺌی  و بینش  دارد. خالی  شدن  سالک از  ما سوا الله است.  که  گوﺌی همان  عبارت  الهی بموسی  است،  که اخلع نعلیک گفته  است. که  چون  کفش خود را در  عوالم  الهی در میآورد .زیرا  پا  در مکانهای  مقدس  الهی  گذارده  است.  سالک جان  میدهد که  بجانان  الهی میرسد. گرچه  طمع  بهشت  بوستانی  هم  باشد، بخدا نزدیک تر و قریب تر است. و لو  در عالم  الهی  خود، برای  دیگران غیر سالک  غریب تر میباشد. که  بخود  حقیقی خویش میرسد . که  هرکس  باید  برسد.  (تفرید) نیز  نفی اضافات در  اعمال  عبادی روان  خود، و غیبت ازرؤیت اعمال   عبادی  ومذهبی و دنیوی ومادی برای است.  مجرٌد کردن  خود از آنها که  نمی  خواهد جز دیدار محبوب  الهی، آغاز  از پیر  کامل وبترتیب تا  شهود قاﺌم  روح  القدس، وظیفه  الهی  یا  همان کتاب  ومکتوب سرنوشتی روح  انسانی را انجام  داده باشد. که  همان  هدف   خداوند از آفرینش  نوع بشری   انسان  میباشد. عبد الرزاق  کاشانی مرحله  اول تجرید را،  ترک علم  الیقین میگوید ،که  سالک  دارد، تا  خود را  بعین الیقین بچشم  دل  دیدن و بعیان و عین دیدن  از  تجلٌیات الهی  رساند. که  همان  عوالم  الهی و سلوکی  هستند. و تجرید از  (عین  حمع)  که آثار باقی مانده  علوم مادی  بشری، در برابر داده های  الهامی  وعرفانی الهی، باین  حالت ( عین جمع) و حقٌ الیقین میرسد. که  خود از مراتب  الهی  میگردد. واولیای  الهی برای  تنزیل  منطقی الهامات  وحکمتهای  الهی  خود، آنها را  ترجمه وتنزیل منطقی برای تفهیم دیگران باز  از  همان  علوم نظری ومادی تجرید شده موقٌت، برای انتقال  سالکان خود  استفاده مینماید. و سوم را مرحله تجرید  میگوید  که  سالک  خود را  در میان نمی بیند. که  در احوال  شهودی برای سالک  دست  میدهد. و اگر خود را  دمیان  دیده  باشد، همچنان در بقایای  رسوم و آثار مادی باقی مانده است، و تجرید  وتبتٌل  کامل  نشده  است .

تجسٌم  اعمال

اعمال  انسانی خوب  الهی و یا  بد  أهریمنی،   در ژنتیک روحی  شخص بطور  داﺌم ثبت است، که  سرنوشت تولد  خوب یا بد روح را در تولد  بعدی میسازد.  تولد  فوق بشری یا تولد کارماﺌی و قهقراﺌی در نسخ  ومسخ صورتهای  نوعی  حقیر  حیوانی،  و ثبت اعمال  بصورت های  نا  مفهوم  ما  از  اعمال  ومکانیزمهای  الهی که ناشناخته   عقل بشری میباشد. و پیامبر آنها را از  ذاتیٌات الهی  میگوید. و بقول  امام  صادق، بار  دیگر در آینده وحتی از  هم  اکنون  در این  دنیا، اعمال  خوب  وبد و أثر ثبت  شده  آن در روان، بطور  سمبولیک تبدیل بتحسٌم اعمال  میشود.  لذا انسانها آثار  منفی تولدات پیشین خود را، اکنون  بصورت معایبی  در تن و کمبودهاﺌی  در  ذهن و عقل پیدا  مییابند. که  بدلیل تجسٌم اعمال  منفی تولدات  پیشین بشریبوده  است. و بالعکس اعمال  نیک  تکاملی  و سلوکی، پس  از  تخلیه  در صورت  تحلیه های  الهی و زیبا،  عقل های  نیرومند و چشم های  بینای تیزبین و قوی از باطن  امور برای تولد  بهتر  بعدی  را  میسازد. وبصورت  قدرتهای فوق بشری  در تن و ذهن وروان وروح  الهی  بعد  چهارم، سازنده  موجودیٌت فوق بشری  یک  روح میشود. پس تفاوتهای  انسانها در این  است،  که  خطاها از  خود  انسان  است،  ونه از  خداوند  در هر تولد. زیرا  خداوند  تبعیضی در امور  الهی  وروحی  ندارد. که  از معایب  وکمبودهای تولدات ، اکنون بدون  ادراک  امور  الهی  میگردد. و بالعکس با  نیکوﺌی  ها و ذخیره های  آخرت، و پاداشهای  الهی که اضافاتی تازه از  خداوند ورحمت ونعمت  او میباشد . که  قابل  قیاس  بفداکاری های  سالک در ترک  امور بشری  نیست. کاملان  ولایت  محمدی ششم برای  مثال در  جمع  تولدات  بشری  پیشین، با  سلوک خود با ولایتهای مقدماتی هربار  پیامبر و کامل  شده  بودند، که  اینک  میتوانند  پس  از  تجدید  بالاتری  از آن تجلٌیات  پنح گذشته  خود ،که  در  پنح  ولایت  الهی داشتند، اینک  میتواند با  ولایت  محمدی بنور  قاﺌم برسند. که  پایان  وظیفه الهی  انسان  بشری میباشد. لذا بازگشتگان  بخلق  معصومیٌت دارند.  و هربار سالک با  شهود برتری،  صد برابر عقل الهی  تر یافته  است. وحتی   کاملان  ولایتهای  قبل از  محمد،  برای  هر شهود خود صد سال  انتظار  بهشت  سوم  عرشی  خود را دارند. ولی  کاملان  محمدی پس  از  مرگ  برای  هر شهود خود،  بقول  پیامبر  هزار سال  بهشت  سوم  انتظار  عرش  رحمان را دارد. وباز  بقول  محمد، کاملان  ولایت مهدوی  در  نوع  فوق بشری  آینده،  برای  هر  یک  از  شهود خود پنجاه  هزار سال بهشت  انتظار  دارد. که   کاملان  مهدوی  با  هشت  شهود خود، چهار صد هزار سال  بهشت  انتظار  در عرش  رب ٌ  برتر از رحمان  خواهند داشت.. و بقول قرآن  در قیامت است ، که  (تبلی  السراﺌر)  دست  میدهد. که پس  از  مرگ  غیر سالکان،  در تجسٌم  اعمال  خود، و در صفات و صورت  نوع  حیوانی   سراﺌر و اسرار  مخفی  روان و ژنتیک  روحی  ظاهر  میگردند.  که  تجسٌم  اعمال  قبلی بصورت  صفات  نوع حقیر تر در  تن وذهن  وروان را خواهند داشت.  و این  روز  شهود  قاﺌم است ، که  قیامت  سالک  میباشد.  چون  با  مرگ  قبل از  مرگ  بنور  قاﺌم  و صفات  برتر  فوق بشری  رسیده،  که در  عقل  واخلاق  ورفتار نیکوی آنها، از  هم اکنون  تجسٌم  اعمال و صفات الهی  یافته اند. ودر  تولد  فوق بشری نیز  در  تن وذهن وروان و روح  الهی   بعد  چهارم، بصورت  صفات  نیکوی  نوع  برتر  ظاهر  میگردد.  قیامت در  صحرای  محشر  نیست. که  خداوند داوری های  برحسب  مفهوم  بشر  ندارد. که  از  هم اکنون در  ذات  ژنتیک روحی ، و بعدا  در صورت  نوعی  تولد  بهتر یا بدتر  خواهد  بود. تن و جسم خود  لباس برای ژنتیک  روحی است. وحتی  در  حکم  قبر  وگور  اوروح و روان   میباشد . که  کامل الهی  شده  در بازگشت  بخلق باز  در  تن  بشری  خود مدفون  شده،  که محسوس  دیگران  باشد. وهمان  قبر  حسینی هر کامل  الهی  است.  و برای  روح  در عوالم  الهی، اگر  فرض تنی بشود،غیر أتمی میباشد. که روح   شخصیٌت  مستقل  خود را داشته باشند. والاٌ قطره ای در دریا،  شخصیٌت  مستقل  قطره ای خود را  ندارند. مگر باز  قطره  دیگری  شوند. که  تولد  نوعی  دیگری  برای  آنان  میباشد. مانند امور رؤیاﺌی  که سوژه ها  با تن وجسم  دیده  میشوند،  که  تنی  از  نوع أتمی  نیست. ومیتوان از ( تن  أثیری) وحتی  تحت أثیری  در رقیق  بودن  گفت. و آنرا  (جسم مثالی) میگویند. و برای  روح الهی  شده  با شهود  نور  قاﺌم، روح  تن   جبروتی اول، و برای  شاهد  عرش  رحمان تن مثالی از  نوع  جبروت دوم  بالاتر دارند. و ارواح  سالکان  ولایتها  و نرسیده  بنور  قاﺌم در عالم ملکوت که  بعد از زمین ناسوتی هستند .که  چون  شاهدان  قاﺌم در  جبروت  اول، ویا شاهدان  عرش رحمان  در جبروت  دوم بالاتر و رقیق تر  وباید گفت.  حتی  درجهان وبا مرگ طبیعی برای اولیای  الهی، صحبت از  دو مرگ  متوالی برای  شاهدان عرش  رحمان میشود. که یک  بار روح  بشری از تن بشری خارج  میگردد، وبار دیگر  روح  الهی شده شایسته  تولد  نوع فوق بشری، از تن  مثالی جبروت  اول  بیرون  میرود. که  تن  مثالی و برتر  نوع  فوق  بشری    هفت هزار سال  انتظار  عرش  رحمان دارد.  که  تولد بشری مجدد را بهیچ درجه ای بشری را  ندارد. که  تنها  در  تولد  فوق بشری  بجهان،در  کره  زمین  یا  کرات  دیگر  کهکشان راه  شیری  متولد  میشود، که  از  چهار بعدی آنان میگوﺌیم. که  تن و ذهن و روان و روح  الهی دارند. وبا هزاران  برابر  عقل  وکرامات نوع بشری  خواهند بود. که  چون  فرشتگان غیر قابل  تصوٍر  ما ، تمام  کهکشان  راه  شیری را  جولان  خواهند داد. وهمچنان  تولدات  بالاتر از فوق بشری  روان در پیش  هست . که  از  موجودیٌت پنج و ده  و هزار بعدی  و بیشتر  میتوان  گفت. مانند خود  مراتب  الهی  بالاتر، که تا الله  در  مطلق  ابدیٌت که (همه  بعدی) را دارند. که  از صفات  خداوند  مطلق  است. و شاهدان  هر تجلٌی  الهی این  همانی مقام  الهی  مشهود الهی  خود را  خواهند یافت. ونزدیک تر  بصفات  الله،  که  نور الأنوار وروح الأرواح و ربٌ الأرباب میگوﺌیم .

تجلٌی و تجلٌی جمالی  وتجلٌی جلالی و تجلٌی  شهودی وتجلٌی اولای روح

ظاهر شدن نور  مخفی الهی بجلاء و آشکار، بعد از آنکه پنهان وناپیدای  چشم تن وچشم دل و چشم  عقل غیر واصلان  مراتب عرشی  وشهودی  بوده است. ودر  تجلٌی  وظهور آن  برای  شاهد سالک روشن و نورانی است، که  قبلا برای دیدار کننده،  در عما و تاریکی  ونابیناﺌی بوده،  که اینک جلوه  گر  شده  است. و ظهور بجلال و جلاء وکاملا پیدا و واضح میگردد. که  مراتب ناپیدای الهی  برای  هیچ موجودی آشکار شدنی نیست. ولی انسان بشری  در سلوک وبا استعداد قبلی،که  بسیاری  از  گذشتکان در  مقام  أنبیا ، کاشفان مراحل برتر،  با پاکسازی سل.کی از حیوانیٌت  نوع بشری  خود، موفق  بدیدار آن  ناپیداهای  انوار  تجلٌی  الهی میشوند. که  ما نیز در  نسلهای  بعدی  آنها، آنان را ک] واصلان الهی شده اند، وسیله  سفر خود بسوی  خدا  برگزیده ایم. و راه  آنها را  دنبال میکنیم. که  در اولیای محمدی  بحدٌ أکثر میسٌر نوع بشری رسیده  اند. وهمچنان واصلان  ولایتهای  مقدماتی  پنج  ولایت  أهل  کتاب نیز خواهند رسید. وکاملان  الهی  پیشین وکنونی، خود نیز این همانی  تجلٌیات  خود را  یافته اند. که مثال  والگوی توسٌل نسلهای  بعدی  شدند ومیشوند. وخود نیز از  مراتب  الهی  زنده  با مقام  حسینی  از  پنج تن شده اند. تا  در تولدات  برتر آینده  با  ولایتهای  مهدوی  وبالاتر، بدرجات  تجلٌیات  مراتب  شهود الهی بالاتر  برسند. تا در  نوع  فوق  بشری،  چه  وظایف وشرایط  سلوک  الهی بوده  باشد. که  هزاران  برابر  عقل  بشری را  نیاز  دارند که  موفق شوند. و تا أبد  بی  پایان این  تجلٌیات  برتر از  أرباب  نوع بالاتر در پیش هست. که  هر ربٌ النوعی  ایدآل  کمال  الهی  میسٌر افراد  آن  نوع  میباشد. که برای نوع بشر  نور قاﺌم  روح  القدس الگو است. (جلاء خلیل)  ومحبوبان خدا جلال ونورانیٌت خدا را دارند،که بنور تجلٌی خود  رسیده اند. عبد الرزاق  کاشانی تجلٌی آخر میسٌر  نوع بشری که  نور  قاﺌم است، روز  (خورشید  حقیقت) میخواند. که  در  تجربه  این نویسنده از  روزنه ای، از عرش رحمان درکوچکترین  گل  نقش  فرش  عرش رحمان، بنام  (گل  محمدی) این خورشید حقیقت را شناختم، که  همان  حقیقت  محمدی در نور قاﺌم   است. ودر  عرش رحمان گلهای بسیار  عظیمی بود، که  گل  محمدی  کوچکنرین آنها بود.  گلی  بخاطر  دارم، که  یک  گلبرک آنرا  دیدم، و بقیه  گلبرگها و کل ٌ گل را که در  عمق  انتهاﺌی سمت راست  عرش بود، گوﺌی در نقطه  افق  کشیده  بوده  بود. ویا  در  تجربه  دیگر  این نویسنده،  از  روزنه  کوچکی  در اطاق  تاریک پر دود و غبار، ستون  نوری از روزنه ای خورشید نور میرسید،  که این آندک نور، خود  غیر  قابل   دیدن  براحتی  بود.  گوﺌی  قرص   خورشید چنان پاﺌین  آمده  بود، که  تمام  آسمان را اشغال  کرده بود. که  طبعا چنان خورشید کاملی  هر  چیزی را  میسوزاند. تا  در  نوع فوق بشری   قدرت و ظرفیٌت  چشم  انسان فوق بشری چنان  قدرتی  داشته  باشند، که  تجلٌ نور ربٌٌ رحمان را نظاره  کند، که  نسوزند و بفهمند. تجلٌی  قاﺌم عظیم است ، وتحلی ربٌ رحمان نادیده را  (تجلٌی اعلی) میتوان گفت. که  تجلٌی  مطلق نور الأنوار الله را، پیامبر در (أعلی  العلٌیین)  گفته  است. صحبت از  مراحل  تجلٌی، همان  تجلٌیات شهودی  هفتگانه  میسٌر  نوع بشری  است. که  باولایت  محمدی میتوان  بدانها رسید. و با پاکسازی  سلوکی  در  تخلیه  وتحلیه بصفات  الهی  نیکو. و عرفا  آنها را (تجلٌی ذات)  پس  از پاکی تا  سر حدٌ  کفایت و شرط کافی  از  نظر  داوری  الهی، آنگاه روح انسان شاهد عرش رحمان بدانها  رسیده ، و این  همانی   مراتب  تجلٌی را در  خود  مییابند . گرچه  سالکان  موفق  هرگز  بمطلق  پاکی  روان  نمیرند،  که  خاص  خداوند الله است. وبقول  پیامبر  با  کمتر از  ده در صد  از  پاکسازی  روان،  خداوند روح  سالک را بنجات  نهاﺌی میسٌر خود  میرساند. بگفته  عرفا در  حالت  پاکی ذات، حال   (صعقه) وبی خودی دست  میدهد. که  خود را  نیز  در  میان  نمی بیند. ودر  مرگ قبل از  مرگ این صعقه  نهاﺌی سالک است که بنور  قاﺌم  میرسد. وتفاوت  قدرتهای استعدادی  بیشتر، این  صعقه ها  را کمتر یا  کوتاه تر است . عبد الرزاق کاشانی از  (تجلٌی افعالی)  میگوید. که  سالک  آنگاه  تمام  افعالش از نوع  افعال الهی  میباشد. که آنها را  اخلاق  الهی  میتوان  گفت. و لذا اولیای الهی بحالت  (بهلول) برای  دیگران  بنظر  میرسد.  که بهلول کاملی شاهد الهی است ،ولی  وظیفه  الهی دیگری ندارد، وچون  الهامات  لازم  را  ندارد، پس  برای  دیگران  افعالش که الهی  هست، ولی در سطح  پاﺌین  میباشد. ودر  کاملان   الهی  موفق  که  الهامات  لدنٌی  میگیرند،  وباید اینان  تنزیل  منطقی  درعبارات  واستدلالات بشری  برای  دیگران بنمایند که  بگویند  یا  بنویسند. که خود رفتاری سخت ومشکل  است .که در هر حال نتیجه  این تنزیل ها  ذخیره  آخرت  ساز اولیا میباشد. زیرا از  نوع  ثوابهای  سلوکی تازه آنان میباشد. که برای تولد  فوق بشری بهتر خواهند داشت. آنگاه  باز  عقل  وکرامات  بیشتر از دیگران  نوع فوق بشری  دارند،  که شاید سریعا وآسان تر  بنور رحمان  هم  برسند. شرح های  فراوان از  اولیای  قبلی، در باره  تجرٌد و تجلٌی و تجربیٌات خود رسیده  است. که  در هر حال  متناسب  احوال  آنان  بوده،  وتعبیراتی  أدبی  مناسب  فهم  فرهنگ  زمان  خودشان  میباشد. ودر زمانهای  بعدی  اولیای  الهی،  تنزیلات واضح تری  مینمایند، که  باز حرف  آخر را  نگفته اند. پس  هر کس  از خوانندگان  گرامی،   باید  خود سعی  کند، که  با سلوک  الهی  و تزکیه  بیشتر  روان  امٌٍاره  خود، شخصا  با آنچه  خداوند  بوی   الهام  خواهد  کرد، بزبان أدبی خود واضح تر از گذشتگان بگوید  وبنویسد. وحتی  باید  زبان  گذشتکان را  دوباره  ترجمه  وتنزیل  منطقی  مجدد  نمود،  که  مفهوم   انسانها سالک ومستعد زمان تازه  باشد. وتجلٌی  افعالی  و( تجلٌی  صفاتی)  الهی را  در  کاملان  الهی  زنده  زمان  خود باید  ببینیم  و  تقلید  کنیم. پس   پیر کامل  زنده  بمعرفی  خداوند لازم  است . و در  بحث  تجلٌیات  الهی و شهود  هفتگانه، تعبیرات  أدبی  هرکس بر حسب  احوال و الهامات و  شجاعت  بیان، و درجه  وضوح  ادراکی خود از الهامات ( کلٌی  الهی) هریک  بزبان  قوم  خود  میگوید  ومینویسد. عرفا  که  از ( تجلٌی اول و اولی) میگویند، که  همان   دیدار  نور  صورت  پیر الهی است. که  خداوند  در رؤیا  بطالب لقای الهی  معرفی  در رؤیا کرده، تا در بیداری  اورا  بیابد  وپیمان  سلوکی  وتسلیم  خود را بنماید. که  شرط  اول  و قدم نخستین همیشه  مهمتر است.  زیرا بدون آن  بشروط  لازم  و قدم های بعدی  نمیتوان رسید. که پیر الهی  وسیله  توسٌل  عبادی  سالک  میباشد.  و تجلٌی های  بعدی (فتوحات) در عوالم  الهی  است . و تنها همان  رؤیای  دیدار  پیر( فتح  نخستین) و شهودی اول مهم برای  فتوحات  بالاتر نا شهود قاﺌم و عرش  رحمان اتست که  ( فتح  الفتوح) میباشد. ( فتح) باز شدن  درهای  بسته، و همان  پیروزی  بر نفس  امٌاره  خود، که  سخت ترین  دشمن  انسان  میباشد. وهمان  فر روزی  وپیروزی  فارسی  دری  قوم  قریش  زردشتی  الأصل  میباشد. پس نباید اکتفا  بخواندن  یا شنیدن، از تجلٌیات  الهی  وصفات  الهی  واولیای  الهی  نمود.  که  هرکس  بقول  پیامبر  باید  شخصا  این  آزمایش  حیاتی  ومهم را در خود  بنماید،  و درسلوک الهی  خواهد دانست  با چه  مقام ودرجه  کمالات  الهی از  گذشته های بشری خود میباشد.  که  اکنون در  نوع بشری نیکوﺌی متولد شده است. و بدون آنها نمیتوانست  در  نوع بشری و مستعد  متولد گردد. آنگاه شاید بدرجه ای  شهودی  وکمال الهی بالاتر  نیز بخواهد برسد . والاً در قشری گری  و حتی ترک  سلوک سالک ،هرآنچه  قبلا از  تجلٌیات الهی  داشته است از  دست  میدهد. که  دوچار نسخ ومسخ وتکرار  گذشته ها در آینده ها میشود. برای  مراحل  سلوکی،  هر کامل و محقٌقی گفتنی های خود را  دارد. که  اگر  خواننده برداشت  سلوکی  از آنها نماید، ویا تصوٌر  کند  دانستن  امور سلوکی،  باعث   نجات  روح  آنان  خواهد  شد در اشتباه  است.  که مسؤلیٌت  بیشتر برای خود ساخته است.  زیرا  (دانستن مسؤلیٌت ) میباشد . و بقول  ملاٌی رومی،  خوشبخت آنکه  کرٌه خر آمد  الاغ  رفت . زیرا  بی  خبری  مصونیٌتی  برای  قهقرا نرفتن میباشد. گرچه قدمی  بجلو نیز  بر نمیدارد. بقول عارفی،  راه  خدا  هزار قدم  است،  که  قدم اول آن  با  خود  انسان  است.  و بقیه  قدمها را خداوند  خود کمک  میکند. واز هرچه  بگذریم،  سخن  دوست  خوش تر  است.  که  پیر الهی دوست داشتنی  برای  طالب  لقای  الهی از  خداوند میرسد. هر  صادق تر عاشق تر و زودتر  بمقصد  میرسد. و پیر الهی  قرآن  ناطق سالک است. وهمه  احکام و دستورات  الهی  در کلام  او خلاصه  میباشد.  و با شناخت پیر الهی تمام  کتابها  بسته،  و تنها  کتاب  دل را باید گشود و پاک کرد.  تا خداوند نیز  هفت  کلمه و شهود  ومدارک  قبولی میسٌر  نوع بشری را در آن  بنویسد .

تحقیق

تلاش برای  رسیدن بحقیقت  هر أمری، و نیر همان  تحقٌق و بالفعل  کردن  تمام  کرامات  بالقوٌه  ودر  نطفه مانده  در ژنتیک  انسان است.  که  آنها را باید در سلوک با کمک خداوند و مدبٌران  الهی خود  با استفاده  از  کرامات  بالفعل،  وتوانهاﺌی  که خداوند در تن وذهن  وروان  بما داده ومیدهد،   کرامات  بالقوٌه را  تحقٌٍق  داد  و بالفعل  نمود،  که  مورد  نیاز برای تولد  بعدی  بهتر  میباشد. وکسانی  که   نطفه  کرامات بالقوٌه  خود را  تحقٌق و بالفعل  نکند، لاجرم  نیسن ومجرم است که کرامات  بالفعل  نوع بشری  خود را سوخت امور زندگی  نوع بشری  مینمایند. و لذٌتهای  شکم  واطراف  شکم ،و برای  پس  از  مرگ  کرامات  بالفعل  مورد  نیاز  تولد  بهتر  نوعی نیست.  و بمقدار اتلاف  کرامات  بالفعل  قهقراهای  نسخ  ومسخ وفسخ وبدتررا  دارند. درحالیکه  کرامات  بالقوٌه  در شهود  نهاﺌی  عرش رحمان، عملا  بقیه    کرامات بالفعل  بشری را میتواند معصومانه بهر کاری  که بخواهند مصرف  میکنند. وتولد  بهتر  نوع فوق بشری  بعدی را نیز دارند. که مدرک  نجات  شهودی  را  از خداوند  دارند. رسیدن  بحقٌ در تحقٌق ومراتب الهی،  تنها  در سلوک  الهی  با ولیٌ الهی بمعرفی  خداوند  میسٌر  است. و شاید  هفت  سال جدٌیت صادقانه  وعاشقانه  سالک، هر شبی  را  ره  صد ساله  دیگران برود. و از  هفت هزار  سال  انتظار  عرش رحمان  استفاده  کنند.  که   برای آنها  مربٌی  ومکتبی غیر پیر وولیٌ الهی  که آنان را  بمراتب بالاتر برساند  وجود  ندارد. ولی  با ظهور  مهدی موعود  ٥٥ قرن  دیگر، امکان  تولد  نوع فوق بشری  ورسیدن  بنور رحمان خواهد  بود. شهود هفتگانه،  همین ظهور حقٌ  وتجلٌیات الهی  میباشند.و بنام   (اسماء الله)  یا همان  ناموس یونانی  ویا  نماز و نام های  الهی  فارسی شده  ناموس، و همان مراتب  حقٌ و صورتهای  عقلی وشهودی، وهمان  پنج  تن آل  عبا  در تسمیه  ولایت  محمدی،  و  شناخت ها ی شهودی در رؤیا  برای  سالک  دست  میدهد. وبا تعبیرات  دیگری چون  تجرید و توکٌل و فنا، با  تخلیه  وتحلیه بتجلیه های  الهی  میتوان  رسید. و همان کلام  عشق  است ،که  از هرکس  مکررا  شنیده  شود، باز شنیدنی  ولذیذ  والهی  و هدایت  کننده  میباشد.           

   تحلیه

حلاوت و زیباﺌی یافتن در روان سالک، پس  از  تخلیه و خالی  نمودن ناخود آگاه از  معایب و مفاسد و  عقده های بشری که عقاید مادی شخص  شده. که  هوسهای نفس  حیوانی خودآگاه روان  سالک تبدیل  بزیباﺌی  وپاکی ومجرٌد از  ماده، و شایسته تجلٌیات  الهی از  مراتب شهودی  است.  عملا  تحلیه بصفات  الهی، بتقلید از  پیر الهی  بمعرفی خداوند است. که بمراتب بالاتر از زمان خود خواهد رسید. که  آنها  نیز ترک  خواهند شد. که  باز  بصفات  الهی  تر باید  رسید. در  تخلیه سالک ،که خالی  کردن  نفس امٌاره روان  حیوانی سالک،  از  تمام عقاید  وعقده ها  واز تمام معایب  وکمبودها،  و از  تمام  انحرافات و خرافات مذهبی  ومادی، که  نتیجه تفکٌر بیماران روانی و جاهل و انسانهای عقب  مانده میباشد. که مذاهب  قشری را بر  حقایق الهی در  سلوک ترجیح میدهند. پس از  تخلیه  وتحلیه  است، که سالک  بتجلیه های الهی  میتواند برسد. تجلیه های  هفتگانه الهی در شهود ششم  نور قاﺌم روح  القدس است، که آخریٌت  واجب  الهی برای  نوع بشری  است. وبا شهود  هفتم   برخی  از  شاهدان  قاﺌم، در عرش  رحمان  پیامبرگونه  بخلق  باز  میگردند. و بی نهایت تجلٌیات  عظیم تر  از  قاﺌم و ربٌ  النوع رحمان، تا أبدیٌت بی انتها برای  همه  ارواح در  پیش هست . که  روح  هر أتم و گیاه  وحیوانی نیززمانی از نردبان انواع ، بنوع بشری وهمین  وظیفه  نهاﺌی میرسند، و باید رسید. و الاٌ در  نوع بشری  امتناع از  سلوک  الهی انسانها  حتی اولاد پیامبران، دوچار کارماهای  جهنٌم  جهان و  تکرار  گذشته ها در آینده ها میگردند. که  عاقبت باید  فرمان  کن  فیکون را  اجرا کنند،  که  خواهند کرد. زیرا  بازگشت  همه بخداوند الله  أهورمزدا میباشد.

تحیٌر وحیرت

بحیرت  افتادن سالک در روبرو شدن  با حقایق الهی   در سلوک، چون مراتب تجلٌیات شهودی و یا حکمتهای عقلی  برتر، و یا امکانات فوق بشری، که اکنون  نوع بشری بسختی میتوان تصوٌر آن  کرد که همراه با حیرت است. انسان سالک در  سلوک در  حیرت  وسرگردانی است، که  چگونه بلقای الهی  برسد. و چون پیر الهی بمعرفی  خداوند در رؤیا  شناخت  آرام  میگیرد.و یا با مراتب احوالی و افکاری و رؤیاﺌی و در  بحار  بحرانی احوال  سلوکی، بارها  دوچار حیرت  میشود. که  چرا  بمرحله ای تازه شهودی  نمیرسد. و اگر رسید  وآنرا  باور نکرد، دو چار حیرت میشود. چون خداوند  سالکان  را  لحظه بلحظه آرام  می کند، ولی  بحیرت های  عظیم تر  مواجه  میشود. لذا  خداوند را  (دلیل المتحیٌرین) میخوانند. که  متحیٌ   را  هدایت و  دلالت  و راهنماﺌی میکند. و  سالکان  صادق نیز حیرت  بیشتر از  خداوند میخواهند. زیرا  بمراتب عظیم  تر شهودی و عقلی  واحوالی میرسد. که سالک  صادق بولیٌ  الهی  محبوب   خود  میگوید،  اگر  خدا نخوانمت متحیٌرم  که چه  خوانمت .  زیرا پیر  الهی نخستین  مقام  الهی  سالک  است. وربٌ مربٌی  او. گرچه پیر  سمبول  وتجسٌم  انسانی مقام  حسینی از  پنج  تن آل عبا میباشد. ولی  وی همچنان این همانی مقامات  شهودی برتر  مرتضوی و مصطفوی و قاﺌم را  نیز  دارد. که  سالک  اورا تنها مقامی الهی برای  خود  میداند.

تخلیه و تخلٌی

یا  خالی کردن باطن  خود در سالک، از  وقایع مادی. تا بتواند  بحقایق الهی  امور برسد. ودر  تحلیه  صفات  الهی را جانشین  کند. پس  از هر کار  غیر رساننده بخداوند جدا  میگردد. وخویشتن د اری  مینماید. و تمام  کرامات نوع بشری که  جالب  ونیکو هستند، باز  مانع از  رسیدن  سالک بحقایق الهی  وشهودی و آینده های بهتر فوق بشری میباشد . و سالک میداند حتی  برای  خود   اراده و اختیاری ندارد. پس سالک تماما بخداوند واگذار سرنوشت خود  میکند و توکٌل  مینماید. گرچه  آغاز توکٌل بپیر  الهی  بمعرفی  خداوند است،  که مقام  حسینی و  شهود  اول وواجب ولایت  محمدی است. تخلیه  همان  تزکیه  نفس است، که  پبر  کامل تعلیم  سلوک  الهی میدهد.  و همان  کتاب  مکتوب سرنوشتی است، تا  سالک خویشتن داری  را  آغاز  کند. وتنها  کاری را  که سالک از  پیش  خود  میکند،  اینکه  هرگز کاری هم نکرده باشد. مگر  آنچه  پیر  وپیامبر اولی  العزم خود  و خداوند  خواسته باشد. زیرا بقایای تخلیه  نشده، مانع  از رسیدن  سالک بحالت بی  خودی ووحدت  وجود و حالت  صمدیٌت وتوکٌل  کامل بخداوند  میباشد.

تدبٌر و تدبیر

 مدیریٌت روان و فکر  انسان بوسیله روح  و فرشته مدبٌر الهی  او است. ونه  کار نفسانی تن و محتویات فاسد  روان، که بخواهد خیر  وکمال را  بفهمد، یا  طالب آن  باشد. تفکٌر اولیای  الهی وارتباط با  مراتب  بالاتر الهی، در نظر  دیگران کار تأمٌل خود متفکٌر  میباشد. ولی   کامل  الهی میداند، که  تنها  سکوت  نموده  ومنتظر دریافت پیام و الهامی  از  خداوند است.  که نه  فقط تفکٌر  انسان، وحتی در  هر  حیوانی بقول  محمد در قرآن، که  زنبور عسل وحی  الهی  دارد، که چگونه خانه خود را بسازد. بلکه  حتی تن  وعملیٌات ذهنی و تعقٌل، و نیز  حرکات  جالب زبان  و گلو در  تولید  صدای معنی  دار، کار مراتب  الهی  شخص  است. در  نعمت  خدا  تفکٌر کردن،  یعنی سالک در  وسیله  الهی خود تفکٌر و تمرکز نمودن  است. که حتی شهود پنجم  مصطفوی بگفته خداوند، نعمت الهی  عالمیان  میباشد.  چون  نیاز و کاربرد  دنیوی نوع  بشری دارد، که  نعمت  خوانده  میشود. و از شهود قاﺌم ببعد، و در  بازگشت بخلق احتمالی، سراسر داده های الهی  رحمت  میباشد. که رحمت های الهی  مورد  نیاز برای تولد  بهتر  بعدی نوع  فوق  بشری  در  جهان  میباشد. مانند شهود  عرش  رحمان و الهامات  عرش رحمانی. و در  نتیج تمام  خدمات الهی  که  کامل الهی  تا زنده هست انجام  بدهد، رحمت ساز است که  ذخیره  آخرت  میگوﺌیم .

تدلیس

مخفی  کردن عیب  کالای فروشی  است. تا خریدار متوجه  عیب تشود و کالای  فاسد را بعنوان  صالح و سالم بیگران قالب کنند. و یا  آخوندهای قشری که باطن فاسد و سیاه  خودرا  با حرکات و ریاکاری أدبی و اخلاقی، با عبا و عمٌامه زیبای الهی و روحانی نشان  بدهند.  که  آخوند ابلیس  در لباس فاسد و تدلیس، خود را بپیروان  جاهل و غافل  خود، صالح با  اولوهیٌت نشان  بدهند. یعنی  دروغ  داﺌم وبنام  خدا  گفتن، که  عظیم ترین شرک  وگناه میباشد. تدلیس و تلبیس و پوشش مخفی کننده باطن فاسد است.  مانند مس  را مطلٌا کنند وبنام طلا بفروشند> و یا  گنجشک را اصطلاحا رنگ  کرده پرنده  عشق بفروشند.

تذکٌر

یاآوری نمودن و اخطار کردن و  ذکر  خداوند گفتن، و همان  سلوک  الهی در  تکامل و تدبیر الهی یافتن، که  همگی در یاد  خدا بودن  سالک دست  میدهد. آعاز  از یاد  پیر کامل  بمعرفی  خداوند که  مقام  حسینی اسماء الله  هفتگانه را  دارد. آنگاه فکر  سالک از  هر أمر دیگری  جدا میشود . و تفکٌر  اطفال در امور مادی و دنیوی، یعنی قطع  ارتباط و حضور ذهنی با  مراتب الهی  میباشد. و ادامه  توسٌلات عبادی  سالک را  بشهود  پنجم  مصطفوی، و آمادگی  برای عبور  از پرده  مرگ  قبل از  مرگ برای  رسیدن بشهود  قاﺌم روح  القدس، الگوی کمال میسٌر  نوع بشری و تجلٌی  برتر میسٌر برای  نوع بشری میرساند. آنگاه در  بودن ( بدای الهی) و مشیٌت  ویژه خداوند، روح شاهد  قاﺌم از  خواب مرگ ارادی بیدار شده، و مقام پیامبری اولی  العزم خود را دارد. که  در ولایت  محمد ی که  محمدی زنده و تازه  نفسی برای  چند سالک خود خواهد  بود. (أذکار  توحیدی) سالک مانند  اذکار فاطمی معروف، چون لا اله الاً الله،  یعنی  سالک خطاب بسوژه  مورد  توسٌل  خود میگوید، که  الهی  هستی ولی  هنوز خداوند الله أهو نمی  باشی. حتی  اگر بعرش  رحمان  برسد، این  اذکار  دفع  شرک  را دارد. و حتی  اگر  بفرض  محال یک  روح  موفق در ابدیٌت، بنور الأنوار الله  رسید، که  به  أهو رسیده است. باز  خواهد  گفت که  تو الله  هستی  ولی  هنوز  خداوند ( هو) نمیباشی. که  سالک بفرض  محال  بصادر اول  خداوند  هو نرسیده است.و خداوند هو بیرون  از  هستی ها  است. الله  عربی شده  أهو زردشتی ، یعنی این  هنوز خداوند  هو نمیباشد . لاهوت عالم  و (مکان  لا  مکان)  الله،  ویا  هاهوت مکان  لا مکان   خداوند  هو، بمعنی این  است  که  همچنان  بخداوند  هو رسیده  نشده است. وهمیشه خداوند هو در ضمیر غایب  مفرد (او یا هو)  میباشد.  تذکٌر سالک  که  همیشه خود را  نیازمند خداوند  میداند، که  حقارت مقام بشری خود را بیاد  میآورد. که  فطرت حیوانی، چه رسد  بفطرت حقیرتر گیاهی و جمادی داشته بوده، که اینک انسان  نوع بشری شده است . و اینکه  مبدأ  (حرکت وجودی) خود را،  نطفه  و شبنمی از  دریای بیکران روح الأرواح الله میباشد. پس  باید قدر مقام الهی کنونی  خود  را بداند. که  باید بهمان دریای روح  القدس باز  گردد. و قطره ای در دریای  الهی باز گردد. گرچه  اکنون در دریای  ربٌ  رحمان هست. تا در  آینده  ها بدریاهای  عظیم  تر از  رحمان نیز  برسد. سالک  بیاد  میآورد، که  وعده  های بهشتی خداوند چه  بوده، که  باید بسوی آن  رفت. و تهدیدها ووعید های  خداوند نیز چه میباشند. که  در صورت غفلت بدان  گرفتار خواهد  شد. کارماها و تجدید گذشته ها در آینده های پرعذاب زندگی حیوانی بجهنٌم و جهانوم  جهان،و در صورتهای انواع حیوانی  که بچشم  نیز  می بینیم. که اکنون انسان  بشری نیر همچنان  در عذاب  جهان  میباشد. تا  شاید  تفکٌر  کند، و چیزی  بیاموزد. بیاد آورد که  در  تولد بشری قبلی در  سلوک، بنور  تجلٌی الهی  خود رسیده بود. و حتی  پیامبری  الهی  گردیده  بود. و عهد  الست با  نور الهی  خویش  تعهد نموده بود. که لبٌیک بتجسٌم انسانی  همان روح  شهودی لبٌیک بگوید. که  مسیح  نیز با نور مصطفوی  اکتشافی  خود  متعهٌد شده بود،  که در  تولد بعدی،  که  در  صورت  مولا  علیٌ متولد شد، با تجسٌم  انسانی  مقام  مصطفوی خود لبٌیک  گفت.  (عهد  الست)  یعنی نور شهودی آخرکه  خداوند میپرسد، آیا  من ربٌ ومربٌی تو نیستم؟ و او اینک بیاد میآورد، که گفته بود   آری. و اینک در این تولد لبٌیک میگوید یعنی  فرمودی  بیا ، آمدم . که با تجسٌم  نور شهودی کاملان  مسیحی با  محمدهای  زنده  بمعرفی خداوند تسلیم  سلوکی  میشوند.  تا بنور  قاﺌم وعرش  رحمان ونوع  فوق بشری برسد. وبا  عرش رحمان محمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود میگردد. بیاد آورد که  پاکسازی روان  هرچه  عمیق  تر باشد الهی  تر خواهد شد. پس  اکتفا ببرخی  اعمال سلوکی  نمی  کند. و تا (حدٌ استطاعت باطاعت)  پیر الهی  واجرای  اوامر اورا می  نماید. دستورات  ویاد آوریهای حکمتهای الهی  پیر، که  با  داشتن شهود  عرش  رحمان، همچنان  ذخیره  آخرت خود را بیشتر  میکند. که  کرامات  باز  بیشتر بالفعل نوع  فوق  بشری داشته  باشد.  و بیاد آورد که  خداوند و پیامبر گفته  است، که در عمل  بآنچه آموخته  است، خداوند  نیز بیشتر  میدهد. که  شهود  والهام از  سطح  بالاتر میدهد. و (استبصار) وتمرکز در  حضور  ذهنی را  دقیق تر  انجام میدهد. تا  جاﺌی که حتی  خود  را در میان نمی بیند. هرچه بیشتر کلام پیر را بفهمد و اطاعت  کند، دلیل استعداد و تذکٌر الهی  او میباشد. و بقول  مولا علیٌ، اگر نماز و صلات ارتباط  امروز چون  دیروز  باشد، نماز دیروز  مقبول  الهی  است،  ولی  نماز  امروز  مقبول الهی  نمیباشد. زیرا حضور  ذهنی ووضوی  نماز خود را (سابغ) و دقیق وواضح تر از روز  قبل نکرده  است.

تربیت

یعنی کسب ربوبیٌت  و صفات واخلاق ربٌ مربٌی الهی  خود. و تنها پیر کامل  بمعرفی  خداوند که مقامی الهی  وتربیت و الوهیٌت الهی دارد.  حکمتهای  نظری و عرفانی را  در  عمل اجرا  نمودن، شانس  رسیدن بتربیتهای الهی بالاتر است. ورسیدن بولایت  الهی که  شرط  لازم میباشد. و حکمتهای  نظری شرط  کافی  نمی  باشند. یا  همان حکمت  عملی وسلوک  الهی، در  مقابل  حکمت نظری و شناخت أدبی عرفانی،  میتواند مفید برای متوجٌه  نمودن  انسان باهمیٌت  سلوک  الهی  وتربیت الهی بوده  باشد. ولی  کافی  نیست. وتنها  پیر  الهی بمعرفی  خداوند و مدبٌران الهی  روح  سالک ،عملا  تربیت و ربوبیٌت  مینماید . و  عرب  جاهل بقول  پیامبر، یعنی  کسی که ( أرب) است  وبدون ربٌ مربٌی الهی  است.  حتی اگر شهرنشین  باشد، باز ولگرد  صحراهای  جهان است. و قوم  عرب همین  مسلمانان غیر سالک  قشری  میاشند، حتی  اگر  از ملل  غیر عرب باشند. چون قشری بدون تربیت الهی  میباشند. زیرا  انسانها  همه  باید (جم)  شوند و الهی  گردند. تا مبادا ( عجم یا أجم ) وهمان (عرب و أرب)  باشند. که  بدون جم  جمشیدی و فرٌ و فروهر  باشند. تربیت  در روشهای سالک در تن و ذهن و روان است .که  تحلیه  وتخلیه تا  تجلیه های هفتگانه الهی را بیابد. تهذیب  نفس و ترویض  وریاضت آن،  همان تأدیب روان بشری بأدب  الهی  میباشد. و  تربیت  الهی تنها در یک  مکتب الهی بنام  (دین سلوکی)  است.  که  در شش کلاس آن متوالیا تعالی بیشتر  عقلی  وشهودی  میتوان یافت. که  هر شش ولایتهای  الهی  آدم  کیومرت و نوح میترا و نیز ولایتهای  سلوکی  والهی  بودا و  زردشت و مسیح  ومحمد، کلاسهای یک  دین  هستند. که  در سلوک با هر ولایت  الهی  بمعرفی  خداوند، انسان میتواند با اراده  وخواست وکمک  خود تربیت الهی بیابد. که قبلا  انسان بطور  تکامل  طبیعی و انعکاس  شرطی حیوانات تربیتهای  نسبی یافت اینک با سلوک بدست  میآورد . مکاتب  عرفانی و فلسفه های  الهی تربیت الهی میدهند، ونه  مکاتب  فلسفی ومادی و علمی، که  دورتر از  خداوند میگردند. و روح  انسان را پس  از  مرگ در  کارماهای  جهنٌمی جهان بگذشته  اتواع  حیوانی باز  میگردانند. زیرا  اتلاف کرامات  بالفعل نوع بشری  خود مینمایند. و  مفاسد  و  ستمکاری  دانسته  وندانسته  پیدا  میکنند. که  دور تر  از حقیقت شدن  میباشد.  مکاتب تاریخی رواقیان و کلبیان تنها  نمونه هستند. و سقراط و افلاطون در  یونان  مکاتبی سلوکی  بودند. وده ها  شاخه ولایت های قبلی در شرق در چین  وهند بوده. تا  نوبت  بمکاتب عرفان  ایرانی رسید،  که درجات  پیشرفته  بیشتر یافتند. که  ما  (تصوٌف  ایرانی  محمدی) ومصطفوی  میگوﺌیم . تا  باز  نوبت  مهدی موعود  زردشت ومحمد  برسد، که  کلاس   هفتم  بالاتر را  در  جهان  تأسیس  می نماید. آنگاه  همه   ولایتها و کلاسهای  قبلی  همچنان  بکار  محصٌلین بشری خود، که  تازه  از مراتب  حیوانی  بالا آمده اند،  بکار تربیتهای  مقدماتی  الهی  سالکان خود ادامه  میدهند.  که موفقان آنها  در تولد بشری  باز  بهتری  در ولایت  الهی  بالاتری  بدرجه  شهودی  وعقلهای  عرفانی  والهی  بالاتر برسند. که  در  نوع  فوق بشری   عصر  مهدوی  که  ٥٥ قرن  دیگر  آغاز  میگردد، هزاران  برابر عقل نوع بشری  دارند. وموجودیٌت چهار  بعدی  خواهند داشت.  که  بشر موجودیٌت  سه  بعدی  دارد، وشرط رسیدن  بنوع  فوق بشری  برای  همه  ارواح،  حتی  روح  هر أتم وگیاه وحیوانی،  رسیدن  اکنون  با سلوک  الهی  بنور  قاﺌم  میباشد.  تربیت  اخلاقی منظور تربیت  سلوکی  است. که  اخلاق  الهی را آموزش  میدهد. ونه  اخلاق اجتماعی و فلسفی هر قومی  باشد. چه  رسد بمذاهب قشری  مشرک غیر  الهی مسلمان و غیر  مسلمان. سنٌی یا  شیعی، که  بشعاع انوار  تجلٌیات  الهی نرسیده  ویا  سنٌت پیامبر، یعنی  سلوک  الهی را  نکرده اند،  تا  سنت و مقدٌس  گردند. عرفای ایرانی صدها و هزارها  کتاب  ودیوان شعر و عرفان در باره  سلوک  الهی  نوشته اند. که  خودشان نیز  انجام  داده اند، و  بهر نامی  که  باشند. مانند  اخوان  الصفا و یا  کیماگران و پزشکان ومتفکٌرین اجتماعی، و صاحبان  مدینه های  فاضله، که  نمونه ایدآل اخلاقی و تمدٌن و تربیت الهی  خود را  پیشنهاد کرده  اند. که اولیا درهر زمان تجربیٌات بیشتر بانسان میدهند. ولی  پیر کامل بمعرفی  خداوند  بطالب  لقای  الهی،  اکنون  مکتب اخلاقی  و تربیت  او،  تنها منبع الهی  میباشد. که  خداوند معرفی  کرده  باشد. که وی  قرآن ناطق سالکان  خود میباشد، و تنها  نماینده  خداوند  نزد سالک، و الگوی الهی برای  سالک است.  (علم یا آگاهی)  ونه  دانش  فیزیکی، با  عمل سلوکی مکمٌل یکدیگردر روح انسان  هستند.  عالم و آگاه از راه   خدا، تنها  پیر  کامل  برای  سالک  است.  ونه  حتی  عرفای  دیگر، چه  رسد  بفلاسفه یا  آخوندهای  أهل  کلام و حرف  باطل قشری و خرافاتی، ودر  تمامی  مذاهب قشری و همه  ادیان  رسمی  معروف.  ولی  غیر الهی  وغیر  سلوکی بوده  که  أهریمنان  زنده هستند. و پیر  الهی  برهمن و ابراهیم  ره  رفته  اوم وهوم  کرده  امٌی چون  محمد  میباشند.

تر دامن

که  دامان کاملان الهی تر و زنده است. چه  در  گفتار  بکلامی  الهی باطرافیان  خود، وچه  بسالکان واصل دریای   توحید  سلوکی. که  دامان  آنها ووجودشان  بآب  دریاهای  احوالی  الهی،  تر وحتی  غرقه  شده  اند.  که بسوی خدا  رفته  و با  دامان تر  وگیسوان خیس هستند، که شستشوی  روان  کرده که  پاک  شده اند. و از  اصحاب ذوق و (سبٌاح بحر توحید) و  عارف تجلٌیات الهی، وره  رفته های راه سلوک الهی میباشد.

ترسا  و ترسا بچه و ترسازاده

مسیحیان در اصطلاح  ایرانی  ترسا هستند، که  سالک  الهی  بوده  باشند. مسیحیان  غیر  سالک با ادیان دیگر غیر سلوکی در شرک  ورزی فرقی ندارند. که  (کریستین) و مقدٌس یا مسیح پاک  شده،که  در ولایت  چهارم مسیح  باید انجام  بدهند که  کریستین چون مسیح  واقعی  باشند. کسانی  که  پیر الهی  خود را از  خداوند میشناسند، تا  شهود پنجم (نور مصطفوی) و عرش گبریال روح  القدس، مانند  خود  مسیح برسند. بعدها فلاسفه  مسیحی دوچار فلسفه  بافی، چون  دیگر مذاهب  وادیان مختلف  غیر سلوکی شده اند، که  از ( سه اقنوم) و تفکیک مراتب خداوند درسه  موضوع را گفتند .که (أب و ابن  و روح القدس) میباشند.  در  واقع سالکان   هستند، که  با مسیح یا  پیر  کامل ولایت  مسیح در هر زمان تا زنده  باشد، (ابن) یا  فرزند الهی میباشند. و شهود  نورمصطفوی پدر آسمانی مسیح، و هر  کامل ولایت  مسیحی میباشد. و روح  القدس نیر  شهود عرش  قاﺌم جبرﺌیل  گبریال میباشد. که  ایدآل  کمال نوع  بشری  میباشد. که  باز  همان  مهدی  موعود  مسیح ، مانند  سوشیانت زردشت  و مهدی موعود محمد  میباشد. وگرچه  هنوز بخداوند قاﺌم، ویا  چون  محمد بنور قاﺌم نرسیده،  که  ایدآل  کمال نوع بشری است. وهنوز  بی نهایت  ارباب  نوع و تجلٌیات  الهی بالاتر،  تا  خداوند مطلق  الله  أهورمزدا در  پیش  هست.  اقنوم های  سه  گانه، مانند سه  أصل تخلیه  وتحلیه  وتجلیه  میباشند. ومانند  پیشگوﺌی  زردشت از سه  سوشیانت مسیح و محمد و مهدی  موعود روح  القدس است.  وخلاصه گفتن آنها از راه  خدا در  مکتب دینی آنها  است.  در  هر  حال  سالک باید  با ولیٌ .پیرگامل الهی بمعرفی خداوند  که تنها  کسی  است  راه خدا  را بسالک نشان  میدهد. چون خود  ره  رفته است.  و آشنا بعقل  وسطح  فکر  سالک وعصر و قوم  خود هست صحبت میکند. نوشته های عرفانی گذشتگان،  گاهی  مفهوم عصور  بعدی،  بطور کامل رسا نمی  باشد .که  اولیای الهی همیشه مطاللب نو بنو و تازه  بتازه اراءه میدهند. که مناسب عقل و احوال  سالکان عصر  وزمان خود میباشد.( گلشن  راز) مجموعه اسرار  الهی را  برای  تجرید و تزکیه  نفس و تخلیه از  علاﺌق دنیوی  است. که کار  هر  پارسا وسالک  درویش صوفی  میباشد. و (ترسا بچه) نیز  جوانان کلیسا خادمان کشیشان میباشند. که دین ورزی گوﺌی مکتب  ومدرسه در  گذشته ها بوده که  سواد باطفال  بیاموزند. و مکاتب  فکری و دینی خود را بر اطفال تحمیل میکرده  ومیکنند. که  همچنان آخوندهای  مسلمان نیز تصوٌر  میکنند، خود باید معلم  مدارس یا قاضی دادگاه ها باشند. وخود باد  عقد شرعی  کنند که  اولاد  حلال  زاده  گردند. و حکومت و رهبری اجتماعی مردم  خود را  بنمایند. در  حالیکه خود  هنوز خودشان تربیت  الهی و در سلوک  الهی  نیافته اند.  اغلب مسیحیان از  جوانان در خدمت  خود، وحتی  از  دختران راهبه دختران خدا در  کلیسا، مورد سوء  استفاده جنسی  قرار میگیرند.  گوﺌی حقٌ  الهی کشیشان  باشد. که گاهی  شب  اول  عروس باید در  کلیسا باشد، و  کشیشی  اورا تبرٌک  نماید.  ترسا  بچگان  با  سرود های دسته  جمعی   و انفرادی، تبلیغ   دین مسیح  بین دیگران مینموده  ومینمایند. جوانی سالک مورد  نظر پیامبران برای  تربیت بوده ، ونه جوانان  خورد سال. پیر کامل  نیز مربٌی  ترسا زادکان وترسان  از خدا، در تقیٌه وتقوا  و سلوک  الهی میباشد. تا  آنان را بمراتب  شهودی رسانده، و  فرزندان الهی  خود و خداوند نمایند.

ترک ( بفتح تاء)

رها کردن علاﺌق مادی  ودنیوی و عقاید شخصی  در  سالک، پس  از  ورود بولایت سلوکی و پیمان سلوکی با پیر  الهی  بمعرفی خداوند. یا  همان زهد  وگوشه گیری  وعزلت سلوکی  سالک، تا  رسیدن  بشهود های  الهی آغاز از دستور  پیر بمعرفی  خداوند است . خود  فقری و درویشی و اظهار حدٌ أکثر  سخاوت و دهش و  بخشش، از  امور مادی و علمی و عقلی میباشد که  بخل و بخالتی   ندارد. که دیگری را  همیشه بر  خود ترجیح میدهد. حتی اگر  خود گرسنه  بماند، دیگری  را  سیر  میکند . و خود از تجربیٌات سلوکی و صبوری، و اثبات  صدق عشق  بخدا ومخلوقات  خدا وراه  الهی خود  مینماید. زاهد حتی با  داشتن ایمان سلوکی و شهود  مراتب الهی،  همچنان ترسان  از خداوند است. و خود را از  راجیان امیدوار بخداوند میداند.

ترک ( بضمٌ تاء)

 قوم  ترک  زبان همیشه سروران  سیاسی جامعه  ایرانی و اسلامی بوده اند، گوﺌی ترکان همان  زیبایان و  دارندگان اوصاف نیکو میباشند. گرچه عرفا  گاهی سالکان ترک  نیمه راه  سلوک،  و ترک  صلات  وارتباط را ( ترک)  گفته اند. که  دل بدنیا  دوخته اند. و صفات  کم عقلی  بآنها  میدهند. که  جوک گوﺌی محافل جاهل  تر  شده  است.  ترک  شیرازی حافظ، دختر زیباروﺌی بوده، و بیشتر  عرفا هم جنس بازی  غیر سالکان را  مورد  نکوهش برای ترکان کرده اند. و از شباهت  کلمه  ترک با  کلمه ترک نیمه راه سلوک استفاده  نموده اند، که تنها  قصد أدبی  داشته اند. ترک  وظیفه و جایگاه رشد و آشنایان خود، در  واقع هجرت  سالک در دوره سلوک  است. که  بعزلت  سلوکی خود میرود. ترک  سالک نیمه راه  از  عزلتکاه و خانقاه  پیر، و پیمان  الهی خود با پیر نیز (ترک  وطن) الهی  خود  کرده  است. عرفا برای  سرزمینهای  طبیعی نیز سرزمینهای  روحی و ملکوتی قاﺌل  هستند. مانند  (ایران ویج) که  روح  سرزمین ایران زمینی و در عوالم  شهودی  است. که  انسان  آریا  وکامل  الهی  میکند. یا در مکتب  سلوک کاملان  ایرانی، که هرکس  باید  ب(وطن الهی) چون  ایران ویج برسد.

تریاق

داروی شفا بخش مسمومیٌت را  تریاق میگفتند. و انسان کامل  الهی تریاق و پزشک مشکلات روان  انسان  سالک میباشد. که  چون  روان درمانان  پزشک، شفای  بیماران روانی خود را  میدهند.زیرا  همه  انسانها  بدون  عقده روانی نیستند. و بیماران  روانی ناپیدا میباشند. گرچه  بدرجه  شدید بیماری وجنون نرسیده اند. تا آنگاه  اورا  بطبیب روان  درمان میبرند. ولی  سالک  عاقل  وسالم آگاه  از  مشکلات  روانی  خود  شده، ومیداند که  تا کنون بیمار عقده های خود  بوده است.  که  چنین  عقیده های   غیر حقیقی  وغیر  الهی  دارد. پس  داوطلب نجات  خود از عقده ها و عقیده های خویش شده،  طبیب مناسب  خود را  از  خداوند میخواهد. که  پیرو طبیب الهی و مناسب احوال  و مشکلات  روانی  اورا بوی معرفی  نماید. آنگاه این  پیر کامل  تریاق سالکان  خود  میباشند. و حتی بسیاری بیماریهای تن  وذهن  نیز، ناشی از  مشکلات و عقده های  روان انسان میباشد. که  اطبٌای علمی نیز،  تغییر ماهیٌت روانی  ناخودآگاه بیمار را برای شفا  یافتن مؤثٌر میدانند. پس  طالب شناخت نوع بیماری بیمار هستند. اگر که  بیمار  خود نیز  بخواهد  شفا  بیابد وهمکاری با روان درمان خود کند.  و بهر  قیمتی که  شده باید  بطبیب خود  ایمان و اطاعت  داشته  باشد. که  در باوری بیماراز مقام پزشک شفایش بیشتر  است. مانند چندین وچند مدرک  تحصیلی و تخصصی، که  اطبٌا در مطب  خود بدیئار آویزان  میکنند.  واولیای  الهی با آثار  قلمی و بیانات  گفتنی، وذکر مراتب احوال  شهودی  خود،  سالکان خویش را اعتقاد  بیشتر بمقام الهی خود میدهند. تا  سالک  خود نیز  بخواهد بچنان  مقامات الهی  پیر برسد.

تزکیه  نفس

برحسب  رایج عرفا پاکسازی روان یا نفس امٌاره،  از عادات بشری و عقده های عقیدتی و بیماریهای خرافاتی  مذهبی وقشری است .که  تخلیه و تجرید نیز  گفته میشود. ولی  تزکیه در  مفهوم بالاتر ودرست تر، (کاندیداتوری) روح سالک در شایستگی برای مقام شهودی بالاتر نور قاﺌم است. که  مقام شهودی پنجم مصطفوی سالک شایسته را  بمقام عرش رحمان کاندیدا مینماید. که گاهی( تذکیه) گفته میشود در هر حال  پیشرفت  شهودی  وکمال روحی تنها با  درچه  پاکسازی نفس  حیوامی  انسان  سالک میباشد. که  چون سالک بنور قاﺌم و عرش  رحمان رسید، وتولد دوم  الهی  خود را یافت، هم مقام  پیامبر اولی  العزم  خود برای  چند سالک  احتمالی پیامبری میگردد، ومحمد زنده ای میباشد. گرچه  اکثر شاهدان  نور قاﺌم با مرگ قبل از  مرگ ، مستقیما  قیامت روح از نوع بشری  بآینده نوع فوق بشری  خود  میروند. وآندکی برحسب داوری  الهی، که شایستگی  تعلیم سلوک الهی  دیگران دارند،از  خواب  مرگ بیدار میگردند. آنگاه کامل  الهی از  منابع  عقلی و الهامی عرش  رحمان استفاده  میکنند. که چگونه هدایت سالکان خود کنند. واولیای  الهی  در بازگشت  بخلق، همچنان تحت کنترل و  تدبیر و اداره فکری واحوالی، و حتی کنترل  تن آنان در اختیار  مدبٌر الهی خود  میباشد. لذا  کلام آنها  کلامی  الهی  است. حتی  اگر  بقول  پیامبر اتفاقا  خطا بگوید ،از  نظر الهی  درست است. در  تذکیه و کاندیدا نمودن روح سالک بوسیله مقام  (صورت مصطفوی)  و یا روح  پیامبر اولی  العزم، پیشنهاد نجات هم اکنونی سالک میشود. وچون سالک در( حدٌ لازم وکافی) از نظر داوری الهی  پاکسازی روان کرده، که حتی  با کمتر از ده در صد میباشد، بنجات با شهود قاﺌم میرسد. پس  اولیای  الهی  متفاوت در  درجه  پاکسازی  هستند. ومراتب  مدبٌر الهی و الهامات  متفاوت دارند. تزکیه نفس از صفات واز  عادات در سالک، آغاز از  مرحله ( اجتبای) الهی  او است. که  خداوند اورا بسوی  خود جذب  نموده،  گوﺌی با قلٌاب ماهیگیری روان  سالک را صید  کرده  بسوی  خود میکشد. روح  سالک  پس  از   اجتبای  الهی،  بمرحله شهود مرتضوی  و ( ارتضای) الهی میرسد، که  اولین  مدرک  نجات  روح سالک از نوع بشری است. ولی پس  از  مرگ  طبیعی  بدان میرسد. تا روح  سالک با پاکسازی و تزکیه  بیشتر  بدرجه بالاتر از درجه شهود مصطفوی  میرسد، که  هم اکنون  بتواند بشهود ششم نور قاﺌم  برسد. ولی با مرگ  قبل از مرگ، و باراده خود سالک، و پذیرش  خداوند خواهد بود. آنگاه  مقام و درجه  (اصطفای الهی)  وبرگزیدن روح  سالک برای عوالم  الهی  جبروت  اول، که هم اکنون بنور  قاﺌم، و یا  برخی از شاهدان قاﺌم ، بعرش رحمان معراج محمدی خود  مینمایند .وقتی  که  مورد ( انتخاب)  الهی  بخاطر  خوبی او میباشد. گرچه  باز از ٣١٣ کامل  الهی   ولایت  محمدی  که همیشه  زنده  در جهان هستند یک کامل حسنی وامام زمان عصر  خود که زنده باشد انتخاب میشود. وپیر کامل  مقام  حسینی همه مقامات  پنج  تن آل  عبا را دارد. لذا یکی  از آنها مورد انتخاب  الهی،  برای  رهبری سلوکی  دیگر  کاملان الهی و در  عوالم  الهی میگردد. که  مقام حسنی  شهود دوم  سالک است.  که  همه  ولایتهای ششگانه  برخی از این شهودهای  مقدماتی اولی  العزم  خود را دارند .  و انسان  کامل بازگشته  بخلق  تا زنده  باشد، برای خدمات  الهی  خود در تربیت  سالکان خویش،  دریافت  الهامات  لدنٌی دارد،  خود ثواب و پاداش بیشتر  الهی  میباشد، که  (ذخیره  آخرت)  او  میباشد.  که تو.لد  فوق بشری یا در فصل  نوعی باز  بالاتر، و با عقل  وکرامات بالفعل و بالقوٌه بالاتر از  دیگر متولدین  نوع فوق بشری  خواهد بود.  که  زودتر  وراحت تر با ولایت  هفتم مهدوی  که از ٥٥ قرن دیگر  آغاز  میگردد، بنور  رحمکان وشاید بعرش ربٌ  برتر از رحمان برسد ، که نامی از او نمیدانیم. که  چهارصد هزارسال  بهشت سوم  انتظار عرشی خواهند داشت. ونیازی  بتولدات نوع بشری بجهان ندارند. مگر با  ظهور ولایت باز برتر، ومهدی  موعود بالاتر،  که  معلم و مربٌی الهی ارواح افراد  نوع فوق بشری  ونوع بالاتر از  فوق بشری  شود.

تسبیح

سبحان الله  گفتن، و پاک  دانستن خداوند از امور  مادی و بشری و همه  صفات مفهوم انسان است. وتسبیح از سباحت و شناکردن سالک، در  بحار  بحرانی و دریاهای  احوالی پر  تلاطم وامواج تغییر دهنده ،که  سالکان  در دوره  سلوک  دارند. ودر افکار واحوال و شهودی  خود دارد.  که  تنها سالک اگر  در کشتی  ولایت  بمعرفی  خداوند باشد، که  اصطلاحا  پیر  الهی   نوح  کشتیبان  او  باشد. که میتواند پس از طیٌ مراحل  تخلیه  وتحلیه  وتجلیه های الهی،  بساحل  أمن نجات از  نوع بشری  ومعصومیٌت و  مصونیٌت  از هر خطر قهقراهای  کارماﺌی  بجهان  برسدد. سالک با  دریاهای جلال و عظمت حقٌ، مدام  اذکار  توحیدی  دفع  شرک  احتمالی  دارد. که با وسیله  الهی  بجای  خداوند نادیده  الله  ورحمان را  تکرار مینماید. مانند  اذکار  فاطمی  معروف، چون  سبحان الله.  که  سالک بزبان  حال  بخداوند و وسیله  الهی خود میگوید،  که  تسبیح و سباحه  و شنای در دریای   احوال  مینماید. که  مقصدش  خداوند است. ونه اینکه  وسیله  شهودی  خود را  خداوند بداند. و معمولا  تکرار  تسبیحات  توحیدی وبا بند تسبیح میباشد. که  همه  ادیان  سلوکی دارند. و نیز برای  اذکار توصیفاتی هست. که  تسبیح را نصف پیمان و لا اله الاٌ الله، و رفع حجاب ها برای رسیدن  بنور  خدا است. ویا  حمد و الحمد لله یا سپاس  خدا در  هر مرحله  شهودی  که سالک هست. وبرای  هر داده  تازه ای  از  خداوند سالک  سپاس دارد. و این  اذکار در رسیدن یک روح انس انی  بهر  مقام  برتر شهودی  تکرار مینماید. که لا اله الاً الله، یعنی خطاب بوسیله الهی  مینماید  که الهی  هستی  ولی  الله نمیباشی. که  نه  فقط  بعرش  رحمان نیز  گفته  میشود ،که مبادا  تصوٌر  رسیدن  بخداوند رحمان نماید. چه  رسد که تصوٌر رسیدن بالله نماید .که  بفرض  محال  در أبدیت  کمال  روحی ، که  بخداوند الله  ربٌ الأرباب  و روح الأرواح  رسید، که  شهود نور الأنوار باشد، باز  این  اذکار  توحیدی را تکرار  مینماید. که  میگوید الله  نیز  اله  هست ،ولی  هنوز  خداوند (هو) بیرون از  هستی  ها  نمیباشد. زیرا الله  خود  صادر  ومخلوق  اول  خداوند هو میباشد.  که  پروردگار  افراد مخلوقات  تمامی  انواع ،از  جمله  انسان تا خداوند الله  میباشد. و سالک  با هر  شهودی، و لقای  هر مقام  الهی  این همانی  آن مقام  الهی را  پیدا  مینماید.  که  اینک  شاهد نور قاﺌم این همانی  مقام اورا  در بازگشت  بخلق  برای  چند  سالک  خود دارد.

تسرمد  اوقات

سرمدی  شدن جاودانگی و آبدیٌت  بی پایان، و نیز جهان الهی بدون  ساحل و بی پایان و حدود میباشد. وبرای  کاملان الهی (اوقات) جمع  وقت در احوال ئ درسالکان که  بمراتب شهودی میرسند هست. ویا سالک و کامل در توسٌلات شهودی و عبادی  خود غرق  میگردد، که  خود را  در میان نمی بیند. و چنان وجد و( یافت و وجدان) تازه  مییابد، که  در توحید و شهود و داده ای تازه میرسد. که  از  سطوح عقلی و الهامی بالاتر الهی مورد  ارتباط  با  مراتب  شهودی میباشد. که  کاملان  ولایت  محمدی  از سطح عقل عرش رحمان  معقولات  رحمانی و الهامات  لدنٌی  دارند. وحتی  کاملان  الهی  زنده  محمدی  نیز  بین  خود در این   درجات  الهامی  متفاوت  هستند.  زیرا متفاوت  در درجه  پاکسازی  روان میباشند.

تسلیم

رضایت و گردن  دادن و  پیمان و تعهٌد  نمودن است.  و اسلام  واقعی یک  مسلمان همان  تسلیم سلوکی سالک  بولیٌ  الهی او  بمعرفی  خداوند  میباشد. و واگذار  کردن  آینده و اکنون  بشری  خود، بخداوند ووسیله  الهی  خویش وتوکٌل  کامل بوی  میباشد. که  از نظر خود پیشتهاد  ونظر و ترجیحی  ندارد. و هر آنچه  هست ومیشود را،  سالک  از خداوند و شایسته و مفید  خود میداند. که  همه داده ای الهی هستند.  قبول  قضا وقدر الهی  خود،و تصمیمات  الهی  وقدر ئ قدرتهای خود، که هرسالک را بشهود تجلٌی الهی  تازه ای میرساند. و أصل رضای سالک ، رضای الهی  می داند و اعتراضی نمی  کند. و یکی از  عالی ترین درجات  یقین در سالک است. و  مسلمانان  قشری در تسلیم الهی  نیستند. که  در تسلیم  نفس امٌاره  خود، و یا بدتر که در تسلیم  نفس وروان آخوندی  مذهبی  فاسدی  میباشند، که  مشرک  و شریک   ولایت  خدا و اولیای  خدا  میباشد. که  بدترین جهنٍم جهان را  در  کارماها دارند. که  بقول  پیامبر حتی اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم باشد، در قعر  جهنٌم وبدترین  قهقراها در صورتهای  نوعی دارد. و باز  بقول  پیامبر، مسخ  میمون  وخوک بهترین  بخت آنان  خواهد  بود.  تسلیم توحیدی و  سلوکی  آن است، که   انسان  ندیده  وجود  خداوند را  قبول دارد.  ودر تسلیم تصمیمات او میباشد. بعکس  ایمان علمی ومادی، که  علما اول  می بینند بعد باور  میکنند. ولی  در  تسلیم  بخداوند و سلوک ، اول  باور دارند  بعد می بینند. زیرا  آینده  نیامده  خود را  می بینند. در  تسلیم  سالکان عملا جهش بمراتب برتر رفتن است. وقتی  انسان ندیده باور  کرد، و سپس  دید و شهود نمود.  تسلیم با تعظیم را  که  سالک خود را در هدایت حق  بداند. پس تنها  کوشش در انجام  وظیفه مینماید. و تسلیم را نیز  درجات  میگویند. مانند  تسلیم  بپیر و تسلیم واعتقاد بالوهیٌت  وی،  که  در رؤیا از خداوند  دیده است. علم الیقین دارد ومنتظر  مراتب شهودی عین الیقین وبچشم و عین دل دیدن، تا بمرحله  حقٌ  الیقین برسد. که  بخلق پیامبر گونه باز  میگردد.  قرآن  از  تسلیم  کامل میگوید، که  (سلٌموا تسلیما) میگوید. که  در سالکان صادق  و عاشق هست.  ولی دیگران  همراه تردید و دودلی میباشند. گوﺌی  تعارف  میکنند، ویا از  ترس تسلیم  میشوند. وتنها نظر پیر  الهی بمعرفی خداوند را  ملاک اعمال  سالک می باشد. که او  محمدی  زنده و قرآن  ناطق سالک  است ،و کلمه  الهی میباشد،  که کلام او کلام   خداوند  است. برای  تسلیم نیز مانند  همه  اعمال سلوکی درجاتی  در معنی  قاﺌل  هستند. که آنچه از  خدا رسید، چه  الهام و شهود بدون  تردیدی  بعقل  بشری خود میپذیرد. زیرا  مراتب الهی با  منطق بالاتر شهودی،  و آن در ولایتهای الهی  بالاتر است. که  مکمٌل  یک دیگر وتوضیح و تفسیر  میباشد . ونه تکذیب وردٌ  آنها.

تسویه

ساختن ومستوی ومنظٌم کردن، که  خداوند بدست  خود انسان و هر موجودی را ساخت و تسویه نمود. یا  جهان را  ساخت. ویا  در کاملان  الهی در شهود  هفتم بر عرش رحمانی  خود مستوی و استوار  گردید. که  تنظیم و اداره  مراتب زیر  دست را  میکند. که  منبع  هر الهام کاملان  الهی ولایتهای  ششگانه میباشد. وچون  خداوند بدستان  خود ساختن را، چون ساختن  هر أمر بشری میدانیم. پس  استعداد انسانها، که قبول الهام و احوال ومراتب شهودی ونور الهی پیدا  میکند. چون  ساخت دستان  خداوند است. که  آدم  افسانه ای ساخته دست  خداوند از  گل وماده، همان  تکمیل کمال هر انسان  بشری سالک  است. که  از  ماده و مجهولات آغاز  کرده، با معلومات و تحقیقات دیدنی های  شهودی و تجلٌیات الهی را  بحق، و پیر الهی را  از  مراتب شهودی و الهی میداند. که  نتیجه  مورد پذیرش و شایستگی انسان میباشد. که  دیگران  قشری و غیر سالک قدرت فهم  و میل  بقبول و تسلیم را  ندارند. پس اعمالشان  ساخته عقده های  روان  آلوده آنها، و یا  ساخته  روان بدتر آخوندی قشری بد دین میباشد. (آمر مستوی) مسطح  وصاف  بدون برجستگی های  مزاحم برای حرکت  میباشد. که  منتهای عدالت و اعتدال است.  انسانهاﺌی که  استعداد خود را اعتنا  نکنند، آنها را از دست  میدهند. که  حتی شهود های مراتب  الهی، بدون ادامه  توسٌل برای رسیدن  بشهود آخر  نور  قاﺌم، باز مورد فراموشی از  ذهن و از  ژنتیک  روحی انسان میشود. در ساختن مساﺌل دیگر عقلی  وعملی مطرح  است. که هر یک شرط  لازم را دارد، ولی شرط کافی نمی باشد. چه  در حرکت های روحی و فکری  و ذهنی،  و عوامل  تازه خنثی  کننده  تکامل  روح، و دیگر امور لشکریان شرٌ مقابل لشکریان خیر  وتکامل .

تشبیه

 مانند کردن چیزی نا آشنا، بچیزی که آشنای قبلی انسان میباشد. تمثیل و بمثالی  درآوردن هر أمر پیش  آمده است. یاکسی یا چیزی و صورتی، که  بعدا با تنزیه  وپاک و منزٌٌه شده از فضولات زاﺌد باشد. که  حقیقت باطنی هر أمر ظاهری  است، پس شبیه بهم  باشند. و با تفاوت ماهوی بین  آنها. تجلٌیات الهی  برای سالکان تشبیه بانوار الهی است. که  انوارالهی درجاتی در شدٌت و زیباﺌی ونظام  دارد. و  تجلٌی الهی  شبیه و تمثیلی برای  خداوند میباشد. گرچه  أصل نیست ولی  هدایت و شناخت بأصل میکند. که تعیٌنات  الهی، که  بعین و چشم در شهود دیده میشوند. امثال  شبیه مراتب  برتر الهی تر میباشند ،ولی همچنان خداوند نیست . و چیزی  نیز در مقابل خدا وجود ندارد. لذا تجلٌیات الهی نیز  الهی هستند، و شبیه  ومثال و تجلٌی و جلا و نورانیٌتی الهی میباشند. تا انسان شاهد انوار الهی چه درجه تکامل و چه برداشت عقلی بنماید. و در  علم و مطالب  فلسفی بین مفهوم  تشبیه و تنزیه یگانگی میدهند، که باز  مرتبه ای علمی هستند، ولی  مرتبه ای عینی  و شهودی و حقیقت  الهی خود  نمیباشند. زیرا اصطلاحا در  عین (هم عینی) است. که  تجلٌی ودیدن تجلٌی حقٌ وجود دارد.  اگر  شاهد تجلٌی الهی نمی تواند، این  مقام شهودی حتی  اگر عرش  رحمان  باشد، که می بیند تا  بفهمد یا  برداشت عقلی خود را بنماید.

تشنگی

شدٌت طلب  طالب از أمری که  بدان احتیاج دارد و محروم  است. چه  آب برای  رفع تشنگی و ادامه  حیات، و یا  تشنگی ادراکات  عقلی و الهامات  لدنٌی الهی، که  مشکل هر ذهن در  تردیدها و بن بستهای عقلی خود را چاره  کند . که  انسان  حاضر نیست جاﺌی که  عقلش بدان  نمیرسد، همچنان جاهل  بماند و  بگذرد. پس  نیاز بدانستن  حقایق برتر دارد. که  در هر تلاش علمی  وفلسفی و فرهنگی، بمطالب جدید تکراری و نشخواری میرسند. ولی  بمطالب جدید الهامی از  عقلهای  الهی، و یا از انسانهای فوق  بشری که هنوز بجهان نیامده اند نیاز دارد.که هزاران  برابر عقل  نوع بشری را  دارند. نیاز  سالک بشهود  برتر برای  رسیدن بحقایق شهودی و عقلی و احوالی فرشته گونه میباشد. در اعمال سلوکی نیز سرعت و کیفیٌت و عمق اعمال  عبادی و توسٌلات سلوکی، هرچه  بیشتر در  تخلیه و تحلیه نیاز بتجلیه های بیشتری  است، که نیاز بامدادات الهی  بیشتری خواهد داشت. که  عمیق تر بتواند فهم  مطالب خود  کند. یا  اراده  ترک اخلاق زشت خویش  نماید. تشنگی شوق سالک از  احوال نادیده ولی مفهوم انسانها هست.  که صوفیٌه در نهایت احوال تصوٌف خود ب(شطحیٌات) ومطالب نا مفهوم  دیگران  بر زبان  دارند، که  الهام  الهی آنرا  دارند. و آنرا  (حدیت قرب القرب) میگویند. که  گوینده آن غرق الوهیٌت و جلال و عظمت سوژه معبود  الهی سالک میباشد. و  تشنگی  سالک رفع شدنی نیست.  مگر بفرض محال در علم  ذهنی و عقلی و یا علمی و آگاهی شهودی بالاتر تا  بعرش رحمان توقف نماﺌیم. که  در  تولد نوع  فوق  بشری باز نزدیکتر بمراتب  الهی، آغاز  از پیر  مهدوی نمایند، و بعقل ربٌ مشهود  رحمانی  مهدویان و ربٌ نادیده عرش برتر  از  رحمان برسند. که هر بار هزاران برابر وسعت  عقلی و روحی و احوالی و الوهیٌت دارند.

تصفیه  و تصوٌف

صاف و صافی نمودن و صفا دادن  روان ناخودآگاه در سلوک  الهی، و انجام تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های الهی،  منجر بتقرٌب روح  سالک بمراتب برتر الهی است. که هر انسانی در هر حال انبوهی کمپلکس و عقده های  روانی دارد. که  همان عقاید  او شده اند. گوﺌی تمام عقل  و ایمان انسان  میباشد. که  درست هم باشد،  باز  حقیقی و الهی تر نیستند. که  بعدا در  تکامل  روح و یا در تولدات بشری و فوق  بشری آینده، بسطوح عالی تر از  عظمتهای الهی وجود دارد.  عقل کنونی  بشر را هر کس با آن عادت کرده  است.  و عادات خود  ضمن مشکلات روانی انسان غیر  سالک است . کمبودهای  لازم برای  تکامل روح،  و آینده دور از  جهنٌم کارماها، وبرای کسب بهشت تولدات  بهتر بعدی بشری یا فوق بشری، تنها  با  سلوک الهی و بوسیله مدبٌران مراتب  الهی صورت  میگیرد. نه  اینکه خود  انسان سالک  یا  پیر او  عملا پاکسازی و تصفیه و تخلیه روان کند. ولی  انسان با  هر  کاری خود سرانه، باز  از مراتب  الهی برای  پاکسازی بشکل طبیعی روان  میباشد. که  در حیوانات و اطفال و بی  خبران از  امور الهی همچنان تحت  تدبیر مدبٌران الهی  هستند، ولی  کند میباشد. که  سالک با اراده و عشق و ایمان و صبوری و شرایط  دیگر  لازم، گوﺌی  یک  شبه ره  صد  ساله میرود. که هفت هزار سال آینده  نیامده بشکل  تکاملات طبیعی را  در  خود ایجاد میکند. و تنها کاری که  سالک از پیش خود میکند، اینکه  کاری نکرده  باشد. پس در  خویشتن داری هرچه کامل  تر، و انجام وظایف سلوکی بدستور  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، میتوان باین درجه از  سرعت زمانی رسید، که  بر زمان   نیز غالب گردید وسبقت جست.  تصوٌف مجموعه عملٌیات تصفیه روان در  سلوک  الهی  است. که پیامبر در  مسجد و خانقاه  خود( صفه) ای برجسته داشت، که متوسٌلان  عبادی او بر آن  قرار  داشتند که قرٌه گیری  میکردند. و یا  سالکان که در عزلت سلوکی خود،  دور از  غوغای جهان مادی و بشری، مدام در توسٌل و تمرکز ودر حضور  ذهنی  پیر  خود که محمد  زنده  بمعرفی  خداوند در رؤیا میباشند.  آنگاه در هر  مرحله از سرنوشت های سلوکی هفتگانه، بشهود مراتب پنجگانه حجٌ عمره مقدماتی میرسند، که  هر یک بعمری در تولدی  بشری بدست  آمده اند. و هر بار نیز با مقام  پیامبری  بخلق  بازگشته بوده اند.و عاقبت  در تولد آخر در  ولایت  محمدی، ولی  نه در  پیوستن قشری  واسمی  بدین  اسلام،  بشهود  مثال وصورت  مصطفوی  و نور  قاﺌم با  مرگ  قبل از  مرگ و شهود عرش  رحمان میرسند. که اگر بازگشت بخلق و شایستگی پیامبری چون  خود محمد و علیٌ داشتند، تولد  دوم الهی پیامبرگونه با شهود عرش  رحمان، و با نام الهی  تازه،  وسرنوشت جدید  وآخر معصومیٌت و مصونیٌت خواهند رسید. سالک  رسیده بشهود  پنجم  روح  محمد، خود نیزصاحب عنوان  مصطفوی میباشد. و تصوٌف  ایرانی که  هزار واندی سال ادامه دارد، دنباله تصوٌف زردشت و مسیح و تصوٌف  محمدی  است.  لباس صوف  یا  پشم ارزان لباس  درویشان خود بخاطر  فقر بود، که اگر پشم  ارزان تر بود،  و اینک  گران تر است. با  دو  لنگ خشن، احرام عزلتگاه سلوکی برای  حجٌ أکبر نور  قاﺌم را دارند. که  همه کارهای خود را با  همان دو قطعه  احرام میکردند. وخود را  میپوشاندند. و نه برای  مردگان در دفن نمودن، که از دوقطعه کفن  لازم  میدانند.  تصفیه  دل  وروان با اذکار  توحیدی، هنگام  حضور ذهنی صورت  پیر الهی و مراتب شهود بعدی  است. که  ریاضت فکری  سالک است. و پاکی  روان بمعنی ترک خود بینی و خود  بزرگ  پنداری میباشد. که هرچه انسان  الهبی تر شود، تواضع و احساس فقر  مقامی بیشتر دارد. حتی بازگشتگان ولایت  مصطفوی که  الهامات  لدنٌی هرچه بیشتر داشته  باشد، ذخیره  آخرت و خدمات  الهی بیشتر  دارند. متصوٌفه  شاید در دوره  اسلامی رایج تر شده  باشد.که  هشت هزار سال پیش در ولایت  سلوکی  آدم  نخستین  اولی  العزم، بتوسلات بنور  حسینی و عرش حسنی، در تسمیه های  محمدی، میرسیدند. و کامل  الهی  شده  سالکان  متوسٌل  خود را  نیز  بهمان مراتب  شهودی خویش میرساندند. و یا  در ولایت دوم میترا  یا  نوح، کسب شهود دوم  نور حسنی  وعرش فاطمی  شیوا را مینمودند وهمچنان  مینمایند. که  بودا نور شیوا  شهود سوم و عرش  مرتضوی را رسید. و در ولایت  زردشت شهود چهارم  مرتضوی و پنجم عرش  مصطفوی رسیده  ومیرسند. که  در مسیح که  بشهود نور  مصطفوی  وعرش جبرﺌیل  گبریال روح  القدس رسید.  ومحمد وکاملان .لایت سلوکی  محمدی بنور  قاﺌم  روح  القدس و عرش  رحمان رسید و میرسند. که  همه کاملان  ولایتهای  الهی قبلی   همچنان  نسلهای  بالا آمده  بشری را،  در سلوک  وسیله  میشوند. و این  اسامی  در تسمیه  محمدی  است،  که ما نیز  بکار میبریم. یا همان  پنج  تن آل عبا  میباشند . تا نوبت  مهدی موعود سوشیانت سوم  زردشت، وموعود مسیح، و مهدی  موعود  محمد آخرین  کامل ولایت  محمدی، در ٥٥ قرن دیگر،  که بجای  نور  قاﺌم بنور رحمان  میرسد.  وبا  شهود  هشتم عرش  ربٌ  برتر  از رحمان بخلق  باز  میگردد، وولایت  هفت  و حتی  نوع  فوق بشری را  آغاز  میکند. که  تمام  متولدین  فوق بشری برای ولایت  مهدوی،  همین دارندگان  کنونی  نور قاﺌم میباشند.  تا آنان نیز  بنور رحمان برسند. که  از  هزاران برابر  عقل بشری،  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه تکاملی  دارند. که  آنها را ( چهار  بعدی) برخلاف  انسان بشری  سه  بعدی خواهند  بود. واز  ٥٥ قرن  دیگر نوع  فوق بشری  آغاز  در جهان  میگردد. و پیشرفتهای تن  وذهن و روان نوع بشری، در  تکامل طبیعی خود، که  داروین  میگوید، مقدمات آفرینش تن  نوع  فوق بشری،  با هزاران  برابر کرامات بالفعل و  عقل  و تفاوت درصفات حیاتی بیشتر خواهند  شد. که  نوع بشری کنونی، برای نواده های  آینده بشری  خود، در  حکم  میمون در عقل و ظاهر خواهد  بود. که  اکنون نیر اجداد دور ما، مانند  انسانهای( ناندرتال)  صد هزار سال پیش انسانی با گردن  خمیده بوده. و یا  میمون نما و سیاه  پوست. وبالأخره  انسان  وحشی بداﺌی در جنگل بوده، که  انسان فوق  بشری این چنین بنوع  بشری  نگاه  میکنند. پس  بشر را  در باغ  وحش میگذارند، که  اینک آدم کشان را  در زندان أبد  میگذارند. چون  حیوانی  بشری  هستند و نه  انسان بشری. که  چون  سالک با عقل  ایدآلیستی حقیقت جو و خدا جویان،  حقیقت  خود را در سلوک  الهی خواهند دید. در دوره  اسلامی که  محمد اولین صوفی صافی بود، و خود  قریش نیز زردشتی الأصل بودند، و در  کعبه که  چون (کعبه  زردشت) در استخر  فارس ونقاط  دیگر،  محمد  دوره  سلوک واوم و هوم خود را  گذرانیده، و( امٌی) کامل  گردید . ونه امٌی  بمعنی بیسواد.  و بقیه  مردم  قریش (بنی  امیٌه)  بودند. که  قشری زردشتی ومشرک  بودند که  اوم نمیکردند تا امٌی  شوند. و پیامبر  بتحقیر  آنان را  فرزندان ( امیٌه) گفت. و محمد خود  ولایت  ششم را ، با کشف  نور قاﺌم  وعرش  رحمان، تصوٌف  برتر  خود را  آغاز  کرد. که  (تصوٌف  ایرانی) و آریا شدن  میخوانیم. ولی  پس  از محمد، آخوندها  و دنیا  پرستان مسلمان ظاهری  شده، از  ولایت  سیاسی محمد در خلفا  و  با  ولایتهای  هر فقیه  سفیه سنٌی،  وبعدا  مذاهب فقیهان سفیه شیعی، ولایت  سلوکی  محمد را در علیٌ وکاملان  الهی  شده زنده کنار  گذاشتند ونکذیب کردند. ( ولایت) ریشه  فارسی ( واله) شدن  در عشق ورزی سلوکی است. که  سالک  با  پیر و هر وسیله الهی  خود بمعرفی  خداوند این احوال را دارد. تا  خود را در  میان نبیند.  و مولا  علیٌ برای همیشه سمبول ولایت سلوکی  محمدِی و صوفیان  دوره های  اسلامی  با  محمد میباشد.  و شهود  چهارم مرتضوی نیز  سمبول  روح  علیٌ میباشد. که  هر کامل  الهی ولایت  محمد  و علیٌ،  نیز  خود  محمدی  زنده و استقلال کامل و تفویض  الهی برای چند  سالک خودرا  دارد. که  قرآن  ناطق سالکان  خویش میباشد. و بقول  محمد همیشه ٣١٣ ولیٌ  الهی زنده روش  سلوکی  برتر مصطفویان  شاهد  عرش  رحمان را در  جهان   وجود  دارند. که  یکی  از آنها بمعرفی  خداوند، برای  رساندن چند  سالک خود بعرش  رحمان کافی برای  رسیدن سالک است. پس  طریقتهای تصوٌف فراوان بوده و درجاتی متفاوت شهودی . الهامات لندنٌی  دارند. مادام که  یک  کامل الهی  زنده در  طریقتی وجود داشته باشد، آن  طریقت الهی است. و الاًٌ با  نداشتن  کاملی  زنده بازگشته  بخلق، آنگاه   خانقاه  وطریقت  آنان، مانند  دیگر مذاهب  قشری شرک آمیز خواهد  بود. که  تقلید وتوسٌل از میٌت، انسان بعنوان سالک را بخداوند نمیرساند. و آخوند و سیٌد وتوصیفات روحانی فریبنده میباشند. که  با عمٌامه گوﺌی نوری  بر سر داشته  باشد . بلکه  درویش یک  لا  قبا،  با  خود فقری  است، که  غنای  او ثروت  عقلی و شهودی و احوالی او میباشد. که  باید  خداوند بطالب  لقای  الهی  در رؤیا  بوی  معرفی  نماید. در قدیم قبل از  محمد، در ولایتهای  بودا و زردشت ومسیح  نیز تصوٌف  رایج بوده است.و عرفان را  در شهر ( اورفه) در  ترکیه  کنونی چون ( قونیه) مرکزیٌت داشتند. ویا شهر  صوفیه ونام  صوفیا  فراوان وجود  دارد.  مشکلات اجتماعی   و سیاسی جهان  اسلام، طریقتهای سلوکی  صوفیٌه را مانند ایران، بزیر زمین و در  شکل  مرموزی کشاند. مهم  عزلت سلوکی سالکان  است، که  با سلوک الهی بنام  تقیٌه و تقوا میباشد. ولی نه  در تلقین  میٌت  هنگام  دفن . تاریخ سیاسی طریقتهای تصوٌف در  جامعه اسلامی، ربطی بحقایق سلوک سالکان  امروز  ندارد. که  سالک جز  پیر کامل  خود بمعرفی خداوند کسی را  نمیشناسد. که اورا تقلید و اطاعت  دینیدر سلوک  کند. و الگوی  خود  قرار  بدهند. و  (ناسکان)  پارسایان صوفی  هستند، وکاری بنام مکاتب  و ظاهر لباس و کلام  آنها ندارد.  سهروردی نقل  میکند، که  صوفیٌه  صدر  اسلام چون  حسن  بصری، ویا  در خراسان که  فراوان صوفی  بودند، که نام ( اشکفتیٌه) داشتند. یا  شگفت  آوران که با تجلٌیات والهامات  الهی بودند. و یا  در شام نام (جویعیٌه)  داشتند یا  گرسنگان .  صوفیٌه و اولیای  الهی  زنده بخاطر  تقیٌه، وبا  تفاوت سطح عقل مختلف  انسانها، هر در مکان و هر  عصری بنحوی اظهار عقیده  میکردند. که  سراسر در تقیٌه و سمبولیک میگفتند، تا کشتار آخوندهاتی  قشری  نشوند. والاٌ براحتی  مورد  تکفیر آخوندهای  سنٌی یا  شیعی، وتا کنون میشوند وکشتار شده اند. ولی  هر کامل الهی از  لحاظ معقولات لدنٌی و الهامی سطوح  شهودی  والهی خود را دارند. که  در کاملان  الهی  یکسانی  شهودی  دارند، ولی  یکسانی   عقلی  و الهامات  الهی  و درجه  پاکی  روان  ندارند. که  هریک ودر  هر عصری  مناسب زمان  خود ونیاز سالکان با خود ،وقابل  فهم  جامعه  خود، احوال  الهامی و عقلی از خداوند دارند. گوﺌی بموازات پیسشرفت تمدٌن  مادی، تصوٌف  نیز پبیشرفت  عقلی و اخلاقی دارد. زیرا  تمدٌن  مادی عملا دشمنی با اخلاق  الهی و حتی با جمع و آینده روح بشری دارد. زیرا  اخلاق شخصی و تکبٌر آمیز خود را دارند.  پس  تصوٌف را سراسر آداب و رفتار  نیکو گفتند. و تصوٌف را (ملازمت کتاب و  سنٌت)  گفتند. نه  کتاب قرآن عثمانی، که  پس از  پیامبر نوشته شد.  بلکه (کتاب  خدا) همان  سلوک  الهی وظیفه  مکتوب  ومقرر قبلی  الهی  برای  هر  انسان  میباشد. و سنٌت  پیامبر عادات  او یا احادیث دستکاری  شده  او نیست. بلکه  پاکسازی است.و( سنت بدون تشدید نون) یعنی  مقدس شدن بروش  سلوک الهی  بوده و هست. که  در زمانهای دیگر نه  عملی ونه  ممکن است. ونه معنی اختیار وتفویض الهی  برای اولیای و  استقلال  الهی  آنها  میماند. و کاملان تا زنده هستند،   تفویض اختیارات الهی  برای  سالکان  خود دارند. که  پادشاهان  الهی  زنده روز هستند. و دستورات پادشاهان در  گذشته ها ،بدون تأیید فرهمندان با فروهر  الهی  اجرا  نمیشد.  عرفا هر کاری  که برای سلوک  فضول و زواﺌد  و قابل  دفع  میدانستند، پس  تصوٌف را ( ترک  فضول) گفتند.  تصوٌف تنها سلوک  الهی و  بحث وکلام واجب الهی،  درباره شهود  تجلٌیات الهی تا قاﺌم است.  ونیز روش  پاکسازی روان  از عقده ها و عقیده ها  میباشد. تا  خداوند بعدا چه  حکمتهای جدیدی بکامل الهی  الهام بدهد.  تمام گفته های  انبیا و کتب  مقدٌس منسوب  بآنها، سراسر در  معنی سلوک  الهی میباشد. و بدون برداشت  سلوکی، حتی  اگر  اتفاقا درست برداشت  غیر سلوکی  شود، بقول  پیامبر باز  نا  درست است. حتی  اگر پیامبران  هم  گفته  باشئد. ولی  اگر مطلبی مجعول که  بپیامبر نسبت داده شود، اگر بقرآن یعنی قرٌه های  شهودی دوگانه  محمد، و نهایت مراحل  سلوک مصطفوی. و نیز ب(سنٌت یا  عترت) که  همان  سلوک  الهی میباشد، و  سنت و تقدٌس انسان  است، باید تطبیق نماید. و عترت اولیای  الهی زنده  هر زمان،و فرزندان  الهی و محمد، و سادات  حقیقی میباشند. آنگاه  چنان  مطالبی درست است. واگر  قابل  تطبیق  قرآن وسنٌت وعترت  نبود  باطل  است،  حتی  اگر  پیامبر نیز  بالفعل  گفته باشد.  که  بقول  محمد باید آنرا بسینه  دیوار  کوبید. و هر  پیر الهی  محمد  زنده  و بمعرفی  الهی  بسالک، هرچه  بگوید  درست است. حتی  اگر  اتفاقا   نادرست  گفته باشد. و در داوری  الهی خاص سالکان ولایت  درست  است.  زیرا  در سلوک الهی اطاعت  مهم است،  ونه موضوع  مورد دستور  برای  اطاعت .که پیر کامل  قرآن  ناطق  سالکان  خود، و کلام  او  کلام  خدا است،  که  کلیم الله  میباشد. که  برای  سالک پیر الهی بمعرفی خداوند  نخستین  مقام الهی  حسینی و ربٌ مربٌی سالک  میباشد. و بقول  فردوسی  چو  فرمان یزدان چو  فرمان  شاه الهی .

تعظیم

عظیم  دانستن  وکوچک نشان دادن انسان نسبت  بمراتب بالاتر از  خود. که  سالکان پیر الهی  خود را  تعظیم،  و رکوع  وسجود بخاک  افتادن دربرابر پیر الهی  دارند. گرچه  برای عبادت نبوده باشد که خود تعظیم  عبادت سالک است. که  بمقام الهی  پیر اذعان دارند. وسالک  در حضور ذهنی پیر،  عملا این  خضوع و رکوع و سجود را با چهره پیر  دارد. که  بدون این وسیله  الهی برای  خداوند عبادتی نخواهد بود. و بقول  پیامبر عبادت  بدون وسیله الهی، هر دعاﺌی بصورت  دعا کننده کوبیده  میشود. زیرا بصورتهای حقیر  مسخ  شده خواهند رفت. وسیله  الهی را تنها خداوند بسالک  طالب لقای  الهی کرده  ووسیله این  لقا را در رؤیا  بسالک  معرفی  مینماید. و نه باهر آخوندی یا سیٌد و روحانی نما  تسلیم کند و تعظیم نماید. که آنان نیاز بپیروان جاهل برای خرسواری بیشتر از آنها دارند. که مال وناموس آنها را غارت  میکنند. که  ریاست  وجاه طلبی خود را  میخواهند ادامه  بدهند. و یکدیگر را  نیر بقول  پیامبر لعن  وتکفیر میکنند، که آمریکاﺌی و انگلیسی  میخوانند، که  خود أن  چنان هستند . و آخوند کمونیست تحفه ای جالب  میباشد. حتی  اگر  ندانسته باشند،  انگلیسی انبلیسی میباشند. چه  سنٌی باشند یا شیعی و یا  مسیحی و  یهودی  و زردشتی. که هر کس تاریخ حکومتهای  دینی مسلمان، وتاریخ  اسلامی  خلفای هر زمان را مطالعه کند،  و اخیرا نیزحکومتهای هر  ولایت  فقیه شیعه وقیح و قبیح را بچشم می بینیم، که  صد رحمت  بابلیس در توطﺌه  و دروغ  پردازی های آن.  در تعظیم  وعظیم  دانستن پیر  در شهود نور  قاﺌم،  عظیم ترین نور الهی  میسٌر نوع بشری،  شهود  کاملان و اولیای  محمدی میباشد. ولی  نور عرش رحمان ربٌ  النوع فوق بشری را، اکنون نور اعلا باید  گفت. که نور قاﺌم  عظیم است. سالک تعظیم  پیر را  عملا تعظیم بمقام  حسینی اسماء الله برای خود  مینماید. که  انسان حتی  در مطلق أبدیٌت امکان داشتن  انوار الهی نمچنان بنور  الله نمیرسد. ولی  تعالی  یک  روح  که از نوع  بشری  بنوع  فوق بشری  برسد، پس از شهودهای  مقدمانی و تجلٌیات میسٌر  نوع بشری میباشد . ( وقار)  الهی داشتن و تعظیم بپیر الهی  در سلوک است.  اگر خداوند خود بطالب  وسیله الهی معرفی  کرده  باشد. سالک  اظهار کوچکی و خاری و خاکی  بودن، در برابر پیر  الهی مینماید. وهمه  دستورات  سلوکی اورا  میپذیرد، و چون وچرا نمی  کند. که  اولیای  الهی  اصحاب العزام هستند، که چون  پیامبر اولی  العزم  خود بشهود  عرش  رحمان رسیده اند، و کاملان  محمدی تنها  بعرش  رحمان میرسند، و محمدی  زنده برای  سالکان  خود میشوند. و سالک  از  خود  اختیاری  نمی  شناسد. که آزادی  خود را آزادانه در اختیار پیر الهی خود میگذارد. تا وقت  مرگ ویا  در مرگ  قبل از مرگ این  سر سپردگی را دارد. و چون  بخلق بازگشت پبر الهی او، اوٌلین  تأیید کننده مقام  الهی وی  خواهد  بود. که اورا برادر خود میخواند، که  قبلا  بنده او، یا حتی  عنوان زن داشت ولو  مرد  باشد. که معمولا مانند زنان  مطیع مرد خود میباشند. و ازدواج  با پیر یعنی  زوج  وهم نشین او شوند.  ازدواج جنسی را آخوندها خود را  نماینده خدا میدانند،  که عقد  شرعی  واجازه  الهی بمرد وزن میدهند، که اولادشان  حلال  زاده باشد. و پیامبر  دشمنان ولایت و  سلوک  الهی را  حرام زاده  میگوید. حتی  اگر  آخوندی مادرش را برای پدرش صیغه  عقد خوانده  باشد. که این مراسم  برای اجتماع و برای  عرف و  قانون  خوب باشد، باز الهی  نیست. آخوندها خود  حرام زاده هستند ، چگونه کسی را با  چند  کلمه بی  معنی وغیر مناسب در هنگام عقد، نسل آینده را حلال  زاده مینمایند.

تعلٌق

معلٌق و آویزان بچیزی  شدن، که  سمبول دلبستگی و علاقه انسان را بموضوع مورد  تعلٌق نشان میدهد. که  هر  غرقی خود را ببند نجات متصل میکند. و علاﺌق  مادی ونوع بشری از مال ومنال و مقام  اجتماعی، و لذٌتهای مختلف کاذب، انسانها از  بزرگ پنداری خودف و علاقه  روح انسان  غیر  الهی بزندگی نوع  بشری، و عمر دراز خواستن نشان میدهد. پس  گناه بیشتر و عمیق تر سقوط در حقارتهای نوعی نسخ ومسخ  بدتری پس  از  مرگ دارند.  که  تکرار گذشته ها را  در آینده ها میکند . تا دوباره و حتی  صد باره با تکامل  طبیعی بنوع بشری، وهمین  سلوک الهی  تا  نورقاﺌم  را باید انجام بدهند. که  فرمان  کن  فیکون  الهی از أزل  تا أبد برای  نوع بشری  است. که  روح  هر أتمی  زمانی از  نردبان  انواع جمادی  وگیاهی  وحیوانی و فصول  نوع بشری، باید ببی  نهایت  انواع فوق بشری و در همین  جهان را  خواهد داشت. چه  در کره زمین یا کرات  دیگر. که  بازگشت همه  بسوی خداوند است. سالکان  شاهد عرش  رحمان، در مرحله دوم شهود عرش رحمان( دنا  فتدلٌی و قاب  قوسین او أدنی) دارد که  چنان نزدیک بعرش رحمان  میشود، که  زیر پای  خود را خالی و تاریک می بیند. که  گوﺌی متدلٌٍی و آویزان بعرش است.  که دلیل معصومیٌت و مصونیٌت الهی شاهد را  در بازگشت بخلق نشان میدهد. و حتی گناهان  سابق  او تبدیل  ثواب  میشود. و اعمال ممنوع  قبلی  آنها ، از آن پس ببعد مجاز  وحلال آنها میگردد. زیرا با عقل  الهی هرکاری را  میکنند که  دیگران آن اعمال را  گناه  میدانند.

تعهٌدات نفس

هر نفس وکسی یا روانی، در هر تولد بشری و در سلوک الهی  با ولایت  الهی میسٌر خود،  چون بنور تجلٌی الهی  آخر خود  رسید، (عهد الستی) با آن  دارد. که در تولد  بعدی با تجسٌم انسانی این نور   باید  تسلیم سلوکی  شود، که  بنور تجلٌی برتر ئسیله الهی خود نیز  برسد.  زردشت  با نور  مرتضوی بعدها در تجسٌم انسانی  نور  مرتضوی خود که  مسیح  بود تسلیم  گردید. که  میگویند پادشاهان  ایرانی  در تولد  مسیح حاضر شدند، چون  ستاره اورا  دیده بودند.  که  شهود ستاره درخشان  شهود نوری  مسیح  بوده است. و روح  زردشت و مسیح هر  دو، در تولد باز  بهتر بشری، در ولایت  مصطفوی وبا عقل و  کرامات  بالفعل و بالقوٌه بیشتری بودند، که  بتجسٌم  نور شهودی  قبلی  خود عهد وتعهٌد ،  تا  باز  عهد الست  دیگری  با نور مصطفوی داشتند، که  در تولد بشری  بعدی وفا  کنند، وتسلیم  تجسٌم انسانی  مقام الهی  مصطفوی گردند. و محمدی  زنده مانند محمد اولی  العزم  خود، در زمانهای  بعدی تسلیم سلوکی شدند. که  روح  مسیح در صورت بشری  علیٌ، و روح  زردشت پس  از  کمال  ولایت  مسیح، در صورت  انسانی  امام  سجٌاد تسلیم  گردید. وبا  محمد بنور قاﺌم رسیدند. که  باز  عهد الست  دیگری  با نور  قاﺌم  دارند  که  با تجسٌم  انسانی نور  قاﺌم، در مهدی  موعود  یا هر مهدوی  کامل  بمعرفی  خداوند بنور رحمان نیز برسند .که  باز  عهد الستی  دیگری دارند، که  در تولد  فوق بشری بهتر  بعدی،  با تجسٌم  انسانی صاحب نور  رحمان تسلیم  گردند و لبًٌیک   بگویند. تا باز  روح  مهدی  ومهدویان  کامل   عهد الست  وپیمان خود را با تحسٌم  انسانی  نور  شهودی  رحمان لبٌیک  بگویند. والاً همه  کرامات  قبلی از دست آنها میرود، و دوچار  کارماها  وتجدید  گذشته ها در آینده ها  خواهند شد. و تا أبد  این جریان فرمان کن  فیکون  تا  شهود  بفرض  محال از  نور الأنوار الله ربٌ الأرباب  را برسند.  که  پایان  وظیفه  الهی  است . که  قطعا  آغاز  یک  وظیفه  برتری  از خداوند (هو) خواهند  داشت .  صوفیٌه متعهدان نفس را که  بحق  رسیده اند، یا همان  شهود آخر  نور  تجلٌی قاﺌم  در ولایت  محمدی میگویند .

تعیٌن

یا تشخٌص ومشخٌص شدن وحتی بصورت شخصی  درآمدن، یا  مقام  روحی وپیدا شدن امور  نامرﺌی الهی  میباشد.  دیدار مراتب شهودی  بعین الیقین و بچشم دل در سالک( تعیٌن) آنها است. که انوار الهی را معیٌن ومشخٌص دیده اند. و این همانی آنها را نیز یافته اند. و این رسیدن بعین الیقین که اکنون سالک علم البقین آن را داشت و ندیده باور  نموده بود، اینک بچشم دل می بیند. اگر بوحدت  وجود در توسٌل عبادی، بحالت بی خودی برسد  که خود را در میان نبیند. تا بنور  تجلٌی بالاتر برسد. که سالکان  بشری بنور  قاﺌم میرسند، ولی  مهدی  موعود بنور رحمان خواهد رسید. و عارف  قیصری، تعیٌن را امتیازی  میداند، که ( مابه التعیٌن) میگوید. فرق  شاهد  و غیر  شاهد تجلٌیات الهی، که  کاملان خود بحقٌ  الیقین میرسند. که خود از  مراتب حقٌ  والهی میشوند. که  مقام حسینی پنج تن آل  عبا را دارند. گرچه این  همانی آخرین شهود الهی  خود را نیز تنها برای  چند سالک خود دارد.  زیرا( وجود) با داشتن صفاتی  است.  وفرق موجودات با هم  در تفاوت مراتب تعیٌن وتوکٌل روحی و شهودی  آنها است. که ( اعیان ثابته) همان تجلٌیات الهی میباشند. که از  (حضرت  علمیٌه) یا  شهود معلوم  عینی سالک  میباشد. وبقول ملاًٌ صدرا،  وحدت  وجود تنها  اساس (اصالت وجود)  الهی یک روح است . یعنی سالک این همانی مقام  الهی را که  یافته،  پس موجودیٌت الهی  آن مقام را دارد. امور  محسوس و ملموس مادی چون  تعیٌن دارند، که بعین و چشم دیده  میشوند. باصطلاح فلسفی و پوزیتیویزم   آبژکتیو دیدنی و تعیٌن دارند .

تفرقه

 عکس  جمع یا توحید حواس در  سالک، هنگام  تمرکز و توسٌل عبادی  است. که  غیر سالکان  مدام در تفرقه و جداﺌی از  عوالم  برتر  الهی میباشند. که  نمیخواهند اثبات بندگی خداوند کنند. ضمنا عرفا  همیشه بین سالک  ومراتب  الهی، باید  در  خود مباینت  وجداﺌی از مقام برتر را  ملاحظه کند. که  در  وحدت وجود  سالک خود را در  میان نبیند. پس این  همانی شهود آخر خود را مییابد. که همچنان مباین  وجدا از  خداوند و  مراتب بالاتر است. که  عدم احساس  تفرقه را، (عین  زندقه) و شرک  میگوید.  وسالک طاعت الهی  خود را، اگر کار خودش  بداند، پس هنوز جمع  نشده  و تعطیل  حقٌ کرده است. و اگر  کار خداوند دانست، و هر کاری که میکند یا  پیشرفتی مییابد، آنگاه در ( مقام  جمع) و فضل  خداوند میداند. و اگر  سالک بفنا  وبی خودی رسید، در  مقام ( جمع الجمع) خواهد  بود.  جمع  وتفرقه یکدیگر را لازم دارند. که  تفرقه  بدون  جمع در غیر سالکان و قشری های مذهبی، عملا  منکر وجود خداوند و دستور و هدف او بودن  برای سلوک  الهی است. واگر جمع را بدون تفرقه اشاره  کند، گوﺌی خود  همیشه در خدا میباشد. پس منکر خدا  شده است و خودرا دیده  است. خلاصه اینکخ (موحٌد در  عین جمع)  باز خود را جدا از خدا میداند. که جبران عقب  مانده و حقارت  وبندگی بیشتری  را برای خود لازم میداند.  بقول پیری، اگر کسی  در  جمع و با خدا بودن  در توسٌلات  عبادی، و یا  در بازگشت بخلق  بوده  باشد، آنگاه  تفرقه و جداﺌی از خداوند اورا ضرر  نمیرساند. که کاملان معصوم  چنین هستند. ولی  در  غیر  سالکان مدام در ضرر هستند. که  حالت  جمع را  ندارند. هجویری تفرقه را در  حکم افعال  الهی میداند، همه  متفرقند.  ولی  برخی حکم  وجود واقعی را دارد، که  الهی  شده اند.والاٌ  در  حکم عدم  بوده  وکارماﺌی میشوند. گرچه همچنان (ممکن الوجود) هستند. که احتمال سلوک  نمودن را دارد. وکسی   را در  حکم یقین موجود  میداند، که  موجود با  خداوند است، و جمع در توحید سلوکی دارد. وبتعبیر  دیگری آنچه سالک  خود همٌت آن  کرده، در حال تفرقه بوده . و آنچه از خداوند عنایت و هدایت وموهبت یافته  از حال جمع  میباشد.  خلاصه جمع  حواس در  تمرکزات عبادی بوده ،ویا تفرقه حواس از بازی نفس أمٌاره است.

تفرید

فرد  ومفرد کردن  است. انسان  تنها در  عزلت  سلوکی منفرد  است که تفرید  میکند. و جزدر  حضور ذهنی  وسیله  الهی خود،  چیزی دیگر  نمی  بیند. تفرید را دل  کندن از  علاﺌق بشری ومادی،  و بندگی باولیٌ الهی  بمعرفی خداوند است. وچون نورشهودی تجلٌی الهی دست  بدهد،  سالک بیشتر میل  بتفرید مییابد. که  سالک هم هست و هم نیست.و خود را رها میکند که حتی جان  بشری را  میدهد که  بجانان  الهی نور  قاﺌم برسد. و از تفرید بمعنی  قصد میگویند، که قصد دوری از موانع کار سلوکی است. و (تفرید محبٌت) که  جز سوژه الهی  خود محبٌتی بدیگران ندارد. و (تفرید  شهودی)  وقتی است، که  سالک در وحدت وجود  وصمدیٌت، خود را نیز در میان نمی  بیند. و همه را در  معبود خود موجود میداند.   که  او وجود خود را  در  کسی یا  چیزی نمیداند. و (تفرید اشارت) که سالک جز خداوند چیزی  نمیشناسد. تا  اشاره بآن  کند. که تفرید اشارت را افتخاردارد. وبا اشارت  سلوکی و در  مرحله قبض، که  (غیرت الهی) میگویند. پس  سالک در بسط و بعد از قبض باز میگرداند. که  در شهود قاﺌم با  مرگ  قبل از  مرگ این( تفرقه  وجمع) برطرف میشود. و شاهد خود از  مراتب الهی  میشود. حتی  اگر تمام  وفت در تفرقه یا تفرید  باشد که  غیر خدا را نمی بیند.

تفکٌر

أندیشه نمودن در  امور الهی  وحقایق امور  ظاهری، واز  آینده های سرنوشتی، با توجه بسرنوشت کنونی میباشد. تفکٌر در خداوند ووجود مخلوقات او،  از هستی های  مادی و گیاهی  وحیوانی، وموجودیٌت خود انسان، واز مکانیزمها و امور ذاتی و باطنی، بخصوص تفکٌر  انسان سالک در  وسیله الهی  خود، آغاز از  پیر کامل  حسینی بمعرفی  خداوند است.تا  دیگر  تجلٌیات شهودی هفتگانه میسٌر در  نوع بشری دست بدهند. تا در آینده ها  نیز بتجلٌیات برتر و عوالم الهی بالاتر آشنا شود. که مورد تفکٌر قرار  گیرند. (أندیشه) همان درون گراﺌی و اینتویشن سالکان، در  وسیله الهی  و میدیتیشن سالک  است. تا  سالک بتدریج خود را کمتر ببیند، و  سوژه  الهی خود را همه  وجود  هستی  خویش  بداند. که  بحالت بی  خودی میرسد  که  خود را  در میان نمی بیند. گوﺌی در شرف مرگ قبل از  مرگ  میباشد. آنگاه در  حالت  صمدیٌت ووحدت  وجود و یگانگی میرسد، که  تنها یار الهی معبود در حضور  ذهنی خود را می بیند. آنگاه بیک  تجلٌی الهی  تازه میرسد. بخصوص برای شهود ششم نور قاﺌم روح القدس، که با مرگ قبل از مرگ ضروری میگوﺌیم. ولو بخلق باز  نگردد، که تولد دوم الهی   پیامبرگونه داشته  باشد.  عرفا تفکٌر در  خدا را (فکری در عین توحید) میگویند. و تفکٌر در لطایف صنع  الهی، و تفکٌر در معانی اعمال و احوال و تحوٌلات دارند. در واقع تفکٌٌر در  توحید، همان توسٌل  عبادی  است. و تفکٌر در  صنع  الهی باز تکامل علمی تر از امور موجودات  است.  وتفکٌر در معانی پیشرفت  عقل انسان  از دیدنی  ها است. که  روابط  وعلل و شرایط و آینده ها و  امتیازات و خطرهای  قهقراﺌی، ونیز از  دیگر عملیات  عقلی و ذهنی  را با هر توجه و دیدن بهتر بعمل  میآورد. که با استعداد  علمی و أدبی داشتن بمعانی عمیق تر میرسند. ولی  مهم برای تجلٌیات  شهودی، (تفکٌر توحیدی)  و  یگانه کردن همه  حواس در  نقطه خال  محبوب پیر  الهی،و یا هر سمبول شهودی  بالاتراست.  و الاٌ  کشف  معانی و بررسی لطاﺌف خلقت و ریزه  کاریها و هنرهای ابداعی  خداوند، باز  سالک را از  توحید با  وسیله  الهی میاندازد. و تنها بآیات فطری وعرفان  است. که با  طرز فکر قشری های  مذهبی فرق دارد. که آنان  بهانه ای برای نداشتن تمرکز توحیدی و یا  اذکار توحیدی میجویند. و تفکٌر  توحیدی( فنای کلٌی)  سالک است. که  در ذات حقٌ مضمحل گردد. که  عملا تفکٌر و اعمالی  بنام  فکر،  استدلال ها  نیزمنفی میگردند. و الاٌ  همه   افکار( حجاب توحید) با مراتب الهی سالک  میباشند. و نوعی آثارمنفی و دوری از  توحید میشود، که  هدف  اصلی خداوند در سلوک است. زیرا فکر  بوسیله  عقل می باشد. و عقل نیز خردی  است، که  مانند  خود  را میجوید ومییابد. وبرای  سالک از  نوع تفکٌر نیست. گرچه با هر  تجلٌی الهی  برتر، تفکٌراتی  عمیق  تر و نتایج الهامی بالاتر دارد. شاید سالکان در  آغاز و بدایات مراحل  سلوک، تفکٌر  در بدایع و حکمتهای  عقلی پبیر  وپیامبر أندیشه کنند  ووسعت تفکٌر بیابند. یا  زمان  بیشتری (استبطان) از  بطن امور  ظاهری بنمایند. ولی  این  هدف خداوند نیست. که بتجلٌی  الهی باید رسید.  گرچه بعد از تجلٌی این  عملیٌات عقلی و  ذهنی وسیعتر مطرح خواهد بود.  زیرا جزﺌی از علاﺌم حیات و زنده برتر بودن است. که  تفکٌر  ونتایج جدید و معانی  باطنی داشته باشد. که  انسان  کامل در بازگشت  بخلق  بیشتر با هدایت  الهی و الهامات امور و اصول  کلٌی در هر کامل  الهی، بدان  جزﺌیٌات جدید از  امور هستی مادی  بشری، و هستی  های شهودی خود میرسد. البته اعمال  تن و گفتار زبان و عملیات عقلی، و کسب  امور دقیق، و حتی بازگشت  فراموش  شده ها، سراسر  داده های الهی  هستند. که بترتیب و بتحریک و تأیید مراتب بالاتر بپاﺌین تر است. الهام  پیر و دستور و توضیح پیر، سالک با اقوال  واعمال  خود بمراتبی از  بطون معنوی میرسد. ولی احوال شهودی از  تجلٌیات الهی از  امور  مینوی و عوالم الهی  هستند. که  شرح آنها بزبان مادی  وبشری برای  آنها میسٌر  نیست. و هرگز بطور دقیق توصیف شاهد عوالم الهی نمی باشد. چه  رسد که  دیگران بخواهند عرفان  الهی و حقایق تازه  را مزٌه مزٌه کنند.  گوﺌی خود میداند. در حالیکه عملا در  حالت مستی وبدست جاهلانه خود، از حقایق شنیده  شده تازه میپندارد. پس همه  باید حقایق  الهی را  ببینند و تجربه  کنند و شخصا ببینند و اکتفا  بشنیدن نکنند. که  بیشتر باعث محکوم کردن الهی  از خود  انسان است.  که  رقایق را فهمیده، باز  در  عمل بآنها نپرداخته است. که همان  لزوم سلوک در  تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های  الهی میباشد. در توحید ب(لوامع توحید) بأفکار  شهودی میتوان رسید. و بنکاتی  هرچه  عمیق تر . زیرا نوع فکر راه آینده سالک را پیش  میبرد. که  ممکن  است  منحرف از  مقصد  الهی باشد. ولی  بقول عطٌار که  ذکر باید  گفت تا  فکری بیاورد و صد هزاران معنی  بکر آورد. والاً آغاز بتفکٌر باید در  توحید الهی  باشد. و حتی کار  فکر بدون  سلوک الهی و  تخلیه  وتحلیه و تجلیه را  نمی کند. که  عقل برتر  تجلٌیات  بالاتر، افکار بکر ونوبنو بانسان  الهام مینماید. که  تنزیل  منطق بشری  آن برای تفهیم دیگران مشکل  خواهد  بود. تمرکز در  وسیله الهی همراه اذکار  توحیدی، عملا از  نوع فکر  نیست، که از  نوع( فکر  قلبی) میگویند. گوﺌی در روان شاهد تجلٌی  الهی ودر تمرکز سلوکی و با  اذکار  توحیدی  دفع  شرک سالک  فکری نمیکند. و اگر  فکری کرد، تأثیر منفی  در تفکٌر  قلبی و توسٌل  عبادی او  خواهد  بود. و لذا نفس  امٌاره و شیطان  ابلیس در میان  احوال الهی سالگ پیدایش میشود. و نفس نیز امور  الهی را  مطرح  میکند، که  درست  آن باز بقول  پیامبر نادرست  است. پس منطقا امکان  تکامل و کسب  کمال الهی،  تنها در ادامه سیر سلوکی و پیشرفت  سالک، در تزکیه نفس و پاکسازی آن، وادامه  زندگی در  احوال بی  خودی و بی  توجٌه بمادیات میباشد. که احوال  قابل  توصیف نیستند. و حتی سالک در این  احوال نمیتواند توصیفی  کند.  که  خروج  از  حال توجٌه و مقصد  الهی  است .(سیر انفس) سالک و (سیر آفاق)در عجایب است. و سیر استدلالات عقلی مراتبی  از حرکت  فکری میباشند، ولی جز تمرکز  ویگانه  شدن وخود را نیز  فراموش کردن، چون  سیر فی  الله وتوحید  ویگانه شدن و حالت  صمدیٌت ووحدت  وجود سالک  با  کمبود الهی مشهود خود نیست.  قبل از  کمال شهودی،  نمیتوان  معجزات و بدایع الهی را  در هستی و در  خودمان شناخت. که  شناختن کودکانه خواهد  بود. پس از شهود  تجلٌیات الهی  بالاتر در بازگشت بخلق، و  باهدایت الهامی  الهی و از سطح بالاتر (عقل کلٌی  الهی) انسان  کامل نظر  بامور  مادی و نفسانی خود  میتوان انداخت. که  حقایق باطنی  تر و عمیق  تررا خواهد  دید. و بازی  کودکانه  فکر  انسان  نخواهد بود.ولو  بنام  خدا و دین  ومذاهب قشری باشد . که تماما بازی ابلیس  أهریمن و ابلیس  در لباس روحانیٌت  فاسدان، و ابلیس نفس امٌاره  خود  انسان  است. که  از  خویشتن خود و  سلوک  خسته شده، طالب  رفاه وخود سری و علف چرانی در  جهان  میباشد. اکثریٌت  سالکان محروم  از کسب  تجلٌیات الهی بوده  که تخلیه  وتحلیه کمتری داشته اند.و بخاطر تفکٌرات آنها ،ولو  بنام بررسی  صنایع الهی در  کشف  اسرار مواد  وداروها و مکانیزم های  تن و فکر و احوال خودمان باشد. که  انواعی از  تفکٌرات علمی وفلسفی غیر  توحیدی هستند، ولو  بنام  خدا بوده  باشد. تفکٌر در  احوال کودک را که  می بینیم که نیکو  هستند.  ولی  از  تفکٌرات قلبی و تمرکزات روحی در  سلوک محروم  شده  است، یا  بهره  برداری کوچکترو حقیر تر نفس  امٌاره  استفاده  میکند، که  بدنبال بهره های عظیم  نرفت. بهشتهای مقدماتی را  کافی نشان  میدهد، که  ببهشتهای الهی بالاتر نرفت. پس هزاران هزار  سال عقب  افتادگی و  ضلالت و جاماندگی از مقام الهی بهتر روان انسان،  بخاطر همین  آسان طلبی ها  وزود رضایت دادن و خستگی و بستوه  آمدن در اعمال سلوکی  است. که  گوﺌی نفس  امٌاره انسان  داخل وجود سالک حاکم است ،که  بوی  تعلیم  میدهد که  بهره های کنونی  مورد  ستایش همگان اکتفا  کند و یا  مدٌتی  استراحت کند که  باز  بعدا کوشش  نماید گوﺌی  حالت سردی در  دیگر  احوال سالک که  خوب  بوده؟؟ پیدا  شود که  اگر  دو باره بخواهیم آنرا  گرم و جوشان کنیم شاید  نتوانیم و یا  بطور  کامل گرم  نکنیم در  حالیکه احوال جوشان  قبلی که هنوز سرد  نشده است همچنان  بهره میدهد و شانس  داغ کردن زیادی ندارد کمیٌت صفات و احساسات  فاسد در روان ناخودآگاه است که خستگی میآورد و بفکر  سالک  می  اندازد که  خسته  شده  است و حتی  گوﺌی خداوند از تو  استراحت  میخواهد ولی  راحتی که  دیگ  جوشان  دارد سالک سرد میشود و تجدید جوشان کردن  آن اکثرا میسٌر  نیست یا  دیر تر صورت  میگیرد یعنی  اتنلاف  عمر شده و چهک  بسا لذٌتهای  مادی جهانی در دوره  استراحت سالک کار  فریب خود را  میکند و تنها  میتوان  گفت که  کار هر  کس  نیست که  مدام  در  ذکر توحیدی و تفکٌر  قلبی باشد مگر  رستم های  زمان  که  هیچ  گاه معبد و خانقاه  خود را ترک  نمی  کند و هر  پادشاهی را نمیرز پذیرد.

تقدیر

سرنوشت کنونی نتیجه تکاملات تولدات پیشین بشری است، وباید کرامات بالفعل  کنونی را خرج تحقٌق کرامات  بالقوه کنونی  خود بنماید. و آنها را  بالفعل  برای  تولد باز بهتر بعدی  کند. والاٌ  کرامات بالفعل را خرج لذٌتهای جهانی وبشری  کرده است. و پس از مرگ برای  تولد بهتر کرامات بالفعل نخواهد داشت. و لذا اکنون باید کرامات بالقوٌه را تحقٌق داد و بالفعل  نمود. که  توالدات نوع فوق بشری  فرشته  گونه  در پیش هست. و تنها  راه  این مأموریٌت فطری والهی  ما، اکنون  تحقٌق  دادن  کرامات بالقوه است. در تن و ذهن وروان، که  خلاصه اینکه عقل بشری را بعقل الهی  تبدیل  نمود. که  تنها وتنها   سلوک  الهی  باولیٌ الهی ره رفته  بمعرفی  خداوند،  میتوان  کرامات  بالقوٌه را  بالفعل  نمود. که  مبادا دوچار کارماهای  جهنٌمی شد. که  شانس  تولدات  بهتر بشری یا حتی  نوع فوق بشری  فرشته را  گونه  یافت. وباید از خداوند خواست تا  راهنمای  راه أبدی  و بهشتی  ما را  بما معرفی  در رؤیا  بنماید. عرفا بطور  کلٌی  معتقدند هرچه پیش آمده خیر و بنفع ما است.  بخصوص  در سالک حتی اگر در ظاهر پر ضرر هم باشد. گرچه عرفا در أزل از  خداوند برای  هر موجود، سرنوشت وبرنامه زندگی و تکامل بیشتر مقرر نموده است. که  همان را باید  اجرا نمود. وگرچه  خداوند در هستی أزلی، برنامه ها و مراحل  وریزه کاری های هر  گونه  زندکی نوعی  را مقرر نموده است. نه اینکه در  کتابی نوشته  که  فراموش  نکند. بلکه  در  ژنتیک  روحی هرکس پرونده أزلی أبدی  او ثبت  شده است.  که آنرا  فطرت و روح وروان و  غرایز شخص  میگویند. که  خود کار  عمل  میکنند. و اینک انسان  میتواند با خودسری ها و عدم  سلوک الهی،  و ترجیح  لذٌتهای جهانی، مانع  حرکت طبیعی  تکامل روحی  خود بشود. پس آنرا تبدیل  بجهنٌم پروری بعدی  خود مینماید. تا سالک با  کمک  خویش، برنامه  الهی سرعت  حرکت  خودرا چنان  سریع  نماید، که  هر شبی را میتواند پیشرفت  صد ساله  دیگران نماید. یعنی یک  شب سلوک الهی معادل  یک  عمر صد ساله، سرنوشت  بهتر  تولد  بعدی خود را  آماده  کرده  باشد.  که  کرامات بالقوٍه را تبدیل  بکرامات بالفعل  مورد  نیاز  آینده  بنماید . ومیتواند اضافات  از صفات مثبت والهی  پیدا کند، که  ذخیره آخرت  میگوﺌیم. و سالکان در دوره   چند ساله  سلوک  الهی، با تخلیه   روان  خود از  صفات  حیوانی وبشری  که منفی  هستند، بتحلیه  بصفات الهی  بپردازد، که نیکو و الهی  میباشند. آنگاه با  تجلٌیات  هفتگانه  میسٌر  نوع بشری، سرنوشت الهی  آینده  نوع فوق بشری  خود را آماده  نماید.  تقدیر باز  بمعنی قدر  و قدرت و توان کمکهای  الهی مداوم برای  انسان  سالک است.  که بتواند  بوظایف  تخلیه وتحلیه  بپردازد. تا پس  از  تأمین  شرایط  لازم  تا شرط  کافی بتحلٌی  الهی برتر برسد. و نجات از نوع بشری  بیابد. بمعنی  دیگر قدر که  سرنوشت و قدرت است. نیز  بمعنی قطره و أندک میباشد که خداوند میدهد. ویا  در عدم  سلوک  الهی   أندک أندک،  آنچه  کرامات بالفعل  دارد  از دست میدهد. و عقلش نیز  ضعیف تر میشود.  و تنها  سالک  با  پاکسازی  بیشتر روان  حیوانی  خود، میتواند کسب  کرامات  تازه  وبیشتر از خداوند  بگیرد. پس  بمقدار  پاکسازی  روان  میتوان  قدر وسرنوشت و قدرت های  حیاتی  خود را  فزونی  داد . ودر شرط  کافی  از  نظر  الهی  بنجات  برسد .که  همچنان  فراوان  معایب وکمبودها  در ژنتیک  روحی  خود دارد. که  در تولدات  بهتر بعدی  وبا  عقلهای  نیرومند، خواهد  توانست آنها را بشناسد، واز  خود  دور نماید. البته  برخی  از سالکان  نجات یافته با شهود تجلٍی  ششم  نور قاﺌم، با شهود هفتم  عرش  رحمان  بخلق  باز  میگردند. که پیامبری  چند سالک  خود  کنند.  وذخیره  آخرت وتولد  بعدی  خودرا   فزونی  بدهند. امور  الهی چون خم  رنگ رزی نیست، که هر چیزی را سحرآمیز تغییر  رنگ  داد. که  روح  انسان  ذرٌه ذرٌه   باید در تن و ذهن وروان آماده  وشایسته تولد  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد  گردد. قضا وقدر در باره سرنوشت اولیه تولد بشری  بوده،  ولی در سلوک  الهی قضای  الهی انجام میگیرد. و قضاوت میکند که در حدٌ کفایت (بدای)  الهی  صورت  گیرد،  که سرنوشت  معصومیٌت و شایستگی  نوع  فوق  بشری را بیابد . فهم  قضا و قدر  برای  عقل کورو ناتوان بشر ممکن نیست. که در  تدبیر معقول و هدف  دار خداوند از  انسان  است.  که انسان  خود  خبری از آن ندارد.  اختیار  آزاد  انسان در عدم  سلوک الهی، مورد  احترام   خداوند است.  زیرا هر انسانی  اکنون در بهشت  چهارم  تکاملات  روحی  تولد  پیشین خود میباشد. ولی  محروم از کرامات  مورد نیاز  تولد فوق بشری  مبشود. پس  سالک آزادانه  آزادی  خود را  تسلیم  خداوند و پیر الهی  خود مینماید. وتنها کاری  که از خود میکند،  اینکه  کاری  نکرده  باشد. والاٌ جنبه های  منفی اعمال ظاهرا  نیکوی  انسان، عملا  عقب  روی  و فسق وپسک  روی  میباشد. ولی  انسان کامل  بازگشته بخلق که معصوم است، اراده  او همان  اراده   خداوند است. و تفویض  واختیار الهی  دارد، تا چند سالک احتمالی  خودرا هرگونه  صلاح  بداند،  دستورات  عبادی  و سلوکی  بدهد.( قلم تقدیر) گوﺌی ثبت در دفتر خاطرات خداوند میباشد. که  همان  قلم  الهی  در ثبت آثار تکاملی  در ژنتیک  روحی  است. ویا (دیوان تقدیر)  میگویند که گوﺌی  سرنوشتها  ثبت کتابی نزد  خداوند می باشد. و با تقدیر أزلی که در آغاز موجودیٌت یک  روح  فردی، که نطفه ای از  دریای روح الهی بوده، پس  از  کمالات  از نردبان انواع، بهمان دریای  الهی  باید  باز  میگردد. ولی  برای شایستگی  بازگشت بعوالم  الهی  کمیٌت ها مطرح  نیستند.  که کیفیٌت ها ونزدیکی بصفات  الهی  مطرح میباشند.و  در کیفیٌت  درست  کمیٌت  ارزش بیشتر میسازد.

تفویض

واگذار کردن سالک تمام  امور  خود را بپیر الهی بمعرفی  خداوند است. و خداوند اختیار تام وتفویض امور الهی  خود درباره  چند سالک را  بپیر  داده است. که ربٌی  مربٌی و رابی او میباشد. که  پیر  کلیم الله است.هرچه  بگوید خداوند  گفته است. حتی  اگر  بقول  پیامبر، اتفاقا  نادرست  گفته باشد.  زیرا مهم اطاعت است  ونه موضوع  دستور  مورد اطاعات .  پیر  کامل صاحب قرٌه های  شهودی و عرش  رحمان است. ومقاام  حسینی  زنده ای از پنج  تن آل  عبا را دارد.  توکٌل  سالک  بپیر  توکٌل  بخداوند است، واطاعت او اطاعت  خداوند  میباشد. که در باره  اموری سلوکی  و دنیوی  بوده  باشد. عرفا  برای  تفویض  درجاتی سه گانه  گفته اند. نخست  اینکه  سالک میداند، که از  خود  قدرتی و اراده ای ندارد. حتی  در تفکٌر و انتخاب  شایسته ای  ندارد .  توکٌل  همان تفویض سرنوشت خود بمراتب  الهی است. و دیگر  اینکه سالک ضرورت توکٌل را بچشم عقل  دریافته است. پس  تفویض امور خود را  بخداوند میکند. و سوم اینکه  تنها و تنها خداوند است که  هر مشکلی را حل  میکند. که دیگران حلٌال  مشکلات  نیستند ومزید  مشکل  میکنند .

تقدیس

مقدس شدن و سنت (بدون تشدید ) گردیدن، و پاکی  روان از زواﺌد ومعایب ومفاسد، ونیز پاک شدن در تحلیه  سلوکی وتکمیل کمبودها وتأمین شرایط لازم تا شرط  کافی در تحلیه بصفات  الهی بتقلید پیر  کامل است. که  کلام او کلام خدا و قرآن  ناطق سالک است. تطهیر روان و(تنزیه) حقٌ و واجب است. یعنی  خدا منزٌه  از صفات بشری است. ونادرست دانستن عقاید خود  بموازات تکامل  عقلی سالک، این تنزیه مراتب الهی  میسٌر میباشد. ذات فطری روح  انسان، که  أصلی  الهی و از دریای روح  الأرواح الله میباشد. و در انواع زندگی های نوعی ،  ضمن تکامل کمٌی  وکیفی، مفاسد  وزواﺌد کمٌی  وکیفی باقی کیماند. که  پاکسازی آن قبلا بطور  طبیعی، و بعدا در سلوک ولایتهای الهی بطور  ارادی، در  تجلیه های الهی انجام میگیرد. گوﺌی ذات الهی مخلوق خود را پاکسازی وتنزیه کرده است. وسالک نیز تفکٌر خود را درباره  خداوند پاک تر نموده است. و مراتب  الهی در  پاکی  خود هستند، تنزیهی برای  آنها وجود  ندارد. که  سالک برای  خودش باید  بکوشد وتنزیه و منزٌه وپاک گردد .  اعمال  عبادی سلوکی در  کمیٌت و کیفیٌت در  تخلیه و تحلیه، مراتب تقدیس و سنت ومقدٌس شدن، واین همانی های مرحله ای از مراتب الهی  یافتن است. که با هر شهودی دست  میدهد. که  سالک  الهی  اصطلاحا (تسبیح) میگوید. و ییامبر خداوند مشهود  خود در قاﺌم را دیده ( قدٌوس و سبٌوح)  گفت.  که  روح شاهد تجلٌیات الهی( قدٌوس و سبٌوح) با تسبیحات عبادی  بیشتر میباشد. که  سالکان  و حتی  کاملان  الهی تا زنده باشند مدام  چنین هستند.

تقلید

پیروی و دنبال گیری  ره رفته الهی  و دانا، در هر کار تکامل  روح، که  تقلید  عملی و فطری و عقلی  واحوالی از پیر الهی  میباشد. که  سالکان  با  پیر الهی  بمعرفی خداوند، که  خود ره  رفته وعوالم الهی  را تا عرش  رحمان برای کامل  محمد دیده  است، تجربیٌات خود را بچند سالک  خود میگوید. زیرا  هر کاملی تجارب سلوک  خود، و مشکلات و راه  حلهای آن  را  میشناسد. و هر سالک نیز  برای  خود  مشکلات روانی خاص  خود را دارد. که هیچ دونفری یا هر دو  چیزی در هستی، یکسان آفریده  نشده اند.که  آفریده های  الهی  تماما هریک  ابداعی الهی  میباشند. در تقلید نمی توان سریعتر و بالاتر از سوژه مورد  تقدیس سبقت گرفت. ولی  ممکن  است عقب  ماندگی ها را در سالکان صادق جبران  نموده  باشد.  تقلید با قلٌاده که  افسار بر گرد  حیوان است، که سالک اطاعت پیر را بگردن میگیرد. که  نتواند هر انحراف خواسته یا ناخواسته را  برود. که پیر نیز ظرفیت سالک  چون کودک را  همیشه مدٌ  نظر دارد. که سالک  گهگاه کودکی میکند. که  قشری ها آنرا  امتیازی خوبی برای انسان  میدانند.در حالیکه  دلیل  ضعف روان و مقام  روحی آنان میباشد.  تقلید پیر الهی بخاطر راه  الهی میباشد، که  دلیل سالک در راه الهی او است.  و در غیر راه الهی  هر تقلیدی باعث  مشکلات حل نشدنی جدیدی میباشد. و بقول ملاٌی رومی خلق غیر سالکان  قشری تقلیدشان  برباد  داد. که  آنان را بجهنٌم نسخ  ومسخ میفرستد. که  بقول  پیامبر مسخ میمون  وخوک بهترین  شانس آنان خواهد  بود.  زیرا آخوندهای  قاتل أنبیا، و فاسدترین انسانهای جاه  طلب و لذٌت جو، که  کارشان خرسواری از پیروان خود میباشد. ومال  وناموس آنان را  میگیرند. و با  پنبه و فریب سر میبرند و خونشان را می  میکنند.

تقوی

همان  سلوک  الهی و (حکمت  عملی)، پس  از درک  (حکمت نظری) و عرفان  شناسی است.که  سالک لازم  بداند خود  نیز مراتب  الهی  را ببیند وبشنود، و نه از خلق  خدا هرچه  صادق  بوده  باشند، اکتفای  بشنیدن کنند. که  شنیده ها تأثیری در روان  وفطرت و ژنتیک روحی  کسی نمیکند. که   دیده های شهودی أثر الهی مینمایند. وماهیٌت ذاتی  انسان را نیز دگرگون و بهتر و الهی  تر مینماید .  تقوی یا ترس  خدا در هر حال و زمان هست. که  انگیزه  أزلی أبدی برای هر  پیشرفتی میباشد. و نیز  تفوٌق و تقویت مقام  روحی  والهی سالک است.که روح سالک از جمادی بگیاهی و حیوانی و بشری بامروز  رسیده، و اینک  نوبت رسیدن  بکمال و مقام  الهی  نوع فوق بشری است.و بسته  بمقدار کمٌی  وکیفی تلاش سلوکی سالک در تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های  هفتگانه میسٌر  نوع بشری برسد.  سالک با تقوی وذکر  الهی، وخویشتن  داری که  کاری ازمحلٌ  خود سری نمیکند. و اطاعت مطلق از  پیر مینماید. و داشتن  اطاعت در حدٌ استطاعت را مینماید. واز  هر عامل فساد  وقهقرا بر  دوری مینماید. که  مکاتب فکری مادی  وفلسفی و حتی  علمی، چه رسد  بمکاتب  فاسد مذهبی قشری، دوری از خدا را تعلیم میدهند. ولی سالک  محرٌمات  خود را در نظر میگیرد،  که  پیر  برای  سالک و برای دوره سلوک تحریم  و حرام سالک نموده است.چون  لباس  احرام بر تن سالک  کرده  است. تا سالک وظایف را  کاملا انجام  بدهد. و مستحبٌات و مکروهات را که پیر  فرموده، آنچه  بهتر است بکند و انجام  بدهد. و آنچه بهتر است نکند حتما  انجام ندهد. و چیزی را بر  خود حلال  ومجاز، و بدون هر  قید وبندی نداند، مگر  پیر  گفته باشد. که  بصورت مستحبٌات  ومکروهات مطرح خواهد شد. وظایف  پیشگیری از  دو خطر  وضرر باید باشد. پرهیز از هوسهای نفس  امٌاره، بهر  درجه ممکن و ضروری است. دیگر دوری از  گناه  در حدٌ توان مینمایند . همان دوری  از خویشتن  حیوانی بشری و نفس  امٌاره ناخود آگاه میباشد. که روان هوسباز  است و جز بردن بقهقرای  کارماﺌی صاحب  خود و پس  از  مرگ هدف  وعلاقه ای  ندارد.گوﺌی أهریمن است.

تکامل

بسوی  کمال و تکمیل و رشد  وبلوغ رفتن. چه  در تن مادی و یا ذهن نیمه مادی ویا  در روان که ماهیٌت ملکوتی غیر مادی دارد و ناپیدا است.  تکامل تنها موضوع  مورد قبول همه  مکاتب و فلسفه های فکری  قدیم و جدید میباشد، که تنها تکامل مادی  تن مورد نظر علوم مادی و علمای  فیزیکی  است. و تکامل و رشد ذهن  اطفال، همراه با صفات  حیوانیٌت نامرﺌی و انحرافات و خطاها است.که معلمان  غیر کامل الهی تربیت اطفال را بعهده دارند. و منحصر  ببرشد ذهن و جبران  فراموشی و کسب سواد خواندن و نوشتن است. و بر خلاف روش علم مادی و عرفان منافیزیکی آخوندهای  قشری مذهبی، که  دقیقا عکس  راه تکامل روان و حتی در تحقیر  مقام طبیعی  ذهن پیروان خود عمل میکنند. که  جهنٌم پروری آنان را می نمایند. اما  رشد و تکامل  عقلی برتر از عقل بشری، آنهم  بطور  طبیعی و منطقی ممکن نیست. زیرا  عقل  مجموعه از  عملیات ذهنی، چون  هوش و قدرتهای ریاضی و علمی وسیعی است،  که  جمعا  عقل مادی انسان  را  تشکیل میدهد. و رشد افقی ذهن وعقل مادی بشری،  بطور  طبیعی و برحسب منافع مادی  پیشرفت مینماید. که  عملا کاری بتکامل  روح و روان بشری  ندارد  که مورد  نظر خداوند نیست. و  بالعکس باعث  تقلیل  مقام روان نوع بشری  است، و تربیت و کمال مناسب آینده نوع فوق بشری نمی باشد.. و کمال  بیشتر بمعنی عقل مادی  است. ولی  نفس و روان بشری در امور  علمی ومادی، که  تربیت الهی برای  تولدات  نوع فوق بشری تنها در سلوک الهی و تربیت الهی روان بشری ندارد. که باید روان بشری تبدیل بروانی الهی و فوق بشری و بهشتهای نوعی آینده گردد . که تنها با سلوک الهی ومربٌیان الهی شده روان  وذهن وعقل بشری تبدیل بعقل الهی وشایستگی تولد نوع فوق بشری هفت هزار سال بعد در جهان گردد.و پس  از اصلاح ذهن وروان ناخود آگاه در تخلیه وتحلیه و تجلیه روان است. که  ماجرایو مکانیزم  ویژه مدبٌران الهی میباشد. که  کاملان الهی  زنده خود از  مدبٌران مجسٌم انسانی برای  چند سالک  خود هستند. و مدبٌران روحی و الهی انسان سالک ،  عملا پس  از هر  تخلیه از  صفات بشری، یک  درجه  از تحلیه  بصفات الهی   میدهند. تا  در حدٌ کفایت از  نظر الهی، در  تخلیه ها وتحلیه ها تجلیه های مراتب شهودی که  در رؤیا برای  سالک دست  میدهد،  بموازات آن  مراتب عقلی و عقلیٌات  ذهنی و احوال رؤیاﺌی و تفکرات بیداری انسان شاهد نیز،  بکمال و معدل عقل الهی سطح تجلٌی انسان  میرسد . هر  موجودی در  هستی بطور  ثابت مقام تکامل روح وروان ندارد. و هرگزچنین نبوده  وچنین نیز باقی نمی  ماند. لذا  تکامل  طبیعی داشته  که بصورت نوعی امروز  بشری رسیده است.و اکنون  نیز باید تغییر  و بهتر شدن ادامه یابد. که در  معنی تکامل عقلی ورسیدن بعقل الهی ، میتواند با سلوک الهی بهتر یا بالعکس بدون سلوک الهی بدتر شود. که بازگشت بمقام روحی وعقلی دوره های  زندگی  حیوانی و توحٌش بعقب و گذشته های  حیوانی مسخ مجدد نماید. پس سلوک  الهی برای  روح انسان ضروری و طبیعی وفطرت ذاتی روح  انسان بشری است. که بتواند بطور ارادیو پیشرفتهای سریع  بکمالات و کرامات بالفعل و بالقوٌه  بهتر و بیشنری و هم اکنون  برسد. که  تولد نوع  فوق بشری بعدی را در جهان داشته باشد. والاًٌ با اتلاف و سوخت برای  لذٌت جاهلانه حیوانی نوع بشری از  کرامات  نوعی وعمر و عقل، از  هم  اکنون عقل تضعیف شده و روان بشری  حیوانی تر، و عقل دیوانه ترمیگردد. و روح  بشری تبدیل بروحی مسخ  شده  چون میمون وخوک و دیگر  حیوانات میگردد. که  در رفتار انسانها ملاحظه  آن داریم . و تنها با سلوک  الهی  در کسب تجلٌیات شهودی میتوان با تخلیه از  گذشته حیوانی، و تحلیه  بصفات امروز  الهی نوع بشری، بتقلید از  پیر کامل بمعرفی خداوند، بتجلیه های  الهی  و کرامات بالفعل  بیشتر، و شایستگی تولد  نوع فوق بشری هفت هزار سال دیگر، و از  هم اکنون برسیم. زسرا  ارواح موجودات بخصوص نوع بشری، اصلی  الهی و ملکوتی دارند. در مطامع و لذٌتهای حیوانی و جهان مادی، بخصوص   در نوع بشری که ارواح عقل ایدآلیستی فصول آخر نوع بشری دارند، آنگاه روح از خداوند دور تر گردیده است. وبازگشت همه  بسوی خداوند و أصل و منبع نخستین در روح الأرواح لا جرم و حتما انجام میگیرد. لذا روح  انسان سرکش از سلوک الهی در تخلیه وتحلیه وتجلیه ها ، پس  از کارماهای مجدد حقیر  در جهان، عاقبت روح هر موجودی بنوع بشری، و همین سلوک الهی تا نور قاﺌم را خواهند رسید. که همه  موجودات حتی  روح هر أتم و فراوان انواع تحت أتمی و أثیری، در أبدیٌت بخداوند الله بازگشت تکامل  یافته، و کاملا الهی شده باز خواهند گشت. که  فرمان کن  فیکون أزلی أبدی خداوند میباشد. صفات  نوعی و تطوٌرات و تکامل روحی در  صورتهای نوعی  واحوالی مربوطه،  هر بار روحی در هر تکامل نوعی بطور دیگری  میباشد که  قابل مقایسه  باهم نیستند. یک روح بشری ما ،  زمانی میمون بوده، و اینک  انسان شده،  و  فردا باید  فرشته ای  الهی شود. باور کردن هر خواسته  برای خداوند   ممکن و حتی  واجب است، ومحالی برای خداوند وطبیعت وفطرت روحی انسان وجود  ندارد.  عروج روح که مادی  نمیباشد، بمراتب بالاتر، قطعی است .ولی  برای  عروج و پرواز بآینده های بهتر والهی تر انواع فوق بشری بدون کمالات لازم  و تجلٌیات شهودی تا نور قاﺌم  ورسیده  بکمال در سطح عرش  رحمان در نوع بشری ممکن نیست.  وهمه  موجودات از  نردبان انواع تحت جمادی و حتی  تحت أثیری فراوان بمراحل انواع  جمادی و أتمی و سپس بمراتب مولکولی و سلٌولی رسیده، که بطور ماهیٌت  اورگانیک عضوی در آمده ودر انواع گیاهی و حیوانی   در نهایت   بنوع  بشری رسیده است. وتا اینجا دنباله رشد خود را با تکاملات  طبیعی حیوانی، با عقل بهترشده  مادی، ودر فصول آخر نوع بشری با عقل ایدآلیستی میتواند تکامل ارادی خود را  بکند، و  اینک در برخی افراد  بشری پیشرفته روحی وعقلی ایدآلیستی و حقیقت جوﺌی هست .که  میتوانند با سلوک الهی بپیشنهاد خداوند وطبیعت هستی و فطرت شخصی انسان،  بعقل کلٌی  الهی و سطوح برتر مراتب  شهودی خود رسید. که از هزاران برابر  می گوﺌیم. که  قدرتهای  ذهنی و عملیٌات عقلی و احوالی، و احساس  سعادت، ناشی از پیشرفت  روان انسان در این تکامل  عقلی در سلوک مناسب هر سطح  شهودی هفتگانه میباشد. که  تخلیه  وتحلیه قبل از  تجلیه شرط  لازم برای احساس سعادت و کسب  الوهیٌت های  الهی است. ولی  شرط  کافی نیست. با داوری الهی  با کمتر از ده  در صد  پاکسازی روحی،  بنجات و خروج از طلسم  نوع بشری رسید. و تنها از  نظر داوری  الهی و مشیٌت وبدای الهی میباشد. چون  بقول  خداوند  با هر قدم سالک، من نیز  ده  قدم جلو میآیم، که  سالک  زودتر بلقای  الهی خود، و در هر یک از  مراتب شهودی هفتگانه برسد. که در کمتر از ده در صد در پاکسازی حیوانیٌت وجهالت و توحٌش روان  درنجات از نوع بشری میگوﺌیم. که  روح سالک ولایت  ششم محمدی، متولد  هفت هزار سال بعد  در  نوع  فوق  بشری خواهد بود. مراتب  انواع  تکامل را  خرافاتیان بتقلید علمای مادی  منکر خداوند، ومنکر  تدبیرات الهی  حتی در مراتب  جمادی، در واقع انکار  همین مراتب  نیامده نوعی،  در رشد  تن مادی و حیوانی، و از درجات  عقلی تا  عقل انسان میباشد. که  در هر حال   انسان همیشه  رشد حیوانی  و حیاتی را داشته و دارد. که بعبارت  درست، همان  عبور تکاملی  یک  روح از صورتهای  نوعی جمادی و گیاهی و حیوانی بنوع بشری، و منطقا ببی  نهایت انواع فوق بشری آینده می رسد. در نفس وروان گیاه و حیوان، آثار گذشته های تولدات  گیاهی وحیوانی در ژنتیک روحیو ژنتیک جسمانی  بطور سایبرنیتیک شده هست. که باید پاکسازی گردند. گرچه  با کمتر از ده در صد میگوﺌیم، که  بنجات  از نوع بشری میرسد. علمای مادی و غیر الهی چون داروین، عملا  تغییرات مادی  تن را  در نظر دارند، و نه تغییرات روانی  وروحی  که  اصل وجود  انسان  است.  ونه تن یا  ذهن که برزخ بین ماده تن وملکوت روان است . پیامبر مراتب انواع را برحسب علم  رایج عصر  خود، در مراتب نطفه و ذرٌه و علقه  معلق و مضغه  گوشتی تا باستخوان و گوشت تن میگوید. که  در هر حال در تکامل تن نوع بشری این تقسیم صادق است. و این تقسیم شامل  تکامل ذهنی، چه  رسد بتکامل روانی و روح  الهی نیست. مگر در سلوک الهی که  سالک چون  نطفه است. و پس  از مراحلی  بروح الهی روح  القدس میرسد. وتبدیل باین همانی مراتب شهود  میگردد. و مانند و شایسته  تولدات انواع فوق بشری بی  نهایت که در پیش هست میرسد. و سیر تکامل انفس  وارواح نهایت  ندارد. که  روح القدس  نیز در  نوع فوق بشری باید روحی  الهی  تر شود. که نامی برای آن شایسنگی  بهتر از روح مقدٌس نداریم، یا الهی و فرشته  گونه میگردد .

تلبیس

لباس  مخفی  کننده  أمر  موجود حقیقی،  تا آنچه در باطن  میباشد قابل  رؤیت دیگران  نباشد. لباس  ریاکاری وزهد  کاذب دجٌلان دین  فروش روحانی  نما ،که  بدون  پاکسازی  روان در سلوک  الهی، و انجام   عمل  تخلیه و تحلیه های سلوکی،در منتهای جهالت،  خود را از مراتب  الهی و آیت الله وعلامتی الهی،  وحتی ( آیدی) از خداوند تصوٌر  میکنند، تا  حکومت ئ تحکٌم بر مردم جاهل  نمایند. و بقول  پیامبر اینان قاتلان آنبیا واولیا هستند. و بدترین سقوط قهقرای جهنٌمی را دارند. حتی  اگر تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند. زیرا وسیله  الهی در عبادات ندارند وقشری  هستند. و سالک الهی ولایتهای الهی  نیستند، تا  وسیله  الهی بمعرفی  خداوند داشته باشند. چه  رسد که اولیای الهی  در بازگشت  بخلق با شهود عرش رحمان، میتوانند نام آیت الله و عبد صالح  واقعی  گردند. و تنها انسانهای  کامل  الهی یک لا  قبا این چنین آیدی و آیتی  الهی  میباشند. که  در  تواضع و سادگی بی  نظیر میباشند. پیامبر آخوندهای  منحرف مذهبی در  همه  ادیان غیر  سلوکی را، که  در لباس( دجل) ودجٌال دغل کار میخواند و ابلیس  در لباس اولیای  الهی تظاهر  میکنند. که (تدلیس و تلبیس  ابلیسی) را دارند. که  در زمانهای  انبلیسی هم  شده اند. که  کاسه  لیس اجانب غیر الهی هستند. در حالیکه   عرفای الهی  مخفی  کردن صفات نیکوی الهی خود را  کار مذموم میدانند. که  دیگران مستعد سلوک  باید با آنها آشنا گردند. پوشش تن  نوعی و مادی چون لباس برای روان  وروح انسان  است . که انسانهای در صورت  نوعی بشری ناپاکی های غیر الهی و أهریمنی بسیار  دارند که  مشخٌص است. و باید در رؤیا های  شهودی با  کمک پیر الهی  بمعرفی  خداوند آنها را  شناخت. تلبیس را  عرفا در سه  درجه میگویند. (تلبیس از حق )ٌ که  أهل تفرقه غیر سالک و متفرٌق  حواس دارند. گوﺌی پرده ای بر عقل و بر سر خود  گذارده اند، که خداوند را نبینند. یا خداوند آنها را  نبیند.  پرده  ظلمت و جهل و فساد و صفات برتری  جوﺌی، عملا پرده و پوششی بر عقل انسان  است. که  سر  خود را بزیر  برف برده تا کسی را  نبینند و کسی اورا نمی بیند. دیگر( تلبیس أهل غیرت) است.  که  قشری ها با ریاکاری دینی  دارند. که  مفاسد وموانع  راه الهی  وآینده الهی  آنها را،  برخودشان و فریب  دیگران میپوشانند. که  بر خداوند و ذات فطرت خودشان  مخفی  نیست. که  قشری ها را أهل غیریٌت و أغیار غیرالهی میگویند. و سوم (تلبیس أهل تمکٌن) است. که  انسان ممکن و دارای امکان برای  تکامل، طالب  سبب  ووسیله رساندن  خود بخداوند است. که  سالکان پیر  الهی را بمعرفی خداوند وسیله میدانند. و لباس  عقلی و اخلاقی در احرام دوره  سلوک برتن میکنند کع لباس الهی و روحانیٌت است.

تلف و اتلاف و اسراف

سوخت  باطل و خنثی  نمودن کرامات بالفعل روان  نوع بشری در انسان، که از تولدات پیشین بشری خود، بدرجاتی از  کمال و مراتب  شهودی از تجلٌیات الهی رسیده  است. لذا  اکنون در این مقام شایسته نوع بشری عاقل،  ودارای امکان و شانس نجات  الهی میباشد. ولی غیر سالکان آنها را صرف لذٌتهای  شکم و اطراف شکم میکنند. و مصرف کسب ذهن و روان آینده های  پس  از  مرگ نمی  کنند. که وعده های مکرر  الهی، ووعیدها و تهدیدهای خوفناک الهی  از زبان پیامبران را شنیده اند.  بقول عرفا اتلاف کرامات بشری بتدریج کرامات بشری  از بین رفته، پس حسٌ و احساس و عقل و مقام روحی  خمودی و ناچیز دارند. تکامل  روحی و طبع و فطرت انسان است،  که   سالکان  تکامل جو، حال  واحساس سعادت و نیکی را  میکنند. تا  چقدرانسان با سلوک الهی  پیشرفت و تقویت کرامات  بالفعل خود را کرده باشد.و یا  جبران اتلاف کرامات بالفعل خودرا، با سلوک الهی  وتحقٌق کرامات بالقوٌهو در نطفه  خویش را عملا  تبدیل بکرامات بالفعل بیشترو  نیرومند کرده باشند. وحتی  عرفا این خمودگی  فطری در غیر سالکان را، همان مستان در جهان  بشری میگویند. که  (أهل تلوین) و رنگارنگی میباشند. و الاٌ عکس  آنان (أهل  صحو) و بیداری است،  که در اوج بیداری  وهشیاری، حال بزرگان الهی وامامان  امٌی شده،و کاملان  الهی دارند. و شهود  عرش رحمان نیز رسیده اند. و احوالی باز بالاتر برای  ذخیره آخرت نوع  فوق بشری میجویند. عرفا  گاهی أهل  تلوین را  سالکان میگویند، و  (أرباب حال) هستند. و تمکین و امکان حال برتر در ارباب  حال را کاملان  الهی میدانند. و( تمکٌن و امکان) در اولیای الهی را، باز  بمعنی ثابت  بودن احوال جدید الهی میدانند. چون  دیدار عرش  رحمان و بازگشت پیامبر گونه بخلق کرده اند.

تمکٌن

هر امکانی برای  رسیدن مقام برتر در سالکان،  با تحقٌق کرامات بالقوٌه  میتوانامکان  تکامل بیابند. که  آنها را بالفعل مفید نوع فوق بشری آینده  میکند. باز رسیدن سالکان بالاتر را( تمکٌن) میگویند. که  سالکان وکاملان ولایت مهدی  موعود، تنها کاملان شاهد قاﺌم هستند، بآخرین مقام ولایت خود  شهود  عرش  رحمان رسیده ودر بازگشت بخلق پیامبر گونه ولایت  حسینی چند  سالک احتمالی دارند. و نیز مورد انتخاب  الهی  برای مقام  حسنی  امامت  زمان عصر  خودرا  برای تمام  سالکان زمان  خود دارند. که سالکان  در شهود دوم  حسنی خود دیدار اورا می یابند. که  در مقام حسینی  پیر، ومقام حسنی  امام زمان دو  انسان زنده هستند. که  اگروفات کنند  جانشینی برای  سالکان  خود دارند. آغاز  بازگشت بخلق سالک واصل را  امکان و( تمکٌن ولایت)  میگویند. که  پس  از بیداری از  خواب  مرگ قبل از مرگ بیدار شده اند، بمقام ولایت  الهی  و محمدی زنده، برای  چند سالک احتمالی  خود میگردند. درجات  تمکٌن را نخست  (تمکٌن مرید) که  در عزلت نشسته و مکان داﺌم او است. و دیگر (تمکٌن و قدرت عملی) سالک از  دوری از خلق و مخالف خود میباشد، که  بپاکسازی  روان و تجلیه های الهی  برسد. در درجه  سوم (تمکٌن عارفان)  است که تا زنده  هستند، در امکانات  الهی خویش و اختیارات  الهی برای  چند سالک خود دارند. شکل  مکان، و قدرت توان، و امکان و درجه  بقای در حال را، میتوان از  انواع تمکٌن نامید.

تنزیه

منتفی کردن  صفات انسانی از  خداوند و در توصیف  او است. انسان بهر حال نخواهد  توانست چیزی از اوصاف خداوند مطلق الله بداند . چه  رسد بخداوند  هو، بیرون از  هستی ها  چیزی بگوید .چه  در فلسفه و بازی ذهن انسان بشری.  و برای  نوع فوق بشری فکر وعقل نوع بشری کمتر  از عقل میمون برای نوع بشری خواهد بود.  چه رسد که  بی نهایت انواع  فوق بشری آینده، هر یک هزاران برابر عقل  وکرامات بالفعل نوع قبلی بشری را  دارند.  بقول  پیامبر فاصله  هر بهشت یا  همان نوع موجودیٌت در جهان، پانصد سال راه برای تک تازی سوار کاری بدون  لحظه ای استراحت میباشد. که همان  زمانهای تولدات در فصول نوع بشری، برای رسیدن بکمالات طبیعی ویا  کمالات ارادی و سلوک، و با هدایت  خداوند، برای  رسیدن بسطح بهشتی ونوع  فوق بشری بالاتر است. پس توصیف خداوند الله  محال  است، مگر برای  اطفال جایز است. یا برای  انسانهای  ساده لوح،  که باید  پاسخی  بآنها داد. و تشبیه وتمثیل بامور  انسانی میشود. تا  طفل  بتواند تصوٌر آن گفته ها  کند. در سلوک الهی  است، که  سالکان پس  از تخلیه  از  بشریٌت و صفات  حیوانی نوع بشری، و تحلیه  بصفات الهی  پیر کامل  بمعرفی خداوند، آنگاه  بمراتب هفتگانه تجلٌیات الهی میتوان رسید. وهر بار هر تجلٌی الهی، یک  مقام ربٌ النوع  است.و بالاتر از رحمان تا خداوند الله خواهند  بود. و  برای نوع بشری شهود ششم نور قاﺌم روح  القدس و در ولایت  محمدی، و با مرگ  قبل از  مرگ میتوان رسید. و گوﺌی برای  فهم اولیای الهی  است، که   ببرترین مقام الهی خود رسیده اند. تا  در نوع فوق بشری بمراتب بالاتر از نور قاﺌم، در نور ربٌ رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان خواهند  رسید.  که  برای آنها  هزاران برابر عقل  نوع بشری، وموجودیٌتی (چهار  بعدی) میگوﺌیم. و نوع بشری موجودیٌتی سه  بعدی دارد. و حیوانات دو بعدی و گیاه  یک  بعدی میباشد. و باز  هزاران  بازگشته  بخلق تا زنده هستند، تفکرات با  رعایت اصول عقلی و الهامی و شهودی مراتب تجلٌیات خود، در باره خداوند رحمان دارند. که  درست آنها  نیز  هنوز  نادرست است. گوﺌی برای سالکان خود، وحتی برای عطش تفکٌرات  الهی خود، قطراتی آب الهامی میرسد. که واقعیٌت نسبی بر حسب  فهم عقل  بشری دارد. ولی حقیقت الهی خود را ندارد. مانند  اینکه خداوند  عالم است و می بیند و داوری  دارد و کمک  میکند. گوﺌی خداوند انسانی با مقامی مشخٌص  میباشد، که اعمال انسانی دارد .قدرت انسان در حدٌ مطلق نیست. که  محمد با تمام برتری مقام الهی  خود،  فراوان توصیف  از خداوند کرده است.که  گوﺌی همه را در اوصاف  انسانی کرده باشد. گرچه پیامبر توضیحات  دیگری در احادیث برای سالکان خود دارد. که  بجز اولیای  بازگشته بخلق قادر بدرک و برداشت  سلوکی آنها  نمیباشند. و آنرا برای  غیر سالکان از قرآن،  بقول خود قرآن، باعث انحراف و ضلالت میشود. مگر از أهل  الله و أهل  الذکر توضیح  خواست. که  أهل الذکر باسوادان زبان  عربی، یا آخوندهای مقدٌس  نما نیستند. که  تنها کاملان بازگشته  بخلق ٣١٣ گانه  وتا  زنده باشند، برای  سالکان خود  هرچه  بگویند، گفته خداوند است. گرچه  هنوز  حقیقت نیستند. که  در نوع فوق بشری هزاران  برابر حقیقی  تر خواهند  فهمید و توصیف خواهند  گفت. و عقل و عقیده آنها از  نوع فرشتگان خواهد بود.. تنزیه  خداوند از  صفات بشری و بصورت تشبیه و تمثیل و سمبولیک، چه  در کمیٌات مادی ویا کیفیٌات  ذهنی عقلی انسان  میتواند باشد. که  در تخلیه  وتحلیه سلوکی، سالکان تا حدودی بدرک حقایق الهی میکنند .که  صفات غیر بشری میباشد. آنهم با کمتر از ده در صد پاکسازی روان.  که  بقول   پیامبر بنحات میرسند. وبا عرش  رحمان یک محمدی  زنده پیامبرگونه برای  چند  سالک خود  میگردند. چون پاکسازی عمیق تر را هنوز ندارند، که  عقل نوع بشری  در هر حال محدود است.

تنزیل  منطقی

الهامات  لدنٌی بدل  اولیای الهی، در هر شش ولایت سلوکی نوع  بشری، بصورت  کلمات در هر  زبانی  که باشد نیست. بلکه  بصورت  ایده وفکرمانندی، رسیده  بدل ولیٌ  الهی میباشد. که  بصورت کلمات و زبانی بشری  نمیباشد. و قابل توصیف  نیست. مگر همان  اصطلاح ایده ووحی و الهام، که بدل  هر کسی وهر  حیوانی نیز  می رسد. و اولیای  الهی  هریک از سطح شهود الهی بالاتر خود الهام  دارد. که  زنبور  عسل بقول قرآن، وحی  الهی  دارد چگونه خانه  خود را  منظٌم  بسازد. که ما آنرا قدرت  غریزه میگوﺌیم. ویا هر انسانی که  فکر  میکند ویا  می بیند ومیشنود، ویا میگوید و  انجام  میدهد، همگی  آنها بتحریک  اعصاب و ذهن خودآگاه و نفس وروان امٌاره ناخود آگاه بوسیله  آنها است که تحریک نیروی حیاتی مدبٌر الهی در سالک وکامل  الهی  میباشد. که آن مراتب الهی  میفهمند که میفهمیم. وگاهی میفهمیم که  نمیتوانیم بفهمیم. زیرا  آلودگی های روانی داریم. اولیای  الهی الهامات  خود را تنزیل  منطقی و تبدیل بالفاظ  گفتنی ودر کلمات نوشتنی در  میآورند. و بهر زبانی که  بدانند. ویا قدرت  بیان بهتری در هر زبانی داشته باشند میگویند ومینویسند. ممکن  است پیامبری بزبان  قوم خود  نتواند حقٌ مطلب را بیان  کند. که  هنر  گفتن و ادبیات هنر دیگری  است. که  برخی از  کاملان  الهی این هنر را دارند، که  چگونه  بنویسند. بشعر ویا نثر و  غیره.  وبا  مراتب  شهودی  واحدی، و احوال  یگانه  در رؤیاهای اولیای  الهی، که  یکسان  دارند، ولی  در هنر  تنزیل  متفاوت هستند. چون  حافظ  شلعر که  بسخن  عشق  میگوید، ویا  فردوسی بزبان  قهرمانان  افسانه ای  وتاریخی  میگوید، که  سمبولیزم  عشقی  یا تاریخی میباشد.    

تنزیلات ربٌانی

همان مراتب نزول الهامات و وحی، ونیز مراتب شهودی در رؤیا و تفکٌرات ابداعی کاملان الهی در بیداری میباشد. که  ایده های  رسیده از خداوند  است، و بهیچ زبانی محدود نیست. ولی دارنده الهام چون بخواهد الهام خود را بدیگران نیز  منتقل کند یا بنویسد، بصورت  کلمات نوشتاری و الفاط کتبی و بزبان قوم خود، وحتی زبان اقوام دیگر اگر بداند، میتواند بآن  زبانها  نیز تنزیل  منطقی ومفهوم بشری بنماید. تنریلات ربٌانی همان داده های الهی است. والاٌ مدام از مراتب  الهی برای  همه موجودات داده های  فکری و عقلی و امدادی، و برحسب سطح قدرت عقل  نوعی آنها میرساند. که در انسان کامل تراز سطح عرش رحمان،  شبیه عقلهای برتر آیندگان نوع فوق بشری  میباشد . که ٥٥ قرن دیگر درجهان پیدا میشوند  و هزاران برابر عقل نوع بشری را دارند. و گفته های الهی تر و عظیم تر خواهد گفت. ربٌ سالک آغاز از پیر  الهی بمعرفی  خداوند برای  سالک میباشد. یعنی  سالک با مراتب  الهی بالاتر خود گفتنی ها دارد. ویا در بازگشت بخلق  در شهود بار دوم  نور قاﺌم، بقول قرآن در ( نزلت اخری) دستور آموزش برای  وظایف این  کامل  تازه  نفس و برای چند  سالک  خود میدهد. و هرکس  در کار و افکار خود   تنزیل  منطقی مینماید. ولی  تنزیل ربٌ حسینی یا رب ٌ  مرتضوی، ویا ربٌ قاﺌم وربٌ رحمان بالای  عرش دارند که از مراتب الهی دریافتهای  بالاتر و تا بی  نهایت در الله وجود دارند. که  برای  عقل  بشر مشکل و سنگین میباشند. (ربٌ) مربٌی الهی است، ونه  خداوند الله  ربٌ الأرباب. چه  رسد  بخداوند هو بیرون از هستی وبرتر از الله .

تواجد

همان  ایجاد مصنوعی حالت  وجد و یافت اولیای  الهی است. وهمان وجدان و قدرت داشتن احیای خاطرات ذهنی از هر دیده وشنیده الهی میباشد. تواجد ظاهرا اصالت حقیقی را ندارد، ولی  برای  انسان های  دیگر، وحتی  برای خود  کامل الهی  بیش  از  طاقت فهم و ثبت و توصیف و تنزیل منطقی آن میباشد. وجد یافتن است، چه  شده قبلی  باشد، ویا ابتدا بساکن پیدا شود. که وجدان وماهیٌت عاطفی و عقلی وماهیٌت مقام  روحی ولیٌ الهی شاهد آن احوال خواهد  بود. عرفا  گفته اند که  وجد  شهودی أمری تصادفی است، که  گاهی دو باره  دست  میدهد. ونه  باراده سالک وکامل. چون  آیدی از  خداوند است. ولی مواجید و تواجد های  بعدی کامل  الهی،  از محل حافظه از هر وجدی بهره های  عقلی واحوالی مییابد. تکرار این  وجدها و بی نهایت تواجد ومواجید یافتهای  جدیدی بدنبال دارد. که  گوﺌی تا وقتی که  اولیای الهی هر  وجد الهی  خود را بحدٌ تمام تنزیل منطقی کند. و بقول  مولا  علیٌ،  تا ضبط  آنها روی قرطاس  کاغذ نکند وجد  جدیدی ندارد. والاٌ اتلاف آن وجد خواهد  بود. گاهی اولیای  الهی روزها غرق  وجد  خود  هستند، تا معنی آنرا بدانند که  تنزیل  کنند و بنویسند. که  شبلی عارف  هفت  روز در احوال  بی خودی بود. وهر کامل الهی این  حال را دارد، گرچه  نیاز باظهار آن ندارد. در وجد ویافت از خداوند احوالی  میرسد. که  مستی  خاص و بهره های  عقلی و احوالی  مربوطه  را دارد. و انسان کامل میتواند از محل  خاطرات خود و از احوال شهودی خویش از حافظه، بار دیگر همان وجد ویافت وجدانی خود را باراده  خود  تکرار نماید. که  دیدار عرش  رحمان خود  لحظه ای بیشتر  نیست، و تکرار نشدنی  میباشد. ولی  شاهد آن در احضار  ذهنی شهود از عرش رحمان را بارها ممکن  میباشد، و بهره های  جدید   دارد. که  این تواجد ارادی مانند  أصل آن نمیباشد. باز  خود سرمایه  بهره های زیادی دارد. که   نمیتوان همه  معانی دیدنی  های عرش  رحمان را  دانست. گرچه  أندکی از آن فراوان نوشته  و استخراج  معانی دارد. لذا  محمد همه آنچه که گفته،  ویا  دیگران  قرآن را نوشتند، همه مفاهیم  پیامبر را نداشتند. ودر  احادیث پیامبر  توضیح  وتفسیر بیشتر از آیات قرآنی شده است. وپیامبر  وهر کامل  الهی  برای  سالکان  خود قرآن ناطق وگویا است. و فراوان  گفتنی های  نا  گفته دارد. وآنچه که  میگوید، باز  سمبولیک و مختصر  شده، از فراوان ادراکات عقلی  دیگر  است. بقول  پیامبر  از سه  هزار کلمه ای که  از  خداوند آموخته هزار کلمه را  بهمه  گفته است، و هزاره دوم را ببرخی گفته است، و هزاره  سوم را  بهیچ کس  نگفته است. حکمتها و الهامات  الهی و شراب الهی خاص خود نوشنده  الهی. زیرا  تمام  فرصت  عمر برای  گفتن همه   دانستنی های  الهامی  نمیباشد. وهفت  دریا  مرکٌب برای نوشتن  آن  کافی  نیست. کلام  پیامبر قابل تفکیک بسطوح  مختلف  عقلی  میباشد. وهرکس  برحسب  عقل و قدرت  برداشت  سلوکی  خود میتواند فهم  کلام  پیامبر را  نماید. وبرداشتهای  غیر سلوکی بمقصود خدا و پیامبر نمیرسانند. و درحکم از  بین  بردن آن  نیزمیباشد. و در زمانهای  بعدی،  اولیای  الهی  با  قدرتهای برداشت  باطنی  تر از  سطوح عقلی بالاتر، مکمٌل کلام  اولیای  قبلی  میگردند، ونه  خنثی  کننده  آن.  تا  نوبت  مهدی  موعود  ومهدویان الهی  نوع  فوق بشری،  شاهدان  نور رحمان و عرش ربٌ برتر از  رحمان برسد، که دانستنی های  بالاتر  و برداشتهای  عمیق تر از گفته های  یشینیان  مینمایند. گفتنی های آینده های الهی تر  که  حتی  عقل  اولیای  نوع بشری  نیز  نخواهد  توانست فهم و قبول آن  کند.

تواضع

سالکان با  پیر  الهی و با  دیگران تواضع  دارند. وحتی  اولیای  الهی بازگشته  بخلق پیامبر گونه  ومعصوم، همجنان خود را بزرگتر  از  دیگران نمی بینند. که  خود بزرگ  بینی علامت  جهل و حیوانیٌت انسان  بشری  است. بزرگ  تنها خداوند مطلق  است. و سطوح مراتب  شهودی بالاتر،  وحتی  پیر  کامل حسینی نیز برای چند سالک  خود بزرک نماﺌی  ندارد. گرچه لزومی بدان  ندارد. پس  خود را  کوچک مینمایند. آخوندهای  قشری جاهل بی  خبر از  احوال الهی  وشهودی و مقامات  الهی برای روح، چه  سنٌی  باشند یا  شیعی ویا  بهر  نامی  دیگر، خود را  بزرگ  میدانند. که  دیگران را تکذیب میکنند.و خود را نیازمند  بتعلیم  گرفتن از اولیای الهی و درویش یک  لا قبلا  نمی دانند. که  درویش   داده های عقلی تازه وبرتر از خداوند دارد. آخوندهای قشری ومشرک  حتی اولیای را  فتوای  مرگ  و شکنجه  میدهند. که  بزرگانی چون پادشاهان، شاید تا حدٌی حقٌ داشته باشند، و یا  فرماندهان  نظامی برای حفظ دیسیپلین افراذ خود   ضروری  است، که خود را بزرگ  نشان بدهند. تا سربازان  برای  جنگ و استقبال از  مرگ  آماده  باشند. پس اینان متکبٌرنیستند. ولی آخوندهای  حقیر  بزرگ نما (مستکبر)  میباشند و جهنٌمی  تر از  متکبٌرین  میباشند. و عکس  تکبٌر  تواضع است. که  کاملان و سالکان بخاطر  عظمتهای الهی  در شهودهاﺌی که می بینند، و این همانی های  بزرگی های  شهودی  خود را  مییابند،  باز  خود را کوچک میدانند. و حتی  افراد  کوچکتر از  خود را تحقیر  نمیکنند. زیرا آنها را  دست  پرورده خداوند میدانند، که  راه  أبدی تا خداوند را در حال طیٌ کردن میدانند. حتی  حیوانات وگیاهان  این راه  را  میروند. وهریک نیز شاهکاری و معجزه  الهی  هستند.  گرچه  قدر  خود را  نمیدانند. پس  اخلاق الهی  اولیا است، که  نه خود را بزرگتر ونه  دیگران را حقیر تر میدانند. وهمیشه خود را  در بندگی خداوند ووساﺌل  الهی برتر خود میدانند.

توانگری

عرفا  توانگری را در سه  درجه ونوع  گفته اند. توانگری  بمال و منال و معروفیٌتهای اجتماعی. و دیگری توان  در اخلاق، که  خویشتن داری وکنترل خود در اعمال  عبادی دارند که  خستگی  نشان  نمیدهند. که  توانگری در دل  وروان را دارند.  توان  مالی عملا توان برای فساد و ستمکاری میباشد. که  ستمگر ناتوان  نمیتواند  ستمی  کند یا  گناهی  نماید، حتی  اگر  بخواهد گناه  کند.  اما  اخلاق  اجتماعی زندگی راحت در بین  دیگران  میسٌر خواهد کرد. و ستمگران با توبه ، دوره   سلوک  احتمالی را  نمیتواند آغاز  نماید، که بلایای  سلوکی را  بجای  رفاه های مادی  برگزیند. اما  توانگری  روحی و الهی نتیجه کسب  مراتب تجلٌیات الهی و احوال و عقلهای سطح  شهود مربوطه، در الهامات  لدنٌی آنها میباشد. قدرتهای  ادراکی وتوصیف  وتنزیل بیشتر رسیده الهامات الهی  خود ودیگر اولیای  الهی را میسٌر  میکند. زیرا  سالک معتقد  بتوان بیشتر را از ربوبیٌت احتمالی خود  محروم میکند. و  تنها توان ها بالاتر شایسته  خداوند مطلق  است. که  همه  هستی را  خود آفریده  واز آن  خود  میداند. ولی  درویش با نداشتن  مال و(خود فقری)، که  پیامبر خود فقری را  فخر  خود  میگفت، در لباس  بندگی  است . یعنی دلیل بندگی خدا و مراتب الهی،  همان رضایت  بیک  لا قبا  بودن او  است .چون  ندارد  بر تن کند، نه  اینکه دارد و برتن  نمی  کند. توانگری اولیای  الهی از  خداوند است. که  مورد  نیاز درویشان  سالک و دیگر  طالبان  لقای الهی، برای  رسیدن  زودتر  وراحت تر  بلقای  الهی  ودر مرگ  و مرگ قبل از مرگ میباشد.

توحید

عمل یگانه  نمودن سالک که  خود را بوسیله  الهی خویش،  در  هنگام تمرکز  وتوسٌل عبادی چنان یکی  مینماید، که  خود را در  میان نمی بیند. و تمام  فکر و ذکر خود را در وسیله الهی پیر  کامل  بمعرفی  خداوند، و یا هر مقام  شهود الهی بالاتر میباشد.  یقین  عربی  شده  نزد در قریش، از لفظ  یگانه است . که  انسان درمرحله  حقٌ الیقین که  بمراتب الهی خود میرسد، معنی یقین و یگانگی و باوری کامل را پیدا میکند.  یکی  آتش را از  دور تشخیص  میدهد، و یکی آتش را از  نزدیک  می بیند و حسٌ میکند.و یکی در  درون  آتش میباشد.  که  معنی حقیقت  داغی را  میفهمد. و سالک صادق وعاشق حتی  اگر بازگشت از  میان  آتش سلوک  الهی را با  مرگ  قبل از  مرگ  نداشته باشد وارد این آتش میشود.  شروط  لازم برای  (توحید)  در سلوک یکی  ایمان  است. و ایمان نیز  همان اوم و سلوک ودرک  اهمیٌت  و معنی هوم  یا اوم وسلوک  است. و نیز  تصدیق وجود  خداوند، ووسیله  الهی معرفی  شده  خداوند، در  پیر  حسینی نخستین  ربٌ مربٌی سالک، و  یگانه کسی که نمایندگی  خدا را نزد  سالک  دارد. و او  قرآن  ناطق و کلیم  الله است. و بسیاری  شرایط توحید و سلوک، که باید پیر  کامل بسالک بگوید، نه  اینکه آنچه پیامبر بکسی  وسالکان  خود  گفته باشد. که آن دستور برای آن  شخص  مناسب و لازم  بوده، ونه  برای همه   انسانها وزمانها ومکانها و احوال  متفاوت   روانی، و مشکلات گوناگون  مانع  از  کسب  تجلٌیات  الهی.  توحید علمی و آگاهی در سالک، که  در ذهن خود جزﺌیٌات را  کلٌی میکند.  وتوحید  حالی که  در احوال شبیه  احوال مقام  تازه  الهی سالک  است، که  از  پیر تقلید  مینماید. و توحید الهی  وقتی  است  که  سالک با  مرک  قبل از  مرگ بنور  قاﺌم  میرسد. که  این همانی  مقام الهی اورا مییابد. که شرط  نهاﺌی نجات از  نوع بشری  است.  توحید  افعالی زندگی  الهی  سالک، و توحید  احوالی و توحید عام  و توحید  خاص، و توحید  ذاتی و توحید  شهودی دارند، وقتی  که  بهر  شهود برتر الهی  میرسد. و توحید  علمی  وعقلی و توحید عینی بچشم دل  دیدن مشهودات  الهی  است. توحید( عینی کشفی)  همان  حال شهود  تازه یک  تجلٌی الهی است.که  سالک بمرحله بی  خودی رسیده  است. و کشف شهودی کرده است. که همه  این توحید  ها در عبارات اولیای پیشین در کلمه سلوک  الهی با ولیٌ  الهی میباشد. و عمل طبق دستورات و توضیحات پیر  برای سالک رفع مسؤلیٌت الهی  است .و نه نقل  کلام پیامبر  وامامان برای  سالکان با  خودشان . چه  رسد بگفته های آخوندهای  قشری مذهبی  مشرک و بهر نامی  در هر دین  غیر سلوکی  معروف هستند ،که  برداشت هوسهای  خود را  از کلمات پیامبران واولیا  مینمایند.

تودٌد  و مودٌت

وداد و محبٌت ومودٌت و دوست داشتن  سالک، که  بخدا وهستی ومخلوقات هستی دارد.  زیرا  همه آنها در  حال تکامل  روحی خود از  أزل تا أبد هستند.  و انسانهای غیر  سالک نیز قدرت  عقلی لازم درک اهمیٌت سلوک الهی را  ندارند. و اگر داشته  باشند، زمانی  محبٌت أهل  سلوک  و کمال  الهی،  آنان را  هدایت براه الهی میکند. و عشق ورزی بقول  امام  صادق، تمام کار دین ورزی میباشد. که سلوک  الهی عشق ورزی بپیر الهی  بمعرفی  خداوند، آغاز  کار محبٌتهای  الهی  برتر است.  گرچه با  اذکار توحیدی دفع  شرک احتمالی  میباشد.  الفت و تآلف و اﺌتلاف ، که  پیامبر مؤمن راستین را با هزار  الفت  ومحبٌت  میباشد. و بدون  الفت خیر  وکمالی در کسی   وجود  ندارد. عزلت سالکان از  اشرار مهم است. ولی محبٌت و اختیار  نیکو تر در  عزلت سلوکی  است. که پیر کامل و اولیای الهی  برای سالک شایسته محبٌت و مصاحبت میباشد. هر  کشش  انسان نتیجه عقده های  روانی غیر سالکان، ویا در  اهداف  الهی  سالکان، ونیز هدایت  دیگران در  کاملان  الهی، این  وداد و محبٌت دست  میدهد. وداد یعنی  دین( ودٌ) ومحبٌت سلوک  الهی  است. مسیح  نیز  خدا را همان  عشق میخواند. و عشق  آخرین صفت سخت در  اکتساب در انسان  است. که  آخرین کسب الهی کاملان  بشری میباشد. و نیز اولین صفت  انسانهای نوع  فوق بشری. و لذا  عشق را  تنها نقطه واسطه  ومشترک بین  دو نوع بشری  وفوق  بشری میگوﺌیم. خدا  میداند که  در  نوع فوق  بشری، چه  صفاتی برتر  از  صفت  عشق هست. و  عشق اولیای  کامل الفبای  کار سالکان  نوع  فوق بشری  است .عقل  انسان هرگز  قادر بدرک برتر  از صفت  عشق نیست. که   گوﺌی  خدا  همان  صفت  عشق  است . وخداوند جز عشق  ورزی بمخالفین و منکر  خود ندارد. حتی  وقتی که  روح  مخالف  را  بکارماها میبرد. زیرا  فرصت تازه ای بآنها  داده  و ترحٌمی  کرده، تا شاید فرصت  کمال  الهی را  بشکل  دیگری  بیابند، اگر  اکنون  بصورت  سلوک  الهی  نمیکنند.

توریه  و برؤیا  دیدن

تورات و توریه رؤیت در رؤیا و شهود، معانی مختلفی پیدا کرده  است. که برخی  آنرا مخفی کردن  صفات الهی، که  در أهل الله هست  میگویند . که أهل الله  بغیر سالکان و حتی  سالکان کمک و نشان میدهند، که  آنها را  جذب  براه  الهی کرده  باشند. و این  همان  تقیٌه از  دشمنان ولایت، و لازمه  تدرٌج ئ پلٌه پلٌه ابراز  حقایق بشایستگان نمودن و در سلوک الهی میباشد. باز  توریه نشان  دادن است، که کاملان  بسالکان هدایتهای  عقلی میکنند.  رؤیاهای  شهودی سالکان  توریه از  مراتب الهی  میباشد. و تورات یا ( توراه)  همان  توریه و رؤیت تجلٌیات الهی  در سلوک  است. نه  در کتاب تورات. که  حتی  عرفای صادق یهودی در بابل، پس  از  نجات ار اسارت، از  محل  خاطرات ویادداشتهای  خود آنرا  نوشتند. و گفتند  که  موسی چنین  گفته است. شبیه منقولات احادیث   محمد، و یا  انجیل های  مسیحی ویا  گفته های  مورمون صادق، یا  صادقانی  که  اوستا را  نوشتند وتجدید نمودند. ویا  بزبان  روز عملا  ترجمه  میکردند. که  درست ترین  مطالب  کنونی کتب  مقدٌس، کار ساز  شهود مراتب  تجلٌیات  الهی خوانندگان  آن  نیست. مگر  انجام عملی  سلوک  الهی با ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند  زنده،  که  خواننده و دارنده   قرٌه ها و  خورٌٍه های شهودی تجلٌیات،  و تلاوت  متوالی  مراتب  شهودی. آنگاه  خواننده  کتب  مقدٌس  را انجل  فرشته،  و یهودی  یهوه شناس، و  محمدی  مورد  حمد  وسپاس دیگران،  و قرآن  ناطق وکلیم  الله  میکند. که  بقول  فردوسی چو فرمان  یزدان  چو  فرمان  شاه  الهی. و گرچه  هرچه  از  تجلٌیات  الهی  ببینند حقیقی تر از هر واقع در عقل بشری  است،  و لی  هنور سمبولیک و همان  حقایق  برتر  الهی  نیستند.

توفیق

هرگاه جریان  امور بر  وفق مرام  وهدف قبلی و مقصد  نهاﺌی بوده باشد، توفیق  دست  داده است. که  سالکان  در  راه الهی و سلوک ، با  کسب شناخت پیر الهی بمعرفی خداوند، وکسب تجلٌیات هفتگانه، وپس از تخلیه و تحلیه  وتجلیه ها،  بتوفیق مورد  نظر  الهی رسیده ، وموفق و سعادتمند شده اند. زیرا  با امور الهی  بوفاق و محبٌت و دوستی میرسد. فراهم بودن  مقدمات هر  توفیق، یک  نعمت و رحمتی  الهی برای انسان  سالک  است . بخصوص در سلوک با ولیٌ الهی که سالک  بنجات شهودی میرسد. والاًٌ رسیدن بهدف مال  بیشتر، سعادت  ولذٌت کنونی بشری آنان  هست، ولی  جهنٌم ساز و ستمکاری  بدیگران میباشد. و برای داشتن  توفیق  شرایط  قبلی و شرایط میانه در  خلال  کار، بخصوص  در دوره سلوک سالکان، و یا در نهایات و رسیدن بمدارک و مدارج واقعی، و رسیدن  بکمال وتوفیق تجلٌیات شهودی، بخصوص شهود ششم نور  قاﺌم وبا  مرگ  قبل از  مرگ، بدستور  مقام الهی روح پیامبر شهود پنجم مصطفوی که هنوز مدرک الهی  ونهاﺌی نمی  باشد.  توفیق  در اسلام یعنی همان  توفیق در سلوک  الهی، و  دنبال  کردن تعهٌد تسلیم و اطاعت  ولیٌ  الهی، تا  شهود  نور  قاﺌم میباشد. که  قیامت سالک ولو  با مرگ قبل از مرگ بازگشت  بخلق وتولد دوم  الهی  نداشته  باشد. مانند جمیع  مقامات سلوکی، چون  تفویض و توکٌل و رضا و  اطاعت و انقیاد کلٌی از  پیر  الهی بمعرفی  خداوند است. ونه  هر آخوندی که  کلام  پیامبر را نیر بدرستی  نمی فهمد ونقل درست نمی  کند. در حالیکه  پیامبر برای  چند سالک خود  دستورات عملی و علاجی  روان سالکان خود ، بخصوص دستوری  داده است. برای  دیگران حکمتهای  نظری  و نصایح عرفانی نموده ، که آن نصایح کسی  را بخدا  نمیرساند. مگر داشتن دستور دهنده زنده  پیر الهی  بمعرفی  خداوند  بطالب لقای  شهودی  مراتب  الهی باشد.

توکٌل

وکالت  دا دن  انجام امور خود بدیگری، و یا سالک بپیر الهی خود بمعرفی  خداوند. که این توکٌل  الهی  بخداوند خواهد بود. تا خداوند از طریق هدایتهای  الهامی بذهن پیر  ودل سالک، هر آنچه صلاح تکامل  روح سالک و پاکسازی روان سالک را لازم بداند، دستور  بدهد. و  سالک در تسلیم کامل باشد. تا  بتخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های  هفتگانه الهی را  برسد. و با عرش رحمان احتمالا بخلق پیامبرگونه باز  گردد. که  محمدی  زنده برای  چند سالک  خود  باشد. و قرآن ناطق  وگویای  سالک باشد. که هرچه پیر بگوید  خداوند  گفته است. و بقول  فردوسی چو فرمان یزدان چو  فرمان  شاه  الهی .  تمام  امور  سالک را پیر آگاه میداند. از امور  مادی  ومعنوی وزندگی  خصوصی او. زیرا پیر  وکیل خداوند، مالک  أصلی تمام موجودیٌت سالک  میباشد. این  توکٌل بپیرهمان  بازگرداندن امانت الهی  سالک بخداوند میباشد. کرامات بالفعل  و بالقوٌه وداشته های بشری و مادی، وحتی جان وعمر زندگی  کنونی سالک امانت الهی است.  زیرا سالک پیر وخداوند را،  دانای احوال  کنونی و آرزوهای نیامده سالک می داند. وخورسند کردن  پیر الهی را  با کسب مراتب  شهودی، خورسند  کردن  خداوند است. پس  سالک خود  بمیل و عقل ناچیز خود هیچ تصمیم وفکری ندارد. وترک  تدبیر الهی سالک وهر  انسانی، هوسبازی روان آلوده  خود را  میکند. که  در هر حال مخالف  راه  الهی و سلوک خواهد  بود. حتی  اگر  خیرات ومبرٌات  نماید و عمری عبادت قشری  کند. وتسلیم سالک، چون  مرده در دست غسٌال توصیف  میکنند، که  مرده  از  خود  عکس  العملی ندارد و خود سری ندارد. زیرا  سالک همه  هستی  و حتی  پیر الهی و مراتب  شهودی را سبب نجات و توسٌل خود  میداند و خداوند را (مسبٌب  الأسباب) میداند. پس  سالک  وسیله را شایسته تسلیم واز اسباب ووساﺌل  الهی خود  میداند.

تهذیب و تأدیب 

همان   أدب  آموختن میباشد. و تأدیب الهی پیر.  و پاکسازی  نفس  امٌاره  روان در سلوک انسان را تهذیب و پیر را و مؤدٌب  در اخلاق  ورفتار و گفتار مینماید. حکمت  عملی در سلوک الهی است، در عمل  نمودن. ونه تنها  دانستن حکمتهای  نظری و عرفان  تاریخی و کتاب ها ، که  سودی  برای  نجات  روح انسان  پس  از مرگ از  کارماهای حقارتهای   نوعی  ندارد. که  تنها حکمت نظری با  کار قشری های  مذهبی  تفاوتی  ندارد. که مدام  شرک  میکنند. حتی  در  عبادات بدون وسیله  خود، بقول  پیامبر  حتی  اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادت  باشند، همچنان در قعر  جهنٌم  هستند. زیرا  کارساز سلوک  الهی  وتأدیب نفس ندارند. مگر  انسان  سالک  با  پیر الهی  زنده بمعرفی  خداوند، که  با  حدٌ أقل کلمات ودستورات، سالک  میتواند رضایت خداوند رادر سطحی شهودی  کسب  نماید. تا  بمراتب  شهود بالاتر  برسد. تهذیب در هدف خداوند،  رسیدن  برضایت پیر از سالک در سلوک  میباشد،  که همان   رضایت  الهی  میباشد.

تهوٌر

شجاعت زاﺌد وخطرناک که  باعث خطر  برای شخص  متهوٌر میگردد. ولی کار سالک تهوٌر با  خویشتن حیوانی روان خویش  میباشد. و شجاعت  بخداوند نشان دادن است. ونه برای  امور  دنیوی در  مسابقات و ریاستها و بیشتر یافتن مال  ومقام .

تهمت

صفت زشتی بکسی  نسبت دادن، حتی  اگر  ذکر  صفاتی منفی  باشد،  که  در شخصی  بوده  باشد. که او  را رسوا  و برملاء بین  دیگران نمود.بخصوص که  آن  شخص بدنام شده ،چنان  گناهی که  بوی  نسبت داده  شده نکرده  باشد.  سالکان مطلقا  چنین نمی  کنند. زیرا یکی  از لشکریان شرٌ و جهنٌم  پروری است.  وعکس صفات  الهی لشکریان  خیر  وتکامل خیر  و بهشت  ساز آینده .

تین و انجیر

أنجیر در همه  مکاتب عرفانی  قدیم، سمبول  انوار عقلی  والهی است.و  آنرا نور مخفی  در ظلمت میدانند. که  همان  نور  قاﺌم روح  القدس وظیفه  نهاﺌی الهی  انسان  است. که  قبلا نادیده  ودر  ظلمت دل وعقل  انسان  بوده، و چون  بکمال  سلوکی  رسید، انوار الهی  پیدا شدند.  وهرگز تاریکی بعدی  ندارند. و چیزی  مانع  مرگ انسان نیست، که هر موجودی  دارد.  ولی  سالکان  پیش  دستی  کرده  با مرگ  قبل از  مرگ برای   پایان دادن  سلوک  الهی مرگ را استقبال  میکنند .چون  بتجلٌیات الهی مقدماتی  رسیده  باشند، وبرای  خروج از  نوع بشری، و رسیدن  بشایستگی تولد نوع  بالاتر  فوق بشری  فرشته گونه، این  سلوک تا  نور قاﺌم ضروری  میباشد. والاً  در فرصت  زندگی  بیشتر، اگر  بسلوک  الهی  نپرداختیم،  یعنی انحراف  وگناه و عقب روی  در مقام  روح داریم.  که  همان نسخ ومسخ  حیوانی  پس از مرگ وتولد  حقیرتر  در  همین جهان  است.