دار بقاء

عوالم  الهی دار وخانه وجایگاه بقاء وجاودانگی روح است. که  عوالم  ناسوتی ونوعی ومادی، بخصوص  در  نوع بشری ما ، که  دار فناء وجای  گذر و تمام شدنی  است.  پس اگر کمال  روحی   وتولد  نوع بهتر در فصل  نوعی بشری بهتر دست داد، بقای  مقام  الهی  روح  خود را  خواهیم داشت. و الاً قطعا انسان  نوع  بشری  دوچار مسخ  ونسخ قهقراﺌی خواهد  شد. وتولدی مانند کنونی  برای  روح  ممکن  نیست. زیرا  کرامات  بالفعل کافی  برای  تولد، حتی  در فصل  نوع بشری بداﺌی را   ندارد .چون  کرامات  کنونی  بالفعل  نوع بشری  خود را ، در تن وذهن وروان  اتلاف  نموده، وصرف کسب لذٌات تن و ذهن وروان آلوده  هوسران نموده است. ودر کارماهای بسیار  طولانی چند صد هزار ساله  تکامل طبیعی حیوانات دیگر دارد،  که دوباره  از  نردبان  انواع و زندگی های  پر  عذاب بالا برود. تا با تکاملات و آموزشهای  طبیعی، خود را بنوع بشری وهمین وظیفه  طبیعی  وفطری روان خود  در سلوک  الهی  ببرساند. تا بنور  قاﺌم روح  القدس، ومقدٌس  شدن خود ،  که  بربٌ النوع   روح  القدس  برسد، که باید  برسد  وخواهد  رسید. ولو  با  تکرار  کارماها.  تا ببی نهایت انواع  فوق بشری و أبدیٌت  مطلق، بخداوند ربٌ الأرباب و نور الأنوار( الله أهو) برسد. که  فرمان  أزلی  أبدی خداوند را در( کن  فیکون) و شدن و تکامل تدریجی برسد ،که باید  برسد.  تا  در انواع  فوق بشری  نیز این  فرمان را   اجرا  نماید. که تنها  هدف  خداوند از آفرینش   روح  انسان، وحتی آفرینش  کلٌ طبیعت، جز  اجرای  این  فرمان نمیباشد.  (بقاء )جاودانگی مرحله ای ونوعی است و (فنا)  نابودی مرحله ای و نوعی غیر سالکان است. ودر  سالکان فنای  از  نوع بشری میباشد که بقهقرای  نوعی میرود . ونه ( فنای  مطلق و عدمی ) شدن  که  هیچ  معدومی  شدنی  نیست، وهیچ  موجودی عدمی  نمیباشد. هست واقعی خداوند است وهستی نسبی وجاودانگی نسبی در کسب تجلٌیات الهی برای انسان میباشد. وفنای های نسبنی نیر در غیر سالکان نوع بشری  است. که شاید  در حیوانات  وجود نداشته باشد  چون  عقل  ومسؤلیٌت تدارند.  

دار رحمان

عوالم  الهی مافوق  جهان بشری، وبالاتر  از مقام  روح  القدس، که  در دست و کنترل ربٌ  نادیده  رحمان بالای  عرش  میباشد. که  تنها  کاملان ولایت  محمدی در بازگشت  بخلق  بدان میرسند. همچنان  در  (دار رحمان)  وحوزه  الوهیٌت و تدبیر  والهامات   ربٌ  رحمان  میباشد. تا  نوبت مهدی  موعود  محمد وسوشیانت زردشت ومسیح  برسد، که وی  آخرین  کامل  محمدی،  بجای  نور  قاﺌم  بنور  رحمان میرسد و  بالای  عرش  معراج و پیشرئی  روحی  دارد. که تا عرش ربٌ  برتر از رحمان  خواهد  رسید. که  دار و مدار . اداره  ربٌ برتر از  رحمان  میباشد.  دار رحمان شهود هفتم  عرش رحمانبرای  کامل نوع بشری ولایت  محمدی  است. تا  در ولایت  مهدی  ونوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد بشهود هفتم  نور رحمان و شهود  هشتم   عرش ربٌ  برتر از رحمان  برسد و سالکان خود را نیز  برساند که  قبلا تماما  مراتب  شهود مقدماتی  ششگانه  نوع بشری را  تجدید   بهتری  کرده  باشند.  دار جای  بقای موقٌت  یک  روح در نوع بشری میباشد. که  چون  بکمال الهی  میسٌر شهودی  خود رسید، ببقا و جاودانگی  بالاتر  میرود.  والاً بدون  سلوک  الهی، انسان  با نداشتن  شهودهای  مقدماتی  در تولدات  بشری  پیشین بقهقرای  مجدد میرود. پس  جهان  دار  فنای  آنان است.  وجای  مجازات  قهقراﺌی  عدم  اطاعت فرمان الهی   کن فیکون. حتی  در نوع  فوق بشری،  منجر  بقهقراهای نوعی  میگردند. وعقل نوع بشری  از  نظر الهی، بجز سلوک  الهی  وتکامل  روحی  خود، نباید فکر  کند. گوﺌی رحمت  الهی در نوع فوق بشری و سلوک وتکامل،  مانند کار سلوک  نوع بشری نباشد. چون تصوٌر آنرا نداریم. وعوالم آینده پس  از  مرگ بشری برای  روح، در عوالم ربٌ رحمان وربٌ برتر از رحمان خواهد بود. دار رحمان (دار عقل  کلٌی)  باید  گفت. و(دار ناسوت) و عقل انسان (جهل  نسبی) خواهد بود. والاٌ هر  موجودی در نوع  خود، عقل غریزی خود را  دارد. جهان را (دار الغرور) نیز  گفته اند. ویا (دار  کون وفساد) که جای ساختن وویران شدن است. دار رحمان را برای  کاملان  ولایت  محمدی (دار المقرٌبین) وتقرٌب  یافتگان بخداوند میگویند. گرچه  تقرٌب  مطلق بخداوند الله  نمیباشد. بلکه  تقرٌب تا مرز  عرش  رحمان یا مرز جبروت  دوم رحمان است.

دار کون و فساد

جهان ناسوت مادی نوع بشری ما درهمین  جهان است و تا زنده  باشیم. وپس  ار مرگ باید در صورت کسب کمال  ونور قاﺌم، در نوع فوق بشری نیز ادامه جریان  تقرٌب بخدا  خواهد بود. (دار  غرور) و فریب  کاری انسان،  در بازی های لذٌت طلبی و لذٌت جوﺌی حیوانیٌت  نوع بشری میباشد. وهمان دار  الغرور وفریب  ومغرور شدن  جاهلان و فاسد روانان، وبی سرمایگان  شهودی  میباشد. که  دنیا  مدام ساخته وبعد  ویران میگردد. سالکان نیز  در روان خود، فرمان کن  فیکون را اجرا میکنند که  میشوند، و صیرورت و بهبود شدن  بهتر در به دینی و سلوک مییابند. والاٌ قهقراﺌی  وفاسد ترمیگردند . که پس  از مرگ بخاطر نداشتن  کرامات وامکانات بالفعل  کافی، حتی  برای  تولد  نوع بشری  مجدد تنها لبیک  نوع  حیوانی خود را میگوید . که معادل  بقیٌه  کرامات باقی مانده ژنتیک  روحی بشری  خود، در  یک  نطفه حیوانی  قرار میگیرد.  وتن  خود را  برحسب آنچه کرامات بالفعل برای روحش  مانده باشد، متولد  میشود. وربطی  بنژاد  ندارند. ویا اگر در صورت بشری بودند  ظاهرا تن  بشری دارند، ولی  روح فاسد. پس  نقص عقلی ویا نقص عضوی وکوتاهی  عمر خواهند داشت. که  شایدهم  سقط  جنین  شود. و بهمین دلیل اسپرم میمون در رحم بشری نمیتواند نطفه بشری بسازد.  که  صفات  حیاتی لازم را در ژنتیک روحی ندارد. و ما پرونده أزلی وتا کنون یک  روح را ژنتیک  روحی  میگوﺌیم.  که  اصل حقیقی  و موجودیٌت مقام  روحی انسان را نشان میدهد. وهر موجودی حتی أتم، ژنتیک  روحی و تولدات  پیشین قبل از أتمی  حود را دارد. که  پرونده و محصول  کمالات نوعی  قبلی انسان  میباشد.  که یک أتم  فراوان انواع  أثیری و قبل أثیری داشته، و از نردبان فصول  نوع  أتمی بالا میرود. تا از انواع  سلٌولی واورگانیک  گیاهی  وحیوانی و بشری  مانند  ما  گردد. که  خودمان نیز  این  گذشته های  حیاتی ونوعی را داشته ایم ، که قدر مقام روحی خود ،وکرامات زندگی های  گذشته خود را نمیدانیم . مگر  سالکان ولایتهای  ششگانه که   بیدار شده  از غفلتهای  نفسانی وحیوانی  شده اند.

داعی

دعوت  کنندگان بسوی  خدا اولیای  الهی  هستند. که  دیگران مردم غیر سالک را بسوی  خدا و سلوک  و تکامل روحی توصیه  مداوم  میکنند. و خداوند  در تمام حوادث  وپدیده های  جهانی  نیز همین توجیه وتوصیه بتکامل روحی را  مینماید. گرچه  آخوندهای مذهبی غیر  الهی فیلسوفان خود را داعیان  مردم باصلاح میخوانند ولی برای  بهتر شدن روح کاری نمی کنند. و بهترین آنها  در  حدود منافع بیشتر  ورفاه بیشتری برای  بشر میخواهند. ونه برای  پس  از  مرگ . پس  دوچار کارما های جهنٌمی   خواهند شد. زیرا  کرامات بالقوٌه نوع بشری کنونی  خودرا در سلوک  الهی،  و در تخلیه وتحلیه، با استفده  از  کاربرد  کرامات بالفعل بشری  خود تحقٌق  وبالفعل  نکرده، که مورد  نیاز  روح  برای  تولد  بعدی  بهتر بجهان  است . سرمایه  روحی غیر سالکان مدام  کمتر ومصرف  بباطل  شده  ومیشود است. طول  عمر  اگر استفاده  تکاملی  نشود عمر  میگذرد، وبا  جهل و ضعف مقام  روحی ، پس  از  مرگ بسطوح حیوانی حقیرتر مجدد میروند. عقل حیوانی  وتوحٌش اخلاقی و ضعف مقام  الهی روان، که  مانند ( تکامل  طبیعی)  همه  حیواناتت کم  عقل یا  بی  عقل میباشند، که تنها  با زندگی پر  عذاب از نردبان انواع وفصول  نوع بشری باز بنوع بشری  میرسند، که  روح  هر أتم وگیاه  وحیوانی دارای عقل  غریزی نوعی هستند، تا عقل  کافی برای ( تکامل  ارادی و سلوکی ) در نوع بشری  احتمالی  خود برسند. که اگر  خواستند  تکامل  و سلوک  کنند، گوﺌیم  عقل  ایدآلیستی پیشرفته تر دارند. که با  سلوک ومراتب  شهودی باعقلهای  الهی وحتی( عقل  کلٌی) از سطح عرش رحمان میسٌر  نوع بشری میرسند. اما عقل نوع  فوق بشری را هزاران برابر  میگوﺌیم. تا باز خود را  بعقلهای  الهی و مراتب شهودی  وانواع فوق بشری بالاتر برسانند. ومتولدین   انواع بالاتر صفات  حیاتی، و حرکت و فعٌالیٌت عقلی واحوال بهشتی  چهاربعدی وبالاتر خواهندداشت که تصوٌر آنرا نداریم. بشر  سه بعدی در تن وذهن وروان است.  وحیوانات  دو بعدی در تن و روان مباشند، وگیاه  یک  بعدی  که  تصوٌر مراتب پاﺌین ترا را  نمیکنیم. که أتم ها وبسیار  انواع  دون أتمی ابعاد  وجودی  خاص  خود را دارند. که خودرا بجهانهای  اورگانیک وگیاهی  وحیوانی تا نوع بشری  برسانند. علم  فیزیک  أتمی جریان تکامل  روح  هر أتم را شناساﺌی  کرده است.

دام

تله که  انسان را در  خود  حبس کرده ، مانع از  هر جرکت وفرار میباشد.  چه  رسد که  بتکامل روح و نجات  از  نوع  وصفات خود برسد. وتا پایان  عمر و زندگی  نوعی فرصت آنرا دارند. و  انسان  عاقل وصادق  که با  تخلیه  وتحلیه  سلوکی  خود، میتوانند  از نوع بشری  چه رسد  از خطر  قهقراهای نوعی  نجات  بیابد.  عرفا  دنیا را دامی  برای  روح انسان بشری  میدانند. که  انسان سرگرم  لذٌتهای جسمی وجنسی و اوهام  ذهنی و علف چرانی و برتری جوﺌی  بر یک  دیگر میباشند.  مال أندوزی وکثرت خواهی هرچه  بیشتر، مفاسد  روان ژنتیک روحی را بیشتر  میکند. که  در  مرگ جز  سنگینی  های  شرایط  منفی و سقوط حتمی در رحم های حیوانی، طبیعتا راه  دیگری  ندارند. بقول  پیامبر مسخ  میمون وخوک  بهترین  شانس  آنان خواهد بود. که مار ومور وسوسک نیز  میشوند، اگر که بفسخهای  گیاهی  ورسخهای  جمادی  ووسخ های  تحت  جمادی چون  چرک نگردند. والاًٌ  طبیعت أزلی و الهی یک  روح بخصوص  در انسان، فطرت تعالی و بازگشت کامل شده نزدیکتر شده بخدا،  از  نردبان انواع را  دارند. ولی  پای   انسان  بسته بزمین  با  زنجیر محکم  کرموسومهای توعی وحیوانی میباشد. پس نیاز  بتولدات کارماﺌی مجدد وکسب  کرامات بالفعل بشری  مجدد دارد. که  از بسیار ( فصول  نوع بشری) در شش ولایت  سلوکی، هر بار بیک  شهود  برتر  برسند. وهر بار  با عقل و امکانات صبوری و عشق  ورزی و دیگر  شرایط  لازم روحی، خود را بشهود  نور قاﺌم ایدآل  کمال میسٌر  نوع بشری یزسانند. واین  همانی  مقام وعقل  الهی میسٌر  نوع بشری را  برسند. که  تنها شرط  تولد روحی  در نوع فوق بشری  وبهشتی  با هزاران  برابر عقل  بشری میشوند. وچون  فرشتگان  مورد تصوٌر امروز انسان، که  تقرٌب بخدا واین همانی  مراتب شهود  خود میرسند. دنیا را نیز (دام وهم وخیال) و افکار شکمی انسان  جاهل ونا بینا  بحقایق الهی، و بدون قدرتهای تعمٌق فکری، برای  کسب حقایق  بالاتر از معانی  ظاهری ومادی هستند. پس  گرفتار دام جهل ونابیناﺌی عقلی، و اسیر  هوسها و حقارتهای صفات  نوع بشری خود میباشند. که  بار فشار عوامل  منفی روان آلوده، گوﺌی سنگینی در  وقت  پرواز دارند. ومعراجهای  شهود والهی  سالکان وکاملان را ندارند. وسالکان  در رؤیا ودر افکار والهامات  لدنٌی والهی  خود، معراج  فکری کنونی، وپس  از  مرگ  تولدات  بهتر بشری  وفوق بشری عقلهای برتر را دارند. زیرا هرچه در هستی  مادی هست، درجه از (وهم ذهن)  انسان میباشد. (اراده  خیالی)  و خیال اراده  نمودن، که  اگر  شرایط وجودی انسان  تغییر کند، درجه اوهام  او نیز  تغییر میکند و حقیقی تر میشود.و در سلوک الهی اوهام تبدیل  بحقایق یقینی و شهود و الهی  میشود.

دایره وجود

هستی  نوع بشری برای ذهن  وحافظه ما انسانها که معنی  و.جود را در مییابد همین  دنیای مادی  جهان و عقل  وعلم کنونی و قدرت احساس در نوع بشری ناقص میباشد. که  وجود را محدود بمادیٌات خود  میداند. گوﺌی اسب مدارآسیاب  که  بدور  مدار میگردد، وچشم  بستنه قدم میکوبد. ولی عملا در جای  خود خسته باقی مانده است. ولی در تصوٌر  باطل خود حرکت وتکامل  دارد. که روان در تکامل ژنتیک روحی بطور  خط  مستقیم تا قاﺌم، و قیامت  در ترک  توع  بشری، باید  پیش  برود. چه  بهتر که در( مرگ  قبل از  مرگ) سالک هم  اکنون  بنوع فوق بشری برسد،  وهزاران  برابر عقل وامکانات نوع بشری کنونی را خواهد داشت. اما در  مرگ  طبیعی غیر  سالکان  جز  تولد حقیرتر  نوعی مکرر  کارماها و در صورتهای نوعی  حقیر حیوانی  مسخ شده، و حتی  بدترکه  بفسخ  وگندیدگی  گیاهی میرود. که  صدها هزار سال زندگی های  پر  عذاب، و آموزش  وتربیت گرفتن  از روش ( انعکاس  شرطی) که  در حیوانات می بینیم، بتوانند  غرایز شبیه عقل خود را، تبدیل بعقلهای  مادی بشری وحتی با عقل برتر  ایدآلیستی و ایدآل جوﺌی ،  پیشرفت بسوی عقل های الهی بنماید. که  در سلوک  و کسب  شهود تجلٌیات  الهی  بدان میرسند. نور  قاﺌم و عرش  رحمان، انسان  شاهد را بعقل  کلٌی و الهی  میرساند. که  شایسته  تولد فوق بشری  وهزاران برابر عقل برتر  برسند. و پرورش روح  وخود سازی و پاکسازی ژنتیک روحی  از عقده ها و مفاسد بسیار زیاد ، که  در احساس وجود نوع بشری هست.  والاً  أصل وجود  حقیقی و بسیار رقیق را، شاهدان عرش  رحمان درک کرده اند. گرچه  سطوح  مراتب بالاتر را درک نمی  کنند. که  کار مراتب الهی  انواع فوق بشری نیامده بوجود  در جهان خواهد بود. ولی  همه مراتب آینده  الهی  منتظر لقای  شاهدان خود هستند. تا  (این  همانی) کمالات الهی یکدیگر را  پیدا  کنند. گوﺌی شاهدان نیز ار همان سطوح شهودی  الهی  شده اند. ویا  مراتب الگوی  خد اﺌی، تجسٌم انسانی در  جهان پیدا کرده اند. (دواﺌر  وجود) بی  نهایت قبلا  ویا بعد از نوع بشری که در پیش داریم همان انواع  فوق بشری هستند. و أصل آن نیز همان  نطفه  نخستین روح  الهی فردی هر موچود، که  در أزل از  خداوند  روح  الأرواح جدا شده،  وتا أبد از  نردبان  انواع بالا میرود، و تقرٌب  روحی بخدا و صفات حیاتی عالی تر  مییابد.

دانا و داناﺌی

همان ادراکات  انسان و هر  حیوانی  است که  برحسب  مقام روحی  ونوعی خود، داناﺌی های از  خداوند دارد، که  غرایز و عقلهای اولیٌه آنان میباشد. و در انسان سالک  است که داناﺌی مادی  وبشری، وسیله  محدود کوچک  را  کنار میگذارد، که داناﺌی الهی و عظیم تر شهودی را بصورت الهامات  داﺌم لدنٌی در دل و ذهن از  سطح  مقام شهود  الهی خود دارد. که  هفت  سطح  شهودی  برای  نوع بشری میسٌر  است. و بقول افلاطون اینکه  طفل چیزی را  میفهمد و تصذیق  میکند، چون  در تولد پیشین خود آموخته بوده  است. واکنون با تعلیم مجدد  بیاد  میآورد. ولی سالکان بدون  سابقه ذهنی از  مراتب شهودی وعقلهای الهی معجزه آسای  الهی در دل  پیدا میکنند. که  همیشه همان  خاطره را أبدی خواهد داشت. و اگر انسانی بقهقرای مسخ  حیوانی رفت، با دیدن  انسانهای  آزار دهنده  خود، احتمالا  بیاد میآورد، که خود چنین تواناﺌی ها را  داشته است. ولی  باین  ذلٌت و حقارت افتاده  است. پس رنج  جهنٌمی  جهانوم  جهان را خواهد داشت. گوﺌی میسوزد و باید خود را با تکامل  طبیعی بنوع  بشری مجدد،  و نوع بشری همین  سلوک الهی  تا نور قاﺌم  برساند. و بی  نهایت انواع  فوق بشری فرشته گونه در پیش هست تا بوجود مراتب الهی مورد  تصوٌر انسان  برسد که خواهد  رسید. زیرا  فرمان  کن فیکون الهی  میباشد وبازگشت  همه  بسوی  خدا است.  پیر الهی برای  سالکان  خود، یگانه دانای  الهی و آگاه از  مراتب شهودی و تجربه  کرده احوالات شهودی و رؤیاﺌی میباشد. وحتی تجربه  مرگ  قبل از  مرگ را نموده، و دیدار آینده های  نیامده  را کرده اند.  گوﺌی آینده  هفت هزار سال نیامده  را اکنون بسوی  خو جلو کشیده اند، و یا  خود بآیند ها معراج کرده  است.  سالک عاشق  پیر ومطیع عقل و دستورات  عبادی او، بسرعت  عجیب یک  شبه  ره  صد ساله  دیگران را  بسوی  خدا میرود.

دایه

که  طفل را نا مادری حفظ  وتربیت مینماید. و در  عرفان روان انسان،  یا همان  روح  حیوانی بشری او تربیت  تن و ذهن دارند. که  تربیتی جاهلانه   دایه ومادر،  مانند خودش دارد  وتربیت طفل مینماید. ودنبال هوس و طمع وعفاید عقده ای خود را تعلیم  میباشد. ولی  سالک  نفس حیوانی  هوسران  پر آرزوی  جاهلانه  خود را  تضعیف و بأستضعاف  میرساند. وحتی  آنرا با  مرگ  قبل از مرگ  میکشد. و هر بار  احساس (وحدت وجود) با مراتب الهی در  توحید سلوکی  پیدا مینماید. فرشتگان  الهی قوای  تن را  همان دایه  میدانند. ولی  انسان  خود را مانند  خداوند میدانند، که بصورت  خداوند آفریده .وانسان  کامل مربٌی  الهی  مانند  خود سالک آفریده الهی برتر میکند.  یعنی انسان الهی شده  در( وحدت  وجود و صمدیٌت) خویش، مانند  همه اعضای  جزﺌی تن او که  باهم در نظامی بوده  و مکمٍل  هم ویکی  هستند. که  بدرد آوردن هریک  باعث   درد همه  اعضا میباشد. و هیچ  دو نفری در  جهان دقیقا  مانند هم  نیستند. حتی  دو أتم  هیدروژن  مانند هم  نمی باشند. پس  انسان نیز  چون خداوند فرد  واحد در نوع  خود میباشد ودوٌمی  ندارد.  و أصل  انواع در  علم حیوان  شناسی، یک  فرض علمی  ازلحاظ  نوع  در نظر دارد . تا  قابل  تفهیم وتصوٌر  انسان  باشد. که هر مجموعه ای  متفاوت باهم را، بازبطور کلٌی در یک  نام نوعی  میخواند. که  انسان یا  میمون یا  فلان  گیاه  میگوید. که هر فرد آنها،  جهان خاص خود را تشکیل میدهد و دوٌٍمی  ندارد.  دایه الهی  نطفه آغازین أزلی هر موجود هستی، شبنمی روحی جدا شده از  دریای بیکران  روح الأرواح  الله  میباشد. پس  این روح رشد میکند ودر نردبان انواع ، ارواح موجودات  پاﺌین تر از خودرا تن خود میکند، که  تراکمی  موقٌتی میسازد،  که  أتمی را کوچکتر میپندارند. و أتم همچنان  تکامل  روحی  خود را دنبال  میکنند، چه  در تن  انسان باشند ویا  جدا باشند. در  هستی غیر از روح الأرواح  الهی  الله چیزی  نیست. که  سرمایه أصلی  همه  موجودات هستی میباشد. وعملا   موچودات حتی  أتم و  پشه تجلٌیات صفاتی و حیاتی مراتب تقرٌب  یافته در کمالات روحی  والهی هستند، که  قدر  خود را نمیدانند. دایه  قدر مقام و سرنوشت أزلی و سرنوشت نوعی کنونی  خود را  شناخته است. که  در سالکان نیز  هفت  شهود سلوکی هست، تا بسرنوشت  معصومیٌت الهی  بازگشتکان  بخلق برسد . و دارنگان تجلٌی  الهی شهودی هفتگانه،  سالکان  خود را نیز بهمان  مقام  الهی  خویش میرسانند .اگر  خود سالک  نیز صادقانه بخواهد پیروی مربٌی  الهی  خود  بنماید.

دبیرستان أزل و دبیرستان مدام

و همان  جهان أزلی است،که  روحی در  مراتب انواع  قبل جمادی یعنی  قبل  أثیری و أتمی،  بجهان های گیاهی  وحیوانی و فصول  فراوان نوع بشری، بتدریج بعقل و درک  اهمیٌت سلوک الهی  وتجلٌیات  شهودی میرسد. که  بی  نهایت انواع فوق بشری در پیش  دارند. گوﺌی  انسان طبیب و استاد شده، که  قبلا در دبیرستان وحتی در کودکستان تحصیل  علمی  کرده، که اینک دانشمند دانشگاه شده است. و دبیر هر کلاس ششگانه نوع بشری،  در کلاسهای مکمٌل  یکدیگر، در هر مرحله مقدماتی مقامات  الهی تربیت  یافته اند. که  در سالکان  نوع بشری را اولیای  زنده ولایتها، و انسانهای  کامل  والهی  شده، سالکان  خود را  تعلیم میدهند. که دایگی  روح طفل سالک خود کرده، بکمال  شهودی  میسٌر  نوع بشری  میرسانند. و دبیر توانا تعلیم (قراءت) داده، که همان ( قرٌه گیری) و (تلاوت خواندن) قرآن ،قرٌه های محمد، ونه  قرآن عثمانی. یعنی  (قرآن دو قرٌه) شهود اکتشافی  محمد، که  کاملان  محمدی  نیز دارند. و مانند  محمد  تاریخی نیز سالکان  خودرا بعرش  رحمان در قرٌه دوم محمد  میرسانند. که  پیامبر ومحمدی  زنده  چند سالک  احتمالی  خود میگردند. (دبیرستان أزل) از ابتدای نخستین  هستی  یک  روح، همان  دبیرستان ( قدم و  قدیمی) است.  که نطفه روح  الهی موجود،  در أصل ماهیٌتی الهی دارد. واز  نوع (قدیم  أزلی) بوده  که مراحل ( حادث و شدن  حدیث)  وتازه  را در  مراحل  انواع بالا آمده است. وقدیم  حادث  شده، که مدام شدن وماهیٌت و صیرورت وموجویٌتی نوعی  موقٌت شده است. وبرای  هر  مرحله   یک  عمر و یک  تولد ومرگ  نوعی  لازم  داشته است . ودر  انسان با عقل  پیشرفته مادی  وایدآلیستی  ایدآل  وکمال  طلبی، فرصت  عمر  کنونی را دارد. اگر که تحقٌق کرامات بالقوٌه  خودرا با استفاده  از کرامات  بالفعل بشری خویش در سلوک  با هدایت  پیر الهی،  وهمٌت خستگی  ناپذیر  سالک ، آنها را  برای  تولد  باز  بهتر فوق بشری  آماده  می نماید. تا لاجرم  و بدون جرم وگناه، گوﺌی  کردیت و سرمایه و اعتباربانکی  خودرا بتدریج خرج کرده و تحلیل  داده، که پس  از  مرگ دست  خالی یا  کم مایگی بیک  نوع  حیوانی بجهان باز میگردد. تا تکرار  گذشته ها  و أندوختن  مجدد امکانات  حیاتی  وکرامات بالفعل  نوعی،  بنوع بشری  وهمین  وظیفه  حتمی  الهی  سلوک الهی  تا نور  قاﺌم را باید  برسد. که هر روح  فردی  أتمی  وگیاهی  وحیوانی،  زمانی  در نوع بشریٌت، باید  بنور قاﺌم ایدآل  کمال  میسٌر  الهی  برای  نوع بشری  برسد . تا بانواع  فوق بشری  فرشته گونه  پیش بروند.

دبور باد غرب 

نزد عرفا ودر  تمثیلات عرفانی از  امور مادی از  باد و نسیمی  میگویند، که  از  غرب  جهان   میوزد. در  جهان ماده گراﺌی و حیوانیٌت، که از سوابق أزلی روح  انسان میباشد. که  در (هوای  نفس و هوسهای) روان امٌاراه تشنه شهوت و شهرت و کثرت وبرتری  جوﺌی، وهزاران  صفت حیوانی نامناسب برای  انسان الهی میباشد. که نام ( باد  دبور) دارد.  که روح  انسان را بقهقرای نوعی مجدد،  واز  هم اکنون میبرد. تا تکرار  گذشته های  نوعی را در آینده ها ی نوعی  بنماید. یا همان ( معاد )و تجدید  حیات و با همان (تجسٌم اعمال) زشت انسان  پس از  مرگ ، در تن وروان تولد  جدید کارماﺌی . دبور باز  نوعی زنبور  است،  که  نقس گزنده وجود  عقلی و تن  انسان میباشد. که  با هوسهای  خود در هر یک لحظه،   عمری پشیمانی برای  صاحب  خود بوجود  میآورد. و الاًٌ خود نفس و روان، در نفهمی وتوحٌش و نافهمی خود  شاید لذٌت مناسب  خود را  میبرد. طبایع  مادی  تن،  و طبیعت حقیر روان  بشری پاکسازی  نشده،  جهان غرب مادی وغروب  دهنده عمر روح  انسان، و حقارت های  نوعی جهنٌمی آینده  اکنون تشکیل میدهد. و  تنها  در سالکان است ، که با بازگشت الهی شده  بخلق،  با تخلیه وتحلیه وتجلیه های  هفتگانه  در قوس  صعود و در قوس  نزول، چنان  موجودیٌتی  الهی  یافته، که  این  همانی  الگوهای  شهودی  خودرا  دارد. و شایسته از نظر  الهی  برای  تولد  نوع فوق بشری فرشته گونه  هفت  هزار سال  بعد  میشود. گوﺌی  همان  الگوهای  الهی،  با لقای  شاهدان  خود که بازگشته  بخلق شوند، همان  مراتب  الهی  تولد انسانی را بجهان  یافته اند. و جنبه و سمت  شرق  جهان،  عکس  غرب مادی، همان  اشراق و طلوع خورشید انوار الهی برای  انسان میباشد. ( باد  صبا یا  صباح) صبحگاهی پگاهی سالک  در آخر  شب  قدر نهاﺌی  سالک  موفق است. که با مرگ  قبل از مرگ بنور  قاﺌم  رسیده، وبا مشیٌت  الهی  تولد  دوم پیامبرگونه  خود را  یافته است، که  (فقیه  و پگیه) پگاهی صبحگاهی  بشهود  عرش رحمان نیز  رسیده  است. فقیه حکیم  الهی  و نه  فقیه  سفیه جاهل  وبیسواد ( ناخوانده قرٌه های شهودی وتلاوت نکرده قرٌه های  دوگانه)  ولایت  محمد . که ( فقاهت)  آنان (وقاحت و سفاهت) و (جهل  مرکٌب) و(تجسٌم  انسانی  اهریمن)  شیطان میباشد. که  محمد آنها را ابلیس  در لباس  کاذب  روحانیٌٍت میگوید. که ( انلیسی) نیز  من  اضافه  میکنم . چون  بحکومت رسیدند، و یا حتی  بدرجه  اجتهاد  میرسند، وعضو ( لژهای فراموسونری) میشوند. 

دجٌال

دغل کار دروغ گو، ونشان دهنده خود بباطل، که  ناحقٌ بودن  خود را  بشکل  حقٌ والهی درمیآورد. که  آخوندهای  مذهبی قشری تمام  ادیان  غیر  سلوکی، چنین دجٌال و ضحٌاک میباشند. که  ادٌعای پیامبری  وامامت دینی،  و خود را داناﺌی امور الهی و دینی وانمود  میکنند. که از اموری  میگویند  وتخصٌص نشان میدهند، که خبری هم از آن ندارند. بخصوص  که  تجلٌیات  الهی ولایتهای  سلوکی  را  ندارند. و روحی  پاک  والهی  شده ندارند. برای  مدٌعیان  باطل پادشاهی و دانشمندی و یا تحصیلات  عالیه، و ادٌعای  نطریٌات  باطل فلسفی و مذهبی، سرقت حقایق عرفانی از دیگر اولیای  الهی  میکنند. و مطالب  دستکاری  گذشتگان را  نشخوار  می نمایند. که  همگی  از  نطر الهی  دجٌال و أهریمن زنده ای  میباشند. زیرا  أهل  نیرنگ و حیله  وتزویر و دورغ  پردازی، و تلبیس لباس  حق بر تن ناحق و کلام  خود دارند.  ضحٌاک  عربی آژیدهاک، چون  اژدهاﺌی دغل  کار میباشند. و آخوند وکاهن  وکشیش غیر  الهی هستند، که  مردم  را فریب  داده، و(خر سواری) بر پیروان  جاهل  فریب خورده  خود  مینمایند. و همچنان  میخواهند ریاست وحکومت وتحکٌم  خود را ادامه  بدهند. لذا برسر وکلٌه  یکدیگر  میزنند، ومال  وناموس انسانها را  میربایند، ومنٌت هم بر  دیگران  ستم  دیده  خود  دارند. و حتی  توقٌع  دارند خداوند نیز  هزاران  حوریه  زیبا  وعریان  بهشتی خود را، اکنون و در بهشت  ببغل  آنان  بگذارد. ودر خانه های بهشتی با  هزاران  ساختمان و هزاران اطاق، که  در آن  فراوان  حوریه هاﺌی منتظر هم بستری  آنان  بوده باشند. و عجیب که  آنگاه غیرتمندی و حسادت  هم دارند، که  زنان  بشری خود را  در بهشت  احتمالی، آنان  بکنیزی خود داشته باشند. و الاًٌ  در عوالم  بهشتی ارواح، زن ومردی معنی  ندارد. مگر  در تولد  مجدد بجهان. که آنان دجٌال جنس مؤنٌث و مخنٌث حیوانی  دارند،  وزنان مردانی خواهند  بود.  زیرا تولدات  یک  بار زن و یک  بار مرد میتواند  باشد. و شاید  هم در آینده های  جهان، زن و  مردی  هم  نباشد، و مردی  هم نباشد، که همه  زن  باشند .وتولید زنان از رحم  خود، با  هر سلٌول  آنها ، میتواند مانند  مادر  خود  بسازد. ویا از سلٌول جنسی یا  غیر  جنسی تن دیگران، تولید  طفل  نمایند. وخدا  داند  که در آینده ها ،  انواع و چگونه  موجودیٌت داشته باشند. ویا چگونه سلوک  الهی  کنند، که در  انواع فوق بشری  میگوﺌیم. وهمچنان  تمام  انواع  تحت  جمادی  وگیاهی  و حیوانی وبشری،  راه تولدات  خود را دارند. تا همه با  شش ولایت  الهی  نوع بشری،  خود را  بنور قاﺌم و تولدات  فوق بشری  برسانند. اگر  محصٌلینی که  بکلاسهای  بالاتر  میروند، کلاسهای قبلی  همچنان نسلهای   محصٌلین تازه  خود را دارند . که  از  مراتب  پاﺌین تر بالا  آمده اند.  خلاصه  حکمتی  الهی  که  میتوان  گفت،  اینکه  روح  یک  انسان  (درک  اهمیٌت  سلوک)  الهی  را کرده،و با  یک ولیٌ  الهی عمل  بنماید، تا از  هفت  شهود  نوع بشری،  تقرٌبات الهی  بالاتر را می یابند. و الاٌ  تکرار  کارماها خواهند داشت.  که  (جهنٌم وجهانوم) یونانی  و(گوهانوم)  عبری  و چهنٌم  عربی و (جهان) فارس،  جایگاه مادی  زمانهای  دراز ارواح  غیر سالک  و (بی  دین) بی  خبر، وحتی  بدتر  در( بد  دینان)  قشری   بهر مذهب ونامی،  ودر هر  دینی  غیر  سلوکی که  باشند، جای  تولد  یک  روح در نوع وتن مادی برای  کسب  تکامل طبیعی  یا  ارادی سلوکی میباشد.

درخت  و شجره  مبارکه و شجره  ملعونه و درخت  طوبا و یوتیبا

در اصطلاح عرفانی ودر  کتب  دینی منقول  از أنبیا، نام  شجره  ودرخت فراوان در تشبیه و تمثیل  آمده، که  منظور از درخت (شجره  ولایت)های  الهی، و  رسیدن  بمقصود الهی،  و رسیدن بتجلٌیات  شهودی میباشد.  نزد  مسیح  ومسیحیان کامل، که  مقدٌس و کریستین  شده، (درخت  کریسمس) سمبول  ولایت الهی مسیح میباشد. که  طبقات ششگانه ولایتهای  الهی مسیح را  نشان میدهد. و  ستاره  نور شهودی   مسیج، که  همان ( نجم الثاقب) محمد است،  که محمد  خودش را  همان  نور  شهودی  مسیح  میدانست. که  بالای  درخت  کریسمس  میگذارند. ولی  در عمل  اکثریٌت مسیحیان  قریب  باتٌفاق،  بسلوک  الهی و تنها  خواسته خداوند  ومسیح ، وهمه  انبیا  نمی پردازند. شجره  ولایت  هر پیامبر، از  جمله  شجره ولایت  محمدی، چه  در مراتب  شهودی  هفتگانه  ولایت  محمدی، وچه  در کاملان  الهی  شده  بازگشته  بخلق  پیامبرگونه،  که هریک محمدی زنده،  وصاحب  شجره ولایت  برای  چند سالک  خود  میباشند.  درحت  ولایت  همیشه سبز چون کاج، یعنی  همیشه  اولیای  زنده  ولایتهای  ششگانه  در  جهان موجود  هستند . که  یکی  از آنها را باید  خداوند بطالب لقای  الهی  در رؤیا  معرفی  نماید. ونه  هر کس  که برحسب  عقده های  روان طالب  لقای الهی، کسی را ولیٌ الهی  بداند. حتی  اگر که اتفاقا  از اولیای  الهی باشد. واولیای  الهی  چون بمیرند، سالکان آنها اولیای  زنده ای  باید تقلید  سلوکی  کنند. چه  رسد که  تقلید اموات کنند، حتی  اگر اتفاقا  از انبیای اولی  العزم  باشند. اولیای  زنده (شجره  ولایتهای مبارکه)  هستند.  که  برکت و فزونی  مقام  الهی  بسالکان خود میدهند. و (شجره  ملعونه)  همه   مذاهب  قشری  وآخوندهای  غیر  الهی  میباشند . که  باعث  قهقرای  روح  پیروان  خود در  کارماها  میشوند. و  لعنت  خدا ، بقهقرا بردن  ارواح  غیر الهی،  بخصوص  قشری های  مذهبی  میباشد.  حتی  اگر بقول  پیامبر،  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم  بعبادت و بدون وسیله  الهی  بوده  باشند. آخو.ندهای  ابلیس در لباس  کاذب  روحانیٌت که  انبلیسی  هم  شده اند،  مراتب  شهودی  هفتگانه،  نهایت  در شهود  عرش رحمان  در ولایت  محمدی، تکمیل  شجره  الاهی  سالکان  میباشد. ولایتهای  قبل از  محمد، و شاهد نور مرتضوی زردشتی، یا نور مصطفوی  ولایت  مسیحی، میرسد و (عهد الست)  تسلیم آینده با تجسٌم  انسانی همان مراتب  (شهود نوری)  خود، در  فصل  بهتر  نوع بشری،  باید  ادامه  سلوک  با ولایت  برتری  بمعرفی  خداوند بدهند.  تا بنور قاﺌم  وظیفه  الهی  برسند. ولو  با شهود عرش رحمان بازگشت  بخلق  محمدی  زنده  نگردند. و تمام  انواع  قبل  بشری نیز،  تکاملات ومراتب  تعالی  خود را دارند. در  تجربه  این نویسنده،  شهود  هفتم  عرش رحمان  در  دو مرحله است.  که  شاهد  از روی  زمین  تمام  فرش  عرش  رحمان را می بیند.  که  تا بی نهایت  در افق در سمت  شرق  امتداد  دارد. که سمبول  آینده های   بیکران  انواع  فوق بشری،  و تجلٌیات  آرباب نوع   برتر از رحمان میباشند. ودر  مرحله  دوم  شهود  عرش  رحمان،  که  روح  شاهد ناگهان  معراج بنزدیک  عرش  دارد . و (گل  محمدی)نوع بشری   را  کوچکترین  گلهای فرش  عرش برای این نویسنده بود. که  گلهای  بسیار  عظیم نیز  بودند که سمبول  آینده های   فرشته  گونه  میباشند. که  تنها یک  گلبرگ آن، تا عمیق سمت  شرق فرش  عرش  امتداد  داشت. که  أصل  گل  دیده  نمیشد . وگل  محمدی  یا  (حقیقت  محمدی)  کوچکترین  گل  عرش رحمان  دانستم که شامل  تمام  تکاملات  انوع  بشری  وقبل  بشری  میباشد. که  تنها این گل  زنده و با  حرکت بود، و  نور جالبی  در وسط داشت. نسفی عارف  برای  هر  بهشت و مقام شهودی  هفتگانه، درختی با  نام  ولایتهای  الهی مربوطه هستند .که  میگوید قسمت اول  درخت، (امکان و رفتار) و دیگر قسمت ها در (درخت وجود و عدم و مزاج ) میگوید. و چهارم عقل و پنجم را  خلق، و ششم  را علم، و هفتم را نور  الله میگوید. که  لقای  الهی  است. یا همان  شهودهای  هفتگانه  ولایت  محمدی، که نامهای  حسینی  پیر  کامل  وحسنی  امام زمان  زنده ونیکئترین  برترین  کامل الهی  زنده است.  وشهودهای   فاطمی  ومرتضوی  ومصطفوی  ونور قاﺌم لقای  الهی  میسٌر  نوع بشری است. در  آغاز  ولایت  سالکان ( امکان) دارد بوظیفه  الهی بپردازند. و اگر با شهود حسینی پیر،که دلیل وجود و عدم  قهقراﺌی  سالک است ، بشهود  دوم  برسد، که شهود سوم  فاطمی  مادر الهی  نوع بشری است  که عارف ما آن را (مزاج)  میخواند. که  مقام  فاطمی فرشته ای الهی است،که  مدام  ارواح  بشری را میزایاند ومیمیراند.  و موفٌقان  سالک  را شایسته  شهود  چهارم  مرتضوی  مینماید. که  این عارف  عقل میخواند.  وبا شهود پنجم   وپذیرش  مرگ  قبل از مرگ، که آماده  خلق  وتولد  دوم  الهی  احتمالی  است. و ششم را  که نور قاﺌم است،  علم میگوید.  یعنی  (آگاهی  ودیدار) نور قاﺌم ربٌ  النوع بشری  روح  القدس. و هفتم را نور  خدا  میگوید، که همان  شهود  عرش رحمان است. و بی  نهایت  سمبولهای  انواع  و ارباب  نوع فوق بشری  بالاتر،  تا  فرضی  لقای  الله  در بی  نهایت  از تولدات  فوق بشری،  و کسب  تجلٌیات  الهی بالتر است. که  پس  از  بی  نهایت  جبروتها ب(لاهوت الله)  أهورمزدا میرسند. که  بفرض  محال  اگر بأبذیٌت مطلق نیز  رسیدند، بنور الأنوار الله  میرسند . که  آنگاه  هنوز  بخداوند ( هو یا او )  بیرون  از  هستی  نرسیده اند. و آغاز  تعالی های شهودی  انسان  سالک  طالب  لقای  الهی  در نور قاﺌم، پیر  کامل  حسینی  محمدی زنده،  که تنها  پلٌه  نخستین  هفتگانه  تعالی های  شهودی  میباشد.  وخود تنها  نماینده الهی ، ووسیله  عبادی سالک  میباشد.  که کلیم الله، و کلام  او کلام  خداوند  الله  میباشد.  که  قرآن ناطق   سالکان  خود میباشد. و تنها  دستور دهنده  اعمال سلوکی  است. ونه تقلید  از  دستورات  سلوکی  پیامبر،   که برای  چند  سالک  خود میداده است. که هر امام و کامل الهی اوم کرده  وامٌی  شده، که  امام روبروی  سالک  وقبله وکعبه  او میباشد. پس  باید  اورا  از  خداوند خواست  و شناخت، ونه  مراجعه  بهیچ  کسی،  حتی  اگر اتفاقا  از اولیای  الهی  زنده  باشد، ولی  مناسب  مشکلات  روانی و  بیماریهای  روان  سالک  نبوده  باشد.  و (درخت  مزاج )اصطلاح  اطبٌاء قدیم ،که طبایع درون  انسان باید اجازه سلوک  الهی و درک  اهمیٌت  سلوکی  الهی  بصاحب  خود بدهد . و الاًٌ مزاج جنونی و شهوانی و توحٌش وغیره،  مانع از کسب  موجودیٌت های الهی میباشد. شهود  مرتضوی  وعقل  الهی مربوطه،  همان ایلی  وایلیای   زردشتی،  که  یهودیان  زردشتی  الأصل  میگویند. که  پیامبر  آن نام الهی را  بر  مولا علیٌ گذارد.  که  قبلا  نام  (حیدره)  داشت.  شاهدان  عرش  رحمان در  مرگ بشری،  هفت هزار سال بهشت انتظار  سوم  عرش  رحمان را دارند.  که  در بهشت  چهارم  تولد  نوع فوق بشری  بجهان را داشته باشند. در کره  زمین  یا  کرات  دیگر. که  هزاران برابر عقل  وکرامات در تن و ذهن و روان، وحتی در( بعد  چهارم)  روح  الهی خواهند  بود.  تسمیه وتوصیف  نسفی،  بخاطر  تقیٌه  از  ترس  آخوندهای  قشری این بیانات را   کرده است. وهر کاملی  الهی  میتواند،  برحسب شرایط  محیطی  خود، هر توصیفی  از  مراتب   شهود و درخت  ولایت خود را  بگوید. که بطور خلاصه در گفتار این  نویسنده،  همان   پنج  تن آل عبا وقاﺌم وعرش رحمان میباشند. که باید رفت ودید، ونمیتوان با شنیدن آن حقایق، برضای  الهی  برای  آینده  خود رسید. پیامبر نیز  از  درخت ولایت نام  (درخت  طوبا ) میگوید. وهمان  (یوتیبای  یونانی) و( گنان  هندی)  که  عقلهای  الهی  همراه  مراتب  شهودی  میباشند. و همان  (مدینه  فاضله) محمدی در شاهدان  عرش رحمان است . که الهامات  الهی  از سطح بالاتری  میگیرند. که  (عقل  کلٌی)  الهی   عرش رحمان است.  اما  سهروردی درخت  را سمبول( نفس  کلٌی) الهی،و در  فرشته روح  القدس قاﺌم  میگوید. که  سرچشمه عقلهای  الهی  میسٌر  برای  نوع بشری است. و شهودهای  پنجگانه  آل عبا  همان  کشف و شهود  پنج  اولی  العزم  قبل از محمد میباشند. آدم  کیومرث  ونوح  میترا،  و بودای  بیدار و  زردشت پدر  انبیا، بگفته  محقٌقین اروپاﺌی . ونیز مسیح  پسر الهی  خداوند،  یا همان  نور مصطفوی  او، که محمد تاریخی  بحقیقت  محمدی   رسیده که عرش  رحمان  است. تا نوبت  مهدی  موعود  برسد، که نوع فوق بشری  وشهود هفتم  نور رحمان باشد. و شهود  بهشت  هشتم او، در عرش  ربٌ  برتر از رحمان خواهد بود  که نامی  از او نمیدانیم.  و مهدی موعود  محمد یا همان سوشیانت  سوم  زردشت  خواهد  گفت. سالکان  هر ولایت، باید  مجددا  شهود ولایتهای  قبلی  خود را ، با  وضعی  واضح تر و الهی  تر  تجدید  نماید،  آنگاه  بیک  شهود برتر میرسند. که اگر بنور قاﺌم با مرگ  قبل از مرگ  رسیدند،  نجات  از نوع  بشری  دارند. وهفت هزار سال بعد در ولایت  مهدی، برای رسیدن  بنور رحمان  میرود. و سهروردی این  ارواح شهودی و  تحلٌیات الهی را (نفس  کلٌ )الهی و (روح  النفس) یا روح  القدس  الهی  میگوید. که شاهد آن  خود نیز  مقدٌس و(سنت  و موبد) موبدان میگردد .مقامات  الهی  بینهایت  در کمیٌت وکیفیٌت های  الهی  وعقلی  وکرامات  دیگر  میباشند. زیرا هر  کلٌی  نیز  اجزاﺌی دارد. و هر  جزﺌی  خود کلٌی  میباشد. که دارای  اجزای  خود  میباشد. ومراتب  شهودی  همین  گلٌی  ها میباشد. که مراتب  پاﺌین تر اجزاء آن  هستند. وخود باز  جزﺌی  برای  مقام  شهودی بالاتر تا خداوند الله میباشد ، که الله  تنها (کلٌ حقیقی ومطلق)  است. وهمان  تنها  موجود در هستی،  ودیگر موجودات  اجزاﺌی یزای آن کلٌ الهی  هستند.  که هر جزﺌی  بصورت  قطره  در دریا  بوده  وخواهند  بود . که هم هستند  وهم  قطره مشخٌصی  نیستند. و بدین  ترتیب از (درخت  حکمت و طوبا و شجره  مبارکه) پبرالهی ، برکت و فزونی  دهنده  مقام  الهی  یک  سالک میباشد. وچون  قشری های  مذهبی،  قدرت درک  احوال  شهودی  شاهدان  الهی را ندارند، پس  هریک  از اولیای  الهی بنحوی  که  میفهمد ،در بیانات  سمبولیک  فلسفی و أدبی  وگاهی  داستانی میگوید. مانند  فردوسی که  بصورت  افسانه های  تاریخی ایرانیان مفهوم عصر خود  گفته است. ولی  قشری ها  این  معلومات  شهودی را از (شطحیٌات صوفیٌه)  گفته اند. گوﺌی  اوهام  آنان صوفیٌه  باشد. ویا احوالی  الهی برای  برخی،  که خدا  خواسته باشد چنان میگویند. که  دلیلی  برای  خود دارند. در حالیکه  امور الهی را باید رفت  و دید، و باشنیدن باور نمیتوان کرد. ویا آنرا سحر و ونیرنگات  گفته اند. باید رفت و بوﺌید،  نه  آنکه  عطٌار،چه گفته باشد.  که با حلوا  گفتن  دهان  شیرین نمیشود .

درد کشان (بضمٌ دال اوٌل)

سالگان هر ولیٌ الهی  زنده، که  چند قطره  از (درد شراب) و ته مانده ساغر پیر الهی  خود را میخواهد، که درد شراب را بنوشد، ومستی  الهی پیدا کند. یا مطلب تاره ای از پیر دریافت نماید، که  برای  زمان درازی از آن أندک حکمت  الهی پیر، آموزش بیشتر در تفکٌرات دراز مدٌت، وعبرت وتعلیم گیری سالک ، وآموزش از تنزیل شده شراب الهی پیر بگیرد، ویا دستور تازه ای عبادی  بخواهد. ویا مشکل عقلی وفکری  سالک را  پیر حل نماید. صوفیان سالکان نیازمند حکمت وتعلیم  الهی پیر را، دردکش مینامند. وملامتیان برای  کسب ملامت دیگران، که  درویش نمیخواهد با  داده های  الهی  خویش، مغرور وخود پسند ویا  شهره دیگران گردد. وشهرت نیکوی( روحانی و الهی بودن)  خود را آسیب  برساند. تا از چشم دیگران بیفتد، واورا الهی رسیده ندانند، خودرا شایسته  ملامت دیگران  نماید. باخطاهای أندکی که دست میزنند، ویا سالکان  برای تسریع در پیشرفتهای سلوکی  خود، در تخلیه وتحلیه وتجلیه های  مقدماتی خویش، دست باین  خطای ملامت پذیر می زنند. وتظاهر بمیگساری یا هر گناه شرعی مورد اعتقاد قشری ها  میپردازند، تا دیگران  نخواهند اورا کامل  الهی بدانند. یا پیروی دینی  وستایش نمایند. بخصوص  اینکه  سالک خودرا  واصل نهاﺌی  نمیداند. ویا  واصلان  الهی در صدد جدٌیت در کسب  ذخیره آخرت  هرچه بیشتر  هستند. پس  از شهرت  الهی  بودن  دوری  مینمایند. و نیز  کاملان  الهی برای  تقیٌه وحفظ  خود  از  خطر  تکفیر آخوندهای  قشری درهر مذهبی، تا خود را  شایسته ملامت  آنها  ننماید. گرچه   نگرانی  وترس  از  مردم را ندارند وتنها از خدا ترس  دارند. سالکان که  ظرفیٌت  دریافت  حقایق  الهی  پیر، که از شراب شخصی والهی  پیر أندکی بآنها داده میشود، تا بتدریج  بیشتر و مفاهیم  عمیق تری پیر بسالک میدهد. دهان  پیر منبع  حکمتهای  الهی  برای  سالک  است . که  قرآن ناطق او  و کلیم الله میباشد. که (کلمه ) الهی و تجلٌی شهودی است. و سالک هر  کلمه  کلام  او، کلامی  از خداوند میداند. دهان  پیر را  چون  ساغر  شراب  بطور سمبولیک میداند.  گرچه  نوشته های  پیر حکم  ساغر و دهان و منبعی از افکار پیر الهی میداند.

در ( بضمٌ دال )

گوهرین سنگ نادر ودارای  قیمت  گزاف. که  در عرفان سمبول حکمتهای الهی پیر ومعقولات برجسته و نامفهوم دیگران. و نیز اطلاع سالک  از  درستی  رؤیاهای  شهودی،  وکسب  شهودهای  برتر تازه، که  از  دهان  پیر صادر شده و  می شنود. وبرای  سالک ارزشمندی  فراوان دارد. که  تشبیه بدرٌ کم یاب چون  مروارید غلطان میداند. که  سالک وهر انسانی، رنح ها میبرد که  صدفی با درٌی از  قعر  دریا بیابد. ویا  تجلٌیات شهودی درعمق  احوال درونی روح  خود از  خداوند بگیرد. و تمام  دوره  سلوک  بلایای سلوکی  ورنج (خود فقری)  را  تحمٌل  کرده، و زمان درازی چشم  انتظار  اشاره ای از خداوند برای  پذیرش  اعمال عبادی  خود میباشد. آنگاه  هر شهودی  تازه  سندی  الهی محکمتر الهی مییابد. که وعده های نیکوﺌی  الهی  بهمراه دارد. وجز  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، کسی  نیست  که  تأیید احوال الهی  سالک را بنماید. چون پیر کلیم الله است وکلام او کلام  الهی  میباشد. پس  کلام  پیر را  گوهری  گران بها دانستن، گزافه گوﺌی سالک  نمیباشد. وچنان  تأیید وکلام  پیر  برای  همیشه  دردل  سالک، وحتی  در ژنتیک  روحی  او، و برای  تولدات بهشتی   هفت هزار سال بعد در نوع فوق بشری  بجهان  باقی است. که ( باقیات  صالحات و ذخیره  آخرت) میتوان نامید. گوهری  که  أندک گوهر شناسی میتواند سالم و بی عیب و  قیمت  گران گوهری را بداند. و پیر الهی  تنها کارشناس  راه  الهی وگوهر شناس از داده ها و رحمتهای  الهی   بسالکان  خود  میباشد. وحتی  این  گوهرهای  گران بها را،  چنان  در  صندون  محکمی  حفظ  میکند  که ربوده  نشود. ویا  گفته های  پیر الهی را، از  نامحرمان قشری  وجاهل محفوظ  میدارد. که   مورد  سرقت نیز نیستند، ولی  مورد  تکفیر آخوندهای قشری  وباعث کشتار صاحب  داده  الهی را می گردد. پس کامل و سالک  نمیتواند بمدارج  بالاتر  شهودی واحوال الهی تر برسد. حتی  اگر  بکمال  الهی  خود رسید.  دستورات  عبادی  پیر برای  سالک،  درحکم   گوهرهای  الهی وناب میباشد. که سالک دقیقا شنیده  و فهمیده و اطاعت از آنها مینماید. که کلام  الهی  برای  خود میداند. وهمان ترس  خدا را از عدم رضایت پیر میترسد، که مبادا اورا ناراضی  ببیند. جالب  اینکه  سالکان  در رؤیاهای  شهودی  خود، اماکن  واشیاء دیدنی عوالم  ملکوتی وجبروتی  خود می بیند،که ساختمانها وکوهها، وحتی  ریگ  زیر پای  خود را  گوهرهای  گران بها  می بیند، و  بآنها نیز دست  نمی  زند، چون طمع  مادی حتی در عوالم  الهی  ندارد.  بیانات پیر الهی  شاهد  عرش رحمان،  بالاترین  سطح  معقولات ونظریٌات و حکمتهای  الهی  دارد. که   برای  نخستین  بار در  جهان  نوع بشری  از  خداوند نازل  شده  است. پس گوهرهای  گران تر میباشند. که  فیض و فیضان وجریان سیل آسای حکمتهای  الهی پیر  کامل  الهی،  بیشتر  بخاطر  نیاز پیر  وسالکانش از خداوند صادر میگردد. پس  هر ولیٌ  الهی   کمیٌت وکیفیٌت  حکمتهای  الهی  خاص  خود را دارد. برخی  منطقی و در برخی  علمی، ودر برخی  اسرار  طبیعت ویا آثار مواد شیمیاﺌی در معالجات ونظایر آن  میباشند. که دو  ولیٌ  الهی  یکسان  در مراتب  شهودی  هستند، ولی متفاوت  در  حکمتهای  عقلی  وابسته  بشهود خود میباشند. و یا احوال و آثار روانی  در  دل   شاهدان  شهود واحد متفاوت  هستند. که  اصطلاحا  شراب  الهی بهشتی  زنجبیلی،  خاص  خود  کامل  الهی  میباشد.  و تنها  در تنزیل  منطقی   أندکی از آن را عارف میتواند  در قالب  کلمات و الفاط برای  دیگران تبدیل  کند. و بقول  پیامبر سه هزار  کلمه از خداوند داشته، که هزارتای آنها بهمه  گفته، و هزاره  دوم را ببرخی   شایسته  گفته است.  وهزاره  سوم را  عاقبت  تا آخر  عمر بکسی نگفت، که  گفتنی  نیستند. وهرکس  بخواهد  باید  خود بسلوک برود و ببیند. و حافظ  شیرازی میگفت  هر بامداد، باید  برای  دوستان واطرافیان  غزل  تازه ای  بگوید.  که  آنها را داده های  الهی  در رؤیا ویا  در تعمٌقات  فکری  کسب  میکرده است. و حافظ  وهر  شاعری  الهی میگوید،  که  بخواست  خود نمیتواند  شعری  بگوید. مگر وقتی  که خداوند در دل  شاعر الهامات  سازنده  بگذارد ، که عارف نیز بتواند تنزیلی  منطقی یا شاعرانه  تبدیل  نماید.که هنر بیان غیر از هنر پاکی  روان و دریافت الهام میباشد.

درد

نتیجه زخم و بلا و غصٌه وأندوه های روانی، ومصیبتهای سخت زندگی  جهان جهنٌمی است.  بخصوص  برای  سالک،  تنها در عزلتگاه  خود چند سالی غصٌه دار است. که  چون  بعرش رحمان برسد و بخلق  باز گردد، نسبتا  کم  درد است. ولی  همچنان  برای  او  نیز  بهشت  نخستین  گرم وگاهی  داغ ودردناک میباشد. سالکان نیز  نتیجه  دوری  از پیر الهی و تأخیر  از تجلٌیات  شهودی درد  میکشد . که نا امیدی و با  ادامه  خویشتن داری دردناک  است. وآرزوی  نجات  خود را  در تأخیر و ترس  از  نارضایتی  خداوند در اعمال  عبادی  خود میداند  و بالآخره  سالک  برای  عبور  از  پرده  مزگ  قبل از مرگ، درد  تن و ذهن وروان  دارد.  که این مرگ ارادی سخت ترین و آخرین  امتحانات  پر  محنت  الهی  از  سالک  است.  که  با شهود نور قاﺌم  سند  نجات و رضایت  الهی،  ووعده  بهشتهای  تولدات  بهتر  بعدی  او میباشد. ولو با شهود  عرش رحمان نیز که پیامبرگونه  بخلق  باز نگردد. وبدون این مراتب  شهودی،  بخصوص  نور قاﺌم  بدر منیر  روح  القدس، جز تولدات نسخ  بشری  بهتر یا بدتر، ویا  مسخهای حیوانی،  و مسخره  شدن  چون  میمون برای  دیگران، چه رسد  بفسخ  وگندیدگی  گیاهی  ورسخ ورسوخ  جمادی،  چون  هر  ماده و سنگ و تراکم  أتمی،  ویا در وسخ چون چرک موجودیٌت  تحت  جمادی  پیدا  خواهند کرد.  تا چقدر  در اتلاف  کرامات  نوع بشری  خود کوشیده  باشند. وکمتر  کرامات بالقوٍه  خود را  تحقٌق  داده  باشند و بالفعل  کنند. که اگر  کردند باز  آنرا  صرف  لذٌتهای  جسمی وجنسی و اوهام  ذهنی، و سرمستی  در علفزار جهان و علف چرانی  خود بنمایند . تا باز با  نردبان  انواع  بهمین  نوع بشری،  ویگانه  خواست أزلی  الهی  برای  تکامل  روح  خود، که  شایسته  بهشت تولدات  نوع  فوق بشری  شود بپردازند. که  خواهند پرداخت،  ولو  بقیمت  تکرار  مکرر  کارماها  و حقارتهای  نوعی  بجهان باشد. سالکان صادق برای تنها هدف  خداوند و پیامبران وولیٌ  الهی  خود بمعرفی  خداوند، بلایای سلوکی  دردناک را تحمٌل  میکند.  که  حتی عاشقانه  سلوک  الهی  نمودن، ووسیله  الهی  خود را  پرستیدن و واله  وشیدای  عشق  او گردیدن، حتی  احساس  درد وسختی  نمیکند . امتحانات پیر محنت  خداوند، و فتنه های  دردناک  آخوندهای  قشری،  وپیروان  جاهل  وخدا ناشناس آنها مورد  اعتنای  سالکان  عاشق  وصادق  نمیباشد. و تقیٌه وحفظ و حفاظت از  غیر سالکان دارد. وآثار   شهودی  واحوال  الهی  خود را ، چون  گوهرهای  گران بها  در صندوق  سبینه خود محفوظ  داشته،  حتی  بنزدیکان خود نمی  گوید. که  درک  أهمیٌت آنها را ندارند. ویا تنها  چند  کلمه ای  بدیگران  میگوید.

درکات

همان درجات و پلٌه های  سراشیبی و  قهقراﺌی کارما های  پس از مرگ واز هم اکنون برای  روح  انسان گناه پیشه وغیر سالک، که ترک  گناه وجبران  گناهان  قبلی  نمی کنند. که تخلیه وتحلیه  سلوکی باولیٌ  الهی  خود بنمایند. و از هم اکنون  قدرتهای  عقلی ودیگر  عملیٌات  ذهنی  آنها  تضعیف  وناچیز  میگردد. وایمان بخدا وسلوک را، اگر  سرکشی  دستورات  پیر نماید، از دست میدهد. که (ترک  صلات) وارتباط با  پیر وولایت الهی  خود مینماید. که  بازیچه یک آخوند، ویا هوس لذٌت جوﺌی  روان حیوانی  وشهوانی  خود میگردد. و افت و سقوط  مقام  روحی از سطح  کمالاتی  که روحی  در تولدات پیشین، در   کسب مراتب  شهود مقدماتی  ولایتهای  پیشین  داشته،  بکلٌی ولی  بتدریج  از  دست  میدهند. که قشری گری ( بد دینی)  وحتی  در (بی دینی)  وبی خبری  و بی استعداد سلوک  وتکامل دارند. که برای  آنان  مرگ  زودتر  بنفع  آنان است.  که  قهقراﺌی تر نشوند. که  مسخ  میمون وخوک  بقول  پیامبر، بهترین  شانس  آنان در تولد بعدی  بجهان را خواهند داشت. که  سالکان  ظرف  هفت سال  جدٌیت  بجای  هفتاد سال عمر، هفت هزار سال  بهشت سوم  انتظار در عرش رحمان  خواهند داشت. که در نوع فوق بشری  بهشت  چهارم  خود، با هزاران برابر عقل  وکرامات بالفعل و بالقوٌه  نوع بشری  خود خواهند  بود.  که  موجودیٌتی  چهار بعدی  فرشته گونه،  تمام  کهکشان راه  شیری را جولان  خواهند داد. تا  تا بنور رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان که رسیدند،  چهار صد هزار سال بعد، باز  در نوع  الهی تر وبالاتر بجهان متولد  میگردند. در کره  زمین  یا کرات  دیگر. که  سالکان یک  شبه  رهروی  صد سله  دیگران را مینمایند. واز  درجات وپلٌه های  تعالی بالامیروند. که غیر سالکان ار درکات قهقراﺌی، بانواع  حقیر ودرکات جهنٌم  جهان میروند.  وسیله  کار سالک،  عشق وصداقت وباوری و صبوری در برابر دستورات  پیر الهی  میباشد. هرچه  سخت تر پاکسازی  روان از معایب وکمبودها عمیق تر میگردد. و برای  جهنٌم  اسامی  درکات را  گفته اند.  که  هدف  تفهیم  خطر  کارماهای غیرسالکان ویا سالکان غیر صادق  میباشد. که  چهنٌم  گودال آتش  نیست.  بلکه  رحم مادران  حیوانی  و محیط داغ صحراها  پس  از تولد، که سورنده  تن و سوحتن  حسرت بار آنان، از دیدن  انسانهای  دیگر، که  آزار دهنده و شکارچی خود که سراسر  آتش حسرت بار  میباشد. اعمال و گناهان و  معایب  امروز بشری  آنان، ( تجسٌم  اعمالشان) در  کسب  تن پر عیب، و عقل وروان پر نقص بشری یا حیوانی  میباشد. سالکان  رنج  چند سال عزلت  نشینی  دوره  سلوک را تحمٌل  میکنند. تا  از آلام  زندگی های  جهنٌمی  نجات  ودر امان باشند. چه  رسد  که بهشتهای  الهی   هزاران بار عظیم تر از  کرامات  نوع بشری  خواهند داشت. درجه  و پلٌه اول  جهنٌم را جهان  کنونی داغ صحراها، وحتی  سرد سوزان مناطق  سردسیر میگویند. و درجه  دوم را( لظٌی) که  گوﺌی  انسان وحیوان را  داغ علامت  گذاری  بنمایند. که  الاغ  واسب  وگاو  داغ  شده  که علامت  صاحب  خود را بر تن داشته،  رنجهای  جهنمی  میباشند. ودرجه  سوم را (حطمه) چون آتش هیزم سوختنی میشوند. و چهارم را (سعیر) شعله  آتش، که واحد  گرما را  بعربی ( سعره)  مانند( کوانتوم)و یا درجه  جوش و اشتعال میگویند. و پنجم را( سقر) که همان حقارت نوعی  در نسخ ومسخ و فسخ شدید تر میباشند. و  ششم را (جحیم )که قریش برای  جهانوم  یونانی وگوهانوم  تورات،  جحیم  و جهنٌم کفتند. ولی  پیامبر  همیشه  از  کلمه( نار) عکس هر  نور شهودی میگفت. و درک  هفتم را (هاویه) میگویند.  گوﺌی گودال وچاه  عمیقی باشد،  که  سقوط  سنگی در آن  هفتاد سال و یا یک  عمر بشری  طول  میکشد .وهمه این  توصیفات  برای  ترساندن و بزور  فهماندن و تهدید و( وعید ) وعده های خطر  کارماهای  جهنمی  جهان،  برای  غیر سالکان ( بی دین)، وحتی  بدتر در قشری های (بد دین) میباشد.  که  سالکان (به دینی)  وتکامل وخود سازی  دارند.

درٌه بیضاء ( بضمٌ دال )

         عاشقان جواهر برای درٌ سفید ارزش بیشتری  قاﺌل هستند. پس  روح القدس را در بدر  منیر روشن تر، درٌ سفید میگویند. که ما  رنگ آنرا در قرص ماه همه شب می بینیم. و با عرش رحمان که  فرش عرش رحمان میگوﺌیم، و یا برای ( لوح قضا ) گوﺌی دفتر أزلی خداوند باشد، که  اسامی  خوش بختان در آن ثبت است. یا موفقان  سلوک الهی وآینده  بهشتی آنان. درحالیکه همه  موجودات الهی  حتی موجودات ما دون أتم و گیاهان وحیوانات و انسانهای فاسد باز خوشبخت هستند، که  تکامل  طبیعی را دارند،  پس  خوشبخت هستند. که  در صفات وکرامات نوع بشری متولد میشوند. که  درتولدات پیشین چندین  بار در چند ولایت الهی سلوک  نموده، که هربار پیامبری بخلق باز میگشتند. که همه باید باز  گردند. پس( لوح و فهرست) مراتب  قضای الهی  داوری است. و قضاوت الهی و نیز( قضی) پایان گرفته  وتصمیم نهاﺌی قاطع  الهی را دارند. که بازگشت از آن تصمیم ممکن نیست. و عملا  در  کتمان نیست، که  در ژنتیک روحی هرکس ثبت است. ویا از  أمر وکتاب را همین گونه  سلوکی فکر میکنند. که قرآن  عثمانی را حتی جلد وکاغذ آن را از خداوند رسیده میدانند. در  حالیکه پیامبر کتاب  قرآنی  نداشت. و کلمه  (کتاب  قرآن) را که  پیامبر بسیار  تکرار  کرده است ،همان  وظیفه  مکتوب ومقرر الهی برای کسب سلوک وکسب شهود (دوقرٌه) محمدی قاﺌم وعرش رحمان است. برای  مسلمانان (حجٌ أکبر) میباشند. که سالکان  پس از تجدید شهودهای مقدمانی، یا همان (حجٌ های عمره) پنجگانه ولایتهای  پیشین آدم ومیترا وبودا وزردشت ومسیح هستند. که  سالکان آن ولایتها باید بآنها برسند. که اگر آنها برای روحی انجام گرفته باشد، اکنون در نوع بشری بهتری، و با عقل وکرامات بالفعل بیشتری بجهان متولد شده اند، تا با ولایت  ششم  محمد  بنور  اﺌم  برسند. وبا ولایت آینده  مهدی  موعود  محمد و سوشیانت سوم زردشت،  هفت هزار سال بعد  بنور رحمان وعرش ربٌ  برتر از رحمان  نیز  برسند. و الاًٌ  بدون سلوک  الهی دوچار کارماها واز دست دادن تکاملات  قبلی  میشوند. و یا از ( قلم  أعلی) میگویند.  که در عوالم ودادگاه های الهی، و از هم اکنون در ژنتیک  روحی  خود، مورد داوری سلوکی میباشند. و یا از ( روح  أعظم) گفتند که همان  روح  القدس (ربٌ عظیم)  نوع  بشری قاﺌم میباشد. که  چون ( بدر  منیر) نور سفید و دلچسب آنرا  شاهدش دارد. و یا از (ظلٌ اولی) میگویند. که  سایه اول یعنی سایبان  برتر عرش  رحمان برای  سالکان ولایت  محمدی  است. ویا  روح  شاهدان قاﺌم، هفت هزار سال در سایه و مرز زیرین  عرش، بهشت سوم  انتظار  عرشی  خود را دارند. تا تولد  فوق بشری  بیابند. که  قبلا  تکامل نوعی مورد نیاز آنان آماده  نمیباشد. و (عقاب پرنده) نیز  گفته اند. و از (پرنده  قرین روح) سالک و یا ع نوان کامل  محمدی گفتند ، که  عرش  رحمان و معراج را نموده اند.

درویش

فقیر (حود فقر) که  اعتنا بهیچ داراﺌی دنیوی واز نوع بشری مادی و  زود گذر ندارند. وتنها بتوسٌلات سلوکی خود با وساﺌل  الهی خویش مشغول عبادت، و آبادانی روان و پاکسازی نفس  أمٌاره آلوده  حیوانی خود  میکند. که  چون بعرش  رحمان که درویش محمدی میرسد.ویا  درویش مسیحی بعرش جبرﺌیل  قاﺌم ،که درویشان زردشتی  کامل الهی شده، بعرش مصطفوی میرسند. که درویش  وصوفی زردشتی هستند، تا در تولدات  بهتر بشری  بعدی،  باز  بمراتب  شهود بالاتر تا قاﺌم برسند. و واصلان تجلٌیات الهی عرشی مربوطه  خود دربازگشت بخلق، موبد و برهمن وابراهیم (هوم  کرده و اوم  دهنده)  سالکان  خود میباشند. وسالکان آنها در هر ولایت ششگانه،  درک  اهمیٌت  سلوک  الهی را  نموده اند و بدان  مشغول  میباشند. حتی  اگر  هنوز تجلٌیات را تمام  نکرده  باشند. و عاشقانه داوطلب درویشی بوده  وهستند.  درویش (ریشی ) قدیم ریش بلند هندوان، وکاملان  الهی  همه  ولایتهای  ششگانه تا زنده  باشند، تابع هیچ  دین رسمی ششگانه  معروف، و حتی هیچ  یک  از مذاهب  آنها نمیباشند. ولی  هریک  در  کلاس  تکاملی ولایت خود و پیامبر اولی العزم  خود، نمیتواند بیشتر جلو  بروند. وسالکان  خود را نیر  بهمان  شهودی  نهاﺌی  خودشان  میرسانند  وهمچنان میرسانند. واولیای  همه این ولایتهای  ششکانه  زنده آنها در جهان وجود دارند.  باز  درویش  را میتوان عضوی در همه ادیان سلوکی دانست. زیرا  مراتب  شهودی  همه آن  ادیان را  دارد . بخصوص درویش محمدی، که  (صوفی ایرانی) میگوﺌیم. که  تمام  شهودهای ولایتهای ششگانه را دارد. بقول پیامبر همیشه ٣١٣  ولیٌ الهی  زنده در جهان هستند. که ستارگانی بوده  که راهنمای  سرگردانان صحراها ودریاها میباشند. چون  ستاره  شمال، که  نجات سرگردانان را با پیگیری راه  نجات مییابند. وهر ولایت  الهی ششگانه اولیای  الهی  خودرا همیشه  زنده  دارد.  گرچه  ولایتهای قبلی کرامات  بالفعل و عقلهای  الهی  برتر ولایتهای  بعدی  را ندارند، ویا  تجلٌیات  شهودی بالاتر. وخداوند بکاملان ولایتها  دستور رؤیاﺌی میدهد، که بکدام  ولیٌ  الهی ولایت  برتر  مراجعه  کنند. که هر طالب  لقای الهی،  باید  از خداوند ولیٌ  الهی  مناسب  احوال  روانی  خود را  بخواهد ،که بوی  مراجعه وپیمان  سلوکی  داشته باشد. و پس  از  تجدید  شهودهای  تولدات  پیشین  خود، بیک  شهود برتر میرسد. و با ولیٌ  الهی  محمدی  بنور قاﺌم  میرسند. مانند نمونه بی نظیر  سلمان  فارسی  کامل  زردشتی، که  دستور  مراجعه بیک ولیٌ الهی  مسیحی  داشت و بروم  رفت و بکمال ولایت پنجم مسیخ  رسید. وچون محمد  نیز همان زمان با کشف برتر قاﺌم  مبعوث  شده بود، باز  دستور رؤیاﺌی  مراجعه  بمحمد یافت. که با محمد نیز  بنور  قاﺌم رسید. وکسانی  که   همچنان  استعداد سلوک  با ولایت  برتر در ژنتیک  روحی  خود داشته باشند، ولی دستور الهی مراجعه بولیٌ  الهی  بالاتر را  نادیده  بگیرند، عملا  مرتد و بعقب باز میگردند. که  کرامات  قبلی  خود را از دست  میدهند  وکارماﺌی  میشوند.

درهای  بهشت

نه  برای  بهشت  مکانی  وبوستانی،  که  درهای  ورودی  داشته باشد. ویا  درهای  دوزخ گودال  آتش بوده  باشد. بلکه  در ولایتهای  سلوکی است،  که انسانها از باب  ولایت  بمعرفی  خداوند، میتوانند بشهود برتر و نهاﺌی  برسند.  که همان  بهشتها یعنی  بهترشدن  مقام  الهی روح  سالکان  است. و  دوزخ  کارماهای  در صورتهای  نوعی   مسخ  حیوانی  بجهان  میباشد. تا از  نو و از نردبان  انواع وفصول  نوع بشری،  خود را بعفل وکرامات کافی  برای  سلوک  الهی  برسانند.  وهمین وظیفه  مکتوب  ومقرر  سرنوشت الهی  خود را  انجام  بدهند  تا بنور  قاﺌم  برسند. تا در نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد نیز بولایت  مهدوی  بنور رحمان برسند. که  انواع  فوق بشری  و بهشتهای  شهودی  وتکامل  روحی بی  نهایت  در پیش  هست. بهشت  یعنی بهتر شدن مقام  روحی  سالکان، در هفت  شهود میسٌر  برای  نوع بشری ست. که ولایت محمدی سالک خود را  بتمام آن شهودهای ولایتها  میرساند . وولایتهای  قبلی نیز سالکانشان هریک بهمان تعداد شهودهای  پیامبران اولی  العزم  خود میرسند. که تولد  بهتر بشری  بجهان  بیابند. وهر بار با (شهود نوری)  خود  (عهد الست)  تسلیم  بصاحب تجسٌم  انسانی همان نور، که در جهان  مبعوث وفرستاده  الهی  شده اند  میگردد، وپیمان  سلوکی داشته  تا بشهود برتر  برسند. وهر شهود تجلٌیات  الهی،  عقلهای  الهی  مربوطه  و الهامات  لدنٌی  الهی  خود را دارند. شهودهای  ولایتهای قبل از  محمد، برای  هر تعداد شهود خود، یکصد سال بهشت  سوم  انتظار  عرشی  را دارند. ولی  برای  کاملان   ولایت  محمدی  بگفتنه پیامبر،  برای  هر شهود هفتگانه خود،  هزار سال بهشت  سوم  انتظار  عرش  رحمان دارند. پس کامل  محمدی  هفت هزار سال بعد  در ولایت  مهدوی  بجهان  متولد  میشود. وبا هزاران  برابر عقل  بشری وکرامات و امکانات در تن و ذهن  وروان ودر ( بعد  چهارم  روح  القدس)  خود در ولاتیت  مهدوی، باید  بنور رحمان نیز  برسند. و با همان  روش  سلوکی  مهدوی که  اطلاعی  از آن نمیتوانیم  داشته باشیم. که اگر اطلاع بیابیم ،  میبایست  هم اکنون نیز  بدان بپردازیم. ولی  کاملان محمدی  در دوره  بازگشت  پیامبرگونه  بخلق، ( ذخیره  آخرت)  بیشتر  از  کمالات الهی  مییابند.  که در نوع فوق بشری باز  با  فصل  نوعی  بالاتری  متولد  گردند.  که  باز عقل  وکرامات بیشتر از دیگر  متولدین  نوع فوق بشری   خواهند داشت،  که  زودتر  با ولایت  مهدی  بنور  رحمان و عرش ربٌ  برتر از رحمان برسند. که تا أبد این تعالی های  نوعی  وشهودی،  ومقامات روحی الهی  روح  هرموچودی   ادامه  دارد. که  بفرض محال  بتجلٌی  الهی  الله ربٌ  الأرباب  برسند . که آنگاه  پایان  هدف  أزلی  أبدی  خداوند  میباشد. هر  شهود مقدماتی  ولایت  محمدی  (حج ٌ عمره ) میباشند. و شهود  قاﺌم ( حجٌ  أکبر) است.  ونه  حج های  کعبه  برای  غیر سالکان، که بدون  وسیله  الهی،  عبادتی  مقبول  خداوند  نخواهد بود. تا در نوع فوق بشری با ولایت  مهدوی،  ب(حجٌ اعلی) شهود نور رحمان رسید. که مراتب ( اعلی  العلٌیین) تا نور الأنوارخداوند  فروان  در پیش  هستند. هر شهود در ( یوم)  و روزی دست میدهد. که  سالک  اوم  و هوم  کننده  بدان میرسد .که ( ایام الله)  نوع بشری  هفت  شهود میباشند،  و همان پنج  شهود مقدماتی  ولایت  محمدی  پنج  تن آل  عبا میباشند.  که  دو مقام  حسینی  پیر  ومقام  حسنی  امام زمان  سالک، که  در شهود  دوم   مشهود  سالک  میگردد.که این دو شهود  انسانهای  زنده ای  هستند. و بقیه  شهودها  انواری   رؤیاﺌی  میباشند. که آفرینش  انسان  (عالم أصغر) مورد  نظر  است.  ونه  (عالم  أکبر) جهان  هستی.  که  خداوند  بدستان  خود دو روز  اول،  زمین  یا  انسان  زمینی، و  چهار  روز بعدی را آسمان، یعنی  انوار تجلیٌات شهود رؤیاﺌی بسالکان پرورش پروردگار در انسان کامل انجام میگیرد.  وروز هفتم  خداوند برعرش  خود  قرار  گرفت.  و خداوند هستی  جهان بشری و هستی  انسان الهی  را بخصوص  اداره  مینماید.  در نوع فوق بشری  وولایت  مهدوی  که   ٥٥ قرن  دیگر  آغاز  میگردد. روز  هفتم  دیدار  نور رحمان،  وروز  هشتم  شهود و دیدار عرش  ربٌ برتر از رحمان است.  که نامی از او نمیدانیم. عرفا بجای  تصریح درباره  درهای  بهشت، بیاناتی  مناسب تقیٌه  وعقل  انسانهای  زمان وقوم  خود گفته اند. و  تنها  در رؤیاها  باید  با هدایت  پیر  حسینی   سالک  بمعرفی  خداوند بدان مراتب  الهی  میرسند. واین همانی  آن تجلٌیات را  یافته و الهی  تر  میگردد. وعده  خداوند بگفته  محمد، بکاملان  ولایتها، (چهار  بهشت)  است.که  دو بهشت  قبلی در جهان،  روزهای  در معصومیٌت و الهامات  الهی،  و شبها  بهشت  دوم  رؤیاها وگردشهای  ملکوتی  پر  حکمت. وپس  از  مرگ  شیرینی  چون  هر  خواب  شبانه، هفت  هزار سال  بهشت  سوم  انتظار در سایه  عرش  رحمانرا دارند.  و بهشت  چهارم آنان  تولد  نوع فوق بشری  بجهان، با هزاران  برایر  عقل  وکرامات بالفعل  نوع بشری . (درب ) خانقاه  پیر الهی  وحتی  عزلتگاه   سالک ، از درهای  بهشت  میباشند. گرچه   اعمال  عبادی را نیز،   از درهای  بهشت  گفته اند. که  بیش از  هفت در  و هفت شهود میباشد . فلاسفه  واهل  کلام  قشری  مذهبی، بخیال  واوهام خود درباره   بهشتها ودرهای  آن  گفته اند که آنها را ندیده و ندارند.و  اولیای  الهی  از  هفت  شهود میسٌر  نوع بشری  میگویند. درهای جهنٌم  دوزخ نیز فراوان هستند.  که  هرکار آنها دری دوزخی است. وحتی     بقول پیامبر اگر تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادت باشند، همچنان در قعر  جهنٌم میباشند. کافی  است  بی اعتناﺌی  باولیای  الهی  زنده  شود.  ویا  دستورات  آنان را  دنبال  نکنند،  جهنٌمی  تر  خواهند  بود.

دریا

تعبیری از احوال  بحرانی سالکان در دوره  سلوک آنان،  ویا در احوال  کاملان  الهی در  معراجها و تفکٌرات و الهامات لدنٌی  آنها.  که  سالکان  برای  عبور از دریاهای  وسیع  و بحار بحرانی پر  تلاطم وخطر غرق شدن و انحراف ، از راه الهی  خود برای  رسیدن  بساحل  نجات وامنیٌت  الهی، جز  کشتی  ولایت و کشتی بان الهی  بمعرفی  خداوند پیر  کامل، و رسیدن  بساحل أمن وامنیٌت  وسیله ای  دیگر  وجود  ندارد. ونوح  کشتی بان همان  پیر  حسینی   بمعرفی  خداوند بطالب لقای  الهی  میباشد.  هستی زندگی   نوع بشری، خود  دریاﺌی از مشکلات جهنٌمی  جهان  است. که  همیشه  غیر سالکان  دوچار امواج  تلاطم  فکری  و احوال بشری  خود هستند. و گفتارهای  پراکنده  وعقلهای  نادرست،  بازیچه  روان امٌاٌره  پر آلودگی  وفساد وگناه  میباشد.  و انسان  کامل  بازگشته  بخلق در ساحل  امان است. که  در انواع   تولدات  فوق بشری آینده  همچنان  دریاهای خودرا  خواهند داشت. که مشکلات  جهانی تنها  بیدار  کننده  عقل  خام  انسان، وحتی  هر حیوان  در انعکاس  شرطی  میباشد. رؤیاهای  غیر سالکان ( کابوسها) هستند،که   سمبول و نمونه های آینده های  قهقراﺌی  آنان است.  و  سالکان  احوالی  مخلوط  از  معایب باقی مانده ومحاسن  تازه  تحلیه  شده  میباشند. وکاملان  الهی همیشه   دیدارهای  رؤیاﺌی  از  گلستانها و پر  زینت،  که  همه  چیز آن از  گوهرها ساخته  شده  می بینند. که  سمبول  آینده های  فوق بشری  با هزاران  برابر عقل  وکرامات  و امکانات تکنولوجی آینده ها  میباشند.  که  کهکشان راه  شیری را  جولان  میدهند. (رؤیاها ) عملا  بیانی  الهی  وزبان  مراتب  الهی  برای  انسان  میباشد.  وتذکٌری  داﺌم  الهی  هستند. پس  سالکان  برؤیاهای  خود  اهمیٌت  میدهند.  و غیر سالکان  به   آرزوهای  هوسهای  خود، چون  هم جنس بازی و همبستری  و شیطانی  شدن  در رؤیاهای خود دارند. دریاهای  احوال  سالکان را  چون پل  صراط بر روی  جهنٌم  میگویند. که چون لبه  شمشیر تیز  و برٌان  است.  که هر لحظه  احتمال  سقوط  بدرٌه  جهنٌم  زیر پای  خود را دارند . ولی  سالکان  عاشق  پرواز  کنان از روی  پل  میگذرند.  که  بقول  پیامبر  حتی  پایشان  بکف پل  ضراط نمی خورد . غیر سالکان  نیز  در دریاهای  حرص  و گناه  کاری و غفلت وناامیدی از  رحمتهای  الهی،  خوار و در( قنوط)  میباشند. وتنها  ترک  دنیا در سالک  عامل  پاکسازی  عقده های  عقیده  شده  روان آنان است.  که  تحلیه  بصفات  الهی  وتجلٌیات تورانی  الهی  میرسند. وهر لحظه امید وسرعت  پیشرفت  نکامل  روانی   دارند. که حتی  مرگ  قبل از مرگ را عاشقانه  داوطلب  هستند . که  جان  شیرین  بشری را میدهند،  تا بجانان  الهی  نور  قاﺌم و عوالم  الهی و تولد  دوم  پیامبرگونه،   برای  چند  سالک  احتمالی  خود برسند.  عرفا سمبولیک  برای دریاهای احوالی و سلوکی، از پنج کشتی  میگویند. گوﺌی  بین  هر دو شهود ، احوال  خاصی  برای  سالک  هست.  وسرنوشت  سلوکی  ویژه ای میباشد. که  سالک باید از آنها با  کشتی  ولایت  یا  همان پنج  ولایت  قبل از محمد میتواند عبور نمایند. که  ولایت  ششم  محمدی  بساحل نحات از نوع بشری  میرساند.  تا در نوع فوق بشری با کشتی  ولایت مهدوی، با هزاران برابر عقل  نوع بشری  وامکانات عظیم تر،  چهار بعدی  در تن و ذهن و روان و روح  الهی، تا  چگونه  عبور  از دریاهای   افکاری  و رؤیاﺌی و شهودی بنمایند که  الهی  تر گردند. که هر روحی  باید  زمانی  از  این  دریاها  عبور  نماید.  که  روح  هر أتم زمانی  بنور قاﺌم و فروان  انواع  فوق بشری  خواهند رسید.  که ما انسانها  هریک  در گذشته های بسیار  دور،  تمام   دریاهای  احوال  چمادی وگیاهی  وحیوانی  وفصول فراوان نوع بشری را  طی  کرده ایم، که  شایسته  تولد  بشری کنونی را یافته ایم. ولی  اکثرا  تمام  این  کرامات الهی وپیشین خود را  بشکم واطراف  شکم ویا در اوهام  ذهنی وعقاید  عقده ای  خود مصرف  میکنیم . سالکان  در  توسٌل  عاشقانه  با وسیله  الهی  صورت  پیر، راه   دریاها را  بسیار آرام  میگذرانند. و در رؤیاهای  خود دریاهای  آرام  که با  برگ  گل  زینت داده شده  مب ییبیند.  و هرکس  نیز  بر حسب  احوال ودرجه  پاکی  روان  خود دیدنی های  رؤیاﺌی از  عوالم  الهی  و آینده های  نیامده  خود را دارد. عرفا  ساحل  نحات را ساحل  انس با مراتب  شهودی در سالکان  میدانند. ودیدارهای  شهودی را در (مرج البحرین یلتقیان) بگفته  محمد میگویند. بین  آینده  بهشتی و  دوزخ و برزخ  دنیای بشری،  که  محمد آنها را (برزخ  لا یبغیان) میگوید. که  هردو باهم  نیستند  وطالب یکدیگر  نمیباشند.و  احوال  حیوانی  نوع بشری،  واحوال  الهی اولیای الهی  شایسته  تولد  نوع فوق بشری . ویا از  دریاهای  (قبض  وبسط ) در احوال  سالکان  میگویند. که هریک  بحرانی  در درون  دل  و رؤیاتی  سالک  میباشد. در حالیکه  قشری ها میگویند،  خداوند  رحیم،   ناچار  میشود  ما را  ببخشد، که  چنین نیز میکند. ولی البته  پس  از کارماها و صدها هزار سال  زندگی  های   صورتهای  نوع حیوانی،  که  ما نیزآنان را  بچشم می بینیم . عفو الهی برای  همه  و هم اکنون، تنها  در  پیوستن  بولایت  الهی زنده   بمعرفی  خداوند  میباشد. اگر  مراحل  تخلیه  وتحلیه تا تجلیه های   ششگانه واجب در نور قاﺌم،  وبا  مرگ  قبل از مرگ برسند.  تا  در تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال بعد، چگونه  تسلیم واطاعت خواسته های  الهی  باشد. ویا چه سرگشتگی  و دنبال  لذٌتهای  بهشت  موعود خود در  نوع فوق بشری  بنمایند. وکرامات  خودرا  صرف  لذٌت وغفلت نمایند.  کاملان  الهی  مدام  روشن  دل وفکر و احوال  ودر رؤیاها هستند.  هر  دو عالم الهی  بهشتی  و جهنٌمی  بشری،  بحرانهای  خود را دارند. تا  انسان  سالک  چه عبرتی  از آنها بگیرد. وبا هدایت خداوند وپیر، خود را  ب(کوه  قاف ) وقلٍه آن  در شهود قاﺌم برسد. که  قاف  خلاصه  نام  قاﺌم میباشد.

دست

دست  انسان سمبول  قدرت وضربت زدن و برداشتن و اشاره کردن و کمک  نمودن و بسیاری افعال خیر وشرٌ میباشد. گوﺌی دستگاه متحرٌک بدن  انسان است. که برای  خداوند نیز دستان او   قدرت الهی  گفته میشود. که دستی  بالاتر از  دست های  دیگر است. و برای  انسانهای عامل خوب وبد میباشد. خداوند با دستان خود آدم کیومرث نخستین  اولی  العزم را آفرید، که  بکمال و ونبوٌت رساند. که  پیر ومربٌی  انسانی  قبلی نداشته است. و هر انسان  کاملی در هر شش ولایت الهی  نوع بشری را  خداوند  عملا  با دستان مدبٌران الهی  خود گل وجود وماهیٌت  روح  الهی شده  آنها را آفرید، ودر بلایای سلوکی وامتحانات پر  محنت الهی، آزمایش وپرورش نموده است. گرچه  دست  پیر ومراتب  الهی باز  دست خداوند رحمان  تا الله  میباشند. وخداوند  بقول پیامبر، هر کاری را بخواهد  بکند، بدست  وساﺌل  الهی  خود  مینماید. تا شاید مستعدان برای  تکامل آماده  شود. انسانهای  عامی و  اعمای نابینا از  عوالم  الهی، باید  در شکم و در تن خود و امنیت اولاد خود،  در آرامش خیال  وتأمین  بوده باشد، که  بفکر تکامل روح  خود باشد.  دست  خدا پیر  الهی  سالک بمعرفی  خداوند، وهر وسیله خیر الهی میباشد. وهمان  دست وقدرت ویاری خداوند درسالکان،  در حج های  عمره مقدماتی پنجگانه، و حجٌ أکبر شهود  نور  قاﺌم میباشد. وتدبیرمدبٌران  نا دیده خداوند برای  انسان کامل  بازگشته  بخلق. ربٌ  العرش  رحمان در ولایت  محمدی امکان شهودش  هست.  دست  گیری کمک بمودن است، و دست توانا، که در عمل میتواند  قدرت خیر  یا شرٌ را نشان  میدهند. دست  بی  حرکت دست  مرده  است. و مستعدٌان وطالبان  لقای  الهی باید  از دست  پیر  الهی  بمعرفی خداوند کمک  و هدایت بگیرند . که  دست ولیٌ  الهی،  چون  دست  طبیب  روحی  والهی شفا بخش  میباشد.

دست افشاندن کف زدن  و رقصیدن

رقص  وکف زدن سمبول ترک  دنیا و فراموشیآن، و پایان اظهار  وجودش نزد  صوفیه  وسالکان میباشد. وبرای  آن نظام خاص و قواعد تکاملی قاﺌل  هستند. مانند  چرخ خوردن و بحالت  شور وبی  خودی  درآمدن میباشد.  گوﺌی افلاک هستی همراه  سالک بگردش در  شوق برآمده اند. گامی  بجلو سمبول سلوک و پیشرفت ودوری از کارماهای جهنٌم ، وگامی  بعقب نتیجه تعلٌق خاطر  سالک بامور  گذشته میباشد.

دعوت

براه  خدا  را در هفت منرل  ومرحله  میگویند. رسول پیامبر ارسالی بخلق در سطح  اولی  العزم، و نبیٌ پیامبر  درجه  دون  کاملان الهی  ولایتهای  اولی  العزم  ششگانه ، که  کمال و شهود تجلٌیات  اولی  العزم  خود را دارند. که  بکمال  میسٌر  خود رسیده و بخلق بازگشته اند. و اختیار  وتفویض  الهی  برای   تربیت  الهی  سالکان  خود را  دارند. که  هرگونه دستور بدهند همان  دستور  الهی  است . ونه  آنچه  پیامبران واولیای  پیشین  برای   چند سالک  خود دستور داده باشند. که آنگاه  تقلید  از  میٌت  شده است. امامان امٌی  واوم  کرده  کامل  زنده، تنها  وسیله  هدایت  سالک  بمعرفی  خداوند  میباشد. که امام زمان چند  سالک  خود  میباشد. ولی  شهود دوم  حسنی  امام  زمان  عصر است وتا  زنده  باشد. که مقامات  حسینی  پیر  وحسنی شهود  دوم، حجٌت  ووسیله حجٌ أکبر ودلیل الهی  سالک  میباشند. که  سالکان خود را بهمان مقام  شهودی  اولی  العزم  خود میرسانند. پیامبر از  ٣١٣ ولیٌ  الهی  همیشه  زنده  میگوید، ویک  امام  زمان هر  عصری. وچون  اینان  وفات  کنند، خداوند رسولان  دیگری  بخلق  میفرستد. و هردو انسان ووسیله  الهی، و دومقام  زمینی  پنج  تن آل عبا  هستند. که  بقیه  شهودها  انوار  الهی  در عوالم  رؤیاﺌی  سالکان  دیده  میشوند. واینان  داعیان  بسوی  خدا  میباشند. وبرخی انسانهای  با  کرامت را از  داعیان  دیگران  بسوی  خدا  میدانند. که  سالکان  شاهد  مراتب  شهود مقدماتی، که  هنوز  نجات با شهود قاﺌم و عرش  رحمان  نرسیده اند، میتوانند دیگران را  تذکٌر  وظیفه  سلوک الهی  بدهند. ونه اینکه مربٌی  آنان  باشند. که  اینان باکرامت، یعنی  مورد تکریم  الهی  در برخی  شهود  قرار  گرفته اند. (روضه  خوانها)  داعی   بسوی  خدا  نمیباشند. که  بسوی  تحکٌم  ریاست خود بر  مردم  هدایت منفی میکنند، که  هدایتی  أهریمنی  و جهنٌمی  میباشند. که  مبلٌغین أهریمن  ابلیس  میباشند. اولیای الهی  دعوت  کننده مأذون الهی  و دارنده  اجازه  واذن برای  هدایت  دیگران  میباشند. والاٌ بی خبران از  امور الهی  وسلوک چگونه  میخواهد کسی را هدایت  کند. که  بهتر است  بفکر  هدایت  سلوکی  خود باشند. وتنها  وظیفه  اولیا برای  مردم ، همین ( تبلیغ  کلٌی)  وظیفه  الهی در سلوک  میباشد.  واگر کسی پیمان  سلوکی  داشت  متعهد   تعلیم  او  میباشند. وبرای هر سؤالی جواب ( موجب وواجب)  ودرست  میدهند. که در باره  همان  سلوک  الهی  میباشد.  و دعوت  براه  خدا  در صفات علم و قدرت وادراک عقلی  وفعل  سلوکی، واراده خواستن  داﺌم، وبقای در  احوال  شهودی برای  سالکان  میباشد. هر  کاملی  الهی رؤیت شهود  مراتب  الهی  خودرا برحسب  تجربه  شخصی   میگوید. و با فهم  دیگران و عقاید  عوام  تطبیق  میدهد، که  مورد  انکار وتکفیر  نبوده  باشد. هرکس منطقا  باید دعوت  بحق  کند. که  خود  نیز راه  خدا را  رفته  ومیشناسد. والاً دعوت آنان  بدون معنی  و أثر  میباشد.

دفتر

که  برای  خداوند (امٌ  الکتاب)  تصوٌر  میکنند، که  خداوند در آن مینویسد. ولی خداوند فراموش کار نیست که  یادداشت  بخواهد. درواقع صفحه  دل انسان  پاک  روان  شده ، دفتر  الهی  برای  نوشتن  چند کلمه  شهودی  ورؤیاﺌی و الهامی  میباشد . ونیز  ژنتیک  روحی   هر انسان است. که  ژنتیک  جسمی ساختمان  تن را  در کنترل  دارد. ولی هر  حرکت و تغییری  در ذهن وروان انسان، بطور( کدهای  تکاملی) نامفهوم  انسان، ویا هر تغییر منفی و قهقراﺌی در ژنتیک  روحی که بالاتر از  روان ناخود آگاه است،  در عوالم  الهی  ونزد مدبٌران  الهی  میتوان  گفت. که  گاهی برای  گناه  نقطه  سیاه در دل  یا روان میگویند. که  پاکسازی  روان  سالک،  کم شدن این  نقاط  منفی وآلودگی های  روانی  است. گرچه  با  کمتر از ده در صد  بگفته  پیامبر،  سالک بشهود  نهاﺌی  ونجات  میرسد. والاٌ ً جز  خداوند  مطلق  کسی  مطلقا  پاک  روان نمیباشد. وتولدات متوالی و  تربیتهای  سلوکی  برای  تقلیل  آثار  این  نقاط  ضعف  در روان وروح  انسان  سالک  میباشد. که نتیجه  تولدات  حیوانی  پیشین، ویا  طفولیٌت وجوانی  وجهالت  انسان،  قبل از توبه  سلو.کی  او متراکم  شده اند. و نقاط  سفید  نورانی   روح  را ، باید  همان  تجلٌیات  الهی  هفتگانه  و معقولات و الهامات الهی  این مراتب  شهودی  میباشند.

دقیقه

هر  دقٌه ای  از ساعت  زمان وعمر انسان، که  سمبول وقت  محدود زمانی است. که  آغاز  وپایانی  دارد. گوﺌی عمر وزندگی (هوشمندی ) ندارد .که انسانها اتلاف  عمر میکنند، که در  خواب ومستی لذٌت ها  میباشند. برای  درک اهمیٌت  دقایق عمر، باید آنها را داده ای  از  مراتب الهی  دانست. و عدم  توجٌه بگذر زمان،  در ارواح کاملان درگذشته  برای  تولد  نوع فوق بشری بهشتی است. والاًٌ  کارماهی  نسخ ومسخ  بدنبال  زندگی  بشری، و بدون  رسیدن  بهدف  مراتب  الهی همراه با احساس زمان  طولانی  میباشد.  عملا  توقٌف در هیچ  امری  در هستی  نیست. و اگر  تکامل در  ژنتیک  روحی  نباشد،  حتما قهقراهای  مقام الهی  روان انسان  خواهد بود. که روح در تولدات و سلوک در گذشته ها، امکان کسب  کرامات  کنونی نوع بشری  شده است.که بسیار  گران در سختی زندگی  کسب  شده است. پس کارماﺌیان  در تکرار  گذشته ها در آینده های  نسخ ومسخ ، میتوانند  از  جهنٌم  جهان و  عذاب  زندگی  ها نجات یابند. در حالیکه  سالکان وکاملان الهی از این  دوره  بشری بسلامت سلوکی  میگذرند. ودر  صورت کمال مصون  از  خطر  قهقرای  نوعی  روح میشوند.

دلال ( بکسر دال )

 ناز  وشرمندگی در برابر محبوب  است. که  حالتی  بدون اراده میباشد. و دلیل  عشق شدید تر بخصوص بمحبوب  الهی  است. ذوق  وشوق  باطنی که در عاشق پیدا  شود،   سالک را  دربرابر  پیر  الهی  نماینده خداوند، و( باب ) ورود  بدنیاهای  الهی  بهشتی  وفوق بشری  میباشد. و اگر  بدرجه  کافی  نرسد، سالک  بسکر وبی  خودی سلوکی  نخواهند رسید. این حال  اضطراب  دل در روان میباشد ،که  بی  اختیار دست  میدهد. و هرچه  در این  احوال مهیٌج، دیده شده ها بزبان  گفته  میشود.

دلاٌلان

واسطه های  عشق وتجارت، وووسیله های عشق بخداوند ،که  فرشتگان الهی  چون  پیر  کامل  میباشند. که  از جمله  فرٌیافتگان دارای  فروهر  الهی ومقرٌب  بخداوند میباشند. که  أهل  دنیا را بسوی   آخرت و امور الهی دعوت و سوق  میدهند. که  مستعدان صاحب شایستگی را  باهلیٌت های الهی، وشایستگی های بهشتهای  تولدات  بهتر نوعی میفرستند. و دلالت  وراهنماﺌی  میکنند، وتنها  دلیل  الهی  سالک  پیر الهی بمعرفی  خداوند میباشد . که با وی  پیمان  اطاعت  سلوکی دارد.  وتخلیه وتحلیه  تا تجلیه های  الهی را  موفق  گردند.

دل و قلب  و ذات روحی انسان

قلب گوشتی در احساسات خود نماﺌی میکند، که  بطپش و هیجان ودلهره می افتد.  در واقع دل  همان  روان ناخود آگاه هر انسان میباشد.  که  تنها در سالکان  ذات  روانی  قابل  تغییرمثبت   و بهبودی و پاکسازی از  نقاط  ضعف و عقده ها میباشد ، که  عامل  حقارت انسان  است. ودر سالکان و  کاملان  الهی  دارای  روحی  الهی و مقدٌس میباشند. که  بعد  چهارم  احتمالی  نوع فوق بشری را هم اکنون فراهم  مینمایند. زندگی  جسمانی  کنونی  هرکس،  نتیجه تکاملات  طبیعی  وسلوکی  ولایتهای  اولیٍ العزم های پیشین میباشد. گرچه  تکاملات ژنتیک  جسمانی احتمالا   در موتاسیون ژن های  در کروموسم ها  میباشد. و  پیری و ضعف  عمل،  در ژنها هست. که  علم  حیات شناسی عامل  اصلی عملیات حیاتی  تن انسان ذر ژنتیک  جسمانی  میداند. ولی  مهمتر از آن  ژنتیگ  روحی  انسان  است،  که کنترل  کننده ژنتیک  جسمانی نیز میباشد. وتأثیرات   ژنتیک  روحی از  طریق ژنتیک  جسمانی  بتن و ذهن انسان میرسد، که  از  خود نقشی مستقل  دیگر  ندارد. و  أتمهاﺌی  بیشتر  نیستند و روح أتمی خود را دارند.  وروح انسان  نادیده میباشد. که  ژنتیک  روحی الهی  در سالکان وکاملان میدانیم. در تمام اعضای تن و ذهن وروان انسان تأثیر  وکنترل دارد. و در  غیر سالکان نفس  امٌاره حیوانی، جز قهقرای  ژنتیک  روحی  ندارند. چون مانند  سالکان  تخلیه  وتحلیه نمی  نمایند. وژنتیک روحی هرکس  همان  مقام  عقلی و قدرت  بیان در نطق  وگفتار منطقی و اخلاقی انسان  میباشد. که  مدام در غیر سالکان  منفی ودر افت و سقوط  میباشد. ودر  سالکان اصلاح  وتقویت  مقام  الهی  ژنتیک  روحی صورت میگیرد.  ودر  سلوک  الهی  با ولیٌ  الهی   بتدبیر  مدبٌران  الهی،  تنها  راه تکامل  ماهوی ژنتیک  روحی در وجود انسان   وتعالی  مقام  نوعی او میباشد . که بنوع فوق بشری  آینده  در جهان  منتقل میگردد . و در شش مرحله  ولایتهای  ششگانه   میسٌر  نوع بشری،  وهر یک از  شهودها ومراحل،  بیک  عمر بشری باید باشد. که  در  ولایت  محمدی،  سالک  پس از  تجدید  شهودهای پیشین  ولایتهای قبلی، میتواند بشهود ششم  نور قاﺌم و پایان  وظیفه  الهی  روح  انسان  بشری   برسد. درحالیکه  غیر سالکان  قهقراﺌی  وکارماﺌی  بمقدار  فساد  وگناه  بیشتر در روان  خود، قهقراهای  عمیق  تر مسخ  حیوانی  وحتی  فسخ  وگندیدگی  گیاهی  میروند.  عرفا دل  یا ژنتیک  روحی هرکس، بخصوص  در کاملان  الهی، عملا  دلی  وروحی  الهی وروح  القدس  شده دارند. ونجات  قطعی  از  نوع بشری،  و هفت هزار سال بعد تولد در  نوع فوق بشری  بجهان،  و با هزاران برابر عقل وکرامات الهی را  دارند. وعرفا  این  ژنتیک  روحی  اصلاح  سلوکی  شده را نقطه  ومرکز( دایره وجود) و گردش احوال  زندگی میدانند. که  اگر  بفکر اصلاح وتقرٌب  بیشتر  بصفات  وعوالم  الهی،  در همین  نقطه ومحور انجام  میگیرد، که  تنها  هدف الهی  میباشد. ونیز سمبول( خود واقعی) انسان  میباشد. و بقیه مراتب  وجود  انسان در تن و ذهن وزوان در مرگ از بین  میروند. چون  کفن  و لباس  انسان،  که  اصلیٌتی  بوجود  انسان نمیدهد. وروح الهی  شده، وحتی  روح  قهقراﺌی  شده  غیر سالکان، از  تن و ذهن بیرون میرود. که  تن مادی باید  مدفون  گردد  که متعفٌن میشود. وتن  حدید روحی و بهتر بهشتی  فوق بشری، ویا حدٌأقل  در فصل  بهتر  نوع بشری،  با عقل  وکرامات بیشتری بجهان  متولد میگردد. که  فرشته  گونه وبا هزاران  برابر عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه خواهند بود. و  غیر سالکان  که پس  از مرگ، ژنتیک روحی  آنان مملو  از  معایب ومفاسد صفات  میباشد،   شایسته  تولد  در یک  صورت نوعی  حیوانی  یا گیاهی،   متناسب  بقیه  کرامات بالفعل  بشری باقی  مانده  آنها  خواهد  بود. که  جهنٌم وزندگی  جهانوم  جهان، یا همان  چهنٌم  و دوزخ  پر  عذاب  زندگی های  دردناک  حیوانی  خواهد  بود.  که ما آنها را  بچشم می بینیم.  و  کشش و انگیزه های درون  ناخودآگاه  نفس  امٌاره در انسان عامل  پذیرش یک  فکر نیکو، ویا نفرت  از یک فکر و چیز  زشت میشود.  در   مستعدان  سلوک  الهی  خداوند  از ( شرح دل) آنان  میگوید. که کسی را باسلام وتسلیم  سلوکی، منشرح و شاد  میگردد. و برای  دل چهار  پرده گفته اند. پرده  اول بنام ( صدر) سینه  که  مقصود محل الهامات رسیده الهی  است. و پرده  دوم را ( قلب)  میگویند، که  محل نور ایمان، و قرار  گرفتن انوار شهود تجلٌیات  الهی است.که  بقول  خداوند ایمان در دل برخی از آنها، از  قبل  نوشته  شده  است. که  استعداد  از تکامل سلوکی در تولدات  قبلی بوده است. ویا  اینک در سلوک  این ایمان یا  همان اوم وسلوک الهی  مطلوب تر آنان میگردد. وپرده سوم را (فؤاد) میدانند. که  آنرا دل انسان  کامل  الهی شاهد  عرش رحمان است.  که بدون فؤاد  کسی  از  حقایق  الهی،  وبرتر از  عقل بشری که هوسران است  بیشتر نمی بیند. و پرده  چهارم را  (شغاف) میگویند. که  جایگاه عشق ورزی الهی  وترقٌی محبٌت میشود. تطبیق پرده های دل  گوشتی، بر  پرده ها وطبقات مراتب تکامل روحی  وشهودی، و طبقات احوالی سالکان در عشق  ورزی  براه  خدا  کرده اند. خداوند  در داوری های  خود که خاص  سالکان وکاملان است، بدل  الهی شده و ژنتیک روحی آنان مراجعه  میکند. ومیتوان  آینده های  بهشتی  ونوع فوق بشری را  نیر در آن روح  مقدٌس  شده، وسنت و الهی   گردیده  دانست. خداوند در شرح  سینه، گوﺌی دل  سالکان را میشکافد، چون  بکرامات وکمالات  شهودی  تجلٌیات  الهی میرساند. وگوﺌی  پرده جدیدی در  (کتاب دل روحی)  انسان  گشوده میشود، که هرچه  خدا بخواهد  در آن مینویسد. تا بآینده  فوق بشری  منتقل  گردد.  اخلاق نیکو  وگفتار حکیمانه و رفتار با انسانیٌت واقعی، نتیجه  همین آثار  قلمی و قلبی بر صفحه  دل  روحی سالک  میباشد. وپذیرش و تصدیق های  سالک وتمرین مکرر صفات  الهی تازه او، باعث  تثبیت احوال برای  پس  از مرگ ، بعنوان  ذخیره  آخرت میشود. که  سازنده ژنتیک  روحی و نطفه نوع فوق بشری انسان خواهد بود.  اخلاق زشت قبلی نوشته  شده در صفحات  دل، در انسانهای  قهقراﺌی  وکارماﺌی بتولدات  نسخ ومسخ  حیوانی  مجدد بجهان  میرود. ولی  انسان  عاقل   و سالک،  باید این  صفحات را پاک  نماید. که  پاکسازی از  عادات و عقاید و اخلاق و توحٌش پیشین مینماید. آنگاه چشمه  عقل وحکمتهای  الهی مربوط بآینده ها آغاز  میگردد. ومراتب  تجلٌیات با علاﺌم صفات  الهی  انسان  کامل،  از رفتارو کردار و  کرامات الهی دیگر،  با  تخلیه  وتحلیه و تجلیه ها   بنهایت میرسد. که  باعقل  وصفات واخلاق نیکو و الهی قابل  دیدن دیگران  میگردد.  که  در شغاف آخرین  صفحه و برگهای  دل، در شاهد  عرش رحمان مقام  الهی کامل شاهد عرش،  آینده های  پس از مرگ را  در رؤیا های  خود  می بینند. و نهایت  کمال سالک  فنای او  میباشد. که  مرگ  قبل از  مرگ  را میپذیرد. و بقول  عارفی،  سه چیز  در  سه  چیز نیست  میشود . جستنی ها که نیست میشوند و تخلیه  میگردند. و ساختمانها فانی وخراب میشوند. که  همان ترک  آیات قبلی و کسب آیات  الهی و شهودهای  برتر میباشد. و دوستی  ها نیست میگردند. و  دشمنی جای  دوستی نخواهند  بود. چون  سالکان از  غیر  سالکان   جدا میگردند. ویا  شاهدان از مراتب  شهودی  قبلی فاصله  میگیرند، ومنازل  سیر وسلوک قبلی مدام  رها  میگردند، و بمقام ومنزل شهودی  جدید میرسند.  برای دل  دو گونه توصیف  هست. یکی صفوف  حقٌ یافته وتکامل  الهی جسته ، ومورد  اصطفا و برگزیدگی  خداوند  گردیده است.که در ( صفه) و کلاس ویژه محمد شهود  پنجم روح  محمد تعلیم میگیرد واطاعت  مینماید. که دستور  مرگ  قبل از مرگ  را بطالب نجات  میدهد. ودیگری (قسوت) و سنگ دلی است. که از خوردن مال حرام  لذٌت  میبرد. و بحال خسران دیده وصاحب  اصلی  مال أندیشه نمی  کند. که  شیطان  أهریمن و ابلیس  در لباس دجٌال  وکاذب،  آخوند قشری سنگ دل  هستند. که  هرچه  توصیه  ونصیحت  میکند، تنها برای  دیگران است  که عمل  کنند. و خود بدان عمل  و رعایت نمی نماید. و بقول  خداوند دل  درویش دارنده  اشراق   نور الهی روشن  میباشد.  خداوند  میگوید نور  جلال وعظمت ما در دل او،  همیشه  حاضر  است. که  شهود نهاﺌی سالک فراموش او نمیشود. ومدام  در توسٌل عبادی  آن میباشد.  انسان حقیقت و وضع دل  خود را نمیتواند بشناسد، مگر  پس  از پاکسازی روان   در  تخلیه  تنحلیه و تجلیه های  الهی،  حضور انوار قاﺌم وعرش  رحمان را در دل خود خواهد دید. که  حقایق  الهی تنها در دل ولیٌ  الهی  است. پس  هستی  بشری  ومادی برای  درویش ارزشی  ندارد. که  فرش عرش رحمان   آسمان او است.  و در زمین چیزی  ندارد که  نتواند آنرا رها  کند. پس بمراتب عالیه  الهی خواهد  رفت. و اکنون نیز آنها را دیده و پذیرفته است.  دل  انسان  چون شاهباز است، که گاهی برعرش پرواز دارد وبر کنگره آن می بشیند. گاهی در دامان فرش زمین میباشد. عندلیب غزل خوانی است  که بر شاخ درخت  طوبا است. وگاهی بر (روضه) و حوزه جایگاه گلستان خود می نشیند، که درس  دین میدهد. نفس را برای دل  انسان که درسالک است،ویا  نفس أمٌاره او نیز  خداوند دست است.  گرچه مدام  دستور هوسبازی میدهد. و نیز یا قلب  مؤمن است، که آنرا خداوند رحمان بین  دو  انگشتان خود  دارد. وچون  کامل  ولایت  محمدی بعرش رحمان  رسید، پس  هرچه  رحمان بخواهد او خواسته است. وهرچه  او  بخواهد خداوند رحمان  خواسته. بقول  فردوسی چو فرمان  یزدان  چو  فرمان  شاه  الهی سالک. که  پیر کامل  بمعرفی  خداوند ،مؤمن  اوم کرده و الهی  شده میباشد. برای دل  بمعنی فکرو مراتب معنوی  ومثالی و(حسٌ جامعه) نیز  گفته اند. که هر یک مظهری از  مراتب وجود هستند .معنوی  عقلی و نیز  مینوی الهی و جنبه  روحی و فرشته شده است.و یا مثالی مینوی پاک  از ماده وحسٌ مادی. و(جامعه) که  ذر  وحدت  وجود، کامل هر چیزی را در یگانه الله  می بیند. برای  دل  نیز وجوهی و سمت وجود  میگویند . که  صورت  بسمت حقٌ، و بدون واسطه که  شاهدان عرش  رحمان دارند. که  دیگران با هر درجه کمال  واسطه جبرﺌیل ومراتب  پاﺌین تر، واسطه توجٌه وتوسٌل خود را دارند. وصورت سالک که  بسوی وساﺌط الهی  توجٌه دارد، آغاز از  پیر کامل  حسینی، که  ار آنها استفاضه و رحمت و حکمت الهی  خودرا دریافت میکند.  و یا صورت را در توجٌه ب(عالم مثال) دارد. و یا ب(عالم شهادت )و شهود که  حقایق شهودی میباشند. ومثالی های  الهی هنوز دیده  سالک هم  نشده اند. و  یا برخی در صورت تجلٌی خداوند (الظاهر) الله  و در ( واحدیٌت) هستند. و صورت بجانب خداوند هو بیرون از  هستی ها در  (أحدیٌت جمع) که  انسان کامل خودش وهستی را حقیقت وجود  نمیداند. که  ظاهر وجود است. شناخت همه اوصاف دل و ژنتیک  روحی محال  است. که تنها  خداوند میداند.  بخصوص که  موج  دریا متلاطم است، گاهی بهتر و الهی تر، و در برخی أهریمنی تر  میگردد. که در بحث احوال واطوارو مدارج کمال مطرح  میشود. و در بحث سمبولهای شهودی میتوان آنها را خلاصه و محسوس چشم دل و چشم  عقل خود نمود. و لذا دل را قلب  خواندند، که منقلب وواژگون شدنی میباشد. گاهی واژگون  برای شکل  وحالی بهتر ویا  واژگون برای  حالی بدتر قهقراﺌی. که  أصل وجود  انسان از  أزل تا أبد، همین  دل با ژنتیک روحی  است. ونه فکرو ذهن  در هر یک از احوال تکاملی. بلکه ژنتیک روحی همان مقام  شهودی مراتب  الهی است. که در هر نوعی مراتب  تجلٌیات مربوطه وجود دارند. صفات الهی دل،  مانند مراتب  صفات الهی خداوند است. که  بالقوٌه میتوان با تکاملات  سلوکی وکسب  تجلٌیات الهی بدان صفات رسید. که در نوع بشزی  نهایت در کمال صفات  الهی شاهدان هفتم  عرش  رحمان در ولایت محمدی میباشد. و تا زنده  باشند.  توصیف  دل و ژنتیک  روحی، غیر  قابل  دیدن انسان است. ولی  چون بمقام شهود  تجلٌیات الهی خود رسید ، هر یک از آن مراتب در ژنتیک روحی  در یک صحنه از دیدار نور  الهی حاضر هستند. انسان  شاهد عرش  رحمان عالم  کبیر، چون هستی الهی رحمانی خود میشوند. قبلا  عالم  صغیر سالک  بودند. وحتی در غیر سالکان که  عالمی آلودهو سیاه  توصیف میگردد. دل انسان الهی رقیق و ظریف و طریف است. ودل قهقراﺌیان قشری کثیف غلیظ و سیاه وزشت میباشد. که باید در مقام شبیه  درجه آلودگی در رحم حیوانی نطفه قرار گیرد. پس شاهدان عرش  رحمان حقیقت الهی  خود را در حقیقت  شهودی  خویش  دیده اند. ودل آنان  مقام  عرش الهی را دارد. که  خداوند بنور رحمان در نوع فوق بشری بهشتی هفت هزار سال بعد رسیده است. دل پاک واصلان  روشن بنور عرش رحمان است. ودل  سیاه قشری  های  مذهبی سرنگون بسوی پاﺌین در حرکت ومداوم میباشد. که کافر ومشرک است. ودل معلٌق ومتردد، که  امروز  وفردا برای  تکامل خود میکند. که دل هر منافق را دارد. و نیز دل   دو رویه دارد، که ایمان و نفاق را هردورا دارد. که  درنتیجه  هیجکدام را ندارد.  و فراوان طبقه بندی های  دیگر برای  دل شده است.

دنیا

جهان  کنونی ناسوتی نوع  بشری، در مقابل دنیای آخرت بعدی و بهتر  بهشتی نوع فوق بشری، ویا بدتر هریک از  نسخ ومسخهای حیوانی، باز در همین چهان هستند. در هر حال تنها سرمایه علمی انسان همین کرامات بالفعل  نوع بشری او است. که نتیجه تکاملات تولدات پیشین بدست آورده است. واگر بچنین سرمایه  اکتفا شود، پس مدام در حال زوال کرامات بالفعل، ونیز  عمر و سرنوشت خود میباشد. که با مرگ بقهقراهای نسخ ومسخ گذشته  در آینده ها میرود. و دلبستگی بآن چون( زالو ) وجود  الهی روح نوع بشری انسان را می  مکد وحقیر  نوعی مینماید. پس عشق  بجهان از  جهالت روح  انسان است. بقول مولا  علیٌ، دنیا خانه کسی است، که خانه آخرت نداشته باشد. که خانه بعدی بهتر وبهشتی میباشد. ولی  خانه حقیر همان صورت نوعی حیوانی در همین  دنیا  دارد. که اکنون در خانهای ، و بعدا در یک  دخمه و سوراخی در دنیا خانه میجوید. کلمه (دنیا) از ریشه دناﺌت و پستی  است.  که عوارض و آثار منفی وسرازیری در آن میباشد. ولی  حقایق الهی  در شهودهای بالاتر و آسمانی و آینده های  بهشتی هستند . که خداوند آینده را بامروز وسمبولیک پیش می آورد. تقرٌب بخدا لازم است، از نفس بشری وجهان مادی نوع بشری فراری باید بود. آنچه  از  دنیا داریم، باز  امانتی الهی میباشد. که در هر حال بدنیا ماندنی است. چه  بهتر که در اصلاح روان خود، روح برتروبرای  آخرت بهشتی نوع فوق بشری خود بپردازیم . ودنیا  یعنی غفلت از حقٌ وخداوند است. که  سالک بدان  پشت  میکند. ولی  کاملان الهی هر آنچه برایش  هست، باز  خداوند را در آن موجود می بیند. و دنیا پرستی یعنی  غفلت از حقٌ و توجٌه بخلق است. غزٌالی  میگوید دنیا در فریب  خود وقتی است،  که خودش را بتو  میشناساند. یا همان آموختنی های  غلمی و أدبی که بدور از آموختنی های  الهی میباشند. که همان  کسب تجلٌیات شهودی و الهامات لدنٌی و عقلی  مربوطه است. کار سالک تنها کسب تجلٌیات  الهی با تخلیه  وتحلیه میباشد. و بقیٌه رسیده ها موهبتهای الهی  هستند نه کسب  انسان .  دنیا چون سایه است که  لحظه ای  ساکن نیست و بتدریج حرکت دارد. که  عمر انسان و مقامات الهی تولدات پیشین اینگونه زایل میگردند. بقول  پیامبر، همه چیز  دنیا مورد لعنت و نفرت است،  مگر  ذکر خدا. یعنی همان سلوک  الهی ئ با اذکار توحیدی. دنیا برای بینوایان طبل میان تهی و بساط پهن فرومایگی است . معرفت را سیه  روز  میکند، و پرده عصمت  وپاکی را  میدرد. وچون عروس  زشتی است  که  زینت نموده،  وچون  آخوند شرور و بد  طینت، که با لباس ریاکاری روحانیٌت دجٌال وکاذب، خود را الهی مینمایاند. دنیا چون خنده  دیوانگان بما نظر میکند. که بدنبال خنده  دیوانه وار ومستانه خود بعدا میگرید و زاری حسرت دارد. که هر انسان در  پیری این حسرت را دارد .که  دست  خالی بسوی  سرنوشت میرود. (جهان) فارسی همان  جهانوم یونانی در ترجمه تورات، وهمان  گوهانوم در ترجمه  تورات بزبان عبری است. که جحیم  قریش زردشتی الأصل و جهنٌم و آتش شده است. یا  همان وجود وتولد در یک  صورت نوعی در جهان  میباشد.  که  اگر بصیرت در انسان  بود رنج  را میفهمد. و اگر حیوانی  حقیر بود، دردی نمی  فهمد. که  شاید لذٌت از زندگی حقیر  خود نیز میبرد. چون  الاغ بی عقلی که در چمن زار جهان میچرد. وباید برای بارکشی پروار وآماده  شود.و یا برای خرسواری  آخوندی آماده گردد.

دوزخ روحانی

دوزخ جهنٌم  جهان،  و برزخ  بین آینده  بهشت جاودانگی  و جهنٌم های سوزان تر حقارتهای نسخ ومسخ، که  سراسر  سوختن است.  غیرسالک خود سازی را  در لذٌت بردن  می پندارد. ولی  انسان سالک در دوره سلوک چند  ساله عزلتگاه ، دوزخ سوزان و کمی خنک  می بیند، که همان  دوزخ روحانی میباشد. وبرای روحانی و الهی  شدن، باید گذشته را سوزاند و ساخت آینده نمود. آتش فراق از  شهوات ومحبوبان دنیوی، که  سالکان  دارند.و  آتش خجلت  ورسواﺌی که از گناهان خود  خواسته یا ناخواسته خود دارند .و اگر  خداوند آنان را پرده پوشی وحفظ  آبرو نکند. آتش  محرومیٌت از  جمال الهی در تجلٌیات شهودی است. اتش روانی سوزان تر از آتش جسمانی  است. و داروی  آرام بخش  ندارد.  دوره سلوک چون  پلی بین جهنٌم  دنیا و آخرت الهی برتر، و یا  سقوط بدرٌه های زیر پل در کارماها است. .

دوش

دیشب و شب آخر دوره  سلوک در( شب  قدر)سالک در  شهود  نور قاﺌم، وظیفه  الهی نوع بشری،و با مرگ  قبل از مرگ است. که  بشارتی برای  نجات و بهشتهای بهتر آینده انسان کامل در نوع فوق بشری است. چون با  شهود  عرش  رحمان بخلق پیامبرگونه باز میگردد.  عرفا دوش  را نیز ( صفت کبریاﺌی) الهی  میدانند. که آن  کوبنده درب خانه دل انسان کامل  است. و نور قاﺌم میخواهد وارد دل او  شود، و همیشه درآن نیز  بماند. خداوند میگوید تمام  جهان جای  تنگی  برای  من است ، که داخل آن  شوم. ولی  دل مؤمن برایم  چنان فراخ  است، که  در گوشه آن قرار میگیرم ومیمانم .  شهود حسینی پیر کامل آغاز همبین ورود نور الهی بدل  مؤمن اوم کننده و سالک  میباشد، تا  تجلٌیات بعدی نیر  برسند.

دولت

برای  غیر  سالکان حکومت و سیاست ومالکیٌت جهان، و تملٌک  هر شییء در جهان  است. در حالیکه  مدام در دست  یکی  نمی  ماند ومتداول است. دولتی متداول که  دست بدست میشود. و در عرفان (دولت) داده ها و تملٌکات جدیدی  برای سالک  موفق است. که  رحمت ها و نعمت های  شهودی و الهامات لدنٌی، و رؤیاﺌی ملکوتی و احوال آرامی مییابد.  آنگاه  کسی این  دولت ها از  سالک  وکامل نمیگیرد. واگر هم  خداوند  بگیرد، دولتی  عظیم تر  میدهد. گوﺌی  مقام  ریاست را از کسی  بگیرند که  مقام وزارت بوی بدهند. پس  بسرعت وبا شادی ترک  دولت قبلی میکند.  که  سالک دولت  نوع بشری  وجان  شیرین خورا  قربانی میکند، تا بجانان الهی برتر برسد .که هزاران برابر ارزش و اهمیٌت، و حتی لذٌتهای  مینوی وفوق بشری را  دارد. عارفی  میگوید، دولت  همان( اتفاق حسن)  است. که  حسن  تکامل و زیباﺌی دست  بدهد. و آینده بهتر با انسان متٌفق میگردد. چون از  خداوند دریافت میکند، پس موافق عوالم  تازه الهی خود میگردد.

دهان

زمنبه کلامی انسان، که  آیا  درٌ گوﺌی  دارد یا پر گوﺌی و گنده  گوﺌی دارد. که  در عرفان گفته ها صفت  هر متکلٌم و مقام  الهی و روحی  وعقلی اورا میرساند. که  اگر  از اولیای  الهی باشد،( اشارات  و الهامات) الهی است. و (انتباهاتی) برای  متنبٌه کردن و هشیار نمودن دیگران میباشد. دهان  کوچک را  عرفا برای  انسان  الهی مختص میگویند. کم  میگوید ولی نیکو میگوید. که  فهم  و معنی در آن بسیار است.  گوﺌی جهانی را از دهان، و روزنه کوچک صورت  انسان بیرون  میآید. همان گونه که  جهان وسیع  در  کره  چشم کوچک انسان، نیکو می بیند گوﺌی در آن جای میگیرد.

دهشت

حالت  بهت و تعجٌب انسان عارف، وقتی آنچه بردل او  می  نشیند که او را  دهشت میدهد ومات ومبهوت مینماید. چون  أمر  جدیدی  است. و سعی  برای  فهم آن  لازم است. آرزوﺌی که ناگاه غیر  منتظره تحقٌق یافته است. دهان از  تعجٌب باز  میماند، وچشمان بدون  حرکت، و ذهن ومغز انسان  قدرت نفی آنرا  ندارد. گرچه فهم آن نیز نمی کند. که  در تجلٌیات  الهی این  حال  هست.  حالی  است که  از صولت دیدار الهامات، مراتب شهودی وسلوک  الهی دست  میدهد. وکشف  وشهود جدید  سالک  است. حتی  گاهی اعمال ناپسند روانی  انسان، برای  خودش تعجٌب آور و دهشت افزا است. که  چکونه بچنین خطاﺌی دست زده است . دهشت از مراتب  الهی، که  امید فوری آنرا نداشت، و  ناگهان و زودتر رسیده و بدهشت  می اندازد.

دید

اطلاع و آگاهی در انسان  از  عوالم الهی،  و از معقولات الهامی رسیده از  خداوند ومراتب الهی، که  تمام  حرکات تن و ذهن و روان و فکر سالک وحتی  غیر سالک را مراتی مدبٌر الهی می بینند، که مورد  داوری خداوند  قرار میگیرد. و( خیر وشرٌ) بخاطر ماهیٌت و محتوای ژنتیک روحی انسان که سوژه های دید و داوری الهی  میباشد. وسرنوشتهای مادی  برای انسان نمونه  دیدن آثار  منفی زندگی  خود میباشد. اکنون در بد بیاری ها، و بعدا  در  کارماهای نسخ ومسخ حیوانی، وتکرار  گذشته ها در آینده ها.  دید بچشم  تن را هر حیوانی دارد. که  برای  امنیٌت زندگی لازم است. و  رحمتی  الهی آنان  میباشد. و (چشم دل)  سالک، که در رؤیا دیدنی های  بهتر والهی تر را دارد. که مراتب شهود  تجلٌیات  الهی را می بیند.

دیر  و دیر مغان

(دیر ودار) خانه تنهاﺌی و عزلت سالک، وتربیت گاه پیر الهی است،که  زاهدان و راهبان  دارند. در صحرای سوریه کنونی، از  گذشته ها فراوان دیرهای  عظیم مسیحی وجود دارد. که  در  دوره  رومی ها برپا  شدند. وکاخهای عظیمی بودند. ولی  در دوره  خلافت های اسلامی،  جای  عشرت و لذٌت جوﺌی،  در  پوشش کار  عبادی مسیحیان ومسلمانان غیر  سالک گردیده اند.و خانه  انسان و محل  عبادت او، باز  دیر ومعبد  او میباشد. مانند  خانه  پیر وخانقاه  او، که قشری های مخالف  آنرا خانه کفر وملامت کده میدانند. (دیر مغان) خانقاه  پیر یا  میخانه و میکده  شراب  الهی است.  ویا میخانه  شراب  انگور غیر سالکان . مغ های آخوند قشری زردشتی، که  بدور از خدا بوده وهستند. و بغ ها  اولیای  الهی میباشند. شهر مکٌه برای  قریشیان زردشتی، جای مغ های قشری بوده،  که  پیامبر آنان را (بنی  امیٌه) میخواند.  که  امٌی واوم  کننده  سلوک  الهی  نداشتند. ولی  بغ های سالک و عارف در  خانه کعبه و  تاریک که پیامبر (بکٌه) میگفت ، رو  ب(دیوارندبه و بکاء) اشک  ریری داشتند، که  بمراتب شهودی  خود  برسند. در حمص  سوریه در دوره  اسلامی( دیر المغان) موجود بوده  وشهرت داشت. که  جایگاه مغ های  مسلمانان (نا مسلمان) بوده است. که اکنون هر مسجدی اکنون  چنین  است، ودر انحصارو تملٌک  یک آخوندی  میباشد. دیر  عکس  دار، خانه  موقٌت است. که  سالکان  دوره ای  در ( دیر)  هستند. ولی ( دار) انسانها، جاﺌی که  همیشه در آن میباشند. دیر جای گردش بدور خود، دایره وار میباشد. که  انسانها در زندگی جهانی  دارند. ولی  سالکان تن در دیر، و جان و فکر  در معراجهای الهی  خود میباشند.

دیو و دیوانه

خدایان قهقراﺌی  وگمراه کنندگان، آخوندهای  مذهبی و ضحٌک های زنده أهریمنان هر زمان، که  مخالف  سالکان  واولیای  الهی هستند. که  چون دیوانگان ب(جان) اولیای  الهی  می افتند، وفتوای  مرگ آنان را  میدهند و شکنجه را  بدستور میدهند.  وحتی  بدست خود سر میبرند، تا خدا را  بیشتر  خوش  آید. روان  غیر  سالکان و قهقراﺌیان  کارماﺌی فاسد روان، که چون  دیوانگان عمل میکنند. وصفات  پست حیوانی نوع بشری را دارند. و سطح  عقل آنان نیز، درحدود همان  اعمال و صفات و عادات و آلودگی های  روان آنها است. فرار  از طبایع وحشیانه در انسان  سخت  است. و روان  درمانان پزشک بسختی یکی  دو حالت  جنونی بیماران  خود را شفای  نسبی میدهند. گوﺌی دیو و جن ٌ در دل و روان آنان نشسته است. ولی  دل  سالک عاشق الهی، مانند دیوانه ها است،که نمیداند چه  باید  بکند وچه  حالی  دارد. ولی  پیر الهی  اورا  هدایت وآرام وشفا  میدهد. پس  مدام  درپیر الهی در دل  سالک (حاضر الذهن) است وتوسٌلات عبادی با آن را دارد. و سرما  وگرما و ژولیدگی سر و وضع خود را خبر  ندارد. و لباس  وغذایش  معنی  واهمیٌت  ندارد. مگر همٌت حفظ  ذهنی  محبوب  الهی  خود. (جنون) را جن زدگی چون (جنین) کودک در رحم مادر، ویا  سالکان در رحم  ولایت ونوع  بشری  خود،  نمیدانند  چه  بکنند. که بدر  ودیوار میزنند و نجات از  نوع بشری  خود را از خداوند  میخواهند.  چون  بنور  قاﺌم روح  القدس  برسند آرام و عاقل  الهی  میشوند.

دیه  و دهستان

قریه در قرآن مقابل مدینه و شهرآمده است. ولی  ده و دیه دهستان،  وانسانهای  دهاتی  جاهل منظور  نمیباشد. که مردمانی سالم تراز شهری ها  هستند. که شاید  دور  از  حقایق  علمی یاشند ونه از  حقایق شهود وسلوکی . جهان بشری و دنیای  سلوکی برای  اولیای الهی،  چون دهی حقیر  میباشد، که موقتا در آن زندگی  میکنند. و الاًٌ  شهر  و(مدینه) تنها  جای ( دین ورزی) است. ( مدینه  الرسول) شهری که  پیامبر فرستاده شده،ورسولی  کامل الهی برای  چند سالک  خود میباشد.  قرٌه داران  سالک که  در قرارگاه  عزلت  خود قرٌه گیری  می نمایند وتوسٌلات  عبادی  میکنند. و (أهل  قرا) بگفته  قرآن میباشند. وشاید  دور از شهرها وتراکم  انسانهای  غیر سالک، که  مزاحم  سالک ومانع  کار او میباشند. سالکان جایگاه  پیر الهی  خود را ( ولایت ) میگفتند، وشهری  مقدس  می دانستند. که  برای  زیارت  پیر حسینی  میروند. تا بهشتی  الهی  نصیب آنان شود . اگر  سالک وبا بهره های  شهودی باشند. واین همان زیارت بهشت ساز کربلا و قبر حسین است. که تن پیر قبر روح الهی شده او میباشد.