بأس و بأساء

          آسیب و ضرر و رنج و سختی  هستند، که غیر سالکان اگر داشته باشند بنفع آنان است. که همیشه نابینا و دردمند          ناخواسته و ندانسته بتزکیه نفس  طبیعی میپردازند ومانند دیگر حیوانات . گرچه بسلوک الهی و تزکیه  نفس ارادی و عاشقانه  نمیکنند، که  سالکان  در بلایای سلوکی بأس و ضرٌاء و سختی و ضرر  از  دست  دادن امتیازات نوع بشری و کرامات بالفعل خود را دارند. که خداوند  صابران سالک در بأساء و ضرٌاء دوست  دارد.  و سالکان عاشق سپاس خدا در بلایای سالک و امتحانات پر محنت  و  منٌت و سپاس خدا را دارند. واز فتنه های  اجتماعی مخالفین ولایت های الهی  واز آخوندهای قشری،که  فتوای مرگ  دهنده اولیای خدا هستند دوری میکنند. که سالکان تقیٌه  واحتیاط کاری خود را حفظ میکنند.( اولو البأس) همان  سالکان صبور در سلوک ودر هر شش ولایت الهی هستند. و کاملان الهی محمدی را (اولو القوٌه) میتوان دانست. که  توانسته ند بشهود   عرش رحمان  برسند. و خود نیز  همان مقام الهی را بیابند. و در  سالکان با خود اعمال  قدرت و هدایت میکنند. ولی   استبداد و اجباری برای عبادت  سالک ندارند. و سالکان  عاشق حتی بأس  وسختی و بلایای کمتری دارند. و خداوند  برای غیر سالکان وحتی سالکان غیر عاشق  شدید تر  بأس و سختی و  مجازات و انتقام کارماﺌی دارد. کسانی که  در ظهور بأس و سختی متفرٌق بتفرقه  گردیدند، که  چون سالکان در بلایا بحالت  جمع و درون  گراﺌی و توسٌل  عبادی را  تحمٌل ندارند. بأس و انتقام  خدا در کارماهی جهنٌمی  جهان برای  غیر سالکان بی  دین، و بدتر در بد دینان قشری آخوند پرست میباشد. حتی  اگر همه  عمر روزها صاﺌم  و شبها قاﺌم باشند. (أهل  قری) یعنی قرٌه داران سالک ،در خواب و رؤیاها بأس خدا را  می بینند، که  خود  تذکٌری  الهی برای آنها  استو اگر خطا کنند. خداوند تمام اعمال عبادی قشری  را بد  و بأس میگوید، که  قشری های مذهبی دارند که تصوٌر  اعمال دینی در خود میکنند. (بأس العذاب) بدتر و سختری در  مسخ حیوانی است. که  از مسخ  میمون و خوک بدتر  است. زیرا  مار  و مور نیز  میشوند، اگر  بفسخ وگندیدگی  گیاهی  نروند. (بأس المنون) بدترین جایگاه پس  از مرگ  است. که  کارمای مسخ  حیوانی قشری ها میباشد. (بأس اسم الفسوق)  گناهان بدتر  وقتی  است، که  پس  از  ایمان و مسلمان  شدن قشری باشند. یا  پس  از پیمان سلوکی  منافق و مقتصد و پیمان  شکن گردند، و یا مطیع  و عاشق پیر الهی خود نباشند. (بأس  القرین) بدترین قرین، و همان  روح مدبٌر الهی حیوانی در  مسخ حیوانی قهقراﺌیان میباشد. و یا  در جهان دوستان بدی پیدا  میکنند که  هدایتی ندارند. (عذاب بأس) بدترین عذاب در  کارماهای  تدبیر خداوند میباشد.( بأس ما شروا أنفسهم) بدترین  کار آنان، که  هوسها و عقده های روان  خود را ترجیح داده اند، و برای  خود بدتری ها را  خریداری و  برگزیده اند.  (بأس  المصیر) بدترین سرنوشت در  کارماهای جهنٌمی میباشد. (بأس  المهاد) بدترین جایگاه  که گهواره آنان است.  ک  مسخ  حیوانی در جهان خواهند  داست. (بأس ما  کانوا یعملون) که  اعمال عبادی مشرکانه را  دارند که  بدترین است، و  پیامبر از آن را  تقیٌه میخواند. (بأس  الورود المورود)  بدترین ورود آینده آنها، پس از مرگ در  مسخ حیوانی جهنٌم  جهان می باشد. (بأس الرفد) که  بدترین رفض و نا پذیرفتن الهی آنها  خواهد  بود، که بمسخ  حیوانی میروند.  (بأس  القرار)  بدترین قرارگاه  وجایگاه قرار  گرفتن در مسخ  حیوانی حقیر تر است. و یا قرٌه گیری الهی  ندارند، که  آخوند پرستی  میکنند. (بأس الشراب) نوشیدن بد حیوانات مسخ  شده در  جهان، در مردابهای  تلخ ومتغفٌن میباشد.  (بأس المولی) چه  بمعنی  رهبر که مولای ولایت  فقیه فاسد دارند، که  معرفی  شده خداوند برای  طالب لقای الهی نیست. (بأس العشیر) چه  معاشران و عشیره و قبیله وهم  قبیله بد دارند. (بأس المثل) بدترین نمونه دارند. که آنها  بگفته  محمد، تکذیب آیات  الهی اولیای الهی کرده اند. و الاٌ آیات کتاب  قرآن عثمانی تکذیبی ندارد، ک  خود  دستکاری شده  عمر  وعثمان  میباشد.

          بﺌر

          چاه آب و در  سالکان قدیم، عزلتگاه آنان  در چاه و زیر  زمین، که در  کنار  آب روان می  نشستند. در فلسطین و تا کنون، فراوان چاه های أنبیای بنی  اسراﺌیل معروف است. که  تبدیل  بشهر و بنام آن  چاه است. مانند  (بﺌر شبع) که  بوسیله ابراهیم پدر انبیای  بنی  اسراﺌیل حفٌاری شده  بود.  وابراهیم  خود فرزند  الهی آزر زردشت بگفته  محمد  بوده  است. و مجموعه أنبیای بنی  اسراﺌیل همه  کاملان ولایت الهی  زردشت هستند. که  تا  کنون یهودیان اگر  عامل با ولیٌ  الهی باشند  نسلهای بالا آمده از انواع  حیوانی بنوع بشری  را تربیت  سلوکی و الهی میکنند .

          بانگ نای

          که  بقول ملاٌی  رومی آتشی است، که  هشدار مینماید. و نداشتن این  آتش برای شوق لقای  الهی   نیستی و حقارت را بدنبال دارد. سالک حیوانیٌت نوع بشری خود را، در فریاد دل و ذات درون  انسان صادق در سلوک  الهی دارد.  که آه و نگرانی عدم  توفیق در کسب  رضایت الهی میباشد. عملا سالک روان حیوانیت  نوع بشری خود  را میسوزاند، که  در عزلت سلوکی دارد. و لذا مولانا  میگوید هرکس  این ناله روح  خود را  ندارد، یا بآن  گوش  نمیدهد، در  کارماها بنیستی  نوعی سقوط  میکند. تا  دوباره و حتی  صد  باره بنوع  بشری مجدد بجهان برسد، که  همین  ندای الهی برای اجتباء و جلب  وجذب بسوی خداوند را بشنود، و چند  صباحی دل از دنیای  بشری و فریب کاریهای ظاهری آن بکند.  که جان  میدهد تا بجانان الهی شهود نور  قاﺌم برسد، و محبوب  خدا شود. که  بقول پیامبر حتی تمام  هستی برای  خداوند ارزش این  انسان الهی  شده  را  ندارد. اگر که تماما  فدا  وقربانی او  گردند. که  سالکان قربانی پیر  الهی خود  میشوند، که  خود نیز الهی و تقرٌب خداوند بیابند.

          باغ

          بوستان وجای آباد پر درخت و آب  هوای  مطبوع  که امنیت زندگی  باشد. که  چون گلستان و گلزار زیبای خاص خود را دارند. خانقاه  پیر باغ و بوستان و  بهشتی میباشد. در  احوال شهودی نیز  سالک رؤیاهای  بوستانی فراوان می بیند، که  سمبول زیباﺌی و الهی و امنیٌت میباشد. بخصوص در شهود عرش رحمان،  این  نویسنده تمام  آسمان را چون  فرشی سراسر نقش درختان و گلستان داشت. که  سمبول مراتب انواع  فوق  بشری آینده  است، که  نهایت در کمیٌٌت  ندارند. و در  کیفیٌت هر یک هزاران  برابر  عقل و مقام الهی  وتجبٌی قبلی را  دارند .( باغ  قدم و باغ أزل و باغ جاودانگی و باغ جدید و باغ حکمت) و غیره  تعبیرات دیگری از  بوستان عالم  الهی، و خانقاه پیر الهی  سالک میباشد. عقلهای عظیم تر و احوال نیکوتر و زیباﺌی های  بچشم  دل بیشتر، و افکار حقیقی  تر از  واقعیٌات و گفتارهای  حکیمانه، که شنوندگان  مستعد را  مست میکند و  بخود میآورد، که  بیدار تر  هشیارتر میگردند. و الاٌ  با  مرگ بخواب  حقارتهای جهنٌم جهان میروند. که (برهوت) برٌ و صحراها   چون  گودال آتش از  عذاب ها میباشد. که هر  حیوانی و حتی  تمام انسانها این  عذابها را دارند. و  نجات  خود را از  خطر کارماها و مجرم شدن ها را آرزو میکنند. باغ  ملکوت سمبول و تعبیری  برای وصف عوامل الهی ارواح مجرٌد الهی  میباشد. که  اولیای در گذشته را  در جهان  ویژه ای، جهان  پاکان  الهی چون  باغ میدانند.  افلاطون اکادمی خود را در بوستانی  برپا  کرده  بود. و مدام در آن  راه میرفت و آموزش چند  سالک خود  میداد. گرچه ظاهرا فلسفه  تدریس میکرد. که  فلسفه الهی  را بعد از  مقدمات فلسفی، دیگران مستعد باور  کرده میآموختند. عرفا  میگویند باغ  ملکوت پس  از کشت  (حبٌٌت القلب)  است. که  چون بذر و تخمی رشد  کرده چون  درخت  وباغی شده  است. و این  حبٌت القلب عشق  الهی پیر  کامل و راه  سلوک  الهی سالک  میباشد. که  گوﺌی در دل  سالک بوستانی بوجود میآورد. و یا  بول درویشی بهشتی  در  میان جهنٌم میسازد. و هر کار  سالکان تنها کاری نکردن و خویشتن داری است. و مراتب  الهی هستند کار تخلیه  وتحلیه و تجلیه های را  انجام میدهند. و الهامات  لدنٌی بذهن انسان  کامل میگذارند. و یا در رؤیا نمایش حقایق  آینده را بانسان کامل نشان  میدهد. باغستان  نیز  همان عالم  ملکوت ولایت، و دل  وفکر اولیای الهی، و بهشتهای چهارگانه و چهار گونه موعود  الهی،  برای  کسانی است  که از خدا ترسیده و تقوا وتقیٌه نموده و تقویت  مقام الهی  روان بشری خود میکنند. که  بروحی الهی تبدیل میگردند. باغ را  (با هشت در) میگویند. که  جهنٌم را  هفت در  دارد. که  بلکه  هزاران در  دارد. ولی بهشت های  شهودی هفت  تجلٌی الهی  هر یک بهشتی  است. و کاملان الهی تا زنده هستند در معصومیٌت و ذخیره های  آخرت بیشتر در  پاکسازی بیشتر  روان خود، و از  الهامات الهی   دارند. پس هشتمین  بهشت عقلی  را دارند،  که  در تولد نوع  فوق  بشری هفت  هزار سال  بعد، هر  شاهد  نور ربٌ  رحمان هشت شهود را  خواهند داشت. که  شهود نور رحمان و  عرش ربٌ برتر از رحمان را  کاملان مهدوی دارند. تا  از عوام نوع  فوق بشری هزاران برابر عقل بشری دارند، کاملان  مهدوی، میلیونها برابر عقل  نوع بشری را  خواهند اشت. که  این  عقل را  میشناسیم. که  حتی  امکان  تصوٌر  ذهنی آنها را نداریم. که چهار بعدی میگوﺌیم،  و  تمام  کهکشان راه  شیری  را  جولان چون  فرشتگان خدا میدهند. تا  بنور رحمان و عرش ربٌ برتر از  رحمان برسند، که چهار صد  هزار سال بهشت سوٌم انتظار عرش  ربٌ برتر از رحمان  را دارند. که  محمد  در قرآن عثمانی گفته است.که  روزها  و یوم ها  یا همان اوم ها و شهودهای سلوکی  انسانهای یشری  هزار  سال طول  میکشد. ولی  روزهای ربٌ رحمان پنجاه هرار سال، و  شاید  روزهای تجلٌیات الهی  انواع  بالاتر میلیونها سال بوده  باشد. که  نیازی  بتولدات  برای  تکامل  ندارند. و گرچه در  عوالم الهی برای ارواح، زمان و هیچ  یک از صفات  مادی  بشری  نیست. که شاید چون  لحظه ای میگذرد. که  ما  در خواب  نیز احساس   زمان  نداریم.

          باطنیٌه

          پیروان فلسفه و طرز تفکٌر تکامل  روحی و  باطنی  است. که  وجود انسان  در  تن، ظاهر وجود انسان  است. والاٌ  ذهن و سییستم  عصبی حرکت  دهنده تن و زنده نگاه  داشتن آن میباشد. و ذهن خود آگاه نیز  باطن حقیقی  نیست.  که  باز نوعی ظاهری دیگر انسان را  تشکیل میدهد. که  روان  ناخودآگاه باطنی  تر از ذهن و فکر  وعقل، و سیستمهای  عصبی  و احساس  انسان میباشد. ولی  این  روان خود نیز  مملو از عقده های روانی وکمپلکس است. و نتیجه  جهالت ها و بی خبری ها که  هر  موجودی داشته و دارد.  بخصوص کمبودها که  از شرایط  لازمی  برای تکامل انسان  است. و تنها  در سلوک  الهی  پیشنهادی خداوند  در اعزام أنبیای اولی  العزم، و تدبیرات  تربیتی  سالکان آنها در  هر شش ولایت سلوکی أهل کتاب است. گوﺌی  خداوند بدست  خود چون افسانه آفرینش آدم از  گل و ماده تن آنان را،  در  نردبان انواع تحت  جمادی و جمادی و گیاهی  وحیوانی، بهزاران  فصول نوع بشری رسانده است. که هر بار با  تجربه زندگی  بداﺌی و پر از مشکلات جهنٌم  جهان، بکرامات  بالفعل و  بالقوٌه بیشتری در  تولد باز  بهتری  رسیده است.که تمام  آن  نیروهای جدید  حیاتی و نوعی انسان،  زندگی های  فراوان گذشته های  نوعی، هر بار با یک  تولد و مرگ افکار وگفتار و رفتار میرسد، که ما در جمع آنراعقل شخص میخوانیم. و الاٌ عقل عضوی  مشخٌص ومستقلیی  در  روان انسان نیست. و  پیشنهاد خداوند در سلوک با ولیٌ  الهی ره  رفته بمعرفی  خداوند، عملیٌات تخلیه  وتحلیه در روان را  انجام میگیرد. که  عملا مدبٌران الهی  میکنند. و پیر تنها راه نهاﺌی، و سالک فعٌال تنها  کاری که  میکند، خویشتن داری و صبوری و آرام  گرفتن، و تمرکز در  حضور  ذهنی و (وضوی) نور  وسیله  الهی خود،آنگاه مراتب  الهی خود پاکسازی روان  را  انجام میدهند. و سالک  تنها  کاری که  پیش  خود میکند، اینکه  کاری نکرده  باشد. تا مانع کار مراتب  الهی نشود. چه  رسد که  بخواهد   کرامات  خود را صرف  لذٌت جسمی و جنسی و ذهنی در اوهام و عقاید باطل فلسفی  وحتی  علمی بنماید. چه  رسد که  بعقاید و خرافات  آخوندهای قشری در  تمامی مذاهب  و ادیان غیر  سلوکی بپردازد.  آنگاه نه فقط امکان  پاکسازی  نیست،  که  باعث مزید  انحراف و فساد در روان میشود. زیرا تمام  اعمال و افکار و  گفتار  انسان هرچه  نیکو باشد،  باز جنبه های منفی  وعیب های نا دیدنی در آن هست. که  مسؤلیٌت ساز بعدی روح  میباشد. بخصوص که  زمان  دیگری از  زندگی سلوکی لازم  است، که  این جنبه های منفی  را جبران ومعالجه نماید. مراتب  الهی در  خویشتن  داری سالک هرچه  دقیق تر،  بخاطر آن  عرلت  سلوکی  و تنهاﺌی در اقامت در معبد خاص و عزلتگاه خود،  مدام  در توسٌل عبادی و تمرکز  حضور ذهنی مربٌی  الهی،  و دیگر مراتب شهودی بعدی خود  میباشد. آنگاه مراتب  الهی عمل  تحلیه  را انجام میدهند. وقتی  تخلیه از  صفات  منفی و عقده های عقیده  شده و عادات  نوعی منفی،  چون طمع و  اننقام و غضب، و  صدها صفت منفی  دیگر بتحلیه  بصفات الهای  انجام بگیرد، که  حلاوت و زیباﺌی اخلاقی و صفاتی و عقاید  الهی، که  در سمت تکامل  روح لازم  است انجام میگیرد. که  در نتیجه حتی  کرامات بالفعل نوع بشری، که  اتلاف  نشده بلکه بیشتر  نیز  میگردد. و امدادات  الهی مداوم دارد. بخصوص  کرامات  بالقوٌه که  در نطفه هر موجودی  هست، و  لازم برای  تولد بهتر  نوعی میباشد، اکنون  بالفعل  میگردد. که  پس  از تکمیل شرایط  لازم برای  زندگی نوعی  بالاتر در حدٌ  کفایت از  نظر داوری  الهی در شرط   کافی و کوفه  ولایت، آنگاه بتجلٌیات الهی  هفتگانه بطور متوالی و بنوبت، هریک  عظیم تر  از  دیگری میرسد. و سرنوشت  سلوکی جدیدی پیدا  میکند. و دستورات عبادی و تربیتی  جدیدی از  پیر الهی  میگیرد. که نسخ  دستورات و نسخه های  علاجی  قبلی او، که  طبیب  الهی است،  نسخ شده  نسخه علاجی و الهی  تر برای سالک  میفرماید. که عبادت تازه او خواهد  بود. که  شباهتی بعبادات عوام ندارد. که  در  ظاهر شریعت قشری هستند، که  شرک است.  اگر بطریقت سلوک  الهی بپردازند. آنگاه بحقیقت میرسند. سالک با  علم  الیقین باوری ندیده، که از آینده موعود الهی و بهشت  نوعی  بالاتر دارد،  بعین الیقین میرسد. که  بچشم دل وعین خود آنچه پیر  گفته  است میرسد، تا  بحقٌ الیقین خود  برسد، که خود را نیز از  مراتب  الهی یافته، وولیٌ  الهی دعوت  کننده دیگران براه  خدا میگردد. که  پیامبری محمدی  وزنده برای  چند  سالک خود  میشود.  غیر سالکان ظاهربین  ومادی هستند که کاری بباطن خود و حقایق  ندارند. و تربیتهای  ذهنی علمی  نیز  همان  آثار ظاهری  را دارند. مانند رفتار و اخلاق مطلوب   جامعه، که  مفید  زندگی جمعی  راحت تر  بشری است. ولی  تأثیری  مثبت در  روان و آینده  پس  از مرگ را ندارد. ولی تأثیر  منفی فراوانی  در  روان  ایجاد میکند. که  بفرض اگر شخص بخواهد براه  الهی، و تکامل  روان و روح  خود بپردازد، بلایای  سلوکی و  زمان  دراز عزلت  نشینی و خویشتن داری بیشتری  لازم دارد. که آثار  ذهنی و علمی را از خود برطرف  کند. که  مانع  افکار عرفانی  والهی  هستند. و تخلیه  وتحلیه سخت تری دارند. کاری  که  برای سالک  طولانی ترین  زمان دوره سلوک را تشکیل میدهد. که  معمولا در  طاقت  همه  نیست. و نفس  وروان هوسباز انسان،  حاکم بر ذهن و تن انسان  کامل نشده میباشد.و نمی  گذارد  سالک بپیمان الهی  خود  برسد. و سالکان  تابع اولیای  زنده الهی هر شش  ولایت سلوکی أهل  کتاب، همگی پیروان مکاتب  باطنی هستند. و شاید بوسیله تحقیر این سالکان واولیا باشد  که  نام  باطنیٌه بآنها  داده میشود. گوﺌی چون دیوانگان تنها  درونگراﺌی وگوشه گیری و انزوا از  دیگران دارند. و اجتماعی ومتمدٌن، و یا حتی مؤمن بنظر آخوندهای  قشری نیستند. که  فتوای  مرگ و تعزیر و آزار آنها  میدهند. و آنرا  ثواب و  صواب برای   خدا میدانند. و بقول  پیامبر آخوندهای ابلیس در لباس ریا کاری و روحانیٌت  کاذب، قاتلان  أنبیا و دشمنان  خدا هستند. که هر کامل بازگشته بخلق  محمدی زنده  بین ٣١٣ ولیٌ الهی میگردد. و نیز  در ادیان سلوکی دیگر أهل  کتاب و سلوک  الهی  هستند، کسی را مجبور بسلوک الهی نمی کنند، مگر خودشان خواسته  باشند. و خداوند  بطالب لقای  الهی، و حتی بپیر کامل دستور تربیت و قبول  مسؤلیٌت این  سالک  را میدهد. که  از  هزاران مدٌعی خدا جوﺌی، انگشت شماری بکمال سلوکی  خود میرسند. که  با مرگ قبل  از  مرگ  پیامبری تازه نفس، چون روان کاوان برای  بیماران روانی،معالج روان سالکان خود   میگردند. گرچه برخی از  فرقه های اسلامی را عنوان باطنی داده اند، که  شیعیان بپیروان اسماعیل صاحب  مذهب اسماعیلی و طریقت سلوکی،   باطنی خوانده  میشوند. مهم  بودن با  ولیٌ  الهی زنده  که سلوک کنند.  و ربطی برهبران و امامان پیشین آنها ندارند. که امام  زنده بمعرفی خداوند برای سلوک لازم  است . پس  مهم رسیدن  بمراتب شهودی  است که  هم اکنون قیامت  وداوری الهی آنها  نیز  خاتمه مییابید.  نباید  برای پس  از  مرگ منتظر  شد، که  خداوند داوری خواهد  کرد. آنگاه فرصتی برای  جبران نیست.  و اگر  خداوند تأیید عبادات کسی را  نکرد، پس بکارماهای جهنٌم جهان میرود. و تکرار  گذشه های  نوعی را  در آینده های حیوانی  پر عذاب زندگی خواهند داشت. تا عاقبت  بار  دیگر از  نردبان  انواع  بنوع بشری  وهمین  سلوک  الهی  وشهود  نور قاﺌم را   باید  برسند که خواهند  رسید . باطن در  مقابل  ظاهر محسوس  وملموس وآبزکتیو است. و باطن  سبژکنیو ذاتی و روانی  نا  پیدا میباشد. که  أصلی  مهم تر  از ذهن روان و تن  انسان است. این  باطن انسان که  ژنتیک  روحی میگوﺌیم، همان مدبٌران الهی  هر  روحی  میباشند، که با هر مقام  تکاملی و شهودی بالاتر، مربٌی الهی  بالاتری مسؤلیٌت تربیت  روح  سالک پیشرفته  شهودی  را  عهده  میگیرد.

          بازار و بازار عشق

          بازار  مرکز  تجاری  و معاملات  انسان برای کسب مادیٌات و امتیازات بشری و آرزوها و هوس های  نوع  بشری است،  که زندگی آنها را راحت تر کند. ولی  مانع  بزرگی برای  سلوک الهی  نمودن  آنها میشود. که پس از  مرگ دوچار  کارماها و مجرم  شدن میگردند.  که تکرار گذشته ها را  ظرف صدها  هزار سال و بیشتر  مینمایند، تا باز  بنوع بشری  و همین  سلوک  الهی   تا نور قاﺌم را باید  انجام  بدهند، که تنها  ویزای ورود بنوع  فوق بشری هقت  هزار سال  بعد  می باشد.  که از هزاران برابر عقل  نوع بشری و کرامات جالب  نوع بشری بیشتر را خواهند داشت. که  شاید بنور رحمان  و نوع  بالاتر فوق بشری فرشته   گونه  برسند که  باید  برسند. تا  فرمان  کن فیکون الهی از أزل  تا أبد  اجرا کرده باشند. و بقول  قرآن، سالک  الهی با خداوند معامله ای  پر نفع  و صرفه  میکند، که  زندگی زیبای بش ری خود را میدهد، که  بشهود و تجلٌیات  الهی  و سمبول آینده های نوع فوق بشری برسند. و حتی  جان  شیرین  بشری ر در یک  مرگ  قبل از  مرگ ارادی میدهند تا بجانان الهی روح القدس  برسند،  ولو  بخلق وتولد دوم  الهی پیامبرگونه باز  نگردند.  زیرا  برخی  را  خداوند از  بین  مرتضیان سالک  ومصطفویان برای  خود  اختیار مینماید.  که خیر و تکامل و انتخاب  بخاطر  خوبی  بیشتر آنان مینماید، که  نقش  محمدی  زنده و قرآن  ناطق و کلیم الله  چند سالک خود شوند. لذا عرفا  بازار را ( مکان لا  مکان) تجلٌیات شهودی میدانند. که  هفت  شهود  میسٌر در  شش ولایت  الهی  نوع بشری،  نهایت  تا ولایت محمدی و  همان  ولایت  علیٌ و هر امام  امٌی  و هر کامل الهی زنده بمعرفی خداوند، تنها وسیله رساندن دعاها  وعبادات سالک  بخداوند است. پس  بازار تجاری  جای  تفرقه نیروهای  حیاتی انسان  میباشد. که  سالکان همه این  نیروهای  حیاتی در تن  وذهن و روان خود را،  در یک  نقطه الهی، اصطلاحا خال صورت پیر  الهی  بمعرفی خداوند متمرکر مینماید. که  آنگاه تمام سازمان  اعصاب  ومغز و تمام روان سالک پاک  شده، و در  تخلیه و تحلیه  سلوکی، شایسته تجلیه های الهی،  بخصوص در  کمال بیشتر سالک و شهود نور  قاﺌم و احتمالا عرش رحمان میرسد. (بازار عشق)  اصطلاحا همان  ولایت الهی  وخانقاه و  پیر وولیٌ  الهی  بمعرفی خداوند است.  ک  محمدی زنده و حتی  تنها نماینده مراتب  الهی بالاتر برای  سالکان خود میباشد. تا او نیز بنور قاﺌم  برسد. و با  مرگ قبل از  مرگ، و بقول  محمد و مسیح ( موتوا  قبل أن  تموتوا)  که تا زنده هستید بخواهید  که  بمیرید. که  از  دنیای بشری و با  مرگ  قبل از  مرگ، ولو بازگشت پیامبر  گونه نداشته  باشد.

          باز و  سیمرغ

          پرنده دور پرواز که بیش از پرندگان  دیگر در آسمان  اوج میگیرد. که  روح سالگ نیز   چون  پرنده ای  قویتر از باز، و سی مرغی که  در داستان عرفانی  وافسانه ای  بخدای  خود سیمرغ رسیدند، سالکان نیز میتوانند در ولایت  پنجم محمدی  بعرش  رحمان برسند. و در  تولد نوع  فوق بشری  بعدی میتوانند با ولایت  مهدوی  هفت هزار سال بعد بنور رحمان نیز برسند. و حتی  بانوار جبروت  سوٌم ربٌ برتر  ار  رحمان عروج نمایند، که نامی  هم از او نمدانیم. که مهدی موعود  خواهد گفت. همان  طور  که  محمد  نخستین بار  نام   رحمان را  گفت، ومسیح  نام روح  القدس  جبرﺌیل را گفت. در اصطلاح صوفیه سالکان  ولایت محمدی و آریای  ایرانی، سی مرغی که  سیمرغ خدای  مرغان و  بدیدار ربٌ خود  رسیدند سی پرنده  بودند، که نام  سیمرغ  بخدای  خود دادند. زیرا  شاهدان مراتب  الهی مربوط  بآینده های   نیامده، این همانی  مراتب  الهی  خود را مییابند.  وگوﺌی مقام  الهی خود  تجسٌم و تولد  انسانی   در شاهدان  خود  یافته است . با ظهور یک پیامبر  اولی  العزم تازه وبرتر،  ولایتهای   اولی  العزمهای  قبلی همچنان  بکار  خود  در تربیت نسلهای  تازه  بالا آمده  از  انواع  حیوانی   وفصول نوع بشری  ادامه میدهند. و اکنون  همه سالکان ولایتهای  ششگانه، گوﺌی  در یک  مدرسه  الهی ولی  در  کلاسهای متوالی تحصیل  میکنند. ولی  در ساعت  تفریح  همگی باهم  در  صحن مدرسه   مخلوط  هستند. ودر  زنگ مجدد شروع  درس  تازه باز  از هم جدا میشوند.  وهر سالکی  در هر  تولد  بشری  بهتر  خود، بربٌ شهودی  تازه  و برتری  میرسد. که  همان  اسماء الهی مراتب  شهودی  هفتگانه  میباشند. که  در تسمیه  محمدی،  حسینی  وحسنی  وفاطمی  ومرتضوی و مصطفوی  است. و نزد ولایت  زردشت  امشاسپند ها هستند.  وهمچنان  یک  روح موفق بشری وشاهد نور قاﺌم، با بی   نهایت  تجلٌیات  و ارباب  نوع بالاتر از  رحمان روبرو خواهند  شد. تا  بفرض  محال  بنور الأنوار الله در أبدیٌت  برسند. این  سالک  صادق  و عاشق تر وپر  همٌت بشری  میباشد که بعرش رحمان  میرسد. ومحبوب  خدا گردیده و  پیامبری  برای  چند  سالک خود  میشود.  و کلیم الله  وقرآن ناطق، وتنها  نماینده  خداوند  برای  سالک  میباشد.  که  خداوند  خود بسالک  معرفی  کرده  باشد.و  سالک  صادق هنگام  تمرکز  خود،  لحظه ای پلک  چشم  بهم  نمیزند، تا مبادا در  این لحظه  کوتاه، خداوند اموری را  بوی نشان  بدهد که  سالک  محروم از آن گردد.

          بارگاه  الست

          آنرا مقام لاهوتی الهی  گفته اند.  مراتب  شهود مقدماتی  پنجگانه  نوع بشری در ولایتهای مربوطه و أهل کتاب  وسلوک، در رؤیا های خود بارگاه  مراتب  الهی  جدید  شهودی  خود را می بینند .که اسامی  عرفانی  این  عوالم  الهی عبارتند  از ناسوت مادی  جهان مادی  ما، که  ناس  وانسانها  معمولا عهد الست  تولد پیشین  خود را  با خداوند فراموش  میکنند. و سپس  عالم  ملکوت بالا تر  از  ناسوت که  ملاﺌک  و ارواح  منتظر  تولد ناسوتی  ونوعی  بجهان در آن  هستند.  که  ملکوت  گوﺌی  در سطح  همین  زمین  میباشد. ولی  از  شهود  قاﺌم  ششم روح  القدس ودر  ولایت  محمدی، سالک  وارد جهان  جبروت  نخستین  الهی  میگردد. که  میتواند بنور  قام  برسد. و اگر  بازگشت  بخلق داشت ، با شهود  هفتم  عرش  رحمان تا  مرز  جبروت  دوم  میرسد و که بالای  عرش  نمیرود . مگر  مهدی  موعود  محمد و زردشت، که  بالای  عرش رحمان  میرود.  وبدیدار  نور رحمان میرسد.  وحتی  تا مرز عرش  ربٌ برتر  از  رحمان  معراج دارد، که  مرز  جبروت  سوم  میباشد. و بی نهابیت  جبروتها و عرشهای  اربا ب نوع بالاتر  در  پیش  برای   روح  انسانی شاهد نور  قاﺌم  هست.  تا  بفرض محال  در أبدیٌت  مطلق، روحی  بنور الأنوار  الله  أهو برسد. که  پایان  فرمان  الهی  کن  فیکون  میباشد. گرچه  هنوز  بخداوند (هو)  بیرون  از هستی  ها رسیده  نشده  است. که  الله  در عالم  لاهوت که  آخرین  جبروت است.و خداوند  هو در هاهوت  در عالم  (عدم  ماسواه) در  اسم د الباطن والخارج  میباشد. ولی  در تصوٌف  بخصوص در عرفان  مسیحی و گاهی  در عرفان تصوٌف ایرانی، ولایت  محمدی مراتب  بالاتر از  ناسوت را  یکجا نام  لاهوت میدهند، که  خاص  خداوند مطلق  الله  أهو  میباشد. وهاهوت را  مکان  لا مکان خداوند  هو میگوﺌیم. ولاهوت  الله  وحدت  تمام عوالم  وجودی انواع تحت  جمادی تا نوع  بشری،  و انواع  فوق بشری  میباشد. که  غیر از  خداوند الله  کس  در هستی  نیست .وموجودات  تجلٌیات  صفاتی  خداوند الله  میباشند.  پس  میتو.ان  تمام مراتب  وطبقات  عوالم  وجودی  را لاهوت در  خداوند الله  خواند. و برای  امکان  تصوٌر انسان، تفکیک مراحل  ومراتب عوالم  الهی این  چنین تفکیک  شده است.که ذهن انسان نمیتواند  امور  غیر  محدود  بحدودی  را  تصوٌر  ودر حافظه خود داشته باشند.  روح  انسان بشری در  بی نهایت  انواع  تحت  جمادی  و جمادی  وگیاهی  و حیوانی،  بهزاران  فصل  نوع بشری قابل  تفکیک رسیده  است.  که تنها  در بین  تولدات  روح  انسانی،  که  با  پنج ولایت  الهی و بترتیب، و هربار  در یک  تولد  وعمری صد سالک، هر بار  بیک  تجلٌی  الهی  بالاتر  رسیده است. که  آخرین آنها  شهود   ربٌ  مشهود قاﺌم، وسپس  بعرش  ربٌ برتر رحمان  میرسد.  که ربٌ  نادیده و غیر  مشهود  نوع بشر میباشد. آنگاه بگفته  محمد، هر روح  شاهد  نور قاﺌم ، خود  پاسخ  پرسش  خدا را میدهد. که  پرسش این  است،  آیا   من ربٌ شما  نیستم؟ که   روح  شاهد  نور شهودی  آخر  آری  میگوید. یعنی  متعهٌد  میشود  که  در تولد  بهتر  بشری یا فوق بشری  خود، با تجسٌم  انسانی  همان  نور شهودی مورد سوگند،   باید  لبیک  بگوید. یعنی  فرمودی  بیا ، اینک  من آمدم . و این  تعهٌد و لبٌیک  گفتن سالک را  عهد  الست  میگویند. که خداوند  میپرسد  الست  بربٌکم ؟ که  شاهدان  نور  مرتضوی  ولایت زردشت در تولد  بهتر  بشری، باید با مسیح یا هر  کامل  مسیحی  بمعرفی  خداوند  لبٌیک  بگوید. که  تجسٌم انسانی نور الهی  قبلی که باوی  پیمان می بندد. تعهٌد تسلیم  داشته  و اگر  سلوک نکند تمام  امتیازات  سلوکی  قبلی  او  خنثی  وباطل  میگردد. و کامل  مسیحی  نیزر با  نور مصطفوی آخر خود  این تعهٌد را دارد. که  در تجسٌم  انسانی  نور مصطفوی  درشخص  محمد  کاشف ویا هر محمدی  زنده  بمعرفی  خداوند، لبٌیک  بگوید. و سلوک  تا نور  برتر  وتعهٌٌد  تازه ای  با  نور قاﺌم  داشته باشد.  که  در  تولد  بهتر  نوع فوق بشری  هفت هزار سال بعد، با تجسٌم  انسانی نور قاﺌم  روح  القدس مهدی  موعود محمد وسوشیانت سوم  زردشت بسلوک  الهی  بپردازد. وحتی روح  مهدی  کاشف  نور  رحمان  متعهد خواهد  بود،  که  در تولد نوع  بالاتر از  نوع فوق بشری و چهارصد هزار سال  بعد،  بتجسٌم  انسانی نور رحمان مهدی بالاتر از مهدی  موعود محمد تسلیم  شود، تا او نیز  بنور  بتجلٌی  بالاتر از ربٌ رحمان  موفق شود. وهمین  پیمان  هر روح  از  أزل  تا أبد در  نردبان  انواع    صاحبان تجلٌیات  الهی  دارند. که  محمد میگوید  من اولین تعهٌد کننده بودم. یعنی  وقتی  محمد کشف نور قاﺌم را نمود، نخستین  کسی بود  که  این تعهٌد  برتر را داد. که  بعد از  او هر شاهد نور قاﺌم چنین بوده  که  بخلق  باز  نگشتند. ولی  مولا  علی ٌ نخستین  بازگشته  بخلق  با  پیمان  عهد الست  با نور  قاﺌم  بود.  که  باید با مهدی  یا هر مهدی  موعود  فوق بشری  تسلیم  گردد. وخود  نیز  بمقام  الهی  مهدی برسد، و بنور رحمان نیز  موفق  گردد. والاٌ   همه  امتیازات  سلوکی  وتکاملات   ژنتیک  روحی  خود را از دست  میدهد.  پیر  کامل  حسینی  بمعرفی  خداوند، بانسان طالب  لقای  الهی  نور  قاﺌم، اورا  ربٌ  ومربٌی  الهی  خود میداند.  که  صاحب  همان نور  شهودی مجسم  انسانی  روح  القدس میباشد. ودر تولد  قبلی نور مصطفوی را  دارا  بود. پس  عرفا برای  این  پیر  کامل  الهی  حسین زنده  زمان  چند  سالک  خود  میباشد. بارگاهی  الهی  در  خانقاه خود دارد. وکه تاج  شاهی  وفرٌ و فروهر  الهی  خود را  دارد. خانقاه  پیر  قبله صلات  وارتباط سالک  در عبادات  با خداوند است. و قرآن  ناطق  او. که کلیم  الله سالک  است. که  بقول  فردوسی  چو فرمان  یزدان چو  فرمان  شاه  الهی. که  محمدی  زنده  برای  سالکان  خود  میباشد. و رضایت او  رضایت  خداوند از  سالک، و برای  قبول  اعمال  دینی او میباشد. آنگاه  آخوند  فاسد  روان و مشرک   قاتل  أنبیا ، وهمین  اولیای  الهی   طول  تاریخ  بده اند.  پس  دشمن  خدا میباشند. تا سالک محمدی  نیز پس  از  تجدید  شهودهای  پنجگانه  مقدماتی  بنور  قاﺌم روح  القدس  برسد.  که   تنها  کلید  وویزای  ورود  روح   انسان  بشری   بنوع فوق بشری  هفت  هزارسال  بعد  میباشد . که موجودیٌتی (چهار بعدی)  دارد  و هزاران  برابر  عقل  نوع بشری را  دارد. تا  در  نوع  فوق بشری خود ،  لبٌیک با  تجسٌم  انسانی  روح  القدس  در مهدی  موعود  محمد و سوشیانت  سوم  زردشت بگوید. تا از  چهارصد هزار  سال  بهشت  سوٌم  انتظار عرش  ربٌ  برتر از  رحمان  استفاده نماید.  که موقٌتا نیازی  بتولدات  جهانی  ندارد .   هر تولد برتر  نوعی، خود  بهشتی الهی و یک  تجلٌی  الهی که  صفات  الهی  را دارد. و معمولا  کسی  قدر مقام  مقدٌس  الهی  خود را نمیداند. پس خودرا بفساد بیشتر آلوده  میکند  و امتیازات بالفعل وبالقوٌه نوعی  و نیکوی  خود را  از  دست  میدهد . که  انسان  غیر سالک  بی دین،  بخصوص  بددینان  قشری این چنین کارماﺌی میشوند.  هر شهودی  برای  نوع بشری،  باز  بهشتی  الهی  برتری  است. خانقاه  پیر بهشت  است  و عزلتگاه  سالک  نیز  بهشتی  الهی  است.  وچون  سالک  با  عرش  رحمان  بخلق  بازگردد، بوعده  خداوند دو  بهشت  دارد،  که  قبل از آن نیز  دوبهشت داشته .  روزها  در معصومیت  و شبها  در بهشت دوم  گردشهای  ملکوتی، و پس  از  مرگ  شیرین  چون  هر خواب  شبانه، ببهشت  سوم  هفت  هزار سال  انتظار  عرش     رحمان دارد که نمیدانیم  چگونه  است.  وشاید  لحظه ای بیشتر  نباشد. که در  عوالم  الهی  زمان و مکان  ودیگر  صفات   ناسوتی  جهان  مادی  وجود  ندارد. و بالآخره در  بهشت  چهارم  تولد  نوع  فوق بشری،  و در  عصر  ولایت  مهدوی با هزاران برابر  عقل بشری   وموجودیٌتی  چهار بعدی  غیر  قابل تصوٌر ما، وشاید پانصد سال  عمر  بنور رحمان  نیر مبرسد.  گرچه  در آن  زمان  همچنان  تمام  انواع  گیاهی  وحیوانی نسلهای  جدید  خود را دارند. و تمام  ولایتهای  اولی  العزم   ششگانه  نوع بشری   تعلیم  الهی  سالکان  بالا آمده  از  ولایتهای  پیشین  خود را  دنبال  میکنند. گوﺌی  در مکتب  ومدرسه  الهی  کلاس  هفتم  تازه ای  تآسیس  شده  است. و فارغ  التحصیلان آن نوع  مقامات الهی   بالاتر را دارند.

بارقه  

          چون برق نورانی و سریع لحظه ای در پایان گرفتن از دید سالک، که  انوار تجلٌیات هفتگانه شعاعهای الهی و بارقه های الهی  میرسد، وهریک عظیم تر از بارقه  قبلی است. که در شهود کاملان ولایت سلوکی  مسیحی ستاره (نجم الثاقب) نورانی میباشد،  که اینک بالای  درخت کریسمس میگذارند. وموسی وزردشت و گاملانشان نیر در شعله آتش، رسیده از  برق و رعد را داشته اند و دارند. ولی  محمد وکاملان  ولایت  سلوکی  محمدی بنور  بدر منیر قاﺌم چون شب چهارده دیده  ومیبینند . تا در  نوع فوق بشری ولایت  مهدی موعود محمد وزردشت، که از ٥٥ قرن  دیگر آغاز  میگردد. شاید نور  خورشید بارقه  الهی  در پایان سلوک مهدویان  بوده  باشد. و در  تجربه  این نویسنده  مانند  محمد تاریخی از روزنه ای نور شدید خورشید،  در  اطاق  تاریک وپر  غبار را در حال  حرکت دیدم. ولی کناره های  قرص  خورشید را ندیدم. گوﺌی  قرص  خورشید چنان پاﺌین آمده بود، که  تمام آسمان را اشغال  کرده  باشد. وهمان نور رسیده از روزنه را ، چشم طاقت دیدن نداشتم. تا در  نوع فوق بشری آینده ولایت  مهدوی، چگونه انوار تجلٌیات  الهی  ربٌ  رحمان ربٌ  النوع فوق  بشری دیده  شود. انسان در  جنگل تاریک بدون علاﺌم راه درست، امکان حرکت  نجات بخش از جنگل  ندارد. ولی برق  ورعد میتواند چند متری از راه را روشن  کند، تا جهت یابی انسان  صورت  گیرد. گرچه  تجلٌیات  الهی  وانوار  شعاعهای شهودی، گوﺌی مدام  روشن و فاصله  بیشتری  از راه را  روشن مینماید. بقول  امام  رضا، شیعیان  علیٌ وقتی  صادقانه شیعه  هستند، که  شعاع انوار تجلٌیات ولایت  محمد و علیٌ و پیر  حسینی خود را داشته  باشند. و  سنٌیان نیز وقتی  سنٌی صادق  هستند، که  سنٌت  پیامبر، یعنی  سنت و مقدٌس شدن با سلوک  الهی، در تزکیه  نفس سلوکی را انجام  داده  باشند. و الاٌ همه محمدیان  مدعی مسلمانی غیر  سالک ،آخوند پرست و مشرک هستند. که  بی  دینی خیلی بهتر  از  بد دینی میباشد. که  باید  به دینی نمود. وبا  پیر  الهی  حسینی  بمعرفی  خداوند بطالب لقای  الهی، میتوان  به دینی یا سلوک الهی وپاکسازی روان  از معایب  وعقده ها  را نمود، تا بتجلٌیات  الهی  میسٌر خود  رسید .

          بار  امانت

          آنچه را  خداوند بهر روح انسان در  تولد نیکوی  کنونی داده، بار  کرامات بالفعل و بالقوٌه در  سرنوشت و ژنتیک روحی  وژنتیک جسمی انسان  هست. که  پاداش و بهشت چهارم الهی  موعود انسان از  تولد  بشری پیشین بوده  است. که هزاران بار این پاداشهای سلوکی ولایت های قبلی خیلی بیش از شایستگی روح  بوده  است. زیرا  در  تولد کنونی کرامات  بیشتر بالفعل و بالقوٌه او،  در حکم بار امانتی از  خداوند است . که  باید آنرا بفرمان  خداوند، بتحقٌق کرامات  بالقوٌه خود بکار  گیرد. تا  بار امانتی مهمتر و مورد  نیاز   تولد باز  بهتر  بعدی وپس  از مرگ  بشری داشت . که  سالکان و کاملان الهی  ذخیره آخرت و شهودهای الهی  بالاتر و حکمتهای عقلی و تربیتهای  اخلاقی و روانی  شایسته جهان  نوع فوق بشری فراهم میکنند. که  الهی  تر از امانت الهی نوع  بشری  میباشد. و آنگاه شانس تولد در نوع باز بالاتر از فوق بشری،  با  ولایت  مهدوی و کسب شهود هفتم  نور  رحمان، موجودی  فرشته  گونه گردند. و الاٌ غیر  سالکان  بشری که  سلوک  الهی  نمیکنند، ودر برابر  خود  می بینیم، تمامی  کرامات بالفعل  و بار  امانت الهی خود را، سوخت لذٌت  جنسی  وجسمی، و یا  مصرف  اوهام  ذهنی و اشباع عقده ها و هوسها و طمع و بد جنسی های خود  مینمایند. حتی  اگر چون  قشری های  مذهبی همه  ادیان،  تمام  عمر  روزها  صاﺌم و شبها قاﺌم بعبادت باطل  باشند، باز  بقول  محمد در قعر  جهنٌم میباشند.  و  بقول خداوند آسمانها و زمین، یعنی  تمام انواع گیاهی  وحیوانی و حتی  فصول  اولیه  نوع بشری، تحمٌل  بار امانت را  نکردند، که  عقل  لازم را ندارند. ولی  انسان  الهی شده و سالک  ولایتهای  ششگانه،  که  مستعد سلوک و عاشق   تکامل روح  الهی خود میباشد، حمل و تحمٌل  بار  امانت الهی را میکنند. و آن بار  امانت را  بمقصد میرسانند. که  رسیدن بنور  قاﺌم روح  القدس   شهود ششم با  ولایت  محمد، و عبور  از آخرین امتحان  الهی در  مرگ  قبل از  مرگ را انجام  داده است.

 باران الهام

          آب آسمان برای  احیای  مزروعات و حیوانات که تن  تشنه انسان را نیز سیراب  میکند.ولی باران رحمتهای  الهی مورد  نظر  عارفان  میباشد. که  الهامات لدنٌی بدل دریافت میکنند و یا بفکر  خود در بیداری پیامهای الهی را  دریافت  میکنند، که  چه  بکنند یا نکنند، و یا صبوری کنند و امیدوار  باشند. که  هرچه بلایای سلوک و امتحانات پر  محنت خداوند باشد ، وحتی فتنه های  اجتماعی آخوندهای قشری دشمنان خدا و قاتلان  أنبیا، هرچه بیشتر  و سخت تربوده  باشد، تزکیه  نفس سالک  عمیق  تر پاک  میگردد. زیرا صبر  سخت تری،ا  با عشق  ورزی  بیشتری بخدا  ووسیله الهی  خود نموده اند. جریان  آب باران امور  غیر مادی را، که  در عالم ممکنات  مادی  واحتمالات ریاضی هستند، زنده میکند. که  فیضان و سیلاب و سیرابی  دارند. که  گیاه سبز شده  غذای  حیوانات وانسانها  میشود.  باران  رحمت و ریزش  سیل  آسای الهامات  الهی اولیا،  بقول  مولا علیٍ،ٌ هفتاد  هزار فرشته عقلی از  آسمان  میرسند، که  باید  بسرعت در  قرطاس و روی  کاغذ ثبت  نمود، و الاٌ  فراموش میشوند. و  بقیه  الهامات و فرشتگان  ثبت نشده بآسمان  باز  میگردند، تا روز ووقت  دیگری و با  وضع ومحتوای  بیشتر  وبهتری، باز بدل و فکر  اولیای  الهی نازل  گردند.

          بلوغ  و بالغان

        بلوغ تن  در  اطفال و در سالهای  بعدی،و بلوغ  جوانان دیرتر و بلوغ عقل مادی آنها  که در مدارس میباشد. ولی  سالکان در هدایت  یافتن براه  خدا  در سلوک، ئقت  کسب تجلٌیات الهی و بلوغ عقل  الهی آنان خواهد  بود. که  عقل  مادی  بشری کارساز زندگی های  بعدی نیست. بلکه  تنها  میتواند جهنٌم  پروری کند.  ولی عقل  ایدآلیستی مستعدان  سلوک،  برای  درک  اهمیٌت حیاتی سلوک  الهی، با بی  اعتناﺌی بهر سطح عقل بشری خود، بعقل  الهی  پیر خود متٌکی است. و چون بعرش  رحمان و بازگشت  بخلق رسید، خود  نیز عقل  کلٌی  والهی را دارد. که  شاید وسیعتر از عقل الهی  پیر او  نیز  باشد. که مناسب  زمان  خود است. که حتی استاد در کلاس  درس شاگردان متخصٌص شده خود  می  نشیند و میشنود،و عبرت های خود را میگیرد. نوع بشری در بلوغ بسطح شهود ششم قاﺌم، که  تنها  هدف خداوند برای  انسان در  نوع بشری است  ختم کرده،  ولو پیامبر گونه با شهود  عرش رحمان  بخلق باز نگردد، و مستقیما بقاﺌم و عرش رحمان، برای   انتظار هفت  هزار ساله،  بهشت  سوم عرشی میرود. تا  در  نوع فوق بشری قیام وتولد  مجدد  و از  رحم مادری فوق  بشری بنماید.

          بادیه

          یا صحرای  خشک و بی آب  وعلف، که  سالکان در آن  نقاط عزلت سلوکی  میگیرند، که  بار بلایای  سلوکی بیشتری برای  سالک دارند. و تمام دوره سلوک را  چنین صحراﺌی سخت میگذرانند، تا بآبادانی های روح در  تجلٌیات الهی  برسند. که  سبکباران ساحل ها، دور از هر خطر طوفانهای بحار بحرانی  احوالی و افکاری  و رؤیاﺌی هستند. که چون  عطٌار عارف، دوره سلوک را هزاران صحرا  میداند. که هرچه پیش میروند  بپایانی  نمیرسند. و همان  هفت شهر  عشق است،  که هفت  شهود  تجلٌیات الهی،  پایان خشکی  صحرا ها و آرام  گرفتن طوفان دریاها  است. که   شناخت پیر  کامل از  خداوند در  طالب  لقای الهی و سلوک، آغاز آرامش سالک در  عزلتگاه با آب و  هوای نیکو  میباشد.

          باد  و باد صبا

          وزش هوا دگرگون کننده شرایط محیطی ساکن میباشد. که محیط ساکن  روح  انسان را  نیز خموده  وخواب و حتی  خفه مینماید. ولی  باد نسیم جدیدی میآورد، که  انسان را نشاط   و از  خفگی نجات  میدهد. و جریان  وفیضان سرشار داده های الهی ،چون  سیل امدادات عقلی و الهامات  لدنٌی، نسیمی از  عوالم الهی  بالاتر است. که  از  لحاظ خنکی و مقدار  اکسیژن نیست ، بلکه  از  لحاظ تأثیر  در فهم و پاکسازی روان تفاوتهای زیادی دارد. و از هر  سطح شهود  الهی، نسیم  خاص آن  مقام الهی  بهمراه  دارد. که  سالک با پاکسازی عمیق تر در  تخلیه و تحلیه های برتر، بخصوص در  شهود عرش  رحمان، و تمام  رؤیاهای انسان  کامل بازگشته  بخلق، و حتی  تمام أندیشه ها  وتفکٌرات و تعمٌقات خود ، حکمتهای الهی  تر  وبالاتر و مست  کننده  برای خود  انسان  کامل نیز میشود .و شاید یکی  دو سالک  مستعد و عاشق، که  چند  قطره باده ته مانده ساغر  پیر خودرا میتوانند بنوشند، آنان را روزها مست  تفکٌر مینماید. وچون  بفهم آن  رسیدند  نیاز بقطره های دیگر  شراب پیر پیدا میکنند.  و سالکان  نمیتوانذد ساغر  شراب پیر را لا  جرعه تا آخر بنوشند، که  شاید مسموم کننده  روان آنان،  وباعث  از  هم پاشیدن قدرتهای  عقلی آنان گردد. (باد غرور) در  دماغ  غیر  سالکان قشری،  بخصوص آخوندهای  منکرسلوک،  افکار  خود را  برتر میدانند.  وخود را از اولیای الهی زنده میدانند، پس  تسلیم  بحقایق الهی  اولیا نمیشوند. و سرگرم  نشخوار مطالب کهنه و فرسوده، و حتی  تبدیل بضدٌ حقایق  الهی شده اند.  (باد  تکتٌر) آنها آزار دهنده مراتب  الهی نیز میباشد. پس مورد نفرت آنان هستند. و بدترین جهنٌمهای قهقراﺌی را دارند. که  بقول  پیامبر مسخ میمون  وخوک، بهترین  بخت و شانس آینده  آنها  در  جهان جهنٍمی خواهد  بود . سهروردی  عارف خوش بین   بهر پیش آمدی، میگوید  که نسیم  باد  معطٌری است،  که  بمشام انسان  میخورد. بخصوص وقتی  در عزلتگاه  و خستگی توسٌلات  وتنهاﺌی باشد، که  آنرا نشانه  و پیامی از  خداوند میداند. که  بشارت بتحوٌلات  عمیق روانی در  پیش  دارد. که  منجر  بکشف  و شهود تجلٌیات الهی بالاتر میشود. و اگر کامل  الهی بود، مژده تعالی   فکری میداند که بسطوح عقلی  فراوان عرش  رحمان میرسد. که  در شرف  رسیدن پیامهای  الهی میباشد. که  سالک را آماده دریافت، و از  دست ندادن لحظه ای از توجٌه مینماید. حتی صدای پرندگان نیز  سالک را  مژده های  الهی میداند. زیرا  معتقد  است که تمام حرکات  وسکنات هستی از  خداوند است. و خداوند  هدف خود را  دنبال  میکند. که هدف  خداوند نیز در سالکان و اولیای الهی  آنان  است.  عنایت الهی  خاص سالکان و کاملان میباشد. دیگران   بارباب نوع  حیوانی و سطوح پاﺌین ارباب  فصول اولیه  نوع بشری توجه دارند. که  قابل  قیاس با رحمتها و عنایات الهی باولیای  ولایتهای بالاتر نیست. که  در نوع فوق بشری آینده  از  هزاران برابر معقولات نوع بشری، و حتی  از  کاملان الهی  بشری در پیش دارند. که  اکنون ظرفیٌت تن و ذهن و روان با عقل و قدرت ادراکی سالک، طاقت هضم آن  حقایق و فهم و دریافت آنرا  ندارد. و خداود را بی  نهایت مراتب عالی  تر از  تجلٌیات عقلی  وحیاتی و حکمتهای  الهی،و در  بی  نهایت ارباب  نوع و تجلٌیات الهی هر  نوع دارد. که  درک آینده در آنها ، منوط  بدرک کنونی  مقدماتی و ساده تر  حکمتهای الهی  خاص اولیای الهی  نوع بشری میباشد. عرفا نیز نسیم  معطٌر را،   پیام  رسیده از  عزیزان دور دست  خود  میدانند. بخصوص از  پیر کامل  الهی خود،  که سالک  زمان  درازی در تنهاﺌی عزلتگاه خویش در  حال  توسٌلات با  حضور  ذهنی محبوب  الهی خود  میباشد. پس تغییر آب  وهوا و هر حادثه دیگر در  محیط سالک، پیامی و  بشارتی از  محبوب الهی  است. که بسالک میگوید، تورا  بیاد  دارم، که  تو مرا  پیامی دادی. باد صبا نیز  همان باد  صبحگاهی آخر شب سالک  است، که کمی  باستراحت و خواب  غیلوله کوتاه  میپردازد.  و همان  نسیم صبحگاهی پگاهی بامدادی  است ،که  مقدمه  رسیدن بتجلٌی  آخر سالک، و نجات  از  نوع بشری او میباشد. اگر  از پرده مرگ  قبل  از  مرگ بتواند بگذرد، و  فریب امتناع نفس  اماٌره خود، و یا  تعلیمات باطل آخوندهای قشری  مانع  سالک نخورد.  باد صباحی از  مشرق و عوالم  الهی و روحانی میباشد. که  بقول پیامبر (نفس ودم )ربٌ رحمانی از  جانب  یمن  است. که  یمن و یمین  سمت راست، یا  عوالم  الهی که  همگی  راست هستند.  و با  (یمن و برکت) وجودی  والهی بسالک میدهد. گاهی سالک بجریان  باد  میگوید، که  این  پیام مرا بمحبوب  الهی من  برسان، و سلام  مرا ابلاغ کن. زیرا  باور  دارد باد مسیرش در  کنترل مراتب  الهی  میباشد. سالک دل  تنگ، باد  ونسیمی از  خداوند میخواهد، که مدتی  است نسیم  الهی  ندارد. و باد  جاری  را (باد  بدون باد) و پیام میخواند. یعنی انواری  شهودی و رؤیاﺌی و احوالی  میخواهد، که  تمام  خاطرات بشری و مادی مزاحم ذهن سالک را از  او بگیرد.

          باده و شراب 

          شراب  الکلی غیر  سالکان، و شراب طهور حکمتهای اولیای الهی برای  سالکان میباشد. شراب  الهی یکی  از  چهار رودخانه جاری  بهشت در اصطلاح  عرفان میباشد. آب برای  عموم بصورت  نصایج قابل  فهم و رقیق و آسان برای  آنان  است . و شیر غذای تن اطفال و حکمتهای پیر والهامات الهی  خاص سالکان ولایتهای  ششکانه  میباشد. که  تربیت تن وذهن سالکان  را تأمین میکند. و نهر عسل  حکمتهای  پیچیده و عالی  تر الهی  است، که  اولیای  الهی آنها را  میفهمند، و با یکدیگر مبادله دریافتهای حکمت خود میکنند. و بالأخره نهر شراب زنجبیلی و بهشتی که  خاص هر  کامل  الهی،  و برای  خودش  میباشد. که حتی  گاهی مفهوم و مقبول اولیای  الهی  دیگر نیست. زیرا  اولیای  الهی یکسانی  مراتب  شهود تجلٌیات  الهی را دارند، ولی  تفاوتهای زیادی در سطح تعالی  های  فکری و نوع  دریافتهای  لدنٌی و الهی   دارند. که  نزدیک  بعقل  وفهم انسانهای  نوع فوق بشری آینده  میباشد. که  از  هزاران  برابر عقل  نوع بشری  میگوﺌیم.  گاهی از  باده  عشق میگویند، که  عاشقان احوالی  مست کننده  دارند. گوﺌی نیروی عشق  سالک بولی ٌ  الهی خود، فرصت  رسیدن بالهامات عالیتر  الهی  بآنها میدهد. در کاملان الهی  عشق الهی ، خود ناشی از  بارقه های  متوالی است.  یا  همان برق  ونور تجلٌی الهی، که  بترتیب  و  توالی بدل سالکان وارد میشود، که از  مراتب الهی بالاتر است. که  عقل و اخلاق  واحوال و ظرفیٌتهای عملیٌات  عقلی برتر  دارند. می  فارسی که شراب  باشد، همان  (ماء و مای) آب  عربی و یا  همان نوشیدنی  های  مست  کننده الهی،  رسیده بذهن کامل  الهی، و یا  در رؤیاهای او  میباشد. که  آنرا باده عرفانی هم  میگویند. و میخانه مرکز  دریافت می  الهی خانقاه  پیر ومنبع  عقل الهی  وکلام پیر  برای سالک است. که  پیر  الهی را ساقی شراب  الهی میدانند. ملامت و مخالفت  آخوندهای قشری، چون  درک و حتی منکر  وجود الهامات  لدنٌی الهی  هستند، آنگاه از آثار  پوسیده مردگان خود  تقلید و نشخوار آنها  میکنند. که  بهره ای تازه ندارند. بلکه  پریشانی کلمات و  الفاظ در  ذهن  وحافظه  پر آلودگی  بعقده های روانی و هوسهای جاه  طلبی و گناه کاری را بنام خدا  واجازه او  مینمایند. ولی دستور  تحریم از خدا و پیامبر ندارند. و اگر چنین  باشد  که  آخوندها  میگویند، باز پیامبر و اولیا  وامامان برای  چند سالک  خود نسخه  های  شفابخش دستورات  سلوکی میدهند ولی نه برای همه  زمانها و مکانها و انسانهای متفاوت  در مشکلات  روانی، که  حتی  دو نفر مانند هم مشکلات روانی  ندارند. که  عقده های  متفاوت دارند. و هرکس نیز ناخواسته و ندانسته، بدنبال تحقٌق  هوسهای  خود  میباشد. که  بصورت عقده های  روانی و عقیده های  سخت و صارم شخص شده اند. که آنها را آلودگی های  روانی  و حتی بیماریهای  روانی میگوﺌیم. میخانه  شراب  الهی پیر  در خانقاه و میکده  او است،  که خرابات  هم  میگویند. چون   روان حیوانی بشری  را  واژگون، و سازمان جدید  الهی بسالک میدهد.  که از  حیوانیٌت نوع بشری بمراتب تجلٌیات الهی  والوهیٌت  سالک بخداوند نزدیکتر میگردد. عراقی  عارف  میگوید، از  ساقی (باده  الست) میخواهم. همان حالی بی خودی سالک  شاهد نور  تجلٌی آخر درتولد پیشین  خود میباشد. که  با وی عهد  الست داشت.  تا  در تولد بهتر آینده با تجسٌم انسانی مقام  شهود نوری برتر  خود، لبٌیک بگوید و تسلیم  او  گردد. گوﺌی شهود  نوری او از وی پرسیده  بوده، که آیا  من رب ٌ مربٌی تو نیستم ؟  و اگر چنین باشد   همان  تجسٌم انسانی آینده آن  مقام کشف  وشهود شده در  تولد  بعدی خواهم  بود،  که ربٌ و مربٌی الهی  سالک خواهد  بود. که  هر سالک و پیر  الهی در هر تولد، در یک صورت و سیرت دیگری  است. و  این  خداوند  است  که پیر  الهی  مناسب مشکلات روانی  سالک را  در رؤیا بوی  معرفی میکند. و نه حتی هر  ولیٌ  الهی باشد ،که  تخصٌص حلٌ مشکلات  سالک را  ندارد. چه  رسد  بآخوندهای  ریاکار روحانیٌت کاذب، که مشرک و  دشمن خدا  واولیای  خدا  هستند. بلکه  عاشق هوسهای عقده های خود میباشند. باده الست را  عارف دیگری (جام  الست) گفته  است. گوﺌی پاسخ  لبٌیک را  سالک  بجام  شراب پیر  میدهد. که  دهان  پر  برکت و چشمان پر  أثر پیر در روان  سالک میگذارد. و یا  باده الهی  را چون  آتش در  انفاس و نفسهای قدسی و رحمانی   پبر میگوید، که  حکمت از  منبع عرش رحمان  دارد. و الاٌ مراتب  شهودی قبلی در ولایتهای پنجگانه،  قبل  از  ولایت  سلوکی  محمد، که  شهود  عرش  رحمان را  ندارند، حکمتهای  آنان از  سطح عوالم  الهی پاﺌین تر  است.  گوﺌی علوم  دانشگاهی را  بخواهند بکودکستانی  ها  ومحصلین ابتداﺌی و دبیرستانی  بگویند، که  مفهوم  آنان  نخواهد  بود. ولی مقدمانی از آن علوم آموزش داده  میشود، تا شاید با فهم  آنها ، حکمتهای دانشگاهی و الهی  تر را  نیز بفهمند. و بدون  فهم مقدمات فهم مؤخٌرات و مراتب  بالاتر میسٌر  نیست. انفاس و نفسهای مقدٌس پیر، گوﺌی مراتب الهی  بالاتر از  دهان و نفسهای پیر  الهی کلام  دارند. که  کلام  پیر کلام  خداوند  برای  سالکان  او  میباشد . بقول  فردوسی چه  فرمان  یزدان  چه  فرمان  شاه الهی است.  و بقولی باده  الکلی  که آتش قابل  شعله ور شدن  است، باده  الهی جان  وروان سالک مست  حکمتهای پیر را بآتش  میکشد. که  عامل  سوزاندن قسمت  عظیمی از آلودکی های روان و عقیده ها و جهالتها  و انحرافات، در دل و عقیده های قبلی سالک میباشد.  (باده  گلرنگ) شراب  الکلی رنگین أنگوراست، ولی  حکمتهای الهی دل  وصورت سالک را گلگون میکند.

          باب  و باب الأبواب

          باب یا در و درب و راه ورود بعوالم  الهی، در  مراتب  شهودهای تجلٌیات  الهی،که  تنها از  طریق ولایت  الهی بمعرفی خداوند، از پیر کامل طبیب مناسب شفای طالب لقای الهی  میباشد.  درگاه خانقاه پیر و  طریقت سلوکی  او،  تنها  راه  ورور بعوالم الهی میباشد. که باب و درب ورود  بعوالم الهی است. در  تصوٌف  توبه سلوکی را نیز  (باب الأبواب) میگویند. که  بدون  ترک دنیای  مادی و افکار مادی، نمیتوان وارد جهان ولایت  سلوکی و الهی شد. و حتی ترک  جان بشری در  مرگ  قبل از  مرگ، برای  باز  شدن پرده ها  و عرشهای شهودی میسٌر برای  هر کس،و رسیدن بعرش  رحمان که نهایت  معراج تعالی شهودی  وروحی با  ولایت  سلوکی محمدی  میباشد. (ولایت) یعنی عشق بحدٌ  (واله شدن)  و بی خودی  میباشد. که  سالک خود را در میان نمی بیند. توبه  خود آغاز باز شدن باب  علم یا آگاهی الهی  سالک از  امور  الهی  وآینده ها  میباشد. با (باب صفا)  وتصفیه و پاکسازی روان که  عزلتگاه سالک است ، همان  مکان( صفا ) معروف  در حجٌ کعبه و خانقاه  پیر  در (مروه) میباشد. که  درحجٌ أکبر میباشد. و هفت  بار سالک  طواف پیر که کعبه  او است. هربار  که کشف  وشهود تازه ای  بسالک  رسیده  باشد، که  با (هروله)  و دویدن با  هیجان  بنزد  پیر  میرود، تا اورا  با خبر وخورسند کرده باشد.  وتأیید احوال  رؤیاﺌی و شهودی  خود را از  پیر بگیرد. که  کلام و تأیید  و وعده های پیر الهی   کلام  ووعده ای  از  خداوند  است. زیرا  پیر  الهی کلیم  الله و قرآن  ناطق سالک  میباشد. که  نطق و کلام الهی  دارد. باب  فهم و باب  معنی، آگاهی رسیدن بدرک  حقایق شهودی است. که دیندنی های  سمبولیک هستند. و تعبیر  وتفسیر پیر تنزیلی منطقی در  کلمات  والفاظی  است، تا قابل حفظ در  حافظه سالک  گردد. و خود  سالک نیز شخصا عملیٌات ذهنی با  کمک مدبٌر الهی  خود دارد. که  مزید تفصیلات کلام پیر  باز  سمبولیک میباشد. تا انسان  خود بتواند  تصوٌر و تصدیق نماید، وتا  عملیٌات ذهنی خود را  نکند و نیاموخته  باشد،  نیمتوان  در  حافظه نگاه  داشت.  همه مراتب شهودی أبوابی دارند، که  بترتیب و توالی باید  برای سالک  شایسته  باز  شوند. وهریک  عرشی  الهی  بوده ، که قبلا  برای سالک  باز  شده اند. لفظ ( در) در لفظ فارسی  دری، همان  (زبان  باب)  ولایتهای  الهی  و( فتح) عوالم  الهی میباشد. که  قریش زردشتی از  باب ولایت  میگوید . ونه  هر ولایت  فقیه  مذهبی،  بهر  دین و مذهبی که  باطل  ومشرک  می باشد.

          بابک

 یا باب کوچک،  که  باب  ولایت الهی  در  پیر  کامل بمعرفی  خداوند برای  هر  طالب لقای  الهی میباشد. که  ربطی بوابستگی ادیان رسمی و اسمی  ندارد. چه  رسد بمذاهب  قشری مشرک، که  عملا بقول  پیامبر آخوند پرستی میباشد. باب ولایت درگاه و خانقاه پیر  الهی است. و یا  همان سایبان  عزلتگاه  سلوکی  سالک بدستور پیر  الهی خود، که  تمام  دوره سلوک،  سالک در باب  ولایت الهی  است. که  باب  عربی شده ( در) در اصطلاح  زبان دری زردشتی است. که  قوم  قریش  زردشتی الأصل میگفتند. و همچنان معابد  ادیان و مساجد  اسلامی و کلیساها،  سمبول اماکن عزلت  سلوکی سالکان است. و نه حکومتهای قشری و مذهبی  آخوندها.  و یا هفته ای  یک  روز در آن جمع  شوند، که  نان وخون  مسیح را از  دست کشیش مسیح ناشناسی  بگیرند، که  خود را  نجات یافته بدانند. که  از  دست  پیر  الهی در هر  دین  سلوکی، باید  هر نان وخون وهمان  دستور عبادی را بگیرند، تا  خودشان  چگونه  عمل عبادی را  کرده  باشند. با  (وضو) و سمت وسوی نور صورت  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند، و همراه  اذکار  توحیدی  دفع  شرک  احتمالی،  که  تنها  عبادت  سالکان همین  است و بس .

          بابل

          بزرکترین شهر در بین النهرین باستانی بوده، که بمعنی (باب  ایل) و اله  و خدا در هر ولایت  سلوکی  میباشد. زیرا  معابد قبل  از زردشت در آن  بوده، و با  فتح نظامی  کورش، ولایت  زردشت نیز در بابل تأسیس و رایج  شد. و ابراهیم زردشتی در بابل مطرود نمرود پادشاه نامرد الهی،  وأمرد فاسد گردید  که باورشلیم رفت. یهودیان أسیر  بابل که  کورش  آنان را آزاد  نمود، از  محل  خاطرات  خود و یادشاتهاﺌی که داشتند، تورات  تازه  خود را  نوشتند. وآنرا نادرست  نوشته وگفته های  موسی خواندند. گرچه  کلام  عرفانی  انبیای  قبلی  بوده  است. زیرا آنچه قبلا   بنام  تورات در اورشلیم  داشتند، بوسیله  بخت النصٌر در  تخریب معبد  اورشلیم معدوم شده  بود. و تورات  کنونی یا  (بایبل) همان  تورات  بابل است که  نوشتند. و همه  کتابهای  مقدٌس معروف  ادیان را   پیامبران خود ننوشته اند. بلکه بوسیله  اولیا و اکثرا آخوندهای  فرصت طلب غیر  شاهد  مراتب  الهی نوشته شده اند. ویا  کلام   پیامبران را  نفهمیده  تفسیر نمودند. مانند  انجیل های  مسیح و یا قرآن  محمد  که عمر  وعثمان نوشتند. گرچه از  برخی کلمات محمد بود. ولی  هدف   آنان نوشتن  کتاب  قانون دینی برای  امکان  حکومت  استبداد  دینی آنها در  جهان  وسیعی که  با  شمشیر  فتح  گردید. تا بتوانند  بنام  خدا هر کاری  را  خواسته باشند  بکنندو همچنان آخوندهای سنٌی عرب  وشیعی ایران، همین  حکومتهای  دینی را  مینمایند.  قرآن  یعنی دو  قرٌه  محمدی نور  قاﺌم و عرش رحمان، که  مسیح  نیز  نداشت.  بابل   قدیم تر نام (شنعار) داشت. و علوم  نجوم در بابل، که  بیشتر  کاهنان دینی  آخوند مسلک داشتند، بابل را در جهان  معروف  نموده بود . رژیمهای  خارجی همیشه بر بابل حکومت  داشتند. (کاسی)  های  شما  ایران، و آشوریهای شمال  بین  النهرین در  (نینوا) بر بابل نیز  حکومت  داشتند. تا نوبت  بکورش رسید.  بابل شهر  صد  دروازه بود. چون  بسیار  وسیع شده  بود. و حداﺌق معلٌقه آن را چون  اهرام مصر از خشت پخته  ساخته بودند، که  عزلتگاه سلوکی  یا رصد خانه  ستاره شناسان ویا اقامتگاه  آخوندهای پادشاه شده  بود. و هم  اکنون  مساجد کوفه  وسهله در  جوار  نجف، از  بقایای مراکز  عبادی بابلیان قدیم است. که  بعدا  اعراب مسلمان آنها را  مسجد  نمودند. (برج  نمرود)  عملا یک  مرکز مرتفع برای  سالکان ادیان قدیم تر بوده  است. چون  کوهستان و جنگل برای  عزلت  نشینی  نداشتند. که  سالکان  معمولا دور  از مردم  عادی و مزاحم می باشند. منارهای مسیحیان  ومسلمانان همین  برج های مقدس  را ادامه  دادند.  اسکندر  مقدونی فاتح بابل، که همان  جا  نیز در   استخر  شراب مرد، که سی  ساله  بود. پارچه  بافی وکوزه  گری و آجر  پزی بابل  معروف  بود.  خدایان (بعل  ومردوخ) را  می پرستیدند، که  شاید معادل مجسمٌه  های بودا، دیانت الهی  قبل از  زردشت  بود.

          بار و برٌ و فرٌ و فروهر

          انسان کامل بازگشته  بخلق پیامبرگونه در هر یک از ولایتهای  ششگانه  نوع بشری، و تا زنده  باشند. بار و برٌ و نجات یافته  و تاج  شاهی  الهی  داشته  و با  فروهر بوده  وهستند. ولی  برای  چند سالک  خود پادشاهی دارند.  و فراوان  اسامی و اصطلاحات در  ستایش و توصیف  کاملان الهی  هست، که  لیست آن بدرازا  میکشد. (بریٌ) و کامل با  براءت و بیزاری از  دنیای  مادی ونوع  بشری  خود میباشند، که  بعوالم  الهی  آینده و بهشت فوق  بشری، و بطور  سمبولیک در رؤیاهای  شهودی رسیده باشند. (فرهنگ) آهنگ و روش  رسیدن بفرٌ  الهی و فرهه  در  عرفان  زردشتی و دیگر  ادیان سلوکی  میباشد.و هریک با تفاوت در مراتب  شهودی و عقلهای  الهی.که  هر شهود برتر  که  الهامات لدنٌی  برتر را دارند. انسان( برٌو فرٌ) یافته محبوب  خداوند است. و خلیل و یار خداوند، که  در خلال روان  وروح انسان کامل خداوند شهود آخر  او، همیشه  حاضر الذهن میباشد. غیر سالکان قشری منفورترین انسانها  برای  خداوند هستند. که  مدام  دور تر  از  خدا در  صورتهای  نوعی میگردند. که  بقهقراهای  آن  انواع خواهند رفت. تا دوباره  بنوع بشری  و سلوک  الهی  بپردازند. انسان  کامل با  فلب  وفکر نیکوی  خود عمل  میکند، و هر کس بآنچه  میرسد که آرزو دارد. 

          بت و  صنم

          مجسمه بت  سنگی در  پرستش انسانهای  بداﺌی، و شاید پیشرفته ترسمبول  خداوند  شوند. و سپس در  دیانت بودا مجسٌمه  بودا را  هرچه  عظیم تر ساختند. که  شخص  بودا  تا زنده  بود، وسیله  توسٌل سالکان  بوداﺌی بود. وپس  از  مرگ  بودا  ویا هر  پیامبر  وولیٌ  الهی را  نمیتوان   بعکس  و مجسٌمه او  توسٌل  عبادی  نمود.  که  تنها  پیر  الهی پیامبر معرفی  شده  خداوند بطالب  لقای  الهی، بت  زنده  وصنم چند  سالک  خود  میباشد. وتا  وقتی  که  زنده  باشند.  سپس  بودا و هر  پیر کامل حسینی، نیروانا و بودای  بیدار شده  الهی، از  خواب  مرگ  قبل از  مرگ، و تا وقتی  که  زنده  باشد  وسیله  توسٌل  عبادی  سالکان  خود بمعرفی  خداوند  هستند، که حضورا بچشم  تن، ویا  در  حضور ذهنی  بچشم  دل،  در تخیٌل سالک از صورت  پیر، امکان  رسیدن  عبادات و دعاهای  سالک  بخداوند میباشد. که  بدون وسیله  الهی  هیچ  دعاتﺌی  بخداوند  نمیرسد.  وبقول  محمد  بصورت  دعا  کننده  کوبیده  میشود. که  حقارتهای  صورتهای  نوعی  پیدا  خواهند  کرد. که  قشری های  مشرک کارما  میشوند. و خداوند بطالب  شهود  تجلٌیات  الهی   پیر  زنده  مناسب  اورا بوی  معرفی  میکند.  که  بقول  محمد ٣١٣  ولیٌ الهی  همیشه  زنده  در جهان  هستند. که هریک ستاره  هدایت  سالکان  خود  بخداوند  میباشند. غیر سالکان بی  دین  سلوکی، شاید بت  سنگی و یا هر  چیزی را  بپرستند، که  وحشیان بداﺌی آنها را  روح اجداد خود  میدانند. ولی  بد دینان  قشری همه  مذاهب  وادیان غیر  سلوکی، آخوندهای ابلیسی در لباس کاذب  روحانیٌت را  میپرستند.  که  بقول  محمد هرکه را  اطاعت کنی،  اورا  پرستیده ای.  که  اینان  اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند، بقول  محمد  بقعر  جهنٌم میروند. زیرا  شرک وخود بزرگ بینی  دارند. که تکبٌر میکنند که  خود پسندی  دارند. و خود را عالم تر  و بالاتر والهی تر از  اولیای  خدا  میدانند. ولی  سالکان پیر  الهی خود را از  خداوند  میشناسند، که  پیامبر زنده آنان وقرآن  ناطق سالکان  خود  میباشند. و در  عبادات در  حضور ذهنی، نور  صورت ولیٌ الهی خود را  توسٌل  عبادی دارند. تا  دعایشان  بخداوند  برسد. و  بصورتشان  کوبیده  نشود.  که  بکارماهای  مسخ  حیوانی  میروند.  چون مشرک  بدتر از کافر  جاهل  و بی  خبر  هستند . و بقول  پیامبر  مسخ  میمون وخوک،  بهترین بخت آنان  خواهد  بود. ملاٌی رومی بت  الهی  را  صنم میگوید. که  برای  سالکان نیز  پیر مقامی  الهی  دارد، تا  تقلید آخوندهای  مذهبی در  عبادات نکنند. که آنگاه ( تعبٌد)  شرک آمیز  خواهند  داشت. و بقول  پیامبر حتی  کلام درست  اتفاقی  آنان،  که نقل درستی  از  پیامبر  کرده  باشند، باز نادرست  است.  بت  الهی  پیر، سمبول و نماینده  خداوند برای  سالک  در  حضور  ذهنی  میباشد. وحتی   انسان  کاملی  که  تصوٌر  کند،  بخداوند  الله  رسیده باز  شرک  کرده  است.بتخانه سالک خانقاه  پیر الهی  او  است. و یا  عوالم ملکوتی (مکان  لا مکان)  مراتب تجلٌیات مقدماتی سالک و عوالم  الهی،  فراوان  بتهای  واسطه و تجلٌیات سمبولیک حقایق الهی بالاتر هستند. اما  مسجد  قشری ها خانه  خدا  نیست .که  بقول  عارفی خداوند  حتی  لحظه ای در خانه  خود  کعبه نرفته  است. که  کعبه  بتخانه  اعراب، بعنوان سند پیمان  عدم  تجاوز  بهم در  چهار  ماه  حرام  آنان  بود. که  بتوانند  در مکٌه  بازار  مکاٌره  خود، خرید  لوازم   کنند. و خانقاه  پیر  الهی   ودل  پیر،  وحتی  دل  سالک  وعزلتگاه  او، تنها  خانه  خدا است.  زیرا  همیشه  خداوند  در آن  حاضر  است .

          بحر دریا – بحر بی پایان – بحر جود -  بحر ظهور-  بحر  هستی و بحر  عطا

          دریا  سمبول وسعت و زیادی آب  آن، در  عرفان بعنوان  احوال سالکان و (نفحات) ودمیده های رحمتهای الهی بکار میرود.  بخصوص در رؤیاهای سالکان، که  بحار  بحرانی در احوال و افکار و رؤیاها دارند.  که  کلام  خدا با انسان  در رؤیاها  باز سمبولیک است. و یا  الهام  بذهن انسان بصورت  ایده های کلٌی،  رسیده  بذهن  بنام  الهام ووحی الهی  میباشد. که هر انسانی و حتی  حیوانات  نیز  دارند. که  بقول  قرآن زنبور  عسل نیز از  خداوند وحی  دارد ،که چگونه خانه خودرا بسازد. و تمام افکار و اقوال و احوال و گفتار انسانها، بخصوص  دارندگان ارتباط شهودی  با مراتب  الهی، هدایتهای ندانسته  میگیرند. هرچه  بگویند خداوند  گفته است. ولی  اگر روان  أهریمنی  در  غیر سالکان، بخصوص  قشری های  مذهبی مشرک که دشمن  خدا و اولیای خداوند هستند، دریافتهای الهامی  آنان مخلوط  با عقده های روان  تزکیه نشده  آنها است. در نتیجه  دریافت  درستی  از  خداوند  ندارند. که  سوء  استفاده  و جهنٌم پروری بیشتر میکنند. بحر  بی  پایان و بحر و دریای  بی  کران، و یا  دریای  محیط و  اقیانوس، و بحار  أبدیٌت و  بحار الوهیٌت،   که ارواح موفق بشهود های نوع  بشری،  بخصوص شاهدان  قاﺌم و عرش  رحمان در ولایت محمدی، با دیدار  عرش  رحمان بی نهایت آینده های برتر  در انواع فوق بشری  بجهان، و تجلٌیات بی  پایان مراتب  برتر الهی را باید برسند. که هریک بسیار فاصله  عقلی و احوالی  وافکاری زیادی باهم  دارند. که  برای  نوع  فوق  بشری از  هزاران  برابر عقل  بشری میگوﺌیم. که هر  نوع باز بالاتر، هریک  هزاران برابر  نوع  قبلی، کرامات  بالفعل  و بالقوٌه و داده های  الهی دارند. تا  بفرض  محال در أبدیٌت بلاهوت  الله  برسند. و هر بار با هر شهود تجلٌیات  الهی، شاهدان آن ( این  همانی) آن مراتب   الهی  در عقول  و قدرتهای  حیاتی و کرامات غیر  قابل  تصوٌر ما را  دارند. همان  طور  که عقل  نوع  بشری   هزاران برابر عقل  نوع  میمون میباشد.  چه  رسد بانواع  حقیرتر. و هر بار شهود یک  تجلٌی شهودی، با  دریاﺌی  وسیعتر از  احوال و کرامات  و قدرتهای  معجزه آسا و صفات الهی میباشند. که  الوهیٌت شاهدان تجلٌیات الهی را، چون دریاﺌی  در  عظمت وزیادی  ووسعت تعبیر میکنند.  (بحار الهام)   الهامات  نامحدود  است،  که بقول  مولا  علیٌ روزانه  هفتاد  هزار پیام میرسد، که  باید بسرعت ضبط  در  قرطاس و کاغذ  بشوند. که ولیٌ  الهی همه آنها را  نمیرسد که  دریافت و ثبت  کند. پس آن  فرشتگان و الهامات بآسمان باز  میگردند، که  روز  دیگر با  وضع  باز  بهتری  بولیٌ  الهی  باز گردند.  بحر  تفکٌرات اولیای  الهی که  بسیار عمیق غور کنند و باطن شناسی  نمایند. وبحار عطا و بخشش نا محدود خداوند باولیای  خود و سالکان که  رحمت  خدا  هستند. که  مصرف  ونیاز تولد بهتر  بعدی را دارند، که  ذخیره  آخرت  میگوﺌیم. و حتی تفکٌر  سالکان و خواب آنان، پر از   نعمت مادی  ومصرف روز  مرٌه بشری را دارند. (بحر أزل) که  اگر  بخواهیم مبدأ گذشته ها را پیدا کنیم، که در چه  زمان و چگونه آغاز شده اند. که هر روحی در أزل شبنمی بوده که از اقیانوس بی  کران روح  الأرواح الله بهشتی در آمده، تا  از  نردبان انواع  جمادی و گیاهی و حیوانی  وبشری با  شهود  نور  قاﺌم خود را ببی نهایت  انواع فوق بشری نیر برسانند. و هر بار با هر تجلٌی هزاران برابر مقامات و  قئرتهای الهی و صفات و اخلاق  بهتر  الهی را  دارند. (بحر  أزلیٌات) زیرا هرچه که  تصوٌر مبدأ  حیات شود،  قبل از آن نیز فراوان أزل های دیگری  بوده، که خداوند خود  میداند. زیرا  خداوند نیز  پیدایش الله   بعنوان صادر اول  از  خداوند ( هو) بیرون  از  هستی ها بوده  است. که  در  هاهوت، جهان ( عدم  ماسواه) در اسم الباطن و الخارج از  هستی  ها میگوﺌیم. و عقل  هر  موجودی حتی  مراتب  برتر الهی و عقلهای کوه  پیکر آنها قادر  بتصوٌر مبدأ اولیٌه،  و حتی  مقصد نهاﺌی  وأبدی را  نمیداند، که نمیتواند بداند. که  بگوید چه خواهد  بود. و  (بحر انبساط) بسط  ویا وسعت انبساط و شادمانی احوال  موفقان شاهد  مراتب الهی در  نوع بشری، و انواع برتر  فوق بشری نا محدود، بخصوص در  شاهدان عرش  رحمان بازگشته  بخلق  پیامبر  گونه دارند. که  کلام آنان  کلام خداوند میگردد. و قرآن ناطق سالکان  خود میباشند. که  پادشاهی الهی و نمایندگی منحصر  بفرد خداوند برای  چند سالک خود و تا زنده هستند. سالکان (قبض و  بسط ) دارند. تا  بنجات و شهود نور قاﺌم برسند. (بحر بلا  شاطیء) دریاﺌی  که  ساحل  ندارد. پس  سبکباران ساحل ها  هستند. که  چبزی از  احوال عقب  ماندگان، و حتی  از احوال آیندگان  برتر را  نمی دانند. گرچه احوال سالکان  خود را میدانند، که گرفتار بحار بحرانی احوال  سلوکی و افکار نگران، و رؤیاهای آلوده بباقی  مانده های تزکیه  نشده میباشند. که  پیر  الهی از  رؤیاهای صالحه سالکان، آنها را دریافت و آگاه  میشوند. که یا توضیح و تعبیر می نمایند، تا از  صفات منفی  رؤیاهای  خود دوری کنند. و از آنها متنفٌر میشوند که  میتوانند آنها را ترک  نمایند. (بحر  تجلٌی) بی  کران تجلٌیات الهی که در  نوع بشری هفت  شهود میسٌر  هست. و بی  نهایت تجلٌیات الهی  در انواع فوق  بشری. هریک  هزاران برابر  عظیم تر از  تجلٌی قبلی. و (بحر جبروت) باز  همان بی  نهایت  جبروتهای  پس  از ملکوت و بعد از  ناسوت کنونی  مادی  ما است. که هر یک  (مکان  لا مکان)  یک  ربٌ  النوع و یک  تجلٌی الهی، و جهانی  از احوال خاص  متولدین  آن  انواع میباشد. که قبلا  در  نوع پیشین  ذخیره آخرت لازم با  تحقٌق کرامات  بالقوٌه بیشتر را انجام داده اند. که نهایتی برای  آنها نیست.  (بحر  حیات) و حیٌ و زنده  بودن در صورتهای نوعی است.  که  قبل ازنوع  بشری،  بی  نهایت  انواع قبل  أثیری و انواع  أتمی  و انواع  سلٌولی و انواع اورگانیک عضوی بوده، که  منجر  بپیدایش بی  نهایت انواع گیاهی و بی  نهایت انواع حیوانی، و فراوان فصول مختلف  نوع بشری شده  که  بتدریج با این  تولدات بشری که  داشته است، بعقل کافی برای  درک  اهمیٌت سلوک  الهی و ارادی برای  تکامل میرسند . که  با هفت  شهود و کمال  الهی میسٌر  نوع  بشری وظیفه الهی  و فطری خود را  خاتمه میدهند، که  خود آغاز بی  نهایت تولدات فوق بشری بعدی و تا أبدیٌت  مطلق میباشد. گرچه شاهدان مراتب  شهودی قبل  از  قاﺌم، بگفته  پیامبر هر روز وتعداد تجلٌیات  الهی انسان صد  سال است.  که یک  عمر بشری در  جهان  میباشد، که رسیدن  بآنها هریک در یک عمر  بشری است. و اگر روحی  شایسته ولایت محمدی  پنجم شده  باشد، با عقل بهتر  وکرامات بالفعل و بالقوٌه بیشتر، و قدرت  صبر دوره سلوک، و صدق  پیمان با ولیٌ الهی  بمعرفی خداوند، خواهد  توانست فرمان أزلی أبدی خداوند که  برای  نوع بشری نیز که جاری  است انجام  بدهد و برضایت  الهی  برسد .  برای  شاهدان شهود ولایت  محمدی بقول  قرآن و محمد، هر روز آن  هزار سال است. که  هفت شهود  هفت هزار سال بهشت  سوم  انتظار در  عرش  رحمان را دارند. و بقول  قرآن روزهای خداوند  رحمان نیز  که  همان  یوم ها و اوم ها و شهودهای هشتگانه نوع  فوق بشری  با ولایت  مهدوی خواهد  بود، که هر روز آن  پنجاه  هزار سال شما  انسانهای بشری است. که ناجیان نوع فوق  بشری ولایت  مهدوی، چهار صد هزار سال بهشت  سوم انتظار عرش ربٌ  برتر از  رحمان را  دارند. تادر  انواع باز بالاتر فوق بشری، باز بالاتر از  نوع  فوق بشری، و نیز  بتجلٌیات الهی برتر  از ربٌ  رحمان، که  برای  هر روز  ویوم و اوم و شهود آن در ارواح، چه  بسا  میلیونها  سال بهشت  سوم  انتظار عرشی  داشته باشند. چون  نیازی  بتولدات فوری بجهان را ندارند. که هنوز مربٌیان  الهی زنده  برای  آنها در جهان نیست. ویا صورت نوعی آنان هنوز بگفته  داروین  پیدا نشده  است.  (بحر حیرت) که  سالکان و کاملان در  برابر عظمتهای شهودی و بی  نهایت از  بی  نهایت های  الهی را احساس میکنند ودوچار  حیرت میشوند. که  سالک با هر  تجلٌی الهی تازه  نوع  بشری  خود، نیز دوچار  حیرت میشود. که  پیر  الهی  باید  اورا آرام  وتوجیه  کند.  (بحر عشق) یا  همان  سلوک  الهی، بخصوص برای انسان  سالک بشری، دریاﺌی  از  احوال و افکار و گفتار و تصمیم  گیری ها و خود سازی ها و پاکسازی روان خود دارد، که  بمطلق پاکی روان نمیرسند. پس   در حدٌ  کفایت از  نظر داوری  الهی  خاص  سالکان، و انجام و رسیدن  بحدٌ  کفایت از  تحقٌق شرایط لازم  شهودی، بکمال  الهی نوع بشری میرسد. تا  در  انواع بالاتر با هزاران برابر  عقل، بتوانند درک  صفات منفی  باقی  مانده  ژنتیک  روحی خود را بشناسند. که  بفرض  محال در أبدیٌت مطلق و شهود نور  الأنوار ربٌ  الأرباب  الله  أهورمزدا، بمطلق  کمال روحی  چون  خداوند الله  برسند. آنگاه  هرگز  نیاز بتولدات بجهان را ندارند. که  خود آغاز مأموریٌت الهی  خداوند  هو، برای  وظایف تازه ای  میرسد.  که قدرت  تصوٌر آنرا  نداریم . (بحر  ملکوت) عوالم  الهی بی  نهایت از  مراتب آینده های برتر از عوالم الهی و انواع فوق بشری است. که  رحمتهای الهی  بی  پایان را  میرساند.  جبروتهای  بی  نهایت، تا لاهوت الله را،  عرفا در  نام  کلٌی ملکوت الهی  میگویند. که  ملکوت  جایگاه  ملاﺌک و ارواح منتظر تولد بجهان  هستند. ولو بانواع حقیرتر کارماﺌی، که  ارواح سرگردان و عریان  از  تن درجوار سطح همین  زمین میباشد. که  از  نور خورشید میسوزند، و از  تاریکی شبها  ودر ترس و هراس  میباشند. تا اگر  خود طالب تولد مسخ  حیوانی خویش  بجهان بده باشند. آنگاه  از  آتش جهنٌم  ملکوت خود  نجات  یافته، و آغاز  جهنٌم ناسوت جهان مادی، با تن  در  صورتهای انواع  حقیر حیوانی،   ویا  گیاهی یا جمادی  وتحت  جمادی پر  عذاب میروند. که ما  در  نوع  بشری همین  عذابها را  نیز داریم .  اما ارواح شاهد  تجلٌیات مقدماتی منتظر  تولد بهتر  نوع بشری در فصل و کرامات و عقل بیشتر خواهند  بود، که  شاید  بتوانند یا بخواهند که  بتوانند، بتجلٌی بالاتری برسند. و الاٌ شاهدان نور  قاﺌم در ولایت مهدی، مستقیما در مرگ  طبیعی بنور قاﺌم میرسند.   هر روحی  مرگ  ندارد. که  مستقیما بجهان  جبروت دوم  وسایه عرش  رحمان میروند .که هفت  هزار سال بعد تولد  نوع فوق بشری را  داشته  باشند. تا در  ولایت   هفتم  مهدی موعود  محمد،  وسوشیانت سوم  زردشت بنور رحمان  نیز  برسند. و با عرش  ربٌ  برتر از  رحمان خواهند  رسید.  که نامی  هم از او نمدانیم. چه  رسد بصفات ووظایف سلوکی و الهی  آنان.  (بحر قدسی) که  مقدٌس  شدن در  مراتب  فراوان در  سالکان، و در تزکیه نفس و تخلیه های  هرچه  عمیق تر از  معایب روان از  عقده های خود  میباشد. و تحلیه بصفات الهی  که  اولیای الهی  زنده نیز  بین  خود تفاوتها  دارند. که تا چقدر  ذخیره  آخرت بیشتر فراهم  کنند. که  در نوع فوق بشری با فصل نوعی و عقل  و کرامات باز  بیشتر از  دیگران افراد  نوع  فوق بشری خواهند بود. که  همگی نیز  از شاهدان نور قاﺌم بوده اند، که  بتوانند زودتر و راحت تر بتجلٌیات  هشتگانه نوع  فوق بشری، تا  شهود نور رحمان و عرش ربٌ برتر  از رحمان  برسند. و بی  نهایت انواع  فوق بشری، و تجلٌیات  الهی بالاتر  تا خداوند  الله، مقصد  نهاﺌی در  پیش روی هر روح موفق  هست. که همه  باید برسند. که حتی  روح  هر أتم ومادون أتم باید برسد. و الاٌ در نوع بشری که  تکامل سلوکی  وارادی انسان  است. در حیوانات تکامل  طبیعی، و بدون مجازاتهای کارماﺌی  می باشند.  ولی  انسان غیر  سالک دوچار نسخ  ومسخ مجدد  بجهان میشود. تا دوباره  وحتی  صد  باره بنوع بشری و شهود  قاﺌم برسد. که  ببی  نهایت انواع  فوق بشری بروند، که بازگشت  همه بسوی  خداوند الله  گفته  شده  است.  افسوس  که  انسان مستعد امروزی  که  مقدٌس از  تولدات  پیشین  بشری با ولایتهای  الهی  قبلی بوده و هربار  پیامبری  میشده است. که  امروز  عقل  برتر خود را داشته، ودر  فصل  نوع بشری  بهتری  متولد  شده است. این  (عقل  مادی)  وحتی (عقل  ایدآل جوﺌی)   سلاح  دولبه ای میباشد.و بجای جنگ با  خویشتن، اسیر نفس  امٌاره  خود، و یا  اسیر تقلید  از نفس  آلوده  تر  آخوندی  قشری میشود . و  برای  کسب  لذٌت از کرامات بالفعل  خود در تن  وذهن وروان، چنان  غفلتی  دارد  که  بجای سلوک  الهی  وتکامل  روح  خود،  که  اینک  میتواند و نمی  کند، پس  از  صدها هزار سال و حتی  میلیونها سال دوباره  بنوع بشری میآید که باید  انجام  بدهند. تا باز   کارما های  مکرر  نشوند. تا چه  کسی امروز  غافل چگونه  بیدار و هشیار  از  خطر  عدم  انجام  سلوک  الهی گردد.  (بحر  قدم و بحر قلزم  و بحر  کبریای عقلهای الهی و بحر نور) در کثرت نور هر  شهود و کثرت بیشتر انوار تجلٌیات بالاتر که  چشم  تن و چشم  دل  که  قدرت شهود  ودیدن انوار برتر را  ندارد، که  سوزاننده آنان خواهد  بود. و بقول  پیامبر، جبرﺌیل برای  رفتن محمد بمعراج  هفتم عرش  رحمان  بوی  گفت، که من نمیتوانم  با تو  باشم  که همیشه  چنین بوده ام. چون  اجازه ندارم و بالهایم میسوزد، که  عقل او  نیز  میسوزد.  و( بحر وحدت) یا  همان  احوال  وحدت  وجود سالکان  با وساﺌل الهی  خود، که  در توسٌل عبادی  خویش ب(وحدت  وجود)  وبی  خودی  میرسد. که  بشهود تجلٌی  بالاتر برسد.  دریاﺌی از  احوال ووظایف دارد. و پس  از نجات  با مرگ قبل  از  مرگ، آغاز وحدتهای  وجودی،  و همان حال الهی  صمدیٌت و یگانه شدن و بی  خبر از  خود شدن شاهدان، که خود را در میان  نمی بینند. که  قطره ای در دریای ربٌ خود  شده اند.که  هم هستند وهم قطره ای  مستقل  نیستند. بلکه جزﺌی از کلٌ  بزرگتر الهی و رب ٌ النوع بالاتر شده اند.  برای  سالکان امواج دریای احوال در دوره  سلوک پر  تلاطم  است. که کسی  نمیتواند بدون  پیر الهی ره  رفته ومعرفی  شده  خداوند بسالک، که  کشتیبانی  چون  نوح پیامبر است،  و هر کامل  الهی زنده نوح  کشتیبان ولایت  الهی عصر  خود  میباشد، که  سالکان  خویش را آرام و امیدار بنجات از بحرانها  کند. که  با صبر و عشق وتوکٌل و دیگر شرایط لازم  سلوک الهی، بساحل   نجات با  نور  قاﺌم برای  نوع بشری   برسد. تا در انواع  فوق بشری چه  وظایف و چه مشکلات تکاملی، و مجازاتهای کارماﺌی  در  صورت  سرکشی ولیٌ  الهی  خود داشته  باشد. (بحر  جود) و کرم در  خداوند و (بحر  ظهور)  در ظهور  وکشف تجلٌیات الهی در رؤیاها و مراتب  تجلٌیات الهی بشری و فوق  بشری. و نیز  (بحر عیان)  دیدن بچشم تن و عین وچشم دل در  رؤیاهای  شهودی، که نا پیدا بوده و نخستین  بار پیدای  شاهد میشود. که  اکنون در  ولایت محمدی،  نهایت  در  ظهور و شهود و عیان شدن، و بعین وچشم دل دیدن عرش رحمان است . سالکان با  علم  الیقین وباوری قبل از  تجربه، که  در علوم مادی باوری  بعد  از  تجربه میباشد، آنگاه  سالک با علم الیقین قبل  تجربی،  بعین الیقین و بچشم دیدن مراتب  شهودی و احوال  رؤیاﺌی و الهامات الهی میرسد. که  وعده های خداوند و پیر در  بهشتهای چهارگانه  وچهار  گونه  آینده میباشد. که  چهار  بعدی با  هزاران  برابر عقل  بشر خواهند  بود  که کهکشان  راه شیری  را جولان  خواهند داد.

بچه ترکان

          جوان زیبا   روی سالک در کنار پیر الهی،  با صفات و استعدادهای  زیبای  خود، محبوب پیر و ترک  زیبای او میباشد. ترکان ترک نیستند که  ترکمن هستند. و آزری های ترک زبان میباشند. که حتی   ترکمن  از نژاد مغول نیز  نیستند. وحتی  از نام ترک  بودن دیگران رنج میبرند. اینان همان آزری های زردشتی، مانند  ارامنه ایرانی آریاﺌی هستند. که زبان آنها تحمیل استعمارگران بوده است.  ولی اکنون  برخی از آنان تصوٌر وابستگی بدیگر  ترکان را کرده اند. حافظ شاعر آرزوی دل بدست آوردن دختر ترک  زیبا سلوکی را فریاد میکند. زیرا اولیای  الهی طالبان مستعدان سلوک  الهی میباشند.

          بخل و خسٌت

          نعمتهای الهی  که خداوند بهر انسان در تولد بشری  کنونی بوی  داده که نتیجه تکاملات تولد  نوع بشری پیشین او بوده است. لذا بااین فصل نوع بشری  بهتر متولد شده. و حتی در چند ولایت پیشین در تولدات پیشین، بمراتب  کمال واجب شهودی وپیامبری ولایتهای مقدماتی رسیده است. که  اینک باعقل وکرامات بالفعل و بالقوٌه بیشتر وبهتری در ولایت  ششم  محمدی، واحوال و صفات بشری  نیکوی بالقوٌه  خود را باید متحقٌق و بالفعل  کند . بکرامات  بالقوٌه نوع بشری  خود بپردازد، تا  شایسته  تولد نوع  فوق بشری، ویا حدٌ أقل در فصل نوع بشری بهتری  بجهان بازگردد و معاد نماید.  که این  کرامات بالفعل  تازه را آنگاه لازم  دارد. تا بتواند عقل کافی و قدرت  صبوری و عشق  ورزی و دیگر شرایط لازم نوع برتر را  داشته باشد، که متولد آن  شود. ولی  انسانهای  غیر سالک، کرامات  بالفعل  کنونی  خود را صرف لذٌتهای  جسمانی و شهوانی،  و بازی های ذهنی سراسر  اوهام و باطل مینماید.  که باز  بدتر وقتی  بقشری گری شرک آمیز مذهبی و در همه ادیان غیر سلوکی هستنئد بنماید. واگر چنین کرد، وهرچه  زودتر بیدار نشد و درک اهمیٍت سلوک  الهی را پیدا نکرد، تا  توبه  کند، و از  خداوند ولیٌ الهی  زنده مناسب  خود را  بشناسد، پس  از  مرگ بار  سنگین  انحرافات و گناهان و عقده های او بیشتر شده، خود دوچار کارماهای نسخ ومسخ و حتی  فسخ ووسخ  خواهد شد. تا چقدر در کمیٌت وکیفیٌت، ژنتیک روحی  خود را حقیر تر کرده باشد، که بهمان  نوع  حیوانی مناسب بجهان باز متولد میشود. که از  کرامات بالفعل  بشری کنونی  خود باقی مانده باشد. که  فساد بیشتر  اکنون بشری، باعث  سقوط  مقام روحی حقیرتر در تولد بعدی بجهان خواهد داشت. که  صدها هزار سال و حتی میلیونها سال بهمین نوع بشری وهمین  لزوم شهود نور قاﺌم  الگوی  کمال نوع بشری برسد.  که تنها ویزای ورود بجهان نوع فوق بشری  فرشته گونه و بهشتی میباشد. که باید برسد وخواهد رسید.  که فرمان  کن فیکون  الهی برای  نوع بشری  میباشد. سالکان نیز  گاهی در سلوک  نیز  بخالت نشان میدهند. که همٌت کافی و عشق  وافی و صفات الهی  شافی شفا دهنده نشان نمیدهند، پس عقب ماندگی و ضلالت جاماندگی در مسیر أزلی أبدی تکامل  خود پیدا میکنند. که عملا کمک بحقارتهای نوعی  خود کرده اند. که  جهنٌم پروری میگوﺌیم. که  سالکان منافق و پیمان شکن  ومقتصد که دارای  مقاصد دنیوی ومادی  نوع بشری کنونی  خود را سقط میکنند. ولی سالک صادق با خود فقری جهان مادیٌات را رها میکند، و لذٌتهای نوع بشری خود را ناچیز میداند. گوﺌی در عفلزار الهی بعلف  چرانی چون  حیوانات میپردازد. ولی سالکان صادق در عزلت سلوکی با جدٌیت خستگی ناپذیر و نستوهی  بتوسٌلات عبادی  خود میپردازند. تا مراتب الهی بتوانند پاکسازی عقده ها و مفاسد ژنتیک روحی  آنان را  پاک  نماید، که بمراتب شهودی تجلٌیات مقدماتی  پنجگانه، و سپس بشهود  واجب الهی  نور  قاﺌم برسند. آنهم با مرگ  قبل از  مرگ ارادی،  و بدستور مقام  شهودی  مصطفوی پنجم خود یا  پیر الهی،  که  آنگاه بنور  قاﺌم بتوان رسید. حتی  اگر بازگشت  پیامبر گونه بخلق نداشته باشد. که اگر مشیٌت و بدای الهی برای  تولد دوم مقدٌس خود را یافت، و از  خواب  مرگ  بیدار گردید تا زنده  باشد، معصومانه همچنان  ذخیره آخرت بیشتر در تحلیه  بصفات الهی، و تقلیل باز  هرچه  بیشتر عقده های روانی و بشری  خود بپردازند. که در تولد نوع فوق بشری با کرامات باز  بیشتر، با ولایت  مهدی و هفت  هزار سال بعد بنور تجلٌی  هفتم  رحمان نیز  برسد. که از چهارصد هزار سال بهشت  سوم انتظار  عرشی استفاده نماید. که  نیاز  بتولدات زود تر بجهان  ندارند.  پس  سالک جان بشری خود را در مرگ  ارادی عاشقانه وداوطلبانه میدهند. که امانت خدا را  بهتر بخودش باز  گرداند. و شاید در نوع فوق بشری بجهان،  فرصت تکامل باز  بیشتر با ولایت  مهدی  موعود محمد و زردشت تا نور رحمان و عرش  ربٌ  برتر از رحمان تعالی  پیدا  کنند.  بخل و خسٌت سالک، چه  رسد بکمک نمودن بدیگر انسانها و برای  تکامل  روح آنها و حتی  حیوانات و گیاهان . که  لشکریان شرٌ و قهقرا روح  انسان را پس  از  مرگ بکارماها  میبرند. و لشکریان  خیر وتکاملی نیز  صفاتی الهی و بهشت پروری میباشند. صفاتی  چون حرص و طمع و دروغ و شهوت رانی  که از لشکریان شزٌ در غیر سالکان  میباشند.

          برین

          برترین و اعلا  مقامات  الهی، بهشتهای  برتر در شهودهای تجلٌیات برتر  الهی ، تا شهود هفتم  عرش  رحمان برای  سالکان  نوع بشری  میسٌر است . تا در نوع فوق بشری ٥٥ قرن دیگر ببعد بهشتهای عظیم تر و مهدی  های  موعود بالاتر وتجلٌیات  الهی نزدیکتر  بحقایق  الهی برسند.

          برد یمانی

          پارچه بافت یمن در  عصر پیامبر، که  در  داستان  زیر ( برد  یمانی) رفتن پیامبر با أهل بیت خود، علیٌ و فاطمه و حسن وحسین باشند. که  اینان  سمبول شاهدان تجلٌیات پنجگانه مقدماتی ولایت   ششم  محمدی هستند. پیر کامل  حسینی بمعرفی  خداوند، و امام زمان سالک، و نیز  شهود فاطمی مادر  الهی  ولایت ششم،  و شهود  مرتضوی نخستین مدرک  نجات روح  شاهد از  نوع بشری  است. تا برخی  باصطفا و برگزیدن  خداوند بشهود  ششم  مصطفوی برسند. تا با مرگ  ارادی  قبل از مرگ بنور  قاﺌم شهود ششم برسند . که  هم  اکنون نجات از  نوع بشری  را بیابند. و باز  برخی  را خداوند از شاهدان نور قاﺌم را از خواب  مرگ  ارادی  بیدار  کرده، با شهود  هفتم  عرش  رحمان پیامبر گونه،و با این همانی  مقام  الهی   پیامبر  اولی  العزم  خود بخلق  باز گردد، که  تعلیم تجارب  خود را بدیگران  طالب  لقای  الهی  بدهد. که  قرآن  ناطق سالکان خود و تنها  کانال  ارتباط روح سالکان خود با خداوند،  و دریافتهای الهامات لدنٌی  وعقلی و حکمتهای برتر  میباشد.

          بر فرٌ و برساد

          دعای پایان نماز زردشتیان، اگر سالک  الهی  با یک ولیٌ الهی ولایت چهارم زردشت وبمعرفی خداوند باشند، که خود نیز  بفرٌ و تاج شاهی  الهی وکمال برسند. که در پایان دوره  سلوک وختم وظیفه الهی بدان میرسند.  این  دعا را  میخوانند که  سپاس خدا را برای  نجات مرحله ای روح آنان را، با  شهود نور مرتضوی وعرش  مصطفوی و در  تسمیه  محمدی میرسند. و الاٌ کاملان  ولایت پنجم مسیحی در شهود نور  مصطفوی، و محمدیان کامل  بنور قاﺌم  پایان وظیفه مرحله ای خود  میرسند. که  بوداﺌیان کامل در شهود سوٌم فاطمی  شیوا، بنهایت وظیفه الهی  خود میرسند. تا در  تولدات  بهتر بشری  در ولایت بالاتری،  باز پس  از  تجدید  شهودهای  پیشین،  بمراسم  دعای  پایان سلوک  خود میرسند.  تا  نوبت ولایت هفتم مهدوی سوشیانت سوم زردشت و مهدی  موعود  محمد، باز تجدید  بهتر وکاملتر شهودهای  قبلی  نموده، و بنور  رحمان هفتم، وشاید عرش ربٌ برتر از رحمان  برسند. که تا أبد این  تولدات  نوعی  و تجلٌیات الهی عظیم تر را برسند .

          برکت

          رشد و فزونی یافتن در سعادت نجات و شهود و تکامل روح در سلوک  الهی هر شش ولایت میسٌر نوع بشری برسند. که  کسب  شهود  برتر الهی، و عقلهای در سطح آن مراتب  الهی، و کسب  الهامات الهی  بیشتر و عالی تر را برسند. که  مقام عقلی وروحی انسان  شاهد آن تجلٌیات را بالا میبرد .

          بر گزیده

          انسانهای سالک ولایتها که  مورد  اصطفا و انتخاب خداوند از بین  دیگر سالکان هستند،  که  بحدٌ کفایت در پاکسازی روان در  تخلیه و تحلیه اقدام  کرده اند. که  شایسته تجلٌیات الهی و شهودی  شده اند. ونیز کسان مستعد سلوک  که مورد  اجتبا و جلب و جذب بولایت شایسته  خود میرسد برٌ الهی  یافته اند. ویادر مرحله  ارتضای الهی  با شهود  مرتضوی شهود چهارم  رسیده باشند، برگزیده  الهی در  مرحله  خود  شده اند. ویا  در شهود  پنجم نور  مصطفوی در کاملان  مسیحی،  ویا  شاهدان شهود ششم  صورت  مصطفوی مورد  اصطفای  الهی  شده اند،  که  بشهود  نور  قاﺌم با مرگ  قبل از  مرگ  میرسند . وباز برخی  از مصطفویان  الهی مور  برگزیدن خداوند  شده، با شهود  عرش رحمان  پیامبر گونه برای  چند سالک  خود پیامبر زنده ای میگردند. تا  نوبت  کاملان  مهدوی  از ٥٥ قرن  دیگر ببعد برگزیدگان الهی  از سالکان  مهدوی، بنور  ربٌ رحمان و شاید عرش ربٌ برتر از رحمان برسند. که تا أبد  این تکاملات و مقامات الهی و روحی  ادامه  خواهد داشت ، تا بخداوند الله  در کمال  رسید. (برومند)  نیز  دارای  برٌ وفرٌ الهی   میباشد واز القاب  کاملان  الهی  میباشد.

          برهماﺌی

          طریقت سلوکی أدیان هندی میتراﺌی وبوداﺌی است. که سالکان خود را  ببرٌ وفرٌ وکمال الهی در شهود مربوطه  میرسانند .  انسان کامل  برهمن در سطح ولایت  خود  میگردند. هندوان براهما را  خالق موجودات  میدانند، که همان  الله و أهورمزدا میباشد. که خدای کلٌ و مطلق  است. و هریک از ارباب  نوع  و تجلٌیات  بالاتر، برای  سطح  نوعی  خود خالق  میباشند. وحتی  هریک از  کاملان  الهی همه  ولایتهای  الهی، برای  سالکان  خود  ربٌ و براهما میباشد. مقامی الهی  را دارد ، زیرا این همانی  تجلٌیات  الهی  خود را  دارند. ابراهیم فرزند الهی  زردشت  نیز برهمن بوده،  که  ابراهیم و براهیم و ابرام  ودیگر  اسامی کاملان  الهی  میباشد . وتا زنده  باشند و برای  تنها چند  سالک  خود  بمعرفی  خداوند  ابراهیم أب و پدر الهی  هوم  کرده و  اوم  دهنده  سالکان  خود  میباشد.  و تمام  اسامی  انبیا در  پیامبران  وکاملان ولایتهای  بعدی  نیز هستند. وتماما بمعنی  سلوک الهی  کرده  میباشند. محمد یعنی   وسیله  حمد  وپرستش سالکان در مقام  مصطفوی و در همه زمانهای بعدی است .

          برهما

          از  خدایان و ایزدان عمده  هندوان میتراﺌی و بوداﺌی، که هر  کامل  ولایتهای آنان برهمن و ابراهیم شاهد تجلٌی الهی را یافته است. وره  رفته  وراه  شناس  ولایت  خود  میباشد. ولی  کاملان  ولایت  چهارم  زردشت، و  ولایت  پنجم مسیح ، وولایت  ششم محمد نیز برهمن  وابراهیم  زمان  خود  هستند . و تا زنده  باشند  وسیله  توسٌٍل  عبادی بمعرفی  خداوند برای  دیگران  سالک  میباشند . ابراهبیم  هوم  کرده واوم  نموده وره  رفته  وخدا شناس  است. برهما کامل  الهی برٌ الهی یافته، و فرٌ و فروهر و تاج  شاهی  الهی برای  چند  سالک  خود  دارد .و زردشتیان  سمبول  فروهر با  دوبال را ، بالای  سر در معابد ویا بسینه  خود میگذارند، که  سمبول  سالکان  طالب   معراج  روح و پرواز الهی  بعرش   الهی  میسٌر خود  میباشد. که  حتی  قباﺌل بداﺌی و سرخ  پوستان این  شعار  فروهر  با  دو بال را  دارند. برهمنان بوداﺌی بنور  فاطمی  که یگانه شهود  زنانه است، وتا کنون نیز سالکان  آنان بدان میرسند. تا در  تولد  بشری  بهتری با عقل  وامکانات بیشتری  بولایت  زردشت بنور  مرتضوی  برسند. که   سالکان  مسیحی  باید  بنور( نجم  الثاقب) پر  نور مصطفوی  برسند. که  بالای  درخت  کریسمس سمبول نهایت  کمال شهودی  والهی  مسیحبان  سالک  میگذارند. و برهمان وکاملان  ولایت  محمدی بنور قاﺌم میرسند، که با عرش  رحمان، پیامبرو  محمدی  زنده  برای  چند سالک  خود میباشند. تا نوبت  کاملان  مهدوی  ٥٥ قرن  دیگر برسد که  با شهود  نور رحمان وعرش ربٌ  برتر از  رحمان  برهمنان مهدوی  شوند. وتا أبد  فراوان این   مقامات  الهی و برهمنان وکاملان  الهی  انواع  فوق بشری  در پیش  هست. تا بفرض  محال  بنور الله ربٌ الأرباب  أهو  برسند. ومنظور  از  ولایتهای  الهی   زردشت ومسیح  ومحمد ،وابستگی   های  غیر  سلوکی  با ادیان  رسمی  واسمی   زردشتی  و مسیحی  و دین  اسلاام  نیست.  وبا هر  مذهبی  که بوده  باشند باز مشرک بدتر ازکافر هستند.  مگر  مذهب  وراه  ذهاب  و رفتن  بسوی  خدا  در سلوک  الهی داشته باشند.  و الاٌ قشری های  مذهبی با هر مقدار  عبادت، و بقول پیامبر اگر  تمام عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم  بعبادت باشند، همچنان  در قعر  جهنٌم  در  نسخ  ومسخ  حیوانی   خواهند بود.  تا  دوباره  و حتی  صد  باره  بنوع بشری،  وهمین  سلوک  الهی  با  ولایتهای  ششگانه  بنور  قاﺌم  برسند. که تنها  ویزای  ورود بنوع  فوق بشری  فرشته گونه میباشد. و پس  از  هفت  هزار سال  بهشت  سوم  انتظار  عرش رحمان بدان  میرسند. نوع فوق بشری   که  آن  انسانها  هزاران  برابر عقل  وکرامات  بالفعل  و بالقوٌه نوع بشری را  خواهند داشت. که  تمام  کهکشان  راه  شیری را  میتوانند  جولان  بدهند. با  پیدایش  هر ولایت  جدید  و برتر،  بوسیله  یک  پیامبر اولی  العزم، همچنان  ولایتهای  سلوکی  قبلی  بکار  خود  در  تربیت  الهی   افراد مناسب  خود  ادامه  میدهند.  که  مدام  ارواح تعالی  یافته  انواع  گیاهی  وحیوانی  در فصول   ابتداﺌی  نوع بشری ادامه دارند. تثلیث مسیح، یعنی  با سه  شهود  قبلی بنور  مصطفوی وکمال  خود  میرسند. که  در ولایت محمدی  با چهار شهود قبلی بصورت  مصطفوی  میرسند. که  با  مرگ  ارادی  بنور  قاﺌم و هم اکنون  میرسند.

          برهوت

          صحرای بزرگ جنوب  شبه  جزیره عربستان و شمال  یمن، که  بدون آب  وعلف است. و برای  اعراب بداﺌی سمبول بدترین جهنٌم جهان  میباشد. که  ارواح شایسته  جهنٌم را در این  صحرا مقیم  میدانند. چون  در سلوک  برٌ و فرٌ و فروهر  الهی را  نیافتند، که  قهقرای   مسخ  حیوانی  در این  گونه  صحراها  میباشند. اعراب معتقد  بچاهی در این  صحرا هستند که بسیار  عمیق  وجهنٌمی تر  میباشد.

          بریء

          بیزار از هر چیزی  یا أمری، و نیز  بی  گناه از  هر اتهامی است. که سالکان با برٌ و شهود تجلٌیات  الهی  یافته ، بیزار از  دنیا و همه  کرامات نوع بشری  خود هستند. (بریء الذمٌه)  آزاد از هر تعهٌد بیشتر ویا هر  گناه و بدهی  بخداوند میباشند.

          بریٌه

          مخلوقات و انسانها ، و امور  صحراﺌی یا  براری،  و نیز برٌ یافتگان الهی  در  سلوک میباشند. و (بارء)  بکسر راء خداوند آفریننده است .

          برٌ و فرٌ و فروهر

          دارندگان فرٌ الهی و نجات  یافته در  تعهٌدات  سلوکی هستند . و (خیر الأبرار) بهترین های  دارنده فرٌ وخیر و کمال الهی اکنون کاملان ولایت محمدی  هستند . (کتاب الأبرار)  سرنوشت آینده و کنونی آنها که  در  بهشت  ونعیم  پر  نعمت  هستند. ودر  بازگشت  بخلق معصوم و پیامبرگونه . بقول  پیامبر برٌ و درست آن  نیست، که  بسوی شرق  یاغرب توجٌه  کنید، که باید بکعبه الهی  صورت  پیر الهی بمعرفی خداوند توجٌه باشد. که یگانه  وسیله  رساندن  دعا وعبادت سالک  بخداوند میباشد. و برٌ  ونجات آن  است که  بخدا وروز  آخر، یعنی  شهود  قاﺌم  و ملاﺌک ، یعنی کاملان  الهی، و نیز  بکتاب خدا ایمان  داشتن که همان  وظیفه مکتوب  ومقرر  الهی برای  سلوک  الهی میباشد.  که منجر ببرٌ و نجات  شهودی میگردد. برٌ و نجات شهودی در این نیست، که  از  پشت دیوار بر خانه و خانقاه اولیای الهی  وارد شوند. که  باید اجازه و قبلا قبول هدایت  گرفت. و اگر  خداوند نیز  معرفی ولیٌ  الهی را  بسالک  نموده  باشد. پیامبر برٌ  ونجات را  تا درب  ورود از  باب درست میداند. باب  ولایت  الهی  وولیٌ  الهی  بمعرفی   خداوند، و باب  خانقاه  پیر  معرفی  شده  خداوند است. نه  اینکه  هرکس  باب و مکتب و خانقاهی داشته باشد، که  خداوند  بسالک  معرفی  ننموده باشد. وشرط  نجات و برٌ  وفرٌ الهی  یافتن آن است که هرآنچه را دوست  دارید انفاق کرده  باشید. یعنی کرامات مادی  ومعنوی  ونوع بشری،  وحتی  جان شیرین  بشری. تا بجانان  الهی  نور  قاﺌم  رسید. که  شرط  لازم برای  ورود ببهشت  نوع  فوق بشری، با هزاران برابر  عقل  نوع بشری  میباشد.

          برزخ   و دوزخ

  فاصله  زمانی ومقامی  بین دو مقام نوعی  وروحی  است. بقول  محمد، برزخ همان  است تا روز  بعثت خود برسید. که  سالک در کمال الهی  و بعثت  ورسالت  پیامبرگونه  بخلق است، سراسر  دوره برزخ و دوره  سلوک سالک،  دوزخ  نسبتا خنکی میباشد. بعثت  بدو  شرط  تولد  مجدد بعد  از  مرگ قبل  از  مرگ، و دیگر  داشتن مأموریٌٌت  الهی  برای  هدایت  چند سالک  دیگر. ویا  بعثت تنها  بمعنی   زنده  شدن در جهان، با  وظیفه تعلیم  سالکان  الهی تازه. و یا  بعثت  پیامران که چون  اینان نیز  سالک  بودند، که  بنهایت   تکامل  میسٌر نوع بشری  خود رسیدند. که  از خواب  مرگ  قبل از  مرگ  نیز بیدار  شدند. و الاٌ  کسی   پیامبر بدنیا  نمیآید. که  پس  از سلوک  ومرگ  قبل از  مرگ  بپیامبری  میرسند. گرچه پیامبر اولی  العزم  کاشف  قرٌه  شهودی  جدید  نیستند. که  مهدی خواهد بود . قوم  قریش زردشتی مهاجر فرهنگی از  ایران  بیمن و سپس  بمکٌه ، مانند همه  پیروان  ادیان دیگر، اکثریٌت قشری و غیر سالک  بوده وهستند. که  عاقبت بقهقراهای  نسخ ومسخ  حیوانی  پس  از  مرگ  میروند. مگر  أنگشت  شماری از انسانهای  مستعد وعاقل، ودارای  قدرتهای  حیاتی  و سلوکی کافی، که  میتوانند بتجبٌیات الهی  برسند، وکرامات  بالقوٌه  خود را  تحقٌق بدهند و بالفعل کنند. که  در نوع  بالاتر باز  بجهان   متولد  شوند. والاٌ دوچار  کارماها  وتکرار  گذشته های  طولانی در  صورتهای  انواع  حیوانی عذاب  زندگی را  ببینند. تا باز  بنوع بشری  ووظیفه  سلوک  الهی با ولایتهای  ششگانه  تا بنور  قاﺌم برسند. که  تنها  هدف  خداوند برای  آفرینش  هستی ها برای انسان نوع بشری است. میباشد. از بین  سالکان  قوم قریش عدٌه ای بکمال میسٌر  زردشتیان رسیدند، ولی  محمد با استعداد بیشتر سلوکی و برنامه های  الهی برای  نوع بشری،  کشف  قرٌه  شهود نور قاﺌم و عرش  رحمان، یا همان  قرآن و دو قرٌه و کیان خورٌه برتر رسید. ایرانیان جهان جهنٌمی را  دوزخ میگفته  ومیگویند. که ارواح سالکان نیز  اکنون  که  در جهان  هستند، عملا  در دوزخ  و مرحله بین  بشریت ونوع فوق بشری  میباشند. که  اعراب  قریش دوزخ  را  برزخ  گفتند. که  همان  دوره  سلوک سالک است .   باز  سختی جهان را در  برزخ بین  دنیا و آخرت  بعدی خود دارند، که  بشهود برتر  وشایستگی  های  حیاتی برای  تولد  نوع فوق بشری  ویا  فصل  نوع بشری  بهتررا بیابند. ولی  غیر سالکان همچنان که در جهان هستند، عملا  در  بهشت  چهارم تکاملات سلوکی  موفق  تولد  پیشین  خود را دارند. ولی  بجای  کاربرد کرامات  بهتر   بهشتی  کنونی،   آنها صرف لذٌت جسمی  وجنسی، و  اوهام  ذهنی و اجرای  هوسهای عقده ای روان  خود  میکنند. و پس  از  مرگ که  کرامات بالقوٌه  خود را برای  تولد  بهتر بعدی  تحقٌق ندادند، دوچار کارماها و جهنٌم نسخ ومسخ حیوانی  مجدد در همین  جهان  خواهند  نمود. وعملا  جهنٌم  اول  ودوم کابوسهای  خود را  می بینند، تا جهنٌمهای  سوم و چهارم  بعدی در  نسخ ومسخ را ببینند. گاهی  نیز  برزخ را پل صراط میگویند، که  باز  همان دوره  سلوک  سالک است. که  معبر رسیدن بتکاملات  بیشتر  بعدی سالکان  است. و سالک را  در حال  عبور  از این  پل  صراط  که بسیار  ظریف میگویند،   با اوٌلین  خطا  وسرکشی  سلوکی بزیر پل، معلٌق روی  جهنٌم  سقوط کارماﺌی مینمایند. ویا با  بلایای  سلوکی  سختی مواجه  میشوند که  جبران کنند، تا  بنور قاﺌم برسند .که  از  سبکباران نجات  یافته  گردند.  وگاهی سالکان  چنان عاشقانه و صبورانه وبا ایمان و جدٌیت هستند،  که  بقل  پیامبر پرواز  کنان  بساحل  نجات، از  پل  صراط  میگذرند. که  حتی  پابیشان  بکف  پل  صراط  نیز  نمیخورد.

برق حیاتی و عبرق  عصبی

جریان عصبی در اعصاب که آنرا  نوعی  جریان الکتریکی میگویند، که  چنان هم نیست. بلکه جریان (برق  حیاتی) و روحی و الهی  است. که  سرعت انتقال  احساس های  عصبی بدن بمغز و روان، و عکس  العمل ظاهرا از  مغز، سریعتر از برق  الکتریکی میباشد. گرچه نام  برق بآن  بدهیم. ولی  با  این  جریان معنی و درک حواس، و جریانات  فکری و احوالی بهمراه  دارد، که در جریان برق  الکتریکی نیست. و حتی  از  برق  حیاتی اعصاب آنرا  از  نوع برق  استاتیک میگویند که  درست نیست، زیرا  نمیخواهند بموجودیٌت  روح  و مراتب  الهی  معترف  باشند. که  برق حیاتی تولید کننده و قوانین متافیزیکی خود را دارد، که  پیش از جریان وجود  دارد. زیرا  منشأ  آن رسیده هاﺌی  از  مدبٌران روحی و عوالم  الهی برای  انسان  میباشد. بخصوص در  سالکان و کاملان الهی که  از  منابع الهی  تر و بالاتر، امداداتی از مراتب  الهی و تجلٌیات الهی  بالاتر میباشد.  که  دنیاﺌی معنی و سرشار از معنویٌات وحتی  مینویٌات دارد.  که کشف و درک آینده های  نیامده را بانسان کامل میدهد. گرچه بسیاری  از جریانات برق  حیاتی در  فکر  وتن انسان غیر  سالک وهر  حیوانی، بطور انعکاس شرطی و حتی  بصورت سایبرنیتیک در تربیتهای مادی  و تکنیکی میباشد. که  ظاهرا  جدا از جریانات حیاتی رسیده، از  مراتب الهی   میباشد. زیرا  برق حیاتی  نیز  مانند هر  موجودی در جهان، دارای  مراتب  متوالی از  درجاتی ماهیٌت و  کمال و الوهیٌت میباشد. که مربوط بکدام  ربٌ النوع حیوانی است. و کاملان الهی انسانی از  هفت درجه  برتر تجلٌیات الهی  استفاده میکنند. که  اکنون از  منشأ عرش  رحمان برای  کاملان  ولایت محمدی است.  تا ٥٥ قرن  دیگر کشف  نور رحمان و عرش  ربٌ  برتر از  رحمان بوسیله  مهدی  موعود  زردشت ومحمد برسد،  که  هزاران  بار  عظیم تر در  کمال صفاتی و حیاتی و اخلاقی ونیر جریانات برقهای  حیاتی برتر خواهد  بود.  مراتب متفاوت  جریانات برق  حیاتی، بهمراه  آن مراتب  متفاوتی از جریانات  عقلی ونوری  و احوال میباشد. که هیچ کدام شباهتی   بجریان  برق الکتریکی و الکترونیکی ندارد. لذا آنچه از  برق حیاتی  در  اعصاب هست ، خبر  از  رسیدن تصادفی و حادثه ای از  خارج  بتن یک موجود  و اعصاب  محیطی او میباشد. مانند  رسیدن نوری  بچشم یا صداﺌی  بگوش و یا  زخمی دردناک   بتن، که  بمغز یا  روان  آگاهی مهمٌی میدهد. جریانی از  نوع حسٌی  حواس میباشند، که تنها  احساس ووجود اتفاقی خارج از  تن خبر میدهد. که  در بازگشت عکس  العمل مغز  و روان بوسیله  جریان  حیاتی، متناسب  مقام  تکاملی همان  نقطه تن در برخورد با اتٌفاق و حادثه و رخداد خارجی است.  که دارای معنی و احوال، و حتی  همراه  دستورات فوری، و نیز دستورات  تکمیلی بعدی میباشد. که در  مورد زخم ببدن پیدتیش درد است، که  تن بسرعت و بدون اراده از علٌت درد دوری  می نماید. که  عامل آسیب دیدن در انعکاس  شرطی حیوانات  می بینیم.  ولی  رسیده های  بعدی و تدریجی،  همراه عقل و معنی  وحکمت منابع دریافت حسٌی میشود. که گوﺌی  تفکٌر و ارزیابی  از مغز انسان میباشد. و ( جریان حسٌی) اولیٌه ،اینک  تبدیل ب(جریان احساس معنوی) و حتی جریان های ناشناخته زیاد  بعدی، بنام  (احساسات وعواطف) بیشتری  از  جریانهای دیدنی و شنیدنی و حتی چشاﺌی  وجود دارد. و  پس  از  حادثه اولیه  و فکر  نخستین، برداشتهای  عقلی و احوالی  متوالی از  روان ناخودآگاه شخص دست  میدهد. که آنها را از مدبٌران الهی  هر روح وموجودی  میدانیم . پس  حواس تبدیل باحساس و سپس و باحساسات عاطفی  عمیق  تر شده،  وبالأخره بتفکٌرات و تعقٌلات بیشتر  وعمیق  تر میگردد. که  در افراد  مختلف  است، و وابسته بتجلٌیات الهی چون  عرش  رحمان و حتی  عمیق تر از سطوح  باطنی وناپیدا  و از موجودات  الهی  نا پیدا، و آینده های نیامده و منتظر بلوغ  شاهد مراتب  الهی را نشان  میدهد. که  برای  هفت  هزار سال نیامده در رؤیا ، از  مدبٌران  الهی بصاحب  کمالات شهودی  وتجلٌیات الهی  نشان  داده میشود. گرچه  باز سمبولیک و برحسب عقل  نوع بشری  میباشد. که  ازعقل  نوع انسان نیست، که از نوع  عقل فوق بشری و الهی است. که  هنوز در دنیا وجود مادی  ندارند. که هزاران  برابر عقل نوع بشری را دارند. که آنها را فرشته گونه وچهار بعدی میگوﺌیم. و  شامل تصوٌرات انسان  سه  بعدی  بشری نمیتواند باشد.چون  همه  انسانهای در کمال تن مادی، آن قدرتهای برتر را ندارند. که  برای  مثال در تولد نوع فوق بشری ،تمام  کهکشان راه  شیری را رفت  و آمد و بسرعت دارند. گوﺌی چون  فکر انسان بشری که  در  لحظه ای از یک طرف  دنیا بطرف  دیگر کره  زمین  میرود. و بدون  اینکه در ضمن راه چیزی را در نظر  داشته باشد. با  سلوک  الهی وتزکیه  نفس و تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های هفتگانه الهی، انسان  سالک طالب  لقای الهی  و شایسته بهشتهای انواع فوق بشری، با  هر  شش ولایت سلوکی  نوع بشری،  میتواند پاکسازی دیگری  کند. و شایسته برای داده های الهی  معجزه آسا  گردد. و انسان حیوانی را  انسان الهی مینماید و نوع بشری را فوق بشری فرشته گونه کرده که  درجه ای  الوهیٌٍت یک روح میگوﺌیم  که  حتی  روح  هر أتم و ما  دون  أتم  چه رسد بهرفرد گیاهی وحیوانی لاجرم  خواهد رسید.  

بدای  الهی

از  مشکلترین مساﺌل الهی  در بحث  علم سلوک  الهی، درک  حقیقت (بدای الهی) است. که  قشری های مذهبی منکر  سلوک  الهی، ویا  ماده گرایان منکر  وجود  خداوند دارند. بدای الهی یعنی  خداوند در مشیٌت قبلی خود  برای روحی  تبدیل سرنوشت تولد بعدی یک روح بجهامخبسرنوشتی تازه مینماید که  بدای  الهی گوﺌی  تغییر  نظر  خداوند برای  سرنوشت قبلی بسرنوشتی  دین  است. زیرا هر کس در  تولد بشری  خود،  سرنوشت طبیعی  مناسب تکاملات وکرامات  بالفعل تولدات گذشته  خود را  دارد. که  همان  بهشت  چهارم موعود  الهی خود را می باشد. و انسان آزاد است  هر طور که  بخواهد، آن  کرامات الهی . بهشت چهارم  خود را مصرف هر نوع  لذٌت  خود کند.  و یا  باز بخواهد با سلوک  الهی و با ولایت  بالاتریکرامات بالفعل خود را  مصرف تحقٌق کرامات  بالقوٌه  خویش نماید. که  اینک  همچنان در نطفه  هستند. ولی اگر از  نوع بالفعل  شدند، مورد  نیاز و دلیل وعامل تولد  بهتر  بعدی، بخصوص  در  نوع فوق بشری آینده  میباشد. و یا  حذٌ أقل در فصل بهتر  نوع بشری، و با عقل  و کرامات باز  بیشتری متولد شود. سالک  در  پیمان سلوکی ،از  لحظه نخست با  هفت  سرنوشت جدید متوالی  روبرو  میشود. که  هر یک با بداﺌی  الهی، میتواند سالک را  بیک  تجلٌی شهودی  بالاتر برساند. که  صد  برابر عقل  برتر قبلی  در هر شهود جدیدی از مراتب  الهی  مورد انکار غیر سالکان کسب میکند. که با مصرف کرامات بالفعل و کم شدن آنها،  باز  کرامات بالفعل خود را عملا  بیشتر  کرده  است. ولی  در عدم تلف  کاری کرامات بالفعل بشری، بشهود  بالاتر و سرنوشت های سلوکی  دیگری میرسد. که  سالک دارای  شهود اول  حسینی، میتواند   بشهود  دوم  حسنی  امام  زمان  خود برسد.  و بالأخره با  شهودهای  فاطمی و مرتضوی، و احتمالا با شهود  صورت  مصطفوی و  انجام  مرگ  قبل  از  مرگ، بنور  قاﺌم  شهود  ششم و واجب  الهی برای  نوع بشری میرسد. که باز با   بدای  الهی و  سرنوشت سلوکی  هفتم  معصومیٌت،  پیامبرگونه،  ومحمدی  تازه  نفس  برای  چند  سالک  خود  میرسد .که  در شهود  هفتم  عرش  رحمان  میباشد. گرچه  مشیٌت وخواسته های  خداوند در  همه  موجودات  هستی  لحظه  ای  قطع  نمیشود. ولی  آنهاﺌی که  در روح  خود  بیک  تجلٌی  ومقام  الهی  بالاتر  میرسند، بدای  الهی دارند. وگوﺌی  تغییر  نظر قبلی  خداوند بوده  باشد. و منکر ومخالف  سلوک  الهی بودن  همه  ارواح دارنده  شهودهای  مقدماتی،  از همه  ولایتهای  قبلی،  محو و خنثی  شده، و  روح بنسخ ومسخ  حیوانی  مجدد  میرود، و تکرار  گذشته ها را  در آینده ها  مینماید. و عاقبت بانواع فوق بشری  خواهند رفت. که کلید آینده ها همان  شهود ششم  نور قاﺌم و در سلوک با ولایت  پنجم محمدی است . و هم اکنون در این تولد  میباشد.

بد  وغیر نیکو

هرچه  که  نیکو  برای  تکامل روحی نبوده  باشد، بد  وگناه و انحراف و جهنٌم  پروری  است.  زیرا  أهریمنی و کارما ساز بحقارتهای  نوعی  نسخ ومسخ، و تکرار  گذشته ها   در آینده  ها خواهد بود. بد  کنش و بد  رفتار و بد  سگال  در  بد أندیشی است. که  غیر سالکان با عقل  ضعیف مادی و آلودگی روانی که  دارند، عقده ها و هوسهای حاکم  بر ذهن و تن انسان  میباشد. ولی  در سالکان   وتنها  در تخلیه  وتحلیه های  الهی در سلوک،  بعقلها و نیکوﺌی های  الهی، ونیز  بالهامات لدنٌی که در  اختیار سالک وکامل  الهی هست ومیرسد. که هرچه  شهود تجلٌی  بالاتر باشد، عقل  برتری برای شاهد آنها هست .زیرا  این  همانی آن مقام  الهی  وشهودی  خود را دارند. که بد سگالان بالعکس آن از امدادات  الهی را دارند. زیرا  أهریمن های  مراتب  ارباب  نوع  حیوانی  آنان  امداد میکنند،  که انحراف  بیشتر می نمایند،  و  جهنٌم  پروی  میگوﺌیم .  (بهزاد) کسی  است  که  با  استعداد  وکرامات تکاملی تولد بشری پیشین  بیشتری دارد. لذا  در سلوک  الهی  بهبودی و به دینی  بیشتری  کرده  است. وبهزاد  از  نامهای   الهی  داده  شده  بکاملان  الهی  هر  ولایت  میباشد.  که هریک از کاملان ولایتها، پس  از  کمال  و بازگشت  بخلق نام  دوم و الهی خود را از  مراتب  الهی  خود  میگیرد. وهمیشه  خود را  بدان نام میخواند. ونام  قبلی  خود را میگوی در کسی  بوده  که مرده  است. یا همان  مرگ قبل  از مرگ میباشد. و یا (بهرام) نام  تازه  الهی  یک  کامل  الهی  است که بهبود یافته  ورام  الهی  شده  است. و ( بهمن) نیز  نام انسان  (به  شده)  وکامل  الهی  شده است.نه اینکه  انسان اسم بی مسمٌی داشته  ولی جاهلی  باشد که نام عاقل داشته باشد.

بدایات

وظایف  اولیٌه سالکان و دانستن آنها از  پیر الهی  بمعرفی خداوند، که آغار  کار سلوک و احوال انسان میباشد. که سفر بخدا وساﺌل راه را  میخواهد.  بخصوص استعداد ژنتیک  روحی در سالک، که از  تولدات پیشین با خود باید داشته باشد. و همراه  استعداد ها ، انحرافات ومفاسد و صفات منفی و حیوانی نوع بشری، و بالعکس چه  کرامات شهودی با ولایتهای مقدماتی پنج ولایت قبل از ولایت  محمد ،که هر بار پیامبری بجهان متولد  شده بوده است.و کرامات  بالفعل و بالقوٌه تازه ای  را داشته باشد. که در  تولد با ولایت محمدی در سلوک، پس  از  تجدید شهودهای  مقدماتی که از بدایات کاز سالک است. و هریک از این  شهودها حجٌ عمره ای ودر یک  عمر بشری است، که قبلا  بدست آورده. آنگاه در ولایت محمدی  بشهود ششم  نور  قاﺌم روح القدس الگوی  کمال  میسٌر برای  روح  انسانی میرسد. که همان حجٌ  أکبر مورد  توجٌه خداوند و پیامبر اولی العزم ششم محمدی است.که پیامبر در تعلیم حجٌ کعبه بحجٌاج کعبه  آموزش داد. که  گفت  حال همه ( قربانی و هدای)  خود را انجام داده اید، اینک نوبت آن است، که  بحجٌ أکبر با ولایت  الهی را بروید. که این تنها خواسته خداوند است. ونه  حجٌ غیر سلوکی  کعبه که سفری توریستی است. و الاٌ با عدم  سلوک و نداشتن  شهود  قاﺌم، در کارماهای پس  از  مرگ، تمامی  آن  کرامات و شهودهای پیشین از دست میروند. و اگر قشری مشرک هم  بوده  باشند، که  ولایت هر  فقیه  سفیه  و فاسد آخوندهای  مذهبی هستند آخوندی را شریک  ولایت  الهی زنده  زمان کرده است. ودنبال أهریمنان آخوند رفته اند . پس  بقول پیامبر مسخ  میمون و خوک بهترین  شانس و بخت آنان خواهد  بود. که  فورا  در جهان متولد  صورتهای  نوعی حیوانی میشوند. که  پس از صدها هزار سال و حتی  میلیونها سال، باز بنوع  بشری و همین  سلوک  الهی تا نور قاﺌم باید برسند. که  فرمان  کن فیکون  برای  نوع بشری داده شده  است. زیرا (بدایات) سازنده ( نهایات) در سلوک  الهی، و شهود  تجلٌیات ششگانه، که  مقصد الهی  سالک میباشد، و نیز تنها خواسته خداوند در آفرینشها و از آفرینش  کنونی  انسان  میباشد. والاًٌ با بدایات همچنان در  همین جهان جهنٌمی، یا  جهانوم و جحیم در زندگی های انواع  حیوانی خواهند ماند . وحسرت های دردناک  خواهند داشت. اگر که الاغی  بارکشو یا اسب و شتری  شده باشد، رنج  باربری طاقت  فرسا را  اضافه بر رنج کمبودهای در تن و ذهن خواهند داشت. چون رفاه انسانهای  دیگر را  بچشم  میبیند و بیاد میآورد که  چه  بوده و چه شده است. و این  حسرتها بیش از  سوختن بآتش گودال آتش در  تولدات حیوانی  میباشد.

بدعت

انحراف ودر  نوآوری (من درآوردی) انسان قشری وغیر سالک، در هر مکتب  فکری و عقیدتی، بخصوص در یک  روش سلوکی،  که سالک  خودسری در  دستورات پیر الهی  بنماید. که  سالک منحرف  از  دستورات  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، و برخلاف  سوگند اطاعت وتمرٌد نکردن، که  بعقل ناقص  وروان  همچنان آلوده  خود، اضافات و تغییرات در عبادات و عقاید خود  اظهار مینماید. وتنها کاملان  الهی دارای اختیار الهی هستند، که  برای علاج  روان چند سالک  خود، هر ابداع جدیدی  که  صلاح  بداند مقرر نمایند. که  بقول  پیامبر حتی  اگر ولیٌ الهی  اتفاقا خطا کند، باز  از  نظر داوری الهی  درست  است.  زیرا  مهم اطاعت است ونه موضوع دستورات  مورد  اطاعت.  آخوندهای  قشری در  امور  دینی بعقل غیر الهی خود،  مدام در حال  ابداع و اختراع هستند. که  اگر  تأثیر  مثبت در زندگی بشری  وکنونی  آنها داشته باشد، در اصلاح  روان  ناخودآگاه آنان  تآثیر مثبت خدا پسندانه  ندارد. که  برای تکامل و تعالی روح  انسان بشری، که شایسته  تولد نوع فوق بشری گردد، تنها  دستورات مراتب  الهی، آغاز  از  پیر کامل بمعرفی  خداوند مؤثٌر و مثبت میباشد. که  عملا اصلاح و پرورش ژنتیک روحی  انسان سالک  با  مراتب  الهی  میباشد. ونه   با جدٌیت سالک یا  هدایتهای  پیر. مگر خداوند  عبادات  سالک را پسندیده  باشد. آخوندهای  مذهبی در تمام مذاهب و ادیان غیر  سلوکی، کارشان بدعت مداوم ومنحرف  شدن شدید تر خود، و پیروان مفلوک فریب  خورده  آنان خواهد  بود.  که مسخ  حیوانی بقول  پیامبر، مسخ  میمون وخوک بهترین  بخت آنان در  کارماها  خواهد بود. تفسیرات غیر  اولیا در هر مطلبی چه  از کتاب قرآن و احادیث باشد، ویا  منقولات دیگران، سراسر تحریف مقصود الهی  پیامبران واولیا بوده است. و نیزمنحرف شدن از مقصود  وهدف الهی  پیامبران مورد اعتقاد خود میباشد. که  کاملان  الهی تنها (قرآن ناطق) وگویای سالکان خود میباشند. تفسیرات غیر  سلوکی و برداشتهای  أدبی و علمی از گفته های انبیا و اولیا  از نظر تکامل روح باطل هستند. حتی  بقول پیامبر، اگر  اینان  اتفاقا درست هم  گفته باشند، که  کلام  پیامبر را  بدرستی  نقل  کنند، باز از  نظر  الهی  نادرست میباشد. بدعت تفرقه سازی  ومذهب تراشی  در هر دین و طریقتی بشکل  قشری گری میباشد. هر اختراع ناپسند در أمر  سلوک  الهی بدعت تحریم  شده  خداوند و انبیا میباشد. و الاًٌ  هر ابداع  هنری و صنعتی مفید  زندگی بهتر نوع  بشری  میباشد، ولی نه برای زندگی بهتر نوع فوق بشری در جهان .  عملا  بدعت گذاران دینی  ومذهبی ضدٌ  خدا و دشمن او هستند. که فکر و عقل  خود را برتر از عقل  الهی اولیای  الهی زنده   میدانند. و لذا پیامبر آنان را ابلیس شیطان، و در لباس  کاذب روحانیٌت و أهریمنان انسانی  میگوید. و آنان را امامان منحرف پیرو  خود میخواند، از هم اکنون نیز در جهنٌم کارماها و تولدات نسخ ومسخ بدتر  بجهان بوده وخواهند  بود. سالکان منحرف  شده از  حقایق الهی خود، و حتی  سالکان ترک  صلات و ارتباط وتوسٌلات سلوکی با ولیٌ  الهی  خود کرده، در حکم بدعت  گزاران هستند.  یا همان  آخوندهای قشری  مذهبی میباشند. حتی  اگر در  نیمه راه  سلوک با داشتن برخی  از مراتب  شهودی  خود، توقٌف سلوک  کنند، که خود را  بخدا رسیده  بدانند. و پایان  وظیفه  الهی  خود بدانند.پس هرچه  ببیشتر پیش بروند، دورتر از هدف  رسیدن  بلقای  الهی میشوند. وبارباب  نوع  حیوانی آینده خود میرسند. ونه  بخداوند  قاﺌم و رحمان،  چه  رسد بالله ربٌ الأرباب .

بدیلان و ابدال و بدلاء

ابدال  و بدیلان جانشینان الهی برای  توسٌلات  عبادی  سالکان  میباشند. و  صوفیه از  هفت سرشناس عارفان  زنده در هر زمان  میگویند. که در سازمان طریقتهای  تصوٌف  در  گذشته میگفتند. که در واقع  هفت  مجموعه از کاملان و عارفان  الهی رسیده  بتجلٌیات الهی  در ولایتهای ششگانه  الهی نوع بشری  هستند. که هریک  از آنان  برای  انسانهای شایسته خود  وسیله  الهی  هستند. گروه  کاملان ولایت آدم  کیومرث  که همچنان افراد بالا آمده  از مراتب حیوانی  نوع بشری را  تعلیم عبادی سلوک و بشهود نخستین  حسینی،  در تسمیه  محمدی، که  میرسانده  وهمچنان  میرسانند. و دیگر  مجموعه  کاملان  الهی  ولایت  نوح تا  میترا،  که  همچنان تربیت  افراد مناسب  خود در سطح  عقل آنها  تعلیم میدهند. وهریک  بدیل  خداوند  برای  سالکان آنها در  توسٌلات  عبادی  هستند. گروهای  ابدال  بعدی،  کاملان ولایت های بودا و زردشت و مسیح  ومحمد  هستند. پس  خداوند  بهر  طالب  لقای  الهی  پیر حسینی  اورا  بوی  در رؤیا  معرٌفی مینماید. و سالکان  تا مرز کرامات  بالقوٌه  خود پیشرفت  شهودی  دارند. و  بقیه  شهودهارا  در  تولدات  بعدی،  با ولایتهای  بالاتر  بمعرفی  خداوند، باید  بنور قاﺌم  روج القدس وپایان  وظیفه  سلوک  الهی  برای  نوع بشری  برسند.  تا  در نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد، با  ولایت  مهدوی  بنور رحمان  نیز برسند.و  فراوان ارباب  نوع  وتجلٌیات الهی بالاتر در پیش هست. تا بفرض  محال  بخداوند الله  ربٌ الأرباب  أهورمزدا برسند. و این  مجموعه  بدیلان وکاملان در هر زمان،  یک  رهبر بالاتر و صاحب  مقام دوم  حسنی  در شهود سالکان  است. که  خداوند از بین  کاملان  هر ولایت آنکه  خوبان  همه  دارند  و او  بتنهاﺌی  دارد، برترین مقام  الهی هر ولایت  است. وچون  وفات  کند  جانشینی  دارد.  که خود را  معرفی بامامت  زمان  نمیکند،  وتنها  در شهود  دوم  تمامی  سالکان  ولایت ها  بدیدار او میرسند، و بدیل  برتر برای  توسٌل عبادی  سالکان میباشد.  برخی طریقت ها سازمانهای  دیگری  از مراتب  اولیا  وابدل خود دارند. که  اگر  برداشت  سلوکی  نباشد، نظریٌات دینی و عرفانی  نا مقبول  خداوند  میباشد. و مفاهیم  امام  زمان  دیگری  که شیعیان  دارند، بدون  برداشت  سلوکی،  باز نظریٌات  بدعت  گذاران  میباشد.  والاً  همه  این  آخوندها خودرا  الهی میدانند. ولی  مدرکی  شهودی  از  خداوند ندارند. امام  زمان در چاه  سامره،  واخیرا نقل  مکان  بچاه  جمکران  نموده،  که هزار ودویست سال است زنده  میباشد. که حتی  تولد  نیافته، باین عمردراز رسیده است. که  امام عسکری نمایش تولد فرزند  خود (حجٌت بن الحسن) را  بعنوان  نمونه ای سمبولیک برای  هر کامل  الهی   محمدی بنمایش گذارد.  که هر  امام  زمان  چند سالک  خود، و یک نفر امام  زمان عصر خود، از بین  کاملان  دیگر برگزیده خداوند است . که مرگ و جانشینی  دارد. و تمامی  سالکان  در عزلتکاه  سلوکی،  اصطلاحا چون  پیامبران گذشته  در  چاه یا زیر زمینی  دور از اغیار هستند، که با شهود  عرش  رحمان تولد دوم الهی  خود را دارد، و ولی ٌ الهی  حسینی  چند  سالک  احتمالی  خود  میگردد.  وشاید یکی  از کاملان زنده هر ولایت  بانتخاب  الهی،  امامت  زمان حسنی را  داشته باشد. هر شاهد قاﺌم بازگشته  بخلق،  امام  امٌی  چون  محمد است. و دربرابر سالکان  حضور ذهنی  دارند. در ولایت  محمدی  بگفته  پیامبر همیشه  ٣١٣  ولیٌ  الهی  زنده  حسینی  هستند. که هریک برچند سالک  خود  بمعرفی  خداوند  پادشاهی  الهی  مینماید. و فرٌ و فروهر الهی را دارد. که این کامل  الهی حسینی وحسنی ، خلاصه آفرینشهای  الهی از أزل  تا  کنون در نظر  خداوند است. حتی  اگر  همه  قربانی  او شوند، که  درسلوک  باید  بشوند، تا  نوبت  نوع فوق بشری  وولایت  مهدوی  هفتم  از ٥٥ قرن  دیگر  برسد. که آن ولایت نیز  مجموعه  کاملان  خود را دارد. و یکی از آنها   مقام  برتر از  دیگران را در آن ولایت سلوکی  دارد. بدیل  بجای  خداوند بعنوان وسیله  موقٌت، ونیز  بدل حاضر  داشتن و حضور  ذهنی  او در سالک،  که همان ( وضو و وی سو) وسمت و قبله ونور  الهی سالک است .  که همرا ه  اذکار  توحیدی  دفع  شرک، همان  نگاه حقیقی نمودن  بقبله  الهی  سالک است. . تنها عبادت  مقبول  الهی  است. ویا  سالک ( دل تنگ)  بخواهد  با  بدیل  الهی  خود گفتگو  نماید، که دعایش  بخداوند  نیز  خواهد رسید.  هر کامل  الهی که (جمعه و آدینه و أدینه) پایان  دین ورزی  خود را رسید، عملا  (جمع ووحدت وجود )با  مراتب  الهی قاﺌم و عرش  رحمان شده و جم گردیده است.و عضو ولایت  الهی  پیامبر اولی  العزم  خود گشته است. و  یکی  از مجموعه  اولیای  محمدی  خواهد بود. و شاید  رقم ٣١٣  عددی  سمبولیک  باشد.  هریک  قرآن  ناطق  چند سالک  خود میباشد.  کلیم الله است که کلام  او  کلام  خدا برای  سالکان  خود  میباشد. و دارای  تفویض و اختیار  واجازه  الهی،  برای  هر دستوری  که  صلاح  بداند بچند سالک  خود بگوید.  حتی  اگر  غیر از آن باشد  که  پیامبر وامامان واولیای  قبلی گفته باشند.طیرا آنان نیز  تنها  برای  چند سالک  خود گفته اند، ونه  اینکه  نسخه ای علاجی برای  همه  زمانها نوشته باشند. آنگاه  اختیار الاهی  اولیای  بعدی  موردی  نخواهد داشت .  انسانها هریک  مشکلات  و بیماری های روانی  خود را دارند. که پیر  الهی چون  هر پزشک  روان  درمان طبیت  الهی  عقده های  سالکان خود را  معالجه و  با کمک  خداوند  مینمایند.

بد نامی ملامتی

درویشان وسالکان در مراحل  پیشرفته سلوکی  خود، بدستور وموافقت پیر الهی  خویش حرکات  ورفتار و گفتارهاﺌی  مینمایند. تا  غیر سالکان قشری، آنان را مخصوصا  ببینند، که  دست  از  دشمنی  با آنان، بعنوان سالک و مخالف  هر ولایت  فقیه  بردارند. والاً آخوندهای  همه  مذاهب قشری  در  همه  ادیان  غیر سلوکی، فتوای  مرگ و آزار و همان (فتوای تعزیر)  سالکان واولیا را  آماده  دارند. که حتی گاهی  بدست  خود سر  میبرند.  و بقول  پیامبر، اینان  قاتلان  أنبیا  هستند. زیرا  تمام  کاملان  الهی   (نبیٌ) و پیامبر هستند.  گرچه  پیامبری اولی  العزم،  صاحب  کشف  قرٌه شهودی  برترو تازه ای  نمیباشند. ولی این  همانی  پیامبر اولی العزم  خود را دارد. که  محمدی  زنده  برای  سالکان  خود میباشند. و بهمان  مراتب  تجلٌیات  خود و اولی العزم  خویش  میرسانند.  ولی  بقول  پیامبر، چون ولیٌ  الهی  شناخته  آخوندها  شد، هرگز  انکار  احوال سلوکی  خود  نمیکند. و چون  مسیح و حلٌاج و هزاران ولیٌ الهی دیگر چون  سهروری ودارا شکوه ولیعهد هندی سربریه  میشوند، که خود آخرین  آزمایش الهی  آنان  برای  اثیات  صداقت ووفاداری  آنها  میباشد. ملامت  دیگران و حتی سالکان  دیگر، ملامتیان را  منصرف از تظاهر خود  نمیکند. تا خود را از  اتهام  سلوک  الهی معاف کنند. واگر بعد از تقیٌه که  رسوا شدند، دیگر رفتار ملامتی  در کار نیست . اولیای  الهی چون  محمد مدام  خود را ملامت میکنند  واستغفار مینمایند، که  چرا  زودتر و  جدٌی تر بسلوک  الهی نپرداختند . که  در کمال زودتر خود  میتوانستند  ذخیره آخرت  هرچه  بیشتر بنفع  تولد  فوق بشری  آینده  خود فراهم  کرده  باشند.

بذل المهج

بذل و مصرف دل ها وتمام ذات  روانی در سالک، وتمام  نیروهای عشق  ومحبٌت قلبی خود را که  در راه سلوک  الهی  ورسیدن  بلقای الهی  خود  مینماید. وهرگونه ستایش وتوسٌل وتوکٌل و پرستش بدل وحضور ذهنی   خود از  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند  مینماید. و یا در توسٌل  بمراتب  شهودی  بعدی، تا  صورت  شهودی  پنجم  مصطفوی، که  اجرای  دستورات  تمرینی  مرگ  ارادی قبل از مرگ را بسالک  میدهد. وچون  از  نظر  مقام مصطفوی، سالک بذل مهج و قلب  خود نمود، اورا  کاندیدای  نجات و قبول  مرگ  قبل از  مرگ  سالک را ار ربٌ رحمان می نماید، که سالک شایسته هم اکنون بنور قاﺌم برسد. تا باز اگر خداوند  صلاح  دید، سالک  از  خواب  مرگ بیدار میگردد. وبا شهود  عرش  رحمان   محمدی  زنده و پیامبری  غیر اولی  العزم  میشود. و  سالک موفٌق با شهودهای  قوس  نزول وبترتیب عکس،  شهودهای  قوس  نزول و دیدار بار دوم در (نزلت  اخری) دارد .و بقول  پیامبر با هر یک از  مراتب  شهود قوس  نزول،  دیداررضایت دیدن،  و حتی  سپاس  روح  محمد  ومراتب شهود قبلی را  خواهد داشت.  و  بدستور  شهود بار  دوم  فاطمی نیز  مورد  نوازش مجدد و دستور استراحت  و( جمعه و آدینه)  اورا  میدهد. که  بجای  دیدن بار  دوم  پیر الهی،  خود دارای  همان  مقام الهی حسینی  میباشد.  که با دیدار پیر مورد سپاس محبوب  او میگردد، و در کنار  خود بولایت  خویش در خانقاه  پیر  می نشیند. ویا  برای  خود خانقاهی  ترتیب  میدهد. که در هر حال  دارای  اختیارات  الهی  برای  چند سالک  احتمالی  خود  میباشد. (مهجت القلب) ودل  روحی  انسان کامل، مرکز انقلابات  روحی سالک  بوده و هیجان  الهی  خود را دارد. و وسیله  عشق  ورزی  الهی  چند  سالک  خود  بمعرفی  خداوند خواهد بود.  و برای  خود  هرچه  بیشتر جدیٌت  میکند، تا ذخیره  آخرت  بیشتر  نزد  خداوند در ژنتیک  روحی  خود  فراهم نماید. که در تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال  بعد، در فصل  نوع فوق بشری  بالاتری داشته  باشد.  که  کرامات بالفعل  وبالقوٌه الهی، و عقل  ونیروهای  حیاتی  والهی  بیشتری  داشته باشد.  که  شاید آنگاه زودتر وراحت تر و شایست تر، برای  لقای ربٌ رحمان و بهشتهای الهی  مربوطه را  داشته باشد. که  چهار صد هزار سال  بعد، بتواند باز  در نوع بالاتر از نوع  فوق بشری برسد .

براق  و برق نور

مرکب اسب وشتر الهی ویا هر وسیله  دیگر، که  تصوٌر  شود، که  روح  محمد و هر کامل  محمدی را بمعراج  عرش رحمان میبرد، که  بمقام (دنا فتدلٌی و قاب  قوسین  او  أدنی)  میرسد .که  حتی  زمان برای  روح   معراج  رفته  احساس  نمیشود. چه  رسد  وسیله  حمل خود را  بعرش  ببیند .  براق  چون  برق سریعا  روح  سالک را  بعرش  میرساند. که  پیامبر از  میکاﺌیل دارای  مقام بالاتر از  جبرﺌیل  میگوید. که  در حال با هر اسمی ، میتوان  اورا  از  مراتب  الهی   ربٌ رحمان دانست. شاهد  عرش رحمان  در  مرحله  اول،  عرش را از  روی  زمین می بیند. که  کلٌ فرش  عرش  رحمان، سراسر  آسمان را تا بی نهایت در شرق و در نقطه  نادیده ای  می بیند.  ودر  مرحله  دوم ومعراج  که بکنار  عرش  میرسد، آنقدر  نزدیک  میشود، که  دقیقا  کوچکترین  گل  نقش  فرش  عرش رحمان را  بنام ( گل  محمدی) زنده و فعٌال می بیند. و آنگاه  از عظمتهای  بی پایان  مراتب  آینده،  نسبت  بعظمت پیامبر  اولی  العزم  خود ونیز  خویشتن،  کاملا  ناچیز  می بیند. که  تصوٌر  رسیدن  بخدای  رحمان  در نورش ندارد.  چه  رسد  که  فکر  کند  بخداوند ربٌ الأرباب  الله  رسیده  باشد. که  در مطلق  أبدیٌت  بفرض  محال   یک  روح  موفق بنور الله  برسد. که  ارواح  تمام موجودات  باید برسند.  که  روح  هر أتم  نیز  زمانی  از  نردبان  انواع  بخداوند الله  باید برسد. زیرا  بازگشت  همه  بسوی  خداوند تحقٌق پیدا  کند. ( دنا فتدلٌا)  یعنی آنقدر  نزدیک شد، که   گوﺌی معلق  بعرش است.و زیر پای  خود  جز  تاریکی  نمی بیند.  و( قاب  قوسین او أدنی) یعنی  مانند  تیر أنداز  با  کمان،  که  دو سر  کمان  خود را  بچشم  خود  نزدیک  میکند. و آنجا است  که  بقول  پیامبر،  خداوند هرچه  خواسته باشد، بشاهد عرش هدایت و نشان میدهد. که  مبدأ تمام  افکار  ولی ٌ  الهی  در بازگشت  بخلق  خواهد  بود.  و از آن پس  الهامات لدنٌی  خودرا از از ربٌ نادیده  رحمان  میگیرد. تا  در ولایت مهدی، این روح  شاهد  عرش،  هفت هزار سال بهشت  سوم  خود را  در کنار  عرش  خواهد داشت. وبا ئلایت مهدی موعود  بنور  رحمان، وشاید  بعرش  ربٌ  برتر  از رحمان  نیز  برسد . که  بای  هزاران  برابر عقل  نوع بشری،  باید از  میلیونها  برابر عقل  بشری گفت. در  تجربه  این نویسنده از روی  زمین،  گلبرگی  بخاطر دارم ، که  بعمق در  شرق  فرش  کشیده  شده بود. که  نتوانستم  مرکز  گل، و یا  دیگر  گلبرگهای  آنرا  بیینم.  که  سمبول  عظمتهای  الهی  برتر است. در حالیکه  گل  محمدی  کوچکترین  گل  فرش رحمان بود. در وسط  فرش عرش  کرسی  عظیم  رب ٌ رحمان، و نیز تمامی  فرش  عرش تا بد نهایت،  سمبول فراوان ارباب  نوع  بالاتر از رحمان، وجمعا خداوند الله میباشد. که  واصلان  فرضی  بنور الأنوار الله آهورمزدا ، هنوز  بخداوند ( هو)  بیرون  از  هستی  ها رسیده نشده است. عرفا  این  برق  انوار شهودی، یا ( براق ) رساننده  روح  شاهد  بعرش  رحمان را  (طوالع) میگویند. که هر نوری  چون  نور  خورشید، در یک  بامداد و شب  قدر سالک در صبحگاهی  پگاهی طلوع  مینماید. که  شاهد  خود را در  نور قاﺌم، ( پگیه)  در یک  پگاهی  مییابد،  وفقیه   الهی  وفهمیده  امور الهی میسٌر  خود میشود.  ونه  هر فقیه  سفیه  وفاسد الحالی، که  بزرگترین  دشمنان  خدا و قاتلان أنبیا   هستند.  نور  رعد وبرق  وقت  باران، که  لحظه ای  است و تمام  میشود. و  سالکان  نور  تجلٌیات  الهی را  در رؤیا این  چنین می ینند. ولی  شهود  نور  قاﺌم  زمان  درازتری  است. که همیشه  در  خاطر  شاهد میماند. ومانند  بار  نخست شهود قاﺌم  دارای همان  آثار  روحی  وعقلی است که  عشق ورزی سالک را بیشتر  مینماید. که در آخرت و قیامت روح قبل از  مرگ  قبل از مرگ، نور بدر منیر قاﺌم روح القدس  جبرﺌیل  مورد  دیدار سالک  است .  ولی در  دیدار  بار  دوم  نور  قاﺌم  بدر  منیر قاﺌم ، در (نزلت اخری)   بسیار  پاﺌین تر  در فضا  میباشد. که وظیفه  بازگشت  بخلق بنقل از ربٌ رحمان و بطور  کلٌی و سمبولیک  بوی  ابلاغ  مینماید .

برید  الهام

برید نامه  رسان پست است،  که  حامل الهامات  الهی برای  ولیٌ  الهی و برای  سالکانش میباشد. که  پیامبر اورا  چون مسیح جبرﺌیل میخواند.  چون  پیامهای  ربٌ رحمان، بوسیله  یکایک  مراتب  تجلٌیات  الهی  پیر الهی  میرسد.  گرچه  تصوٌر  شود که   انسان  کامل  خود  اندیشه و تعمٌق  نموده  است. و برای  شناخت  احوال  سالکان  احتمالی  خود،  از (رؤیاهای صالحه  یا رؤیاهای  صادقه)  او، با  کمک  الهامات  الهی  خویش و کمک از مراتب  مدبٌر  الهی  سالک، تفکیک  صفات  نیکوی  تازه  شهودی،  و از  صفات  منفی پاکسازی  نشده روان سالک،  آشنا  باحوال  الهی  سالک میگردد. که هرگونه تأیید ویا  دستور اصلاحی و عبادی  جدید  و تجارب خود را میدهد.

    

برسم

شاخه درختی که  نزد زردشتیان مقدٌس است،  و  بدست  میگیرند. وقتی  در  معبد و اعمال  دینی هستند. که  قشری های  زردشتی چنین میکنند. و الاًٌ این  شاخه  سمبول شجره  ولایت زردشت میباشد، که  درخت سمبول برترو دیگر  مسیح را در  درخت  کریسمس می بینیم. و نیز درخت  برتر باز ولایت محمدی  است، که ولیٌٍ  الهی خود شاخه  این  درخت  ولایت  طوبا  است.و هریک  از  کاملان  الهی  زنده  عضو درخت وشاخه زنده ولایت الهی مصطفوی میباشد. تا  در  ولایت  مهدوی نوع فوق بشری درخت  عظیم تر باشد،  که  اکنون  در  نقش  فرش  عرش  رحمان برای  کاملان  محمدی  دیده  میشود. که  تا أبد  از ولایتهای  عظیم تر تا خداوند الله بفرض محال،  کلٌ درخت  طوبا و یوتیبای عقلی  والهامی دیده شود که عرش رحمان تنها یک  شاخه  بزرگتری از  درخت طوبا میباشد.   شاخه ای بزرگتر و نه  تمام  درخت طوبای الله   بوده باشد.  در  تجربه  این نویسنده، عظمت  این  درخت أزلی أبدی  خداوند را  که در عرش  رحمان  خود  دیدم، که  جنبه  چپ آن واضح تر، وحتی  ولایت های  محمدی وقبل از  محمد کوچکترین  گل  این  گلستان در نقش فرش  عرش رحمان  بود. و الاٌ در سمت  راست عرش تا افق نا پیدا  چون نقطه ای غیر قابل  دیدن،  گلبرگی عظیم دیدم، که  گوﺌی بآینده های  دور  مربوط  باشد. که  حتی  مرکز  این  گل را نیز  ندیدم. که  در افق دور دست  سمت  راست  کشیده  میشد. تا  مقایسه  عظمتها را  با اهمیٌت گل محمدی بسیار کوچک بدانم.  که گل  محمدی  گلبرگهای زنده و با حرکت بود . برسم را  زردشتیان بدست میگیرند، ومسیحیان صلیب  بدست میگیرند، که  منظور حضور ذهنی صورت ولیٌ الهی سالک که زردشت زنده  ویا مسیح  زنده وبمعرفی  خداوند است. ولی  نه مجسٌمه مسیح  در  کلیسا، که  پرستش از  میٌت  بعنوان وسیله  الهی حرام وشرک است. وتعبٌد  که رساننده  عبادت سالک و دعا وخواسته های او  بخداوند نمی باشد. مسلمانان تسبیح را  در  دعا بدست دارند، که  کار  حضور  ذهنی  وسیله  الهی  در توسٌل  عبادی  نیست.  مسلمانان سالک تنها باولی ٌ الهی  با خداوند خود در ارتباط هستند.   که باید  (وضو یا ضوء) ونور صورت شهودی  پیر کامل بمعرفی  خداوند را در دل  داشته باشند. که مدام با اذکار  توحیدی   دفع  شرک ، چون  لا اله الاٌ الله، و دیگر  اذکار فاطمی و غیر  فاطمی را تکرار  میکنند. که   بوسیله  الهی  خود  میگویند،   الهی  هستی  ولی  الله   نمیباشی. یا  همان ( الله  الله)  گفتن و یا (أهو  گفتن) زردشتی است. آنگاه توسٌل بوسیله بجای  خداوند رحمان  تا الله،  ارتباط  بدون شرک  بخداوند برای  سالک  برقرار میگردد. درویشان صوفی ایرانی  نیز برگ  سبزی بدست  میگیرند، که آنرا  تحفه  درویش بدیگران  میگویند، و  دریافت  کننده  این  برگ  سبز، با مفاهیم مقدٌس و سلوکی  آن، دلیل  استعداد و تمایل سلوک ونجات دریافت  کننده  میباشد. که  باید در  عمل  نیز بخداوند در ارتباط  برسد. وقتی  بپیر الهی  معرفی  شده  خداوند  در رؤیا بسالک رسید، وبا او پیمان بست و دستورات  عملی  گرفت. و با همٌت و صداقت،  خود  نیز بمراتب  شهودی  بالاتر از  مقام  حسینی  پیر  الهی خود برسد. و حتی  همان   شهود و دیدار پیر الهی  بمعرفی  خداوند، اگر سالک  عامل و بدون  سرکشی  باشد، روح  این  سالک پس  از  مرگ  طبیعی، از هرگونه  کارماهای جهنٌمی  انواع  حقیر تر، وحتی  از نسخ  بدتر بشری  بجهان  مصون  میباشد. تا در تولد بهتر بشری  بعدی، و با عقل  وکرامات بالفعل  بیشتری،  خود را  در نهایت  کمال  نوع بشری،  بنور  قاﺌم روح  القدس  برساند. چه  در مرگ  طبیعی  یا مرگ  قبل از  مرگ، و بازگشت بخلق و رسالت  الهی و بعثت  پیامبر گونه  بجهان، برای  تربیت  الهی  چند سالک  احتمالی  خود. ونیز سازنده  (ذخیره آخرت)  بیشتر برای  خود،  که  گوﺌی تولد  فوق  بشری و سلوک  الهی  با  ولایت  مهدی را  از هم  اکنون دارد. و عهد الست  خود را با یک کامل  مهدی  بمعرفی  خداوند دارد  و لبٌیک با وی را در نور قاﺌم دارد. 

برنابا

انجیل برنابا اصطلاحا  بتمام  انجیلهای کاذب  میگویند.  که  هرکس  برای  خود  مینوسد. که  آخوندها و کشیشان مسیحی در قرن  چهارم،   تنها  چهار  انجیل کنونی  مسیح  را رسمیٌت  دادند، و بقیٌه را  کاذب وبرنابا  گفتند. وهمه  انجیل ها را  سوزاندند. که  دیانت  قشری  مسیحی  را  از  هرج ومرج تضاد انجیلها نجات  بدهند. کاری  که  عمر  با  نویسندگان  قرآن خود  نمود، وتنها قرآن خود را  که  عثمان  تکمیل  شد،  بزور  شمشیر بر  مسلمانان تحمیل  گردید. گرچه  از  کلام  محمد با دستکاری  زیاد نوشتند. که مولا  علیٌ  در  نهصد  جای آن تغییر  و تبدیل و حذف  و اضافه  در برابر  پول و رشوه  میخواند. انجیل  راستین  مسیح  و هر  پیامبر اولی  العزم و غیر اولی  العزم، اگر  خود  نیز  نوشته باشد، بازنجات بخش  سلوکی روح  انسانهای  زمانهای  بعدی  نیست.  مگر  ولیٌ  الهی  هر ولایت بمعرفی  خداوند داشته باشد. که پیر الهی انجیل  ناطق  چند  سالک  خود  میباشد. و کاملان  محمدی  نیز  تا زنده  باشند،  برای  سالکان  خود  قرآن ناطق و صاحب  کلام  الهی  میباشند. که انجیل  یعنی مقدٌس  شدن  و انجل فرشته شدن است. و قرآن نیز یعنی  (دوقرٌه)  آخر  ولایت محمدی،که  نور  قاﺌم و عرش رحمان  میباشد. أهل  کتاب مورد  احترام  محمد، که  مسلمان نباشند وسالک ولایت  محمدی  هم نباشند،  ولی  سالک  با  اولیای  الهی  ولایتهای  پیشین، چون ئلایت سلوکی مسیحی و زردشتی  وبوداﺌی بوده باشند أهل کتاب هستند.که خداوند  ولیٌ  الهی  آن  ولایتها را  بسالکان  معرفی  کرده باشد، تا ارتباط  عبادی  با  خداوند  داشته باشند. ولیٌ  الهی  تجسٌم  انسانی  همان مقام  نور  شهودی  سالک در ولایت  قبلی میباشد. که  عهد الست را با وی  سوگند  خورده بود . شاید  برنابا  نیز کشیشی بوده، که  آخوندهای مذهبی  وقشری کلیسای  واتیکان  در رم اورا  تکذیب  نموده باشد.  و اینک انجیل و کتاب مورمونها، ویا  نزد ارامنه  و قبطی های مصری نیز وجود  دارند.  که  آنها  نیز  کسی را بخدا  ونجات  نمیرساند.  مگر  پیر الهی  زنده  هر ولایت الهی بمعرفی  خداوند، که شخصا  کتاب  خدا برای سلوک  الهی  است.  و انجیل  فرشته ومقدس ،وتورات یعنی توراه و توریه و رؤیاهای  شهودِی. و نیز  قرآن همان  قرٌه های  شهودی  مقدماتی همه ولایتها نیز  میباشد.  و  زردشتیان  دنبال  (کیان خورٌه)  وشهود آخر  خود  نور مرتضوی  هستند. که  مسیح قرٌه  برتر و محمد  باز  قرٌه برتر نور قاﺌم را  کشف  نمود.  تا نوبت  مهدی  موعود  برسد که ٥٥ قرن  دیگر (خورٌه وغرٌهٌ و قرٌه)  شهودی برتر نور رحمان را  کشف  میکند . (کتاب خدا)  تنها  سلوک  الهی،  أمر  مکتوب  ومقرر الهی برای هر انسانی  در سلوک  با ولایتهای  متوالی  الهی  میباشد.

برٌه  گوسفند

حیوانی آرام  ومطیع در تسلیم  چوپان  خود، سمبول  تمامی  سالکان ولایتهای  ششگانه  نوع بشری،  که  مطیع  پیر  الهی  زنده   خود  بمعرفی  خداوند  هستند. برٌه  بیشتر برای  قربانی و غذای  سالکان  در معبد ها  بوده است.و در مراسم بازگشت  بخلق کاملان  الهی، همراه مهمان نمودن  عوام و غیر سالکان وبرای تشویق آنان بسلوک  الهی بوده  وهست.  مسیح خود را برٌه خداوند میگفت، که  آماده  قربانی  شدن چون  گوسفند بوده است. که  هر کامل  الهی  با قربانی  نمودن نفس  امٌاره خود در مرگ قبل از مرگ بنجات و شهود برتر  میرسد ولو  بخلق  هم  باز  نگردد.  سالکان  نیز در نهایت  شهود مقدماتی  خود، آرزوی  مرگ  قبل از  مرگ  را  دارند، که  بنور برتر  الهی  خود  چون قاﺌم برسند.  لباس  پشمینه   سالکان که  ارزان تر بوده، سمبول  گوسفند  الهی  بودن سالک   است. و  عزلتگاه و سایبان  سالکان نیز  از  پشم  حافظ از سرما وگرما است.  و براءت  و نجات وپاکی از  گناهان در  سالکان برٌ و بریٌ از  بشریٌت  خود  میباشند، تا  جان خود را  در  نهایت  حجٌ أکبر  خود نور  قاﺌم برای   ولایت  محمدی، همین  جان  بشری دادن  و بجانان  الهی   نور قاﺌم رسیدن،  و دیگر  وعده های  بهشتی  خداوند  میباشد.

 بزم ( أو أدنی)

پیامبر در شهود هفتم عرش  رحمان، چون هر کامل محمدی هر زمان بعدی، که در  مرحله اول شهود عرشی از روی زمین، فرش عرش رحمان را در سراسر آسمان گسترده دیده و می بینند. که  مرکز این فرش (کرسی) سمبول مکان  لا مکان  ربٌ النوع  بشری روح القدس  قاﺌم است. که  الگوی کمال  الهی و شهودی  میسٌر  نوع بشری میباشد. که  جهانی نورانی است. و هشت  فرشته  محافظ عرش دارد. و بقیٌه عرش در اشکال ونظم های جالب  نادیده امثال آنها در جهان مادی بشری میباشد. که  این فرش عرش در وسط کرسی، وتمامی عرش مملو از سمبولهای بی نهایت از  ارباب انواع  فوق  بشری است. و جمعا تمام عرش سمبول خداوند الله را  در نظر انسان شاهد میباشد. که  شاهد برحسب قدرت  دید و فهم و برداشت عقلی که از مقام مراتب  الهی دارد، و اصطلاجا  بگفته  پیامبر، هرآنچه  خداوند بخواهد بشاهد عرش  میفهماند. که  از سمت چپ عرش محدود بحدود میباشد. که صفت امور  مادی وبشری محدود بودن قابل حفظ در ذهن میباشد. و مقام روحی و الهی  و عقلی و رؤیاﺌی را نشان میدهد، واز سمت راست  صحنه فرش  عرش تا بی نهایت امتداد که  در افق دارد و بنقطه ای میرسد. ودیدی  بیشتر نقطه آخر فرش برای  شاهد نیست.که آینده های نا متناهی را نشان میدهد. سپس شاهد عرش از روی  زمین، بگفته  پیامبر و تجربه کاملان  محمدی، که  بسختی میتوان  توصیف مادی  و انسانی در الفاظ برای آن  دیدنی ها و سمبولهای  آینده را برای  دیگران  گفت. آنگاه  ناگهان روح  شاهد در  لحظه ای بنزدیک  عرش برده  میشود. که  پیامبر این  مرحله  دوم شهود عرش  رحمان را  که معراج خواند، از نزدیک در مقام( دنا فتدلٌی و قاب قوسین او أدنی)  میگوید. یعنی چنان (دنوٌ) و نزدیکی دست  میدهد، که شاهد دلالت و هدایت های  بیشتر ودقیق تر مییابد. ویا شاهد چنان  نزدیک عرش  میشود، که  گوﺌی انسان شاهد خود را معلٌق و آویزان و (متدلٌی) عرش می بیند. که  زیر پا شاهد کاملا  خالی است.  گوﺌی انواع قبلی حقیر و در تاریکی  جهالت خود میباشند. و شاهد از تمام آن  عوالم  حقیر تر گذشته،و فاصله های  عظیم آسمانی یافته است. و یا پیامبر( قاب قوسین أو أدنی) میگوید، تشبیه  بدو سر کمان تیر أندازکرده،  که  برای  دقٌت تیر أندازی ودرست  دیدن هدف، چنان بنزدیک و بجلو چشم خود میآورد، که فاصله أندک چشم  شاهد با عرش را  میرساند. (أدنی) یا باز نزدیک تر، در این ( دنوٌ ) که در مثال  تیرأنداز گفت] است.. آنگاه رزم  و مبارزه سخت چند ساله سالک با نفس امٌاره و روان بشری خویش، و با فراوان موانع موجود مخالف  سالک برای  تکامل  جوﺌی، مانند آخوندهای مذهبی قشری، و یا تفسیرات مادی فلاسفه  وأهل  کلام مکتبی غیر سالک،  و حتی در علوم مفید  فیزیکی، که  تنها رفاه دنیای مادی و کنونی  انسان را تأمین میکند، ولی مانع از سلامتی روحی انسان، در  خود فقری و بلایای سلوکی است. که  خود را بحقایق الهی  هفتگانه تمام  دوره  سلوک سالک،  در نبرد با خویشتن و دنیا و مخالفین بوده است.  و سالک را بعرش  رحمان  رسانده  است. آنگاه سالک  از این  پس وتقرٌب  بعرش، بجای  (رزم) و جنگ و ضدٌیت  وهیجانات جسمی و ذهنی  وروانی، بحالت ( بزم) و شادمانی وجشن وخورسندی و حوزه  تقدٌس شاهد میرسد، که  مورد  بحث ما در این اصطلاح (بزم او أدنی) در عرفان ولایت وحمدی و تصوٌف ایرانی  محمدی است . که شادی  و آرامشهای  بهشتی و الهی، ولو در سطح عرش رحمان، نسبت بسطوح بالاتر در انواع  فوق بشری و تجلٌیات و عرشهای  أرباب نوع  بالاتر و بالاتر بی نهایت که در پیش هستند باز ناچیز است. که  بفرض  محال یک روح  موفق در أبدیٌت مطلق  أبدیٌت  بخداوند الله ربٌ الأرباب وروح الأرواح ونور الأنوار میرسد. سهروردی اصطلاح نور الأنوار را  گفته است. که  سرچشمه تمامی انوار شهودی مراتب  الهی  است. که عرش رحمان نسبت بأنوار بالاتر همچنان کوچک است. ولی  برای انسان بشری شاهد عظمت و درک حدود آینده ها نمیتواند بیش از این تصوٌر کند. سالکان ولایتهای ششگانه، هریک  از مراتب شهودی أنبیای  گذشته،و هریک تجلٌی  برتر پیامبر اولی  العزم خود را دارند. که  زردشت بنور  مرتضوی در تسمیه  محمدی، ومسیح بنور  مصطفوی، و محمد بنور قاﺌم  رسید. تا نوبت  مهدی موعود محمد وزردشت برسد، که  ٥٥ قرن دیگر بولایت  هفتم الهی، ونور  ربٌ رحمان برسد که وی بالای  عرش میرسد. که حتی  بعرش ربٌ برتر از  رحمان خواهد  رسید، که نامی  هم از او نمیدانیم.  لذا سالکان  ولایت محمدی، که  پنج  بار در  پنج تولد  بشری قبلی، بدرجه  پیامبری و اولی  العزم خود رسیده  اند،  که در این تولد با ولایت محمدی،  تجدید شهودهای  مقدماتی پنج تن آل عبای گذشته های  خود را، تا شهود پنجم مصطفوی، و اصطلاحا  بروح محمد در عوالم  الهی  خود میرسد.  که  باز  سمبولیک است . آنگاه بفرمان مقام  شهود مصطفوی، تمرینات مکرر مرگ  قبل از  مرگ، و سپس مراسم طولانی ونهاﺌی  مرگ  قبل از  مرگ را مینماید. که جان بشری را  میدهد تا بجانان  الهی نور  قاﺌم خود  برسد. مراسمی که با کمترین ناشایستگی سالک، از  خواب خود و رؤیای مراسم  این  مرگ، ترسان می  جهند. زیرا  همچنان خواهان  زندگی حیوانی  نوع بشری خود میباشند. که  در  تجربه  این نویسنده که قبلا  مفصل تر  گفته ام، برای  هرکس احوال و صحنه های مرگ، دیدنی های خود را دارد. و فراوان تفاوت درمعانی عرفانی و احوال الهی  دارند. آنگاه روح  شاهد گوﺌی از زیر زمین،  چون  قبر در رؤیا و حتی در بیداری و زندگی بشری، با  تمام منابع  نوری  خورشید  وماه و انوار  دیگر،   تعبیراتی دارد ، که جز  تاریکی برای آن نمیتوان گفت. که  جهان روشن و دل باز و ساختمانهای عظیم  سنگی، وحتی در کنار راهنمای  خود، که سالک نخستین بار روح  الهی مدبٌر  خود را می بیند. که او افقی در فضا چون ماهی، دست در دست مصاحب انسانی  خود  میباشد. و سالک شاهد روی  زمین عوالم  الهی راه  میرود.  که  سمبول بازگشت بخلق پیامبر گونه برای چند سالک احتمالی  خود بمعرفی  خداوند  میباشد. زیرا  این  شاهد  الهی  شده، در تولد  دوم  الهی  خود، محمدی  زنده ووسیله  حمد و پرستش سالکان  خود میباشد. و نخستین بار  در تجربه  این نویسنده، که شاهد سالک و مطیع   همیشه  ساکت وشنوای  روح مدبٌر  خود بود، اینک شاهد بزبان  آمده  وروح  مدبٌر ساکت و شنوده  مصاحب خود  میباشد. که  خود سمبول آغاز تکلٌم کامل  الهی برای  سالکان  خود  میباشد. و بقول  پیامبر آنگاه در شهود عرشیمرحله ( أو أدنی) که ولایت محمد را چون گل سرخی زنده می بیند ،که  گلبرگهای آن  بترتیب باز میشوند. و نقطه بسیار زیبای با نور سرخ مانندی در وسط دارد. که  جمعا این  (گل محمدی) مقام  تازه  الهی  و این همانی  شاهد و مقام  الهی روح  او  میباشد. که  وعده  الهی  او بوده است.  و بقول پیامبر خداوند میگوید، بخود  اجازه نمیدهد، که  وعده های  خود را نادیده  بگیرد. یا  بهشتهای  چهارگانه و چهارگونه،  که روح  شاهد، همان  روح  مدبٌر  الهی  خود  شده، وخود شاهد فرشته ای الهی، و همان  فرشته  مرگ آینده، و همان  نطفه تولد در  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد خواهد بود .

بساط وصل و بساط  رحمت و بساط انس و بساط هیبت و أهل  بسط

بیان  احوال و محیط وصل شاهد مراتب تجلٌیات  الهی  است .که منجر ببسط ووسعت مقام  روحی و نوعی و عقلی  واحوالی و رؤیاﺌی شاهد میگردد. که این حال نیکو همیشه با او میباشد. و همان  حالت بسط و خورسندی موقٌت  سالکان، که  پس  از زمان  قبلی و دلتنگی، و عوالم  غصٌه زندگی دوره عزلت سلوکی، و نداشتن نجات و شهود تجلٌیات  الهی نهاﺌی خود با نور  قاﺌم،  پس  از  مرگ قبل  از  مرگ باین  بسط و انبساط  و بساط جدید  الهی خود  میرسد. که توصیف آن برای چند  سالک خویش برای  تشویق  آنان و صبر  در  مشکلات دوره  سلوک آنان است.  که وعده های  الهی پیر نیز  خواهد  بود. والاٌ برای غیر  سالکان آنرا حدٌ أقل این احوال را اوهامی میدانند.  مانند  اوهام خودشان که  هر  لحظه در فکر و زندگی و عقاید و احساسی که از  مقام روحی و بشری  خود دارند. که  وهم آنها  نیز وهم  نیست. بلکه  واقعیٌت احوال آنان است. و دیدنی  های احوال  شهودی  سالکان  نیز  وهم  نیست. که  احوال جدید آنها است. گوﺌی انسان رؤیای کودکانه  دارند، که باز آن نیز  وهم  نیستند. ولی  نسبت برؤیاهای بزرگسالی آنها  وهم و شاید خنده دار  باشد. که  اوهام  غیر  سالکان، نیز برای  شاهدان تجلٌیات الهی گریه  آور و حزن أنگیز  است. که چگونه عزیزان غیر سالک خود را، در خطر قهقراهای کارماﺌی در  جهنٌم جهانوم  جهان پس  از  مرگ و از  هم  اکنون را می بینند.  گرفتار عقل حیوانی  و هوسهای  شهوانی کشنده  روح هستند. و بازیچه عقده های  روانی  در  توجٌه بمال و ثروت، یا لذٌت جسمی  وجنسی، و حتی  امور ظاهرا برجسته  ادبی و اجتماعی و اخلاقی دارند. که  همچنان در سطح عقل  کودکی  وتوحٌش انسانهای جنگل میباشد.  سالکان در  مراحل  مختلف بساط و انبساط  دارند. بساط عزلتگاه سلوکی، و بساط خود  فقری و ترک  دنیا وهرچه  در  دنیا هست. و بساط های  عقلی  وادبی و عرفان نظری و گفتاری، و نیز  بساط انس که گوﺌی  مجلس انس  وطرب باشد . شراب و شمع و شاهد  ومحبوب زیبای را  بین  خود کف  زنان  ورقص کنان و پای  کوبی از شادی  می بینند .که  از خطر جهل  بشری و قهقراهای کارماﺌی پس  از  مرگ نجات یافتند. که حتی  از  مرگ درد آور خود  ترس  ندارند، که  عاشق آن نیز  هستند. تا بوعده های الهی  خود  برسند.  بساط رحمت در بازگشت بخلق، و سیل  رحمتهای عقلی و احوالی و رؤیاﺌی اولیای الهی را دارند و تا زنده  باشند . نعمات  مادی را  همه  دارند، ولی  از شهود  نور قاﺌم ببعد، داده های  الهی نام  رحمت  دارند. که  کامل  الهی  بسالکان  خود نیز رحمت  میکند. وخداوند  (أرحم  الراحمین)  است. بساط  وصل و صلات و ارتباط با پیر الهی  معرفی شده  خداوند، در رؤیا  ویا در  خانقاه  او، که  پیمان تسلیم  خودرا سوگند  میخورد. و حاضران  مراسم  سوگند هستند، این بسط  احوال دست میدهد. و هر بار در احوال  شهودی، که  روح  سالک با یک  تجلٌی الهی  تازه  میرسد،   بساط جدیدی از  وصل هست . که  سالک در  نماز یا صلات، یعنی  صله ها  و ارتباط و اتٌصال خود با  وساﺌل توسٌل الهی  خویش بساط  وصل دارد، و سپاسگذار  خدا، و همراه  با  اذکار توحیدی دفع شرک  است. گوﺌی پیر  الهی برای  سالک مقام  خداوند دارد. که  در  اذکار  توحیدی  تکرار  میکند. مانند لا اله الاٌ الله. یعنی بمعبود  خود  میگوید، الهی  هستی ولی  هنوز خداوند  الله  نمیباشی. و بقول سالکی  بپیر  خود، که  اگر  خدا  نخوانمت متحیٌرم  که چه خوانمت.  (بساط هیبت)  که  شاهد با هر  شهود  تازه خود،  چنان عظمت و با هیبت است، که  سالک  لحظه ای  در  حیرت و بهت قرار  میگیرد. تا  با تکرار  حضور  ذهنی آن صحنه رؤیاﺌی و شهود  جدید، سالک بحالت انس  و آرامش و آشناﺌی میرسد که  هیبت  قبلی را ندارد . ولی  برای  سالکان او،  پس از  بازگشت  بخلق  این  هیبت الهی پیر  کامل دیده میشود. گوﺌی با پادشاهی وبا خداوند روبرو شده  است. و بساط سلطنت و پادشاهی و فروهر و فرهه  او  قابل توصیف  نیست. وبرای  غیر  سالکان قابل  فهم و تصدیق  نمیباشد. پس  همان بهتر که  بنزد آخوندها و بت سنگی ویا  معشوقه های  زیبا و آلوده و کثیف خود باز  گردد، و عمر  خودرا  همچنان تلف کند. بساط  نیز سفره  گسترده و امور   ساده  وبسیط و آسان است. و انسان  مبسوط خورسند، چون  کاملان  الهی تازنده هستند. قبض وبسط در احوال  سالکان در قبض و گرفتگی و دلتنگی، و بسط در  انبساط و خورسندی است. أهل  بسط محیط  خانقاه پیر که  مجلس  شاهانه میباشد، و مجمع  کاملان و سالکان دیگر است که  حضور  دارند. و نیز  عزلتکاه سالک  که بساط خود فقری میباشد. که  هیچ چیز دنیا  را با  خود  ندارد. مگر احرام  خود و آب  ونانی یا  قاشق  وعصاﺌی برای  دفع  حشرات از خود.  (بساط دیدار) هر رؤیای شهودی که جهانی  الهی دیگری   دارد که  نگو  و نپرس. بلکه  باید  رفت  ودید و چشید. چه  رسد ببسط  وشادمانی در  احوال  سالک  شاهد وهنگام تحقق وعده های  الهی  . و غم و غصٌه  سالک که  قبل  از نجات شهودی نور  قاﺌم با  مرگ  قبل از  مرگ، دلگیری  سالک  را  نشان  میداد، و چون بنجات  رسید انبساط  خاطر و بسط  احوال  نیکو دارد. بقول  عرفا مقام  بسط در  خفا  میباشد. که  خداوند در  دل و احوال و رؤیاهای  سالک بوی در رؤیا  نشان  میدهد. که  خود  رحمتی  تازه بتازه  میباشد. بخصوص در  بازگشت پیامبر گونه بخلق .  زیرا سالک وکامل الهی  در بسط  احوال، وعده های الهی و صحنه های  الهی در  عوالم ملکوتی  الهی و در رؤیا می بیند.ویا  در تفکٌرات خود  وتوسٌلات عبادی  دارد.  انبساط و شادمانی  أهل  تلبیس بلباس  روحانیٌت کاذب آخوند ها  و  پیروان آنها  است، که  همچنان  در  مستی نوع بشری خود هستند.زیرا   اینک  در  بهشت  چهارم وعده  الهی  تولد  پیشین  خود میباشند. و خود  نیز جهنٌم  اول  آینده آنها است، که  در  کارماها  خواهند داشت. وما در  حیوانات نیز  بچشم می بینیم . أهل  بسط را  در سه  گروه گفته اند، کسانی که از  خداوند  انبساط  و شادمانی  دارند. که  در سلوک  الهی  و شهود سالکان ولایتهای  ششگانه دست میدهد. که بهره های پر قیمت در  کلام خود، ویا وعده های الهی که بآنها میدهند. تا سالکان  نیز غم  دنیای بشری را  که  از دست داده اند فراموش کنند. که  در (بسط جمع) هرگز آنان  احوال قبض وتفرقه و پریشانی  حواس و ذهن ندارند. (أهل بسط دوم) را سالکان  در عزلتگاه سلوکی   میگویند. که  گهگاه دوچار  قبض  وبسط هردو باهم دارند. که  اگر ترک  صلات و ارتباط با  وساﺌل الهی  خود  کنند، دوچار انبساط بشری ومادی و شهوانی مجدد  میشوند. و زندگی سلوکی آنان بصورت  قبض ودل زدگی از  کار  سلوک آنان  میگردد. که  ترک  سلوک و اختیار جهنٌم کارماها را، بجای وعده های  بهشتی  و بهتر شدن مقام  الهی  ونوعی  خود می نمایند. و بقول  عارفان الهی (أهل  بسط لقای سرٌ الله) که  راز ووسیله  سلوکی خود را حفظ  میکنند. و ترک  صلات و ارتباط و توسٌلات بنمایند. گرچه بلایای  سلوکی  رسیده  باعث ثبات سالک  است، که باز پاکسازی بیشتر روان خواهند داشت . اگر نسفی  عارف و عاشق فراق را،  بر  جمال الهی  ترجیح میدهد، که  دیر کرد شهودی خود را نعمتی  الهی  میداند، تا پاکسازی عمیق تر  و بیشتر در روان برای  ذخیره  آخرت  داشته باشد.

بست نشستن

پناه  بردن از  هر  خطر و آزار و تجاوزدیگران،  و سالک بپیر  الهی وخانقاه  او  بست می  نشیند و رها  نمیکند.  تا  امنیٌت الهی بر جان و نجات   سلوکی  بیابند. اماکن  مقدٌس زنجیر بست بر در دارند، که اصطلاحا  پلیس و طلبکار نمیتواند بکسی   نشسته  در بست، یا آویزان  بزنجیر بست تجاوز  نماید.

بسمل کردن

بسم الله   گفتن هنگام ذبح  حیوانی و یا هر أمر  دیگری است.  چون  برای خدا و سلوک  الهی آغاز کاری میکند. بسم الله باز یع نی بسیمای الهی  الله،  در صورت  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند برای  سالک، و  برای توسٌل  عبادی است.  تا هر دعا  وعبادتی از  سالک، از طریق  وسیله  حقیقتا  الهی  بخداوند الله  برسد. و الاً بقول  پیامبر،  هر دعای  بدون وسیله  الهی  بصورت  دعا  کننده   کوبیده  میشود، که شرک  ومسخ  حیوانی   در  پیش  دارد .

بس و حدٌ کفایت

رسیدن  بحدٌ  کفایت و بسنده  وکافی بودن، و تأمین  شرایط  لازم، ورسیدن  پاکسازی  روان  در سالک بشرط  کافی از نظر  داوری  الهی میباشد. که  سالک بپیشرفتهای  شهودی  ونجات  خود  میرسد. و بقول  پیامبر  خداوند با  کمتر  از ده در صد پاکسازی  روان،  نجات  سالک را میدهد، تا  در تولدات  بعدی  وعقل  بیشتر بپاکسازی  عمیق  تر  بپردازند. والاٌ  تنها  خداوند  الله  است،  که مطلقا  پاک  روان وروح میباشد  که  روح الأرواح  گفته میشود.

بشارت

مژده  های الهی  برای قریب  الوصول بودن  سالک عاشق بمحبوب  الهی خود میباشد. که  با  شهود تجلٌی برتری، بتواند بدیدار  پیر از  صفا  بمروه برود، و اورا  سپاس گوید  وخورسند  نماید. که  از صفا عزلتگاه تصفیه روان سالک بحجٌ أکبر خود،  هفت  بار دوان و هروله  کنان  بسوی  مروه جایگاه پادشاهی پیر  الهی و خانقاه  او  میرود. و تأیید  احوال  رؤیاﺌی خود را  بگیرد. ( أبشروا بالجنٌه) امیدوار بمعرفتهای شهودی و بهشتی  وجنان عقلهای الهی  قریب الحصول خواهید گردید. و بالأخره مژده های  عظیم تر در هر شهود تجلٌی  جدید، وعده  دیدار شهود برتر تا نور  قاﺌم  میسٌر در  نوع  بشری هست. و  شانس شهود  نور رحمان در تولد  فوق بشری بهتر آینده، که  هزاران برابر  عقل و کرامات بالفعل نوع بشر را  دارند. سالکان  در  تنهاﺌی و سحرگاهی عزلت خود، هر  صدای پرنده و صدای  باد  ونسیمی را  مژده آور از  پیر  الهی  خود، وحتی  از  مراتب الهی  بالاتر میدانند.

بصیرت بصیر و تبصٌر و بصر و  بصره 

نیروی دیدن بچشم  تن، و  قدرت الهی را دیدن بچشم دل، و در رؤیا دیدن که سالکان هست. ودر  کاملان این  بصیرت را  چون  تفکرات خود میپردازند. بصیرت بچشم و تبصٌر سالک در  حضور  ذهنی صورت  پیر و تجلٌیات الهی  خود میباشد. که  آنگاه این تبصٌر بدل و  بصیرت و دیدن بعقل و دل، انسان کور  نا بینای عوالم  الهی را بصیر  و بینا و روشن  دل مینماید. که  فلاسفه و کمال  را (قوٌه  عاقله) و عرفان  نظری میگویند. غافل  از قدرتهای  سلوکی و نیروهای ادراکی  تازه  کامل  الهی   است،  که بمنابع عقل الهی بالاتر، آخرین شهود عرشی خود میرسند. گرچه  در  نوع  بالاتر فوق بشری فرشته  گونه، هزاران برابر آن نیرو و قدرت  ادراکی و دیدن، ونیز کرامات و صفات  حیاتی و الهی را  دارند. که  گفته های حکمتهای  الهی آنها،  نیازی ببرهان و دلیل برای  خودشان ندارد. که  برای  دیگران دلاﺌل  مادی و بشری را لازم  است. پس از تنزیل  منطقی اولیای  الهی  میگوﺌیم .که  گاهی  این  دلاﺌل کافی برای کسب  ایمان وباوری آنها  نمیباشد.  بصیرت را  سه درجه میگویند، که  بهترین آن نزد اولیای  خدا است  که  الهام لدنٌی تازه خداوند، و از  سطح عقل  الهی عرش  رحمان الهامات و ادراکات  الهی دارند.  و بصیرت  در سالکان است، که تبصٌر در  صورت  پیر الهی ودر  توسٌلات عبادی، و برداشت های حکیمانه از  گفته های پیر  الهی خود دارند. اما  بصیرت  عوام که  بچشم تن  ظواهر امور را  می بینند، و خبر از  بواطن نادیده مربوط بعوالم  الهی  وآینده های  نیامده هر أمری را  ندارند . و در  تفکٌرات  خود چیز  چدیدی کسب  نمی کنند. زیرا  تنها  نشخوار  گفته های  مردگان را  میکنند. که  مطالبی مرده و فرسوده و خرافاتی،  نسبت بمطالب  جدید اولیای  الهی دارند. لذا پیر کامل برای  سالک که  قرآن ناطق است. زیرا  محمدی  زنده وتازه  نفس و هم اکنون بمعرفی خداوند در  اختیار  دارند. اولیای  الهی آیات قرآن و الهامات لدنٌی خود را  میگویند، که  قابل  قیاس با  کتاب قرآن  عثمانی نیست. گرچه از  برخی کلام پیامبر بوده که قرآن  عثمانی  چهل  سال پس  از  وفات پیامبر را  نوشتند. و بقول  مولا علیٌ  در نهصد جای  آن حذف  واضافات و تغییر  وتبدیل نموده اند، که هرگزکلام  مطمأن محمد نمیتواند  باشد. والاٌ خودشان  نیز مسؤل برداشتهای نادرست قرآن عثمانی میشوند. و بقول همان  قرآن، این  قرآن  برخی را  هدایت و برخی را  گمراه میکند. اگر  که  برداشت سلوکی نکنند. که  هر نوشته ای در  جهان را و ازهرکسی که  باشد باز  فهم درست  آن خواهد  بود.  اگر  برداشت  سلوکی  کرده  باشند . واگر  که  برداشت های  قشری و  غیر سلوک  الهی بکنند، حتی  درست  انٌفاقی آنها  بقول  پیامیر نادرست  است. و مسؤلیٌت  ساز  خودشان میباشد. که هرکس باید پیر  کامل الهی  زنده خود را از  خداوند بخواهد. که خداوند  معرفی خواهد  نمود. و او قرآن و محمدی  زنده  سالک میباشد. که  کلام  او کلام خدا  است. حتی  اگر  با  کلام پیامبر  واولیا  یا همان  قرآن وسلوک الهی تطبیق  نکند، که  اولیا  اختیار  وتفویض الهی  برای  سالکان خود  دارند.   قوٌت  بصر  در چشم  تن و قدرت  بصیرت  چشم دل، وقدرت   عقل در  انسانهای  پاکروان شده، که هرچه تخلیه  وتحلیه  بیشتر بوده  باشد . و با تبصٌر و تمرکز در  حضور  ذهنی و توسٌلات  عبادی از وسیله  الهی بیشتر  گردد ،  ببصیرت و  دیدن مراتب ندیده  الهی میرسند.  بصیر بینا تنها انسان  کامل  در  ولایت  محمد است. که تا هفت  هزار سال نیامده را سمبولیک در همه  تجلٌیات الهی  میسٌر  نوع بشری، و بخصوص  در  شهود عرش  رحمان می  بینند.  و  شهر  بصره خراب در  عرفان، در  واقع  روان آلوده  وخراب هر  انسان  غیر  سالک  است.  که  توان بصیرت امور  معنوی،  چه  رسد  بامور  مینوی  الهی  را ندارند. و الاٌ نا بینایان را  بر سبیل تعارف بصیر  میگویند، اگر که  مراتب  شهودی را داشته باشد. زیرا  بصیر  بدل میتوانند باشند. و الاٌ بینایان نابینا از  حقایق الهی تمامی  انسانهای  غیر  سالک  میباشند.  چون  پرده جهل  وفساد روان  ودل الهی  آنها را  پوشانده  است،  امکان  کسب الهامات  لدنٌی ومراتب الهی  برتر خود  را  ندارند. که مراتب  مدبٌر  الهی  میخواهند روح  سالکان را  پاک، و آنان را بینا و  عاقل  تر  نمایند.  پیر کامل محمدی زنده  بمعرفی  خداوند تنها وسیله دیدن و تبصٌر امور الهی  نادیده میباشد.  وقتی  نور  صورت و عقل  وبیان با وسیله  الهی را  داشتند. آنگاه چون  انسانهای  مستعد میتواند  از تاریکی  های جنگل هستی،  و بدون   علاﺌم راه، و از  جهنٌم  نوع بشری  خود  نیز  خلاصی  یابند. و راهنمای  دیگران حیرت زده  باشند. شهر  بصره در  جنوب  عراق که  قبلا  در  کنار  خلیج  فارس  بود، و اینک  فرسنگها  دور شده  است. در  کلام  مولا  علیٌ سمبول جایگاه بصیرت  عقلی کاملان  الهی، و جایگاه تبصٌر و تمرکز و توسٌل عبادی  سالکان  الهی میباشد.  خرابی  بصره در  تن و ذهن و روان  هر  سالک است. که  در  تجرید  از مادیٌات و تخلیه  وتحلیه برای رسیدن بتجلیه های  الهی هفتگانه در روان میگردد. که  بکمالات الهی  وشهودی و آینده  های فوق  بشری میرسند.  ویا در  کاملان ولایتهای  سلوکی قبل  از ولایت  محمد متولد در  فصل نوع  بشری  بهتر از  امروز آنها، در  عقل و کرامات  بالفعل و  بالقوٌه بیشتر داشته باشد. که  عوامل سلوکی ولایتهای الهی  بعدی تا  نور قاﺌم روح  القدس ربٌ  النوع بشری، که  ایدآل  کمال نوع  بشری  است برسند.

بطش و ضربت

ضربت  با چکش و چماق مجازات  الهی در  کارماهی نسخ  ومسخ حیوانی پس  از  مرگ است . گرچه در زندگی  نوع بشری ضرباتی را میبینیم، که  گوﺌی مجازات فوری الهی برای  انسان  است. ویا  بلایای  سلوک سالکان صبوربطش خداوند، چوبی زده  میشود که  صداﺌی و دواﺌی  ندارد. مگر در سالکان و صبوری آنها، که  دوا  وجبران خطاهای  گذشته وحال آنان میباشد. شطحیٌات و گفتارهای  ظاهرا نا مربوط یا نامفهوم دیگران، که  از  زبان  عرفا بخصوص  در احوال  بیخودی دارند، الهامات  الهی  برجسته  آنها است،  که  بزبان  بشری  عرفا  از زبان الهی آنان  جاری  میشود.  که تنزیل  منطقی  میکنند. اولیای  زنده  نخستین  وساﺌل حکمتهای الهی هستند.  حتی  بطش و ضربت  الهی، فرصت جدید خداوند برای  انسان غافل از  هدف خداوند برای  تکامل  روح خود  میباشد. تا شاید  بیدار  گردد وجبران  نماید.  حتی کارماهای جهنٌمی برای  غیر سالکان ومنحرفین از راه  وهدف خداوند،  فرصت جدید  و بطش و شربت ضربتی   الهی است.  که  شاید حیوانی در  گلٌه خود از  چوپانش می خورد،  که  درراه درستی  هدایت شود. و از گلٌه و هدف  چوپان  منحرف  نشود که  دریده  هر گرگی گردد.

بطن و بطانه

و شکم  و درون ناپیدای هر أمر ظاهری، و  معنی ناگفته هر گفتاری است. ویا هر ارزش اخلاقی و تربیتی و رفتاری درست است. که اگر برای  قرآن بطن میگویند، که پیامبر  هفت  بطن ومولا علیٌ هفتاد  بطن میگوید ، منظور  قرآن  عثمانی  هم  باشد، باز منظور  از  (قرآن دو قرٌه) وخورٌه  شهودی نهایت ولایت  محمدی است.که  بطون  معنوی  وحتی  بطون  مینوی در  مراتب  شهودی  همراه  میباشد. که  در هر کلام  سمبولیک این  بطون  بیشتر  است. چه  در قرآن که از گفته های  محمد باشد. ویا  در  گفتار پیر  الهی محمدی  زنده،  که  قرآن ناطق سالک  میباشد. وحتی  در برداشتهای عقلی  اولیای دیگر، الهام  گرفته  از  الهامات  لدنٌیٌ خود که  واردات  الهی  بدل  وفکر  اولیا وپیر  کامل  خاص  سالک  میباشد. که  بقول فردوسی چو  فرمان  یزدان چه  فرمان  شاه  الهی سالک، که  شاهد عرش  رحمان  بوده  باشد. که بوسعت  آسمانها مطلب و معنی  وحقایق ناگفته الهی را دارند. استخراج  معانی و استبطان و استنباط اولیا  گاهی  بین  خودشان که زنده ئ الهی هستند، بسختی درک و استنباط کامل  دیگری  را بسهولت  نمیکنند. گرچه یکسانی  شهودی  دارند. ولی  همچنان  تفاوتها در  ذخیره  آخرت اضافی  دارند. و بسته  بدرجه  پاکی روان  از  عقده ها و معایب  میباشد، که کسی  نمیتواند  مطلقا  پاک  روان  گردد. مگر  خداوند  الله که مطلقا  بدون نقص وعیبی  میباشد. و بقول  پیامبر  سالکان حتی  با  کمتر  از ده در صد بنجات  شهودی  میرسند. که خداوند  گفته است با هر  قدم  سالک  بسویم،  من نیز  ده  قدم  جلو میآیم . که  سالک  زودتر بلقای  الهی  میسٌر خود  برسد. (باطنیٌه) را مکتب  فکری و سلوکی یا  طریقتی نظریاز  متفکٌرین  میگویند. که  همیشه  بباطن امور توجٌه  دارند، تا  منظور  الهی را  دریابند. که  قشری های  مذهی  بپوست و  ظاهر  مطالب  اکتفا  میکنند. که  درست   اتفاقی آنها،  باز در  مرحله  بعدی  نادست  خواهد  بود. گوﺌی اطفال نظر بظاهر دارند.( بطانه)  آستری داخل لباس خارجی، و باطن هر أمری میباشد، و انسان  راز  دار، که  اسرار خود را در درون  خویش نگاه  میدارد. بطانه ای است  که  در سلوک باید  کشف وپاکسازی  شود.

بطریق مسیجی

 رﺌیس اساقفه کشیشان ویا فرمانده أرتش رومیان  که  پاتریک نیز  گفته میشود.

بعث و بعث أکبر و بعثت انبیا وبعث مجدد مردگان

(یوم  البعث) را روز زنده  شدن مجدد پس  از  مرگ میگویند.  که غیر  سالکان پس  از  مرگ در قیامت خود وداوری الهی،  بیکی  از  انواع حیوانی  نسخ ومسخ میگردند. که  باید  کارماهای جهنٌمی  شوند، و تکرار گذشته ها را در آینده ها بنمایند. تا باز بنوع بشری  وهمین  سلوک  الهی  تا نور قاﺌم  باید  برسند. اما بعثت سالکان پس  از  مرگ قبل  از مرگ،و  بدستور  مقام  مصطفوی  شهود  پنحم  خود، که  از  نظر  الهی هم  اکنون شایسته دیدار  قاﺌم  نجات از  نوع بشری  دارند.  گرچه با شهود عرش رحمان تولد  دوم  الهی پیامبر گونه  نداشته باشند. که ( بعث ) و رسالت آنان  در تولد  دوم  الهی شاهدان  عرش  رحمان  است . ویا در تولد هفت  سال بعد  در  تولد  نوع بشری  بجهان، در ولایت  مهدوی  بنور رحمان نیز  برسند.ولی سالکان  دیگر که شاهدان  برخی از  پنج شهود مقدماتی را دارند ،در تولد فصل  بهتر  نوع بشری  بجهان  بعث، واز نو زنده شدن  دارند. زیرا  هیچ  روحی  پس  از  مرگ تن، لحظه  ای  بیکار نمیباشد. تا  در تولد  نوعی  بهتر یا در تولد  نسخ  ومسخ و حتی  فسخ ورسخ  ووسخ  بسیار بدتر بحهان، بعث و زندگی  نوعی  خواهند داشت. تا عاقبت  بنوع بشری  وشهود قاﺌم  و تولدات  انواع  فوق بشری دارند ،تا در أبدیٌت  بخداوند  الله  باز  گردند.و در  انواع  بالاتر  هزاران  برابر  عقل  وکرامات  بالفعل بیابند.  ودر کارماهای  حقیر تر هزاران  برابر  عقل  ضعیف  تر  وکرامات بالفعل  نوعی ناچیزی  خواهند داشت. (بعث أصغر)  همان زنده  شدن  پس  از  مرگ  طبیعی است.  که اکثرا در  نسخ  بشری بدتر ویا مسخ  حیوانی میروند. ولی  (بعث أکبر) را  شاهدان  عرش  رحمان  با ولایت محمدی دارند. که  تولد  دوم  الهی پیامبرگونه را  همچنان در همان  تن بشری  دارند . ویا  در تولد  فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد، با هزاران  برابر عقل  وکرامات در جهان،  تولدی از رحم  مادری  فوق بشری  خواهند داشت.  شاهدان شهود  مقدماتی و  نرسیده  بنور قاﺌم، پس از مرگ برای  هر شهودی،  یکصد سال  انتظار بهشت   عرشی خود را  دارند. که مسیح  ششصد سال  وزردشت  پانصد سال، و همچنین   کاملان ئلایت  آنها بجهان  متولد، و بعثت  بحیات  نوعی  دارند . بعثت أنبیا که  برای  سالکان آنان جشن  بعثت وبازگشت  بخلق بوسیله سالکان میگیرند، و نیمه  شعبان یا نوروز ویا عید  میلاد مسیح و هر  پیامبری،  مناسبات  جشن  در روز  سمبولیک میلاد پیامبر  وهر  پیامبری است. دو  شرط بعثت  داشتن، یکی  زنده  شدن مجدد از  خواب  مرگ  قبل از  مرگ است. که  نهایت شهود  کاملان وانبیا  است.  ودیگر داشتن مأموریٌت  الهی. که هر ولیٌ  الهی زنده، جنبه هاﺌی از  تکامل  بخشی سالکان  مناسب خود را دارند. عرفا  از نشستن سه شهود و روز را بعثت  صغرا، و یا  بعثت بجهان در تولد روح هر کامل  در  فصل  بهتر  نوع بشری  ویا در تولد  فوق بشری  بعثت  کبرا میدانند.   تصوٌر زنده  شدن  در محشر  قیامت برای  داوری الهی را،  زنده  شدن و بعث مردگان  میگویند.  ودر  واقع  روح  هر انسان مرده  مرگی  ندارد، که بخواهد دوباره  زنده  شود. ولی  این  سالکان  هستند که با مرگ قبل  از  مرگ بنور  قاﺌم در  ولایت  محمدی و با  مشیٌت الهی  و(بدای)  او سالک  مرده  در مرگ ارادی، از  خواب مرگ بیدار  شده، گوﺌی  تولد  دوم و الهی، و بعث  و بعثت  بجهان  یافته است. تا چند  سالک  احتمالی  خودرا  هدایت  براه خدا  نماید. و ارواح  قهقرا شده  پس  از  مرگ طبیعی وفورا، روحشان  در یک  صورت  نوعی  حیوانی برحم  مادی میروند. ویا بدتر  دریک  نطفه  گیاهی،  و موجودیٌتی أتمی  یا  تحت  أتمی میرود.  تا چقدر   روح دراین تولد  کنونی  بشری  او،  گناهان  سلوکی  یا  حقارتهای صفاتی  ضدٌ تکامل  روح   داشته باشد. که  در  نوع  شایسته  خود  از کرامات  بشری،  هنوز در  ژنتیک  روحی  خود باقی مانده  داشته باشند. ولی  کاملان  الهی مبعوث با  رسالت الهی،  بیداری  از  مرگ  قبل از  مرگ  دارند،  ومآموریٌت  الهی و کلٌی  برای دوره   پیامبری و نبوٌتٌ خود،  دارای  قدرتی الهی  برای ( تنبوء و نبأ) و الهام  گیری دارند. تا  در  مرگ  طبیعی  آخر  عمر هفت  هزار سال  بعد،  بنوع  فوق بشری  بجهان  باز گردند. (معاد) و  عودت  نمایند، که  میعاد ووعده  الهی  آنان  میباشد. و با هزاران  برابر  عقل بشری  و کرامات  بالفعل و بالقوٌه، که  شاید با  ولایت  مهدوی  بنور رحمان،  وحتی  عرش  ربٌٌ برتر از  رحمان  برسند. و سالکان  ولایتها  هرگاه  در نیمه راه الهی  و سلوکی خود سرکشی  کنند،  تمام   کرامات الهی  وشهودهای  تولدات  پیشین  خود را از دست  میدهند. تا  دوباره  از  نردبان انواع   کرامات   دیگری را کسب  کنند، که  در  تولد بشری و پس  از  صدها هزار وحتی  میلیونها  سال،  همین   سلوک  الهی  تا  نور قاﺌم را  با شش ولایت  الهی وبترتیب انجام  بدهند. وهر کدام را  با یک  تولد صد ساله، که  آنها را اکنون نام حج ٌ عمره  دارند. مردگان  در  تن وذهن  هستند، و هرگز  روحی  با  هر سوابق  نیکوی  تکاملی، ویا  معایب  روانی  وعقده های  خود، که  بتولدات  نوعی حقیر تر مجدد بجهان،  بعث و حیات در  تن و ذهن دیگری دارند، باید  پاکسازی معایب ژنتیک  روحی تولدات  پیشین  خودرا در سلوک  بشری،  ویا در تکامل  طبیعی  حیوانات انجام  بدهند .  که  اکنون  با  لحظاتی  لذٌت  جاهلانه، صدها  سال پاکسازی آنها را بکنند. که سراسر  با حسرت و رنج روانی  خواهد بود.

بعد  چهارم

که  تصوٌر این نویسنده  از آینده افراد  نوع  فوق بشری هفت هزار سال  بعد است، که  همگی  آنها شاهدان  نور قام  در ولایت  ششم  محمدی  بوده اند. که  با ولایت  مهدوی که  ٥٥ قرن  دیکر بجهان  مبعوث میگردد. و از  خواب  مرگ قبل  از مرگ  خود بیدار، ولی  بجای  نور  قاﺌم بنور رحمان  میرسد.  وخود تجسٌم  انسانی  مقام الهی  روح  القدس  میگردد،  و آغازگر  نوع فوق بشری  را  مینماید. که  هزاران  برابر عقل  وکرامات  الهی  دارند. که  از  موجودیٌت  چهار  بعدی  میگوﺌیم. که  میتوانند  تمام  کهکشان  راه  شیری  را  جولان  بدهند.  انسان  بشری  سه  بعدی  است  در تن وذهن و روان، وآَنان روح  الهی  شهودی بعد چهارم را از  هم اکنون  خواهند  داشت. حیوانات بی  عقل ولو  دارای  غریزه،  چون موجودیٌتی  دو بعدی  هستند و گیاهان  یک  بعدی  میباشند.  که حرکت و عقلی  ندارند. گرچه  غرایز  خود را دارند. انسان  سه  بعدی، عملیٌات حیاتی  تن و نیز  حرکت و عملیٌات ذهنی  وعقلی  دارند. ولی  انسان  کامل  الهی شاهد  قاﺌم و عرش رحمان در  مرگ  قبل  از مرگ، با  خویشتن داری  وپاکسازی  روان، ببعد  چهارم روح  القس میرسند. ودر  عقل و احوال  ونه  در تن بشری. که موقٌتا در تن بشری  قبلی  خود مدفون  شده اند، که  قبر  حسین  الهی آنان است .که  زیارت سالک  ودیدار از پیر خود، هربار  یک  بهشت الهی  پاداش  دارد. چون سالک شهود  برتری یافته است. و  ارواح  مهدوی شاهدان  نور رحمان، شایستگی موجودیٌتی پنج بعدی، در  تولد  برتر  بعدی  خواهند داشت. و خداوند انواع بالاتر ده بعدی  و صد  بعدی و بیشتر را  دارد. که  بفرض محال  بخداوند  الله، و بتمام  أبعاد  الهی خواهند  رسید. طفل  نوع  فوق  بشری را در رؤیتهای  شهودی  خود دریافتم، که  روز  سوم تولد، میتوانند  با مادر  خود  صحبت وتفاهم  نماید. که  طفل  انسانی  بیش از یک  سال  تجربه  طفولیت با  مادر لازم دارد. و اطفال  فوق بشری در شش سالکی نیز از  دانشگاه  بیست  کلاسه  فارغ  التحصیل  میشوند. وبا  پانصد سال  عمر و بیشتر،  با آن  امکانات عظیم  در تن وذهن و روان و  بعد  چهارم  روح الهی فرشته گونه، وبا آن تکنولوجی  که  خواهند داشت، کهکشان را  زیر  پای  خود  میگذارند. که  در   رؤیاﺌی حرکت  بین  ستارگان را  دیدم.  ولی  هدف  آفرینش الهی از  آن  انواع، همچنان  با  کرامات  عظیم  خود،  کرامات  بالقوٌه  خود را  تحقق و بالفعل می نمایند،  که مورد  نیاز  در  تولد نوعی باز  برتر آنان  است. و شهود تجلٌیات الهی  أنواع، که  الگوهای  کمال  میسٌر  عقل  وتوان آنان  است، در هر تولد  واجب  الهی  است.  که  اینک در نوع بشری،   باید  بکمال ایدآل نوع بشری  در روح  القدس ومقدٌس  قاﺌم رسید.  والاٌ  همیشه  ودر آینده ها با سرکشی های از هدف  خداوند،  کارماهای  انواع  حقیر تر را دارند . و تکرار  گذشته های  مجدد در آینده  ها .

بعل و بعلبک

بت وخدای آفتاب که  مورد پرستش یونانیان ورومیان در بعلبک کنونی لبنان بوده است.  که شهری ومرکزی  تجارتی  بود. و میگویند ١٥٠ سال قبل  از تولد  مسیح تأسیس گردیده  . و آثار  تاریخی جالب آن تاکنون باقی  است. خدای میتراﺌیان را  یهودیان (بعل و زبوب) یا همان (ذباب مگس)  میگویند که  تحقیر آنها کرده باشند. و (یهوه) از  دیانت سلوک زردشت،   اکنون  آنرا منشأ تمام  ادیان جهان میگویند. که در واقع   دنباله  عرفان  سلوکی  وولایت  بودا، و قبل از آن  ولایتهای  میترا و آدم کیومرث  بوده است. که هشت هزار سال  پیش آدم کیومرث،  نخستین  کاشف  قرٌه  شهودی حسینی در تسمیه  محمدی  میباشد. و یهودیان اگر  سالک  الهی  با  یک ولیٌ  الهی  معرفی  خداوند، و  در سطح  ولایت  چهارم زردشت نباشند، ارواح  خبیثه غیر سالک و قشری آخوند پرست وکاهن پرست بوده و هستند. و بعل را خدای ابلیسان قشری گفتند، که  هر آخوند قشری غیر سالک  در هر دین  اسمی  غیر سلوکی، همچنان  ابلیسان در لباس  روحانیٌت  کاذب بوده اند. و پیروانشان  بقول  محمد ابلیس پرست  هستند.  حتی  اگر  مسیحی  یا مسلمان  سنٌی یا شیعی باشند .ئلی اگر سالک با یک  ولیٌ الهی  نباشند، همان  بعل  پرستان وابلیس  پرستان آخوند پرست هستند. که  بقول  پیامبر، اگر  تمام عمر  روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم  بعبادت باشند باز  در قعر  جهنٌم  هستند. ارواح  الهی  شده، ارواح طاهره روانی و شایسته  تولدات  بهتر  بعدی یا  نوع فوق بشری  میباشند. امروزه  اعراب نیز شوهر زن را  بعل  او  میگویند. وتنها  شوهر  الهی  سالکان،  چه  مرد باشند یا زن، ولی  مطیع  چون زنان بپیر  الهی باید باشند. که پیر  نیز مرد یا زن باشد.  و شهودی  الهی نخستین  سالک میباشد. وخداوند در هر زمان و بهر انسانی که طالب  لقای  مراتب  الهی  باشد پیر  کامل و ولیٌ  الهی  او را بوی  در رؤیا   معرفی  مینماید.

بعد (بضم باء ) و دوری

دوری  وفاصله مسافت  مکانی، ویا  فاصله های  عقلی  و کرامات  ومعنوی،  وحتی  مینوی  بین  انسان با  مراتب الهی  بالاتر است. که  باید  با سلوک  الهی  وکشف و شهود  تجلٌیات هفتگانه  میسٌر  نوع بشری بمراتب  الهی  نزدیک تر بآینده  الهی تر تقرٌب  جست. که حتی  با هر شهودی  شاهد آن نیز  (این همانی)  همان مقام الهی را  خواهد داشت. که  شاهدان  مصطفوی و قاﺌم،  خود مقام  الهی  مصطفوی پیدا میکنند  که محمد زنده  چند سالک  خود دربازگشت  بخلق  خواهند بود.  دوری  روح  وکمال  انسان  بشری  از خداوند قاﺌم و خداوند رحمان است. که  همچنان  بی نهایت فاصله های  شهودی  و عقلی  واحوالی،  وشایستگی  های  الهی با أرباب  فوق بشری تا در أبدیٌت  مطلق و  بفرض  محال  بنور الأنوار ربٌ الأرباب  الله  أهورمزدا رسید.  که  هنوز بخداوند  (هو)  بیرون از  هستی  ها رسیده  نشده  است. روح  هر أتم  ومادون  أتم در حال تعالی  از  نردبان  انواع  است .که در هر بار تکامل نوعی عقل  واحوال  نوعی  خود را  دارند. که  فرمان  کن فیکون الهی از أزل  تا أبد، همین تعالی نوعی  در ارواح  میباشد. ودر هر نوع  هر روحی  باید بکمال الهی  الگوی  خود ربٌ النوع برسد. که  بنوع بالاتر  برود. وهربار با یک  مرگ  میتوان  ترک  نوع وکسب  نوع برتر را کرد. اگر  شرایط سلوکی  بخصوص  در انسان  بوده  باشد . ( بعد ) بمعنای فلسفی  وعلمی، همان  چند جانبه  بودن قدرتهای وجودی هر موجود و نیز  انسان میباشد.   گیاهان  یک  بعدی که  تنها  عملیٌات  حیاتی تن را دارند. و حیوانات را  دو بعدی که  عملیٌات حیاتی ونیز  حرکت دارند. و انسان  سه  بعدی  است، که  عملیٌات (حیاتی و حرکت و عقل) یا  حرکات  فکری را دارند. که  برای  انسانهای  فوق  بشری چهار بعدی میگوﺌیم. عملیات  حیاتی و عملیات حرکتی و عملیٌات  عقلی و بالأخره قدرتهای( حرکات  روحی) که  روح  الهی را  در شهود  قاﺌم یافته اند. و شاهدان  نور رحمان  در نوع فوق بشری  آغاز  از ٥٥ قرن  دیگر، شایستگی  موجودیٌت پنج بعدی را  خواهند  یافت.  که  الهی تر  در صفات خداوندی  میشوند. و فراوان   (بعدهای)  موجودیٌت در  انسانهای  انواع  فوق بشری  بی  نهایت ، از  خداوند و تجلیٌات  الهی  خود را میگیرند. بعید  کسی  است، که  دور از  هر مبدأ یا مقصدی  میباشد. ونیز دور از خداوند  در صفات  نیکوی  الهی . که  تنها در  اولیای  الهی  مراتبی  از  صفات  نیکوی  الهی را دارند. نوع  بشری  خیلی  بخداوند  نزدیک  تر از  نوع میمون است. ولی بسیار  عقب مانده  از نوع  فوق بشری  آینده  در جهان،  که هزاران  برابر عقل  نوع بشری را دارند. ویا  در عقلهای  نیرومند  الهی،و  یا در صفات و اخلاق و قدرتهای  حیاتی . آنهم  بخاطر آلودگی  روان  انسان  بشری  از  گناهان و انحرافت از  خداوند، که گرفتار عقده ها وهوسهای  روان  حیوانی  نوع بشری  هستند. که  طمع و ستمگری بدیگران و دیگر  صفات  منفی، و نداشتن  قدرت  درک  اهمیٌت راه  خدا  را  است. چه  رسد بحکمتهای  الهی و تولدات  آینده  بهشتی نوع  فوق بشری. وعقل  مادی  انسان بقول مولانا،  لنگ  است  که شلان شلان راه  میرود. ولی  عقل  ایدآلیستی  مستعدان  سلوک  الهی تنها میل  خدا جوﺌی  دارند. ولی  کاملان  الهی عقل  کلٌی  ربٌ  رحمان را  دارند.  که  ب(این همانی)  عقلهای  الهی  وشهودی  خود رسیده اند.  حیوانات بکلٌی  در  ظلمت عقلی و درک  حقایق  الهی دارند. و فصول  نوع بشری  هریک  برای  خود  عقلهاﺌی  دارند. که  حیوانات  نیز  غرایز خود را  دارند. که  عملا  عقل  روح  مدبٌر الهی آنان  میباشد، که  ارباب   نوع  حیوانی  میگوﺌیم . تا  در  گیاهان  و اتم ها  وموجودات  مادون  أتم  چه انواعی حیاتی  خود را  داشته باشند. و تدریجا روح  کامل  پیر  خود را  دارند. که  تنها  مفید  امکان  زندگی  نوعی  آنها میباشد. انسان  غیر سالک که  پاکسازی  روح خود  نمیکند،  پس  از  مرگ برحسب  فساد روان  بشری  خود، سقوط در  نسخ ومسخ  وحتی  فسخ ورسخ ووسخ  تحت  جمادی را  میتوانند داشته باشند. تا روحی  چقدر  جهنٌم پروری  در  ژنتیک  خود فراهم  کرده باشد. که  کاملان الهی بالعکس  صفات الهی بیشتری ذخیره  آخرت  نوع  فوق بشری  خود میکنند.

بعض و تبعٌض

بعضی یا قسمت وجزﺌی از یک کلٌی  بزرگتر، که اگر  تفکیک آن  کلٌ کنیم، آنگاه  اجزای آنرا  میتوانیم ببینیم و بفهمیم. اگر ما در جزء بخواهیم  بمانیم، نمیتوان بکلٌ  خودمان برسیم تا  کلٌ خودمان را ببینیم ومطالعه  کنیم.  گرچه این  کلٌ، خود جزﺌی در یک کلٌ بزرگتر  میباشد. ( تبعٌض) اعتقاد ببعض و جزی بودن  است. أصل ما  روح ما است. که  روان  وذهن و تن  ما جزﺌی از  کلٌ نا شناخته ما  میباشند. اگر بتکامل روح  وکل خود برسیم ،که  با  سلوک  الهی میتوان بکلٌٌ خود  برسیم. پس  همچنان در جزء و حقارت نوعی  خود میمانیم. که  پس  از  مرگ باجزای حقیر تر  گذشته های  نوعی در  کارماها ی نسخ ومسخ انواع  حقیر باز  میگردیم  و اگر  صعود و تعالی و بالاتر  ننماﺌیم  باز در جای  خود ماندنی نیستیم. که  سقوط  تن و سقوط  ذهن در کم  عقلی تدریجی، و  سقوط  روان و دیوانگی، وحتی  سقوط روحی نوع  بشری بانواع  حقیر تر باز  میگردیم. که  بقول  محمد مسخ  میمون و خوک بهترین  بخت  وشانس ما  خواهد  بود.  هر چیزی در هستی تکامل بالاتر و حقیقی تر شدن دارد. که  ما  نمیشناسیم  وباید بشناسیم. والاٌ قهقرا وکارما و جهنٌم  حهان در انواع حقیر را  خواهیم داشت. که  گذشته  ها دوباره  وحتی  صد  باره باید  در آینده ها را تکرار نماﺌیم.  تا باز از  نردبان انواع  بنوع بشری  کنونی، وهمین  وظیفه  الهی  برسیم.  وبعد از صدها  هزار سال وحتی  میلیونها  سال، باید  همین تعالی  واجب  الهی  وفطری ذات خودمان را  انجام  بدهیم. که  اکنون  میتوانیم .  ولی  در  خواب  خرگوشی  وبی  هوشی و حیوانیٌت  نوع بشری خود وا مانده ایم . که أی  کاش همیشه در  همین  سطح  بشری میماندیم، ولی  مرگ  هست  و سقوط  طبیعی مقام نوعی  روح ما ، که  مانند همین  حیوانات باز می گردیم. که  عذاب زندکی آنها را می بینیم.  ما  فرشتگانی  هستیم، که  قدر  مقام تاریخی و أزلی خودمان را نمیدانیم. گوﺌی چون  ماهی  در آب غرقه  هستیم، و نمی دانیم آب  چیست. و غرق  هوا هستیم و غرق  آلودکی های  روانی و عقده های  عقیده  شده ناخودآگاه  خود  میباشیم.  و در  جهل خود غوطه وریم. ولی  تنها  با  سلوک  الهی میتوانیم  بیدار و هشیار وبودا ونیروانا وجم  و آریا گردیم . تا  بقیه  راه  آینده  خود را بفهمیم  ودنبال  کنیم،  و گرفتار تکرار  مکرر  کارماها  نشویم.

بغ  و انسان  موبد  وکامل

اصطلاح ولایت  سلوکی زردشتی، و نیز  در قوم قریش  زردشتی الأصل، که  کعبه را  جایگاه  عبادی سالکان و بغ های زردشت خود داشتند. که  بقول  محمد (بکٌه)  نام داشت که  کعبه نامیده شد. که  در  محوٌطه بیت الله  الحرام، که  همان محیط  ولایت پیر  کامل الهی  زنده هر سالک میباشد. که خانه  خدا وجای احرام پشیدن  سالکان  در  عزلت  سلوکی  است.  ولی  غیر سالکان  قشری قریش  زردشتی،  در  محیط  دورتر  شهر مکٌه بودند. که  جای مغ های  قشری و مغوس ومجوس بوده  است.  و تمامی  اصطلاحات حجٌ کعبه و اماکن  آن، دارای  معنای سلوکی ولایت  الهی محمد را  دارند. که  آخوندهای  قشری سنٌی یا شیعی، همان  اصطلاحات با  برداشت  سلوکی را نمیکنند. و در احادیث مغ ها ،یا  مغوس  ومجوس برای  پیروان غیر  سالک  قریش  زردشتی  قشری بکار  رفته است.  بغداد منطقه  عبادی سالکان در کنار  دجله در تیسفون بود. (بیگم )زن سالک وکامل شده، و( امٌ) مادر امٌی و اوم کرده است، که  بزنان  پیامبر میگفتند.  ولی  اینان  سالکان  زن  بی  شوهر و داﺌم  کنار پیامبر بودند و نیز سالمند  بودند. بعلبک لبنان معبدی از  ولایت  سوم  بودا بود، که  بت بعل داشتند. که برای یونانیان و رومیان مسجد  عبادی آنان بود. چون   حکومتی  دینی ساخته بودند، ولی اگر  سالک  الهی  بودند جای اقامت  بغ  ها و کاملان  الهی چون  اورشلیم، که اقامتگاه پیر الهی سالکان  خود بوده  است. و جای  جم  شدن چون  استخر  فارس ونقاط  دیگر، که  سالکان  زردشتی جمع  وجم میشدند. ومانند جمکران  شهر پارسایان بود. و قم کنونی  کنار جمکران،  بخاطر ستایش امام صادق ،اکنون  برای قشری های شیعه مکان مقدٌس شده است.که  میخواهند  مرکز  ولایت  فقیه غیر سلوکی یا واتیکان خود را در آن  بسازند. اگر که از  حکومت افتادند. (بگ یا بک و بی) در  تیسفون جای بغ ها بوده  است. در ریگ ودای  بوداﺌی نیز بگ میگویند.که  أصل بغ وکاملان  الهی  زردشتی  داشته است. مانی ستایش مهر کرده،  طرفدار تصوٌ زردشتی بوده، و (بغ مهر) را زایش غاری در کوه البرز میگوید، که  همیشه  سالکان در ایران  عزلتگاه خود را  در  کوهستان و جنگل  داشتند. البرز در فرهنگ  زردشتی و شاهنامه فردوسی، جایگاه پهلوانان و اولیای  الهی چون  رستم بوده  است. که  رستم  همیشه و در زمانهای دراز پهلوانی،  که  بکمک پادشاهان میرفت.  و برای   توسعه طریقت  زردشتی  با تورانیان  میتراﺌی  یا بوداﺌی می جنگید. و پادشاهان  افسانه ای شاهنامه، منظور  اولیای  الهی زنده  بوده است. وتمام  شاهنامه را  با برداشت سلوکی  باید  خواند، ونه  بعنوان داستانهای  تاریخی. آنگاه ( مهر) از  سنگ  بیرون آمد. و غیر سالکان  قشری را  چون سنگ دانسته، وتفکٌر  تعصب  آمیز  جاهلان داشته ، که  تبدیل سلوکی بتفکٌر الهی نمودند. و جرقٌه  آتش تولد  مهر در هر  کامل زردشتی هست که  مهر میشود. ودر آخرین  شهود  خود از  نور آتش، مانند  موسای  زردشتی  الأصل داشته . شب ( یلدا) روز  تولد مهر، و هر کامل  الهی در هر  زمان است .و همان  تولد دوم  ومقدٌس الهی  آنان، پس  از  بیداری از  خواب  مرگ  قبل از  مرگ  است. که  تولد  پیامبرگونه عرفانی داشتند. و همان  شب  قدر عزلتگاه و هر شب  سالکان، که شب آخر طولانی سال در  احساس سالک است. که درگیر مرگ قبل از مرگ میباشد.  تا بنور قاﺌم برسد، ودر یک پگاهی صبحگاهی که  پگیه وفقیه وفمیده امور الهی  میشود. ونه هر فقیه سفیه ووقیح در فلسفه های دینی  قشری. سنٌی یا شیعی ویا در هر دین دیگر غیر سلوکی .تا  نور شهودی آخر و نور ایزد ومقامی  الهی در  تجلٌی الهی خود را دارد. که  درحکم ربٌ النوع  بشری قاﺌم ،  کمال هفت  مرحله نوع بشری  است. و با فروغ  الهی   فرٌ و فروهر و برٌ و انسان کامل بجهان باز  میگردند. شب یلدای  مسیح و محمد وهر کامل  مسیحی ودر ولایت  محمدی نیز نیمه  شعبان بعثت شاهدان عرش رحمان است.  که  نوروز و زندگی جدید والهی کاملان را تشکیل میدهد. (شب چره) همان شب قدر رسیدن سالک ب(کیان خورٌه و قرٌه و غرٌه) شهودی  او میباشد. و نه  (شب زنده داری) برای  خوردن و نوشیدن و رقصیدن . مگر  پس  از رسیدن   انسان  کامل الهی بشهود نهاﺌی  خود باشد.  که آنگاه معاف  از هر دین ورزی، که  در  جمعه و آدینه یا (أدینه) بودن و پایان وظایف  دینی میباشند. خداوند یک دین ومکتب دارد ولی  در شش کلاس تکمیلی میباشد. برای  زردشت شهود چهارم، وبرای  مسیح کلاس  پنجم، و محمد  کلاس ششم  است . تا نوبت  مهدی  موعود اولی  العزم تازه برسد، که  کلاس هفتم را تأسیس میکند. و همچنان در هر زمان  همه  کلاسهای  سلوک الهی،  کار تربیت نسلهای  بالا آمده از انواع  حیوانی، و فصول اولیه  نوع بشری را ادامه  میدهند. هر  انسان  کاملی  بغ میباشد. و قشری های  مذهبی مغ و مغوس ومجوس هستند. ولی بغ   مقیم  بکٌه کعبه الهی پیر  الهی و  مقدٌس  است.  مغ ها ابلیسان میباشند. که  قوم  قریش غیر از  چند کامل  وسالک خود چون  محمد، فراوان غیر سالک بودند که ( بنی امیٌه) محسوب  میشدند. که تظاهر باوم ودین ورزی کاذب داشتند. و ساکنین شهر (مکه   مغ) ها بودند. بغ ها شاهدان مراتب تجلٌی  الهی، خود از مراتب  الهی چند  سالک خود میشوند وتا زنده  باشند. و برای  وفات یافته آنها، نباید  پرستش عکس یا اسم ویا مجسمه آنها  نمود. که تقلید از میٌت اصطلاحا  حرام است. مگر  کاملی  الهی بمعرفی  خداوند، ویا  بوصیٌت پیر از یک  کامل الهی دیگر.

بقاء و بقاء بالله

بقا در  مقابل فنا است . که  انسان و هر  موجودی غیر  از خداوند، دوچار  فنای  نوعی میشود. که  انسان  نتیجه تکاملات زمانهای بسیار  دراز ادوار نوعی جمادی  وگیاهی  وحیوانی ، و فصول  فراوان  نوع بشری  بوده، که  امروز با  کرامات شایسته در عقل  واحوال و قدرتهای حیاتی کنونی شده است. که  برای  همچنان توان رفتن بنوع بالاتر  فوق بشری  در جهان را ندارد که  اقدامی  کند. مگر  کرامات   بالقوٌه در نطفه خود را، با  استفاده از کرامات بالفعل خویش تحقٌق بدهد. و اگر  چنین  نکرد که  غیر سالکان و قشری های  مذهبی، تصور راه خدا را در  راه  أهریمن آخوند دارند، تمامی  کرامات بالفعل تولدات پیامبرگونه گذشته  خودرا، عملا  صرف  لذٌت و شهوت و برتری  جوﺌی مینماید. و ستمکاری  بدیگران  میکنند. و بنام  حقٌ حیات و حتی  بنام خدا، گناهکاری و بضرر خود و دیگران عمل مینمایند. که  بد دینان قشری  میکنند. ولی  بی  دینان در غفلت امور  الهی هستند، که  گناهی  هم نمیکنند. چون امتیازات مورد  نیاز  تولد بهتر جدیدی را ندارند. زیرا  یک  روح حتی  روح  هر أتم  و گیاه  وحیوان هیچگاه  مرگ  ندارد. و با مرگ  نوعی  تن، در تولد بهتر یا بدتر نوعی دیگری بجهان متولد میشوند. که کارماها و تکرار گذشته ها  را در آینده ها خواهند داشت. تا عاقبت همگی  ارواح، حتی  روح  هر أتم،  زمانی  از نوع بشری و شهود  واجب قاﺌم روح  القدس و  ایدآل  کمال، خودرا بفراوان انواع  فوق بشری رسانیده، که  فرمان کن فیکون کمال  الهی را انجام  داده باشد. که  عاقبت نیز  انجام  خواهند داد.  ولی  بقیمت تکرار  عذاب زندگی های  در نسخ ومسخ بدتر. اما بقاء انسان موقتا در  نوع بشری، بخصوص برای  دوره  سلوک الهی  است ،که مورد  نظر  خداوند میباشد. که  باید بر  پیمان سلوکی  خود با  پیر الهی، و قبلا در عهد الست  تولد پیشین باقی  بماند. ترک  صلات و ارتباط نکند. که  برای  شهود  ششگانه واجب بنور  قاﺌم برسند. که برای زندگی های  فوق بشری، بقاء برتر  والهی تر خود را بیابد. در سالکان فنا در زندگی  بشری است،  که  جان را نیز  میدهد  تا بجانان الهی  نور قاﺌم را برسند و  بقاء خود را بیابد. وپس از هفت هزار سال بهشت سوٌم انتظار عرش  رحمان،  تولد  نیکوی نوع فوق بشری را خواهند داشت، که هزاران برابر  عقل و کرامات نوع بشری را خواهند یافت .تا با ولایت هفتم مهدی موعود،  خود را بنور ربٌ  رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان برسانند. که  بینهایت انواع  فوق بشری و تجلٌیات  الهی ونیز مهدی های  موعود بالاتر، واحوال و عقلها وکرامات الهی تر غیر قابل  توصیف وتصوٌر ما را خواهد داشت .که آنان را (چهار بعدی) و الهی  فرشته گونه میگوﺌیم. یا همان( ابابیل)  بدون بال چون فشفه وموشک، فضای  بین  کرات کهکشان راه  شیری را جولان خواهند داد. فنای  مطلق در تن و ذهن روان  نوعی  هست.   ولی برای  ژنتیک روحی فناﺌی  نیست و مرگ  ندارد. که  مدام تولدات جهانی دارد. و دوره های  کوتاه استراحت  روح تکامل  یافته در بهشت سوم عرشی  دارند. بقای  مطلق تنها از آن خداوند مطلق  است. و بقاهای  نسبی در مراتب پیشرفتهای  نوعی  برای هر روح، درکسب این همانب   مراتب پیشرفته تر روحی  والهی هست. ترک صفات حیوانی نوع بشری همان   فنای بشری  سالک است. که حتی  خود را  در میان نمی بیند. که بمراتب الهی بالاتر و این همانی مقام همان تجلٌیات الهی  برسد.  که  صفات  الهی  مربوطه را  خواهد داشت. عرفا (بقای  معلوم) از  معلومات  علمی را در  علم  الیقین میدانند. و اگر بقای مشهودات از  مراتب شهودی، و عین الیقین رسیدن و بچشم دل  دیدن وعده گاه الهی است. ومرحله  بعدی بقای بحقٌ، که  واصلان قاﺌم وعرش رحمان  دارند. تا همیشه بیمه شده الهی  از هر  کارما ها را دارند. تا در آینده های  بالاتر چه بقاﺌی بهتر را بیابند.  روزبهان عارف  نیز از بقای  روح میگوید، در وقتی  که  دوچار خطرات نباشد، وچون بنجات شهودی رسیده  باشد. و بقای شرٌ را در نداشتن  توحید میداند، که  سالکان در  توحید خود با مراتب  الهی  خویش، وتوسٌلات  عبادی مدام در  ارتباط و صلات هستند. وترک  صلات و ارتباط با وساﺌل الهی را تنها در شهود نهاﺌی میداند. و بالأخره( بقای  در  عبودیٌت) غیر سالکان ا میداند. و  کاملان  الهی عبد الله واقعی، امتحان  شده قلب خود  بوسیله خداوند است. که  شهود  عرش رحمان و بازگشت پیامبرگونه بخلق دارند. که فناﺌی  ندارند. تا در  نوع  فوق بشری چه  معنی در بقاء و فناء در سالکان ولایت  مهدوی بوده  باشد. بقاء همان حال کاملان بازگشته بخلق  است، که  در تن و ذهن  وروان و روح الهی شده خود، در تسلیم  مراتب مدبٌر  الهی خود میباشد. که  خود نیز این همانی مقام الهی مدبٌر روحی خود را دارد. که همان فرشته  مدبٌر  فرشته  مرگ انسان  کامل، و همان نطفه جدید نوع فوق بشری، در تولد آینده در ولایت مهدوی  است. که باز تولدات  الهی بالاتر تا شهود  نور ربٌ  رحمان، وحتی  عرش ربٌ برتر از  رحمان را بیابند، که نامی  هم از او نمیدانیم که مهدی موعود  خواهد  گفت. همان  طور که  محمد نخستین بار نام رحمان و عرش رحمان را  گفت که  قبلا  کسی  نمیدانستو مسیح نام روح القدس را گفت.

بقیع

بقعه وزمین  کوچکی در قبرستان مدینه است. که  قبر  اولیای الهی  برای معتقدین بآن  بقعه نیز  مقدٌس میباشد. که  زیارت  گاه  میباشد. ولی  باید اولیای الهی  زنده را زیارت  سلوکی و دیدار مقام  الهی  آنان را  نمود. تا شاید  خود در سلوک الهی  بکمالات الهی را آنان  رسید. که باید  برسیم،   والاً دوچار کارماهای جهنٌمی  نسخ  ومسخ حقیر حیوانی باز گشت، تا  گذشته ها را در آینده ها تکرار نماﺌیم. تن انسان کامل  نیز غیر از روح  او است. که  یک بار با مرگ قبل از مرگ بنجات رسیده  است.  ولی  مشیٌت الهی در بازگشت بخلق برای هدایت  دیگران از  خواب  مرگ  بیدار  شده، وتولد دوم  الهی معصومانه و پیامبر گونه دارند.  مسیح در سنٌ سی  سالگی و محمد در سنٌ چهل  سالگی  ومولا علیٌ در بیست  سالگی ببیداری الهی، وبودا شدن ونیروانا  گردیدن در شهود نور  قاﺌم و عرش  رحمان رسید. که  هرکس باید  برسد. تا واقعا  مسلمان در تسلیم خدا باشد. و سنٌی با سنٌت محمد و سلوک، و شیعه علیٌ در شعاع انوار پنج  تن آل  عبا بوده  باشد. و خود  نیز این  همانی مراتب  شهودی را داشته باشد .  که  از  حیوانیٌت نوع بشری بالوهیٌت نوع  فوق بشری پیش  رفته گردد. که  باید رفت ولو  بقیمت تکرار مکرر گذشته های  نوعی در نسخ ومسخ. چه  رسد بفسخ  وگندیدگی  گیاهی و رسخ و رسوخ  جمادی، وحتی  وسخ چون چرک در انواع  تحت  جمادی.

بقیٌت الله

اولیای  الهی  زنده که  اولاد  الهی ووارثان پیامبر اولی  العزم خود  هستند،  تنها وساﺌل  الهی برای عبادت سالکان اعتبار الهی  دارند. و بشرط  معرفی  خداوند، و یکی  از اولیای ٣١٣ گانه  زنده. گرچه  شیعیان برای  امام  زنده قاﺌم در چاه سامره، واخیرا در چاه  جمکران که ١٢٠٠ سال زنده  باشد. وخود  تولد نیافته غایب گردیده است. که  مراسم سمبولیک تولد اورا  امام  حسن  عسکری انجام داد،  که هر کامل  الهی قاﺌم زمان  خود برای  چند  سالک  خویش  میباشد. و یکی  از کاملان  الهی بانتخاب  خداوند  در شهود  دوم  حسنی برای  سالکان عصر  خود  وتا زنده  باشد بقیٌت الله است. گرچه انسانی  معمولی در ظاهر،و  زن وبچه و زندگی نوع بشری را دارد.

بقره و گاو

که  همان  نفس أمٌاره انسان کم عقل و خودخواه غیر سالکان است . که تنها بفکر شکم و اطراف  شکم میباشد. وکاری  چندان بعقل ومغز سر  خود ندارند. چه  رسد که بمراتب الهی  برتر که  در انتظار خود برسد. وسالک  صادق در استضعاف سلوکی، ودر مرگ  قبل از مرگ  بدستور  مقام  مصطفوی شهود پنجم خود ، بخواهند این  گاو نفس را بکشد و قربانی نجات  خود  کند. که  جان میدهد تا بجانان الهی برسد . این  گاو در ولایت  سلوکی  میترای  نوح نیز سر بریده یک  میتراﺌی صادق  میشود.  گاو بی عقل  و شکم باره، چون آخوندهای  قشری، سمبول  دوری از شهود مراتب  الهی  است. ویا  (ختنه) روش ابراهیم بعنوان  أوٌلین آزمایش پیر وبرای منع شهود سالک است .که  شهوت رانی را  در  خود  میکشد . سوره  بقره قرآن، مجموعه ای متفرٌق از گفته های سلوکی و سمبولیک پیامبر است. گرچه  تمام گفته های  پیامبر نمیباشد. که  امامان  در  حدیثهای پیامبر آنها را اضافه  کرده اند، ولی پیامبر وامامان تنها  برای  چند  سالک  خود  گفته اند و تفسیر  سلوکی نیاز دارد. تن انسان  چون  گاو حتی  الاغ و شتر خوانده  میشوند، که  حامل روان وروح انسان میباشد، تا روح را  بعرش  رحمان  بمعراج برساند. که  گوﺌی در لحظه ای پرواز بعرش مینماید. که  گاهی آنرا فرشته  میکاﺌیل ویا  شتر و غیره میگویند. که تن  انسان برای  روان، در حکم  گاو وشتر  است. ولی  روان  وروح پاک  شده سالک، بدون تن  بمعراج میرود که  صعود روح  میگویند. وتن مادی با شاهد  عرش همراه  نمیباشد .گرچه  باز  تن  ملکوتی و الهی  برای یک  روح میتوان گفت. که  سالک در رؤیا  تنی برای  خودش در مراتب  الهی که هست   می بیند که  همان تن  بشری  مادی نیست. وشاید تن  ملکوتی وحتی  تن  نوع  فوق بشری او  باشد.

بکاء و گریه

که  همان  اشک ریزی سالکان در دوره عزلت  سلوکی، و در  توسٌل بمراتب  الهی خود، آغاز  از  پیر کامل و تجلٌیات الهی  بالاتر دارد. که  بخاطر بهم نزدن پلکان چشم   اشک ها  جاری  میشود. تا  کره  چشم  خشک  نشود وکوری ببار نیاورد. گرچه  عرفا  میگویند چئن  سالک اشک بر صفات  ننگین خود  می ریزد. و طلب  عفو  الهی از  آنها را دارد. چون  سالک  ب(دیوار  ندبه) خود  رو بدیوار می  نشیند، که  چیزی مانع  دید وحضور  ذهنی وسیله  الهی  او نشود.  و این اشک  چشم گریه  و(بکاء)  نیز نیست. که  اشک شوق و عشق  ورزی، برای  دیدار محبوب  الهی  دارد. تا مبادا لحظه ای  از آن  محروم  نگردد. که  شهود  نهاﺌی نور  قاﺌم، هدف انسان  سالک بشری در راه  خدا  میباشد. تا در بی نهایت انواع  فوق بشری بفرض محال، بنور الأنوار  الله ربٌ الأرباب  برسد. (بغ) هر  کامل  الهی  زردشتی است. و(مغ) هر آخوند وقشری مذهبی میباشد. که  مورد  نکوهش  پیامبران بوده اند.  و بغ  ها در( بکٌه یا  کعبه) که  همان  خانقاه و قبله و بارگاه پادشاه  الهی  سالک  است. ومغ ها مشرکان  خدا و شریکان ولایت  الهی  زنده زمان  میباشند.  پس  جهنٌم سخت تری در کارماها  خواهند داشت.  و بقول  پیامبر حتی  اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادت  باشند. کلمه  (أشک )عربی آن عشق شده است. و بکاء همان کار  رسیدن بدرجه  بغ وکامل  الهی  در سلوک  است. که  قشری  های مشرک  باید فکری  بحال آینده  خود  کنند، که  در  مسخ های  حیوانی صدها هزار سال  وحتی  میلیونها  سال زندگی های پر  عذاب جهنٌم جهان، اشک  حسرت خواهند ریخت. (گریه) باز  همان( قرٌه) گیری سالک برای  رسیدن  ب(کیان  خورٌه) خود  میباشد که  قریش زردشنی خرٌه را در قرٌه تعریب  نمودند.

بکره  فردا

صبح  زود ( باکر) و فردا صبح همان، پگاه فارسی  دری قریش است. که  سالک با شهود نهاﺌی  خود از  خواب مرگ  قبل از  مرگ بیدار  میگردد، که  پگیه و فقیه وفهیم وعالم  الهی میگردد.

بکٌه کعبه

همان کعبه  مکٌه که معبدی سلوکی  زردشتی قوم  قریش، مهاجر با فرهنگ  ایرانی  زردشتی بود. که  بیمن و سپس بمکٌه رفتند، که  بتمام  نقاط  جهان مهاجرت  اولیای  الهی صورت  میگرفته  ومیگیرد. و کعبه را  مانند کعبه  زردشت در فارس  ساختند. ابراهیم برهمنی کامل  زردشتی، بهمراهی  اسماعیل سالک دارنده  (اسماء الهی) و شاهد  مراتب شهود  مقدماتی، که  کعبه را بدون پنجره   ودر  طبقه  دوم بدون پلٌه کان ساختند.  و سالکان  رو بدیوار ندبه  اشک  ندامت  گذشته های  خود را  میریختند. مانند  یهودیان  زردشتی الأصل،  که  بدیوار  ندبه  اورشلیم اشک  میریزند و دعا  میخوانند. اگر  که  ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند  داشته باشند،  سالک  زردشتی  هستند. ولی  غیر  سالکان زردشتی  قریش، در نام ( بنی  امیٌه) بوده، که  اوم  سلوکی  نداشته،و تظاهر بدین  ورزی ولی قشری  داشتند، کپیس  مشرک بودند. وکاملان  الهی چون محمد ، امٌیٌ  اوم کرده  واوم  دهنده  سالکان  خود  میباشند. بدون  سلوک  الهی  علی  رغم  عبادات  قشری همچنان  جهنٌمی  میباشند. غیر سالکان  قریش اطراف (بکٌه  کعبه) و بیت الله  الحرام در  شهر  مکٌه آخود پرستی و بقول  پیامبر  ابلیس پرستی  میکردند. که  ابلیس و أهریمنان  زنده در  جهان میباشند. مغ ها  ومغوس یونانی  ومجوس   عربی، و نیز تمام  مسلمانان  امروز،  سنٌی  یا  شیعی  هستند،  که  سلوک  الهی یعنی سنٌت  محمد ، وسنت  ومقدٌس شدن را انجام  نمیدهند. وحتی  شیعه هم  صادق نیستند،  که  شعاع  انوار  شهودی تجلٌیات  الهی را  ندارند.  و بقول  امام  رضا بطرفداران  سیاسی خود، که خود را شیعیان با امام ولیعهد مأمون شده میخواندند،  گفت  شما  شیعه با شعاع   تجلیات الهی  نیستید. که  هدف  خدا  از دین ورزی ها تنها سلوک  الهی  وشهود تجلٌیات انوار اتلهی میباشد.

بلاء و  فتنه و امتحانات  الهی

مصیبت و أفت و امتحان الهی  برای  همه  موجودات در  جهنٌم جهانوم  جهان، که  در  زندگی نوعی خود دارند. بخصوص  سلکان ولایتها پس  از پیمان سلوکی، برای آزمایش  صدق سوگند سالک،  که  باید  در برابر بلایای سلوکی، خاص سالکان که  بخصوص  از  خداوند برای سالک  میرسد. و باید  صبوری نشان  بدهد. که  لازمه پاکسازی روان  آلوده بشری  آنان از  عقده ها و انحرافات و عقاید  نادرست، وحتی  درست اتف اقی آنها   در حقیقت باز  نادرست  میباشد. وجمعا  امتحانات پر  محنت الهی  سالک  است . وفتنه های  اجتماعی، بخصوص آنچه قشری های مذهبی  و آخوندهای  جاهل از  امور  الهی، نسبت باولیای  الهی و سالکان  آنها  نشان میدهند. که  آنان را تکفیر وکشتار و تعزیر پر آزار مینمایند. گوﺌی  قاضیان شرع  جاهل و فاسد دارای  اختیارات  الهی هستند. که  بازیچه روان  أهریمنی آخوندها  میباشند. پس  سالکان با تقیٍه وخویشتن داری در  عزلت  سلوکی خود، آزار  دیگران نیز نادیده  میگیرند و می  بخشند. زیرا آنان نیز  مخلوقات الهی و در عوالم تکامل نوعی  خود هستند. که  برحسب  طبیعت  خود هرکاری را  میکنند. که  حتی  روح  هر أتم وگیاه  وحیوانی، راه  أبدی رسیدن بمقام نوع بشری و عقل الهی تر را در  پیش  دارند. پس  سالک نیز  بآنها نیز مانند خداوند فرصت  تکاملات  طبیعی آنان را  میدهد  و انتقامی  نمیگیرد. که خداوند داوری  های  خود  در  کارماهای قشری ها را  خواهد  کرد.  سالکان  صادق برای  بلایای الهی  خود، سپاسگذار  نیز  میباشد. وحتی بلایای  بیشترو  عمیقتری نیز میخواهد، که  شاید با صبوری  بیشتری  پاکسازی بیشتری در روان خود با  تخلیه وتحلیه تا تجلیه های  الهی  برسد. وشایستگی  خود را بخداوند  وپیر  خود نشان  بدهد . ومراتب  الهی  خود  عملا پاکسازی روان  سالک  را  مینماید. ونه  جدٌیت سالک ویا هدایتهای  پیر، کافی برای پذیرشهای  الهی  باشد. و بقول  پیامبر (بلا) لباس اولیا و غذای  الهی آنان  میباشد. که  در  صبوری بیشتر، رحمتها ونعمتها و الهامات  الهی و شهودی بیشتر دارند. که  انبیا  وکاملان الهی  زنده، وحتی  در  حیات پیامبرگونه خود،  همچنان بلایای دیگری  دارند. که  ذخیره آخرت بیشتری برای  آینده تولد فوق بشری  بجهان فراهم  نمایند. و  اصطلاحا اولیای  الهی از  بی  بلاﺌی بفریاد میآیند.  تا خداوند رحمت کند و آزمایشات جدیدی  برای  آنان بیشتر  داشته  باشند. که  معالجه  و  دوری  از  درد، باعث  محرومیٌت از  پاداش الهی میداند. مادام که فکر و روان سالک و کامل را در اختیار خداوند  میدانند. تا آنچه  صلاح برای  اصلاح آنان باشد برای سالک  سرنوشت کند. که سالکان هفت  سرنوشت سلوکی  دارند. که  هفتمین آن با  شهود  عرش رحمان، معصومیٌت  از  هر خطا وگناه،  ومصونیٌت از  هر قهقرا و عقب  روی از  مقام  الهی  کنونی  خود دارند. بقول  پیامبر روح  از  خداوند درخواستهاﺌی دارد، که  انسان  خود خبر از آن ندارد. وروح فرصت الهی  خود را  میخواهد که تحقٌق  بدهد.پس سالک باید جرأت  وشهامت کافی  پیدا کند که  داده های  الهی بیشتر بوی  برسد. چون  بلایا که  تحمٌل آنها  کند. و درک  وسپاس آن نماید. سالک از  خداوند (خلٌت و خلیل) ودوستی  خداوند را  میخواهد. و سلامتی تن و ذهن  وروان، که  بتواند پیشرفت در سفر   الهی خود  ادامه بدهد. وسرگرم معالجه  مشکلات رسیده بتن وذهن خود نشود،  که محروم از داده ای بیشتر و برتر گردد. تا جاﺌی که  انسان سالک کلیم الله میشود،  که  پیام الهی و شهودی دریافت می نماید. و قرآن  ناطق چند سالک خود  میگردد . منبع   بلایای  سالک دستورات  پیر است  که  سبب  خیر  وکمال و ساقی بلایا برای  سالک میباشد. و یا  سهام و( تیر بلا) و (دیوانهء بلا بودن)،  تعبیراتی برای  بلایای سلوکی است .

بلند آشیان

پیر  الهی  سالک که  بلند  مقام الهی  و خانقاه  پادشاهی  الهی را  دارد .گوئی خود  قبلا بلند پروازی تا  معراج  عرش رحمان  نموده، و شایستگی  الهی  خود را  باثبات  رسانده، که  ببرترین  مقام  شهود الهی  خود در عرش رحمان  رسیده  ست.

بلوغ و حریٌت و آزادگی

انسان همیشه  طفل در حال  بلوغ در تکوین تن  بشری، برای  بلوغ جسمی و (عقل  مادی) در پانزده  سالگی، و بلوغ در  (عقل  ایدآلیستی)، که  درک  اهمیٌت سلوک الهی را  بنماید. وچون  بسلوک  الهی  پرداخت بلوغ  (عقل کلٌی) الهی را با  تزکیه هرچه  بیشتر  نفس امٌاره در  تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های  هفتگانه   پیدا  کند. که  بنور  قاﺌم و عرش  رحمان، و بازگشت  پیامبرگونه  بخلق برای   چند  سالک خود برسد.  وبا  عقل  الهی از مقام شهودی خود خواهد  بود. که  الهامات الهی بالاتر و حکمتهای گفتنی  و رفتاری  واخلاقی بهتر را  خواهد داشت. (بلوغ الهی)   بآزادی و اختیار الهی رسیدن است.  چون بخلق بازگردد. نسفی نهایت بلوغ انسان را نهایت  وظیفه الهی  انسان در سلوک  الهی میداند. و غایت نهاﺌی آن نیز رسیدن بآزادی و نجات بخشی  الهی، از  نوع بشری و خطرات  کارماﺌی است.  بلوغ  انسان بر اساس کرامات  بالفعل و بالقوٌه تکاملات بشری  بیشتر است. که  سالکان موفٌق ولایت  محمدی، اکنون و بخاطر  داشتن پنح بار  مقام  پیامبری، وبا کشف پنج شهود  خود، در  پنج ولایت الهی  پیش از ولایت محمدی  است، که  بشهود ششم نور  قاﺌم و شاید عرش رحمان شهود  هفتم میرسد. که  پیامبرگونه بخلق  باز  میگردد. پیشرفتهای شهودی  واحوالی سالکان،  علامت پیشرفت و بلوغ باز  بیشتر الهی میباشد. که  خود را از بشریٌت پاک  کند و بالوهیٌت شهودی برسد. که ( در خدا فنا)  گردد. که  مرگ  قبل از مرگ را  تجربه نماید. قدرت  عقلی هرکس، که  قابل  افزایش  با سلوک الهی  است ،مجموعه  کرامات بالفعل گذشته و در  دوره سلوک  میباشد. و الاٌ  عقلهای  الهی و بلوغهای  برتر  الهی در انواع  فوق بشری منتظر ارواح بشری شاهد  نور  قاﺌم هستند. و لذا پیامبر  میگوید، خداوند اولین  چیزی را  که  آفرید  عقل  است. یعنی بالاترین درجه  آفرینش درانسان  سالک، و فرٌ و فروهر  جستن  کسب  عقل الهی  معادل شهود  عرش رحمان، و الهامات  بالاتر از  مدبٌران  ولایتهای قبلی  است. حریٌت و آزادی واقعی  رسیدن بعقل برتر شهودی است.

بلخ

شهری در ماورا ء النهر که  مرکز دینی زمانهای  طولانی  برای سالکان وکاملان ولایتهای بوداﺌی بود، تا زردشت آنجا  دین خود را  انتشار داد.  و دین  سلوکی  ولایت  برتر چهارم بلخ را اشغال  کرد  و زردشت  نیز  همان جا کشته  شد. اخیرا  مسلمانان  قشری افغانستان طالبانی مجسٌمه های عظیم بودا  را منفجر  کردند. که  همیشه  خطاهای تاریخی قشری های  مذهبی   تکرار میشود . پیدا  شدن  یک ولایت سلوکی  جدید ویا دین  تازه، بمعنی تعطیل ادیان  سلوکی  ولایتهای  قبلی  نیست.   همه ولایتهای سلوکی اولی  العزمهای  پیشین بکار  تربیت نسلهای بشری بالا آمده از انواع حیوانی، ویا فصول اولیه  نوع بشری، و پیدا شدن کاملان  الهی  هر  عصر وولایتی، سالکان  خود را بمراتب  شهود  اولی  العزمهای خود  میرسانند. تا باز  در تولدات  بشری بهتر، در فصول  نوع بشری سالکان  خود را بشهود برتر وبا ولایت  بالاتری برسانند. که  بوداﺌیان با شهود فاطمی( نور شیوا) و شهود  عرش مرتضوی بخلق باط  میگشته  ومیگردند.  ولی  در  ولایت  محمدی پس  از زردشت ومسیح، هر  پنج  شهود مقدماتی آنها که نام آل  عبا در تسمیه  محمدی دارند، در سالکان  تکرار میشود.  اسامی کاملان  الهی که نخستین بار  باین اسامی  شهودی نیز  خوانده  شده اند. معابد نو بهار و مدارس  دینی بلخ، ومزار شریف کنونی از  مراکز  دینی  وشهود و قشری گری  ادیان سلوکی  که  مولا  علیٌ را در شهود  چهارم سالکان  زردشتی در این  شهر، گوﺌی مولا علیٌ باین  شهر سفری کرده  بوده، که  مرکز  شیعیان مسلمان افغانستان  گردید. و سنٌی  ها بلخ را (قبله الأسلام) گفتند ،ویا  گنبد  اسلام.  چون ارتش خلفای اسلامی  بلخ را فتح  کرد. در  اسلام  سلوکی  اولیای  الهی  زنده،  بلخ را شهرت  دینی  دادند. که  بعد از  بوداﺌیان  وزردشتیان مرکز  مهم  دینی  شد. و دین  مسیح   پیشرفت  جنگی  در آسیا  نداشت.  بلخ نیز شهرتی  بهم نزد .

بلید و بلاده

همان  لفظ   فارسی دری  پلید، که  قوم  قریش زردشتی  تعریب آن نمود. انسانهاﺌی که  دوچار کم  عقلی و بلاهت میباشند. که  پلیدی  در افکار و  گفتار  و اعمال آنان قشری دیده  میشود. ولی  سالکان  نیکوکاری ارادی، و کاملان  الهی نیکوکاری ذاتی و قلبی خود را دارند. که  برای  هر کاری  میکنند تا  خود  از مراتب الهی شاهد تجلٌیات  الهی،و  برای  چند سالک خود کردند. (بذاء و بذیء )نیز  بدی و بذیء  زشت و بی  حیاﺌی است که انسان  را   دوچار کارماهای حقیر  نسخ ومسخ حیوانیٌت مجدد بجهان مینماید. که مورد سرزنش های  حیوانی در  مسخ میمون  و خوک بهترین  بخت آنان کارما  و گارمه و مجرم میشوند.

بلایای  سلوکی

سالکان  طالب  لقای الهی در هر شش ولایت سلوکی نوع  بشری، آغاز از آدم ومیترا وبودا تا مسیح ومحمد، که  سالک با شناخت پبر کامل زنده  خود از  خداوند در رؤیا، عزلت سلوکی را تا  وقت مرگ ویا مرگ قبل از مرگ ،وقیامت قیام قاﺌم روح القدس را، با  بلایای سلوکی که خداوند خاص  سالک فراهم  میکند، و یا با فتنه های  اجتماعی قشری های  مخالف سلوک، و نیز  امتحانات پر  محنت سالکان، برای آزمایش صداقت سالک ونیز  وسیله تمرین صبوری و اثبات عشق براه  الهی خود، و برای تزکیه نفس در  تخلیه و تحلیه روان حیوانی  خویش،  که  عملا بوسیله مراتب مدبٌر الهی  انجام میگیرد. ولی جدیٌت سالک و هدایت  پیر  الهی بتنهاﺌی که از شرایط  لازم هستند،ولی  باز  کافی برای  نجات وپذیرش  الیهی نمیباشد. که رضایت الهی پس از پاکسازی  تا( حدٌ کفایت در شرط کافی)  از  نظر داوری  الهی میباشد. که  سالک  بشهود تجلٌی  برتری میرسد.  که  در  ولایت  محمدی بنور  قاﺌم و عرش رحمان میباشد. تا  مهدی موعود در ٥٥ قرن دیگر، آخرین کامل محمدی  بنام  مهدی  موعود، بجای  نور قاﺌم بنور ربٌ برتر  رحمان میرسد. وحتی با عرش ربٌ برتر از  رحمان بخلق باز  میگردد، ونوع فوق بشری  فرشته گونه را آغاز  مینماید. که  تنها ارواح  بشری شاهد  نور قاﺌم، متولدین نوع فوق بشریرا  مییابند. بلایای  طبیعی نیز  ضمن امتحانات  الهی  هستند، که  شامل سالکان نیز  میشود. داستان بلایای   ده گانه موسی برای  قوم  فرعون، و امثال آن عملا  در زندگی روانی هر سالک دست  میدهد. گرچه جریانات  تاریخی هم  بوده باشند، ولی  ربط  مستقیم بامور روانی سالکان  ندارد.

بندگی و عبودیٌت

وقتی  انسان که  همیشه در  بندگی که یک  طلسم  شخصی میباشد، که  در حیوانات و انسانهای  غیر سالک، این  بندگی نیست بلکه  احساس  آزادی  مینمایند. ولی  ندانسته  بندگی عقده های روانی نفس  امٌاره خود را دارند. که  دوچار خود بزرگ  بینی کاذب هستند. ولی سالک میخواهد خداوند را ملاقات کند. که آغاز بندگی  خدا بندگی  سالک با پیر  الهی  بمعرفی  خداوند میباشد. وچون  سالک بشهود برتر تا  شهود عرش رحمان رسید، بندگی  بمقام  الهی بالاتررا دارد. وخود  نیر این همانی مراتب الهی شهودی  خود را مییابد. پس  بنده واقعی  خدا انسان کامل  است . که  اورا  عبد الله  میخوانند. عبودبٌت و بندگی  همان (موبد) شدن فارسی دری  قریش زردشتی است، و  نتیجه  سلوک  الهی  میباشد. والاً سرکشان  خدا هستند که  سلوک  الهی  نمیکنند. که  جهنٌم های کارماﺌی را خواهند داشت. بندگی  خدا سنگین ترین بار انسان از امانت الهی است . که  صبوری در آن نیز با امتحانات پر  محنت الهی ادامه  دارد. که  درجه  صداقت بسته  بعشق  ورزی الهی  وتسلیم بخواست  خداوند و دستورات  پیر الهی بمعرفی  خداوند  میباشد. وظیفه  طبیعی روح  انسان وهر موجودی، مدام کسب  مراتب بالاتر الهی  است، و نه  بندگی  روان خود کنند. چه رسد  که  بندگی روان آلوده تر هر آخوند مذهبی قشری در هر  دینی غیر سلوکی باشد . و پیامبر آنان را آخوند پرست و ابلیس  پرست میخواند.  که  در لباس روحانیٌت  کاذب أهریمن و شیطان پرستی  میگوید. وتا  وقتی که  انسان بنجات سلوکی  نرسد، ندانسته بندگی و اسارت دیو نفس امٌاره و دیوسیاه  حقیرتر آخوند قشری را دارد. و بقول  مولا  علیٌ، خدایا من  نه برای طمع  ببهشت  تو، ونه از ترس جهنٌم، تورا  پرستش میکنم. بلکه  تو شایسته  پرستش هستی. چه خداوند الله و یا  آغاز از پیر  کامل، و یا آیات الهی و شه.دی  بعدی. انسان  بنده تن  وژنتیک روحی  نوع بشری خود  میباشد. که  باید  با  تخلیه  و تحلیه بتجلیه های  الهی برسد. تا  بطلسم برتر  نوع فوق بشری در جهان برود. گوﺌی زندانی  زیباتر ووسیع تر باشد، که  انسان  زندانی  تن و جامعه، و حتی دنیا وطبیعت ونوع بشری میباشد. روح  ما  در زندان تن  است ودر آن مدفون میباشد.حتی  روح  الهی شده پیر  الهی  در (قبر  تن) خود  مدفون وزندانی شده  است. ودیدار قبر  حسین که بهشت  ساز است،همین دیدار پیر حسینی در قبر تنش  میباشد. ونه  در  کربلا .که همه جا کربلا، وهمه روز عاشورای مرگ قبل از مرگ سالکان است.

بند  هیولا

هیولا همان  ماده أتمی در  اصطلاح فلسفه های قدیم  یونانی ویا اکنون در علوم فیزیکی است.  که آتم ها بهم  متٌصل در  مولکول  و اورگان ها هستند.  چون تن  گیاه  وحیوان و انسان میباشد. ( بند) زندانی     است که طلسم نوع بشری میگوﺌیم، که  امکان  فرار  از  خودمان را نداریم. روح ما در زندان تن  است، حتی  اگر تن وذهن هوسباز، وخود سری جاهلانه  نشان آزادی انسان  نیست. بلکه  کارماسازی و جهنٌم  پروی او میباشد. أتم ها و حتی انواع موجودات  بسیار زیاد قبل أتمی، در انواع  أثیری و قبل أثیری، از أزل آغاز موجودیٌت هر  انسانی بوده  است. که  ژنتیک روحی ما  پس  از تکاملات قبلی، دارای  کرامات و  قدرتهای داده شده  الهی و نیروهای  حیاتی وزندگی بخش ائ شده است. که  اجسام وتن  دارای  روح موجودات  کوچکتر را  در  خود طلسم  میکند. که  رشد  جسمی  انسان  را  در رحم  مادر  و زندگی  در جهان را میسٌر می نماید.  تا شاید کرامات بالفعل نوعی  خود را مصرف تحقٌق  و بالفعل کردن کرامات  بالقوٌه خود  مینماید، که  مورد  نیاز تولد  نوع  فوق  بشری بعدی  در  جهان  است. و تا خداوند الله  بی  نهایت تولدات در انواع فوق  بشری جدید، مدام در  طلسم و اسارت و بند و زندان هیولای  مادی است. که در ژنتیک  روحی ادامه زندگی   میدهد. که  أصل وجود واقعی انسان، همین وضع ژنتیک روحی  کنونی او  میباشد. و چون  انسان سالک بروح  القدس رسید، ماهیٌت ژنتیک روحی فوق  بشری را  یافته است. تا در بند و طلسم هیولای ماده  تن نوع  فوق بشری،و برای  تسلیم  بولایت هفتم و برتر  مهدی موعود  محمد چگونه بخواهد  خود را از  طلسم آن نوع  نجات  بدهد،  که  بطلسم  الهی  تر و زندان طلاﺌی تر و بالاتر برود. که هر بار هزاران  برابر عقل و اراده و آزادگی نسبت  بنوع بشری دارد.

بنی لخم

سالکان وکاملان عرب  در  ولایت چهارم  زردشت، چون  قوم  قریش سالک، که  در  حیره و  شفاته  کنونی در صحرای غرب  مرز ایران در بین  النهرین  داشتند. که  باز  اکثر اینان قشری غیر  سالک  بودند. و حکومت آنان در  حیره، تحت سلطه پادشاهان هخامنشی بود. تا وقتی  که اعراب  ایران ساسانی را  فتح  کردند.  اعراب شمال صحرای  سوریه امروزی نیز  حکومت  عربی و رومی دیگری داشتند، که  زیر  سلطه امپراتوران رومی بودند، که  (غساسنه)  نامیده  میشدند. و (بنی  لخم) در  حیره وکوفه کنونی بودند.  نزدیک   تیسفون، قصر خورنق، که  تاکنون  عظیم و برپا  است. که  گفته میشود برای   بهرام  گور ساخته  شد. ولی  خود پادگانی نظامی  بود. که  اکنون  خورنق میگویند .چون مرکزی سلوکی زردشتی یا قشری زردشتی بود . در واقع  خورنق  همان خورٌه کوچک یا  قرٌه  شهودی سالکان ولایت  زرشت بوده  وهست .که  برای  آنان  (کیان  خورٌه) بود.  ولی مسیح  ومحمد قرٌه ٌهای  برتری  را  کشف  وشهود سلوکی  نمودند. قرآن یعنی  (دو قرٌه) و غرٌه و خورٌه،  قاﺌم و عرش رحمان  که  محمد نخستین بار  کشف  وشهود سلوکی   کرد. مراکز  عبادی کوفه در  مسجد کوفه و سهله و بسیاری نقاط  دیگر، اطراف ( بابل) و حلٌه  کنونی  وجود داشت . و مولا علیٌ برای  جنگ دفاعی با  معاویه در شام،  که  خلافت وحکومت دیگری  از  نوع  رومی  ادعا نمود، و  کوفه  وحکومت علیٌ را  نوع  ایرانی  میگفتند.و مرکزیٌت  کوفه بعدها در سلوک  ادامه  یافت. که  سالکان در شهود  مرتضوی ولایت محمدی در  کوفه، که  بمعنی شرط   کافی در سلوک  الهی  ولایت  محمد است میرسیدند. که  احتمالا بشهود  پنجم مصطفوی وقاﺌم برسند. که  برخی  مستعدان بمشیٌت  و بدای  ویژه الهی، هم  اکنون بنجات وبا  مرگ  قبل از  مرگ میرسند. که  برخی  از آنها از  خواب  مرگ  بیدار گشته، تولد  دوم  الهی با  شهود  عرش رحمان، محمدی زنده  برای  چند  سالک  خود  میگردند.

بواده و باده

اصطلاح عرفای  ایرانی باده  می، و داده های الهامی  الهی بمراتب اولیای الهی زنده   میباشد. که  شاهدان تجلٌیات  بالاتر داده های الهی  بالاتر دارند. که بصورت الهامات ووحی رسیده  ناگهانی بدل انسان کامل میرسد . چه  در شهود رؤیاﺌی، و چه  در تفکٌر و تعمٌق با  عملیات عقلی، که  کاملان الهی آمادگی برای  دریافت جدید وبرتر الهامی  از  خداوند و شهود آخر  خود دارند. که  بدیهی با  (بداهت الشییء) میگویند. که  نیاز بمقدمات  فکری ندارد. که  اولیای  الهی تنها دریافت الهی  بالاترین خود  را دارند.ولی  دیگران  آنرا  نتیجه  تفکٌر ولیٌ الهی  میدانند.  عرفا  آنرا (قوٌت  وقت ) میگویند. که درجه وحال  الهی و درجه  تجرید از  تن و از  ذهن واز سوابق  ذهنی خود میگردد. که  مراتب الهامات  برتر را دارند. که  اولیای  الهی زنده که  مراتب  شهودی  یکسان را دارند، ولی  بسیار تفاوت در داده های  الهی و باده های الهی را  دارند. که ( بوادی) اصطلاحی معمول دیگران میباشد.

بطر  الحقٌ

تکبٌر و خود بزرگ  بینی، تنها  شایسته خداوند در  کمال مطلق  است. ونیز  شایسته اولیای الهی  زنده برای  چند سالک  خود بزرگی الهی و مشهود  و بحقٌ خود را  دارند که ( بطر  الحقٌ) میباشد. و الاٌدیگران متکبٌر بخصوص  آخوندهای قشری،  که  خود را عالم  الهی و آیت الله میدانند، جز خود بزرگ پنداری و تکبٌر  ناحقٌ نیستند،  که  (مستکبر) هستند. حقیری  که  خودرا بزرگتر  میداند. وپادشاهان و فرماندهان   در حدٌ خود بزرگی  وتکبٌرنسبی و نسبتا بحقٌ خود را دارند.

بخور

بخارات و دود و دم معطٌر چوب یا هر سوختنی  معطٌر میباشد. که  در  معابد مدام  هست. که  زاﺌرین با خود میآورند. که  محیط معبد بوی  خاص خود را پیدا میکند. و بوی  تن سالکان و زاﺌرین در آن  نا  محسوس میشود. کندر وصمغ بیشتر  معمول  است، و اسپند برای  تلطیف محیط  معبد و اجتماع زاﺌران اولیای   الهی باز  کمک  در  کسب احوال غیر عادی سالکان و در انسان  مینماید.

بودا

پیامبر  اولی  العزم سوم ولایت  ششکانه نوع  بشری، که  صحبت  از  بودای  نخستین وکاشف نور  شهودی زنانه سوم فاطمی  شیوا بود. که  مادر هستی  نوع  بشری، ومادر  الهی همه  ولایتهای  سلوکی میباشد.  که میترا  قبل از  بودا بعرش شیوا رسیده  بود. ولی  بودا بنور  شیوا رسید. که شهود  صورت  بدون  تن  زنانه است. که  سالکان همه  ولایتهای  بعدی  نیز بشهود  سوم فاطمی  شیوا میرسند. که نام او  در  ولایت  زردشت دغدو، ویا  در  ولایت  مسیح نام مریم، و درولایت  محمد  نام  فاطمی است.  تا  در  نوع  فوق بشری سالکان  با  ولایت  مهدوی ٥٥ قرن  ببعد، و  برای  نوع  فوق بشری  فرشته  گونه نام  زینب کبرا، بگفته   ولایت  محمدی خواهد  بود. و هر  سالک پس  از  شهود سوم  فاطمی  خود، بشهودهای  مرتضوی  ومصطفوی میرسد، تا  بنور  قاﺌم  نیز  برسد.  بودا یعنی  بیدار شده از  مرگ  قبل از  مرگ سلوکی  خود  میباشد، که نیروانا ونور  الهی  یافته میباشد.  و  پیامبری  چند  سالک خود می نموده  ومینمایند. پس  همچنان ولایت  بودا و هر ولایتی، همچنان بتربیت  الهی  نسلهای بالا آمده   بنوع بشری وتا  أبد  بکار  خود ادامه  میدهند. حتی  وقتی  انواع   فوق بشری  در  جهان فراوان  پیدا  شوند. دین  خدا  یکی  بیشتر  نیست، که  مدرسه  ومکتبی عملی اصلاح روان که شش کلاسه  میباشد. ویک  روح بشری باید  از همه  این  کلاسها بحدٌ کمال  وپیامبری  برسند، تا  با  نورقاﺌم بولایت  محمدی،   بولایت  هفتم  مهدی موعود  محمد  و زردشت، در  نوع  فوق بشری  فرشته گونه نیز  برسند، که  باید  برستد.  و روح  هر أتم  نیز  خواهد  رسید. اولی  العزمهای  ششگانه آدم ومیترا وبودا و زردشت  ومسیح  ومحمد پیامبرانی  هستند، که  نور  تجلٌی شهودی برتر  وتازه ای را  کشف  و  شهود کرده  اند. و  سالکان  ولایتهای  آنان نیز بهمین مراتب  شهودی اولی  العزم  خود باید  برسند. و شهودهای  مقدماتی  ولایتهای  پیشین خود را  باید  با  وضع وکمال الهی  بیشتری   تجدید  نمایند، که  بشهود آخرئ تازه   میسٌر  خود  برسند. سالکان همه  ولایتها  که  نتوانند  بشهود اولی  العزم  خود  برسند>  ولی  زندگی  سلوکی را ادامه  بدهند، در  تولد  بعدی دنبال خواهند  کرد. که  همیشه  هر  روح  انسانی   تنها  با شهود  نهاﺌی  ولایت و اولی العزم  خود، بنوع  ویا فصل  نوع بشری  بهتری  خواهند  رسید. شاهدان نور  قاﺌم ناجیان  از  نوع بشری  هستند. بودا  یعنی روشن  شهودی با نور  تجلٌی الهی   فاطمی  شیوا، و آگاه از  عوالم  سوم ملکوتی الهی، و نیروانا ونورانی و ببهاء الهی  خود رسیده اند. وظیفه   الهی   خود را  نموده  اند  . وهنوز مراتب الهی  بالاتر،  و تجلٌیات الهی  بالاتر فراوان  و بی  نهایت  در  پیش روی  هر روح  هست. که  بفرض  محال پس از بی  نهایت انواع  فوق بشری، وولایتهای برتر و ارباب نوع  بالاتر بربٌ  الأرباب الله  أهورمزدا خواهند  رسید.  در  ولایت دوم  نوح یا  میترا، دو  فرشته  زنانه بنام  (مهربان) مشعل نورانی  بدست هستند، که  تکیه  بستون  داده،  که سالکان  در عصر ولایت سلوکی  میترا، بشهود  دوم حسنی  بتسمیه محمدی  رسیده و میرسند، و با  شهود سوم عرش   فاطمی  شیوا  بخلق  باز  میگردند. که در  ولایت بودا  شهود  فاطمی نقش تربیتی  روح سالکان  را بعهده  دارد. که  مدام  میمیراند ومیزایاند. و در  تمام  ولایتهای الهی  بعدی نیز ، نقش مستقیم  تربیت لازم روح   برای  رسیدن بمقام الهی بالاتر و عظیم تر  مرتضوی  را دارد. دو  فرشته  مهربان  میتراﺌی یکی   شهود  شیوای  فاطمی،  و  دیکری   در  نوع  فوق  بشری  بنام  زینب  کبرا است. که  این  نویسنده  بدیدار  هر  دو  رسیده ام، و آرزوی کمال  بیشتری  که  از  دست   مادر  فاطمی  خود،  در  شهود  بار دوم و در قوس نزول  دیدم، مادر زینب از  همان  طبقه  که بالاتر از  طبقه  جایگاه  فاطمی  بود، بمن  اشاره  مادرانه  کرد. که  تکامل  بیشتر  با من  است.  که  در  نوع فوق بشری وبا ولایت  مهدوی،و در صورت توفیق سلوکی، بدان  خواهم  رسید. شهودهای  حسینی  پیر  کامل آدم، و شهود  حسنی  میتر،ا  که  امام  زمان سالک  است،  تنها  در  شهود  دوم هر سالک  دیده  میشود. و همه فرزندان  الهی  مادر  فاطمی  میباشند. و داشتن  شهود و  بتربیت  روحی  فاطمی،  بشهود  سوم  فاطمی در هر ولایتی  میتوان  رسید. که  در  ولایت زردشت شهود  فاطمی  دغدو، روح  سالک  را  بنور  مرتضوی  چهارم  میرساند. گوﺌی  ما  از  خانواده الهی  محمد نام  میبریم. ودر  ولایت  مسیح  نیزکه  پس  از  تجدید  شهودهای  بهتر از قبل حسینی  وحسنی  وفاطمی  وصورت مرتضوی برای  سالکان ولایت  محمدی ، نجات از  نوع بشری   پس  از  مرگ  طبیعی  هست. والاٌ سالکان با ولیٌ محمدی و شایسته از نظر  الهی بشهود  پنجم  صورت مصطفوی  میرسند. تا  هم  اکنون  با  مرگ  قبل  از مرگ  بنور  قاﺌم  برسند. گرچه  تولد  دوم  پیامبرگونه  نداشته  باشند. که با  شهود  عرش  رحمان  و بدای   ویژه  الهی، پیامبرگونه  ومحمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود  بخلق  باز  میگردند. ودر  مرگ  طبیعی  خود هفت هزار سال  بعد،  بنوع  فوق بشری و بهشت  برتر  الهی  وهزاران  برابر عقل  انسانی  بجهان  متولد  میشوند.  چه  در  کره  زمین  یا  کرات  دیگر. در  شعار سمبولیک میترا، گاو  کشتن انسان  کامل، و عقربی که  بر بیضه گاو نیش میزند، سمبول  قتل  شهوت  در سالک، و کلاغی که خبر جریان نجات سالک را  بپیر  الهی  میرساند. و دو فرشته  مهربان مشعل  نور  بدست، سمبول  کمالات عقلی  والهی بالا تر است. زینب   دختر جسمانی  فاطمه،  که ( فطم ) و نهایت   دوره  سلوک وافطار (صوم) و اوم  خود را  داشته است. در  احوال  شهودی زینب  باز   نواده   الهی شیوا  و دغدو و مریم  مقدس و فاطمه  فطم  سلوک  کرده  میباشد. ومادران  برتر  الهی انواع  فوق بشری بسیارند، که  هیچ  شباهتی  با  تصوٌرات  قابل فهم  انسانی  ما ندارند. که  مجموعه های  مادران  الهی در  نوع  میمونی  چه  رسد حقیر تر  فهم آن را  ندارند.  اسامی مراتب  شهودی  در هر  ولایت، ودر هر قومی  تاریخی بیک  نحو دیگری  است. که  همان  مقام  الهی در  ولایتهای  بعدی  است. مانند  شیوا و  دغدو. ولی  باز بسیار  تفاوتهای  تکاملی  وعقلی   دارند.  اشراق  نور  شیوا برای  بودای   نخستین، وهر  کامل  بودا  شده  بعدی،  که  امروز بیدار  شده  از  خواب  مرگ  قبل  از  مرگ  خود میباشد. و همچنان سالکان  آنها در  دیانتهای  هندو وخاور دور جاری  است. که زمانهای  دور چند  هزار  ساله  آینده را دنبال میکنند.  و  تقویم  یهودیان زردشتی ،از بیش از  پنج  هزار سال  ئلایت زردشت را  نشان  میدهد. که عملا  تولد دوم  زردشت  بوده  است. و آدم  بگفته محمد، هفت  هزار سال  پیش  از  محمد، که  خود را ولایت  وسط  نوع بشری  میداند، و هفت  هزار سال بعد  از  محمد، که  نوبت  تولد  الهی مهدی خواهد  بود . گرچه  تولد  زردشت که  نوروز او  بود، دقیقا  معلوم  نیست. ولی  تولد  دوم  مسیح دوهزار  وأندی  سال معلوم  است. که ٦٦٦ سال بعد تولد  دوم  محمد بوده است.  که  اینک چهارده  قرن  گذشته  است. تا ٥٥ قرن  دیگر  تولد  مهدی،  و چهار صد  هزار سال بعد  از  تولد  مهدی  موعود که  آغازگر  نوع  فوق بشری خواهد بود ،باز  مهدی  بالاتری بجهان متولد  میشود. چه  در  کره  زمین  یا  کرات  دیگر، تا  نوع  بالاتر  از  نوع  فوق بشری  آغاز  نماید. که  میلیونها  برابر عقل بشری  دارند. که  باید شباهتی  از آنها با آنچه  میبینیم ومیدانیم نخواهند  داشت .  تصوٌر  تولد   مسیح  از مریم  در اصطبلی، وحضور  چند  پادشاه  ایرانی، که   مسیحیان  قشری میگویند، نا درست  است.   مریم  یعنی  مقدس که یحیی معمدانی هم  مادر  وهم پدر  الهی  مسیح بوده، که  در سی  سالگی  تولد  دوم  الهی  خود را  یافته است. و اصطیل  سمبول  هر  مکان  حقیر وساده  عزلتگاه هر  سالک  میباشد. و پادشاهان  ایرانی مذکور  کاملان  الهی  زنده  زردشتی  بودند.  که  از  ستاره شهودی خود  دستور  مراجعه  بمسیح را داشتند که تسلیم  او  شوند. تا بشهود  برتر  نور  مصطفوی   مسیح  نیز  برسند. و با  تولد دوم والهی محمد در سن  چهل  سالگی  خود،   کشف و  شهود  نور  قاﺌم را  کرد. آنگاه  پادشاهان  الهی زنده   ولایت  مسیح، بعنوان  سالک محمدی بوی  مراحعه  کردند.  مانند سلمان  فارسی.  و  در آینده های  فوق  بشری،   پادشاهان  الهی   محمدی بولایت مهدوی  مراجعه  خواهند  کرد، که   پیمان و عهد  الست  خود را لبٌیک  بگویند.  و  روح  محمد  وعلیٌ  و هر  کامل  محمدی که پادشاهان الهی  محمدی میباشند،   تنها  متولدین  نوع  فوق  بشری خواهند  بود، و با  مهدی  نیر  بنور رحمان  میرسند . تا باز  در انواع  بالاتر تسلیم مهدی های  برتر  انواع  بالاتر از  نوع فوق بشری  بروند.

بوارق

جمع برق و ( لوایح) جمع  الاحه ها  که دیدارهای  شهودی  سالکان است . اولیای  الهی  تازنده باشند، و سالکان در سلوک خود  تخلیه  وتحلیه و تجلیه  بیشتر، نهایت  در عرش  رحمان، مراتب  انوار  شهودی  وروانی خودرا، چون  برق آسمان أبری لحطه ای نور  شهودی  د ارند.و  برق الهی در خاطر شاهد آن حفظ  میشود. زیرا همیشه  بیاد  وحضور  ذهنی هر بار  برق ها وشهودهای  خودرا دارد. که  باید با تکرار  حضور  ذهنی،  آنها را تثبیت  نمایند. که  فراموش  نشوند .و  با تکرار  حضور  ذهنی  آنها  شاهدان بهره های  جنبی و الهامی  الهی  بیشتر  دارند.  لوایح که  مجموعه  الاحه  و دیدن لحظه ای  بچشم دل و از دور و  سمبولیک  میباشد، همان شهودهای الهی  و همراه آن  الهامات لدنٌی بدل و فکر   اولیای  الهی میباشد. که  بدون مقدمات قبلی و فکری کسب میشوند. گوﺌی خود  فکر کرده  اند. و در واقع ساکن  و آرام می شوند، که منتطر  دریافت از  قاﺌم  شهود  نهاﺌی  خود  میباشند. واردات  قلبی  همین  الهامات لدنٌی و  برق  آسا میباشد. که  لایح  و پیدا از  دور  و سمبولیک میباشد. که  معمولا  اولیای  الهی پس از تجرید ودور  شدن از  امور مادی  ومعقولات بداﺌی خود بدان میرسند. ولی چون بخواهند  ثبت روی  کاغذ نمایند یا  بسالکان خود  منتقل  نمایند، تنزیل  منطقی و قابل فهم بشری میکنند.  واز حکمتها ومعقولات  مادی و علمی خود  برای  فهماندن و قانع نمودن دیگران استفاده  میکنند. آنچه را که  قبلا کنار  گذاشته بودند در  تنزیل منطقی باز بیاد آورده  ومصرف در استدلالات  خود  مینمایند.  که  فهم انسانها بدون  امکان  تصوُر و محسوس وملموس پوزیتویست بودن برایشان  ممکن  نیست.

بوسه

 در  رؤیا های  سالکان بخصوص  بوسه مادر فاطمی در  شهود  سوم  سالک درستکار، که  شهود  مراتب  شهودی  حسینی پیر  و شهود  حسنی امام زمان و عصر  سالک، که  زنده ولی  در  دیدار  شهود  دوم داشته  باشند، مورد  ستایش و بوسه  مادر  الهی خود را دارد. که  برای  این نویسنده زنده تر از بوسه ای مادی  بوده است. که  تفسیر  این  بوسه   پذیرش مقام  الهی   فاطمی است،  که  خود مژده ای   برای  شهود  بعدی  چهارم  مرتضوی، و رضایت  الهی از روح   نجات که با مرگ  طبیعی  از  نوع  بشری دارند.  واگر استعداد بیشتری بود، شهود  مرتضوی در  حجاب   نور خواهد  بود. که  بشهود پنجم  مصطفوی روح  محمد میتوان  رسید. که  تربیت  بیشتر  مصطفوی و تمرینات  مرگ  قبل  از  مرگ مینماید. ودر  تجربه  این نویسنده  هفت  بار، و حتی  یک  بار،  دوبار  دستور  مرگ  ارادی داشتم، و خوشبختانه   سریعا  انجام میدادم.  که  احوالی  چون  برق  گرفتگی در  خاطر  دارم.  بوسه انسانها بیک  دیگر نیز علامت  محبٌت، ولی  دوام  أبدی در أثر این  بوسه ها چون  بوسه مادر  الهی  نیست. و  شهود  وبوسه  فاطمی مادر  الهی  روح انسان  سالک، در  ادیان  سلوکی  دیگر نیز  هست.  شیوا یا  دغدو ویا مریم، تا  در آینده های  نوع  فوق  بشری بوسه  مادر  زینب  کبرا چه  گونه لذیذ، و همراه  کرامات عقلی  واحوالی والهی باشد.  و بالأخره  در ولایت  محمدی شهود  سوم  فاطمی، چنان واضح تر و انسانی تر  در تشبیه و تمثیل  سمبولیک میباشد. و شهود مادر  الهی،  تنها  در قرص صورت و بدون تن و حتی بدون پوست  وگوش است. که تنها لبان زنده  وچشمان  گیرا  ونافذ، و طرٌه گیسوان آویزان سمت راست  صورت خود دیده  این نویسنده  است. که  هر انسانی  را  عاشق میکند. و من خواستم در رؤیای بار وال در قوس  صعود،   قدمی  بجلو  بردارم که  نتوانستم. ولی  این  صورت  مادر  الهی،  خود از  چند  متری در  فضا پاﺌین  آمد، که  مرا  بوسید وزمانی هم  نسبتا  طولانی در  زنده  بودن  لبان فکر  میکردم.

بون و  فاصله

بینونت فاصله مانند بون و کینونت  است. و در  علم  توحید یعنی  سلوک الهی،  فاصله بین  انسان ومراتب الهی  بالاتر  است. ولی قابل بیناﺌی  بچشم تن و بچشم  دل میباشد. که  سالکان آغاز  ار  صورت پیر  الهی بمعرفی  خداوند، در  حضور  ذهنی داﺌم خود، که  همان ( وضو یا  وی سو) ونور  وسمت و سو و قبله ونور و سوی  الهی  سالک  است،  فاصله  أندک میشود. که  چون بتجلٌیات   بالاتر رسیده شد، فاصله در  همان جهان روانی انسان کمتر  میشود. که  بینا یچشم و بینش بچشم عقلی میباشد.  کینونت  را همه انسانها  دارند. ولی  کینونتی الهی نیست. و بینونت  و فاصله زیاد، که  حتی قابل بیناﺌی  بچشم دل و بینش  بچشم  عقل نمیباشد. که پاکسازی روان در  تخلیه و  تحلیه روان با  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، امکان  بیناﺌی  آن هست. که  خداوند در  أصل و حقیقت جدا  از  موجودات خود  نیست. که  نطفه أزلی روح هر  موجودی، شبنمی از  اقیانوس الهی  الله روح  الأرواح میباشد.  که  عاقبت همه  این  ارواح کامل  شده و همه  انواع  فوق  بشری،  بصورت  قطراتی در  دریای  الهی خواهند  رفت. که  هستند ولی  قطرهای  مستقل  نمیباشند. تا  دوباره بصورت  قطره  ولی با ماهیٌت  دیگری در  نوع  بالاتر، از  دریای وحدت وجود الهی  صادر  گردد.  اگر تولد جهانی در مقام بالاتر پیدا  کند.  که  کاملان ولایت  محمدی هفت هزار سال بعد در ولایت  مهدی، که  ٥٥ قرن  دیگر در  جهان  مبعوث میگردد  متولد  میشوند، که خود را بنور رحمان برسانند، وفاصله صفتی وکیفی ومقامی با خداوند کمتر  میگردد.

بهار

عرفا  بهار  حقیقی انسان را در شهود برتر الهی  خود میدانند. که  گوﺌی  انسان همیشه  در  خزان زندگی  عملا چون مرده  دارد، که  در بهار  شکوفه جوانی مینماید.  که  احوال  ومعقولات و رفتار و اخلاقهای الهی  تر پیدا  میکند.  حیوانی  که  بدرجه الوهیٌت رسیده  است. چه  بهتر که  بعرش رحمان  رسیده  باشد. تا  در تولدات فوق بشری هفت  هزار سال  بعد، بهارهای دیگری  در  پیش دارد. وجهانی که  با بهار زندگی برتری میرسد.  انسان  (عالم اصغر) است،  که با  شهود  برتر  الهی، بهار  زندگی  حقیقی تر  دارد. گرچه بحقیقت  مطلق نرسیده که بنور خداوند الله  در  مطلق  أبدیٌت میرسد. نوروز جشن آغاز  بهار روح  انسان سالک  است. و شاید همه اولیای  الهی در نوروز  سمبولیکی بجهان بهاری تازه  میرسند. که  در  تجربه  این نویسنده، روزی که  تولد   دوم الهی  خود را  یافتم.  با روح الهی  برتر و نام  جدیدی از  خداوند رسیدم. و جالب  اینکه دقیقا  دو ماه قبل  از تولد  نخستین حیوانی  من در طفولیٌت بود. سالک صادق هر روز  نوروزی خجسته  دارد، که هر روز تولد تازه ای  الهی است .عید  میلاد  مسیح و یا نیمه  شعبان پیامبر، برای  هر کامل محمدی  هست. و اولیای  الهی هر لحظه در  احوال وجد ویافت الهامات و بی  خودی خود، بهار  جدیدی دارد. و حتی با هر  نفسی  تولد دوم  الهی  دارد. که شایسته شکر الهی  است. که  سعدی برای ورود نفس و یا  بازدم وخروج نفس، این  اهمیٌت تولد و از نو زاﺌیده شدن  را زیبا  بیان  میکند .

به آفرید

انسان  کامل در (به دینی) یا  سلوک  الهی، و در  هریک از ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب و سلوک قوم  بشری، چون  بکمال الهی میسٌر خود رسید  و آفریده، و تولد  دوم الهی  خود را پس  از  مرگ قبل  از  مرگ یافت،  با فرٌ و فروهر الهی  وتاج شاهی  الهی برای  چند سالک خود  پیامبرگونه  بخلق   باز  میگردد.  کاملان  زردشتی با  نور  مرتضوی چهارم، و کاملان  مسیحی با  شهود پنجم بنور  الهی  مصطفوی و عرش  گبریال جبرﺌیل  قاﺌم میرسند،  و کاملان  محمدی با  شهود ششم  نور قاﺌم و عرش  رحمان بخلق باز  میگردند. که (آدینه  و أدینه) یا پایان دین ورزی ووظایف عبادی  بیشتر ندارند. چون روز  جمعه و جمع شدن، وجم گردیدن الهی  خود را، چون  زردشت ومسیح  ومحمد زنده ای برای  چند سالک  خود خواهند بود وتا زنده  باشند. که  کلام الهی دارند  و قرآن  ناطق سالکان خود  خواهند بود. در  ولایت  زردشت در سال ١٣١ هجری در نیشابور، برای  سالکان ولایت  زردشت بخلق  بازگشت. و چون اعلام کمال  الهی و نبوٌت زردشتی  خود را  نمود، که  تقیٌه  واحتیاط را  رعایت  نکرد، آخوندهای  مسلمان  قشری اورا تکفیر و  کشتند.  تصوٌر  اینکه پس  از  دین  محمد، دیگر  ادیان قبلی مقام خاص  الهی  خود را ندارند. در حالیکه پیامبر  همیشه  سفارش أهل  کتاب میکند،که  سالکان  ولایتهای الهی  قبل  از  محمد هستند، و نباید آنان را غیر  سالک  دانست چون أهل کتاب هستند.چه  رسد  که  آنان را تکفیر  وکشتار  کنند. ولی  باز  مرگ (به آفرید)  کامل الهی  مذکور در نیشابور، نهضت  زردشتی جدیدی در  ایران ایجاد  کرد. که یک نوع تجدید  حیات سیاسی جامعه ایرانی و سلوکی  زردشتی  بود. به  آفرید ضدٌ  اسلام  نبود.  و اگر  چنین تصوری  داشت، مرگش  نیز شایسته  او  بود. که در  هر زمان تمام  ادیان سلوکی  ولایتهای ششگانه  سلوکی و در  هر جای  دنیا، برای  انسانهای در  فصل نوع  بشری و عقل  مناسب فصل  بشری  برتر، در ولایتهای خویش  بتجلٌیات  الهی میرسند. که  در  تولدات  بهتر  بشری با  ولایتهای بعدی ادامه سلوک  وشهود، تا شهود  نهاﺌی  میسٌر خود، و عهد  الست جدیدی با  نور شهودی خود با خداوند پیمان  داشته  باشند. که  در تجسٌم انسانی مقام  شهودی خود در  جهان، باز تسلیم الهی   گردند. که خداوند اولیای برتر وهر مستعد سلوک  را، در  هر  مرحله شهودی، ولیٌ  الهی  زنده او را بوی   معرفی میکند. که  روح  سلمان فارسی، فیروز فریافته، بدستور مراتب  شهودی خود،  بیک  ولیٌ الهی برتر مسیحی مأمور  شد. وچون  بکمال  شهودی ولایت مسیح  نیز  رسید، و همان  زمان نیز  محمد کشف  شهود  نور  قاﺌم  را  نمود، باز  بدستور  مدبٌر  الهی  خود  در رؤیا، سلمان  مأمور رفتن بمکٌه شد، و با  محمد بنور شهودی  قاﺌم رسید.  وهرکس خودسرانه بولایت پاﺌین تر  ز شهود آخر خود  مراجعه کند،  آنگاه  مرتد و عقب روی تکاملی خواهد داشت.  زیرا  بمیل  خود پیری  وطریقتی چون  مذاهب  قشری انتخاب  کرده است. که  همیشه  باید  از خداوند  خواست  پیر  الهی  مناسب  استعداها وولایتهای قبلی  سالک  بوی  معرفی نماید.

بهاﺌم

حیوانات بهم  و نافهم  و انسانهای کم  فهم، که  حدٌ  أقل درک اهمیٌت سلوک  الهی و خطرات کارماهای جهنٌمی را  ندارند. چه  رسد بشهود  برتر و ارزش بهشتهای بهتر  شدن روح  خود را در  تجلٌیات الهی بفهمند. غیر  سالکان (بی دین) و بدتر  از (بد دینان) قشری مذهبی همه  ادیان غیر  سلوکی که  گرفتار مادیٌات و شهوات وهوسهای عقده  های روان  خود هستند،  محروم از  پیشرفت عقلی که حتی  روز  بروز کم  عقل  تر میگردند.  که  جهنٌم اول  آنان، و از  هم  اکنون میگردند. و سالکان  (به دین)  گاهی مقنصد و با  قصد ومقاصد دنیوی، وحتی  طمع بداده های بشری  ومادی خداوند، سلوک  الهی  أندکی  دارند، که از دریافت الهی  آینده محروم  هستند. که  حتی دوچار قهقرا و از  هم اکنون میشوند. که  عاقبت ترک  سلوک و صلات وارتباط خواهند  نمود. ولی  منافقان  قشری که  گهکاه خود را  مسلمان دوآتشه ومؤمن افراطی  تصوٌر  میکنند، و نزد  اولیای الهی  نیز  رفت وآمد  مینمایند،   در  واقع جاسوسی    آخوندهای قشری خود را مینمایند.  و خود را نزد آنها محبوب  میکنند، و مردم را  نیز فریب داده اند. والاٌ سالکان صادق  وعاشق و صبور  بقول  پیامبر، چنان از  پل صراط  دوره  سلوک سیر و  سفر الی  الله دارند. که  حتی پایشان بقول  پیامبر بکف صراط نمی خورد.  گوﺌی پرواز کنان میروند. و در  آینده های   بهتر بشری  یا فوق  بشری تازیانه زنان حیوانات و بهاﺌم مسخ  شده  از  نوع بشری امروز خواهند بود .

بهتان  

تهمت زدن اعمال زشت بدیگران، که چنان اعمالی نکرده اند. واگر  کرده باشند آنان را رسوا نموده اند. که بهتان نیست. و سالکان  هر خطای دیگران را نسبت  بخود نادیده میگیرند. و هر آزاری نسبت  بخود را عفو  مینمایند. وار خداوند نیز  درخواست هدایت آنان را  مینمایند.  بهتان  یکی از  لشکریان شر،ٌ در  لیست صفات  منفی سالکان است  که باید پاک شود. و لشکریان صفات خیردر  مقابل صفات شر،ٌ در حدیث جالب امام صادق، که  مورد  تفسیر ما نیز هست .که  ٩ هزار  حدیث پیامبر و امامان واولیا را بنقل از  پیامبر نفسیر وترجمه کرده ایم .

بهلول

دارای معانی  مختلف در افراد نا آگاه از  امور  الهی وروحی  میباشد. برخی  از سالکان در  جهان عمیق روان  خود، بدون اینکه  تجربه وکسب  صفات برتر را  پیدا  کنند، بمراتب  از تجلٌیات الهی میرسند. که  حتی  با  مرگ قبل  ار مرگ تولد  دوم الهی خود را دارند. ولی دارای  مآموریٌت الهی و  بعثت  ورسالت پیامبرگونه نمیباشند . زیرا بار  حکمتهای الهی را ندارند. پس  آنان از  نظر دیگران چون دیوانگان، رفتارهای غیرعادی دیگرغیر سالکان، ویا  رفتار کاملان را میکنند،  باز بهلول  خوانده  میشوند. که  احوالی الهی  دارند ولی رسالت  الهی  ندارند. که بعثت  ورسالت،  دو شرط   عمده  دارد. کسب  تولد  دوم پس  از  مرگ  قبل  از مرگ، و دیگری مأموریتی  الهی برای  دوره بازگشت  بخلق. زیرا دانستن مسؤلیٌت است. پس  کاملان  الهی مسؤلیٌت  الهی  ندارند. که  چند سالک خود را  بهر  نحوی که بتوانند، با  کمک مراتب  الهی انجام  بدهند. که  بهلول  ها  چنین مأموریٌت و حکمت های  فوق  بشری را  ندارند. و حتی حکمتهای بشری  خود را  در تخلیه  بصفات بشری از  دست  داده اند . ودر  تاریخ  عارفان وتصوٌف همه ولایتهای  ششگانه، گهگاه  از  این  بهلول ها پیدا میشوند. که  حتی قشریان  مذهبی  قاتلان أنبیا و اولیا، بخاطر  حرکات دیوانه وار بهلول که مقامات الهی  دارند، ولی جنون  رفتاری و پریشانی گفتاری، آنها را بعنوان بیمار  دیوانه  معاف از مقررات شرعی باطل خودشان مینمایند. که  خود وسیله حفظ  جان  بهلول است.  وحکمت تولد  دوم  بهلولانه آنها را در نظام  تربیت دینی، و آینده های  روحی  هر  فرد رسیده اند، که  مفهوم ما نمیتواند باشند. سالکان  واصل بنور  قاﺌم  در  ولایت  ششم محمدی با  مرگ قبل از  مرگ، با  تخلیه  در  حدٌ  کفایت  برای  شهود، همچنان  بحدٌ کفایت برای  مآموریٌت  الهی  نرسیده، که وظیفه  پیامبری چند سالک  دیگر را  داشته باشد. گرچه وی با  مرک  قبل از مرگ باید  بکلٌی  مرده  باشد. ولی  امکانات بیشتر الهی او، تولد  دوم  الهی را بوی  داده، که  کافی  برای   مأموریٌت  الهی  نیست. وکاملان  الهی  نیز بخاطر  همین بقایای معایب   تزکیه  نشده روان،   مأموریٌتهای  الهی   وامکانات تکاملی   متفاوت دارند.

بهشت  عدن و  بهشت رضوان و  روضه فردوس

 خانقاه  پیر  الهی  بمعرفی خداوند برای  سالکان وی،  بهشت و بهترین جا  میباشد. که (به دینی) و تکامل سلوکی میباشد. عزلتگاه سالک نیز  بهشتی است. و هر یک از تجلٌیات شهودی سالک نیز  بهشتهای برتر الهی، و سمبول آینده های تولدات  انواع  فوق  بشری میباشد.  رضوان  بهشت است  وقتی  سالک بشهود چهارم  مرتضوی میرسد. وبهشت بالاتر اصطفای  الهی است. وقنی که  سالکان بشهود  مصطفوی در ولایت  محمدی برسند. بهشتهای پس  از  مرگ در  کاملان  ولایت  محمدی هفت  هزار سال بهشت  سوم  انتظار عرش  رحمان را دارند. و با کاشف نور رحمان با مهدی  موعود در جهان پیدا  شود، آنگاه  ارواح  محمد و علیٌ وهر کامل  محمدی طول  تاریخ را بوی تسلیم  سلوکی مینمایند. که  خود نیز  بنور رحمان برسند. وحتی  بعرش  ربٌ برتر از رحمان نیز میرسند.  بهشت  عدن در  تمام  ادیان سلوک  قبلی نیز وعده  الهی برای سالکان میباشد. که حتی  قبل ازمرگ  دوبهشت، و بعد  از  مرگ  دو  بهشت دیگر را  اکنون در جهان  دارند. روزها  در معصومیٌت و احوال  الهی،  و شبها در رؤیاهای گردشهای  ملکوتی پر  از  حکمت و لذیذ  وزیبا. گرچه عدن در یمن در صحرای خشک  عربستان بوستانی خوش  آب  وهوا است، که  تصوٌر  بهشت  دارای آب  وهوای شهر  عدن کرده اند. بهشتهای  موعود سالکان و کاملان  الهی در  جهان برای  سالکان و  کاملان یهشتی کمی گرم  است. و بهشتهای دیگر و بینهایت  الهی در  انواع  فوق  بشری، برای  روح  موفق امروز، با  هزاران برابر عقل  وکرامات بالفعل میباشند، که  در آینده ها  پیدا خواهند شد. تا  بفرض  محال بخداوند الله در لاهوت  رسید. بهشت برای  سالکان بخاطر تقیٌه و تقوای سلوکی خود،  بقول محمد از  ترس  خدا  دوبهشت  هست، و دو  بهشت  قبل از آن، که امام  صادق  دو  بهشت  قبلی را، اکنون  در این  جهان میگوید. که  کاملان  محمدی روزها  در معصومیٌت و آرامش  خیال و رسیدن  بلقای الهی، وشهود  میسٌر  خود بهشت  بخستین، و شبها در رؤیاهای  گردش ملکوتی  و ملاﺌک، و  پر  از حکمت و آینده بینی خود،  که  گرچه  سمبولیک  است، ولی  خورسندی شدید برای  سالک دارد .  در  حالیکه کارماﺌیان مخالف تقوا  و سلوک  الهی، دو جهنٌم مورد  تهدید ووعید الهی دارند، و  دو جهنٌم نیز  که قبلا دارند. که  در تفسیر منطق عکس، کلام امام  صادق دو  جهنٌم اول کارماﺌیان هم  اکنون در  جهان  است.  روزها در بد بیاری های  زندگی بشری که  همه  دارند، که خود  عذاب زندگی بشری نیز  هست. و شبها  در کابوسهای ترسان وهولناک میباشند.  سقوط  از بلندی یا  در  گودال آتش افتادن ، و  یا  حمله  درندگان و نظایر آن نمونه آینده های  تولد  نسخ آمیز  در  جهان و در  صورتهای نوعی  مسخ حیوانی دارند، که  جلو تر دیده اند. ولی دو  بهشت دیگر  کاملان در  ولایت  محمدی هفت  هزار  سال انتظار روح  در سایه عرش  رحمان است.  که  نیاز  بتولدات دیگر بجهان  ندارند. گوﺌی جلوتر تکاملات  روحی هفت  هزار سال دیگر را  هم  اکنون  داشته اند. و پس  از هفت  هزار سال در نوع  فوق  بشری،  فرشته گونه بجهان  متولد میشوند. در  کره  زمین  یا  کرات  دیگر که  هزاران برابر  عقل و کرامات  بالفعل و  قدرتهای حیاتی و صفات  الهی و اخلاقی، و معجزات الهی  را در آن تولد فوق بشری دارند. که  آنها را فرشته گونه وحتی موجودیٌتی چهار  بعدی میگوﺌیم. تن و ذهن و روان و روح الهی  تازه، که  گوﺌی خود  از  مراتب الهی شده باشند. و الاٌ   انسانهای  غیر سالک سه  بعدی میباشند.  تن و ذهن خود آگاهی و روان  نا خودآگاه، مملو از عقده های حیوانی و جهالت، که  هر  حیوانی در  توحٌش و نافهمی خود  دارد. اما  کارماﺌیان در  جهنٌم سوم خود با  مرگ و محنت جان  دادن طبیعی، زمانی کوتاه یا  بلند، در بهشت  ملکوت همین سطح همین زمین هستند. که  مدام در  ترس از  تصوٌرات و اوهام  خود، و شبها  در تاریکی، و  روزها در  سوزش از  اشعه آفتاب و  انوار دیگر کهکشان هستند. ویا  در جهنٌم چهارم تولد  از رحم  مادری  حیوانی متولد، و با أندکی کرامات بالفعل  باقی مانده بشری خود، صورت  نوعی مراتب  خود را پیدا میکنند. که  صدها هزار سال و حتی  میلیونها سال  دیگر از  نردبان انواع، خود را باز  بنوع بشری مجدد برسانند. ولی  با عقل وتوانهای دیگری. که  شاید  بسلوک الهی بپردازند، تا با  شهود ششم  نور قاﺌم شایسته  تولد نوع  فوق  بشری گردند. که  روح هر أتم، چه  برسد  بگیاه و حیوان، زمانی بنوع بشری و اجرای فرمان  الهی ( کن  فیکون) نوع بشری گردند. و تکرار گذشته ها  در آینده  ها را  خواهند داشت. که  بازگشت همه  بسوی  خداوند گفته اند. اینک  انسان عاقل و عامل و عاشق صادق با فهم و عشق و صبوری و استعدادهای جدید،  نتیجه تخلیه  وتحلیه احتمالی در  سلوک  الهی هر ولایت ها، توان کسب  مراتب تجلٌیات الهی میشوند.و پس  از اینکه  شرایط لازم در  تخلیه و تحلیه را  نموده، تا در  شرط  کافی از  نظر داوری  الهی، با  کمتر  از ده  در صد پاکسازی روان بشهود  نهاﺌی و نجات میرسد. تا  در  انواع فوق  بشری با  عقلهای بیشتر و نیرومند وتوانهای الهی بیشتری، بتواند  پاکسازی بیشتر در  ژنتیک روحی  خود را  بنمایند. و بقول  محمد، خداوند  میگوید با هر  قدم سالک خداوند خود ده  قدم جلو  میآید، که  سالک  زودتر  بدیدار الهی  خود  برسد. که  بشهود آخر میسٌر خود  برسند. ولی  چون بکمال الهی رسیدند، با  هر  قدم انسان  کامل در  کمالات بیشتر، خداوند نیز  ده  قدم دورتر  میگردد. تا  خیال نکند بخدا ونهایت  کمال  رسیده  اند.  گرچه بتجلٌی الهی  رسیده  اند. و بی  نهایت انواع فوق  بشری و تجلٌیات الهی وولایتهای سلوکی، تا خداوند مطلق  الله در  پیش روی هر روح هست. پس  بهشت  آنان در  سلوک و عزلتگاه خود وخاناه  پیر است .  جنٌت  وجنان و عقلهای برتر  وعده الهی سالکان درتولدات  بهتراست. و کاملان  شاهد  قاﺌم بهشتهای  چهارگانه  وچهارگونه دارند. که  بقول پیامبر، هر کس  از  خدایش  ترسید  وتقوا یا  سلوک الهی  نمود، این  بهشتها را دارد. و بقول  امام صادق دوبهشت  قبلی هم اکنون درجهان است. و در تفسیر سلوکی  این  نویسنده، کاملان  الهی  در بهشت اول روزها وتا زنده باشند، در معصومیٌت و الهامات و احوال شاد و اطمینان  بخش خود  هستند. و شبها در بهشت رؤیاهای شهودی سراسر  حکمت وگردشهای  ملکوتی و یادآوری  های الهی دارند. و با  مرگ طبیعی  بسیار  آرام وحتی  شیرین، چون  هر خواب  شبانه، روح  انسان  کامل بهفت  هزار سال  بهشت سوم  انتظار  عرشی میرود، که تولدی  بجهان نیاز  ندارد. و  پیر  مربٌی  الهی  از  نوع  فوق بشری و ولایت مهدوی، هنوز در جهان وجود  ندارد. گرچه  زمان ومکان، و دیگر  امور مادی  وبشری نیز  وجود  ندارند. که  هفت هزار سال چون  لحظه ای، و یا  اصطلاحا آندکی از  یکروز میگذرد. چون  خواب  انسان که بی احساس  زمان است. و بقول  پیامبر روز  قیامت میپرسند، که  چقدر  در جهان بوده اند؟ ویا چقدر  دوره  سلوک و زندگی  نوع بشری آنان طول  کشیده است.  که  پاسخ میدهند  یک  روز  یا قسمتی  از یک  روز. وگرچه کلمات  خداوند برای  ارواح در  انتظار  عرش، همچنان  ممکن است  مراتبی از  تکاملات بیشتر و تدبیرات الهی  برتر  داشته  باشند. که  ما توان آگاهی از  امور الهی و ذاتیٌات  الهی را نداریم.  و بالأخره در بهشت چهارم تولد  نوع  فوق بشری در  عصر  ولایت هفتم مهدی  موعود، روح محمد و قاﺌم  سوشیانت سوم زردشت، وظایف سلوکی  وتربیت روحی  مناسب خود را دارند. که  نمیتوانیم   تصوٌری از آنها کنیم. و الاًٌ اگر بتوانیم ، باید  هم  اکنون آنرا  نیز انجام  بدهیم. گوﺌی در   تکامل  نوع میمون، که  بخواهند در  عصر  میمونی  خود، از  تکاملات روحی  نوع بشری در برابر  چشمشان چیزی  بداند یا  بتواند بداند. چه  رسد که  بتوانند انجام  بدهند که  محال  میباشد. و بقول  پیامبر بهشتهای  الهی  بی  نهایت چون  طبقاتی  میباشند، که فاصله هریک از  دیگری، پانصد سال راه  برای تک  سواری تند رو میباشد. که همان زمانهای انتظار بهشتی روح هر  نوع است،که  بخواهد بنوع  بالا تر برود. رقمی  سمبولیک گفته شده. که  برای  نوع بشری تا نوع فوق بشری هفت  هزار سال فاصله  زمانی و مقامی  هست. ومهدی  موعود گرچه ٥٥ قرن دیگر بجهان مبعوث میگردد. ولی هر روح کامل باید هفت  هزار سال مانند  روح  محمد  تاریخی، انتظار  بهشتی  خود را در  عرش  رحمان داشته باشد. که  نخستین متولد نوع  فوق  بشری و از سر سپردگان مهدی موعود  خواهند بود . 

بهاء

بهاء نور  خدا در  شهود آخر کاملان ولایتهای  ششگانه نوع  بشری است. که سالکان  خود را چون بشهود آخر ونوری خویش میرسند،و خود  نیز صاحب بهاء و نور  الهی شهودی  خود هستند. و بهاء الله میشوند.  کاملان محمد بهاء نور  قاﺌم را  دارند. و کاملان ولایت  مسیحی  بنور  مصطفوی، و کاملان زردشتی بنور  مرتضوی، بهاء الله میسٌر خود  را  دارند. ولی نه  نور الأنوار أبدی  الله  خداوند  مطلق.  دین  بهاﺌی مانند هر  دین  دیگری، چون   اسلام ومسیحی و زردشتی اگر سالک  با یک  ولیٌ  الهی  زنده بمعرفی خداوند نبوده باشند، عملا  قشری مذهبی  مشرک و دشمن  ولایت بحقٌ الهی  زمان  هستند. زیرا  پرستش هر ولایت فقیه فاسدی را  مینمایند. بهاء  الله تاریخی، کاملی  الهی در ولایت اولی  العزم محمدی میتواند  باشد. زیرا  اگر بنور قاﺌم رسیده  باشد. و تا زنده  بوده ، ولیٌ  و پیامبری الهی  برای چند  سالک خود  بوده  باشد. و نه برای أنبوهی طرفدار غیر سالک پیروان دین  بهاﺌی، که  بهمان انوار  سلوکی پیامبر خود نرسیده باشند. شش پیامبر  اولی  العزم آدم و میترا و بودا و زردشت ومسیح  ومحمد بوده،  تا  ٥٥ قرن  دیگر نوبت ظهور  وبعثت اولی العزم تازه ای، مهدی موعود  محمد وهمان  سوشیانت سوم پیشگوﺌی  زردشت برسد. که نور بالاتر از رحمان وعرش ربٌ برتر  از رحمان را کشف خواهد  نمود. وولایت  هفتم را آغاز  میکند،  که  خود  آغاز  نوع  فوق بشری  در  جهان  است. که   هزاران برابر عقل و کرامات بالفعل نوع بشری را دارند. و تا أبد بی  نهایت انواع  فوق  بشری، و تجلٌیات  عظیم تر الهی و ارباب  نوع، و  مهدی  های  موعود در  پیش  هستند. که  بفرض  محال سالکان وکاملان آنها بنور الأنوار الله  خداوند ربٌ  الأرباب  برسند. چون  بازگشت همه  ارواح، بروح  الأرواح الله أهورمزدا میباشد. و شاهدان مراتب  تجلٌیات در  شهود  الهی خود و بفرض  محال  نیز این  همانی مقام الله، و صاحب  صفات حیاتی و اخلاقی و عقلی و احوالی مراتب  شهودی خود  میباشد.

بهیج بهاء الله

بهیجان آوردن  دیگران با  نور و بهاء خداوند، که هر انسان  کامل در سالکانش مینماید.  و نیز  سالک بشری در  شهود نور الهی  قاﺌم، بمنبع   بشری  بهاء الهی  میرسد  که  بهیجان می  افتد. بهای  نور الهی هر  شاهد  خود را  بهاء  الله مینماید. که  این همانی   مقام الهی اورا  میابدکه و تجلٌی  خود را مییابد . هر  کامل  الهی بهاء الله است. بخصوص کاملان ولایت آخر محمدی،  که  با  نور  قاﺌم  وانوار نا متناهی عرش  رحمان، دارای   بهاء و انوار الله  میشود. میرزا حسین  خان معروف ببهاء الله،  درویش و  صوفی  قبلی،  که کاملی الهی در  ولایت محدی شده، و بنور  قاﺌم رسیده  است. آنگاه  ولایت  خودرا در بازگشت از  مرگ  قبل  از مرگ یافته  است. ولی  دین  جدیدی ندارد.  که  خداوند جز  یک  دین بیشتر نداشته وندارد. گرچه  در شش کلاسهای متوالی  می باشد و سالکان  کامل  هر ولایت  الهی، در تولد  بعدی تنها بمعرفی خداوند بولایت   برتر  باید  برسد. که  عاقبت تا ظهور  مهدی نور  قاﺌم است، که تازنده  باشند بهاء تجلٌی  خود را دارند. ولی برای  چند  سالک  خود. ونه  برای   همگان. که  چون  مذهب  و حزبی اجتماعی  باشد، و سازمانی  دینی  تأسیس کند. که  محمد  ومسیح  دین  اسلام ومسیح سیاسی  برپا  نکردند.  که  آخوندهای  قشری  غیر  سالک  آن ولایتها، برای  حکومت  و خرسواری بر مردم  بپا  نمودند. سازمانهای  دینی  ومذهبی  کسی را بدیدار خدا  و امام و بهاء الله  شدن  نمیرساند. و عبادات  قشری  همه  ادیان غیر  سلوکی، که  بسیار  فراوان  در  جهان  هستند، تماما  جهنٌم  پروری  خود و پیروان  خود  مینمایند. وباید  در نوع بشری بنور قاﺌم  رسید. وبا ولیٌ  الهی  بمعرفی خداوند. که  ظاهرا  در بین هر دین ومذهب و قومی زندگی  مینماید، که  از آنان  محسوب  نمیشود.

به آﺌین و به دینی

دارنده بهدینی و آﺌین زردشتی، وهمان سلوک  الهی همه  ولایتهای ششگانه نوع بشری، وهمان  أهل  کتاب. که  کتاب وظیفه  مکتوب الهی،  برای تکامل  روحی و عقلی  واخلاقی است. نیکوکاری و دین ورزی مورد  قبول  خداوند، وبرای رسیدن  بهدایتهای   الهی ومقامات  الهی روح  و شهودی خود باید  همان به دینی و مکتب ( پهلوی) زردشتی، وبقول  محمد  با (فهلویٌات) که  دین بهیٌ زردشتی و یهودی و مسیحی  ومحمدی در  سلوک  الهی  است. ونه  در سازمان های اجتماعی مادی وبشری،  بنام  ادیان  اسمی  و در تمامی مذاهب قشری آنها. که  در  به دینی روان  سالک، بتعلیم  یگانه  شخص الهی  بمعرفی  خداوند، بهر  طالب  لقای  الهی  در رؤیا میباشد. که در  تخلیه  وتحلیه  و تجلیه های شهودی میتوان  بهروزی و بخوشبختی رسید . که  نوروز الهی  وتولد  دوم  الهی یافتن پیامبرگونه رسید. که  چون  بودا  بیدار و وچون  مسیح قدرت  مسح و شفا  بخشی  یافت،  وچون  محمد  وسیله  حمد  وپرستش  وهدایت  چند  سالک  دیگر  گردید. و ترک قشری گری  وخرافات  و آخوند ابلیس  پرستی  نمود. والاٌ گرفتار  کارماها  و تکرار  گذشته های  گیاهی  وحیوانی  در  جهنٌم  جهانوم  جهان  گردید. وکاری  که  اکنون  میتوان  کرد   پس  از  عذاب  زندکی ها  همگی خواهیم  نمود.  

  بهزاد

در  تولد بشری   کنونی انسانی  که  با  کمالات  ذاتی در ژنتیک خود بیشتر دارد ،به زاد متولد وبا استعداد شده است. زیرا  در  تولدات  بشری  قبلی  خود،  با  ولایتهای  الهی  بدرجات شهود و تجلٌیات  الهی  خود رسیده ، که اینک کرامات  بالفعل  وبالقوٌه  بیشتر داشته که  هم  اکنون  در این  تولد با خود  دارد. و  درک  اهمیٌت  سلوکی الهی را  مینماید. و توان  از کرامات و  شهود  تجلٌیات  پیشین  خود را  دارد . و بقول افلاطون،  قبلا  میدانسته  که اکنون  میتواند موضوعی  را بفهمد. انسانهای  مخلوط  باهم  در جامعه، مانند  شاگردان  کلاسهای یک  مدرسه،  در ساعت  تفریح  خود مخلوط  بوده،و  نمیتوان  دانست  که مقام  تعلیمی  هریک  چیست. مگر  هرکس  که  بکلاس  خود برود.  بهزاد زاﺌیده  با  کرامات  بیشتر  است . و کاملان  امروز در  هر ولایتی،  با  ذخیره  آخرت  بیشتر،  در  تولد بهتر  کنونی  بوده و بهزاد  خواهد  بود.

بهیمه  حیوان

که  بچهار پا و دواب گفته  میشود، که فهم ندارند پس باید  بارکشی  کنند. و انسان نفهم از امور  برتر  الهی نیز در بهم  وجهل وکم  عقلی، و همچنان  در  حیوانیٌت  نوع بشری  میباشد. که درک  اهمیٌت  حیاتی  وأبدی  آینده های  خود را  نمی  نماید.

بیابان

سمبول سرزمین خالی  بودن از  انسانها، واز آگاهان  نوع بشری است. بر خلاف گلستانها و جامعه ها و خانقاه های الهی  ومدارس که برای تربیت  روحی و ذهنی  است.  غیر  سالکان عملا از  لحاظ عوالم  الهی در بیابان  هستند/ چون  اعراب جاهل. که  (عرب) یعنی (أرب) و بدون ربٌ الهی است. وقریش فرهنگ ایرانی زردشتی داشتند. ویا  (عجم) که  همان ( أجم) که  جم ناشدگان و جمع نشده با  مراتب   شهود یوده،  که  جمعه پس  از بازگشت بخلق ندارند. ولی شاهدان در بهشتهای گلستان برتر ویا در نوع فوق  بشری خوهند  بود. که  اکنون انسانها این  بوستانها  را  ندارند. ولی  غیر سالکان بخصوص  قشری های  مذهبی منحرف از راه  خدا و مشرک، دوچار کارماهای حیوانی ولگردان صحراها  خواهند  بود که  فیلمهای آنها را میبینیم. که  حیوانات  یکدیگر را  در صحراها  میدرند. اگر  که  شکارچیان آنها را شکار نکنند وپوست  نکنند و استخوانشان را نشکنند که گوشت آنها را  بخورند. انسان عاقل  ومستعد لقای  الهی، و طالب بهشتهای  برتر نوع  فوق  بشری، میتوانند با  هفت  سال سلوک  الهی، بجای  هفتاد  سال زندگی عبادی بشری، بهفت  شهود  برسند. که  هفت هزار سال  بهشت سوم انتظار عرش  داشته  باشند. تا  متولد  فوق بشری  بجهان  گردند. تا  با مهدی  موعود نیز با نور ربٌ رحمان  چهار صد هزار سال  بهشت  سوم  برتر  داشته  باشند. انسانهای  فوق بشری  با  هزاران  برابر  عقل نوع  بشری میباشند .

بیت الله الحرام

برای  مسلمانان محیط  اطراف کعبه، و برای  (حجٌ أصغر) غیر  سلوکی  وغیر  الهی آنها،  که پیامبر بآنان آموخت. ولی پس از  کمال حجٌ بآنها  تأکید  کرد، که  اینک باید  ب(حج ٌ أکبر) سلوک  الهی با  اولیای  زنده الهی  بمعرفی  خداوند  بروند.  بین  خانه خدا یا  کعبه، و هر  مسجد و خانقاه  ولیٌ  الهی، و حتی  جایگاه عبادت  سالکان و قرارگاه قرٌه گیری آنان خانه  خداوند  میباشد. که  در آن باید ( بیتوته) یا شب زنده داری سلوکی و عبادی و در  توسٌلات بوساﺌل الهی نمایند. بقول  عارفی، از  وقتی که خداوند کعبه  را ساخت، حتی  یک بار نیزدر آن نبوده  است. که  (بیت ) وخانه الهی برای دین  ورزی سالکان،  صورت پیر  کامل و بمعرفی خداوند در بیت الله  الحرام او  میباشند. که  احرام در حدٌ أقل لباس وخود  فقری وکم خوری وخویشتن داری ها را انجام میدهد. حرام  امور تنها  برای  سالکان،و بدستور پیر الهی و محمدی  زنده برای سالک  میباشد. که  آنچه  حتی محمد و هر مجتهد قشری گفته  باشد، برای  سالک مطرح  نیست.  که پیامبر نیز تنها برای  چند سالک خود گفته  دستوری داده، نه  برای  همه  زمانها .بلکه  تنها خاص سالک با ولیٌ  الهی  زنده  او و بمعرفی  خداوندمیباشد.که هر اختیار  وتفویض الهی برای  چند  سالک  خود دارد. که  میتواند  حرامی را بعدا تغییر و حتی  آزاد و حلال ورفع ممنوعیٌت کند. گوﺌی  حرامها چون  گره ای، که باز و(حل گره) شده  باشد، که  حلال و حل  شده  گردد.  هر  پیامبر وولیٌ  الهی خانقاهی  دارد، که  بیت الله  الحرام سالکان  او میباشد. و فراوان شهرها در  فلسطین هست،  که نام بیت دارند. یعنی جایگاه یک  پیامبر سابق  بنی  اسراﺌیل، که بعدا  قابل  قبله گیری و اطاعت دستورات  سلوکی  نمیباشد. ولی سالکان پیامبر زنده ای از  خداوند میشناسند، که  نباید مرده  پرستی  نمود. زیرا  شرک  است و آخوند پرستی.  در  همه  مذاهب  قشری در هر (دینی  اسمی)  وغیر  سلوکی جهنٌم پروری میکنند. والاًٌ شرک  کرده است. وبقول  پیامبر، حتی  اگر  همه عمر روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادت  باشند، باز  در قعر  جهنٌم خواهند  بود. که  حرام  محمد زنده سالک را حلال کرده اند. حتی اگر  که  حرام محمد تاریخی را بجای حرام محمد  زنده کامل  الهی  حرام  پیروان  خود کنند.

بیت  الحکمه

خانه  حکمتهای  الهی همان دل وخانه او، و طریقت  الهی  وی میباشد ونه  کتابخانه ها یا  کتابهای  معروف  دینی، حتی  اگر قرآن وتورات و اوستا  باشد.  و یا  از هزاران حدیث های   پیامبران، که  همه  آنها بازیچه  دستکاری آخوندهای  قشری همه  مذاهب میباشند. که بخاطر  جاه  طلبی و  ریاست دینی  بوده  ومیباشند. کتاب  خدا یعنی  وظیفه مکتوب  الهی برای  سلوک  الهی و در  هر  زمان  است. و (قرآن) یعنی  (دوقرٌه) اکتشافی  محمد، نور قاﺌم و عرش رحمان  است. و برای  سلوک با یک ولیٌ  الهی زنده میباشد. ومحمد تاریخی خود  در  حیاتش برای  چند  سالک  خود، خانه  حکمت  الهی  بود و بعد  از  وفاتش در شهود  پنجم  مصطفوی ودر  زمان  بعدی میباشد، که بیت الله الحرام برتری  است. که  تعلیم وتمرین  مرگ  قبل از  مرگ  میدهد. که  سالک شایسته  هم اکنون  بنور قاﺌم  برسد .  (حکمت) احکام وحکومت  الهی سالک است، و نه  احکام شرعی قشری،  که من  درآوردی مشرکانه ، و حتی اگر دستورات  دینی امامان  الهی  در گذشته  باشد. که آنان تنها  برای  چند  سالک  خود  دستوری عبادی وسلوکی میگفتند. ونه  برای  همه  انسانها  وهمه  زمانها. که  هیچ  دو  انسانی مشکلات روانی  یکسان ندارند. تا یک  نسخه  طبٌی علاج  الهی داشته باشند. والاٌ تفویض  الهی  باولیا برای  سالکان  خود معنی  نخواهد داشت.

بیت  الحکمه

جای خدمت  سلوکی  سالکان که مسجد ومحراب وقبله نزد  پیر الهی  وخانقاه  او میباشد. ویا  در حضور ذهنی پیر در دل  سالک.  والاٌ مسجد وبیتهای درگذشتکان حکمتی ندارد.  خانه  خدا خانقاه  پیر کامل  بمعرفی حداوند برای چند  سالک او  میباشد. که  خدمت شخصی  وخدمت  توسٌلی و خدمت سلوکی برای سالک دارد. که  خدمت  یگانه  در بیت  الهی  پیرالهی در کسب  محبٌت پیر و اطاعت از  دستورات سلوکی او  میباشد. که  عملا  خدمت  بخویشتن سالک  است. گرچه مؤمنان در  سلوک بجای  خانقاه از  میخانه و میکده  میگویند. که  شراب  الهی از  دست  پیر  بنوشند. و اورا در  بیت الله الحرام ئ احرام توسٌل  عبادی در  حضور ذهنی کنند. والاٌ عبادت  بدون  وسیله  الهی  بمعرفی  خداوند، بقول پیامبر  آخوند پرستی و  ابلیس أهریمن  پرستی و شرک   و جهنٌم  پروری  خواهد  بود.

بیت الرجاء و بیت العباده، و بیت العزٌه، و بیت  المعمور،  و بیت  الشرف

همه اصطلاحاتی عرفانی از  خانقاه پیر الهی، خانه  خدا برای  سالکان او  بمعرفی  خداوند هستند. ونه  خانه کعبه که  پیامبر  وامامان، حجٌاج قشری آنجا را میمونهای  در آینده میخوانند که خواهند  بود. که  (حجٌ أصغر) همان  حج های  عمره و شهود  مقدماتی ولایتهای  الهی پنجگانه قبلی است.  و(حجٌ  أکبر) در  ولایت  محمدی، برای شهود نور قاﺌم ونجات از  نوع بشری  پس از  مرگ  است. (بیت الرجاء) خانه  امید سالکان و التجاء و  پناه  گیری سالک از  پیر  الهی بمعرفی  خداوند  و (بیت العباده) است .که تنها  عبادت  مقبول الهی  میباشد. چه  خانقاه  پیر یا  عزلتگاه سالک  بدستور پیر  الهی، و همان  (بیت  الشرف)  انسان  سالک، که  بدرجه  شریف و مشرف  بر حقایق  الهی،  از  مکان و قلٌه  برتر میگردد . گوﺌی کسی از  کوه  بلندی محیط وسیعتری زیر  پای  خود را میبیند  ومیفهمد. و (بیت  العزٌه) یا  خانه  عزٌت طلبی سالکان،  که  چون  بمراتب الهی رسید ند، عزیز خداوند و خلیل  او، و دارای قدرتهای الهی  فراوان می گردند. که  کاملان الهی  برای  سالکان  خود این  خانه  عزٌت را دارند. و یا  در  نوع  فوق بشری با  هزاران برابر عقل  وکرامات  نوع  بشری،  عزیر خدا  گردند.  (بیت  المعمور) که  همیشه آباد و در  عمران و آبادانی هستند، و  همان  کعبه مکٌه نیست. اگر  که  برای  سلوک  الهی نبوده  باشد. همه  خانقاه ها معمور وآباد هستند وتا زنده  باشند. ویا اگر که  کاملان  الهی  زنده  همچنان  در آن  خانقاه بوده  باشد. و الاً با  مذاهب دیگر فرق  چندانی ندارند. معمور و عمران  دهنده است، که  معمٌر حال و روح سالکان را عمران و آباد و الهی میکند. که عمر  تازه و الهی  بسالکان میدهند. و برای  نوع فوق بشری، ویا حدٌ أقل برای  فصل نوع بشری بهتر و در تولد بشری بهتر .

بی خودی و وحدت  وجود  و صمدیٌت

سالکان  صادق و صبور و عاشق  وعامل وجدٌی با  پیر  الهی ره  رفته که تنها راه شناس عوالم  الهی و سلوک بمعرفی خداوند برای  طالب لقای  الهی و شهود  تجلٌیات الهی میباشد. که سالک مدام در دوره عزلت سلوکی وخویشتن  داری و توسٌلات  عبادی با  وسبله  الهی، و بخصوص شبها  که  همه  خوابند و سالک در راز و  نیاز و شب  زنده  داری ودر  توسٌلات عبادی  میباشد. تا مراتب مدبٌر  الهی پاکسازی روان  بشری و حیوانی سالک را بنماید، که مملو  از  عقده ها و عقیده ها  ومفاسد اخلاقی و اجتماعی و عادات نوع بشری هستند.  روان  آنان  را  درتخلیه و  تحلیه بصفات  الهی میرسند. که  پس از شرایط تأمین شده  لازم، در داوری الهی  خاص سالکان، بشرط کافی از  نظر الهی رسیدند،  بتجلٌیات الهی  میرسند. و بقول  محمد با  کمتر از ده در صد پاکسازی روانی،  بنجات با  شهود نور  قاﺌم، نهایت  میسٌر برای  نوع بشری میرسند. که  با شهود  عرش  رحمان، اگر  استعداد  بیشتر داشتند، برای  چند  سالک خود  پیامبرگونه تولد  دوم  الهی  مییابند. و تازنده  باشند کلیم الله و قرآن ناطق سالکان  خود میشوند. که  گفته  آنها  بقول فردوسی، چه  فرمان  یزدان  چه  فرمان  شاه الهی سالک میباشد. پس سالک در تمرکز وتوسٌل در حضور ذهنی، عمیقا  از  خود نیز  بیخود میگردد. که  خود را  در  میان  نمی ینند. و  با مرگ قبل  از  مرگ بنور  قاﺌم میرسند. که  قطره ای در دریا میشوند. که  هم  هستند وهم قطره مستقلٌی  نیستند. تا  بعدا خداوند روحی را  قطره  بهتری نماید،  که  از  دریای  ارواح الهی بالاتر  جدا  گردد. که  از  أزل نطفه  آغازین یک  روح در هر موجود، شبنمی  از دریای  بیکران روح  الأرواح  الله  أهورمزدا جدا  شده اند. آنگاه  همان  احوال (سکر) عرفا و(واله) شدن  در عشق سالک است . پس  بیخودی بمشیٌت الهی وبا (بدای الهی)   سالک از  خواب مرگ  بیدار، وتولد  دوم الهی  خود را دارد. سالک  در این بیخودی شهودی در  عوالم  الهی  ووحدت  وجود و  صمدیٌت الهی   میباشد.

بیداری

چه  انسانها  که در  خواب غفلت هستند، که  درک  اهمیٌت سلوک  الهی و بهشتهای  موعود الهی  را در انواع  فوق بشری را  نمیکنند. و خبر  از  خطرات جهنٌم کارماﺌی ومجرم  شدن خود  ندارند. ولی  چون متوجٌه شدند، که  باید  سلوک  الهی کنند، تا دوچار سقوط مقام  الهی در روح بشری خود نشوند.  بقول بودا بیدار میگردند. و سالکان  نیز در  عزلت  سلوکی پس  از  تمرکز و توسٌلات  عمیق خود،   که بدرجه بی خودی و مرگ  قبل از  مرگ رسیدند، و اگر  خداوند  مشیٌت وبدای الهی   کند، از  خواب مرگ پیامبرگونه بیدار  میگردند. که  عرفا صحبت  از  (صحو) میکنند. که  هر  انسان پس  از  خواب که  نوعی مرگ  است بیدار میگردند. سالک نیر بروح  الهی رسیده، باز  در تن بشری خود  تا زنده  باشد،  مقامی  الهی برای  چند  سالک خود را  مییابد. که  آنگاه  بندگی و عبودیٌت وموبدی خود را بخداوند نشان  داده، که  (عبد الله) و بنده  واقعی خداوند خواهد  بود. نه  هرکس خود را  بنده خدا  بداند، ولی  دستور پیامبر و اولیای  الهی خود را نادیده  بگیرد. که  بردگان سرکش را  معمولا  میکشتند، که شایسته هم هستند. و انسانهای مشرک  در  کارماها مدام  دریده و کشته و شکار  انسانها میشوند. که  خورده  شوند و استخوانهای  آنان را  بشکنند. تولد  دوم الهی اولیای  الهی، صحو  و بیداری و پر  هوشی و پر  از الهامات  الهی و احوال نیکو میباشند.

بیداء  و بادیه صحرا

یا همان  صحرای بی چیزی، که  غیر سالکان  از  مراتب تجلٌیات الهی و احوال  الهی، عملا  در حیوانیٌت خود در  علفزار جهان  میچرند و پروار  میشوند، تا  دریده حشرات پس از مرگ شوند.و بتولدات حیوانی حقیر تر بروند. ( بیداء) همان پیدای فارسی قوم  زردشتی الأصل قریش است.  که چون  انوار خورشید روزانه یا  ماه  شبانه، صحرای  خلأ  جان  وعقل انسان  سالک را  روشن میکند. که  در صحرا بدون موانع  جهانی ومادی، یهتر  میتوان عظمت تجلٌیات انوار  الهی، چون  نور  خورشید مراتب  شهودی خود را، بچشم  دل  و چشم  عقل و بچشم تن  دید. (بیداء مشرق) در  شروق  خورشید و حقیقت در تجلٌیات انوار الهی و مراتب نیامده  نور قاﺌم، بدر منیر محمد یا نور قاﺌم  (خورشید  حقیقت) که  از  پیر زنده ای دارای تجلٌی الهی از  نوع فوق  بشری میباشد. که  در  تجربه این نویسنده، از  روزنه ای در سقف اطاق پر  دود  تاریک دل،  از روزنه ای  نور خورشید نور رحمان دیده  میشود. که  اول و آخر قرص خورشید دیده  نمیشود.  گوﺌی قرص  خورشید پاﺌین  آمده،  تمام  آسمان را اشغال کرده  باشد. که  چشم و تن و ذهن انسان طاقت دیدن  قرص خورشید آسمان  را ندارد، که خورشید حقیقت در لحظه ای انسان بشری را میسوزاند. مگر  از همان نقطه و روزنه که  شاید  در نوع فوق بشری و با هزاران  برابر  عقل و امکانات نوع بشری، چنان  چشمانی در عقل  ودل وتن  داشته  باشند، که  شهود تجلٌی  رحمانی بصورت  خورشید حقیقت کامل دیده شود. که  هزاران  برابر نور قرص   کنونی  خورشید را دارد. چه  رسد بنور شمع و چراغ انسانها.

بی رسم  بودن قشری ها

تمامی  ادیان و مذاهب اسمی  ورسمی و  قشری  غیر  سلوکی  شرک آمیز، بدون هر  اعتنای الهی هستند.  زیرا خود پرستی یا بدتر  آخوند  پرستی میکنند. مگر  در  یگانه  دین خدا و در  همه  ولایتها در سلوک الهی  باشد. چه  سلوک  بطریقت  آدم کیوموث هشت  هزار سال پیش، و یا  میترا  وبودا و زردشت ومسیح  ومحمد، که  خداوند  و همه  اولی  العزم ها و اولیای  آنان، یک دین  بیشتر نداشته  وندارند. گرچه  این  دین افرادش   در  کلاسهای  متفاوت هستند، ومکمٌل  هم .  که  هر یک  شهود  خود را دارند. ودر  ولایت ششم محمد  میتوان  بنور  قاﺌم رسید. تا نوبت  مهدی موعود زردشت سوشیانت سوم، و موعود  محمد برسد که  ولایت هفتم را  در  نوع  فوق بشری را  خواهد داشت .که  بنور رحمان  وعرش رب ٌ برتر از  رحمان نیز میرسد و میرساند. که نامی نیز از  عرش برتر از رحمان   نمیدانیم. پس  سالکان اکنون آغاز بی  رسمی میکنند، و دنیال حقیقت هستند. ونه  بظاهر اسمی ادیان، و حتی اعتقاد  بپیامبرانی،  که  مقصود آنها  باطنی و حقایق الهی  وشهودی میباشد. در  سالکان ترک  مادٌیات و امتیازات نوع  بشری خود  میکنند، که حتی جان شیرین  بشری را  میدهند، تا بجانان الهی قاﺌم خود برسند.  که  آخوندهای  مذهبی بهر  اسمی که  باشند  دیانت اسمی  دارند. که  مقام زردشت  وموسی و عیسی  ومحمد و علیٌ را ندارند.  که مشرک و دشمن  خدا وولایتهای  زنده خدا میباشند . بقول  محمد قاتلان  أنبیا هستند، که  فتواهای مرگ و آزار آنها  را میدهند. که  همچنان  میبینیم چنین  میکنند. و هیچ  اختیار الهی  برای داوری وقاضی شرع  وبنام خداوند صحبت کردن را  ندارند. چه  رسد که فتوای تکفیر یا فتوای مرگ میدهند.  و بقول  پیامبر حتی  اگر همه  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند، که  بقعر  جهنٌم ومسخهای  حیوانی میروند.  که میمون وخوک بهترین  آینده  آنها  در جهان  خواهد  بود.

بیگانه الهی

بیگانه برای  خدا و اولیای الهی تمامی  غیر  سالکان هستند. که  بشرف سرسپردگی با  یک ولیٌ الهی بمعرفی  خداوند را  ندارند. پس  بیگانه خداوند  و پیامبر و اولیای  زنده  زمان  هستند. هرچه  که خود را  زردشتی یا  مسیحی و مسلمان  سنٌی  یا  شیعی بخوانند. که  نه سنٌت یا سلوک  الهی  محمد را دارند، ونه شیعه با شعاع  تجلٌیات  الهی را دارند.  سنٌت محمد همین  سلوک  الهی  باولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند است.  که  (سنت)  ومقدٌس گردیدن در پاکسازی  روان بشری میباشند. و از  هم  اکنون جهنٌم  پروری مینمایند. که  با  مرگ طبیعی همه  آنها مجرم بنظر  خداوند و بیگانه او  هستند. که اصطلاحا نامشان در  هیچ دفتر  الاهی وولایتهای او ثبت نشده  است.  و بیگانگی از  خداوند وحتی  نوع بشری  آنان، حیوانیٌتی  بیشتر و بهتر  نیست. که  در  علفزار  جهان میچرند، وخر سواری بآخوندهای  خود  میدهند.  سالکان دیگران  را نیز بیگانه ولایت  خود و خدا میدانند. که  مطلبی  را از  امور سلوکی  وولایت  خود را بدیگران نمی گویند. که آنگاه  نقاق  و جاسوسی  آخوندها خواهد بود.

بیعت  وتعهٌد

فروش تن و ذهن و روان سالک  بپیر الهی  بمعرفی  خداوند میباشد. که حتی جان بشری  شیرین  خودرا در  مرگ  قبل از  مرگ  میدهند، که  بجانان  الهی  نور  قاﺌم، وظیفه واجب  الهی  خود برسند. که  ببهشتهای نوع  فوق بشری بروند. و از  جهنٌم های کارماﺌی پس  از  مرگ که  حتمی  است، مصونیٌت بیابند. و سالک  در پیمان  با  پیر الهی خود  بمعرفی  خداوند، جان  خود را نیز  میفروشد. و بقول  پیامبر  سلوک آنها، بهترین  معامله انسان  با  خداوند است. که  داده های  الهی در  تجلٌیات شهودی و عقلهای الهامی  واحوالی و رؤیاﺌی، با  هزاران برابر ارزش آنچه  سالکان از  جان وتن و ذهن  وعمر  خود پر  سود  الهی در  معامله  با خداوند میباشد.  و بقول  پیامبر، بهمان  أندازه که  انسان عمر  خود را  صرف خواسته خداوند کند،  عمرش نیز  دراز  تر  میگردد. و بد دینان  قشری دشمن  خدا وولایت زودتر  خواهند  مرد، که  بنفع آنها خواهد بود. تا  قهقراﺌی  تر  نشوند. و الاٌ  هرکس که  خداوند از او متنفٌر باشد،  که  حتی  اگر ظاهرا عبادات مسلمانی میکنند، مال  وامتیازات الهی وعمر  طولانی  تر میدهد، که  بیشتر فساد در روان و جهنٌم  پروری  در ژنتیک  روانی   خود کنند . تا  پس  از  مرگ مسخ و فسخ حیوانی وحتی  گندیدگی گیاهی بیابند. بقول پیامبر مسخ  میمون وخوک  بهترین شانس آنان خواهد  بود. و بقول  پیامبر نیز یاران  خدا در سلوک، بیعت با  خدا و در  پنج ولایت هر بار برای طاعت خدا،ونیز  دوبار برای حجٌت  خدا میباشد. که  هفت  شهود ولایت  محمدی و پنج شهود مقدماتی  حجٌ  عمره ، آغاز با (حج و حجٌت) پیر  الهی حسینی  بمعرفی  خداوند، طاعت  سلوکی  سالک در  عبادت و توسٌل کردن، که پنج  شهود  مقدماتی    محمد  وهر  کامل  محمدی صورت  گرفت، آنگاه  بشهود ششم قاﺌم روح  القدس و عرش  رحمان و بازگشت  پیامبر مانند اولی  العزم  نخستین  بخلق  باز میگردد. که هر سالک ولایت  محمدی  همین  مسیر  شهود را دارد، تا  خود نیز  محمدی  زده، مورد  طاعت  سالکان  خود گردد. واطاعت آنان در حدٌ  استطاعت است.  که  با   خداوند  چون محمد  معامله  وبیعت  وفروش جان، و تعهٌد تا حدٌ جان بازی نموده، اطوار  هفتگانه همان مراحل هفت  شهود تجلٌیات ولایت  محمدی، بنان  پنج  تن آل  عبا باسامی حسین حسنک، و  حسن تحسین و حسن وکمال  یافته،  ونیر شهود  سوٌم فاطمی  مادر الهی هستی  نوع بشری، و شهود چهارم  مرتضوی که  نخستین  علامت  رضایت  الهی از  شاهد  آن  میباشد. تا در مرگ طبیعی   بنور مصطفوی و قاﺌم و عرش رحمان  برسند. که برخی از سالکان شاهدان مصطفوی از  پرده ومرحله مرگ  قبل از  مرگ، هم  اکنون بدیدار  قاﺌم واحتمالا عرش  رحمان  بمشیٌت خاص  الهی میرسند.  که  پیامبرگونه  ومحمدی  تازه  نفس،  برای  چند  سالک  خود  بازگشت  بخلق وتولد  دوم دارند.  و فرصت  زندگی  معصومانه برای  کسب ذخیره  آخرت بیشتری مورد  نیاز  نوع  فوق بشری را  خواهند داشت . که  در تولد  نوع فوق بشری  باز با عقل  و کرامات  بیشتر  از شاهدان  قبلی  فاﺌم در نوع بشری، خواهند داشت. تا مانند  اکنون  بشری خود،  دیر بأهمیٌت  سلوک  الهی  نرسند. که  شاید بتوانند  بنور رحمان با  ولایت  مهدوی  هفت  هزار سال  بعد نیز  برسند.

بیت  المقدٌس

بیت  خانه همان خانقاه پیر الهی سالکان  بمعرفی  خداوند  میباشد، که  بیت الله الحرام حقیقی  کعبه  یا اورشلیم  و استخر  نمیباشد. که  فراوان کعبه ولایتها بوده  وهست. مانند  اکادمی افلاطون ومساجد اسلامی  که  پیر الهی در آن  اقامت  دارد. که جای  دین  ورزی و تکامل  روح سالک  میباشند . خانقاه  پیر الهی  بمعرفی  خداوند از  هر ولیٌ  الهی  ٣١٣ گانه، که  پیامبر سبولیک  میگوید.  وسالکان در خانقاه  پیری ویا در عزلتگاه بدستور  پیر، تمام  وقت در  توسٌلات  عبادی و با  حضور  ذهتی   صورت  پیر الهی، برای  تخلیه  وتحلیه روان  خود از  مفاسد و عقده ها و عقیده های قشری و علمی  وفلسفی مادی  مینماید. و با زیبا  سازی ژنتیک  روحی  خود در  تحلیه و نیکو بخشی، آنگاه  بدرجات هفتگانه   تجلٌیات  الهی میسٌر  نوع  بشری میرسند .که  این  شهودها سمبول  آینده های نیامده  نوع فوق بشری، مورد  انتظار انسانهای  شاهد میباشند. که  هر کامل  محمدی بآنها  رسیده اند. ولی  مسلمانان  اسمی  که  اکثریت  قریب  باتفاق  هستند، منکر  سلوک بوده ویا  سالکان  تنبل که  همچنان  عاشق لذٌتهای مادی و نفسانی  شهوانی باشند، پس  از  مرگ بنسخ ومسخ میرسند، و میمون وخوک  بهترین  فرصت  الهی آنها  خواهد  بود. والاٌ مار ومور و حتی  بفسخ  وگندیدگی گیاهی میروند، که  هزاران سال و حتی  میلونها  سال، باید  عذاب  زندگی های  جهان  را  ببینند، تا ذوئباره  وحتی  دو  باره بهمین نوع  بشری برسند، که  باید خود را ب(این  همانی) کمالات الگوهای الهی هر نوع   برسانند، که  بروح  القدس در بیت  المقدٌس قاﺌم  خود  برسند. که  فرمان ( کن  فیکون) انواع و در نوع  بشری را  انجام داده  باشند، که  حتما  نیز  خواهند  کرد. که  روح  هر  أتمی  عاقبت و لاجرم بدون ( جرم وگارمه  وکارما )وبدون  حقارتهای گناه  وفساد روان بشنوند. که  در سلوک  میتوان کمپلکس ها  وعقده های عقیده  شده را، تا حدٌ و شرط   کافی در داوری  الهی برسند،  که  بنور  قاﺌم تنها  ویزای  تولد  در  نوع  فوق بشری  برسند.  بیت  المقدٌس تنها  اورشلیم نیست  ویا  کعبه نمیباشد.  که   عزلتگاه سالک و خانقاه  پیر وهر مسجدی  که  جای  سجده وتسلیم سلوکی  بمراتب الهی، آغاز  از  پیر کامل بمعرفی  خداوند میباشد. (مقدٌس) همان  سنت مسیحی و انسان کامل  اوم کرده واقعی  است. ونه  چون (بنی امیٌه)  متظاهر بدین ورزی  قشری مشرکانه  و جهنٌم  پروری،  که  با  عبادات  باطل غیر سلوکی وبدون وسیله الهی بیشتر جهنٌم و داﺌم  تری در  مسخ حقیر تر  خواهند داشت. بیت خانه  دین  ورزی  و بیتوته  سالک در  عزلتکاه، یا  خانقاه  پیر که  بیت ( ایل و اله) میباشد. و بیت الله  الحرام  که  سالک  در تحریم  بدستور  پیر  و در احرام  خود  میباشد. ونه  حتی   اورشلیم  و  کعبه، که  ولایتهای  هر فقیه و آخوندهای  گذشته هرچه  میگویند، حتی  اگر اتفاقا بقول  پیامبر درست  گفته  باشند،  باز  نادرست  است. زیرا  برای ریاست و حکومت برمردم  سعی میکنند، که  بخر  سواری  از  پیروان  جاهل  خود ادامه  بدهند. در  حالیکه  بنظر  پیامبر،  همان  شیطان ابلیس  در لباس   کاذب  روحانیٌت  فریبکاری و أهریمنان و ابلیسان  زنده  که معلمان   شیطان  نیز  میباشند. و بقول  پیامبر  اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها قاﺌم  باشند، باز  در قعر  جهنٌم  هستند. که مسخ  حیوانی حقیر را  خواهند داشت. و (بیتوته)  سالکان در بیت و بیت الله  الحرام  خود، شب  زنده داری میکنند. ودر  عبادت  وتوسٌلات عبادی  برای  رساندن  دعاهای  خود  بخداوند وسیله ای الهی  دارند.

بی  نشان  

کسی که آدرس یا مشخٌصات دقیقی در تن وصورت ندارد،که بدان  توصیف گردد. وجز خداوند چنین بی نشان نیست. پس شناخته بتن وماهیٌت نمیشود. ولی دلیل نبودنش نیست، که آثارش هست. وسالکان در اوج تمرکز و توسٌٍل و بی خودی، که در (وحدت وجود و صمدیٌت) خود بودند، که از خود خبر ونشانی هم ندارند. که مرگ داوطلبانه میپذیرد. ولی چون بخلق بازگشتند  وزنده و تولد دوم  یافتند،  اوصاف بشری و نیز اوصاف مراتب شهودی  خود را دارند. درحال بیخودی فنای  سالک، و احساسی از  وجود  خود را ندارد ،که دوچار بی هوشی میباشد. که  دیگران چنین تصوٌر میکنند. و چون بهوش آمد و افاقه نمود، (این همانی) مراتب  شهودی خود را دارد. و برای چند سالک احتمالی خود، نقش خداﺌی و ربٌ مربٌی و پادشاهی الهی دارد. که  کلام او کلام خداوند است و کلیم الله میباشد و قرآن ناطق است. و نه اینکه کتاب  قرآن عثمانی بازیچه عمر  وعثمان قرآن وکتاب خدا باشد. که از برخی  کلمات پیامیر و چهل سال بعد از وفات  پیامبر قرآن کنونی را  ترتیب دادند. که قرآن مورد تأیید  مولا علیٌ نبود. و خود نیز مأمور نوشتن کتابی از یاددشتهای شخصی  پیامبر بود، ولی عمر نپذیرفت، و اکنون نیز نا پدید است. فاطمه ودیگران هم کتابچه هاﺌی از برخی  کلام  پیامبر  نوشتند، که معدوم  عمر گردیدند. پس قرآن  کنونی را  قرآن  عثمانی باید خواند . وامامان و اولیای  بعدی تا دوقرن بود، که  قرآن عثمانی را کتاب اصلی  پیامبر نمیدانستند. که بسیار  تحریف وحذف  واضافات وتغییر  وتبدیل  گردیده است . ولی  بزور  کشتار مخالفینبود، که  این  قرآن  را  تحمیل  بر  تاریخ و آینده ها نمودند. واینک  شیعیان مدعی کاذب و قشری  ولایت  سلوکی علیٌ، کاسه  داغ تر از آش شده اند، که میخواهند قرآن را قانون الهی اجرا نمایند. که  بزرگترین  ستم از  لحاظ حقوق بشری و حقوق  الهی برای  انسان، در آزادی انتخاب  راه خدا، یا در عدم انتخاب  سلوک  الهی، که همان  خواسته خداوند است میباشد. گرچه  خداوند تارکان راه خدا را در  کارماها  مجازات خواهد  نمود.

بیت العتیق

خانه کهنه قدیمی یا  کعبه واورشلیم. و درست تر خانه  ولایت های الهی، آغاز از دین  وطریقت آدم کیومرث و میترای  نوح، که همچنان  بکار خود ادامه  میدهن،د و (عتیق کننده) سالکان  خود از مقام  نوع بشری میباشد. که طریقت  بودا وزردشت ومسیح ومحمد، تا  درآینده  طریقتهای ولایتهای بعدی،  سفر بسوی  خدا را تا أبد دنبال خواهند کرد. و نسلهای تازه  رسیده  بفصول  نوع بشری از مراتب  جمادی وگیاهی و حیوانی را  که  متوالیا و بدون انقطاع بالا آمده،  در  کلاسهای ششگانه  نوع بشری پیامبران اولی  العزم، باید  خود را هر بار  بیک   مقام و پلٌه بالاتر ونزدیکتر بخداوند برسانند. تا در ولایت  ششم  محمدی سالکان پس  از  تجدید  شهودهای مقدماتی یا حج های  عمره، که  هریک  بعمری  بشری کسب شده، بشهود ششم  واجب  نهاﺌی نور قاﺌم  روح  القدس  ربٌ النوع بشری،  که الگوی  کمال میسٌر  برای  انسان است برسند. که  قاﺌم تنها کلید  امکان تولد  هفت هزار سال  بعد در نوع فوق بشری  آینده ودر ولایت  هفتم  مهدی  موعود محمد وزردشت میباشد. همچنان برای تکامل  روحی و الهی  شده، وکسب الوهیٌت در  عقل  وروح واخلاق  الهی  پیدا کنند. و این مکتب دین  ورزی هر شش اولی العزم،  همان  یگانه دین وبیت و طریقت وخانه خدا،و در اولیای زنده هرزمان این  ولایتهای  سلوکی  ششگانه  میباشد.

بیدق وپرچم

همان  بیرق و پرچم بلند ومشخص  کننده  یک  گروه، در حرکت  دنبال  رهبر  خود، و مدام پیروان باید بسوی پرچم حرکت  خود را  تنظیم کنند. که  پیاده رو ها داردند. و در سفر و حرکت  انبوه  جمعیت،  امکان تبعیٌت درست از  رهبر برای  افراد  گروه  نیست.  مگر توجه  باین  پرچم مشخٌص کننده  مکان، وخانقاه و بیت  ولایت کنند.  والاًٌ رهبر خود را و سمت درست  مقصد الهی  خویش را  گم خواهند کرد. که  تمام عمر نیز کافی  برای  یافتن رهبر وراه درست ومقصد الهی  نیست.

بیگم  خانم

هر کامل  الهی  از  جنس  زن، چون  با شهود  نور قاﺌم و عرش رحمان بخلق  بازگشت. ولی  عادت همه  ملل است،  که  تنها مردان را مرد راه  خدا  تصوٌر  میکنند. پس  برای  زنان  کامل  الهی  بیگم  میتوان گفت . که در بیت ولایت خود  اوم کرده است. وهمان  (خانم) فارسی که  زنی  در (خانه الهی خود اوم)  میکنند. وچون مردان  بعزلتگاه های تنهاﺌی برای قرٌه گیری  قرار میگیرند. که  پیر آنان چه  صلاح  دانسته باشد ، و خانه یا حرم سرای خانقاه پیر میمانند تا مورد تجاوز  جنسی دیگران  قرار  نگیرند.  لذا  پیامبر گروه های  چندین نفری،  در کنار  مسجد  و خانقاه  خود، زنان  بی  شوهر را  که  اغلب  سالمند  بوده اند.  و یا هر  پیر کامل  الهی در  خانقاه  خود،  اصطلاحا  حرمسراﺌی داشته،  زنان سالک را در آن  مستقر برای  قرٌه  گیری  قرار میدهد.  بخصوص که شبها تحت  نظر پیر وپیامبر بوده باشد،  تا بنجات  شهودی  برسند. وخود  پیامبری با عنوان امٌ المؤمنین برای  دیگران زن وحتی مرد باشند. در کار سلوک الهی  زن یا مرد  بودن  سالک و پیر الهی مطرح  نیست.  که  فاطمه دختر  پیامبر چون کامل شد و شوهر داشت، چند سالک  زن ومرد داشت. خانم سالک  اوم کننده  و (خاتون) کامل  الهی  شده برای  چند سالک  خود وسیله روابط  الهی با سالکان میشوند.

بی خود شدن

در سالکان ولایتهای ششگانه سلوکی نوع بشری، هنگام تمرکز  وتوسٌل  عبادی سالک در حضور ذهنی ووضوی صورت پیر کامل بمعرفی  خداوند، بحالت بی  خود شدن  میرسند.  که خود را در میان نمی بینند. که بحالت ( صمدیٌت ووحدت  وجود) میرسند. که  یگانه و در توحید  و واحد شدن با  وسیله  الهی خود می شوند. آنگاه  شهود تازه الهی خواهند داشت. که  خود  قدمی جلو رفتن در  مرگ قبل از  مرگ است.  بخصوص برای  شهود نهاﺌی نور  قاﺌم در  سالکان ولایت  ششم  محمدی، که از  پرده مرگ قبل از  مرگ میگذرند، که  بعین الیقین ونور قاﺌم میرسند. که  جهان در چشم دل   سالک  روشن، و اطراف  تازه ای از عوالم  الهی می بیند. و نخستین بار با روح مدبٌر الهی خود آشنا میگردد. که  این  همانی سالک  با مقام  الهی تازه خود  میرسد، که  سالک بجبروت اول وارد میشود. که  یهودیان آنرا  نادرست لاهوت میگویند. که  لاهوت  مقام و(مکان لا مکان) الله ربٌ الأرباب،و  پس از  بی نهایت  جبروتهای  بالاتر است. که ق اﺌم در جبروت اول و عرش ربٌ رحمان در مرز جبروت دوم میباشد. ولی باز  میتوان  همه   عوالم جبروت را برتر از ملکوت وناسوت مادی، یکجا لاهوت وضمن  وحدت  همه هستی  در الله  گفت. هر ربٌ النوع بالاتر، که  هریک  ایدآل  کمال میسٌر افراد آن  نوع است، در یک  جبروت الهی  میباشد. ومسیح  عرش جبرﺌیل را کشف کرد، که محمد بنور جبرﺌیل  قاﺌم رسید. وتاعرش رحمان پیش رفت . برای  روح انسان  بشری  تنها شهود  قاﺌم  روح  القدس  جبرﺌیل، نجات بخش از  نوع  بشری  مییابد. و برای  توفیق در این  شهود قاﺌم،  مرگ  قبل از مرگ، و بودن مشیٌت و بدای  الهی  ویژه ای  ضروری  است.  واگر  مشیٌت دیگری  از  خداوند  بود، شاهد قاﺌم از  خواب  مرگ  بیدار، وتولد  دوم الهی  مییابد،  که بشهود  عرش رحمان و نیز  تجدید  بار دوم هر هفت  شهود را در قوس  نزول که  مقام  پیامبری  سالک  کامل  شده، ومحمدی  زنده  تازه نفس، و امام  امٌی  یرای  چند سالک  خود میگردد، که  کلام او کلام خداوند است،  وقرآن ناطق چند سالک  خود میگردد. وتا زنده  باشد وسیله  توسٌل عبادی  سالکان خود میباشد. وپس  از  مرگ  طبیعی انسان کامل  از  نوع بشری، نقش الهی  برای   دیگران  سالک  ندارد. سالکان برای  رسیدن بمرگ قبل از مرگ،  ویا  همین  بی  خودی، باستضعاف ارادی  تن و ذهن وروان  خود  میپردازد.  وبا روزه های داﺌم و تضعیف خود، تن سالک  آماده قبول  مرگ  قبل از  مرگ میشود. که  خداوند باید چنین  مرگ  ارادی را بپذیرد، تا سرنوشت هفتم  معصومیت را  بشاهد  قاﺌم  وعرش  رحمان بدهد.  عشق  عمیق سالک و میل  تقرٌب بخدا وبرای  دیدار مقام  الهی تازه، در این  حال بی خودی کمک  میکند. که غرق  محبٌت خداوند بودن، محبٌت خداوند را نیز  بدنبال دارد. وعشق پیر الهی در تمام  دوره  سلوک وتوسٌلات عبادی سالک میباشد، که  محبوب  الهی میشود.  چون  محبٌت  پیر محبٌت خداوند را بدنبال دارد.

پدر

هر موجودی  پدر  جسمانی دارد، که آدم و مسیح نیز  پدر جسمانی وبشری  داشته اند. پدران جسمانی  برحسب انگیزه های مختلف، بترتبیت و رشد  جسمی و ذهنی طفل  خود میپردازند. در حالیکه مراتب مدبٌر الهی هستند، که تن و  ذهن وروان  طفل را تربیت میکنند. که در واقع پدر  جسمانی تنها یک وسیله ای  بیشتر نیست. که  ژنتیک جسمانی اجدادی و نژادی روح سالک را  بنسلهای آینده، از  طریق والدین  پدر  ومادر منتقل مینماید. تا نسل ونوع خودرا حفظ از  زوال  کند. وهمان  علمی  که  داروین و امثالش دنبال  مینمایند، وکاری  بروح  فردی ندارند. گوﺌی با روح جمعی نژادی طرف  هستند. که آن نیز یک شاخه  دیگری در اهداف  الهی  میباشد. پدر روحانی سالک  پیر کامل الهی است،  که  خداوند در رؤیا بطالب لقای  الهی و طالب  نجات از  کارماها، و طالب بهشتهای بهتر  نوعی، که خداوند بااستفاده از  پدر روحانی  والهی بسالک  میدهد. و اولیای  الهی   پدران الهی سالکان،  در حکم پیامبران زنده  آنان هستند. گه  چون ره  رفته هستند، بسرعت  وراحتی و امنیٌت زیادی، سالک را  بمراتب فهم  ورشد وکمال و مراتب  شهود مقدماتی، تا شهود آخر  واجب نوری و عرشی هر ولایت الهی میرسانند. پیر مقام حسینی  سالک، ونیز شهود حسنی  دوم امام زمان  تمام  سالکان یک عصر،  با اولیای  الهی  عصر  خود میباشد. وتا  وقتی  زنده  باشد. پیامبر  اولی  العزم درحیاتش، پیر حسینی وحسنی و مرتضوی ومصطفوی  بود. ولی در تمام  زمانهای  بعد از  وفات  پیامبر اولی  العزم، روحش در  شهود روح  محمد، در صورت  الهی  تازه مصطفوی برای  سالک  معرفی میگردد. که  نقش پدر  بزرگ  اجدادی  ولایت  سالک  میباشد. وهمه  پیامبران اولی  العزم  برای  سالکان ولایت  خود  در هر زمان  بعدی، در شهود های  سالکان  معرفی  میشوند. چون مسیح در شهود صورت مرتضوی،  و زردشت  در  شهود نور  مرتضوی  صورت  در  حجاب  نور. و از سالکان آن ولایتها، مانند  پیامبر اولی  العزم  خود،  خبری  از مراتب  شهودی  بالاتر  ندارند. وهر  کامل  الهی  زنده   تجسٌم  انسانی مقام پیامبر  اولی  العزم  خود را دارد. که  سالکان  خود را بهمان  شهود های خودش و پیامبر اولی  العزم  خویش میرساند. لذا  خداوند  پیر الهی  هر طالب  لقای  الهی را بوی  در رؤیا  معرفی  میکند.  گرچه  در هر  جامعه ودینی  اسمی  وهر مذهبی قشری  که بوده  باشد . و با کشف یک  ولایت  جدید، همچنان  تمام ولایتها و کلاسهای  مکتب واحد سلوک الهی  بکار  خود، و تا أبد با  انسانهای در همان  فصول  نوع بشری مناسب  خود ادامه میدهند. وهمگی  ضمن (أهل  کتاب) مورد  احترام  محمد هستند. و هر  پیامبر اولی  العزمی،  در حکم ربٌ الفصل نوع بشری خود  میباشند. وهریک  سطح  عقل وکرامات برتر  تدریجی بالفعل و بالقوٌه خاص  خود را در سالکانشان  ایجاد  میکنند. زیرا  همان  ارواح  انبیا، در  تولدات  بهتر بعدی خود از سالکان  پیامبر  و اولیای  الهی ولایت برتر  وزنده  در  تسلیم  خواهند بود.  که  خود نیز  تعالی برتر را  بیابند. اما   موجودات  قبل از نوع بشری شایسته، چون  گیاهان وحیوانات ونیر انسانهای در فصول  نخستین  نوع بشری،همچنان  در  تکاملات  طبیعی و در تدبیر  مراتب  الهی  میباشند. وهمه  ارواح  از نردبان  انواع  بالا میروند . روح  محمد در  تولد  فوق بشری،   در تسلیم وسرسپردگی  مهدی خواهد بود.  و مهدی  خود  نیز  در تولد نوع بالاتر، در تسلیم  مهدی موعود بالاتری  خواهد  بود. گوﺌی  تمام  ارواح از  تحت  جمادی  تا انواع  فوق بشری،  همگی  وتنها  خود بدون دومی،  در پشت  گردن در خط مستقیم  تا خداوند  در کمال  هستند. ومدام از این  خط مستقیم، چون  نردبانی  فرض شود، مدام بپلٌه بالاتر  میروند. وجای  خود را بدیگری  میدهند. ونردبان  انواع و نردبان  صفات و نردبان  مراتب  شهودی تجلٌیات و غیره را میتوان  تشبیه  بحرکت  أبدی  ارواح  فردی  بسوی  خدا  بیان  نمود. مقام  حسینی  پیر، یک والد، وپدر و شهود حسنی  امام زمان  همه سالکان  عصر  خود،   والد دیگرمیباشد.  یعنی  دووالد الهی  سالکان  میباشند. و شهود  فاطمی  مادر  الهی  تمام  سالکان ومادران  نوع بشری  میباشد. و  شهود مرتضوی در حکم پدر  بزرگتر و شهود مصطفوی،  در حکم  جدٌ بزرگ کاملان  ولایت  خود  میباشد.  و پیامبر نیز  گفته  بود (من و علیٌ)  والدین  شما هستیم . پس  والدین  جسمانی ووالدین  سلوکی ووالدین  شهودی  را باید از  هم  تفکیک  کرد.  سالکان در هر زمان  روح   شهود نهاﺌی  خود را، پدران  الهی  در شهود  می بینند. وبرای  سالک پیر  کامل  حسینی،  نخستین  ومهمترین  قدمی  برای  توفیق  سالک  است. گرچه  نماینده  زنده  تمام مراتب  شهودی نیز  میباشد. تا نوبت  مهدی  برسد، که ٥٥ قرن ببعد نوع فوق بشری را آغاز  میکند. که  پدر  الهی  بالاتری خواهد بود. که باز بمراتب  شهودی  وپدران  الهی  بالاتر را،  بسالکان  خود ارمغان  میکنند. گوﺌی  هر روح فردی  جنین وطفل و فرزند است، که خود نیز  بتدریج  پدر و پدر بزرگ میشود. تا باز جنین وطفل مراتب  الهی بالاتر گردد.  وخود نیز باز  پدری  برای  سالکان  دیگر  شود. و هربار ترقی در مقامات  الهی  وشهود انسان  بشری، صدها برابر ودر نوع بالاتر،  هزاران  برابر عقل و الوهیٌت  وکمالات الهی  پیدا  میکنند. که  میتوانند باز  بسطوح  بالاتر نوعی  وتجلٌی  الهی تر  برسند. ونزدیکتر  بخداوند  گردند. برخی از  عرفا مراتب  شهودی را مدبٌر و اداره  کننده روان  سالکان ووالدین  الهی میدانند. که در  انسانها  والدین مرتضوی  ومصطفوی  صادق  است. و ما برای  شلوغ  نشدن در تصوٌرات  انسان، مراتب  مدبٌر ومراتب  شهودی را از هم جدا  میگوﺌیم. و الاٌ در  عوالم  الهی وحدت  وجود همه عالمیان الهی هست. که میتوان  همه  را  خدا دانست. ویا  برخی را  ارباب نوع،  وبرخی  فرشتگان  مدبٌر  روح.  در هر حال  برای   رسیدن  بلقای  الهی  پیر کامل  حسینی  بمعرفی  خداوند، تمامی   مفاهیم  والدین الهی  وتمامی  تجلٌیات  شهودی را برای  سالک  نمایندگی  مجسٌم  انسانی  مینماید.  وتنها  نقطه قابل  توسٌل  انسان  برای  تعالی  روح   تا خداوند میباشد.