پارساﺌی

درویشی و پاکی روان از عقده های جیوانی و بشری و تصفیه ذات در سلوک الهی و با تخلیه وتحلیه و تجلیه های هفتگانه ونیز خویشتن داری و اخلاق و گفتار ورفتار اجتماعی که پارسا عابد وموبدی است که ایرانیان اکثرا چند هزار سال است پارساﺌی در ریشه دارند و پیامبر ایران را فارس وزبان فارسی گفت که پارسا هستند و زبان پارسایان فارسی دری دارند و در ملل دیگر نیز هستند و نام فامیلی پرز و غیره دارند که اجداد آنها پارسا بودند که فرزندان فراموش کرده اند چرا این اسامی پارساﺌی را دارند. رفتار پارساﺌی در زنگی بشری بتنهاﺌی کار ساز تکامل روح وروان نیست که باید در پیمان سلوکی با یک ولیٌ الهی بمعرفی خداوند بود آنگاه ضمن دستورات عبادی با دیگران نیز تمرین خویشتن داری نمود تا پارسا و شاهد مراتب الهی بخصوص در بازگشت بخلق با عرش رحمان بود تا پارسی و آریا و العی گردید . زبان فارسی وپارساﺌی ادبیٌات ایرانیان را ساخته که نسبت بزبانهای ملل دیگر غنی تر از حکمتهای الهی میباشد زیرا فراوان عارف الهی ایرانی بودع وبا قدرت أدبی عرفانی اکثریت ایرانیان نسبتا آشنا با امور الهی وعرفانی هستند گرچه خطر قشری گری آنها را تهدید میکند که در عمل آنچه در نظر وتﺌوری معتقد هستند بدان نمیپردازند که دوره سلوک در پارساﺌی و اخلاق تازه الهی شاهدان الهی بتجلٌیات الهی برسند وچون آریاﺌیان اجدادی خود در فصول بهتر نوع بشری وشاید در نوع ف وق بشری بجهان بازگردند که هزاران برابر عقل وکرامات بالفعل و بلقوٌه نوع بشری را خواهند داشت و پیامبر ستایش ایرانیان میکند که اگر علم یا همان وآگاهی تجلٌیات الهی در ستاره سهیل دور دست باشد دست امثال سبمان فارسی بدان میرسد. سلمان تسلیم شده الهی وفارسی پارسا شده میباشد زردشتیان کامل بخصوص بدور جهان هجرت میکردند که زمینه های ادیان بعدی مسیحی واسلام را فراهم نمودند که ابلاغ دیگران از وظیفه الهی سلوک تنخها مآموریٌت آنان بو.ده وهست واگر کسی هم داوطلب پیمان و تسلیم وتعلیم سلوک الهی بود آموزش لازم برای پارساﺌی آنان میداده ومیدهند بدون مجبور نمودن کسی . قوم قریش زردشتی مهاجر بیمن و سپس بمکه در برهمنی الهی شده که نام ابراهیم و اسماعیل بانیان کعبه میگویند چند کامل الهی و سالکان دارای اسماء الله شهودی بودند که کعبه را چون کعبه زردشت در استخر فارس برای سالکان خود برپا نمودند که در اطلق تاریگ لدون پنجره و پله کان روبدوار ندبه خود التجای الهی کنند که پاکسازی روان شودن و محمد از آنان بود که بجای نور مرتضوی زردشتی بنور قاﺌم رسید و بگفته محمد با کمک مسیح بنجات رسید که وسیله توسٌل عبای پنجک او بود که میبایست بنور مصطفوی برسد که بنور قاﺌم رسید وخو تجسٌم انسانی مقام الهی مصطفوی برای نسلهای آینده سلوکی شد وتنها راه رسیدن بنور قاﺌم و تولد فوق بشری هفت هزار سال بعد میباشد. قریش چهار قرن قبل از بعثت محمد بمکه رفتند و بسیاری واژگان فارسی دری و زردشتی را فرهنک وریان خود بکار بردند که قرآن فراوان الفاظ فارسی دارد که در برداشت سلوکی قابل شناخت میباشند که ما در تفسیرات خود از قرآن دوبار و نه هزار حدیث پیامبر این آث ار ف ارسی دری را مشخٌص کرده ایم . الله برای مثال عربی ومحلی شده آهو میباشد که در أهورمزدا است یعنی لین اله ههنوز خداوند هو نمیباشد. سالکان قریش در گودال چاه زمزم که تاریک وخنک بوده زمزمه های دعاﺌی خود را داشتند و کعبه نام بکٌه داشت که جایگاه بغ وکاملان الهی بود ولی غیر سالکان قشری قزیش زردشتی در اطراف شهر مکٌه را توئسعه دادند که همگی از بنی امیٌه که اوم و امٌی الهی نیستند و مکه شهر مغ ها و آخودنهای قشری زردشتی بود که با ولیٌ الهی لنعرفی خداوند پیمان سلوکی نداشتند کهد دعایشان بخدا برسد که بقول محمد اگر تمام عمر روزها صاﺌم و شبها قاﺌ م باشند همچنان جهنٌمی کارماهای نسخ ومسخ حیوانی وتکرار گذشته ها در آینده تولدات در جهان را خواهند داشت که قشری های مسلمان ومسیحی در هر نام مذهبی که بوده باشند همین سرنوشت کارماها را سخت تر دارند.

پر جبرﺌل

جبرﺌیل گبریلب شهود عرشی و ششم مسیح کاشف قرٌه شهودی نور مصطفوی و مؤسس ولایت تازه چهارم سلوکی تخستین بار بود که نام جبرﺌیل و روح القدس را گفت که محمد نام قاﺌم اساس وقوام نوع بشری و الگوی کمال میسٌر برای نوع بشری است وبا مرگ قبل از مرگ قیامت سالک است که تولد دوم الهی پیامبر گونه چون خود محمد مییابد. ومحمد کاشف نور قاﺌم بود که مسیح تنها بعرش قاﺌم معراج شهودی آخر و ششم خود داشت . وممحد تا عرش رحمان رفت که بقول محمد قبل از او کسی نام رحمان را نشنیده بود و حتی بنور رحمان نیز نرسید که مهدی موعود محمد وسوشیانت سوم زردشت هفت هزار سال پس از بعثت محمد بخلق یعنی ٥٥ قرن دیگر بنور رحمان میرسد وبا عرش ربٌ برتر لز زحمان میرسد که مهدی نام اورا نخستی بار خواهد گفت . پر چبرﺌیل صدای پرواز فرضی او بعرش رحمان که با محمد همراهی نکرد که گفت بالهایم میسوزد که عقل و کرامات و شایستگی های رسیدن بعرش رحمان را تنها کاملان زنده در تولد دوم الهی خود داشته که بعرش رسیدند ولی مهدی آخرین کامل محمدی با استعداد باز بیشتر ببالای عرش و دیدار نور رحمان میرسد وتا عرش ربٌ برتر از رحمان نیر میرسد و حدٌ یقف و کوه قاف او خواهد بود . سالکان ولایت محمدی در شهود چهارم مرتضوی خود در صورت مولا ونام او تنها در وقت مرگ طبیعی بصورت مصطفوی وقاﺌم میرسند ولی شاهدان ص ورت مرتضوی در حجاب نور این مزده را دارند که با ادامه سلوک بشهود پنجم صورت روح محمد خواهند رسید که تعلیم مرگ قبل از مرگ بگیرند و هم اکنون بنور قاﺌم برسند و شاید هم با شهود عرشرحمان پیامبر گونه ومحمدی زنده وتازه نفس برای چند سالک احتمالی خود وسیله حمد و پرستش شود گرچه محمد پس از وفاتس در شهود پنجم و برای همه زنانهای بعدی نام احمدن را دارند وسیله حمد نهاﺌی سالکان برای رسیدن بنور قاﺌم میباشد. پیامبر میگفت همیشه جبرﺌیل با من بود وچون خواستم بعرش رحمان معراج نمایم حاضر نشد با من باشد وکفت تو تنها برو زیرا اجازه ندارم وبالخایم میسوزد و جبرﺌیل را بعنوان وسیله پزولز بعرش رحمان است یعنی تنها شرط لازم میباشد ولی همبیشه و بعدها محمد و هر کامل ولایت محمدی که بخلق بازگشن الهامات الهی خود را از طریق جبرﺌیل ومراتی شهودی و بترتیب نزول مینماید که پیر حسینی آنرا بسالک منعکس مینماید وتنزیل منطقی میکند که همان دستورات وآموزشهای عقلی و پیامهای شهودی سالک رسیده و بترتیب از رحمان بجرﺌیل بمراتب شهودی پنحگانه که خاص هر سالک میباشد. پس چبرﺌیل را فرشته وحی و بشارات و الهامات و پیامهای الهی بمحمد وکاملان محمدی است سهرورد از کتاب خود پر جبرﺌیل از صدای پرواز میگوید که در هر حال پر جبرﺌیل عقل انسان کامل والهی است که آثار فراوان عقلی در تن وذهن سالک میگذارد. سهروردی از مراتب الهی خود در مییابد که جبرﺌیل دو پر وبال دارد یاکی سمت راست که نور محض است و للهی میباشد و دیگر پر وبال سمت چپ که آثار مادی و تاریک در آن هست و خداوند از فرشتگان با چندین وچند بال نیز گفته است که سمبول عقل و کرامات و امکانات و صفات الهی و حیاتی دیگری است که اینان دارند و شاهدان آن انوار خواهند داشت. عرفای دیگر نیز از جبرﺌیل بنوان عقل دهم نهاﺌی میگویند که در واقع شهود ششم واجب نهاﺌی است که با عقل ششم الهی است و عقل هفتم برتر در عرش رحمان است وبی نهایت عقلهای عظیم تر از عقل رحمان تا آبدیٌت و لاهوت الله هکچنان در پیش برای هر روح هست و بقول پیامبر قراوان بهشتها هستند که فاصله هریک از دیگری پانصد سال راه برای سوار کار است که مدام بتازد تا ببهشت بالاتر برسد یا روح هر انسانی که باید بتجلٌیات الهی بالاتر برسد و این همانی عقل وصفات ومقام الهی آنها را پیدا گند. معتقدین بعقل دهم خبر از تجلٌیات بالاتر ار چبرﺌیل ندارند ولی یگجا برای آنها نام خدا بکار میبرند درحالیکه همه تجلٌیات الهی در وحدت وجود و یگانگی هستند چون دریاﺌی بدون حداساطی قطرات آن میباشد که نام الله دارند. و الله یعنی أهو که شلهد بمقام الهی برتر خود نیز میگوید الهی ووسیله تآلٌه هستی و هننوز خداوند هو نیستی که بیرون از هستی ها است الله در جهان الهی لاهوت و خداوند هو در هاهوت جهان عدم ما سواه میباشد زیرا عاقبت منطق و فخم وتصوٌر انسان هر موجودی را در مکان ویا نام جداگانه میتواند داشته باشدو هاهوت نیز یعنی این وضمیر اشاره باز از آن غایب و بیرون است و برای غیر او چون عدم ونیست میباشد زیرا مطلق است وبرای عدمی نیز ورود بجاﺌی معنی ندارد. پیامبر خداوند را در هر روز بکار مشعول میداند که هدفی برای خداوند هو و الله باید دانست که برای نوع بشری و رسیدن بپاکی بدرجه شایسته شهود قاﺌم وتولد نوع فوق بشری هفت هزار سال بعد برای شاهد قاﺌ بحهان میباشد . کلمه الله مقام الهی هر مامل ویا عقل الهی شهود مربوطه را پر جبرﺌیل یا عقل فعٌال دهم کفته اند که از کلمات حقٌه الهی چون مسیح که کلمه الهی است زیرا کاشف نور مصطفوی بود یا همات کلمات تامٌات کامل که اولیای الهی ار شهود آخر خود دارند که کلیم الله هستند و آنچه میگویند خداوند کفته است ولی هر یک از سطح مقامات الهی که مجرٌدات روحی و کلمات چون فرشتگان موجودیٌت دارند وهمان مراتب شهودی میباشند. گلمات کبرا و کلمات وسطی و گلمات صغرا که طبقات عقلی اولیای الهی در مراتب تجلٌیات الهی هستند .

پاک باز

انسانهای با تربیت اجتماعی نیکو که کفتار وکردار خود را کنترل نموده و آزاری نمیرسانند و خدمت بدیگران میکنند که خود پارساﺌی وتصوٌف میباشد کرچه آنان بقصد رسیدن بپاداشهای الهی نیز نیستند و یا عقیده بمجازات الهی پس از مرگ در کارماها ندارند و آنرا تربیت اجتماعی و برای حفظ شخصیٌت و آبروی اجتماعی خود انجام می دهند گرچه خود مقدمه آماده کردن جوان با تربیت واستعداد برای احتمال سلوک الهی ورسیدن بمراتب شهود و تولدات بهتر با ولایت زردشت در فصل بالاتر نوع بشری و یا در ولایت محمدی وتصوٌف ایرانی که بنوع فوق بشری برسند که از ٥٥ قرن دیگر از امروز در جهان آغاز میگردد که متولد شوند ک هزاران برابر عقل و کرامات بالفعل و بالقوٌه نوع بشری را خواهند دلشت که موجو.دیٌتی چهار بعدی با تن و ذهن و روان . روح الهی که در نوع بشری وجو.د ندارد خواهند بود که باز تکامل با ولایت مهدی موعود زردشت ومحمد کنند که بنور رحمان برسند و از چهار صد هزار سال بهشت سوم انتظار عرش خود استفاده نمایند. پاک باخته در قمار همه سرمایه خودرا از دست داده ولی سالک تمام کرامات نوع بشری و لذٌتهای میسٌر خود در نوع بشری از دست میدهد که بنور قاﺌم برسد و هفت هزار سال بعد از مرگ قبل از مرگ خود در نوع فوق بشری بجهان متولد گردد که راه ظأبدی تکامل روحی و شهودی تجلٌیات الهی را دنبال نماید بخداوند الله برسد.

پرده حدثان و پرده غیرت وپرده عما و پرده وحدت و پرده نور

بطور کلٌی جهان مادیات و صفات و انواع حقیر و اضافات دوزخی انسانها در ناخودآگاه خود چون پرده تاریک کننده نور مراتب الهی بر دهن و عقل انسان میباشد تا چقدر آلئدگی روانی داشته باشند. پرده حجاب روی ذهن وفهم است که سالکان با پاکسازی و جلا دادن آینه دل در تخلیه وتحلیه بتجلیه های الهی میرسند وخود نیز این همانی مراتب الهی را یافته جلیل القدر و مقام میشوند. پرده حدثان و حوادث مادی و حادثه های غیر الهی که بیشتر آهریمنی است تا انسانیو قسمت عمده صفات انسان مستعد و عاقل را تشکیل میدهد زیرا از فصل نوع بشری پیشین خود با کمتر از ده در صد پاکسازی بنجات رسیده بودند. واگر سالکان فعٌال تری بودند با پاکسازی عمیف تر ذخیره آخرت بیشتر فراهم میکردند که پرده عفلت وجهل و حیوانیٌت در تولد کنونی خود کمتر در ضخامت و حجب و منع انوار امور الهی دارند پس ناچار در سلوک الهی تولد کنونی باید با بلایای بیشتر سلوکی و صبوری و عشق ورزی بیشتری سالک جبران گذشته ها را بنماید که بنور قاﺌم برسد و حتی در نوع بشری ذخیره آخرت تولد بعدی بیشتر فراهم کنند. که در تولد نوع فوق بشری با پرده های ظلما از انوار الهی بالاتر محروم نباشد. امور الهی همه قدیم هستند و اموری که روح سالک در آن شریک است امور حادث و حدیث جدید میباشد. گرچخ سالکان رؤیاهای خود را بپیر خود روایت و حدیث وکلام مینماید که آنها نیز حادث و حدیث جدید هستند. و آنچه آخوندهای قشری دلرند یا کسب میکنند حدث چون باد شکم میباشد که وضو شکنی آسان است. ولی سالکان وضوی عبادی خود در وی سو و سمت ونور الهی در قبله گیری در مقابل خود دارد که روحی و فکری خالص در سفر بخدا دارند/ پرده غیرت که از غیر شنیدن است و دیده خود نیست و الاً کاملان الهی غیرتمندی دارند که اسرار دل را بدیگران نمی گویند. بقول پیامبر خداوند کفته با هفتاد هزار پرده غیرت و دوری از خداوند را بر محمد برداشته ایم تو جبرﺌیل تنها یک پرده غیرت را بر دیگران آشکار کن که سالکان عوالم بالا یا مستعدان عاقل وعامل را بحال تازه محمدی أشنا گردند که سرور انبیا است. که رقم هفتاد هزار خود سمبولیک فراوانی بر پیامبر میباشد و کاملان محمدی نیز بهمان درجات ازبرطرف شدن پرده های حجاب و قدرتها وصفات الهی میرسند که جمال مصطفوی در شهود پنجک میبینند و حتی در بازگشت بخلق در مراسم سپاس محمد از کامل محمدی تازه است که چنان متواضعانه سپسگذازی مینماید که ادامه راه اورا بدیگران نشان میدهد. پرده عما نیز پرده کوری از انوار الهی که در همه انسانهای غیر سالک بی دین و بد دین قشری وجود دارد با چشم تن همچنان کور در چشم دل هستند که نور صورت پیر کامل حسینی محمدی یکی از انوار الهی صاحب نور قاﺌم است و هفتار هزار پرده های سمبولهای نوعی در پیش است که عرش رحمان مانع از رسیدن روح محمد نیز بنور رحمان شد. پرده غیب با موانع انوار عوالم الهی بالاتر است که کاملان محمدی عرش رحمان چون پرده غیب ظآینده است گرچه انعکاس برخی انوار آینده ها در پرده عرش رحمان هست جاﺌی که خداوند بدل ناظر عرش رحمان داتستنی ها میدهد که اولیای الهی دیگر بنحو دیگری دارند. پرده وحدت حالت شخصی سالک در توسٌل عبادی است که خود را نمی بیند و احوالی در خود احساس میکند که در حدود شایستگی او میباشد ولی چون از پرده مرگ قبل از مرگ گذشت و سالم خود را در میان ندید بنور الهی قاﺌم روح القدس میرسد که جهان را در دل شاهد روشن میکند که هنوز انوار عرش رحمان نیست نور قاﺌم چون نور بدر منیر اسا که انوار تمام سترگان را از دید انسان ناظر محمو و حاکم بر همه انوار میباشد در حالت وحدت وجود سالک با تجلٌی الهی خود را در میان نمببیند و یا جزء کلٌ خود را نمبیبیند مگر از کلٌ خود جدا گردد که آنگاه داخل کلٌ دیگر وبزرگتری در میآید گوﺌی انسان از کره زمین جدا شود که تمام کره زمین را لببیند. پرده نور چون پیدا شود هیچ نوری را در حال بقا نمیگذارد که نور ماه بر ستارگان وبا نور خورشید که نور ماه را در روز ناپیدا و محو مینماید تاچه رسد بانوار کهکشانی که هیچ خورشیدی نورانیٌت ندارد و همچنان انوازی عظیم تر الهی بشکل نور یا عقل و صفات الهی و صفات حیاتی که در انواع فوق بشری در پیش داریم.

پروانه

حشره بی آزاری که مدام بور نور شمع وچراغی میکردد تا کشته و سوخته نشود دست از عشق ئرزی بنور بر نمیدارد. که سمبول سالک در طواف داﺌم پیر پروانه وار بدور نور صورت شهودی پیر الهی بمعرفی خداوند در عزلت سلوکی وحضور دهنی پیر وتنها وسیله الهی خود در حال عبادت است حتی اگر کاری هم نکند و هر بار سالک بهتر از دفعه قبلی شکل ص ورت پیرا را در دل دقیقتر ترسیم میکتد که بق ول مولا علیٌ اکر نماز امروز چون نماز دیروز باشد نماز دیروز مقبول الهی است ئلی نماز امروز مقبول و خدا پسند نمیباشد که میباید دقیق تر ترسیم صورت وحضور صورت پیر را نموده باشد. و یا در فهم حقایق الهی بیشتر وعمیق تر بوده باشد که با هر دید ببواطن عمیق تر رسید.پروانه سمبول وفاداری و صبوری و فداکاری در تحمٌل بلایای سلوکی و آتش نور الهی خود باشد وبقول حافظ میسوزد و آوازی نمی نماید.

پل صراط و پل بلاوی

دنیا مرکز بلایا و بلاوی میباشد که کارماهی جهنٌمیان ارواح مجازات شده تولدات پیشین است و چون سالک الهی شوند جهنٌم دنیا تبدیل بجهنٌم موقٌت دوره سلوک میشود که مدام با کسب انوار عقلی الهی هوای عزلتگاه خنک و حتی بدرجه ای بخشتی میگردد . پل صراط دوره سلوک سالک است و تمم زندکی بشری نیز پلی برای عبور تکاملی از انواع حیوانی بانواع الهی فوق بشری است ودوره سلوک سالک هفت سال همان نقش فشرده را دارد که انسان سالک را ار جهنٌم جهان ببهشت نوع فوق بشری و گلستانهای عقلی و آبادانی میرساند. بقول زردشت جهان پلی است بین أزل و أبدیٌت بین حیوانیٌت و الوهیٌت میباشد که همان سلوکئ الهی است و باید از آن گذشت که برای انسان مستعد بدون موانع میباشد و برای سالکان کم استعداد وکم عشق ورزان وکم ایمان بکار خود و تنبلان چون موﺌی باریک و برٌان چون لب شمشیر میباشد که هر لحظه رهرو روی این بند سقوط بدرٌه زیر پای پل در هر جهنٌم درٌه ای میاندازد و خداوند میداند چه وقت بار دیگر بتواند در نوع بشری مجدد بپایان پل و بهشت برساند و مرگ قبل از مرگ نیز لحظه ای از این گذر بر پل صراط و استریت استرایت است صراط لفظی یونانی که مستقیم وراست ودرست قیامت ساز بقاﺌم رسان روح القدس میباشد ونجات روح از حیوانیٌت بشری بالوهیٌت فرشته کونه فوق بشری با هزاران برابر عقل بشری و چهار بعدی غیر قابل تصوٌر ما.

پنج دروازه عشق

میگویند که سهروردی این اصطلاح را برای حواس پنجگانه انسان گفته است. گوﺌی عشق احساس میخواهد که در حواس هست ولی پنج دروازه عشق پنج شهود تجلٌیات مقدماتی ولایت محمدی است آغاز از پیر حسینی بمعرفی خداوند و مراتب تجلٌیات حسنی امام زمان سالک و شهود فاطمیمادر الهی نوع بشری که مدام میزایاند ومیمیراند و نیز شهود مرتضوی مدرک رضایت الهی و نجات پس از مرگ طبیعی و نیز تجلٌی پنجم مصطفوی در صورت وتن الهی روح محمد پس از مرگش که علامت و مدرک اصطفای الهی و انتخاب و برگزیدن او از روح سالک است که هم اکنون مورد تذکیه وکاندیداتوری الهی برای دیدار هم اکنون نور قاﺌم ونجات از نوع بشری روح میباشد وبرخی بمشیٌت الهی بشهود هفتم عرش رحمان میرسند. وعشقز ورزی بمراتب الهی بخصوص بصورت مطصفوی در حیاتش ویا در رؤیا سالک را باین نجات میرساند وبا هر شهودی عشق ورزی الک شدیدتر میگردد آنگاه از پنج دروازه شهود مقدماتی ولایتهای قبل محمد وارد دروازه ششم قاﺌم در جبروت اول و عرش رحمان در جبروت دوم میرسد. وتقسیم مغز بطبقات بعنوان دروازه های فهم مطرح نیست که دروازه های دل در عوالم الهی باز میشوند که بنور برتر الهی در دل و مغز و روان خود آگاه میرسد.

پیاله

ساغر شراب الهی پیر کامل بمعرفی خداوند که ملو از حکمتهای ناب الهی است. آب سمبول نیاز عوام حیوانی و شیر سمبول غذای لطفال و سالکان و عسل سمبول حکمتهای اولیای الهی است و شراب سمبول داده های الهی چون رودخانه ای بخشتی خاص خود کامل الهی که کاملان دیگر هریک شراب خود را دارند. وشاید مستعدترین سالکان پیر با قطره درد ته مانده ساغر وپیاله شراب الهی پیر اورا زمان درازی سرمست کند چون بفحوای آن رسید برای قطره دیگری بپیر مراجعه مینماید که پیر می فروش الهی در خانقاه و میکده الهی است و دیگران بدون مقدمات لازم توان درک شراب پیر را ندارند که عشق ر اورا چند برابر در راه سلوک او مینماید و حکتهای الهی مدام از دهان پیر الهی تراوش میکند سالکان وظیفه میگیرند و دیگران نصیحت میدانند و عاشق پیر قدرت فهم کلام الهی پیر را دارد زیرا وی کلیم الله وقرآن ناطق چند سالک خود میباشد و دوقرٌه شهودی محمدی منبع الهامات برترر محمدیان کامل است که زردشت ومسیح نداشتند واز سطوح پاین تر استفاده میکردند مکر تولد مجدد و بهتر نوع بشری در زردشت ومسیح متولد گردند که روح مسیح در تن مولا غلیٌ بگفته پیامبر بود و تن امام سجٌاد روح زردشت بود که پس از کمال مقام مسیحیٌت ومقدٌس شدن در ولایت محمدی بقام رسید و روح همگی آنان در ولایت مهدوی آینده تولدات بهتر فوق بشری خواهند داشت که شاید سرکشی نکرده بنور رحمان برسند . و هر روحی در هر مرحله از تکاملات نوعی خود با نخستین سرکسی و معصیت یعنی عصیان وسرکشی سقوط کارماﺌی و تکرار گذشته ها در آینده ها خواهند داشت .

پیر و پیر دیر و پیر میخانه و پیر سالخورده و پیر خرابات وپیر نگاه وپیر صحبت وپیر مغان و پیر کنعان وبسیاری اسامی دیگر

پیر اصطلاح دری پدر الهی که یسالکان بدون ره رفته و الهی شده نمیتوانند درون جنگل پر پیچ خم جهان بدون علامت ی وراهی بسلامت گذر کنند و در دریاهای بحار بحرانی جهان غرق نگردند و دریده هر حیوان و آخوندی قشری و مکتبی فکری فریب کار و آهریمن بشری نشوند پس انسان عاقل راه الهی خود را خداوند میخواهد که راه شناس خدا باشد که بطالب راستین و عاشق وشیفته و با ایمان و باوری معرفی میکند ودر سلوک راهنمای الهی او باشد که کلام او کلام خدا است ووسیله توسٌلات عبادی سالم میباشد که همراه اذکار توحبدی دفع شرک احتمالی بجای خداوند پناه برده است. پیر طریقت خانقاه و جایگاهی دارد وتا زنده باشد که تنها برای چند سالک خود ربوبیٌت وخداﺌی مینماید. وبا ازواج او سالکان زوح و هم نشینی داﺌم دارند و یا چند سالکی که اجازه توسٌل عبادی پیر در عبادات خود بعنوان ازدواج وزوج موقٌت تمتٌع وصیغه موقٌت دارند که مفهوم ازدواج جنسی در آن نیست چه سالم مرد یا زن ویا پیر مرد یا زن باشدو پیر مرد با اراده الهی وصاحب حزم و عزم بوده که بخدا وعرش رحمان در ولایت محمدی رسیده است و اجازه تعلیم راه خدا بسالکان خود بمعرفی خداوند دارد. پیر حسینی اولین شهود الهی سالک در هر شش ولایت سلوکی نوع بشری آدم تا خاتم محمد میباشد که در رؤیا خداوند بطالب لثای الهی معرفی مینماید و بقول محمد همیشه ودر هر زمان ٣١٣ پیر کامل جسینی زنده در جهان هستند که یکی ار آنها بمعرفی خداوند چون ستاره شمال رهرو الهی در بحار بحرانی و جنگل و صحراهای بدون هر علامتی میباشد که سالک را یک شبه ره روی صد ساله دیگران را بنماید که گوﺌی خداوند از دهان پیر با وی صحبت میکند که کلیم الله وقرآن ناطق سالک است. پیر خانقاه جایگاه و کعبه و قبله سالک است وپیر دیر معبد و پیر مغان که نه مغ های غیر الهی بلکه بغ های الهی توسٌل عبادی دارند ویا بغ های سالک بدرجه بغ و خداﺌی برسند که می وشراب الهی پیر ماهیٌت حیوانی انسان سالک را خراب ودگرگون مینماید که خانقاه او خرابات خوانده میشود/ پیر که مرشد و قطب در اصطلاح صوفیان میباشد که رند خراباتی و تجسٌم عقل کلٌ الهی در سطح عرش رحمان در ایت جایگته وخانقاه و قبله وکعبه الهی سالک که بمعرفی خداوند قرار دارد. پیر جمالی طریقتی از صوفیان وابسته بجمال الدین اردستانی که ولایت الهی او همان ولایت محمد بوده که محمدی زنده سالکان خود بود وتا زنده بود. خانقاه او معبد سالکانش بوده مادام که یک پیر کامل زنده تازه بازگشته بخلق در آن خانقاه بوده باشد و الاٌ بدون پیر تازه چون هر مذهب قشری میگردد که محرومیٌت از شهود تجلٌیات الهی است وحتی شرک ورزی صوفیان نا صافی خواهند بودم که خداوند باید پیر مناسب هر طالب لقای الهی را بوی معرفی کرده باشد. پیر حجٌت که تنها منبع کلام الهی برای سالک میباشد تا مصاحب او باشد چه در حضور بتن یا در حضور ذهنی درهنگام توسٌلات عبادی پیر کامل است که همیشه ٣١٣ کامل زنده رنده هستند و یکی از آنها را خداوند معرفی میکند که هر پیر مناسب یک گروه از مشکلات روانی سالکان میباشد. گوﺌی طبیبان متخصص بیماریهای متفاوت روانی هستن. پیر کنعان که برای یقوب پیر یوسف پیامبر باشد. برای هر پیر کامل و سالکان کامل شده آنها میباشد. کنعان قبیله ای از یهودیان پیش از ابراهیم زردشتی وموسی بوده اند. پیچ زلف پیر و معشوق که صوفیه گیسوان بلند دارند. که بخود نمیرسند و کاملان الهی فرصت زینت دادن بگیسوان برای عشق ورزی سالکان خود دارند که زلف پیر و زلف و طرٌه گیسوان مادر الهی فاطمی این نویسنده سمبول عشق ورزی بوده وهست ..

پیشانی

پیشانی انسان همان سرنوشت تولد کنونی او که گاهی پیشانی بلند دلیل استعداد بیشتر الهی انسان است. دقیقا جایگاه کورتکس زیر پیشانی پری فیس است که چهارده ملیارد سلٌول غصبی هریک نقظه ای از بدن را اداره میکند. در انسانهای متفاوت در امکانات عقلی و استعداد تفوت در تعداد این سلٌول ها هست ونیز تفاوت در شاخک های هر سلٌول که با یک دیگر ارتباط دارنمد میباشد این اعصاب کورتکس غیر از اعصاب داخل مغز ئتن هستند که همگی وساﺌل انتقال برق حیاتی و احس های خارجی رسیده میباشد که در واقع ژنتیک روحی انسان بیرون از تن و در عوالم الهی تحکٌم بوسیله این گورتگس و ژنتیک های جسمانی و غدٌه های بسته ومرموز که سراسر مرموز علم و عقل انسان است تن و ذات انسان را اداره میکند و روان ناخودآگاه و پاکسازی نشده مانع کار مدبٌران الهی یک روح انسانی هستند که برای انسان حقایق عملیات جالب را در عقل یا مغز واعصاب و در ناخودآگاه یا خودآگاه و غیره علمای مادی میگویند در حالیکه هر انسانی و.حدت وجود خود را دارد و همه ارواح مدبٌران الهی در وحدت وجود ذبٌ النووع الهی خود قاﺌم هستند و همه ارباب نوع در یکدیگر در وحدت وچود میباشند که هر تجلٌی ربٌ ومربی تمام مراتب تجلیٌات قبلی جمادی و گیاهی و حیوانی و بشری میباشد و همه تجلٌیات الهی بی نهایت از انواع فوق بشری آینده در خداوند مطلق الله در وحدت وجود هستتند که همه قطراتی در یک دریای الهی میباشند که هم هستند وهم مستقل و مشخٌص نیستند که بقول عرفا جز داوند الله کسی در هستی نیست و موجودات فرشتکگان و معجزات و مساعدانی هستند که غافل از خود میباشند. عرفا نیز پیشانی را مظهر اراده الهی و ظهورات تجلٌیات میدانند.

پیشوا

رهبر و پیر کامل راه شناس و ره رفته که جلو سالک در تاریکی های معرفت جنگل جهان پیش میرود چون دلیل راه نما است و تنها وسیله معراج سالک و روح بکراتب تجلٌیات الهی بخصوص اولیای ولایت مجموی کخ بنور قاﺌم و عرش رحمان میرسانند. پیر کامل اگر بمعرفی خداوند برای طالب لقای الهی باشد و صادق و عاشق و عامل و جدی باشد هر شبی را میتوان ره صد ساله دیگران بر.د که گوﺌی پرواز کنان از دوره سلوک و عزلت سلوکی وپل صراط بین دنیای بشری و بهشت فوق بشری سفر الهی را مینماید . پیر طریقت و شیخ ولایت و شاه الهی سالک پیشوا و پیشرو و قبله روبروی چشم دل سالک و حضور ذهنی برای توسٌلات عبادی او میباشد که تنها مسیر رسیدن عبادی است که بخداوند است و بقول پیامبر بدون وسیله الهی دعای دعا کننده بخدا نمیرسد بلکه بصورت دعا کننده کوبیده با قهر میشود زیرا شرک و آخوند پرستی ابلیس و اهریمن کرده است که آخوند هر مذهب قشری و بهرنام وشعاری باشد کاذب و دجٌال و ضحٌاک زمان میباشد گخ پبامبر ابلیس پرستس میخواند که ضمنا انبلیس پرست نیز هست .

پیمانه

ساغر شراب الهی وحکمتهای عقلی الهی از دهان وزبان پیر کامل بمعرفی خداوند براس سالک مست کننده او میباشد که از خود بیخود میشود و بمراتب شهودی ملحق میگردد باره الهی حکمتهای رسیده بذهن و دل پیر کامل که تنزیل منطقی و بشری شده قابل فهم سالکان میگردد پس کلام پیر کلام خداوند است که حتی درترجمه وتنزیل منطقی بقول پیامبر اگر اتفاقا خطا گفته باشد از نظر الهی درست است زیرا مهم أصل اطاعت است و نه موضوع مورد دستور برای اطاعت.

پیک الهی

جبرﺌیل شهود ششم کامل محمدی تا زنده باشد پیام ها والهامات نا مفهوم عقل بشر را از سطح عرش رحمان ربٌ نادیده کاملان محمدی دریافت کرده تنزیل درجه منطقی منکند و بدل پیر منتقل مینماید که باز پیر تنزیل منطقی دیگری میکند که بذهم سالکان مفهوم گردد و همیشه چبرﺌیل را پیک الهی محمد میگویند که هر مقام تجلٌی الهی بیک مراتب بالاتر برای مراتب پاﺌین تر است. زیرا همیشه انسان الهی شده ربٌ دیدنی خود را قاﺌم روح القدس و ربٌ مشهود دیده شده است جتی اگر شبیه بیک انسان در حضور پیامبر میکویند. و نیز ربٌ نادیده رحمان بالای عرش است که منبع الهامات و تدبیرات الهی روح کامل الهی میباشد در نوع فوق بشری نور رحمان فرشته وپیک الهی کاملان و سالکان نوع فوق بشری خواهد بود. که اتز ربٌ بر از ریٌ رحمان نادیده آنها دریافت از سطوح عقلی و حیاتی بالاتر میتماید چون اخلاق و گفتار و رفتار و احساسات مختلف دارد.