لغت نامه سلوکی شهودی  با حرف اوٌل ( آ )

          واژه نگار - آ

       آﺌین و دین و آذین 

           روش و متدلوجی  عملی  انجام سلوک الهی در بهدینی وتکامل  روح میباشد. مقررات دین ورزی سلوکی ووظایف عملی سالک با پیر الهی  زنده  او، بمعرفی  خداوند در رؤیا بطالب لقای  الهی  میباشد. و نه آنچه که بدرستی  ار پیامبران نقل میشود. که آنان نسخه  داروﺌی برای علاج  روان آلوده  وبیمار سالکان  خود را  دستور  میداده اند. ونه  برای  همه  انسانها وهمه  زمانها و مشکلات خا ص  روان هر سالک ، و تقلید  از  گذشتگان  شرک  است، وجهنٌم پروری کارماﺌی آنان  میباشد. چون بد دینی  دارند، که  سلوک  الهی  بهدینی است. ولی  حیوانات و  انسانهای   ناتوان عقلی  بی  دینی  دارند. که  در فصول  بهتر  بشری و با عقل و کرامات  بیشتری  متولد میشوند، آنگاه مسؤلیٌت الهی  خواهند داشت . دین  لفظی قدیم تر از  زردشت وبودا بوده، و روش سلوکی أنبیای  اولی العزم و کاملان  الهی پیامبر شده  آنان، و در هر شش ولایت  سلوکی الهی، که نمیتواند بخشنامه ای وبرای  همه زمانها بوده باشد. گرچه کلٌیاتی بصورت  عرفان  نظری میباشد. ولی جزﺌیٌات  عملی هر سالک  وخاص  او میباشد.   پیر میگوید که گاهی  تخفیف  تا تشدید  مینماید. و بالأخره پیر دستور  پایان عبادی یا هر دستوری را  میدهد. دستورات کلٌی  مانند ده  فرمان موسی برای  یهودیان باید رعایت  شود. ولی  جزﺌیٌات آنها را  پیر  بسالک  بخصوصی  توضیح ودستور میدهد. و آﺌین هر  دینی  همان کلٌیات تاریخی آن دین است. ولی  دین ورزی مقبول  الهی همان اجرای  دستورات  جزﺌی پیر میباشد وتا زنده  باشد. و پیر تازه  را پیر متوفٌی بسالک  معرفی  کرده  باشد. که وسیله  درست  رساننده  روح سالک  بمراتب تجلٌیات شهودی  میباشد. آذین نیز  بمعنی آﺌین ودین ورزی سلوکی  است. که  کار بهدینان زردشتی، و دیانای یونانی احتمالا زردشتی، وحتی  دین یهودیان که شاخه ای از ولایت  زردشت،  برای  سالکان با اولیای  زنده  یهودی  بوده  وهست. ونه  دین  رسمی  واسمی  وقشری،  که  در همه ادیان  غیر سلوکی  می بینیم . دین  تشکیلات اجتماعی و سیاسی وحکومتی نیست. که  همه  مذاهب باطل  تمامی  ادیان  را، آخوندهای  جاه  طلب غیر سالک بوجود آورده اند. چون  نظریٌات  شخصی و از روان آلوده و لبریز  از  گناه ابراز  کرده ، و گروهی نیز  باورکرده اند.و در طول  تاریخ دینی غیر قابل  تردید درآمده است. مانند  حکومت  خلفای اسلامی. چه  رسد  بحکومت  سیاسی که هر فقیه  سفیهی، شیعه یا سنٌی و بهر  دین  دیگر تآسیس نماید. که  بدون  شعاع انوار تجلٌیات  الهی  میباشند که واقعا شیعه باشند. ویا سنٌت  پیامبر و همان  سلوک  الهی را ندارند. که خود را بباطل  سنٌی  میخوانند،  زیرا همه مشرک  هستند. چون  تنها  بأستثمار مردم میپردازندٍ، و ادٌعای  نمایندگی  خدا را دارند، ولی هرگز ارتباطی با خداوند  ندارند. ارتباطی که اولیای  الهی  وسالکان آنها دارند. پس  أهریمنان بشری، وشایستگان نسخ ومسخ آینده  بجهان هستند. و از هم اکنون با  ربٌ النوعهای  آینده  خود در ارتباط  میباشند. که  صفات  واخلاق  و خواسته های حیوانی  موجودات آینده  خود را  دارند. مراسم  و آداب و تشریفات  عبادی و أدعیه سلوکی و ریتم های غناﺌی رایج و مطلوب آنها در قراءت های  دسته جمعی، بصورت  جشن و اجتماعات پیروان در یک جا، و در هر  قوم و ملٌتی و هر  دین ومذهبی  قشری صورت میگیرد . و از لحاظ  روانی در  این  ریتمهای  دسته جمعی در انسانهای، وقبل  از تعهٌد سلوکی، آنان را باحوالی الهی و بیخودی در  سالکان عابد  وموبد میرساند. که در پاکسازی روان آنان مؤثٌر  است. چون  هم آهنگی  موزیکال در دعا ها تأثیر بیشتری  دارد. ولی  اگر  پیمان سلوکی با یک ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند نداشته باشند. تآثیر نجات  بخش و کسب  مراتب  شهود  تجلٌیات  الهی ندارند. که ما  نمیاتوانیم اظهار  نظری  کنیم، و خداوند خود میداند، با  همه  انسانها ونیٌت آنها چه  قضاوتی  کند. ولی  کلاًٌ میتوان  گفت که  جز  سلوک  الهی و بدستور  یک ولیٌ الهی، خداوند رضایتی  از روح  انسان و پس  از مرگ او ندارد. پس کارمای  جهنٌم یعنی  جهان، و در صورتهای  نوع  حیوانی  مینماید.

آب  و آب  حیات  و آب  حیوان

( آب ) زندگی بخش تن انسان  زنده که آب حیات است. ولی در سطح حیوانیٌت  نوع بشری انسان  میباشد. همان آب حیات حیوانی، و نیز داده های الهی بسالکان وکاملان ولایتهای ششگانه نوع بشری برای زندگی بهتر نوع بشری، ویا برای نوع فوق بشری آینده ها  که جاودانگی نسبی داشته باشند. وبدون این داده ها و رحمت های  الهی، روح  انسان یا أصل وجود او، میلیونها سال کارماهای مسخ حیوانی مجدد بجهان خواهد داشت. ولی با این آب حیات، داده های  الهی تا شهود ششم قاﺌم روح القدس، هفت هزار سال نیز بهشت سوم انتظار عرش  رحمان را در ولایت  محمدی خواهد داشت. و یا در کاملان مسیحی ٦٠٠ سال انتظار درعرش جبرﺌیل قاﺌم،   و یا کاملان ولایت سلوکی  زردشت و ادیان ابراهیمی یهود ٥٠٠ سال بهشت سوم عرش ربٌ مصطفوی را خواهند داشت. که تولد فصل بهتر نوع بشری، و با کرامات بیشتر نوع بشری، برای تکامل  شهودی باز بالاتر تا قاﺌم را کسب کنند. گرچه آب  اسپرم مرد را آب حیوان برای  تولد در رحم مادر میگویند.  روح انسان صدها بار تولدات نوع بشری داشته، که بمرور بعقل وکرامات بالفعل و بالقوٌه کافی برای سلوک با ولایت  الهی بالاتر برسد. گرچه قبلا  نیز بی  نهایت  تولٌدات در انواع  تحت جمادی وجمادی  وگیاهی وحیوانی  داشته است،که اینک بنوع بشری با صدها مرگ وتولد مجدد داشته، ویا  بی  نهایت  تولدات در انواع  فوق بشری در آینده ها خواهد داشت. جریان عملیٌات عقلی وتفکٌٌر انسان، چون رودخانه ای مدام در جریان است، که در ژنتیک روحی صورت میگیرد . گاهی سریعتر در انسان سالک الهی، و گاهی  کندتر در غیر سالکان، که با تکامل  طبیعی بسوی  کمالات الهی میروند. ودر قشری های مذهبی همه ادیان غیر سلوکی که دوچار کارماهای هر جهنٌم درٌه ای در نسخ ومسخ بدتر میگردند. تا دوباره  وحتی  صد باره  بنوع بشری مجدد برسند، وهمین سلوک الهی و ششمین شهود تجلٌی الهی نور قاﺌم ربٌ النوع بشری  بنمایند که بانواع فوق بشری نیز بروند. عربی آب (ماء) است، و همان ( می ) عرفانی و آب عقلی وحیاتی در قوم قریش زردشتی الأصل میباشد. آب  گندیده را نیز   (آجن)  و متعفٌن میگویند. که عقل انسان غیر سالک از هم اکنون دوچار آن میگردد.  ونتایج زشت  رفتاری وگفتاری و پنداری ذهنی دارند. که آنها را مدام قهقراﺌی تر پس از مرگ مینماید. ( أندیشه) ومعرفت عقلی  وعملی و شهودی در سلوک الهی، أصل حیاتی است. برای تن مادی بشری و نیزکسب فیض  والهامات الهی میباشد. وهمان آب حیات معنوی و آب حیات مینوی که بالاتراست.  گرچه بدن انسان ٨٠  در صد آن آب میباشد. اگر معنی عرفانی آب را عقل عرفانی و الهی بدانیم، همان آب حیات و آب تنزیه وعامل تزکیه نفس وپاکسازی روان، در تخلیه وتحلیه ذهن و فکر و عقاید عقده ای انسان  میباشد. پس منبع آب حیات نزد خداوند ومراتب  تجلٌیات الهی هفتگانه میسٌر نوع بشری  میباشد. که  روح الهی  مدبٌر هر سالک، ونیز  عقل  الهی  پیر کامل سالک  بمعرفی  خداوند، الهامات و داده های فکری  وحیاتی از سطح شهود عرشی بوی  میدهد. که کامل ولایت  مصطفوی  محمدی، از  سطح  عرش رحمان  الهام وآب عقل الهی تر دارد. و این  داده های الهامی بأولیای  الهی،  بسته بورزیدگی دریافت کننده است که  مقام  پیامبری دارد. و آنها را از سطح الهی  بسطح  منطق بشری قوم  خود تنزیل منطقی  مینماید. که باز سمبولیک و شبیه و تمثیلی مادی مینماید.  تا سالکان وی  ودیگران، بتوانند تصوٌٍر کلمات مادی شده مفاهیم الهی را در ذهن بنمایند، که آنگاه مفهوم آنها  میشود. که بدون تصوٌر هر شنیده شده ای در انسان درک وفهمی پیدا نمیشود. و سالک  مطیع  پیر، عملا از نردبان  این تصوٌرات ذهنی، میتواند نیرومند تر از معانی مادی و مفاهیم معنوی غیر مادی خود، بفهم حقایق الهی تر برسد، که بمفاهیم مینوی  والهامات لدنٌی و الهی  بالاتر از  معنوی برسد. که  اصطلاحا معنی  باطنی و الهی و لدنٌی میگوﺌیم. آب حیات الهی اولیا و سالکان در واقع حیات بخش و دهنده  جاودانگی های  بهشتی فوق بشری و از هم اکنون در شهود تجلٌیات الهی  ورؤیاﺌی  میباشد. چه  رسد بتولدات فوق بشری هفت هزار سال بعد باشد. شعرا اصطلاحا می و شراب را آب حیات میگویند. زیرا  سالک ترک  افکار و عقاید عقده ای، ونیز دیگر احوال  نوع بشری خود را با آموزشهای سلوکی  پیر، و الهامات و کمکهای  الهی بسالک، وی را بسطوح عقلی بالاتر و الهی تر میرساند. که هر موجودی  عقل نوعی خود را  دارد. حکمتهای الهی  وعرفانی رسیده بکاملان الهی وسالکان هر شش ولایت سلوکی،  و بترتیب  ولایت دینی آدم کیومرث و میترای  نوح و بودا وزردشت تا مسیح  ومحمد، که هر یک  سالکان  الهی  خود را، بدنبال جستن  سرچشمه آب  حیات هرچه بالاتر و صافی تر و حقیقی تر میفرستند. تا بشهود نهاﺌی ولایت  خود برسد. که عقل وعرفان و ادراکات  عقلی فصول نوع بشری برتری  مییابند. و اگر  که  بخلق  بازگشتند. ویا پس  از مرگ در فصل نوعی بشری  بالاتر، ویا در نوع فوق بشری  فرشته  گونه و چهار بعدی متولد  شوند، که از هزاران  برابر عقل  بشری  میگوﺌیم . و ازچنین  عقلهای برتر و الهی تر، همان  تعالی روح برای  سالکان،  از هم اکنون در نوع بشری مورد  نیاز حیات أبدی  وواقعی میباشد. که مدام بأهمیٌت و حیاتی  بودن و بحیات بخشی رسیدن، تمام کار عبادی سالک در ادیان ششگانه  سلوکی  میباشد. که سالک أدامه خستگی ناپذیر و بدون دلسردی،  وحتی  با جهد  شدید، که هرشبی را رهروی  صد ساله  دیگران و یعنی  یک  عمر  انسانی  مینمایند. و انسان  غیر سالک بخاطر  آلودگی روان و عقل مادی و عقاید  عقده ای روان خود، نمی تواند درک درست اهمیٌت  سلوک  الهی را بنماید. ویا حتی  در سلوک و قشری گری  مذهبی با خدا نفاق وشرک  میباشد. که  بزندگی مادی  وفکری حیوانی بشری خود ادامه میدهد. و آرشیو بایگانی مفاهیم وتصوٌرات او ضعیف، وکمتربأفکار الهی تر آشنا میباشد. پس  بدنبال  آخوندهای  قشری مذهبی  هستند. تکاملات سلوکی و الهامات  لدنٌی الهی، آثارش از هم اکنون در ژنتیک  روحی  انسان که أصل  موجودیٌت او است، برای تولد بهتر بعدی بصورت کرامات  بالفعل در ژنتیک جسمی طفل متولد که  بشکل  نظام   dna  میباشد. و مدام روان الهی ومدبٌر یک  روح  بشری، با  تزکیه نفس در تخلیه وتحلیه  و شهود بالاتر میرسد. گوﺌی روح مدبٌٍر الهی سالک  کامل شده تغییر مینماید. و مدبٌر الهی بالاتر والهی تر مییابد. که  سطح  عقل واحوال شخص نیز  تغییر  مینماید. ومقام  کمالی  این روح سالک  موفق، تن وذهن و روان انسان را بعهده دارد. وحتی وضع تن نطفه و طفل را میسازد. والگو  گرفتن تن ار نژاد و یا  والدین مطرح نیست. زیرا یک پدر ومادر چندین  طفل متفاوت در کرامات وفصول نوع بشری دارند. و هرکس پرونده  تکاملات  أزلی خود را  بهمراه  دارد که بأبدیٌت  خود  میبرد. وهر بار پاکتر و الهی  تر که بلقای  خدا  برسند، که همه باید  برسند ومیرسند. با همین تدبیر و اداره  مدبٌران الهی  هر روح موجود  نوعی است وتا زنده  باشند. که حتی آغاز  از موجودات  انواع  قبل أتمی که أثیری و تحت  أثیری فراوان هستند، تا بانواع أتمی وگیاهی وحیوانی برسند. بطور ظاهرا طبیعی ولی بتدبیر مدبٌران الهی. ولی در سالک  بشری با تکامل  سلوکی وهمکاری و اطاعت سالک با روح مدبٌر  خود  که  لحظه ای  خود سری نمیکند. بسرعت از  پلٌه های نردبان انواع بالاتر وعقلهای  الهی تر انواع فوق بشری میرسد. وبا صفات وشباهتهای الهی حستن  بقدرتهای  حیاتی سریعتر میرسد. و با عقل و صداقت و عشق ورزی و امانت و توسٌلات  عبادی ادامه میدهد. اما انسان مستعد غیر سالک، بخصوص قشری های  مذهبی که عبادت بدون وسیله  الهی  دارند، از هم اکنون در حال سرعت وشتاب قهقراﺌی مییاشند. وبقول  پیامبر حتی  اگر همه عمر  روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند در قعر  جهنٌم هستند. و برای خروج  روح  میمون کامل شده،  که وارد  پله های اول  نوع بشری  بشنود، بقول  تحقیق  علمی، سیصد هزار سال گذشته است که بتمدٌن  امروز بشری رسیده و با عذاب  زندگی های  حیوانی وبشری. چه رسد که دوچار کارماها در مسخ حیوانی عمیق تر، ویا بفسخ  گیاهی حقیرتر، که باز  بنوع بشری  و همین  سلوک  الهی  تا نور قاﺌم روح القدس را باید برسند، که ببی نهایت انواع فوق بشری  نیز  بروند. هر بار  با هر نوع  بالاتر  هزاران  برابر عقل  وکرامات  وامکانات حیاتی وآب  حیات الهی تر  میرسند. شاید اسپرم پدر بعنوات  آب حیات بخش،  تنها  وسیله  انتقال هر ژنتیک  روحی، از جهان ملکوتی بجهان مادی  ناسوتی که بأوول مادر برسد. وبا  کمک پیر، مادر  الهی  سالک و پدر  او، آب  حیات عقلی و روح  الهی مییابد.  و بقول  مولا علیٌ، این شکم بزرگ  من، سراسر آب پراکنده دهان پیامبر  میباشد. که  داﺌم توجٌه بگفته های  پیامبر پیر الهی او داشت. و البته باعث  بزرگی شکم  نیست، که باعث  عظمت روان و عقل و ذهن انسان  سالک میگردد. این  چنین آب  حیاتی  بخشنده جاودانگی روح انسان است. که نه  فقط دوچار کارماها و قهقراهای  نوعی  نمیشود، که  صاحب  شایستگی حیات انواع  فوق بشری و بهشتهای نوعی خداوند  میگردند.که  جهان بشری  کنونی  برای سالک،  بهشت  موعود الهی بوده، که باز بجهنٌم دوره  سلوک برود، که  ببهشت بالاتر برسد. و غیر سالکان  قشری  مذهبی، عملا در جهنٌم  اول آینده  خود میباشند . اسکندر مقدونی جهان گشاﺌی کرد، و اصطلاحا بچشمه آب  حیات، که گویا در هندوستان باشد  نرسید. یا نتوانست  از معابر صعب العبور هندوکش بگذرد. و سالک قهرمان الهی است که موانع  راه  الهی  خود را  با  تخلیه وتخلیه  برمیدارد، و بمراتب  بالاتر الهی  و سرچشمه های آب حیات میرسد. که جان بشری را نیز  میدهد تا  بجانان الهی  نور  قاﺌم  برسد. و بنوع فوق بشری  هفت هزار سال  بعد  برود. ودیگر اسکندر نماهای فلسفی و آخوند قشری ویا قدرتمندان نظامی و اقتصادی، بدون وسیله  الهی پیر کامل، دوچار تاریکی های  دریاهای طوفانی،  در احوال  وافکار و خوابهای  خود میشوند. ولی  سالک در  لحظه ای بنور قاﺌم  میرسد، واز  خواب  مرگ  قبل از  مرگ پیامبر گونه  بیدار میگردد و فقیه  یا پگیه  الهی، که در یک  پگاهی  سحرگاهی، صاحب  آب  حیات  وجاودانگی، و خود نیز  سرچشمه آب  حیات سالکان  احتمالی  خویش میگردد.  ولی  آخوند قشری  مشرک،  بالعکس بأوج جهالت و حماقت و بیماریهای  روانی وخرافات میرسد. وهزاران هزار بی گناه وبی  خبر دیگر را نیز با خود بجهنٌم  کارماهای   همین  جهان  میبرد. حوض  کوثر الهی ولایت  محمدی، برای  کاملان  واصل بشهود پنجم  صورت  مصطفوی  روح  محمد، سرچشمه الهامات و معرفتهای  عقلی و ادراکات  کثیر و فراوان میباشد. که صدها برابر قدرت فکری  ومعرفتی دیگران دارد.  وآنرا سرچشمه آب حیات وجاودانگی باید گفت. قطره ای از  حوض کوثر و حوزه عقلی کوثر ولایت محمدی، عامل جاودانگی کسانی  چون خضر و أنبیا واولیای  الهی است که فرشتکان انسانی  خداوند میشوند. سالکان  صادق جدٌی و عاشق سلوک  الهی تشنگان هرچه بیشتر، و طالبان آب  حیات زندگی و جاودانگی میباشند. که تنها خداوند در اصرار شدید تر شناخت پیر الهی وربٌ مربٌی الهی  سالک را از خداوند  درخواست نماید که بوی  برسد. احساس عصبی وذهنی تن بشری  انسان، نتیجه و عکس  العملی ار سیستم عصبی ومغز، ولی در واقع از روان ناخودآگاه انسان است. پس روان  پاک تر در سلوک، قدرت  احساس مادیٌات و احساسات  روحی و ادراکی رسیده  از مراتب الهی بالاتر مدبٌر هستند، که  قبلا آن توان را  نداشته اند. الهامات الهی سیل آسا و فیض  چون فیضان و سیلاب رسیده از خداوند است. گوﺌی  دریاﺌی است پر آب، وما  سبوﺌی کوچک هستیم. ولی با شهود  برتر و پاکسازی بیشتر روان، قدرت و ظرفیٌت دریافت آب  بیشتر در کمیٌت،  و درک  بیشتر در  کیفیٌت است که عقل و الهامات الهی خواهد بود. سبوﺌی که اکنون هستیم، باز  همان کرامات  بالفعل و بالقوٌه نوع بشری، و در یکی  از فصول نوع بشری  است. و با تخلیه  وتحلیه و تجلیه های شهودی،  گوﺌی از هم اکنون روان بشری ما ، روان الهی  ونوع فوق بشری بهشتی شده است.  که ظرفیٌت کمٌی و کیفی ادراک معرفتهای  الهی، و حتی  در علوم مادی، چه رسد  بحقایق نرسیده بنوع بشری، که  سمبولیک  وهم اکنون بدان میتوان رسید. که هر لحظه  گوﺌی سرچشمه ای  برای  دیگران میگردد. و آب فیض الهی را (آتس افروز) نیز میگویند، که  آتش زننده جهل  وحسد  وتوحٌش روان بشری  که  روحی  حیوانی است و آنراخاموش میکند. که  بیش  از این کارهای  جنونی و کودکانه را  ننماید، و آرام  در عزلت سلوکی میگیرد. ونه بدون  سلوک ادٌعای عقلی نمایند. وهیچ  چیزی  قوی تر از شهود نهاﺌی خواسته  خداوند در نور  قاﺌم روح  القدس برای  نوع بشری نیست.  تا تولد بهتر  نوع فوق بشری وبهشت  برتر را بنماید، که اکنون اورا آرام میگیرد، تا در نوع فوق بشری  چه نا آرامی های  دیگری بوده  باشد، که  بکمالات الهی  سطح  عقل  عرش رب ٌ برتر ازرحمان را بیابد .

آبادان و آباد

          ادامه  رشد  وکمال و تکامل  روح انسان، و یا جا ومحلٌی میباشد که  سالکان  موبد در  عبادت  در حال  آبادانی مقام  الهی روان  بشری  خود  هستند. که  پاکسازی و شایسته شدن  شهود تحلٌیات  الهی میسٌر  خود را گردند. عباد بندگان عبد  وموبد در  قریش زردشتی  الاٌصل میباشند. و عبادت  عابدان همان  سلوک  الهی  است.  ولی  کار غیر سالکان  قشری بقول  پیامبر، متعبٌدانی  هستند  که  وسیله  الهی  در دعاهای  خود را  ندارند.  پس دعایشان  بصورتشان  کوبیده  میشود.  چون  شرک با  ولایت  الهی دارند.  والبته  نه با  ولایتهای  هر فقیه  سفیه جهنٌمی. آبادانی  ژنتیک  روحی هر  موجود حتی  أتم،  بخصوص  در انسان و در سلوک باولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند، تا أبد در  انواع فوق بشری آنطور که  خداوند  و رسولان الهی  هرروح فردی خواسته باشند  انجام میدهد. هربار  توقف  از تکامل  بیشتر در تولد بهتر بعدی،  تمام امتیازات  و شهودهای   پیشین  خود را از دست  میدهند  که دوچار کارما  میشوند و تکرار  گذشته ها. تا باز  در نوع  بشری  مجدد  بنور قاﺌم  در سلوک و آبادانی خدا  پسندانه برسند.   

آب خرابات

همان عقل الهی پیر کامل در خانقاه او برای  چند سالک  خود میباشد. که سالک را از بشریٌت او  خراب  میکند، و ساختمانی  تازه و الهی وفوق  بشری بروان وروح سالک  میدهد. یا همان  می و شراب  الهی و رودخانه  بهشتی  چهارم پس  از آب و شیر و عسل است. که قطره ای از شراب و تعلیم ومعرفت  الهی  پیر حوض کوثر،  سالک احوال الهی  پیر سالک را مدٌ ت ها  سرمست میکند. که باز  طالب  قطره  وتعلیمی  تازه  میگردد. اشعار عرفا چون  حافظ و سعدی و هزار و أندی دیوان  شعری عارفان که بچاپ  رسیده، همه محصول این می  الهی  حوض  کوثر است که  این همانی عقل  پیامبر را یافته اند. و آنرا می خرابات یا (می  مغانه ) میگویند. که مغ قشری را خراب و بغ  الهی مینماید. و انسانهای عارف  چون شیخ  صنعان و نظایر او، بهترین بیانی سمبولیک و عاطفی برای  درک سطوح عقلی اولیای  الهی میباشد. که آب  برای  عوام ساده و شیر برای  سالکان چون طفل، و عسل برای افراد صعب  الهضم بشراب  الهی زنجبیلی  میرسند. که خاص  خود ولیٌ  الهی است وغیر قابل انتقال  بدیگران .

آبانگان

جشن ایرانیان در ولایت سلوکی زردشت، که در روز آبان وماه آبان انجام میگیرد. که  گاهی جشن آب پاشان نیز گفته میشود. ودر  همه  ملل این مراسم سلوکی ولایتهای  الهی هست. وهمان  جشن بازگشت اولیای  الهی رسیده  بعرش الهی  مربوطه میباشد. که با استقبال وخورسندی  مدام علاقمند سلوک میباشند . وآب پاشی آنان سمبول پاکسازی تن خسته و خاک آلود سالک و پایان داده دوره  عزلت  سلوکی او  میباشد. که انسانی  کامل در مقام  پادشاهی  الهی،و صاحب آب  عقل و الهامات  الهی  برای دیگران است. که  بصورت  دستور سلوکی  بسالکان  خود و یا بشکل نصایح الهی بدیگران است. که  بعمل  سلوک  الهی   اقدام  نمایند.

آباء

پدران بعربی که أب پدر و مادر امٌ میباشد. در واقع پیر کامل حسینی سالک بمعرفی  خداوند پدر  الهی سالک است. ونیز پدر دیگر امام  زمان حسنی شهود  دوم سالک است. آباء و والدین یعنی  دو  والد  الهی که زن ومرد  ندارد. پدران شامل  اجداد الهی انسان سالک  میباشد. آغاز  از  پیامبر اولی  العزم  سالک صاحب  ولایت الهی، ونیزکاملان ولایت آن اولی العزم . که روح ما انسانها هریک  آن ولایتهای سلوکی را طی  کرده ایم که  بامروز رسیده ایم. ولی  پدران گذشته وانبیای در گذشته  برای  سالک قابل  تقلید سلوکی نیستند. حتی احکام سلوکی  ومقررات دینی که  بدرستی  از آنان نقل شود . که أهل حدیث آخوندها میکنند. بلکه  پیر الهی  زنده   برای  تقلید امور الهی از او  لازم  است، که  تخصص علاج مشکلات  رونی  سالک را دارد. و نسخه  خاص  طبٌی  علاج روح سالک را میدهد.  که  هر سالک  وانسانی مشکلات  روانی  خود را دارد. قشری های مسیحی و یهودی  ومسلمان بنا حقٌ خود را آیت الله و قسٌیس وکشیش میخوانند. ولی سالکان با اولیای  الهی  زنده  خود، بتربیت  الهی  وتکامل ژنتیک  روحی میرسند ونه از  والدین  جسمانی .  که شاید  تا حدٌی  شبیه  والدین در جسم  باشند. ولی  هرگز شباهتی  در روان و مقام الهی روحی  ندارند. پدران و اجداد نژادی دارای مراتب الهی  وشهودی مقدماتی  هفتگانه نوع  بشری را بوده اند که تولد بشری کنونی را  یافتند و شایسته  تولید  برخی فرزندانی  باشند.ولی  بیشتر  اولاد ناشایست برای  تکامل روحی  دارند. ( آباء علوی )  یا اجداد الهی که علوٌ مقام شهودی جسته میباشند. سادات علوی  واقعا از اولاد  جسمانی علیٌ و فاطمه نیستند. بلکه  تنها شاهدان  شهود  چهارم نور  مرتضوی در ولایت  محمدی میباشند. که تا زنده  هستند، اولاد الهی  علی ٌ بوده، ودر بازگشت بخلق با شهود عرش  رحمان، خود نیز علیٌ زنده ای برای  سالکان  خویش میباشند. آنگاه  سیٌد و سرور و آریا شده میباشند. ونه  سادات  جسمانی که  چون  پسر  نوح با بدان  بنشستند، خاندان واقعی  پدر پیامبر خود را از  دست دادند. چون  سلوک  الهی  نکردند تا مانند پدران  الهی  خود  شوند. پس  بقول  خداوند از أهل پدر  خود نوح  نیست. که آقا زادگان سادات، چه  رسد باولاد آخوندها، خود را  تحفه الهی  و جدا  بافته ای  میدانند. که تضمین  بهشت را از هم اکنون دارند. پس سروری پیروان ومفت  خوری خمس  وزکات  میکنند.  و بد ترین  درجات  حقارت  جهنٌمهای جهان  وتولدات مسخ  حیوانی را دارند. که بقول پیامبر مسخ  میمون وخوک  بهترین شانس  وبخت  آنان  میباشد. مگر هرکسی که با شهود پنجم مصطفوی و ششم قاﺌم  و هفتم  عرش  رحمان، محمدی  زنده بخلق  باز  گردد. آنگاه کامل  محمدی چه  فرزند جسمانی اولیا  بوده باشد یا نبوده  باشد، بکمال  الهی  رسیده، و سیٌد و نیز  محمد و علیٌ زنده ای برای  چند سالک خود میباشد. و تضمین بهشتی و مصونیٌت  از  جهنٌم را  اینان و از هم اکنون  ار خداوند دارند. ولایت  سلوکی و انجام  سلوک  الهی و شهودی، تنها  هدف  خداوند در آفرینش  انسان وحتی  در کلٌ طبیعت  میباشد. و نه  ولایتهای سیاس هر  ولایت  فقیه  فاسد، و یا  هر حکومت  دینی اسلامی یا غیره. چه  رسد که آخوندهای  فاسد  ولایتهای  فقیه تزکیه نشده  هر زمان،  آلودگی  بیشتر  روان  دارند.  که خود را  شریک  خدا وولایت  حقٌه خدا در اولیای  زنده  میخوانند. که باید  در سلوک الهی چون  مسیح  فرزند الهی  خداوند شد، که هر کامل  الهی  محمدی  و هر اولی  العزمی نیز هست.

آب نبات

نبات گیاه  بعربی، آب رشد حیاتی  خود را میخواهد. و آب نبات معروف  شیرین  برای  انسان،  تنها  همان  سلوک  الهی و کسب  کمالات شهودی  وبازگشت  بخلق،  و دهان  شیرین کردن  سالک خسته تن، و یا برای  خورسندی  پیر احتمالی  وسلوکی  او میباشد. می  وشراب  الهی عرفا، که می وهمان ماء عربی است،  برای  عقل گفته ای سمبولیک میشود، که آتش تشنگی روان  سالک را خاموش  میکند وآرام میگردد. گرچه می و  الکل  مست کننده،  قاتل فعٌالیت  اعصاب ومغز وروان  میباشد. و از دست دادن قدرت  تفکٌر بهتر از قبل  مستی است. چه  رسد  که انسان مست بتواند بالهامات الهی برسد. که  از الهامات  سطوح  پاﺌین تر نیز محروم میشود. می آتشین یا آتش سرد گفته اند. سالک از پیر الهی خود شراب الهی  میخواهد، تا غرق ادراکات برتر عقلی شود. و دهان پیر را ساغر آن شراب الهی میداند. و بقول مولا علیٌ شکم بزرک من آب دهان پیامبر است. که همیشه نزدیک بپیامبر بوده و اورا میشنیده است. ولایت مهدی در نوع فوق بشری، که ٥٥ قرن دیگر مبعوث با نور رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان میگردد، هزاران برابر حکمتهای  عقلی محمد پیامبر اولی العزم ، که برترین ولایت  نوع بشری را داشته خواهد بود. آب حیات را روشنی چشم در ظلمات گفته اند. که انسان جاهل در تاریکی  عقلی، نمیتواند حتی  منبع عقل الهی را بشناسد یا تصوٌر کند. مگر سالک با پاکسازی هرچه  عمیق تر روان خود،  شاید بتواند بشهود نور  قاﺌم،  و بزیر عرش  رحمان برسد. که بالاترین سرچشمه عقلی و عمیق ترین در کمیٌت و کیفیٌت از الهامات لدنٌی معقولات  الهی  برسد. و بقول  حافظ در وقت سحر و پگاهی  بود، که مرا از  غصٌه نجات دادند. که حافظ بچشمه آب  حیات وجاودانگی رسید. که  گوﺌی  روز وشب دل شاهد روشن  است، که همیشه  بیدار وآگاه میباشد. وحافظ شعاع پرتو شهود تجلٌیات الهی در ذات و دل خود را، توصیف بباده وجام می مینماید. که  امثال  اسکندر جهان گشا که دستش بچشمه  آب حیات و آب  نبات نرسید . آب خرابات خانقاه پیر، و آب روی الهی انسان کامل نور رهروی  سالک او است.  یا آب  زندگی و آب  عنایت  تعبیراتی أدبی هستند. خرافات  قشری ها و غیر سالکان، ماهیٌت بشری  وحیوانی ومادی روان  آلوده  انسان میباشد، که باید خراب  وواژگون گردد. وموجودیٌتی الهی  در ژنتیک  روحی انسان سالک بیابد. که  گفتار و پندار و کردار نیکوی انسان الهی  شده،  دلیل ماهیٌت نوع فوق بشری و الهی  او  میباشد. که موقتا در تولد دوم الهی وپس  از مرگ  قبل از مرگ باز در تن بشری قبلی  خود، روح  الهی  او  مدفون شده. گوﺌی تن پیر زنده،  قبر روح  الهی  او است. که باید  مورد  زیارت و دیدار سالکانش قرار گیرد. که قبر حسین و صاحب  مقام  حسینی  چند سالک  خود میباشد. پس  بهشتی واجب بگفته امام  صادق نزد خداوند  پاداش دارد.

آب رو

اعتبار انسان نزد دیگران، وهمان  شناخت تقدٌس صورت انسان کامل است. که سالکان او بمعرفی  خداوند  بتوسٌلات  عبادی و تخیٌل وحضور  ذهنی صورت پیر الهی،  عبادت با نور صورت او، که آبروی  واقعی  است مشغول  هستند. عکس آن  عبادات قشری بدون وسیله  توسٌل  الهی  است. که  آنان را بد دین  مینماید. که  بحقارتهای روحی در تولدات  نسخ ومسخ حقیر در همین  جهان میروند و استثناﺌی ندارند. هر  انسانی  آبروی  خود را مقدٌس ترین چیز، و سرمایه هستی  خود  میداند. کسانی که  رعایت مقام آبروی خود نکنند، یا با سلوک آنرا  مقدٌس تر  ننمایند، از هم اکنون  دوچار قهقراهای نوعی ژنتیک  روحی  خود میشوند. مگر که  با توبه  سلوکی با  پیر الهی بمعرفی  خداوند، بپاکسازی روان  عقده دار حیوانی  وشهوانی  خود بپردازند. و بمراتب  شهود  تجلٌیات  الهی مدرک  قبولی و رضایت  خداوند برسند. که آینده  بهتر بشری وبا قاﺌم اساس آینده  نوع فوق بشری  برسند. تهمت  وبدنام کردن  دیگران، وبرای  دروخ درجاتی از ستمگری است. که  روح  انسان را بحقارتهای  تولد مجدد  نوع  حیوانی  بجهان میبرد.

آتش

هر چیز در حال  شعله ور شدن و نور  دادن و سوختن و تغییر  ماهیٌت مادی خود دادن  میباشد. غیر سالکان پس از  مرگ در  جهنٌم کارماها، یا همان  جهانوم یونانی وگوهانوم تورات و جحیم و جهنٌم عربی و جهان  فارسی است میسوزند.  که ماهیٌت نوع بشری  آنها در ژنتیک  روحی تبدیل بماهیٌت نو حیوانی  حقیرتر شایسته  خود، نتیجه  باقی  مانده  کرامات بالفعل  نسوخته آنها تبدیل  میگردند و بجهان  متولد  میشوند. چه  در  نسخ  بدتر بشریٍ،  یا مسخ ومسخره  شدن  حیوانی  ویا باز  بدتر  در فسخ  وگندیدگی گیاهی  و رسخ و رسوخ جمادی، چه  رسد  بوسخ چون چرک در موجودیٍتهای تحت  جمادی، برای  تکرار  گذشته ها  از  نردبان  انواع  تا دوباره  وحتی  صدباره،  خود را بنوع بشری  وهمین  سلوک تا شهود  قاﺌم را، با هر شش ولایت  الهی  نوع بشری  برسانند. که  فرمان  کن فیکون أزلی أبدی برای   تکامل  ارواح میباشد. که بانواع فوق بشری  نیز  بروند. که  تنها هدف  خداوند  در آفرینش  هستی  وموجودات  هستی  میباشد. تقدٌس آتش  نزد زردشتیان ونزد  تمام  ادیان  دیگر، سمبول اهمیٌت  نقش آتش و رفتار الهی میباشد. که  موسی  خدای  خود را در آتش  دید، که  زردشت دیده بود. ولو این آتش  شعله  نور  شمع  باشد که  در آن تمرکز می نمایند.  نار  عربی ضدٌ نور یا تجلٌی شهودی  است. که  نار حقارت داغ قهقراﺌی ژنتیک روحی  پس  از مرگ غیر  سالکان، بخصوص بد دینان  قشری میباشد. حتی  اگر تمام  عمر عبادت  بدون وسیله  الهی داشته باشند. نور الهی  بدل اولیا  و سالکان بصورت شهود  تجلٌیات، و یا الهام  و افکار رسیده  بذهن  انسان کامل میباشد. و نار  و آتش  عکس   نور، افکار  زشت و پلید جهنٌمیان قشری  وغیر  سالک که دشمن روح  خود میباشند. و آتش سوزاندن یعنی آینده وحال  روان  خود را با سرکشی  از  خواست  الهی  مینمایند. آتش حسد  وطمع و بد بینی  ها  و  احساسات جنونی  آتش سوراننده  کنونی  مقام  روح  الهی  خود  میباشد.  که  سالکان  تمام  این  صفات  قهقراﺌی و حیوانی  وحتی  صفات ظاهرا  نیکوی  بشری  خودرا  تخلیه ، و با آتش سلوکی  خود پاکسازی  میکنند، و پشت  بگذشته ها تنها  بسوی آینده های  شهودی  و الهی  خود میروند.  و بقول  پیامبر خداوند با هر قدم پیش  روی سالک ، خود نیز ده  قدم و بیشتر  جلو  میآید. تا سالک  زودتر در شرط کافی از  نظر  الهی  برسد. و قهقراﺌیان نیز با هر  قدم  قهقراﺌی  و گناه پروری  خود، خداوند نیز ده قدم و  خیلی  بیشتر که از آنان  دور  میشود. و  بقول  محمد، مسخ  میمون  وخوک  بهترین  بخت  آنان  خواهد  بود. والاٌ مار ومور  و فسخ گیاهی  وبدتر نیز ممکن  است  بشوند. تا چقدر فساد وانحراف  وستم  بخود کرده  باشند. و بیشتر کرامات بالفعل  خود را  تلف کرده  باشند. آتش از  نظر  مادی وغیر  الهی دانستن،  همان انرژی اولیٌه اساس ترکیبات أثیری  و أتمی سازنده  وجود تن  هر  موجود هستی  است.  که  درگذشته واحد أتمی  غیر قابل  تجزیه  میگفتند. در حالیکه  بی  نهایت  اجزای ریزتر از یکدیگر أثیری  و تحت أثیری دارند. که  بفرض بمبدأ اولیه  یک  روح برسیم،  که  آنرا  شبنمی  از  اقیانوس  روح الأرواح خداوند  الله ربٌ الأرباب  میگوﺌیم. که  از  جهان لاهوتی خداوند جدا شده،  تا از  نردبان  انواع تا  نوع بشری  وانواع  فوق بشری  نامحدود  خود را بخداوند الله  برساند. و تکامل  طبیعی   و بگونه ای  که خداوند تدبیر  ارواح مینماید.  تا نوبت بنوع بشری  برسد، که  با  تکامل ارادی  وسلوکی  و تا أبد پیش برود. و اینک در نوع بشری باید بنور قاﺌم، الگوی  کمال  الهی میسٌر برای نوع بشری برسد. که  سالک با همٌت  و جدیٌت  خود، و عشق و صداقت  با  هدایت  پیر  وتدبیر  مراتب  الهی   بنجات  از  نوع بشری  برسد.آتش بلایای  سلوکی  خاموش کننده هر صفت منفی روان، چون حرص وشهوت وهوسرانی و خودسری  سالک  است. ولی  غیر سالکان با آتش وجود حریص و دیوانه خود کرامات بالفعل بشری  خویش را،  که امانت الهی آنان ونتیجه  تکاملات تولدات پیشین آنان  است میسوزانند. که  اصطلاحا آتش را میسوزانند، که کارماﺌی تر  میشوند. شوق و دلبستگی  سالک براه  الهی  و پیر  خویش، داوطبانه و عاشقانه  آتش نسبتا  سرد بلایای  سلوکی را  صبوری  میکند. آتش  سلوک گرم  کننده زندگی  کنونی ومژده  زندگی های بهشتی  و أبدی و جاودانگی  میباشد. سالکان را میتوان گفت که  در  عزلت سلوکی، دارای  أتش امتحانات پر محنت الهی  هستند. و صبوری  آنان حتی  احساس آتش درونی خود را  نمیکنند. که  سپاسگذار خداوند نیز  هستند. و بیشتر  نیز  میخواهند  تا عشق و صداقت  خود را  بخداوند  نشان  بدهند. و پاکسازی  عمیق تر روان  خود  کنند. صفات زشت روان  انسان را میتوان آتشی از  گونه  روانی  دانست. چون آتش  حرص  و غضب و شهوت. که آن آتش را با آتش  عشق خود  بسورانند. و بجای  عشق بشری بعشق  معنوی  وحتی  بعشق  مینوی و بمراتب  الهی  وشهودی  برسانند. آتشکده زردشتیان معبد و عزلتگاه سالکان  ولایت  زردشت میباشد . که تاکنون در ولایت  زردشت  نقش خود را ایفا  میکند. که  مسجد  ومحراب  اسلامی  نیزمهرآبه و معبد سالکان  ولایت  محمد میباشد. که  خانقاه  و هر جای عزلت سالک  میباشد. یهودیان آتش مدام روشن کلیسای  خودرا، علامت حضور  خداوند هنگام  قربانی نمودن حیوان در معابد  خود  میدانستند. ولی  سالکان آتش و رنج مرگ  قبل از مرگ را دارند، که  جان بشری را باید  قربانی  کنند. که  حجٌاج  کعبه نیز هدی و قربانی  آنان، قربانی  کردن  جان  خود نمیکنند. که  سالکان ولایت محمدی در مرگ  قبل از مرگ برای  شهود قاﺌم  فداکاری  وجان بازی  مینمایند. آتش شهودی ومرگ ارادی، همان آتش زردشت وموسی ومحمد  است. آتش  عشق و شوق زیاد سالک،  در  عشق ورزی باوسیله  الهی خود بمعرفی  خداوند است .

آتوربان

یکی از طبقات چهارگانه جامعه زردشتی ایرانیان که خاص  روحانیٌون بود. که معمولا آخوندهای  قشری  مذهبی در خدمت سیاست و پادشاهان هستند. ولی  اولیای الهی زنده  بازگشته بخلق معمولا مورد  شکار و عذاب آخوندهای قشری بد دین  هستند. که  لباس  کاذب  روحانیٌت  برتن میکنند. چون مخالف  سلوک  الهی و تنها  هدف  خدا  و پیامبران خودشان  میباشند. مغ ها آخوندهای  زردشتی بوده،  و بغ ها مقام الهی یا  کاملان بازگشته ،مقامی  الهی  برای  چند سالک  خود دارند. قریش زردشتی مهاجر از ایران بیمن وسپس بمکٌه، کعبه را چون  کعبه  زردشت در نقش رستم ساختند. که  سالکان در آن رو بدیوار، چون دیوار  ندبه  یهودیان در اورشلیم، در وسیله  الهی  خود متمرکز  وخیره میشوند. تا بخورٌه وقرٌه  شهود  تجلٌی الهی بالاتر  برسند. محمد کعبه را  بکٌه خواند، که  جای  بغ ها بوده است. و تمام  اصطلاحات ولایت  الهی را  آخوندها، مانند مراسم  حج ٌ کعبه، برداشت سلوکی  ندارند. و شهر  مکٌه  نیز جای مغ ها پیروان  قشری آنان است، که  بامور  دنیا و کسب مال میپردازند. شهر مدینه  یثرب، که مدینت الرسول خوانده  میشود، همان  جای  دین ورزی  سلوکی  وخانقاه  محمد بوده، که هر خانقاه اولیای  زنده  برای سالکان  آنها میباشد. خانقاه  اولیای  الهی  بمعرفی  خداوند،  بطالبان  لقای  الهی، هرجا باشند  بیت الله  الحرام سالکان  است.  و صورت  پیر الهی قبله توجٌه سالک در توسٌلات  عبادی  میباشد. و الاٌ پیامبر و امامان،  مکررا گفته اند  حجٌاج کعبه که  سالک  الهی  نیستند، مشرک و جهنٌمی  میباشند. و آنها را میمون و غیره خوانده اند. که پس  از مرگ بدان انواع  مسخ  بجهان  میگردند.   

آخ شیج

همان چهار عنصر تشکیل  دهنده  هستی در تصوٌر قدیم، آب و آتش و هوا وخاک است. ومحققان ایرانی این اصطلاح  یونانی را استقصاط یا اخشیجات نیز گفته اند. درحالیکه ماده در سطح أتمی که یکصد وچهارده عنصر شناخته شده میباشد. ولی باز مراتب موجودات تحت أتمی فراوانی هستند، که از آنها موجودات أثیری و تحت  أثیری میگوییم، که  علم  انسان هنوز بدانها نرسیده است.  هر کدام از آنها  موجوداتی میباشند که از أزل از پلٌه های نردبان  انواع در حال بالا آمدن  هستند. که زمانی  بانواع أتمی و گیاهی  وحیوانی  برسند، که درنوع بشری  کنونی  ما  گردند، و خواهند رسید. وهریک از ما از تمام آن انواع عبور  تکاملی در روح أصل هر موجود را  نموده ایم. زیرا  باید  همه  موجودات  زمان  بتمام  انواع  بی نهایت  فوق بشری برسند، که  اکنون در کره  زمین  وجود ندارند. که بازگشت  همگان در کمال صفاتی  بخداوند الله  أهورمزدا  است.  که  فرمان کن  فیکون و شدن و تکامل همه  موجودات  هستی  میباشد. وغیر این  موجودات و أصل  روحی آنها  چیز  دیگری  در هستی  نیست.  و بقول  عرفا  تنها  خداوند یگانه  موجود  هستی  میباشد، که تعبیر (خدا داخل) هستی  میگوﺌیم . واینک ما  در نوع بشری،  شرط  فضیلت داشتن وشایستگی تکامل و رسیدن  بنوع فوق بشری است. که ٥٥ قرن دیگر در جهان آغاز  میگردد. تنها  شهود  ششم  تجلٌی  الهی  با سلوک، در نور  قاﺌم  روح  القدس ودر ولایت  محمدی میباشد. که باز  منظور  دین  رسمی  وغیر سلوکی  اسلام  با تمامی  مذاهب آن نمیباشد. که  خداوند  تنها یک  دین  دارد، که همان  سلوک  الهی  با شش کلاس  تکامل  ولایتهای  ششگانه است. وهریک از ما  در یکی  از این  مراتب  شهودی  رسیده ایم.  که  بنوع  بشری  عاقلی درآمده ایم و باید بقاﺌم برسیم. و هر بار امتناع  از  تعالی   وتکامل  بیشتر  روح،  خود روح دوچار کارماها و قهقراهای  صورتهای  نوعی  حیوانی  مبیشویم . تا دوباره  وحتی  صد باره  بنوع بشری و همین  شش شهود  واجب  برسیم که باید  برسیم .هر روح  شایسته تر برای موجودیٌت  نوعی در جهان، میتواند چون  انسان عاقل، که  درک  اهمیٌت  سلوک  الهی را نموده است،  با کمک  مدبٌران الهی روح  خود، آغاز از  پیر الهی  که این همانی  مراتب  شهودی و الوهیٌت را دارد بنوع  فوق بشری  برسیم. که تنها هدف  خداوند از  آفرینش  ما وهستی  است. وتنها  سعادت أبدی  است، ونه  سعادت موقٌت،  که انسانی  تحصیل نموده است، و رفاه  و لذٌتهای حتی  معنوی  وأدبی  را داشته باشد. تن ظاهری  ما در مقابل روح و ژنتیک  روحی  خود، که  همه چیز  حقیقی وجود  انسان  است.  در تن از أتمهاﺌی تشکیل شده ایم، که هر یک  روح  وتکامل  روحی  خود را دارند. چه در تن ما باشد یا نباشد. وحتی أتمهای تن ما  مدام  عوض میشوند. ولی  برحسب  نظام ژنتیک روحی که در دست  تدبیر مراتب  الهی میباشند، موقٌتا در طول  عمر انسان  شکل کلٌی و صورت  نوع بشری  ما را  مدام تغییر ماده جسم داریم، ولی شکل  کلٌی تن  باقی  است که عنوان  پیری میدهیم . عناصر أصلی  ماده را نیز  هیولا میگویند، که ماهیٌت مادی ما میباشند. و آخشیج ها همان  أتمها هستند. که  انسان تنها تراکم  چند  بیلیونی  آنها را میتواند حس  کند یا ببند.

آخوند

که ادعای  رهبری دینی  ولی  غیر  الهی تمام مذاهب قشری در همه  ادیان  رسمی  واسمی را دارند. ولی  قشری  وحتی  مشرک  دشمن  خدا  هستند، که  بنام خدا بر مردم  جاهل  غیر  سالک  خداﺌی  میکند. و بدون تحصیل  آگاهی های  الهی  وشهودی، مدعی آگاهی دینی  هستند، و بر مردم خرسواری  میکنند. آخوند همان( أخوند) یعنی  ناخوانده و بیسواد علم و درسهای الهی است. گرچه درسهای  قشری  گری وماده  پرستی و نیرنگهای  أهریمنی  را  دارند. و بابلیس نیز درس  میدهند که  پیامبران  کقته اند. چه  رسد  که  سیاسی  انبلیسی  نیز  هستند. زیرا  قراءت یا قرٌه گیری سلوکی  با وساﺌل  الهی  برای  ارتباط  داشتن  با خداوند و آینده های  بهتر بهشتی را ندارند. که  مخالف  و دشمن  اولیای  الهی  زنده میباشند. و آنان را تکفیر و پوست میکنند، و تعزیر و آزار میدهند. گوﺌی داوران  الهی  هستند. پس فریب کارانی  میباشند،  که  پیروان  خود را  با خود  بجهنٌم  حقارت  میبرند. و هر آخوندی  با رساله ای عملا مذهب  تازه ای  در دین  قشری خود تأسیس میکند. و بدعت  گذار تاریخی  نیز  میشوند. که مورد  لعن ونفرین همه  پیامبران  هستند. تا خداوند در کارماهای قهقراﺌی  آنان را چگونه مجازات  نماید. و بقول  محمد مسخ  میمون و خوک  بهترین  شانس  آنان  میباشد. گرچه  تمام  عمر  روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند که  بقعر  جهنٌم میروند. و بقول  محمد  مهمترین  أمری  برای انسان  الهی، محبٌت  بمراتب  الهی  دیگر میباشد. زیرا  دین ورزی  همان عشق ورزی  میباشد. بعد پیامبر اضافه  میکند،  که مهمتر از  محبٌت ولایت واولیای الهی  میشناسد، که همان  نفرت و دوری و اجتناب  از آخوندهای  مخالف  ولایت  الهی  زنده  زمان خود  میباشد. تلاوت  قرآن یا همان  دو قرٌه شهودی  اکتشافی محمد، و حتی  هفت قرٌه  شهودی تجلٌیات  الهی  میسٌر  نوع بشری، که  تلو الأخری،  باید   مشهود  سالکان  ولایتهای  ششگانه  شود و بدنبال هم باشند. آنگاه  بمقام الهی  آدم شده  برتری بنام  انسان  کامل الهی  شده و تا زنده  میرسند. و برای  چند  سالک  خود خداﺌی و پیامبری و پادشاهی مینمایند، ولی نه  حکومت  سیاسی ودینی بنام  ولایت  فقیه هر سفیه  ووقیحی بوده  باشد. این نویسنده  در چند  مقاله جداگانه نظر  پیامبر را  مستند باقوال آنان آورده ام، وتفسیر سلوکی و شهودی  نموده  که در وبسایت  من هست.

آخرت

یا بعدی  و آینده وپس  از مرگ بشری است.   که  پس  از  مرگ  زندگی بشکل  دیگری میباشد. چه  بهتر که  در تولد فصل  نوع بشری بهتر، ویا در نوع فوق بشری  هفت هزار سال بعد و با هزاران برابر عقل  نوع بشری باشد. سالکان  باید بشهود آخر میسٌر خود در ولایت الهی  خویش برسند. سالکان ولایت مسیحی تا نور مصطفوی  پنجم، وکاملان محمدی تا نور  قاﺌم، و مهدویان نوع فوق بشری آینده تا نور ربٌ  رحمان باید برسند. که نجات و رهاﺌی و آزادی  از  وظایف الهی نوع  خواهند داشت. و هرگز  معنی آخرت روز قیامت و پایان عمر هستی  نیست . روح  انسان فراوان  تولدات انواع  تحت  جمادی  وجمادی  وگیاهی  وحیوانی و فصول  نوع بشری  داشته، که بأمروز  رسیده. و فراوان تر انواع فوق بشری فرشته  گونه وتا آبد بی  انتها در پیش  دارد. و اگر  اکنون بنور قام رسید، باز  ذخیره  آخرت وتزکیه  بیشتر، و پاداشهای خیر  وتکامل الهی  برای  کاملان بازگشته پیامبر گونه بخلق دارند. که گرچه برای  نجات سلوکی  نوع بشری، باین  ذخیره ها  نیازی واجب  ندارد. ولی  برای  کسب فصول نوع فوق بشری بهتر آینده آن  زمان، ذخیره  وکرامات بالفعل  و بالقوٌه بیشتر داشته باشد. که بنور رحمان  زودتر برسد . پاداشهای الهی اولیای  الهی، بصورت کمالات روحی  والهی لدنٌی، ووعده های برتر رؤیاﺌی دارند. که  میخواهند بآن وعده ها برسند. که  دیگر افراد نوع فوق بشری، آن چنان کمٌی  وکیفی نداشته باشند. ثواب پاداش  الهی، گوﺌی ثوب و لباس بهتری خداوند روی لباسهای آنها داده  باشد، که از  خداوند برای سالکان  بر تن روحی  ژنتیک روحی  پوشانده میشود. که آنرا باید  سمبول کرامات بالفعل و بالقوٌه  نوع فوق بشری  بهشتی دانست. که  نوانهای  الهی و حیاتی و معجزات الهی  بیشتری خواهند بود. گناه نیز عملا  حذف کرامات بالفعل موجود  در  نوع بشری میباشد. و  کرامات  بالقوٌه تحقٌق نیافته مورد نیاز برای  نوع بالاتر همجنان  مرده میماند. گوﺌی  معایب کرامات  بالفعل را در ژنتیک  روحی را کم مینماید، وبصورت  کمبودهاﺌی برای  تولد  بعدی خواهد بود. و یا  انحراف از امکان  کاربرد کرامات  میشود. بطوریکه روح  گناه کار پس  از مرگ، اجازه  ورود و شایستگی ورود بعوالم مقدٌس الهی  وشهودی فوق بشری،  وحتی بهمین  نوع بشری  مجدد را ندارد. ماهیٌتهای  امور عوالم  الهی و روحی  که ذات هر موجود است، نباید  تصوٌر  ماهیٌتهای  مادی از آنها بنماﺌیم. گرچه  در نام و برای  امکان تصوٌر  انسان، ماهیٌت شبه مادی میگوﺌیم.  که  بجای ماهیٌت  أتمی ماهیٌت أثیری  و تحت  أثیری بسیار رقیق میگوﺌیم.آخر الزمان برای  عصر ولایت برتر آینده است، که شرافت و برتری  عصر ولایتهای  قبلی را پایان میدهد. ظهور ولایت  مسیح پایان  شرافت  وبرتری عصر  ولایت زردشت بود. وولایت  محمد  پایان  عصر وشرافت  ولایت  نیکوی  مسیح  بود. و این  برتری تنها در شهودهای  برتر  انسان سالک  است. و از نظر  خداوند گروهی  الهی  تر هستند که  شهود برتری دارند. وبقیه در حدود  شهودهای  خود مقام  الهی  خود را دارند. زیرا  شهود تجلٌی  الهی برتر،  پایان  دهنده  شرافت  ولایت  قبلی  با کشف  وشهود تازه و  شهود برتر است. ولایت  مهدی  موعود در ٥٥ قرن  دیگر از امروز، که آخرین  کامل  ولایت  محمدی خواهد بود، بجای  نور قاﺌم  بنور رحمان میرسد، و آغازگر نوع فوق بشری، و پایان شرافت  وبرتری ولایت  نیکوی  محمدی و دیگر ولایتها  خواهد بود. که همچنان  بکار خود برای  افراد شایسته خویش  ادامه   میدهند. پس  مهدی  قاﺌم آخر الزمان  نوع بشری وولایتهای  آن خواهد بود. که خود  الگوی  زنده    برای  سالکان  نوع فوق بشری  خود خواهد بود. و روح  محمد وعلیٌ نخستین لبٌیک گویان  بوی  خواهند  بود. قاﺌم یعنی اساس  وقوام و الگوی  کمال است. چون  ستونی زیر یک  خیمه. آخر الزمان هر سالک  نیز رسیدن  بشهود آخر میسٌر  خود میباشد. که  شهود قاﺌم با  مرگ  قبل از مرگ مشهود  سالک  ولایت  محمدی   میگردد. وحتی قیامت سالک  است. و آخر الزمان  نوع بشری  او میباشد. و اگر  این کامل  بخلق پیامبر گونه  بازگشت،  وتولد  دوم  الهی  وبعثت  خود را داشت ،عملا اول الزمان  نوع فوق بشری او است. گرچه موقتا  در تن  سابق  بشری  خود  باشد. و قیامت آخر الزمان سالک در مرگ  قبل از  مرگ شهود آخر  او میباشد. ونه روز پایان وجود  هستی. که اگر  هستی نیز بروی  هم بریزد، و کهکشانها بهم  بخورند  ومنفجر  گردند، باز  همچنان خواهند بود و بشکل  دیگر. ولی نه  بعدمیٌت  رفتن. که هیچ  معدومی  موجود  نمیشود،  و هیچ  موجودی  عدمی  نمیگردد.  تنها  تغییر شکل وماهیٌت میدهد. در هر انسانی  با مرگ بشری،  پایان زمان  بشری و عمر  میسٌر  بشری  او  بوده  است.  چه  بهتر که  با شهود  نور  قام باشد، که  بنوع فوق بشری  متولد  جهان  گردد. وبا هزاران برابر عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه.  و الاٌ انسان  غیر سالک بخصوص  قشری های  قهقراﺌی، تولدات  نسخ ومسخ  حقیرتر  وتکرار مکرر گذشته های  نوعی  خود را دارند. و تکرار گذشته ها  در آینده ها. که  عذاب  زندکی  های بدون  امکانات وکرامات وعقل در  حیوات را  می بینیم.  برخی  از حیواناتی  که میبینیم، ارواح  انسانهای  قهقراﺌی بشری  قبلی  بوده اند.

آدم  کیومرث

چندین شخص و شخصیٌت  میتواند عنوان آدم را داشته ،  اگر بآدمیٌت  رسیده  باشند. و یا همان  انسان کامل و الهی  شده  که  برترین آدم  الهی  میباشد. اما  آدم  افسانه ای عرفانی بنظر قوم  بابل و سپس  یهود، بعنوان مبدأ پیدایش نوع بشری در جهان نیست، که اورا  أبو البشر گفتند. و بطور خیالی داستانهای طرد آدم وحوا ار کنار خداوند در بهشت، ویا آفرینش  تن  آدم از  گل، که  بدستان خداوند مالش دیده و بدون  پدر  ومادری بوده  باشد. که داستانی  عرفانی  مناسب انسانها قدیم تر است. تفسیرات  بعدی  بیشتر در باره  حوٌا  و اولاد او گفته اند که منطقی  نیست. وانسانهای بشری  سیصد  هزار سال است که  از  انواع  میمونی در فراوان  فصول  نوع بشری، خود را بعقل  بیشتری  رساندند، که هشت هزار سال  پیش و دنباله  تکاملات  طبیعی،  که در  حیوانات  اکنون نیز  هست، شخصی بدرجه  شایستگی  روحی  برای  طرح  مخصوص  خداوند  برای  سلوک  با  ولایت پیدا  کرد. ومدبٌران  الهی مانند  دیگر  حیوانات و انسانهای  بعدی  عملا  صورت  میگیرد. گوﺌی ناشایستگانی  چون  اهریمن ومار در بهشت  باشند. و علی  رغم  اراده  خداوند کاری  کنند یا  نکنند. ولایت آدم   اولین  پیامبر اولی  العزم،  کیومرث  ایرانیان وحتی  اسامی  دیگر  در اقوام  دیگر، نخستین  پیر کامل  الهی برای  سالکان خود در توسٌل  عبادی  بوده  و حوٌا نیز هر سالکی  میباشد  که چون  زن مطیع  پیر است. آدم نخستین انسانی که والدین  بشری  وجسمانی داشته ولی والدین یا  دو والد الهی  حسینی  وحسنی نداشته،  که همیشه  زنده  در  جهان  فرستاده  خداوند  میشوند. که  ارتباط  با  خداوند و بطور ارادی و فوق طبیعی  پیدا کرده، ولی  دیگران  چون  حیوانات  ارتباط معنوی با خداوند  ندارند. و پس  از آدم آدمهای  بهتر والهی تری،  چون  نوح و بودا و زردشت  مسیح  ومحمد  پیدا شدند. و  همچنان  تا أبد آدم های  الهی تری  با  فراوان  مهدی های  موعود انواع  فوق بشری  در  پیش  هست.  که خداوند  در هیچ  کاری  محدود نیست . و عقل  انسانهای  شاهد آدم و اولی العزم های  بعدی،  مدام  بیشتر شده که میتوانند خود را باراده  سلوکی،  که همان  خویشتن داری  ارادی است  بخداوند الله  پیش  بروند. قباﺌل  وحشی آفریقا با  بتهای  خود از  نوع   تکاملات  طبیعی  روح خود باز بتدبیر الهی  عمل  میکنند. وهمچنان از  هر شش ولایت  الهی  نوع بشری، نسلهای   سالک  وکامل  و بازگشته  بخلق از راه  میرسند. تا نوبت  بأرواح تمام  حیوانات و گیاهان و حتی  أتم ها برسد. وهمچنان  خداوند آفرینش  افراد تازه  موجود شده  بهستی  میفرستد. که از  منبع  اقیانوس  روح الأرواح الله  بصورت  شبنم هاﺌی  بسیار ریز،  در صورتهای  نوعی بجهان میزایند. و شاهدان  مراتب  تجلٌی  الهی  این همانی  مقام  الهی  مشهود خود را مییابند. و باعقل  وصفات  واخلاق  و  قدرتهای الهی برتر میگردند، که  سالکان  خود را نیز  بمراتب  شهود  خود میبرند. و هر کامل  الهی  ولایت  برتر  ودر زمانهای  بعدی  تر برترین  آمهای  مورد  توصیف  خداوند، و ساخته  شده  بدستان  خداوند  میباشند. که  بقول  سالکی  بپیر  خود،  اگر  خدا نخوانمت  متحیٌرم  که چه خوانمت . محمد برای  اولیای  زنده  خود  در هرزمان از ٣١٣  نفر میگوید. که هریک این همانی  پیامبر  خود، وحتی  قاﺌم ونماینده  خدا،  انسانی  برای  سالکان  خود  میباشند.اصولا  در عوالم الهی و شهودی وولایتهای  الهی  زمان هر تفکیکی که  بنماﺌیم  وجود ندارد. ولی  انسان بشری نمیتواند  تصوٌر وحدت وجود و أبدیٌت بی  انتها را بنماید. لذا  انسان حتی  خداوند در بالاترین  وحدت  وجودی خود  صحبت از زمان  میکند. تا خود و دیگران تصوٌر مقصود الهی را بنمایند. که  بدون نقطه  هدفی نمیتواند حرکتی بجلو بردارد.  خواب  نیز مانند احوال الهی و شهودی است.  که زمان ومکان و تمام شرایط مادی  را ندارد. پس برای فهم  و درک  انسان، خداوند نیز داستانهای رؤیاﺌی سالکان در  تدبیر  خود را، بصورت همان  امور مادی چون  کوه و جنگل و دریا  وماه  وخورشید نشان  میدهد، وتفکیک  شده هستند که  انسان  ناظر  صحنه  رؤیا، بتواند  در  حافظه  خود نگهدارد. و الاٌ چون أحوال اطفال و شیر خوار چیزی  از رؤیاهای  خود بخاطر  آنها نمی  ماند. انسان  کامل پاکروان شده، بیشتر رؤیاهای  دارای  معانی الهامی  میباشد . زردشتیان بآدم در تسمیه  بابلی و تورات، نام  کیومرث  میدهند. یا کیان مرد و الهی شده .  کتاب اوستا آدم  و حوٌا را مشی  ومشیانه میگوید، که  یهودیان  زردشتی  در ولایت اولی العزم  زردشت میباشند . موشه یا  ماشی رهرو، چون موسی و موشه در یک  أصل  میباشند. وماشیه یا مسیح را  برای رهرو واصل میگوید. مشی و روش رهروی و طریقت و هر متدلوجی عبادی و سلوک  الهی حرکت  بسوی  خدا میباشد. هر کامل الهی آدم الهی  برای  چند  سالک  خود  میباشد. چه  مرد باشند یا  زن. و در زبان وولایت هندوان آنرا یوردشا، یا  کریشنا  نزد  بوداﺌیان، و آنثروپوس در یونانیان اسامی  دیگر  آدم است .

آدینه  و جمعه

که  روز جمعه  سالک و  جمع شدن روح  سالک با سوژه مورد  توسٌل الهی  او میباشد. که منجر بیک  شهود و تجلٌی  الهی میگردد. که  گوﺌی بهشتی برتر یا  نوع بشری  بالاتر است.  که جم و جمشید میشود. روز جمعه روز  شهود  هفتم و استراحت سالک از  وظایف سلوکی  او میباشد. و همان  آدینه  فارسی  دری است. یا ( أدینه) یعنی پایان دین  ورزی انسان است . ونماز  جمعه نماز  شکر  انسان  کامل  برای   توفیق  روز  جمعه  خود، در  بارگشت  بخلق  با  شهود عرش  رحمان است .که آخرین  دو رکعت واجب  او میباشد. که  خاص  بازگشتگان  ولایت  ششم  محمدی  است. و بشهود  عرش  رحمان  نیز  معراج  واسراء  دارد. که  روح  تنها  بعرش  میرسد ونه  تن  مادی سالک. ودر بازگشت  بخلق  وتولد  دوم  الهی در همان تن بشری  خود باز  میگردد و قبر  روحس میشود. تا سالک احتمالی او بتواند اورا آبژکتیو ومحسوس  ببیند. که  این  دیدار همان زیارت  قبر حسین کامل الهی  حسینی است،  که  بهشت الهی  پاداش دارد. و سالک با هفت بار دیدار پیر، بین صفا  ومروه  میدود، که پیر را آکاه  کند وتأیید  و تفسیر اورا  بشنود.  روزهای هفته سمبول  مراتب تجلٌیات شهودی  هستند،  که  همه ولایتهای  الهی  دارند. شنبه یا سبت و شباط یهودی عزلت  نشینی  سالک است. و اینکه چهارشنبه  مورد  اهتمام همه  ولایتها است. همان  شهود  چهارم مرتضوی میباشد. که  کاملان مسیحی با  مرگ  قبل از مرگ سلوکی بدیدار نور مصطفوی پدر الهی  مسیح  میرسند. و با عرش  جبرﺌیل  بخلق  کریستین و مسیح و سنت شده باز  میگردد. پنجشنبه روز  توسٌل سالک  ولایت  محمدی  با صورت  محمدی  در حیاتش، ویا  صورت  روح محمد در رؤیا است.  که  باید  با مرگ  قبل از  مرگ  بنور  قاﺌم برسد.  وبا عرش رحمان  احتمالا  بخلق  باز  گردد . که  محمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود باشد. غزلهای حافظ  شیرازی  بخوبی بیان همین   تعلیم ودستور  مرگ  قبل از مرگ  شاهد صورت پنجم  مصطفوی را میدهد، که معروف  بروح محمد رسیدن است. آنگاه بنور قاﺌم وظیفه  الهی  میرسد. که  راهی  بعرش  رحمان  شهود هفتم و معراج خود  دارد. که مقام دنا  فتدلاٌ و قاب  قوسین او أدنی است.  

          آداب و أدب

          رسوم و قواعد و سنٌتهای الهی  در سلوک، ویا رعایت نوع  زندگی  با دیگران در گفتار و رفتار سالکان و کاملان میباشد. که  خود نوعی تقیٌه انسان کامل نیز میباشد. تا بتواند بقیٌه  عمر  خود را بسلامتی  در شناخت مستعدٌان و هدایت آنان  بپردازد که  بسلوک الهی  بروند. آداب  اجتماعی غیر سلوکی بیشتر  ریاکاری و آسیب  رسان روان آنسان  میباشد. قشری ها رعایت مقررات شرعی  ومذهبی خود را در عبادات  غیر سلوکی  خویش آداب  الهی میدانند. گرچه  بنقل از احادیث پیامبر باشد، باز  برای عصر و قوم خود گفته است ونه  برای  همه زمانها و  اقوام. که آداب دینی  قشری آدابی شیطانی و أهریمنی  هستند. آداب  الهی  همان سنٌت و رعایت  وظایف ونوع  زندگی،  بدستور یا تقلید  پیر الهی بمعرٌفی خداوند است.که خداوند بطالب شناخت معلٌم الهی زنده در گفتار و رفتار میشناساند .آداب  تجرٌد  و تأهٌل همان آداب سلوک الهی با پیر کامل در عزلت سلوکی در خویشتن است  که مجرٌد از آلودگی روان  بشود .  تأهٌل و اهلیٌت  الهی باید در (شرط  کافی) از  نظر الهی تا بتجلٌی الهی  برتری برسد. تأدیب  پیر معلٌم که  (مؤدٌب) میباشد، سالکان  خود را  بأدب الهی  آشنا  میکند. که خدا پسندانه است. تا بشهود و تحلیه  جدیدی  برسد. (آداب  حضرت و ربوبیٌت) از وظایف  سالک در وقت  حضور در برابر (حضرت  پیر)، یا در حضور  ذهنی صورت پیر،  در  تخیٌل و توسٌلات عبادی  سالک میباشد.  زیرا  پیر ربٌ مربٌی سالک، نخستین  مقام  ربوبیٌت الهی برای سالک میباشد، که  شهود اوٌل  حسینی او است. که  (کلیم الله وقرآن  ناطق) وی  میباشد. که چه  فرمان یزدان چه  فرمان  شاه الهی  پیر، که ولیٌ  الهی سالک  است. ادبیٌات واقعی همان حکمتهای الهی  اولیا میباشد. و ادبیٌات  شعری و احساسی یا  بازی با الفاظ،، اگر  تعالی  بخش خواننده و هدایت کننده بسلوک  الهی نبوده  باشد، ندانسته خود و خوانندگان  خود را بقهقرای  نسبی برده  است. یا  بفرض سلوک احتمالی بعدی پاکسازی  سخت تری خواهد داشت. آداب  (حضرت رسالت) چه  در  حضور پیامبر در  حیاتش، و یا  در شهود  پنجم سالکان  ولایت مصطفوی، که  باید در تسلیم  محض روح پیامبر باشد. که  تعلیم و دستور  مرگ  قبل از  مرگ را میدهد. باز  در  حضور پیر الهی بمعرفی  خداوند، که  رسول  الهی  ارسالی خداوند بخلق برای  این  سالک و چند  سالک  دیگر  او میباشد و تازنده  باشد. آداب خوردن و در مجالس نشستن و  غیره که سالک از  پیر مییآموزد. گرچه  آداب  دیگران نیز نیکو  باشد. یا  دیگران  حتی  اگر  بدرستی انجام داده  باشند، کارساز نجات  روح سالک  نیست. آداب سفر  از  لوازم مسافر  است. و  سالک نیز مسافر  الهی برای  چهار سفر (بخدا و در خدا و با خدا و از  خدا) بخلق میباشد. عرفا  برای سالکان خود مجموعه ای از  دستورات  سلوکی میدهند،  که همان أدب  وتأدیب سالک  از  نظر خداوند  میباشد. آداب  (محضر شاه و حضور  شیخ) همان  پیر الهی  برای  سالک است. که  عشق ورزی  شدید او، کارساز هر وظیفه دیگری  را  مینماید . (آداب مرید) وظیفه سالک طالب پیر  ونجات الهی با (شیخ  وشاه) که پیر الهی  بمعرفی  خداوند دارد. غیر  سالکان قشری، حتی اگر  همان دستورات و آداب منقول بدرستی از  پیامبر خود را اجرا کنند، آنگاه  مخلوط با  تلاش و تأثیر عقده های روانی آنان  است، و کارساز  نجات شهودی نمیباشد. ولی دستور  پیر الهی  زنده، حتی با اولین  کلام و دستوراتش، سالک زندگی خود را بدان  تنظیم   مینماید. که خود مراتبی از  توفیق عبادی سالک  است. و  پیر حسینی خود مقام شهود اول  سالک میباشد،  ونه  از آخوندهای (بد  دین) و مذاهب منحرف که بوده  باشد. سالکان با  ولیٌ  الهی،  تنها صاحبان فتوحات  الهی و شهودی هستند. که متوکٌلان بخدا و دستورات او و پیر  الهی میباشند.

          آریا

          قومی سفید پوست پیشرفته تر در فصل  نوع بشری بهتر، که از  جنوب سیبری  پس  از  یخبندانهای قطبی، بهندوستان وایران بزرگ  و اروپا، و در  چندین  موج مهاجرت کرده و بجنوب  گرم تر منتقل  شدند. که تمدٌن  ابتداﺌی  خود را داشتند. و با چرخ و اسب بوده  وتیرأندازی میدانستند. وآدم و میترا وبودا وزردشت نیز، از نسل  همین  آریا نژادان  بودند. که آریا یعنی کامل  الهی  در عبادات  خود شده اند. و زردشت  وکاملان  الهی  ولایت  او، تنها  واصلان  بتجلٌی  شهودی  بالاتر نور مرتضوی  ایلیا و عرش  مصطفوی   بودند، که آریا شده  الهی  گردیدند. گوﺌی سروران  و سادات برتر الهی از  دیگر کاملان  الهی قبلی در  عقل  واخلاق زمان  خود  بودند. که  بقول  محمد مؤمن یا انسان  کامل، و یا نیروانا و بودای  بیدار گردیده اند، و جم جمشیدی در روان  یافتند.  وهمچنان  (عنوان آریا) تنها شایسته اطلاق بر کاملان الهی  تر زنده، هر شش ولایتهای  الهی نوع بشری  میباشند. که  آریا منش و صاحب  اخلاق الهی میگردد.و  هخامنش بوده  که بینش و اخلاق (هخا یا آقا) و سیٌد،  وجمشید آریا  شده  و میشوند. آریا  شریف و نجیب و بسیاری  عناوین اولیای  الهی،  که   محمد گفته  است. نژاد سفید  پوست در فصول  برتر  نوع بشری دیرتر  در جهان پیدا شدند. ولی عقل و کرامات بالفعل  بیشتری دارند. که ١٦ هزار سال  پیش در جهان  پیدا شدند. و تنها  از  هشت  هزار سال پیش، وبا عقل نیرومندتر شدگان آنها شایسته  سلوک  الهی،  پیشنهاد خداوند بآنها،و  با ارسال  آدم کیومرث  ( نخستین الهی  شده) بخلق،  توانستند  درک  اهمیت  سلوک  الهی  را بنمایند.  وکسانی که  امروز قدرت  درک  اهمیٌت  سلوک  الهی، و نقش آینده های  بهتر یا بدتر  پس  از مرگ  را  ندانند، پس همچنان  در فصول  اولیه  نوع  بشری  میباشند. ولی قشری های  مذهبی درک امور الهی و آینده ها را  دارند.  ولی بأدیان رسمی  غیر سلوکی  خود  دلبسته، و تصوٌر  کسب  رضای  الهی را میکنند. و آریا شدگان  مصطفوی کسانی  هستند  که  جان بشری  را در مرگ  قبل از  مرگ  داده اند  که بجانان الهی نور قاﺌم رسیدند. ایرانیان امروز از (ایران آریاﺌی)  نیستند. که  اکثرا اولاد نسلهای غیر آریاﺌی، و با  فصول  نوع بشری  کمتری میباشند. و  تنها  کاملان  الهی  (ایران  زمین تاریخی)  و از هر جای  جهان که بوده  باشند، ولی  بمراتب  شهود  نهاﺌی  میسٌر  فصل  نوع  بشری  خود رسیده  باشند آریا  هستند. واز قوم  مهاجران  تاریخی اولیا ودر نژاد  وتن پیشرفته بودند.  تنها  اولیای  الهی  آنان، همان  پیامبران  بعدی بوده و همیشه ادامه خواهند داشت. گرچه  از  نژاد سفید  نباشند. مهم  داشتن  کرامات  بالفعل  بیشتر  بشری  میباشد. 

          آرزو

          هر انسانی خواسته های روانی  خود را دارد. برخی  برای لذٌت کنونی در تن یا ذهن و یا روان، که آرزوهای قهقراﺌی  و أهریمنی میباشند. و آرزوها نتیجه  فشار و خواست  عقده های روانی نادرست است. ولی  سالکان تنها آرزوی  شناخت پیر از  خداوند، وکشف  و شهود تجلٌیات الهی،  بخصوص شهود نهاﺌی نور  تجلٌی الهی  میسٌر خود، که با  مرگ  قبل از  مرگ  بدان  میرسند. آنگاه آرمان و هدف الهی  را دارند. که  تکاملی و  رساننده  روح الهی  شده سالک، بتولد نوع  بهتر بعدی و یا در فصل  نوع بشری بهتر،  یا در نوع  فوق  بشری هفت  هزار  سال  بعد میباشند.که  این مدت را  در بهشت  سوٌم  انتظار  عرش رحمان میگوﺌیم. ولی کاملان ولایت  مسیحی با شش شهود  خود ٦٦٦  سال بعد در ولایت مصطفوی متولد شده، و  (عهد الست)  خود را  (لبٌیک)  میگویند، که  بنور  قاﺌم نیز  برسند. و تا أبد    روح هر  موجودی، حتی  موجودات  تحت  أتمی، آرزوی فطری رسیدن  بکمالات و صفات  نوعی  بالاتر  تا خداوند را دارند. و بقول  پیامبر  خوشبخت  کسی  است، که  بصاحب  اسم  خود  برسد. که  تمام  انسانها همین  آرزو را  باید  برسند. عرفا  گفته اند که میل  انسان بطور  فطری و ذات  روح الهی  خود، کشش بخدا و منشأ و أصل خود  دارند. که  بأصل  خود  خداوند الله  باز  گردند. و این  هدف  وآرزوئی  بزرگ برای سالک است. ولی  نه که بأصل و مبدأ قبل أثیری وأزلی خود برسد  که  شبنمی بود.  و از اقیانوس  بیکران  روح  الأرواح  الله جدا  گردید. که  خداوند روح  الآرواح وربٌ الأرباب، یگانه  موجود واقعی  وحقیقی هستی  میباشد. ولی  هر روحی  با کمالات  الهی   شایسته  شده  بصفات  الهی  بخداوند الله،  گوﺌی از نردبان صفات الهی  بالا میرود. ولی أصل  أزلی گوﺌی بپاﺌین  سقوط  کردن است.  و یک  روح  از أزل  تا أبد، بی  وقفه  از  نردبان  انواع تحت  جمادی  وجمادی  و گیاهی  وحیوانی، و فراوان  فصول  نوع بشری،   خود را تا أبد  بی  پایان،  ببی نهایت  از انواع  فوق بشری  تا الله رب ٌ الأرباب بالا  میرود. که تعالی  صفات ووجود الهی در خود بیابد . که زمان ومراتب  الهی و أبدیٌت  نیز پایانی  ندارد.

 که خداوند در هیچ أمری  محدود نمی باشد. و اگر  بفرض  محال، روحی  در أبدیٌت  بالله  آهورمزدا  رسید، هنور  بخداوند  (هو)  بیرون از  هستی  ها  رسیده  نشده است. که خداوند هو، خود  خالق  و صادر  کننده  الله بهستی  بوده است. که ( الله  یا  أهو) در  عالم  وجودی لاهوت است، یعنی  اله ووسیله تألٌه  هست، ولی  خداوند هو بیرون از هستی  ها،  در هاهوت عالم  وجودی ( عدم  ما سواه)  نمی باشد. ارواح در هر نوع  بسیمرغ خدای خود  میرسند. که  سیمرغ  خود نیز در  حال  تلاش برای  رسیدن  بخدای  بالاتر  است. بقول  محمد در  ملاقات  خود با ربٌ قاﺌم،  دیدم که ذکر  یا قدٌوس یا سبوٌح  میگوید. یعنی  قاﺌم پرستش خدای  رحمان  میکند .

       آزمایش و امتحان الهی وفتنه اجتماعی و بلایای سلوکی

          هرکسی  با تجربه شخصی میتواند هر ادٌعا و گفته ای را آزمایش کند،  که آیا واقعیٌت دارد.چه  رسد  که آیا حقیفقت  دارد، و یا وهم و باطل  میباشد. در حالیکه وظیفه  الهی  و فطرت  ذاتی  و روحی  انسان،  رسیدن  بحقیقت  امور  میباشد، و بواقعیٌت ها اکتفا  نمی کند .  در سلوک الهی و تصوٌف نیز  امتحانات الهی  پر  محنت و سخت  است. که سالک  صبور با تحمٌل آنها، عقده های  روانی  او و  بوسیله  مراتب  الهی،  پاک  میگردند. فتنه های  اجتماعی و محیطی، بخصوص  رسیده  از آخوندهای  قشری  از همه  مذاهب  و ادیان  غیر سلوکی، که امتحانات  الهی نیز مفیدی میباشند. گرچه  بلایای  سلوکی  خوانده  میشوند. واز روز  نخست  پیمان  سلوکی،  مخصوص  سالک  از  خداوند  میرسد. سالکان  صادق و عاشق، خود باستقبال بلا میروند. و سپاس  خداوند را  نیز دارند، و طالب بیشتر از آن هستند. تا عاشقانه  بلایای  سخت را تحمٌل  نمایند.  که عشق و صداقت و ایمان  ووفاداری و جدیٌت و أمانت  خود را بپیر  وخداوند  نشان بدهند.

          آزار و تعزیر

          رنج  وآسیب و ناراحتی که  انسان  بیک دیگر میرسانند. وحتی آخوندها آن آسیب ها را بنام خدا  ودستور  او مینمایند، که (تعزیر) یا آزار شرعی  میگویند. قضات شرع ستمگر، که  از  خداوند اجازه آزار  دادن، و داوری هر أمری، بخصوص در  امور  دینی را ندارند، ولی برحسب عقاید عقده ای  و مذهبی خود، قضاوت و فتوای  مرگ ویا اعدام و سنگباران  میدهند. درحالیکه  تأیید و اجازه ای  الهی  ندارند. گرچه برای  نظم جامعه  غیر  سالکان بتواند مفید  باشد. ولی  اولیای  الهی  در صورت  هر  حلاف  سالکان  خود،  گذشت و عفو دارند و هدایت  لازم را میکنند. سالکان تا (حدٌ کفایت) از  نظر داوری الهی در پاکسازی روان خود بنجات  شهودی  میرسند. و آزاری  که در سلوک می بینند مورد رضایت  خود  انسان سالک  است. در غیر سالکان و (بد دینان قشری) بلایای  زندگی و فتنه های اجتماعی، ویا تصادفات  بدنی و محرومیٌتهای  اقتصادی و اجتماعی قسمتی از  جهنٌم  اول آنان  میباشد. که  خیلی  بیشتر  از بلایای  سلوکی سالکان است.  که بد دینان قشری   بخاطر امتحانات الهی  از سلوک  الهی  گریزان  هستند. صبوری  بلایای  سلوکی بنفع تولد  بهتر  بعدی  روح  سالک  میباشد. و بلایای  زندگی غیر سالکان، اگر  بوده باشد، باز  بنفع  آنان  است. و  دنیا  و جهان جای  بلایا میباشد. وهرچه  کمتر بلا داشتن، ورفاه  و لذٌت بیشتر داشتن، یعنی  جهنٌم های  بعدی،  بخصوص   جهنٌم  چهارم  آنان، در  حقارتهای نوعی بیشتر و بدتر  خواهد بود. عذابی  که  انسان  غیر سالک در حیوانیٌت  نوع بشری  خود دارد، چون بدان عادت  کرده  درک آن نمیکند. برای  انسان  سالک  الهی، کاملا مفهوم ومحسوس  است، پس سالک بلایای  سلوکی  دوره  سلوک  خود را  عاشقانه  استقبال مینماید  وصبور است.  که صبر  لازمه  پایان  همه گونه  عذابها و آزارها  میباشد. لذا سالک این  بلایا را رحمتی  ونعمتی  الهی  برای  خود  میداند. زیرا  سوژه  صبوری  آنان  میباشد. سالک پاکسازی روان  بشری خود را تا آنجا  که خداوند کافی  بداند، بشهود و نجات  میرسد. وعملا  ساختن آینده  بهتر  نوع فوق بشری  وبهشتی در ژنتیک روحی  میبا و مصونیٌتی  از  هر قهقرای  طبیعی جهان  دارد. تا  کرامات  بالقوٌه  مورد  نیاز  تولد  بهتر  بعدی را، بصورت  کرامات  بالفعل آن  زمان  آینده ، در  خود  فراهم کند و بهشت آینده  خود را  بسازد. گرچه  همیشه  با کمک  خداوند  خواهد بود .  متولٌدین  نوع  فوق بشری،  که  از  ٥٥ قرن  دیگر  در جهان آغاز  میگردند، تنها  همین  شاهدان  نور قاﺌم  روح القدس  در نوع  بشری کنونی میباشند. و هزاران  برابر عقل  و امکانات و قدرتهای  حیاتی  و الهی  بالاتر را دارند. که  تمام  کهکشان را  نیز میتوانند  (چهار بعدی)  جولان  بدهند. تا باز  بانواع  بالاتر از  فوق بشری، ودر آینده های  دور تر توفیق ضروری  بیابند.  و بخداوند  در  صفات و کرامات و هدفهای  الهی  نزدیک تر  شوند. آنگاه  میلیونها برابر  عقل  و زندگی  های  انواع  بالاتر را  خواهند  داشت. که  کلید  توفیق آینده های  برتر  برای  انسان نوع بشری،   تنها سلوک  الهی باولیٌ الهی، وکسب  نور  قاﺌم روح  القدس  الگوی  کمال نوع بشری  میباشد . آخوندهای  قشری مذهبی  همه ادیان غیر  سلوکی، عملا أهریمنان  زنده برای  دیگران  میباشند. که  پیروان  جاهل  خود را اکنون آزار، و پس  ازمرگ در جهنٌمهای  نوعی حقیرتر بجهان،  رنجهای  غیر قابل تصوٌٍر آنان را آماده  مینمایند. گناهان ومفاسد  روانی بیش از طاقت  کرامات  بالفعل، عملا  انسان را  چون  بیماران  روانی، بخود آزاری  وحتی  خود کشی میبرند. ولی  سالکان  ولایتهای  ششگانه  الهی، بدستور و هدایت  پیر ره رفته  الهی و بمعرفی  خداوند، چون آمادگی های  لازم را یافتند،  تا  شرط   کافی و حدٌ  کفایت (کوفه  ولایت) و (کوه قاف) آماده  مرگ  قبل از مرگ  و بدون  هراسی  میگردند، تا سالک زودتر بوعده های  الهی  خود برسند. و کاملان  ولایتهای قبلی،  پس  از تولدات و شهودهای تازه  مقدماتی  پنج  تن ولایت  مصطفوی، میتوانند  بنور  قاﺌم  برسند. گرچه  تولد  دوم  پیامبر گونه و با شهود عرش  رحمان را  نداشته باشند. تمرین و عادت  نمودن  بی آزاری بدیگران  در سالک، مانند  همه خویشتن داری های  دیگر، از   شرایط  لازم  ومهم  خود سازی  سالکان میباشد. و اخلاق  نیکوی سالک در  گفتار  و رفتار و کردار و پندارها،  شعار  معروف   ولایت زردشت، سالک عملا بیش ار  نصف  راه  خدا را  پیموده  است. و بالعکس  آزار  دیگران تسریع  در  حرکت  منفی و قهقراﺌی  و جهنٌٍم پروری و هم اکنونی  غیر سالکان  بخصوص  مذهبی های قشری میباشد.

          آزادی و اختیار و تفویض

          داشتن  اختیار آزاد در هر کس و هر کاری  که بخواهد  بکند، آرزو و شعار  سیاسی و اجتماعی مقدٌس همه  زمانها بوده  است. در حالیکه مطلق  آزادی، یعنی  آزادی  مطلق حیوانیٌت وتوحٌش میباشد. شروط  (آزادی  مشروط ) نیز مشخٌص  نیست. وهرگاه شرایط  ومحدودیٌتی  برای آزادی  بوده  باشد، یعنی آزادی معنی  خود را  از  دست  داده است . آزادی  اختیار برای  انسان، بقول  خداوند همان  انتخاب  آینده  بهشتی بهتر  و در سلوک  الهی  است. والاٌ آزادی قهقرا رفتن،  آینده  جهنٌمی تولدات  حیوانی خواهد  بود. زیرا  بجای  سلوک  وخویشتن داری و تربیت های الهی، خودسری را برحسب  هوسهای  روان  آلوده  مینمایند. سالکان  نیر آزادی در انجام وظایف طبیعی  و فطری دارند، حتی اجازه پیر را نمی خواهد. بلکه  (وظیفه  واجب) را دارند. که  نوعی  جبر الهی  وتربیتی  است. آزادی های  غیر سالکان، بهر  تعریف  و شروطی که باشد، و نام  دمکراسی بآن  میدهند، همیشه همراه  با  خطاهای  ندانسته وجنبی،  وبا مسؤلیٌتهای الهی و طبیعی  میباشد. مسؤلیٌت های  در  حین  انجام  کاری، در روان و ژنتیک  روحی انسان، آثار  منفی میگذارد. که  برای پس  از مرگ  و زندکی های احتمالی  آینده، باید که مجازات فطری خود را  ببینند. سالکان  ولایتها آزادی  خود را، آزادانه در اختیار و آرادی پیر الهی  بمعرفی خداوند  میگذارند. زیرا خیر  وهدایت های  پر ارزش، در مقابل  ترک  آزادی بشری وجاهلانه را بسالک  میدهد. پس  سالک  سوگند در  پیمان سلوکی برای  اطاعت در  حدٌ استطاعت  دارد، که  تا  قیامت ترک  پیمان نکند.  که همان وقت  و قیامت  سالک در  مرگ  قبل ازمرگ  و شهود  قاﺌم  میباشد. که  اگر  بخلق  بازگشت، آزاد  از  پیمان، واز خداوند نیز آزادی های  مشخٌص  خود را دارد. سالک  طالب  لقای  الهی،  در شهود برتر  میسٌر  خود، میخواهد  از  (طلسم نوع) بشری خویش رها  گردد. و بلقای  الهی و طلسم  الهی  تر بعدی  گردن  بدهد.  ویا هرچه  خداوند  خواسته باشد. پس آزادانه  اختیار آزاد خود را  در راه آزادی بشری، از حقوق آزادی بشری  که حیوانی  است،  تسلیم پیر  و خدا مینماید. تا  پاکسازی  ذات  روحی   خود را  از موانع  رسیدن  بلقای  الهی  بنماید. و  سالک  چون بنور  قاﺌم  رسید، ودر  ولایت  مصطفوی، ونه  در  دین  اسلام  قشری، اگر که بخلق  بازگشت، آزاد از مقررات سلوک قبلی میگردد. ولی  همچنان آزاد از مقررات  اجتماعی  وقانونی  وعرفی  جامعه  خود  نیست. و رعایت آنها را  واجب  میداند. زیرا مجازات  اجتماعی  وقانونی  دارد، ولی  مجازات  الهی برای  زندگی  های  پس  از  مرگ  را ندارد و حتی محاسبه  الهی  ندارد . گرچه   کاملان الهی  خطاهای  عمدی  آنها،  باز  با عقل  و نیٌت  خیر دیگران  میباشد. چون  هیچگاه   خواسته های الهی  را از  نظر  دور  ندارند. و هیچ  کار با  معایب نادیده را نیز ندارند. مانند  منٌت  گذاری در  بخشش های خود  بدیگران، یا  خدمات انسانی  دیگر.

          آزر زردشت

          بقول قرآن پدر ابراهیم  آزر زردشت  بود. که  پدر  الهی  ابراهیم و پیر  طریقت او،و  پیامبر اولی  العزم  ابراهیم  بوده  است. و پدر  جسمانی  ابراهیم  تاریخی  قوم  یهود ( طالح عکس  صالح) بوده .  که کافر مشرک قشری  و آخوند پرست بوده است .  چون دیانت  قبلی بودا  پیش  از زردشت را داشته است. و الاٌ سالک  بوداﺌی مستعد ، میتواند مراتب پیشرفت شهودی خود را ، با نور شیوا یا فاطمی،  بعرش مرتضوی ایلی یا ایلیا برساند. والاٌ پس از تولد بهتر  بعدی  در ولایت زردشت، و دیانت  سلوکی  مزدیسنا بشهود برتر الهی بنور مرتضوی  ایلیا  برسد.  ابراهیم  یا برهمن زردشتی،  کامل الهی در  سطح ولایت  چهارم زردشت،و چون  دیگر یهودیان و طریقتهای قدیمه موجود، مانند (ایلی الهی) ها، معروف  بعلیٌ  الهی ها، و یا  دروزی ها  وغیره، همیشه  ودر هر زمان ولایتهای  ششگانه، و طریقتهای کاملان  بازگشته بخلق، مناسب  عقل وکرامات نوع بشری  مقدماتی، بکار  هدایت  شایستگان  خود ادامه  میدهند. و اگر  سالک  باشند ونه که قشری  گری کنند. تا باز  بشهود برتر  میسٌر  خود برسند. آنگاه  با تولد  با عقلهای بیشتر  وکرامات  بالفعل و بالقوٌه بیشتر، عاقبت  در  ولایت مصطفوی و اولیای  مصطفوی،  بمعرفی  خداوند، سالک  بنور  قاﺌم و پایان  تکامل  روحی  میسٌر نوع بشری  میرسد. تا در تولد  نوع  فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد،  با ولایت  مهدوی،  که  ٥٥  قرن  دیگر،  مهدی  موعود  محمد  وسوشیانت زردشت  بجهان،  سالکان آن  نوع  فوق بشری  ومهدوی،  بنور رحمان و عرش  ربٌ برتر از  رحمان  میرسند.  وهمچنان  بسوی  خداوند در تولدات و  تجلٌیات  الهی  بالاتر پیش  میروند.

          آزین

          چراغانی و زینت و زیبا کردن  محیط در  جشنهای الهی، چون  بازگشت  بخلق هر کامل  الهی، بخصوص  شاهدان  عرش  رحمان، که برای  اعلام  بعموم  وبخصوص  بمستعدان و طالبان لقای  الهی، که منتظر پیر  الهی  خود بوده اند میباشد.اگر منتظر همین  کامل  تازه  نفس بوده باشند. و این جشنها  چون  جشن  (نیمه  شعبان) روز  تولد دوم  الهی  محمد، یا  هر کامل  محمدی در هر زمان،  که محمدی زنده میباشد.  مانند  روز  عید  نوروز، که  سمبول  روز  نخست  زندگی  جدید  کامل بازگشته  بخلق  در هر ولایت  ششگانه است. آرایش عروس، عملا  آرایش سالک طالب دیدار  پیر  الهی  خود، برای  پیمان و لبٌیک  گفتن بموجب عهد الست پیشین   خود میباشد. سالکان  نیز  از  عزلت  سلوکی خویش هفت  بار  دیدار  پیر را از (صفا)، جایگاه  تصفیه  روان سالک ب(مروه)  جایگاه  پیر و مروءت الهی  میباشد. باز خود را  میشوید که غسل  میکند، تا بدیدار پیر  خود  برود. و  خانقاه  پیر الهی  کعبه  وقبله  او  میباشد  .

          آسمان

          فضای بالای زمین  و نیز عوالم  الهی و آسمانهای  الهی در رؤیاهای  شهودی  شاهدان  میباشد. (سماء) عربی شده آسمان است. که فراوان واژه های  فارسی دری در قریش  زردشتی وجود داشته ودارد. باز  روح  برای  انسان در مقابل تن، که زمین  او است، آسمان گفته میشود. روح  هر چیزی أصل موحودیٌت آن میباشد که نا پیدا است.  که ژنتیک  روحی میگوﺌیم. و مجموعه ای  از آثار و صفات گذشته روح از تولدات گذشته او در آن هست. و سرنوشت الهی  و أبدی هرکس، در کرامات  بالقوٌه او میباشد . رؤیاهای شهودی  صحنه هاﺌی از آسمان عوالم  الهی و آینده های  روح  میباشد.  یهودیان آسمان را چون زردشتیان چهار طبقه میگویند. زیرا  ولایت سلوکی  موسی نظیر  زردشت و ابراهیم فرزند آزر زردشت، با  چهار شهود سلوکی، که  ایلیا میگویند، که همان شهود مرتضوی است. آنگاه  بکمال سلوکی  خود رسیده  ومیرسند. که بودا با سه آسمان الهی  وشهودی بنجات رسید، وبوداﺌیان  سالک نیز در هر زمان  میرسند. ومسیح با پنج  طبقه آسمان الهی و معراج شهود خود،در  نور مصطفوی بکمال میرسیده ومیرسند.  و محمد  ومحمدیان کامل  نیز با شهود ششم  قاﺌم، و احیانا با شهود  هفتم  عرش  رحمان،  آسمانهای  ششم وهفتم را  دیده  و میبینند. که معراج وأرج و أرجمندی  بعرش رحمان در  آسمان جبروت دوم،  و قاﺌم روح  القدس،  در آسمان جبروت  اول از  سمت ما، می رسند.  و  کاملان  محمدی تا ظهور وبعثت مهدی  موعود، آخرین کامل  محمدی، ببالای  عرش  رحمان نمیروند، که  بنور رحمان در آسمان جبروت  دوم برسند. و ولی مهدی  موعود ومهدویان آینده  نوع فوق بشری بنور رحمان خواهند رسید. که  باز خبری از آسمانها و عوالم  الهی بالاتر را  نخواهند داشت که بی  نهایت میباشند. و  بی  نهایت  جبروتها و (مکان لا مکان)  أرباب نوع فوق بشری  و تجلٌیات  الهی  در پیش میباشند. و مهدی های  موعود فراوانی  نیز کاشفان آن  عوالم الهی برتر  خواهند  بود.  و هریک از آنها در شهودهای رؤیاﺌی خود،  آسمان بهشتهای مقامی ارواح  شاهد  خود میباشند. وهریک  نیز قدرتهای  عقلی و اخلاق  وصفات  حیاتی  والهی برجسته تر  خود را  خواهند داشت.  ستاره شناسان نیز  برای  مدار  هریک  ار  هفت  سیٌاره دور  خورشید را  که میشناختند، هفت آسمان  الهی  گفته اند. والاً آسمان جهان ناسوتی زمین، در همه  ابعادش یک  آسمان طبیعی  بیشتر نمیباشد. و سنگ های سرگردان در آسمانها، هریک  مدار خود را دارند. که آسمان آنها نباید  دانست. این سیٌارات  ومدارهای آنها، باز سمبول  هفت  آسمان  ومراتب  شهودی  تجلٌیات  الهی میسٌر رسیدن  نوع بشری  میباشند. (چهار شنبه) سوری همان  جشن بازگشت  بخلق  کاملان زردشت و ایرانیان بوده است. که  بشهود  چهارم و طبقه  چهارم  آسمان رسیده  یا  خواهند رسید. ولی مسیحیان چهار شنبه  را  نکوهش کرده  و بد یمن  میدانند. زیرا  سالک  مسیحی  باید بپنج شنبه   وشهود  پنجم  نور  مصطفوی خود برسند، ودر شهود  چهارم توقٌف نکنند، که می بینیم توقف  میکنند. که  چون سلمان  فارسی  مسیحی  شده،  و یا  جبران  خلیل  جبران مسیحی،  دنباله  سلوک  خود را  گرفت و بنور مصطفوی  خود رسید. و  در اشعارش که  در نیویورک زندگی  میکرد و میسرود، اوصاف  علیٌ را  چنان  میگوید، که یک  صوفی  آریا شده  میگوید. ولی اعلام مسلمانی  نکرد. و بقول امام  صادق  بسالک  هندوی  خود که  بنجات  رسیده بود،  لازم نیست  اعلام  مسلمانی  کنی،  که مسلمان  زیاد داریم. که بی رضایت الهی  هستند. بهندوستان برو هرطور صلاح  میدانی،  هم  زبانان خود را بسلوک  الهی  دعوت  کن. ونه  اینکه  حتما  بشهود مصطفوی  وقاﺌم برسند. که هرکس  تا کرامات  بالقوٌه و سرنوشت  خود،  میتواند  بعوالم و آسمانهای  الهی  بالا برود. مسیح نور مصطفوی را  بصورت  ستاره  پر  نور دید، که اکنون بالای  درخت  کریسمس  میگذارند. و محمد آنرا  (نجم  الثاقب) پر  نور  خواند.  که  گفت  من  بودم و هستم.  ودر  تجربه  این نویسنده،  در  شهود روح القدس،  و حضور همه  مراتب  شهودی  قبلی، این  ستاره  نجم  الثاقب را بحجم کمتر  از یک  سوم قرص بدر  منیر  ماه  نور قاﺌم و در پاﺌین افق  دیدم.  که  نشانه ای از تأیید مراتب  قبلی سالک، برای  حقیقت  داشتن  شهود  نور  قاﺌم برای شاهد بدر منیر میباشد. و دیدار معمولی  ماه در رؤیا همان  بدر منیر قاﺌم  نمیباشد. و در هر شهودی نیز سمبولهای  شهود  قبلی  حاضر  هستند، وتأیید حقیقت  الهی  شهود تازه را  می نمایند.   (آسمان غیب) منظورجهان غیبی نادیده از عوالم الهی  میباشد. که انسان در رؤیاهای شهودی همچنان آسمان و زمین  میبیند. ولی  سمبولیک برای  فهم و حفظ در حافظه سالک بشکل مادی آمده اند. و الاٌ دیدن هر أمر غیر مادی، چه رسد کاملان  الهی، و یا امور روحی  وذاتی دیگر قابل احساس و دیدن نیست، تا در  حافظه بماند ومعانی  الهی آنرا بداند. پس  پیر الهی  تعبیر وتفسیر رؤیاهای نیمه مادی سالکان را مینماید. و صفات  خوب و بد باقی مانده  روان سالک را تفکیک می نماید. تا سالک  بفهمد و متنفٌر از صفات زشت در رؤیای خود گردد، و بتواند آنها را بکلٌی فراموش کند. در عرفان معنی  آسمان همان عوالم  الهی است.  که انوار شهودی و الهامات الهی  وعقلی و عرفانی  بالاتر از آنها را، از طریق مراتب و پیر کامل بسالک میرسد. آسمان هفتم  عرش رحمان، و جایگاه هفت هزار ساله انتظار بهشت سوم  روح  محمد است، و نیز برای  کاملان الهی  محمدی در  هر زمان بعدی  میباشد. پس از این شهود عرشی کاملان محمدی بخلق  بازگشته،  وتولد  دوم  الهی و  پیامبرگونه خود را  دارند. اما آسمان  ششم، شهود نور قاﺌم روح  القدس  است. که  سالک  با مرگ  قبل از مرگ  بدان میرسد. و اکثرا تولد دوم  الهی  را  ندارند. پس در سطحی پاﺌین تر در کمال، در تولد شش هزار سال بعد در نوع فوق بشری، و با کرامات  کمتری بالفعل  و بالقوٌه خواهند بود. که  احتمالا چندین  تولد نوع  فوق  بشری و بدون  قهقرا  داشته باشد،  تا بتوانند بنور رحمان  برسند. و صاحبان  شهود عرش  رحمان، و از  هم  اکنون که  زنده باشند، مقدمات شهور  نور  رحمان را، در ذخیره آخرت و با داوری  خداوند انجام میدهند. (اسماء الله) باز  همان آسمان های  هر شهود ولایتهای ششگانه نوع بشری میباشند. که  هفت  شهود برای نوع  بشری میسٌر  هستند. سهروردی  اشراقی مغز انسان را  مکان بایگانی  دانستنی های  انسان میداند ، که سر را  آسمان تن شخص میداند. که  هر  موجودی دارد. و سالکان ترک  آسمانهای عقلی  و عقیدتی خود  کرده ، و تدریجا بجانان  الهی نور  قاﺌم میرسند. که  تنها  روادید  تولد  هفت هزار سال بعد آنان در  نوع فوق  بشری است .

          آستانه

          درگاه  الهی پیر کامل برای  سالک، و هر محل  مقدٌس  الهی، که  جای  سجده و بخاک  افتادن بعنوان  احترام  وتعظیم میباشد. و (باب) ولایت سالک  خانقاه پیر میباشد.و مرز و آستانه جهان  بشری   سالک با  جهان الهی،  آغاز از  پیر  کامل بمعرفی  خداوند است. پس  این  درگاه  شایسته بوسیدن سالک عاشق و مشتاق دیدار، ومحتاج یاری  پیر الهی  خود  میباشد. و اصطلاحا  خاک آن درگاه نیز سورمه چشم  سالک میشود. که  نور چشم  و شهود اورا  بیشتر  نماید. و نیروی بیناﺌی دل و ادراک  ذهنی و عشق و احوال روانی  و الهی  اورا چند  برابر کند. و معمولا وصف اماکن بزرگان و  پادشاهان بعنوان آستانه مینمایند. و در  جنب  و کنار  پیر  بودن سالک، حضورا  و یا  در غیابش  در  (حضور  ذهنی)  خود پیر را  حاضر  دارد. پس در آستانه  و محضر  پیر است. و خطاب ( حضرت پیر) بخاطر  حضور پیر در  دل سالک  میباشد. ونه حضور ذهنی  اولیای  درگذشته، و حتی از پیامبران  اولی العزم باشد. مگر  در دل  سالک که  در شهود ها داشته مورد  در توسل  سالک بآن مراتب است، که نه با  نام  انسانی قبلی  آنها برده  میشوند. خطاب  بحضرت  حسین  یا  حسن و  فاطمه و علیٌ مرتضی  و محمد  مصطفی میباشد. استانه درگاه  پیر، و حتی  در حضور  ذهنی،  گوﺌی سالک   درخواست  ورود  دارد. و منتظر اشاره  پذیرش میباشد.

          آشور

          آشور بانیپال امپراتور بزرگ آشوری در شهر نینوا ،  اورا  فرزند سام  نواده نوح میگویند. یعنی  از  نژاد سامی غیر آریا بوده، که از سفید پوستان نبودند. و یا  پیرو دیانت میترا بودند، که  تقسیم تاریخی ملل را عملا در  دیانتهای سلوکی ششگانه  باید دانست.  در بابل نیز بت  بزرگ میتراﺌیان وبوداﺌیان وجود داشت. ودولت  ماد ایرانی، اجداد کردهای  کنونی، امپراتوری آنان را پایان  داد. که ستمگری استعماری  در منطقه  داشتند.  اخبار سمیرامیس مربوط بآشوریان  بوده  است. و جنگهای آشوریان با بابلیان، هر دو را  تضعیف  نمود. که هخامنشیان نیز توانستند امپراتوری  بابل را  خاتمه بدهند.و نیز  روشهای  دینی  جامعه های آنان را  پایان داد. که  دیانت  زردشت توسعه  یافت. ایلامی های  ایران  که  هخامنش زردشتی  نبودند، در جنگ با بابلیان برچیده  شدند. و حمله  شیر  بگاو در  سنگ تراشی های  ایرانی فراوان است. همه  ادیان  قشری  ومذاهب  آنان، بهانه  پادشاهان  و نظامیان، یکدیگر را  نابود  میکنند.  مگر  طریقتهای  سلوکی  همه  ادیان، که  بفکر  تکامل  روح  خود  هستند، وکاری بجهانیان در نبرد و درٌندگی  باهم  ندارند.  آشوریان بتهای زیادی  داشتند. که  بزرگترین  آنها نام (آشور)  داشت. وگاو بالدار با سر آدمی مانند،  أبو الهول مصری،  که (کرٌوبیان) کاملان  عبری  قدیم یهود میپرستیدند. زبان  آشور چون دیگر زبانهای سامی منطقه عبری  عربی و کلدانی بوده  است. آشوریان اورشلیم را اوٌلین  بار ویران  نمودند، و بخت النصٌر بابلی بار دوم، و مسلمانان معابد  اورشلیم را  خراب  تمودند. که  اکنون  دولت  اسراﺌیل میخواهد، برای برپا  نمودن مجدد  معبد اورشلیم،  معابد مسلمانان بیت المقدس،  معروف  ب(قدس)  را  ویران  نمایند.

          آشوب

          آشفتگی و بی نظمی که مانع شناساﺌی افراد در جامعه میباشد. که در فتنه های  اجتماعی،  این شورش  و آشفنگی هست. و یا ناخودآگاه انسان پر از  معایب و عقده ها و عقیده های متضاد است. که نظم  فکری و حاصل  عملیٌات عقلی  نیکو ندارد. افکار  وگفتار غیر سالکان این آشفتگی را دارد. و آرامش  احوال اولیای  الهی، عامل  مهم قدرت دریافت الهامات الهی، و تنظیم و ترجمه حکمتهای الهی بزبان  بشری برای  دیگران است. در طرحهای  نوشته و گفته شده منظٌم  منطقی، قابل خود آموزی خواننده و شنونده هست.و همان هرج  ومرج که فرصت خودفریبی و فریبکاری  دیگران است. تمام  انقلابات اجتماعی جز آشفتگی و بقصد از کار انداختن نظامهای  قبلی  نیست. پس هر ناشایسته ای  میتواند موقعیٌت  رهبری و تحکٌم در جامعه را  پیدا  کند. و در زمان  درازی برای جبران  خسارتهای مادی ومعنوی نیاز  ببرقراری  نظم جدیدی  هست. که تازه  خود مقدمه ساز یک  شورش بعدی است.  ومعمولا عامل  دین و عقیده، که آخوندهای  قشری غیر الهی  رهبری پیروان خود میکنند، شورشهای  اجتماعی را بوجود میآورند. لذا  بدترین مجازات الهی را  بدنبال دارند. انقلاب  روحی انسان که منجر بیافتن راه درست  تکامل و آرامش در سالک  الهی  میباشد، عملا  یک نظم  جدیدی برای  روح و ژنتیک ذاتی و روحی انسان  میباشد، که نطفه  أصلی  تولد  بعدی   او بجهان  است.

 آشناﺌی

همان معرفت و شناخت  ذهن انسان  از امور  مادی و غیر مادی  است. بخصوص در سالکان که معرفت و شناخت پیر کامل از  خداوند است که امام زمان سالک میباشد. و سپس آشناﺌی های متوالی با تجلٌیات الهی تا عرش  رحمان هستند. و مورد نیاز سالک برای آشنا  شدن بزبان  خداوند، بیان شده در داستان خوابها، تنها در انسان  کامل برای سالکان خود میباشد. تا در  تولد بهتر فصل  نوع بشری، و یا بدتر در  تولد بدتر درنسخ ومسخ حیوانی، و با والدین بهتر یا بدتر. و آشناﺌی از موجودیٌت های بعدی روح بجهان که باید  با آنها  مواجه  شد. وکسی از آشنایان تولدات قبلی را  نخواهند شناخت. زیرا اولیای الهی ووالدین جسمانی تازه ای دارند، که آنگاه آنان را خواهند  شناخت. و اگر که اولیای  تولد پیشین  را داشته  باشند،  صورت و سیرت بشری کنونی را نخواهند داشت. و حافظه  انسان با مرگ زایل  میگردد. مگر آثاری از گناه و انحراف. که بصورت حذف کرامات بالفعل این  تولد  خواهد بود . و احتمالا برای  تولد  بعدی  بطور سمبولیک  آنها را بیاد  میآورند. که  مدبٌر روحی بیاد می أندازد. که دررؤیاهای  سالک معایب تولدات  گذشته ظاهر  میگردد. که پیر  در تفسیر  رؤیاهای  سالک، اورا متوجٌه  میکند تا عبرت  سلوکی  بگیرد.

          آشکار

          پیدا و معلوم که بر خلاف  امور ناپیدا ومرموز میباشد. امور  مادی آشکار ومحسوس و ملموس هستند. ولی  امور الهی و روانی، تنها  در رؤیا و شهودها برای  شاهد، آنهم  بطور  سمبولیک معلوم  میگردد. که نشانه ای از  حقایق نادیده از احوال ومراحل کمال نوعی، یا  فصل  نوعی یهتر  بعدی انسان  است. وهمان مظهر نام  الهی  (الظاهر) است.که مظهری از  صفات خداوند در نام  (الداخل)  هستی  و از مراتب تجلٌیات  او میباشد. و تجلٌی (الله الظاهر) است.  که خداوند (هو) خالق  الله و صاحب نام  (الباطن)  است. مراتب  شهودی سالکان  وکاملان شاهد، همیشه  در دل  وتصوٌر  خود، مراتب  شهود الهی (الظاهر) خود را  حاضر  دارند. چون نور  صورت پیر الهی  وهر تجلٌی بعدی دیگر.  لذا عنوان (حضرت) را دارند. زیرا  حضور  ذهنی  در دل سالک دارند. نام (الظاهر) خداوند الله، تنها  موجود  حقیقی  در  هستی است. وموجودات دیگر هستی، چون  انسان  و حتی  هر دانه أتم و ما دون أتم،  هریک  روح فردی خود را دارند ودر تکامل  أزلی أبدی. که  تکامل أتم در انواع أتمی، یا انواع مولکولی و سلٌولی و عضوی  اورگانیک تا بانواع گیاهی  وحیوانی و بشری برسند. برای  سالکان امور  روحی و الهی ناپیدا، در رؤیاهای  شهودی معایب باقی  مانده روان سالک  در صحنه رؤیا، از آرشیو ناپیدای روان هر موجود میباشد. وتنها  خداوند در خواب سالک ظاهر میکند. زیرا  خواب زبان  گویای الهی  برای  سالک است، و آنرا آشکار و پیدای سمبولیک  میکند. و پیر  الهی در شنیدن داستان  رؤیا، و تفسیر گفته و روایت  سالک از رؤیت خود، معایب  وکمبودهای روان ناخودآگاه بسالک را میگوید. و  سالک  مطیع  خواهد  فهمید و از آنها متنفٌر میشود. پس  امکان پاکسازی  آن  صفات و عادات   و عقاید که مانع  تکامل مثبت روان هستند خواهد بود.  سالکان در  عزلت  سلوکی و غایب بودن  دیگران، ونیز از  امور مادی و بشری،  چون  بکمال و شهود  نهاﺌی خود رسیدند، بار دیگر ظاهر و آشکار خود و دیگران  میشود. که حتی  قبلا تصوٌر میکردند سالک در گوشه  عزلتگاه  خود  مرده  است. بیانات گفتاری و حرکات  رفتاری انسان،  آشکار  کننده عقاید نهفته،  افکار و نیٌت و احوال مخفی هرکس میباشد. و  سالک با خداوند و پیر  خود، هیچ أمر  مخفی نمیتواند داشته باشد.

          آصال

          أصل ها واصول و نیز  زمان عصرهای  پس  از  بامداد و نیمروز ظهر، که  زمان مداوم  میباشد. ونیر صله ها و اتٌصال و ارتباط سلوکی  سالک  با وسیله  الهی  خود، در عبادات اوٌل وقت تا آخر  وقت. که سالک در (غدوٌ و الآصال) با  انوار  الهی میباشد. و حتی در رفت وآمد. یعنی  در هر حال  وزمان . سالکان  در سفر  الهی خود ( بخداوند و در  خداوند و با  خداوند و از خداوند) در بازگشت  بخلق،  این  اتصال  وارتباط  و صلات را  دارد.  آغاز از  نور  صورت  پیر  الهی تا مراتب شهودی  بعدی،  که  بنور  قاﺌم  برسند، و نجات  از  نوع بشری وپیمان  خود با  خداوند  باشد. 

          آصف

          دانشمندی در دربار  سلیمان  پیامبر که دارای  قدرتهای جادوﺌی و الهی بود. و هر کامل  الهی  زنده برای  چند  سالک  خود، دارای  این  معجزات و آیات  الهی شهودی  در رؤیاهای  خود  میباشد. آصف صفا کرده روان،  و تصفیه آلودگی های تفس  امٌاره  خود  کرده،  که هر سالک  ولایتها  مینماید. آنگاه بقدرتهای  الهی  وعقلی میرسد. آصف  توانست بلقیس ملکه  سبأ را از  یمن یا  حبشه و در لحظه ای باورشلیم  نزد  سلیمان  حاضرکند . آصف چون  هر کامل  ولایت  برتر  زردشت و سلیمان، یک کامل  بوداﺌی را بولایت  خود برد. و هر پیر  کاملی  حسینی  نیز مستعدان  سلوک  را،  در لحظه ای  قانع  بتسلیم  با  ولایت  خود  میکند. اگر  مستعدان  طالب  لقای  الهی  بالاتر از آنچه  ملاقات الهی کرده اند باشند.

          آغوش

          بغل  گرفتن کسی با دو دست بدور  کمر دیگری، و بخود چسباندن و بوسیدن و ابراز  حدٌ أکثر عشق  ورزی بکسی  میباشد. و همان haging  انگلیسی است،  وهمان حقٌ و حقیقت دانستن محبوب و بحقٌ دانستن انسان و نشانه رسیده شده بآرزوی قبلی محبوب  و هدف  الهی میباشد. که  پیر  نیز سالک  بازگشته  بخلق  خود را  چنین  بغل  میگیرد.

          آغا و آقا

          توصیف مردان الهی با  آقا گفتن و برای  زنان  آغا بگویند. آقا همان هخای زردشتی کاملان  زنده بوده که  قریش نیز  داشت. و غیر سالکان را  در صورت  لزوم با لفظ آغا استفاده میشود. که مرد  الهی نیست ویا  مرد نامرد  و أمرد می باشد. آقا و هخا بمعنی  سیٌد و الهی  شده  میباشد. و در تجربه  این  نویسنده روح مولا مرتضی راهنمای  من در حضور صورت  روح   مصطفوی  محمد در شهود  پنجم  خود، اورا بمن  آقا مصطفی  معرٌفی  نمود. یا همان  هخا محمد.  ووسیله  توسٌل بیشتر  برای  رسیدن  بنور  قاﺌم  میباشد. وهمه  اولیای  الهی زنده بمعرفی  خداوند بطالبان  لقای  الهی،  آقا  وسرور سالکان  خود  و سیٌد هستند گرچه  از  اولاد جسمانی  پیامبر  وامامان نبوده  باشند.

          آفرٌه

          کسی  که فرٌ الهی  ندارد .( أ ) حرف  نفی بر  کلمه فرٌ و فروهر وتاج  شاهی الهی هر  کامل  الهی  برای چند سالک  خود  میباشد. و با  حرف ( أ ) نفی آن شده، که  بخصوص  غیر سالکان  قشری  ومشرک و آخوند پرست  تمامی  مذاهب  غیر سلوکی که همه ادیان  رسمی چنین میباشند .  بقول   محمد  ولایت  ششم  او  در هر  زمان  ٣١٣  کامل  الهی  زنده  و با فرٌ  الهی  هستند.  که  یکی  از آنها  بمعرفی  خداوند  بطالب  لقای  الهی  در سلوک را  معرفی  مینماید.  که وسیله توسٌل  او  گردد. و آخوندهای  مدٌعی  دین  شناسی و خدا شناسی بدترین  خدا ناشناسان  هستند ، که مراتب  تجلٌیات  الهی   در سلوک  را  ندارند.

          آفت

          باعث افت و افتادن و زمین  خوردن تکاملی روح انسان، بخصوص سالک  الهی  است. که آیت الله آخوند  همان آفت الله قشری  مذهبی جهنٌمی  میباشد. و  سالکان از  تمام  علایق   دنیوی دل  میکنند تا دوچار آفت و أفت و سقوط و عقب ماندگی و پس  روی نداشته  باشد.  والاٌ با  دلبستگی بهر چیزی از  دنیای نوع بشری،  چون  مال و اولاد و علایق دیگر هر قدر بیشتر  میکوشد دیرتر بنجات شهودی  میرسد. که  سمبول  مرگ قبل از  مرگ  بهمین معنی است. که  این  مرگ  ارادی همان  آخرین آزمایش الهی  سالک میباشد، که  ترک  کامل دنیا میکند. ولی در  بازگشت احتمالی  بخلق انسان  کامل  همه آنها را با عقل  الهی و هدف  مقدٌس که دارد،  بهدایت چند  سالک  خود بکار میگیرد و در حکم  ثواب  ذخیره  آخرت  روح  الهی  شده  او خواهد بود.

          آفرین      

 شعاری برای بیان شایستگی کسی که آفرینش نیکوی بشری  وسلوکی دارد . و شایسته تولد  نوع فوق بشری یا فصل بهتر  نوع بشری،و برحسب  درجه  شهودی کنونی که داشته باشد ،  شایسته  فرٌ الهی بوده. بخصوص اگر بشهود عرش  رحمان رسیده  باشد، که فرٌ  وفروهر و فرٌهه و آریا شده  باشد. و انسان کامل شده  است و شایسته آفرین  گفتن بوی. حرف آ عکس أ که  علامت نفی مفهومی در  فارسی دری  است. (أفرین) همان  أفرودیت و نداشتن  فرٌ الهی است . که  عفریت نیزبرای  أهریمن مجسٌٍم  انسانی گفته اند که  رهبران  قهقراﺌیان  آخوند میباشد. زیرا  آفرین  وفرٌ و آفرینش بهتر شهودی از  خداوند ندارند. مگر  همان آفرینش  حیوانی  تولد  کنونی. شعار  ودعای خیر  انسان کامل  الهی، که با دادن  جان بشری در  مرگ  ارادی  قبل  ازمرگ بجانان  الهی  نور  قاﺌم رسیده است. که فرٌ  وفروهر الهی  دارد و شایسته ستایش . گرچه  هر پیشرفت شهودی  سالکان در هر شش ولایت الهی،  شایسته  ستایش  و آفرین گفتن بوی  میباشد. یا  دعای طلب سعادت در  شهود نهاﺌی  سالک،  ویا انسان  زنده که  عملا  درجاتی از  احتمال مرگ  وقهقرای نوعی  دارد. آفرین شعار  تبریک و ستایش هر کامل  الهی  است.   پس  از هر دعا مسلمان آمین، ومسیحی  آمن و هندو اوم میگوید.  تا  خود را در  مسیر  و شریک دعا  وارتباط با خداوند با دعای کننده  میگذارد گوﺌی  یک نسخه از آن  دعا با  کلمه  آمین، کار سلوک  الهی را  بنماید. که در هر حال پذیرشها با  خداوند ودر  ژنتیک روحی هر فرد میباشد. آمین گفتن  همان  آفرین گفتن انسان  بیک کامل  الهی  دعا  کننده که  دعایش بخداوند  میرسد. و گوینده آمین شاید مستعدٌی  باشد، که تشویق  برای  پیوستن  بولایت  الهی   و سلوک  گردد.  ونه  ارتباط  قشری  مشرکانه  ودر هر مذهب  ودینی  رسمی  باشد. که  باید  زودتر بسلوک  الهی بپیوندد. تا دعای آمین  گفتن، تبدیل بنفرتی  الهی  بوی  نشود. سالک است  که آفرین ها و آفرینشهای سلوکی از  خداوند وفرٌ الهی  ونجات و برٌ شهودی مییابد. که  همچنین  برتری را  در شهود زیبا  وفریب بفرٌ و فروهی الهی  خود برسد. آفرینش بشری خود را درسلوک  قربانی کند، که بجانان  الهی و فرٌ الهی  برتر تا شهود  قاﺌم برسد. وبا مرگ  قبل از  مرگ  ولو بخلق  هم بازنگردد، وتولد  دوم  الهی  نداشته باشد. و اولیای  الهی فرٌ  وتاج شاهی  الهی و قرٌه شهود  حسینی دارند. وحتی  قرآن وتورات  ناطق چند  سالک  احتمالی  خود بوده ،و کاری  هم  بدیگران ندارند. که انسانها آزادند بهشت تکامل و موعود  الهی  خود را از تولد پیشین، که اکنون هرگونه  بخواهد  مصرف  کند. سوخت  لذٌت و یا  تحقٌق  کرامات  بالقوٌه  خود،  مورد  نیاز  تولد  بهتر بعدی بجهان. که  مصرف  کنندگان  کرامات  الهی  تولدات  پیشین  خود در لذتهای نوع بشری،  در تن و ذهن و روان پس  از مرگ با أندکی  کرامات  باقی  مانده بنسخ ومسخ  حیوانی بداوری  الهی،  تولد  حقیر  جهان را دارند. تا بارها و بارها  مرگ وتولدات  نوعی  داشته باشد. تا دوباره  وحتی  صد باره  بنوع بشری  وهمین  وظیفه  سلوک  تا  نور قاﺌم را باید برسند  که  خواهند رسید. چون  فرمان  أزلی أبدی  کن  فیکون برای  این مرحله  نوع بشری  میباشد. و شاید  هم  بعرش  رحمان  برسند که  بهشت  هفتم است.  وبقول  پیامبر  بهشتهای  الهی نامحدود  هستند. وهر یک  هزاران  برابر عقل  وکرامات  الهی  دارند. پس  خداوند آفریدگار و آفرینش دهنده تمام  مخلوقات و ارواح  آنان  میباشد. آفریدگاری  که  خود آفریدگاری  ندارد. چون  نیاز  بتکامل  بیشتر  ندارد. که مطلق  کمال  و خالق   کمالات هستی  است.

 آفاق

جمع  افق خط  فاصل بین  زمن و آسمان از  فاصله  دور. و بمعنی  عوالم  الهی و سطوح بالاتر  عقلی وموجودیٌتهای نوعی ارواح  فردی میباشد . قدرت  بیناﺌی انسان  بیشتر  از  دیدن خط  افق نیست. که  آینده های بهتر  وعظیم تر وافقهای برتر  منتظر انسانهای  سالک  میباشند. آینده های قریب  الوصول  سالکان و بیدار شدگان از  خواب  مرگ  قبل از مرگ ودر  تولد دوم پیامبر  گونه خود . افاق همین  بیداری پس  از  بی  خودی  سالک  است. که از آن پس غفلت و جهالت که  چون  خواب  هستند را  ندارند.

 آفرینش

          یا  پیدایش اولیٌه و مرحله ای  بهتر  بعدیٍ و همان  جستن خلقت نوعی بهتر، از  جمله تولد  بشری  کنونی، و  بقصد  یافتن خلقت و آفرینش وکسب  اخلاق الهی  تر،  وماهیٌتی  ملکوتی  در  ژنتیک روحی و شهود تجلٌیات الهی  میباشد. و همان  سالک الهی  کامل شده، که  بازگشت  بخلق  با شهود آخر  وعرشی هر یک  از  ولایتهای الهی  ششگانه  میباشد.  که  بکمال  الهی  پیامبرگونه و پادشاهی  الهی برچند  سالک  خود رسیده  است. آنگاه  فرٌ وتاج شاهی و اجازه و اختیار الهی برای  سالکان  احتمالی  خود دارد. و با مقام  الهی  حسینی  تازه،  خود نخستین تجلٌی  از پنج  تن  شهود مقدماتی  ولایت  محمدی شده است.که  سالکان  خود را  بشهود  مصطفوی  وروح  القدس  میرساند. تمام  نوشته های  کتب  مقدس  منسوب  بانبیا  واولیا  سراسر از  آفرینش  هستی  در  شش روز گفته اند که  در واقع  در باره  آفرینش  انسان  کامل  بشری  در شش روز و یوم و شهود  تجلٌیات  الهی  میباشد. ولو  بعرش  رحمان  نیز  نرسد. زیرا   برای  انسان  دارنده  اختیار  الهی است، که  بخواهد  یا نخواهد سلوک کند، یا چگونه  سلوک  نماید. در هر مورد دیگری  آفرینشهای  الهی  زمان  نیاز  ندارد. که  شش روز طول  بکشد، وبعد بر عرش  خود استراحت کند و آفرینش جدیدی را نکتد. این  شاهد  عرش  رحمان است،  که  در بازگشت  پیامبر گونه  بخلق  استراحت  در عرش خویش وبارگاه  الهی  خانقاه  خود برای  پادشاهی  بر چند  سالک  خود مینماید.  آنگاه  امام  زمان  سالکان  خود، وحتی  تجسٌم  مقام  علیٌ ومحمد و قاﺌم را برای  سالکان  خود دارد. زیرا  محمد زنده  وامٌی  اوم  کرده، و پیامبری برتر از  انبیای  قبل  از  محمد، و حتی  معادل  محمددر مقام  شهود خود  میباشد. در ولایت زردشت  و فرهنگ ایران  باستان در جشنهای شش گاهنبار، پیش گوﺌی شهود قاﺌم سوشیانت سوم زردشت هست. که  محمد  برای  سالکان خود نیز پیش گوﺌی  کرده  است. وکاملان زردشتی بیش از شهود  چهارم نور  مرتضوی  ایلی یا ایلیا در شاخه  یهودی، وکاملان الهی  یهودی و در هر زمان شهود برتر را  ندارند، مگر  در تولد  ولایتهای  مسیح  ومحمد که بروز ششم ونجات  از نوع بشری  برسند. وهر بار هر کاملی  با نور شهودی  آخر خود  عهد الستی  دارد، تا با تجسٌم  انسانی  آن نور در مسیح ومسیحیان  کامل؛  وسپس  در  محمد و کاملان  محمدی  زنده معاصر موفق شدگان بنور  قاﺌم  میرسند. که  دین  خدا  در دیانت  اسمی  و رسمی  زردشت ومسیح و مسلمانی  نیست. و  خداوند یک  دین  دارد،  وهمان  دین و آﺌین سلوک  الهی  باولیٌٍ  الهی  زنده  بمعرفی  خداوند است. و تنها ارواحی  حقٌ حیات  نوعی  بهتر  دارند،  که  بمراتب  شهود  نهاﺌی  خود برسند. والاٌ دوچار  کارماها و تکرار  گذشته ها  در آینده های  نوعی  حیوانی  میگردند . که  دوباره  بنوع بشری  وهمین  سلوک تا نور قاﺌم  باید  برسند. که  فرمان  کن فیکون  از أزل  تا أبد  در انواع متوالی  میباشد. عرفان زردشت آدم  وحوٌای  تورات را مشی ومشیانه میگوید. و  یهودیان  شاخه  زردشتی موشه  یاموسی و ماشیه  یا  مسیح و مسیا شده میگویند.  سالک  برای  پیر الهی در حکم  زن مطیع میباشد ولو  مرد  باشد. و پیر  مرد با اراده ومردانگی سلوکی است  ولو  زن  باشد. در  عرفان  زردشتی زنی  را بنام ( جه )یا  همان  زوجه  عربی  که  فریب  مار میخورد  که بجهنٌم سقوط کرده است.. و شاید  روح  آنان قبل از فریب آخوندها  خوردن در بهشت  ولایت پیشین  بودند. که  انسانهای  مستعد برای آدم  شدن، فریب  آخوندهای  قشری   همه  مذاهب را  خوررده، و شانس   زندگی  بهشتی  ولایت  را از دست میدهند. وبجهنٌم  کارماها  واز  هم اکنون میروند. یا فریب  لذٌت و تملٌک  امور  مادی و ثروت و شهوت را میخورند، که  بقهقراهای کارما  میروند. زن  در زبان  اوستا (مریتانی) بوده  که در  قریش  زردشتی مهاجر بیمن ومکٌه، و درمحیط عربی( مرء و مرد یا مرءه زن) شده  است. و بسیاری  الفاظ  دری فرهنگ زردشتی، که  تا کنون  در  قرآن و کلام  اعراب  هست .و برخی را این نویسنده  در نوشته های خود یادآوری  کرده ام.از  نظر عرفان مکتب های  سلوکی  وشهودی که  یگانه  دین همه  أنبیا  است. و  انسان  امروزی خود نیز  فرشته ای  در بهشت است. که با عدم  سلوک  الهی  پس  از  مرگ بقهقرای  جهنٌم جهان در  صورتهای  نوعی  حقیر میروند. و  تمام امتیازات  سلوکی  الهی  پیشین  خود را از  دست  میدهند. و  اگر که ادامه  دین ورزی  قشری  مشرکانه  در همه  مذاهب  وادیان  بنمایند. و این انسان  فرشته  تولد  پیشین، با نور  شهودی  و الهی خود عهد  الست  لبٌیک  گفتن  با تجسٌم  انسانی   نور  شهودی  پیشین  خود را  فراموش کرده. که مست  بهشت  چهارم  تکامل تولد  پیشین  خود  شده  است. آنگاه  در  کارماها صدها  هزار و شاید  میلیونها سال  طول  بکشد با عذاب  زندگی  حیوانی  که میبینیم، تا بنوع بشری  برسند.  و سالکان و کاملان  بانواع  فوق بشری  الهی تر پیش  میروند. که  فرشته تر از آنچه  اکنون  فرشته ای  بوده اند میرسند. که  ما  از  تولد  چهار  بعدی میگوﺌیم.  که  تصوٌر  انسانی  چهار  بعدی  را  نداریم.  که  محمد آنان را  ملاﺌک اطراف  خداوند میگوید. و هر  شهود برتری برای  انسان،  مظهر  یک  آفرینس  روح  خودش  میباشد. و خلقت  واخلاق  الهی  تر  پیدا  کرده است . دارنده  بهشتهای  چهارگانه  و از  هم  اکنون  میباشد.  روزها در بهشت  نخستین  با احوال و عالی  و الهاماتی الهی  آسوده خیال  میباشد.  و شبها  در بهشت  دوم  رؤیاهای  پر  حکمت، وپس  از  مرگ  شیرینی  چون هر  خواب  شبانه،  ببهشت  هفت هزار ساله   انتظار عرش  رحمان میرود. تا در بهشت  چهارم  تولد  فوق بشری  خود  برسد. نظریٌه آفرینش  از  عدم، منطقی و  درست  نیست. زیرا  هیچگاه  معدوم موجود  شدنی  نیست و موجود  عدمی  نمیشود. بلکه روح  انسان و هر موجودی  جمادی  وگیاهی  وحیوانی،  مبدأ حرکت  تکاملی  او، بعنوان  شبنمی  از اقیانوس  بیکران روح  الأرواح خداوند  الله  أهو، از  نردبان انواع   تحت  جمادی  وجمادی  وگیاهی  و حیوانی  و فصول  نوع بشری بعقل امروز  رسیده،  که  بتواند اهمیٌت  حیاتی  وأبدی   سلوک  الهی  تا شهود  قاﺌم را  طی  کند. وهربار  با هر  شهودی  بصدها  برابر  عقل رسیده،  که  در  نوع  فوق بشری  ولایت  مهدی  موعود، بهزاران  برابر عقل ودیگر  امتیازات و صفات و قدرتهای  الهی میرسد، که  نمیتوانیم  تصوٌر  آنرا  بنماﺌیم. در فرهنگ لاتین در creation یا آفرینش  شهودی،  میتوان  کریستن ومسیحی  الهی  شد. ونه  در نام و صلیبی  بگردن . آفرینش همان جریان مداوم أزلی أبدی سیٌاله وجود  وموجودیٌت و فیض وفیضان که چون جریان  سیل بی  پایان میباشد. وهم چنان  اکنون هر  انسان و موجودی  درجه  ای  از  عدمیٌت  وحقارت  نسبی خود را  دارد. که  نیاز  بتکامل  روحی  وشهودی، وکسب  تجلٌی  الهی بالاتر  میباشد. و آفرینشی  در رده  الهی تر  برسد. که از  عدمیٌت  نسبی  وحقارت  حیوانیٌت  نوع بشری  خود  بیرون  برود. و نجات از  کارماهی  طبیعی بیابد، و بخداوند  ولو  بقدمی  نزدیک تر  گردد. که باید همه  موجودات  روحا  بخداوند  برسند.  که بازگشت  همه بسوی  خدا  تکرار شده است. روح  ما در سلوک  الهی  با ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند، از  هم  اکنون آفرینش های  هر لحظه ای را دارد. تا نوبت انوع  فوق بشری  برسد. و سراسر  وجود  کنونی  ما، در  هر ذرٌه آن و هر لحظه  و در هر حال  وفکر و تنفٌس  خود، غرق   نعمت برای  همه  ونیز سالکان، و رحمتهای الهی  خاص اولیای  بازگشته  بخلق، که  ذخیره  آخرت  تولد  فوق بشری  بیشتر  فراهم  میکنند.  که  کرامات  بالقوهٌ بیشتری  را  باعشق  واراده ای  که  یافته اند تحقٌق میدهند. که  گاهی  معجزه گری از  دید  دیگران  مینمایند. که  هر  متفکٌر  دانشمندی نمیتواند ذرٌه ای از معجزات وجودی  تن وذهن و روان خودش را  بداند. چه  رسد از  موجودات دیگر یا موجودیٌتهای  نیامده  بوجود بداند .که  در انتظار  پیدایش  و آفرینش خود  هستند. که از  همین  کاملان  موجود  کنونی  بوجود  خواهند آمد. هر جزﺌی از  وجود مادی و ذهنی و روانی  ما، گوﺌی جهانی  از سازمانهای  مستقلی  برای  خود  میباشند. که هریک کار تکامل  طبیعی خود را  برای  آفریش های برتر  مینماید. و تنها  نظریٌه  وحدت وجود  عرفانی و عرفای  ایرانی آریا شده است، که  درک  هم آهنگی اجزاء در کلٌ وجود  انسانی  خود را میفهمد. همان  طور که  وحدت  وجود یک  جامعه در اتٌحاد افراد آن بوجود  میآید. و یا  هر سالکی که  با مراتب الهی  و عوالم  الهی، که  خودشان  در  وحدت  وجود  خویش  هستند.و انسان  سالک  خدا جو، میتواند خود را  درمرز وحدت  وجود الهی  ملحق  کند. و خود را نیز  فراموش  نماید، ولو  بخلق  نیز  باز  نگردد. پس  برای انسان  منصف با خودش،  و عاقل با  عقلهای  ره رفته خود، والهامات  الهی خویش،  حدٌ أقل نباید بخودش ستم و خیانت کرده  باشد. و با سلوک  الهی گذشته ها و تا حدودی  از آینده های خود را  درک  کند. و بوحدت  وجودی  با عوالم الهی  و آینده های  فوق بشری  خودش  برسد. وقتی  کرامات  بالقوٌه  خود را هرچه  بیشتر، با استفاده  از  کرامات  بالفعل  داده  الهی  متحقٌق نماید. که موجودی  الهی  ولو  موقتا  در تن  حیوانی  بشری گردد. پیدایش قسمت اول  کتاب  تورات بابل، نظریٌه باستانی ادیان برای  آفریش  خداوند از  هستی،  در شش روز میگوید. و اینکه   روز  خدا رحمان هزار سال است. پیدایش نخستین نور الهی بوده  سپس ماده و ترکیبات مادی  زنده بعدی آفریده شدند. در آثار آشوریان داستان خلقت شش روز  آمده است. که در أصل  باید  پیامبران از خداوند الهام  داشته باشند. نردبان انواع و آغاز أزلی هر  موجود بعدی،  و ژنتیک روحی موجودات تا  نوع بشری،  آرشیو تاریخ  تکامل هر فرد است. که مقصد أبدی کمال  الهی انسان  دیدار تجلیٌات  الهی  تا نور الأنوار  الله أهو است. نقش  عدد  هفت بخصوص  در تجلٌیات شهودی  نوع بشری، آغاز بشر  در  طبیعت شناسی و آینده بینی، و تفکیک عامل  خوب  وبد، یا بهتر  و بدتر، و تصوٌرات شخصی نتیجه مقام  تکاملی بی  نظیر  خود ما است.

          آجل

          آینده ها و تآجیل و عقب أنداختن انجام  امور  واجب  والهی  بآینده ها، وواگذار  نمودن ببعد و مهلت بیشتری خواستن. که  کار  انسان  عالم وسالم شایسته آینده های  بهتر  نمیتواند  باشد. که  بالعکس امور  مهم  وحیاتی  و الهی چون سلوک  الهی ووظایف سالکانٍ نیاز  بتعجیل و  عجله وسرعت عمل  و جدٌیت و فشردگی کمٌی  وکیفی میباشد. تا  در  زمان کمتری کمٌی بکمالات  بیشتر  کیفی و نجات الهی  و  شهودی خود  از  قهقراها  رسید.  و بقاﺌم و أجل آخر  عمر بشری  خود موفق شد. که آغاز  آینده های  فوق بشری است.  و الاٌ کارماهای  نسخ ومسخ قهقراﺌی وحیوانی،  بخصوص  در بد دینان  قشری  مذهبی  همه ادیان غیر  سلوکیٍ، تمام  سرمایه های وجودی  ما  خنثی  و بعدم نسبی  میرود. تا دوباره  وصد باره  از  نردبان  انواع  بنوع بشری  وهمین  سلوک  تا نور قاﺌم  باید  رسید. که روح هر آتمی  نیز  خواهد  رسید.

          آفتاب

          نور خورشید و پراکندگی  نور و شعاع  انوار هر منبع نورانی است. که  خورشید حقیقی منابع  انوار  تحلٌیات  الهی  میباشد. آغاز  از منبع  نور  الهی صورت  پیر کامل  الهی  بمعرفی  خداوند در رؤیا، که  نور اورا  بهتر  میتوان  دید. که دل  وفکر  و روان سالکان  خود را روشن  میکند.  و تاریکی  های درون روان  آلوده ناخودآگاه سالک را  روشن  ونورانی  مینماید.  آنگاه  میتواند معایب و مفاسد و عقده های  ناخودآگاه  خود را  بشناسد ومتنفٌر  گردد،  که  خواهد  توانست  آنها را از  خود  دور  نماید.  نور  خورشید حیات  بخش   گیاهان، که  باعث   حیات  حیوانات و انسانها میگردد. و راه  خود را  برای  ادامه  زندگی  پیدا  نماید. و نور  خورشید  حقیقت،  آغاز  از  پیر  کامل  و انوار تجلٌیات  شهودی  بالاتر، راه  پیشرفت بعوالم  نادیده  روان و فکر  وعوالم  الهی  و شهودی برای   انسان  سالک  بهر یک  از  ولایتهای  أهل  کتاب  وسلوک  ششگانه آنان دل را روشن  مینماید.  که  این انوار هر یک  سطوحی  الهی از منابع الهامات  لدنی  ومراتب تجلٌیات  الهی  بالاتر  هستند. بخصوص   شهود  نور  بدر  منیر  شهود  قاﺌم روح  القدس جبرﺌیل بگفته  مسیح، که  تا هفت  هزار سال  نیامده  را  برای  چشم  شاهد عرش  رحمان فراهم  مینماید.  که آینده ها و هزاران  برابر عقل  وکرامات  حیاتی را  بتدریج  مییابند. رحمتی  که خداوند برای  همه خواسته،  تا  انسان  بخواهد که  رحمت  پذیر  بوده باشد. و نعمتهای  الهی  را بشکم و اطراف  شکم نزند. در  ادبیٌات  و عرفان گاهی  آفتاب بمعنی عمر  انسان وحیات او است. که  آفتاب عمر  کسی را بر لب بام بدانند، گوﺌی غروب  آفتاب روز باشد. ولی وجود  کسی با آفتاب  معرفت الهی  وآفتاب هستی  انسان کامل  غروبی  ندارد. و بالأخره حقیقت وجود آفتاب نور  خورشید، پر  نورترین نور  برای چشم وطاقت آن میباشد. ولی  خداوند انوار  و خورشیدهای نورانی  تر  دارد. که  چشم  نوع  بشری حتی توان دیدن آنها را ندارد که  تاریک میبیند. ودر  تولدات  انواع  فوق بشری، چنان چشم  تن و چشم  عقل و  ادراک دارد، که  آن  انوار را  ببیند و بفهمد. آفتاب جلال تجلٌی ووجود  و معرفت انسان  وعزٌت و بزرگی  نسبی او است. آفتاب أزل و (آفتاب تدلٌی ) نور عرش  رحمان برای  کاملان  ولایت  محمدی، و ( دنوٌ) و نزدیکی که  دارند. گوﺌی بعرش  متدلٌی  وآویزان است.  که   شاهد زمین  سفتی زیر پای  خود و بشریٌت و دنیای  مادی را  نمیبیند. آفتاب  ربوبیٌت و آفتاب کبریای  الهی در نور  عرش  رحمان برای  شاهد آشکار میگردد .که  چه  آینده های عظیمی  خواهد داشت.  که  عظمت کنونی  او چقدر  کوچک  است. و آینده ها را  سمبولیک  و در انوار و نقشهای غریبی از  مراتب  أبدی خداوند الله میباند. که  نهایت آنرا  چون نقطه ای  در عمق افق در سمت راست مییابد. که  قابل  فهم ودید کسی  نمیتواند  باشد. (آفتاب  قدم) یا  نور أزلی که  آغاز  پیدایش  تمام  هستی شده  است. آفتاب شرق و اشراق صفات الهی اولیای  الهی است.  و آفتاب حقٌ وروح  وعقل در  کاملان ولایت  مصطفوی است  وتا  زنده  باشند. که  برای  چند  سالک  خود نور الهی دارند.

          آلایش و پالایش

          عمل پالایش و تصفیه و رفع آلودگی ها  از روان  انسان  سالک در  سلوک  الهی وبا پیر کامل  بمعرفی  خداوند،که باختصار  تخلیه و تحلیه تمام  وقت  سالکان را  میگوﺌیم. که  تجرید نفس و تزکیه  روان و پاکسازی کرده  باشند. که پاکسازی عملا  بوسیله مراتب  الهی صورت  میگیرد. گاهی آلایش را بمعنی آلوده  کردن روان  بکار برده اند. که  غیر سالکان  بجای  پالایش  روان  خود در سلوک با  گناهکاری  وفساد و مزید  عقده ها  یافتن، بهم زدن  روان و تحقیر خود  نموده اند. که  صفات  حیوانی  انسان  سالک  باید  تحلیه  و تبدیل  بحلاوت و زیباﺌی و شیرینی صفات  الهی نیکو  گردد.

          آگاه

          مطٌلع  و شاهد آگاهانه از تجلٌیات الهی  وعوالم الهی هفتگانه،  ونیز عالم از  علوم سلوکی و عملی، بخصوص   در  ولایت  ششم  مصطفوی  محمدی که  بنور قاﺌم روح القدس و عرش  رحمان  رسید، که آینده های نیامده  خود را  بشناسد.  که  هریک  منبع  الهامات  عقلی  میسٌر خود میباشند.  عارف و صاحب  معرفت و شناخت تجلٌیات شهود  مراتب الهی،   و حتی آگاه سمبولیک از  هفت  هزار آینده  نیامده  خود میگردد که  در رؤیاها دارد . برحسب درجه  وعمق پاکسازی روان،  میتواند برداشت  سلوکی و عرفانی و الهامات  الهی شایسته  تر بنماید. آنگاه بمعنی  عالم میرسد. که  در  قدیم کلمه علم و  عالم در  فارسی  وعربی منظور آگاهی شهودی بدل انسان در سلوک  و رؤیا، و دارای  عقل  الهی والهامات  لدنٌی الهی بوده است . ولی  پنج قرن  است ابتدا  در  غرب و سپس  در  شرق، کلمه  علم بمعنی  دانش های  فیزیکی ومادی  شده است. و دانشمند تکنیک نیز عالم  خوانده  شد . که کاری بآگاهی های  شهودی  سالکان واولیای  گذشته  ندارند. متفکٌران علمی   مادی  حتی  آگاهی و خبری  از  ناخود آگاه  روان خود  نداشته،  ومنکر  روح الهی  نیز  هستند.  گرچه  آغاز  از  زیگموند فروید روان  شناس که ناخود آگاه را  مطرح  کرد. و ناخودآگاه  واژه ای علمی  روان  شناسی شد. و همچنان  بسیاری  از روان  شناسان منکر  ناخود آگاه  هستند. وتنها  در محدوده  مغز مطالعه  و تحقیق مینمایند. ولی  چند  هزار سال  است که  عرفای  الهی از روان  خودآگاه  بنام  روح   بااسامی  دیگر گفته اند.  و از  لزوم  پاکسازی و رفع  مفاسد و معایب  وکمبودهای  لازم برای  اخلاق  نیکو  با اعتقادات  صحیح  که  عقده های  قبلی  نبوده  باشد.  که  مشکلات  روان  در  همه  انسانها  هست. که  اگر  سلوک  الهی  وتزکیه  نفس  وروان  نکنند، حتما  پس  از  مرگ  دوچار قهقراهای نسخ  ومسخ  حیوانی  مجدد  بجهان خواهند .  رشته  طبٌی  روان درمانی و سایکوتراپی  برای  روان وروح، تحت  عنوان  متافیزیک و ماورای  ماده در  فلسفه متافیزیک نظری، تحقیقات زیاد  نموده اند که  برگسون و یونگ  در شفا  بخشی  بیماران  روانی،  نظریٌات شبیه  گفته های  عرفای  ایرانی  دارند. و از  عقده ها و کمپلکس های انسان  گفتند  که  اگر  بیش از  طاقت  روان  انسان  باشند. آنان را  دوچار بیماری  شدید و دیوانگی میدانند. چه  رسد که پس  ازمرگ دوچار تکرار گذشته های  حیوانی  میشوند. و این  نظریٌات روانی در  معالجات  روانی مؤثٌر تر در شفای بیماران  انسانی  شده است .  اولیای  الهی  زنده  که هر یک  پیر طریقت چند  سالک  هستند، که با سلامتی  نسبی خود باز بسلامتی  بیشتری برای  لقای  الهی  یافتن میکوشند. و همان  کار روان  درمانان  را  هزاران  برابر بهتر  انجام میدهند.  انسانهای  با روان  فاسد و فاسد تر شده، در  سرمستی  های زندگی خود  بخصوص در  قشری های  مذهبی  خرافاتی   و جنون مانند، اگر  سلوک  الهی  وتوبه  آن  نکنند. قطعا دوچار  مسخهای  شدید  حیوانی  میشوند.  که بقول  قرآن مسخ میمون و خوک  بهترین  شانس  آنان  خواهد بود. و الاٌ غیر سالکان  بقول  پیامبر  مرده  هستند، که  چون  بمیرند  زنده  میشوند. چه  در مرگ  قبل از  مرگ و یا  دیگران  در تولدات  نسخ ومسخ که  زنده  حیوانی خواهند  بود. دانشمندان و اطبٌای  أعصاب ومغز، تصوٌر  دارند که  منبع  آگاهی و شناخت و فکر  انسان، کار  سلٌولهای عصبی  مغز میباشد. زیرا  آنان  از انعکاس  شرطی  پاولوف آموخته اند. که  بدون  فکر در انسان وحیوان  عکس  العمل  نشان داده میشود.  در بررسی  مغز أنشتن پس  از  مرگ او،چیز  غیر عادی در مغز  او نبود.  زیرا قدرتهای عقلی أنشتن و همه  انسانها  وحتی  حیوانات در ژنتیک  روحی یک موجود است، که بیرون از  تن انسان  میباشد.  که  در آغاز ژنتیک  روحی روانی انسان در سطح  حیوانی است. و آثار  منفی از  تولدات  پیشین. ولی  انسان  پس  از  پاکسازی روان  در سلوک، و تخلیه  وتحلیه و تجلیه های  الهی   تا  نور  قاﺌم، تبدیل  بروح  الهی  وماهیٌتی  کاملا متفاوت  با روان  انسان  عادی  میباشد. که  پس  از مرگ بشری  شایسته تولد نوع فوق بشری  میشود. که آن نوع ٥٥ قرن  دیگر  در جهان  آغاز  میگردد. و  هزاران  برابر  عقل بوده  وموجودیٌت  چهار  بعدی  خواهند  داشت.  که حتی امکان  تصوٌر کیفیٌت  موجودیٌت  آنان را  نداریم. که  فرشته  وملاﺌک گفته اند. و از آن پس  روح  انسان  کامل  بازگشته  بخلق  در  تدبیر  مراتب  الهی  وشهود بالاتر از  مدبٌران  بشری  آنان  خواهد  بود. بقول  محمد  انسانهای  زنده غیر  سالک، عملا در  غفلت و خواب  وجهالت چون عصر  جاهلیٌت نوع بشری هستند. و در فصول  اولیٌه نوع بشری. ولی چون بمیرند  بیدار  و آگاه میشوند. که  منظور  مرگ  قبل از  مرگ  سالکان  شاهد قاﺌم و عرش رحمان است. وتا وقتی  که  زنده  هستند که  ذخیره  آخرت  خود میکنند. و هفت  هزار سال پس  از  مرگ  از  نوع بشری   در نطفه مادری  از  نوع فوق بشری،   تن و ذهن و روان و بعد  چهارم در روح  الهی  خودرا  مییابند  وتکمیل  میکنند. و با  ولایت  مهدی  موعود بنور رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان میرسند  که نامی  از او  نمیدانیم. که  افراد  نوع فوق بشری  را  پنج بعدی و الهی  تر، برای  تولد باز  در  نوع بالاتر از  فوق بشری  و چهار صد هزار سال بعد مینماید.

          آل  بیت آل یاسین

          خاندان پیامبر در حقیقت مجموعه  کاملان الهی در مقام عرش  رحمان  میباشند. و نه  دیگران مسلمان و سادات غیر سالک الهی بطریقت وولایت  محمد. چه سنٌی باشند یا سنٌی ودر هر دین  اسمی غیر الهی بنام   دین  اسلام.  قاﺌم آل  بیت محمد، قاﺌم  روح  القدس در شهود ششم کاملان  میباشد. ونیز  در تجسٌم انسانی  مهدی  موعود، آخرین  کامل  محمدی که ٥٥ قرن  دیگر  مبعوث  بجهان  خواهد  شد. که  همه  افراد نوع بشری در  موجودیٌت و کمالات و صفات تحت قیٌمومیٌت  روح  القدس  هستند. قاﺌم یعنی چون  ستون  خیمه، که  همه  مراتب خیمه  در  تدبیر و کنترل آن  است. و روح  القدس قاﺌم  الگوی کمال میسٌر  نوع بشری  میباشد. باز  برترین مقام الهی یافتگان  ولایت در هر زمان، بین  افراد سالک  خود در حکم قاﺌم و آل بیت هستند ونیز  امام  زمان سالکان  خود. پیر کامل حسینی بمعرفی  خداوند نیز  الگوی کمال سالکان  وی  میباشد، وکاری  بدیگران  ندارد.  بقول  پیامبر ٣١٣ ولیٌ الهی حسین های  زنده بازگشته  بخلق  هستند. که یکی  از آنها را  خداوند بطالب  لقای الهی  معرفی میکند وتا زنده  باشد. (آل  یاسین) یا آل پیامبر، که  رمز سادات  الهی میباشد. که سروری  کاملان بر سالکان  خود  دارند. ونه  برای  دیگران و ریاست وحکومت دینی  برآنها، وخمس وزکات  گرفتن  و مال  مفت خوردن . پس  کاملان  زنده   ولایت  محمدی  آل  بیت و أهل و أهلی  شده الهی  هستند، که  آریا شده زردشتی و سنت مسیحی و کوهن یهودی است. که  پس  از  مرگ قبل از  مرگ از خواب مرگ  بیدار ومأموریٌت الهی  برای  چند سالک احتمالی   خود دارند.

          آل و أهل عبا آل عمران و آل کسا

          أعضای خاندان محمد تنها  اولیای  الهی آل عبا و أهل  بیت الهی  محمد  میباشند. که  بکمال  الهی  و شهودی  رسیده اند. که أهل و شایسته و با تربیت واخلاق  الهی شده اند. آل علیٌ خاندان الهی و پیروان  کامل شده علیٌ ار سطح  شهود  چهارم  مرتضوی  ببعد و در هر زمان هستند. و نه حتی  خویشان الهی  نشده، که  عملا دشمنی اولیای  الهی  را  مینمایند. آل  عبا کاملان  الهی  زنده وصاحب  خانقاههای ولایت هستند. که  عبا  و لباس پادشاهی  بر تن  برای  چند  سالک  خود  دارند. و تازنده  بوده  باشند وسیله  توسٌل عبادی سالکان  خود  میباشند. أهلیٌت و شایستگی کسب مقام شهودی جدید و برتر را دارد. مانند  شایستگی  تولد در  نوع  فوق بشری  آینده، که  شاهدان  نور قاﺌم  تنها شایستگان  تولد نوع فوق بشری  در ولایت  مهدوی، و با هزاران  برابر عقل  وموجودیٌتی  چهار  بعدی، که  روح الهی بعد چهارم آنان است. و بعد از  تن و ذهن و روان . پنج  شهود مقدماتی ولایت  محمدی نام حسینی  وحسنی  وفاطمی  ومرتضوی  ومصطفوی  دارند. وپنج  تن خانواده  محمد تجسٌم انسانی شاهدان آن  مراتب را داشتند. و تازنده  بودند. وپیر  کامل  حسینی  عملا برای  سالکان  خود، تجسٌم  انسانی  هر پنج شهود مقدماتی  ونیر تجسٌم  انسانی  روح  القدس  برای  سالکان خود را  دارد. آن پنج نفر  خانواده  محمد قبلا  نامهای  دیگری  داشتند. شبیر و شبٌر و فاخته و حیدره که  پیامبر نام   تازه  وروحانی  آنان را   برای آنها مقرر کرد. اینان و هر کامل  زنده محمدی، نعمت های الهی و سلوکی سالکان  میباشند. که  وسیله  توسٌل برای  رسانده  هر دعاﺌی  بخداوند  میباشند. لذا  خداوند محمد را نعمت  عالمیان  میگوید. که  همه  سالکان و همه ولایتها  ودر  همه  زمانها،  در شهود  پنجم مصطفوی  بدیدار صورت  روح  محمد میرسند. که مورد  اصطفای  الهی  برای دیدار  نور  قام میشوند. همه  داده های  الهی  نعمت  هستند و حتی  شهود مصطفوی. و از  شهود  نور  قاﺌم ببعد همه  داده های  الهی  رحمت هستند، که مورد  نیاز تولد  فوق بشری  آنها  میباشد. نعمات  الهی را همه دارند و حیوانات  نیز  دارند .

          آمرزش و غفران و عفو و بخشش

          طلب آمرزش درخواست عفو  الهی، بخصوص سالک برای  خود، و یا پیر الهی  برای  سالکان  خود میباشد. که  قشری ها بباطل  برای  مردگان  خود طلب آمرزش  میکنند، چون  دعایشان  بخدا  نمیرسد که وسیله  الهی  ندارند. باید  برای  خودشان  طلب  آمرزش  کنند، تا  سلوک  الهی با ولیٌ  الهی  بنمایند. منطقی  هم نیست که  گناهان و بدی های  اموات را  با  دعا از  خدا برایشان بخشش خواسته  شود. که  روح  میٌت  میبایست  وظیفه  سلوک  الهی و تا  عفو الهی  از  گذشته های آنان، مورد  (بدای  الهی)  قرار  گیرد. و این  دعاهای  غیر سالکان و قشری ها، عملا  خود فریبی  و فریب ساده  لوحان  دیگر  میباشد. که  نماز ویا حجٌ میخرند. و قسمتی  از  میراث خود را برای  گناهان  خود بوسیله  وارثان معیٌن  میکنند. و  تنها  چنین  دعای  آمرزش از سالک  با  پیر الهی  او است. که منتقل  بخداوند  شود.  و اگر  مورد تأیید  پیر  و رضایت  او از  سالک  بوده  باشد . و بقول  پیامبر  خداوند  نیر با کمتر  از ده درصد پاکسازی روان سالک در  تخلیه وتحلیه  وتزکیه  نفس، در حدٌ کفایت  وشرط  کافی،  پس از  انجام  شرایط  لازم ( بدا و مشیٌت) و عفو و بخشش خود را  برای  سالک  مینماید ونه برای هرکس غیر  سالک.  عملا آمرزش خداوند از  خطاهای  انسان، بدنبال کفٌاره و جبران  سالک در  پاکسازی آثار  منفی و عقده های  روانی  وعقاید  باطل  قشری  پیشین خود  میباشد. طلب عفو همیشه  از پاﺌین تر ببالاتر  باشد. ویا  برتران  الهی  برای  سالکان  خود درخواست عفو دارند . ولی  برای دیگران رفع  مشکلات  آنان  دعا میکنند، وبرای  عفو از  گناهان نیست. با اینگونه دعا ها  آنگاه  سلوک الهی  نیز  بی  معنی  خواهد  بود.

       آهو و أهو یا خداوند

          خداوند  در اصطلاح  زردشتی أهورمزدا است. که  قریش  زردشتی مهاجر ایرانی  بیمن و مکٌه خداوند ( أهو) را عربی ومحلٌی  کرده که الله گفته اند. (الله) یعنی  کسی که اله  ووسیله  تألٌه وتوسٌل  عبادی  هست  ولی  هنور خداوند  هو نمیباشد.( أهو) نیز همین  معنی را دارد، که ذکری  توحیدی  زردشتی میباشد، که  برای  دفع  شرک کنند که توسٌل  بوسیله  الهی را بجای  خداوند عبادت مینمایند. هر  مقام  الهی  اله  و ربٌ و مربٌی سالکان ولایتهای  ششگانه  میباشد.  ربٌ  النوع  بشری قاﺌم و ورحمان ربٌ النوع  والگوی  کمال برای نوع  فوق بشری  آینده میباشد.  وبی  نهایت  أرباب  نوع  فوق بشری  تا أبد  در پیش برای  ارواح موفق با أرباب  نوع  خود میباشند. ونیز  بی  نهایت  رأباب  نوع  موجودات  تحت أتمی  وأتمی  و  گیاهی  وحیوانی،   همچنان تدبیر  افراد  نوعی  خود را دارند. که  روح  موفق  از نردبان  انواع و تجلٌی  ارباب  نوع شهودی بخداوند نزدیک تر  میشود. در  مقام الوهیٌت و صفات  الهی،  ونه در تقرٌب  مکانی. که  بقول  پیامبر با هر قدم پیشرفت کاملان، خداوند  نیز ده  برابر  و بیشتر  بعقب  میرود. که  تصوٌر رسیدن  بخداوند الله  نشده  باشد.  پیر  کامل  حسینی  شهود  اول  سالک  بمعرفی  خداوند، نخستین  مقام  ربوبیٌت و الوهیٌت برای  سالکان  خود  میباشد. و بالأخره خداوند الله  ربٌ الأرباب وروح الأرواح و نور الأنوار تجلٌی مطلق میباشد. خداوند الله نخستین  صادر شده در هستی بوسیله  خداوند  هو بیرون  از  هستی  ها  میباشد. که  الله  در  عالم  وجودی  لاهوت  در اسم  الظاهر و الداخل در هستی است.  و خداوند هو بیرون از  هستی  ها ، در اسم  الباطن و الخارج  هستی  ها، در  عالم  وجودی (عدم ما سواه)  که هاهوت  میگوﺌیم  میباشد. ودر  حقیقت  چیزی  در  هستی  جز  الله  وجود  ندارد. که  ارواح از  منشأ روح  الأرواح  الله و أهو است. که بتدبیرات  الهی هر روحی موجودات پاﺌین تر از خود را  جمع  میکند. و تن هر موجود عملا  تراکم  تن  موجودات ریزتر است . که مدام در تن موجودات تن های  ریز تر جدا میشوند. و تن های  ارواح  ریز تر جای آنرا  میگیرد. که تن انسان  طفل،  همان تن  بزرگسالی  او نیست. و بقول  دانشمندی در شصت  سال  عمرانسان،   پنجاه  بار تمامی  ذرات مادی  وأتمی   تن  انسان تغییرمیکنند . دیدن  تن برای  چشم وعقل  میباشد. که  قدرت دیدن  أصل  موجودات  در روح آنان را ندارد.  ولی شاهدان نور قاﺌم پس  از  مرگ  قبل از مرگ، أصل  روحی  کنونی  خود را  میبیند. و باز  میتوان  گفت، هر مشهود الهی  بالاتر، همان  روح شاهد  است. چون  این همانی  آن مقام  تازه  الهی  خود را  یافته است.  

          آهوی  ختن و ختا

          عطر نافه آهو که در وقت  شکار گفته اند. و این سالگ  ولایتهای الهی پس  از رسیدن بشهود آخر عرشی  خود میباشد.  که بوسیله پیر  او وپس  از مرگ  قبل از مرگ  او، در شهود  عرشی  خود مییابد.  که  آزاد  از هر  پیمان ووظیفه ای  الهی  میگردد. و تحت  تدبیر مقام  شهودی خود بهدایت  دیگران میپردازد. این عطر ختن و ختم  سلوک، و ختا وختام وظیفه  الهی در  وجود  سالک  کامل  شده و در فکر  واحوال و اقوال و رؤیاهای  شهودی خود  دارد. که این عطر  بمشام معتقدین مقام  الهی و سالکان  احتمالی  او میرسد، و آنها را  سرمت  میکند. و  در اعلام کمال  سالک بازگشته  بخلق بوسیله  پیر  بدیگران میگردد. این  آهوی  فراری شکار شده پیر، که  آهو خود را  در معرض  شکار  پیر  گذارده است. انسان الهی  عطر  الهی خود را  بصورت  نصایح،  و احتمالا  دستورات  سلوکی بدیگران  میدهد. عملا  کامل   بازگشته  بخلق ختم  وظیفه  الهی  نموده، و فطر وافطار و فطم دوره  سلوک  کرده، که  شهود و رضایت  فاطمی  شهود سوم خود را  داشته، و نیز مورد  رضایت  مادر  الهی  نوع بشری  خود  گردیده  است. و ترک  عزلت  سلوکی نموده و منتظر است تا خداوند  بدای  خود را  داشته باشد.  که  مرگ و نجات  سالک را  با شهود  قاﺌم  اعلام  کند. و با هریک  از  اعلام  رضایتهای  مراتب  شهود مقدماتی، آغاز از  پیر کامل  شهود  حسینی،  و سپس  شهود حسنی  امام  زمان  غایب خود،  که  در شهود  دوم  دیده  است، بشهود مرتضوی  علامت  رضایت  الهی  و وعده  بهشت  او خواهد  بود. که  چون   استعداد بیشتری  داشت،  مورد  اصطفا و گزینش  الهی  گردیده  که  بشهود  مصطفوی  رسید.  وباز  هم اگر شایستگی بیشتر  را  داشت،   مورد  انتخاب  الهی   برای  تولد  دوم  الهی  پیدا  کرده است. پس  تا زنده  باشد،  محمدی  زنده  وعلیٌ زنده  چند سالک  خود میباشد. وحتی  دارای مقام این همانی قاﺌم روح  القدس  برای  سالکان  خود  میباشد. پس از فرزند  الهی و از عیال  و عاﺌله  الهی شده است. پس چرا  معطر روح  دیگران  نباشد.

          آینه

          وسیله انعکاس نور است.  و عرفا قلب وروان انسان را آینه ای  میدانند.  که  باید  هرچه  بیشتر تزکیه  وپاک و صیقل  بیابد. که  همه آثار  گناهان قبلی  و عقده های  روانی و عقاید عقده ای حیوانی  وبشری و شهوانی پاک کند تا امکان  انعکاس انوار تجلٌیات الهی در روح او،  که  همان ذات  وژنتیک  روحی  سالک  است  پیدا  کند. مظهریٌت ظاهری و حقیقت نادیده مقام  الهی روح  انسان و سالک کامل  شده، همان  درجه  انعکاس  تجلٌیات الهی  در دل و روان او  میباشد. و این  ژنتیک  روحی تغییر بهتر  شده، خود همان  فرشته  مرگ، و مطفه  آینده تولد  او  بجهان نوع  فوق  بشری  است که  نطفه و تن و روان تازه  اورا  میسازد . واین ژنتیک روحی و درجه  پاکی  والوهیٌت آن،  تنها چیزی  است که  از انسان بآینده  أبدی او  میرود. والاٌٌ  کدورتهای آینه  دل و ذات انسان، چیزی را از  عوالم  نادیده و آینده  نیکو نشان  نمیدهد. بلکه  آشفته و آینده  انواع  نسخ ومسخ  اورا  نشان  میدهد. وهمان فهم  و عقل  انسان  ناظر آینه   کدر خواهد بود، که  اینک دارد. در حالیکه  در سلوک  الهی  بگفته  محمد، خداوند  با ده در صد پاکسازی  آینه  دل اورا  نجات  در حدٌ کفایت  از نظر الهی میدهد. و بقیه  پاکسازی  بخشوده  نشده  در انواع  فوق بشری پاک  خواهند شد.  که عقل بیشتری  خواهند داشت. عارفان هر سه نوع  جهان مادی  ومعنوی و مینوی هستی  را آینه چشم انسان میگویند. که  انسان در نظر  نمودن  بهستی مادی و افکار ذهنی  نیمه مادی، و رؤیاهای شهودی  مینوی آموزشها  مییابد. و نقص و جهل و عیب فراوان  خود را بهتر  در این آینه ها میبیند. و پیر  الهی مرشد  سالک تفسیر آنها  مینماید. و شناخت  معایب  روان برای سالک مشخٌص میگردد. که  باعث  نفرت  سالک  از صفات  خود  میشود. آنگاه  میتواند بآنها  پشت  کند و فراموش  نماید. خداوند مقام وکمال و کنترل  سالک را در هریک از  تجلٌیات شهودی،  خودرا بسالک  نشان  میدهد. ودر  شهود  عرش  رحمان چیری را  انسان شاهد از  خودش نمیبیند. چون تمام  وجودش معلٌق بعرش است. و زیر پای  او ابعاد  زیادی از  ظلمت  وتاریکی و حقارت میبیند. جام  جهان نمای  جمشید و یا آینه اسکندی تعبیراتی از  دل پاک خدا  بین کاملان  الهی میباشد. که  گوﺌی با عقل  بزرگ واز تجلٌی آخر  خود آنچه از انسان  بشری   دور است که بوجود  نیامده را  یکجا هم اکنون در نقش  فرش  عرش  رحمان  میبیند.  و میتواند بطور نسبتا حقیقی پیشگوﺌی  نماید. گرچه مطلق حقیقت  در پیش  بینی ها نیست. سالک درجه جلای روح و آینه دل روی پیر الهی را  میخواهد، که آینه  جان الهی  آینده  او  باشد. پس جان  میدهد تا  بجانان  الهی  نور  قاﺌم  برسد. و گفته اند  که  سالک انعکاس  صورت  خود را در  سیاهی  چشم پیر دیده،  و دلیل آورده  که دیدار الهی کرده ، که خود را  در پیر و پیر را  در خود یافته است. که ما از این همانی شاهد ومشهود در یک  شهود  میگوﺌیم. پس  دل انسان کامل آینه گیتی نما است وجام  جم میباشد که  جمشیدی الهی  است .      

          آینه سکندری و جام جم

          بفانوس  دریاﺌی اسکندریه  میگفتند .وچون  غربیان و اعراب داستانهای جام  جم جمشید وپیروزیهای  کورش را خوش  نداشتند، تمام آن  افسانه های  عرفانی و واقعی  را باسکندر  مقدونی نسبت  دادند. وگفتند اسکندر آینه ای داشت  که  همان صفات  جام  جم  بوده است. ولذا  جهان گشاﺌی  نمود. گرچه بآب  حیات ماورای  کوهستانهای  ایران بهندوستان نرسید، که در واقع  بمراتب  الهی  نرسیده  بود.  وگفتند  اسکندر خبر از هر أمری در جهان  وسیع مستعمرات  خود داشت. که  ایرانیان  درباره  جمشید  وکورش ودیگر پادشاهان  هخامنشی  میگفتند. کودکان  وانسانهای  بیمار روانی در  توجٌه  زیاد بآینه، ناخواسته  احوال  ناخودآگاه خود را میبینند. که معمولا  قابل  انطباق با  مشکلات روانی خودشان  ودیگران باور  کننده  میباشد.  

          آیات الهی و قرآنی

          علاﺌم ونشانه ها ومعجزات، و آیدهای  رسیده از  مراتب  تجلٌیات الهی  والهامات لدنٌی اولیای  الهیبرای  سالکان  آنها  میباشد. نماز  آیات واجب در گرفتن  ماه  وخورشید، در واقع در نداشتن  نور  وسیله الهی است.یعنی  لزوم انجام  عبادات وتوسٌلات عبادی با تجلٌی  الهی وشهودی،  آغاز  از  پیر  الهی  بمعرفی  خداوند است . نسخ  آیات قرآنی در کتاب  قرآن  عثمانی  نیست. که  در کتاب سلوک  الهی وظیفه  مکتوب  انسان است.  و با کسب  شهود  برتر  وتازه ای، سالک  نسخ وترک  توسٌل بشهود  قبلی  خود  میکند و با  (آیت و آید)  شهودی  تازه  خود که الهی  تر میباشد  توسٌل  عبادی  مینماید. و ارتباط  و صلات و اتٌصال با  مقام  الهی  بالاتر پیدا کرده  است. پس  الهامات  لدنٌی تازه  بار  حکمتهای  الهی بیشتر وغنی  تر دارد. غیر سالکان  قشری هر  قطعه قرآن  عثمانی را آیت میگویند، اگر  دقیقا  وکاملا  از  پیامبر در حیاتش بود،  برای  سالک  او آیت عقلی بوده  است. ولی اکنون  پیر الهی  بمعرفی  خداوند کلامش  قرآن  ناطق و آیتی  عقلی  و الهی  میباشد. قرآن یعنی ( دو  قرٌه)  شهودی  اکتشافی  محمد بوده  و کاملان  محمدی  نیز  تا زنده  هستند، برای  سالکان  خود  قرآن  میباشند. چون  کلیم الله بوده و مورد خطاب  خداوند  قرار  گرفته است . دلاﺌل  عقلی که  انسان را بحقایق  بالاتر الهی  هدایت  کنند آیتی  الهی  میباشند. والاٌ دلاﺌل  فلسفی چه  رسد باستدلالات آخوندهای قشری، که آنها را  (برهان  لمٌی) میگویند چیزی جز دلاﺌل  از سطوح  بشری  و غیر الهی بیشتر نیست. (اسماء الله) شهودها رسیده  و آید های الهی  ومعجزات  عقلی  برای  سالکان  وکاملان  الهی  میباشد. آیات  کبرا همان  شهودهای بزرگتر و برتر برای  سالک میباشند. وسالکان  در آغاز  سلوک جز  صورت پیر الهی دلیلی  برای امور نادیده  الهی ندارد. و چون  باحوال الهی بخصوص   رؤیاهای شهودی  هفتگانه تا عرش  رحمان  رسیدند علاﺌم و تمثیل و تجلٌی الهی سمبولیک برای  سالک  شاهد  هستند. که واقعیٌت  وحقیقت نسبی  خود را  دارند، ولی  باز  حقیتهای  برتر  خداوند در انواع  فوق بشری و شهودهای  آنان را ندارند. که  بترتیب وتوالی حقایق امور الهی و هستی برای  ناظر  الهی  شده روشن خواهد  شد.

          ایمان و آمین و آمن و اوم و أمین و  أمانت و امٌ و امٌی و أمان

          فراوان واژه فارسی  وعربی و دینی وعرفانی ودر همه ملل  رایج  هست  که  از  ریشه (اوم) باستانی هندوان  در  همه  ادیان میباشند. که  همگی  آنان  بمعنی  سلوک  الهی است. و نیز  بمعنی  دعا بدرگاه خداوند بنام  عبادت بندگان  سالک  ولایتهای  ششگانه  میباشد. مسیحیان آمن و مسلمانان آمین پس  از هر دعا  میگویند، که همان  اوم باستانی میباشد. أمین  هر کامل  اوم  کرده ومورد اطمینان  سالکان خود بمعرفی  خداوند  میباشد. زیرا  امٌی اوم  کرده  چون  محمد امٌی پیامبر بازگشته  بخلق  شده است.  و امانت خداوند کرامات  بالفعل  نوعی  تولد  کنونی  او است.  که باید با سلوک  الهی  کرامات  بالقوٌه را  برای  تولد  بهتر  بعدی تحقٌق بدهند و بالفعل  نماید. ونه  اینکه  چنین  نکرده  کرامات کنونی را نیز مصرف  شهوت و خودسر بکنند.  که جز  کارمای جهنٌم جهان  در پیش ندارند. سلوک  الهی  أمانت  خداوند است که وظیفه الهی میباشد. و پاداش  بهشت تولد نوعی  بهتر  بعدی  است. آمین یعنی همین  گونه که دعا  کننده  با خداوند داشت، من  نیز درخواست آنرا دارم. اگر  که  آمین  گوینده  سالک باشد، و خطاب  با  هر مقام  الهی  وشهودی  خود مینماید. ویا  آمین  گوینده  تأیید  کننده از  مطالب هر دعاﺌی میباشد. یا  بمعنی  البته، و اینکه  من نیز  یقین دارم، ویا  حقیقتا  چنیین  است.  ویا  بهر  گوینده  ودعا  کننده ای بگویند  که ادامه بده  وبیشتر  بگو. و زردشتیان میگویند چنین  باشد که  گفتی.  و یا تسلیم چنین وضعی   هستم و میباشم.  که در سالکان  درست  است، ونه در  غیر سالکان قشری.  امٌ یا  مادر  عربی همان معنی  امٌی کامل شده زن  باشد، که  چون محمد  او  نیز  امٌی  شده است که   امٌ المؤمنین  میگویند. و  بمعنی  زن اوم کرده میباشد. مادر  جسمانی را  ام میگویند، که  سمبول  مادر یا پدر وووالد  الهی پیر  کامل  میباشد. زیرا  والدین  یعنی  دو والد پیر  حسینی  و امام  زمان حسنی  عصر  سالک که در شهود دوم دیدار شدنی  است. قلٌه  کوه  را امٌ  و رآس آن  میگویند که بالاترین  قسمت  کوهٍ، و یا  نهایت مراتب  شهودی  سالکان است. که  گوﺌی  کوه نوردی را بسوی  خدا و با سختی  میکنند. لبنانی ها را شنیدم که  چون  اختلاف نظر  بهم  پیدا  کنند، که  قبول  کلام کسی را  نکنند، آن  شخص تکیه  کلام( أمان) دارد. یعنی  دقٌت و انصاف  الهی و سلوک  الهی را باید داشت،  تا  حقایق  معلوم  گردد. و یا  میخواهد  بپرسد پس  چیست؟ مادام که  طرف  رد  کرده  است. (آمون) نام  فرعون بعنوان( أمون)  اوم  نکرده  و قشری  مشرک  است. و بنی  امیٌه قریش  کسانی  قشری  بودند، که  دین  ورزی سلوکی  زردشتی  را  نداشتند. ویا ظاهرا  مسلمان  شدند ولی اوم  و سلوک  الهی  نکردند. که هر سنٌی  وشیعی  وبهر  نام  دیگر  از  مسلمانان، اگر با ولیٌ الهی  بمعرفی خداوند توسٌل  عبادی  نداشته  باشد، مشرک  جهنٌمی  است. و بقول  پیامبر  حتی  اگر  تمام  عمر روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادت  باشد. ولو  بهمان  گونه  که  پیامبر نیز گفته باشد. زیرا  پیامبر بچند  سالک  خود هر عبادتی را  گفته است. و هرکس  تنها از  محمد  زنده  خود  پیر  کامل بمعرفی  خداوند باید  دستور  عبادی  بگیرد حتی  اگر  بسالک  دیگری  دستور  دیگر  بدهد.