أئمٌه: جمع امامان رهبران  اوم کرده سلوکی، و امامان که اوم دهنده سالکان خود هستند. (امامان جماعت) آخوندهای پیش نماز نیستند که  الهی نمیباشند. بلکه اولیای  الهی  زنده (جمع  و جم) کننده ارواح  سالکان  خود با مراتب تجلٌی الهی در سلوک که  تنها دین خداوند میباشد. چون وسیله الهی در عبادت و شرط قبول  الهی از عبادات و دعاها  را  دارا میباشند.

اﺌتمام: بأمامت گرفتن سالک در نمازو عبادات ، و پیروی از  پیر کامل الهی بمعرفی  خداوند، برای اوم کردن و سلوک  الهی میباشد. که  تنها عبادت  مقبول  خداوند میباشد.

أبوطالب: پیرکامل پدر سالک و هرکس که طالب لقای الهی و شناخت شهود تجلٌیات الهی  می باشد.پس سالک طالب شناخت  پیر و پدر  الهی  خود از خداوند میباشد. تا با وی توسٌل  سلوک  الهی و دین ورزی  مقبول  خداوند بنماید. و اگر که پیر الهی نیز در رؤیاهای  خود، دستور تربیت کسی را از خداوند داشته باشد. آنگاه او أبو طالب است.  ولی هر کامل الهی  که مورد  ایمان کسی بود عبد المطلب است. که  عبد الله واقعی  خداوند وقابل توسٌل طالب او  میباشد.  باز پیر و طالب  سلوک، هردو آزادند که  بخواهند و بپذیرند. وپیامبر واولیای  الهی هرگز اصراری برای  پیوستن براه  خدا ندارند. و پیامبر عنوانهای  أبو طالب و  عبد المطٌلب را  بر پدر علیٌ و جدٌ هر دوی خود گذارد.  که  ظاهرا  بمحمد اسلام  واطاعت سلوکی  نیاوردند ولی کامل زردشتی بودند . واگر  که  ایمان بولایت  تازه  محمد نمیداشتند مشرک  بودند.

أبناء و بنی 

فرزند و فرزندان است. بخصوص در سالکان الهی که مورد داوری خداوند قرار گرفتند، و موفٌق بنجات با شهود هفتم عرش  رحمان در  ولایت  محمدی شدند،  فرزندان الهی که مربٌیان الهی داشته  و نیز نام  الهی تازه ای  دارند. وبا نام کودکی  خود  شهرت  نمییابند.  سالکان در حکم  زنان مطیع مربٌیان  الهی خود کاملان  الهی میباشند. حتی  اگر این کاملان  زن و یا سالکان مرد باشند.  تمام  عناوین عمو و خالو و عمٌه  وخاله و برادر وخوهر، تماما  در معنی  سلوکی هستند. ورابطه سالکان  در ولایت  الهی  خود باهم هم دارند. و  کاملان  الهی مراتبی از نسبت با پیامبر اولی العزم  خود وولایت  الهی  خویش دارند. پیامبر اجداد  قریش را  بانیان  کعبه گفته ، که مهاحرین ایرانی  وزردشتی  بودند و (أبناء)  میخواند، که  فرزندان  خداوند میباشند. زیرا  اوم کرده و امٌی شده، تعلیم  دیگران میدادند و نه  (بنی امیٌه) . که در دوره  زردشتی خود نیز اوم و سلوک نمیکردند، و قشری و مشرک زردشتی بودند، ویا  بتهای در کعبه را ستایش  میکردند. و پس  از  مسلمان شدن نیز برهبری سیاسی مسلمانان،  و خلافت سیاسی پیامبر، وحکومتهای سیاسی  بنام اسلام نیز جهان گشاﺌی نمودند. و اولیای  الهی  هر زمان  بعدی را  کشتار نمودند. که اصطلاحا سنٌی بودند، که ولایت  سلوکی  محمد و علیٌ را دشمنی  کردند. وحتی  شیعیان  قشری علیٌ، مذاهب  قشری  متعددی را بوجود آوردند، که شاید  بدتر از خلفا باولیای  الهی  رفتار کرده  ومیکنند. و بقول  پیامبر وامامان،  اینان حرام  زادگان هستند. درحالیکه  اصرار دارند، خود  عقد شرعی ازدواجها را بنمایند، تا  والدین اولاد حلال زاده داشته باشند. که خود حرام  زاده و دشمن  خدا میباشند. 

ابتغاء

(بغی) خواستن است، یا  همان  ابتغاء، آرزوی انسان  سالک از  خداوند، که اورا بمراتب  شهود  تجلٌیات  الهی برساند. (فحشاء)  گوﺌی هر خواسته  غیر الهی، و هر غیر  خواست  مراتب شهودی برای سلوک است.و درخواست شناخت  پیر کامل نباشد. پس خواست آنها مانند  هر کار قهقراﺌی و منفی زنان  فاحشه میباشد. و مردان  نیر فحشاء و فساد  روان  واخلاق دارند، حتی  اگر عبادات  قشری و خیرات و رفتار  نیکو  نماید. که  کارساز  وظیفه  الهی  روح  انسان برای  کسب  شهود تجلٌی الهی نمیباشد. که سالکان  در سلوک و از هم اکنون  در بهشت خداوند، در خانقاه پیر  و عزلتکاه  سلوکی  و احوال  شهودی، و در رؤیاء خود هستند. بهشت  خدا را نمیتوان با پول آنهم متعلق  بخداوند خرید. ویا با خرید  نماز  وروزه از  جهنٌم  خدا  در أمان  بود. جستجو کردن  شایسته و خدا پسندانه، تنها  هدف الهی برای  ژنتیک روحی میباشد. و نه  امور دیگری بشری . چه  قشری گری های  مذهبی  ودینی مشرکانه  باشد، و یا   امور  علمی  ومادٌیات دیگر. که علوم  تنها  مفید زندگی  کنونی بشری  انسان بوده، ولی ستمگری بدیگران میباشد. زنان  فاحشه را ( باغیه) میگویند. و غیر سالکان برای  رفاه و طمع در امور بشری و دنیوی،و بخصوص  آخوندها وپیروان  قشری آنها در همه  مذاهب و ادیان  غیر سلوکی، باغیان ودر فحشاء و فساد هرچه  بیشتر  روان  خود می باشند.  زردشتیان قشری را (مغ و بغ) میگفتند، که  غیر سالکان  بجای  (بغ و خدا)  جستن، عملا مغ و مغوس ومجوس و اصطلاحا  مشرک میباشند.

أبو جاد

آدم  تاریخی یا  پدر و جدٌ بطزگ، ونیز جدٌیت کننده، و هر دارای چیزی  که  مالکیٌت در (جید) دارد. و جید از ریشه  گاتا میباشد. و (جیٌد)  خوب و (جدید) تازه، و دارای  نقشی الهی، و صاحب  (تجوید قرآن). که  اولیا خود قرآن  ناطق و گاتا های الهی هستند. که سالک و کامل الهی شده،  که بازگشته  بخلق پیامبر گونه  میباشند. ونیز  پیامبر زنده، و أبر مرد و انسان  کامل  الهی، و دارنده  اخلاق و (تشبٌه) و( این همانی) درعقل  ومقام الهی تجلٌیات  شهودی خود  میباشند. ویا  انسان مؤمن اوم  کرده و امٌی، چون  پیامبر و محمدی  زنده برای  سالکان  خود میباشند.  ولی نه برای  مردم  ادعای  پیامبری  که کسب  امتیازات  احتماعی  نمایند.

أباء و سرپیچی

سرپیچبی  ومخالفت کردن،  بخصوص از  تنها دستور  وخواسته  خداوند از آفرینش هستی  انسان، که برای  نکامل ژنتیک روحی است، و با  سلوک  الهی با اولیای  الهی زنده، برای  مراحل سلوک در  تخلیه  وتحلیه، تا رسیدن  بتجلیه های  الهی  واجب، درشهود  نور قاﺌم روح القدس و برای  نوع بشری  است.

أبانه  و بیٌن کردن

ابانه پیدا و(بیٌن) قابل  دیدن نمودن، وواضح و هویدا  کردن است. ازریشه فارسی  دری  بیناﺌی بچشم  تن و بینش  بچشم  دل،  که  فراوان  الفاظ دری  در زبان قوم  قریش زردشتی الأصل  بوده و همچنان در زبان عربی  هستند.

ابتهاج

بهجت و شادمان شدن، ولی سرور حقیقی  وداﺌم،  تنها در سلوک الهی  سالکان پس  از بازگشت بخلق، ویا پس از مرگ طبیعی در تولدات فوق بشری، و با هزاران برابر عقل که بجهان متولد میشوند، و  قدرت حلٌ مشکلات ورفع آلودگی های روان و علٌت  غم و غصٌه روانی را دارند.

أبحاث

امور مورد  بحث و جستجو  نمودن،  وتحقیق ویا تحقٌق  دادن کرامات بالقوٌه، برای تأمین کرامات بالفعل  مورد  نیاز  تولد  بهتر بعدی. و الاٌ دوچار کارماهای جهنٌمی جهان میشوند که با کرامات بالفعل انواع  حقیرتر حیوانی  هستند، و برای تکرار  گذشته ها در آینده ها.

ابداء

ابتدا کردن  و آغاز  نمودن، و راه  درست أبدی را  پیدا نمودن، و ترک  راه های غیر الهی قبلی . و نیز طلب (بدای) الهی  برای سرنوشت معصومیٌت کاملان الهی در نجات با سلوک الهی،  که با شهود عرشی  خود میباشند. و نشان دادن تغییر تکاملی در ژنتیک روحی، که تمام  هستی حقیقی انسان است.

أبدال

بدیل وبجای یافتن حقیقت از اموری که واقعی است. یا استفاده  از اولیا و ابدال الهی و تا زنده هستند. که  بجای توجٌه بصورت خدا، و در خطاب  عبادی سالکان، بصورت الهی اولیای زنده  توجٌه  نمودن، و در حضور  ذهنی عبادی سالک میباشند. چون  کامل الهی وبمعرفی  خداوند، وسیله خداوند برای خطاب  نمودن عبادی ، که  تنها راه رسیدن  بتجلٌیات الهی  بالاتر است. که پیامبرگونه بخلق برای  چند سالک خود باز  میگردند. صوفیٌه بشاهدان شهود پنجم صورت  مصطفوی (ابدال کمال) میگویند. و  محمد نیز وسیله توسٌل سالکان خود بود. و پیامبر از ٣١٣ ولیٌ الهی همیشه  زنده در جهان میگوید، که رقمی سمبولیک است. و اینان نجیبان و شریفان و مردان خدا هستند.

ابریق

آب ریز فارسی و کوزه یا لولهنگ قوم زردشتی  قریش، که  برای نوشیدن یا شستن بکار  میبردند. که  مهم تر در شستشوی آلودگی های  روان از  حقارت ها و مفاسد وعقده ها است.و  تنها با سلوک  الهی و تزکیه  نفس وریزش آب  عقل و الهامات الهی اولیا بر سالکان آنها  میباشد.

ابلاغ و  بلوغ

رساندن پیام و خبرو الهام های الهی،  که  کار  پیامبران برای  چند سالک خود میباشد. و اتمام حجٌت ونشان دادن  حقیقت امور بدیگران است و اگر که  خود بخواهند بپذیرند. بلوغ جسمی طفل و بلوغ عقلی  انسان و بلوغ  جنسی، و بالأخره بلوغ  ورسیدن بشرایط درک  امور الهی  وسلوکی و آینده های  بهشتی  فوق بشری است.

أبناء و بنین و ابن الوقت وبنی  اسراﺌیل و ابن السبیل

فرزندان ومنظور اولاد و کاملان  الهی، و  سالکان  موفق آنان هستند. و همان ( بنی  اسراﺌیل) جوانان سالک، که  طالب اسراء  ومعراج روح و شهود، و رسیدن بهدی و یهوه و لقای  الهی، که  سالکان  همه  ادیان سلوکی بنی  اسراﺌیل و بنی  هاشم و مغ بچگان هستند. (ابن السبیل) بی وطنان  در غربت، باز همان ابن السبیل  و طالبان (سبیل راه) و (سلسبیل منبع)  رحمتهای  الهی و در سلوک  الهی با یک ولیٌ الهی میباشد. (ابن الوقت) که  بفکرآینده نمیباشد. وتنها بفکر امروز خود هست. باز  درویشان را ابن الوقت میگویند، که  دنبال (وقت ذکر خدا) واکنون برای کسب  احوال الهی میباشند.

أبو قرٌه

قشری های  مذهبی در توصیف  آفتاب پرستان (أبو قرٌه) میگفتند. ولی دارنده  (قرٌه  وخورٌه) شهودی در کاملان  الهی  هر شش ولایت سلوکی  میباشند. که  از مراتب شهودی ووساﺌل  الهی بمعرفی  خداوند، بطالبان  لقای الهی باشد که  أبو قرٌه  هستند. که  قرٌه گیری وتمرکز در حضور  ذهنی ولیٌ الهی،  ویا  مراتب  شهودی را  ستایش میکنند، که بیاد خداوند بوده  باشند. و اولیای  الهی  منبع  نخستین نور الهی میباشند.  وبرای  رساندن  دعای  خود بخداوند است. تا هر دعاﺌی بگفته  پیامبر بصورت  دعا کننده بی  وسیله الهی  کوبیده  نشود. (بابا قوری)  که  عوام بدارندگان  تخم  چشم  برجسته  میگویند، و  اولیای  الهی را تمسخر  میکنند. وبرجستگی کره چشم،  نتیجه  تمرکزات طولانی  دوره  سلوک است. که  بدون پلکان بهم  زدن، خیره  در  حضور ذهنی ولیٌ  الهی  خود میباشند. پس  خون  بیشتر  در پشت  تخم چشم چربی بیشتری جمع  کند، که  تخم چشم را بیرون میزند، گویا این چشمان  باعث ترس جاهلان در نظر  کردن بچشم  اولیای  الهی بوده  باشد. (قرٌه) عربی  شده خورٌه  زردشتی قریش میباشد.  که  زردشتیان  بدنبال  (کیان خورٌه) عبادی  خویش بوده  و هستند.   اگر که  سالک آنها بیک ولیٌٍ الهی در ولایت  زردشت در پیمان وتسلیم  واطاعت سلوکی باشند.  سالکان  (خیره)  شونده  بصورت پیر الهی  میباشند.

أبو جهل

دارنده  جهالت و بی  خبری وکم عقلی در مخالفین سلوک  الهی است.  بخصوص قشری های  مذهبی در همه  ادیان غیر  سلوکی.  نیز شخصی بنام  أبو الحکم فیلسوف  قریش بود. که  پیامبر اورا أبو جهل  خواند. زیرا  مخالف هدف  پیامبر بود. و منکران و مخالفین  سلوک الهی  نیز چنین هستند. بخصوص  قشری های  مذهبی قاتل  أنبیا و اولیای  الهی، که چیزی  از  حکمتهای  الهی  ندارند. گرچه  فیلسوف  مادی باشند. چه رسد بآخوندهای اصطلاحا أهل کلام و روضه  خوان .

ابهام

پوشیده بودن یا  مجهول گذاشتن. که  انسان نا فهم چون  بهاﺌم وحیوانات  میباشد . گوﺌی تاریکی نور در چشم، و عدم  توان درک  امور الهی و عقلی و استدلالی دارند. و بهاﺌم حیوانات چون خر  وگاو هستند  که  عقلی ندارند .

أبد و أبدیٌت

بی انتهاﺌی ومراحل أبدیٌت در  انواع فوق بشری، و سطوح عقلی ومرزهای عوالم الهی وجاودانگی بهشتی انواع فوق بشری ، در مقابل جاودانگی در کارماهای قشری ها بجهان، تا  باز بنوع بشری وسلوک الهی  تا نور قاﺌم برسند، که  فرمان (کن فیکون) الهی را انجام  داده باشند . أبدیٌت آینده ها و ازلیٌت گذشته ها، وتکاملات طبیعی در تولدات  نوعی در انواع  جمادی  وگیاهی  وحیوانی داشته باشند. که امروز بکمال  وعقل نوع بشری و شایستگی  سلوک  الهی  رسیده اند. و با  عدم  سلوک  الهی  تمام  کرامات  گذشته خودرا   سوزانده اند . گرچه در گذشته های بشری و عاقلانه  پنج بار در ولایتهای  مقدماتی نوع بشری ، بدرجه  پیامبری آن ولایتها  نیز رسیده اند. نطفه  روحی هرموجود،  حتی  أتم ومادون أتم، در أزل  از اقیانوس  بیکران (روح  الأرواح) خداوند الله  جدا شده، که تا أبد  کمالات  وتجلٌیات الهی  و(این همانی) مقام  مراتب  الهی را جستن را باید  دنبال  کنند. وهربار  هزاران  برابر عقل  وکرامات وامکانات و قدرتهای نوعی  وصفات حیاتی  والهی تر  پیدا کنند. تا ببی نهایت انواع فوق بشری  و تجلٌیات  بالاتر از  روح  القدس  برسند، ونزدیک تر در صفات واحوال وعقل و قدرتهای دیگر الهی  شوند . أبد  لفظی فارسی  دری  قوم  قریش  زردشتی الأصل  میباشد. که  بودن های  بهتر است. وهمان آپاد  زردشتی، یعنی بیرون و بدون  أهریمن شدن، و نزدیکتر شدن بأهورمزدا  گردیدن  است. وهمیشه  و هم اکنون، کسب صفات وتمرین و تثبیت  عادات  الهی جستن را باید  بنمایند.  که کاملان  زنده  همه ولایتهای  سلوکی، بدرجاتی از کمال الهی  خود رسیده اند. که مدرک  قبول الهی در مراتب  شهودی  پیدا نموده اند. گرچه  أبدیٌت  مطلق را نخواهند داشت، که  بخداوند الله  برسند. واگر  چنین  (شدن وتکامل)  روحی  والهی شدن  خود را  در سلوک  الهی  پیدا نکنند،  حتما  پس  از مرگ  نوع بشری قریب الوقوع  خود، دوچار کارماها و تکرار  گذشته ها در آینده  خواهند گردید. که باز بنوع بشری وهمین  سلوک تا نور قاﺌم باید  برسند. که ضمن فرمان کن فیکون أزلی أبدی  خداوند میباشد.  و علٌت  آفرینش  موجودات، وحتی  خود هستی  مادی است. که هر أتم در آنان دارای  روحی و در حال  تکامل  نوعی  مربوطه خود میباشد. زیرا  بازگشت همه  بسوی  خدا  گفته شده  است. پس  حتما   خواهند  رفت.  و راه  رسیدن  بعوالم  وسطوح  وعقلها و بهشتهای  الهی و در انواع  فوق بشری، تنها وهم اکنون سلوک  الهی با یک  ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند است.که ارتباطی  هم با ادیان  اسمی  ورسمی غیر سلوکی  ندارند. آینده های  أبدی  وجاودانگی های  نسبی، در تولدات  بهتر انواع  فوق بشری  میباشد. که نوع  برتر آینده  فوق بشری  را،  در (چهار بعدی)  میگوﺌیم،  که امکان تصوٌر  چنان موجودیٌتی را نداریم.  که تمام  کهکشان راه شیری را  جولان  خواهند داد. أبدیت را میتوان  چنین تعریف  کرد، که آینده های نوعی  وامور الهی  بالاتر، وحتی  در کارماهای قهقراﺌی  غیر سالکان، که  بأزلیٌت  گذشته های  دور نزدیک مبشوند. (أبدا)  یعنی  هرگز و بدون استثنا در  وعده های  نیکوی  الهی  بسالکان، و (وعید) ها و تهدیدات  الهی  بغیر سالکان،  بخصوص  قشری های  مذهبی است. أبدیٌت  بمعنی جاودانگی یا  بندگی روح در هر زمان  بمراتب  الهی بالاتر  میباشد.

ابداع  و ابتکار

نوآوری بدون هر انحراف ضمنی،و  در غیر سالکان  بدور  خود گردیدن، چون اسب عصٌار بدور مدار میچرخند ولی تصوٌر رهروی دارند. که اینان بدعت دینی  و شرک  دارند.حتی  بقول  پیامبر،  اگر اتفاقا درست  گفته باشند، ویا نقل  درستی  از  کلام  پیامبران  کرده  باشند، که آخوندها  دارند، باز  نادرست  از نظر  داوری  الهی  میباشد. زیرا  هدف  خداوند تسلیم هر موجود بمراتب  الهی  بالاتر میباشد. اختراع  مادی  و صنعتی و تکنیکی،  مفید  رفاه زندگی  هم اکنون است، ولی باعث  عقب  روی  روح  در انسان  بدون تزکیه نفس  سلوکی  میباشد. که  بثروت و برتری جوﺌی و ستمکاری  دانسته وندانسته میرسند. که منجر بتکبٌر وخود پسندی وخود رأیی  جاهلانه از  نظر الهی  میگردند.  بهترین تعریف  ابداع  خدا پسندانه، نوآوری وتعالی بیشتر ومهمتر از جکمتها ومقامات الهی در ژنتیک  روحی خود و دیگران سالک  میباشد. که  مراتب  تجلٌیات  الهی  هفتگانه شهودی، چون  مدرک  قبولی  یک  روح،  برای  تعالی  بیک  سطح  الهی  بالاتر  میباشد. که در درون  ذات انسان  میماند، ونه در ظاهر و تن کسی .  ابداعات  مادی صنعتی  رفاه کنونی است،  ولی  محرومیٌت  از  سعادتهای  تولدات  بهتر  بهشتی  میباشد. وعملا  اتلاف  و اسراف  وسوزاندن  کرامات نوع بشری  است. که  زمانهای  بسیار  درازی با سختی  زندگی های  گذشته  بدست آمده  بود.  که  گوﺌی  یکجا  بروی  میز قمار، ویا  لحظه ای لذٌت جوﺌی جسمی  وجنسی  و اوهام   ذهنی  از  دست  داده  میشود. 

اباده و نابودی

نابودن کردن و عمل نیست  نمودن، که  لفظی دری قریش  زردشتی است. که  بود وموحود را  نابود، ویا ظاهرا  میکشد و نیست  میکند. گوﺌی  قبلا نیز  نبوده  است. بودن در یک  صورت نوعی و بشری است. والاٌ (عدم در هستی) در یک  موجودی  نیست. بلکه نابود شده بشری،که  بنسخ ومسخ حقیر تر  نوعی و فورا  بجهان متولد خواهد  شد. تا دوباره  وحتی  صد باره، روحی از  نردبان  انواع  خود را بنوع بشری، و با  کرامات  وامکانات نوعی  بهتری رسانده  باشد، که  بسلوک  الهی  و شهود نهاﺌی  واحب الهی در  نور  قاﺌم روح  القدس، و ایدآل  کمال نوع بشری برسند. تا  ببی  نهایت  انواع  فوق بشری فرشته  گونه نزدیکتر  بخداوند بشوند. (اباده)  از بین  بردن یک  موجود زنده و هر چیزی  میباشد. لفظی فارس دری  است. که در زبان سامی و عبری  یهود (أبدون)  میباشد. که  فرهنگ یهود و أنبیای  ابراهیم فرزند آزر زردشت ، فرهنگ زردشتی داشته و دارند. و بهمان  شهودهای الهی  زردشت  میتوانند  برسند. یعنی شهود چهارم  نور  مرتضوی،و اگر که  با یک ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند در تسلیم  سلوکی  باشند.

أبابیل  پرستو

پرندگان حمله  کننده بدشمنان حبشی کعبه قبل از بعثت  محمد ،که در قرآن داستان بمباران با  سنگ ریزه هاﺌی گوﺌی بمباران أتمی دارای رادیو أکتیو بوده باشد. (ابابیل)  لفظی فارسی  دری قریش مهاجر ایرانی  بیمن و مکٌه بوده اند. حرف (أ) آن بمعنی نفی و نداشتن بال در این  پرنده بوده. ضمنا اعراب  الف میان  کلمه را  اغلب بصورت یاء مینوشند. که بیل  همان بال است. پس  أبابیل یعنی  بدون  بال. گوﺌی موشک باشند. و یا بصورت  فرشتگان بدون  بال، که  درواقع کاملان  الهی زنده  هر  زمان  ولایتهای  ششگانه بشرهمین أبابیل ها  هستند، که  قبله  وکعبه  سالکان  خود میباشند. و کعبه  مکٌه مانند  چند کعبه دیگر  زردشت، چون در نقش  رستم فارس، مدام  اولیای الهی مورد  حمله قشری های  مذهبی قرار میگیرند. که خداوند با فرشتگانش با آنان مبارزه مینماید. گوﺌی سیمرغانی که  بخدای  خود سیمرغ رسیده اند. ودر  فضای  بدون  هوا، نیز نیازی ببال  نیست. ودر عوالم  الهی  وشهودی نیز نیاز ببال در سالک شاهد نمیباشد. پرستور که برای  أبابیل میگویند، بخاطر  سرعت  پرواز این  پرنده و ظریف  بودن آن میباشد. که  سالکان از  دنیای  مادی ناسوتی بعوالم  الهی  ملکوتی میروند. وبسوی  قبله  خود با وسیله  الهی  خویش بجبروت اول،  مکان لا مکان  روح  القدس قاﺌم، و بجبروت دوم از سمت ما، مکان لا مکان  عرش  رحمان، که عرش رحمان خود سمبول  بی  نهایتی  انواع  فوق بشری  وتجلٌیات  الهی  بالاتر است. فراوان  واژگان فارسی  دری در زبان  قریش  زردشتی ومهاجر از  ایران بوده، که در کتاب  قرآن و زبان عربی  کنونی وجود دارند. و با  برداشت  سلوکی  میتوان  آنها را شناخت .

ابانه  یا بیٌن وپیدا

 قابل بیناﺌی  بچشم تن نمودن، و یا  قابل  بینش بچشم  دل  و عقل نمودن  است. تجلٌیات  الهی  نا پیدا برای سالکان  وشاهدان الهی بیٌن و مبین و دینی میباشد. بیانات نیز توضیحات برای معانی  باطنی  و عرفانی  نا پیدا میباشد. که  بیٌن وقابل  فهم و بینش امور  پیچیده میشوند.

أبکار و ابتکار و بکر

أبکار دختران  باکره، وهمان افکار  والهامات  بکر  نو رسیده  باولیای  الهی، نو بنو و تازه بتازه وتا اولیا  زنده  باشند، مدام در دل و  از خداوند دارند. که حکمتهای عرفانی تکمیل تر از پیشینیان گذشته  میباشد. واگر از باکره  بودن زنان پس  از  مرگ میگویند، در  بهشت تولد بهتر بعدی،  ویا  در کارماها وتولدات  حیوانی،  گوﺌی از  نو باکره  شده اند. و الاٌ اولیای  الهی  زنده با عقل  الهی   از سطح  مراتب  شهودی بالاتر خویش افکار بکر دارند. ویا پس ازمرگ تولد  بهشتی  نوع فوق بشری با هزاران برابر عقل  نوع بشری میباشند . ابکار باز بیداری پگاهی سالکان پس  از  مرگ  قبل از مرگ  سلوکی،  برای شهود  نور قاﺌم و عرش  رحمان است. که از خواب  مرگ  بیدار میگردند  و( پگیه  و یا فقیه) بافهم وافکار بکر میشوند. و سالکان  سحرخیزی و شب زنده  داری  عبادی دارند. ودر ابکار وبیداری  میباشند، وقتی که  دیگران در خواب  میباشند. ابکار سالکان پس  از  خروج  از عزلتگاه یا قرارگاه قرٌه گیری  میباشند که بکر و باکره تازه نفس میباشند.  ابتکار کار جدید یا ابداع  تازه، وکسب فکر بکر و دانستنی های تازه  الهی کاملان الهی است. که ابتکار ابداع اولیای  الهی میباشد. ولی  نه بدعت گذاران دینی  ومذهبی در امور الهی  وراه  خدا در سلوک  الهی.  که اینان  مدام  افکار پوسیده و عقده ای خود وگذشتکان  مانند خود را،  دوباره  بشکل  دیگری در بازی  روان آلوده  وهوسباز و جاه  طلب  خود درآورده، وتصوٌر ابتکار وافکار بکر دارند و نظریٌاتی اراﺌه  میدهند که  نشخوار آنان و  دورتر شدن از  خداوند ونزدیکتر بأهریمن و کارماهای حقیرتر  پس  ازمرگ میشوند. که  تولدات نسخ ومسخ حیوانی وحتی  فسخ گیاهی  میشوند. که  صدها هزار سال وحتی  میلیونها سال دیگر از  نردبان انواع  باز بنوع  بشری،  وهمین  سلوک  الهی  تا نورقاﺌم باید برسند ،که بانواع فوق بشری  بروند. که روح  هر أتمی  نیز چنان خواهد کرد.

ابتهال

دعا کردن سالکان بدرگاه  خدا.  سالکان برای نجات خود، وکاملان الهی  برای  هدایت دیگران دعا میکنند. زیرا  غیر سالکان قشری  همه مذاهب وادیان غیر سلوکی، که  اسمی ورسمی  ومشرک خدا  هستند، وسیله الهی برای  رساندن  دعاهای  خود  بخداوند ندارند. که بقول  پیامبر حتی  اگر  همه عمر روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم بعبادات و (تعبٌدات) نامقبول  الهی باشند. چون دعایشان  بخداوند نمیرسد، که بصورتشان  کوبیده میشود. و  صورتهای  نوعی  حیوانی پس  از مرگ را خواهند داشت. که  پیامبر قعر  جهنٌم  میگوید. و سالکان  در دعاهای   خود، تمام وقت و با وسیله  الهی  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، بدرجه  تضرٌع شدید می افتند. و عاقبت  بهتر خود را پس  ازمرگ، و پس از دوره  سخت  عزلت  سلوکی خود فراهم میکنند. خالصانه وقلبی  دعا کردن، نجات از نوع بشری، و خطرهای  نسخ ومسخ  جهنٌمی  جهان را میخواهند. دعای  قشری های  مذهبی  سیاه دل  که پاکسازی  روان  نکرده اند، عملا  جهنٌم  پروری بیشتر خود  میکنند. زیرا شریکان ولایت خدا واولیای  زنده میباشند. که مشرک وولایت فقیه فاسد را پرستش میکنند.

أبراء و تبرٌی

ابراز  نفرت  و بیزاری  نمودن، و نیز (براءت) و شفای از بیماری، واز خطر حقارت رفتن  روان  انسان میباشد. حتی  بیزاری  نمودن  از  مقام  الهی نوع بشری، و با مقام روحی  نیکوی خود در سالکان  میباشد. که  بمقام  برتر  نوعی و الهی  وتجلٌی  الهی  بالاتر میخواهند  برسند. (تبرٌی) جستن  وخود را بی گناه و (بریء) از  امور  غیر الهی دانستن،  که  مانند ابلیس و آخوندهای ابلیسی، در  لباس  کاذب روحانیٌت و مخالف سلوک الهی  وتکامل  روح که  تنها  هدف خداوند و  انبیا واولیا میباشد. بیزاری  ودوری  وتقیٌه  از امور مخالف  وظیفه  الهی، ویا  از دستور صریح پیر  الهی، که اموری را بر سالکان  خود  تحریم وحرام  میکند. وتا وقتی  که در احرام  حجٌ أکبر  سلوکی در  شهود  روح  القدس  قاﺌم هستند. وبقیامت  مرگ  قبل از مرگ  خود  برسند، که  معصوم  بخلق بازگردند. و قبله و کعبه و قرآن ناطق چند  سالک  خود میشوند. ونه  بگفته  آخوندها و برداشت  خرافاتی  وقشری، در  حجٌ خانه  خدا در  مکٌه.  که بقول  عارفی،  خداوند  هرگز بداخل خانه  کعبه  نرفته است. که  خانقاه  پیر  بمعرفی  خداوند،( بیت الله  الحرام)  خداوند  میباشد.  و یا پیامبر  در تعلیم  حجٌ کعبه که گفت، حال که  هدا و قربانی  خود را انجام  دادید، یعنی حاجی شدید، اینک  باید  بحجٌ أکبر بروید،  که  (حاجٌی آقا) چون (آقا مصطفی) گردند. ونه  هر آخوند را حاجی آقا  بگویند، که (آغای)  حج نکرده  میباشند. حتی  اگر  هفتاد بار  مکٌه  برود. سلوک الهی شفا  یافتن  از بیماری وحیوانیٌت  نوع بشری  است. که  اولیای  الهی  شفا یافته  وشفا  دهنده  مستعدان  سالک  خود میباشند. سالکان  صادق  از دنیا  ونوع بشری، و حتی  از  جان  شیرین  خود  میگذرند،  که بجانان الهی  روح  القدس  برسند. ولو از خواب  مرگ  پیامبرگونه  بیدار نگردند.

ابن  السبیل و ابن  الوقت

ابن السبیل غریب بی  وطن و سرگردان است.که  همان جوانان شایسته سلوک  الهی  هستند، که  بدنبال جستن  سبیل راه خدا، و سلسبیل منبع  حکمتهای  الهی  در حوض کوثر  میباشند .  و(ابن  الوقت) غیر سالک که  تنها  بفکر امروز  بشری  خود میباشد  وبفکر آینده خود  نیست.  باز  درویشان سالک  را ابن  الوقت  میگویند، بفکر  هیچ  چیزی  نمباشد. مگر  اکنون که (وقت یا حال) الهی  هنگام  دریافتهای  الهی و شهودی  خود  میبابند. وتمام  اوقات عمر  بشری  خودرا صرف  پاکسازی روان  حیوانی و آلوده  خود میکند. که آینده  الهی  بهتری  داشته باشد. چون نوع فوق بشری  هفت هزارسال  بعد. 

ابرار دارنده  فرٌ و فروهرو برٌ الهی

نیکان  الهی شده  که فرٌ و برٌ و فروهر الهی  خود را یافته، ودر بازگشت  بخلق  پیامبرگونه برای  چند سالک  خود پاذشاهی دارند. بخصوص  کاملان ولایت  ششم  مصطفوی که واصلان  عرش  رحمان هستند. ابرار  دارندگان تاج  شاهی  الهی ولایت  خود میباشند. که  چه فرمان  یزدان چه  فرمان  شاه برای رعایای  سالک خود پادشاهی الهی  دارند.

ابصار و بصیرت

از ریشه ومصدر (بصر) یا چشم، و همان  دیدن با چشم تن ویا با چشم دل در شهود  تجلٌیات  الهی است . و نیز آموزش دیدن وآموزش دادن  امور  سلوکی  والهی  بدیگران  میباشند. بصیرت  چشم  روشنی است، وتبصٌر سالک در تمرکز  با وسیله الهی  خود بتن، ویا در حضور  ذهنی صورت  پیر الهی بمعرفی خداوند، بعنوان  وسیله  توسٌل  ورساندن  عبادات و  دعاهای  خود بخداوند است. والاٌ بدون وسیله الهی  دعا بصورتشان  کوبیده میشود،  که  پیامبر  میگوید. بصیرت  وفهم و درک  درست و در رؤیت رؤیاﺌی تجلٌیات الهی  بالاتر میباشد.

ابلاغ  وپیام رسانی

رساندن  پیام الهی اولیای  زنده بسالکان ودیگران میباشد. که  پیامبران واولیا  تا زنده هستند، بچند سالک  خود الهامات الهی خود را ابلاغ مینمایند. تا بالغ و فهمیده  ورسیده بمراتب  تجلٌیات الهی  خود گردند. اولیای  الهی  زنده بمعرفی  خداوند، خود حسین های  زنده وحتی محمدی  زنده برای  سالکان خود  هستند. و صاحب  این همانی مقام الهی تمام مراتب  شهودی تا روح  القدس.

ابلیس

شیطان  أهریمن و آخوندهای  همه مذاهب و ادیان  غیر سلوکی، که  در لباس  روحانیٌت  کاذب  میباشند. ولی درون و روانی  فاسد خود را پاکسازی  نکرده، و با لباس  خود  بر پیروان جاهل  خود مخفی  مینمایند. که  جاه طلبی و دنیای  بشری  خودرا با استثمار و استحمار پیروان حفظ میکنند وخر سواری مینمایند. چه  رسد که  اینان  (انبلیسی) و سیاسی و آلت دست  استعمار خارجی وداخلی شده اند. و عاشقانه بنام  خواست  أربابان خارجی  اجرا  میکنند، ولی خواست  مراتب  الهی را  انجام نمیدهند.و خود را  معلم  دینی میدانند. و بخاطر  دستمالی  قیصریه ای را  میسوزانند. پس  حهنٍم خود را  از هم اکنون حقیر تر در تولدات  بعد از مرگ  میکنند. درحالیکه  اولیای  الهی  تا زنده هستند، از مراتب  الهی و صلاحیٌت واجازه  تکلٌم  در امور  دینی چند سالک  خود را از خداوند دارند. زردشتیان بآخوندها (دیو پرست) میگویند. که  محمد نیز آنان را شیطان پرست خوانده  است.  که بت پرست  واقعی  میباشند. ودر قرآن آخوندها (ملأ یا ملاٌ)  خوانده  میشوند، که  عوام تفسیر  پیروان آخوندهای قشری  میکنند.

اتٌباع  و تابع بودن و تبٌع

پیروان تابع دینی. چه  عوام بدنبال آخوندهای جهنٌمی باشند، و یا سالکان که تابع تربیتهای  الهی  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند باشند، تا دعایشان  بخداوند  برسد و بصورتشان  کوبیده  نشود. که  نسخ ومسخ  نوعی بجهان و پس  از مرگ خواهند داشت. که عاقبت همه  باید  بتجلٌیات  الهی  برسند.  که  نور قاﺌم  شهود ششم  نوع بشری،  واجب  الهی و بفرمان کن فیکون خداوند است. تا بانواع  فوق بشری و بی  نهایت  بعدی  نیر برسند. که بازگشت همه  بخداوند میباشد. تابعیت  سالکان  از  دستورات  عملی و نطریٌات  عقلی و حکمتهای  الهی پیر خود  میباشند. پیامبر بکسانی که  بنمایندگی  خود  بیمن  فرستاد، توصیه  کرد، که بأهل (تبٌع) کاری  نداشته باشند. که  بغلط جاهلان قشزی برای  یمن،  حکومت و پادشاهان تبٌع میگویند. که  در واقع  همان  (أهل  کتاب) ولایتهای  الهی  پنجگانه  قبل از  محمد بوده اند.  وهمچنان  نسلهای  بالا آمده  بشری  از مراتب  حیوانی  قبلی را  تربیت  الهی  میکنند. که  بشهود های  مقدماتی  میرسانند. دیانت  میترا  بشهود دوم ، و بودا بشهود سوم  شیوا، و زردشت  بشهود نور  مرتضوی  ایلیا، که  یهودیان  زردشتی الأصل  میگویند. و مسیحیان  کامل  بنور مصطفوی میرسیده ومیرسند.  تا در تولد بهتر  بعدی   در ولایت  محمدی  بنور  قاﺌم  برسند.  که  در  ولایت  مهدوی  نوع فوق بشری،  که  ٥٥ قرن  دیگر مبعوث میگردد ،و آخرین  کامل  ولایت  محمدی خواهد بود. که کشف  نور ربٌ رحمان میکند. وتمام  سالکان خود را نیز بنور رحمان میرساند. وبا عرش ربٌ برتر از  رحمان  بخلق  نوع فوق بشری  بازگشت می کنند. که آنان  هزاران برابر  عقل وکرامات نوع بشری  و حتی اولیای  الهی  نوع بشری را خواهند داشت. که میتوانند  معایب  عمیق تر روان خودرا  بشناسند وپاکسازی  نمایند. زیرا اولیای  الهی  نوع بشری بقول  پیامبر، با کمتر از  ده در صد پاکسازی  و تخلیه   و تحلیه  روان است که  ب(حدٌ  کفایت) از  نظر  داوری  الهی  برسند. تا بقیٌه آلودگی های روان را در انواع فوق بشری  تزکیه  نمایند. والاٌ  تنها  خداوند الله  است ، که مطلقا پاک از هر آلودگی  واضافات میباشد. و(تابع  ازکتاب قرآن عثمانی) معنی  ندارد. که  (کتاب خدا)  تنها سلوک  الهی  مکتوب  ومقرر برای  همه ارواح  انسانی  میباشد. و تا وفات   پیامبر تا چهل  سال قرآنی نبود.  که عمر و  عثمان  بسلیقه خود، و بدون  صلاحیٌت و اجازه  الهی  قرآن کنونی را  که  قرآن  عثمانی میگویند ترتیب دادند. و بقول مولا علیٌ  در  نهصد جای آن  اضافات و حذف و تغییر وتبدیل  در مقابل  پول  انجام  دادند. ولی (کتاب  علیٌ) را که  بتوصیه  پیامبر از یاداشتهای او تهیه شده بود،  عمر نپذیرفت ومصادره  کرد. و احادیث  امامان بقول  امام  صادق، از  یاداشتهای  خانوادگی  پیامبر که  در امور سلوک  الهی  هستند گفته شده است.

أپیستمولوجی

در فلسفه  یونانی محبٌت انسان  بمعرفت و شناخت فلسفی میگویند. وعلمی که این محبٌت عرفانی و روانی را تربیت  میکند (اپیستمه) میباشد و نه  فلسفه و علوم دیگر. که منحصرا در ولایتهای سلوکی ششگانه الهی  میسٌر میباشد. که  این  محبت قلبی اساس پذیرش و باوری و تصدیق انسان در  همه  امور میباشد. چه رسد بحکمتهای  برتر الهی که  سمپاتی قبلی لازم دارد . و  فلاسفه میگویند این معرفت  نتیجه  پرسش  حاصل  میگردد. ولی این  سمپاتی و کشش برای فهم  در انسان است، که فهمی دست میدهد. ومتناسب پاکی  روان ناخودآگاه  شخص میباشد. و برخلاف  ادٌعا، بخاطر نیروی  (الزام  منطقی)  نیست. که کسی چیزی را میفهمد  وباور میکند. که  الزام آن از  عقده های  روانی  میباشد. و  یا  کمبودهای  کرامات  نوع بشری. لذا  سالکان داوطلبانه  وعاشقانه وبا ایمان وباوری، نتیجه  کرامات بالفعل و بالقوٌه برجسته  تولدات پیشین، وداشتن  شهودهای  مقدماتی  آن  ولایتهای  قبلی،  اکنون امکان  فهم و عشق  ورزی و خدا جوﺌی  دارند. و در شهود نهاﺌی  عرش  رحمان،  نیرومند ترین درجه  فهم وهوش  وحافظه و اخلاق الهی  وانسان  دوستی میباشد. تا در  نوع  فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد، هزاران  برابر  قدرتها عقلی  و صفات  حیاتی  والهی و فهم را  خواهند داشت.

اثبات

محکم نمودن چیزی و ثابت نمودن نظری، در بحث  و جدال  منطقی. و یا در کسب صفات  الهی  سالکان، در مرحله تحلیه بصفات الهی، از تقلید رفتاری و پنداری  وگفتاری  پیر کامل، و تثبیت و سایبرنیتیک کردن وملکه  نمودن تعلیمات  جدید در ژنتیک  روحی  میباشد. که  همیشه  بکار  تفکٌر  وگفتار انسان  کامل میرود. چون  عقاید  کلٌی و اصول اثباتی، و بمعنی  (ایجابی) و داشتن  حاضر جوابی، که (موجب وواجب) هستند. و یا پا برجا  بودن در  امور  حقیقی  و الهی.

  اجتهاد

جهد و کوشش فراوان  کردن سالک در وظایف مقرر او  میباشد. و جهاد جنگی با  پیامبر برای  مرگ  قبل از  مرگ و شهادت،  حتمی برای  رسیدن  بشهود قاﺌم روح  القدس، که  شهود پنجم  صورت مصطفوی دستور و تمرینات  و آزمایش مکرر انجام  مرگ  قبل از  مرگ را  میدهد. تا بنور  قاﺌم برسد ولو  بازگشت  بخلق  وتولد  دوم   الهی  خود را  نداشته باشد. و سالکان  با پیامبر دعای شهادت درجنگ را داشتند. و جهاد در هر زمان  دیگر  دعای سالک رسیدن بمرگ پس  از داشتن  شهود مصطفوی  است. مجتهد  آخوند نیست که  جهدی  نکرده که  چند  کتاب  نادرست را خوانده است.  اجتهاد در  داشتن  اشدٌ  درجات کوشش  سلوکی  است. که  سالک  میتواند یک شبه  ره  صد ساله  دیگران را  برود.

          اتیان بنیانهم

          از اساس بمیان و ساختمان آنان را زیر ورو شود. قهقراﺌیان کارماﺌی پس  از مرگ ذات ژنتیک روحی خود وتمام  کرامات نوع بشری آنان واژگون میشود. که  سرنوشت نسخ ومسخ حیوانی  پیدا میکنند. گرچه در چند تولد نوع بشری  نیکوﺌی بکمالات شهود و بدرجه  پیامبری ولایتهای قبلی  رسیده بودند. که  عقل  وکرامات نیرومندی  در نوع بشری  کنونی خود را پیدا کردند. ولی چون در هر مرحله از تکامل  روحی بفرمان الهی سرکشی کنند،  و وظیفه  کن  فیکون  أزلی أبدی   یک روح را انجام ندهند. لذا برحسب  مقدار کمٌی وکیفی گناهان و انحرافات و  ستمکاری های،  سقوط  مقام  الهی  روح  خود را دارند. تا  دوباره وحتی  صد باره  از  نردبان انواع  بنوع بشری  وهمین  سلوک  الهی  تا  نور  قاﺌم  روح  القدس ربٌ النوع بشری  بالا بروند  وخواهند  رسید که باید برسند. تا  بانواع  فراوان فوق بشری نزدیکتر بصفات و این همانی های  الهی  الله برسند. ژنتیک جسمانی انسان در کروموسومهای سلٌولهای تن نظام نوع بشری انسان را بعهده دارد. و این آصل  الهی و اساس موجودیٌت هر موجود  در هستی  میباشد. (اتیان) وارد آمدن و(بنیان) ساختمان تن وذهن وروان  انسان میباشد. اتیان آمدن ووارد کردن و حاضر کردن وکاری نمودن و ضربه  زدن بدشمن و شبیه چیزی را آوردن میباشد.

          اتٌحاد

          وحدت گروهی انسانها در فکر و مقصد ومقصود است، که  بصورت جمع  وواحد شده درآمده باشند. که  در احزاب و سازمانهای اجتماعی عمل اتٍحاد دارند. که  سالکان خدا جو در سازمان ولایت  الهی  ششگانه  خود، و طریقتهای  کاملان زنده  این ولایتها ،باهم وحدت  وجود پیدا میکنند. که  فرد سالک با مراتب تجلٌی  الهی خود متحد  ووحدت  وجود ویگانگی وصمدبٌت پیدا  میکند، که  خود را  در میان  نمی یبیند قطره ای که  بدریا افتاده که هم هست و قطره مشخٌص ومستقلی  نیست.

          اتٌباع و أتباع

          پیرو راهنما بودن که تقلید همه امور سالک از  پیر الهی ره رفته بمعرفی  خداوند است. و أتباع پیروان و رعایای یک  رهبر هستند. که سالکان هر طریقت با ولیٌ الهی  خود میباشد. ویا اتحاد أهریمنی غیر سالکان پیرو آخوندهای  مذهبی  قشری ویا رهبران حزبی، که  تبلیغات  کاذب و دنیا پرستان وهوسبازان نوع بشری  هستند، و بفکر آینده  برتر بعدی  فوق بشری  بجهان نمیباشند. ویا از سرنوشت  کارما وقهقرهای نسخ ومسخ وفسخ و رسخ ووسخ  پس  از مرگ خود نیستند. که  صدها هزار وحتی  میلیونها و بیلیونها سال عذاب  زندگی  های  نوعی  در جهان دارند، تا باز بنوع بشری  و سلوک الهی  و شهود نور قاﺌم باید  برسند.

          اتٌصال و  صلات

  پیوستن دو چیز بیکدیگر و یکی  شدن است. صلات تنها نماز نیست. بمعنی  اتٌصال شهودی و حضور  ذهنی سالک با صورت الهی مربٌی  الهی ومراتب  شهودی میباشد. (صله پادشاهان) هدیه او برای  حفظ  ارتباط ووفاداری دیگران  با پادشاه است. و صلات وارتباط  سالک در عبادات با وسیله الهی  خود بمعرفی  خداوند، همین صله و  ارتباط با خداوند از طریق  واسطه الهی  میباشد. که  در عادات و ادراکات یکسانی پیدا  میکنند. پنج  وعده صلات اسلامی  وزردشتی، یافتن  ارتباط  شهودی  با  پنج تجلٌی  الهی میباشد. که در پنج  تولد هربار بهتر بیک ولایت  برتر وتجلٌی  الهی  بالاتر میرسند. که  سمبول آن در پنج بار مراسم  عبادی عوام است. والاٌ سالکان مدام  در صلات و ارتباط  الهی وحضور ذهنی  پیر خود میباشد.

          اتٌفاق

          هم فکری ومتٌحد شدن وتوافق وموافق هم بودن در  عقیده  و طرز فکر. مادٌیون رخدادهای هستی را اتٍفاقی و تصادف میدانند. ولی  اولیای الهی با  سالکان  خود، در توافق با هم در سفر  بسوی  خدا و تجلٌیات  الهی هستند. تا با تدبیر الهی دسته  جمعی بسوی  بهتر شدن  ونوع فوق بشری  آینده  در جهان  باهم  باشند. و انسان  موفق رسیده  بکمال وموافق  با  دستورات عملی پیر الهی میباشد. تقرٌب  فکری و هم زبانی  وهم حالی واحد  داشته باشند. وتنها  بسوی  آینده تلاش  کردن و فراموشی  گذشته های حقیر تر. وفاق و صلح و محبٌت باهم داشتن، عکس  نفاق و اختلاف  است.  تا سالکان  موفق بشهود تجلٌیات  الهی  شوند. تعاون وهمکاری  فکری و احوالی انسانها باهم  اتفاق آنها باهم میباشد. سالکان متٌفق پیر الهی که  مقام الهی بالاتر نسبت  بسالک  دارند، پس  اطاعت در اتفاق با وی میباشد. داستان حوادث اتٌفاقی و تصادف از نظر  غیر سالکان ماده گرا، انکار تدبیر وحتی  وجود مراتب  الهی  در آنان  میباشد. حوادث  پیش آمده  همه در تدبیر مراتب  الهی  میباشند. که  انسان  عاقل  وسالک عبرت از آنها  میگیرد. و پیش آمدی  خاص  خود از خداوند میداند. که  تذکٌر  وهشداری از  خداوند میباشد و سپاسگذار خداوند نیز هست.

          اتمام حجٌت

          اولتیماتوم نهاﺌی خداوند مراتب  الهی بمراتب زیر  دست که  آزادی  عمل را دارند. که  وظیفه ای را  انجام  بدهند. و حرف  آخر مقام  بالاتر، که حجٌت ووسیله حجٌ أکبر سلوک الهی را  باید  تمام نموده  بشهود آخر واحب  رسید. که برای  نوع بشری  شهود ششم  روح  القدس قاﺌم میباشد. و پنج  شهود مقدماتی  حجٍ های أصغر عمره  ومقدماتی  هستند. ودر پنج  تولد بشری  قبلی داشته باشند که  بنور  قاﺌم برسند. که  ویزای  تولد در نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد است. سالکان متعهٌد برایاطاعت  تا  شهود قاﺌم و قیامت خود در مرگ  قبل از مرک وفادار تعهٌد  خود باشند. اتمام  همان تمام  وکامل و درست  انجام  دادن کاری  میباشد. تمام کردن مراتب  حجهای  عمره  برای رسیدن  بحجٌ أکبر نور قاﺌم روح  القدس. آنگاه  سالک  بشری  وظیفه  خود را تمام  نموده  است. و یا بحث و فلسفه  کنندگان نظری  در اموری  که  تماما  آنچه  دلیل قابل  اثبات  نظر خود دارند، باید آنرا بکار ببرد . آنگاه دیگری را  قانع  کنند ویا خود متوجٌه  نقص  وکمبود  حقیقت  در نظریه  خود را پیدا  کند.

          اتٌقاء و تقیٌه

          پرهیز کردن از هر  کار  بد ومخالف  دستور  پیر وعقل،  وتقیٌه از نکردن  کاری که  باعث پشیمانی گردد. برحذر  بودن از  هر خطر و خویشتن داری سلوکی. که سالک  کاری برخلاف  دستور پیر  نکرده  باشد.  تقوا همان  سلوک الهی و ترس  از  خدا در  نپذیرفتن  عبادات است. و  انسان متٌقی کامل و سالک  الهی  است.  ترس  از خدا که  سرنوشتهای  کارماﺌی را بروح  انسان میدهند. که  همان  جهنٍٍم  جهان  در صورتهای  نوعی  میباشد. تقوا وسلوک  الهی تعالی  دادن مقام  الهی  ژنتیک  روحی  خود و تبدیل آن  بذات و روحی  شایسته  تولد  نوع بشری  فرشته گونه .کاملان بازگشته بخلق با  معصومیٌت و آزادی هر عمل  که از  خداوند دارند. باز خویشتن داری  میکند که  ذخیره آخرت  بیشتر  بصورت  پاکسازی  بیشتر روان  خود مینماید. تقیٌه وخویشتن داری  سالک چنان است، که  تنها  کارش  این باشد  که  کاری  نکند. زیرا  جنبه های  منفی درآن کارها زیاد خواهد بود. مگر  پیر اجازه  وتوضیح داده باشد.

          اتٌکال و توکٌل

          کاری را بدیگری واگذار کردن ووکالت دادن امور خود بوکیل . وسالکان امور خود را بپیر الهی خویش  بمعرفی خداوند واگذار میکند. وتسلیم هر تصمیم وگفته او میباشند. ومنتظر عکس  العمل الهی در احوالش  هستند و سالک نمایندگی خداوند رادر پیر پذیرفته است. اعتماد داشتن بپیر الهی در هر  دستور ونظر او میباشد. توکٌل غیر سالکان بهر کسی که تضمین و اطمینان از  عاقبت آن ندارند. ولی  سالکان در توکٌل  بپیر الهی  اطمینان دارند چون  معرفی  شده  خداوند بآنها در رؤیای او بوده است.

          أتراب

          هم سالان وهم زادان و خاکی های امثال یکدیگر  بودن، که سالکان در عزلت سلوکی همیشه  خاک آلود است. و پیامبر علیٌ را أبو تراب یا خاک آلود میگفت. و کامل  الهی در بازگشت بخلق و پادشاه الهی  چند سالک  خود آراسته و زینت دارد. که بر أریکه  و تخت  خود تکیه  دارد. سالکان  هم حال اتراب هم حال هستند.

          اتقان

           محکم  کاری  ودقٌت کردن و بخوبی  انجام  دادن هر وظیفه میباشد که  سالکان  دارند. و  غیر سالکان برحسب هوسهای عقده های  روانی  خود، هر گاه  اهتمامی  بامور مادی داشت، کاری را بکار  دیگر تغییر  میدهد. که  بفکر  دنیا است و آخرت  کارماهای  پس  از مرگ را  در نظر  ندارد.

          اتحاف

          تحفه دادن و هدیه نمودن است . بهترین وعزیزترین را  پیش  کردن است.  که  سالکان جان  بشری  خود را  هدیه  بپیر الهی  وخداوند  مینماید، که بجانان الهی نور قاﺌم روح  القدس  برسد.

          اتر أثیر و ایثر

          ماده  رقیقتر از أتم که أثیر ماده ای رقیقتر در داخل  أتم  میباشد. که  هسته هر أتم بیش از یکصد عنصر متفاوت  داخل  خود دارد. که  هریک موجودی مستقل در نردبان  انواع  تکامل   خود  میباشد. که  انرژی یا  کوانتوم باز  رقیقتر از أثیر، از  خورشید ومنابع  دیگر نورانی  فضا میگیرند.و  چون  بحدٌ  اشباع رسیدند، ودر  همه  یکصد عنصر داخل هسته  أتم صورت گرفت،  آنگاه  انفجار  داخل  أتم اضافات انرژی های داخل  هسته أتم، یک  الکترون جدیدی  بمدار أتم اضافه  مینماید. که عمل تکامل  طبیعی أتم میباشد. و ترکیبات تحت أتمی  أثیر و تحت أثیری، و حتی  واحدهای  کوانتوم، هر یک  موجدیٌتهای  مستقل  خود را  دارند. و ترکیبات  داخلی آنها باز  رقیق تراست، که مدام  در حال  تکامل  وپیچیده تر شدن  هستند. وبی نهایت  انواع   موجودات  قبل أتمی،  تا رسیدن  بأصل نخستین ماده، که همان  روح  جدا شده  از  روح الأرواح  الهی  میباشد. که ما را نظرا،  بأصل هستی  وحتی  روح  خودمان  میرساند.که  از این  انواع  قبل آثیری بانواع جمادی و گیاهی  وحیوانی  بامروز  بشری  رسانده است. وکارماهای  غیر سالکان سقوط و تکرار مجدد قسمتی  از این اتواع میباشد. و سالکان وکاملان  الهی  برای  بی نهایت  انواع فوق بشری  تا خداوند پیش  میروند. بقول  محمد که  اگر چاهی را  عمیقا  حفر  کنیم،  باز خداوند آنجا  هست. زیرا  أصل  همه موجودات  روح  الهی از خداوند الداخل الله  میباشد.

          اتٌساع و وسعت

          وسعت افقی در  پهن تر شدن چیری،  تا همه گیرتر شدن و حالی که  در همه  افراد پیدا  شود. و حاصل  سعی وتوان است  که وسعت دست میدهد. که  سالک  بمراتب   روحی  الهی نیامده  بوجود میرسد. و تجلٌیات الهی هفتگانه  سمبولهای  الهی و مدرک  قبولی  خداوند از  وسعت تازه  روح  سالک  میباشد.

          اتٌساق

          انتظام و  سیاق و نسق  جدید و سوق و پیشروی است. که سالک  با  پیر الهی  خود مورد سیاق و نظام  جدید و سرعت انسیاق و جلوتر رفتن و رانده میشود.

          اتٌعاظ

          وعظ و نصیحت پذیری و  عبرت  گیری و  فهمیدن  تازه  یا  عمیق تر از  کلام  برتران  چون  پیر الهی  والهامات  لدنٌی الهی در سالک  میباشد.

          اتلاف

          تلف  نموده  و بعبث و بیهوده بکار بردن و بکار انداختن، که لفٌ وپیچده  وکوچک کردن است.  که  اعمال غیر سالکان  گرچه مفید وتولیدات این جهانی هم  داشته باشند،  اتلاف  و اسراف   عمر  خود کرده اند.  که باید تنها  در سلوک الهی کرامات  بالفعل  وسرمایه  هستی  نوع بشری  خود را ، خرج تحقٌق کرامات  بالقوٌه نمود. که در  نطفه آینده برای آینده میباشند. که  کرامات  بالفعل  مورد  نیاز  برای  تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال  بعد را  خواهد  نمود. و عملا کرامات  بالفعل  نوع  بشری  کنونی  نیز  با تحقٌق  کرامات  بالقوٌه بجای  کم  شدن  بیشتر میگردد.

          اتٌهام و  تهمت

          بدنام کردن ومتٌهم نمودن و مسؤل دانستن و شایسته  مجازات دانستن  کسی، که معلوم  نیست  واقعا چنان  خلافی را  کرده  باشد.  در  دادگاهها پس  از  تحقیق قاضی مشخٌص میگردد که  متهم بی  گناه است یا  گناهکار. سالکان واولیای  الهی  کسی را متٌهم نمیکنند، که حتی خطاکاران را  با اطمینان  از خطای  آنان باز میخشند ویا نادیده  میگیرند. و تنها خداوند را داور میدانند. که دراین  تولد هم اکنون ویا پس  از مرگ  در تولدات حقیر تر  مجازات  مینماید. ولی خطاکاران بخود آمده، با توبه  سلوکی همه  خطاهای آنان  بخشوده  خداوند میشود. که حتی گناهان  تبدیل  بثواب  میشوند. زیرا  حجم  کمٌی و کیفی ثواب  وداده های  الهی عظیم تر از حجم گناهان  میباشد.  و بقول  پیامبر  حتی  اگر  گناهان  تا عرش  و آسمان  هفتم  بوده  باشد. زیرا هر مقدار داده الهی  بیشتر از این همه  گناهان و خطاها نقش  حیاتی  دارد. چه  رسد که  سالکی  بحدٌ أکثر داده ها و رحمتهای  الهی برسد  که  برایش  در کرامات بالقوٌه میسٌر باشدٍ.

          أپیکور

          فیلسوف طبیعی بفکر  خدا بوده ولی  مادٌی فکر  میکرده، که  از چشم و عقل  الهی اولیای  زنده  برای  تفکٌر و تکامل  استفاده  نمیکرده. که میتوان  اورا  کور مراتب  شهود تجلٌیات الهی  خواند و یا عقل  نارسا و شایسته  رسیدن  بتجلٌیات الهی  نداشته است. وی  از  فنای روح وروان، مانند  فنای  تن  انسان  در مرگ  میگفت. پس  معتقد  بقیامت و معاد بازگشت  مجدد  بتولدات  جهانی  نبود. وی را  طرفدار  لذٌت وخوشی  از فرصت  زندگی،  وداشتن  کرامات  بالفعل  خود  میگفت.  و بکرامات  بالقوٌه  که باید  برای  تولد  بهتربعدی آماده  نماید اعتقاد  نداشت. ولی طبیعت  وفطرت  ذاتی  روان انسان، و نیز خواسته  قبلی  خداوند تولدات  حقیر تر رابجهان  خواهند داشت.  که کارمای تکرار  گذشته ها در آینده ها میگوﺌیم . وی در ٢٧٢ قبل از  میلاد  زندگی میکرد.

          اثبات و استدلال

          ثابت نمودن نظری و نظریٌه ای در  استدلال  منطقی، و نیز پابرجا نمودن أمری تا منتفی  نشود.طرح امور  مثبت و ایجابی درست وموجب و واجب. وسایبرنیتیک نمودن  داﺌمی صفات  نیکوی  جدید در سالک و پاکسازی روان  خود در  تخلیه  وتحلیه تا تجلیه های  الهی  میسٌر  خود.

          أثر و أثیر

          علاﺌم  باقی  مانده از امور قبلی  یا  صفات منفی، نتیجه تغییر تکاملی وانجام  امور  مهم تر. ولی آثاری  از  وضع  پیشین همچنان باقی میباشد. (آثار  باقیه) که  از  خداوند و  پیامبران اولی  العزم  در جهان بجا  گذارده  و رفته اند که همان  اولیای  الهی  زنده  میباشند.  چون دارنده شهود وتجلٌیات الهی   کاشفان و صاحبان  این  شهودها که درگذشته، و سالکان  موفق کنونی که  امانت  الهی  وپیر  خود را از  تجلٌیات  الهی دارند و آثار باقیه  الهی  میباشند. ردٌ پا و جای پا  گرفتن  در تعقیب کسی أثر  گیری است و یا  پیروی دقیق سالک  از  پیر  الهی،  در هر کاری وحرکت  یا در فعل  وفکر  و گفتار و اخلاق  میباشد. علمای  پیشین (فلک آتش) بالای فضای  زمین را أثیر میگفتند. که ما از انرژی کوانتوم و رسیده بعناصر  داخلی آتم میگوﺌیم. که  ماهیٌت  عناصر  داخل  هسته  أتم را، از انواع  أثیر وخود عناصر  داخل أتیر را مواد  تحت أثیری میگوﺌیم . که هر یک برای خود  روحی و جریان تکاملی دارند. تا خود را بانواع أتمی و مولکولی وگیاهی و  حیوانی  و فصول  فراوان  بشری،  تا انواع  بی  نهایت فوق بشری  تا خداوند  برسانند. زیرا  عملا  چیزی  در هستی  جز  خداوند نیست.  وموجودات و در أصل  روح  آنها، درآمده  از  روح  الأ رواح أزلی  الله  و أهورمزدا  بوده است.  موجودات تحت آثیری را  موجوداتی میدانیم  که  در أزل خود،  در  نهایت ابتداﺌی نوعی  بودن  هستند، که  تازه  از صفات خداوند  جدا شده، تا از  نردبان  انواع بالا آمده،  بانواع جمادی  وگیاهی  وحیوانی و بشری  برسند. وتا بی نهایت انواع  فوق بشری باید  پیش  بروند. اگر  در نوع بشری  بشهود  قاﺌم  روح  القدس  رسیده  باشند.

          أثناء

          در  خلال زمانی و در میان  اشیاﺌی بودن چیزی. ثناء و سنا و ستایش  الهی سالکان است . و نیز دولاٌ نمودن چیزی از  کمر  ووسط.  هنگام و زمان انجام  اموری اثنای آن  میباشد. که تمام  دوره  سلوک  سالک  در عزلت  سلوکی  وی أثنای انجام  سلوک الهی  میباشد.

          اثم و گناه

          گناه  وخطا از  نظر  خداوند یا  قانون و عرف  جاری. همان  لفظ هندی که( آتمان) میگویند. و کلمه  عثمان نیز عربی شده آتمان و  گناه کار  میباشد. در  فرهنگ  زردشتی (آء سم)  بمعنی فساد  وگناه که گوش نکردن بآواز و ندای  باطنی میباشد ،که  اورا  مجرم  کارماﺌی  خواهد  کرد.  و پس  از  مرگ دوچار جهنٌم  حهان در نسخ ومسخ  میگردند. سالکان بی  گناه  که پاک روان از گناه، در رؤیا ویا  در مرگ بصورت دوشیزه  زیبا خواهد  بود. شهود سوم  فاطمی ودغدوی  زردشت  در رؤیا، یا همان( تجسٌم  اعمال) پس از  مرگ، ویا  در سالکان که در مراتب  شهودی و عوالم  الهی شهودی  خود، برای گناه کاران  تجسٌم  اعمال بشکل  زن  زشت  خواهد بود. مانند مادر حیوانی روح  کارماﺌی  شده. و بالعکس  مادر  زیبای  نوع  فوق بشری،   روح  متولد در دامان  مادر فوق بشری. که  شاهدان عرش  رحمان نیز دیدار سمبولیک  و برحسب  عقل بشری در  رؤیا می بیند. که  زیباتر از آن  در جهان نمیتوان  صورتی  دید. ( أثیم )گنه کار که با أثم وگناه و فساد میباشد. که  گناه فارسی  عربی شده  قریش در (جناح) میباشد. که  باعث  کارماهای   پس  از مرگ  میشوند. وآنچه  آخوندها  از  گناه  میگویند نادرست  است.  حتی  اگر  از پیامبر بدرستی  أمر  گناهی را نقل  کنند. زیرا  پیامبر  برای  چند سالک  خود  میگفته است. وهر  کامل الهی  بمعرفی  خداوند  بسالکی،   پیامبر  زنده  و قرآن ناطق او  وکلیم الله است. که  خاص  چند  سالک  خود و تا خود زنده  باشد  میگوید. آنگاه گناه و ثواب  از  نظر  الهی  خواهد  بود. والاٌ  حتی در  گناه  اولیای  الهی،  خیر  وثوابی  برای  دیگران  وخودش  میباشد.

          أثل

          بگفته قرآن گفته  خداوند،  که  بهشت آنان  یعنی  بهشت  نوع بشری   کنونی  آنها را، با  دو  بهشت بهتر  تبدیل  میکنیم. که این  بهشت ودرختان آن قابل  خوردن و(خمط و أثل) میباشد. کال  یا رسیده توصیف  بوستانی  بهشت است.  که همان  تولد  در نوع فوق بشری  نیکو، با هزاران  برابر  عقل  نوع بشری است. که  درختان و محیط  بوستانی  بهتر را دارند. قرآن نیز  میگوید که  آنان  دو بهشت دارند، که قبل از آن نیز  دو  بهشت  داشته اند. که بهشت روزها انسان  کامل  در احوال  الهی، و شبها  در بهشت  دوم  رؤیاهای  عبرت آموز.  و پس  از مرگ در بهشت  سوم  هفت  هزارساله در سایه عرش  رحمان  وسپس  در بهشت  چهارم  تولد  نوع فوق بشری  در جهان در کره  زمین  یا  کرات  دیگر.

          اثاره

          برانگیختن و  انتقام گرفتن که کار ثور وگاو نمودن که  شخم میزند. که  زیر ورو کردن  زمین  است. آثر نیز ترجیح  دادن أمری  بر أمر دیگری  میباشد که برای  خود برگزیده  است .

          اجابت

          جواب  مثبت و آری و درست دادن. و لبٌیک   تسلیم روح شاهد هر نور تجلٌی در ولایت های سلوکی.   تا پس  ازمرگ درتولد بهتر بشری ویا فوق بشری بعدی،  با تجسٌم  انسانی  کاشف ودارنده  نور تجلٌی  الهی بالاتر خود، لبٌیک و آری در  پیمان سلوکی  بگوید. که روح  درتسلیم  سالک در تولد  بعدی  نیز  خود بنور  تجلٌی برتر  برسد. و از هم اکنون  عهد الست و جواب  آری  خود را  داده است . قبول  کردن و برآوردن خواسته ای،  بخصوص خواسته  الهی  در مراتب  سلوکی  برای  تکامل  روح.  وتا أبد در لبٌیک های  بعدی  وولایتهای  الهی  بالاتراست. که  روح  کامل  زردشتی  در شهود نور  مرتضوی چهارم متعهد میشود که در تجسٌم  انسانی کاشف  نور مرتضوی،  که مسیح  وهر کامل  مسیحی  زنده  بمعرفی  خداوند تسلیم  خواهد شد. و کامل  مسیحی نیز در شهود  نور مصطفوی  خود عهد الست را دارد. ومتعهٌد میشود  که در تولد بشری  بهتر در ولایت مصطفوی  محمد یا هر کامل  محمدی  زنده  بمعرفی خداوند لبٌیک  بگوید. و کاملان  ولایت محمد نیز  متعهٌد میشوند، که  در تولد نوع  فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد با مهدی  موعود و هر کامل  مهدوی  زنده  بمعرفی  خداوند  تسلیم  گردد. تا خود  نیز  چون  مهدی  موعود محمد وسوشیانت سوم  زردشت،  بنور شهودی  ربٌٌ  رحمان  برسد. و یا با  شهود  هشتم  عرش  ربٌ برتر از  رحمان  بخلق  نوع فوق بشری  باز گردد .

          اجاره  و جور و پناه

          بفریاد رسیدن وپناه دادن بخاطر  جور و ستم دیکران. که  سالکان در  فرار از گناهان بشری خود برای  نجات  از  مجازات  الهی، بولایت  الهی وولیٌ  الهی  بمعرفی خداوند پناه  میبرند. که  اگر  مراحل  سلوک  الهی را  درست  انجام  دادند و پاکساری  روان  حیوانی  خود را  نمودند ،   پس  از  انجام  شروط  لازم  در شرط  کافی  از نظر  داوری  الهی، و در حدٌ کفایت وکوفه ولایت علیٌ، که  محمدی   زنده و با مرگ قبل از  مرگ بدستور مقام شهود صورت  مصطفوی  روح  پیامبر  اولی  العزم  خود  محمد، برای  سالکان دارنده  هر  پنج شهود مقدماتی، برای  رسیدن  بنور قاﺌم آنگاه پناه  بخداوند نتیجه  داده است.وروح حتی  بدون  شهود عرش  رحمان و بازگشت  پیامبر گونه  بخلق، با مرگ  طبیعی   خود مستقیما  بعرش  رحمان  برای  شش هزار سال  دیگر  میرود. که  کاملان  ولایت  مسیح با پناه  بردن  بولایت  مسیح  وهر کامل  مسیحی  زنده، در مرگ  قبل از  مرگ  خود  بنور  مصطفوی میرسند. واگر  بشهود  عرش  جبرﺌیل  نیز  رسیدند، پیامبرگونه و سنت ومقدٌس شده الهی،  برای  سالکان  شایسته  ولایت  مسیح بخلق  باز  میگردند، و پناه  دهنده  سالکان  خود  میباشند. و همیشه  سالکان  از ستم  آخوندهای  قشری  همه  مذاهب  وادیان  غیر سلوکی  بولایت الهی  مناسب  خود بمعرفی  خداوند پناه میبرند. و از اجاره از جور ستمکاران ضدٌ خدا پناه میبرند.

          اجازه 

          رخصت  دادن و جواز  عبور  دادن، و جایز و مجاز گردیدن. کارهاﺌی که  قبلا  بر سالک  حرام  بوده ، ویا  بعدا  در سلوک  پیر  اجازه  آنها را  بدهد، گرچه واجب  هم نباشد.

          اجاق

          آتشدان  دیگ و نیز  دودمان وطریقت الهی  فعٌال زنده  یک ولیٌ  الهی، که   اجازه  الهی  برای هدایت  سالکان  خود دارد. و بتعداد اولیای  الهی زنده  هر شش ولایت الهی  نوع بشری، در طریقتهای آنان  سالکانی هستند. وچون  کاملی  الهی  بمیرد، خانقاه  اورا  یک کامل  الهی  زنده ای بمعرفی  پیر  متوفٌی  اداره و تعلیم  سالکان پیر  وسالکان  تازه  خود را  دارد. وگوﺌی اجاق  و مطبخ  این ولیٌ  الهی  روشن است.که  غذای تن و غذای  ذهن  وروان  سالکان  خود را تأمین  مینماید.  واگر   خانقاه  و طریقت هر کامل  الهی  پس  از  مرگش، بدون  کاملی  زنده  دارای  اجازه  الهی باشد، آن  خانقاه  اعتبار  الهی  ندارد. و پیروان آنها  چون  دیگر مذاهب  غیر سلوکی  شرک ورزی کرده اند. پس  اجاقش خاموش  ونور  چراغش ونور وسیله  الهی در این  خانقاه  خاموش  است. و سالکان  پیر  قبلی باید بولیٌ مورد  وصیٌت  پیر مراجعه کنند. و یا از  خداوند  پیری برای  شناخت  درخواست  باید  بکنند.  سفره  های  عمومی خانقاهها، در  گذشته  که  مزاحمینی  نداشتند،  بعنوان  هتل  ورستوان بدون  هزینه  واصطلاحا  صلواتی بوده  اند. تا  افکار  عمومی را برای  سلوک  الهی  تنها  هدف  خداوند  از آفرینش  انسان وحتی  کلٌ هستی  آماده نمایند. اجاق  کور برای پیر بدون  فرزندان الهی  میگویند. که  برای  خانقاه  وحتی  کاملی  الهی میتوان  گفت،  که  سالکانی  ندارد، ویا  کاملان  تازه نفسی  ندارد، پس  اعتبار  الهی  ندارند. انسان کامل بدون اولاد الهی بسته  بسرنوشت  او بوده است  مگر بسلوک  الهی  هدایت کند،  تا شاید سالکانش سرنوشتهای  سلوکی  هفتگانه  ومعصومیٌت  نهاﺌی ببدای  الهی برسند. آنگاه اولاد الهی  این کامل الهی خواهند  بود.  و سالکان  غیر  کامل  همچنان  با عنوان  زن در اختیار  مرد  الهی   هستند. که هنوز  مرد الهی   نشده اند.

          أجامر

          اوباش و خودسران وحشی  غیر سالک  که تربیت و اخلاق  الهی  سالکان وکاملان  ولایتهای  ششگانه را ندارند.  که  قشری های  مذهبی و آخوندهای  مشرک و قاتلان  أنبیا از  نظر  الهی،  اوباش میباشند. که مزاحم  اولیای  کامل الهی  زنده  و سالکان  آنها  هستند.

          اجبار

          مجبور  کردن و ناچار نمودن  با قهر  و اکراه ووادار  کردن بکاری  بدون   رضایت کسی. که  ستم  و آسیب  بحقوق  بشری  و حق  زندگی  کنونی  او است.  که خداوند آزادی او را در کرامات  بالفعل و سرنوشت  ژنتیک  روحی  وجسمی  او نموده است. و اجبارهای  قانونی  و قرارداهای  اجتماعی هر  جامعه که برای  نظام  جامعه خود لازم  بدانند، حتی  بر  پیامبران واولیا و سالکان آنها تا زنده  هستند نیزباید  رعایت  کنند. و اگر  مخالفین  سلوک  الهی   ستمگرانه قانونی را مقرر کنند، سالکان  در دل ویا  پیر الهی،  با تقیٌه و حفاظت خویشتن داری بیشتری  باید نشان  بدهند. و صبر در این  مقررات   ضدٌ سلوکی بشکل  قانون و یا فتواهای آخوندهای قشری، ضمن  بلایای  سلوکی  سالکان  میباشد.  که  صبوری  وتقیٌه و احتیاط  کاری های  آنها بهره های  سلوکی  دارد. که باید  رعایت  شود و حتی  سپاسگذار  خداوند نیز  باشند. جبر در مقابل  اختیار و آزاد  بودن. وانسان  در  جبر الهی وجبر نفسانی  وجبر ژنتیک جسمی و ژنتیک روحی  بودن، فرصت  اختیار درستی بانسان  نمیدهد. جبر قانونی و اجتماعی و عرف  جاری نیز مانع  آزادی خود سرانه  انسان میباشد.  و آزادی سالک در  امور  اختیار  راه  الهی و تکامل روح  خود میباشد . که هر نوع  جبری  خود از  وساﺌل تقویت  اراده آزادی و الهی سالک  میباشد.

          اجتباء و  مجتبی

برگزیدن  الهی  و جذب  وکشش خداوند از مستعدٌان سلوک الهی،  با هر ولایت مناسب   انسان. گوﺌی خداوند با قلٌابی بوسیله  مقام  مجتبوی  امام  زمان زنده عصر  سالک که  شهود دوم  سالکان است، جذب میگردند. که  در روان وفکر و پیش آمدهای  شخص، اورا  متوجه  لزوم سلوک  الهی  با ولیٌ الهی  زنده  بمعرفی  خداوند می نماید. گرچه ( جباء)  بجابیان مالیٌات گیر میگویند. که  بحیب  خود مال دیگران را میگیرند. که  در واقع  جیب مراتب  الهی،  همان درجیب و محدوده ولایت  الهی  بودن  است. ودر  علم مثلٌثات جیب همان  سینوس میباشد. بسوی  خود کشیدن، گوﺌی با قلٌاب چون ماهیگیری میباشد. تا از خطر  حتمی و قهقرا  نجات بیابند.  وهر انسان کاملی  مجتبی و توصیف شهود دوم حسنی  سالکان  میباشد. که هر حسن مجتبی  امام  عصر و حیات خود برای  تمام  سالکان  آن زمان میباشد. ولی پیر حسینی  امام  زمان  چند سالک خود هست. شاهدان  شهودهای  اولیه  حسنی  وحسینی امکان  شهود  مادر ولایت ونوع بشری  فاطمی یا  همان  شیوا و دغدو و مریم  و زینت  کبرا در  نوع فوق بشری  است. که این  سه  شهود شرط لازم  برای  رسیدن بشهود مرتضوی،  آغاز عفو  الهی و بهشت موعود وتولد بهتر است. اگر  تا وقت  مرک  طبیعی حفظ پاکسازی آلودگی های روان  کند. وبا شهود بعدی  و احتمالی  مصطفوی  با مرگ  قبل از  مرگ  بنور قاﺌم میرسند. که اگر بازگشت  بخلق  پیامبرگونه داشتند، آنگاه  معصوم هستند. ولی باز  پاکسازی را در هر زمانی که باشد، برای ذخیره  آخرت وتولٌد بهتر بعدی  یا نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  ادامه  میدهد. اجتباء  وارتضاء و اصطفاء و انتخاب مراتب  و کشش الهی  از ارواح  محبوبان  خود  سالکان  میباشد. اجتباء ازریشه جیب ودستور آوردن و آمدن  است.یا  جلب  و اجتلاب نیز  میباشد.

          اجتذاب  و جذب

          جذب  کردن  و بسوی  خود چون آهن ربا  عمل  کردن  است. که  اولیای  الهی  مستعدان را  بسوی  خود  جذب  میکنند. چون سالک دستور وفکری  الهامی  برای  این  جذب  خود  دارد. والاٌ  کار  آخوندها ومبلٌغان همان کار تبلیغات چی های فریبکار میباشد. پس  مجازات  الهی  برای  انحراف الهی فریب  خوردگان  دارند.

          اجتراء

          جرأت کردن و جری شدن و دلیری  کردن. ونیز جرٌاء یا نتیجه جرٌ وکشیدن، ونتیجه  هر کاری که  منجر بآثاری  در شدن  است، که  دیگران را بدنبال  خود کشیده اند.. اجتراء نشخوار  کردن دواب و تفکٌر انسان آلوده  روان  غیر سالک  میباشد  که  توهٌمات . تفکرات جدید  وادٌعاﺌی دارند.

          اجتلاب

          جلب کردن و بسوی  خود کشیدن چون  جذب  و اجتباي ونیز جابجا  کردن است.

          اجتماع

          گروه آمدن  افراد و جمع  وجامعه. و انجمن شدن دارندگان  هدف  واحد. که  غیر سالکان در عقده های متشابه  با یکدیگر  متٌحد  وجمع میگردند. ولی  سالکان  با مراتب  الهی  خود، آغاز  از  پیر کامل  بمعرفی  خداوند جمع و جم میگردند. وچنان  یگانه میشوند، که  گوﺌی خود را  نیز  بعنوان  فردی  مستقل  در میان  نمی بینند. گوﺌی  قطره ای در دریا  میروند. که هم هستند و هم  استقلالی ندارد. و چون  بکمال  الهی  در  سلوک  برسند  جم  جمشیدی و دارای نراسم  جمعه، وروز  جمع  شدن نهاﺌی و استراحت در پایان  سلوک سالک میباشد. که آدینه او است. وهمان (أدینه)  وپایان  دین  ورزی  سلوک  الهی است. که  پیامبری  زنده  برای  چند  سالک  احتمالی  خود میگرددو. که  خود  کامل شده  وظیفه  سلوکی  والهی  ندارد. ولی  برای  ذخیره  آخرت  بیشتر در  نوع فوق بشری  آینده،  بخدمات  الهی  وتربیت  سالکان  احتمالی  خود میپردازند. تا در  نوع  فوق بشری  هفت هزار سال  بعد،  دارای  کرامات  بالفعل  وبالقوٌه  بیشتری  باشد.  که عقل بیشتر وکشش شدید تر  برای  رسیدن  بنور رحمان  باولایت  مهدوی داشته باشند.  ومانند اکنون نوع بشری  خود دیر متوجٌه  اهمیٌت  سلوک  الهی  نباشند. و توانستند خطراتی را از پشت  گوش رد کنند. که  مراتب  تجلٌیات  الهی را  یافته اند. اعراب قریش  زردشتی  الأصل،  عجم را  برای  ایرانیان ویا  هر غیر عرب  میگویند. که همان ( أجم)  وجم ناشدکان سلوکی  میباشند. زیرا  چون  کاملان الهی  جم  جمشیدی نشده اند. و حتی عرب نیز  در أصل (أرب) و بدون مربٌی  الهی یا  غیر سالک  الهی  میباشند. که  چون  اعراب  بیابان  گرد، همچنان  بشایستگی های عقلی، ودرک  اهمیٌت  سلوک  الهی  نمی  افتند. امور  مربوط  بجامعه  انسانهای  غیر سالک  مساﺌل اجتماعی هستند.  که قراردادهای  اجتماعی و جمعی دارند. که  همه باید رعایت  کنند، تا زندگی  آرامی را داشته باشند. وحتی سالکان  وکاملان  الهی نیز باید  رعایت  کنند.

          اجتناء

          جنی و برداشت میوه ومحصول زراعی و بهره برداری  از هر کاری بخصوص   سلوک الهی  تنها  خواسته خداوند از  انسان و از آفرینش  هستی  وموجودات  هستی و  برای  تکامل روح فردی  است.   آنکاه  نتیجه  ومحصول و جنی بهره  سلوک  الهی  با ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند،  کشف وشهود  تجلٌیات  الهی و عقلهای  الهی  والهامات  لدٌنی در صورت  بازگشت  بخلق  پیامبرگونه  وبرای  چند  سالک  خود. ولی  برای  عموم  انسانها  وظیفه ای ندارد. مگر  نصایحی از محل  حکمتهای  الهی  خود بنمایند.

اجتناب

پرهیز نمودن و کناره  گیری و خویشتن  داری و بجانب  دیگر  رفتن سالکان از مخالفین  سلوک  الهی. و یا  سالکانی  که  در رؤیا  بخاطر  فشار  آثار  منفی  وعقده های  روانی،  مجنب و جنابت  شهوانی  داشته باشند. که  غسل وتوبه مجدد برای سالک دارد. که  تعلیمات  پیر الهی  بمعرفی  خداوند بطالب  لقای  الهی  وشهودی، هدایتهای  لازم  و اعمال عبادی بیشتری را  پیر خواهد  فرمود. و پشیمانی  سالک  صادق  خود  کمک زیادی  برای  اجتناب  از جنب  شدنها وهر  خطای  ناخواسته  دیگر دارد.

اجتهاد و مجتهد و کوشش

جهد و جهاد و تلاش هرچه  بیشتر نمودن سالک،  ومجتهد جدٌی  بودن در سلوک و کسب  علم و آگاهی های  سلوکی  است. که  جهاد  جنگی با  پیامبر  برای  کشتن تا کشته شدن، که شاهدان شهود صورت  مصطفوی  دارند.  که  تمرینات  مرگ  قبل از  مرگ  را  مینمایند. والاٌ غیر سالکان  بخصوص  قشری های  مذهبی،  که  آلت دست  عقده های  روانی  خود  میباشند، جهد آنها رسیدن  بیشتر  وزودتر  بهوسهای  خود میباشد. زیرا  جهنٌم  پروری  وکارماﺌی  پس  از مرگ، در نسخ ومسخ های  مجدد در تولد مجدد در جهان دارند. جهود که بیهودیان  میگویند، در واقع  جهد  وکوشش داشتن  سلوکی در یهودیان در ولایت  زردشت و ابراهیم وموسی  میباشد. والاٌ غیر سالکان  یهودی  در نام  با  دیگر  منافقان  ادیان  دیگر تفاوتی  ندارند. که  ادعای  دین ورزی  قشری  ومشرکانه دارند، ولی سلوک  الهی  تنها خواسته خداوند را نمیکنند.  یهودی  همان  هدا جو و یهوه  طلب در لقای  الهی  و در سلوک  است.  که  همه سالکان ولایتها همین  عنوان را  دارند. که در هر حال جهد و جهاد  و کوشش واطاعت در حدٌ  استطاعت دارند .

          اجتیاز

          عبور  نمودن و جواز و اجازه  داشتن و اجازه  یافتن  الهی در سالکان  بمراتب  الهی بالاتر شهودی  خود برسند.

          اجحاف

          تنگ  گرفتن بر کسی  و ستم وظلم  نمودن بدیگران، تا هدفهای  ستمگر هرچه  بیشتر  بنفع  او باشد، و بضرر مظلوم ستم  دیده، بخصوص در تقسیم مال و هر حقوقی،  که غیر منصفانه بیش  از  دیگران بردارد.

          أجر و اجرت

          مزد و صواب و پاداش الهی بعنوان  ثواب برای سالکان  ولایتهای  ششگانه  أهل  کتاب  وسلوک  میباشد. أجر  جزیل و پاداش  ومزد  زیاد بیش از معمول  و شایستگی است.  که کارگران أجیر و مزدور هستند.

          اجراء

          انجام  دادن و مجری نمودن و جاری  کردن و بجریان  انداختن، و  انجام  دستورات  الهی  خداوند و پیر الهی  بمعرفی  خداوند  بطالب  لقای  الهی  ودر  پیمان  سلوکی میباشد.  که  اجرای  کامل  دستورات  پیر را انجام میدهد.

          اجرام و جرم و مجرم 

          جرم و گناه  نمودن، و جمع  جرم یا  اجرام  فلکی سیٌارات دور  خورشید در مدارهای  خود. و میکرب که  جرم در زبان  انگلیسی رایج  است. که  ماهیٌت ومادیٌت هر چیزی جرم وماده  آن  میباشد. جرم قرآنی  همان  گارمه  هندی  هندوان یا  کارمه و کارما است،  که مجازات  بالمثل  الهی  میباشد. که  بصورت  نسخ ومسخ  وبدتر  در انواع  حقیرتر که فورا  بجهان  متولد  میشوند. جریمه  نیز مجازات کارماﺌی است.

          اجسام

          جسم ها و تن و بدن ها، و نیز  تجسٌم مادی  ونوعی. و مشخٌص شدن یک  فکر و یا  یک  تجلٌی  الهی در تجسٌم  انسانی  شاهد  هریک  از  مراتب  شهودی،  که  این همانی  مقام  الهی  تازه  شاهد  میباشد. وبا هر  شهود  نور الهی،  سالکان در تولٌد بهتر  بعدی، با تجسٌم  انسانی  آن نور الهی  باید تسلیم  شود.  چون عهد الست آنرا در ولایت  قبلی  داشته است. قرار  گرفتن  روحی  با ماهیٌت  عوالم  الهی  در تن یک موجود، و ژنتیک  جسمی قرارگرفتن  روحی  الهی، برای  تکامل  بیشتر  خود، که  تکیه بر ماده  دارد. چون  حرکات و تلاشهای بیشتر  تکامل  روحی را  خواهد داشت.  تن وجسم  انسان  سراسر از  أتمهاﺌی هستند. که هر أتمی نیز  تکامل  روح  خود را  میجویند. که قبلا  انواع  قبل  أتمی  داشته و بعدا  نیز در انواع  فوق أتمی  گیاهی وحیوانی  و بشری بامروز  ما میرسند.  که ما نیز  چنان  گذشته هاﺌی  داشته ایم.  تا ببی  نهایت  انواع فوق بشری،  تا خداوند مطلق  الله  آهو باید پیش  رفت. ولو  بقیمت  تکرار  گذشته ها در آینده ها و کارماها. جسیم پر  حجم  و بزرگ در  قالب  تن و شکل ظاهر وجود  میباشد. ولی بمعنی   بزرگی  روح ومقام الهی روح نمیباشد.

          أجل

          زمان ووقت موعود. أجل طبیعی در وقت مرگ. أجل معلٌق ناگهانی وغیر منتظره. أجل  محتوم از نظر خداوند که مقرر قبلی بوده است. أجل مقدٌر و سرنوشتی. و بازگشت أجل که با زنده شدن مجدد سالک شاهد قاﺌم که از مرگ قطعی دور شده است. جلیل دارای  تجلٌی شهودی ومقام الهی بالاتر و بزرگتر. تجلٌی و ظهور  نور بجلاء و آشکار در نورانیٌٍت ووضوح. جلاء ببرون راندن از وطن ومهاجرت جمعی. عقل  الهی سالکان عبور  کرده از  مرگ  قبل از مرگ سلوکی. اجلال و تعظیم و توانا گردانیدن. أجلی روشن تر است. جلولاء جای  تجلٌی أجل تأجیل وعقب انداختن، عکس  عجله وزودتر انجام دادن . اجلٌه و انسانهای جلیل با تجلٌیات الهی . أجل یا أگل بتلفظ اعراب بیابانی برای  عقل و سرنوشت نیز هست.و سروقت مقرر الهی مردن یا محکوم مرگ  شده، که آجل مسمٌی و تعیین شده  دارد. گوﺌی  نوشته شده  خداوند در پیشانی کسی  است. که غیر از  مرگ وأجل معلٌق که هر لحظه  قابل  وقوع  میباشد. گوﺌی  بالای سر  انسان آویزانو معلٌق است ، وهر لحظه  میتواند سقوط بر سر شخص  نماید. ولی  در سالکان اجل مسمٌی ومقرر الهی برای  مرگ  قبل از  مرگ و در اختیار  سالک  میباشد. تا  بنور قاﺌم روح  القدس  ونجات از  نوع  حیوانی بشری  برسد. ولو  بخلق  باز  نگردد. مرگ  معمولی را أجل  معلٌق  میگویند، که نمیدانند چه  هنگامی  صورت میگیرد.

          اجماع

 اتٌفاق وموافقت دسته جمعی ومتفٌق شدن گروهی از انسانها بر یک نظر وبرنامه ایو عقیده  واحد معتقدین در فکر و هدف وطرحی است . اجماع  علما و متخصصین بر أمری، ونه اجماع  آخوندهای جاهل بنام عالم که هیچ گاه باهم متفٌق  نمیشوند. یا  همان اتٌفاق برای  عدم  اتٌفاق آنها میباشد. که ایدﺌولوگ ها و متعصٌبین برأی  خود دارند. اجماع جمع شدگان  شهودی در مقامی الهی و شهودی، که  هم فکر وهم حال وگفتار میباشند و الهامات  الهی شبیه  بهم  دارند.

          اجمال

          بطور کلٌی و خلاصه  گفتن .مبهم  گفتن و سمبولیک. پس  از جم شدن وکمال الهی، مطلبی که  الهام الهی میرسد.  مجمل و جمیل نیکو وزیبا گفتن کم گفتن وگل  گفتن است. عجم یا عجمی گفتن که بزبان عوام جملگی  وکلٌی گفتن است .

          أجنٌه

          جنٌی ها و پری ها. جنین ها ونطفه های  أصلی در رحم مادر . وجان حیوانی انسان الهی  نشده و ژن یا جین لاتین در  کروموسومهای هسته سلٌول. دشمنان توطﺌه کننده علیه مراتب اولیای  الهی میباشند.

          أجوف

          میان تهی عکس  صمد تو پر، و لفظی که ( عین الفعل) یا حرف سوم کلمه فعل محکم  باشد.

          اجهار

           آشکار و علنی  و جهوری  برای  همه فاش کردن  صدای جهوری بسیار بلند ونیرومند.

          اجاده

          جیٌد و نیکو کردن وگفتن. (جید) یعنی  مالکیٌت و جدید نو، و تجوید چون قراءت گاتاها در قریش زردشتی.که  برای  قرآن  خواندن درست تجوید کیگویند.

          اجتهاد

          جهد و تلاش وکوشش کردن است. ودر جنگ با  پیامبر جهاد جنگی بقصد کشته شدن و فدا  گردیدن بوده است. و سالکان در شهود پنجم صورت مصطفوی، جهاد وفداشدن با مرگ  قبل از مرگ بنور قاﺌم روح  القدس  میرسند. ولو  بخلق با شهود هفتم عرش رحمان باز نگردند. جهد وپیگیری  خستگی ناپذیر سالک در دوره  سلوک  است، که جهاد  الهی  میکند. که  ذات و ساختمان  روان بشری وحیوانی  خود را تغییر  میدهد. تا ماهیٌتی  الهی و نوع  بالاتر را شایسته گردد.آخوند  مجتهد بنظر  خود یا دیگر مجتهدان که  عملا  مجتهد سلوکی و الهی  نیستند. چون در راه  خدا و سلوک  جهد و تلاش  نکرده اند. توبه آخوند در ترک  عمٌامه و لباس  کاذب  روحانیٌت  میباشد.

          أحباب و محبوبان

          سوژه های  عشق  ومحبٌت ودوست داستن قلبی،  واحساسی که  عزیزان و هم  فکران و همراهان  سلوک راه  الهی  باهم  دارند. پیر کامل  نخستین وسیله  محبٌت  سالک بمراتب  الهی است ونخستین  تجلٌی الهی  میباشد. خداوند ومراتب  الهی  محبوب  سالک، و سالک  نیز  محبوب  الهی  میباشد. که عشق  دوطرفه معنی  واقعی خود را  دارد. عشق  شهوانی  یکطرفه وموقٌت میباشد.  که نتیجه  کشش عقده های  روانی انسان  میباشد، که  خدمت بخود ولو  بضرر دیگری  بوده باشد. حبٌ همان عشق  ومحبٌت میباشد.

          احادیث

 حدیث  ها  وقصه ها و روایات و  گفته شده های هر أمر  حدیث  جدید، و داستان  سالک که بپیر الهی  خود گزارش میدهد، که حدیث  و روایت  رؤیای  خود میکند. هرکلام جدید  اولیای  الهی   از  الهامات  لدنٌی  خود میباشد. که  حادثه ای حدیث وتازه شهودی،  و یا احوال اولیا وسالکان باشد.  دیگران  گفتارهای  کهنه گذشتکان را  تکرار  مینمایند وبدعت  باشد  ابداع تازه ای بدیع  وزیبا  است. حدث چون  باد شکم در  بی  ارزشی  واعتبار  الهی  میباشد. نقل  احادیث درست  انبیا بوسیله  آخوندهای  قشری  بگفته  پیامبر باز  نادرست وشرک  است. زیرا  انبیا  برای  چند سالک  خود هر گفته ودستوری  داشته اند ونه برای  عموم و زمانهای  بعدی. که انسانها  هریک  مشکلات روانی  خاص  خود را دارند.  که  پزشک زنده  ودستور  علاجی  مناسب خود را دارد.  حدوث ووقوع  امور مادی همان  حادثه  الهی  سلوکی در  رؤیاها  نمیباشد.

احاطه

درک  نمودن بر ظاهر  وباطن معانی  امور  میباشد. و دانستن امور  محیط و اطراف  خود  میباشد. و احتیاط بجوانب و اطراف دور ونزدیک در هر أمری میباشد. و عکس  انحطاط و نزول  ادراکی و کمال  ومقام  الهی  روان در غیر  سالکان  قشری  میباشد. و از  دست  دادن  کمالات و کرامات  بالفعل  نوعی  تولدات  پیشین،  با  عدم ادامه  تکامل  أبدی روح  با أصل  الهی  خود  میباشد.

أحد و أحدیٌت

تنها وواحد  بودن، که  صفت  خداوند بی همتا  میباشد. أحذیٌت  احوال ومقام سالک در شهود مرحله دوم عرش  رحمان میباشد. که  کسی  را  با  خود نمی بیند، وحتی  خود را در میان نمی بیند. ولی  واحدیٌت مرحله  نخستین شهود  عرش  رحمان از  روی  زمین  میباشد. که  در  سالک  ولایت  محمدی پس از مرگ  قبل از مرگ  دارد. که  بشهود قاﺌم  روح  القدس ربٌ النوع بشری والگوی  کمال  میسٌر نوع بشری  میرسند. که  روح  سالک  مورد  اصطفای  الهی  قرار  گرفته  است. که  شاید با  شهود عرش  رحمان  بخلق  پیامبرگونه برای چند  سالک  خود باز  گردد.  حالت  یگانه شدن  روح سالک  با وسیله  الهی  خود در توسٌلات  عبادی  او میباشد. حالتی که  در  توحید  سلوکی و یکی  شدن  واین همانی  مقام  الهی  یافتن  سالک میباشد. أحدیٌت اسم  و صفت ذات  الله  میباشد.

احتمال

شرایطی  است که ممکن  است  بعدا پیدا  شود. که  امکانات کنونی  انسان و سرنوشت محتوم وحتمی  او است، و از  نوع احتمالی  نمیباشد چه رسد  که  بمعنی  انٌفاق  وتصادف باشد. احتمالات  ریاضی  در  حساب  احتمالات باز  تصادفی  نیستند، که حقایق  نا پیدا برای  عقل وفکر انسان  میباشند. که در  جهان ریاضیٌات وجود دارند. که میتوان  بدرجاتی  از آنها رسید. ولی  تمام  احتمالات که حتمی های  آینده خواهند  بود، نزد  مراتب  الهی  و آینده   نوع بشری آماده میباشند. احتمالات اتٌفاقی بخاطر  جهل انسان  از آینده خود میباشد. و کار دانشمندان  مادی و قشری  مذهبی احتمالات  بمعنی امکانی است.  که محقٌقین علمی   دنبال میکنند و بنتایج مثبت  وبهتر مبیرسند. ولی  تنها مفید  زندگی  نوع بشری است ونه آینده های  بهتر و موجودیٌتی  نوعی  در جهان. و تنها  در سلوک  الهی احتمالات  سالک، همان  بخت  امکان  شهود  تجلٌیات  الهی میباشد. و احتمالات  فکری و عقلی یا  الهامات   لدنٌی مدبٌران  الهی بذهن  کاملان  الهی  برحسب  احتیاج  آنان  میرسد. و ظاهرا  خود تفکٌر کرده اند. که امکانات  احتمالی رابرای  چند  سالک  خود پیدا  کند. و پس  از  اجرای شرایط  لازم در هر أمر ومسأله ای،  همان  طرح احتمالات و امکانان های  الهی میباشد ونه امکانات  فیزیکی.  گرچه واقعی  بوده  ولی  حقیقی نمیباشند. أندیشه  درست، یعنی رسیدن  باحتمالات ممکنه وکسب ستایش و محبٌت  الهی تر و آینده های فوق  بشری است.  که تنها در سلوک  الهی با یک  ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند بطالب  لقای  الهی میباشد.  وپس  از  تخلیه  وتحلیه  سالک میباشد. آنگاه  پس  از تحلیه  بصفات  الهی پیر، و کسب  تجلیه های   هفتگانه   میسٌر سالک، میتوان  نام  تفکٌر درست یا أندیشه و درون  گراﺌی  دانست. و همان  اینتویشن لاتینی است ،که  بمراتب و منابع عقل الهی و شهودی رسید. آنگاه  از محل  عقل الهی  تفکٌر و أندیشه  برتر دست  میدهد.

أحمق و  حماقت

انسانی که خداوند بوی  عقلی کافی  نداده است. که حتی  شایسته  تولد در فصل کنونی  نوع بشری  خود نبوده  است. زیرا در تولدات پیشین تکامل روانی  کافی ودر سلوک و تخلیه وتحلیه وتجلیه های کافی  نداشته است. وحتی  سالکان منافق کنونی با ولایتهای ششگانه عقل کافی وتکاملات وکرامات از تولدات  پیشین نداشته، که اکنون  عقل حیوانی  نوع بشری ومادی و ضعیف دارند، که این را نیز  ازدست میدهند. ولی  همچنان  اینان وهمگی  انسانها خود را عاقل میدانند. که  عقل  برتر خدا جوﺌی و تکامل روانی  برای  تولدات بهتر  پس  از مرگ را ندارند . ولی هر کار مخالف  عقل وتکامل  آبدی  روان خود را انجام میدهند که  حماقت میباشد، و نه تعقٌل بهتر جستن و گمراهان  مذهبی  قشری، با  داشتن  عقل  وکرامات بشری  لازم،  برای درک حقایق  الهی را  دارند، باز اسیر هوسهای  عقده های روان  خود میباشند. پس  مشرک و قهقراﺌی و جهنٌم  پروری تولد  حقیر تر بعدی را  خواهند داشت.  تا از  نو برای  رسیدن  بنوع بشری  وعقل و تکاملات  دیگری، بسلوک  الهی  تا نور  قاﺌم باید  برسند. امام صادق حماقت واحمقان را مبغوض ترین صفت میداند که   کارماساز  است. و شامل  تمام  کسانی است که   مخالف  سلوک  الهی  ودشمن  اولیای  الهی  بخصوص  آخودندهای  قشری  میباشند.

احکام شرعی و احکام حقیقت

تمام مذاهب  قشری اسلامی  وغیر اسلامی مخالف  سلوک  الهی  هستند. بوسیله  آخوندهای  فریب کار خود در پیروی دینی میاشند. که مدام  احکام  شرعی صادر  میکنند،  که ربطی  بخداوند و پیامبران خود ندارد.  حتی اگر  دقیقا  همان احکام پیامبران  وگذشتکان  الهی  خود را  تکرار  کنند.  که احکام  شرعی  تنها  دستورات  اولیای  الهی  زنده  برای  سالکان  خود نیباشند  وتاوقتی  که  زنده  باشند. که  یامبران  نیز برای  چند  سالک  خود دستور  علاج  روان بیمار و عقده ای آنچه صلاح  دانسته  وگفته اند که  بهر سالکی  دستور مورد  نیاز آن سالک  را  داده اند. ونه برای  همه انسانها وهمه  زمانها ومشکلات  خاص  روانی هر انسانی. و آخوندهای  قشری برای   خر سواری بر  پیروان  جاهل  و فریب  خورده  خود مدام  احکام و فتوا  صادر  میکنند. که  دورتر شدن  مجریان آن از خداوند  در کارماها میباشد. آخوندها  اگر همان حلال  وحرام پیامبران را  بگوید، از نظر  الهی  پذیرفته نیست.  مگر  پیر  کامل الهی خاص  هر سالک گفته  باشد. و یا  عقد ازدواج جوانان را  انجام میدهند،  که هیچ  حرفی  برای  گفتن  در  عقد  شرعی خود  ندارند. تا  باصطلاح  اولاد آنان  حلال زاده  بوده باشند. در حالیکه خود  حرام زادگانی میباشند. که  پیامبر هر مخالف  سلوک  الهی را  حرام  زاده  میگوید.  حتی  اگر آخوندی مادرانشان  عقد کرده  باشد. وعقد ازدواج  الهی  پیمان  وسوگند سلوکی  سالک با  پیر الهی  بمعرفی  خداوند  میباشد.  که سالکان  در حکم  زنان هستند، تا وقتی که  بنجات  شهودی در ولایت  خود برسند. شریعت سرچشمه  حکمتهای الهی،  تنها  دراولیای  الهی  برای  سالکان  آنها میباشند.  که قرآن  ناطق  آنان میباشند. لذا عرفا بجای  شریعت طریقت را واجب  میدانند. که  طریقت تنها در ولایت  سلوکی  میباشد، تا بحقیقتهای  الهی و شهودی ونجات  روح  خود از نوع بشری  کنونی  خود برسند. والاٌ دوچار  کارماها  میشوند . شریعت  طرز عبادات مذاهب  قشری  نیست،  که یکدیگر را لعنت  خدا مینمایند، که همگی  ملعون  الهی  مییباشند.  احکام  قانونی جامعه ها قرارداد جمعی  واجتماعی  میباشند.  ولی  احکام  الهی  تنها  برای  سلوک  الهی  بوسیله اولیای  زنده،  برای  چند سالک  خود میباشد. احکام حقیقت همان مقررات سلوک  الهی و رسیدن  بحقیقت های  شهودی است، که در دستورات  پیر الهی  بسالک  میباشد. که احکام  شرعی  آخوندها نمیباشد، حتی اگر بدرستی  نقل  روایات  پیامبر  وامامان را  بنمایند.

احلال  وحلول

از ریشه  حال که صفت روانی  انسان میباشد که در اختیار او نیست.بلکه در اختیار روح مدبٌر الهی  هر کس میباشد.  ونتیجه تکاملات قبلی  یا عقده ها و کمبودهای  کنونی  ناخودآگاه  شخص  میباشد. و احلال را  نفوذ چیزی  در چیز  دیگر میگویند. مانند حلول  شکر در آب، یا  نفوذ روحی در شخص  دیگر.

 که محو ماهیٌت قبلی شخص گردد. ولی  این مراتب  شهود  تجلٌیات  الهی  در روان ودل  سالکان موفق  میباشند. که پس  از  تخلیه  معایب روان و تحلیه  بصفات الهی  مییابند. که تجلیه های  الهی  میسٌر  خود را  مییابند و الهی  تر  میشوند. بطوریکه  شاهد سالک  از مراتب  شهود کنونی  خود نیز،  این همانی همان مقام  روحی  و الهی را دارند . واگر  سالک وهرکسی بأمر حرام وممنوع  برای  تکامل  خود باشند، حلول  مراتب  حقیر تر ارباب نوع  حیوانی،  بجای  مدبٌر  الهی  نیکوی  قبلی  خواهند داشت. حلال و حلول  باز شدن  گره، یا هر أمر ممنوع  سالک مادام  که  در احرام و تحریم  حجٌ أکبر  الهی  خود میباشد.  چون  بشهود  قاﺌم رسیدند ممنوعات  آنها، که خاص  دوره  سلوک  بوده منتفی  میگردد. مانند ممنوعات  بیماران که پس  از شفا برای  آنها  حلال  وآزاد است،  که  بکنند یا نکنند.  روان شناسان نیز  اعتقاد بدوشخصیتی  بیماران  خود دارند. که  زمانی بیمار با روان میباشد. و زمانی  روح  أهریمنی  دیگری  بتن و ذهن آنان  وارد شده  است. ویا بیماران  صرع  وآشفتگی  عصبی  وروانی، که  آنان را دو شخصیٌت با روح  دیگری  میگویند. که چون بیمار صرع ازحال پریشانی  روانی  خود بیرون آید،  گوﺌی  بروح وروان  اصلی  خود بازگشته است.  و احوال انسان  برخلاف  تفکٌر و گفتار و اعمال  انسان إمری نتیجه  غلبه  صفات  منفی آنان میباشد.  که سالک  در تزکیه نفس  وروان ناخودآگاه بتدریج شفا یافته و عقده های أهریمنی  وقهقراﺌی آنان  عقب نشینی  میکند. گرچه  مطلقا پاک  نمیشوند.  وکاملان  الهی  نیز با  کمتر از ده درصد  پاکسازی  روان،  در  حدٌ کفایت  از نظر  داوری  الهی  بنجات میرسند. تا  بقیه  معایب  ژنتیک روانی  در تولد بهتر بعدی  یا  فوق بشری،  باعقل و سلامتی اراده بیشتری  بپاکسازی باز  نسبتا بیشتر مینمایند.

أحدیٌت وواحدیٌت 

از صفات الهی  مراتب  شهودی  در سالکان  ولایتها  میباشد. که  چون  سالک بشهود عرشی  خود  از  روی  زمین، که  عرش را در آسمان  می بیند، در  مرحله واحدیٌت است. که توحید وبا مراتب  الهی   بوحدت  وجود رسیده  است.  وچون  معراج  عرش میرسد، که  گوﺌی بعرش آویزان شده و در  مقام  دنا فتدلاٌ و قاب  قوسین او أدنی، سالک  نیز خود را در میان نمی بیند. وکسی از  مراتب  الهی را نیز  با  خود نمی بیند. پس  بازگشت  پیامبرگونه وصاحب تفویض  واختیارات  الهی  برای  چند سالک  احتمالی  خود میشود. درأحدیٌت  خداوند  هیچ  موجودی  دیگر  با او  نمی باشد. و سالک حالت صمدیٌت وبی خودی ودر وحدت  وجود میبابد،  که  قطره ای  در دریا  میشود. که هم هست وهم  قطره ای نیست. کاملان  ولایت زردشتی بعرش  مصطفوی  وکاملان ولایت  مسیحی  بعرش  جبرﺌیل  روح  القدس،  وکاملان  ولایت  مصطفوی  محمد بعرش  رحمان میرسند. ودر آینده  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد  روح  کامل  شده فوق بشری  با ولایت  الهی  مهدی  موعود محمد و سوشیانت  زردشت،  که بنور ربٌ رحمان میرسد، با شهود هشتم  عرش  ربٌ برتر از رحمان میرود،  که   کامل  مهدوی  بخلق  نوع فوق بشری  چون  مهدی  موعود  برای  چند سالک  خود میرسند.

أحسن الأسماء الهی

بهترین اسامی  الهی. که همه  نامهای الهی  نیکو  هستند. ولی  اسامی  شهودی  هفتگانه  نوع بشری   تحسین وتکامل  ساز  بیشتر از آنچه  انسانی  هستند  میباشند. که  اسامی  الهی  وساﺌل  توسٌل  سالکان  هستند. و آغاز از نور صورت  شهودی  پیر  کامل  زنده  و بمعرفی  خداوند. که کمالات الهی  بیشتر از  تجلٌیات  قبلی  سالک میباشد. وهمان  اسامی  الهی در تسمیه های  ولایت  محمدی  بنام  پنج  تن آل عبا. حسین  پیر کامل، و حسن  امام زمان عصر سالکان. و شهود  فاطمی مادر الهی نوع بشری وولایت  محمدی. که در ادیان  قبلی  نام  شیوا و دغدو و مریم  داشته،  ودر ولایت  مهدوی  آینده  زینب  کبرا  خواهد  بود. واین اسامی خاص افراد  تاریخی خاندان  محمد  در حیاتش نیست.  که همه  کاملان  الهی واولیای  الهی  زمان نیز  خود مقام  حسینی وحسنی،  وحتی  نماینگی  اسامی  تجلٌیات الهی  بالاتر تا  محمد و قاﺌم هستند. که  هریک  محمدی  زنده  و علیٌ زنده  چند  سالک  خود  میباشند. أحسن   با حسن بضم حاء، و زیباتر وکامل تر  وتحسین و بهبودی  بیشتر یافته  میباشد. تحسین  در  سالکان  پس  از  تخلیه  و تحلیه  و تأمین  شرایط  لازم  تا شرط  کافی از نظر  الهی  میباشد. آنگاه  شایسته  پیامبری  وهدایت  الهی  چند سالک  خود  میگردند. محسن درحال  احسان و تحسین از سالکان که در عمل  بهبودی  روان  خود میباشند.

احلام  خواب ها وآرزوها

که  خوابهای  غیر سالکان نفسانی و شیطانی، یعنی أهریمنی وکارماﺌی  میباشد. ولی در سالکان  ولایتها و کاملان  الهی،  همان  خواب ها  ورؤیتهای  بهشتی  و شهودی، و آینده های  بهتر  نیامده  کنونی  میباشند.  خوابها  کلام  خداوند بطور سمبولیک انسانها  میباشد. که فهم  معنی  الهی و آینده بینی  سالکان  بوسیلع  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، تعبیر  وتفسیر ووسیله  عبور  تکاملات  سالک  خواهد  بود. که  بهبودی  نسبی  روان ناخودآگاه  سالک پاکسازی بهمراه دارد، که  شایسته  رؤیت آینده های  بهتر بشری  وفوق بشری  او  خواهد  بود. حلم خواب ورؤیا است. ونیز صبر و صبوری  سالکان  میباشد. چون  همچنان  پیشرفتهای  شهودی  واحوال  الهی  آنان  همراه  مشکلات  روانی که باقی  مانده است میباشد.  که سالک  باید صبوری  دوره  سلوک خود را ادامه  بدهد. (احلام  رزینه) اصطلاحا رؤیاهای رزین ووزین الهی سالکان و بخصوص کاملان الهی  میباشند. یا همان  رؤیاهای  صالح  و اصلاحی برای  سالکان  است. که  معایب  در کنار  محاسن، از  رؤیای  خود را  باید  عبرت  بگیرد،  که   کلام  الهی مناسب  او میباشد. تا باصلاح  روان  خود  بهدایت  پیر کامل  بمعرفی  خداوند  بپردازد.

احوال و احاله

حال های  انسانی که اختیار مراتب  الهی  هستند. و اراده  انسان برای  تغییر  احوال  خود  نیست. چه کسب  حال  نیکو ویا  دفع  احوال نامطلوب  انسان. احوال  جسمانی در  احساس  و ادراک و یا لذٍت در هر کاری از مراتب  الهی  برای  اداره  جسم  کنونی  انسان  میباشد. و احوال  ذهنی که  مطالعه کنندگان  داستانهای  شیرین مطابق  تأیید  عقده های  روانی  انسان  میباشد. و احوال  روانی  وروحی   که  در  سالکان وکاملان  وجود دارند. که  رسیده  باین همانی های  مراتب   روحی  والهی بالاتر  میباشد. لذٌتهای  معنوی وبالاتر لذٌتهای  مینوی  هستند. که  قابل  گفتن  کاملی  بدیگران نیست. زیرا  روان  آماده  فهم چنان  شرح  احوال از  اولیا و دیگران را ندارند. بلکه  احوال  الهی  دیدنی  هستند و نه شنیدنی.  که هرکس  باید خود  پاکسازی  روان خود را درسلوک  باولیٌ الهی بمعرفی خداوند  بنماید. تا  خود دارای آن  احوال الهی  گردند. ونه  بندبال غیر الهیٌون، بخصوص  آخوندهای  قشری،  یا سخنرانان و قصه  گویان که باحوالی  الهی  رسید. که بالعکس  قهقراﺌی  وجهنٌٍم پروی  برای  پس  از  مرگ  میباشند. میتوان  توصیف  احوال را نیز چنین  گفت.  که عقلهای  الهی  وافکار لدنٌی وتصوٌرات مراتب الهی  وتکاملی میباشند. و غیر از آن  هر تصوٌری کارماساز است . ضعیف تر یا شدید  تر. نامه  اعمال  انسان که ژنتیک  روحی  ووضع  کنونی  روان ناخودآگاه است. در واقع  پرونده  أزلی تولدات  پیشین  جمادی وگیاهی  وحیوانی  و فراوان  فصول  نوع بشری  هر کس  میباشد. که  در  سلوک با هدایت  پیر الهی  میتوان این  پرونه  خود را  مطالعه  نمود، ومفاسد آنرا شناخت وطرد کرد. ویا کمبودهای  نیکوی  لازم  را تآمین  نمود. که در تخلیه  وتحلیه  میگوﺌیم.  آنگاه پس  از  شروط  لازم تا شرط  کافی ودر حدٌ کفایت  وکوفه ولایت  خود، بتجلیه های  الهی  خویش  رسید. علوم وتجارب  تکنیکی و فیزیکی   برای  زندکی  بشری   خوب  هستند. ولی باز زمینه  ساز ستمگری  بیشتر  بخود و دیگران  میباشند. که تکبٌر ومال أندوزی و برتری  جوﺌی و ریاست طلبی  ببار  میآورد. که امکان  دوری  از  جنبه های  منفی و قهقراﺌی،  از وضع و احوال وافکار و گفتار و کردارها را  نخواهند داشت. احاله واگذار  نمودن بدیگری. وتبدیل حال بحال  تازه وبهتر  بهشتی  در سالکان،  با کسب  مراتب  شهودی  تازه  وپاکسازی هرچه  بیشتر  عقده ها و عقاید در روان و ذهن. والاً دوچار قهقراهای کارماﺌیمیشوند. واز هم اکنون افسردگی  وبیماریهای  روانی دارند.  احوال جمع  حال، موضوعاتی هستند که مربوط بناخودآگاه روان انسان میباشند. که  انسان اراده ای  در ایجاد یا  دفع حالی را مثبت ونیکو یا  منفی ونامطلوب را برای  خود  ندارد. که حتی شرح وبیان  حالی  بدیگران بطور صحیح ممکن نیست. که  احوال  قابل  انتقال نیستند. و بیان حال  نیز بدیگران سودی برای  روان آنها ندارد. که  رفع  حال منفی و کسب  احوال  مثبت،  تنها  درسلوک ودر  پاکسازی  روان  در تخلیه وتحلیه  میباشد. اما احوال مثبت  شهودی که  چون  شراب  بهشتی توصیف  میشوند، خاص شاهد آن احوال است وقابل انتقال  نمیباشند. حال بمعنی  جسمانی چون درد قابل  معالجه  هست. ولی باز از نوع حال  نیست. بلکه  از نوع حسٌٍ های  عصبی ویا  احساس  ذهنی خود آگاه میباشد، که  شامل نام احوال نیستند. سالکان احوال  مثبت دارند. و احوال  منفی آنها از  لحاظ جسم و ذهن، مفید  پیشرفت سالک در تزکیه  نفس او میباشد. که هرچه بلایای  سلوکی بیشتر  وسخت تر باشد، باعث  سپاس سالک  صادق و عامل  در تزکیه  نفس عمیق تر او  میباشد. که  زمان  دوره سلوک  را  کوتاه میکند.  که گاهی یک  شبه  ره  صد ساله دیگران را  میروند. چون  عقل و عشق  واحوال که رسیده از خدا را سپاس  دارند. و طالب بلایای  بیشتر نیز  هستند.  قبض  وبسط معروف سالکان،  داشتن  احوال  مثبت و پیشرفتهای  تکاملی است. و یا  احوالی منفی و سخت  سالک، که منجر بسپاس او  میباشد.  وغیر  سالکان در  احوال  منفی خود،که  سپاس را نیز بی  معنی  میدانند، دورتر از  خدا میشوند. و سالکان بدون  سپاس  بلایای سخت  سلوکی  خود، گرفتار نفاق و پیمان شکنی و  گرفتارکم کاری،  ومقتصد با مقاصد ومنافع  دنیوی در  پیوستن ظاهری  بولایت الهی  میباشد. که مجازات  الهی  سخت تر از قشری های  مذهبی دارند.که  بی دینان بی  خبر و بی  احساس از  اهمیٌت سلوک  الهی این مجارانها را ندارند. چون  کرامات  بالفعل  لازم را  ندارند. پس  احساس  اهمیٌت  سلوک  الهی را  نمیکنند.احوال همه انسانها نتیجه نقاط  ضعف تکاملی، یا داشتن  کرامات بالفعل بیشتر  میباشند. که  احوال  مثبت ندارند.که  صفات مثبت  یا  منفی خود را در سلوک الهی پاکسازی بیشتر بنمایند که  نجات  شهودی بیابند. سالکان تحوٌل  در  احوال  خود  دارند. که  بوسیله هدایت  عقلی پیر  والهامات  شهود ذاتی مدبٌران  الهی خود را دارند  که بشهود برتر  میرسند. وهر حال درجه ای از  عقل و عملیٌات عقلی  وذهنی دارند. که اگر  در تسلیم  پیر الهی  باشند و اراده  خودسرانه  نداشته باشند، آنگاه در راه  الهی هستند. و امید موفقیٌت های  مرحله ای را دارند. رضایتهای از زندگی سلوکی و یا  عدم رضایت از زندگی غیر سالکان،  که گاهی  بدرجه  خودکشی و گمراهی  عقلی و احوالی بیشتر  میکردند. باز  نتیجه عقده های  روانی أنها است. والاٌ تحوٌل  واقعی روح  انسان قهقراﺌی در کارماها دست میدهد. و متناسب کمیٌت  وکیفیٌت گناه و عقده ها وکمبودهای  روانی و فزونی عقده ها میگردد.  تغییر پیری و ضعف  وقهقرای  جسم، و یا عقب روی پیشین قبلی و ذهنی، از نوع  تحوٌل  باحوال  حقیر تر  میباشد.  نوع  احوال  مثبت تکاملی که در سالکات هست نمیباشد. تغییر عقیده از  خطا بدرست، در  انسان منصف از  نوع  حال وتغییر وتحول نیست. چون  تغییری ندارد که  ذهنی  جسمی میباشد. که ممکن  است باز  حرکت  معکوس داشته  باشد. و بخطای  قبلی و بدتر  عقلی و  ذهنی و جسمی  باز میگردد. که خود جهنٌم اول غیر  سلکان بخصوص قشری های مذهبی میباشد.  تغییرات مداری  و افقی از نوع حال  وتکامل نیست. که انحراف  بیشتر یافتن  است. تغییرات  عمودی بسوی  بالا و  بهتر  شدن در  احوال سالکان  مطرح است . که در حدٌ کفایت  از  نظر  الهی، بدرجات  شهودی و عقلهای  برتر  مربوط بهر سطح  شهودی خود میرسند. ولی  تضمیتی  ندارد. چون  از دست رفتنی  است .مگر  پیگیری و صبوری طاقت  فرسای  سالک  است، که  بشهود نهاﺌی نور تجلٌی خود میرسند. و از  فصل  نوع بشری کنونی،  وحتی از  نوع بشری پس  از مرگ طبیعی بیرون میروند. تا بنوع فوق بشری نیز  برسند. احوال  متغیٌر انسان بخصوص  سالک در ظاهر، آثاری گفتاری و  رفتاری است. و نیز در  جسم  و صورت  پیر دانا ،از  وجود بحران در احوال سالک  که  در رؤیا یرای  سالک  از  خداوند میرسد.  ولی  آلوده  بمشکلات روانی که  هدایت عقلی  واستدلال پیر  سالک باورکرده عقل  پیر الهی را میپذیرد. و از  حال  خود متنفٌر  میشود. که  ترک آن احوال در تخلیه  وتحلیه بیشتر مینماید. و  همیشه با  کمک  خداوند و سرنوشتهای  کنونی و سرنوشتهای آینده سالک  از  نظر الهی و آینده های  سالک، که  احوال فکری که از  نوع احوال الهی نیستند. بسته بدرجه  آشناﺌی سالک  بحقایق  الهی، و نقش  صفات حیاتی خود سعادت کاملان  الهی بازگشته  بخلق و آرام  گرفتن قطعی از  احوال قهقرای  است.  ولی  همچنان رحمتهای الهامی و عقلی  انسان کامل  اورا بدرک حقیقت و  سعادت  بیشتر آشنا  میکند. و غضب نفسانی انسان بهترین  دلیل سقوط  احوال روانی  او  است. ومحرومیٌت قطعی از امتیازات احتمالی میشود واگر  سالک  صادق  باشد. برداشتهای سلوکی انسان  کامل از  علاﺌم درستی  راه فکری و سلوکی  انسان سالک است. که  احوال  منفی را بتوجیه  پیر و اراده  صبوری سالک تبدیل بتحوٌلات مثبت سعادتمندانه میگردد. والاٌ خورسندی علامت سعادتهای حقیر است.  و خنده و بذله گوﺌی سالکان، علامت سطح  احوال و سطح عقل حقیر تر  میباشد. وکاملان الهی  در هر خورسندی خود با سپاس و جدٌیت بیشتر  بعدی در فعٌالیٌتهای روانی  وذهنی خویش  تبدیل بأنگیزه مثبت میشود. که آنگاه از  نوع  خورسندی و شادمانی بشری جسمی  یا  ذهنی نیست. بلکه موقٌت و زلیا شدن و در اصل حقیر،  ومانع از  احتمالات مثبت  سلوکی و شهودی  میشود . ثبات احوال  نیکو برای سالک  ضروری  میباشد. و در کاملان الهی حتی  ترک  یک حال مثبت،  باز معصومیٌت  و حفظ  الهی دارد و قهقراﺌی نیست. گرچه مانع از حرکت و پیشرفت بیشتر در  ذخیره آخرت  او میشود .احوال هر انسان و سالک  وکامل متناسب مقام  الهی روح او  میباشد. که کرامات بالقوٌه او  هرچه بیشتر وبالاتر باشد،  نیاز بتثبیت و سایبرنیتیک شهودی  بیشتر دارد که از  دست  ندهد. که  فرصتی  الهی و رحمتی  برای کسب ذخیره  بیشتر آخرت، و ثواب  و خدمات  الهی و پاداشهای بیشتر الهی برای  تولد  فوق  بشری و از  هم  اکنون دارد.  بیشتر و بهتر  این احوال  الهی و روحی خود را بالا میبرد. بقای  حال مثبت  نیکو بدست  آمده،  بسته بدرجه تزکیه  نفس  بیشتر  سالک  میباشد. ودر  کاملان بسته بخدمات  الهی و ذخیره آخرت  بیشتر میباشد. بهترین  حال کسب  شهود جدید، وامید و کوشش بیشتر برای  ادامه تزکیه نفس و صبوری در بلایا، که  شایسته احوال الهی شود. مقام  روحی و تحوٌلات  جدید تنها  بسته بهمٌت و جدٌیت سالک نیست. که  بموازات اراده و تدبیر روح مدبٌر سالک  است. که  جریان  أزلی أبدی تکامل  یک  روح همیشه  با  خداوند است. و سرکشی انسان تنها تأخیر کارماها را که  پر  عذاب هستند، بر ذلت  روحی  خود اضافه میکند.  دوام ذکر زبانی و فکری  وشهودی سالک،  از  نوع کسب  رضایت وکمک و امداد مداوم  الهی هستند. ریاضت جسمانی آسان تر از ریاضت  فکری، و باز آسان تر از ریاضت روانی سالک است.  که  در صبوری و سپاس  بلایا،  اضافه  شدن  شدٌت  عشق بپیر الهی  وراه خدا دارد. احوال از  نوع دیدنی وشخصی از  خداوند است. ونه  شنیدن و شریک سعادتمندی یک  صاحب حال، که برای او سودی  ندارد. احوال  چون ستون  جیوه ترمومتر  حرارت سنج، مدام  بالا و پاﺌین میرود. شهودها بخصوص  شهود نهاﺌی  عرش  رحمان برای  سالک  ولایت  محمدی، تنها نعمت و بیمه  شدن الهی  میباشد. چون  سالک و  پیر  او از  سرنوشت آینده  الهی سالک خبر ندارد. پس  نباید تنها بریاضت و عبادت  و جدیٌت و درجه  صداقت سلوکی  خود مطمان بود.

   أحیاء وزنده نمودن  موتی

موجودات زنده  و زنده  نمودن. و حیٌ زنده  نمودن است. احیای شبها در سالکان شب زنده داری عبادی تمام  دوره  سلوکی است. و برای قشریها شبهای  معیٌن أحیای  بدون  بهره های عبادت  مذهبی  از  نظر  قبول  الهی  میباشند. که  برای  لذٌت ویا  تصوٌرات گمراهانه آنان  میباشد. سالک زنده  با تکاملات  شهودی  زنده  تر میگردند.  وکاملان  الهی  در بازگشت پیامبرگونه  بخلق از  نظر  الهی  زنده  حقیقی  هستند. و یا  سالکان در وقت  احتضار و مرگ  قبل از  مرگ  برای  شهود نور  تجلٌی  الهی  خود، آرزوی  حضور  پیر زا دارند. و یا  در  حضور  ذهنی  خود اورا  حاضر  مینمایند  که مرگ  اورا  ببیند. که گاهی  پیر دستور بازگشت  بزندگی  بسالک را  میدهد. که  چه  فرمان یزدان چه فرمان شاه  الهی  است. که  سالک  در نیمه  خواب  مرگ  اطاعت دستور  پیر را  مینماید. که همان تولد  دوم  الهی  سالک و بازگشت  او  بخلق  پیامبرگونه  میگردد. چون پیر صداقت و وفاداری و پیمان خود را  بخوبی وبحدٌ کفایت  انجام  داده است . زنده  کردن مرده  در تن اهمیٌت چندانی ندارد. مگر  فرصت جدید بیشتری برای  توبه سلوک  الهی  باشد. والاًٌ مرگ در تمام  مراحل آن، بدست مدبٌران الهی  انسان است. و حتی در  سالکان و کاملان  الهی آخرین  شهود آنان مقام مدبٌر الهی  میباشد، که  در رؤیا نیز دیدنی سمبولیک شده است. و همان روح  الهی شده  شخص  است، و همان  نطفه وارد شده در رحم مادر  نوع  فوق بشری، و یا  مادر فصل نوع بشری بهتر، در  کاملان ولایتهای قبل  مصطفوی. پیر  کامل سالک خود را که عملا  نسبت بآینده های  الهی بالاتر و بهشتی  تر در  حکم  مرده ای  است. که  ظاهرا ونسبتا  زنده میباشد. آنکاه  که  سالک بنجات شهود  عرشی خود  رسید،  پیر  الهی  وروح  مدبٌر  الهی این  مرده در  مرگ  قبل از  مرگ  اورا  زنده کرده  است. پیامبر میگوید خوابیده یعنی  مرده  هستند. چون اراده ای از  خود ندارند. وچون  بمیرند، ویا در  مرگ قبل ازمرگ آنگاه  زنده میشوند. که  تولد دوم  الهی دارند. و یا  در تولد فصل  بهتر نوع بشری، و یا در هریک  از  فصول نوع  فوق بشری هفت  هزار سال  بعد. که پایان  دوره بهشت  سوٌم عرشی  روح کامل  مصطفوی میباشد.  تا شش قرن بهشت انتظار کامل  ولایت مسیح و قبل از  مسیح، که  هر شهود صد سال بهشت  انتطار برای   تولد وکسب شهود جدیدی دارد. ولی  هر شهود ولایت  مصطفوی یک هزار سال است  که  محمد گفت. وهر شهود  نوع  فوق بشری  هشتگانه  با ولایت  مهدی  موعود آینده، هریک  پنجاه هزار سال میباشد. و در انواع باز بالاتر هر روز و شهود مراتب الهی آنان،شاید  صحبت  از  میلیونها سال میتواند  باشد.  حکمتهای  نیکو وهشدارهای  مؤثٌر کاملان  برای هدایت  بسلوک  الهی، که  منجر بعمل مستعدان  بشود، در  حکم  زنده کردن  مرده میباشد. وحتی  احیای کسی  بخصوص مستعد  ایمان و سلوک، بقول  قرآن در حکم  زنده کردن  همه  جهانیان است . یا بالعکس  گمراه  نمودن کسی از راه  خدا که  بد دینان ماده گرا و بد  دینان قشری همه مذاهب که مدام  چنین میکنند، در  حکم کشتن  تمام جهانیان  میباشد، که محمد  گفته است . هر شهود  تازه  سالک  درجه ای زنده  تر شدن از  دید الهی را دارند. خواب  و غفلت سالک  در حکم استقبال درجه ای مردن  میباشد. مگر مرگ  قبل  از  مرگ که  بدستور  شهود  پنجم  صورت  مصطفوی ولایت  محمدی  در رؤیا وبتأیید  پیر کامل باشد. جز  تسلیم  پیر  وخداوند هر تسلیم  دیگری در  انسان، عملا قبول  درجه ای مرگ  وحقارت کارماﺌی  بعدی  است. و قرآن  این  سالکان را بشارت ب(مخبٌتان) میگوید.

احرام

 حجٌ آکبر الهی لباس  دوقطعه  احرام حجٌ  کعبه که  حجاج قشری  غیر سالک  دارند. که  پیامبر حجٌ کعبه را نمایش  مادی  اعمال  حجٌ أکبر سلوک  با ولایت  الهی انجام  داد.  که گفت  اینک  که  حجٌ و هدای قربانی  خود را  انجام  داده اید،  باید اکنون  بحجٌ أکبر  سلوک الهی   بروید. که منحصرا  با ولیٌ الهی  زنده  بمعرفی  خداوند  برای  طالب  لقای  الهی  میباشد. لباس  احرام سادگی و چشم  از  هر داراﺌی  مادی  وبشری بریدن  است. که  سالکان در  تمام  دوره  سلوک، این بی توجٌهی  بظاهر  خود را  دارد و تظاهری هم  بسلوک  الهی  ندارند. مگر  بشهود نهاﺌی خود برسند  که  سالکان ولایت  محمدی بنور  قاﺌم، و سالکان ولایت  مسیحی بنور مصطفوی  و سالکان ولایت  زردشت و یهودیان  بنور مرتضوی میرسند. که  احتمالا  کامل  همان  ولایت  خود برای  چند  سالک  خویش بوده  باشند. پیر طریقت  بمعرفی  خداوند  برای  سالک اموری  را  حرام  میگوید.  که  صفات وعادات  مخالف  تکامل  روان سالک میباشند ویا اموری را واجب  میگوید که سالک باید انجام  نماید. ویا اموری را حلال یا مجاز  میگوید. و یا  مکروه میگوید که  در اختیار  سالک  است ولی باز سالک حلال ها را  خویشتن داری  میکند که بنحوی  مزاحم  پیشرفت  تکامل  روح  او است، و مکروهات را نمیکند که مانع پیشرفت تکاملی روح  سالک  میباشند. زیرا  انسانهای  غبیر سالک  هر کاری را بنام خیر ونیکو میکنند، باز  جنبه های  منفی دارند. که مسؤلیٌتهای  الهی پیدا  میکنند.  مانند  بخشنده  مال  بفقیری که همراه  منٌت یا تظاهر  نیکوکاری  بدیگران  باشد. و سالکان  نیز  خودسرانه کاری  نمیکنند، مگر اینکه کاری  کنند  که کاری  نکرده  باشند. احرام لباس حرمت  سلوکی و احترام  و تعظیم پیر ومراتب  تجلٌی  الهی  هنگام  حضور ذهنی  سالک  میباشد.و گاهی  پیر  این  لباس را میدهد ویا آزاد  میگذارد بشرط  اینکه  دنیا  دوستی اورا  نشان  ندهد. باز کردن  گره  لباس  احرام در کعبه وپایان مراسم آن ونیز پایان  تمام دستورات  تحریم  پیر بسالک  بازگشته بخلق  میباشد.

أحزاب

حزب ها گروه های غیر الهی در سلوک که تنها هدف خداوند از آفرینش  انسانها وتمام  هستی  است . زیرا   احزاب غیر الهی بمعیارهای  خود  خوب وبد ارزیابی  میکنند. ولی دارای  جوانب منفی از  لحاظ تکامل روان بشری است.  از نظر  خداوند و داوری و تدبیرات الهی تکامل روح میباشد. زیرا بر حسب مقام  روانی  نوع بشری که  روان مملو از  عقده ها است که همه دارند. و  کمبودهاﺌی دارد که لازم  برای  انجام  کارهای  درست  میباشند. و اینان  چون  با هر شعاری  که  دور  هم  جمع  میگردند، در واقع  اتٌحاد  عقده های  روانی  آنها است.  که موقتا و با خود فریبی وفریب  دیگران  متٌحد  هستند. ولی  دو انسان مانند هم مشکلات  روانی  و صفاتی  ندارند.  آنگاه  عامل  هیستری های  جمعی  وآشوب  گری  بنام  خدمت و اصلاحات  ظاهر میگردد . در حالیکه  سالکان در صدد انجام  وظیفه  فطری   ذات  خود و خواست  خداوند وبرای  آینده های  برتر فوق بشری،  مدام  در حال  تخلیه  وتحلیه  میباشند.  که  علامت  درستی کارسالک   و رضایت  خداوند است.که  ضروری   روح  انسانها برای  تکاملات انواع فوق بشری،  یا حدٌ أقل برای کسب فصول  بهتر  نوع بشری  میباشند. و قرآن و  محمد نیز غیر سالکان را  احراب  میخوانند. که برخی  احزاب بنام  دین ومذهب و خواست  خدا میگویند.  که  قشری های  مذهبی  تمام  ادیان  غیر سلوکی  دارند. پس  مسؤلیٌتهای فطری  وذات ژنتیک  روانی  خود را  دارند. که  دوچار قهقراهای  کارماﺌی  میشوند. در حالیکه  منطقا  وعقلا،  باید بفکر  تکامل  مقام  روحی  خود  شوند.  که  سالکان ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب یا  سلوک، در فکر کسب  رضای  خدا و آینده های  نیامده  بهتر  خود هستند. نه اینکه  برای آینده های  قهقراﺌی  و نسخ  بدتر بشری ویا  مسخ ومسخره  شدن  میمونی  وحیوانی  ویا حتی  فسخ  وگندیدگی  گیاهی پس  از مرگ  پیدا کنند.  که آینده های  حقیر  گذشته را  دوباره  تکرار  نمایند. که باز  بنوع بشری  وهمین  سلوک  الهی،  تنها خواسته خداوند  برسند  که باید  برسند وخواهند  رسید.  که روح  هر أتم وانواع  موجودات  تحت أتمی  نیز خواهند رسید.  زیرا فرمان  کن فیکون الهی میباشد. چون  بازگشت  همه بسوی  خداوند گفت

 أحزان و أندوه ها

غصٌه ها و أندوه  انسان  که  همه  انسانها لحظه ای  بدون أندوه  نیستند. ولو  وقتی  خود فریبانه  شاد باشند. که  سالکان  ولایتهای  الهی  در راه  خدا  ورضایت  خدا، باز  أندوه  عقب  ماندگی  در کسب نهاﺌی رضایت  خداوند میباشند. که  دوچار   اصطلاحا  قبض  و بسط  روانی  میباشند.  عزلتگاه  سالکان  در  دوره  سلوک، تا رسیدن  بشهود  نهای  خود قاﺌم در ولایت  محمدی، ویا شهودهای  مقدماتی  دیگر  در ولایتهای  پنجگانه  قبلی، مدام  در  غم دوری  وسیله  الهی  خود  پیر،  وهر یک  از مراتب  شهودی  ووعده های  الهی  خود  میباشند.  و در  کلبه  أحزان  میباشند. وبا هر شهودی  زمان  کوتاهی دل شاد بوده،  باز  بیاد  عقب  ماندگی های  دیگر  خود از کمالات و مقامات  الهی  میباشند و غصٌه دار میشوند. بیت الأحزان سالکان  عزلتگاه  سلوکی ودر تمام  دوره  سلوک  خود میباشند. خانه  یعقوب  در اصطلاح عرفانی همان  بیت الأحزان  عزلتکاه  سالکان  میباشد. که  یعقوب  از  دوری  یوسف  داشت.  وپیر از  دوری  سالک  محبوب  خود، که هنوز بازگشت بخلق  را ندارد. و سالک  نیز از  دوری  پیر  که  تا  شهود برتری  رؤیت  رؤیاﺌی تنماید ،از ( صفا )قرارگاه  تصفیه  روان  خود، در  حجٌ أکبر خویش ب(مروه) مکان  پیر  با  مروءت ومرد  الهی،  نمیتواند بنزد پیر برود  که اورا  خورسند  کند.

احسان

نیکوکاری یا همان  سلوک  الهی،  برای   تخلیه  وتحلیه  بصفات  الهی پیر تا  تحلیه های  الهی  است. که  تنها   کار نیکوی  بدون  خلاف  ومسؤلیٌت، همان  سلوک  الهی  با ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند،  برای  طالب  لقای  الهی  میباشد. تحسین و بهبودی  و حسن و زیبای  مقام  روحی  سالک در شهود الهی برتر  میباشد. انعام  دادن و بخشش غیر سالکان  بنام  خدا ویا  بهر  دلیل  دیگر،  دارای  جنبه های  منفی ضدٌ تکامل   روان  میباشد. پس  بجای  ثواب  و رضایت  الهی  مسؤلیٌت بیشتر  کارماﺌی  یافته است.  چون منٌت  بگذارد و یا تظاهر  بنیکوری  نماید.  که  دیگران  بی  خبر از  جنبه های  منفی  کار  اورا  ستایش  نمایند. حسین مقام  تکاملی  اولیای  الهی،  نسبت  بکمال  مقام  حسنی  امام  زمان  هر  عصری  میباشد.  که حسین  حسنک  است.  ومراتب  شهود  فاطمی  و  مرتضوی  علامت  رضایت  خداوند، ویا  مقام مصطفوی  رسیده  بدرجه  اصطفای  الهی  و برگزیدن  او،  برای  دیدار  هم اکنونی  نور  قاﺌم و مراتب  بالاتر،  برای کسب  احسان  الهی  و عفو ورحمتهای  لدنٌی و بهشتی  میباشد.  تعلیم  وتربیت  اولیای  الهی  برای  سالکان،  خود احسانی  الهی و تحسین  مقام  روانی  و میباشد. أحسن  نیکوکار تر است،  ومحسن  سالک  در حال  تحسین  و بهبودی  روان  خود، با  تزکیه نفس  هر چه  بیشتر  میباشد. هر کامل الهی  زنده  بمعرفی  خداوند بسالک، مقام حسن  زنده و حتی  محمد و علیٌ زنده  او میباشد.. احدی الحسنین یعنی  یکی  از آن دو حسن  نیکو ومراتب  زنده  پیر  حسینی  و امام  زمان حسنی  سالک  است  که  در شهود  دوم  بدان میرسد.

احضار

حاضر  نمودن  و فراخواندن برای  حاضر  شدن و امتثال و اجرای  أمر احضار در برابر پیر الهی است. وسالک  در  حضور  ذهنی،  پیر  الهی  خود را  حاضر  دارد. گوﺌی در دل  خود  پیر را احضار  میکند.  و یا  مراتب  الهی  خود را  احضار  میکند،  که  توسٌل  عبادی  خود را بنماید.  که  دعایش  بخداوند  برسد. تا بقول  پیامبر دعا بصورتش  کوبیده  نشود. که دعای و عبادت  بدون  وسیله  الهی  شرک و أهریمن  نفس  أمٌاره خود   پرستیدن  میباشد.

احقاق حقٌ

حقٌ خود را  گرفتن و حق دانستن، و تحقٌق کرامات  بالقوٌه روان، و تبدیل  آنها  بکرامات  بالفعل مورد نیاز  تولد  بهتر  بعدی  بجهان  میباشد. رسیدن  انسان  بحقٌ ومراتب  حج و حجثٌ  الهی،  آغاز  از  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند  میباشد.  و رسیدن  سالک  بحقایق  الهی ومراتب  شهودی است. ونیز  خود (این همانی)  بحقٌانیٌت والوهیٌت مراتب  شهودی  میرسد. که  حق  همان  حجٌ است. چه  مراتب  شهود مقدماتی،  که حج های  عمره  مسافر  بمقصد  خدا  باشد، و یا شهود   نهاﺌی  ونور  تجلٌی تازه که  در شهود  نور قاﺌم بحجٌ  أکبر  خود رسیده است. وحقٍ وظیفه  سالک در اطاعت  پیر  وخداوند، و انجام  شرایط  لازم  تا شرط   کافی  از نظر  الهی  میباشد.  که خداوند حقٌٍ  سالک را  نادیده  نمیگیرد.  و حجٌ أکبر  تا در  نوع بشری را از سالک  باز  نمیگیرد. مگر  در  تولد  بهتر بعدی  یا  نوع  فوق بشری.  که اگر آنگاه  وظیفه  تکامل  نوعی  روح  خود را ننماید، تمام  امتیازات و  حقوق   تولد  پیشین  او از  مراتب  سلوکی را از دست  میدهد،  که کارمای  نسخ ومسخ حقیرتر  میگردد.

احاله و حواله کردن

واگذار  نمودن أمری  بدیگری، و حیله  کردن وزیرکی های  نفس  امٌاره چه  با  دیگران  یا  با  مراتب  الهی. که  خداوند  خود را  مکٌار تر میخواند.  (خیر المکٌارین) مکر بیشتر ولی  با خیر  وصلاح  سالک  است. که  خداوند سالکان را  در تدبیر خود مکری الهی  میدهد.  مانند  مادری  که  کودک  خوردسال  خود را  بنفع  او  فریب  میدهد . (حال)  از امور روانی  ودر  اختیار  مراتب  الهی  میباشد.  که  سالک را  از حالی  بحال  بهتری  میبرد. که مقام  الهی  وروحی  سالک با شهود بالاتری  بهتر  مینماید.

احباط و  خنثی  نمودن

سالکان اعمال  الهی  دارند. ونیز پاداشهای  نسبی  خود. ولی  چون  خطا  وسرکش پیر  الهی  خود را بنماید، تمام  ثوابها وامتیازات  خود را از  دست  میدهد. که آنها را  تبدیل بگناه و لزوم  عقاب  الهی،  وعقب  روی  مقام  روحی  وکارماﺌی  مینماید. أمری که  (أحوط) است، بمعنی رعایت احتیاط  بیشتر  میباشد.  که آخوندها در امور الهی  ندارند. پس هر کارشان  قهقراﺌی  است.  حتی  وقتی  که  بقول  پیامبر  تمام  عمر  روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم  باشند. والاٌ  احوط  آنان (احباط) وخنثی شدن  بیشتر  وقهقرای  بیشتر  میباشد.

احتجاج  و اعتراض و  استدلال

بحث  واستدلال نمودن  و دلیل آوردن  و اعتراض نمودن و حجٌت دیگر آوردن. حجٌ کعبه در حجٌ أصغر و غیر الهی است. که تنها  سالکان در حجٌ أکبر سلوکی، و رسیدن  بعرش  رحمان  در ولایت  محمدی این که حجٌ أکبر قاﺌم  روح  القدس  را  مینمایند. و (حاجی آقای)  الهی میگردند. که حجٌاج  کعبه بدون وسیله الهی  در سلوک (حاجی آغا) میشوند. که کفتن آغا  بقصد بیان  عدم  پذیرش  خداوند میباشد. که پیامبر  در تعلیم حجٌ کعبه،  که سمبول  ونمایشی برای  بیان  حجٌ أکبر الهی  میباشد، گفت  اینک  که  مراسم حجٌ را تمام نمودید و هدا یا قربانی  خود را  دادید، اینک  نوبت آن است که حجٌ أکبر بروید. که همان  ولایت الهی وولیٌ الهی  زنده  بمعرفی  خداوند است.  تات  بحجٌ أکبر شهود  قاﺌم برسند. که  اگر بازگشت  وتولد  دوم  الهی  داشتند،  بعرش رحمان پیامبرگونه  بخلق  باز میگردند. ودیدار کنندگان  صورت مصطفوی  روح  پیامبر در شهود پنجم،  بقول  مولا  علیٌ در  تجربه  این نویسنده   روح مجسٌم شهودی  پیامبر را بمن (آقا مصطفوی)  و بزبان  فارسی  گفت. وآقا همان (هخای)  زردشتی قوم  قریش   زردشتی الأصل  است. که  سیٌد  وسرور الهی  چند  سالک  خود خواهد بود.

احتراز  وبرحذر بودن

پرهیز  نمودن و خویشتن داری کردن، که  تنها  کار سالکان  الهی  میباشد. و دیگران  تنها  دور از  خطر بودن، و( حرز) دعای (نظر  قربانی) برای  دفع  خطر  دارند. که مراتب  الهی دعای گربه  (سیاه دل)  غیر سالک را  نمی پذیرد. که اگر  پذیرفت زندگی  بشری  آنان را دراز تر میکند. که خود آغاز ستمکاری  بیشتر  بخویشتن، و جهنٌم پروری  و قهقراهای  کارماﺌی  در نسخ ومسخ  بدتری  در تولد  بعدی  آنان  بجهنٍم،  یا جهانوم یونانی وگوهانوم تورات  وعربی  شده در لفظ جهنٌم و جحیم است. که  جهنٌم  همان جهان  فارسی  ودنیا  میباشد. ولی  در صورتهای  نوعی  حیوانی،  مانند بشر حقیرتر ویا در مسخ حیوانی وبدتر  خواهند شد. (احترام) بزرگ دانستن کسی، و حرام  دانستن برای  سالک  با ولایتهای  الهی  ششگانه نوع بشری در دوره  سلوک. و ایٌام تحریم برسالک  بدستور  پیر الهی  او  میباشد. چون  در احرام دوره سلوک و در بیت الله  حرام، که  خانقاه  پیر  وعزلتکاه  سالک میباشد. حریم  مکانی و منع حرکت آن، و حرام  بودن برای  سالک  در احرام ومقدٌس  دانستن جایگاه  پیر و عزلتگاه  خود.

احتساب و محاسبه

شماره  کردن وحساب  مزد و ثواب  دادن الهی، و محاسبه و رسیدگی خداوند از  سالکان  در دوره  سلوک، و از  غیر سالکان  پس  ازمرگ در تولدات نسخ ومسخ  بدتر مجدد بجهان، وبا  عذاب  زندگی  نوعی که زندگی  نوع بشری نیز بدون  عذاب  جهنٌمی  جهان  نمیباشد.  که  سالک  صبور  عذاب بلایای  سلوکی  وامتحانات پر محنت الهی  دارد. بررسی و رسیدکی امور  قبلی و بررسی  بر حسب احوال روانی و مقامات الهی در سالکان، وسطح  عقلی انسان و نیز برحسب مسأله وموضوع مورد  نظر چزﺌی انسان  ونه بر حسب نظری  کلٌی وموضوعات  مختلف.

احتضار ومرگ

حاضر شدن برای  مرگ در  دوره فرا رسیدن مرگ، بخصوص  در سالکان آماده  مرگ  قبل از  مرگ،  برای  شهود نهاﺌی قاﺌم روح  القدس در ولایت  محمدی. ویا  در ادیان سلوکی  پیشین  برای  رسیدن  بشهود نهاﺌی آنان در تجلٌی  نور  الهی میسٌر برای آنها است. شهر نشینی  نیز را ( حضر) بر خلاف  (بداوت) و صحرا نشینی. و نیز حضورعبادی در برابر  خداوند، ونه  قشریگری های مشرکانه بدون وسیله  الهی  میباشد. وصحرا  نشینان عذاب زندگی  دارند. وسالکان  حضور ذهنی  وساﺌل الهی  خود را دارند. که در برابر آنها  جان  بشری را بدهند  که بجانان الهی   خود برسند. گاهی  پیر در وقت  احتضار سالکان حاضر  میگردد، که تشویق  برای  عبور از  پرده  مرگ ارادی نمایند. ویا در نیمه راه  جان دادن دستور میدهد،  که  جان بتن سالک  باز گردد. همان  معجزه أنبیا که مرده را  زنده  میکنند. ویا پس  از  تولد  دوم  الهی  سالک  رسیدن  بعرش رحمان سالک را تأیید مینماید وجشن میگیرند، تا  مستعدان  سلوک مقام الهی آنان را باور کنند. و از خداوند اجازه  پیروی  وتوسٌل اورا  بخواهند. حضرت گفتن  برای  نام  مقدٌسین  واولیا  اگر  زنده  باشند، همان  حضور  ذهنی  آنان  است. و حضرت گفتن  در نام بردن  هر  شش پیامبر اولی  العزم، برای  سالکان آن ولایتها، بخصوص  در  وقت دیدار روح  الهی  آنان برای  شاهدان آنها  حضرت گفته  میشود. گفتن  حضرت  محمد برای  مسلمان غیر  سالک، نه فقط سودی  برای  این  احترام  گذاشتن  ندارند، که  چون از ترس  خدا گفته اند، پس  محکوم کردن  بیشتر  خود در داوری  های  الهی  میباشد. مگر سالک محمد را در جسم روح  الهی  او در شهود پنجم، و یا  حضرت علیٌ  گفتن پس  از دیدار مرتضوی  خود میتوانند بکار ببرند .

احتماء و حمایت

پرهیز  کردن و حمایت خواستن، یا  پناه  برای  حمایت دادن است. و کار داﺌم سالک  الهی  در  خویشتن داری  و تقیٌه از امور  غیر الهی  خود میباشد.

احتیاط

رعایت  دقٌت وهوشمندی در سالکان  وکاملان  الهی  است. وبرای  حفظ  امنیٌت سالکان  وخانقاه خود. ونیز محتاط بودن و پختگی، و عاقبت أندیشی در زندگی  وکار سلوک  الهی  سالکان، و احاطه داشتن و توجٌه بتمام جوانب هر کاری. و رعایت أحوط  آنچه احتیاط آن واجب تر است. ونه  احوط  آخوندها، که برحسب  عقل  وروان  آلوده  و ناپاک تزکیه  نکرده  خود، تصٌور هر کار مهم را میکنند و بخواهند رعایت واحتیاط آنرا  بنمایند.

احداث  حدیث نو

ایجاد  جدید و حدیث،  وحادثه ای  تازه یافتن.  حیوانات  ونو جوانان تازه برشد جسمی  وعقل  مادی  رسیده، که حوادث ووقایع پدیده های روزگار و طبیعت، حادثه  اتفاقی بی هدف وغیر الهی در تدبیر  میدانند. حدیث و کلام  تازه، و حدث  باد شکم مبطل  نماز، هر کار  دینی  وعبادی، همان کار  غیر الهی  و عبادت بدون وسیله  الهی  آخوندها، و پیروان  قشری  آنان  میباشد. که مدام در حال  بی  نمازی هستند. و نیز  احدوثه یا داستان مورد  حدیث  وشنیدن و قصٌه  میباشد. که  ربطی  بخواست  خداوند ندارد. بلکه  بازی نفس امٌاره  و لذٌتهای  روان  عقده  دار  تزکیه  نشده  آنان میباشد. احداث  الدهر، همان  رخدادها و پدیده های  مادی دوره  زندگی  برای  همه میباشد. و برای  سالکان  حوادث  الهی  تازه  شهودی  خود حاصل  دهر وعمر  وزمانه سالک  میباشد.

احیان

جمع  حین و زمان و هنگام اجرای آنی  که در آن میان دست  بدهد  .

احتیال  وحیله گری

     حیله ونیرنگ وتوطﺌه بکار  بردن. برای چاره أندیشی در أمر مشکلی . که در سالکان فکر  حیله را بدل راه  نمیدهد. که نوعی  دروغ و پیمان شکنی  برای  توکٌل وتسلیم دستورات  پیر الهی  بمعرفی  خداون  خواهد  بود. حیله  از  نوع  حال و فکر، نتیجه  آلودگی  های  روان  تزکیه نشده  میباشد. پس  بحال دیگری  درآمدن غیر سالکان بازی روان آنها است. که  صاحب  خود از  حال  بد خویش عبرت  بگیرد و با حال  جدید  سرگرمی  تازه ای  مییابد. که کار  تمام  عمر  غیر سالکان و قشری های  مذهبی  است.

احتفال و جشن

جشن وچراغانی برپا  نمودن و اعلام  خورسندی وتشویق  مردم زیباﺌی پسند و لذٌت جو، که جمع  شوند وگفتنی ها را بشنوند. اولیای  الهی  برای  بازگشت  بخلق  یک  سالک  که مقام  پیامبری  ولایت  خود را  یافته  جشن و چراغانی  مینمایند. تا توجٌه  عوام و تشویق  مستعدان  سلوک  برای  پیوستن  بسلوک  الهی میباشد. جشنهای ملٌی و مذهبی، بخصوص جشنهای مناسبتهای  مقدٌس و  الهی، یا برای  عوام  مقدٌس  میباشد.

أحمد

آنکه  بیشتر  محمد ووسیله  حمد و توسٌل و پرستش  سالکان  میباشد. که   عنوان  محمد اولی  العزم برای  سالکان ولایت  مصطفوی، که آخرین وسیله  توسٌل سالکان ولایت  او میباشد. که  بقول  پبیامبر پس  از او، و برای  سالکان  در شهود،  هیچ  واسطه ای  برای  توسٌل وحمد و پرستش بعد از محمد  نیست.  که  نوبت  ظهور  نور قاﺌم با مرگ  قبل از  مرگ میباشد. هر کامل  ولایت  محمدی  محمدی  زنده  میباشد.  که این همانی   پیامبر اولی العزم  خود را بخاطر  رسیدن شهودی  بقاﺌم ونجات از  نوع بشری  میباشد. چون  کاملان الهی  تا زنده  هستند،  برای  چند  سالک  خود،  محمدی زنده   ووسیله  حمد وتوسٌل وپرستش  هستند. مقام برتر از أحمد را  محمود میگویند.  بازمقام  احمد  در  شهود پنجم صورت  مصطفوی، که پذیرفته  سالک باشد، برای  (تذکیه) بمعنی  کاندیداتوری  روح  سالک  بمقام  عرش  رحمان است.  که هم اکنون  روح  سالک را بنور قاﺌم با مرگ  قبل از  مرگ  برساند. وهر سالکی رسیده  بشهود  مصطفوی  این  دعا را دارد. که خداوند  مقام محمود  محمد را بسالک  نشان بدهد.  که  قبول  کاندیداتوری  روح  سالک  برای  شهود قاﺌم گردد.

احفاد  نواده ها

فرزندان فرزندان ویا  تابعان الهی  شده  تابعان محمد، که  اولیای  الهی  آن  کاملان که این نوادگان و فرزندان  الهی،  فرزندان  الهی  محمد و حتی  خداوند چون  مسیح  میباشند.

احساس

احساس  عصبی در تن  انسان،  نتیجه  برخورد قسمتی  از  تن  بیک موجود خارجی است. که احوالی غیر عادی دارد. و برحسب  تجربه  از طفولیٌت در هرکس  احساس  برخورد چیزی را بسیستم  عصبی ومغز  خود میرساند. که  ارزیابی  وشناساﺌی بنماید.  که  عملا  این کار مغز  نیست. که مغز ضمن  وساﺌل  انتقال  احساس و امواج  الکتریکی  حیاتی در جریان های  عصبی  میباشد. که  روان شخص بخصوص مقام  مدبٌر الهی  هر روح، أرزیابی و شناساﺌی و یادآوری نظیر این  احساس از گذشته را  مینماید. که  شناخت معنی حادثه و احساس آن  نیز  در همان مدبٌر است. ولی  درد در محل  احساس که برای  حفظ تن وجان  انسان  میباشد.  باز کاتر مدبٌر  الهی  میباشد. اما  مراتب  شهودی  و بچشم دل  دیدن أمری  است.  که  در خود  روان سالک، و حفظ و شناخت نیز بعنوان  حافظه  در همان  روان است.  ونه در مغز که مادیون تصوٌر باطل مکان خاطره ها میگویند. چون  معتقد  بخدا وروح  انسان  وروح  مدبٌر  الهی  نمیباشند. لذا  بین حس مادی با احساس احوالی و روانی،  باید  تفاوت  گذارد. که  معمولا  مخلوط در  حافظه ها میباشند.

احصاء

شمارش  و آمار گیری در  امور  مادی  و بشری.  که در سلوک  الهی  مورد  شمارش مراتب  الهی  میباشند، وشلوغی و بی نظمی وجود ندارد. که  بداوری الهی  وحقوق  خود بعدالت  میرسند.

احرار

آزاد شدگان  از بند  واسارت و بندگی و حرٌ و رها شده میباشد. ولی  این  سالکان  هستند  که  بمراتب  شهودی  وبازگشت  بخلق  میرسند، و از بند پیمان  الهی  خود رها  میگردند. و مطلق  و آزاد  میشوند. که  از  پیر الهی  طلاق و آزادی  مییابند. که همان آزاد شدگان  الهی  میباشند. و (احرار)  یکی  از  صفات الهی  بازگشتگان  بخلق  در هر  شش ولایت  الهی  میباشد. ولی آزاد  از مقررات وقوانین وعرف  جامعه نمیباشند. و اگر بخواهند با مردم  نزدیک  باشند. ومستعدان  سلوک  الهی را  بیابند.  که شاید  تشویق  برای  سلوک  الهی  بنمایند. ونه  حکم و فرمان باطاعت  سلوکی بآنها بدهند. مگر طالبان لقای الهی  خود از  خداوند خواسته باش ند. وداوطلبانه  وعاشقانه بخواهند اطاعت  سلوکی  تا حدٌ استطاعت وتوان خود  بنماید.

اختیار آزاد یا جبر و تفویض

انسانها همگی  آزادی  هر  عمل  در زندگی  بشری خود داشته باشندز  زیرا  در بهشت  چهارم  تولد  پیشینلإ  كه کسب  مقام  پیامبری  هر یک  از ولایتهای قبلی را داشته اند  ولی با  محاسبه  الهی  که  از هر کار  انسان و تنها  مخالف  خواست  خداوند،  برای  سلوک  الهی محاسبه  و قضاوت در روح  و ژنتیک  روحی  انسان  پس  از مرگ  طیعی  مینماید. که  بی  خبران  بی دین نیز مجازات قهقراﺌی  ندارند. ولی  سرنوشت بهتر  بعدی  خود را، از  محل رفتاری که  اگرغیراز مخالف  سلوک  الهی  و یا رفتارهای  سلوکی  داشته اند. و الاٌ بد دینان  قشری  همه  مذاهب وهمه  أدیان  غیر سلوکی  ششگانه با تمام  خیرات  و نیکوکاریهای  خود که خیرات و مبرٌات بنمایند، وحتی  بقول  پیامبر اگر  تمام  عمر روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم  باشند، در قعر  جهنٌم و بدترین  مسخ  حیوانی  خواهند بود. که  بقول  پیامبر مسخ  میمون وخوک  بهترین  شانس  آنان  خواهد  بود. پس  اختیار الهی  انسانها دز مقابل  محاسبه است. وعملا  معنی  آزادی  ندارد .ولی  کاملان  الهی  بازگشته  بخلق،  تنها برای  تربیت  چند سالک  خود  اختیار آزاد  الهی  دارند.  که محاسبه  ومحاکمه  بعدی  از خداوند ندارند. چه  اکنون که زنده هستند. و یا  پس  از مرگ برای  تولد بهتر و مجدد بجهان . اختیار  خداوند  بکاملان  الهی  وتازنده  باشند،  آنهم  برای تربیت  سالکان خود اختیاری  معصومانه دارند و همان تفویض  الهی است.  که بجار  خداوند  میتوانند هرچه  بخواهد بسالکان خود دستوری بدهند و یا بگوید یا عمل  نماید. چون  دست  وزبان  خدا  هستند، و قرآن ناطق که  هرچه اوگفت خدا گفته است. چه  فرمان  یزدان چه  فرمان  شاه . باز  این  اختیار وتفویض  الهی  مطلق  نیست، تنها  در نظریه  پردازی و تشریح  وتفسیر خود،  با هر طرح کلام و تکنیکی  برای  جلب  نظر  سالک و تفهیم  او آزاد میباشد. والاٌ کاری بغیر امور سلوکی  سالک   ندارد .  گرچه  نصیحت میکند. ودر  امور متشابهات و شبهه آوری ها  بسالک، آزادی نظری وفکری  وگفتاری دارد. ولی  وظیفه  تعلیم  سالک در امور (محکمات) است که حکم و احکام   سلوک  الهی  مناسب  مشکلات  روان  سالک  میدهد. محکمات  در امور استراتژیک دینی  میباشند. و متشابهات  در امور تاکتیکی  وجزﺌیٌات است. و ادامه  زندگی  کامل  الهی، عملا  بهشت  نخستین  بازگشتگان  بخلق  است. نظریٌه  پردازی  اولیای  الهی، در  حدود کمک بفهم  امور  سلوک  الهی ومبهماتی آن است. هر کس که مانعی  برای  درک  سلوک  الهی  آنان  باشد. اختیار هر أمر خیر  ونیکو و تکامل روحی ومطلوب  الهی  میباشد. أمری  را  بهتر دانستن  همان  خیر و تکامل سلوکی  جستن سالکان  میباشد.  (انتخاب) و اختیار هر أمر ( خوب)  فارسی  دری  است. و صاحب  اختیار و آزادی  عمل در کاملان  الهی، عکس هر کار جبر و مجبور بودن  است. مختار آراد  در اختیار از  خداوند یا  از دیگران،  برای  امور آنها است. که این مختار باید( خیر) ودرستی را  دنبال  کند. وهر  أمری را که خیر  دانستند، باید بدانها  عمل نمایند. و اراده  انجام  گفتنی ها و ادٌعا را  داشته باشند. که  انجام امور  جبری در حکم  ندانم کاری ها  میباشد.

أخ  برادر و اخت خواهر

برادری اولیای  الهی. ولی  اطفال  برای  ابراز  نفرت از چیزی أخ  میگویند. و یا  دردمندان  از  عاضه ای آخ  میگویند. پیامبران انبیای گذشته را أخ و برادر  خود میگفتند، تا احترام  أهل اکتاب و سلوک الهی  هر  پنج  ولایت  قبل از  محمد را نشان داده باشند. اولیای  الهی  زنده  برادران  هم  هستند. و برادر و آخ  محمد.  زیرا  این همانی  مقام  الهی خود را دارند. اخوت  برادری  انسان یکی  از  شرایط  لازم تکامل  روان  آنان است. بخصوص  پس از پیمان  سلوک  الهی  داشتن،  سالکان باهم و با مردم  برادر وروح  برادری را دارند. زیرا  همه  موجودات را مانند  خود  در راه خدا  در تکامل  طبیعی  حیوانات و افراد بشری و یا  تکامل   سلوکی  میدانند وخود را برتر نمیدانند . و همه آنها را فرشتگانی  میدانند. که  انسانها در تولد  پیشین  خود مراتبی  از  سلوک  الهی  وشهودی را داشته اند،  که  توانسته اند  اکنون در نوع بشری  و.عقل  نیکوﺌی  برسند.  که  باید  فرشته ای  برتر والهی تر گردند. واگر  که  سلوک  الهی  نکنند،  بخصوص  قشری  مذهبی  بهرنام و دینی که باشند، پس  از مرگ امتیازات  فرشته گونه  پیشین  خود را جملگی  از دست  داده اند. که کارمای  نسخ ومسخ  میشوند. تا دوباره  بنوع بشری  و سلوک  الهی  تا نور قاﺌم برسند. ویا در سلوک  ولایتهای  قبل  محمد، عمل باولی ٌ الهی  بمعرفی  خداوند  بنمایند. آنگاه در  تولد باز  بهتر  بشری  برای   سلوک  با ولایت  محمدی  خواهند رسید. و اگر که  آنگاه  سرکشی  سلوکی  نداشته باشند. اخوان الصفا گروه فلسفی  قرون وسطی، همان  صوفیان  سالک  میباشند، که  بتصفیه  روان بشری  خود  در سلوک  و تخلیه  وتحلیه  میپرداختند . اخوان  الشیاطین  برادران  أهریمن  پیروان  آخوندهای  قشری  همه مذاهب  هستند. که از  اخوان الصفا و برادران  سلوکی  والهی  یکدیگر  نیستند.

اخوان التجرید

دیگر  برادران  وخواهران  سالک، که  آنان نیز  در حال تجرید نفس و روان اماٌره  خود از  مفاسد  میباشند. بخصوص رابطه  کاملان الهی  باهم، که  روان  مجرٌد دارند. و اخلاق را تنها وسیله احرای  فرمان  الهی کن  فیکون میباشد. که  (فیکون) و شدن امکان  تحقٌق  بعدی  دارد. وقتی  که  کرامات  بالفعل و بالقوٌه را  تحقٌق میدهند، مزید  کرامات بالفعل در کمیٌت و کیفیٌت مییابند. زیرا بقول ملاٌی  رومی  و فردوسی گفته اولیا  گفته  خداوند است .  البته  برای سالکان  در  پیمان سلوکی.  ونه برای کسانس که ایمان بخدا ندارند. و یا قشری  گری مشرکانه  مذهبی در هر دینی دارند. حتی  اگر تمام  عمر روزها صاﺌم و شبها قاﺌم باشند. کسانی که از فرشیان  جهان مادی بعرشیان عوالم  الهی معراج  و اسراء بسوی عرش  رحمان، وحتی عرشهای  مقدماتی مراتب  تجلٌی در هر شش ولایت الهی نوع بشری در بازگشت  بخلق  پیامبر گونه  دارند.

أخیار و  اولیای  الهی

خیٌرها ونیکوکاران و انسانهای نیکو  وکامل  الهی، و سالکان  آنها که  شاهدان  مراتب  هفتگانه تجلٌیات  الهی، و طالبان مرگ  قبل  از مرگ برای  لقای ربٌ النوع روح القدس قاﺌم جبرﺌیل .  تعداد کاملان  الهی را  پیامبر٣١٣ ولیٌ الهی  میگوید. که  هیچگاه  جهان  خالی از آنها  نمیباشد. ویکی  از آنها بمعرفی  خداوند برای  هدایت سالک  کافی است. گوﺌی  ستاره  قطبی  شما میباشند، که  راهنمای درصحرا ها ودریاها  میباشد. وهمگی  این  اولیا  در  پرده استتار و بی  ریاﺌی ونداشتن  تظاهر میباشند. که  هریک تخصص در معالجه  مشکلات  روان  سالکان خود را  دارند. که  آنان را  بنوع  فوق بشری  هفت  هزار سال بعد هدایت وبا کمک  خداوند  مینمایند. عرفا  گاهی از  نظام وسلسله  مراتب برای  اولیای  الهی  زنده  میگویند، که  امام  زمان  حسنی  زنده در رأس تمام  اولیای  الهی  میباشد. که  نظام  ولایت  زردشت  نیز دارند. و تابعان  سالک در پاﺌین ترین  مقام وحتی  برای تابعان تابعان در رحم و درخت  ولایت جاﺌی  دارند، که  مستعدان  سلوک بعدی  خواهند  بود. عارفی  میگوید  نیاز أشرار بأخیار هست. آنگاه  صلاح هر دو طاﺌفه است. اگر اشرار پر شرارت بخواهند  توبه  کنند و جبران  نمایند. که  بدون  اولیای  الهی  برای آنان  میسٌر  نیست.  و اخیار کامل  نیز توسعه  رقعه  ولایت خود  میدهند. که  راه اخیار را دنبال  کنند. گوﺌی شایستکان بهشتیان   خدا را بیشتر میکنند. که  تولدات  بعدی بهتر دارند. ولی  اگر اخیار  الهی نیازمند اشرار  گردند، گوﺌی ترک  خدا وتوکٌل  واخلاص خود  نموده اند.

اختبار و آزمایش وخبر یافتن

باخبر شدن  برای  فهم  که برای آزادی  انتخاب  درست لازم  است.  و سالکان را نیز  خداوند  اختبار و آزمون دارد. که  صدق وعشق و عهد پیمان ودیگر لوازم  سلوک  الهی را  دارند. و تا رسیدن  بشهود  نهاﺌی  اطاعت  خدا  وپیر  خود را دارند. و یا ندارند که  منافق وپیمان شکن وحتی  سالک  مقتصد با مقاصد  دنیوی که در ولایتی  رفت وآمد  دارند. ودوره  سلوک  الهی  سراسر امتحانات پر  محنت الهی  خاص  سالکان را است. تا صبر  آنان و صبوری  وتحمٌل بلایای  سلوکی  وفتنه های  اجتماعی  قشری  ومذهبی مخالف  سلوک  الهی  آنان  بنمایند.  که  عامل  مهمٍی  برای  تزکیه نفس  امٌاراه  و عقده و عقیده ها وکمبودها و انحرافات و عادات  نامطلوب الهی را، عمیقا  وسریعا  پاکسازی  نمایند. که سالکان  جدٌی  میخواهند تا یک  شبه ره  صد ساله  دیگران غیر  جدٌی  در سلوک را ببروید.  متخصصین خبره   ورزیده  در کار خود  هستند. واولیای  الهی  متخصصین  معالجه  روانهای  بیمار  سالکان خود میکنند .

اختراع

نوآوری ادٌعاﺌی و ساختن وسیله ای فیزیکی  تازه،  مفید  رفاه  بیشتر دیگران. ولی آسیب رسان  بروان  مخترعین که بپول  و شهرت  رسیده  باشند. اختراع را  ار ریشه  خرع و ظهور  ناگهانی  میگویند. و بدعتهای  آخوندهای  اختراع من درآوردی  ار  نظریٌات نادرست  دینی  است.  حتی  اگر  کلام  پیامبران را  دقیقا وبدرستی  نقل  کنند. ولی  همچنان  سلوک  الهی  وپاکی  روان ومآموریٌت الهی  برای   تعلیم  دینی  دیگران را ندارند.

اختطاف وربودن

خطف و قاپیدن و بسرعت، و یا استراق سمع ابلیسی  وأهریمنی است  که  آخوندها  در  کمین  اولیای  الهی  برای  کشتن آنها.ونیز ضد سالکان  الهی،  برای  وادار نمودن و بازگشت  بهمان  مذاهب  قشری  میباشد. زیرا  آخوندها میخواهند مردم را  در جهل  خود از  امور الهی  بگذارند.

اختصاص

خاص  خود یا  کسی دانستن. ودر متخصٌصین  علوم وفنون و هنرهای  غیر سلوکی  بودن  است. ولی   از نظر  داوری  الهی  سالکان از  خواص هستند. یا اولیا و کاملان  الهی  تا زنده  هستند اصطلاحا  أخصٌ الخواص میباشند .

اختصار

خلاصه کردن در  کلام و هر عملی است  که فشرده  کنند. و از خصر و کمر چلاندن وکوچک نمودن  است. و یا  خرص و ساکت و خاموش شدن میباشد. گرچه طلب  این  اختصار  وسکوت علامتی  برای تحقیر دیگری میباشد.

اختلاف  ومخالفت

عدم موافقت با آمری ویا با شخص دیگری. و نیر  بر خلاف أمری در آمدن و نزاع  فکری و عقیدتی افراد  است.  که هیچ  دونفری  مانند هم  فکر نمیکنند و معتقد  نیستند.  بخصوص  در بین  ایدﺌولوگها وصاحبان  ایدﺌولوجی. که  هرکس  عاشق  افکار  وعقل  خود  میباشد. مگر  اولیای  الهی  اگر  خداوند یک ولیٌ الهی  را بکسی  در رؤیا  نشان  بدهد. ویا  فلان  کامل  الهی مورد  تأیید  خداوند میباشد. آنگاه  سالکان  طالب  سلوک و پیمان  کوچک ترین  نطریٌات و عقلیٌات  خود را  در برابر  دستورات ونطریٌات پیر بر  زبان نمی آورد. و حتی تردید را از دل  نیر هرچه  زودتر بیرون مینماید. برخلاف  خواسته  خداوند وهدف  پیر، اختلاف  ومخالفت  ودشمنی  با خداوند است.  واینان  نا خلفان میباشند. که خلف  وسلف پیروان الهی  اولیای  درگذشته ودر  غیاب او میباشند.

أخبطوب

از اصل یونانی برادری در فکر، و این همانی  طوبا و یوتیبا که تکامل  الهی  میباشد واسمی میتواند  بوده باشد.

اختلال

نادرستی  کار که در خلال انجام کار آشفتگی  وانحراف پیدا  شود. و نیز بمعنی درون باطنی کارهای  نا درست و با خطا  میباشد. و یا  جنبه های  منفی هر کاری،  ولی  نیکو که مورد  تصوٌر غیر الهیٌون باشد. اختلال  در  هدف و صداقت کسی  است. نیز  سر وسامان ووضع مختل زندگی و فکر  وحال انسان  نا آرام و ناسالم است. که در  احوال آشفتگی و اختلال  حواس و ضعف  وپریشانی سیستم  عصبی  ونقص عقل انسان  آلوده  روان  میباشد. خلیل  خدا، چون  هر  کامل  الهی مانند  ابراهیم  برهمن  الهی، کسی  است  که خداوند در( خلال  وروح) و باطن درونی انسان کامل وارد شده است. که خود نیز  روح  الهی شده است.  که ما  از عبارت  (خدا داخل  در هستی)  ها ویا در  اسم  (الظاهر  در شهودها)  میگوﺌیم.  ویا همه  هستی  بگفته  بعضی، خداوند  روح هستی  وهستی  تن  او  میباشد. که درواقع  تنی  هم وجود  ندارد. تمام  تراکمات مادی  موجودات  که هر یک دارای  روح  هستند. که تن آنها  نیز تراکمات  ارواح و انواع  وجودی  پاﺌین تر  از  خود  میباشند. زیرا  در هستی  کسی  یا  چیزی  غیر  ار خدا نمیباشد. سالکان در  تمرکزات وتوسٌلات   عبادی  خود با وسیله الهی  خویش  بمعرفی  خداوند،  بحالت  بی  خودی  میرسند ، که خود را  درمیان نمی بینند. که  در وحدت  وجود  عوالم و تجلٌیات  الهی  در آمده اند. که  بحالت  صمدیٌت چون  عوالم  الهی نادیده  در میآیند.  گوﺌی قطره ای در  دریای  روح  الأرواح  خداوند (الله یا  آهو) میروند. که  بعدم نرفته  ولی  قطره ای  مشخٌص  نمیباشند. و در خلال  عوالم  الهی رفته اند. که ما از (این همانی) و تحوٌل از ماهیٌت  بشری  بماهیٌت  وموجودیٌت  الهی   میرسند. آنگاه   این  بازگشتان الهی  شده، عقل  برتر در سطح الهی و احوال و قدرتها و معجزات  الهی و صفات مقدٌسین  الهی  را مییابند.

اختیال و تکبٌر

انسان  متکبٌر را  میگویند که خیال  اورا برداشته است. و خود بزرگ  بینی  و بزرگ  پنداری در خیال  خود ودر تخیٌل خویش دوچار شده  است. که  خود نه بزرگ  است و نه  کامل  شایسته  بزرگی  الهی . نوعی تصوٌر وهمی و باطل  بیمار گونه انسان  غیر سالک که تزکیه  نفس  نشده وپاکسازی  روان  نکرده که سالکان در  تخلیه وتحلیه و تجلیه های  شهودی  مینمایند. همه احوال وافکار آنها  خیالی وغیر الهی  است.

أخذ و گرفتن

گرفتن چیزی ویا  پس  گرفت  چیزی  داده شده. که  خداوند بمخالفین  خود بجای  دادن  چیزی  اضافی  بنام  گناه تنها  أخذ  وپس  گرفتن  داده های  الهی  قبلی  میباشد. چه  مراتب  شهودی تولدات  پیشین و یا پس گرفتن  کرامات  بالفعل. که  نمیتواند و یا بیشتر نمیخواهد  کرامات بالفوٌه  خود را  تحقٌق  بدهد. أخذ  تصمیم و أخذ رأی و أخذ وعطا در داد وستد تجاری. که  اتٌخاذ راه خدا در سلوک  الهی  میباشد. پس  گرفتن مراتب  الهی از داده های نعمت ها  ورحمتها، که  بانسان از  مراتب  شهودی و داده های لدنٌی  الهی، که  از  تولدات  پیشین در روحی  بوده،  که هربار نیز   بدرجه پیامبری  نیر  رسیده بود. که  توانسته تولد  نیکوی  بشری  کنونی،  وکرامات بالفعل و  بالقوٌه  و فصل  نوع بشری  بهتری را  بیابد. زیرا  در ولایتهای  الهی  قبلی،  بکمالات  مرحله ای  رسیده  بوده،  که  اینک  با  عدم  سلوک  الهی  وسرکشی  فطری  وطبیعی، همه آنها و  بتدریج پس  گرفته  میشود. وپس  از مرگ با  بقیه  ناچیز  کرامات  بالفعل تلف نشده  در یک  صورت  نوعی باز  بجهان  متولد  خواهد شد. زیرا در آخرین  تکامل تولد پیشین  با  نور شهودی  آخر  خود، عهد الستی  با  خداوند  داشته  که  در تولد  بهتر  بعدی  با تجسٌم  انسانی  نور شهودی  سابق خود  لبٌیک  بگوید  وتسلیم  سلوکی  گردد. تا  پس  از  تجدید  شهودهای  پیشین وبا درجه ای بهتر  در  کمال، آنگاه  بیک  نور  تجلٌی تازه ای میرسد، که عهد الست  تازه ای  داشته  باشد.  و یا  با در  تولد  بهتر و فصل  نوع بشری  بالاتر،  با تجسم  انسانی  صاحب  مقام  الهی  همان  نور  شهودی در تسلیم  تا تربیت  الهی  گردد. که باز  بیک  شهود  الهی بالاتر برسد.  که تا أبد  این تجلٌیات  الهی ادامه  دارد، تا بکمالات مطلق  خداوند  الله أهو نزدیک شود. ولی  اکنون فراموش  کرده  عهد الست تولد پیشین شده است. پس امتیازات  عقلی  وکرامات   بهتر آن  پیشرفتهای قبلی  را سوخت لذٌت تن وذهن و اوهام  ذهنی  مینماید . وکرامات بالقوٌه  مورد  نیاز  تولد  بعدی  را تحقٌق نداده،و  روانی پوک از  کمالات و بی  عقلی در  وقت  مرگ  خواهد داشت. که  جز  کارماهای  نسخ  ومسخ  حقیر تر  نوعی راهی  ندارد. کامل  ولایت  مسیحی  با  نور  مصطفوی عهد الست داشته،  که در تولد  بهتر بشری که  اکنون  دارد، عهدالست  خود را  فراموش  یا نادیده  میگیرد. و عقل بهتر او که همیشه  سلاح دولبه  برٌان دارد. که  هم  دشمن وهم  خودی را زخمی  میکند. پس  کرامات  بالفعل چون  عقل  وامتیازات  بهتر  نوع بشری  کنونی  خود را،  برای  سریعتر آسیب رساندن و بقهقرا  بردن بکار میگیرد.  که خود  پیروزی  دشمن  أهریمن و آخوند  و طبیعت مادی  هستی،  برای  سقوط بحقارت نوعی میباشد. پس  خداوند داده های  خود  از چنین  سرکشان یگانه خواسته خداوند باز میگیرد. و یا حتی اگر سالک  گردد ولی  غیر  مطیع  پیر الهی باشد.ویا منافق در  نیٌت، که با  دشمنان ولایت  الهی آخوندهای مذهبی همکاری صادقانه  دارد. ولی با پیر الهی  همکاری ریاکارانه، وحتی آسیب رسان  وخیانت آمیز  دارد. که  سالک  مقتصد  مقاصد  مادی  و بشری دارد. و قصد  فداکاری وجدیٌت  برای  رسیدن  بمراتب  الهی  بالاتر را ندارد.که   جاسوسی آخوندها و فاش  نمودن اسرار  ولایت  وسالکان  دیگر مینمایند.  که  در تقیٌه و گم نامی بتکامل  روح  خود ادامه  میدهند. أخذ وگرفتن  خداوند،  همان  مجازات و انتقام  و غضب  الهی  میباشد. أخذ جان و یا  صیحه و صدای  مرگ برای  محتضر،برای گرفتن مراتب الهی از  جان  بشری   است. که  تولدی  با جانان  الهی  فوق بشری  و بهشتی دارد، و یا با  جانی حیوانی  حقیر تر  میباشد. أخذ  میثاق پیمان  گرفتن  پیر  و تعهٌد  نمود ن سالک است.  که تا وقت  مرگ دستورات  سلوکی  را نادیده  نگیرد. که  تجلٌی  شهود  ششم ونهاﺌی نور قاﺌم روح  القدس   پایان  تعهد  سالک  خواهد  بود. مانند  اینکه  خداوند  میگوید که چشم  وگوش  آنان را  می بندد تا  فهمی  نداشته  باشنئد. اکنون در  غیر سالکان قشری  وپس  ازمرگ در  کارماهای  نسخ ومسخ حیوانی، با بد  عقلی مواجه  میشوند. (آخذتهم  العزٌه) که  غرور و تکبٌر  وخود پسندی آنان را  که  تسلیم  خدا  نمیباشند میگیرد. چون احوالی  که  در آخوندهای  همه  مذاهب  قشری و بهرنامی  که باشند میبینیم. و یا خداوند از أخذ  از (أهل قری) میگوید.  أهل  دهات  نمیباشد.  بلکه  از دارندگان  قرٌه های  شهودیٍ، در  تولدات  پیشین، ویا أندکی  در  تولد  کنونی یافته،  که با ترک  صلات  وارتباط  نیمه راه  سلوک  همه آنها گرفته  خداوند  میشود. که  امانت  خداوند  بوده  بصاحب  اصلی  خود باز  میگردند. و ناگهان  میمیرند. و یا  خداوند (أخذ بالبؤساء) میگوید.  که  هم اکنون  دوچار گرفتاری ها و فقر و درد و رنچ میگردند. ولی  سالکان حتی  با  خود فقری مورد  محبٌت  خداوند  میاشند. آخذ الهی بذنوب،  آنان  یعنی  مجازات  الهی بخاطر  گناهان  وانحرافات و ناشایستگی های  روح  حیوانی  آنان  میباشد. و یعنی خداوند مجازات  بالمثل را مینماید.  که همان  کارما و مجازاتهای  بالمثل  میباشد.( أخذ حذر) احتیاط  نمودن  از اعمال  خطرناک  قهقرای  روان  میباشد.  ( آخذ کتاب بقوٌت) که  خداوند  بکاملان  وسالکان  میگوید، توجٌٌه  تمام   بکتاب  سلوک  الهی است. که  دقیقا  و با  قدرت  اعتقادی  وهمٌت  دنبال  نمایند. و یا  در (خذوه  و غلٌوه)  میگوید،  دستور  دستگیری  و بزنجیر  کشیدن میدهد. ولی  نه  بآخوندها، بلکه   بمراتب  مربٌیان  الهی  است.  که  سالکان  سرکش و پشیمان  شده  را بدستورات  عبادی  تازه ای  ببندند و در  زندان. زیرا  سلوک  الهی  همیشه  باید  بافهم و عشق  وداوطلبانه باشد. اینکه  در  دعا میگویند خدایا (لا تؤاخذنا) یعنی با گناهان دیگران مارا  مجازات  مکن. وحتی  گناهان ما را  ببخش. و مجازات أخذ  کرامات و قهقراها  منما . (اتٌخذ الله عهدا)  یعنی  خداوند  متعهٌد  شده  است. و یا  خداوند برای  خود  اتٌخاذ  ولد  کرده،  که  فرزندی  داشته باشد. و (اتٌخاذ سبیل) پیروی بدون  انقطاع  راه  خدا، و رسیدن  بسلسبیل  منبع  رحمتهای  الهی  میباشد. و بالأخره (اتٌخذوا العجل) که آنمان  گاو پرستی  کردند. وگاو  سمبول  آخوندهای  شکم  باره میباشد.    

اخطار 

اعلام خطر وخود را بخطر انداختن و ریسک نمودن. و آگهی دادن و نیز خطور بذهن و یادآوری خطر  نمودن است.

اخلاص

خالص وناب کردن.  ناب بدون شاﺌبه بودن، عکس غش وآلودگی بصفات  منفی و جهنٌمی در روان. صادقانه سلوک الهی نمودن، و مدام تزکیه نفس وروان کردن از  معایب آن. عاشقانه و خالصانه بدون منٌتی انجام دادن وپاداش عمل  نخواستن. و هرگز ادٌعاﺌی نیز نداشتن.  وبا خلوص  نیٌٍت در  کلام و عقیده پایان  دادن و خلاص   نمودن،  وبا حقیقت وناب در هر رابطه ای داشتن . اعمال مخلصانه که هدفهای غیر الهی نداشته باشد. عبادت  بی  ریا و دوستی  صادقانه و روان را ناب  وبی شاﺌبه نمودن در هر کاری. و نجات  سلوکی  یافتن با کسب  تجلٌیات الهی  هفتگانه  میسٌر  سالک. و عشق  ورزی داوطلبانه و بدون توقٌع منافعی غیر از رضای  معشوق  ومحبوب الهی. و عدم تظاهر و ریاکاری  در اعمال  نیکو، و مجاهدت  خستگی نا پذیر با نفس امٌاره  خود،  که پر از عقده و فساد و کمبود و گناهان ضدٌ تکامل  روان، وتولد بهتر بعدی.  و شرط  تقرٌب هرچه  بیشتر نوعی و صفاتی بخداوند. سالک در تمرکز مداوم بدون انحراف از  قبله الهی  خود صورت  پیر یا هر سمبول شهودی  بعدی. هدف خداجوﺌی و لقای  الهی داشتن. که در شهود مراتب  الهی لازم برای تولد  نوع فوق بشری در انسان، که همان  روح  القدس قاﺌم است.  نتیجه  کار سالکان و  فرشته با فرٌ و فروهر الهی با  تکامل با اخلاص میباشد.و مخلصین کاملان  الهی  هستند، و شایسته  تولد بهتر فصل  بشری  یا درنوع  فوق  بشری. عرفا خلاص را سرٌ و راز بین انسان و خداوند میگویند. و دین  خالص که  بدون شاﺌبه باشد . بقول بابا طاهر اخلاص یعنی نسیان  ملاحظات دیگر  میباشد. که جر  بهدف الهی  نظر و ملاحظه ندارد. اخلاص  ضدٌ اشتراک امور دیگری  با هدف  الهی در سلوک  سالک  است. و یا اخلاص را تصفیه  فعل از توجٌه بمخلوقات میگویند. مگر  خود بکمال و الوهیٌت و ربوبیٌت برای  دیگران گردد.  اخلاص صبوری بتمام معنی میباشد. که  سالکان در دوره  سلوک و زندگی  بشری  دارند. کار مخلصانه را وقتی  میگویند، که  لذٌت نفس  امٌاره  ومنافع شخصی ونوع بشری وموقٌت مادی و حقیر  نداشته باشد. (مخلصین له الدین) کار سالکان در دین  ورزی و عشق  ورزی برای لقای الهی میباشد. وقتی  انسان هر کاری را برای  خدا و دیدار تجلٌیات الهی بخواهد بنماید. طرد آفات و معایب  روان در تزکیه  نفس و تخلیه  وتحلیه آن، در تمام  دوره  سلوک وپس از بازگشت  بخلق  انسان کامل  میباشد . گرچه کامل الهی  معصومیٌت ومصونیٌت باز  ملاحظات دیگر را دارد. که همه امور خود را  االهی  میداند. سالک  چنان مخلصانه عمل میکند. که  فرشته ها برای ثواب  نویسی، و شیطان برای گناه پروری، و آخوند قشری برای  تکفیر اولیا، و نیز نفس  امٌاراه انسان برای  لذٌت حیوانی  وجاهلانه خود. که در  کار سالک نباشد. ولی  تنها خداوند آگاه  است. که تنها شرط قبولی عبادات در قبول خداوند، خلوص ذاتی و جوهری اعمال  عبادی میباشد. که  تزکیه  نفس و ثواب ایمان و عشق و صبوری و باوری رساننده سالک باخلاص میباشد. و الاٌ  تمام اعمال  دینی شرک  بوده گناه پروری و جهنٌم خود را در کارماهای نسخ ومسخ داغ تر کردن  است که  پس  از  مرگ دارند. یا همان  شرک و بت  پرستی خفیٌ و ندانسته است.  که  تصوٌر خدا  پرستی باطل را دارند. و  قشری های  مذهبی  دارند. بقول  پیامبر شرک  خفی مخفی تر از صدای پای مور سیاه در شب  تاریک بر روی  سنک سخت  میباشد. که خود انسان صدا  و أثر  منفی شرک  بدون اخلاص عبادی را نمی فهمد. تا شاید بخواهد  خود را  اصلاح وترک آن شرک  نماید. زیرا تباه  کننده کرامات بالفعل نوع بشری، ومانع تحقٌق کرامات بالفعل میباشد. شدٌت بندگی  سالک نشانه  خلوص  عبادی و سلوکی  سالک  میباشد. مدام بسوی  حقٌ وخدا پیش  رفتن است.  اخلاص را که خلق  خدا را شریک رابطه  سالک با خداوند  نکردن  است. گوﺌی خلق وجود ندارند. یا  وجودشان آسیب  رسان است . مگر انسان  کامل و معصوم تا بتواند  رابطه خود را با مردم  و مادیٌات  جهان و دیگران را نیکو اداره  نماید. حتی  ترک لحظه ای از  توجٌه بوسیله الهی  بخاطر دیگران، از  ترس تکفیر یا اهمیٌت  دادن  بآنها، و داشتن درجه ای عشق  بآنها که مزاحم  عشق سالک   بوساﺌل الهی  وخداوند میباشد. حتی  در نیٌت و فکر و احوال شخص،  که  دیگران آنرا  نمی  بینند. باز شرک عبادی  خفی میباشد.

 اخلاق

رفتار وگفتار نیکو با  دیگران داشتن، که  نتیجه داشتن  عقل نیکو و کمالات الهی و سلوکی است.و کرامات  بالفعل بهتر از آنچه قبلا با آن کرامات بوده ایم. ویا بالعکس دوچار  اخلاق  قهقراﺌی شدن. اخلاق  جنبه  ظاهر شده از تکامل  ناپیدای  روان میباشد. که  جهل وجهالت رفتار زشت ببار  میآورد. و  مقام  روان نوعی  انسان را بحقارت  پس از مرگ  میبرد. برحسب عرف  جاری  جامعه رفتار  نمودن و عادات محلٌی را  مراعات کردن. و قرار داد اجتماعی جامعه را  احترام گذاردن. ولی  در سلوک خلقت روان  حیوانی  انسان را بخلقت و آفرنش  الهی  و بهتر درآوردن است.

أخفش خفٌاش

دارنده  چشم  ضعیف چون خفٌاش شب کور، که  قدرت  بیناﺌی  نور را  ندارد. و غیر سالکان نمیتوانند  انوار  تجلٌیات الهی را ببینند. و حتی سالکان تمرین دیدن  ننموده، نمیتوانند انوار  تجلٌی  الهی  و شهودی  بالاتر از آنچه شهودی دارند ببینند. مگر  پس  از  پاکسازی روان  عقده دار و بیمار گونه خود که بمراتب انوار بالاتر میتوانند برسند.

اختبال و جنون

که  انسانهای  دوچار خبل و خل عقلی میباشند. که  درجاتی  از  جنون و کم عقلی  وحقارتهای فصول  نوع بشری،  و یا  فزونی  عقده ها وکمبودها و انحرافات  ومفاسد  در روان  دارند. چون حصول  عقلی آنان ناچیز است، و دوچار خیال  پردازی های روان  حقیر  خود  میشوند. اوهام باطل  را  گرچه  واقعی  هم باشد  آنان حقیقی میدانند. که  حقیقت  خود  بطون و طبقات نادیده  بیشتری  دارد.

اخفاق

نا امید شدن  ودست خالی در  غارت کردن،  که  چیزی  بدست  نیاورند. کسانی  که در هر کاری  موفق  نگردیدند. که قشریٌون مذهبی  در  دین ورزی های  باطل  خود اخفاق دارند، وموفق  بپاداشهای  الهی  وشهودی و احوال نیکو نشده اند.

اخبات خوابیدن

بخواب رفتن و در تسلیم وخاک  افتاده،  وگم نام و مختفی ومختبی ومخفی شده. وکسانی  که  در سلوک ظاهرا  بخواب، ولی بیدار در  خود  فرورفته اند. و سالکان شاهد نهاﺌی با مرگ  قبل از  مرگ بازگشت بخلق  را نداشته اند .

 ادبار و تدبیر

بعقب رفتن و بدنبال دم کسی  رفتن، و دنباله وعاقبت حقیرتر خود  رفتن . فرشته مدبٌر مقام  الهی  تدبیر  واداره  کننده  روان سالک وهر موجودی، چون  تحت  تدبیر مراتب  الهی  میباشد. سالک که  تدبیر و دنباله کیری وظایف  وپیر الهی  خود را  دارد.  ادبار احوال  پست انسان، که  سازنده  حقارتهای  نوعی  اکنون و پس  از  مرگ  میباشد. و قشری های  مذهبی  در (تعبٌدات) باطل  خود، که شرک  ورزی بخداوند مینمایند،  عملا بجای  پیشروی عقب روی  در احوال و مقام  الهی  روح  خود مینمایند. اقبال و جلو آمدن  عکس  ادبار  و بعقب  رفتن است. استقبال از  قبله  در سلوک و وتکامل،و عکس  آن  ادبار و بمراتب  انواع  پیشین  سقوط  مقام  روحی  دارند. پشت کردن بحقیقت، گوﺌی  بدنبال دبر و مخرج  مدفوع  دیگری  است. یا دنبال  ماده  رفتن، یا دنبال آخوند در صف  نماز قشری  بودن.  و ادبار بدبختی و ضدٌ  اقبال  و شانس  و  سعادت  میباشد.

أدب

در  اخلاق و رفتار نیکوی  انسان که در ظاهر کسی را با أدب نشان میدهد. و آدب  الهی   در  تعلیم  اخلاق  الهی در سلوک  است . رعایت  آدب  در ظاهر ودر باطن  سلوکی،  دلیل داشتن  عقل بیشتر است.  که  استعداد و امکان  کسب  شهود مراتب  الهی بالاتر و اخلاق  وخلقت  الهی  تر میباشد. مؤدٌب الهی  پیر  کامل  است. و (أدب  آشناﺌی) یا  شایستگی  های  بالاتر و.الهی تر میباشد. که  فصل  نوعی بشری  بهتر داشتن وشایسته باز  فصل  نوعی بهتر میباشند. چه  بهتر  که بنوع فوق بشری با شهود نور قاﺌم بوده  باشند. فرهنگ  ودانش الهی  داشتن، برتر از آداب جاری عوام  غیر  سالک  میباشد. خوش  خوﺌی و ادبیات  بیان و هنر  کلام، که در دیگران  تآثیر هدایت  بخش  میگذارد. أدب رعایت شرایط لازم است .صفت ذاتی هر کامل الهی، ووسیله  تهذیب و تأدیب هر سالک میباشد. تا اعمال زشت ومخالف سلوک الهی را بشناسد وخویشتن داری نماید. و عکس آنها را مؤدٌبانه با خویشتن داری  بیشتر است . أدب علامت  اخلاص یک کامل و سالک  الهی با خدا  وخلق خدا و با خویشتن در ژنتیک روحی خود  میباشد. گاهی  علوم و معرفتهای ظریف  ودقیق را ضمن آداب میگویند، که آنرا علوم  مستظرفه میدانند.  انسان أدیب کامل  الهی که  ظاهر  وباطن  او یکسان  نیکو است و تجلٌیات الهی  را  دارد. که مدرک آخرت بهتر  خداوند میباشد. آنطور  میکند ومیگوید، که  میخواهد و فکر آنرا کرده است.و انسانی  چند شخصیٌتی نیست.  أدب معرفت  النفس  است، با سلوک الهی وتکامل وخیر شناسی برای تمرین،  و نیکو  کردن سلوک  خود. جهالت را سر منشأ ترک  أدب میگویند. جنیدی  عارف میگوید بندگی خدا  در حفظ أدب است. سوء أدب طغیان سالک میباشد. دقٌاق عارف  میگوید،  با طاعت میتوان ببهشت رسید. ولی  با أدب میتوان بخدا و شهود مراتب الهی  رسید. أدب  سالک در دوره  سلوک مورد  نظر  است. و کاملان  الهی در معصومیٌت و این  همانی  مراتب  الهی  شهودی خود را دارد. و حتی رعایت خدمت بپیر مهمتر از خود خدمت  است. و حتی در اجرای اعمال  دینی میباشد. و حتی  رعایت أدب در هر عملی، بخصوص  در سلوک الهی  علامت قبول اعمال  عبادی از جانب خداوند است. گرچه أدب از  شرایط لازم هست ولی شرط  کافی نیست.أدب  أهل  دنیا در بلاغت و نیکو گفتن است. وبرای أهل  دین و سالکان در ریاضت و تزکیه نفس است و در أدب تن  وشهوت. و أدب الهی خاص اولیای الهی. و در سالک تزکیه نفس در تطهیر ووفای بعهد خود میباشد.  اگر  محمد را  معلم اول  أدب گویند، چون  شهود برتر عرش  رحمان را دارد. که  عقل و أدب و اخلاق از سطح بالاتر  الهی را  داشت. که  هر کامل محمدی چنین  است. و گذشتگان در سطح مقام  شهودی آخر  خود، درجات  عقل و أدب  واخلاق را  دارند. صوفیان کمال أدب را متابعت و اجرای دستورات پیر  الهی میگویند. و پیامبر أدب  خود از  خداوند، چون از سطح شهود  عرشی خود الهام  داشته، و هر شاهد عرش  رحمان نیز چنان  است. أدب  موحدٌین سالکان  که در  حال  توحید میباشد. و حقیقت  أدب را  در جمع داشتن  صفات خیر  ونیکو  باید گفت. و أدب  عارفان چون  توبه کسانی  است که  استیناف توبه می نمایند. چون  گناه کاری در توبه تجدید پیمان مینماید. برخی توفیق  أدب را چنین توصیف  کرده، که هر کاری در محل ووقت  مناسب آن بوده باشد.  وکمال أدب سعادت  آبدی ناجیان  الهی، وتنها  مسافران الهی متولد  نوع فوق بشری که فرشته  گونه  هفت  هزار سال بعد خواهند  بود. و در ولایت  مهدوی با هزاران  برابر عقل نوع بشری، در موجودیٌتی چهار  بعدی. که نمیتوانیم موجود  چهار بعدی را تصوٌر کنیم که میتوان فرشته  خدا گفت. و بقول سالکی  بپیر الهی  خود، اگر  خدا نخوانمت متحیٌرم  که  چه  خوانمت. أدب را حدود الله  میگویند. وظایف  وشرایط خدا پسندانه در حرکات  دارد. حدود  خدا احکام  مجازات شرعی تازیانه زدن و قطع  دست و چشم  درآوردن نیست. که  فهم ابعاد  باطنی دستورات  الهی پیامبران  در سلوک،  با  پیر کامل بمعرفی خداوند است. سالکان آنچه حرام  آنان است وظیفه  واجب آنها. میباشد وحدود  الهی نزد  اولیای  الهی که تفویض و این همانی مقامات  الهی شهودی  خود را  برای  چند  سالک خویش  دارند. پس مؤدٌب  الهی هستند. و أدیب از  نظر  خداوند است.که  پبیامبر میگفت   خدایم مرا تأدیب نمود و نیکو  تآدیب کرد.  چه  خداوند الله  ومراتب مدبٌران  الهی، و حتی  پیر کامل معرفی  شده الهی  بسالک که وسیله  تأدیب الهی  سالکان خود  میباشد. تأدیب ملکه  گردیدن و سایبرنیتیک شدن  صفات الهی  در ذات  انسان کامل  است. چه  در افکار و گفتار و یا  در هر کاری که  مینماید. که  آنرا افعال القلوب  ونیٌت  وفکر میگویند. که  ظاهر  وباطن را یکسان دارند. و  انسان  کامل در  پیش آمدن مشکلات هنگام  عبادت، و یا  حتی تکلٌم در أمری  الهی، اورا ولو لحظه ای بخود متوجٌه نمیکند. که وظیفه خود را انجام  بدهد. و بقول آن عارف که  از  غیرخدا نجات  دارم، که  قطع  ارتباط مشکل را قابل تحمٌل نمایم. و بدون  کشیدن میخ  از  پای  علیٌ در  میان  نماز او، نه  فقط درد کشیده  شدن  میخ مانع کار جرٌاح  نشد که حتی  مولی  اظهار بی  خبری از  کار جرٌاح  نمود. پیامبر خشوع جوارح بدن را نتیجه خشوع  قلب و فکر  انسان میداند. عارفی  أدب را  چنین  توصیف  کرد، که آنرا وقوف با مستحسنات کفت.  که  همیشه در  حال  نیکوﺌی فکر و بیان و ثواب وصواب اعمال میباشد. و لحظه ای دستور  وخدا پسندانه را رها نکند. با خدا  چنان باید  بود، که  در سرٌ  و علن یکسان باشد. و الاٌ غیر أدیب بنور أعجمی خواهد  بود. یعنی  چون حیوانات و بی  زبا و نافهم زبان  اولیای  الهی . سقطی  عارف میگوید، در  محراب  لحظه ای پای  خود را دراز  کردم، ندای از  مدبٌر الهی  خود شنیدم  که  گفت، آیا در  برابر پادشاهان چنین مینشینی که  در برابر پیر  و خداوند چنین کردی؟ أدب  اوج  احترام بدل  را در عارف نشان  میدهد. أدیب را  لبیب با لبٌ و عقل و مغز میدانند. زیرا  عقل  حاکم بر انسان أدیب و در افعال  واقوال او  میباشد. کور  یک  چشم علٌت  کوری خود را میگفت، که لحظه ای بجوان  أمردی زیبا نظر  کردم. که  سرقت  چشم سالک  بوده است. که  ضربه ای  بر چشم من وارد  شد. و این  ندا همراه  آن  بود. که با  نگاهی  چنین دیدی. که  اگر  بیشتر کنی ما  تورا  بیشتر آسیب میرسانیم. که  ذات  و ژنتیک روحی  انسان لطمه و ضربتی ببیند، که اورا بکارماها میبرد. وهرچه  عبادت داشته  باشد باز جهنٌمی  است. و عارفی ندا  والهام داشت، با  پیر حضورا  ویا در حضور  ذهنی با ادب باش، و الاٌ از  تقرٌب یافتن   بخدا  محروم خواهی  بود. و نامت از دیوان مقرٌبین چنان میگردد. پس  أدب در نداشتن سنٌت ها و سبک  گیری سنٌتها است . که  سنٌت همان  سلوک الهی و سنت (بدون تشدید) مقدٌس  شدن با مقررات الهی  پیر کامل  میباشد.

ادوار وجود

هر  موجودی  چون  انسان در دوره  زندگی چندین دوره دارد.  گوﺌی دوران و گردش بدور  خود و در ذات ژنتیک روحی خود دارد. ادوار تولدات أزلی تا  کنون،  در انواع  تحت جمادی  وجمادی و گیاهی و حیوانی و فصول  نوع بشریبوده است. و نیز  ادوار بعدی  در انواع  فوق بشری دارد.و هر  انسان آگاه از  نقص و عیب و عقب  ماندگی های خود،  گردش در ماهیٌت وموجودیٌت خود مینماید. که  تصحیح راه  وروش خود  میکند. و با توبه سلوکی  که حتی توبه  مداوم و استغفار دارد. کارماهای پس از  مرگ، تکرار  ادوار  پیشین است. که  باز بنوع  بشری و همین سلوک الهی تا  شهود  نور  قاﺌم روح القدس را برسد. تا در آینده ها  چه  ادواری دیگر مشیٌت  وهدف خداوند بوده  باشد.سالک  از  فردیٌت خود بوحدت وجود و بجمع کلٌ  هستی باز  میگردد. و بسوی  خدا تجدید نظر  وروش میکند. انسان  سالک با توبه  سلوکی از  حیوانیٌت نوع بشری بدرجه  الوهیٌت مراتب  شهودی تجلٌیات الهی  خود میرسد. و از  نطفه ناچیز در رحم مادر  بدامان  الهی میرسد. ودر رحم  ولایت ونوع فوق بشری میرسد.  بازگشت  بخلق کاملان  الهی، تکراری ظاهری و موقٌتا نزولی  است. ولی  در برد  دورتر،  تعالی بیشتر  الهی یافتن  میباشد. تا  ذخیره آخرت  بیشتر برای تولد  بعدی بنماید. که مانند اکنون دیر  بوظایف الهی  تکامل روح  خود نبوده  باشد. حرکت  سالک بسوی  خدا  مستقیم است، که  قاﺌم  رسان و قیامت ساز میباشد. والاٌ دیگران  در  خود فریبی  در مسیری  غیر مستقیم وبا اتلاف  عمر بیشتر،  بهره  برداری از عمر بشری خود برای تکامل  روح ندارند. مراتب پیشرفت شهودی سالکان نیز  ادواری جدا از  هم در مقامات  الهی و عقلهای  مربوطه و احوال و شخصیٌت، و حتی موجودیٌتی در همان  سطح شهودی خواهد داشت. مرگ  وتولد نوعی در  جهان و تا أبد هست. وتنها خداوند است  که مرگ  وتولد  ندارد. زیرا وی  در مطلق  کمال است. و ارواح فوق  انسانی در شهود  نهاﺌی ولایت  سلوکی  خود زمانی آرامش و عدم تولد  دارد. که  در ملکوت بهشت سوم  عرشی خود را دارند. که  تکاملات  الهی ملکوتی  وجدیدتر خود را  دارند. که  برای  تولد نوع فوق  بشری آماده  گردد. سفرهای الهی  سالکان ادوارشهودی هستند. که هر  کدام شرایط نجات بسطح  بالاتر را دارند. قرآن  صریحا میگوید، شما  را از  دنیا  وماده و حیوانیٌت  آفریدیم و همچنان  شما را بدان  معاد و اعاده   مینماﺌیم. که  تولد  نوعی بهتر ناجیان، وتولد  حقیرتر  کارماﺌی قهقراﺌیان بخصوص  قشری های مذهبی بد  دین، که  حرکت  بجلو آنها عملا لغزشی بعقب و رفتن  بحقارت است. ولی  خود  خیال  میکنند پبیشرفت و تقرٌب  بخدا و حقیقت کمال را دارند. کاملان  الهی  زنده  بشری عملا پیامبران زنده خدا هستند. که  این همانی مقام  الهی  اولی  العزم ولایت  خودرا دارند.

أدهمیٌه               

 طریقتی  تصوٌف  سلوکی که  منشأ  طریقت  خود را امام  سجٌاد میگویند. هر کامل  الهی امام  است و  طریقت اوالهی میباشد. أدهمیٍه را کمال أدهم مؤسس آن  میدانند و هر کامل  الهی محمدی  تا زنده است ، امامی  امٌی و همگی سجٌاد و در سجود  و تسلیم بخداوند هستند.

أدنی الشرک  بدترین گناه

حدٌ آکثر گناهکاری شرک بخدا است، که خود را شریک کار خدا در هستی ودر عبادت  خودشان میدانند. که قشری های  مذهبی در تمام  ادیان  غیر سلوکی مشرک هستند که  دین ورزی  با وسیله  الهی  ندارند شریک  خدا هستند. و بقول  پیامبر حتی  اگر  تمام   عمر  روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم بتعبٌدات باطل خود باشند،  در قعر جهنٌم خواهند بود.( أدنی ) از دنیٌ وپست و زشت ترین است. که  عرفا از شرک خفیٌ میگویند. یا همان دلبستن و پرستش غیر وساﺌل  الهی  بمعرفی  خداوند میباشد. باز  أدنی، از ( دنوٌ) و نزدیکی میباشد. بطوریکه  انسان  احساس آن  گناه را نمیکند. چون  غرق در قشری گری مذهبی و غیر الهی  میباشند. دنیا نیز دنیٌ وپست است. وهر أمر آن پستی ساز  میباشد.  مگر در سلوک  الهی  باولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند برای  رسیدن  بدرجاتی از پاکی  روان وکسب  مراتب تجلٌیات  الهی  میباشد. نعمات خداوند  برای  همه  موجودات  هست. که  وعده الهی آنان نتیجه  تولدات  نوعی  پیشین آنان  میباشد. ولی  رحمتهای  الهی  خاص کاملان  شاهدان  نهاﺌی شهود میسرٌ خود، که  کاربرد زندگی  نوع  فوق بشری را  خواهند داشت. نعمات  دنیا برای  ادامه  زندگی  واحتمالا کارماسازی میباشد.

اداره

 دور دادن و گرداندن و تدبیر ونظام  دادن و جمع  ودایره دور هم بودن .

اداء

انجام دادن و پرداختن و بیان  نمودن، و ادای  دیگری  درآوردن. و ادای  شهادت ونیز کرشمه و حالات ساختگی درآوردن.  که  هنرمندان  روی  صحنه تﺌآتر نشان میدهند. یا  سالک منافق ومقتصد با مقاصد  دنیوی ومادی که  ادای حرکات  سالکان الهی را  مینمایند، که خود بدان  ایمان  ندارند و اهمیت نمیدهند.

ادراک

فهیمدن هرچه  عمیقتر  و درست تر.که یکی  از  صفات مهم عقل  وکمال  انسان میباشد.مانند  هوش  وحافظه و دیگر  عملیات  عقلی داشتن.  که  برحسب  درجه  آلودگی  روان ناخودآگاه انسان این ادراک از امور ظاهری جهان، و امور الهی و مینوی  روح، واز امور  ذهنی و معنوی میباشد. تقویت آن  تنها  در سلوک و معالجه  عقده های  روان،  در تخلیه از  صفات  منفی  ضدٌ تکامل،  و تقرٌب هرچه بیشتر مقام  روان  بمراتب  الهی  میباشد.

ادلال

دلالت  نموده  و دلیل وراهنما بودن  و  استدلال عقلی کردن وهدایتهای  الهی  سلوکی  بطالبان  لقای  الهی  نمودن .

أذکار  توحیدی

ذکر و تذکٌر  بیاد خداوند ووساﺌل  الهی  بودن  است.  سالکان  اذکار  توحیدی دارند، که   برای  دفع  شرک  احتمالی   توجه  بوساﺌل  الهی  بجای  خدای  نادیده  مینمایند. مانند ذکر  لا اله  الاٌ الله که  بوسیله  الهی  مورد  توسٌل سالک  گفته  میشود. که  تکرار این حقیقت  میکند که الهی ومقدٌس من  هستی،  ولی  هنوز  خداوند  الله أهو  نمی باشی. ونیز  دیگر  اذکار توحیدی چون  أذکار  فاطمی و تسبیحات  دیگر سالکان که خود  از  جمله  اعمال  عبادی  میباشد. توحید سالکان  همان   تلاشهای   عبادی  برای  واحد و یگانه  شدن  روح  خود  با  مراتب  تجلٌی  الهی مورد  توسٌل، تا بشهود  برتری  برسند. وتوسٌل  با  مقام  بالاتری  با خداوند داشته باشند.  با اذکار توحیدی  که  سالک در عبادات، جز حضور  ذهنی  وسیله  الهی،  آغاز از  صورت  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، همراه تکرار  اذکار  توحیدی  کار  دیگری  ندارد. اگر  نخواهد  بعنوان  دعا و استدعا از  خداوند و بهر زبانی  چیزی  بطلبد. و بقول  پیامبر تنها نظر  بکعبه بدون هر عبادتی  باز  عبادت  است. که کعبه  سالک نور صورت  پیر  کامل  الهی میباشد. ویا  خانقاه  پیر  کعبه  وقبله  مقابل  او است.  آنگاه  عبادتی مقبول  الهی  است. که  بقول  خداوند بهر سمتی  نظر عبادی کنید  بخداوند نظر  کرده اید. اولیای  الهی  زنده،   که  یکی  از آنها را  خداوند  بطالب  لقای  الهی  معرفی  در رؤیا کرده باشد، خطاب به او خطاب بخداوند است. ولی  با اذکار  توحیدی  دفع  شرک  احتمالی. حتی  وقتی  بانوار الهی  بالاتر و بفرض  محال  بالله  رسیده باشد. زیرا الله آهو یعنی  هنوز بخداوند  هو  بیرون  از  هستی  ها  رسیده  نشده  است .

ارتیاء

برأی خود نظری دادن که هرکس دارد. و همه با خطاها ونارساﺌی های ذهنی. ولی  کاملان  الهی باتٌکای   الهامات  لدنٌی  خود نظر  میدهند. که  در  حدود راه  الهی  وسلوک وبقصد تکامل   روان  شنوندگان  بخصوص  بسالکان خویش. و سالکان نظری  نمیدهند، مگر تکرار آنچه  پیر  بگوید یا اجازه داده باشد که ضرورت  برای اظهار نظر باشد .

ارتماس

التباس ومبهم بودن که  نیاز بوضوح دارد.  که دانایان میتوانند بدرستی  بگوید. والاٌ در  ابهام خواهند  بود.

أروس و عروس

فرشته  زیباﺌی در  فرهنگ  یونانی، و سمبول عروس انسانی در  کمال  زینت  خود، که  برای  داماد و دیگران زینت مینماید. و این  سالک عروس  پیر الهی  خود میباشد. گرچه سالک  مرد  وپیر نیز  زن باشد. ویا هر بار  دیدار سالک  از  پیر الهی، که  در تمام  زینت ومعطٌر بوده ، و دارای  گفتنی  های  خورسند کننده  پیر بوده  باشد. چون  سالک  بشهود تازه ای  رسیده،  ویا  پرسش مهمٌی از نظر کار سلوک  سالک  از  پیر بنماید. بخصوص  سالکان  رسیده  بشهود  عرش رحمان  در ولایت  محمدی، که  پس  از تأیید پیر از مقام تازه  الهی  سالک  بازگشته بخلق برای  اعلام  بدیگران، که منتظر اولیای هستند خود نیز جشن  وزینت دارند. و کامل  تازه رسیده با لباس  پادشاهی، برخلاف  لباس  دوره  احرام و سلوک که برتن  داشته،  اینک که  تاج  شاهی  وفروهر الهی  یافته است. وپیر تاج را بر سر  او میگذارد.  یونانیان  فرشته  زیباﺌی را أروس  میگویند. که  فرشته  کیوبید نیز، این  چنین فرشته  عشق و کشش بسوی  راه  خدا میباشد.

أرب و مآرب و عرب

قصد  ومقصود قلبی وفکر انسان  میباشد.  اما أرب همان  عرب، مانند  عجم جم  نشده،  که  ربٌ مربٌی  الهی  ندارد.  پیامبر غیر سالکان را اعراب  میخواند.  و أهل  مدینه   یا دین ورزی در  کنار  خود را الهی  میدانست.  که  آنان نیز  جم  وکامل  الهی  میشوند. أرباب نوع و أربابان کارفرما و دستور  دهنده غیر  سالکان هستند. ولی مراتب  الهی  دستور دهنده  بسالکان ولایتهای  ششگانه  هستند. و مآرب  انسان آنچه در دل مقاصدی دارد یا  میخواهد  بدان  برسد .

ارتضای  الهی

 سالکان  رسیده  بشهود  چهارم  مرتضوی  در تمام  ولایتهای  سلوکی،  آغاز از  ولایت  بودا  که  بعرش  مرتضوی و زردشت و کاملان  الهی  زردشتی  ودر هر  زمان، که  بنور  مرتضوی  شهود واجب و آخر خود  بنور  مرتضوی  میرسند. که   مسیح در  بعثت  خود، با کشف  نور مصطفوی  خود  تجسٌم انسانی  نور  مرتضوی  زردشت شده  است.  وکاملان ولایت  مصطفوی بصورت بدون  حجاب  نور میرسند. تا در  هنگام مرگ  بشهود برتر مصطفوی برسند. ولی  سالکان  پر  استعداد  تکامل  و پاکسازی  بیشتر کرده،وبر حسب داوری  الهی صورت  مرتضوی رادر حجاب از نور میبینند. که وظایف تربیت  عمیق  تر الهی را در روح  سالک  شاهد خود  مینماید. که در تجربه  این نویسنده بصورت جرٌاحی  مغز  بود. گوﺌی  نیاز بتغییرات  ماهوی  ژنتیک  روحی  دارد. تا با شهود بعدی  بصورت  مصطفوی و تکمیل  شرایط لازم  برای  شهود قاﺌم  روح  القدس،  و با  مرگ  قبل از  مرگ  برسند . شهود  مرتضوی   تسمیه  محمد در فرهنگ  ولایت  او میباشد. که  علامت  ومدرک  رضایت  الهی  از دوره  سلوک  سالک  است. ولی همچنان در خطر  سرکشی  بعدی، و از دست دادن  این امتیاز  الهی  میباشد. مگر  شاهد نور قاﺌم و عرش  رحمان در بازگشت  پیامبرگونه،  که  معصوم  ومصون  از هر خطا ویا مجازات  الهی  از خطا میگردند. تا ذخیره  آخرت  بیشتر  در پاکسازی   روان  خود کنند.  که  در تولد  فوق بشری  هفت  هزار سال بعد، در فصل  نوع  فوق بشری  و کرامات بالفعل  و بالقوهٌ و عقل  وامکانات بیشتری  باشند. که با ولایت  مهدی  موعود  محمد و سوشیانت زردشت، شاید  بنور  رحمان وحتی  عرش ربٌ برتر از  رحمان  برسند. که  چهار صد  هزار سال  بهشت  سوٌم  انتظار  عرشی  داشته باشند. که بعدا باز  بجهان ودر نوع بالاتر از  نوع فوق بشری  متولد  گردند.  که تا بی  نهایت انواع  فوق بشری  و تجلٌیات  الهی  بالاتر  خواهند  رسید. هر ولایت الهی  نامهای  خود را برای  تجلٌیات  الهی  دارد. که  در ولایت  زردشتی  ویهودیان ابراهیمی  کامل ایلی و ایلیا  میگویند.  که پیامبر علیٌ را  که نام  حیدره  داشت،  علیٌ  یا همان ایلی  و ایلیا  خواند.  زیرا  تولد بهتر  روح  مسیح  در تن مولا علیٌ صورت  گرفته بود . مراتب  اجتبا وجذب، و ارتضای رضایت  الهی،  و اصطفای  الهی  در برگزیدگان  خداوند  از بین سالکان  دارای  ارتضای  الهی،  برای  دیدار  هم  اکنون  نور قاﺌم با مرگ  قبل از  مرگ  برسند. و شاید باز  مشیٌت  الهی برای  شهود عرش  رحمان و بازگشت  بخلق  وتولد  دوم  الهی  خود را پیدا  کنند. هر شهود  تجلٌی  الهی  بهشتی  کنونی ووعده بهشت  تولدات  فوق بشری  میباشد.

أرامنه 

قومی که  آریاﺌی و پیرو  ولایت زردشت ، که  بعدا از  نظر  سیاسی  و اعتقادی  در ولایت  مسیح  درآمدند. که  اینک  در ارمنستان زندگی  میکنند، ویا پراکنده  جهان  هستند. که اگر بولایت  مسیح دین خود  سلوک  الهی و با ولیٌ الهی  مناسب  خود بمعرفی  خداوند در رؤیا بوده باشند، بصورت مرتضوی مسیح  ونور  مصطفوی  وعرش  جبرﺌیل، گبریال  مسیح  میرسند. تا باز  تولد  بهتر بشری  بنمایند، که  با ولایت  مصطفوی  محمد بنور  قاﺌم  برسند.  که پایان وظیفه  الهی  ارامنه  امروز و مسیحیان کامل  هر زمان بعدی رسیده باشند. و الاٌ قطع  سلوک  الهی  وتکامل  روح در هر  تولد بشری و با  فصل نوع بشری بهتر و شهودهای  مقدماتی  باشند، تمام  کرامات الهی   خود را از دست میدهند.  که در کارماها  تکرار  گذشته های حیوانی  را در آینده ها بنمایند.

أردشیر خرٌه

شهر و قرار گاه أردشیر مؤسس سلسله  سیاسی  ساسانیان.  زردشتیانی که أکثرا غیر سالک  بودند، و سالکان  صادق  زردشتی را  کشتار میکردند. پس  بمهاجرتهای اطراف  جهان  رفتند. و کسانی  که بیمن و سپس  بمکه  رفتند،  همان  قریش و قرٌه داران بودند.  که  محمد یکی  از موفٌقان  سلوکی  آنان بود. خرٌه که  برای  شهری  میگویند،  همان  خورٌه  شهودی، که  قریش زردشتی  قرٌه وغرٌه یا تجلٌیات الهی می گفت. و شهر  ومدینه  هر  پیامبری مقصود طریقت  دین ورزی آن  پیامبر است.  که  یثرب   مدینه الرسول شد و بطور  خلاصه  مدینه  گفته میشود. و یا  برای شعیب  پیامبر مربٌی  الهی  موسای  ابراهیمی و زردشتی که در  شهر  مدین بوده است.  که  محمد از دین  ورزی  شعیب وموسی در دین ورزی  پاﺌین تر از  مدینه،  و دین  ورزی   ولایت  محمدی  میباشد. پس  اردشیر خرٌه شهر وخانقاه  پیر الهی  أردشیر یا پاک ،وچون شیر قهرمان ورستم  زمان خود، در رسیدن  باوج  تجلٌی  الهی  خود شده  بود. اردشیر  پاک شیر یا پاک  نهاد در ژنتیک  روحی  در  زمان  خود بود. که  در فرهنگ  زردشتی أرت یا  پاک و با  روشناﺌی  شهودی  میباشد. اردشیر  دراز  دست هخامنشی باز پاک  روان شده و دارای  دست رسی  وتوفیق  شهود بالاتر درولایت  زردشت  خود را داشت. هخامنش  کسانی  که  بکمال  الهی  ومنش و روش  سلوک و اخلاق  الهی  رسیده اند. که (هخا )همان  آقا و مقام  الهی زمان  وولایت خود میباشد. که  محمد را  نیز در دیدار تجربه  این نویسنده بوسیله  مولا علیٌ و شهود مرتضوی  من، اورا (آقا مصطفی)  گفت. که هر رسیده  باین  شهود وبازگشت  بخلق، هخامنش و آقا وسرور چند سالک  خود  میباشد. و قشری های  غیر الهی  چون آخوندها را در کنایه( آغا )میخوانند. که  معمولا برای  زنان  گفته میشود وهرگز حاجٌی آقا نیستند. چون حجٌ أکبر نور قاﺌم و روح  القدس  را ندارند. که (حاجی آغا) را برای  اینان میتوان  گفت وبهر  مذهب اسلامی .که سنٌی  بدون سنٌت  محمد برای  سلوک  الهی،  و یا شیعه بدون شعاع  انوار شهودی  میباشند. که  بقول  پیامبر آخوندها امامان جهنٌمیان و کارماﺌیان میباشند.و چون پیروان جهنٌمی  خود. سمبول  شیر برای  هخامنشیان  که در آثار تآریخی آنان حجٌاری شده، سمبول  کاملان ولایت  زردشت است. که با  گاو آخوندهای ادیان قشری دیگر غلبه داشته،و آنها را میدرند. که  سمبول  آخوندهای  شکم باره  وکم عقل وپر زشتی های  أهریمنی میباشند. که  در هر  دینی  درنده وبقول پیامبر قاتل  آنبیا میباشند. و خداوند درنده  روان در کارماهای  قهقراﺌی آنان  در جهان  میباشد. ارض عربی و ارث  یونانی برای  کره  زمین،  بمعنی  پاکی است. که سمبول  تن و ذهن و روان  نوع بشری  میباشد. که گرچه  ناپاکی های  تولدات  پیشین نیز  دارند.  باید  در سلوک پاکی با  تخلیه  وتحلیه  بصفات  الهی بیابند. تا بتجلیه های  هفتگانه  الهی  برستد. و در حدٌ کفایت وشرط  کافی از  نظر  الهی بنوع  فوق بشری  وهزاران  برابر  عقل بیشتر برسند. که شاید بنور رحمان نادیده  نوع بشری نیز برسند.

أرجون یا عرجون

سمبول  پارساﺌی و تزکیه  روان  در  ولایتهای  سلوکی  ششگانه  نوع بشری،  که  دارای  شهود  مراتب  شهود  الهی  گردند. که  قرآن و  محمد برای   کاملان  ولایتهای  پیشین  أهل  کتاب  و سلوک  الهی  نیز  تکرار  نمود.

أرغوان

رنگ زعفرانی لباس کاهنان وسالکان مزعفر هندی، که رنگ مقدٌس سالکان و مؤمنان در همه  زمانها بوده است.

ارمیا

رسیده از آسمان ونیز  بمعنی عرفانی نبیٌٍ که  پیامبری بنی  اسراﺌیلی که  بازگشت بخلق داشته،  که ارمیا آزاد شده از اسارت بخت النصٌر بابلی بود. پیشگوﺌی های بسیار داشت. مانند باسارت رفتن  یهودیان و خرابی  شهر بابل ستمگر. أرمیا نام فصلی  از  تورات میباشد.هربازگشته  بخلق در سلوک ارمیا است. که از آسمان آمده ناله ها ودعاهای او معروف  است. که در باره  خرابی اورشلیم میگفت. که  منظورش قشری شدن دیانت ابراهیمی یهود، شاخه ای از ولایت  زردشت. وی ببابل أسیر گردید. ارمیا پیامبری که یهوه اورا  بزیر یا  زمین میأندازد، که هر کامل  بازگشته  بخلق چنین است. وی  پیش  بینی اسارت  یهود هفتاد  ساله ببابل را کرده بود.وی قبلا کاهن و سالک بود. اسارت سالک در ولایت  الهی  خود اقامت طولانی  عزلتگاه  او  میباشد. وی در زندانی  بود که  بخت النصٌر شهر اورشلیم  را  گرفت و خراب  کرد. أرمیا در تورات خود وعده ووعید الهی  بسالکان را  میگوید. ومسیحیان پیشگوﺌی ارمیا  را  در  باره  مسیح میگویند.و ارمیا  کتاب نوحه وزاری دارد. منظومه ای درباره خدای  اورشلیم در  کتاب  خود دارد. ودارای  رموزی  بشکل  حروف مانند رموز اول سوره های  قرآن است. ناله های  او دعای  سالکان  میباشد.

اراده  ومراد و مرید  و امضاء

خواستن و اراده  داشتن چیزی در هر کس، ونیز  خواست واراده  خداوند برای  هدف  خود از آفرینش  هستی  وموجودات هستی،  که تکامل أزلی أبدی در سلسله  ونردبان  انواع  و تجربیٌات زندگی  میباشد. یا همان  سلوک  الهی، آخرین وبالاترین  خواست وهدف  الهی  از انسان عاقل، تا  حفظ  کمالات گذشته های  نوعی  خود را  بنماید. و بکمالات برتر  مورد  نیاز  تولد  فوق بشری  آینده   برسد. که  تجلٌیات  شهودی  مدرک  رضایت  وپذیرش  مرحله ای میباشد.  که  در نوع بشری رسیدن  بنور  قاﺌم روح  القدس، که بأیدآل  کمال میسٌر  نوع بشری  برسند  که باید  برسند.  ولو  با تکرار مکرر  کارماها و گذشته های  حقیر در جهنٍم جهان  در نسخ ومسخ وفسخ و بدتر  میباشد. (امضای)  الهی (مضیٌ) و پیشروی  حتمی مقام  روح  انسان در سلوک  الهی  میباشد. که با  تخلیه  وتحلیه  تا  تجلیه ششم  روح  القدس میرسد، که همان جبرﺌیل گبریال  بگفته  مسیح میباشد. سالکان  اراده  سلوک وتسلیم  بپیر الهی  دارند. و پس از آن  هیچ  اراده ای دیگر بشری  ونفسانی و دنیوی را  ندارند. وتنها  کاری که  میکنند  اینکه کاری  نکرده  باشند. مگر آنکه  پیر  دستور  داده  باشد. اراده  سالک  رسیدن  بلقای  الهی  بالاتر تا روح  القدس  میباشد. وامضای الهی برای سالک حتما  راه  خود را  بنهایت، و برای  همه  ارواح  حتی  روح  هر موجود  أتمی  و تحت  أتمی  میباشد. که از  نردبان  انواع  جمادی  وگیاهی  وحیوانی  بنوع بشری با فصول  فراوان آن برسند. تا ببی نهایت انواع  فوق بشری،  و هربار هزاران  برابر عقل  وامکانات  و تواناﺌها  برسند، که خواهند رسید. کاملان  الهی  در بازگشت  بخلق   خواسته های  الهی  برای  دیگران  وخود دارند. که معصوم از گناه  وخطا، ومصون از محاسبه  الهی ومجازات  کارماﺌی   الهی  در بازگشت  بخلق هستند.و  خواسته های  الهی را نیز برای  دیگران  وخود دارند. که آنگاه معصوم از گناه  وخطا، ومصون از محاسبه  الهی ومجازات   میباشند. سالک  مرید پیر  و ولیٌٌ الهی  او بمعرفی  خداوند مراد میباشد. و اراده  دیدار  تجلٌی  نهاﺌی  خود از خداوند  دارند.

أرض

کره  زمین دنیا و ارث یونانی، ومقصود  تن  انسان،  که  زمینی برای ذهن وروان  تا روح  الهی  او  میباشد. وسالکان  در دیدارهای  عوالم  الهی  و شهودی،  باز زمین و سمبولهای  دیگر  دنیوی را دارند.  که بتوانند کلام  خداوند را بفهمند. ودر خاطره  خود، چون  دیگر امور مادی  نگهدارند. زمین جهان یا  جهانوم  یونانی و جهنٌم عربی  وجحیم، همان  جهان  فارسی است. که  جای تربیت  روح انسان بطور  عملی  در تن نوع  حیوانی بشری است. که جهان مملو  از  عذاب  ومشکلات  وخطرها میباشد.که  عذاب ها تنها وسیله  تربیت  حیوانات و انسان کم  عقل  میباشد. که  اصطلاحا با  انعکاسهای  شرطی و  سایبرنیتیک در  تن و ذهن و روان میگوﺌیم. که روح موجودات زنده  تربیت  نوعی  والهی   میگیرد. ولی  سالکان  عاقل تر با سلوک الهی،  وتوکٌل  بمراتب  الهی،  آغاز از  پیر کامل  حسینی  بمعرفی  خداوند، با جدیٌت و عشق و صبوری  وهمٌت  و دیگر  شرایط  لازم،  حتی  یک  شبه  ره  صد  ساله دیگران  را میتوانند بروند. که  دیگران  با یک  عمر بشری  درجهان، هر مقدار پیشروی  تکامل روح  بتوانند بکنند،  سالک  یک شبه  انجام  داده است. که  ظرف  هفت  سال بجای  هفتاد سال سلوک، بداده های  عقلی والهامی  وکمالات دیگر  میرسد. که تا هفت هزار سال بعد نیاز  بتولد وتکامل  روح  ندارد. تا در  تولد  نوع  فوق بشری،  با شهود  نور ربٌ  رحمان، بچهارصد هزار سال  بی  نیازی بتولدات و عذاب  زندکی  های  جهان برسد. گرچه  در عوالم  الهی  زمانی  نیست. که  اصطلاحا  روح  نجات  یافته هر شهود، در سایه  عرش  ربٌ ومربٌی  آینده  وبرتر  خود، انتظار بهشت  سوم  عرشی  خودرا دارد. تا بعدا  در بهشت  چهارم  تولد  نوع فوق بشری  بجهان،  با  هزاران  برابر  عقل  و امکانات و کرامات و  قدرتها ومعحزات  الهی  برسد. تولد جهانی روح در یک  صورت  نوعی وبشکل  ژنتیک  روحی، همان آفرینش الهی جهان در دو روز است. روز اول زمین  بوده، که  سمبول دو شهود انسانی  زنده  حسینی  پیر،  و حسنی  شهود دوم است.  در آسمان نیز آفرینش چهار روز بعدی شهودی،  سمبول آینده های رحمانی و انواع فوق بشری است،که تا أبد ادامه  خواهد داشت.  ازواح انسانی  غیر  الهی زمینی  هستند،  و ضرب در أرض رهروی  سلوکی، و در تن وذهن وروان که در سالکان مطرح است. و (مکٌنا یوسف فی  الأرض) یعنی تا زنده  هستند  امکان واختیار الهی  برای چند سالک  خود را دارند.

أرم

بوستان و بهشت دنیوی مانند  أرم ذات العماد که  ستونهای زیبا داشت.

آرامی

زبان آرامی وکلدانی که  نوشته های  دانیال نبیٌ برای بابلیان بود. زیرا  این  زبان را میدانست. که زبان علمی عصر او و زمان  بعدی بود. و نوشته های علمی  بابل بزبان سوریانی کنونی بود. که از  بقایای زبان آرامی در قرن دوم  میلادی رایج  گردید. و زبان آرامی و کلدانی متروک  شد. تورات  بابل بزبان  کلدانی بود که  بزبان یونانی و سپس بعبری   ترجمه  شد.

أریحا

شهری در فلسطین بعد از اورشلیم اهمیٌت داشته، ومکان خوش عطری برای  سالکان با روح وریحان بوده است. که آنان قبل از ابراهیم فرزند الهی آزر زردشت دوستدار ماه وماه پرست بودند. عزلتگاه مسیح و مدرسه أنبیا شهرت  داشت. و شهر  الشیع پیامبر بود. لذا آریحا و معطٌر خوانده میشد. ماه پرستی سمبول یکی  از  مراتب بالاتر شهودی  برای  نوع بشری است. که  شهود ششم  ولایت  مصطفوی  محمد قاﺌم  روح  القدس، بصورت  (بدر منیر) شب  چهارده ماه و سمبولیک  میباشد. که  خورشید نور ربٌ رحمان  میباشد. که چشم تن وچشم عقل وچشم ژنتیک انسان  توان دیدن  نور  خورشید را ندارد.

أرطامیس

بت زنانه یونانیان و رومیان  میتراﺌی، معادل  شهود سوٍم  فاطمی وهمان  شیوا ومریم ودغدو است.و دوره تاریخی زن شاهی  شبیه عشتاروت سوریانی که قبل از  زردشت برتری ن شهود بود.     

ارتکاب خطا

گناه کردن و مرتکب آن شدن.  و آغاز  کار نامشروع  قانونی، یا نا مشروع  سالک بدستور پیر الهی  او،  بمعرفی  خداوند بطالب  لقای  الهی.  والاٌ غیر سالکان  بخصوص قشری های  مذهبی  که وسیله  الهی  در عبادات خود ندارند، هرکار نیکی  که  پیامبران  گفته باشند  بکنند، باز جنبه های  خطا وگناه درآن  هست. که  بجای  ثواب  وپاداش  الهی،  گناه وشرک کرده اند. پس  کارماهای  سخت تری  دارند.  بقول  پیامبر  حتی  اگر  تمام  عمر  روزها  صاﺌم و شبها  قاﺌم  باشد، در  قعر  جهنٌم یا بدترین  درجه  نسخ ومسخ در  کارماهای جهان،  تولدات   حقیر تر  نوعی  خواهند داشت. برای  مثال  بخشش بیک  نیازمند، غافل از آن  هستیم  که  بأعتیاد وکار مخالف  وظیفه الهی روح  او کمک کرده ایم. و یا  بمحتاج  مؤمن نیر  کرده  باشیم، ولی  منٌت و تظاهر ببخشش خود  بکنیم، که کمک گیرنه را  شرمنده کرده ایم.  که گناه آن  بارها بیشتر از  ثواب  احتمالی  آن است. وسالکان با تزکیه  نفس  خود  باولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند، بدرجات شهودی الهی  رسیده اند. میداند چه  باید  بکنند که  پیشرفتهای  سلوکی  خود را  خنثی  ننماید. زیرا  تنها  خداوند از  هر انسانی  سلوک  الهی  تا شهود  قاﺌم میخواهد. که اگر  بازگشت  پیامبر گونه  بخلق   داشت  معصوم  است. حتی اگر  خطاﺌی  بکند ویا  با نیٌت خدمت تکاملی بدیگران   بکلی خطا کند ویا  دروغ مصلحت آمیز  بگوید.

ارتیاض

ریاضت  کشیدن  که  خاص  سالکان  الهی  است.  ونه در غیرسالکان. که برحسب مقام  روحی  آلوده  وأهریمنی  خود، بخواهند ریاضتی برای  خدا  بکشد. که برای  خود هر رنجی را بردن، بهره  دنیوی و احتمالی  خود را دارد.  ولی  برای  آخرت  یا تولد  بعدی  خود  بحهان سودی  نخواهد داشت.  مادام  که سلوک  الهی،  تنها  خواسته الهی  ووظیفه  انسان را نکرده باشند. تا  عنوان  مؤمن اوم کننده  و امٌی و الهی  پیدا  کند. سالکان  نیز  بدستور  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، هر کاری  را  که باید  بکنند، ولو  ظاهرا  برای  دیگران ریاضت  وسختی  کشی  باشد، مانند روزه  گرفتن  بدستور  پیر که  برای  سالک  ریاضت و سختی  نیست. وحتی  بلایای  سلوکی  وامتحانات پر  محنت  الهی  نیز ریاضت  نیست  ادیان  ولایتهای  قبلی  که ریاضت بدنی  بیشتر دارند. این  دستور  وروش پیامبران اولی  العزم  خود،  بخصوص  پیر الهی  آن ولایت میباشد. و سالکان  عاشقانه  صبوری  دارند. و بقول  پیامبر  بخداوند  خواهند گفت، که ما  یک روز یا أندکی از یک  روز در دنیا، و در عزلت  سلوکی  ودر انجام وظایف الهی  خود نداشته ایم.  زیرا  عاشق  درک  سختی را در  خود نمیکند. که تمام  فکر او  دیدار محبوب الهی  خود میباشد. بقول  امام  صادق  ریاضت  ولایت محمدی  تفکر و تعقٌل  است. ولی  با  فکر  پیر الهی  وتعقٌل  سلوکی  وبا کمک الهام  مراتب  الهی و شهودی  سالک میباشد. تعلیم  گرفتن  در هر حال ریاضتی  دارد. هرچه انسان  عاقل ترباشد، زحمت کمتری را  احساس میکنند. ریاضت  ورزش  سلوکی  است. ونه  اعمالی  که هرکس  بسلیقه خود یا روش هر آخوند قشری، بنام  عبادت و برای  خداوند  بنماید که مشرک  خواهد بود. زیرا  شریک  ولیٌ الهی  زمان  خود را  ساخته  و آخوند پرستی،  وبقول  پیامبر  شیطان و ابلیس  پرستی  کرده.  که آخوند لباس  ریاکاری  بر تن دارد.

ارث و میراث

مال و هر چیزی  که از میٌت باقی  مانده  باشد، بین  اولاد ویا  برحسب  وصیٌت او  تقسیم میشود. ولی  اولیای  الهی  مال ومنالی  ندارند، که  باولاد وکسی  داده  شود. و چنین  تقسیم مال نیز ثواب  ساز نیست که مسؤایٌت ساز  میباشد. وتنها  مراتب  شهودی  اولیای  الهی  که  بچند  سالک  موفق رسانده اند. که امانت  خدا را  برای  آینده چند سالکان  الهی  باقی گذترده  است. که صواب  ساز است. وقتی  که  سالکان موفق بنتایجی  برسند، و ثواب  الهی برای پیر متوفی  نیز باقی  است.  آثار  عقلی  و نظریٌات سلوکی و عرفان  شناسی  اولیای  الهی،   در کتابخانه ها  میراثی  برای  همه  هست.  کاملان  الهی  بازگشته  بخلق،  با هرسالک که ولیٌ  الهی شده  میراث او  میباشد. وبالأخره آنچه  از انسانها  در  ژنتیک  روحی  خود جمع  آوری  کرده اند، اگر الهی  نباشد کارماهای  جهنٌم  دارد. و اگر  صفات  نیکو وحذف  صفات  منفی  شده  باشد، آنگاه  نطفه  روحی  انسان  میٌت  برای  خودش،  میراثی برای  تولد  بهتر  بجهان  میباشد.  بخصوص  شاهدان  نور  قاﺌم،  که  بنوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد بجهان  متولد  میشود. و باهزاران  برابر  عقل و کرامات  بالفعل  و بالقوٌه بیشتر که شاید بتواند  با ولایت  مهدوی  آینده  بنور رحمان وحتی  عرش ربٌ برتر از  رحمان نیز برسد.وچهار صد هزار سال بهشت سوم انتظار عرشی ربٌ برتر از رحمان  خواهند داشت.

ارجاء

بآینده واگذار  نمودن، و داشتن  امید  ورجاء که وظیفه ای را  در آینده  بکند. ویا  امید اینکه بهره  آنرا  خداوند بدهد. و امید داشتن  بدون  عملٌ، و بدون انجام  وظایف  الهی، و تأمین  شرایط  لازم  تا شرط  کافی  از نظر  الهی، که عملا خود  فریبی کرده  است. و مرتجأه  کسانی  هستند،  که  وظیفه  الهی  سلوک  باولایت الهی را  خواهان  هستند. ولی  امروز  وفردا  میکنند. که حتی  فردا نیز  خیلی  دیر  خواهد  بود. دنبال  نکردن  وظایف سلوکی، و رها  نمودن موقٌت خود،  خنثی  نمودن  تمام  امتیازات  الهی  قبلی  از  نعمتها ورحمتها  میباشد. وچشم  امید داشتن بآینده،  کار بازی  نفس امٌاره  و آلوده  أهریمنی  انسان  میباشد. ویا  بأمید وعده  آخوند قشری،  که بالأخره  خداوند  خواهد  بخشید، چون  عباداتی  شده است.

أرجمند و أرگ و أرج

بأوج  کمال الهی  رسیده، که  در سلوک  الهی  وبازگشت  بخلق  پیامبرگونه ، دارای  بارگاه  شاهی  الهی  و أرک و أرحمندی رسیده  است .  زیرا  سالک  واصل بمعراج شهود الهی  خود، بعرش الهی  رسیده،  که  این همانی  مراتب  شهودی  خود را دارد. ودارای  عرش و أریکه ای شاهی  برای  چند  سالک  خود  میباشد. وشاهد  هر مقام  شهودی  الهی، (این همانی)  همان  مقام  الهی را برای  سالکان  خود دارد. قلعه وکاخ شاهی و خانقاه  پیر سالک، که أرج و احترام  الهی دارد. زیرا بمعراج و عرش الهی  بالا رفته است.

ارتجی

رجاء و امید داشتن سالک  از  خداوند و پیر  خود، برای  نجات از  نوع بشری وگناهان دوره  قبل از سلوک ودر خلال سلوک الهی.

ارشاد و هدایت

هدایت و راهنماﺌی بکار و هدفی  درست، چون  سلوک  الهی بدیگران. و دادن رشد  وکمال و بلوغ عقلی  و سلوکی، که پیر  الهی بسالکان خود میدهد.  رشد  گیاهان، ودر  انسان  سالک رشد ژنتبیک روحی، و ازدیاد صفات  نیکوی  الهی در  تزکیه  نفس و تخلیه آن، تا تحلیه بصفات الهی از  مرشد پیرالهی  بمعرفی  خداوند.  انسان  رشید رشد یافته و بالغ  و بکمال  الهی  رسیده،و بتجلیه های  الهی  هفتگانه میسٌر  خود رسیده است.

أراﺌک أریکه ها

جمع  أریکه بارگاه و عرش و تخت پادشاهی اولیای  الهی، که  دارای  أرگ و خانقاه و أرج و ارجمندی و أریکه بالا مکان،و در سطح بالاتر از  دیگران مشستن.

ارتباط

ربط ومربوط کردن و رابطه  دادن کسی  یا چیزی با دیگری  است. پیوند دادن و اتٌصال و ارتباط در عبادات و صله های هفتگانه،  با  مراتب  تجلٌی  الهی،  آغاز  از  نور  صورت  پیر  کامل  الهی حسینی  بمعرفی  خداوند،  برای  طالب  لقای  الهی  میباشد. ارتباط  سالک  با  پیر الهی  خود ومراتب  تجلٌیات بعدی در  حضور  ذهنی خود  میباشد. که  در توسٌلات عبادی  بعنوان  وسیله  الهی  تا  عباداتش بخداوند  برسد.  و الاٌ  تعبٌد باطل  وشرک  کرده  است ،که  بصورتش کوبیده  میشود.که  کار  تبلیغات چی  ها فریبنده انسانها  است.  که  ارتباط درست با مراتب  الهی   ندارند. حتی  اگر روضه خوان  قشری باشد. که بخواهد در باره  خداوند صحبت  کند. که شنونده را عملا از  وظیفه  سلوک  الهی  دور  کرده است.

ارتجاع  

ورجعت و بازگشت  بعقب و بازگشتن باصول و عقاید ومکاتب فکری قبلی وقدیم شخص، که مخالف تکامل و پیش  روی مقام  روح انسانی بسوی خدا، و تجلٌیات بالاتر و تولد  نوع فوق بشری آینده  بجهان میباشد. چه  در  گروههای سیاسی و فکری و تصوٌرات افکار که  ارتجاعی میباشد. و نمیدانند هر  فکری ارتجاعی  است.  تنها  فکر درست پیشروی  سلوکی  والهی، وکمال  روحی جستن بیشتر از اکنون است. والاٌ دوچار قهقرای روحی  و نقص  کرامات  بالفعل، و عدم  تحقق کرامات بالقوٌه بشری  انسان  خواهد بود.  زیرا جنبه های  منفی  هر فکر وهر عمل  وگفتاری عکس  العملهای قهقراﺌی  دارد.

ارتجالی

بالبداهه سخن  گفتن و بدون  مراجعه  بمدارک و یاداشت و فوری پاسخ  وبیانی را  نمودن. که  جز  در کاملان  الهی  بازگشته  بخلق  وتا زنده  هستند. چنین  حاضر در جواب  درست وخداپسندانه برای  طالبان  لقای  الهی وجود ندارد که آخوندها خود را دین شناس  وخدا شناس میدانند .

ارتحال ومرگ

رحلت  نمودن و کوچ  نمودن و وفات نمودن. و ترک  حال  بشری کنونی با مرگ و ترک  جان لرای  رسیدن   بجانان الهی و هم کنون میباشد. که  در سالکان  با  شهود مقدماتی  برای  شهود  نهاﺌی  خود با مرگ قبل از  مرگ و تغییر  حال بشری  بحالی و مقامی فوق بشری و با شهود  قاﺌم  میباشد.

ارتداد

رد کردن و بازگشت از  تصمیم قبلی و  بعقب و گذشته  رفتن  در  عقاید. ویا در قهقرای  روحی انسانهای  غیر سالک هستند.و مرتد  دینی که آخوندها میگویند باطل  است. که  همه  مذاهب  قشری  ترک  ولایت  فقیه سفیه  خود را ارتداد میدانند.  گوﺌی از  خدا  برگشته اند. که حتی قبلا مشرک  بوده  و خود آخوندها  مشرک تر میباشند. ولی  سالک  در  پیمان با  پیر الهی،  که ترک ارتباط  و پیمان  شکنی کرده  باشد، از  دید خدا دوری  الهی نموده است. وتنها سالکان   مرتد شده که ترک  راه خدا را نیمه راه نموده اند. و بدتر از غیر سالکان و حتی  قشری ها که  پیمانی  هم ندارند، مجازات الهی  بدتری  دارند. مرگ  مرتد حکمی  است  که خداوند در کارماها  میدهد.  ونه  هر آخوند و حتی  پیر  الهی  سالک  پیمان شکن  یا منافق را مرتد بداند. و حتی سالک منافق سرکش ویا مقتصد دارای  مقاصد  دنیوی  و استفاده  مادی که خود را بدیگران  مؤمن  وانمود  میکند. چون  سالک  سوگند  داشته  که تا وقت مرگ ترک  دستورات  پیر را  ننماید. ویا  مرگ  قبل از مرگ پس  از عبور  ازمراتب شهودی، و با اطلاع  وهدایت  پیر  کامل است . که  پیمان  الهی  سالک  خاتمه  یافته است. اما  ترک  مقررات  اجتماعی ویا  ایدﺌولوجی های  سیاسی و فلسفی در آزادی های انسان واز حقوق  نوع بشری  او میباشد که ترک  تعهٌد بدهد. ومجازاتی نیز  ندارد. و تارکان  صلات و ارتباط  سالکان  با  پیر الهی  بمعرفی  خداوند وولایت  الهی خود، عملا در داوری  الهی در حکم  مرگ شخص تارک صلات وارتباط  از هم اکنون است.  که  بقهقرای  مقام  الهی  روحی  وعقلی و کرامات ونعمات  الهی  مبرود. ودر کارماها  مجازات  الهی  در نسخ ومسخ  حیوانی  دارند.

اراده

 اختیار انسان صاحب  اراده در هر کاری وگفته ای، مسبوق  بتصوٌر و تصدیق و میل  وشوق وعزم  داوطلبانه خود برای  اختیاری  میباشد.  اما  درعرفان الهی اراده  خود را،  اراده مدبٌران  الهی  خود  میدانند. دیگران  که اراده  الهی داشته باشند،  همراه و آغشته بصفات  منفی  موانع اراده  درست و مملو  از  عقده های روانی   میباشد. پس  با تزکیه  روان ناخودآگاه نفس  امٌاره، باید  اراده حیوانی و بشری  خود را، که حتی  درست اتٌفاقی  آن نادرست دانست.  میتوان اراده  بشری  خود را  تبدیل  باراده  الهی نمود. که  کاملان  وسالکان در تسلیم مدبٌران الهی  خود  چنین میکنند. لذا  اراده  از  صفات ذاتی ژنتیک روحی انسان  است. که آنرا  زاﺌد بر  ذات  روح  میدانند. زیرا موانع  منحرف  کننده اراده صفت  حیوانی و بشری  انسان غیر  سالک  میباشد. و  از احتمالات در  ذهن  خود، یکی  را انتخاب  کرده که بصورت  گفته در آورده  است. که  باراده  وعمل درآمد. پس  جز هدف  نهاﺌی الهی برای  انسان،  نباید اراده  وافکار خود را با  احتمالات بازی  ذهن آلوده مخلوط  نمود. که  انسان  هرگز از  فراوان  شرایط مؤثٌر  منفی در  روان خود خبر  ندارد. که  انتخاب  از احتمالات را مطرح  کند. و عمر بشری  وکرامات بالفعل و فرصتهای  حیاتی خویش را تلف  کند. انسان  با اراده مرید میباشد که خواهان تحقٌق فکری میباشد. و تنها  سالک   است، که مرید پیر الهی بمعرفی  خداوند میباشد. زیرا  پیر ره رفته و تنها  هدایت  کننده سالک  بسوی خداوند در شهود  نهاﺌی او  میباشد. آنگاه از  شهود الهی  برتر، مراتب  عقل انسان و درجه انتخاب و  درستی  آن وقتی بیشتر  است که  از الهام  الهی بدل  کامل  الهی رسیده باشد.

بسیاری اعمال و خواست  انسان، نتیجه عقده های روانی و از  نوع  انعکاس شرطی میباشد. که  نوعی  جبر ذاتی  وبردگی روان آلوده است.  پس  اراده نیز  آزاد  نیست که تصوٌر آن  میکنند. و سالک  با ترک آزادی خود، آزادانه آزادی خود را بولیٌ  الهی در یک  پیمان سلوکی،  عملا اراده  خود را  بهمان  اراده الهی تبدیل  کرده  است. و با  شهود  نهاﺌی خود  نیز از مراتب کامل  الهی میشود. که  اختیارات الهی برای  چند  سالک خود دارد. و بقول   پیامبر خطای احتمالی ولیٌ  الهی  از  نظر داوری  الهی  درست  است. زیرا  در سلوک الهی  أصل  اطاعت است، ونه موضوعات مورد دستور  برای  اطاعت .که  در دستور  پیر لزوم این  اطاعت الهی هست. ترک  اختیار و اراده، باختیار  واراده سالک بکامل  الهی  اوواگذار شده است.  انسان مسؤل اراده خود  میباشد. که  در تفکٌر و گفتار و کردار انجام  داده است. که  درست  اتٌفاقی آن نقشی  در اصلاح روان  سالک ندارد. پس  میسؤلیٌت الهی  دارد. و  شرک  وگناه  کرده  است. و  سالک تا اراده از نوع  دستورات پیر  نداشته  باشد، بدان  نیٌت  خود سرانه   نخواهد  پرداخت. و با  پرسش از  پیر میتواند، آنگاه تصمیم با اراده ای درست  بگیرد و  انجام  بدهد ویا  خویشتن  داری  کند. سالک  بقول  عارفان  اراده  از نوع  حبس نفس  یا  خویشتن  داری وکنترل  خود دارد. که  خود  در راه خدا،  تقیٌه وکسب تقوا و رضای  الهی، و تقویت نظام  الهی  ژنتیک  روحی خود مینماید. که  شاید  بنجات شهود  خود  برسد. چون  عادت  و انعکاس  شرطی روان  آلوده، از  نوع  اراده مورد  رضای الهی  نیست. پس  سالک همیشه سعی در ترک  اراده خودسرانه  دارد. وترک  عادات خود وعادات جامعه  خویش مینماید. اگر  که مورد تأیید پیر نبوده  باشد. زیرا هوسها  واراده غیر  سالکان غرق  شدن  بیشتر در شهوت ها، و غفلت  از حقٌ  وخداوند و ازوظیفه سلوک و خواست  اصلی  خداوند  میباشد. اراده های از  نوع  سلوکی و تقرٌب  بخداوند، همان  اراده  سلوک الهی و توبه  وتعهٌد در  پیمان  سلوکی با  پیر  الهی است که  از  خداوند اورا شناخته باشد .اراده ترک  اراده  واختیار، یعنی  انجام تخلیه  وتحلیه و تزکیه  نفس و پاکسازی روانی، که تمامی  اراده سالک  صادق میباشد. تا بقاﺌم  روح اتلقدس  برسد، که  معصوم از معصیت وسرکشی  الهی میباشد. که خود نیز مقامی الهی  حسینی، برای  هدایت چند  سالک خود  شده  است. اراده  درست  والهی  آن  است، که سالک  داوطلبانه و عاشقانه و بدون  هر تردیدی در دل بوده  باشد. و از  تمام علایق  دنیوی مانع پاکسازی  روان است، که  سالک  از خود  دور  مینماید.  علامت اراده  الهی سالک،  همان سند  هوس و خواست  روان بشری  است. که همراه  دلاﺌل اراﺌه  میشود. که  گوﺌی خواسته  خداوند و پیر  میباشد. پس  حقیقت و عامل  اراده  الهی سالک در حرکت در دل  و فکر و در  طلب  حقٌ و شهود تجلٌی الهی  میباشد. مراد  سالک مرید ، همان پیر کامل و مراتب الهی  مورد انتظار شهود میباشد. و نوافل  عبادی و توسٌلات   سلوکی،  پس  از تخلیه  صفات، عملا  در تحلیه  وکسب حلاوت و  زیباﺌی اعمال سلوکی  میباشد.  آهل  عرفان نظری، چه  رسد بفلاسفه و آخوندهای  همه مذاهب  و ادیان، مجموعه ای از عبارات رسانده بمعنی  مادی و نفسانی دارند. اراده نفسانی خود را با اراده عشق  وطلب لقای الهی مخلوط کرده و گمراه میشوند. پس نتیجه مطلوب الهی ندارند. و در دایره اوهام  گرفتار میشوند. و خود را  صاحب اراده  میدانند، در حالیکه مراتب  الهی عامل  اراده آنها  نیست. ولی  کرامات  بالفعل نوع بشری خودرا، که  امانت  خداوند نزد آنها است، مصرف شهوترانی و  هوسرانی خود  میکنند. اراده  صبوری سالک  اراده خویشتن داری و خود سری  نکردن میباشد.  عارفی میگوید مرید سالک انسانی  آغاز گر است. و مراد  پیر  الهی، و مراتب انتهای کار سالک ،  رضایت  الهی و تأیید پیر  الهی. خواجه  انصاری میگوید، اجابت بدواعی و عوامل  کشش عقلی  والهی سالک  بسوی  حقیقت با  روش سلوکی  واز  روی میل  ورغبت و اختیار است. بقول  بابا طاهر کسی أهل اراده  محسوب  میشود، که  جز  مرید  الهی در طول  عمر سلوکی  خود چیزی  را اراده نکند. گرچه این  اختیار مرگ  ارادی   قبل از  مرگ باید بدستور مقام مصطفوی شهود  پنجم سالک  ولایت  محمدی باشد.  که باید اکنون  از  پرده مرگ  قبل از  مرگ بگذرد. و عاشقانه  و با عقل و اراده نیرومند  الهی خود  عبور کند. و جان  بشری را  بدهد  که جانان  الهی  نور  قاﺌم  روح  القدس برسد. که  خود سالک شاهد  نیز روح  القدس  ومقذٌس میشود. ولو بتولد  دوم الهی که  پیامبران  دارند نرسد. که مستقیما ببهشت  سوٌم عرش  رحمان خود میرود. که  بازگشتکان  بخلق امتیاز بیشتر و کسب ذخیره  آخرت بیشتر تولد بعدی  دارند. دعای  امام سجٌاد  که همان  روح زردشت بود، همیشه  این  بوده که خدایا مرا  بحال خودم  رها مکن. که  اراده  وهوسهای  من مطرح خواهند  شد .اراده  های  شایسته انسان  کامل و سالک  الهی، متناسب  سطح و نیرومندی عقل  سالک ، که با پاکسازی روان نیرومند تر و با الهامات  الهی و  شهودی  خود، این  هدف اراده مراتب  الهی  را دارند. انسان در  تکاملات روحی گذشته خود درنردبان انواع  جمادی و گیاهی و حیوانی وحتی بیشتر عمر نوع بشری خود را، ندانسته در اختیار اراده  الهی و تکامل  طبیعی گذارده  است.  که توانسته  بأمروز عقل  بشری و درک  کننده اهمیٌت  سلوک  الهی، ولزوم فطری برای  رسیدن بلقای الهی  وشهودی، وحتی قبول  مرگ  زودرس را  دارد. که  زودتر  بلقای الهی  آرزوی  خود  برسد. تا  مبادا فریب أهریمن آخوند قشری  ونفس همچنان آلوده خودرا  بخورد. که هرچه ساخته است پنبه  شود. که  سقوط  از  پل  صراط  یعنی دوره  سلوک، که چون از  نخ باریکتر  است، سقوط  بزیر پای  پل بجهنٌم مینماید. ودوچار کارماهاﺌی جهنٌمی میشود. لذا سالک دستور مقام شهود پنجم  مصطفوی برای  رفتن بسوی  مرگ ارادی ویا  جهاد  جنگی زمان جیات پیامبر، یا  جهاد سخت در  رؤیاها  برای  قبول مرگ  قبل از  مرگ، گه  آخرین  آزمایش وامتحان  پر  محنت الهی از  سالک  میباشد. وعرفا  نیز اراده را آتش  در دل سالک میگویند، که  عامل  استعداد پذیرش دعوتهای الهی  بسوی خود  میباشد. وپس  از مرگ  قبل  از مرگ است. که رضا بقضا وتصمیمات بدون برگشت  الهی برای  سالک  در تسلیم وتوکٌل، همان  اراده  خود  سالک  است. که  اراده  الهی  بوده  است. خداوند  صلاح  سالک  را بهتر از  خودش میداند.  اگر خودش  هم صلاح خود  را  نمیشناسد. و بداند که  شناخت صلاح واصلاح  خود را  ندارد. پس  اراده  انسان خود سر و هوسناک عملا مقاومت با  قضا و داوری وتصمیم مقضیٌ  الهی خواهد  بود. وبا عدم  مقاومت  سالک با آنچه برایش پیش آمده، که  خیر  خود  میداند. پس انجام خواست  خداوند را  نموده  است. باراده  وخواست نفسانی انسان  خارج از  قضا وسرنوشت سلوکی واز  مراتب خداوند شده است. حتی  موسای پیامبر که  درخواست  دیدن نا بهنگام  لقای الهی خود را کرد، پاسخ لن ترانی شنید. یعنی  هرگز  نخواهی  دید، که  حتی سالک را گوﺌی دوچار  سقوط از  مقام  کنونی احوال  خود نموده  است. که موسی  وهر ماشی وسالک  رهرو تا شرایط  لازم تا شرط  کافی را از  نظر  داوری  الهی نداشته باشد، حتی شهود  برتر از آنچه  دارد را نخواهد  دید.  چه  رسد  بمراتب  بالاتر  رحمان وبالاتر فوق بشری فراوان تا خداوند الله در پیش  دارد. ، چه رسد  بخداوند هو  بیرون  از  هستی ها باشد.  پس  عجله سلوکی  بضرر سالک است. و خداوند  بمحمد نیز، که  اصرار  برای  هدایت نا باوران  خود داشت. وحی  ملامت  نمود. که  هرگز  نخواهی  توانست هرکسی را  که  دوست  بیداری، چه  رسد که دشمن وشایسته  انتقام الهی باشد، هدایت  کنی،  یا  مجازات  نماﺌی که آخوندها  بنام خدا میکنند. در  حالیکه  پیامبران و کاملان  الهی تا زنده باشند ، تنها  برای  چند  سالک  خود  اختیار اراده های  الهی  دارند. آنهم  اگر خداوند صلاح  بداند  و استجابت نماید. ونه برای  دیگران  اختیاری  در  محمد و هر  محمدی  زنده از اولیای  الهی  بازگشته  بخلق با شهود  عرش  رحمان داشته باشند. که  آنان  حتی  خدا را  باور  ندارند. و یا  در اسارت  روان امٌاره  خود بوده ، ویا  باز  بدتر اسیر روان  آخوند مذهبی قشری، یا اسیر فکری  و اعتقادات وهمی  میباشد. که آنان  صلاح  خود را  چنان  دیده اند که  خود  فهمیده اند. زیرا  عقل پیر  الهی و تسلیم  اراده  خود  بخداوند را  ندارند.  بقول  مولا  علیٌ، باین  دلیل خدا را شناختم که هرچه  خواستم نشد. ولی  آنچه  خدا خواست  همان  شد. پس  سالک و کامل  الهی  مخالفتی  با خداوند ندارد.  ندای  الهی است که  بنده  سالک میگوید، آنچه خواستی وخواستم شد. ولی  بخواست  من نشد. واگرآنرا  بخواست  خود بداند ونه  خواست وتدبیر الهی، که  جز  غرور وزیاده  خواهی بعدی بی نتیجه نخواهد بود. و هزاران تعبیر  عرفانی شاعرانه  عرفای ایرانی، هریک حقیقتی را بزبانی دیگر گفته اند. و برای انسانهای متفاوت روانی و زمانهای مختلف بیان  کرده اند . سخن  عشق  یا  سلوک  الهی نیز  بهر زبان  که گفته  شود، باز  تازه  وزیبا است. که  کسی را وحتی  نا باوران  را نیز  خسته  نمیکند .کمه  حدیث  عشق سلوک  الهی  برای  دیدار محبوب  الهی، و آینده  خود انسان  در تولد  نیکوی بالاتر و تکرار شنیدن کلام  عشق  الهی برای  انسان  سالم  و عاقل  عبرت آموز میباشد. در  حالیکه الوهیٌت کلام  عشق  در  کلام   اولیای  الهی  زنده است  ونه  درگذشتگان .

أرباب أحوال و أرباب حالات و أرباب اختصاص

تنها  کاملان  الاهی  و پیشرفتگان سلوکی سالکان،  در برخی از مراتب شهودی و احوال  الهی  هستند، که  آنان را أرباب  و أهل احوال  الهی میگویند. دیکران در واقع صاحبان  عقده های روانی  و عقیده های  عقده ای خود هستند. که  از  نوع ابتکارازنوع اوهام و تصوٌرات جاهلانه دارند.( ربٌ) صاحب یک أمر است وپیر الهی صاحب  وربٌ مربٌی سالک میباشد.  چه رسد بمراتب  تجلٌیات الهی  تا خداوند ربٌ الأرباب الله . أرباب  حالات تنها  کاملان  الهی  و سالکان  پیشرفته در  احوال  رؤیاﺌی و الهی  دارند. ارباب  اختصاص الهی و زنده ولایتهای ششگانه  بشری  هستند. که  از خواص  الهی میباشند. و الهامات الهی  ولدنٌی خود را از مدبٌران الهی  خویش دارند. که  اگر بخواهند قسمتی  از آنها را  بزبان  قال و گفتار بسالکان  خود  میگویند، و یا نصیحت  دیگران غیر سالک مینمایند. برخی خاص  وبرخی أخصٌ الخواص یا  خاص الخاص  میباشند. که  درجات  شهودی بالاتر و مقامات الهی  بالاتر را دارند.

أرباب  تصوٌف

کاملان  الهی بروش  تصوٌف ایرانی، که همان  روش  محمد و اجداد الهی  قریشی او، وحتی  انبیای پیش  از  محمد در هر ولایتی  بوده  وهستند. که  تنها  تصفیه نفس در  تخلیه و تحلیه روان ناخودآگاه  حیوانی  بشری میکنند، تا بتحلیه بصفات  الهی  وتجلیه های  هفتگانه میسٌر نوع  بشری که رسیدند، که پیامبران الهی  شده باشند. تصوٌف  در  تن  کردن  لباس صوف  پشمینه و بتهاﺌی نیست.  بلکه  رسیدن  بدرجه  صفا و (صفه) برجسته  پیامبر، که  در مسجد مدینه  داشت. واینک در خانقاه  هر ولیٌ  الهی نیز صفه ای میبا شد.وآنان که بدرجه  شهود  مصطفوی رسیده باشند،و مورد  اصطفا  و برگزیدگی  الهی قرار گرفته باشند، که  هم  اکنون  بنور قاﺌم با مرگ  قبل  از  مرگ  میرسند. ویا  شاید  هم با (بدای)  دیگر ومشیٌتی  الهی تر از  خداوند بوده  باشد،  که  روح  شاهد قاﺌم بخلق  پیامبرگونه  باز  میگردد. و  بین  خداجویان و یا شاهدان  عرش  رحمان، که زنده هستند یکی  از آنها مورد  انتخاب  الهی قرار میگرد. که هرچه  خوبان  همه  دارند، او  بتنهای  دارد. که  عنوان  امام  زمان  عصر  خود را دارد.  و عملا تماس مستقیم  با  سالکان  ندارد. و مورد  شهود دوم است که این  امام زمان  مشهود  سالکان  صادق قرار میگردد و تازنده  باشند. وکاملان نیز همگی  قرآنهای  ناطق برای  چند  سالک  خود  میباشند.  

  أرباب

أرباب تقوا سالکان در حال  تقیٌه و تقوی یا سلوک  الهی، وتقیٌه و دوری  از هر انحراف با  رعایت  خویشتن داری و ترس داﺌم  که از خداوند دارند،  که  مبادا توسٌلات  عبادی  سالک  با  وسیله  الهی را نپذیرد. ولی  شاهدان تجلٌیات که سند پذیرش  هفت  مرحله  سلوک  الهی را دارند، تقیٌه  ودوری  از  دشمنان ولایت  الهی  سالک است. و بقول  پیامبر که  عشق  بولایت آخرین ومهمترین شرط  میباشد. ولی  باز  پیامبر میافزاید که مهمتر  از  عشق  بولایت،  نفرت  از  دشمنان ولایت  میباشد. که آخوندهای  قشری  همه  مذاهب  در تمام  ادیان  اسمی  وغیر سلوکی  میباشد.

أرباب راز

که  منحصرا  عرفای تصفیه  روان شده میباشند. که  اسرار الهی و سمبولهای  شهودی  هفتگانه  ولایت  محمدی را دارند. که نماز وناموس  و اسرار الهی  آنان  برای  خودشان  میباشند. دیگران با  توسٌل بوسیله ای  الهی خودشان  باید  ازخداوند باسرار الهی  وشهودی و تجلٌیات  الهی  میسٌر  نوع بشری  برسند. که  اینان دارنده  عقل های مراتب  سطوح  شهودی میباشند.  اسماء  الله شهودهای مراتب  تجلٌیات  الهی  هستند. که ناموس مقدٌس  شاهدان میباشند. و نماز فارسی یا هر گونه  عبادات و دعاها،  که در خطاب  بوسیله  الهی  بمعرفی  خداوند، اغاز از  پیر  حسینی زنده، آنگاه سالک  عبادت  با ناموس  الهی  دارد. که  حضور ذهنی  هر نام  الهی تا شهود نهاﺌی  سالک تمرکز  وتوسٌل  دارد. صلات عربی  نیز  همان  صله ها  وارتباط  وتوسٌل  عبادی با وسیله  الهی  میباشد.  اسرار الهی  را بغیر  سالکان  فاش  نمیکنند،  چون مورد  تکفیر وکشتار آخوندها  قرار میگیرند که  احتمال  هدایت  آنان نیست .

أرباب رایات

پرچمداران الهی اولیای الهی هستند. که  گوﺌی فرماندهی گروهی از سالکان وکاملان خود را در هر زمان ودر  حضور مراتب تجلٌیات الهی دارند. که  داوری  برای پذیرش اعمال تکاملی سالکان واولیای  الهی، در هر شش ولایت  سلوکی یکجا صورت میگبرد. که  در واقع یکایک سالکان مورد  قضاوت الهی تا حدٌٍ کفایت در اصلاح ذات آنها میباشد.  اولیای  الهی  زنده  اکنون  پرچمداران و رهبران مجموعه  سالکان  خودٍ، ویا کاملان پرورش  یافته  خود را  تشکیل میدهند. درگذشتکان در آرشیو  الهی بنام  پیر و  پیامبر و هر مجموعه سالکان  موفق، و برای  تولدات بهتر آینده آنها بحهان قرار  دارند. پذیرش هر فرمانده پرچمدار از  سالکان خود ، بعدا رضایت  مراتب الهی بالاتر خواهند یافت.  که تفویض و اختیار الهی  دارند.

أرباب رخصت

کاملان  الهی بازکشته  بخلق در هر شش ولایت  سلوکی  نوع بشری، که مأموریٌت الهی برای  هدایت و تعلیم سالکان  خود بمعرفی  خداوند را دارند،  اختیار الهی حقٌ اجازه  دادن بطالب  سلوک را دارند. که از طریقت ونور و صورت شهودی  حسینی اولیای  الهی، برای  توسٌلات عبادی بعنوان وساﺌل الهی استفاده  کنند. حقٌ  انجام  سلوک یا عدم  سلوک الهی  برای هر  انسانی  از  نظر  الهی، تنها در این تولد هست. پس  اولیای الهی  نیز حقٌٌ رخصت  دادن برای  شروع  سلوک، و توسٌل  بنور صورت و نطریٌٍات آنها، و یا مرخص  کردن سالک  موفق  بازکشته بخلق، برای  اداره طریقت و خانقاه شخصی خود را داشته باشد.

أرباب روایات

 کسانی  که حقًٌ روایت نمودن احادیث  پیامبر را دارند. که  تنها  کاملان الهی  زنده هر زمان در هر ولایت سلوکی ششگانه، حقٌ شرح هر  حدیث پیامبر و اولیای  گذشته را دارند. که  هر طور  صلاح بدانند  برای  چند  سالک  خود تفسیر  وبرداشت سلوکی  وعملی بنمایند. اینکه  (أرباب روایات ) را در مقابل ( أصحاب درایات ) میگویند، زیرا  در  گذشته و اکنون،  آخوندهای  قشری  تمام  مذاهب  غیر الهی بخود  حقٌ تعلیم و تفسیر احادیث را میدادند. که  بسیار دستکاری شده تا  امروز بما  رسیده اند. ولذا (دانایان  حدیث )ها هنوز مقام الهی را ندارند. که تنها  (دارندکان دریات) یا دارندگان رؤیاهای شهودی و شهود  نهای عرش  رحمان این حقٌ را دارند. چون  پیامبران کامل  الهی،  قرآن  ناطق سالکان خود هستند. و حقٌ  طرح احادیث و تفسیر آنها را دارند. که  کلام آنها اعتبار حدیث  پیامبر را دارد. گرچه پیامبر  نیز گفته  حدیث نبوده  باشد. که  دیگران در جعل هر مطلبی منسوب پیامبر، بقول  پیامبر اگر  مطابق قرآن یا همان  قرٌه های شهودی، و مطابق عترت و تأیید أهل بیت الهی   پیامبر نباشد، باید  بسینه دیوار کوبید. حتی  اگر بقول  پیامبر واقعا وعملا  خودش  گفته باشد. چون  مطابق قرآن وعترت نیست. باز گفتن مطلبی  منسوب پیامبر، که  مطابق  قرآن و عترت  باشد و  پیامبر  گرچه  عملا  نگفته  باشد،باز مطلب درست است.گوﺌی پیامبر گفته باتشد. و کاملان  الهی  زنده  تنها أهل بیت  پیامبر  هستند، و نه  سادات که  واقع از نسل  پیامبر  بودن آنها  جای  اطمینان نیست. زیرا گفته های  پیامبر سراسر  سلوکی میباشد.  وکاملان  الهی  درک  امور سلوکی را دارند. چون عترت واولاد الهی  پیامبر میباشند. گرچه  اولاد جسمانی  پیامبر   نباشند. والاٌ مطالب عرفانی  بطور  کلٌی، در حکم احادیث  پیامبر،و یا  گفته های  الهی پیامبر و امامان  زمان بعدی و اولیای  درگذشته وحال، قابل  کسب و تحصیل آنها در مدارس و کتابها میباشد. روایت شناسان پیامبر همان  آخوندهای غیر سالک  هم باشند، چون  از اصحاب  درایات نمیباشند صلاحیٌتی ندارند که تفسیر و استدلال با آنها در  دستورات دینی  خودشان بنمایند.  که تنها دارندگان مراتب  رؤیاﺌی و شهودی و الهامات  لدنٍی میباشند که  اختیارات الهی را  برای  چند سالک  خود دارند.

أرباب  رسوم

کسانی که  رسوم و عادات و مطالب  دینی رسمی  وقشری دارند. و از  اصحاب روایات ورؤیتهای  شهودی  نیستند. لذا  نصیحت  میشود که آخوندها  رعایت اولیا و  سلوک  الهی را کنند. نه  اینکه  آنان را  تکفیر  وکشتار و آزار و تعزیر  نمایند. و طرح  احادیث پیامبر را  نکنند. که آخوندها از نظر  الهی  مقامی ندارند. که أهریمنی  قهقراﺌی و مشرک  هستند. و چون  معصومیٌت از گناه  ندارند. بقول  پیامبر حتی  درست  اتٌفاقی گفته های  آنان نادرست  است  .حتی اگر  نقل  کلام پیامبر را  بدرستی  بنمایند، باز  نا درست  گفته اند. و قابل  اعتماد کسی در راه خدا نیستند. که آنها میخواهند با کلام  درست  پیامبر  گفته های دیگر  آنان  مورد باور پیروان باشد. که خود را مؤمن و محقٌق و سالک الهی  بدانند.

أرباب ریاضت

سالکان  وکاملان که  قبلا ریاضت و  رنج  آموزش های  الهی در سلوک  با اولیای دارند.  که  بشهود تجبٌیات  الهی رسیده  باشند. جهاد نفس در  تزکیه  نفس وروان  با  تخلیه  وتحلیه تا  تجلیه های  الهی را نموده اند. و ترک  دنیا وکرامات نوع بشری خود را  کرده اند، که بأنوار الهی و روح الهی قاﺌم رسیده اند. و آگاه از امور غیبی  و احوال  سلوکی شده اند. و حتی پیش  گوﺌی حوادث  آینده را بطور  کلٌی و سمبولیک  مینمایند. بخصوص تشخیص احوال  سالکان  خود، و یا تعبیر و تفسیر رؤیاهای سالکان خود را  مینمایند.

أرباب  طریقت

کاملان  الهی  زنده، که محمد های  زنده چند  سالک خود  بمعرفی  خداوند میباشند، که دارای  خانقاه مستقل خود و طریقت و روش  خاص تعلیم و هدایت  سالکان خود را دارند که تحربیٌات خود را بکار میگیرند. وهر سالکی  نیز  نیاز بنسخه  علاجی  خود را دارد .

أرباب طلب

سالکان ولایتهای  ششگانه الهی که  طالب لقای  الهی و حقیقتهای  شهودی هستند. که  خداوند  مربٌیان الهی  آنان را  در رؤیا بآنها معرفی میکند.و  اگر  خود طالبان لقای  الهی و با  اصرار از  خداوند خواسته  و صداقت وشایستگی  سلوک  الهی را  داشته باشند.

أرباب عبارات

کسانی که  مطالب  دینی و سلوکی را  در عبارات  صریح و روشن بیان کنند.  درحالیکه اولیای  الهی زنده  برای سالکان  خود، بیشتر بصورت اشارات و اسرار الهی و سمبولیک  میگویند. مگر  سالک بکمال  الهی خود  رسیده  باشد. که  صریحا مطالبی را از پیر و اولیای  خود بشنود و بگوید. نویسندگان آثار  عرفانی  و سلوکی أهل عبارات و  کلام  میباشند. و نه  آخوندهای  قشری غیر الهی که أهل  کلام  و فلسفی بوده  باشند.گرچه  أهل لاطاﺌلات و مطالب  پوچ و  گمراه  کننده از راه  الهی هستند. حتی  اگر  بقول  پیامبر، اتٌفاقا کلام  درستی گفته باشند که  از  پیامبر  دقیقا  نقل  کنند.

أرباب  عزاﺌم

کاملان الهی شده مؤمنان اوم کرده و صوفیان تصفیه  نموده در سلوک  الهی،  تنها صاحبان عزیمت   واراده راسخ  وجزم وحزم میباشند. بخصوص برای عبور  از  پرده  مرگ  قبل از مرگ. وبطور  کلٌی هر شش پیامبر اولی  العزم کاشفان تجلٌیات شهودی برترین  عزیمت را داشته اند. و سالکان نیز عزم  سفرهای الهی را  دارند. و عزم و حزم آنان  متفاوت ومتناسب بمقام  شهودی  آنها است.

أرباب عشق

عشق  همان  سلوک  الهی و شوق سرشار سالکان  برای دیدار تجلٌیات الهی  میباشد. پس سالکان بخصوص کاملان  الهی زنده عاشقان و صاحب  درجاتی  از  عشق الهی  میباشند.

أرباب  نوع

گرچه تمام موجودات  هستی از  ما دون انواع  أتمی  و أتمی تا افراد  انواع  گیاهی  وحیوانی  و بشری، و حتی  انواع آینده  فوق بشری نامحدود،  سراسر تنها  فرد واحدی در نوع  خود  میباشند. ومانند خداوند که بصورت خود  انسان را آفریده. زیرا  دوٌمی و نظیر  خود را  ندارد. ولی چشم و عقل انسان  معمولا نمیتواند تفاوتهای  افراد را ازهم درجسم و ذهن وروان، ویا  مقامات  احتمالی  الهی آنان را تشخیص  بدهد. که چه  تفاوتی  دارند. پس  علمای  مادی ومعلمین  مدارس امور فیزیکی و مادی، موجودات را  بطود  کلٌی  طبقه  بندی نوعی  میکنند . که مثلا این  مجموعه  افراد نام  نوع  میمون دارند. ویا این  گروه از این حدٌ تا آن حدٌنام  نوع بشری دارند. و لذا ( أرباب  نوع) برای  هر نوع  والگوی ایدآلی برای  تربیت  روحی والهی  هر نوع  فرض  کرده اند. برای آنها نیز قوانینی  فرض کرده اند. که  در واقع همه  افراد موجودات، هریک  بتنهاﺌی  روح  خاص خود را دارد، که  در حال  تکامل  أزلی  أبدی خود  میباشد. ودارای  مدبٌران الهی  و فرشتگان تربیت  کننده  هستند. ونه ارباب نوع یا ارباب  فصول  نوعی  فرضی. بلکه  ارباب فردی ونوع  فردی خود را دارند. و گرچه  تمام مراتب  الهی تفکیک شده  ذهن انسان هستند. که  امکان  تصوٌر تف اوتهای آنها را ندارد. و الاٌ در سلوک  الهی  است  که همه افراد  قطره هاﺌی در دریای  ربٍ النوع  خود میباشند. وسالک  در  وحدت  وجود شخص  خود با وساﺌل الهی  خود در وحدت  وجود جمعی در میآیند که  نام  مراتب  الهی وتجلٌیات الهی وربٌ  النوع دارند. که  نمایش یکسانی  افراد واحدی در شهود  باشند. و هر شهودی برای  شاهد  خود ربٌ النوع  فردی میتوان  دانست. ولی  ارباب بنوع بالاتر عملا ربٌ النوع تمام  أرباب نوع  پاﺌین تر میباشند.بهمین ترتیب هر نوع را میتوان بفصول  نوعی  وطبقات جزﺌی مختلف  باهم  تقسیم  نمود. که  تفاوتهای آنها  قابل  تشخیص  انسان  نمیباشد. مانند  انسان  بداﺌی در  جنگل و انسان سالک یا  کامل  الهی  شده. پس فرض أرباب فصول نوعی  نیز هریک مدبٌران  الهی فردی  وجمعی خود را دارند. که باز  همه مراتب  الهی تابع  مراتب  الهی بالاتر می باشند. که  عرفا صحبت  از تنها  وجود  حقیقی خداوند الله دارند. و موجودات دیگر را بتفسیر  این نویسنده تجلٌیات الهی  میباشند، که  قدر  مقام الهی  خود را  نمیدانند. پس  مقام الهی  خود را  با عدم  سلوک و قشری  گری، خود را  بحقارتهای نوعی  نسخ  ومسخ وحتی  فسخ و رسخ و وسخ میبرند. وهمه  دست  پرورده الهی  هستند. وهمه  مورد خطاب  الهی  بوده اند و میباشند. و بقول  قرآن  زنبور  عسل  نیز  از  خداوند وحی  دارد  که  چگونه   خانه  خود را منظٌم  بسازد. پس  انسان ها  نیز در دست   تدبیر مدبٌران الهی  خود میباشد .و همیشه روح هر  موجود  أصل و حقیقت وجودی   هر موجود و مقام  شهود الهی خود را دارد. که  این  همانی  شاهد  ومشهود میگوﺌیم. وهمه کاملان  ولایت، محمدها و علیٌ ها و حسین های  زنده سالکان  خود میباشند. یا در ولایت  همه مسیح های  زنده  برای  شاهدان  ولایت   میباشند.

أرباب  عصیان

سرکشان  عاصی از تنها  خواست الهی،  که غیر سالکان بد دین مخالف سلوک الهی و بخصوص قشری های  مذهبی  آخوند  پرست که  بد دینان بدتری میباشند که عاصیان  الهی  میباشند. و تنها  سالکان  الهی ولایتهای  ششگانه،که به  دینان ومطیعان خواست  خداوند  میباشند. أهل  شریعت بمعنی  پیروان قشری  مذاهب میباشند.  که عملا  چیزی از شرع یا سرچشمه و جریان عقلهای  برتر  الهی خبر ندارند. که  کاملان  الهی  زنده، در حقیقت  همان  منابع عقلهای  الهی  برای  چند  سالک  خود  میباشند.  که خداوند  بطالبان آنها  در رؤیا  معرٌفی  مینماید. و  تفکیک  سالکان ولایتها از  قشری های أهل  شریعت، قشری أهل  طریقت خوانده  میشوند، که میخواهند بسرچشمه  عقلها  و حکمتهای  الهی  برسند. که  اولیای  الهی  زنده حقیقت الهی هستند.  چون این همانی  مقامات  شهودی  و  الهی  خود را دارند. أهل  شریعت قشری  غیر سلوکی،  ندانسته بازیچه روان حیوانی و آلوده خود هستند. که باط بدتر  بازیچه  روان  آخوندی میباشند.  که تقلید از انحرافات آنان را  میکنند. ولی  سالک پاکسازی  روان  خود از  کمپلکس ها  وعقده های  عقیده  شده میکنند ویا تأمین  کمبود ها را مینمایند. تا خود را  بکوه  قاف سلوکی برسانند. ویا  بکوفه  ولایت  خود در حدٌ  کفایت از پاکسازی  خویش  میرسانند. تا  مانند غیر سالکان سرکش  وعاصی وپر معصیت  وگناه  أسیر  زمین بشری  و انواع  حیوانی  حقیر تر  نشوند.  اولیای  الهی  همان  کوه  نوردان و رستم های  زمان  هستند، که بقلٌه کوه  قاف  میسٌر خود رسیده اند. که  اصطلاحا  حدٌ یقف برای  تعالی شهودی در نوع بشری، شهود  نور  قاﺌم و کوه قاف میباشند. تا در  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد، بنور رحمان وعرش  ربٌ برتر از  رحمان  برسند. که  ولایت  مهدوی  تربیت  انسانهای  فوق بشری  را بعهده  خواهد  داشت. که  بقول  پیامبر،  فرشتکان  خداوند  میباشند.  وتنها  ارواح  شاهدان  نور قاﺌم  در نوع بشری  خود متولدین  نوع فوق بشری  خواهند  بود. و دیگران  همچنان در انواع  حقیر نسخ ومسخ مرگ وتولدات  مداوم  دارند. تا  دوباره  وحتی  صد  باره خود را بنوع بشری،  و همین  سلوک  الهی  تا  نور قاﺌم را باید  انجام  بدهند. که فرمان  کن  فیکون، و شدن و صیرورت  وتکامل  روح  الهی  خود را اجرا  کرده باشند.

أرباب غرامت

کسانی که غریمه و جریمه شدند، و در کارماها گارمه وجرم و عقب رویهای  نوعی پس  از  مرگ ذارند. ولی اکنون قشری  گری و شرک  ورزی مینمایند. کارما وگارما وگارمه  هندی وجرم و مجرم قرآنی و کرایم  فرنگی، همه  شایسته انسانهای  عاقل و بااستعداد است.  که  بجای  تکامل  روان خود بلذٌتهای بشری و شهوانی  تن و ذهن و روان آلوده  خود میپردازند. که  مجازات و انتقام و عذاب  الهی  در جهنٌم جهان، وهمان  جهانوم  یونانی ترجمه  تورات  بابلی و گوهانوم  عبری تورات در  ترجمه  عبری  خود، که همان  جهان  فارسی نیز هست.  قریش  از  جهنٌم وجحیم گفته است. که  قهقراﺌیان  مقام  روحی  خود بنسخ ومسخ حقیر  شایسته  شده اند. تا باز  با عقل دیگری بنوع بشری  وهمین  وظیفه  الهی  برسند  که خواهند  رسید  وباید برسند.  که  همه ارواح  حتی  روح  هر  أتم، زمانی  از  نردبان  انواع  خودرا ببی  نهایت  انواع فوق بشری  فرشته  گونه  خواهند رساند. که بازگشت همه  بسوی  خداوند است.

أرباب  فراست

کاملان  الهی زنده که  دریافتهای الهامات الهی  ولدنٌی بدل و ذهن  خود دارند. و اطلاعات کلٌی  وسمبولیک  از آینده های دور ونزدیک دارند. از  نظر  دیگران  غیر الهی،  اینان اصحاب  فراست و تفکٌر الهی و الهامات  میباشند. که  با عقل  الهی فکر میکنند یا  گفته و رفتاری مینمایند.

أرباب  قلوب

صاحبان دل  وفکر و مراتب روانی و روح الهی، شاهدان  نور قاﺌم روح  القدس در ولایت  محمدی و تا زنده هستند. که  پندار ها و گفتارها و کردارهای آنها الهی است. حتی  اگر گاهی اتفاقا خطاﺌی  کنند از  نظر داوری  الهی خاص  سالکان ولایتها  درست است.  اولیای  الهی گاهی  در احوال قبض و گرفتگی دل  وفکر، و گاهی در  احوال  بسط و شادمانی و رقصان میباشند. که  عشق بمراتب شهودی وتوسٌل  عبادی  خود دارند. که در خواب و غفلت باز بیدار و هشیار  میباشند. که  ارباب  قلوب  ساعتی در صحو و هشیاری و ساعتی  در سکر چون مستان و بی هوشی  میباشند. و یا غیر سالکان طرفدار  بقای بشری وحیوانی خود، و دیگران سالک أهل فنا و مرگ  قبل از مرگ  ارادی وادوطلبانه  وزود رس خود میباشند. ولو بخلق  پیامبرگونه  باز نگردند. ودر بازگشت احتمالی  بخلق  با شهود  عرش  رحمان دیدارهای  عوالم  الهی خود را در رؤیا و تصوٌرات  خود  دارند. ولحظه  شماری مرگ  طبیعی  نوع بشری خود را می  نمایند. تا  زود تر  بوعده های  بهشتی خداوند  برسند. که هفت هزار سال  بعد تولد  نوع فوق بشری  بجهان است . چه  در کره  زمین  یا  کرات  دیگر. که  برای  ارواح زمان ومکان و فاصله ها وجود ندارد. انسانهای  چهار بعدی غیر قابل  تصوٌر ما خواهند بود که  انسانهای بشری  سه  بعدی میباشند. گوﺌی چون  موشک  میتوانند حرکت کنند، وتمام  کهکشان  راه  شیری را  طی  نمایند.

أرباب  کرم

صاحبان کرامات  الهی و امکانات و صفات الهی  بالاتر، که  در کاملان  زنده  بازکشته بخلق  هستند. ودر هر شش ولایتهای الهی  وتا  زنده  باشند. و الاٌ همه  موجودات کرامات  بالفعل نوعی تولد  کنونی  خود را دارند. که  کرامات  یک  پشه بزرگترین  متفکران دانشمند را  بحیرت وادار میکند.  همه  شاهدان مراتب تجلٌی شهودی کرامات بالقوٌه را که بالفعل کرده اند. ومورد  نیاز  تولد  فوق بشری میباشند. که  صاحبان شهود  عرش  رحمان نیز بین  خود کرامات  بالفعل و امکانات الهی و صفات وقدرتهای الهی  متفاوت دارند. تا  چقدر ذخیره  آخرت برای  آینده خود را اکنون  فراهم  نمایند. اولیای  الهی بخشنده مال و  علم و حتی جان الهی  شده  خود را، برای  هدایت دیگران بخطر تکفیر  میأندازند. که  بقول  سعدی مبادا  که  صاحب  کرم را  پشیمان کنی. که  چون کودکان  بدون  درک محبٌت  پیر الهی وصاحب  کرم را  بزحمت  وپشیمانی از کرم  قبلی  خود  می أندازد.  مگر  در سلوک  الهی با حدٌأکثر  اطاعت و استطاعت بوظایف  الهی  بپردارد. که  بداده های  الهی  برسند. خود سپاسگذار و خداوند را  نیز  پشیمان از داده های  خود  نمیکنند. که خداوند  در کارماها  و از هم  اکنون داده های  خود را  از سرکشان الهی و پیمان شکنان ولایت ومنافقان جاسوسان آخوندها ، ندانسته ودانسته  آخوند پرست   قشری را خداوند صاحب  کرامات آنان را نیز پشیمان میکنند پس مقام تکاملی زمانهای  دراز پیشین خود را از دست  میدهند.

أرباب کشف  وشهود

کاملان  الهی ولایتهای ششگانه  نوع بشری در دین و آﺌین پیامبران اولی  العزم، صاحبان و ارباب  دارنده مراتب  شهودی خود میباشند. که کاملان  ولایت  ششم  مصطفوی تا  زنده  هستند، یگانه  کاشفان و شاهدان و تعالی  یافتگان تجلٌی برتر  قاﺌم  روح  القدس  برای  چند  سالک  خود میباشند. تا  نوبت کاملان الهی  نوع  فوق بشری ولایت  مهدوی در تولدات  نوع  فوق بشری برسد.  که  ٥٥  قرن  دیگر  در جهان  مبعوث  میگردد. که مهدی  خود آغاز  نوع فوق بشری فرشته  گونه  میباشد. وبا هزاران برابر عقل  وکرامات و صفات الهی  بیشتر وبهتر، که  بهشتهای چهارگانه وچهارگونه را  خواهند  داشت. وگرچه بهشتها و تجلٌیات الهی و انواع  فوق بشری،  تا أبدیٌت  مطلق ونامحدود  در پیش میباشند. وبقول  پیامبر  فاصله بهشتها از هم  پانصد سال راه تک سوار از میباشد. یا همان  زمانهای  لازم  تولدات مدام  بهتر برای  رسیدن  بتعالی های  روحی  میباشد.

أرباب  مجاهدات

سالکان  موفق  در ولایتهای سلوکی که  جهد  وکوشش سلوکی، که جنگ نستوه خستگی  ناپذیر با نفس امٌاره  و حیوانی و جاهل  شهوانی  خود  دارند. ارباب مجاهدات  از  نظر  الهی  میباشند. که در جهاد جنگی با  پیامبر ویا  اکنون با مرگ  قبل از مرگ حدٌأکثر مجاهدت و سختی را  عاشقانه  میگذرانند . ولی  نه با چند  کتاب  خواندن و مجتهد  بدون جهاد الهی،و برای  نور  قاﺌم  رسیدن  که آخوندهای قشری  مشرک میباشند.  بالعکس  کوشش بیشتر  برای  سرعت و شتاب  جستن  در سرازیری  سقوط  مقام  روحی و رسیدن  بحقارتهای روحی  که کارما و  قهقراهای  نسخ ومسخ دارند.  عبور  سالک از  مراحل  سفر بسوی  خدا و در خدا و برای خدا و بازگشت  از  خدا،   تنها  اولیای  الهی  زنده هستند. که  یکی از ٣١٣ نفر آنها که  پیامبر  میگوید،  برای   هدایت  و رسیدن  بهدا و شهود و خدا و یهوه روح  القدس  کافی میباشد.  اکر  خداوند یکی  از آنها را چون  ستاره  شمال برای  رهروی  سلوک الهی  بسالک  معرفی  نماید.

أرباب  محبٌت

عاشقان  خدا سالکان و کاملان  الهی میباشند، که  بدیگران وتمام  مخلوقات  خدا محبٌت دارند. گرچه آنها آسیب نیر  نمی رسانند.  زیرا  برای  خدا دیگران را  دوست  دارد. و بدون  عشق کسی  بهیچ مقامی  الهی  نمیرسد.  وصاحبان  نفرت و خشونت و حیوانیٌت و جنون،  هرگز پیشرفتی  در روح  الهی ندارند که  دوچار کارماها میگردند.

أرباب معاملت

که  سالکان  عمل  سلوک وتزکیه نفس و اطاعت  پیر الهی و پیامبر  خود دارند. و با دیگران نیز  معامله محبٌت آمیز دارند.   بخصوص در سالکان  وطالبان  لقای  الهی. که شغل سالک مشغولیٌت مداوم  در  تمرکز وتوسٌل با  مراتب  الهی خود میباشد.  آغاز  از نور شهودی صورت  پیر کامل  الهی بمعرفی  خداوند.

أرباب معرفی

کاملان  الهی   عارف و شناخت از  مراتب تجلٌیات الهی  هستند. که برحسب هر مقام  شهودی عقل  وشناخت و معرفتهای گوناگون لدنٌی دارند. معرفت  وشناخت پیر، که امام  زمان و عصر  سالک  است.  و منجر بشناخت مراتب الهی  بالاتر، و عقلهای هم  سطح  مراتب  شهودی  و الهی خود میباشند. اولیای  الهی  شناخت  امور الهی و نوع فوق بشری بهشتی را  دارند. و دیگران غیر  سالک  شناخت  مادٌیات زندگی  بشری و آسیب رسان بزندگی احتمالی بالاتردارند. أهل  معرفت در  عرفات  حجٌ أکبر شهود قاﺌم رسیده اند.  ونه  عرفات  مکٌه در حجٌ أصغر . گرچه  شهودهای  پنجگانه  مقدماتی حج های  عمره  میباشند. که هر یک  بعمری  بدست  میآیند. آنگاه  احتمالا بحجٌ أکبر قاﺌم  ایدآل  کمال  میسٌر  نوع بشری  میرسند.

أرباب  مواجید

 کسان  الهی  شده و سالک، که  وجد و یافت و کسب الهامات لدنٌی  و احوال  الهی و  مراتب  شهودی را  یافته اند. گرچه نهایت برای  نوع بشری، شناخت  ویافتن  دیدار  عرش  رحمان میباشد. و اولیای  زنده تنها  صاحبان یافت ها وتازه های نوریافته  و نا یافته،  از منبع عقل وعرفان والهام  الهی  بالاتر میباشد. أرباب مواجید  همان  أرباب وجد و یافت  ووجدان  الهی  میباشد.

أرواح قدسی

تجلٌیات الهی و عوامل مدبٌر  الهی، که مقدٌس ومجرٌد از ماده هستند. و در رؤیا دیده  چشم دل میشوند. و یا  ارواح اولیای درگذشته الهی، ویا انسانهای  کامل زنده که  بروح القدس رسیده و خود نیز مقدٌس شده اند. (أشباح انس) نیز  گفته  میشوند. که سالک  در توسٌلات  عبادی بآنها  معتقد، و با آنها مأنوس  میباشند.

ارصاصات

معجرات ونتیجه عبادات با  اولیای  الهی، که تنها در رؤیاهای سالک  از خداوند دیده  میشوند. چون  شکاف دریا  برای  موسای  پیامبر. که  در رؤیای  سالکان خود مقام  الهی  موسی را  دیده اند. که  از جنس معنوی و مینویان مورد  اعتقاد سالک  میباشد. و سالک  عامل رفع مشکلات  خود را در  دعا و نقش پیر خود  میداند.

اژدها

مار  عظیم و تعبیری ار نفس  امٌاراه وکشنده ذات انسان، که  مملو  از عقده های  عقیده  شده و لبریز از  گناهان و جهالت و حیوانیٌت، و نیز نیازمندیهای  بهتر بصفات الهی برای رفع  کمبودهای روان  برای  رسیدن بتجلٌٍات الهی میباشد. شیخ  عطٌار از اژدهای  هفت سر  میگوید. که نمیتوان  بر این نفس حیوانی  و شهوت ران غالب آمد.

أرباب  همٌت ومروٌت وکمال

که کاملان الهی  زنده ولایتها  هستند. همٌت یا هوم و اوم  و سلوک  الهی وظیفه  مهم الهی  میدانند که بسلوئک  الهی  میپردازند، و یا رسیده  بلقای  الهی هستند. تا نوبت  ولایت  مهدی  وتولد  نوع فوق  بشری  برسد، که  بمنبع عقلی  بالاتر و الهی برسند. که برتر از ربً العرش  رحمان را خواهند داشت.

أزل

 همیشه  زمانها از  گذشته های  دور که  روح انسان، مراتب  تولدات انواع   تحت أتمی و أتمی و از سلسله ونردبان انواع  فراوان  گیاهی  وحیوانی، خودرا بفصول  فروان   اولیه  نوع بشری  رسانده، که  امروز با عقل  وکرامات برای درک  اهمیٌٍت  خواسته  خداوند  در سلوک  الهی  میرسند. که  اگر اکنون ادامه  تکامل  روان  خود را  برای  بی  نهایت انواع  فوق بشری  ندهد، پس  ازمرگ  بشری تمام  یا أعظم  و مهمترین  قسمت  کرامات  بالفعل   خود را  ازدست  داده  دوچار  کارماها و تکرار  گذشته ها در نسخ  ومسخ سقوط  مقام  روحی  میگردند.  تا  دوباره  و حتی  صد باره بهمین  نوع بشری و شهود نور قاﺌم باید برسد . که  ویزای   تولدات  انواع  فوق بشری  أبدی  برای  یک  روح  خواهد  بود. که هر روح  هر أتمی  نیز بدان باید  برسد،  که  فرمان کن فیکون أرلی  أبدی  میباشد. زمانهای  بسیار  دراز أزلی  نسبت  بزمانهای  دراز تر  أبدیٌت، در  حکم ناچیز میباشد.  که  حتی عظمت  هر نوع  در ارزش مساوی  تمامی انواع  پیشین از أزل  تا  کنون  میباشد. و بیشتر که  نوع  فوق بشری  آینده  بتنهاﺌی  از  هزاران  برابر  عقل  نوع بشری  میگوﺌیم. که موجودیٌتی  چهار بعدی  خواهند داشت.  که  تمام  کهکشان راه  شیری را  جولاان  خوادهند داد. هر روح  فردی مادون أتمی  وبالاتر، در أزل  شبنمی روحی از اقیانوس  بیکران  روح  الأرواح  الله  آهورمزدا  جدا شده، تا  پس  از تکمیل  کمالات روحی بخداوند الله در أبدیٌت  بی  انتها باز  گردد. و هریک از افراد  انواع، ندانسته  خود  فرشته  و تجلٌی صفاتی   خداوند  هستند. که انسانهای  فهمیده  وعاقل،  قدر  فرشته  بودن  خود را  میدانند.  که  راه  درازی را  طی کرده  باین  کرامات وعقل نوع بشری رسیده  اند .و بدون تولدات  پیشین، حتی  با  درجه  پیامبری  ولایتهای  قبلی  که درآمده  بود ند نمیتوانستند  در این  تولد نوع بشری و با کرامات  نیکوی بشری  پیدا  کنند.أزلیٌت صفت  خاص الهی  میباشد. که  بوده وچیزی با او چبزی نبوده است. و از أزل  الآزال برای  زمانهای بسیار  دراز گذشته تر از آغاز أزل موجودات بوده ، وتا أبد  بی انتها تمام  ارواح  الهی  شده، بدریای  روح  الإرواح  الهی  باز  میگردند. و چیزی بر خداوند نمی  افزایند. و برای  هدف  خداوند پس  از  کمال  مطلق  ارواح،  چیزی نمیتوان گفت. ولی  منطقی است که  هر تربیت  شده ای،  تربیت موجودات دیگری را  باید  تعلیم  بدهند. و یک  روح  بشری پس  از کسب  کمال ربٌ النوع  روح  القدس  قاﺌم جبرﺌیل  بگفته  مسیح، باید بتمامی  أرباب  نوع  وتجلٌیات  نامحدود، هر یک  هزاران  برابر  عظیم  تر از  قبلی عبور  تکامل  نماید. و هر بار  این همانی  مقام وکرامات و  قدرتها و توانهای  الهی آن  تجلٌی  الهی را  پیدا کنند. و نزدیک تر  بالوهیٌت  خداوند  گردند. و خود بهتر  میتوان  علاوه  بر اهمیت  سلوک  الهی، بفایده  غیر قابل  توصیف  واصلان  مراتب  الهی  بشری  وفوق بشری  برسند.

أزمنه أربعه

عرفا از زمانهای چهارگانه میگویند. که تعبیری از زمانهای أزلی انسان در مراحل جمادی وگیاهی وحیوانی و بشری بوده، که بانسان آدم شده رسیده است. که انسان  عالم  صغیر وهستی عالم کبیر  میباشد.  زمان  زندگی  جنین در رحم مادر، و زمانهای  کودکی و جوانی و پیری، وزمانهای دوره سلوک سالک،  وزمانهای پس  از  مرگ در  عوالم  الهی دردوره  انتظار عرش بهشتی، ویا زندگی های مچدد کارماﺌی حقیر تر میباشد. بقول  قرآن کسانی که از خداوند تقوا کنند و بترسند وتقیٌه و سلوک  الهی یا تقویت مقام  روح خود نمایند، چهار بهشت دارند. قبل از مرگ و بعد از آن. که  روزها در بهشت اول  احوال  الهی و معصومیٌت و  الهامات  لدنٌی. و شبها در رؤیاهای پر معنی، و پس  از مرگ آرامی چون هر خواب شبانه، هفت  هرار سال بهشت  انتظار  عرش  رحمان  دارند. تا در تولد  فوق بشری  بجهان، بهشت  چهارم نوع بشری با هزاران برابر عقل  وکرامات نوع بشری  خواهند  بود. تا با ولایت  مهدی موعود  محمد و  زردشت، بنور رحمان و عرش رب ٌ برتر از رحمان برسند. که  چهارصد هزار سال بهشت سوم  انتظار داشته باشند .که باز  در  نوع بالاتر  بجهان  متولد شوند. 

استاد

          معلٌم وپیر مربٌی الهی  سالک. و عنوان برترین مقام ماسونی سیاسی، و هم ریشه باstudy   تحقیقات ومطالعات ،ونیز  محصٌل ویا مقام فریسی های  قشری یهودی که  کامل الهی نمیباشند.

          استر مرده خای

          زن نجات دهنده یهودیان شاخه  ایرانی از  توطﺌه کشتار، که  وزیرشاه  در صدد اجرای آن بود. ولی  استر همسر پادشاه مانع  شد. و در  تورات نام (استر) کتاب  قانون است. که مردخای آنرا  نوشته است. یا همان تسلیم  سلوکی سالک است وتا درجه  خواستن  مرگ  قبل از  مرگ  برای  شهود  نور  مرتضوی یهودیان شاخه ای از زردشتیان میباشد. و روش کنترل  نفس وخویشتن داری، و جشن یهودیان ایرانی است.ولی یهودیان شاخه مصری جشن خروج ار مصررا مهمتر  میدانند. شاخه یهودیان مصری  از یوسف کامل  الهی،  اعزامی یعقوب وابراهیم اولاد الهی  زردشت جدا  بوده اند.که پس  از  کورش در اورشلیم بعدها با یهودیان  ایرانی  تبار، و بعلٌت  حمله اعراب  مسلمان بایران، در شعار  تورات واورشلیم وموسی  متحد شدند، که در برابر حمله  مسیحیٍت و اسلام مقاومت داشته باشند. که ٢٥ قرن این وحدت  یهودیان ایرانی ومصری، و اینک از ملل  دیگر  چون  یهودیان  روسیه و المان،  همچنان مبارزات و اختلافات  داخلی  خود را  با یهودیان حبشی وخاومیانه دارند.

 استعصم بالله

معتصم و پناه آورده بخدا، و در  عصمت و وابستگی  بخدا داشتن.

استهانت

هیٌن و آسان گرفتن ودست کم  گرفتن، مانند اهانت و کوچک نمودن و حقیر  دانستن  کسی.

استغفار

طلب  غفران و عفو الهی در  دعا و سالک  از  پیر خود  بمعرفی  خداوند. که غفران  همان  cover  و کپری وسرپوش گذاردن الهی، از  خطاهای گذشته وحال سالک، یا  جبران شدن گناهان در  تزکیه نفس و تخلیه  آن، که  تا  حدٌ کفایت در شرط کافی  از نظر داوری  خداوند  میباشد.

استقامت

مستقیم  بودن و پایداری سالک تا شهود نهاﺌی  واجب  قاﺌم روح  القدس  برای  نوع بشری، و رسیدن  بنهایت پیمان سلوکی  خود با  مرگ  قبل از مرگ و تحمٌل  کردن دیگر بلایای  سلوکی است.

اسراج

سراج و چراغ روشن نمودن. ونور از منبع الهی  پیر کامل  بمعرفی  خداوند گرفتن، و با توئسٌل  عبادی  تا رسیدن بدرجه  اسراء و معراج  همراه  توسٌلات عبادی پیر  کامل در سالکان .

استسلام

تسلیم  شدن و پذیرفتن و تعهٌد کردن  و رضایت دادن. و تواضع  عکس استکبار و تکبٌر. که مسلم در تسلیم  حکومت اسلامی  از  محل ضعف و شکست است. ولی  مسلمان حقیقی در سالک  الهی  در تسلیم  بولایت  الهی بمعرفی  خداوند میباشد.

استبدال

تبدیل حال ومقام بحال ومقام الهی  بالاتر  در  سالکان، و باحوال ومقامات پایین تر در غیر سالکان میباشد. بدل و بدیل جانشین و آلترناتیو میباشد. که (بدلی) و غیر اصیل  که حقیقت نداشته باشد.

 استکانت

زاری کردن چون مسکینان عاجز  وگرفتار، و نیز  سالک در عزلت گاه سلوکی، که ساکن و ساکت وتنها بتوسٌلات عبادی میپردازد. که در خود فرو میرود، و درون گراﺌی و (انطوا و اینتویشن) و میدیتیشن با میدیوم و واسطه ووسیله  الهی خود میباشد. گردن دادن و تسلیم  بحقیقت، که  سالک تا وقت نجات خود با شهود  عرش رحمان در ولایت  محمدی ترک عزلت  سلوکی  مینماید.

استکبار

بزرگ دیدن خود و تکبٌر، در حالیکه هر انسان  بزرگی  شاید حقٌ تکبٌر  نمودن را داشته باشد. ولی  انسان ضعیف و حقیر، که تکبٌر و بزرگ نماﺌی  نشان میدهد مستکبر است. که  آخوندها چنین مستکبرانی هستند. انسانهای  جاهل از امور الهی،  که خود را عالمان الهی  نشان میدهند. که غرور و  خود بزرگ پنداری و پرستنده  عقل خود هستند. پس جز  حقارتهای  نوعی پس  ازمرگ سرنوشتی ندارند.

استکراه

با اکراه وادار شدن. کریه و ناخوش دانستن جور وستم   وبزور بدیگران نمودن، یا  بزور بخواهند  بفهمانند. که  فهم درست تنها با انتخاب آزاد وبا فهم  و عشق میباشد. و نه با تحمیل  وزور. مکروه  دانستن اموری که  انجام آن با استکراه و اکراه میباشد.

استکفاء

کافی  دانستن و بیشتر نخواستن و بعقل خود راضی  بودن . (کفوٌ) کافی شده و با کفایت در سلوک  الهی و کسب  شرایط  لازم تا شرط  کافی  از نظر  داوری  الهی است. که در حدٌ کفایت  از  صلاحدید الهی بمراتب  نجات  شهودی  برسد. که  داوری  الهی  منحصرا در امور سلوک  الهی  سالکان با اولیاء الهی بمعرفی  خداوند  میباشند.

استلزام

لازم و ضروری دانستن، و بهم چسبیدن و ملزم و ملحق  بهم بودن،  که لازم وملزوم یکدیگر برای  انجام شدن کاری درست باشد. و سالک  با  پیر الهی بمعرفی  خداوند لازم  دارد. و خود را ملزم و ملتزم ومتعهد میداند که تا وقت  مرگ یا نجات شهودی انجام وظیفه نماید.

استمتاع

تمکتٌع و برخورداری، و لذٌت  کام دل گرفتن، و متاع  وکالاﺌی  داشتن است . صیغه تمتٌع یک  فحشاء دینی  آخوندها میباشد. ولی  سالکان قبل از ازدواج  داﺌم سلوکی با پیر الهی بمعرفی خداوند، دوره ای برای  ابراز  شایستگی خود در انجام  دستورات پیر دارند. که تمتٌع و بهره  گیری از صورت  شهودی پیر بعنوان وسیله  الهی در عبادات  دارند. که اگر  باحوالی رؤیاﺌی رسیدند وگزارش  پیر  نمودند، آنگاه  عقد  داﺌم ازواج سلوکی  با  پیر الهی  منعقد و سوگند دارد. پیامبر در  روزهای  جنگ برای  سربازان غیر سلوکی  خود، که  بقصد استفاده  غارت  دشمن داشتند،  اجازه  همبستری  با فروشندگان  سکس که معمولا  اطراف سربازخانه ها  هستند میداد.  زیرا اسلام  آنان مقتصد وبا مقاصد دنیوی  بوده است، ونه  دیدار لقای  الهی، که  انگشت شماری عملا سالک در  جبهه بودند. که شاید  با کشته شدن  بدیدار نور قاﺌم برسند.

أسنی (أسنا)

عالی تر و الهی  تر، و سناء و ثناء و حمد  وپرستش، با مقام شهود تجلٌی  الهی  بالاتر. که کاملان محمدی در عرش  رحمان دارند.

أسوه  و الگو

پیشوا و مقتدا و الگوی  کمال، و شبیه بزرگان قوم پرداختن. یا  پیر الهی  بمعرفی  خداوند بسالکان.

اسهاب  بدرازا  کشیدن

بسیار گفتن و اطناب کلام بیش از حدٌ معمول و تجاوز کردن در  گفتار ونوشتار.

اشتقاق

شکاف دادن وجدا کردن چیزی از چیز دیگر. که  الفاظ جدید از  مصدر ومنبع آن گرفتن که  شق وشکاف دادن است.

اشتهی

شهوت خواستن طبیعی تن ،که خود وظیفه ای الهی برای تن میباشد. و اراده  سالک که از نوع هوس نمیباشد.

اشرار

 افراد شرور و بد کاره. شرٌ عکس خیر ونیکوﺌی وتکامل وخواست خداوند است. قهقراﺌیان کارماﺌی غیر سالک پس  از مرگ، تکرار زندکی های  انواع  حقیر را دارند تا بار دیگر بنوع بشری برسند که همین سلوک تا نور قاﺌم را بنمایند و بانواع  فوق بشری  بروند.

 استنطاق

          بنطق و کلام وادار کردن، بازجوﺌی نمودن و یا تطبیق منطقی  در کلام  نمودن است.

          استرشاد

          طلب ارشاد و هدایت بکمال  الهی میباشد، و عکس عصیان و معصیت و سرپیچی از وظایف الهی

          اسلام و تسلیم سلوکی

          یک محقٌق  یهودی از پیامبر علاﺌم اسلام راستین را پرسید  که همان سلوک الهی میباشد.  و  پیامبر گفت اسلام  همان ایمان است. و علم وعمل در پیمان سلوکی، ویا آگاهی  نظری مقدماتی و عمل بإنچه آموخته میشود. اما علامت ایمان را چهار گفت  . اقرار بتوحید و یگانگی  خداوند. یعنی  لزوم رسیدن  بحالت  وحدت وجود و صمدیٌت. که در بهترین شرایط در تمرکز و توسٌل عبادی که سالک خود  را در میان نمی بیند. و نیز  ایمان بدل، که  سالکان در عشق  ورزی عبادی با وسیله الهی  خود دارند. و نیز  ایمان  بکتابهایش. که منمظور  کتابهای تورات وقرآن و غیره نیست. یلکه  باوامر مکتوب  ومقرر سلوک  الهی و با هر  ولایت سبوکی  ششگانه میباشد. که هر مقام شهودی وظایف  عبادی خود را دارد.  که  پیر ره رفته آموزش سالک میدهد. ونیز  ایمان برسولان خدا، یا  پیامبران ارسالی، ونیز  اولیا و پیر کامل الهی بازگشته بخلق. که خداوند پبرخاص  سالکان را معرفی بأنها در رؤیا مینماید. اما علامت علم یا همان آگاهی شهودی  چهار است. علم وآگاهی بخدا یا وسیله الهی، آغاز از پیر  کامل ومراتب  شهودی  بعدی. ونیز علم وآگاهی بحجٌت او، یا وسیله حجٌ وتوسٌل عبادی  سالک با ولیٌ  الهی بمعرفی  خداوند و نیز  علم بآنچه  خداوند دوست ندارد.  که  پیر الهی  بسالک خواهد آموخت. و نیز آنچه خداوند متنفٌر است. چون صفات  حیوانی وجهالت و بقای در صفات نوع بشری . ونیز حفظ این آگاهی تاقیامت. یعنی تا وقت  مرگ و قیام  قاﺌم شهود ششم روح  القدس. که  پایان  وظیفه سلوک  الهی است. اما عمل بدان علم وآموزش انجام عمل سلوک  الهی، طبق آگاهی های نظری ومقدماتی است. سپس صلات نماز یا درست تر ارتباط با وساﺌل الهی در عبادات مانند نماز. و سپس زکات یعنی  تزکیه نفس و پاک نمودن  روان در  تخلیه  وتحلیه، و با اخلاص  وتخلیص از ناپاکی ها، تا در شرط کافی از نظر داوری  الهی است  که باید عاشقانه باشد. تسلیم درجنگ وصلح و پذیرش دین محمد، که  غیر از  ایمان آوردن زبانی است .بلکه باوری  قلبی وسلوک بطریقت محمد است.

          اسراف

          اتلاف کرامات، و حتی بقول پیامبر افتخار  بچیزی که کسی ندارند، ویا خریدار چبزی است که  شایسته او نیست. و یا لباسی بپوشد که تعلٌق بوی  ندارد. و یا  چیزیرا   بخورد که مال او  نمیباشد.

          اسس اساس ها

          پایه های اساسی  اولیٌه تأسیسی از نو. که کار سالکان بر اساس  تقوا یا همان سلوک الهی است.

          اسماعیل

          هر پیامبر صاحب اسامی و نامهای  الهی، وهمان شهودهای هفتگانه ایٌام الله، که  سالکان هر شش ولایت الهی  دارند. اسماعیل همان سموﺌیل، وهمان بنا کننده کعبه. که هر کامل الهی  خانقاه و کعبه اطاقک خود را دارد.  تا  قبله ومورد  توجٌٍه  عبادی و عشق  ورزی سالکان خود باشد. اسماعیل (سابق  الوعد) که  زودتر، وعده ووظیفه  خود را  انجام داده و سبقت  سلوکی داشته است. که بازگشت  بخلق  نمود که قبلا  وعده آنرا داشت. هر دارنده  اسامی الهی و ایل وایلیا را داشته باشد. گرچه نام  اختصاصی نواده ابراهیم فرزند اسحق پسر ابراهیم باشد.  که اولیای الهی  اولاد الهی پیر هستند/ ونه  اولاد جسمانی که أکثرا راه  پدران جسمانی خود را نرفته اند. باز  اسماعیل و ابراهیم بنا کنندگان کعبه  بگفته  محمد،  همان   ابراهیم و اسماعیل  یهود  نیستند. زیرا  هر کامل الهی   ابراهیم  برهمن  است. و اسماعیل  دارای  اسماء الله شهودی  خود میباشد. یهودیان  برای  تحقیر  اسماعیل،  فرزند زن مصری  ابراهیم، که از او دل خوشی  نداشتند، گفتند که ابراهیم اسماعیل ومادرش را بصحرای عربستان تبعید  کرده  بود. پس  محمد  نیز  از این  داستان غیر واقعی  استفاده  کرد وبانی کعبه  خواند. تا شاید  یهودیان  فراوان  اطراف  محمد وی را  بپیامبری  بپذیرند. والاٌ بانی  کعبه  یک  برهمن کامل  زردشتی  مهاجر از ایران  بیمن بود. برای سالکان  خود جای کعبه را، با آب  زمزم که  گودالی برای آبهای  باران  صحرا  است  انتخاب  نمود.  وکعبه را چون فراوان  کعبه های  زردشت بناکرد. که سالکان رو ب(دیوار ندبه) خود دعا و اشک میریختند، که  بمراتب  شهودی  برسند. ویا  برخی سالکان را اسماعیل  میگویند، که  سماع  و شنیدن گفته های  پیر الهی  خود را دارد. وهمان موعود  الهی  است  که  اگر  بکمال  خود رسید. تا با مرگ  قبل از  مرگ  بجهان  باز  گردد. که شاید یک  صدم شاهدان قاﺌم، وهر شهود  نهای ولایتها پیامبر گونه  بخلق  باز گردند. و بقیه شاهدان قاﺌم بآینده فوق بشری  خود میروند. اسماعیل  تاریخی  یهود، صیٌاد ماهیگیری بود  که  زن مصری داشت  ودوازده  پسر، که هریک  رهبری یکی  از  طواﺌف  عرب را بودند. که  شاید آنان را اعراب و أرب  یعنی  بدون مربٌی غیر سالک  قشری  دانسته باشند. که  همه مردم  قدیم  قبیله ای زندگی  میکردند. و یا در معبد وخانقاه پیر الهی هستند، اگر  سالک  بوده  باشند. مکٌه باز  بخاطر  آب و تقدٌس آن برای  کاروانهای تجارتی  بین  یمن تا  تدمر فلسطین بتدریج پر  جمعیٌت  شد. وکعبه محمد بکٌه خانه خدا میگفت که جای  (بغ)  ها  الهیٌون بوده، و شهر مکٌه برای  غیر سالکان و (مغ) های قشری دورادور اماکن  دینی بوده که بکار  تجارت و بدون سلوک بودند. و مراسم حجٌ کعبه  که در سال آخر عمر پیامبر آنرا برقرار نمود. چون  اعراب  دست  از مراسم  طواف عریان زن ومرد، دور  کعبه  که بتهای آنها در آن  قرار داشت. پیامبر نیز با اصلاحی آنرا واجب کرد که یک بار در عمر انسان خواند. که  حجٌ کعبه بآموزش  محمد، تمثیل  مادی ونمایشی  محسوس برای  حجٌ أکبر  سلوک  الهی میباشد.  و پیامبر گفت اینک  که  (هدا)  یا قربانی  پایان حج را انجام  داده اید نوبت آن است  که  بحجٌ اکبربروید. که  مهمتر وواقعی و الهی  ولایت است.  که همان سلوک  الهی  با یک ولیٌ  الهی  زنده  بمعرفی  خداوند، برای  لقای  الهی  نور  قاﺌم، که  الگوی  کمال  میسٌر  نوع بشری  وربٌ النوع آن میباشد. که  دارنده  این  شهود تنها  شایسته  تولد  در  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد،  بهشتی  با هزاران  برابر  عقل  نوع بشری  در جهان  میباشند. چه در  کره  زمین  یا  کرات  دیگر. 

          استیقاظ  بیداری          بیدار نموده و بیدار ماندن و (یقضه) که بیدار وهشیاری سالکان است.

          استیقان  یقین یافتن      یقین واطمینان یافتن با (علم الیقین) آگاهی  نظری و در (عین الیقین)  شهودی و اطمینان یافتن  با دیدن  بچشم تن یا بچشم دل.  وبالأخره (حقٌ الیقین) که  رسیدن محقٌق باین همانی  مقام مورد تحقیق است.

          استیلاء           مستولی شدن بر أمری و یا بر جماعتی برتری یافتن .

          استیناس      طلب انس و محبٌت وهم زیستی با دیگران.

          استیناف      از سر گرفتن کاری یا  محاکمه ای.

          اسحار       بیداری وقت سحر سالکان وروزه گیران، وپگاه  شدن کاملان الهی برای بازگشت بخلق.

          اسدال       پرده آنداختن و پوشاندن کردن چیزی.

          اسراء       سیر شبانه مسافر پیاده رو و عروج روح سالک بعرش شهودی در معراج بخدا.

          اسرار      سرٌی ها ورازها، و مخفی  نگاه داشتن سالک  از احوال شخصی و سلوکی خود.

          اسراف     خرج و مصرف  نمودن بباطل  وعبث مال  وکرامات بالفعل نوع بشری  خود .

          اسطوره    داستان افسانه ای و story بسیار قدیمی و یا  تخیٌلی.

          استقصات   چهار عنصر فرضی بعنوان أصل ماده هستی آب وآتش وخاک وهوا

          اسفار      سفرها و یا کتابهای قطورسفرهای سالکان بخداوند بخدا و درخدا و با خدا و از خدا بخلق. اسفار خمسه موسی پنج فصل تورات، و یا همان پنج شهود موسی چون  زردشت که تا شهودعرش مصطفوی رسید و یهودیان سالک با ولیٌٍٍ الهی بمعرفی خداوند دارند.

          أسفل       عکس أعلی. یا پاﺌین و حقیر و قهقراﺌی.وعلوم مادی. أسفل السافلین بدترین جهنٌم.

          اسقام      بیماریها و آنچه سقیم بی خاصیٌت است.

          اسقف   

 کشیش وواعظ مسیحی و هم سقف وهم پایه پاپ اسقف أعظم . آخوندهای مسیحی در  کلیساهای اختصاصی  خود از پیروان کلیسا کمک مالی  میگیرند. که  کلیسا را مال و انحصار خود میدانند. و شبیه  حزبی  سیاسی درآمده است. که  کسشیش کلیسا حقٌ  باز دید از  زندگی  خصوصی پیروان دارد ودیدارهای  هفتگی از آنان مینماید. واز آنها اعتراف  گناهان  میخواهد تا بخشوده  خداوند گردند. مانند مسلمانان  که هر مسجدی  امام خاص  خود را دارد، و راه  بآخوند دیگری  نمیدهد. گرچه  هر آخوندی  محموعه ای از آخوند تابع خود در مسجد وکلیسای  خویش دارد . که  اینان  بقول  محمد  احزاب  هستند. و  سالک راه  خدا  با اولیای  الاهی  بمعرفی  خداوند نمیباشند. کشیش یا قسٌیس و شیخ و( آخوند ) یعنی (ناخوانده)  از مراتب  شهودی هستند. که  خود را متصدی الهی  انسانها تا وقت  مرگ  آنان  میدانند. ووارث واقعی  میٌت در مال آنها میباشند. وحتی شب  اول  عروس مال  کشیش است، تا  برکت بأولاد والدین  بدهند.

          اسماء الحسنی 

نامهای الهی برای بکار بردن تکاملی وتحسین وبهبودی  روان.  وسمبول  زیباﺌی مراتب  شهودی پنج تن آل عبای مقدماتی ولایت سلوکی  محمدی، حسین وحسن وفاطمه ومرتضی ومصطفی . و نیز نام بزرگتر اسم أعظم قاﺌم روح  القدس، و رحمان نام أعلی و بالای  عرش. که این اسامی ناموسها ونامها و اسرار تکامل وتحسین سلوکی، که سالکان در توسٌلات عبادی  دارند. مراتب شهودی  ادیان قبل از  محمد، نامهای  محلٌی  خود را دارند، که برای  سالکان آنها ناموس های  الهی  هستند.

اسوه     بهترین پیشوا ومورد اقتدا و تقلید والگوی پیروان و رهبری آنان .

اسهاب    سخن زیاد بیهوده وغیر مفید ولازم  گفتن .

استرمردخای

ستاره نام دختری یهودی در سرزمین فارس، که عموزاده اش مردخای اورا بزرگ کرد، و زن  أردشیر پادشاه  هخامنشی شد. وی خدمت بیهودیان کرد. چون مالیٌات یهودیان کمتربگیرند، و از کشتار عام  یهودیان بتوطﺌه وزیر نجات داد .و  تا امروز یهودیان جشن آنرا میگیرند. کتاب استر در تورات از کتب قانونی است. مردخای آن  کتاب را نوشته، و در امور سلوک  الهی میباشد و نصایح  روانی  دارد. ترجمه سبعینیٌه یا  هفتاد أمر که از  ملحقات صحیفه استر میباشد، و تماما  سلوکی هستند. وان را دلیل( متعصٌبین یهودیٌت) میگویند. و چون مردخای دین ومذهب  سلوکی، وطریقتی  از  ولایت  زردشت را داشت،پس معمنی  مرد خای همان  (مرد خدا)  وکامل  الهی  میباشد. که هر یهودی غیر سلوکی ندانسته دشمن مردخای میباشد.مانند هر مذهبی قشری در همه ادیان که بنام خدا دشمنی خدا میکنند.

استیفان

از بزرگان قدیم مسیح که آسمان  را باز و فرزند انسانی خدا شد.  یعنی سالکان چون استیفان که خدا را مییابد. توبه بدست قشریهای مسیحی  را انجام نداد، وچون مسیح مردن را ترجیح داد. یا همان  مرگ قبل از مرگ سالک برای شهود نور الهی  خود میباشد. که  یهودیان چون زردشت بنور مرتضوی چهارم  رسیده، و مسیحیان بنور مصطفوی پنجم میرسند. که  بخلق  باز گردند وتولد  دوم الهی بیابند.  استیفان یعنی  تاج دار و با فروهر الهی  میباشد. ومعلٌم  دیگران برای مردن، یا همان مرگ ارادی  سالکان قبل از مرگ بوده است. یعنی  پیر کامل مربٌی  مردن ارادی  سالکان  خود، ووفاداری در  پیمان  سلوکی تا حدٌ مرگ و استیفای  وظایف  خود،برای رسیدن  بمزد الهی  خویش . ودر ولایت مسیح در اورشلیم بود. دروازه استیفان در اورشلیم تقدٌس خاصی دارد. و محل  شهادت  وکشته شدن، یا برای  شهادت شهودی مرگ  قبل از  مرگ او بوده است. نوشته های استیفان در برداشت  غیر سلوکی  ترجمه  شده است. ولی باز روح تصوٌف او آشکار است. گوﺌی (استیفان) بزبان عبری بمعنی (اصطفا)  و برگزیده  شدن  الهی  میباشد.

اسحق

پسر ابراهیم وسارا، و یکی  از اجداد الهی ولایت یهودی  مسیح بود. و اسماعیل از  هاجر مصری که  تفاوت اساسی بین گفته یهود و اعراب دارند. اسحق یعنی لگد مال  کننده وجود  بشری خود بود، و اسماعیل یعنی  صاحب اسماء الله و مراتب  شهودی پنج تن، چون  ابراهیم پدر سلوکی والهی آنان.که  تا شهود چهارم نور  مرتضوی و عرش مصطفوی پنجم  را داشت. اسحاق  دوپسر الهی داشت، عیسو و یعقوب. تمام  فرزندان  انبیا درواقع  سالکان با آنها بوده اند.و چون بکمال الهی رسیدند فرززند الهی  پیامبر خود و خداوند شده و میشوند. مانند امامان شیعه که  فرزندان الهی امامان قبلی که پس از  وفات پدر الهی امام  زمان خود شدند. و یا کاملانی  که  جانشین  پیر متوفٌی، و صاحب  خانقاه ووارث ولایت الهی  او میشود.

اسراﺌیل

صاحب  معراج واسراء شهودی نموده بایل و اله وشهود عرشی  خود. که بمعنی ظفر یافته  الهی است. اسراء کننده در شبهای  تاریک، و  در اسفار اربعه سلوکی بخدا رسید وبخلق بازگشت. وهر کامل  الهی قبلی  و بعدی همچنان اسراﺌیل هستند. که  یعقوب پیامبر نیز اسراﺌیل بود. ولی این عنوان منحصر بوی  نبود، که  یهودیان خاص   یعقوب  میدانند. و  پدر  الهی او اسحق و ابراهیم چون  زردشت ومسیح ومحمد، ومحمدهای  زنده  هر زمان بوده ، و کاملان  زردشتی ومسیحی هر زمان چون  بخلق  باز گردند اسراﺌیل شده اند. که معراج عرش الهی  خود را دارند. و باصطلاح  زردشتی بغ و بخدا  رسیده است. (کشور اسراﺌیل)  قدیم، یکی از دو قسمت دولت  اسراﺌیل شمالی در اورشلیم بود. که  قشری وولایت  سیاسی ابراهیم و موسبی را داشتند. و دیگری  (کشور یهودا) در جنوب در سامره، که  سلوک  الهی در دین داری  داشتند.  که کوچکتر در تعداد نفوس بودند. و همیشه  نیز  سالکان نسبت بفشری های مذهبی در اقلیٌت  هستند. و یهودی باید (یهوه جو) وطالب  لقا و دیدار تجلٌٍی الهی  در سلوک  باشد. درواقع تفاوت در  طریقتهای اولیای  الهی هست. که پس  از  مرگ مؤسس هر طریقت ،خانقاه او  مانند دیگرمذاهب  قشری  میشوند .که  پیر  زنده  و جدید از خداوند نمی شناسند .  پادشاهان اسراﺌیل بت ( بعل) و بتهای دیگری داشتند. مانند بتهای  کعبه برای  قریش.  در واقع  بتهای آنها  با اسامی  تحقیری، همان  آخوندهای  مؤسس مذهبی  قشری  میباشند که  عملا  گاو  پرستی مینمایند.  یهودیان واقعی وکامل الهی،  معمولا  رسما  وعلنا در تاریخ  سیاسی یهود، جاﺌی وپایتختی  نداشتند که  دور  جهان میگشتند. که  چون دیگر اولیای  الهی هر زمان  برای  هدایت  همه  انسانها  میکوشیدند. دین  یهودی  طریقتی سلوکی، وشاخه ای از ولایت الهی  چهارم زردشت  بود. که  در سرزمینهای سامی و غیر ایرانیپراکنده بودند.و آغاز از  ابراهیم وسعت  یافتند. کورش  نمونه معتقد  بدین  سلوکی  زردشت برای ایرانیان  بود.  وتورات  موسی را چون همه  کتابهای  معروف  بمقدس را، قشری های آخوند  نوشتند. که حکومتهای  سیاسی خود را بنام  خدا اداره  نمایند. والاٌ حرف  انبیای الهی  دو کلمه  بیشتر نیست.  سلوک  الهی و جزﺌیٌات آن متفاوت برحسب زمان ومکان و افراد سالک واولیای  زنده آنها است.

اسکندر

مشهور باسکندر  مقدونی وعنوان پادشاه مطلق العنان، که  نخستین بار پادشاهی را در غرب باو نسبت میدهند. وقتی که  بیت المقدٌس اورشلیم را گشود، وخواست  مذهبی  بودن  خود را  برای  مردم سرزمینهایش نشان  بدهد. پس عاشقانش نیر تمام  پیش گوﺌیهای  انبیا واولیا را در او پیاده  کردند. و آنچه  در باره  کورش و خدمات دینی  وزردشتی او بملٌتهای سرزمینهای  دیگر داشت  باسکندر نسبت دادند. که  محمد نیز اورا( ذو القرنین) خواند که  دو شاخ  دارد.که  در اسکندر  نبود. که  مجسٌمه های  کورش تاج  با دو شاخ آن  فراوان  وجود دارد. هدف اسکندر پس  از  جهان  گشاﺌی آرزوی  پدرش، و انتقام از خشایارشاه  که معبد آتن را  سوزاند. و اسکندر در سوزاندن کاخ تخت جمشید انتقام گرفت. آنگاه  از هدفهای دیگرش جهانی کردن فرهنگ هلنی بود.  ساختمان شهری بنام  اسکندیه در هر سرزمینی  که میگشود بنا کرد . گوﺌی  اردوگاه لشکران او بوده باشد.  و مانند پایتخت  یونان ونظام  وزبان  یونانی و تمدٌن  آن را  رواج  میداد. ازدواجهای پسران ودختران  یونانی با افراد محلی که طرفداران حکومت  یوانانی را رایج نمود تا  نظام اورا  دوست بدارند. در ایران شهر باختر را عملا در خاور ساخت. که احتمالا بختیاریان نسلهای آنان بوده باشند. که  دولتهای بعدی مدام آنان را کوچ  میدادند، که  حکومت سیاسی نخواهند داشته باشند. مسیحیان نیز خود را دنباله هدف اسکندر در حکومت میدانند. ومیگویند اسکندر بود  که  زمینه رواج مسیحیٌت را آماده کرد. ویا   تورات بابلی و بزبان  کلدانی، که  مفهوم  یهودیان اورشلیم نبود. که  سالها بود که مستعمره  یونانیان  بودند وزبانشان  یونانی شده بود.ناچار  بعدها باز تورات بابلی را از زبان یونانی بزبان عبری  درآوردند. پس  فرهنگ سیاسی  یهود ومسیحیان دنباله  فرهنگ  یونان و اسکندر گردید. در اسکندریه مصر یونانیان  زیادی تا کنون در آن  جمع شده اند. وتا  غلبه  مسلمانان بر مصر، اسکندریه عظمت یونانی  خود را داشت . وشبیه عظمت  رم .  فانوس  دریای آن در جزیره فاروس  اسکندریه بود. که با زلزله بزیر آب  رفت . بطلیموسیان وارثان  اسکندریه  در مصر در اسکندریه بودند. فیلسوفان معروف  یونان یا از مردم اسکندریه  بودند، ویا در آن  تحصیل علم  کرده  بودند.  و بزرگترین  کتابخانه ها را داشت .که یا  ارسطو بیونان برد، ویا  عمر آنها را سوزاند. زنون پیامبر همان (ذو النون ایٌوب) متولد  اسکندریه ،که  نقش بزرگی  در توسعه  مسیحیت در  رم را داشت .که  کاثولیکهای  قشری پاپ را دارند.

اسم

نام هر کس یا  مکان و چیزی، تنها  سمبل ذهنی  انسان و برای احضار خاطرات  خود میباشد. هر شییء دیده شده یا  شنیده  شده، در ذهن باقی نخواهد ماند، مگر  نامی  داشته باشد. تا با دیگران  مبادله  خاطرات  کنند. یهودیان سالک طیٌ مراسمی در  نیمه  عمر، برحسب اخلاق و رفتار شخص،آنگاه  نام جدید و مقدٌس مییافت. که درواقع تمام  سالکان  ادیان  سلوکی  قبلی، پس  از کمال  الهی  خود نامی مقدٌس  والهی  داشته  و دارند. که  خداوند در بازگشت  بخلق   بکاملان در تولد  دوم  الهی نام مقدٌسی میداده ومیدهد. که در رؤیای شهودی اورا  بدان نام  خطاب  میکنند.  پس  صاحبان  نام  جدید الهی  بیشتر  عاشق  نام  الهی  خود هستند، که بدان نیز مشهور  میگردند . ومحمد نیر نام خانواده  خودرا، باسامی  مقدٌس قرار دادی خود تبدیل  کرد. علیٌ را بجای  حیدره، و حسن وحسین را بجای شبٌر و شبیر مقرر نمود. وهر سالکی  باید امیدوار بنام  الهی  خود باشد، که  دلیل  پذیرش  الهی خواهد بود. و الاٌ دیگران  غیر الهی نامهای  اول و دوم  الهی  برخود  میگذارند، که خود فریبی کرده باشند. مانند  آیت الله وحجٌت الأ سلام.  که تنها کاملان  زنده  ولایت  محمدی، میتوانند (آیت و آیدی)  از خدا باشند. والاٌ آفت الله و أهریمن  مردمان فریب خورده  خواهند بودو شاهدان  شهود  مرتضوی نامی الهی چون  (علی رضا )هستند. ویا شاهدان صورت  مصطفوی، که  بشهود  قاﺌم  نرسیده اند نام  (محمد  رضا) میباشند. و یا  (محمد  حسین)  که  کاملی الهی،   وحسین الهی  چند سالک  خود، ومحمدی  زنده  برای آنان  میباشد. و بقول  پیامبر  خوشبخت  کسی است  که  بصاحب اسم  خود برسد. بسم الله گفتن در آغاز هر کار  دینی،  یعنی بنام  الهی  و دوم پیرو وسیله الهی  خود بمعرفی  خداوند میباشد. که  ب(سیمای) الهی  صورت  شهودی  جسینی  سالک  بمعرفی  خداوند خطاب میکنند.. ناموس و نامهای مقدٌس  همان  نامهای  مقدٌس برای سالک است.که  مدام  در دل  محترمانه  نگاه میدارد. یا همان  أسماء الله، که اسامی  سمبولهای  تجلٌیات هفتگانه  ولایتهای  الهی  ششگانه  نوع بشری  میباشند. که در هر سرزمین  و قومی  نامهای  محلٌی خود را دارند. و  همگی  مقدس هستند. زیرا مراتب  شهود اولیای الهی  میباشند.  چه  پنج تن آل عبا باشند، یا امشاسپندان ویا أرباب  نوع  یونانی.. اسم ونام لفظی  تنها شناساننده  از کسی یا چیزی برای انسان میباشد. و اسماء الله اسامی  مقدٌس  الهی در مراتب  شهودی،  رساننده متوسٌلان بآنها در فکر وفهم ودل هر انسان  سالک میباشد تا بتجلٌیات الهی  هفتگانه  میسٌر  نوع بشری برسند. با تفاوتهای ماهوی آنها در سطح  مقامات   الهی بیشتر داشتن، که در همه ادیان  سلوکی هست. ولی  هر بار شهودها  پیچیده تر در عمق، و الهی تر در حقیقت، وواضح تر در فهم هستند. بخصوص در ولایت  مهدوی  آینده، ولایت  هفتم الهی که ٥٥ قرن  دیکر مبعوث  جهان میگردد. مهدی آخرین سالک و کامل  محمدی که  بنور رحمان بجای  نور قام میرسد. وخود  قاﺌم روح  القدس  مجسٌم انسانی در جهان  خواهد شد. ولی همچنان  ولایتهای  پیشین  بکار  وراه  خود برای  نسلهای   انسانی  بالاآمده،  از  انواع گیاهی  وحیوانی  وفصول  ابتداﺌی  نوع بشری، تعلیم سلوک  الهی  خواهند  داد. و چون روحی  که از  کلاسی بکلاس  بالاتر،  در مکتب ومدرسه خود میرود، کلاسهای  قبلی  بکار خود برای  نسلهای  تازه  بالا آمده  ادامه  خواهند داد.اسم و نام  حقیقی کسی  وقتی  است،  که  بقول  محمد وی بصاحب  اسم  خود رسیده  باشد. اگر  نام  علیٌ دارند هنوز علیٌ نیستند. مگر پس  از  شهود  چهارم مرتضوی. وروح  الله کسی  است  که بنور قاﺌم و عرش رحمان  رسیده  باشد. والاٌ اسم  بی  مسمٌی  هستند. که نامی  عرضی و ظاهری و کاذب  دارند. که این نام ذات وماهیٌت صاحب نام را روشن نمیکند. پس  اصالب در مسمٌی میباشد  ونه در اسم . که  هر  دیوانه ای  نام عاقل  داشته باشد، یا هر آخوند مشرکی  نام  آیت الله  داشته باشد،   آیدی  و رسول و پیام آوری از  خداوند  وعلامتی  الهی نیست. بلکه  تنها  شاهدان  مراتب  الهی  آیات  الهی  برای  چند سالک  خود میباشند و تازنده  باشند. سمبولهای  شهود تجلٌیات  الهی  نیز،  در هر ولایت وقومی  اسامی  سمبولیک خود را دارند. که  در ولایت  دیگری  نام دیگری دارند.  مهم  ماهیٌت  باطنی  این  سمبولهای  الهی است،  که همان  دیدار شهودر آنها در سالکان ولایتها  میباشد. ودر هر ولایتی  بالاتر بعدی، حقیقت  الهی  بیشتری  برای  تجلٌیات الهی  هست.و خداوند الله  (اسماء الأسماء) میگویند. که  بفرض محال  در ابدیٌت  مطلق،   یک  روح  همیشه  موفق  بدان  خواهد رسید. و این همانی  مشهود  خودرا  هر بار نیز پیدا  میکند. مباحثی فلسفی و در عرفان از اسماِء الهی آمده  است. که  دانستن آنها  کارساز  عمل  سلوک  الهی کسی  نمیباشد. و آنها را باید از حکمت نظری  بحکمت  عملی  تبدیل  نمود. أسماء صفاتی  خداوند،  یا اسماء ذاتی و اسماء افعالی، نظریٌات  گوناگون  عرفای  هر زمان میباشند. که در برابر  فلسفه بافی های  فلاسفه  و آخوندهای  أهل  کلام منطقی مطرح  کرده اند. تا  تکذیب کلام باطل آنان را نکرده باشند. ظاهرا حقایق  عرفانی  خود را  مطرح  نموده اند. هر نسل انسانی که در فصول  نوع بشری با هم  مختلف  هستند، هر یک قدرت  عقلی  وادراکی  خاص  خود را دارند. که  سطوح بالاتر را  درک نمیکنند، وبفهم افراد بالاتردر فصل  نوع بشری خود  نمیرسند. پس  خداوند مربٌی  الهی أرواح  مختلف  عقلی را آماده  دارد. که  بطالبان  لقای  الهی  وسلوک، یکی  از آأنها را معرفی  مینماید. فلسفه  اسلامی، اگر واقعا چنین  فلسفه ای هم  باشد، و فلسفه  یونانی  با نام تازه اسلامی  نباشد، حتی  اگر  قابل قبول  هم باشد، باز  فلسفه عرفانی و صوفیانه بخصوص  تصوٌف ایرانی، وهمان  عرفان  محمد وقریش آریاﺌی نیست. وعرفان  ادیان  سلوکی  دیگر نیز  حقیقتهای  خود را  دارند. که  باید  خود را  بحقایق  برتر  برسانند. که  هر تجلٌی  الهی بالاتر،  حقایق  الهامی برتر اولیای  زنده  خود را  دارند. تا بفرض محال ب(حقیقت  الحقایق) الله  رسید. یا  همان ( اسماء اسماء)  خداوند مطلق  که هنوز بخداوند هو بیرون از هستی  ها رسیده  نشده است.

آسماء الأسماء

نزد  عرفا اسماء  کلماتی  هستند که غیر از  اسامی  رایج  انسانها میباشند. بلکه  خاص تجلٌیات  الهی و صفات  الهی میدانند.  که  انسان  شنونده، بتواند  تصوٌر آن مفاهیم الهی وفوق  بشری وماورای  مادی را بنماید.  تجلٌیات شهودی  برای نوع  بشری همان  اسماء الهی  هستند. که  در هر ولایت  الهی وحتی  هر  طریقتی از یک  ولایت اولی العزم، برحسب زبان قوم خود بیک گونه  میباشد. که همه  درست هستند.  ونباید  بخاطر  این  تفاوت اسامی با هم  جنگید. که همچنان ادیان و حتی  مذاهب یک دین  کشتار هم  میکنند. و بقول  محمد  قاتل  ومقتول آنها در  جهنٌم هستند.

اسم ء أعظم

عظیم ترین نام  خداوند در سطح شهود و لقای  میسٌر  الهی سالکان  نوع بشری،  در شهود نور قاﺌم روح  القدس  میباشد. که  مسیح  نخستین بار بعرش  ونام  او  رسید. که گبریال و روح  القدس میگفت.  و محمد تکرار آن کرد، وقاﺌم را نیز افزود . چون  قیامت  ومرگ قبل از مرگ  برای  دیدارش  در سالکان  لازم  است.  و چون  ستون یک  خیمه حامل  تمام وزن خیمه میباشد. که  تمام  افراد  نوع بشری  وحتی  ارباب نوع  حیوانی  وگیاهی  وجمادی و تحت  جمادی را نظارت  و برتری  و تدبیر آنها  مینماید.  تا  بعدا  در نام و اسم  أعلی، یعنی  نور رحمان  که مهدی  کاشف آن خواهد بود. ولی کاملان   محمدی  تنها بعرش  رحمان  میرسند. که نظارت و اشراف  وبرتری  بر تمام  مراتب  الهی  وموجودات آنها را  خواهند داشت. وتا  خداوند  ربٌ الأرباب  بی نهایت  أرباب  نوع بالاتر وتجلٌیات الهی بالاتر  در پیش  روی  هر روحی  هست.  تا بفرض  محال بخداوند الله رب ٌ الأرباب الله رسید. و خداوند الله را در (أعلی العلٌییٌن) بالاترین  بالاها است. نور قاﺌم در شهود کامل  محمدی  (بدر  منیر) ماه شب چهارده است.  که  نزدمسیح نور مصطفوی  او، ستاره  پر  نور ( نجم  الثاقب) بوده است وخواهد بود. و در ولایت  مهدوی  نور رحمان، چون  قرص  خورسید  خواهد  بود، که  اگر  چشم  انسان  بمی تواند  نور  خورشید را  ببیند.و چون  درتجربه  این نویسنده، گوﺌی قرص  خورشید چنان پاﺌین آمده، که تمام  اسمان را اشغال  کرده  باشد. وبا آن شدٌت عظیم  نور خود،  تنها از یک  روزنه  بسیار کوچک، این  قرص  خورشید دیده  میشد. که نه آغاز قرص  دیده شد ونه  بپایان قرص رسیدم. و بسیار  نورانی که  چشم  طاقت دیدن آنرا  ندارد. تا در  نوع فوق  بشری  چگونه  چشمی بتن، ویا چشمی بدل و روان داشته باشند،  که  دیدن  همه  قرص خورشید را بتوانند  ببینند. درحالیکه  انوار  تجلٌیات الهی  انواع  در بی  نهایت  انواع فوق بشری انوار، بیشتر از  خورشید، تمامی یک کهکشان، ودر  تحلٌیات باز بالا تر، انوار یک  خوشه  کهکشانی، ویا  مجموعه هاﺌی از  خوشه های  کهکشانی دیده  خواهند  شد. که آنگاه   بجای  انسانها و فرشتگان، از مراتب  الهی باید گفت . که باز همچنان  بعظمتهای  خداوند الله   رسیده  نشده،  که  هنوز هم بخداوند  (هو) رسیده  نشده است . بقول  پیامبر  فراوان  بهشتها در پیش هستند، که فاصله هریک  ار  دیگری  پانصد سال راه، برای  یک  سوارکار تندرو و بدون  استراحت میباشد. که  ببهشت یا نوع  بالاتر برسند. که  از هزاران  برابر  عقل هر نوع بعدی  نسبت  بعبقل  توع  قبلی  دارند . عقل انسان  هزاران  برابر  عقل  میمون و میمون  هزاران برابر عقل خوک دارد. هر تجلٌی الهی  وربٌ النوعی، باتمام افراد نوع  خود وتمام  أرباب  نوع  قبلی، که هریک (کلٌی) بزرگی  است  که جزﺌی  کوچک از  کلٌ بزرگ تری  میباشد.مجموعه ای از اسماء أفعالی و أسماء صفاتی در هر متفکٌری بنحوی  است. ودر  نهایت  دانستن  فلسفی  ونظری  این  اسامی، سودی  تکاملی  در روان  انسان دانشمند این  اسامی  ندارد. مگر در  عمل  سلوک  الهی که  باین  اسامی شهودی  رسید. والاٌ باعث  محکومیٌت  بیشتر  از  نظر  داوری  الهی  میباشد. که هرکس  خود باید برود  و ببیند، واکتفا  بشنیدن  دیگران نکند. چه  رسد که  گوینده نیز  خود ندیده و نقل  کلام دیگران  کند، که آنها نیز  ندیده اند. ویا  حتی از یک ولیٌ الهی وپیامبری  شنیده  باشند. اسامی مراتب  شهودی را (مفاتیج الغیب) نیز  گفته اند. که  اینک  غایب  نادیده است، ولی  در سلوک در هر مرحله ای ازکمال روانی بیک  تجلٌی  برتر  میتوان رسید. و هر شهودی  الهی را  پرده ای  پوشانده  است. که در واقع  پرده تاریک  کننده  بر دل   انسان  است. که  انوار پشت  پرده  وعرش  یک  تجلٌی  الهی را نمیتواند ببیند. برای  سالکان  موفق   ولایت پنجم مصطفوی، پس  از  شهود  تجلٌی  نور قاﺌم که آخرین  آزمایش  الهی  است، که هرکس باید  بببیند، که آیا  پرده  عرش رحمان  برایش کنار  زده  میشود یا نه. که  برای  همه باز  نمیشود،  مگر نخستین  بار  برای   مهدی  موعود، آخرین  کامل ولایت  محمدی، که  بجای  نور  قاﺌم نور رحمان را  ملاقات  شهودی  مینماید. که  بخلق نوع فوق بشری  باز  میگردد. در حالیکه  آزمایش شدگان  کامل  محمدی که  عرش  رحمان  برای  آنها کنار زده  نشد، با مقام  پیامبری  مصطفوی  بخلق نوع بشری  باز نمی گردند. با  تمام  عظمت های آن مقام شاهدان نور قاﺌم، دربرابر  عظمت  شاهدان نور رحمان، اصطلاحا از زمین  تا آسمان  تفاوت های  عقلی وکرامات و توانهای حیاتی  ومعحزات  الهی  دارند.آنگاه  شاهدان  نور  رحمان و عرش ربٌ برتر  ار رحمان پس  از  مرگ از  نوع فوق بشری، چهارصد هزار سال  بهشت سوم  انتظار  عرش  دارند. که باز  در یک نوع بالاتر از  نوع فوق بشری  فرشته  گونه بجهان  متولد  خواهند شد، که باز  راه  تکامل  الهی  روح  خود را ادامه بدهند. که تا أبد  این خواست  الهی  کن فیکون  ادامه  خواهد  داشت.

أسماء  الحسنی

اسامی  برتر الهی  وتحسین  وتکامل  بخش ارواح   نسبتا  الهی  شده بسالکان  ولایتها  میباشد. و همان   اسامی  الهی  هفتگانه نوع بشری، که مراتب  تجلٌیات  الهی  بالاتر  میباشند. که  عظیمترین اسم  الهی  شهود  قاﺌم روح  القدس  است. و  خداوند  رحمان نادیده  بشری، ربٌ ءعلی ونور أعلی میباشد. که همه  اسامی  شهودی  الهی (حسنی  و زیبا) و زیبا کننده و تحسین ونیکو کننده، و کمالات الهی  دهنده بشاهدان  خود  میباشند. حسین یا حسنک، یا  حسن کوچکتر در حسن وکمال شاهدان   تجلٌیات  نخستین سالکان ولایتها است. وهر سالک طالب لقای  الهی  یکی  از  کاملان  الهی  و حسین های  زنده که  بانتخاب   خداوند از بین اولیا دارند، که  بامامت  زمان سالکان  عصر  خود میباشد وتازنده  باشد. زیرا  هرچه  همه خولبان دارند  او  بتنهاﺌی  دارد. که  شهود  دوم  حسنی سالکان ولایتها میباشد. ومیترای نوح  کاشف  نخستین  نور  الهی  حسنی  بود. اسماء الحسنی  که  پیامبر خاص  خداوند  میگوید، یعنی  خاص  تجلٌیات الهی  است. نه هر کس که  بیک نام  تجلٌی  الهی  نرسیده،  خود را  بدان نام  بخواند. بلکه  شاهد هر نام  الهی (این همانی) ونام آن مقام الهی را دارد.  و بقول  محمد  همه شما  باید محمد  شوید. ولی نه در نام، بلکه  در مقام  الهی  محمد یعنی امٌی اوم کرده،   که هر کاملی  الهی  تا زنده  هست  محمدی  زنده  برای  چند سالک  خود  میباشد. لذا  سالکان  باید  از خداوند بخواهند  پیر  حسینی  زنده  ومناسب  اورا بوی  در رؤیا  معرفی  نماید. در نظریٌه  صفاتی  این  نویسنده، مانند  نظریٌه  تجلٌیات  شهودی برای  سالکان، و یا نظریٌه  نردبان  انواع وغیره برای ارواح  هر موجود،  میتوان  گفت یک  روحی، بخصوص  انسان  با  کسب هر صفتی تازه الهی،  شایستگی امکان  رسیدن بسطح و صفتی بالاتر را مییابد. و بقول  مولا  علیٌ، صبر  برای   روح چون سر برای  تن است.  که  قطح  سر هلاکت  تمام  تن  میباشد. و نداشتن  صبر یعنی نداشتن  مجموعه صفات پاﺌین تر است. و بدون صفات بالاتر نمیتوان بنوع بالاتر جهان میتولد شد. یعنی  تمام  صفات الهی متجلٌی در هر موجودی، در پشت  گردن در ترتیب  کمالی  خود  میباشند. و  پس  از کسب مجموعه  صفات  بالاتر، آنگاه  روح انسان  بیک  تجلٌی  کلٌی تر و بالاتر میرسد. و شهود بالاتر  حافظ  تمام  صفات نیکوی  قبلی  در ژنتیک  روحی شاهدان خود  میباشد. وبا مرگ تن  از  ژنتیک  روحی،  که هرگز مرگ  ندارد، تجلٌیات و مدارک  قبولی الهی انسان نیز از بین نمیرود. ودر تولد  بهتر  بعدی باز تجدید وبا مقام  باز  بهتری  الهی خواهند  بود.

أسماء السبعه

نامهای  هفتگانه مراتب  شهودی  میسٌر  نوع بشری  میباشند. که هریک تجلٌی  الهی  بالاتر، و گوﺌی ربٌ النوعی برتر برای  روح  شاهد هستند. که عملا  کاملان الهی  ولایت  مصطفوی، از هفت  ربٌ النوعی بالا رفته است. که ما  گاهی  تجلٌیات  قبلی را  ربٌ الفصل  بشری  گفته ایم. در حالیکه  هر انسانی  چون خداوند، تنها فرد  نوع  خود میباشد  که  دومی  ندارد. ولی  فلاسفه قشری  و آخوند  پرست محروم  از  دیدار ودرک  مراتب  نجلٌیات  الهی، که خاص سالکان  برای  صفات خداوند میباشند. که  بنظرشان  مهمتر است.  اسامی  هفتگانه را بآن صفات  نسبت  داده اند. وحتی  خداوند را  بصفات  بشری  توصیف  وتصوٌر  میکنند. پس  خود  شرک بزرگ  خفیٌ میباشد. مانند حیاتو علم و اراده و سمع و  بصر، که حتی  درقرآن  هزار  نام و صفت بشری برای  خداوند آمده  است.  گوﺌی صفات برای  خداوند، شبیه  حیات برای  انسان میباشد. که عملا  بقول  پیامبر، انسان عملا  مرده وکور  است،  چون بمیرد زنده  وبینا  مبیگردد. که  در مرگ  قبل از مرگ  چنین تغییر ماهوی  است.

اسماعیلیٌه

از  مذاهب اسلامی پیر و امامت اسماعیل  فرزند امام  صادق ،که  زودتر از پدر  وفات  یافت. پسر  امام  در واقع  (پسر  الهی)  پیر  خود بوده،  که  میتوانسته  امامت  سالکان  خود را  داشته باشد. واگر  همچنان کاملان  تازه نفسی  در  طریقت  اسماعیلی، الهی وبازگشته بخلق  زنده  شده  تا امروزدر آن طریقت سلوکی  وجود داشته باشند اعتبار الهی ولایت  محمدی را  دارند.   مانند  دیگر اولیای الهی  محمد، ولی  تنها  برای  چند سالک  خود  امامت مینماید. ونه  امامت سیاسی  که  پیروان  تمام   امامان  دیگر شیعه، که  تصوٌر حکومت  دینی امام  برای آنان  میکنند. وچون اینک  امام  زنده ای حسنی نیست،پس  آخوندها  خود را  جانشین  امامان زمان میدانند. لذا یکدیگر را نیر  برسر  ریاست  کشتار  میکنند. و یکدیگر را  آمریکاﺌی  میخوانند، ولی  خود اگر انگلیسی یا حتی کمونیست  باشند  مانعی  ندارد. اینک  اسماعیلیه میلیونها در هند و افریقا وجاهای  دیگر  هستند. و آغاخان محلٌاتی تا چندی پیش ریاست  این  مذهب  را  داشت. درست ونادرست  بودن  این  مذهب وتمام مذاهب در تمام  ادیان، تنها  دراین  شرط  الهی  است،  که آیا پیرو آنها سالک با یک  ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند هست و بسلوک  میپردازند یا نه .  ضرورت  هم  ندارد، پیر الهی  وسالک در کدام  جامعه  مذهبی  ودینی  زندکی  کنند.       

اسارت

در بند دشمن و ناتوان  بودن در تن است. ویا  أسیر و در بند ناتوانی، در امور غیر  مربوط بتن و یا دشمن مادی باشد. مانند اسارت در عادات و عقاید نادرست، و عقده های روان نفس  وناخودآگاه امٌاره نوع بشری، که  حکومت بر فکر وتن  انسان مینماید. در حالیکه از بقایای آثار تولدات  در انواع حیوانی  قبلی،  و حتی  گناهان وخطاهای دوره  بشری و کودکی وجوانی، و نادانی از دانستنی های  واجب. که انسان را  عاقل نشان بدهد. پس  این آثار  منفی  روان، باید  پاکسازی  و تخلیه و تزکیه تا (حدٌ تذکیه) یا کاندیداتوری مقام مصطفوی روح انسان،  برای  شهود تجلٌیات  الهی  وعقلی  بالاتر شود.  که تولد  در فصل  نوع بشری  بهتر، ویا در نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد بجهان بازگردد. که با  بتجلٌی الهی بالاتر  نور رحمان نیز  برسد .و بی  نهایت  تجلٌیات  الهی تا أبد در انواع  فوق بشری  بجهان  در پیش  روی  هر روحی  هست. که حتی  روح  هر موجود أتمی ومادون أتمی، باید سراسر آنها  بخداوند و در کمال  وشایستگی  باز  گردند. که فرمان کن فیکون  میباشد .دانشمندان نیز  أسیر علوم واصول علمی و قوانین  فیزیکی خود  هستند. گرچه  مفید زندگی کنونی باشند. ولی مشکل  ساز زندگی بهتر پس  از مرگ  آنها است. زیرا  بعالم دانای علمی،  امکان  گناه پروری بیشتر میدهد. که  بمال و  اولاد ودیگر  دلبستگی  های  بجهان  بشری بیشتر  پیدا  کند. که نه  فقط  کمکی بنجات  روح  از نوع  بشری  و طلسم أسیر  کننده ذات  وموجودیٌت وماهیٌت  انسان  نمی  کند. که  از  کارماهای پس  از مرگ نیز خلاصی  ندارد. که حتی  باولاد و عزیزان  خود نیز ندانسته  ستم میکنند. در حالیکه  همگی انسانها برای این  بجهان  متولد شده اند، که بتکامل  مقام نوعی والهی  روح وروان بشری  خود بپردازند. و شایسته  تولدات انواع فوق بشری  فرشته گونه  شوند. وتنها  وظایف   سلوکی در تخلیه وتحلیه، و بهدایت  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند، میتوان زمینه  کسب  تجلٌیات  الهی  و برتر را پیدا نمود.

أسماء

اسامی و نام ها وناموسها که  برای  هر چیزی هست. که برای مراتب شهودی هفتگانه، أسماء الله خوانده  میشوند. که ناموس ها و أسرار الهی  سالکان شاهد مراتب  الهی میباشد. در هر ولایتی  الهی مراتب   الهی بیک نحو نام  گذاری میکنند که  همه  درست  هستند. گرچه تفاوت در مقام  تکامل کیفی وکمٌی  باهم  دارند. در ولایت  زردشت از امشاسبندان میگویند. ودر ولایت  مصطفوی محمد  از  پنج  تن آل  عبا میگویند.  شهود حسینی یا هر انسان  کامل  الهی که همیشه  ٣١٣ کامل  زنده در جهان  هستند.ویا  شهود حسنی سالکان،که  دیدار امام زمان خود در شهود دوم در رؤیا میکنند ،که انسانی زنده میباشد،  که خود را  بدان مقام  معرفی  نمیکند. ونیز  شهود سوم  زنانه  فاطمی،  مادر الهی  نوع بشری  وولایت محمد. که  در ولایت بودا نام  شیوا، ودر ولایت  زردشت  دغدو، و در ولایت  مسیح  مریم  است. که  درواقع  مادران  جسمانی  پیامبران وکاملان  الهی نیستند. ونیز  شهودهای مهم  نهاﺌی  مرتضوی، یا  ایلی و ایلیا که  یهود میگویند. وشهود پنجم مصطفوی محمد، که  مسیح ( فارقلیط) نجات  بخش میگفت. ومحمد برای  شهود ششم  خود ،که مسیح  نام گبریال گفت، محمد  نام قاﺌم نوع بشر یا روح  القدس  گفت  که مسیح نیز روح القدس میگفت . هر روح انسانی  در  چندین  تولد  بشری، باید از  پنج  شهود مقدماتی ولایتهای  الهی هر زمان،  عبور  تکاملی  وشهودی کرده باشد، وحتی بدرجه  پیامبری  خود رسیده  باشد. که در ولایت  محمدی، پس از  تجدید پنج  شهود  تولدات  پیشین،  بشهود ششم  نور قاﺌم میرسد. تا  در تولد برتر  نوع فوق بشری،  با  ولایت  مهدی  موعود  محمد، و همان  سوشیانت  سوم  زردشت، بشهود هفتم  نور رحمان وشهود هشتم  عرش ربٌ برتر از رحمان میرسند. و شهودهای بالاتر در انواع فوق بالاتر و بی نهایت تا  أبدیٌت مطلق در پیش هست. که  بفرض  محال،  بنور الأنوار الله  آهورمزدا برسند، که فرمان  کن فیکون  الهی را  انجام  داده باشند. که  روح  هر موجود  تحت أتمی و أتمی، و یا  در انواع  گیاهی و حیوانی، و  فصول  فراوان نوع بشری،  باید عبور  تکاملی کرده  بشهود  قاﺌم  برسند، که حتما  خواهند رسید. ولو  بقیمت  تکرار  مکرر کارماها، و قهقراهای تولدات انواع  حقبیر ترباشد. مسیح  بشهود نهای نور  مصطفوی  خود که (نجم  الثاقب) پر نور میگفت، که  اینک بالای  درخت  کریسمس  میگذارند. ومحمد گفت من همان   نجم  القاقب  هستم. یعنی  تجسٌم  انسانی نور مصطفوی. تا که ٥٥ قرن  دیگر آخرین  کامل  ولایت  محمدی بگوید، که  (بدر  منیر) قرص ماه و سمبول  شهود قاﺌم،  من  تجسٌم  انسانی  آن  میباشم .  یهودیان در أصل ولایت  زردشتی، با شهود  چهارم مرتضوی  خود  که  ایلی و ایلیا میگویند، مولا علیٌ تجسٌم  انسانی  ایلی بود.  که  محمد نام علیٌ را بر وی  گذارد. زیرا  روح  مسیح  در  تولد شش قرن  بعد خود و داشتن شش شهود هریک صد سال بگفته محمد ، در  صورت  وتن علیٌ متولد شد. تا باز  در نوع فوق بشری  در تن وصورت  دیگری تولد بهتر   داشته باشند.  وروح  زردشت یک بار در  ولایت  مسیح  متولد، و بشهود  نور مصطفوی  مسیح  رسید. و بار دیگر در صورت وتن  امام سجٌاد متولد شد، که  با  ولایت  محمد بنور قاﺌم  رسید. وهمگی  موفقان این ولایتهای  الهی  پیامبر  شده،  سرسپردگان آینده  مهدی  موعود  یا هر کامل  مهدوی  فوق بشری   خواهند  بود. که  مانند  مهدی بنور رحمان و عرش ربٌ برتر از رحمان برسند. که نامی هم از او نمیدانیم که مهدی خواهد گفت. مانند محمد که نخستین بار  نام رحمان را گفت و مسیح  نخستین بار نام  روح  القدس جبرﺌیل  را گفت .

اسباب  ووساﺌل

وساﺌل  ارتباط  سالک با  مراتب الهی  میباشند. هر  چیزی  در  طبیعت برای  انسان عاقل و سالک  وسیله ارتباط  گرفتن  خود با خداوند است. وواسطه رسایدن  دعای و هر عبادتی بخداوند میباشد. که  پبر  الهی  بمعرفی  خداوند، آغاز  از مراتب شهودی  ووساﺌط   الهی برای  توسٌل  عبادی  میباشد. زیرا بقول  پیامبر، هیچ عبادت و دعاﺌی  بدون وسیله  الهی پذیرفته  خداوند نیست. والاٌ  بصورت  دعا  کننده  کوبیده  میشود. که  خود  دلیل قهقرای نوعی دعا  کننده قشری و بدون  وسیله  میباشد. وقشری های  مذهبی در  همه  مذاهب  وادیان  غیر  سلوکی، عبادت  نامقبول  الهی  دارند. که عملا  جهنٌٍم  پروری میکنند. زیرا وسیله  الهی آغاز  از  پیر الهی  بمعرفی  خداوند  ندارند.  البته سالک توفیقات  خود را از اسباب  ووسال  خود  نمیداند بلکه  از خداوند میداند. ووسا ﺌل الهی، بخصوص   مراتب  تجلٌیات  هفتگانه نوع  بشری، برای  چند سالک متوسٌل با آنها سبب میدانند و خداوند را (مسبٌب الأسباب)  میشناسند.  کرامات  بالفعل نوعی  انسان  از   اسباب  رهروی سلوکی  است، که  خداوند  داده است.ومتناسب  درجه تکامل روحی شخص از  تولدات  پیشین او  میباشد. پس  برای نوع  فوق بشری باید  کرامات  ویژه مورد  نیاز آن  نوع  برتر و الهی  تر را اکنون  فراهم  نمود.  که  ذخیره  آخرت برای  هر روح  میباشد. نیاز های کنونی در نوع بشری  که نعمت  هستند. ولی نیاز های نوع فوق بشری رحمت  الهی کاملان  میباشند. که خاص  کاملان  بازگشته بخلق  است و تا زنده  باشند .اسباب  معرفت که  گفته  میشود،  همان راه ها ووسیله های شناخت  ورسیدن برؤیاهای  شهودی از  تجلٌیات  الهی  میباشد.

استتار

احتجاب  نور حقیقت بخاطر ظهور صفات  حیوانی  نوع بشری در انسان  است. که  فاصله زیادی  بالوهیٌت  بهتر  را دارد. و  این  حجاب در دل وروان و ذهن نوع بشری است.  که  بطور  طبیعی  همه  دارند. پس نمیتوانند انوار الهی را ببینند. پس  در ظلمات انوار الهی  وأسیر  طلسم  مادی میباشند. که نمیتوانند شهود  مراتب  غیبی و الهی را  بچشم  تن وبچشم عقل،  چه رسد که بچشم  دل ببینند .  ذات  خداوند را  همان  صفات او میباشند. که  در حجاب برای  دیدن  مخلوقات او میباشد . و این  صفات  نوعی  انسان  است ، که مانع دیدن  انوار الهی  وسمبولهای مراتب  الهی  بالاتر میشود. که  قابل  دیدن ودرک  چشم تن وعقل ودل  انسان سالک واصل  میباشد.  صفات  خداوند را  منکر  نمیتوان شد، که  قسمتی  از صفات  الهی  در  مخلوقاتش و یا قسمتی  از  تجلیٌاتش را  در  ولایتهای  سلوک  میتوان دید. پس صفات خداوند باید  جدا از  خداوند  باشد، ولی در  حجاب هستند. مگر که یک  روح  با تعالی  نوعی و کشف و شهود  تجلٌیات  الهی، نزدیکتر  بخداوند  که  شاهد أندکی  بیشتر  از  صفات  الهی  میگردد. پس او  نیز  این همانی  الهی را  در حدٌ  همان  مراتب شهودی  مییابد.

استجابت

پاسخ  وجواب  قبولی و مثبت در دعا از  خداوند، تا  بهر درخواستی  که  بپذیرد، یا  طلبی را  جواب مثبت وموجب  بدهد.  استجابت توحیدی، پاسخ  قبولی خداوند از سالکان  در حال  توحید  ویگانه  شدن  با مراتب  الهی ووسال  خود میباشد. و استجابت  پاسخ تحقیقی و تحقٌق الهی، خاص اولیای  الهی  است. و یا  سالکان دعا  کننده،  که  ولیٌ  الهی را  وسیله  توسٌل دارد، که  دعایش  بخداوند  میرسد. اولیای  الهی برای  خود و سالکان  خویش وحتی  دیگران،  بدرگاه  خداوند دعا برای  کمک و هدایت  آنان  دارند.  زیرا هدف  خداوند از آفرینش  انسان و سراسر هستی، همین هدایت و هدا و شهود  تجلٌیات الهی  یافتن  است . اولیای  الهی  (أهل  حقیقت) و حجٌ کرده  حجٌ أکبر نور قاﺌم و عرش رحمان هستند. زیرا راه حقیقت  را در دو  گروه عادلان  و عارفان باید  گفت. که عادل  عالم  آگاه از  برخی  مراتب  شهودی  است. ولی عارف  شاهد  همه  مراتب  تجلٌی  مناسب  نوع بشری  است.  و الهامات  لدنٌی پیرحسب  نیاز تعلیم  سالکان  خود از خداوند  دارند. درخواست  سالک از وسیله طلب، که  از  پبر و استجابت دعا  از  خداوند دارد منوط  ب(صلاح  دانستن) پیر  یعنی  برای  (اصلاح  روان)  سالکان  میباشد .

استحسان

نیک  شمردن و حسن زیبا و خوب  دانستن .  در (استحباب) طلب  محبٌت و در تنها أمر وخواسته  الهی در سلوک  الهی است. در حالیکه اختیار امور مادی در  انسان است، اگر که  سالک  اجتهاد  کند. وکامل الهی  در  عشق خود  اجتهاد کوشش ها  دارد.

استدراج

درجه بدرجه پیش  رفتن، و طرد  عادت زشت از روان، کار سالک و همان (خرق  عادت) از اولیا است.که کرامات آنها بسالکان خود از داده های  الهی میباشد. که  سالکان  اولیا،  در رؤیاهای  خود معجزات  ولیٌ  الهی  خود را از  خداوند  می بینند، تا  یقین  سالک  بولیٌ الهی  بیشتر  گردد، و تردید  کمتر  سالک  بولی ٌ الهی،  خود پیشرفت بیشتری  در  تکامل  روح  او  است. چون  عشق  و ایمان و صبوری و دیگر  شرایط  لازم را خواهد داشت. معجزات  أنبیا  در  جهان مادی  نیست. بلکه  در جهان  ملکوتی وخواب  سالک است.  که سالک بعوالم  ملکوتی تنها روحش عروج  دارد. تفسیر مادیون و قشری های  مذهبی  مشرک، از  معجزات  أنبیا  چنان است،  که گویا  پیامبری در جهان مادی برای  پیروان خود معجزه ای انجام  گرفته است. که موسی  دریا را شکافت، و یا  سنگی  بمحمد سلام  کرد. ویا قرآن را معجزه نوشت. که قرآن کعروف را  عمر و عثمان نوشتند. ولی  معجزه  محمد یعنی (دو قرٍه)  شهودی  قاﺌم و عرش  رحمان  است.  که  قرآن یعنی  دوقرٌه  وخورٌه  زردشتی قوم  قریش  بوده  است . معجزه  محمد برای سالک در رؤیت شهود پنجم  مصطفوی از روح  محمد تاریخی  است. که اورا  اینک  زنده ودر درگاه  خداوند دارای  نقشی  فعٌال است.  که  سالکان را برای  عبور  از  پرده  مرگ  قبل از  مرگ تعلیم  میدهد. واگر موفق  در  مرگ  قبل از  مرگ بودند  بشهود تجلٌی  الهی و دیدار و لقای  ربٌ النوع  بشری قاﺌم میروند. ولو  بخلق  نیز  باز  نگردند. که  یک در صد از شاهدان  قاﺌم بمشیٌت  و صلاح  دید الهی،  کاملان  ومستعدان  تعلیم دادن سلوک الهی بدیگران را  از  خواب  مرگ  بیدار، و تولد  دوم  الهی  پیامبر گونه  را دارند.  که  محمدی  زنده  برای سالکان  خود بوده ، و قرآن  ناطق  آنها هستند.که  بقول  فردوسی چه  فرمان  یزدان  چه فرمان  شاه  الهی برای سالک  میباشد.  سالکان بتدریج  از  مراتب  شهودی که  از  تولدات  پیشین  خود  یافته است، نزدیکتر  بخداوند  قاﺌم میسٌر  نوع بشری  میرسند.  که  در ولایت  و طریقت   محمدی،  ونه در دین  رسمی  اسلام،  بلکه  با یک ولیٌ الهی  چون  محمد تاریخی  بعرش  رحمان رسیده،  میتوانند  بشهود جدید بالاتر نور  قاﺌم  برسند که وظیفه الهی  است. و شهود عرش  رحمان بسته  بصلاح الهی،  برای  اداره  دیگران  مستعد تکامل روحی  میباشد. و مزد الهی این  بازگشتگان برای خدمت  بسالکان ومستعدان، همان  (ذخیره  آخرت)  وامتیازات  روحی  بیشتر است. که  برای  فصل  نوع فوق بشری  بالاتر، مفید داشتن  کرامات بالفعل  و بالقوٌه  بیشتری  است.  که  زود تر و راحت تر  بنور رحمان  با ولایت  سلوکی  مهدوی خواهند  بود. کار وساﺌل عبادی عملا  از  مراتب  الهی  بوده ،و گوﺌی ( وسیله ومکری )الهی بصورت  خیر  وتکامل برای  سالک  است.  که خداوند  خود را  (خیر الماکرین)  میگوید. که  در واقع  مکری نیست. وهمان  کمک و امداد و هدایت  است.  که هر مادری  برای  طفل خوردسالش این  مکر را دارد. که  خیر ونفع  طفل  میباشد. خیر در مفهوم  الهی  تکامل  و پیشرفت  بیشتر  روح  بعوالم  الهی  میباشد.  اما  أهریمن  استدراج و درجه درجه  یا پلٌه پلٌه، در  عمل بوسیله  أهریمنان  انسانی یا  آخوندهای  قشری در همگی  مذاهب  ودر همه  ادیان  غیر سلوکی  میباشد. که  فریب پیروان  خودرا  میدهند،  و بنفع خودشان  مکر وفریب دارند . ونه  بنفع پیرو فریب خورده  خود، که  آنان را  بحقارت  مسخ  حیوانی  شدید تر  پس  از مرگ  میبرند. خداوند تنها  یک  دین   برای  نوع بشری   معیٌن  کرده است. که همان  سلوک  الهی در مراحل تخلیه و تحلیه  تا تجلیه های  الهی  میباشد. و این تنها دین خداوند، عملا  دریک  مدرسه ومکتب سلوکی  است.  که  تا کنون  شش کلاس یافته است. که  کلاسهای  بالاتر آن در ولایتهای  فوق بشری  آینده   پیدا  میشوند. و سالک در این  کلاسها، تنها یک أمر الهی را  میآموزد. که همگی تعلیمات آنها  درست هستند.ولی  در کلاسهای  بعدی  بتفصیل بیشتر  آموزش  میگیرند. که تأیید کلاسهای  قبلی  است.  و کسی  نمیتواند چند کلاس را یکی  کند، که در یک  تولد بشری بیش  از یک  شهود  جدید  بیابد. مگر  در تولد  بعدی  وکرامات  بیشتر  بالفعل عقلی. که  پس  از تکرار و تجدید  شهودهای  قبلی آنگاه  بیک  شهود برتر تازه میرسند.  گوﺌی  در هر  شهودی، روح  انسان را بیک  نوع بشری  بالاتر  رفته است. که  صدها برابر تولد  قبلی  عقل  وامکانات  الهی  دارد. که محمد برای  هر شهود  هفتگانه  ولایت  خود، که  پنج شهود تکراری  گذشته ها است که نام حج های  عمره  دارند ،سپس دو شهود قاﺌم و عرش  رحمان را دارند. که  جمعا  هفت  شهود نوع بشری وهریک نیز هزار سال بهشت  سوم انتظار  در سایه  عرش  رحمان دارند. که هفت هزار سال بعد  در  نوع فوق بشری،  واز مادری  فوق  بشری،  و عصر ولایت  مهدوی  فوق بشری  بجهان  متولد میشود . که پس  از تجدید  نیکو تر  مراتب  شهود  نوع بشری،  بشهود عظیم تر ربٌ رحمان، و حتی  انوار عرش  ربٌ بالاتر از رحمان میرسند، که نامی  از او نمیدانیم . که  بهشت  چهارم شاهدان نور  قاﺌم همان تولد فوق بشری است.

اسکان سلوکی

از مهمترین اصول و شروط  لازم برای  انجام اعمال  سلوک  الهی  سالکان  در  پیمان  با خداوند، شناخت پیر الهی  وراهنمای  خاص سالک  و طبیب متخصص مشکلات  روانی  سالک  است. که  ره رفته  قبلی بوده، و  محمدی  زنده  برای  سالک  میباشد. که  اطاعت  از  دستورات  این  طبیب  الهی اطاعت از  خداوند محسوب  میگردد. که  برحسب  نیاز  سالک  بپیر الهی بمعرفی  خداوند، مدام دستور تازه ویا ترک دستور قبلی را میدهد.  مانند ترک  دنیا و ترک جان ومال و علاﺌق دنیوی  ونوع بشری، بطوریکه  سالک برای  مرگ  قبل از  مرگ آماده شده، و هیچ  چیزی  دیگر بر این  مرگ ارادی  ترجیح نمیدهد. که بدستور پیر و دنباله  دستور مقام  روح  مصطفوی شهود پنجم ، سالک مرگ نوع بشری خود را  ترجیح  میدهد. که  جان بشری  میدهد  تا  جانان  الهی   روح  القدس را بیابد. و پیر  اسکان  و اقامت دوره  عزلت  سلوکی  سالک را  میفرماید. در خانقاه یا هرجای که  بگوید. هرچه محیط  سخت تری  برای  زندگی  بشری  باشد، الهی تر ومناسب  زندگی  درویشانه  سالک  میباشد. و سکون و آرامش سالک در این مکان و محل،  (کونینیٌت و صیرورت)  وشدن  تازه  الهی   سالک  میباشد. وقتی  با مراتب  شهودی  هفتگانه  نیز بالا میرود. سالک  در عزلت  خود، دور  از هر عامل  منحرف کننده توجٌه سالک   بسوی وسیله الهی خود  که مدام  حضور  ذهنی  صورت  پیر الهی  خود را، در دل  حاضر دارد. وبا او صحبت  میکند ، که  با خدا  صحبت  کرده است.  گرچه  اذکار توحیدی  دفع  شرک مداوم  دارد. بیداریهای  شبهای  سالک، در  روشناﺌی  نور صورت  پیر، دنیای  ذهن  خود را روشن می ییند. ویا  پس  از  رسیدن  بتجلٌیات شهود  هفتگانه،  این انوار الهی  دل  سالک را روشن تر ووسیعتر میگردند. تا  بنور  قاﺌم و پایان  هدف  الهی  برای  نوع بشری  برسد.  که  تمام  شب وروز  سالک  روشن خواهد  بود. وانوار عرش  رحمان سالک سراسر آسمان جهان  ملکوت دل  خود را روشن  می بیند. وچنان  انواری  که  در جهان  مانند ندارند. یا  شکلها و گلهاﺌی  که مانند آنها  در جهان نیست. مگر  نقٌاشی های  شاهدان  این  انوار،  که  برای  دیگران  احوال  خود را  بیان  میکنند. که  شب آخر دوره سلوک،  شب  قدر و سرنوشت جدید  الهی سالک  کامل  شده  میباشد. که  صبح  صادق  و بامداد پگاهی انسان  کامل  است. که  با  سمت  پیامبری و فرشته  بهشتی، تولد  دوم  الهی  خود را پس  از مرگ  قبل از  مرگ یافته  است. که اورا  پگاهی و پگیه و فقیه ودانای امور  الهی و الهامات  لدنٌی  مینماید. در  حالیکه  تا  کنون  سالک  در حال  تزکیه نفس  وپاکسازی آن  مینماید، که  شرایط  لازم  از نظر الهی را آماده  نماید. لذا در کمتر  از ده در صد  از پاکسازی، بگفته  پیامبر بشرط  کافی  از نظر  داوری الهی  خاص  سالکان  مبرسد. و بنجات  الهی  با نور  قاﺌم میرسند.  تا در تولد  فوق بشری  هفت هزار سال  بعد،  با هزاران  برابر عقل  وکرامات بالفعل  و بالقوٌه  بیشتر،  بتوانند   آنگاه  درک معایب روان یا  ژنتیک  روحی  خود کند، و با نفرت  بآنها از  خود دور  نماید. که  عقل  نوع بشری  قادر  بدرک آن نبوده،  ویا نفرت ساز  سالک  نمیگردد. که  مثلا  امروز میگوید خود را  واکسن میزنم، که بیمار نشوم.  ولی درویش میگوید، آنگاه از  توکٌل خود  بخداوند  خارج  شده ام. آن شخص توکٌل  بواکسن را  ترجیح  داده،  ولی  من سالک بتوکل خداوند وابسته هستم . اگر  بیمار شدم ومردم،  نفع  الهی  من  چنین  بوده است. جان کم ارزشی  میدهم، ولی  جانان الهی  پر ارزشی را میگیرم. این  چنین  درک  عقل  نوع فوق بشری،  براحتی  حتی  بطفل  نوع فوق بشری  میدهد. زیرا  در تجربه های  احوالی این نویسنده  دارم،  که طفل  متولد  نوع فوق بشری،  روز سوم تولد باهمان کوچکی  تن، با مادرش  صحبت  میکند. و دیدم  که در شش سالکی از دانشگاه بیست  کلاسه  فارغ  التحصیل  میشوند. وبا چنان عقل وطول  عمر پانصد سال  ببالا، تمام کهکشان را  جولان  میدهند. تو خود  بهتر  میتوانی  درک لذٌتهای  حیاتی آنان را  بنماﺌی. که  سالک  مهدوی  آن لذٌتهای الهی  نوع فوق بشری را نیز  از خود دور  مینماید، که بمراتب الهی  بالاتر و ملیونها برابر عقل  بشری را،  با شهود  نور رحمان وعرش برتر از رحمان  برسند. تا چهارصد هزار سال بعد، در نوع باز بالاتر بجهان در کره  زمین  یا  کرات  دیگر متولد شود. که تازه  درازی  راه أبدیٌت و عظمتهای  عقلی  وشهودی  ونوعی  آینده  خود را میبیند.  یا همان  مکر  خدا و خیر الماکرین، که  بصلاح  روح هر مکر و تشویقی  مینماید. که  بدرجات الهی بالاتر  میبرد.

استراحت

آرام  گرفتن  سالک با حمایت و الطاف  الهی  است. والاٌ سالکان   استراحت  خود را  در کنف ابلیس  روان آلوده یا فریب شیطان وابلیس  آخوندی میدانند.  استراحت تن عملا تن پروری است. و استراحت  ذهن که در غفلت ها میباشد. و استراحت روان سالک  هنگام شهود، و پایان نگرانیهای او است. که نگران بود مبادا خداوند اعمال سلوکی اورا نپذیرد. و استراحت انسان  کامل در بازگشت  بخلق معصومانه بخلق  میباشد. راحتی  سالکان پس  از وصول بتجلٌی  الهی نهاﺌی  خود میباشد. و غیر سالکان درخواب  غفلت و بی هوشی   میباشند ویا  در مستی  وخماری  اعتیاد ها.

استسلام

تسلیم  شدن سرباز  بدشمن، و سالک  بپیر  الهی بمعرفی  خداوند . و در  هنگام  توسٌلات عبادی که عدم  توجٌه بغیر از  وسیله الهی  خود دارد که بحالت  بی  خودی در میآید.  گوﺌی برای  مرگ حاضر  میباشد. که علامت نهایت  خلوص عبادی  و صداقت سالک میباشد. تسلیم  سالک بسرنوشتهای قبلی  وبعدی الهی  خود میباشد. که هر طور خدا خواست وی نیز  راضی  میباشد. و معنی  دین  اسلام همین تسلیم  سلوکی  بخداوند  است. و قشری ها بقول  قرآن، مؤمن اوم  کننده نیستند، بلکه مسلمان  در تسلیم هم  نمیباشند. اسلام اسمی هیچ  ارتباط ووابستگی بخداوند و هدف  او ندارد.  بلکه  مربوط  بآخوندها و ابلیس آهریمن  قهقرا کننده  روان قشری های  بد دین  مذهبی است.

استغاثه

درخواست کمک  وپناه بردن  بدرجه ناله  نمودن. که  سالکان  بپیر الهی  پناه میبرند و مجاور  او میشوند، که در سایه درگاه او و در  پناه او  باشند. (غوث)  ناجی میباشد. که معمولا  در  ناامیدی ها   پیدایش می گردد.  پناه  وفرار از  خطری که از  خداوند و طبیعت و  فطرت ژنتیک  روحی خود انسان دارد. سرنوشتی که بدست  خود آنرا  خطرناک وحهنٌٍمی کرده  است . وپناه بغیر خداوند عین جهل ودوری از  خدا وند است.  اما  پناه بخلق از  خطر خلق مصلحت ونفع  است. و پناه خلق  بخداوند صلاح واصلاح، و عین مسلمانی سلوکی میباشد. و پناه حقٌ  بحقٌ را  وسیله محبٌت  میگویند. که  از  خطر مجازات خداوند بخودش  پناه برده  می شود. که  عفوو  غفران را در سلوک می نماید.  شبلی عارف  میگفت،  الهی اگر  تورا بخوانم مرا  خواهی راند. و اگر که بروم، مرا  میخوانی. سالک  واصل  بخدا اورا  میراند، که  بخلق  برای  هدایت  دیگران  برود. که  باز  بنفع انسان  کامل  و ذخیره  آخرت  او  میباشد. چون  خدمات الهی بیشتر وپاکسازی  خود  میکند که کرامات بالفعل بیشتر  نوع فوق بشری  خواهد داشت .

استغراق

کاملا غرق شدن  در احوال و افکار میباشد. غرق  کمٌی در آب وثروت، و غرق  کیفی در  معانی، وکیف بردن در مفاهیم باطنی،  و غرق  مینوی شدن، که  سالک  خود را  نیز در میان نمی بیند. که  خود نوعی  مرگ قبل  از  مرگ است. که  شاید هم  تولد  دوم  و الهی،  و بازگشت  پیامبر گونه  بخلق  نداشته باشد.  توجٌه مفرط  وغوطه ور شدن در  بحر  توحید و یگانه شدن سالک با  وسیله  الهی خود میباشد که  بحالت  وحدت  وجود با  مراتب  الهی درآمدن،  و رسیدن  بحالت صمدیٌت و بی خودی و از  نوع عوالم  الهی درآمدن  است.  پس  ناشایسته  این احوال مطرود  الهی  میشود. اگرکه  خواهان آن نیز بوده  باشد. وپس از  کمال اولیا و بازگشت  بخلق وتولد  دوم  الهی  است، که  طرد خدا نیست.  بلکه  مأموریٌت الهی دارد. غرق در حضور  ذهنی پیر، برای  سالک مقدمه غرق شدن  در دیدار  مراتب شهودی، یا  مرحله حالت  بی  خودی و شهود  نور قاﺌم میباشد.

استغناء

بی  نیازی و علی  رغم فقر،  خود را  غنیٌ و دارا نشان  دادن. پس بطلب  مال  دنیا نمیرود. مگر آنچه خداوند رزق مادی او  کرده  باشد. که  رزق انسان خود بسویش میآید واو  بدنبال رزق  نمیرود. یعنی بیشتر خواستن حرص است  و فقر روحی بمقامات الهی  میباشد.

استقامت

راست  وقاﺌم ایستادن و در مشکلات و سختی  ها از  پا  نیفتادن، و اجتناب  از امور  مانع تکامل  روح، که  تحمٌل زیادی  میخواهد. که سالک تا شهود قاﺌم روح  القدس، و قیامت  خود در  مرگ  قبل از  مرگ از پا  نمی افتد.  گوﺌی  انسان چون  میمون خمیده میشود، ودر سلوک راست  قامت میگردد. ودر  کمال  وسربلندی خود  مفتخر میشود. سالک  آرزوی امکان مرگ  قبل از مرگ، پس  از  فرمان مقام مصطفوی روح  محمد، و در  ولایت  محمدی، از خداوند این  مرگ زود رس را میخواهد. که اگر  در جبهه جنگ با لشکریان  پیامبر کشته نمیشد، أشک میریخت و درخواست  دعای  پیامبر از خداوند را  داشت،  که در  مأموریٌتٌ بعدی درجنگ کشته  شود. که هم  اکنون  بنور قاﺌم  برسد. که  در بحبوحه  جنگ، فرصت  تردید وترس  از  مرگ  قبل از مرگ از  بین  میرود. پبگیری  مداوم سالک  استقامت او تا قیامت و دیدار قاﺌم است.  که  قیمت و مقام الهی  او بالاتر  میرود. راست  گوﺌی، استقامت  فکر با  زبان  در روان سالک است. برای  تحقٌق معنی  استقامت، توکٌل و اطمینان بهدایت  ورحمت خداوند و اخلاص  عمل، و کسب  معرفت بیشتز نظری  و کمیٌت  و (کمیت)عملی شهودی  گفته اند. والاٌ  سالک  نیمه راه بقول  قرآن هرچه بافته پنبه خواهد شد. مگر در رسیدن بشهود  عرش رحمان، و تعلٌق و آویزان  شدن بعرش رحمان ، در مقام دنا فتدلا،ٌ که  چون  قلاٌب شده بعرش است، و نگرانی  از  سقوط  ندارد.

استقبال دولت

روی آوردن  بدولت و مقام  اجتماعی وثروت، که کار  عاشقان جهان  نوع بشری  خود  میباشند. ولی  استقبال و قبله  گیری سالک، از  دولت  الهی  خود پیر  کامل، پادشاه  الهی سالک که  دست  بدست و تداول از  پیامبر اولی  العزم و پیامبران  کامل  الهی از ولایت  اولی  العزم  خود، از  خداوند تا سالک  ارتباط  و مداوله برقرار  شدهاست.  و تداول  مقامات  شهودی  دست  داده، ودولت  الهی  بسالک  موفق  رسیده  است. دولت و تداول و دست  بدست نمودن  قدرتها و امکانات  الهی اولیای  الهی  درگذشته، تا  باولیای  زنده رسیده که وارثان  خداوند در جهان هستند.  ومیراثی مجدد بسالکان وکاملان  با خود ایثار  مینمایند.

استوار

پایداری  سالک نتیجه نیروی  کشش و محبٌت پیر  بسالک و سالک  بپیر است. ثبات عقیدتی و بقای تعلیمات پیر  در ذهن سالک، و استحکام یقین  سالک، که با علم  الیقین نظری بعین الیقین شهودی میرسد. تا بحقٌ الیقین برسد.  که خود  نیز از  مراتب  حق والهی، برای  چند  سالک  احتمالی خود میشود. و خودرا نیز از مراتب حقایق  الهی،  وشهود اول  حسینی طریقت الهی  خود میشود.

أسد  شیر

انسان  شجاع چون  شبیر نرو بدون هر ترس و تردیدی که  اولیا  هستند. وپیامبر  علیٌ نخستین  کامل  ولایت  خود را (اسد الل)ه خواند. که در بازگشت  بخلق، با تفاوت در کیفیٌات، یکسانی در کمٌیٌات مقدمات شهودی  دارند. بر ابلیس و آخوند  قشری غضب  دارد ونه  بر دوست  سالکان خود  که  محبٌت  غیر سالکان در زندگی وحشیانه، و بی  عقلی و پر  عیب و گناه  خود درندگی شیر را دارند. ونه  شجاعت وحشیانه شیر. و این  شیر  صفت سالک  در رؤیا از  خداوند  دیده میشود. که  خود از  شیر  نمیترسد  که شیر بزرگتری محافظ دارد. که  دشمنان  سالک را  دفع  وخنثی  مینماید. ولذا  از رؤیاهای شهودی از دیدن هر  منظره  ترسناک و قابل فرار  بیدار نمیگردد. ودنباله  احوال کنونی  خود را که  سالک  می  بیند  که  بپیر  گزارش  میدهد. حمله  شیر بر گاو در تمام  ادیان  سلوکی  پیشین، سمبول غلبه  شیر ولایت بر گاو  آخوند شکم باره و پر هیاهوی تو خالی  میباشد.

اسرار طریقت

تعلیمات پیر  بسالک که خاص  او صادر شده است. وآگاهی  دیگران یا قشری ها  از تعلیمات اولیا برای  انجام آن  دستورات  سودی الهی و سلوکی  ندارد. که هر  بیماری  دوای خود را میخواهد. که  سالک برای قشری ها نمیگوید. گرچه  اسرار خطرناکی  نیستند. ولی برای  سالک  خطر  تکفیر آخوند وآزار پیروان  قشری را دارد. و ضمنا  باعث آزار پیر الهی سالک  بوسیسله  آخوندهای در کمین برای شکار اولیای  الهی  میباشند. مگر  سالک  پس  از  بازگشت  بخلق با اختیارات  الهی،  آنهم  برای  چند  سالک  احتمالی  خود، از اسرار سلوک  الهی  میگوید. حتی  اگر مانند  حلاٌج  نخواهد  تقیٌه و رعایت حفاظت خود  کند، و حلاٌجی وقطعه قطعه شود.  و انکار گفته ها و عقاید  خود  نمیکند،  که  دیگران  فهم باطنی  گفته های  اولیا را ندارند. عرفا طریقت خود را (سرٌ شریعت) میدانند. که آخوندهای  قشری  خبر از آن  ندارند. و حتی  اعمال دینی شریعت،ولی  بدون  وسیله  الهی پیر کامل بمعرفی  خداوند،  که منبع  سالک و شرع وسرچشمه سالک  است. و قرآن  ناطق  او  میباشد. پس  شریعت بمعنی  خداپسندانه دین  ورزی قشری در تمامی  مذاهب  نیست. که بالعکس  شرک و آخوند پرستی  میباشد. بلکه  همان  طریقت  سلوک  الهی  است. که اگر  کسی دیر بمعنی  واقعی  وباطنی دین رسید، هر شریعتی را رها  میکند، و بشرع  وسرچشمه  حقایق  الهی  پیرالهی  بمعرفی  خداوند  میرسد. و اگر  طریقت را بدون  شریعت و عبادات  ظاهری  بکنند شرک  است . که برای  تقیٌه و حفظ  خود از  خطر  هر تکفیر قشری ها ،عبادات  ظاهری  خود را عین  عبادت  معتقد باشد،  که عین  شرک و آخوند پرستی میباشد.  که  شریک  خدا وولایت  خدا را  دنبال  میکند. باز این  شریعت  اولیه،  لازم برای  مقدمات فرهنگ دینی  اطفال میباشد. و شریعت همان احکام  دینی  پیر میباشد. که آنگاه طریقت ورسیدن  بحقیقت  بشهود  تجلٌیات  الهی  میرسند. که  درواقع در وحدت  وجود و تثلیث عاشق ومعشوق  با عشق در وحدت وواحد  میباشد.

أسرار مکنون

راز ورمز و دلیل استعدادهای انسان در ژنتیک روحی، ودر ژنتیک جسمانی که در هسته مولکولهای تن انسان  میباشد. که برخی از کرامات بالفعل  نوعی ظاهر میگردد. در تن ویا در ذهن یا در روان.  ولی اکثر امکانات ذاتی انسان مخفی ومنفی ومزاحم ادامه  تکامل  نوعی  روان انسان  میباشد. که در ژنتیک روحی مجموعه  کرامات تلف شده، ویا کرامات جدید بالقوٌهٍ تحقٌق یافته، معدٌل پیشرفت تکامل روح سالک ، ویا  عقب روی و قهقرای شده روان  غیر سالک قشری خواهد بود .که  این  (اسرار مکنون) شخصی ودر تولد بشری  کنونی  او میباشد. که  تولد  بعدی بجهان  در صورت نوعی  بهتر یا بدتر را باعث  میگردد.  زیرا  روح مرگ و بی کاری  ندارد. و زمان دراز پس از مرگ نیز،  برای  روح مفهوم ندارد. ووظیفه  فطری والهی و منطقی انسان  این است، که کرامات بالفعل  نوع بشری  کنونی خود را  تلف  نکند. و بکار تحقٌقٍ و بالفعل  کردن  کرامات  بالقوٌه  خود نماید. که بتواند  تولد بعدی  در صورت نوع بشری  بهتری  بجهان  متولد گردد. چه  بهتر که در نوع فوق بشریباشد. و الاٌ دوچار تولدات  نسخ ومسخ  کارماﺌی  جهنٌم  جهان در صورتهای  نوعی حقیر تر  حیوانی، وشاید هم در انواع  گیاهی، چه  رسد بانواع جمادی و تحت  جمادی، تغییر حال روانی  ببیابد. که دوباره  وحتی  صدباره  از نردبان انواع وزمانهای افسانه ای چند صد هزار ویا چند میلیون ساله، عذاب  زندکی های  جهنٌمی جهان بهمین  نوع بشری و سلوک و شهود وکمال نور قاﺌم رب ٌالنوع بشری  برسد. که ببینهایت  انواع فوق بشری و تا أبد، پیش  برود که باید  برود وخواهد رفت.  زیرا  فرمان کن  فیکون أزلی أبدی هرروحی  میباشد. پس  این استعدادها وکرامات بالفعل ونطفه های  کرامات بالقوٌه، أمری اتٌفاقی و غیر عادلانه از خداوند و طبیعت هستی در کسی نمیباشد . بلکه نتیجه تکاملات روحی در تن و ذهن و روان  تولدات گذشته، ونیز تولد کنونی در فصول  فراوان  نوع بشری  بداﺌی، ویا کودکی  و بی عقلی وهر فساد در بزرگسالی انسان است. ومنطقا باید برای  رفع ودفع  خطر کارماهای  قهقراﺌی  نوعی، بتحقٌق کرامات  بالقوٌه خود پرداخت. و آنرا کرامات بالفعل نمود. وسریعتر و جدٌی ٌت،ر وتنها در سلوک  الهی  بتخلیه   مفاسد وحقارت  روان ناخود آگاه پرداخت. و با عشق و همٌت و صبر ووفاداری صوفیانه، و کشش الهی شرایط  لازم تأمین نمود. که با عشق وهمٌت که با  شبی برابر  صدسال عمر وتکامل  کم کاران  دیگر جلو  افتاد. و از  دیگران  سبقت تکامل  خداپسندانه  گرفت. وجبران دیرکرد وکم کاریها وناشی گری های گذشته را جبران نمود. که در تولد  نوع فوق بشری، از کرامات فصول  نوع فوق بشری  بالاتری را  داشت. که آنگاه نیز در نوع فوق بشری دیر کرد وکم عقلی و کم کاری و جهالت و بازی آلودگی های  باقی مانده  روان نداشت. وبازهم  کرامات بالقوٌه  تولد فوق بشری بالاتر را نیز  تحقٌق  داد.  که  این تنها هدف  خداوند و یگانه  کار معقول و هدف  صوفیان در ولایتهای  سلوکی میباشد. اکنون در ولایتهای ششگانه  نوع بشری،  که  سالکان آنها را (أهل  کتاب) یا سلوک و نه  کتابهای  تورات و قرآن  وغیره را مینامند. بلکه  بترتیب بمراتب شهودی مقدماتی  پنچگانه با پنج تولد، و رسیدن  بمقام نبوٌت پیامبر اولی  العزم  خود، در  ولایتهای  آدم کیومرث و میترای  نوح و بودای نخستین  و  زردشت نخستین، آنگاه  در تولد با  کرامات بیشتر  نوع بشری،  در ولایت  مصطفوی  محمد، ونه در دین رسمی  ویا سرزمینهای اسلامی، آنگاه  بشهود ششم  نور  قاﺌم  روح  القدس آخرین وظیفه  الهی  نوع  بشری  میرسند. که هفت هزار سال در حساب  انسانهای بشری، که برای  روح شاید لحظاتی  بیشتر نباید، که بهشت سوم  هفت هزار ساله انتظارعرشی میگوﺌیم،  تولد  در صورت  نوع فوق بشری بجهان مینمایند، که باولایت مهدی  موعود  زردشت ومحمد، بنور رحمان وباز شایستگی  تولد در نوع بالاتر آماده  گردند. که تا أبد  این  انواع و تجلٌیات ووظیفه تکاملات  روحی  ادامه  دارد. وهرگاه در هر مرحله، اگر ترک  ارتباط با مراتب الهی  خود گرفته شود، سقوط  در فراوان انواع   تکاملات قبلی گرفتار میشوند. تا از نو این راه  دراز وپر زحمت را، لاجرم و بدون جرم وگارمه و کارمای  جهنٌمی،  بهمین  نور قاﺌم  و این همانی  کمالات الهی تجلٌیات الهی  خود یافتن، انجام بدهد که انجام  خواهد  گرفت.  اینک  در نوع بشری  با هفت سال خویشتن داری وتقیٌه سلوکی، بقیه  هفتاد سال عمر در  مصونیٌت میباشند . واین توسٌلات عبادی با ولیٌ الهی  بمعرفی خداوند، برای  انسان  عاقل وعاشق  وعامل، احساس  زمان دراز و عذاب زندگی نمیشود. (مکنون)  مخفی در مکانی  ومستور  پوشیده ومجهول برای  عقل صاحب  خود  نیز هست. ودر رؤیاهای  سلوکی با کمک پیر الهی، بیشتر  مشکلات روان برای سالک  روشن میگردد. آنگاه سیل  الهامات  لدنٌی وداده های  عقلی  واحوالی  ورؤیاﺌی بانسان کامل  شده میرسد. گرچه با کمتر از ده در صد  پاکسازی  روان، در حدٌ کفایت از نظر  داوری  الهی  بنجات از نوع بشری  میرسد. اسرار مکنون  الهی یا  مراتب  شهودی،  بر همه  انسانها  مکنون و ناپیدا هستند. وبرحسب  درجات  پاکسازی روان از عقده ها و کمبودها ومفاسد  دیگر، بتدریج مراتب  تجلٌیات  الهی  پیدا  وظاهر  بچشم دل   و چشم  عقل انسان آشکار میگردند.  وتنها  برای  خود انسان  شاهد نور قاﺌم،  کلید آینده های  الهی فرشته  گونه میباشد. وولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند کلید رسیدن بنور قاﺌم است. و انجام  دستورات  پیر الهی و توسٌل  عبادی، شرط مهم  بعدی  رسیدن بنور قاﺌم میباشد. و این اجرای  فرمان کن فیکون، یعنی دستور  شدن وتکامل  که  بتدریج خواهد شد.   

اسرافیل

مقام ومرتبتی الهی از فرشتگان عوالم  الهی که برای تربیت الهی  سالکان  ولایتهای سلوکی نوع بشری است . که اسرافیل را  حامل روح انسان سالک ولایت مصطفوی در معراج خود بخداوند در شهود عرشی و درمرحله  دوم (دنا فتدلٌی) و یا همان اسرافیل و اسراﺌیل، برای فرشته حامل روح  انسان کارماﺌی است. برای پس  از مرگ که امام  صادق در کاربرد  بجای الفاظ  اسرافیل یا اسراﺌیل، عزراﺌیل گفت. که  روح  انسان  قهقراﺌی جهنٌمی را، بجهان تولدات حیوانی نسخ ومسخ میبرد. تا گذشته ها را دوباره  تکرار نماید. تا دوباره بنوع بشری برسند  وهمین سلوک الهی را  بپردازند. که  روح هر موجودی، حتی  موجدات أتمی وتحت أتمی، باید  بنوع بشری  که رسیدند، با نور قاﺌم بنوع فوق بشری بروند. که تا أبد بی نهایت، این انواع و تجلٌیات الهی بالاتر ادامه دارد. که بفرض  محال بنور الأنوار خداوند و روح الأرواح أهورمزدا و ربٌ الأرباب الله برسند که پایان این مرحله از هدف  نهاﺌی آفرینش  هستی طبیعت عالم کبیر،  وهستی انسان که  عالم  صغیر از خداوند میباشد. تا بعدا فرمان دیگری از خداوند هو، خالق  الله برای  هریک از  ارواح الله شده، در شهود نور الله چه بوده باشد.  زیرا آموختن منطقا مسؤلیٌت  آموزش دیگران میباشد. مراتب الهی  در تصوٌر انسان، که در حدٌ خود  نیز واقعیٌت دارد، ولی در حدٌ اهداف الهی، حقایق آنها نزد او وجود دارد. این  فرشتگان  فراوان  هستند، و تخصص هر یک دریک  کلاس و مرحله تکاملی میباشد. که  انسان  بدون این  تفکیک عناصر فوق العاده  زیاد، نمیتواند ببیند و بفهمد ویا در حافظه  برای  مراجعه نگاه دارد. در حالیکه این  فرشتگان وتمام  موجودات الهی  در عوالم  الهی  در وحدت  وجود خود هستند. که  قطراتی در  دریای  بی کران  الهی ربٌ قاﺌم میباشند. که  جملگی باز یک  قطره  در دریای  وسیع تر ربٌ رحمان میباشد. و همچنان هر رب ٌ النوعی در حکم یک قطره از اقیانوس بی کران  ربٌ بالاتر تا الله میباشند. که هم این  قطره ها هستند،  و هم قطره  مستقلی نمیباشند که مشخٌص باشند. وهمه در خداوند الله در اسم (الداخل و در الظاهر) قرار دارند. که  غیر از الله چیزی  در هستی  نیست. وهمه  تجلٌیات  صفاتی  خداوند الله  میباشند. این  قطره ها باز  هر زمان  باراده مقام الهی بالاتر بصورت  قطره  دیگری در میآیند، که موقتا در یک تولد  نوعی، ولی بسیار عظیم تر و الهی تر، و با کرامات  الهی،  وصفاتی که هزاران  برابر بجهان برای  ادامه  تکامل  روحی ونوعی  که  پایانی هم ندارند. زیرا  امکانات و قدرتها و داراﺌی های  خداوند نیز  محدود  و معدود و قابل شمارش نیست. از دریای هر ربٌ  النوعی جدا میشوند. که پس  از تکامل بتدبیر مراتب الهی باز  در ربٌ النوع بالاتری  قرار  بگیرد. این فرشتگان الهی از جمله  اسرافیل، و فراوان  فرشتگانی  که أنبیا واولیا درگذشته بزبان قوم خود گفته اند. در واقع انسانی  ومادی  همان  کاملان الهی  زنده در جهان بوده وهستند.  که این همانی مقاماتی  الهی خود را دارند،و برای چند سالک خود خداﺌی  میکنند. و تاج شاهی و فروهر خود را دارند. که  درجاتی  از  الوهیٌت الهی را دارند. و  همچنان دارای  بسیار امکانات و معجزات برای  چند سالک خود، ودر رؤیاهای سالکان خویش دارند. ونیز  در أندیشه  وتفکٌر عمیق  اولیای الهی، ماهیٌت الهی شده  خود را  بسالکان  خود یاد آور میشوند. و هر موجودی چه  رسد بانسان، که همگی  از تجلٌیات  الهی  میباشند و معجزه ای الهی هستند، و گفتار ورفتار  مقام الهی خود را دارند. ولی  قدر خود را نمیدانند. زیرا مست لذٌتهای علف  چرانی در جهان  هستند. که  سلوک  الهی  نمیکنند. و  الوهیٌت و این همانی الهی  خودرا  بیابند. بجای  علفهای  هرز جهان بشری،  از  حکمتهای الهی ربٌ النوع خود استفاده  میکنند، تا خود را  فرشته تر از آنچه  هستند  بکنند. انسان  کامل بمعرفی  خداوند برای  سالکان  طالب لقای الهی فرشتکان الهی  می باشند. وحتی سالکان آنها فرشتگانی در حال فرٌ الهی و برتر یافتن هستند، تا از ملاﺌک الهی  سطوح  الهی بالاتر گردند. چون  ملک وشاه الهی  میباشند. که چه  فرمان  یزدان چه  فرمان شاه الهی در حقٌ آنان گفته شده است.محموعه ای از فرشتگان تا بخداوند (ایل و اله) چون جبراﺌیل ومیکاﺌیل، ومجموعه بزرگی از ایل های  الهی در عرفان مسیحی و قبل از آن هستند، که در ولایت  بعدی با تغییراتی  در تصوٌف  آنان ادامه دارند وخواهند داشت. مانند مقام  الهی  ایل و ایلیا و خدا است. و اسراء و حرکت  شبانه سالکان شب زنده دار، و عروج در فضاهای  عوالم  الهی، وخلأ  آسمانهای  الهی در احوال شهودی  سالکان میباشد.که در ولایت مصطفوی  و برتر  محمدی،  روح  سالک  شاهد وموفق شده الهی، بجبروت اول  نور قاﺌم، و جبروت دوم عرش  رحمان، تا مرز زیر عرش که محمول اسرافیل یا اسراﺌیل میباشد. که  بجبروت اول ودوم الهی،  جایگاه کمال الهی محمدی در عرش  رحمان میباشند. تا در ولایت  مهدی  موعود محمد که ٥٥ قرن  دیگر، باکشف  نور رحمان،  جهان نوع فوق بشری را  آغاز  مینماید.و با مراتب  فرشتکان عظیم تر، و با  اسامی دیگری روبرو باید شد. پیامبران  اولی  العزم  ششگانه  نوع بشری، آدم کیومرث  و میترای  نوح و بودا و زردشت ومسیح  ومحمد، هریک  کاشف  یک  تجلٌی  الهی  بالاتر بوده اند. و برای  دیگر  انسانها آماده  کرده اند. که آنان نیز از شش ولایت الهی اطاعت نموده، بتجلٌیات اولی العزمهای  خود  برسند. وخود نیز  این همانی  مقام  الهی اولی العزم خود  را برای  چند  سالک  احتمالی  خویش  گردند. واز فرشتگان  الهی  شوند، تا قدرالهی  خود را آنگاه  بدانند. که  باتلاف  کرامات بالفعل و بالقوٌه  الهی  خود نپردازند. و هر کامل  الهی  زنده ٣١٣ گانه  ولایتها بگفته  محمد، پیامبران  غیر اولی  العزم میباشند، که  مقام  حسینی  از تجلٌیات  هفتگانه  نوع بشری را دارند. وهریک  اسرافیل سالکان  خود  میباشند. که روح  آنان را  بمعراجهای  شایسته  ولایت  خود  میبرند.  آنگاه  اینان برای  سالکان  خود، مقام  الهی و قرآن ناطق هستند. و کلامشان کلام خداوند است. و بقول  پبیامبر حتی خطای  احتمالی آنها از نظر  خداوند درست  است. زیرا أصل در اطاعت است، ونه در موضوع مورد  اطاعت در دستور .

أسفار أربعه

جمع سفرها و مسافرت  پیاده  روی  سالکان ولایتها، در رهروی  شبانه خود، بسوی  تقرٌب ونزدیک تر شدن  صفاتی  بخداوند میباشد. و سفر (بکسر سین)  مجموعه نوشته ها وکتاب پیامبران گذشته، ومیراث  باقی  مانده  عقلی  آنها برای  نسلهای بشری  بعدی است. که  درباره   فصول  تورات  میگویند. مانند سوره ها در باره  قرآن. سالکان را  چهار سفر الهی  میگویند، که  انسان  بتواند راه  خدا را تصوٌر درستی  نماید. سفر بسوی خدا و سفر در خدا ومراتب وعوالم  الهی، و سفر برای خدا  که لازمه سفر از خدا  بخلق میباشد.  که  سالکان  خود را از طرف  خداوند نماینگی ووسیله  توسٌل  عبادی  شوند. مسافر خدا  تنها سالک  در سفر  حجٌ أکبر نور قاﺌم  روح القدس  میباشد. که  در ولایت  ششم  مصطفوی هر  کامل  محمدی  زنده  بدان موفق شدنی  هستند. تعبیراتی  دیگری نیز  میتوان  باشد. که ملاٌ صدرای شیرازی از  سفر از خلق بحق، و سفر  دوم حقٍ در حقٌٍ، و سفر سوم را از حقٌ بخلق، و سفر  چهارم را سفر حقٌ بحقٌ میگوید. که بازگشت روح  کامل بآینده های  الهی  خود  میباشد. که از  نوع فوق بشری  میگوﺌیم. تا در آن  هنگام  سفرهای  الهی  روح  نوع فوق بشری با ولایت  مهدوی که از ٥٥ قرن  آینده  آغاز  میگردد چگونه  باشد.

اسلام

دین رسمی و اسمی  اسلام با  مذاهب  فراوان و غیر الهی آن، تعبیر و بیانی از حقٌانیٌت پیامبری  محمد دارند. ولی در عمل واز نظر قبول الهی، طرفدار تسلیم  سلوکی  بولایت  محمد را ندارند. تا  روان  فاسد  خود را  اصلاح  وپاکسازی  نمایند و از  مراتب  الهی  گردند. ولی  بدنبال  آخوندهای   ده ها مذهب و هزاران آخوند  مذهب  تراش نو بنو هستند. که هر ولایت  فقیه  فاسدی را  دنبال  مینمایند. که بنام خدا و  پیامبر، هر لحظه  سالیان  درازی را  عقب  روی  و فسق  وپسک رفتن، در مقام روح  بشری  خود دارند. که پس  از مرگ در نسخ ومسخ و فسخ ورسخ ووسخ،  صدها هزار وحتی  میلیونها سال دیگر، باید در  صورتهای  نوعی تولد ومرگ، ونیز  عذاب  زندگی های حیوانات را داشته باشند  که  بچشم میبینیم. و خود  انسان بشری  نیز دوچار  عذاب  جهنٌم،  یا جهانوم  وگوهانوم  و جهان میباشد. که اینک بدان  نیز  عادت  کرده  از آن نیز  دل  نمی  کنند. که بانواع  عظیم  فوق بشری، در همین  کره  زمین  یا  کرات دیگر  بروند و خداﺌی  تر گردند. قرآن  میگوید، نگوﺌید مؤمن هستیم،  که ایمان در دل شما تثبیت نشده،  یعنی مراتب  شهود الهی را ندارند.  بلکه بگوﺌید مسلم هستیم. که هر اسیر  جنگی تسلیم میشود. گرچه اینان  عاشقانه  تسلیم نمیشوند، وحتی  نام  مسلمان در تسلیم  هم ندارند.  که مشرکان آخوند پرست،و بقول  پیامبر ابلیس  پرست  هستند.  که  لباس  کاذب روحانیٌت برتن دارند. تا  دیگران  را فریب داده و آلودگی های سرشار روان خود را  مخفی  کنند. درحالیکه  قاتلان  أنبیا و أولیای  الهی  بوده  وهستند. و دادگاههای  روحانیٌت بدون  روح  الهی  تشکیل  داده،  که  بیش از هزار امثال خود را کشته اند.  که از اولیای الهی  نیر در میان آنان  فراوان بوده  است. تنها شرط  مسلمانی،  تسلیم  سلوکی  بولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند است. آنگاه  دین اسلام ومسیح وزردشت باهم  تفاوتی  ندارند. مگر در  درجه  شهود تجلٌی الهی  بالاتر. وهمه  اولیای  الهی  تاریخ،  باید در تولد ششم  ولایت  مصطفوی  محمدی  بنور قاﺌم برسند. که  سفر الهی  خود را  تا نور قاﺌم روح  القدس  خاتمه  بدهند. که  فرمان  کن  فیکون  برای  نوع بشری  میباشد. تا  هفت هزار سال بعد هر کامل  اسلامی  محمدی، در ولایت  مهدوی  بجهان  متولد شود، که خودرا نیز  بنور رحمان، وشاید  بعرش ربٌ برتر از  رحمان برساند. که نامی  هم از او نمیدانیم . ومهدی موعود محمد و سوشیانت سوم زردشت  خواهد  گفت. هر مسیحی کریستین میشود، اگر  در سلوک ولایت  مسیح  بنور پنجم مصطفوی  برسد، که مسیح  کاشف آن بود.  ویا کامل  زردشتی درسلوک بنور مرتضوی برسد، و بودا بنور فاطمی  شیوا رسید. ونیز کامل میتراﺌی که  بشهود دوم حسنی امام زمان خود میرسد. ویا أدم کیومرث که  بشهود  نخستین نور حسینی  رسید، که تنها  شهود آدم بوده  است. که دست پرده خداوند وبا چنان  اعتباری،  که خداوند فرشتکان را بسجده  او وادار میکند.  وهرکس  نکرد چون  ابلیس آخوند وهر قشری  دینی دیگر، بجهنٌم کارماها  میرود.

اسلام 

تسلیم سالک بپیر الهی او  بمعرفی  خداوند است. و قبول تفسیر  داده های  الهی پیر  بسالک در رؤیاها میباشد. و یا الهامات  الهی در بیداری که بدل  و فکر  دارد. آنگاه  کریستین مسیحی ومزدیسنا خواهد  بود. و ابلیسان  آخوندهای  غیر سالک، قاتلان  اولیای  الهی  در هر زمان بوده  وهستند. دین  رسمی  واسمی  اسلام با یک  بیلیون پیروان أن، در هفتاد و دو مذهب آن،  جملگی اسلام دین  ظاهری و بدور از  خداوند تر رفتن هستند. ولی (ایمان یا سلوک) الهی  و همان اوم وهوم ننموده  تا ( امٌی)  وکامل الهی   چون محمد  شوند. و دین  باطنی  اسلام را داشته باشند. که خداوند یک دین دارد، و با اسامی  مختلف و در مراتب  شهودی  هفتگانه آن . البته  که باطن  هر ظاهری،  بر ظاهر آن شرافت و الوهیٌت ورضایت الهی را دارد. در دین  باطنی، سالکان بفرٌ وتاج  شاهی  الهی  میرسند. و غیر سالکان  در شرک مداوم با خدا وولایت  بحقٌ  الهی  زنده در جهان  هستند. ومحمد  میگوید تنها دین  اسلام حقٌ است. یعنی  تسلیم  سلوکی حقٌ وحجٌ  أکبر است. وهمه  ادیان سلوکی  پنچگانه قبل از محمد نیز دین تسلیم سلوکی  هستند. سنٌیان مسلمان سنٌت  محمد، یعنی  سلوک  الهی را ندارند. و شیعیان  علیٌ نیز شعاع  انوار الهی  را ندارند. که  اولیای  الهی  هم سنٌی  باسنٌت  پیامبر، وهم شیعه با شعاعهای  شهودی  هستند. وهم  مسیحی وهم زردشتی و بوداﺌی ومیتراﺌی میباشند. وهریک آدمی  دست پرورده خداوند میباشد.  تنها  پیر کامل  الهی  بمعرفی  خداوند بطالب  لقای  الهی، یگانه راهنما ومربٌی  الهی سالک  میباشد. که در همه ادیان باور دارد، ولی بهیچ یک از  ادیان اسمی ومذاهب آنها وابستکی  ندارد. گرچه  در بین آنها  زندگی  میکنند. که زبان  وفکر قوم خود را  میداند. شاید بتواند آنها را هدایت  نماید. ایمان وسلوک  الهی،  هشت  هزار سال پیش آغاز از آدم  کیومرث تا کنون  پیش  آمده است.وهر روحی بشری  شش بار تولد بهتر  بدرجه  پیامبری  دین  سلوکی  خود رسیده باشد، که مدرک رسیدن  بتجلٌیات الهی را داشته  باشد. تا در  تولد نوع فوق بشری،  با ولایت  مهدوی  بنور رحمان وعرش  ربٌ برتر از  رحمان برسند که باید برسند. و تا رسیدن بنور الآنوار روح الأرواح الله، ربٌ الأرباب این تکاملات  شهودی ادامه خواهد  داشت.

استفهام

طلب فهم و دانستن  بیشتر از  معانی  ظاهری در معانی باطنی است. که با پرسش امکان استفهام هست. ماتنند  اینکه بپرسند، چند وچگونه و چرا و غیره. که  سالک از  پیر الهی  خود از معانی  حقیقی باطنی امور ظاهری ومادی پرسش میکند. و درک  درست وکاملتری از  گفته های  معمولی و کلٌی  که  پیر  میگوید، آنگاه استفسار وتفسیر و استفهام وتوضیح میخواهد.

استقامت

 راست  نشینی یا  ایستادن، و درستی  وپایداری سالک در پیمان سلوکی  با  پیر بمعرفی  خداوند، تا مرگ و قیامت روح  سالک. که برخی زودتر در مرگ  قبل از مرگ بدستور  مقام  مصطفوی بشهود نور قاﺌم روح  القدس، ایدآل  کمال الهی میسٌر  برای نوع بشری، بپایان سلوک واجب  میرسند. که  قیامت سالک در این مرگ  ارادی  است. ولو بخلق باز  نگردد که تولد دوم  الهی  پیامبر گونه داشته باشد. ثبات وپایداری سالک، در  درخواست از  خداوند برای  شناخت  پیر الهی، که  شهود نخست  حسینی  سالک  است.  و اطاعت  انسان سالک بنحوی  باشد، که  شایسته کسب رضایت الهی  گردد. تا  قیمت و مقام  الهی  روان  خود را الهی  تر  نماید وبالاتر  ببرد.

استقباح

قبیح دانستن وزشت غیر الهی  وغیر سلوکی  دانستن امور است. و عکس آن استحسان و حسن ونیکو دانستن . زشتی  ها در صفات حیوانی  یافتن، یا بموجب آن ادامه  زندگی  نوع بشری  حیوانی  دادن است . و عکس  صفات  نیکو و تکاملی پس  از  تخلیه از صفات  حیوانی  و تحلیه  بصفات  الهی  بتقلید رفتاری و اعتقادی  پیر  الهی   میباشد،  تا بتحلیه های  هفتگانه میسٌر خود برسند.

استقبال

پذیراﺌی نیکو و طلب اقبال و حضور  محبوب، ونیز شانس و بخت نیکوی  الهی، و بپیشواز  رفتن و آینده ها را  زودتر خواستن ورسیدن، و نیز  قبله گیری عبادی  سالک در استقبال از صورت شهودی پیر  کامل بمعرفی  خداوند است. و داوطلبان و شاهدان و مستعدان  طالب وسیله سلوک  الهی  از خداوند، و نیز در  حضور پیر الهی بمعرفی خداوند. ونه انتخاب  خود انسان از کسی که الهی شناخته  باشد.

استقراء و قرٌه گیری

کنجکاوی و جستجو و تحقیق انسان الهی، عکس عمل  قیاس أهل کلام و آخوندهای قشری و فلاسفه، که برای شناخت بیشتر یا در بررسی  امور شناخته شده دارند. ولی  سالکان در طلب قرٌه گیری و توسٌل  عبادی ووسیله وولیٌ الهی بمعرفی  خداوند استقراء و قرٌه گیری دارند.

استقصاء  و حدٌ أقصی

حدٌ أکثر و اقصی درجه ممکن در انجام  جهد طالب  سالک، و خواست پیر الهی  از خداوند است. که  سالک در حدٌ استطاعت در اطاعت، وتوان جهد نمودن بدان میرسد. که بیشر از آن مورد  مؤاخذه الهی  نخواهد  بود. مگر  در تولد بهتر  بعدی. که از  همان جا شروع میکند، که  در تولد  قبلی ختم  کرده  بوده است.  یعنی   تمام  شهود تولدات و ولایتهای  الهی  پیشین  آنها را  تجدید، ولی  بهتر و الهی تر  مینماید. تا آنگاه  بیک  شهود برتر تازه وجهانی در نور قاﺌم برسند.

استهداء

پیر هدایت خواستن از خداوند برای مستعدان، و نیز درخواست کنندگان  هدایت از  پیر و خداوند،  طلب امدادات الهی مینماید. که  سالک را لحظه  بلحظه کمک  می نماید. که گوﺌی از  گودالی خود را ببالا  بکشد، که  بمراتب معراجی  شهود تجلٌیات الهی برسد. و یا  خواستار مهلت ومدٌت بیشتر خواستن  سالک در عمر وتوان، که با جدیٍت بیشتری در کار سلوک الهی ادامه   بدهد.

استمرار

مرور  زمان و ادامه کاری بیشتر در  زمانی  کمتر و طولانی تر، بر یک  روش و اجرای دستورات جدید از  پیر الهی  است. و ادامه همبستگی و پیاپی و مرور  دادن، چون (ماضی  استمراری) که از گذشته طولانی بوده، وپایان آن در قیامت جان سالک  میباشد. و نیز مستمری و دریافت  پول در کارگران، که  ثابت  و برقرار  باشد.

استنباط  باطنی

بباطن امور  وارد شدن، و حقایق  ناپیدا  را بیرون کشیدن، و بمعاتنی ومقاصد الهی  از  درون رسیدن، و برداشتهای عمیق  تری نمودن که  استنباط و استبطان میباشد.

استنکاح

عقد نکاح درغیر سالکان، و طلب  سالک برای (نکاح و نگاه) توجٌه پیر بسالک ، وسالک بصورت پیر.  چون  پیوستن موقٌت سالک، و اجازه  توسٌل  عبادی سالک بصورت  پیر، در ازدواج موقٌت  (صیغه تمتٌع) وتا  بعدا ازدواج  داﺌم با  پیر تا پایان سلوکی  ویا  وقت  مرگ. این  ازدواج ربطی  بزن ومرد بودن  سالک و پیر  ندارد. که  نکاح همان لفظ فارسی دری   قوم  زردشتی  قریش است. که  سالک نگاه و تمرکز در  صورت  وسیله  الهی  خود،  هنگام  عبادت و مخاطبه با خداوند مینماید.  و همراه  با اذکار توحیدی  دفع شرک  احتمالی، چون لا اله الاٌ الله، و طلب اجازه از  پیر لازم  دارد، و یا خداوند در رؤیا بسالک طالب  لقای  الهی پیری را معرفی نماید، و یا تأیید باوری  سالک را بپیر الهی  بنماید.

استواء

برقرار  و ثابت و فهم  محکم سالک. و مستوی مستقر و قرٌه گیری در سطح تجلٌیات  الهی، نهایت  در عرش  رحمان. که خداوند در عرش  خود مستوی برای  نظارت و کنترل وداوری روحی  تمام  موجودات مراتب الهی زیر دست خود مینماید.  مراتب  الهی  بالاتر خود نیز در  کنترل وتدبیر مراتب  الهی  بالاتر از خود میباشند. استواء  نیز بمعنی احاطه بر کلٌ هستی  میباشد. بخصوص  هستی و تکامل  روحی انسان  سالکان برای رسیدن بشهود  واجب نور قاﺌم . و (سویٌ)یکسان بودن که  در خداوند ومراتب  الهی تغییری نیست. ولی  در روح سالکان تغییر مثبت و الهی  تر شدن هست. و در غیر سالکان و قشریها   تغییر  منفی و قهراﺌی هست.

استیجار

اجاره  کردن و طلب أجر ومزد و پاداش در سالک از  خداوند.  ونیز استیجار پناه  گرفتن وپناه  دادن از  جور  وستم بر سالک. در استیجار موقٌت امور مادی در مقابل مالگیٌت و تملک داﺌم است.

استیضاح

طلب توضیح ووضوح  بیشتر از  کلامی. و بهتر  دانستن گفته  پیر الهی.  گرچه در پارلمان ها وزیران استیضاح  میشوند که توضیح کافی  بدهند.  واز خطاهای  خود دفاع  نماید، والاٌ توبیخ وطرد میگردند.

استیفاء

بتمامی فرا گرفتن. و مستوفی حسابدار دریافت  کننده  مالیٌات، که  تمامی حقوق  دولتی را بگیرد.

استیلاء 

 مستولی شدن وچیره گردیدن  ولایت پیر سلوکی سالک. و نیر غلبه  نظامی یافتن .

اسراء

شب  روی سلوکی. و رفتن روح  سالک  بمراتب معراجی تا عرش شایسته سالک.  که  بنی  اسراﺌیل تنها  سالکان  اسراء کننده میباشند. ودر هر دینی  سلوکی  ششگانه که هستند. رهروی  روحی  وفکری  سالک در شبهای عزلت  سلوکی . پیروزی سالک در مقابل (ضرٌاء )و آسیب و ضرر دیدن.

أسرار

امور پوشیده ناپیدای غیبی  و الهی  ونامعلوم. ومخفی نگاه داشتن اسامی و شهود تجلٌیات الهی  هفتگانه شهودی ولایتهای  ششگانه در سالکان،  بعنوان  تقیه  وحفاظت  خود. ناموسهای  الهی ونام های  الهی برای  توسٌل  سالک در عبادات. ونماز  فارسی و ناموس  یونانی  همان اسماء الله شهودی هستند. که  شاهدان آنها بتجلٌیات الهی بالاتر میرسند. سرٌ درون همان  درونی ترین قسمت ذات و ژنتیک روحی  انسان که روح و روان أصل الهی دارد. ومقام  الهی از  تجلٌیات رسیده  سالکان است. که  عملا همان  روح  الهی ومدبٌر  واداره  کننده  وهدایت دهنده  الهی و راهنمای الهامی انسان سالک میباشد. وهمان فرشته  مرگ  او، و همان  نطفه تولد آینده  بهتر روح در  نوع فوق بشری هفت هزارسال  بعد  میباشد.

اسراف

گزافه کاری وولخرجی  و افراط در تبذیر، و اتلاف کرامات بالفعل  نوع بشری در غیر راه  الهی وسلوک،  برای  تحقٌق کرامات  بالقوٌه وتبدیل آنها بکرامات بالفعل  مورد  نیاز  تولد  بهتر بعدی  است .

استقصات

و بآقصی ودورتر رفتن اولیه در أزلیٌت هستی ها. که اسطقسات أربعه یا عناصر نخستین سازنده  هستی در أزل که در تصور فلاسفه  یونانی و اسلامی قشری بوده  است. که آب  وآتش و خاک و هوا بوده اند. و هر  فیلسوف مادی و غیر الهی هرکدام یکی  از این عناصر را أصلی تر میدانستند، که ماده را تشکیل  میدهد. که محمد برای  خاک یاهمان ماده أتمی اصالت میداد. در حالیکه  همه  این  چهار  عنصر مولکولها و أتمهای مادی  هستند ،که خود  انواعی  از  موجودات بوده  که اصطلاحا جمادی میباشند. که  منظور  محمد بود. هر یک  از  موجودات أتمی محسوس،وموجودات  أثیری پاﺌین تر نا محسوس، هریک باز  فراوان ترکیبات  درونی تحت  أثیری دارند. که باز  هریک  از این  اجزای درونی، خود نیر ترکیبات داخلی  تر و رقیق تر دارند. که  بطور  بی  نهایت تا أزل آغاز هر فرضی از هستی ادامه  دارند. وهریک  در حال تکامل  روحی  خود هستند، که  بانواع  جمادی  وگیاهی  وحیوانی،  تا  فراوان  فصول نوع بشری خود را  بامروز ما انسانها  برسانند. تابا  تکامل   ارادی  وسلوکی،  ببی  نهایت  انواع فوق بشری  وتا أبد خودرا بفرض محال  بخداوند در مطلق أبدیٌت  برسانند. آغاز فرضی  نخستین و سازنده  ماده  وهستی را، شبنمی  از اقیانوس  بیکران  روح  الأرواح می گوﺌیم. که روح واحد أصل موجود  است.  ونه  تن آن، که تراکمی از  موجودات روح  دار سبک تر  از  خود میباشد. که هر  أتم در تن هر موجود تا انسان و انواع  فوق بشری  فرشته  گونه، خود دارای  مسیر طبیعی  تکامل  روح  فردی  خویش را دارند. چه  دراین تن باشند یا در تن دیگر.  و ارواح  مرگ  ندارند، ولی تعالی  بهشتی  و یا قهقرای نوعی  حقیر تر را دارند. که از نردبان انواع  بنوع بشری، دوباره  وحتی  صدباره، اگر  قهقراﺌی شدند باید بنور  قاﺌم و این همانی  کمال ایدآل  نوع بشری،  در روح  القدس ربٌ النوع  فرضی، و الگو و تجلٌی الهی  میسٌر  خود  برسند. که  ببی  نهایت انواع  فوق بشری  بروند.  که هر نوع  بالاتری  هزاران  برابر عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه  و صفات حیاتی و الهی عظیم تر دارند. ولذا  خداوند  الله، أهو یا  آهورمزدا را  روح  الأرواح بگفته  سهروری  است. ویا ربٌ الأرباب بگفته  محمد، و نور الأنوار بگفته عرفای  دیگر  میباشد. ولذا  تنها  موجود در هستی  خداوند است. وموجودات  دیگر  تجلٌیات صفات  الهی میباشند. که در حدٌ خود فرشتگان  الهی بوده و نسبت  بگذشته ها حقیرتر  میباشند. ولی  قدر خود را نمیدانند. و صفات وکرامات  الهی  خودرا،  سوخت  لذٌت  تن و ذهن و روان  هوسران  آلوده  خود  می نمایند. هر روحی  تاریخچه تکاملات  أزلی خود را، آغاز از  انواع  جمادی  وگیاهی  وحیوانی، در ژنتیک  روحی و همیشه  زنده  و مقیم   عوالم  الهی  ثبت  شده دارند. ومدام  سالکان  با تخلیه  از معایب  وتحلیه  بمحاسن، وکسب  تجلیه های  الهی،  مقامات  روحی  الهی  تازه ای، تغییر مثبت وماهوی  الهی،  و حتی  تغییرات  معنوی ذهنی،  و تغییرات  مینوی  روحی والهی  خود را میبابند. ژنتیک روحی   محل  خاطرات  أزلی  واستعدادات کنونی، و درجه  بهتر الهی و آینده  خود را دارند. کمال  الهی و یا  قهقرای  صفات  حیوانی حقیرترمییابند. اما ژنتیک جسمانی در هسته  سلٌولهای  تن،وظیفه  ثبات دوره نوع بشری ودر هر نوعی را  دارند. گرچه موتاسیونهای  ژنتیکی در کروموسومهای هسته هر سلٌول، تغییرات آسیب رساننده را  دارند. مگر آنچه  که  برای  نژاد های  انسانی که در  نظریٌات  علمی میگویند. در حالیکه  هر روح انسانی مانند خداوند، تنها  فرد واحد در نوع  خود میباشد. و نژادهای  شبیه بهم باز تفاوتهای نا محسوس چشم و ادراک  انسان را دارند. ژنتیک  جسمانی  تنها برای  تن  انسان نقش دارد.  و  ژنتیک  روحی حاکم  بر ژنتیک  جسمانی،  از طریق  ذهن  وروان  انسان، تدبیر  وکنترل  مراتب  الهی اداره  میشوند. که  اراده  از خود انسان  هوسباز  نمیباشد. ژنتیک  جسمی  تنها  دراین  تولد، و در تن  موجود سازنده و نگاه دارنده  شکل وسیما وهیکل  انسان را اداره  میکنند، وبا مرگ  متلاشی  میگردند. و  انتقال  بنسلهای  بعدی  که  طفلی بوالدین  خود  شبیه  باشد، أمری مربوط  بژنتیک  روحی است که  شبیه  ونزدیک  بهم در طفل  ووالدین  باشد.

اسعاف

زخم بندی و روا نمودن، و علاج کردن  هرمشکلی در تن  و ذهن  وروان انسان که سه بعدی  میباشد.

أسفار  و سفرها و کتابها

سفرهای  تورات و کتابهای  بزرگ و مقدٌس را، برای  بیان  کردن وسیع و مشروح و از پنهانی درآوردن میگفتند. أسفار  أربعه سالکان در اصطلاح  عرفا، چهار  مرحله  کار سالکان وکاملان  الهی  می باشد. سفر سالک  بسوی  خدا، و سفر در  خدا که مساﺌل الهی و سلوکی است. و سفر  برای  خدا و پیشرفت  بیشتر سالک،  که خودرا نیز  در میان  نمی بیند. و ترک  حویشتن و جهان نوع  بشری سالک میباشد. و بالأخره سفر از  خدا بخلق، در بازگشت  پیامبرگونه  اولیای  الهی،  هر شش مکتب  سلوکی  نوع بشری میباشد.  که  پادشاهی  الهی  چند  سالک  احتمالی خود را دارد.  که کاملان  الهی تا زنده  هستند،  رسولان و سفیران و مأموریٌت داران الهی،  برای  هدایت سالکان  خود، و نصیحت  نمودن بغیر  سالکان، با هر  زبان واستدلال و صلاحیٌت های  الهی خود میباشند. که  قرآن  ناطق  سالکان وفرمان آنان،  همان  فرمانهای  الهی بسالک  میباشد.  که بقول  پیامبر  خطای  اتفاقی اولیا،  باز  از نظر  داوری  الهی  درست  است.  زیرا   اطاعت پیر  الهی اطاعت الهی  میباشد، ونه  موضوعات  مورد  دستور  پیر برای  اطاعت  سالک.

أسفلین

پاﺌین تران از طبقات و مقامات وجودی نوعی موجودات. و (علم أسفل) در مراتب تکامل طبیعی  انواع  قبل بشری عاقل. و علم  الهیٌات وعلم  أعلی و سلوک  الهی تجلٌیات  الهی تا مراتب بالاتر وخداوند مطلق  الله . هفتمین  طبقه دوزخ در (أسفل السافلین) میگویند. اگر که  جهنٌم را  گودال آتش بدانیم.  والاٌ نسخ  بدتر بشری و مسخ  حیوانی و فسخ  گیاهی و رسخ  جمادی  ووسخ   تحت  جمادی را،  مراتب  موجودیٌت  انواع باید  گفت. که  روح  انسانهای   مخالف سلوک و هدف  خداوند را، برحسب  درجه  فساد کنونی روان  انسانهای  قشری ( بد دین ویا بی  دین) و یا  تارکان صلات  وارتباط  سلوکی  با ولایت  الهی را  باید از مراتب  طبقات  حقیرتر  موجودیٌتهای  نوعی  دانست.  تا دوباره  وحتی  صد باره  از  نردبان انواع،  بنوع بشری  وهمین  سلوک الهی  تا نور قاﺌم باید برسند که خواهند  رسید. وهر روحی  عاقبت  خواهد  رسد، که فرمان  کن فیکون و شدن وتکامل الهی  میباشد. (سفلی) عکس (علیا)  میباشند. که انسان از هم اکنون سفلی در جهنٌم جهانی خود هستند. و سالکان از هم اکنون در بهشتهای الهی  میباشند. وهفت  طبقه  شهود تجلٌیات الهی  برای   سالکان  نوع بشری میسٌر است، تا در انواع فوق بشری بی نهایت  طبقات  بالاتر و الهی تر نیز در پیش  هست.  که بفرض محال  بالله  رسید.

أسقام

بیماریها  و ناشایستگی ها و نداشتن کرامات  بالفعل کافی، برای همین تولد  نوع بشری که در ژنتیک روحی  یک  موجود  میباشد. نداشتن  عقل کافی  وتوانهای حیاتی برای  تأمین  کمبودها و جبران  مفاسد  وموانع  تکامل  روح و برای  تخلیه وتحلیه  تا تجلیه های  الهی  میباشد. مانند  بیماران  روانی که  در معالجه  آنها شناساﺌی معایب می شود. وهر انسانی در هرحال،  درجاتی  بیماریهای روانی را  دارد. که تنها  تزکیه نفس  سلوکی  چاره  کار  آن معایب  میباشد. وبدون سلوک مدام  بیماریها ومعایب روان بیشتر مییابند.

اسقف – درجه ای پاﺌین تر از مطران و بالاتر از  کشیشان، در درجات آخوندهای مسیحی .

اسکولاستیک  مدرسی

مدارس اکادمیک و دروس فلسفه ها، ودین ورزی های  غیر سلوکی، در طرز  تفکٌر رایج  قرون  وسطی.  که تا کنون  نوعی فلسفه  دینی می باشد. و در  دیرها و معابد تدریس میشده و میشود. ولی عرفان  مسیحی  را با اولیای  الهی  زنده  مکتب  مسیحی باید آموخت ، ویا کشیشان  آخوند غیر سلوکی  مسیحی، ویا همین  روحانیٌون غیر روحی  وقشری، در کنار مطالب دینی فلسفه های  أیدآلیستی را تدریس وتحصیل  میکردند. که  در ایران مدارسی  چون  معقول ومنقول تدریس  مینمایند . این  مدارس مورد تحصیل ماده  گرایان ماتریالیست ، میتواند  احتمالا آنان را  هدایت بوجود  خداوند و هدف  او  برای  تکامل  روح باشد. اگر که  بعدا نیز بسلوک  الهی  بپردازند.  والاً قهقراهای  بدتری  در  مقام  روحی  پس  از مرگ  دارند. زیرا موانع هدایت  الهی خود را  بیشتر میمایند و  کارماﺌی تر  میشوند.  کاملان  الهی نیز  در بازگشت  بخلق،  برای مخاطبه  با دیگران، که  صحبت  برحسب عقل وتخصٌصات خود داشته باشند، مفید آنان میباشد. که معمولا اولیای  الهی  بعلوم تکنیکی بیشتر علاقه دارند، تا دروس ادیان ومذاهب  قشری .

أسلاف

پیشینیان و درگذشتگان در  مقابل اخلاف  وجانشینان اولیای  الهی، ونه  خلفای دین  سیاسی . مطالب فلسفی و عرفان نظری، معمولا و بسرعت  کهنه میشوند. پس  متفکٌران نسل  قبلی از اسلاف خواهند بود. برای  مطالعه تاریخ  تکامل عقلی  وطبیعی نوع بشری، شناخت  اسلاف ونظریٌات آنان که بداﺌی تر  میباشد مفید است. ولی  عرفان  مکاتب  ششگانه همیشه در حال خود باقی  هستند. در ولایتهای  بعدی  عرفان روشن تر  است. وهرگز  نقض و تکذیب یکدیگر  نمیکنند.  هر ولایت  الهی برحسب  سطح  عقل  جمعی زمان  جامعه  خود صحبت  مینمایند. ولی هدف  متوجٌه کردن  آنان بأهمیٌت  سلوک  الهی  است. که  خداوند  باید ولیٌ  الهی  هر طالب  سلوک  الهی را بوی  در رؤیا و طالب  لقای  الهی  معرفی  نماید. وهرکسی  بسلیقه  خود،  نمیتواند هر یک از ولایت های  سلوکی را بهتر بداند. که اولیا  تابع  هیچ  دین  اسمی  ومذهبی  قشری  نمیباشند. ولی خود را وابسته  بتمام  شش پیامبر اولی  العزم  میدانند. زیرا  مراتب  شهود همه  مکاتب  قبلی  خود را دارند. که مکتب  سلوک ولایت  محمدی  هر هفت شهود الهی را دارند. و بسالکان  معرفی شده خداوند میرسانند. حکمتهای  عقلی و  عرفانی هر ولایت  سلوکی ششگانه مورد  تآیید ولایتهای  پیشین وبعدی  میباشند. و استدلال ها و حقایق جدید  عقلی، با الهامات  الهی  اراءه میدهند، که مناسب عقل  فصول  نوع بشری مربوطه  میباشند. ودر هر ولایت سلوکی و الهی سالکان  شهودهای  تولدات وولایتهای  پیشین را تجدید رؤیاﺌی  میکنند . آنگاه  بیک شهود تازه  برتر میرسند. که باید  بقاﺌم روح القدس در ولایت  محمدی  رسید.

استغراق

غرق و غرقه شدن بکار وفکری عمیقا، که بحدٌ  أکثر بهره گیری برسد. سالکان در تمرکز وتوسٌل  عبادی پیر الهی در حال استغراق هستند، که بحال  بیخودی میرسند.

استغفار

طلب مغفرت وعفو و آمرزش و با (توبه  نصوح) کردن  سلوکی تا ترک سلوک را نکنند، وناصحانه از  پیر شنواﺌی  داشته باشند. و اظهار ندامت از خطا و گناهان پیشین، از خداوند وپیر و از مراتب  شهودی خود مینماید.

استفاضه

فیض و طلب  فراوان چون  فیضان و سیلاب، از آب و عقل رحمتهای الهی و از کاملان الهی که  سالکان  خودرا سیراب  عقلی کنند. که هرچه  بیشتر سالکان بهره از  حکمتهای الهی  خود بگیرد. که برای  سالک امور عملی سلوک الهی  است. وبرای  کاملان از منبع مراتب  الهی و فیض الهی بهره  گیری میکنند، که خود  قادربشناخت  معایب روان  گردد.

استفتاح

طلب فتح و فتوحات پیروزی، وگشوده شدن درهای عوالم  الهی و ابواب ولایت و شهود، و طلب یاری برای  شروع هر کاری از  پیر الهی  است. و آغاز  درآمد دخل صبح گاهی کاسبان چون  کسب خود را آغاز میکنند. وفاتحه الکتاب سوره فاتحه اول  قرآن است، که  درواقع فتح وفاتحه کتاب وظیفه  سلوک، و قرآن یا قرٌه های شهودی و دوقرٌه جدید محمد در نور قاﺌم و عرش  رحمان است.  که  سالک باید آنها را کشف وشهود نماید. قرآن یعنی دوقرٌه وخورٌه  محمد  میباشد. ودر حیات پیامبر کتاب  قرآن  عثمانی  نبود و عمر  وعثمان از برخی کلمات  پیامبر، کتاب  قرآن خود را  نوشتند. که  بدون تردید فهم  باطنی ومقصود الهی پیامبر را نمی  فهمیدند. و انتخاب مطالب بنام آیات الهی، از  محل سلیقه  ومنافع  سیاسی خلفای  راشدین  بوده، و با تأثیر  عقده ها و عقیده های غیر الهی آنها بوده است. که بقول مولا علیٌ، در نهصد جای آن حذف  واضافات، وتغییر وتبدیل دربرابر پولی بوده است. تا  اسامی  برخی را حذف  کنند. که  برای  أبو  لهب نکردند. عمر  که ظرف  ده سال  جهان گشاﺌی  کرد، نیاز بمدرکی  از خداوند برای  اصالت  اعمال  و برنامه های  سیاسی خود داشت. تا بنام خدا حکومت و دستور بدهند. و فراوان   کلام  پیامبر را، امامان بعنوان  حدیث و روایات واخبار پیامبر مطرح  نمودند. و کتاب  علیٌ را  که  بدستور  پیامبر از یادداشتهای شخصی  او بود، ابوبکر وعمر نپذیرفتند. که  میتوانست  نزدیکتر بحقایق الهی ومقصود پیامبر بوده  باشد. وعمر  گفته بود که  کتاب  علیٌ  تنها درباره  منافقان بود که  نپیرفتیم. که (منافقان)  همان  مسلمانان سوگند  خورده  بپیامبر و بخداوند بودند، که  سلوک  الهی  بکنند، ولی  انجام ندادند.  وتا امروز فراوان مذاهب  قشری را بوجود آورده اند. ابتدا آخوندهای اصطلاحا سنٌی، و بعدها آخوندهای  شیعه نیز بآنها اضافه شدند. که  پیامبر  مسلمانان ترک ارتباط با  اولیای  الهی را زندیق دانسته وتا کنون همه قشری های  مسلمان ندانسته چنین  زندیق  ومشرک هستند.

اساءه وبدی کردن

و سوء نیٌت داشتن در فکر و در هر کار وکلامی أهریمنی، که درغیر سلوک  الهی می باشد. که در سالکان در خویشتن داری، حتی  فکر وعملی  پیش خود نمیکنند. اساءه أدب عدم  رعایت ادب با پیر  ودیگران، که مانع  حرکت مثبت  و تکامل  روحی کسی  شدنمیباشد. یا  کار داﺌم آخوندهای  قشری ودر همه ادیان  غیر  سلوکی رسمی  واسمی میباشد. که  خودشان  تصوٌر نیکوﺌی  فکر  وعمل خود دارند. که در واقع  جهنٌم پروری برای  پس  از  مرگ خویش مینمایند.

أساطیر

اسطوره ها و افسانه ها و اکاذیب  باطل انسانهای غیر سالک و مخالف سلوک الهی. و طرح داستانهای دروغ  گذشتگان که از امور الهی و خرافات  غیر سلوکی دارند.

اسامی

نام ها  وناموس های  الهی،  که  در  عبادات و نمازها سالکان بااین  نامهای  هفتگانه خود  توسٌل  دارند. آغاز از اسم و سیما وصورت پیر کامل تا مراتب  شهود بالاتر بعدی. بسم الله یعنی  بسیمای  الهی و صورت پیر و اولیا ومراتب تجلٌیات نورانی الهی  عبادتی دارد . که سالک  بجای  دیدن  خداوند برای مکالمه وخطاب  با او، بوسیله  الهی  بمعرفی  خداوند و مراتب  شهود  الهی بعدی خود استفاده  میکند. گرچه  خداوند خود پیر وواسطه  توسٌل را  بسالک  طالب لقای  الهی  معرفی  کرده  است. ودر رؤیا بوی  رؤیت داده است. وسالک نیز  اذکار توحیدی  دفع  شرک مکرر دارد. که  دفع  شرک  احتمالی در دل  سالک  گردد. مانند ذکر لا اله الاٌ الله و اذکار  معروف  فاطمی .

اسپندارمذ

بردباری ودر اصطلاح ولایت سلوکی زردشتی،  که  پنجمین امشاسپند یا  مراتب تجلٌیات  شهودی سالکان وکاملان  ولایت سلوکی  زردشتی است، که  بشهود عرش مصطفوی برای بازگشتکان  بخلق پیامبرگونه زردشتی است. جهان  فرشتکان و نگهبان زمین که همه مراتب الهی  وشهودی، نگهبان و حافظ تمامی  ارواح زیر  دست  خودرا در مقامشان بعهده دارند. بخصوص سالکان ولایتهای  ششگانه الهی  نوع بشری که مورد  حفظ فرشتگان  میباشند. ماه اسفند برای  سالکان زردشتی، شهود آخر آنان است.که  عرش مصطفوی میباشد  و قبل از آن نور مرتضوی ایلی در تسمیه  محمدی میباشند.

است و هست

و با کسر الف،  بزبان  عربی و انگلیسی (دبر ومقعد) انسان  است. و نیز ریشه  اوستا و ایستادگی در سلوک الهی بوسیله  سالک  میباشد. و ستایش کردن است.و هر کاری استاد  وماهر و الگوی  کمال و مربٌی  الهی انسان  سالک و همان stady  - student   لاتینی است  .

أستار

پرده ها و پوشاندن. ونیز (سترت المنتهی) پرده شهود عرش رحمان در  شاهدان عرشی کاملان هر ولایت سلوکی  هست. که ( حدٌ یقف  و قلٌه) امکان  تعالی سالکان است.تا در تولد بهتر بشری با ولایت  برتر بسلوک  بپردازد. ویا در تولد  نوع فوق بشری هفت هزار بعد با ولایت مهدی  موعود  محمد و سوشیانت زردشت، پرده وباب  جهان الهی تازه ای  بروی  سالک باز میشود. که فتح وپیروزی و فرٌ روزی تازه  و نوروز سالک میباشد.

استخاره

طلب  خیر یا راه و کار الهی . و فکر  درست، که  سالک  از خداوند استخاره مینماید. و بهر نیٌتی و روشی که بدان باور  دارد انجام میدهد.ولی  طلب  خیر و تکامل  بمعنی  الهی، همان  طلب تکاملات  سلوکی با اولیای الهی  بمعرفی خداوند  است. و عدم سلوک  الهی برای انسان ندانسته طلب  شرارت  و شرٌ  وحقارت کارماﺌی بجهان پس  از مرگ است.  که در نسخ ومسخ حیوانی،  وتکرار  گذشته ها در آینده ها را دارند. تا پس  از صدها هزار سال و عذاب  زندگی های  نوعی، تا  بنوع مجدد بشری و همین  سلوک  الهی برسند، که فرمان کن فیکون  الهی میباشد. تا  بانواع فوق بشری نزدیک تر بحقایق  الهی الله برسند.

استخلاص

طلب خلاصی و رهاﺌی جستن، که  سالک میخواهد از  نوع بشری  نجات از مفاسد و عقده های روانی  خود با تزکیه نفس خلاصی  یابد. و روشن وناب در روان شود. که  زمینه  تجلٌیات الهی  هفتگانه ار خداوند بیابد.  که سالکان بدون عشق  یا تقلٌب و عجله و خود فریبی های  دیگر کنند.

استدراج

درجه بدرجه و پلٌه پلٌه تعالی وکمال جستن که  أندک و بترتیب وتوالی باید صورت گیرد .و هر  پلٌه  شرایط   لازم  برای ر  دارد. تا شرط  کافی الهی با داوری  الهی بتجلٌی بالاتر برسد.و  یا با نور  قاﺌم بتجلٌی ربٌ  النوع  ونجات از بشریٌت  برسد. ولی  قهقراﺌیان کارماﺌی  نیز با گناهان  روز افزون  خود، بتدریج و از هم اکنون سقوط از مقام  الهی روح  را  دارد. زیرا  کرامات بالفعل خود را سوزانده و کرامات  بالقوٌه خود را تحقٌق و بالفعل کرده که  مورد  نیاز تولد بهتر  بعدی  است. و لذا دوچار نسخ ومسخ و بدتر میشود تا از  نو  کرامات بالفعل  لازم را در  تکاملات  طبیعی  فراهم نماید.

استدراک

بتدریج درک بهتر کردن و فهم  و برداشت حقاتیق برتر نمودن  از وقایع جاری درک حقایق نماید. استدراکات ذهنی  برداشتهای ذهنی  است، که  همیشه قهقراﺌی و انحراف از  حقیقت است .مگر آنچه پیر الهی بسالک بیاموزد و دستور  عملی بدهد، ویا خداوند  الهامات لدنٌی را بوی برساند. که  هر  شهودی یک منبع الهی  بالاتر از حقایق میباشد. گرچه باز حقایق  مطلق نیستند.

استدعا

فراخواندن مقام  بالاتر، و خواهش و تضرٌع پاﺌین تر،  برای  طلب هدایت از  پیامبر و پیر الهی است. قشری ها دعا واستدعاﺌی أمری  ازمراتب بالاتر ندارند. که اگر باشد  منطقی ورسیدن  بخداوند  نمیباشد چون وسیله  الهی در  دعا  ندارند. پس قهقراﺌی و جهنٌم پروری و شرک  مینمایند.

استبداد

خود رأیی و استدلال  خود سرانه، بدون مشورت و رعایت حقوق طبیعی  دیگران است. پس  شایستگی اظهار نظر نداشته ، و ستم کاری بتمام مردم میباشد. زیرا  مانع هدایت احتمالی  مستعدان برای  سلوک  الهی  وتکامل روح  آنان است.  که آخوندهای قشری  همه  ادیان ومذاهب غیر سلوکی  میکننند.

استبراق

برق زدن در زیباﺌی، و برٌاق  شب  نما، و همان استبراک وبرکت یابی از  انوار تجلٌیات پر  برکت الهی و تکامل  دهنده شاهدان  سالک خود میباشد.

استبعاد

بعید  و دور دانستن و غیر محتمل و غیر  ممکن دانستن. و نیز مراتب برتر شهودی  وعقلی الهی برای  انسان نوع  بشری، با هر درجه کمال  خود در ولایتها، که از شهود عرشی و  آخر  خود بتوانند بالا بروند. که مراتب الهی بالاتر بسیار  دور دست میباشند وبسادگی  کسب نمیشوند.

استثمار

ثمره و میوه و نتیجه خواستن، و بهره کشی از  دیگران بستم، که  عملا  سرقت حقوق و استثمار  دیگران میباشد. و ستمکاری و استعمارگری بنام  عمران و تعلیم  و متمدٌن  کردن  دیگران،که عملا  استثمار ملل و انسانها  بنفع  منافع  شخص یا ملٌت خود میباشد.

استثناء

جدا نمودن و مستثنی کردن چیزی  وکسی از  بین  دیگران، و بکار بردن ادواتی در کلام. مانند الفاظی  چون بجز یا  مگر، که  خداوند در فرمانهای خود برای سلوک الهی  انسانه ها  استثناﺌی ندارد. مگر در سالکان از بین  دیگر ناشیستکان که نداشتن  در شرایط کافی الهی است. و دیگران  بدون هر استثناﺌی کارماﺌی خواهند  بود. در نسخ  بدتر  بشری یا  مسخ  حیوانی و بدتر، در تولدات مجدد  بجهان در صورتهای  نوعی  حقیرتر.  جدا شدگان سلوکی از  دیگران، بخاطر ثناء و سنا و ستایش و عبادات الهی در دوره  سلوک آنان  میباشد. که  پس  از تخلیه  وتحلیه روان  خود، بتجلٌیات هفتگانه  الهی میرسند.

استحباب

دوست داشتن و محبٌت نشان  دادن بأموری، که واجب  از نطر  الهی  نیستند. ولی  باعث ثواب  وتکامل در صورت  انجام آنها هست. و عکس آن  اکراه و مکروه و استکراه از  اعمالی که حرام وممنوع  نیستند. ولی باعث  محرومیٌت از کسب  ثواب  وامتیازات الهی  در سالکان میباشد . محبٌت و عشق اولین  نیاز  برای تقویت وثابت نمودن، وتحکیم عمیق تر اخلاق نیکو در روان میباشد. که  سالکان تمام  دوره  سلوک آنها، در تحلیه  بصفات  الهی،  پس  از  تخلیه از  صفات أهریمنی، و همین تمرین مداوم و ریاضت وورزش برای تثبیت صفات  جدید الهی در ذات و ژنتیک  روحی  سالکان میباشد.

استحسان

نیکو دانستن که  منجر بحسن زیباﺌی و تحسین وکمال مقام  الهی  روان در سلک میباشد.  سالک اموری  را برای  بهتر انجام  دادن عبادات و پاکسازی روان  خود آنها را نیکو  میداند. که اگر پیر  الهی گفته  باشد واجب الهی  سالک خواهد  بود. و حلال نمودن  پیر یعنی  حلٌ گره، یا منع و تحریم اموری بر  سالک  است. که اورا مجاز  میکند. که بکند یا  نکند، و امور  نیکو را استحسان سالک  خواهد  بود.

استحقاق

صاحب  حقٌ و شایستگی و سزاوار پاداشهای  شهودی الهی  شدن است. وسالکان  خود نیز  از علم  الیقین و عین الیقین بحق ٌ الیقین میرسد. که اولیای  الهی خود  ضمن مراتب  حقٌ و الهی هستند. که  شهود  نخستین  حسینی سالکان در شناخت پیر کامل خود از  خداوند  در رؤیا است. و نه بهرکس ایمان آورد، وبا  دستور ونظریٌات مذهبی آنها عبادت نمود. حتی  اگر آن  شخص اتفاقا نیز  از اولیای الهی باشد. زیرا ممکن  است مناسب احوال و مشکلات  روان  سالک نباشد. مگر  خداوند یکی  از  ٣١٣  محموعه اولیای  الهی  زنده ولایت سلوکی را،  بطالب لقای  الهی معرفی در رؤیا  کرده  باشد. که  او از مراتب حقٌ  وحقیقت میباشند. واین معرفی  دلیل شایستگی کنونی  سالک  طالب  لقای الهی، و بشرط ادامه   سلوک و تسلیم، تا قیامت یعنی با  شهود قاﺌم روح  القدس ششم، ویا درشهود  پنجم صورت  مصطفوی در ولایت  محمدی، و یا  شهود نور مصطفوی در ولایت سلوکی مسیح، و یا با نور مرتضوی در ولایت زردشت و انبیای  بنی اسراﺌیل، و کاملان  زنده ولایت  زردشت و در  هر زمانی  که بدانها رسیده باشند .

استدلال

اراﺌه دلیل  برای هر حرف وکلام و نظری  که داده  میشود. و نیز  دلیل خواستن از هر ادعای مدٌعیان است. حجٌت  خواستن، که همان مراتب و دلاﺌل  الهی سالکان در حجهای  عمره پنجگانه  یا حجٌ أکبر نور  قاﺌم است . که  دلیل الهامات الهی  شاهدان آن  مراتب میباشد. دلالت کردن وراضی شدن وقانع  گردیدن. چون  هر دلیلی  برای ره  نا شناخته ونا آگاه  از  علل موجبه میباشند. که بدون وجوب آن نمیتوان بحقایق برتر رسید.  والاٌ گرفتار وقایع نفسانی و حیوانی غیر  سالکان خواهد بود.

استرحام

طلب رحمت و بخشش از  خداوند واز  پیر الهی  و از هر صاحب  حقٌی است، که  حقوق او نادیده گرفته شده  بود. استرحام از  رحم  مادر نیست، که از  پیر الهی سمبول  مادرالهی سالک  ونیز  پدر  الهی  سالک  کامل شده میباشد. که  ولیٌ الهی رحم ولایت سالک را تشکیل  میدهد. تا اصطلاحا بقول  سقراط، اورا بزاید یا بزایاند. تا  کاملی  الهی  با شهود عرشی خود، در بازگشت  بخلق ودر ولایت خویش  گردد. که همه بازگشتگان هر شش ولایت  الهی، همیشه گروهی در  جهان زنده  هستند. و انسانهای  شایسته خود را در عقل و فصل  نوع بشری  هدایت و بشهود انوار الهی  میسٌر خود  میرسانند. تا و در تولد  بهتر بعدی، ودر ولایت برتر نیز بسلوک و شهود باز بالاتر برسد. مگر در ولایت مصطفوی محمد. که هفت  هزار سال  بعد و در عصر  ولایت هفتم مهدی  موعود در نوع  فوق بشری،  فرشته گونه  با  هزاران برابر عقل نوع بشری شود. که بشهود  هفتم نور برتر  ربٌ رحمان،  وشاید  بعرش  ربٌ برتر از  رحمان  شهود هشتم برسند.  که هنوز  هزاران هزار  مراتب  انواع وتجلٌیات و انوار الهی و عقلهای  الهی  تر تا رسیدن  فرضی  برب ٌالأرباب الله أهورمزدا  در پیش میباشند .

استرشاد

طلب رشد و هدایت و تکامل و کمالات  الهی  ونوعی در تن و ذهن وروان و در سلوک  الهی سالکان که طالب  لقای الهی برای پاکسازی روان  خود، و رسیدن بمراتب تجلٌیات الهی از  خداوند، درخواست شناخت پیر  کامل ره  رفته را  دارد.  که اورا  وسیله توسٌل  عبادی خود  کند. که  دعایش بخداوند  برسد. که مراتب  الهی هستند که عملا  پاکسازی روان را انجام  میدهند. نه خود سالک یا  پیر الهی  او. بلوغ وکمال  شهودی روان و روح  القدس مورد  نظر  است. طلب  کمال در امور غیر  الهی قشری ها، یا فلاسفه و حتی  علمای مادی  وتکنیکی، مفید  امروز جهان بشری  انسان هست. ولی  مفید  تکامل روان و شفای ذات از عقده های  عقیده  شده روان نمیباشد. که برای  همیشه  تبدیل منفی کننده   الهامات  الهی، و حتی آموزشهای دیگر مادی میباشند. وپس از مرگ باز همین  نوع بشری کنونی را  نخواهند داشت که  کرامات بالفعل لازم آنرا ندارد .

استسقاء

طلب سقی و آبیاری و سیرابی از آب  وعقل الهی از  پیر کامل الهی،  واز الهامات  لدنٌی مراتب  شهودی در پیشرفتگان بیشتر در تزکیه نفس و تحلیه بصفات  الهی میباشد.  بیماری استسقاء در تورٌم تن، ناشی  از  مکانیزم ژنتیک جسمانی، نتیجه  آلودگی های  روانی است. که  با سلوک بیماران نیز شفا  مییابند. گرچه با بلایای سلوکی سخت تر در دوره  عزلت  سلوکی  خواهند بود.

استشراق

شرق  شناسی محقٌقین غربی که  برای کسب  علوم و تجارب  انسانی آنچه  شرقیان دارند. بخصوص  استشراق سالکان  در شرق و شروق  انوار شهودی، و نهایت  در نور تجلٌی آخر میسٌر  که هر سالک  دارد. فلسفه  نظری و تؤریک اشراق، همان  فلسفه  عملی  تصوٌف و سلوک  الهی  بگفته  سهروری عارف است. که  بیانی جدید تر از  زمانهای  پیشین درروش های سلوکی میباشد. که  همه  ادیان رسمی و تمامی  مذاهب  آنها باطل  هستند. و تنها سلوک  الهی و استشراق انوار  الهی،  یگانه دین  خداوند در همه  زمانها وولایتهای  الهی  ششگانه  میباشد. گرچه هر شش ولایت  سلوکی و طریقتهای اولیای الهی  زنده آنها، کلاسهای جدید تری میباشند. که  برای  شایستگان و مستعدان تکامل  روحی مناسب میباشند. که  بشهودهای برتری میرسند. غرب  جهان گوﺌی جهان ماده گراﺌی غیر سالکان و فلاسفه است. که آنان نشخوار افکار پوسیده مادی گذشتگان را، بشکل جدیدی از نظریٌات فکری و غیر الهی اراﺌه میدهند. که  سلوک  احتمالی آنها نیز سخت تر است. که  پاکسازی عقاید ونظریٌات ثابت  شده آنها مشکل تر وپیچیده تر میباشد.

استشهاد

شهادت طلبیدن و گواهی دادن در  محاکم است. و نیز طلب شاهد  ودلیل برای  اثبات نظریٌات. ولی  سالکان طالب  شهود مراتب  الهی در توسٌل عبادی، با  پیر الهی بمعرفی  خداوند است. وپس  از  تخلیه وتحلیه  میباشد که بشهودهای  هفتگانه  الهی میسٌر  نوع بشری برسند. که  از سطوح بالاتر الهی  الهامات لدنٌٌی و مدبٌران  روحی و الهی  بالاتر بیابند. و طلب  سالک برای دلیل  الهی   پیرشایسته و مناسب   خود، باید سالک از رؤیاهای شهودی  از  خداوند ببیند. پس از  علم الیقین  نظری و عین الیقین شهودی،  ودیدن بچشم  دل در رؤیا بحقٌ  الیقین برسند. که  از سطوح شهودی خود بمراتب الهامات لدنٌی میرسند. که  بر خلاف علوم فیزیکی، اول  دیدن بعد  باور کردن  است. ولی سالکان  اول  باوری و یقین علمی دارند، که بعد  بچشم  دل بیقین  برسند. در حیات پیامبر سالکان باوی، که  غیر از مسلمانان غیر سالک بودند، چون  بشهود  مصطفوی  رسیده  بودند، پیامبر آنان را  برای  شهادت و شهید شدن جان دادن و فداکاری نهاﺌی بجبهه جنگ میفرستاد، که  هم اکنون  بشهود  نور قاﺌم  برسد. ولو  بازگشت  بخلق  نداشته باشند. ولی  زخمی  وزنده مانده ها، از  نظر پیامبر وخداوند آزمایش  آخر  وسخت  خودرا  با موفقیٌت گذرانیده اند و  بشهود  نور قاﺌم  دررؤیا  میرسیدند. و اگر  شهید  جنگی نمیشدند گریان  بوده،  از  پیامبر  درخواست  شرکت  مجدد در  جنگ، و دعای  شهید و شاهد شدن  خود را از  پیامبر میخواستند . چنان نیست  که آخوندهای  قشری  بنام  جنگ  مقدٌس، که خود و مردم را فریب  میداده و میدهند، تا کسی  کشته  شود  که ببهشت  میرود . وبقول  پیامبر قاتل  ومقتول آنان در قعر  جهنٌم خواهند  بود. شهادت  در سلوک  میباشد.

استصحاب

طلب صاحب و مصاحب و همراه، که  سالکان همراهی  سفر الهی  حجٌ أکبر را با پیر الهی  خود بمعرفی  خداوند مینمایند. و یاری  وهدایت هر  لحظه اورا  میخواهد. که  همان  الهامات لدنٌی الهی  سالک، رسیده  از زبان پیر و ولیٌ الهی میباشد. و یا  بعدا  در رؤیا  در صحنه های الهی ببیند. و یا پس  از  کمال شهودی  خود، همیشه  در بیداری و تفکٌرات  خود الهامات  الهی را دارد. گرچه دیگران  تصوٌر  کنند که هر شخص کاملی  خود فکر و تفکٌر کرده است. ولی آنان اولیای  الهی  سالکان، تنها  وسیله اتٌصال با مراتب  الهی  وانتقال  الهامات بسالکان  میباشند، ویا  برای  باور کنندگان  آنها است.

استصلاح

طلب  علاج و اصلاح مشکلات روانی و فاسد، نتیجه  عقده های ناخودآگاه أهریمنی قهقراﺌی  میباشد. و سالکان  تنها صلاح و اصلاح خود را، ابتدا با  کمک پیر  الهی، که  باید از  خداوند اورا  بشناسد. و سپس  مراتب الهی از  تجلٌیات، که  اصلاح ذات ورفع مشکلات را  در  تخلیه  وتحلیه سالکان در عمل  مینمایند، که  بتجلیه های  الهی میرسد.

استصواب

طلب دانستن  صواب و درستی است. که  سالکان از  پیر الهی خود بمعرفی  خداوند درخواست تأیید  وصواب و تصویب أمری را  میخواهند. آنگاه  سالک افکار وگفتار و رفتار  خودرا بموجب  تأیید پیر  مینماید. که الهی  تر باشد. و صواب مذکور،  همان ثواب و پاداش الهی بعدی، و پس  از  اصلاح روان  سالک  میباشد. صوب و  سمت درست  حرکت مستقیم قاﺌم رسان و بسوی  خداوند در سلوک الهی مورد  شهود سالکان  میباشد. که  پبر  الهی قبله  عبادی سالکان خود  بوده، و بطور  مستقیم وزودتر و بیشتر حرکت  میکند. گوﺌی  پرواز کنان بسوی مقصد  الهی، وشناخت تجلٌیات الهی  بالاتر میروند. وبقول  پیامبر حتی  پایشان  بپل  صراط نمیخورد، که  مانع  سرعت  حرکت  آنان شود. که برخی حتی  قادر بکوچکترین   بحرکتی روی  پل صراط  نمیشوند.

استضعاف

ضعیف  تر کردن سالک  در تن و ذهن و روان  حیوان بشری  خود میباشد. که  بجای آن قوای  الهی و نیروهای امدادی،  ومعجزه ها در  کاملان  الهی میرسد. ولی  اعمال  آخوندهای  مذاهب قشری در  همه  ادیان غیر  سلوکی، عملا بضعف مقام الهی  روح خود و پیروان  خویش  میکوشند. که کارماﺌی  پس  از  مرگ  میشوند. زیرا بتدریج کرامات بالفعل  بشری خود را تلف مینمایند. که  کرامات  بالفعل  بشری  امانت  الهی  خود را، بتحقٌق  کرامات  بالقوٌه  خویش نمیپردازند. پس  جهنٌم پروری خود  میکنند .

استعاذه

پناه بردن  بخداوند که  أعوذ بالله گفته  میشود. ولو  بزبان  عربی  نباشد. ویا (مفوٌضا أمری الی  الله میگویند) که  اختیار سرنوشت آینده  خود را بخداوند واگذار  مینماید.

استعاره -- بعاریت وموقٌت گرفتن، و یا الفاظی را برای مفاهیم  دیگری موقٌتا بکار گرفتن است.

استعانت

عون وکمک خواستن و گرفتن، و از معاونی  کمک  خواستن. که  سالکان از  پیر الهی خود  کمک میگیرند. واز  امدادات  الهی که  پیر وسیله  الهی  سالک  است. و با تعلیم  و هدایتهای عقلی او.

استعباد

بعبودیٌت و بندگی گرفتن، چون  عبد و بنده  زرخرید، و عابد و موبد  نمودن  سالک در  عبادات. و عبد  وبنده  راستین  الهی  شدن در سلوک  الهی، وبا  پیر الهی نماینده  خداوند که نزد  سالک  میباشد. ولی  قشری های مذهبی (تعبٌدات)  باطل و بگفته  پیامبر  دارند.

استعصام

 دست  انداختن و تشبٌث و پناه بردن، و طلب معصومیٌت وبی  گناهی،  وکسب  مصونیٌت از  کارماها  وقهقراهای پس  از  مرگ است .  که سالکان واصل  بشهود نهاﺌی عرش  رحمان دارند. وبا  مرگ  قبل از  مرگ  بدان  میرسند. عصمت  ومعصومیٌت تنها در نهایت سلوک الهی  سالکان است.

استعمار

طلب  عمران و آبادانی از  توانمندان است . که دولتهای  خارجی  ملل  فقیر را بموجب قوانین بین المللی، که  خود  نوشته اند، جهان را بین  خود تقسیم  استعماری کرده اند. که  ظاهرا میخواهند فرهنگ و تمدٌن خودرا بمستعمرات بیاورند. ولی  سرمایه  گذاری مادی برای عمران نمی کنند،  که  بالعکس هرچه ثروتهای ملٌی  باشد بغارت میبرند. و قراردادهای ستمگرانه با رهبران خاﺌن  محلٌی امضا  میکنند. که ظاهرا بموجب قوانین  جهانینیز  مطابقت داشته باشد. و سهم محلٌی که برهبران  رشوه  داده میشود، باز  بنحوی دیگر بجیب خارجی باز  میگردد. و یا  در مقابل کالاهاﺌی که  شکل عمران و مدرنیزه باشد مینمایند.

استغاثه

غوث وناجی خواستن و فریاد رس طلبیدن و کمک و داد خواهی خواستن است. که  سالکان    بپیر وولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند پناه  میبرند.  که سالکان  پیر الهی  خودرا از  خداوند  در رؤیا میشناسند. که  هر ظاهری غیر دینی  هم داشته باشد. خضر پیامبرهر کامل  الهی است که بفریاد و پناه دادن مستعدان سلوک  الهی میرسد.  گوﺌی معجزه  گرانه ونگهان خضر او در برابرش قرار میگیرد، واورا رها  نمیکند.

استطاعت

توانستن  و سرمایه تواناﺌی داشتن،  و طلب  قدرت اطاعت از  دستورات  خداوند و پیر الهی برای  اجرای آنها میخواهد. که  سالک تا حدٌ استطاعت خود  باطاعت پیر و طاقت فهم و انجام اعمال الهی  خود را بیابد. طوع و طوق بندگی گردن و افسار  حیوانات، دلیل عدم استطاعت آنها  برای آزادی هرچه دلبخواه آنان  باشد. که  غیر سالکان فاسد روان شبیه  دیگر  حیوانات میباشد .و اسیر  صورت نوع  حیوانی  بشری. ولی  سالکان با سلوک  وشهود بفصل  بهتر  نوع  بشری، ویا بنوع فرشته  گونه  نوع فوق بشری  پس  از  مرگ  میروند. و تسلیم و سپردن  آزادی  خود بطور آزادانه  بخداوند ووسیله  الهی  خود میباشد. پس  از شهود  عرش  رحمان آزادی  الهی  واختیار وتفویض  الهی  چند  سالک  خود و نیز آینده  خود را دارد. زیرا  هر آزادی بدنبال خود محاسبه وبازخواست الهی میباشد.  که کاملان  الهی  خود از  مراتب  الهی  میباشند. گرچه  آزادی  مطلق  تنها نزد  خداوند است. و مراتب  الهی تابع  مراتب بالاتر الهی، و حتی  کاملان  الهی، عملا  در مدیریٌت  و تدبیر  مراتب  شهودی  خود میباشند. که  پیر کامل  آغاز از مراتب  الهی  برای  چند  سالک  خود میباشد.

استطراد

طرد  کردن و دور شدن از  دشمن أهریمن و آخوند، و از نفس  امٌاره  خویش است.  که  مانع و مزاحم  تکامل روحی سالکان در پیمان الهی  میباشند. گاهی شنوندگان از  موضوع  مورد  استماع  خود بتحریک  روان آلوده دور  میشوند. پس  بقیه  گفته های  گوینده  را نمیشنوند. ودر خاطر آنها نمی ماند. بگوش  تن میشنوند ولی  بگوش  دل  نمیفهمند. مگر  بزحمت بیشتری، تا بعدا  بمضمون کلام  گوینده برسند. و سالک هیچ  لحظه ای دور از حضور  ذهنی صورت  پیر الهی خود  نیست. وافکار واقوال اورا  دنبال  میکند و تکرار مینماید. و بافکار فاسد خود  اعتناﺌی  ندارد. وچون  سالک  بشهود  عرش  رحمان برسد و بخلق   پیامبرگونه،  ومحمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود بازگردد، وتولد  دوم الهی  داشته باشد، آنگاه افکار او عقده ای  نیست. بلکه خود الهامات  الهی از مراتب  شهودی  خویش دارد. که کلام  او کلام خداوند  برای  چند سالک  خود میباشد.

استظهار

پناه خواستن و پشتی  برای تکیه کمر خود خواستن. لخصوص در خستگی  راه  خدا  برای  سالک، که  اعمالش درست  ومتٌکی بافکار و اقوال  پیر الهی  خود  بمعرفی  خداوند  باشد.  طلب اظهار  و ظهر پشت،و هر گفته ویا قسمت باطنی وناپیدای آن میباشد. که تنها پرسشهای  سالک  وقتی درست   می باشد، که پرسشها  تنها از  پیر الهی  باشد. ونه  پرسشهای  غیر سالکان از آخوندهای  جاهل  وبی  خبر از  راه  خدا.  ویا  از  علمای  فیزیکی  که  تنها امور مادی  جهان امروز را  میدانند.

أسماء طیٌبه

نامهای  الهی طیٌب نیکو، و طبیب  شفا بخش روان انسان  سالک. یا  همان اسماء الله  و پنج  تن  آل عبا در ولایت  محمدی. که هر یک نام  یکی  از  مراتب  شهودی پنجگانه  مقدماتی و حجٌ های  عمره سالک  میباشند. که هریک  بعمری  در تولدات  پیشین وولایتهای  سلوکی   گذشته در آنها  موفق بوده  و برضایت  الهی  رسیده  باشند. وبا نام  عظیم قاﺌم بنجات  از  نوع بشریرسیده  و با نام عرش ربٌ أعلی رحمان، پیامبرگونه  بخلق  تولد دوم  والهی  شده میرسند. هر شاهد تجلٌی  الهی درجه  شفای تازه ای  مییابد. که  با  نور قاﺌم  بشفای نسبی  در حدٌ  کفایت از  نظر الهی  میرسد.  که شایسته  تولد  نوع فوق بشری  میگردد. و در تولدات عظیم  انواع  فوق بشری  بی  نهایت، هرچه خالص تر روان از  معایب و صفات  قهقراﺌی دارند. که  بفرض  محال  در مطلق  أبدیٌت  بنور الأنوار الله  أهو میرسند. و این همانی  صفات  مراتب  تجلٌی  خود را  پیدا میکنند، و الهی  تر میشوند و درجه الوهیٌت  بیشتر مییابند.

استعمال  علم

 بعمل درآوردن آنچه  بطور  نظری آموخته شده باشد. که  تنها  سالکان  عامل الهی هستند. ولی  آخوندهای  قشری،  حتی  اگر بفرض محال عالم بعلوم نظری  باشند، هنوز  عمل  سلوک  الهی را نکرده،  ووسیله  الهی  بمعرفی  خداوند ندارند. وخودرا که أهریمنی  هستند،  خداﺌی  میدانند. عمل  سلوک  الهی ماهیٌت  نظری  وعلمی  ندارد. بلکه  جنبه  عملی  پاکسازی  روان  حیوانی  نوع بشری  خود از معایب و عقده ها و هوسها و شهوات  میباشد. که با تحلیه  بصفات  پیر الهی، وتآیید خداوند با  احوال  شهودی  بتجلٌیات  الهی میرسند. علم  الهی  دانش  نیست.بلکه روش  عمل  نمودن  میباشد. چهار قرن پیش کلمه  علم که  بمعنی  آگاهی  شهودی بود. که بآموخته های  تکنیکی و  فیزیکی داده شد. چه رسد بآخوندهای  غیر عالم وغیر عامل  الهی وحتی غیر عالم  بأمور فیزیکی، چون  پزشکی و ادبیٌات و دانستنی های  مادی  دیگر  فلاسفه و دانشمندان.

استمتاع  العلم

گفته  پیامبر و بتفسیر آخوندهای  قشری  غیر الهی  نیست. که  میگویند هرچه  بیشتر علم حلال وحرام  آخوندها را بدانند.  بلکه تمتٌع و برخورداری سالکان  رسیده  بپیر الهی است. که اگر  پیر  شخص را  مستعد و مطیع وعامل و صادق دید، بوی  اجازه  توسٌل  عبادی  با صورت  خود میدهد. و چلٌه ای بعد که همان صیغه متعه و تمتٌع است،  پیر از  گزارش  رؤیاهای  واحوال وافکار  شخص سالک در مییابد، که  شایسته  ازدواج  داﺌم، یا قرار داد اطاعت پیر تا وقت  مرگ  با وی می باشد. والاٌ بچندین  چلٌه  دیگر  بصورت  عقد  صیغه  تمتع  یا برخورداری  موقت میفرستد. که یا  شخص  خود ترک  پیر را مینماید. ویا  پیر  پیگیری  اورا، دلیل استعداد  او برای  سلوک الهی  میداند. ولو بایک تجلٌی حسینی  پیر کامل بوده باشد. و یا  در  مراتب  شهود بالا تر. که همه سالکان در این تولد  بنور قاﺌم نمیرسند. مگر پس  از تجدید  شهودهای پنجگانه پیشین  تولدات  پیشین  بیک  تجلٌی  الهی  بالاتر برسد. و اگر بقاﺌم نرسید   در تولد بهتر بعدی نوع بشری وبا کرامات بالفعل  وعقل واراده، و قدرت  عشق ورزی و فداکاری بنور قاﺌم باید برسد  تا بنوع  فوق بشری  بحهان  فرشته  گونه  متولد هفت هزار سال بعد  شوند.

 

 

 

اسٌ أساس

بنیاد اوٌلیه و شالوده نخستین و سنگ  اول  هر کاری و بناﺌی وعملی اساس آن  کار است  که  اگر  الهی  و.تکاملی  و سلوکی  نباشد بنیاد تا آسمان هم بالا برود کج میرود که  سقوط و بروی  هم  میرزد و بعرش  خدا متصٌل مانند قلاٌب بند ومصونیٌن  نمی یابد  نطفه  روحی  هر  انسان  که  ژنتیک  روحی میگوﺌیم که  حاصل  تمام  تکاملات  نوعی قبل  بشری  او است که اورا در این  کرامات  شایسته  نوع بشری  و عقل کافی رسیده اساس  کار زندکی  مجدد این  دوره  یک روح  است که  در پنج تولد قبلی  با پنج ولایتهای  شهودی  قبل محمدی بپاشهای  الهی  رسیده  که توانسته  در نوع بشری  زیبا و عاقل ومستعد تکاملات  باز  بیشتر  گردد  ولی اگر  این  کرامات بالفعل  بشری  خودرا  صرف  شهوات و لذٌتها  بنماید  وکرامات  بالقوٌه خود را تحقٌق  ندهد  که مورد  نیاز  تولد باز  بهتر آینده  در جهان  خواهد  بود  لذا  پس  از مرگ بنسخ ومسخ وفسخ  مجدد سقوط  مینماید  تا دوباره با کرامات  بلفعل وعقل  دیگر  و بهتری  بنوع بشری   متولد کردد که  بنور قاﺌم  برسد ولی  اکنون نمیکند وپس  از  عذاب  جهنٌمی  صدها هزار ومیلیونها سال عاقبت  فرمان  کم فیکون الهی ر انجام  میدهد که بانواع  فوق بشری وتا خداوند  پیش  برود که روح  هر آتمی  نیز زمانی  از  نردبان  انواع بنور قاﺌم  و فراوان  ارباب  نوع فوق بشری  وتحلٌیات الهی  بالاتر  میرسد که بازگشت همه بسوی  خداوند  گفته شده است. اسٌ  اساس  نطفه  أزلی  انسان  همان  شبنمی  از روح الهی که ار  اقیانوس  بیکران  دریای  صفات  الهی  الله جدا شده عاقبت  با این همانی های  ارباب  نوع  خود بسوی  خداوند پیش میرود و در مورد  نوع انسانی  است که  با اولین  سرکشی از  تنهاخواسته  خداوند  برای سلوک  الهی تمام  امتیازات و تجلٌیات و شهودهای  پیشین  خود را از دست  میدهد  بخصوص  اگر بد دین  و قشری  ومشرک و آخوند پرست باشد و با هر  ولایت  فقیه  آهریمنی  ودر هر  مذهب  ودینی  غیر سلوکی  که بوده  باشد دین  خدا یکی است وهمیشه  همان سلوک  الهی با یک ولیٌ  الهی  زنده  بمعرفی  خداوند  میباشد.

استدبار

ضدٌ استقبال و دور آنیشس که  در پس  روی  قهقراﺌی  مقام  روحی   مخالفین  سلوک  الهی  و آخوند پرستان  میسباشد که  بجای آینده  بهتر  نگریستن  بامروز  و لذٌتهتی  حیوانی  میپردازد  که  بنسخ ومسخ  های  مجدد درصورتهای  نوعی  حیوانی  سقوط مینمایند و تکرار  گذشاه ها در آینده های طولانی.

استرواح

طلب روح  وراحتی که  سالکان با ادامه  شدید تر وظایف  سلوکی تشویق بکسب  مقامات الهی بالاتر  میشوند که بتحلٌیات  الهی  میرسند.  

استعصام

دست  بکمر ودامان کسی  انداختن که  بدرجه نهاﺌی  سلوکی و معصومیٌت ار گناه  قبلی  وبعدی  گردد وخود  معصوم ووسیله  عصمت  و توسٌل  سالکان  دیگر  گردد.

استقلال

آزاد ومستقل از  هر چیزی بودن  که  سالکان  پس  از  بازگشت  بخلق  وتا زنده  باشند  وتنها  برای  چند  سالک  احتمالی  خود  استقلا  عمل  وصلاحیٌت  الهی  دارد  هرگونه  که  سصلاح  بداند  بسالکان  خود دستور  بدهد که کلام  او کلام الهی است که چه فرمان  یزدان چه  فرمان شاه  الهی  میباشد چون  قرآن ناطق  چند  سالک  خود میباشند. در استقلال  گوی  کسی  بقلٌه  کوهی  رسیده  که بالاتر رفتن ندارد ودر نوع بشری با ولایت  محمد ششم  سالم  بعرش رحمان وحدٌ یقف و کوه  قاف  هو قام و رحمان رسیده  یا میرسد.

استکمال

طلب  کمال و تمامیٌت  وظایف  ومراحل  راه  الهی  وتربیت  روحی  مورد  قبول  خداوند  برای  تولد  نوع فوق بشری  بعد از  هفت  هزارسال  بجهان میباشد. هر شهود  تجلٌیات  الهی  مراتب  کمال  اخلاقی  وغقلی  واحوال و الوهیٌت خود را دارد  که  فاصله  کمال الهی  هر عقل شهودی  بقول  پیامبر  پانصد سال  راه  تک سوار میباشد که  بهشتهای  الهی یا همان جنان و جنٌت گنان  هندوان بمعنی  عقلهای  الهی  وعرفانی  میباشد.

اسباغ وضو

بدرستی  وتمامیٌت وضو گرفتن  که همان وی سو و سمت ونور الهی  وسیله  توسٌل  عبادی  سالک  است  که  احضار  ذهنی  این  نور قبل از نماز  واجب  است وبدون آن نمازی  نیست یعنی  وسیله  توسٌل ذالهی  نادرد که  بقول  پیامبر  دعا و عبادت و نماتزش  بصورتش  کوبیده  میشود  که شرک  وقهقرا بر روح  آهریمنی  انسان  قشری بد دین  پس  از مرگ  بنسخ ومسخ  حیوانی  خواخهد رفت . اسباغ تحریف  شده ار  اسباق و سبقت داشتن  وضو بر نماز  است و بقول حافظ در تمام  غزلهای  خود مدام  کارش  نقاشی  صورت  پیر است و بقول  مولا  علیٌ  اگر نماز امروز مانند دیروز باشد  نماز  دیروز مقبول الهی  است ولی  نماز امروز مقبول  نیست  زیرا  حضور  ذهنی  و اسباغ  و اسباق  وی سوی  الهی  ووسیله توسٌل  الهی  بمعرفی  خداوند باید  هربار  بهتر باشد .

استتابه 

توبه  خواستن از  خداوند و پیر برای  هر خطاﺌی که  صورت  گرفته باشد و طلب  استغفار  وعفو  الهی  لازم  دارد و پیامبر معصوم  میکوید  روزی  صد بار  توبه  واستغفار  دارم که برای  خود یلا برای  سالکان  با خود تا زنده  بود.

استحاله

کسب  حال  وحالت  چدید که  سالکان  با  شهود مراتب  تجلٌی  بالاتر باحوال و حتی  دستورات تارزه  پیر الهی   نیاز دارند. گوﺌی  طبیب برای  بیمار  شفا یافته نسب  خود باز نسخه  جدیدی  میدهد که تثبیت  احوال  تازه  او را بنماید.

استحداث

تآسیس جدید  وتازه  از یک ساختمان یا  خحادثه حدیث که  سالکان  در احوال  خود دارند که  از  پیر الهی در احوال  جدیذ دستورات  تازه  میخواهند زیرا  سالک  رؤیایشهودی  تازه  خودرا  برای  پیر  حدیث  و روایت  رؤیا میکند که  حدیث وتازه است در حالیمه   احوال  متغیٌر  قشری هاتی  مذهبی  واخودنهای  قراءت وقرٌگیری  تجلٌی  الهی  نکرده  احوال  تازه  آنها از  نوع  حدث با  باد شکم  میباشد.

 اشراف

بزرگواران و أرجمندان گران مقام، و دارندگان شهود تجلٌیٌات الهی بالاتر و نهاﺌی درسلوک، که شریف و آریا و سیٌد والهی وشهیدان مراتب  الهی میباشند وتا زنده باشند. برای  سالکان خود احترام  الهی دارند. کلیم الله ونماینده خداوند برای سالکان خودمیباشند. در غیر سالکان زورمندان وسرمایه داران و سیاست پیشگان وحریصان مال ومنال دنیا ونوع بشری را احترام اجباری در جامعه خود  دارند.

اشراق

تابیدن نور خورشید از شرق، و آغاز انوار الهی در دل شاهدان مراتب  تجلٌیات الهی، که در یک پگاهی  صبحگاهی، که  آخر شب  قدر سالک میباشد.و  آنان را بسوی  شرق در آسمانهای شهود عرشی تا خداوند پیش  میروند. و بخداوند در أبدیٌت  نزدیک تر  میشوند. شروق  نور قاﺌم روح  القدس در ولایت  محمدی، و دارندگان شهود پنجم  صورت  مصطفوی بوده اند. که  بدستور مقام  مصطفوی  سالک  بمرگ  قبل از نرگ  میرود، که جان میدهد وجانان قاﺌم را مییابد. اینان در بازگشت  بخلق برای  چند سالک احتمالی  خود، محمدی  زنده وصاحب  مقام مصطفوی برای سالکان میباشند. کاملان  ولایت  مسیح با  نور مرتضوی، بعرش جبرﺌیل  گبریال و با مرگ  قبل از مرگ  میروند. غرب جهان سمبول جهان مادی و نوع بشری است. که  عملا غرب  جهان در اروپا وامریکا، جامعه ها بسوی ماده گراﺌی و تکنولوجی بیشتر توجه دارند. و افکار فلاسفه  آنان ماده اساس  اولیه در استدلالات خود دارند. اشراقی هر کامل  الهی  است. و فرش  عرش  رحمان در شهود هفتم برای  سالک  شاهد در مرحله  اول  و از روی  زمین، فرش  عرش را درسمت شرق تا افق دور چون  نقطه ای کشیده شده می بیند. ولی قسمت غربی آن با مرزهای مشخٌص برای  ناظر  عرش  میباشد. که این قسمت غربی  فرش  عرش، سمبول  جهان در مفهوم  عقل  بشری میباشد. و سمبولهای دور دست شرق فرش  عرش، نماینده  جهانهای بسیار زیاد آینده های  نیامده  در انواع  فوق بشری میباشد.  که  نهایت انواع فوق بشری  وتجلٌیات هریک  آنها عظیم تر از تجلٌی قبلی میباشد.و تا أبدیٌت  بی انتها در جبروتهای نامحدود، بلاهوت (مکان لا مکان)  الله، که بفرض  محال هر روحی  بدان خواهد رسید. که  روح  هر أتم وانواع  فراوان ما  دون  أتم وما دون أثیر نیز خواهد رسید. که  این فرمان (کن  فیکون) و شدن وتکامل برای همه  موجودات وتکامل  روحی  ونوعی، ورسیدن بنزد خداوند الله است.

أصابع  الرحمن

انگشتان خداوند رحمان،  یعنی خداوند قلب وفکر وذات انسان کامل وسالک را، چون رفتاری که با آدم تاریخی کرده،  اورا پرورش نموده  بآدمیٌت وکمال  می رساند. سالکان  را نیز بمراتب  شهودی و پس  از  پاکسازی  روان در تخلیه وتحلیه  و تجلیه های  هفتگانه  میرساند. وحفظ از سقوط  مقام  روح الهی  شده انسان  کامل را مینماید. که  دریافت کنندگان  رحمتهای  الهی، شاهدان نور قاﺌم وعرش رحمان هستند وتازنده  باشند.  که حتی  شهود مصطفوی  نعمت  عالمیان  است.  که  مورد نیاز نوع بشری  کنونی  است. ولی  رحمتهای الهامی و رؤیاﺌی آغاز از شهود قاﺌم، که مورد  استفاده  در نوع فوق بشری  آینده  میباشد. رفتار  پیر کامل سالک، در حکم انگشتان  الهی  رحمان  میباشد. زیرا  پیر الهی برای  سالک  (این همانی)  شهود عرشی را دارد. بقول سالکی بپیر الهی  خود، اگر  خدا نخوانمت  متحیٌرم که چه  خوانمت.  پیر درویش خدا نیست، ولی از خدا  نیز جدا نیست و خدا درویش است.

أصحاب تصوٌف وأصحاب دل و سرٌ و سکرمستی

و محموعه ای از نام ها برای  گروه های انسانی  سالک وکامل  الهی  ولایتهای  ششکانه  نوع بشری، که همگی  أصحاب یا  صاحبان ودارندگان و مصاحبان، واین همانی  یافتگان مراتب  الهی  شده ومیشوند. که برحسب مقام  شهودی شاهد، وی نیز صاحب صفات همان  تجلٌی  الهی میباشد. مانند  عقل  مربوطه و ابهامات لدنٌی از سطح  مقام  شهودی  خود.  صوفیان  درویش در هر دینی  سلوکی  هستند، ولی  در هیچ دین  غیر سلوکی  وابستگی  ندارند. گرچه  ببن آنها زندگی  میکند، و مانند آنها نیز اعمال  عبادی  نشان  میدهند. صوفیان ولایت  محمدی،  تصفیه  روان  تا سرحدٌ اصطفای  الهی نموده و صاحب  مقام  الهی  محمد، و عقل واحوال  او، و حتی ذات روحی  محمد را میباشند. با تفاوتهاﺌی که بین هر دو  انسانی  نیز  هست. و  صوفیان آریا شده رسیده، ب (هخا یا آقا مصطفی) روح  مجسٌم  محمد تاریخی در شهود  پنجم  سالک ولایت  محمدی میرسند، و تنها واصلان  هم اکنونی  قاﺌم میباشند.  که اگر  بعرش رحمان وتولد دوم  الهی پیامبرگونه رسیدند،  چون محمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود میشوند.و تنها  ارواحی  هستند، که در تولد  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد، با  ولایت  مهدی  موعود  محمد و سوشیاس سوم زردشت، شاید  بتوانند  بنور ربٌ رحمان برسند، و با عرش ربٌ برتر از رحمان  بخلق  فوق بشری،  پیامبرگونه  ومهدی  زنده ای  برای  چند سالک  خود وسیله  الهی  گردند. و اینان  صاحبان  دل وفکر وذات الهی شده  میباشند. که أهل  دل یا أهل سرٌ الهی، و یا أهل شدگان الهی و صاحبان سکر و بی خودی  در احوال  تمرکز شهودی  خود میباشند.

أصحاب سکینه کبری

کسانی که بآرامش های  بزرگ سلوکی  رسیده اند. وسالکان را در آرامشهای  کوچک تر  وموقٌت  میگویند، مگر  بعرش  رحمان برسند. که کاملان الهی  آرامش  بزرک را دارند. و نگران  از  جهنٌم کارماها  نیستند. و امیدوار  بوعده های  الهی و بهشتی  ونوع فوق بشری بوده ، ویا  در فصل  بهتر  نوع  بشری میشوند.  سکینه آرام و ساکن و آرام  در  عزلتگاه  سلوکی  خود، که همچنان  در تقوا وترس خداوند هست.  که مبادا ترک  سلوک، ویا احتمال عدم  قبول  اعمال  الهی از  خداوند داشه باشند. ولی  از  دیگران و قشری های  مذهبی ترسی ندارند.

أصحاب شریعت

کسانی که  تنها بشریعت اسلام ودین ورزی قشری  وظاهری و مذهبی میپردازند. که عبادت و  اعمال  دینی  منقول  از  پیامبر و امامان وآخوندها و بانیان مذاهب  قشری را  دارند. ولی أصحاب طریقت سالکان و  اولیای  الهی هستند. که شرع و منبع احکام  دینی  ودین ورزی آنان، در آغاز  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند  بوده است. که  محمدی  زنده  برای  سالکان  خود میباشند. گرچه  ظاهرا  أعمال  دینی  قشری ها را نیز برحسب  عادت  مسلمانان  محلی خود  انجام میدهند.  که مورد  تکفیر قرار نگیرند. آنکاه  پس  از  کمال شهودی،  از اصحاب  حقیقت و دارای حقٌ ومقام الهی میشوند. که  پیامبرگونه  میگوﺌیم.  قشری های  مذهب  بدنبال  شریعت وسرچشمه  دینی  باطل  یک  فقیه   سفبیه  میباشد.  که ولایت آخوندی را  پیروان  فریب  خورده  او میباشند. که بقول  پیامبر  قاتلان  أنبیا  هستند. زیرا اولیای  زنده  عصر  خود را کشتار  مینمایند.

أصحاب  شمال

کسانی  که  بسوی  شمال درحرکت هستند.  و شمال  در زبان  عربی سمت  أهریمن  میباشد. که هر  گمراه از راه  مستقیم خداوند راه منحرف را  میروند. و عکس  آنان  اصحاب الیمین  هستند،  که بسمت راست و یا مستقیم،  بسمت  خدا میروند. که  أهل  یمن و برکت وفزونی  مقام  الهی  در روان وعقل  خود میباشند.

أصحاب  صفه

پیامبر در مسجد وخانقاه  خود، سکٌوﺌی بلند تر ساخته بود. که  برخی سالکان  صادق  خود را بر آن گذاشته، تا مدام  در  توسٌل صورت  پیامبر  بوده  باشند. و هر کامل  الهی  در خانقاه  خود برخی  سالمکان خویش را در کنار  خود نگاه  میدارد. بخصوص  زنان  سالک  بدون شوهر،   تا  فریب  مردان را نخورند و ترک صلات  و ارتباط ننمایند. و سالکان تا رسیدن  بشهود مصطفوی  خود  در صفه  بودند. که  صفا و تصفیه صوفیانه روان خود کنند،  ک  جای  سالک در (صفا) دور از  پیامبر وپیر، که  او در  (مروه )وخانقاه  خود  میباشد. و هفت بار  (هروله کنان)  ودوان  بنزد پیر  میروند که   گزارش شهود  تازه  خود را بنمایند. وبا شهود مصطفوی است  که بجبهه جنگ با لشکریان  محمد میرفتند،  که حتما  کشته  شوند، و هم اکنون  بنور قاﺌم  برسند. و در زمانهای  بعدی  اولیای  الهی  جنگ نداشتند. گرچه  ممکن است  ناچار  بدفاع  از  خود گردند. تصوف سلوک  الهی است ونه  لباس  صوف  پشمینه  پوشیدن، که در  قدیم   ارزان تر بود، ولی  اینک  گران تر است.

أصحاب فتوح

دارندگان فتوح و پیروزیهای  شهودی در سالکان وکاملان  الهی ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب وسلوک، تا بمراتب تجلٌیات  هفتگانه میسٌر  نوع بشری  برسند. که فتح  وبازشدن درهای  بسته عوالم  الهی نادیده  و عرشهای  مراتب شهود برتر،که  بروی سالکان بسته بوده   باز شده ومورد رؤیت سالکان میگردد.

أصحاب  قرب فراﺌض

کسانی که  با تقرٌب سلوکی خود بخداوند، از طریق  احرای فراﺌض وواجبات عبادی بدان درجه تقرٌب رسیده و میرسند. فراﺌض دینی قشری را آخوندها ، با نقل کلام و دستورات پیامبر،  از پیروان خود می خواهند عبادت کنند. ولی عبادت مقبول الهی  با وسیله الهی را که پیر الهی زنده بمعرفی  خداوند را در عبادات ندارند. گاهی  عبادات قشری را فریضه گفته اند. و عبادات سلوکی را( نافله) میگویند. که  بسته باین است  که  پیر الهی دستور بدهد. و  عبادات  نافله و شبانه سالکان خواهد بود. که بعد از نیمه شب توسٌ عبادی با وسیله الهی  خود مینمایند. و روزها مانند  دیگران عبادات مورد عاددت  مردم و اطرافیان خود را  انجام  میدهند. تا بتجبٌیات الهی برسند، که وساﺌل برتر الهی  هستند. وبا شهود عرش رحمان  پایان  سلوک و عبادات سالک  خواهد بود. که  پیامبر  زنده ایبرای  چند سالک  احتمالی  خود  میباشند. و عبادات  وفراﺌض،  وحتی عبادات نیمه شب  سالکان، آنطور  که  پیامبر وامامان بهریک از سالکان و بیک نحوی  گفته اند، باز پذیرفته الهی  نیست،  که شرک نیز نموده اند. پس مجازات  کارماﺌی  شدید تر دارند. زیرا  پیامبر وامامان واولیای  الهی،  تنها برای  چند سالک خود  دستور  عبادی  داده اند. ونه برای  همه  انسانها ودر همه  زمانها . که هر انسانی  مشکلات  روانی  خاص خود را دارد. و طبیب  متخصص خود را  لازم دارد که  زنده و الهی  باشد. قشری ها  (بد دینان) جهنٌمی  هستند. اما کسانی که عقل و امکان درک  اهمیٌت  سلوک  الهی را ندارند، (بی دینانی) هستند که مجازات شدیدی  هم ندارند. چون بی خبر هستند. ولی  سالکان (بهدینان) میباشند، که  بهبودی  وسلامتی  واصلاح  روان آلوده  خود میکنند پس بدرجاتی از مراتب شهودی و تقرٌب با فراﺌض  نموده اند. و بد دینی  نسبت ببد دینان  مجات الهی بیشتری  پس  از مرگ دارند. أصحاب قرب  نوافل، کسانی هستند که با عبادات نوافل و بدستور  پیر الهی  زنده بمعرفی  خداوند انجام داده اند. عبادات قرب وتقرٌب  با نوافل را دارند. در مقابل  قشری های  مشرک که با فراﺌض ودستور پیامبر، عبادات بدون وسیله الهی دارند، پس تقرٌبی هم ندارند، که  دورتر از خداوند درکارماهای قهقراﺌی  نسخ ومسخ  میشوند.

  أصحاب کفایت

سالکانی که  با عقل نیرومند،  پاکسازی  روان عقده ای  خویش را مینمایند. که  عملا  هیچ موجودی نمیتواند مانند خداوند  مطلقا پاک  گردد. پس  بگفته  پیامبر، خداوند با هر قدم رهروی  سالک  بسوی  خداوند، خود نیز ده  قدم جلو میآید. تا در حدٌ کفایت وشرط  کافی  از  نظر داوری  الهی بنجات  و شهود آخر  خود برسد. که  بعرش رحمان برای ولایت محمدی نیز میرسد.  یاهمان  کوفه  ولایت  علیٌ است. که  درویشان زمانهای  درازی را در کوفه  پایتخت علیٌ  صاحب  ولایت  محمد، وصاحب  مقام  شهود  مرتضوی عزلت نشینی می جستند، تا با شهود صورت مرتضوی  ورضایت الهی برسند. تا در وقت  مرگ  طبیعی بدیدار مقام مصطفوی وقاﺌم خواهند رسید. والاٌ  بیش از  حدٌ کفایت تزکیه نمودن با  شهود مصطفوی وقاﺌم وعرش رحمان معصوم  بخلق باز میگردند، و از ءصحاب  قرب نوافل  میشوند. ونه أصحاب کفایت در حدٌأقل پیشرفت  شهودی . أصحاب کفایت با شهود نور قاﺌم وعرش رحمان  در تولد  نوع فوق بشری  با فصول  نوع فوق بشری  مقدماتی  هستند.  که  کمتر  کرامات  لازم  برای  توفیق  در شهود نور رحمان با ولایت  مهدوی  خواهند داشت.

أصحاب مجاهدت

کسانی که جهد و اجتهاد خستگی ناپذیر سلوک  الهی دارند. وبحدٌ جهاد مجاهدت در  عبادات با وسیله  الهی میباشن.د و در زمان حیات پیامبر،سالک  با داشتن شهود مصطفوی،  بجنگ وجهاد با لشکریان مزدور  پیامبر بجبهه میرفتند، که حتما کشته شوند تا بنور قاﺌم برسند. واگر  کشته نمیشدند گریان از  پیامبر، دعا ودستور  شرکت  در جنگ  دیگری  میخواستند. دشمن  واقعی  سالک  نفس امٌاره خودش، و یا بدتر روان فاسد آخوند  مورد تقلید  واعتقادش میباشد.  که آخوند سلوک  الهی  نکرده  وخبری  از امور الهی ندارد. ودیگران را بعبادات  ودستور تقلید از درگذشتگان  را میدهد. گرچه  درگذشتگان  از امامان واولیا  زمان خود بوده باشند. که تنها برای  چند سالک خود  گفته اند. جهد و کوشش در رفع  موانع  پیشرفت  روحی  سالک،  در  تخلیه وتحلیه وتجلیه های الهی  میباشد .خویشتن داری برای  منحرف  نشدن  در خود سری نگردند، وهرچه  زودتر وشدید تر از  عقده های فاسد  روان  خود، با تذکٌرات پیر خود، پاکسازی  عمیق تر ناخودآگاه  خود نمایند، و از رؤیاهای شهودی  خود بتفسیر  پیر  استفاده نمایند.

أصحاب  مکاشفات

کاملان  الهی صاحبان کشف و شهود مراتب  تجلٌیات  الهی هستند. که عقل  وکرامات و مقامات  الهی و همان صفات مراتب الهی خود را  پیدا میکنند. وقشری های مذهبی کشف وشهودی  ندارند. که خداوند بناکسان قشری و غیر الهی،  احوال رؤیاﺌی  سالکان را  نشان نمیدهد. مگر کابوسها و تهدیدها و اخطار آنها، که  در تولد نسخ ومسخ  حقیر  خواهند داشت .

أصحاب وحی

بیشتر  درباره  پیامبران میگویند، و الهام را برای  مراتب  دیگر. و الاٌ تمامی  کاملان  ولایت مصطفوی یکسانی  احوال شهود و الهامی الهی را دارند. که هریک  مساﺌل  علاجی  خاص  سالکان خود را دارند. وحی والهام تفاوتی  ندارند. که بقول  قرآن  زنبور عسل نیز  وحی از  خداوند دارد، که چگونه خانه خودرا منظٌم بسازد. سالکان گهگاه الهام  الهی  در رؤیا دارند، که  پیر باید تأیید وتوضیح بدهد. ویا دستور عدم توجٌه بچنان رؤیاﺌی  بدهد.

أصحاب یمین

دست راست نشینان درگاه  الهی، که کاملان  الهی  در  خانقاه های  خود میباشند وتازنده  باشند. که در مسیر الهامات  الهی تازه مناسب  زمان  خود دریافت کنند.  ارواح درگذشتگان  الهی پس  از مرگ، اصطلاحا در سمت راست  خداوند نشسته اند. که  سمت چپی  برای  خداوند نیست. بقول  پیامبر هر دو دست  خدا راست  هستند. سمت چپ  امور مادی  و جهان  نوع بشری  است. که  سمت راست  جهان، تنها  درگاه  اولیای  الهی  وچند سالک  خود میباشند. یمین سمت راست، باز  بمعنی  سوگند و یمن  و برکت میباشد . که  سالکان  خدا را  سوگند  بعزٌت اولیاﺌش میدهند که همان  پیر و پیامبر اولی العزم  آنها میباشند. سوگند میدهند  تا بنجات  شهودی  و (بدای)  الهی  برای  غفران برسند، که  عفو  عمومی  سالک را بدهد که بنجات  شهودی  برسد.

أصداع  الجمع

صداها و جنجال کنندگان درد سر دهنده، و صداع سر درد  که  در  شلوغی ها هست .ویا  جنجال  آخوندهای روضه خوان دور  از خداوند. که  سالکان  بعزلتگاه  خلوت  و بی صدای خود میروند. و الاٌ (أصحاب  الجمع) کاملان  الهی  میباشند. که با جمع وجم شدن با وساﺌل  الهی خود، بحالت  وحدت  وجود و جمع  در میآیند،  که خود را در میان نمی بینند. که بمراتب  شهود  بالاتر میرسند. و اولیای  بازگشته بخلق تا زنده  هستند، در حالت  (جم و جمع و جمعه) و آدینه و( أدینه) خود هستند. ودر ارتباط داﺌم با مراتب الهی بالاتر و بدون هر دین ورزی واجب  دیگر.

اصطفاء و اجتباء و ارتضاء

مورد  انتخاب الهی  قرار گرفتن  سالکان  شاهد مقام مرتضوی  الهی، تا هم  اکنون  بنور  قاﺌم برسند. ونه در وقت  مرگ  طبیعی. و لذا  خداوند از بین  مرتضیان خود، از آنان برخی را که  استعداد  ببیشتر برای پیشرفت، ونیز امکان  تعلیم وهدایت  دیگران را داشته باشند، آنان را  بشهود  پنجم  نور مصطفوی  میبرد. تا مقام مصطفوی چندین بار  دستورو  تمرین  مرگ  قبل از مرگ را میدهد، که در مورد این نویسنده  هفت بار، ویک بار نیز دوبار، دستور  مرگ را داد. که احوالی چون  برق گرفتگی داشتم . که این  مرگ ارادی، دلیل اطاعت برای  مرگ  قبل از مرگ ارادی سالک  است.  که برای  مردن استضعاف   شدید  مینماید. تا هم اکنون بنور قاﺌم با ( تذکیه) وکاندیداتوری مقام مصطفوی  بعرش رحمان میکند، که  روح  سالک  هم اکنون  بنور قاﺌم برسد  ولو بخلق  هم باز  نگردد. که  باز  خداوند  در مشیٌت و بدای دیگری،  برخی  مصطفویان دارای  شهود عرش  رحمان را از خواب  مرگ  قبل از مرگ  بیدار مینماید، که تولد  دوم  الهی  او میباشد.  که  اینان  البته  پیشرفتهای بیشتری  در تزکیه نفس  و تخلیه وتحلیه  کرده اند، که  بتجلیه های الهی  نهاﺌی رسیده اند.  تمامی شاهدان مرتضوی ومصطفوی  وقاﺌم و عرش در ولایت  محمدی،  تنها  متولدین  هفت  هزار سال  بعد در  نوع فوق  بشری  خواهند  بود.  که با مهدی  موعود بنور رحمان برسند. که هزاران برابر  عقل بشری را دارند.  تا در آن نوع  فرشته گونه  دستورات  سلوکی چگونه بوده  باشد. که قطعا  مانند  دستورات  عبادی  نوع بشری  نیست. همان  گونه  که  دستورات  عبادی نوع  میمون، بهر شکلی  که  عبادت  دارند، درعبادت  انسان بشری نمیباشد. کاملان ولایت  مسیح وقبل از مسیح، در شهود نهاﺌی  وعرشی  خود، که  مسیحیان  عرش جبرﺌیل و زردشتیان  کامل با عرش مصطفوی تولد  دوم  الهی  دارند.  تا در تولد  فصل نوع بشری  بهتری و با عقل  وکرامات  بیشتری در ناخودآگاه خود، و اگر خواسته باشند، در ولایت  محمدی  خود را بنور  قاﺌم برسانند. که بنوع فوق بشری  وولایت  مهدوی  متولد  جهان  گردند. که تا أبد این انواع  فوق بشری  و تجلٌیات  الهی  ادامه دارند. وهر نوعی هزاران برابر عقل  وکرامات بیشتر از  نوع  قبلی  دارند. که  نوع  فوق بشری واقعا  بهشتی عظیم  آنان خواهد بود. عقل  زیاد و عمر دراز و جولان تمام  کهکشان راه  شیری. که  از روز سوٌم تولد  طفل با مادرش  صحبت  میکند. ودر شش سالگی از  دانشکاه بیست  کلاسه  فارغ  التحصیل  میشود. وبا آن تکنولوحی عجیب ٥٥ قرن آینده،  که نوع فوق بشری  در جهان از کاملترین  فصول  نوع بشری  پیدا میشوند. سالکان مورد  جذب  و جلب و اجتبای  الهی  بولایت  قرار میگیرند. گوﺌی  با قلاٌب ماهیگیری بسوی خدا و ولایت شایسته  خود جذب  میگردند. وچون سالکی بشهود  دوم  حسنی خود رسید   صاحب  لقب  مجتبی میگردد. وچون  بشهود مرتضوی رسید،  مورد ارتضای  الهی  است. ودر شهود صورت  مصطفوی، سالک  مورد اصطفای وبرگزیدگی  خداوند است . وچون از بین دیگر کاملان و مصطفویان  دیگر، بامامت  زمان خود انتخاب  الهی  شد، پس  مورد (انتخاب  وخوبی)  الهی  میباشد. زنان  کامل الهی   نیز القاب  زنانه چون (امٌ المؤمنین) اوم  کرده، و یا بگم  و زهرا  وغیره  میباشند.

اصطلام و هیجان و قلوب مصطلمه وقلوب ممتحنه

در حالت  بی  خودی  سالکان متوسٌل بوسیله  الهی،  که  خود را در میان نمیبیند، بحالت  وحدت  وجود با مراتب  الهی  در میآیند، و درحالت  صمدیٌت قرار  میگیرند، که  احوالی  نزدیک  مرگ  نیز  هست . گوﺌی کسی بداخل  آتش  افتاده باشد، که  بحالت  هیجان میأفتد، وچون  هیزم میسوزد. که  در آتش  عشق  الهی عاشقانه  بسوی  مرگ  قبل از مرگ  میرود. ودیگران حرکات  میٌت را میبینند، ولی  خود میٌت غرق  عشق خود میباشد  واحساسی دیگری  ندارد. وچون  چشم  باز کند  تولد  الهی  ودوم  خود را  یافته، سالم و آرام وشاهد  نور قاﺌم  میباشد. و ولیٌ  تازه الهی  زنده  وپادشاه  الهی  با فروهر شاهی  چند سالک  خود میگردد. (قلوب مصطلمه) دلهای مغلوب  خداوند شده، که همان اولیای  الهی  هستند. و همان  قلوب ممتحنه  و مورد امتحان و آزمایش سخت و آخر  خداوند   و تجربه مرگ  قبل از  مرگ را عبور نموده اند، که تولد دوم  الهی را یافتند.

اصطناع وصنعت

ساختمان مصنوعی یا  تجدید ساختمان شده، در تربیت  جدید  الهی و برگزیده  شدن خداوند گردیدن، از  بین  سالکان صادق  دیگر. که ذات و شخصیٌت جدید الهی یافته، و ترک  شخصیٌت حیوانی وبشری و آزادی های  خود را  نموده اند. که  أدب  الهی  جستند ومأموریٌت  الهی  تازه ای یافته اند.

أصل الطوالع و طلوع

طلوع  و کسب  بخت وسرنوشت برتر، و اشراق  تجلٌیات الهی تازه وبرتر، در سالکان ولایتهای  الهی میباشد. أصل هر  أمری  و در بدایت آن،  ویا  اصول و مهمترین موارد  مورد  توجٌه در سلوک  الهی، و شرایط اولیٌه  چون نیاز  بپیر وولیٌ  الهی  زنده  بمعرفی  خداوند. و نیز  تزکیه نفس تا تجلیه های  الهی  روح  الهی شده  روان، در شروق  و طلوع  واشراق انوار شهودی است. که  اصل آنها یعنی مهمترین آنها رسیدن  بشهود  قاﺌم  میباشد.

أصل و فرع

شروط وشرایط  مهمتر أصل  هستند. وهدف  نهاﺌی  در انجام  اهداف مقدماتی است. ولی  فروع شرایط اولیٌه میباشند. بدون اساس ومقدمات و فروع، نمیتوان  بأصول و هد ف  نهاﺌی رسید. پس سلوک الهی  بدون  وظایف  شهودی نمیتوان  بتجلٌیات  الهی و شهود نهاﺌی رسید.  پس شهود  نهاﺌی قاﺌم ربٌ النوع بشری، همان الگوی  کمال و أصل  نهاﺌی برای نوع بشری است .گاهی  أصل را بعنوان  مبدأ حرکت و مقدٌمه میگویند. که در واقع آن  اصول خود  فروع  اصول  دیگری  هستند. اجزاء سازنده یک کلٌی، خود  جزﺌی در کل بالاتر میباشد.

أصنام

صنم بتهای  سنگی، وگاهی  انسانی چون  آخوندها برای  قشرسٌون میباشند. ولی باز برای  سلوک  الهی، صورت  پیر  کامل بتی  الهی که ماهیٌتی الهی  دارد،  و موقتا  صورت  بشری را دارد. تا محسوس  سالکان خود  قرار گیرد. ولی ٌ الهی  بمعرفی  خد اوند بطالب لقای  الهی  میباشد. ونور  صورت وروح  الهی  او مورد توسٌل است ونه  تن بشری او. لذا  بت را برای سنگ، و صنم را برای انسان  الهی  گفته اند. که  این همانی   شهود تجلٌیات الهی را داشته،  وخود  شهود  نخستین  سالک او  است. که مقام الهی اورا خداوند  در رؤیا  نشان سالک  داده است.  ملاًٌی  رومی، سالک خودرا گاهی صنم میخواند که  ستایش  او میکند که  محبوب خداوند شد است. گوﺌی سالک  خود معشوق  ومعبود  از  مراتب الهی  شده است . که  پس  از  کمال شهودی درهر مرحله، همان  مراحل الهی ستایش  وپرستش شاهد خود را مییابد.زیرا محمدی زنده ووسیله  حمد و پرستش دیگران سالک شده  است. نگاه  بصنم با  چشم تن،  ونگاه بتخیٌل  او در حضور  ذهنی با  چشم  دل، در معنی  وتوسٌل عبادی در ذات  صنم میباشد. پس  پیرالهی  صنم وبت  نیست. ک تصوٌر او در حضور  ذهنی پرستش  و صنم الهی  میباشد. بت شکنی  ترک  خود  پرستی است. چه رسد  بآخوند پرستی که  ذاتی کثیف تر از هر آلودگی  دارد .

أضحی

روز آخر حجٌ کعبه است.ولی در سلوک وحجٌ أکبر همان روز  فداکاری وجان بازی سالک  برای مرگ  قبل از  مرگ ، برای  شهود ششم  نور  قاﺌم میباشد.  که  عید قربانیکردن جان ونفس امٌاره  کامل و شهید شاهد میباشد. که جان بشری خود را قربانی کرده  است. وتمام  روزهای  ملٌی و دینی کشورها در دین  ورزی  سلوکی آنان بوده است. فاصله زمانی  بین صبح تا ظهر را ، پیامبر هر روز  نماز أضحی واجب  برای  سالکان  با خود انجام میداد و یادآور تضحیه وجان بازی است. وبرای  سالکان بازگشته  بخلق با عرش  رحمان، دو رکعت  نماز  شکر معروف بنماز روز  جمعه، که پایان  دین ورزی سالکان است. که جمعه  روز  جمع  شدن  سالک  در وحدت  وجود  خود با وسیله  الهی  خویش  میباشد. که آدینه یعنی (أدینه) و نداشتن  وظیفه  دین  ورزی  بیشتری است.

أضغاث

فشار مواد غذاﺌی زاﺌد  در معده ،که  مانع  فکر  درست و کسب رؤیاهای شهودی  میباشد. که آنچه  در خوابهای  غیر سالکان هست از نوع ( اضغاث  الأحلام) و خوابهای معده  سنگین میباشد.

اضلال

ضلالت دادن  وگمراه نمودن، و جاماندگی و عقب  ماندگی در نیمه راه  سلوک  الهی  است.

اضمار

در ضمیر ودل مخفی  نمودن، و بحث  کردن در ضمیر  وذات و درون  روانی  انسان، که  غیر سالکان دارند. وسالک آنها را بر  پیر الهی  خود  مخفی  نمیکنند.

اضمحلال -- نابود شدن تدریجی  و از هم پاشیده شدن وناپدیر گردیدن که مضمحل میشود.

اطابه  وشفا دادن

کار اطبٌاء شفا دادن، وپیر الهی طبیب روانی انسان در سلوک و پاکسازی روان از معایب در تخلیه را که پیر بسالک  میآموزد. که  اولیای  الهی اطبٌای روانی و روان درمانی سالکان را بعهده دارند.

أطلال – آثار باقی مانده در ویرانه ها، و اساس اولیه ساختمانها که  بجا  میماند.

اطمینان

آرام  گرفتن وخاطر آسوده یافتن، ومتٌکی بأمری  حقیقی والهی،  چون رسیدن  بشناخت پیر کامل  الهی  بمعرفی  خداوند در رؤیا است.ویا در تآیید پیر از رؤیاهای سالک و تشریح  امور روانی سالک، و در تأیید  شهودهای سالک، که او را از  تردید بیرون میآورد.

اطناب

بدرازا کشاندن کلام و پر گوﺌی، چون  طناب دراز. و یا  مبالغه  بیش از حدٌ لازم برای تفهیم امور نا مفهوم بدیگری  است.

أطوار سبعه

اطوار و احوال متفاوت پاکسازی  روان در سلوک  الهی،و درجات پرستش مقام الهی بالاتر است. که تمثیل از قلب  گوشتی کرده اند.که  چون قلب طبقات  متعدد  دارد. و صدر سینه همان  قلب  گوشتی و (شغف) پرده قلب و (فؤاد) وسط  قلب، که ب(حبٌت القلب) یا نقطه أصلی دل، که  در هنگام  شهود بنور قاﺌم میرسد. که ( سویداء) مرکز  قلب انسان  کامل، در نقطه الهی نور دل او است که  سفید شده،  و یا یک نقطه  سیاه برای  مشخٌص شدن است، که مرکز دل دریافت کننده  الهامات و علم  لدنٌی  میگویند. و (مهجت القلب) که  هیجان و شادی دیدار شهود نهاﺌی است. و این  اطوار  هفتگانه را سمبول مراحل درجات پاکی روان پاک سالک را نشان میدهد. بیاناتی ادبی و فلسفی برای  احوال شهودی و سلوکی میباشند . ومراتب  شهود  خود نیز تمثیل سمبولیک از  مراتب خداوند است. که مراحل  پیشرفت شهودی را بسالک نشان  میدهد .

اعتصام

بستگی  ببند خداوند، وکسب  امنیٌت ومعصومیٌت از هر معصیت ووظیفه بیشتر عبادی  است. چنگ  زدن بنقطه ای برای  کسب امنیٌت از سقوط میباشد. که هر تجلٌی شهودی بخصوص شهود مرحله دوم  عرش رحمان، که  شاهد با (دنوٌ و تدلٌی) در عرش  رحمان نزدیک شده است. دنوٌ بسیار  نزدیک و تدلٌی آویزان و قلاٌب شده  بعرش میباشد. که زیر پای شاهد  چیزی جز سیاهی  نیست. وتوسٌل  سالک در عبادات همین  اعتصام او است، و پناه  گیری و حفظ از انحراف  از راه خدا است . اعتصام (عوام أعمای)  غیر سالک، در محدوده زندگی بشری سودی برای او ندارد. زیرا  وسیله الهی  ندارد تاخود را بالا بکشد  ودعایش  بخدا برسد. و اعتصام أخص الخواص را در کاملان الهی،  در مقاومت درجه پناهندگی، بجای أمن ومطمأن الهی  باید گفت.  طناب  ولایت و طریقت (حبل الله] همان وسیله تعالی جستن و رسیدن  بمرحله قلاٌب اطمینان زدن بعرش میباشد. که متدلٌی وآویزان میگردد.

اعتکاف

عزلت نشینی وگوشه گیری سالکان برای  تمام وقت، وحتی تمام عمر برای  تنها  وظیفه  خود برای  توسٌلات  عبادی همراه اذکار توحیدی دفع  شرک احتمالی. که از امور دیگر دوری وخویشتن داری میکند. ومدام  در  کار الهی پرداختن است. که تنها سالکان عاشق  وعاقل و عامل با ولیٍ الهی در این اعتکاف  هستند. که از  هر لحظه عمر خود میخواهد  استفاده کنند،  که  پاکسازی روان حیوانی وهوسباز  خود نماید. ودر توسٌل  عبادی با وساﺌل  الهی  خود بوده  باشد.

أعراف

منطقه ای  بین  بهشت و جهنٌم گفته اند. که همان  دوره  سلوک انسان است. که  میتواند ببهشت  تجلٌیات الهی شهودی،  و  بهشتهای  موعود پس  از مرگ برود. وهم اکنون نیز عقل سطح  شهود تجلٌی الهی خود را دارد. والاٌ  در جهنٌم جهان در نسخ ومسخ بسیار  طولانی میمانند. و اگر که سلوک  الهی بکند  ولی نیمه راه  خطا و انحراف پیدا کنند. اصطلاحا  بر پل  صراط  دوره  سلوک ،که  چون موی باریک است. وجهنٌم  را زیر پا دارد، بحقارتهای  نوعی  مجدد میرود. جهنٌم همان  جهانوم یونانی  در ترجمه تورات از زبان بابلیو کلدانی  بود. که  یهودیان  أسیر بابل پس  از  هشتاد سال اسارت، زبان  عبری را فراموش  کرده بودند. و یهودیان  اورشلیم پس  از آزادی های  کورش، نیز  زبان  عبری را  فراموش  کرده  بودند. چون  سالها در اشغال  نظامی  رومیان بودند. ولی  بعدها  که  تورات  یونانی را بعبری  ترجمه  مجدد کردند، برخی  کلمات  یونانی را نگاه داشتند. مانند جهانوم و صراط  بمعنی راه . ولی  چون  یهودیان مصری،  مانند  امروز  مردم مصر  شمالی،  صدای  حرف  جیم را گاف  ادا میکنند، پس  جهانوم  مینوشتند ولی  گوهانوم میخواندند. یا  همان جهان  فارسی بوده است.  و  یهودیان  فراوان در صحرای  عربستان، مانند  شهر ( یثرب مدینه ) بعدی، همه  یهودی  ومخالف  مردم مکٌه  قریش بودند. که هر دو دین آنان نیز از مذاهب  قشری  زردشتی  بودند. آنگاه  اعراب  قریش  نیز جهانوم  تورات را جهنٌم بیان  میکردند. که  در قرآن نیز آمد.  و جهنٌم جهان جای  تولد مجسٌم مادی  یک  روح، در  یک  صورت  نوعی است.  که تنها در تن مادی امکان  حرکت های  تکاملی  میباشد. که همچنان  سخت  است. ولی نتیجه  تکامل در حرکت مادی نیکو دارد. و انسان  امروزی،  در بهشت موعود  تولد  پیشین  پر  تکامل  او در جهان میباشد. و حتی  فرشته ای  مانند  پیامبران هم  شده بوده،  که  توانسته با این  کرامات بشری بیشتر  بجهان  متولد  گردد. ولی  اکنون قدر  خود را نمیداند. و گذشته ها و عهد الست  تولد  پیشین  خود را، که  با شهود  نور نهاﺌی خود را داشته بود فراموش  کرده است. وناسی شده  که آنان را (ناس) فراموشکار عهد الست میگویند. اما سالکان الهی بیاد عهد الست  خود افتاده اند. و برحسب  درجه  عشق  وصداقت  براه  الهی  خود، پیشرفهای  شهودی  دارند.  که در تولد  آینده  باز با کرامات  بیشتر باشد. ودر فصل  نوع بشری  بهترباشند. و برای سالکان  شاهدان  عرش رحمان  هفت هزار سال  بعد، در تولد نوع فوق بشری، اگر هرقدر بیشتر پاکسازی کنند و خدمات الهی  نمایند کرامات بیشتر خواهند داشت، که  (ذخیره  آخرت) یعنی در نوع  فوق بشری  میگوﺌیم. آنگاه  در فصل  نوع فوق بشری  بهتری  و با  کرامات بیشتر از  دیگر  متولدین  نوع فوق بشری  خواهند بود. که با ولایت هفتم  مهدی  بتوانند، و اگر بخواهند  بنور رحمان برسند. وباز برای  تولٌد  عظیم تر از  نوع  فوق بشری،  و چهارصد هزار سال بعد بجهان،  در کره  زمین  یا کرات  دیگر  متولد  گردند، که باز بیک  تجلٌی  الهی بالاتر از رحمان  برسند. که  این  انواع  تا أبد ادامه دارند. وهر نوعی هزاران برابر عقل  نوع قبلی را دارد. و هزاره  های  بیشتری بهشت  سوٌم  انتظار عرش دارند. و بهشت  چهارم  تولد عظیم تر بجهان است . روح بشری  قبلا  فرشته بوده و فرشته تر باید  بشود . و خدا میداند  بعدها چه  مقامات الهی برای مجریان خواست خداوند پیدا خواهند نمود.ولی  این  مخلوقات  عاقل شده ووظیفه دار سلوک  الهی،  آغاز  از نوع  بشری  کنونی، با اولین سرکشی  فرمانهای  الهی، راه  تکامل  روح  آنان  بسته و دروازه های  سقوط  بجهنٌم های جهان  در نسخ ومسخ و فسخ  مجدد در صورتهای  نوعی برای آنها باز میشود که  صدها هزار وحتی  میلیونها سال بدرازا میکشد.  که روحی کارماشده  باز  بنوع بشری  وهمین  سلوک الهی  و هر شش شهود  واجب  تا نور قاﺌم را  باید برسد. که  فرمان  کن  فیکون  در نوع بشری را انجام داده باشد.  تا بانواع  فوق بشری  برود.  وتکاملات  الهی  بسیار عظیم تر را  بیابد. آخوندهای  ابلیسی، با عدم  سجده  وتسلیم  بآدم  الهی پیر وکامل الهی  خود سقوط  جهنٌمی بسیار  حقیرتر  حیوانی دارند.  که بقول  محمد، چنان مسخ خواهند شد که  پیش آن مسخ  میمون وخوک  بهترین بخت آنان خواهد بود. زیرا مار ومور و بدتر  نیز خواهند شد. و برای این مسیر أزلی أبدی  ارواح  ما، هیچ گونه  استثناﺌی  نیست. چه   فرزند  پیامبر باشند ویا شاهزاده، که باید چون  بودا ی شاهزاده  و درویشان دیگر بخدا برسند  که خواهند رسید. ولو بقیمت تکرار  گذشته ها در آینده ها.و پسر  نوح با بدان بنشسن وخاندان  نبوٌت  خود را  گم کرد  چه  رسد  که  آقا  زاده  آخوندی باشد که با پدران خود جهنٌمی هستند. اعراف صحرای  مکٌه در حج کعبه، سمبول  مجسٍم ومادی  شده  برای حجٌ أکبر نور  قاﺌم  میباشد. که  پیامبر در  پایان  تعلیم  حجٌ کعبه بود که  گفت، اینک که  هدا وقربانی  خود را دادید، باید بحجٌ أکبر بروید. که یک بار در هر عمری بشری باید  صورت  گیرد. و هر شهود  مقدماتی  پنجگانه  ولایت  محمدی، حجٌ های  عمره  هستند،  که هریک  بیک  عمر و زندگی  نوع بشری در جهان  بدست میآیند، اعراف  همان شناخت  مراتب  شهودی  و معرفتهای  الهی  هستند.  آغاز  از  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، بطالب  مستعد و با اصرار، که درخواست  شناخت  پیر  خود از  خداوند  مینماید. امام  صادق حجٌ کعبه را حجٌ میمونها و حیوانات گفته است  زیرا  وسیله  الهی ندارند. وهرچه هوس  خود یا آخوند خود بخواهد،  لی لی کنان بی  حاصل  هستند. ولی  سالکان  در  خانقاه  پیر  کعبه  خود، هفت بار طواف پیر  دارند. که  (هروله)  کنان برای  عرض  گزارش رؤیای خود میروند. وامام صادق حجٌ کعبه را حجٌ أصغر میگوید. اگر که برداشت  سلوکی  از اعمال  آن  بشود. والاٌ هیچ  درجه  حجٌی  را ندارند. عرفان  نظری  سلوکی  نیر  معرفتهای  الهی،  مفید  سرعت  عمل  در سیر بسوی  خدا  میباشد. اعراف  را دیواری گفته اند، که این طرف آن  جهنٌم جهان است، وطرف  دیگرش  بهشت تولد بهتر بعدی،  و اکنون  آشناﺌی  عوالم  الهی  می گردد.  سنجش  اعمال  در روز  قیامت در تمام دوره  سلوک از سالک میشود. که  اصلاح  معایب روان خود، با هدایت وتعلیم  پیر  مینماید. که با مرگ  قبل از  مرگ  قیامت  سالک خواهد بود. که منجر  بدیدار  نور قاﺌم روح  القدس  می گردد .  آنگاه   روان  سالک  با کمتر از ده در صد  پاکسازی،  در حدٌ کفایت  از  نظر  داوری  الهی  خاص  سالکان  بنجات  میرسد. تا در تولد بعدی  با هزاران  برابر عقل، بتواند بارسنگین معایب  ریشه دار روان  خودرا  بشناسد، تا  اصلاح نماید. زیرا  تنها خداوند  مطلقا پاک روان  میباشد. ولذا  تولدات  بجهان را نیاز  ندارد. که جهان تنها جای  پاکسازی روان با عذاب های  مربوطه  است.

أعیان ثابته  و  اعیان ممکنه

در فلسفه  مادی اصول  اولیٌه همیشه  ثابت هستند. وتغییر نا پیدا  در سلوک  الهی و در ژنتیک روحی وژنتیک جسمانی هست. که  انسان با آن متولد میشود. صفات شهودها و  تکاملات تولدات  پیشین را با خود دارد. که ثابت  در ژنتیک  جسمی ودر تولد  کنونی  هستند، ولی در ژنتیک  روحی ثابت نمیباشند. وهر لحظه  یا تکامل  وتعالی مییابد، ویا  بحقارت و سقوط کارماﺌی میرود. گوﺌی ستون جیوه حرارت سنج است، که  مدام بالا وپاﺌین میرود. ولی با مرگ  و نتیجه  زندگی کنونی، ثابت  برای  تولد  بعدی  میماند. چه  بهتر که بهشتی  یا بدتر  جهنٌمی گردد.  کارمای یا تکامل والهی تر شدن این  ژنتیک روحی ، وظیفه الهی  انسان  در این  تولد  میباشد. که  سالکان هر شش ولایت پیشرفتهای  مرحله ای را   دارند. وبا شهود قاﺌم  در ولایت  محمدی، بنهایت وظیفه  میسٌر  نوع بشری  میرسند. تا در تولد  بهتر  فوق  بشری، چه  وظایف  سلوکی  وپاکسازی  روان و با عقلهای  عظیم خود، تکامل  باز  بیشتر را  دنبال  کنند. که تا أبد  تولدات وانواع فوق بشری،  و شهود تجلٌیات  الهی  ادامه  خواهد  داشت. ولی با اولین  سرکشی، سقوط  جهنٌمی  نیر آغاز  میگردد. وتکرار  گذشته های  انواع  حیوانی  در آینده های جهنٌمی جهان صورت خواهد گرفت. (اعیان) که بعین وچشم دل  در رؤیاها  دیده  میشود که ما شهود الهی  میگوﺌیم. همان مراتب  تجلٌیات  هفتگانه  میسٌر برای  نوع بشری  است. که  همیشه  در ولایتهای  الهی  ثابت  بوده است. وچون سالکان هر ولایت الهی کسب و کشف  جدیدی  بنمایند، برای  تولد  بهتر بعدی در آنها باز ثابت میماند. پیامبر از ٣١٣ ولیٌ الهی  حسینی  همیشه  زنده  در جهان  میگوید. که یکی  از آنها برای  هدایت  سالک بمعرفی  خداوند  کافی  میباشد. اینان تجسٌم  انسانی همان  (اعیان  ثابته) و شهود تجلٌیات الهی در کاملان الهی  برای  چند سالک  خود هستند، وکاری نیز بدیگران ندارند. وهمان  اسماء الله را دارند. که خود نیز  اولین نام  خدا ومقدٌس  حسینی میباشند. هر شهودی  نیز  مراتب  عقل الهی  وبرتر خود و الهامات  لدنیٌ از خداوند را  دارند. و سالکان با  علم الیقین بعین الیقین و دیدن بچشم و عین، یقین خود را پیدا میکنند،  تا بحقٌ الیقین نیز برسند.  که خود نیز از اعیان  ثابته  الهی حسینی  برای  چند  سالک  خود  بشوند. و این اولیا  نیز از جمله چشمان  خدا هستند. هرچه ببینند و بگویند، خداﺌی میباشد. ولی  تنها برای  چند سالک  خود. وهمه  محمدهای  زنده  قرآن ناطق  سالکان  خود میباشند. که چه  فرمان  یزدان چه  فرمان شاه  الهی  در حق ٌ آنان گفته اند .اما  (اعیان  ممکنه)  در مقابل  (اعیان  ثابته) مراتب شهودی  وسلوکی  مقدماتی سالکان میباشند، که  اختیار  انسان  است  بخواهد  سلوک  الهی بکند، وتا چه  حدٌی موفق  گردد. که ممکن  است  بشهود  قاﺌم  برسند. آنگاه  مشمول اعیان  ثابته  میشوند. کرامات و روح  حیوانی  بشری در سلوک الهی، ممکن  است  تبدیل بروحی  الهی  ومقدٌس گردد. اعیان  بمعنی (صور عقلی و صور  علمی) فلاسفه غیراز  صورتهای  تخیٌل وحضور ذهنی سالک،  از آگاهی ها  و مراتب  شهودی  میاشند .که  ممکنات  علمی در انسان عالم  نمیتواند  بثوابت  الهی  شهودی  رساند. بلکه  طرد دانستنی های  علمی  نسبتا  درست، و یا حکمتهای  فلسفی همیشه نا درست ، نسبت  بحکمتهای  الهی اولیای  الهی در حکم  (اعیان  عدمیٌه) میباشند. ویا همان تجلٌیات الهی وأرباب انواع  حقیر تر از نوع بشری  است که کارماﺌیان در اختیار  پرورش طبیعی آنان قرار خواهند گرفت. وحتی  آخوندهای  قشری  اکنون أهریمن وتجسٌم  زنده  همان اعیان  عدمی  میباشند.  ویا  صوفیان ناصافی،  که در   پاکسازی روان  کم کاری  دارند. وتنها بظاهر  لباس  درویشی برای  دید  دیگران  توجٌه  دارند، که  پیامبر آنان را  سالکان مقتصد و با مقاصد  دنیوی که در ولایتها  رفت و آمد دارند. و مقتصد  در  اعمال  سلوکی، آنهم  با ریاکاری وخود فریبی، و شاید خدا وپیر خود را میخواهند فریب  بدهند.  لذا خداوند  خود را  خیر الماکرین  میخواند. و خلاصه ولیٌ الهی  سالکان  بمعرفی  خداوند  عین ثابت  الهی  است. هرچه  ببیند خدا دیده است. ودیگران قشری متعبٌدین  باطل  ومشرک  هستند . چون وسیله الهی  برای رساندن  دعای خود  بخداوند  را ندارند.  پس  دعا بقول پیامبر  بصورتشان کوبیده میشود.  یعنی حقارت نوعی  پیدا میکند.

أعیان موجودات

همه  موجودات زنده، که حتی موجودات غیر زنده ای  هم در هستی  وجود ندارد. بطور مادی عینیٌت نوعی  خود را دارند. ولی کرامات بالفعل  نوعی را در ژنتیک روحی، برای  تغییر  در ژنتیک  جسمی  هسته سلول ها، واقعیٌت و حقیقت  نسبی  خود را دارند. ولی  حقیقتهای برتر را  ندارند.  که  با تکامل  طبیعی  ودر انسان  عاقل با تکامل ارادی  وسلوک، میتوانند  بدرجات برتری از  حقیقت تا  سطح حقیقت الهی مقام  عرش  رحمان برسند، و آماده  تولد  نوع فوق بشری را بیابند. که تنها با سلوک و شهود است که ژنتیک روحی بارور و الهی  تر میشود. و با عدم  سلوک و گناه پروری،  بار صفات  منفی وحذف  صفات  تکامل قبلی را بیشتر  پیدا میکنند. که کارماﺌی مجدد در جهان و دوچارسقوط از نردبان انواع می گردند.  روح  انسان  امروزی  کرامات  بالفعل  و بالقوهٌ نوعی وفصل  نوعی  خود را دارد. که باید  پاکسازی  از حیوانیٌت وجهالت، و  عقاید  منحرف و خود پرستی  ها  بنماید. که تزکیه نفس یا تخلیه و تحلیه  آن میگوﺌیم.انسان  در هرحال عینیٌت کنونی  وبشری خود را  دارد، ولی حقیقت برتر آینده و در انتظار خود را ندارند. زیرا  سلوک  الهی  نمیکند. و سالکان  ترسان  از  خدا و آینده  حقارتهای  نوعی  جهنٌمی، خود را با علم الیقین  شنیدنی ها، و بعین الیقین  دیدنی ها،  بحقٌ  الیقین شهودی میرسد، که خود  نیز از مراتب الهی  واین همانی  حقایق الهی مشهود خود مییابند. پس  شایسته  تولد  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال  بعد خواهند بود. که باز  بعین الیقین  شهود نور رحمان وعرش ٌ بالاتر از رحمان  برسند. وهربار  هزاران برابر  عقل  وکرامات بالفعل و بالقوٌه میابند .  انسان  فراموش  کرده  عهد الست خود با خداوند، که در تولد پیشین بشری چون  بنور شهودی آخر خود رسیده  بود، و عهد الست با خداوند داشت  ولی اینک  فراموش کرده ، که لبٌیک با تجسٌم  انسانی آن مقام  شهودی  خود  بگوید .که هر روحی  از شش ولایت  الهی نوع بشری باید تسلیم  گردد، که  پیمان  سلوکی  داشته  باشد.  وخداوند در  هر ولایتی که باشد ،  ولیٌ الهی  وپیر کامل  اورا  بوی  معرفی  مینماید.

اعاده

تکرار  کلام و بازگردانیدن بجای قبلی، و عود ومعاد روان  غیر سالکان در کارماها، ویا  در بازگشت  بخلق  شاهدان عرش رحمان که پیامبرگونه برای  چند سالک  خود معاد وعودت بجهان دارند.

اعاده

پناه  دادن و پناه  بردن بخدا، و رها نیدن وحفظ ونگاه داشتن  پناه جو، و استعاذه سالک بخداوند است.

اعانه --عون و کمک نمودن،  بکسی واعانات جمع آوری کمک.  و نیزکار  پیر الهی بسالک وکمک  بوی برای نجات او.

أعباء --بارسنگین أمری ومشکلات آن.  سالکان برای  رضای  خدا وکمک بدیگران میکنند.

أعتاب

عتبه های در و آستانه اماکن  مقدٌس، چون  درگاه  پیر الهی، واجازه  ورود گرفتن و عتاب ها نمودن .

أعناق

عنق و گردن و آزاد  نموده بنده وبرده، یا هر متعهٌد الهی، وقتی که بکمال  رسید  عتیق میشود. ویا سالکان ترک  سلوک در  نیمه راه الهی، که مطرود پیر و عاق او میشوند که همان معنی عاق  والدین الهی  است.

اعتبار

پند گرفتن وعبرت جستن، ومنزلت و آبرو و قدر مقام الهی کسی که اعتبار الهی دارد. اعتماد و اطمینان براستی  ودرستی. و یا اعتنبار بانکی دارنده  موجودی، یا  اعتماد بانکی برای دادن وام، و نیز  اعتبار نامه  سیاسی  سفرا،  ووکالت  رسمی کسی را در دست داشتن. وعبور تکاملی  سالک در مراتب ومراحل  سلوک  الهی.

اعتداء

عداوت و دشمن  عدوٌ است، که  تعدٌی و تجاوز بحقوق حیاتی یا قانونی  و ستم بکسی میشود.

اعتدال

عدل و راست شدنٌ و تغییر  حال وماهیٌت انسان وهر  چیزی. و معادل و برابر شدن با الگوو ایدآل و میانه روی و عدم  انحراف  بچپ و راست، ودر حدٌ میانه بودن.  و میان أنگین معدٌل. ونیز بهترین  شرایط حیاتی،  چون بین رطوبت وخشکی یا سرما وگرما،  که  دوحالت خارج از اعتدال در سطح  موجودیٌت نوعی  وشخصی انسان میباشد. اعتدال  ربیعی کره  زمین و بهار در طبیعت و محیط، و یکسانی شب  وروز. ونیز  عدالت و دادگستری و قضاوت غیر  مغرضانه، یا  طرفداری قاضی  ودور از حق و حقیقت نگردیدن. احزاب  غیرالهی  که معمولا عدالت  وتکامل روح را  در برنامه های  خود در نظر  ندارند. پس  اعتدال  وعدالتی  ندارند.

اعتذار

معذرت  خواهی و پوزش خواستن و کشف  عذر و علٌت، که مخالف عهد الست سالکان است.

اعتراض

معترض ومانع و مخالف بودن، و نیز عیب  وایراد گرفتن. تعرٌض و تجاوز ناحقٌ  و از پیش آمده های غیر منتظره. ویا دادخواهی برای  رفع  ستم .

اعتراف

پذیرفتن بعد  از انکار، و اقرار  وتسلیم، و بیان  صادقانه و ذکر علٌت خلاف کاری که  علامت تکامل روحی  انسان است.  که  سالکان  ترک  اصرار نادرستی  های  قبلی دارند.

اعتزاز

عزیز نمودن وگرامی داشتن . و ارجمندی  وعزٌت  وافتخار بحقٌ یا ناحقٌ، در تکبٌر نمودن و احترام نگذاردن.

اعتزال

تنها شدن و بیک سوی دیگر جدا از جمع رفتن. عزلت  سلوکی سالکان  برای  دوری از  مزاحمان توسٌلات  عبادی، که  مانع  از اتٌحاد سالک  با وساﺌل  الهی  او  میباشند. که جم و جمع ووحدت  وجود خود را   بیابد.

اعتساف ---ستمکاری وبیدادگری و بیراهه رفتن وازراه  درست وحقٌ دور شدن.

اعتصاب

عصبی و عصبانیٌت نشان  دادن. ویا  نا آرام شدن  عقلی وفکری، ودست از کاری کشیدن چون  اعتصاب  کارگران.  عصبه  وگروه  در طلب آزادی وحقوق  اجتماعی یا  رهاﺌی حیاتی از شرایط نامطلوب.  اعتصابیون  متحد برای هدف مورد  طلب جمعی.

اعتضاد -- عضد وبازوگرفتن وکمک  خواستن، وهم  فکری و هم تلاش وهمراهی  نمودن است.

اعتقاد

عقیده مند بودن در انسانها،  نتیجه باوری  وخواست عقده های روانی است که هرکس  دارد. یا ایمان و اصرار در یک نظر وفکر ومکتب ومذهبی داشتن .

اعتقال

پابند زدن پای  شتر با عقال بند سر اعرابی صاحب آن. ونیز عقل  را بکار بردن، وحتی  عقل مادی را پابند زدن تا بعفل الهی رسید.و سالک  در تسلیم در ترک  خودسری از  سطح  حقیر وتسلیم بسطح عقلی  بالاتر پیر  ومراتب الهی  وشهودی .

اعتلال

علٌتی پیدا  شدن، ومنع دیگران و بهانه آوردن بیماری و علیل  شدن.  عارضه وحوادث پیش آمده مخالف راه  درست وبحقٌ.

اعتماد

اتٌکای بچیزی  وکسی در واگذاری  امور خود بدیگری. شوق  واطمنان  چون  اعتماد بنفس و یا  زیر دست  در هدایت بالاتر. چون  تکیه زدن بر عمود و ستونی  محکم و اطمینان  بخش. ویا  بی  نیازی بغیر خود.

اعتنا

عنایت وتوجٌه  واهتمام بکاری یا چیزی وکسی، و اهمیٌت دادن بیش از  معمول.  که  سالکان بکار الهی  خود  اهمیٌت میدهند.

اعتناق

بعنق و گردن گرفتن و متعهٌد شدن، و دست  بیقه گرفتن یا دامان گرفتن،  و مسؤلیٌت پذیری وتعهٌد وپیمان بستن  ویا  ترک آزادی و اختیار آزادانه خود در یک و سوگند .

اعجاب

عجیب دانستن و شگفتی آوردن غیر عادی ومعمولی در دانستن أمری پیش آمده. و خود بینی  وخود پسندی بعقل وافکار ورفتار  خود در غیر سالکان الهی هست.

اعجام

نقطه  گذاری بر حروف یا علاﺌم برای  رفع   اشتباه کسانی، که  عجم (بضمٌ جیم) وناتوانی خوانده ونوشتن دارند. اعراب غیر عرب را عحم میخوانند. و بیشتر  منطور آنها  ایرانیان بوده  وهست. زیرا ایرانیان آریا  شده در ولایت  زردشت و محمد، مانند  خود  محمد که  جم  جمشیدی  وجمع  جمعه شده  در وحدت  وجود  سلوکی  خود با مراتب  الهی  دارند. والاٌ غیر سالکان وکاملان  جم نشده،  همان  عجم و (آجم) میباشند، و محروم از  شهود مراتب تجلٌیات الهی،  وداشتن  عقلهای  برتر الهی در سطح  شهود برتر خود میباشند.  و حتی  عرب نیز همان (أرب ) یا بدون ربٌ ومربٌٍی  الهی وبدون  تربیت  الهی و سلوکی  میباشند. و  پیامبر از  کلمه  اعراب، بیابان گردان را نمیخواست، بلکه  غیر سالکان را مقصود داشت. و معمولا  اعراب  صحرا کمتر  براه  الهی  میأندیشند. آعجمی بکسی  گفته  میشود، که نتواند تکلٌم درست  عربی وقراءت  قرآن نماید. چون  ملل غیر عرب  که  مسلمان میشدند،  نمیتوانند  مانند  اعراب  تلفظ   حروف غلیظ از ته  کلو را  بنمایند. که این نقص نمیتواند علٌتی  برای  عدم  رضایت  الهی  باشد. و لغت نامهای  الفاظ  عربی را (معجم)  میگویند. که  برای  غیر عرب مینویسند. وحتی  اعراب  خود نیز نیازمند دانستن معنی بسیار الفاط و کلمات  میباشند. و هر ملٌتی  نیز  لغت نامه هاﺌی برای خود دارند.

اعجوبه

تعجٌب  آور برای  دیگران از  امور نادر و عجیب باور نکردنی،  چون  بازگشت  پیامبر گونه کاملان  الهی  بخلق میباشد، که تنها برای  چند سالک  خود پادشاهی  الهی  دارند. ویا أندک بودن  کاملان  الهی،  که  بقول  عرفا  کبریت  أحمر  یا نادر میباشند. لذا  باید  خداوند پیر کامل وولیٌ  الهی  خود را برای طالب لقای الهی  در رؤیا  معرفی  نماید. قهرمانان بشری نیز  برای دیگران ،که  همان هنرهای  برتر را دارند عجیب نمیباشند. و عجیب  بودن  خودشان مطرح  باید باشد،  که  اهمیٌت سلوک  الهی را نمی فهمند.

أعراب

عرب ها و بیابان  گردان صحرای  عربستان و بدویان، که بیان فصیح کلمات والفاط  عربی دارند. و اینان (أرب )هستند، که ربٌ الهی  پبیر کامل ووسیله  عبادت  ندارند. پس تربیت  الهی ندارند، گرچه  تربیت اجتماعی  ورفتاری  داشته باشند. که بیشتر  خود بزرگ بینی  خواهد  بود. و غیر سالکان  اصطلاحا  (محلٌی  از  اعراب) ندارند. که بین تکامل  جویان  الهی در روح نوع بشری  خود نقش وموقعیٌتی  ندارند. گوﺌی در جمع افراد الهی  وشایستگان  نوع فوق بشری برای  پس  از مرگ را ندارند.

أعراض

امور  عرضی و جنبی و غیر  ذاتی داﺌم، بلکه صفات موقٌت و( سانحه) ها و امور غیر مهم عرضی ،و و نیز  عرض  (بکسر  عین) آبروی ذاتی  ومقام  الهی  نداشتن، و دوری  ومخالفت از  امور الهی داشتن.  گرچه  خود را بیش از  معمول  در دین داری  تعصٌب  نشان میدهند. امور  عرضی  نقشی اساسی  در هر کاری  ندارند.  و حتی  اعراض ودوری  وانکار امور الهی و سلوکی را  دارند.

أعشا

شب کوری ونا بیناﺌی در تاریکی و نور کم، که  در چشم تن و یا در چشم  دل و ذهن وفهم  دارند. و عشا وقت  مغرب یا  شبانه عبادی،  همان وازه (أشای) نماز سلوکی زردشتی  قوم  زردشتی  قریش میباشد. أعمش و أعمی و با چشم  پر أشک هستند.  که  سالکان نتیجه  تمرکزات  داﺌم در توسٌلات  عبادی  اشک  چشم  بیشتر دارند.

أعصار

عصرهای  روزانه،  و دوره های  زمانی چون  قرن، و نسل های جدید. و نیز  گردبادهای شدید و فشار  دهنده،  که گوﺌی عصاره   انسان  گرفته  میشود.

أعلیجضرت

بالاترین مقام  چون  پادشاهان، ویا بالاترین  وسیله  الهی، مورد  حضور ذهنی  سالکان  در پیر  کامل  بمعرفی  خداوند  میباشد. که  سالک  همیشه   وسیله  الهی  خود را  در ذهن حاضر دارد. یا در ذهن حاضرمیکند.  که همان  (وضو یا وی سو) و سمت ونور الهی  راهنمای  سالک در عوالم  ناشناخته  الهی آنان  میباشد. و شهود عرش  رحمان  در ولایت  سلوکی  محمدی، عالی  ترین  مقام شهودی  است. ونور نادیده  رحمان ربٌ اعلی است.

اعناء(بکسر الفی)

 یعنی بعناء و سختی و رنج  انداختن دیگران است. و آزردن وبدشواری انداختن.

 اعوجاج

 کج بودن وکج أندیشی،  و عدم  اعتدال ورهروی در کج روی دینی  باطل در قشریهای مذهبی.

اعباء 

خسته کردن وخستگی وبدشواری  کاری را نمودن ووامانده  شدن است.

اغاره – غارت کردن و حمله ویورش ناگهانی دشمن یا بدشمن حمله کردن  .

أغبر

 غبار آلود وبرنگ خاک ،و  ندیدن حقیقت بچشم تن، و نفهمیدن بچشم عقل در آلودگی روان.

اغتسال

غسل وشست وشوی  تن، و ذهن در تصحیح افکار و رفع  عقده های روان ،که سالکان با غسل  توبه ونصوح پیمان سلوکی دارند. و غسل  جمعه که  کاملان الهی دربازگشت  بخلق، و جم شدن پس  از مرگ قبل از مرگ، شستشوی آلودگی های دوره  سلوک را در تن مینمایند. وچون  بامرگ  قبل از مرگ  بنجات  شهود ونوروز  جمعه  خود رسیدند غسل  میٌت را  مینمایند، چون  زنده دوباره  شده اند .و آلودگی های خواسته یا ناخواسته انسان  سالک در تخلیه وتحلیه پاک  میگردد. ویا  سالک  برای  هر دیدار  هفت باره  خود با پیر الهی،  که گزارش  رؤیای  شهودی  خود را بدهد، غسل  دیدار پیر را دارد. که  خاک آلودگی قرارگاه  سلوکی  خود را  برطرف  کرده  باشد. که  برای  تفسیر وتآیید  رؤیاهای شهودی خود  بدیدار پیر از صفا بمروه میرود.

اغتضاب

غضب ستمگرانه و اغتصاب و غصب حقوق  ومال دیگران، و بزور  گرفتن با غضب وناحق باشد. که هر مال ومنال بشری ومادی را  تعمٌدا از هم میربایند. ولی  داده های الهی  اولیای  الهی  که رحمتهای  لدٌنی و شهودی مورد نیاز  تولد بهتر بعدی، بخصوص  در نوع فوق بشری که   ذخیره آخرت  اولیا  میباشد. و قابل  ربودن کسی  نمیباشد. حتی حال اولیای  الهی  احوالی الهی  بوده، قابل  انتقال وحتی  تفهیم وتوصیف دیگران نیست

اغتماس

 فرورفتن درآب چون  غسل اغتماسی قشری های  مذهبی وسواس دار میباشد.

اغتمام

دوچار غم  شدن و أندوه وغصٌه  شدن سالکان، بخاطر تأخیر وعقب  ماندگی  شهود نهاﺌی خود. که ازجمله  احوال  انسانی در روان، ودر تدبیر مدبٌران  الهی  میباشد. یا دوچار شادی  و بسط روانی در شهود میگردند.

اغتنام

غنیمت دانستن از  وقوع سریع  وگذران فرصتها، وحتی  گذر  عمر. که  سالکان هرچه  بیشتر و بهتر بتکامل روحی  در  تخلیه وتحلیه وپاکسازی روان  میپردازند. که  گوﺌی ربودن از  دشمن غنیمتی از  غناﺌم میباشند. که  فرصت ها را از دست نمیدهند، حتی پس  از کمال  و بازگشت پیامبر گونه بخلق.

اغتیاب

غیبت دیگران  نمودن، در غیاب آنها بخصوص  در بدگوﺌی از آنها، ویا که سالک لحظه ای از  حضور  ذهنی  صورت  پیر الهی  غافل گردد. که باز باید تجدید وضو یا وی سو وسمت ونور الهی او در دل  خود کند. که  بذکر و عبادت  خود ادامه  بدهند. و هربار غیبت را بااستغفار واذکار توحید دفع  شرک احتمالی باید  باشد.

اغتیال

کشتن و هلاکت کسی، بخصوص  با کمین  گرفتن وحمله  ناگهانی .

أغر

مشهور و دارندگان  غرور بیشتر، ویا  دارای  قرٌه های  شهودی و غرٌه ها و خورٌه های بالاتر .

اغراء

 فریب دادن وغرور داشتن، وتحریک  غرور در احوال  دیگران.

أغراض

غرض ها  ومقاصد درونی وآماج ها و نیٌت انسان سالک که در هدف  الهی نیست.

أغرٌه

غرور داران ودارنده  قرٌه های شهودی، ویا مغروران  غیر سالک ویا جوانان بی تجربه مغرور.

اغشاء (بکسر الف)

غشاء و پرده پوشی ومطالب نادیده از حقایق،  و نداشتن حقایق  شهودی بخاطر پرده  برچشم دل،  و (مغشیٌ علیه) بی  هوش وکور دل ودارنده  غشاء پرده بر دل  وذهن وروان در غیر سالکان.

اغفال

 غافل نمودن و فریب دادن دیگران از وظیفه  الهی سلوک هدف الهی علٌت تولد بشری. که کار آخوندهای قشری تمامی  مذاهب  وادیان  غیر سلوکی  است. ویا حتی  کار  علمای  فیزیک، که غافل کننده از امور الهی  دیگران وخودشان  میشوند. زیرا آلودگی روانی بیشتر در خودآگاه آنها میشود.

اغلاق

بستن و پیچیده و سربسته گفتن، ودشوار نمودن درک  دیگران. گوﺌی با قفلی ذهن دیگران را میبندند وپرده بیشتری بر ذهن و عقل آنان  میگذارند.

أغلال

غل وزنجیر کردن آهنین، وگردن بند اسارت. ونیز  خیانت کردن وکینه ورزی  نمودن.

اغلوطه

هرغلط گیری عمدی از اشتباه، وگمراه نمودن در أهل  کلام و فلاسفه، که  درست  اتٌفاقی آنها بقول  پبیامبر باز  نادرست است. حتی  نقل  درست  کلام پیامبر اگر  گفته باشد. یا کاملان واولیا گفته باشند.

اغماء

 بی  هوشی و بی  هوش  کردن، و فریب ذهنی  دیگران  دادن با غیر امور الهی.

اغماض

نادیده  گرفتن وچشم  فروبستن، و آسان  گرفتن أمر بی اهمیٌت، وعفو نمودن پیر ازخطای  سالکان.

اغناء

غنیٌ وبی  نیاز  نمودن خود ودیگران وتوان دادن، بخصوص از ثروتهای عقلی  الهی در سالکان . اغنیاء ثروتمندان وتوانمندان. بخصوص غنای حکمتهای الهی نمودن دیگران در کاملان الهی.

اغواء

 فریب دادن  دیگران وگمراه  نمودن قشری های  مذهبی، که از راه خدا دور گردند.

أغیار

غیرها ودیگران ناشایست ومخالف وغیر قابل اطمینان، که مورد تقیٌٍه سالکان میباشد.

افاضه  وفیض

فیض وفیضان چون سیل وجریان فراوان آب است.  که  رحمتهای عقلی والهامات لدنٌی اولیای الهی زنده هر شش ولایت الهی  نوع بشری أهل کتاب وسلوک میباشند. گفته های  اولیای  الهی  برای سالکانشان فیض  ورحمت، و چون غرق شدن عقلی سالک در حقایق الهی پیر الهی است . که قرآن ناطق سالکان خود ومحمدی زنده آنان میباشند. که فرمان آنان فرمان  یزدان برای  سالک مربوطه است . وچون باران  شدید که نعمتهای الهی برای غیر سالکان وحیوانات میباشد. و یا رحمت های  لدنٌی الهی، که بر دیگران  حرام است  و محروم از آن میباشند. و اگر  چیزی را از اولیا فهمیدند وآموختند، وسیله انحراف وگمراهی دیگران است. که میخواهند سوء استفاده کنند. که میخواهند خدا را فریب بدهند.و بدون سلوک الهی ببهشت برسند. که آخوندهای قشری  همه مذاهب  مطالب اولیا را  تکرار  میکنند. گوﺌی  خود از خدا دارند.

أفﺌده

جمع  فؤاد و قلب  باطنی ودرون ذات روحی انسان  کامل  میباشد. که مراتب قلبی را فراوان تقسیم میکنند. که  سالکان و صاحبان مراتب متفاوت شهودی و حقایق  شهودی دارند ودر غیر سالکان نیست.

افاقه

بیدار شدن از خواب و بهوش آمدن سالک بی هوش پس  ازمرگ قبل از مرگ و بازگشت  بخلق که سالک  شاهد قاﺌم دارد. که  بمشیٌت  الهی  وبدای  او، برای  سرنوشت  معصومیٌت  جدید، آخرین  سرنوشت انسان کامل، که  ازخواب مرگ بیدار وتولٌد  دوٌم  الهی  خود را دارند. که  انسانی درصورت ولی موجودی  الهی در سیرت،  وروح الهی ومحمدی  زنده برای  چند سالک  خود  میباشد. و نماینده  مجسٌم انسانی از مراتب  الهی برای  سالک معرفی شده است. برای افاقه ونجات سالکان نخست پیمان با ولایت، و سپس  همٌت سالک و پذیرش  الهی  از اعمال عبادی  در تخلیه  وتحلیه میباشد. که  منجر بتجلیه های   هفتگانه میسٌر بالقوٌه  سالک میرسد.

افراد

جمع  فرد و انسان  واحد است. که هر موجودی أتم تا انسان، یک  روح  فردی أصل  وجود خود را دارد. که در أزل  شبنمی از دریای بیکران روح الأرواح الله جدا شده، که  ژنتیک روحی  میگوﺌیم.  و از نردبان انواع جمادی وگیاهی وحیوانی بنوع بشری  کنونی رسیده، وباید با سلوک  ارادی وبا فهم وعقل، بانواع  فوق بشری  بی  نهایت وتا أبدیٌت مطلق پیش  برود. وچون برای  عبادت باید خداوند را  دید که با او   صحبت نمود، پس  انسان کاملی بمعرفی خداوند در رؤیا ، که ولیٌ ونماینده  خداوند  برای  سالک  است، و تنها وسیله  رساندن  دعاها وعبادات  بخداوند الله  میباشد. وخداوند این  واسطه ووسیله  الهی ومعصوم بی  خطا وبی  غرض شخصی را، بسالک  طالب لقای  الهی  معرفی  مینماید. و که  محمد زنده سالک  وقرآن ناطق او، و همان  فرشته  زمینی  حسینی است. تا سالک  خود نیز مانند پیر خویش بمراتب  تجلٌیات بالاتر تا  نور قاﺌم روح  القدس،  ایدآل  کمال الهی  میسٌر  برای  انسان  برسد. سالک در شهود دوم  خود، بعد از شناخت پیرجسینی  بچشم دل در رؤیا، با مقام  الهی حسنی زنده ،  که  خود را  بکسی  نمی شناساند. که آنچه خوبان  همه اولیا دارند، که ٣١٣ ولیٌ الهی همیشه زنده که  پیامبر میگوید، این  مقام  حسنی، که امام زمان همه سالکان هم عصر خود میباشند. و مقام حسنی  بتنهای همه آن محاسن  الهی را  دارد. و نیز مراتب فاطمی ومرتضوی  ومصطفوی که مراتب غیر انسانی ومادی در عوالم  الهی،  برای تمامی  سالکان ولایت  محمدی  در همه  زمانها  میباشند. تا سالک بنور بدر منیر  قاﺌم روح  القدس  برسد. که با مرگ  قبل از  مرگ انجام  داده است. واگر  خداوند صلاح  دانست با شهود هفتم عرش رحمان  رسالت ومأموریٌت الهی پیامبرگونه در ولایت اولی العزم خود بخلق  باز  میگردد، وتولد  دوم  الهی  خود را دارد. که تازنده  هست،  امام  امٌی چند سالک  احتمالی  خود میباشد. و شهود  قاﺌم که  قوام وموجودیٌت  الهی  تمام  افراد  نوع بشری را  بعهده  دارد، قطب زمان برای  انسانها است. و شهود برتر  نور  رحمان در تولد  نوع فوق  بشری هفت هزار سال  بعد خواهد  بود. که با ولایت  مهدی  موعود  محمد و زردشت بنور رحمان، وشاید هم  بعرش ربٌ برتر از رحمان  برسند. وما از محل  عقل بشری و روش  سلوک الهی آنان و از آینده بسیار  متفاوت با نوع بشری نمیدانیم. ولی میگوﺌیم  موجودیٌتی چهار بعدی دارند و هزاران برابر عقل  نوع بشری .

افعال

جمع  فعل وعمل و شغل و انجام  هر کاری است،  که  سالکان در سلوک فعٌال  هستند. و دیگران عملا  بدور  خود میچرخند، و فعل  مثبت ومفید و خداپسندانه ندارند. که  تأثیر منفی در  سرنوشت پس  از مرگ  خود نیز  دارند. که هر کار  غیر از سلوک  الهی از نظر  داوری  الهی،  که تنها  خواسته او از آفرینش  انسان وتمام  هستی، باعث  قهقرای مقام نوعی در ژنتیک  روحی هر  انسان میباشد. که از  زندگی های  نوعی  جمادی وگیاهی وحیوانی، وفصول  نوع بشری که تا امروز بدست آورده بود. قسمت  عظیم آنرا از دست میدهد. ولی بعدم  نمیرود بلکه  بتکرار  گذشته ها در آینده ها میرود. انسان  غیر سالک در دایره  جبر واختیار میباشد. که  هرچه  بخواهد میکند، که  از ممکنات پیش روی  خود  استفاده  مینماید. ولی  سراسر  مسؤلیٌت ساز برای  پس  از  مرگ  بشری  خواهد بود. ولی  سالکان ولایتهای  ششگانه نوع بشری  أهل  کتاب وسلوک، تنها آنچه  خدا و پیر و پیامبر  آنان  میگوید  انجام میدهند. وتنها کاری  که از پیش  خود میکند،  اینکه هرگز کاری  نکرده باشد. زیرا  فراوان  خطا و انحراف  وگناه  بهمراه  دارد، که باید مجازات الهی  خود را  در کارما ها  داشته باشد. سالک  اعمال  سلوکی  خود را بدستور  پیر در عزلت گاه  خود انجام میدهد. که همان  توسٌلات و عبادات در وسیله  الهی،  برای  تخلیه  روان ناخودآگاه  خود از معایب ومفاسد وانحرافات و کمبودهای  لازم میباشد. تا با تحلیه  بصفات الهی  پیر الهی  خود پس  از تأمین  شرایط  لازم تا شرط کافی و حدٌ کفایت  از  نظر  داوری الهی  خاص  سالکان، بتجلیه های  هفتگانه میسٌر نوع بشری ومیسٌر بالقوٌه سالک  برسد. که  تا شهود ششم  نور قاﺌم و پس از مرگ  قبل از مرگ  که واجب  الهی است ،و عدم انجام آن منجر بکارماها وتکرار  گذشته ها در آینده ها میشود. وشهود  هفتم عرش رحمان برای بازگشتگان ومعاد کتتدگان بخلق ودیگر  مستعدان  سلوک  میباشند. که  پیامبر گونه وبا این همانی  مقام  الهی  پیامبر اولی العزم  خود، معصوم از هر محاسبه و مصون از هر مجازاتی  میباشد. تا پس  از  مرگ  طبیعی  هفت هزار سال  بعد، در نوع فوق بشری  و با هزاران  برابر عقل  فرشته  گونه،  و موجودیٌتی  چهار  بعدی بجهان  متولد میشوند. که با کمالات الهی بیشتر و پاکسازی  عمیق تر ژنتیک روحی خود  بپردازند. که با شهود  نور رحمان وعرش ربٌ برتر از رحمان، که نام اورا نمیدانیم، چهار صد هزار سال  بعد، باز  در  نوع  فوق بشری بالاتری،   بجهان  کره زمین  یا  کرات دیگر  متولد  میگردد. که  همچنان  تجلٌیات الهی  وصفات و قدرتها و معجزات الهی را  بیابند. ومدام  این همانی  مراتب الهی خود را پیدا میکنند. لزوم وسیله  الهی  در عبادات در گفته  خداوند نیز  هست،  که میگوید، هرکاری  بخواهم  بکنم با وساﺌلی که دارم  میکنم.  وسالک پیر خود را وسیله الهی  از خداوند میشناسد. فعل توان و قدرت اجراﺌی انجام  کاری  میباشد. که با  عقل قبلی ومادی، بعقل  وعلم و آگاهی بعدی و الهی بالاتر در شهودها  میتوان رسید. وهمچنان  خداوند  قدرتهای بالاتری برای  ارواح  موفق در نردبان تکامل  انواع  و سلسله  صفات  الهی آماده دارد. که  بفرض محال  روحی  عاقبت  بنور الأنوار و روح  الأرواح  خداوند الله ربٌ الأرباب آهورمزدا  برسد. ولی  همچنان  بخداوند هو بیرون  از هستی  رسیده  نشده است. (أعیان) انسان تن وموجودیٌت نوع بشری  کنونی او و توان او در کرامات بالفعل  وبالقوه  نوعی خود میباشد. که  از تولد پیشین داشته، ونتیجه  تکاملات تولدات  انواع  پیشین  میباشد. ولی جدا از اعیان مادی  انسان،  افعال او میباشد. که افعال بتن و افعال  ذهنی وروانی، و افعال سلوکی بدستور مراتب  الهی  میباشد. ولی کسانی  که  افعال  سلوکی  وروح الهی  خود را  در سلوک  نداشته باشند، چون أسب عصٌار  بدور مدار و چشم دل بسته  میچرخند، و تصوٌر رهروی  و.فعل وکاری  مینمایند. ولی  بدون أثر مثبت وحتی بالعکس با نتایج  منفی،  خستگی واتلاف  عمر  وکرامات الهی  نوعی دارند.  که پس  از مرگ بانواعی که  که قبلا  بوده  بحقارت  مقام  روحی  میرود. وسالکان  الهی واولیای او  مدام در خط  مستقیم  قاﺌم و قیامت  خود پیش میروند. وتعالی های  روزمرٌه در حرکات  تن وحرکات  وافعال ذهن و دیدارهای  الهی  وتازه، و از  معقولات وحکمتهای  الهی  تازه بتازه در روح  الهی الهام  خود دارند. چون  بروح  القدس  رسیدند، خود  روحی الهی  ومقدٌس  شده اند. (معنویات) شبه مادی  ذهن و(مینویٌات) شبه الهی در روح الهی شده،  انسان را در جهان مادی، و بیشتر  در جهان  ملکوتی وعوالم الهی سیاحت مینمایند. وسعادت و لذٌت  الهی دارند. و اراده و مشیٌت آنان مشیٌت  الهی  خواهد بود. ولی  غیر سالکان  قشری  مخالف  سلوک  الهی، که  تنها  خواست  خدا وپیامبر، و تنها مطلب  تکرار مکرر همه انبیا واولیا در طول تاریخ بوده همین  سلوک  الهی میباشد.  و مخالفین آن دانسته وندانسته،  دشمنان  خداوند وخود و تمام  هستی،  و اولاد ونسلهای  بعدی  خود میباشند. که  بدنبال آخوندهای  مشرک یا فلاسفه ورهبران دروغ  گوی سیاسی  و اجتماعی خود میروند. وروز بروز اعتبارات  الهی  خود را  در کرامات  بالفعل خود را  تحلیل و تقلیل میدهند. چون  بمیرند دست  خالی  بهمان  نوع  حیوانی  سقوط  وتولد مجدد میکنند که از کرامات  قبلی تلف  نشده  در خود باقی مانده  دارند.

افعال الهی

تدبیرات مراتب  الهی در روان انسانها ، بخصوص در سالکان وکاملان رسیده  بمراتب مدبٌر الهی بالاتر است. افعال الهی و افعال انسانها، نتیجه کار أندیشه در روان نسبتا پاک  میباشد.  که کاملان الهی نسبتا افعال الهی را دارند. و غیر سالکان در هر حال افعال أهریمنی و شهوانی دارند. حتی  اگر همان  افعال پیامبران وگفته های آنان را بکار بندند. و بقول  محمد، اگر  تمام  عمر روزها صاﺌم و شبها  قاﺌم باشند باز در قعر جهنٌم هستند.  زیرا  تنها خواست خداوند در سلوک الهی و تربیت  روحی وپاکی وتزکیه روان خود را،  برای رسیدن بتجلٌیات الهی کنونی، و رسیدن بتولدات فوق  بشری آینده بعد از  نوع بشری است. در قرآن  مجموعه ای از  افعال الهی  آمده، که دانستن آنها برای خواننده  قرآن عثمانی، کار ساز تکامل روح وروان،  برای کسب  تجلٌیات الهی  نمیباشد. مانند ختم ومهر کردن  خداوند بر دلهای  غیر  سالکان قشری. و یا استهزای  الهی مقابل  استهزای مخالفین اولیای  الهی. و امدادات وکمک لحظه  بلحظه الهی بسالکان. و یا  گرفتن  نور چشم دل  وفهم مخالفان سلوک  الهی .و مشیٌت الهی  واراده او، و احیای مخلوقات، و فتح باب برای  سالکان از عوالم  الهی. و نیز  لعنت خدا و فرود آوردن عذاب بر انسانها پس  از  مرگ. ویا نزول تجلٌیات الهی بر سالکان. و نیز  بصیرت الهی  وفضاﺌل و داده های الهی.  و شاید بیشتر از  هزار صفت  وتوان خداوند  در افعال خود،  که همگی از  نوع  افعال بشری نیستند. گرچه  اولیای الهی نیز افعال  الهی را دارند، ولو  از نوع  افعال بشری باشد. و الاٌ مراتب  الهی افعال از  نوع دیگری  در روان انسان  دارند.

 افق

کرانه آسمان متٌصل  بزمین در  چشم  انسان چون که از دور نگاه  میکند.  (افق اعلی) عوالم  الهی  هستند. و (افق مبین) قابل  بیناﺌی  بچشم تن و بینش  بچشم  عقل، و شهود بجشم دل. که  تنها  در سلوک  الهی با پاکسازی  چشم تن و چشم ذهن، میتوان بقدرت  بیناﺌی بطور (مبین) رسید. که تجلٌیات  الهی را  میتوان داشت. و  نهایت در شهود عرش رحمان  میباشد. تا در تولد نوع فوق بشری  هفت هزارسال بعد  بجهان، بتجلٌی  برتر  نور رحمان وعرش ربٌ برتر از رحمان رسید. وبی  نهایت  تجلٌیات وانواع فوق بشری،   تا رسیدن  بخداوند الله، در پیش روی  هر روح  موفق انسانی آماده  هستند. همان گونه  که انواع  نسخ ومسخ وفسخ ورسخ ووسخ  نیز برای  سرکشان  بشری پس از  مرگ  آماده هستند. که  کارما شدگان قهقراﺌی شده را  در  انواع  حیوانی  که همه روزه  میبینیم، که چه  عذابی از ناتواناﺌی های میکشند.

اقلیم هفتم

قدما جهان را بطور جغرافیاﺌی بهفت  اقلیم ومنطقه، مانند قارٌه ها که میگوﺌیم،  تقسیم میکردند. و اقلیم  هشتم را عوالم  الهی،  خاص  سالکان شاهد  مراتب  تجلٌیات و وعوالم  الهی ورؤیاﺌی شهودی میدانستند.  اقلیم  و سرزمین  الهی  نادیده چون  روح در شهود سلوکی  سرزمینهای  دیدنی  میباشند. و یا روح انواع بشری و فوق بشری که  درانتظار همه  میباشند. در حقیقت خود مراتبی  واقعی و مادی هستند.باز حقایق  برتر نا دیده  الهی را دارند. مانند  (ایران ویج) که  سرزمین ملکوتی و روح  سرزمین خاکی  ایران زمین، در نظر  عرفای  گذشه بوده است. عدد هفت  مقدٌس را  در تمام  امور تطبیق  میدادند. هفت  سیاره آسمان وهفت روز  هفته، چون  هفت  شهود تجلٌیات  الهی را باور داشتند. ودر سلوک  الهی با هر شش ولایت  سلوکی  نوع بشری، که دین سلوکی آدم و میترا، و ادیان  سلوکی  بودا وزردشت ومسیح ومحمد، میتوان تا شهود عرش رحمان،  بهفت عالم  الهی  وآسمان و آینده ها رسید. اگر با  ولایتهای آنان بسلوک  الهی و با اولیای  معرفی  شده خداوند بود،  بتجلٌیات شهودی  مدارک  توفیق  رهرو الهی،  از خداوند بدل شاهد در رؤیا میرسد. که  خلاصه وحرف  آخر از هستی  انسان و هستی مراتب الهی، و بحث  دراز و معقولات وحکمتهای انبیا واولیا میباشد. که ما نیز در حدٌ توان  عقلی  خود  دنبال میکنیم. که  آرزوی آنرا برای  خوانندگان  گرامی  نیز داریم.

أفاضل 

ارندگان فضل وبرتری الهی از مراتب شهودی والهامات لدنٌی نو بنو.

أفضل ذخایر

 برترین آندوخته الهی  روح برای  تولد نوع فوق بشری شهود اولیای الهی با ولایت محمدی.

افت

افتادن عکس تعالی، وسیر نزولی جسمی  وذهنی وروانی غیر سالکان. و سقوط عصبی  ومقام روحی روان غیر سالکان . و افتادگی وتواضع سالکان نسبت باولیای  الهی وحتی  بدیگران. سقوط کرده مکانی ومقامی و عقلی ونوعی در کارماهای پس از  مرگ  واز هم اکنون در غیر سالکان .

افتتاح و انفتاح

فتح باب بسته وکشف  جدید شهودی  و عقلی انسان . شروع کردن با سوره  فاتحه اول  قرآن، که در واقع  نخستین  قرٌه  شهودی سالک در شناخت  پیر الهی از خداوند است . که آنگاه درهای  عوالم  الهی نیز باز میگردند.

افتتان

دوچار فتنه شدن و فریب  خوردن غیر سالکان، وجریانات منحرف  کننده مستعدٌان سلوک  الهی. و مزاحمت  سالکان با فتنه های  اجتماعی و شورشهای آخوندها  علیه اولیای  الهی  وسالکان آنها. که  فتنه ها  برای  سالکان باز از خداوند است. مانند  دیگر بلایای  سلوکی  وامتحانات پر محنت الهی خاص  سالکان،  تا  پاکسازی  عمیق تر روان خود کنند، وصبوری  وعشق بیشتر خود را بخداوند نشان بدهند. پس  سالکان صادق  در بلایای  بیشترسلوکی  سپاسگذار تر خداوند هستند. و طالب بلایای باز  سخت تر هستند.زیرا سلوک الهی عاشقانه احساس بلایا نمیکنند.

افتضاح

  رسواﺌی و آبرو ریزی و بدنام نمودن دیگران وگناه وخطاهای  شدید.

افتعال

بهتان نسبت  دروغ دادن، وفعل جدیدی  بوجود آوردن، وساکنی را بحرکت وادار نمودن .

افتقاد

 فقدان وگم  کردن و از دست دادن وجستجوی گمشده،و دلجوﺌی  وتفقٌد کسی نمودن .

أفخم

 فخیم و عظیم تر و ارجمندی بیشتردر پایه ومقام  الهی اولیای  الهی.

افراط

زیاده روی وزیاده گوﺌی، که مانند تفریط و اتلاف باطل  وقت، ودوری  بیشتر از مقدور.و زیاده روی  سالک در جهاد سلوکی که افراط و باطل نیست .گرچه  بیشتر کرامات نوع بشری خودرا مصرف  میکند.

أفروختن

آتش روشن کردن برای  نور گرفتن، ودرخشان شدن وبا فرٌ الهی  گردیدن با شهود برتر. که فرٌخ روی  گردیدن است. و حضور ذهنی وسیله توسٌل  سالک برای رهروی  براه خدا.  وحقیقت نشان دادن و دل افروزی پیر کامل بوسیله سالک. و عالم افروز که جهان را بآتش بکشد.

أفزاینده

زیاد  کننده ونور هدایت بیشتر دهنده، که  دارنده فرٌ تجلٌی الهی بیشتر میدهد.

أفسر

 تاج  شاهی ودیپلم پادشاهی الهی، و فرٌ و فروهر برسر کاملان الهی گذاشتن.

أفسوس

 دریغ وحسرت نداشتن هدایت الهی، که منجر بافسردگی وستمکاری بخود ودیگران میگردد.

افشاء

فاش کردن راز وأمر محرمانه وآشکار همگان نمودن از معایب خود یا دیگران .

افضال

 بیشتر  کردن ودادن در فضیلت وبخشش کرامات عقلی اولیای الهی  بسالکان.

افک ( بکسر الف)

دروغ وتهمت زدن و دغل کاری  و دجٌال و دجٌل بودن، و گناهان قبلی .

افلاس

 ورشکستگی وبحدٌ (فلس) پول سیاه رسیدن. وزوال کرامات بالفعل در غیر سالکان.

افواه

 دهان ها وشایعات. ونیزمواد معطٌر بغذا ریختن چون توابل مانند فلفل.

افول

فرورفتن وبتدریج ونیست شدن چون  غروب  خورشید، وحقارت مقام  روان غیرسالکان.

اقبال

 بخت و شانس و احتمالات دیگر نا پیدا، و  فرصت  عمر بیشتر برای استفاده برای تکامل  روح سالک. و نیز  اتٌفاق نظر  سالک باولیٌ  الهی خود بمعرفی  خداوند، و قبله  گیری و استقبال از  نور صورت  شهودی پیر  کامل بمعرفی  خداوند در توسٌلات  عبادی. و قبول و عدم  مخالفت سالک با  گفته های پیر، وحتی  از هر کس  دیگر. که هرکس  در سطح  عقل  خود میکند. وما میتوانیم سطح  عقل اورا  دانسته باشیم، تا خود را بهتر کنیم یا اورا  هدایت نماﺌیم . قبیله قبله  واحد در یک جماعت در رﺌیس و رهبر دینی سلوکی آنان  است. از انواع شانس و اقبال یکی در سرنوشت تولد  نوعی کنونی  انسان  است، که کرامات  بالفعل روان هرکس نتیجه  تکاملات تولدات پیشن است. مانند داشتن یا نداشتن، و یا أندک  داشتن کرامات نوعی  وامکانات بالفعل جسمانی  وذهنی و عقلی، و أنبوه عقده ها وکمپلکس های  روانی از  تولدات حیوانی و جهالتهای تولد  کنونی، ویا دوره کوکی  ونوجوانی هوسباز، که  سالکان بعقل  الهی و شانس و بخت و اقبال  بهتری برای تولد باز بهتر آینده میرسند. شانس اتٌفاقی عملا  وجود  ندارد. که مدبٌران الهی  برای سالک پیش  میآورند. که  ظاهرا بدون هر دانستنی بالهاماتی رسیده اند. ولی در غیر سالکان  ندانسنته  و بطور طبیعی عقده های روانی هوسهای خود در ذهن وتن را مینمایند. اما  شانس ایجادی انسان که می توان آنرا در روان وذات  خود ایجاد وموجود کرد.  همان مقدمات ومؤخٌرات شرایط لازم سلوک الهی سالکان هر شش ولایت الهی میباشد. که در تخلیه و تحلیه بشرط  کافی از

نظر داوری  الهی میرسد، که بتجلیه های هفتگانه میسٌر خود برسند. سالکان زردشتی  با شهود پنجم عرش مصطفوی، وکاملان  مسیحی با شهود ششم عرش  جبرﺌیل روح  القدس، و کاملان  ولایت سلوکی  محمدی تا شهود هفتم عرش  رحمان، و کاملان آینده  ولایت  مهدوی که از ٥٥ قرن دیگر آغاز  میگردد، با شهود هشتم  عرش ربٌ برتر از رحمان خواهند بود. و ایجاد اقبال  وبخت برای  خود فراهم  کرده اند، که  ذخیره آخرت  میگوﺌیم. فرصتهای پیش آمده اتٌفاقی هم بنظر برسد باز تدبیری الهی، ویا  کاربرد سالک از کرامات  بالفعل خود برای  تحقٌق کرامات بالقوٌه میباشد. که  کار داﺌم سالکان میباشد. بهره  گیری از  فرصت ایجاد  شرایط محیطی و فکری لازم  برای انجام وظایف  سلوکی در سالک  است. ودر غیر سالکان در هر حال مزید بر مشکلات روانی و قهقرای آینده  آنها است. بخت  بهتر با تفکٌر و علم آموزی بیشتر ممکن  نیست. ولی  در سلوک الهی  با  پاکسازی بیشتر  وعمیق تر نفس  آلوده،در سالک ایجاد  بخت بهتر  میشود. سرنوشت محتوم همان  کرامات بالفعل ژنتیک جسمی و روانی انسان نتیجه تکاملات پیشین است اختیار و انتخاب درست  عقلانی و سلوکی، و رسیدن نزدیکتر  بخداوند تنها  سازنده شرایط  لازم و احتمالات و فرصتهای درست سالک میباشد. که (خواستن توانستن) در سلوک الهی معنی  دارد.

                   اقامت    مقیم شدن چون سالک در  عزلتگاه تا رسیدن  بقیامت خود در مرگ  قبل از مرک با شهود نور قاﺌم،  برای  بجا آوردن وظایف  الهی . برپا شدن در نماز ویا برپا شدن وتولد  دوم  الهی شاهد عرش که از  خواب مرگ برپا  میشود. نمانده  در مقان وسطح مقام  شهودی تازه در سالک.

اقتفاء

پیروی  در قفا و  پشت سر کسی رفتن سالک با پیر، ویا قشری باتقلید مشرکانه غیر سالکان.

اقتناء

بدست آوردن و اندوخته  کردن مال  یا مراتب عقلی وشهودی وذخیره آخرت .

اقحام

  بدون اندیشه وارد کلام ومعرکه شدن و بدون شایستگی وتواناﺌی لازم منجر بشکست.

اقدام

 قدم پیش گذاردن وانجام دادن وشجاعت نشان دادن وکاری را شروع  نمودن.

اقراء

خوانا کردن وبقراءت وادار نمودن، ودر  قرٌه گیری وتلاوت ( تلو الأخری) نمودن .

اقرار

  اعتراف وتصدیق و قرٌه گیری نمودن با وسیله  الهی در قرارگاه  سالک و آشکارا گفتن .

أقران

 خویشان و قرین ها امثال یکدیگر. و قرٌه داران ودارندگان  این همانی درمقام الهی.

أقساط

 بخش ها وقسمت ها. قسط وعدل یافتن در سلوک. و(کاست) اجتماعی هندوان در نجس ها.

اقلال

 قلیل وأندک نمودن ودرویش شدن سالک، واقلیٌت کمتر یا غیر خودی ها.

أقنوم

 أصل اولیٌه چیزی واساس فکر  ومقام روح در سلوک. اقنومها و شهود سه گانه مسیح.

اقوام

قوم ها وملٌتها ونیز متعهدان غیر عامل سلوکی ومسلمانی.(قوم) تحقیر اوم وسلوک است . و( امٌت) تنها  سالک اوم کننده  است.  ونه  جمعیٌت انبوه (بنی امیٌه). کسانی  که بهر دینی مدٌعی  ایمان هستند ولی  سلوک  الهی  نمیکنند. وپیامبر در تحقیر آنان بنی  امیٌٍه گفت. یا افراد واولاد  غیر سالکان قشری در هر دین ومذهب غیر سلوکی .( ملٌت) دارندگان  تمایل و استعداد سلوکی  هستند، ولی  امروز وفردا میکنند. که فردا نیز خیلی دیر است.

أکارم

دارندگان کرم و بخشش، وصاحب  کرامات بالفعل و داده های الهی درسلوک. که کرامات بالقوٌه خودرا  بالفعل  برای  تولد بهتر آینده  پس  از  مرگ مینمایند. اکرام نیز بخشش نمودن است.

أکالیل

 جمع  اکلیل تاج وافسر وفروهر کاملان مورد استقبال و جشن مستعدان سلوک الهی.

اکتسابی

 باکسب شخصی عکس داشتن فطری وذاتی. داده های الهی برای تولدات بهشتی بهتر.

اکتفا  درحدٌ کفایت

بحدٌ کفایت رسیدن وبس کردن. در حدٌ کفایت از نظر داوری الهی  در شرط  کافی در سلوک پس  از انجام  شروط  لازم تا حدٌ کفایت وکوفه  ولایت .

اکتناز

کنز وگنج نمودن و أندوختن مال بدون هزینه نمودن های  واجب الهی و ذخیره آخرت قهقراﺌی است.

اکتناف

 در  کنف حمایت و پناه رفتن، و حفظ واحاطه کردن پناه جوی سالک بوسیله پیر الهی.

اکتهال

  بکهولت رسیدن ویا در میان سالی وکمال عقل مادی رسیدن برای  سلوک  الهی.

اکراه

بزور وادار کردن وبا تلخی وعدم رضایت بکاری  وادار نمودن. امور مکروه قابل اجتناب  دینی ویا در سلوک. که نه حرام است ونه  ثوابی  دارد. ولی عدم انجام آن ثواب دارد وصواب است.

اکسپر

عامل  تغییر  دهنده  ذات  فلزٌات در شیمی  وکیمیا گری. ونیز هرچه کم یاب ونادر  چون اولیای  الهی که  کبریت  احمر میباشند. ونیز  داروهای شفا بخش برای همه  بیماریهاف  که  همان  سلوک  الهی  میباشد وعامل  پاکسازی عقده های  روانی وعامل همه بیماریها ومشکلات شخصی  واجتماعی انسان است.

اکمال

کمال رشد ممکن  الوصول بالقوٌه کسی،  در تن چون درطفل، ویا در ذهن چون تحصیل علوم،  ویا در روان که در سلوک حذف معایب وافکار باطل در تخلیه، و افزودن حقایق الهی در  تحلیه، تا تجلیه های  الهی که کاملان  الهی دارند.

أکناف

 گوشه ها وکرانه ها واطراف  عوالم الهی وحکمتهای  او در کاملان  الهی .

أکید

  محکم و حتمی و قطعی وهمان  تأکید شرکتهای  هواپیمای.

اکسیر

آنچه از ماده جادوﺌی که کیمیاگران با آن میخواستند مس را طلا نمایند. و همان اکسیر أعظم شهود نور قاﺌم ربٌ عظیم نوع بشری روح القدس، که  ذات و ژنتیک روحی حیوانی وبشری  و کم ارزش را تبدیل بذاتی  الهی و نورانی وفرشته گونه  مینماید، که ماهیٌتی از روح  خداوند مییابند، که روح الله وروح  القدس میگردد. واین همانی  مراتب  شهودی را تنها  سالکان موفق   پیدا میکتتد، وخودشان نیز اکسیری  برای  روان  سالکان   احتمالی  خود میشوند، که آنان ذاتی  الهی وارجمند بیابند. که  فرشتگان مستعد تکامل  سجده  کنندگان  آنها  میباشند. وانسان  کامل  همان  اکسیر آعظم  میباشد. که  کوردلان قشری  می بینند وپس  میزنند. که آب  در کوزه دارند ولی  تشنه لبان میمانند. تا پس  از مرگ در صورتهای نوع حیوانی ودر صحرا ها چه تشنگی  و سختی وعذاب  زندگی  بیابند. که ما  اکنون بچشم تن  این حیوانات را میبینیم. که  اکثرا آنها  کارماﺌیان بشری  پیشین بوده اند. آنچه می بینند نمیتوانند برزبان آورند. پس  حسرت ها را دارند. وپشیمان از  سرکشی های  تولدات بشری گذشته  خود هستند. ولی دستشان  کوتاه  وخرما بر نخیل بلند  میباشد. مگر امروز چند  عاقلی که تا در نوع بشری  خود هستند  عبرت  بگیرند. وشرط  عقل را  انجام  بدهند. که احتیاطهای  لازم را بگیرند، و  تفکٌر  وتحقیق حقیقت کنند،  شاید  بهدایت  برسند  که خواهند  رسید. اگر  قاﺌم روح  القدس (اکسیر أعظم) باشد،  نور  رحمان بالای  عرش  او  (اکسیر أعلی) خواهد بود، والله  در (أعلی العلٌیین) است. خضر افسانه ای همان  کاملان  الهی بوده،  که بفریاد تشنگان  صحرای جهنٌم  جهان درمانده  هستند. همین  پیر کامل  حسینی  هر ولایت  ششکانه  الهی  نوع بشری  است، که  تنها باید از خدا خواست واو را  شناخت. که  بدون  معیارهای  عقل الهی  نمیتوانیم آنان  بشناسیم. حتی  اگر سیٌدی  معروف  وعابد و دانای بسیاری  امور باشد. که حتی  اگر اتفاقا یکی  از اولیای  الهی  باشد، باز  مناسب  مشکلات روان  آلوده  سالک نیست.  که خواهان  پاکسازی  روان ناخودآگاه  و ژنتیک  روحی  خود میباشد. وتنها  در ولایت  مصطفوی است  که  سالکان پس  از تجدید  شهودهای پنجگانه  اولی العزمهای  پیشین را، که مجددا شهود  نمودند ، با داشتن  صورت  مصطفویپنجم  وبا  مرگ  قبل از  مرگ  ارادی ، سالک بنور  قام میرسد،  گرچه  با شهود  عرش رحمان نیز  بخلق  باز  نگردد.

أکمل

کامل تر که  اولیای  الهی  زنده هرزمان، چون پیر کامل الهی سالک بمعرفی  خداوند که کاملترین انسانهای  زنده هر زمان  میباشند. که باز برترین  کامل الهی  زنده،  و اصطلاحا امام  زمان عصر وحیات  خود برای سالکان وی، کاملترین  است که هرچه خوبان همه  دارند او  بتنهاﺌی دارد. و سالکان با مراتب  شهودی همچنان مکمٌل روان، ودر  حال تکامل وکمال  وشهود برتر جستن  میباشد. که کمالات الهی میسٌر  نوع بشری  را دارند. که مراتب کاملتر از صفات الهی، در انواع  فوق بشری در پیش  هستند.

الله  أهو أهورمزدا

خداوند ربٌ الأرباب، لفظ عربی  شده (أهو) زردشتی که  قریش زردشتی بودند.  الله تعریب أهو میباشد.وهر دو لفظ  الله و أهو، یعنی کسی  که الهی  هست ووسیله  تألٌه وتوسٌل عبادی سالکان  میباشد، ولی  هنوز  خداوند هو نیست. زیرا  الله خود صادر  اول بگفته  فیلسوفان، و مخلوق  نخستین خداوند  هو  بیرون  از  هستی  ها  میباشد. و ارواح  موفق موجودات فوق  بشری، که بفرض محال بخداوند الله  برسند،  هنوز  بخداوند هو  بیرون از  هستی  ها رسیده  نشده اند.  انسان مادی  در  ناسوت دنیا  و فکر و روانش در ملکوت نیمه مادی است. ولی تجلٌیات  الهی نهاﺌی در بی نهایت  جبروتهای الهی بالاتر  هستند. که جبروت ها مکان لا مکان  ارباب نوع فوق بشری  میباشندو و  هر روح  موفقی،و حتی  امروز  روح  یک أتم  باشد، یا  گیاه وحیوان، و نیز بشر که همچنان  حیوانی است، که باید   در أبدیٌت بخداوند الله در لاهوت  برسندو وخداوند هو برون از هستی ها در (عالم وجود عدم ماسواه  در هاهوت) میباشد. خداوند الله در اسم ( الداخل)  هستی و (الظاهر) در هستی ها است. وخداوند هو در اسم (الباطن) هستی ودر اسم  (الخارج)  از هستی ها میباشد. ودر هر حال   اشاره بوی، باز در ضمیر غایب  (هو یا او)  میباشد. اگر ماده  عوالم را  بخواهیم بگوﺌیم،  ناسوت  انسان أتمی است، و ملکوت روان وفکر انسان ماهیٌت وماده أثیری تحت أتمی، و ماده وماهیٌت هر یک  از  عوالم  جبروتی  بی  نهایت را از انواع  ماهیٌتهای تحت آثیری میگوﺌیم. گه  ماهیٌت  لاهوت  الله  را (ماده  شبه  عدم) میگوﺌیم. زیرا انسان  برای  حافظه  وتصوٌر ومراحل  پیشرفت  فکری  وروانی  وروح الهی  خود، باید برای هر نامی  ماهیٌتی قاﺌل  باشیم، که بتواند  تصوٌر آن بکند و حضور  ذهنی  نماید. و برای  عالم وجودی   خداوند هو، بیرون از هستی  ها ماهیٌٍت فرضی ( عدم ما سواه)  میگوﺌیم.  یعنی  برای  غیر او عدمی است . ولاهوت وهاهوت  نیز یعنی این( اله)  هنوز خداوند  (هو) نمیباشد. الله واجب  الوجود است، که  بتواند حقیقت  موجودات  واقعی را  مبدأ، وحتی منتها دانست.  بقول اسپینوزا عارف  وفیلسوف  هلندی،  بنفع  ما است  که  فرض  کنیم  خداﺌی  هست.  تا وجود  کنونی، چه  رسد بآینده های ما، قابل  توجیه و ارزش ومعقولیٌت  پیدا  کند.  الله  صاحب آفرینش ها، و دارای  هدفی  در آفرینش ها است. و خود طرح  تکاملات را  قبلا آماده نموده  واجرای آنرا در هر زمان  زیر  نظر وداوری  دارد.و در نهایت،رأی  و داوری نهاﺌی را صادر  نماید.تا هرأمر حیات و هستی، لذای ما و غیر ما  نیز معنی و معقولیٌت ومنطقی باشد. والاٌ عبث وبی معنی خواهد بود. وهمان  تصادف کور و اتٌفاق  بی  معنی  خواهد بود .که  نبودن  چنین اتٌفاقی بیشتر  بنفع  ما بوده است. پس  رسیدن  بکمالات الله، حتی  اگر بی  نهایت  مراحل  در  پیش  باشد، بتجربه  می بینیم. که عقل واحوال وافکار و  ابداعات هرچه  بیشتر  پیدا میکنیم . که  خود  دلیل  کافی  برای  وجود الله  وهدف  او، و مسؤلیٌت ما در این  حیات میاشد. گوﺌی  در  جنگل بی  راه  ونشان، وپر از  عوامل  مرگ و دریده  شدن  و آزار، تنها بارقه  نور  روشنی از  دوراست، که در قلب  تاریک جنگل  هستی انسان، ولو  بفرض و پیگیری  این تنها  فرض ممکن ومفید، بنور تجلٌی الهی میرسیم. که  الهی  هست ولی هنوز الله  نیست. راه سخت هستی امروز، وآینده  پس  از مرگ  بهر شکلی که  باشد، آنرا  ممکن و مفید ومنطقی با هر درجه  عقلی  مینماید. و الاٌ وجود  بدون  موجد معنی  ندارد. مگر ما موجود بی  وجود مانند الله  بوده  باشیم. که الله  خود  صادر اول   خداوند هو  بیرون از هر گونه تصوٌری از هستی  میباشد. پس موجود  بدون موجد  نیست . وکمالات نیز در هر أمری تکمیل وضع  موجود قبلی، ورسیدن  بموجود  بهتر  بعدی  است.  پس سلوک  الهی  پیشنهاد خداوند واولیای  همیشگی  او، همین تکامل  موجودیٌت  خود ما است.  که  عقل واحوال و حیات  و آدمیٌت پیدا  کنیم .این  داستان  دراز  تکامل  روح ار نطفه اولیه  الهی  خود، و تحوٌلات در  حالات  نوعی وعقلی  و احوالی، که  همه ارزش  وجود ما وهر موجودی  است.  از أزل بی  ابتدا آغاز  گردیده ایم. وقتی  شبنم روحی هر موجود تحت أتمی بالاتر تا انسان، که  از  دریای  بیکران  روح الأرواح  الله، منشأ هر  موجود وموجودیٌتی  در هستی  است.  تا کنون  از  دید  وامکان  تصوٌر  ما ، از  نردبان  انواع  تحت  أثیری و انواع  أتمی ، که هریک  موجودیٌت  وتکامل  نوعی  خود را داشته و دارند، ودر انواع  گیاهی  وحیوانی  بسلسله  دراز فصول  نوع بشری رسیده اند.و  هربار  با  تکامل  طبیعی  وعقل  وکرامات  بالفعل  و بالقوٌه بیشتری بنهایت قریب  الوصول  نوع بشری  رسیده ایم. که  باید( درک  اهمیٌت  ارادی  سلوک)  الهی را بنماﺌیم. که با  کسب  ویزای  خروج از  طلسم نوع بشری،  وارد جهان  الهی  نوع فوق بشری،  و طلسم زیباتر آن  شویم . که  از  هزاران  برابر عقل  بشری   میگوﺌیم. که تا أبد  بی  انتها از مراتب تجلٌیات ، ومدارک قبولی  واین  همانی  مراتب  ارباب  نوع الهی را  پیدا  کرده،و بفرض محال  بلاهوت الله ربٌ الأرباب  أهورمزدا برسیم، و با نور الأنوار الله این  همانی مشهود  الهی  خود  گردیم. که پایان  وظیفه  الهی  در فرمان  کن  فیکون، و شدن  بتدریح و تکامل  در انواع است  پایان  یابد، آنگاه  باید  منتطر  فرمان  الهی  خداوند هو بود، که  مانند  الله، باید برای   هدایت وتکامل  افراد  زیر دست  خود بکوشیم.  که  تکامل  بدون  انتقال کمال بدیگران معنی  ندارد. گوﺌی  همان تصوٌر  باطل   وجود  بدون  موجد میباشد، که عبثی و از هر لحاظ  میباشد. همان طور  که  ژنتیک  روحی  انسان،  مجموعه  تمام  صفات کسب  شده  یک  روح  فردی  است،  همان طور  معنی  الله برای  امکان  تصوٌر درستی  از  خداوند الله ، مجموعه  صفات  الهی  میباشد .که  گوﺌی صفات  خداوند بین  انواع موجودیٌتها  تقسیم  شده است. که ما از  (نردبان  صفات)  مانند  نردبان  انواع  یا نردبان  تجلٌیات  الهی  میگوﺌیم.  و این  تکامل  سلوکی انسان بشری،  تخلیه  وترک  صفات  حقیرتر قبلی در  نردبان صفات، و  صعود بپلٌه  بالاتر و صفات  الهی  تر، که  پس  از تخلیه از  صفات حیوانی،  و تحلیه  بصفات  الهی ، بتقلید  از  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند میگوﺌیم. آنگاه  نوبت  تجلیه های  الهی   هفتگانه  میسٌر برای  نوع بشری است. که  میتوان  رسید و باید رسید، ولو  بقیمت  تکرار مکرر کارما در آینده ها باشد.  گوﺌی از  نردبان  انواع  لغزیده ایم،  و از جاﺌی که  توانستیم در این  نردبان، خودمان  را قلاٌب کنیم، دوباره  وحتی  صدباره  با گذشت  صدها هزار وحتی  میلیونها سال، بهمین  نوع بشری  وهمین  سلوک  الهی  تا نور قاﺌم باید برسیم  وخواهیم  رسید . که بازگشت  همه بسوی  خداوند  گفته شده است . و حتی  تعریف  خدا را برای  منکر  خدا،  چنین  گفتم، که خدا  همان  تو هستی، چون  بکمال  أبدی  آینده خود  برسی. واگر امروز از  نوع بشری  نجات  سلوکی بیابی.  مانند  داستان سی مرغی  که  بنزد خدا  خود سیمرغ   رفتند، وجویای  او شدند. که نتوانستند خدای  نادیده  خود را  چون الله  ببیند،  که  بآنها گفته شد. یعنی  مراتب  برتر بآنها  گفتند، که  سیمرغ  همان  شما سی  مرغ  میباشید. که  قبلا  قدر  خود را نمیشناختید. شاهدان  مراتب  الهی  قاﺌم و عرش رحمان  نیز روحی  الهی  در تنی  بشری  قبلی هستند. که  ملموس  ومحسوس  سالکان  خود  باشند. واین همانی  مقام  الهی  قاﺌم و  عرش رحمان را برای  چند سالک  خود  دارند.  و شاهدان   نور الله  بفرض محال  در أبدیٌت بی انتها، باز این همانی  الله را  برای  چند پیرو  نیازمند هدایت از وی میباشند.نعوت  کمالاتی خداوند  همان صفات  حیاتی و کمالات  الهی   میباشد.  که  سالکان  در  تحلیه صفاتی   خود را بآنها  میرسانند. و این  صفات حیاتی  وکرامات و داده های  الهی و احوالی  و عقلی  ورؤیاﺌی  و مربوط  بآینده های  نیامده  فوق بشری،  همچنان  نعوت و صفات و از  جنس  وماهیٌت  الهی مراتب  بالاتر میباشد که  کاملان  الهی  دارند.  و دیگران  بدون  این  کرامات،  نمیتوانند بآینده های  بهشتی  نوع فوق بشری  برسند.  که بالعکیس آینده های  کارما و قهقراﺌی جهنمی،  در تولدات انواع  حقیر  حیوانی وحتی  بشری  در جهان  خواهند  داشت. که بچشم  خود  در حیوانات می بینیم، که چه میکشند. که  انسان  بشری  نیز  میکشد ومیکشیم. و نجات  ما تنها نور قاﺌم است،  که فهم هفت هزار سال  بعد،  با هزاران برابر عقل وکرامات  حیاتی،  وحتی  موجودیٌتی  چهار بعدی  غیر قابل  تصوٌر  کنونی  ما،  چندین  قرن زندگی فرشته  گونه  دارند.  که تمام  کهکشان  راه  شیری را  جولان  خواهند داد. واز  روز  سوم  تولد بزبان مادر  صحبت  میکند. و سال ششم  از دانشگاه  بیست  کلاسه  فارغ  التحصیل  میشوند. وبا آن تکنولوجی غیر قابل  تصوٌر ما ، چه  لذٌتهای  بهشتی  و الهی  خواهند  داشت. و فکر  وزبان و قلم  من  بیش از این  چند صفت حیاتی  والهی   و بهشتی را  نمیتواند بیشتر  بگوید.

الباس  خرقه

خرقه لباس ارزان وحقیر وصله دار درویش، و از وقتی  که  پیمان  سلوکی داشته ، دو قطعه پارچه احرام دوره  سلوک را  از  پیر الهی، طی  مراسمی  داخل  خانقاه بر سالک پوشانده  میشود. که  گاهی دو قطعه پارچه بدون هر دوختی  میباشد. که  اصطلاحا  لنگ یا ( وزره و إزار)، کارگران کشتی و أهل ساحل دریا میباشد. و چون تجدید نمیشود کهنه  و خرقه  میگردد. آخوندها نیز مراسم  عمٌامه برسر تازه آخوند میکنند.که هنوز حتی  الفبای  قشری  دینی و  مذهبی  خود را  فرا  نگرفته اند که حجت الأسلام  خونده  میشود. که تنها  اولیای  الهی  زنده  حجٌت وقبله ووسیله  حجٌ أکبر چند  سالک  خود میباشند. که  تسلیم  او میگردند. تا وقتی سالکان  نیر  بکمال عرشی  خود برسند.  اولیای  الهی در  خانقاه  خود که  چند سالکی  دارد. چون  یکی  بشهود عرشی  خود رسید، مراسم  تاج  گذاری فروهر بر سر  سالک  میگذازند.  که از آنگاه  پادشاه  الهی  چند سالک  احتمالی خود  میگردد. گرچه  این  تاج ها بهر شکلی  باشد، که مسیح حلقه خار بر سرش  گذاشتند، ویا  رستم که کلٌه پوک گاو و آخوند را بر سر داشت. ویا آخوندها حلقه  عمامه سفید، بعنوان  نور  پیامبری بر سر دارند.  آخوند لباس  ابلیسی  أهریمنی را برتن  دارد. که سراسر وجود  خود را مقدٌش  نشان  بدهد.  وروان  نادیده خودرا که همچنان مملو  از  کمپلکس  وعقده های  عقیده  شده  از  جاه  طلبی وبرتری  جوﺌی  و شهوت رانی  دارند بر دیگران مخفی مینمایند. که  پس  از مرگ  جهنٌمهای  حقارت نوعی  خود را دارند. (تلبیس) وپوشاندن معایب با لباس، چه  رسد  که  آخوندها انبلیسی نیز شده  باشند. و مجری اوامر نامسلمانان غارت  گر را بنام خدا  اجرا  مینمایند. و اولیای  الهی را  کشتار وآزار  میکنند. که پیامبر آنان را قاتلان أنبیا خوانده است. آخوند یعنی ( أخوند) و نا خوانده که  قراءت و قرٌه گیری  تجلٌیات الهی را ندارد. و تلاوت قرآن یا دوقرٌه  محمدی  قاﺌم و عرش  رحمان را ندارد. تا  پیامبرگونه  معصومیٌت الهی داشته  باشد. ولی  سالکان   قرٌه های شهودی وساﺌل  الهی  خود را در عبادات دارند. و (تلو الأخری)  بدنبال هم،  و بترتیب  بمراتب  قرٌه های  شهود بالاتر میرسند. و  قرٌه گیری  یا همان  خورٌه گیری ( قریش قرٌه دار) زردشتی  است. که  همان  تجلٌیات  الهی   هفتگانه ولایتهای  ششگانه  نوع بشری  هستند.

الحاد

خروج از  دین حقٌ، یعنی  دین  ورزی و حجٌ سلوکی، و با  پیمان تسلیم واطاعت تا مرگ، یا تا شهود  قاﺌم برای  ولایت  محمدی. که اگر  سالک  نیمه راه ترک  (صلات و ارتباط) با ولایت وولیٌ  الهی  خود  بمعرفی  خداوند نمود، آنکاه مرتدٌ و ملحد است، که شایسته  سنگ  لحد  قب،ر ومردن های  قهقراﺌی در کارماها است.و خداوند خود محکوم میکند و مجازات  مینماید. ونه  پیر  کامل چنین  سالکی را  بکشد، چه  رسد  که آخوند خدا ناشناس، کسی  را ملحد ومرتدٌ بداند. زیرا ترک  پیروی  و تقلید  آخوندی  نموده  است. سالکان  منافق که  با حفظ ارتباط با ولیٌ الهی، با آخوندهای قشری  سابق  خود قطع  رابطه  نکرده،  واخبار خانقاه  پیر  وسالکانش را بآخوند میدهد. که آنان را  تکفیر و فتوای  مرگ واجازه  تجاوز  پیروانش  باولیای  الهی میدهد. در حالیکه  ده ها  مذهب یک  دین  رسمی، هریک  صدها آخوند مدٌعی اجتهاد هستند، که میتوان آنان را  مؤسس یک  مذهب  جدید  دانست،  سنٌی  باشد یا  شیعی . قتل  واجب  ملحد را حتی  پیامبران  نمیکنند. زیرا  انسان  بگفته خداوند آزاد است،  که براه  خدا ودین ورزی  برود  یا نرود. دیگران سالک  باید قطع  رابطه  با سالک  مطرود ولیٌ الهی خود بکنند.  تا وقتیکه  خود  بکمال  و معصومیٌت  برسند.  انسان پیمان شکن سلوکی خود قاتل  جان  خودش  میباشد.  که  قهقراهای  پس  از مرگ  در نسخ ومسخ  حیوانی  میرود. و سر نوشت  هر حیوانی  در جهان  دریده   وحشی  تر از  خود  شدن است . آخوندهای  فاسد دشمن  خدا،   فتوای  (تعزیر و آزار) و حتی  شکنجه با تازیانه  وقطع  دست وپا داده  ، و فتوای  مرگ  میدهند، که هیچ جلٌادی سنگ دل چنین نمیکند. که با نام خدا هم میکنند. که  آن آخوند قرن گذشته  که افتخار سر بریدن سی وپنج کس را بدست خود دانسته ، که ملحد ومرتد شناخته  بود و رأی  شرعی در  دادگاه  مذهبی  خود داده بود. و بدان  افتخار  میکرد.  که  قطعا  پادش  الهی  خود را در بهشت از خدا  میخواهد. اگر معلوم  انسان  کامل شود،  که  چگونه  ولایت  سلوکی بر چند سالک دنیای  الهی  دارد. ولی  فراوان  آخوندهای  قشری با ولایت فقیه  سفیه  خود، جهانی  جهنٌمی  ودشمنی  خدا دارند. که  پیامبر آنان را مشرک و قاتل أنبیا  ودشمن  خدا و أهریمن  مجسٌم  انسانی  میخواند. واگر  در هر دین  غیر سلوکی، وبهرنام  مذهب غیر سلوکی  بوده باشند. انسانهای مخالف راه  حق، فرصت  عمر  خود را از خداوند دارند. که شاید  زمانی  برسر  عقل و ادراک  آمده  توبه  سلوکی  کنند. پس  اعدام  هر گناه کار، این  فرصت  الهی از آنها گرفته  شده است. و زندان ومحدود کردن جانیان  بالفطره  بهتر  از اعدام  آنها است. که  شاید تجربه لازم را بگیرد .

القاء و سقوط

افتادن از بالا بپاین، و یا القای مراتب  الهی  بکاملان  زنده،  که  الهامات  لدنٌی  بدل آنان  میأندازند. وهمان  رحمتهای  شهودی  وعقلی  واحوالی  ورؤیای  هستند، که  برای  استفاده   سالکان خود  دارند. و برای  دیگران  در حدود  نصیحت صحبتی نمی کنند. اینها هدایتها  رحمتهای  الهی  هستند، و آنچه  غیر سالکان و عوام دارند، نعمتهای  الهی میباشند،  که هر  حیوانی  نیر  دارد تا زنده  باشد. که حقٌ  حیات  او  نتیجه  تکامل رنج زندگی  و سلوک و  تکامل  روحی  وتولد  در انواع  پیشین  خود  میباشد. القای  فکری  وعقلی بدیکران، فریب کاری  آخوندها و متفلسفان وجاهلان  بیکدیگر  است. ولیٌ  الهی  پیر کامل  بسالکان خود  هدایت  الهی مینماید.  گرچه  همچنان  سالک  اختیار و آزادی انتخاب  دارد،  که نپذیرد و  تسلیم  نگردد. و در مقابل از خداوند  مجازات  خود را دارد. أهریمن و آخوند قشری  کارش القای  شبهه و  اشتباه و انحراف  دادن  است.  و القای  الهی  بدل   کاملان  وسالکان همراه لذٌتهای  معنوی  و لذٌتهای  مینوی عقلی  واحوالی میباشد. که  در  گردشهای  عوالم  الهی  و شهودی  سالکان  بآنها میرسند.

ألوان

رنگها که   اولیای  الهی  صوفیه  برای   احوال  متغیٌر  سالکان خود،  از رنگها برای  معرفی نمودن  استفاده  میکنند. ویا در  خواب ها  که معمولا رنگی  نیستند.  ولی  سالکان نتیجه  تغییرات  روان  خود، با  تخلیه  وتحلیه  بصفات  الهی صحنه  رؤیاهای آنان  رنگین و قابل  تعبیر  وتفسیر پیر الهی میباشد.  که  معایب  باقی  مانده  روان  سالک را بداند. رنگهاﺌی که  دیگران  در جهان ندیده اند، گوﺌی  (کوری رنگ)  سرخ یا سبز دارند. که  فراوان  این گونه  انسانها هستند، که  رنگهای نا دیده  خود را  برنگهای  دیگری  می بینند.  که  برای  مثال رنگ  سبز را سربی می بینند. وچون رنگ  سربی  نیز در برابر آنها  گذارده  شود  هردو رنگ را یکی  ومانند هم  می بینند. وهفت رنگ  نور خورشید  و ترکیبات آن همه  رنگهای نور خورشید  نمی باشند. که  رنگهای ما دون قرمز و ماورای  بنفش معروف تر هستند. که دیده  نمیشوند، مگر  فرکانسهای آنها، برابر رنگهای  دیدنی  شود. آنگاه  رنگ  حقیقی  دیده  نشده است. وتجلٌیات  الهی  سالکان در  محیطهای  رنگی  میباشد. که گوﺌی  کاخی  عظیم  از  سنگهای  قیمتی  وجواهر  باشد.

الوهیٌت

درجه   الهی  شدن یک  روح  سالک ،که  تا حدودی  پاکسازی  معایب  ناخودآگاه  خود نموده، ویا صفات الهی تازه ای در  تحلیه وزیباﺌی نسبی روح  یافته است.  و مراتب  تجلٌیات  الهی  هفتگانه را داشته است. یا  قسمتی  از آنها را . پس  درجه  الوهیٌت، و شبیه  مراتب  الهی  گردیدن  آنان،  درجه  الوهیٌت و پیش روی  لقای  الهی سالک  برای  پیر او  میباشد. و هر شاهد  تجلٌیات  الهی  این همانی  مقام  الهی   مشهود  خود را مییابد .که  شاهد  صورت  مصطفوی   پنجم،  خود نیز  محمدی   زنده  برای  چند  سالک  احتمالی  او  خواهد  بود. اسماء الله که  برای  مراتب  تجلٌیات  شهودی  هستند، هر یک  با صفات و عقل  واحوال خاص خود  در شاهدان  خویش، درجه الوهیٌت  سالکان و کاملان  میباشد.

الهام

رسیدن  قدرت  ادراک  تازه  و برتری  از  خداوند بکاملان  الهی  وسالکانشان وتا  زنده باشند. که  الهامات لدنٌی  وقلبی  آنان گفته  میشود. وبرای   پیامبران اولی  العزم وحی  میگویند،  که  با الهام یکسان است. ولی  همیشه  داده های  الهی  از مراتب  الهی  شهودی واحد باز مختلف  میرسد. پس  در سطح  کمٌی  و کیفی آنها  تفاوت  هست. پیامبر برای  زنبور عسل  میگوید،  که  وحی  خدا  دارد تا چگونه خانه خود را  منظٌم  بسازد.  درک  معانی  باطنی  تر، از همان  الفاظ  وکلمات  مورد  استعمال  عموم و عوام، تنها  در  اولیای  الهی  هوشمند میباشند. که  امداد الهی و عقلی  مداوم  دارند. درک  معانی  سلوکی  از کلمات و نوشته ها مهم است. که ( برداشت  سلوکی ) از  نوشته های  دینی  همه   ادیان واولیا  میتواند هدایت  کننده  انسان براه  خدا  باشند. و بقول  پیامبر  حتی  جعل مطلب  کرده  باشند.  که اگر بقرآن  قرٌه های  شهود، وبعترت اولیای  الهی   بعد از  پیامبر، مطابقت  داشته باشد  باز  درست  است.  گرچه  پیامبر نگفته  است. و نیز  پیامبر میگوید کلامی  که بالفعل  من  گفته  باشم، ولی بقرآن و عترت یعنی  سلوک الهی  و حکمتهای  عرفانی  اولیای  الهی  مطابقت  نداشته باشد،  آنرا  بدیوار بکوبید . لذا  سالکان  در تسلیم  ومطیع  هرچه  پیر سالک معنی  باطنی  خود را  گفته باشد،  سالک  میپذیرد. تا  بعدا  بحکمت آن  برسد. وحی  والهام  الهی  بانسان  طوری  است،  که  صاحب الهام  تصوٌر  میکند، خودش  فکر کرده است.ولی  نمیداند چگونه  فکر کرد، که  باین نتیجه  رسید. ویا  دیگران  صاحب الهام را  متفکٌر  واقعی  میدانند. علوم  فیزیکی  هرگز  از  حدود  فرضیٌات عملیات  عقلی از  مجموعه  مکاتیزم اعصاب بجاﺌی  نرسیده است.  و روان شناسان و روان درمانان، بخصوص أندکی  از کار روان  ناخودآگاه را در کار تفکٌر  انسان  یادآورشده اند. ولی هرگر از  جریان تفکٌر  در ناخودآگاه چیزی  نمیدانند. وتنها  درباره تفکٌر بیماران  خود مطالعه دارند. و از جریان  تفکٌر خودشان  نیر  خبری  ندارند . الهامات  مراتب  شهودی و احوال سالکان وکاملان،  مانند رؤیاهای  در  خواب، از  جمله  امور  الهی  وغیبی وعوالم  موجود، ولی  نادیده  ما میباشند. پس  تنها  هر کس و شخصا  باید  در عمل سلوک  و سفر بسوی  خدا، ودر شهود و آموزشهای  الهی  روح  خود، دریابد که  امور الهی واحوال وافکار آن  چگونه  میباشد. ونه با شنیدن  از  دیگران،  حتی اگر براستی و درستی  بگویند، ولی شنونده برحسب  عقل  خود برداشت  میکند، پس منحرف  ونادرست میباشد. بزحمت  میتوان   گفته های  الهامی  پیامبران  واولیای  الهی زنده،  چه رسد بدرگذشتکان  تبدیل  بمطق مادی  و حتی  علمی  و فلسفی  برای   غیر سالکان نمود. که غیر سالکان   عاوم و منطق بشری  خود را  عاشق  هستند، ووسیله  ومعیار فهم  خود دارند. لذا  عرفا الهامات  لدنٌی  خود را  از نوع  شراب  زنجبیلی  بهشتی  میگویند. که خاص لذٌت های مینوی  خودشان  است. که  بقول  شاعر  قطره ای از آن، در شنونده  بسیار  عاقل، زمانهای  درازی  اورا  مست ومدهوش ودر تفکٌر می اندازد . ولی اصطلاحا  نهر عسل در بهشت،  بین  کاملان  الهی  قابل  ردٌ و بدل  هستند  و یکدیگر را میفهمند. که از حکمتهای  عقلی و الهی  میگوﺌیم. ولی  اولیای  الهی  برای  چند سالک  خود،  نهر  شیر در بهشت در خانقاه و ولایت  خود  دارند. که مفید  تفهیم  سالکان، که  چون  کودک   شیر خوار باشند. ولی  نهر آب همان مطالب  قابل  فهم همگان  است .

الهامیٌه

طریقتی از  متصوٌفه که  دارای  عقاید شبیه  قرامطه  صوفی گفته اند.  که  عمل  دین ورزی با قرآن را  رد میکنند. زیرا   قرآن را محمد  ننوشته است.  گرچه  از گفته های  پیامبر  عمر  وعثمان این کتاب را جمع  آوری  کردند ونام  قرآن بآن دادند. در حالیکه  (قرآن) یعنی دوقرٌه  شهودی  محمد  در سلوک است. و(کتاب) نیر وظیفه  مکتوب،  و پیمان سالک باولیٌ  الهی  میباشد. اینکه هر آیه را بتنهاﺌی  قرآن میگویند. وحتی  دارای روح باشد، که  روز  قیامت  بازخواست  انسان  مینماید. که از ساخته های  آخوندهای  مذاهب قشری  میباشد. مانند نابینایانی که  چیزی را ندیده  ودستمالی  کرده  باشند،  بخواهند  توصیف آن  شیء را  بنمایند. که  درست  اتفاقی آنها  بقول  پیامبر نادرست  است. که آخوندهای  نابینای  تجلٌیات  الهی، کورمالی کتابهای کهنه  را  مینمایند. مسلمان الهی  برداشت  سلوکی  از  کتاب  قرآن  عثنانی،  وهر نوشته  دیگری  نیز مینماید، که برداشت  درستی  خواهد بود.  که  لحظه  بلحظه  از امداد و هدایت  و کمک  فکری  مراتب  مدبٌر  الهی  خود  دارد. حتی  برخی  احادیث  پیامبر را  وسیله  دین  ورزی  خود میدانند. در حالیکه احادیث چندین وجند بار دست بست و نونویسی  شده،  که  انگیزه های  عقده ای راویان وناسخان در آنها  دخالتها  نموده است . از  طرفی  باز احادیث  پیامبر مانند قرآن  نیاز ببرداشت  سلوکی  میباشد. پس  تقلید  دیگران غیر سالک قشری بهر مذهبی که باشند،  مانند نابیناﺌی  که عصا کش کور دیگری  دارد.  که باهم  بجهنٌم  نسخ ومسخ سقوط  میکنند. عادات  پیامبر شخصی  بوده  قابل  تقلید  هم نیستند. و همین  عبادات  مذهبی  همه مذاهب، در خلال  چهارده  قرن چه  تغییراتی  که نیافته است. پس اینها کارساز  پاکسازی  روان  عقده ای  انسان نیست.  که این هدف  خداوند  از  عبادات است. و برای  خدا جو تنها  پیر  کامل وولیٌ  الهی  زنده   ومناسب وآگاه  از احوال  روانی  سالک  است،  که میتوان  تقلید راه  او نمود. و الهامات لهی اورا الهامات الهی  خود  دانست. وتنها  خداوند پیر کامل  مناسب  سالک را  در رؤیا  بوی  معرفی  مینماید. که حتی  اولیای  زنده که اتفاقا مورد  شناخت  کسی  باشند، باز  مناسب احوال  سالک  نیستند.  تا  اورا  شفا بدهند.  لذا  پیر کامل  قرآن  ناطق   سالک است.  و دستورات او  دستورات  الهی است.  حتی  نصایح  ساده او، احکامی  الهی  برای  سالک است اگر واقعا  در تسلیم  میباشد.   

امام

رهبر الهی مؤمنان اوم کننده سالک در ولایتهای  ششگانه، که  سالکان با  اولیای  الهی  خود بمعرفی خداوند هستند.  سالکان  باید  (اوم  و سلوک)  الهی  کنند،  تا (امٌی و مؤمن) وکامل  الهی  شوند. امام  روبروی  سالک نشسته است. چه  در  حضور او  ویا  در  حضور  ذهنی  سالک در عزلتگاه خود، رو بروی چون  (پیش نماز) سالک  است.  ونه  پیش  نماز قشری که  پشتش بسالکان  میباشد. سالک  در  تخلیه و تحلیه  تا  تجلیه  های شهودی، تابع  ومقلدٌ ومطیع  هر  دستور  پیر  وامام  خود میباشد. حتی  اگر  بر خلاف  دستور  پیامبر  گفته باشد.  زیرا  اولیای  الهی  دارای  تفویض واختیارات  الهی برای  تعلیم  چند سالک  خود  میباشند . شیعیان امامان زمان حسنی  گذشته و یازده  گانه را جانشینان و(ولایت سیاسی)  پیامبر  میدانند، پس آنها را ستایش  میکنند. ولی  هدف  خداوند  حکومت  سیاسی  دینی  نیست.  که  علیٌ  وامامان بعدی  داشته باشند. که هیچ  گاه  نیز حکومتی  نداشتند و پیامبر نیز نداشت.ولی  پادشاهی  الهی  بر چند سالک  خود  داشته و دارند،  که چگونه  عبادت  بورزند. و برخلاف دستورات   اجتماعی  وقرارداهای  جمعی و عرف  جاری،  و حتی  دین ورزی های  قشری  ومشرکانه  آنان کاری  ندارند. که  بفکر  نجات  روان  خود از  گناهان، با رسیدن  بتجلٌیات  الهی نور قاﺌم برای  ولایت محمد ی  میباشند. امام  دوازدهم حجٌت ابن الحسن تولد  مادی  بجهان  نکرده  غیب شده،  و  دوازده قرن  است  که در  چاه  سامره  بوده،  و اخیرا  بخاطر  بمباران مراقد امامان عسکری  در سامره،  آخوندها  حیله گر امام  غایب را بدون سرو صدا از  چاه  سامره بچاه  جمکران  منتقل  کردند.  که خود معبدی  زردشی، و محل پرتاب  استخوانهای  مردگان آنها بوده  است.  و اکنون   پول  و دعا و التماس  در آن میآندازند، که  بجیب  گشاد پر  ناشدنی  آخوندها  و ارباب خارجی آنها میرود. که  میخواهند  بمب أتم بسازند و اسراﺌیل را نابود  کنند. در حالیکه  آنان نیز  أهل  کتاب  هستند. فراوان  احادیث  مربوط  بامام  غایب را ضمن نه هزار  حدیثی که ترجمه  و تفسیر  سلوکی  نموده ام آمده  است.  که  در وبسایت  این نویسنده چون تفسیر قرآن وچند کتاب  دیگر هست. هر  کامل  الهی  بمعرفی  خداوند  بسالک  طالب  لقای  الهی،  همان  حجٌت و وسیله  حجٌ وتوسٌل عبادی  او میباشد. که پیر حسین  زنده است،  و حسن پدرش باز هر امام زمان معرفی  نشده  است.  که  زندگی   معمولی  دیگر انسانها را دارد. و  زن وبچه ومرگ آخر  عمر  دارد، وجانسینی  از طرف  خداوند از بین  دیگر کاملان  حسینی  زنده انتخاب  میکند. سالکان  ارتباطی  با  امام  زمان حسنی  خودشان  ندارند. مگر  در شهود  دوم  خود، که موقٌتا  وسیله  توسٌل سالک میشود، تا بشهود  سوم  فاطمی  و بعدا  شهود چهارم مرتضوی، و شاید هم  شهود  پنحم  مصطفوی  میرسد ،که با مرگ قبل از مرگ  بنور  قاﺌم  برسد. اگر  صوفیه  نیز  درباره  معنی  امامت  مطالبی دارند، چون  همیشه  در فشار و تکفیر  آخوندها بوده  وهستند. که باز  بیاناتی  سمبولیک  بسالکان خود میگویند. که در برداشت  سلوکی  معنی  خواهد داشت. والاٌ مانند  دیگر  آخوندها مطلب آنان  اعتبار الهی  وسلوکی  ندارد.امامت پادشاهی سیاسی نیست، که  ولیعهد داشته باشد، که  جانشین آماده ای باشد. بلکه  پادشاهی  الهی  بر چند سالک  خود میباشد، وتا وقتی که زنده باشد. آنگاه امام برای چتد سالک  خود توصیه مینماید، که  بیک کامل  الهی توسٌل  عبادی  واطاعت  دستورات بنمایند. و لذا  جانشینان  امامان  اوم  دهنده  برای  چند سالک خود اولاد جسمانی  نیستند، که وارث  تاج وتخت شوند. بلکه  هر کامل الهی  بانتخاب  خداوند است، که جانشین امام درگذشته میشود.  ضمنا در هر اقلیمی بیش از یک پادشاه نیست. که  مجموعه  کاملان حسینی،  هریک از ولایتهای الهی ششگانه، پادشاهی درخانقاه  خود برچند سالک خویش را دارد. لذا اولاد امامان و پیامبرانو سادات ، تنها  سالکان موفق و نجات  یافته الهی میباشند ونه  اولاد جسمانی. وقتی امام رضا ولیعهد مأمون وفات یافت، میراث مالی زیادی از مأمون برایش مانده بود. که بامام  محمد  جواد داده شد. که امام جواد مورد وصیٌت امام رضا، پسر  جسمانی او  میتوانست  نباشد. زیرا کسانی  در مدینه ادٌعا کردند، که  خبری از فرزند  جواد برای  پدر  خود ندارند. که  از میراث امام رضا چیزی  نصیبشان نشده بود.  که این میراث مال واملاک نیست. بلکه  سالکان و کسانی  که  ولایت  امام رضا را تشکیل  میدادند. امامت با کسی است ، که فضیلت و صفات و اخلاق الهی  بیشتری دارند. لذا خداوند امام بعدی را برمیگزیند. که فضاﺌل بیشتر  مقامات شهود الهی، و پیشرفتهای پاکی  روان، وکسب داده های  بیشتر  الهی  میباشد.  اخوان الصفا که  صوفیان زمان خود بودند، وسخت در فشار خلفای  عبٌٍاسی بودند، برای تقیٌه وحفظ خود نظر  دادند، که امامت  همان  خلافت است. یعنی هارون الرشید فاسد خلیفه اسلام، امام وبا فضیلت ترین  مسلمان  میباشد. وابن نشان دهنده منتهای واژگون شدن حقیقت دین ورزی الهی، در بازی دین ومذهب تراشی مدٌعیان فاسد رهبری های  دینی است. که همیشه  آخوندها سازنده  این  مذاهب میباشند. اولیای  الهی برای  چند سالک  خود امامت و خلافت  الهی  دارند، که خلف  چون پیامبرزنده  برای آنها است . صوفیه نیز سازمانی برای  اولیای الهی  زنده  میگویند. یک قطب و دو معاون و دیگر سازمان بارگاه  پادشاهی  پیر.  که  این  سازمان در یک  خانقاه هست. ولی  بتعداد اولیای  الهی  پادشاهی های  الهی وجود دارد. که تنها برای  چتد سالک  خود پادشاه میباشند. پیامبر همیشه  از ٣١٣ ولیٌ الهی  زنده  میگفت، که باز  رقمی  سمبولیک است. امام  زمان  همیشه  غایب، بانتخاب  خداوند از بین کاملان زنده برگزیده و تماسی با سالکان  ندارد. ودر رؤیا شهود دوم  سالکان رؤیت شهودی  میگردد . هر کامل  حسینی نیز امام زمان  سالکان خود میباشد. و مهدی  موعود که ٥٥ قرن  دیگر، بعنوان آخرین  کامل  ولایت  محمدی، که  بجای رسیدن بنور  قاﺌم،  بنور رحمان میرسد وخود تجسٌم  انسانی روح  القدس برای  سالکان  خود میگردد. که آنها را افراد  نوع فوق بشری  میگوﺌیم. ومهدویان کامل وسالک نوع فوق بشری را در بین همین انسانهای بشری وحیوانات و گیاهان که همیشه میباشند خواهند  بود. مانند اکنون  که  همه  فصول  نوع بشری باهم مخلوط  هستند. وبا ظهور  نوع فوق بشری، همچنان  تمام  انواع وولایتهای پیشین،  بکار خود  با  نسلهای  تازه رسیده  بکمال ادامه  میدهند. مانند یک  مدرسه که همیشه  کلاسهای آن دایر است. ونسلهای  جدید بالا آمده،  وارد کلاسهای شایسته خود میشوند.امام صادق که شرایط  آزادی  برای سخن  گفتن بود ،  بنام ولایت علیٌ که  سیاسی نباشد، بلکه ولایت  الهی وبرای  (واله) شدن  عاشقانه وبی خودی  سالکان  است. آنگاه  طرفداران سیاسی  علیٌ، که اکثرا مسلمان هم نبودند، وتنها مخالف  رژیم  عبٌاسی یا اموی  بودند، آنگاه مذاهب  سیاسی  شیعه پیدا شدند، که  امامیه خوانده میشدند. والاٌ  سالکان تابع  اولیای  الهی  زنده خود، تنها  دین ومذهب  مقبول الهی دارند. واز امام حسن عسکری که  امام زمان حسنی  آشکار، ومورد ملاقات انسانهای  سالک  بود، خاتمه یافت. و یک  امام زمان از بین  کاملان  الهی  زمان، بوسیله خداوند و تنها در شهود دوم  سالکان ولایت  مشهود سالکان میشود. ولی  خود را بدیگران بامامت  زمان  معرفی  نمیکند. وتولد حجٌت ابن الحسن  بوسیله  امام حسن  عسکری، یک نمایش   سمبولیک بود ، که تولدی واقعی از رحم مادری  دست نداد. واحادیث مربوط  بتولد  حجٌت ابن الحسن را در وبسایت خود آورده ام، و ترجمه و تفسیر کرده ام . عمٌه  امام عسکری درحدیث طولانی میگوید، زن تو آبستن نیست  که بزاید. ولی چون بگفته امام عسکری زاﺌید، از  دید مادرش نیز ناپدید  شد. و چند روز بعد  چون  بچه شش سالهای بود. وتمام  این  داستان در  رؤیای  سالکان بوده  است. وسه نفر گفته اند، که  پرده کنار  زده شد، و حجٌت ابن الحسن نوری از صورت داشت که شناخت صورت ممکن بود. ضمنا  امام  حسن بشدٌت در زندان اردوگاه  سامره در کنترل  ومضیقه بود، و زنی در کنار  آنان  وجود  نداشت. و آزادی  عملی  برای زندانی  نبود. زید بن علیٌ سجٌاد  نیز ادعای  امامت کرد، که  کاملی  برای  چند  سالک خود امام  بوده، ولی امویان  اورا در  کوفه  کشتند. و زیدیه  کنونی پیروانش در یمن هستند. که امام  یمن پادشاه دینی  آنان بود. وشورشهای تازه ای را آغاز کرده اند. وبچهار امامی معروف  میباشند، پس  از هر امام  زمان  آشکار عده ای  مخالفت  بدور آنها جمع  میشدند، ودر حقیقت تأیید یا انکار امامان ربطی  بکار  الهی  سالکان  ندارد. که در  رؤیا بآنها  پیر حسینی  وامام زمان حسنی  آنها معرفی  شهودی  میشود. تمام  مذاهب  شیعه چون مذاهب سنٌی باطل  هستند، مگر سالکان آنها. که  تشکیلات سیاسی  و اجتماعی  ندارند و در عزلتگاه سلوکی  وگم نامی خود میباشند..

امٌ الحکمه

مادر  حکمت الهی  نیست، بلکه (اوم) و سلوک  الهی است که منجر بداده های عقلی  الهی  والهامات  لدنٌی  میشود.  که  حکمت  الهی  برتر ار  حکمتهای  پیشین  میباشد. امٌ الحکمه  اساس و حقیقت  وآصل حکمت  الهی عرفان  نظری و عرفان عملی  در  شهود  تجلٌیات الهی  میباشد. برخی  حکمت  اشراق  سهروردی را  مادر یا مبدأ حکمت میگویند که سهروردی  بزبان  وعقل رایج  روز بیاناتی  نمود. و از آدم نخستین اولی العزم وهشت هزار سال  پیش،  همیشه  حکمت  اشراق و الهامات  رسیده از  تجلٌیات  شهودی  داشته اند. وهر  کامل  الهی  زنده  برای  چند سالک  خود، منبع  حکمتهای  الهی است.  چون  (اوم وامٌی) مانند  پیامبر خود شده  است.

امٌ المؤمنین

که  بزنان  پیامبر میگفتند، منظور زنان  کامل  الهی  شده،  بوسیله  رهبری وامامت محمد بر آنها بوده، و  زنان  جنسی نبودند. مانند (امٌ  سلمه)  که  کامل امٌی  شده و  تسلیم  سلوکی  داشته است. وبرای  خود سالکانی  زن یا مرد  داشته است .امٌی بیسواد مادر زاد نیست،  که  محمد چنین بوده باشد.  هر  کودک نوزاد البته  بیسواد  است. ولی  محمد اوم  کرده،  چون  هر  سالک دیگر،  قبل از  محمد و بعد از محمد، نیز  چون بکمال  الهی  و شهود  عرش  رحمان وبازگشت  بخلق  داشته باشد،  امام  چند سالک  خود و  محمدی  زنده  وقرآن ناطق  سالکان خود  بوده ومی باشد. آخوندهای  بیسواد تصوٌر  بی  سوادی  محمد دارند. در حالیکه خودشان  ناخوانده  قرٌه های  شهودی، و تلاوت  تلو الأخری،  از  تجلٌیات  شهودی را ندارند،  وبیسواد و نابینای  حقایق  الهی میباشند. حتی  اگر  باسواد وکتاب  نویس  هم باشند. هر کامل  الهی  بازگشته  بخلق امٌی  ومؤمن میباشد و زنان کامل امٌ المؤمنین است..

امام متألٌه

امام وکامل  اوم کرده امٌی که  بخدا در شهود عرش  رحمان در ولایت  محمدی  رسیده و  بخلق  بازگشته الهی شده ،ومتآلٌه و الهی گردیده،  ووسیله  تألٌه وتوسٌل  عبادی  چند سالک  خود  بمعرفی  خداوند  شده است. و صوفیٌه این  عبارت را برای   خنثی  نمودن  وباطل  نشان  دادن  فرمان  کسانی  که خود را امام  میخواندند. چون  باسواد شده ودیگر امٌی بیسواد نمیباشند. ولی  سالکان  ولایتهای  الهی نیز اگر  سواد  خوندن ونوشتن نداشته باشند،ولی  امٌی  اوم کرده  و الهی شده،  و امام  چند  سالک  خود  در بازکشت  بخلق  هستند . تألٌه توسٌل  عبادی  سالکان  با متألٌهین وساﺌل  زنده  الهی  بمعرفی  خداوند هستند. و پیامبر و امامان و اولیای  پیشین، با مرگ  بشری آنان امامت و قابلیٌت تقلید  سلوکی نیستند.  تا با آنها تألٌه شود. بلکه  باید بسوژه  مورد  وصیٌت  وتوصیه  پیر متوفٌی سالکانش  توسٌل  عبادی  نمایند. برای  مرگ  پیر  که  غصه دارند، برای  داشتن  جانشین او برای  توسٌل،  خورسند وجشن دارند. چون تقلید  از میٌت  حرام  است.  وتمام  آخوندهای با   کتاب  ورساله، و تعیین  حرام وحلال که بازی  روان آلوده  آنها  است،  بقول  پیامبر  درست اتٌفاقی  آنان نادرست  است. احترام تاریخی   پیامبران، ونیز کاملان  الهی زنده  که  آنان  نیز  پیامبران سالکان خود  هستند، از  لحاظ  تاریخی  برای  سالک مورد  ستایش  هستند. ولی  مورد توسٌل  عبادی  در حضور  ذهنی بعنوان  نماینده خداوند برای  سالک  نمیباشند.

أمانت

چیزی  نزد کسی بودیعه وموقٌت گذارده  میشود، و امانتی  نزد او خواهد  بود. کرامات  بالفعل  و بالقوٌه  نوعی  انسان و هر موجودی،  امانت  خداوند نزد  او  میباشد. که باید مصرف پیشرفت  تکامل  باز  بیشتر  روح  خود نماید. که  تنها در  فصول  آخر  نوع بشری  است،  که  باعقل  واراده  و عشق و دیگر شرایط لازم  سلوک  الهی، بطور  ارادی   تکامل  روح  دارند. تا بجاﺌی  در جدیٌٍت  بیشتر،  اصطلاحا یک شبه  رهروی  صد ساله را  مینمایند. که با نیروی  عقل  وتصوٌر وسیله  الهی در عبادات  که نماینده  خداوند برای  سالک  است،  سرعت و شتاب   روز افزون در  تعالی پیدا کرده اند. که  در مادیٌات  شتاب  در سقوط  است. ودر بالاتر رفتن شتاب  معکوس  وکند  شدن تدریجی  هست. که  در سالکان  عاشق  وعاقل  وعامل کندی نیست. وهمچنان  شتاب  وازدیاد  سرعت  حرکت  بسوی  بالا و عوالم  الهی  میباشند. خداوند کراماتی نوعی  بطفل  متولد بشری  داده، که  در بلوغ  خود آنها را  خرج تحقٌق  کرامات  بالقوٌه که در نطفه هستند بنماید.  که مورد  نیاز   یک  روح  برای  تولد  نوع  بهتر بعدی  است.  آنگاه سالک امانت  خدا را  بخدا  بازگردانیده،  و هزاران برابرش داده های جدید  پاداش بهشتی  کنونی  دارد. که  باز همه  اینها امانتی  برای  تولد  بهتر بعدی  نوع فوق بشری  خواهد  بود. وهرگاه در بین زمان رسیدن  بعقل، وتا أبد که  عقل های  بزرگتر خواهند داشت با اولین  سرکشی  و  خیانت که بامانت داده های  الهی  بشود، کارماها و بسرعت و شتاب  هر سقوط آزاد، چون  قطعه سنگ رها شده  در فضا،  رو بسقوط مقام  روحی  و حقارت  میرود. تا هر جا  که  متوقٌف دست داد،  از همان  جا  دوباره   از  نردبان  انواع  بنوع  بشری  کنونی  میرسد، وهمین  وظیفه  تکامل  بیشتر  روح  خود،  که امانتی  الهی  ومتعلق  باو  میباشد، و چون  ماهیٌتی  الهی  دارد، انجام  خواهد داد. که  بانواع  فوق بشری  فرشته  گونه  بالاتر برود .  والاٌ غیر سالکان  کرامات بالفعل  وامانت الهی  خود را،  که در تکاملات  تولدات  پیشین  کسب  کرده  بودند،  با  سلوک  الهی  نداشتن، آنها  اتلاف و اسراف  نموده،  صرف  لذٌت  جسمی  وجنسی و  تصوٌرات وهمی  باطل  میکند. زیرا  کرامات بالفعل  کنونی  حقٌ او بوده است.  که  بهشت  چهارم تکاملات  تولدات  پیشین آنان  میباشد. ولی  این  بهشت  چهارم  أبدی  وجاویدان نیست. که  بسته  بزمان  استهلاک کرامات  بالفعل  خود میباشد.  ولی  سالکان  کرامات  بالقوٌه خود را  در سلوک الهی متحقٌٍق  میکنند، و مدام نیز کرامات  بالفعل  بیشتر پیدا  مینمایند. گوﺌی کسی هرچه  از پول  خود خرج  کند، موجودی  او  بیشتر  میگردد. فرمان  أزلی  خداوند  کن  فیکون بوده وهست وخواهد بود.  یعنی  بشو و انسان وهر موجودی  بتدریج  خواهد  شد. ولو  بقیمت  تکرار  مکرر  کارماها، وزندگی های  پر  عذاب نوعی  در جهان باشد ، که  در همه موجودات می بینیم . بازگرداندن  امانت  الهی در  سلوک  الهی  با ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند در  هرزمان  است. که  بدستورات علاجی و عملی  پیر الهی،   سالک  تخلیه  ذات  قبلی،  وتحلیه  جدید ذات  تازه  خود مینماید.  تا در حدٌ کفایت وشرط  کافی  از  نظر داوری  الهی  خاص  سالکان، بتجلیه های  متوالی  هفتگانه  میسٌر  نوع بشری  میرسد. و شایسته  تولد  نوع فوق  بشری  هفت  هزار سال بعد بجهان  میگردد. که باز ادامه راه الهی  تا نور رحمان با ولایت مهدوی  را بنماید. واز  چهارصد هزار سال بهشت  سوم انتظار  عرش  خود استفاده  نماید. و این  عرشها وتجلٌیات  الهی و انواع  فوق بشری بی  نهایت  در  پیش  هستند.  که هریک  هزاران برابر کرامات و امکانات و قدرتهای  الهی  برای  واصلان آن مراتب  الهی  میباشد. که  بفرض  محال  در أبدیٌتٍ مطلق،  بخداوند (الله  آهو)  برسند که خواهند رسبد. زیرا بازگشت  همه بسوی  خداوند است. کلید صندوق  امانت الهی نزد پیر  کامل  حسینی   میباش.  که  اکنون  انسان  طالب  لقای  الهی،  وکمالات فرشته  گونه که از  خداوند  بخواهند تا  پیر کامل  وولیٌ  الهی  اورا از  خداوند  بشناسند. وچون  شناخت  وپیمان بسته شد  تا شهود  نور قاﺌم تجلٌی  شهودی  ششم وواجب  الهی، آنگاه  سالک  بکمال میسٌر  نوع بشری خود رسیده،  و آماده   برای  تولد نوع  فوق بشری،ٍ  برای رسیدن  بنور تجلٌی  برتر  رحمان میگردد. که  تجلّیات  الهی  نیز نامحدود وعظیم تر از  یکدیگر  میباشند. ولی  بدون  این  ریسک  ضروری   لقای  الهی  و سلوک،   در غیر سالکان  بخصوص  در  قشری های  مذهبی،  تمامی  ادیان  ومذاهب ،و از  هم اکنون  کرامات  بالفعل  آنان  تلف شده است.وچون  بمیرند با بقایای  کرامات باقی  مانه  خود،  بیک  صورت  نوعی  حیوانی  حقیر نسخ ومسخ  میشوند. که  بقول  محمد، مسخ میمون وخوک ، بهترین  شانس  آنان  خواهد بود. سالک  امانت الهی خودرا  بپیر  الهی  میدهد،  که نماینده خداوند برای  او  میباشد. و حتی  سالک که  تمام دارندگی های  مادی  ومعنوی  خودرا  کنار  میگذارد، که  جان  شیرین  بشری  خود را میدهد، و با مرگ  قبل از مرک  بجانان الهی  نور قاﺌم میرسد، ولو  بخلق با شهود  عرش رحمانی  باز  نگردد. امانت خدا را  در  دل  انسان میگویند.  یعنی  در  ذات روانی  و ژنتیک  روحی،  که از أزل تا کنون  پرونده  تولدات ما  بوده،  وتا أبد همراه  ما ، وحتی أصل خود ما میباشد. که باید بتجلٌیات  شهود  الهی  برسد. و این  ژنتیک  روحی نیز همان  فرشته  مرگ  شیرین انسان سالک  خواهد  بود . وهمان نیز نطفه تولد بهتر  نوع  فوق بشری  خواهد بود. و خدای شهودآخر  انسان، در مقام  الوهیٍت نسبی میباشد. که  این همانی  صفات و  امکانات   مقام  الهی  مشهود  خود را  خواهد داشت. که  از  حیوانیٌت  بشری قبلی،  بالوهیٌت الهی  بعدی  رسیده،  که وسیله  الهی مورد  توسٌل  عبادی  چند  سالک  دیگر میگردد.

امتحان پر  محنت

آزمایشات  الهی خاص  سالکان ولایتهای   ششگانه أهل  کتاب  و سلوک  است.  که  برای   دریافت  پاداش  الهی،  و یا گرفتار  مجازات  الهی در کارماها شود. انجام  این  امتحانات  الهی  سالکان  ضروری  است.  که بلایای  سلوکی  وفتنه های  اجتماعی میباشند. و پر  از محنت است . که  سالک  با صبوری  وتعقٌل، این بلایا را  که  بنفع  او  در پاکسازی   عقده های  روانش  میباشد میگذراند.لذا  دردروه  سلوک ، سالک  سراسر  سختی ها  که  مایه  سپاس  سالک  نیز  هست.  باز طالب  بلایای  بیشتر    میباشد، تا  تزکیه نفس  روانش  عمیق تر  صورت  گیرد. و پاداشهای  الهی  در تولدات  فوق بشری  بعدی  بیشر  باشد.  که  ذخیره  آخرت  میگوﺌیم . و انسانهای غیر سالک  محبوبان  خدا نیستند. که  تصوٌر  میکنند  چون  ثروت ورفاه  بیشتر  دارند.  که  اینها  جهنٌم  پروی  بیشتر آنان، و  باعث  ستمکاری  دانسته و ندانسته  بدیگران  میباشد.  که  نسخ ومسخ  حقیرتر  پس  از  مرگ  خواهمد داشت. سالکان  با قدرت  صبر  وخویشتن داری  و تعقٌل  نیکو، در  فلسفه  وحکمت  بلایای  سلوکی  خود، و  نیز  با ابراز  عشق   قلبی  صادقانه شدیدتر بواسطه  الهی  خود  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند، وبا  تأمین  دیگر  شرایط  لازم تا شرط  کافی  وحدٌ کفایت ، از  نظر  داوری  الهی خاص  سالکان، بمراتب   تجلٌیٌات  شهودی  خود  میرسد. که با  شهود ششم  نور  قاﺌم بولایت  محمدی،  چون محمدی  زنده   برای  تولد  نوع فوق بشری  بهشت  گونه   هفت هزار سال بعد،  و با  هزاران برابر عقل وکرامات  و قدرتهای  الهی  و امکانات  معجزه مانند، برای  رسیدن  بنور  رحمان ربٌ النوع  فوق بشری با ولایت  مهدوی  میروند. که  چهار صد  هزار سال  بعد، باز  بنوع  بالاتر از  فوق بشری  بجهان  میآیند. که تا أبد این انواع  وتجلٌیات الهی  ادامه  دارند. وهر نوعی  هزاران  برابر  عظمت و کرامات وعقل  و قدرتهای  حیاتی  والهی  بیشتر دارد. که  برتر از  فرشتگان  مورد تصوٌر  ما، در  هستی  جولان  میدهند، و  کمالات باز  بیشتر میجویند. که پایان  زمانی  وکمٌی  وکیفی  نیز ندارد.

أمر و عالم  أمر

آمر  خدا  وهدف  نخستین او، در آفرینش  هستی عالم کبیر، و هستی روح هر انسان عالم صغیر، برحسب قدرت عقل بشری ما، و اظهارات  انبیا واولیای  گذشته، تنها تکامل روحی  هر موجود  میباشد. و هستی نیر مجموعه ای از ارواح مجسٌم از صورتهای  نوعی  ومادی  میباشد، که ماده  تن آنها نیز  موجوداتی ریز تر و در حال تکامل روحی  خود میباشند. ومیتوان  گفت که در هستی  جز روح الأرواح الله  چیزی  وجود ندارد. و  موجودات هستی تجلٌیات صفاتی الله میباشند. که  مبدأ پیدایش هر موجود و روح أزلی او، شبنمی  از اقیانوس  بیکران  روح  الأرواح  الله میباشد. که چون  بعقل بالاترین  در نوع بشری  رسیدیم، فراموش عهد الست و گذشته های  خود را  نموده ایم. ولی سالکان  الهی بیاد عهد الست  خود افتادند، که  امانت روح وکرامات بالفعل بشری  خود را  در تحقٌق کرامات بالقوٌه  انجام  بدهد.  که مورد نیاز  تولد  نوع فوق بشری  آینده  میباشد. پس  أمر خدا  سلوک  الهی برای  تکامل  روح بشری است. که از حیوانیٌت  بالوهیت  شایسته خود برسد. و سلوک  الهی سالک، و جهان  عزلت  سلوکی  و دیدار رؤیاﺌی عوالم  الهی  ملکوتی، ونیز مراتب  شهودی خود، وحتی  جهان تفکٌرات الهی  سالکان وکاملان در عالم  أمر الهی میباشند. تمام  عوالم مادی  و نوع  بشری،که  اشرف  مخلوقات است.در برابر  آینده های  بهتر  تکاملی  ارواح و انواع  و بهشتهای  الهی،  در مقابل  جهان  جهنٌمی  مادی، قابل  قیاس نیست. و همان  پاداش الهی  برای  بیاد آورندگان  عهد الست  خویش با شهود  نهاﺌی  تولد  پیشین  خود میباشد. عالم  انسانهای مادی  در فکر و احوال وعقاید بشری ومادی میباشند، که باطل ویا در برابر حقٌانیٌت  عوالم  و احوال الهی  بالاتر، حقیر ودر  حکم  باطل  میباشند. سالکان  در دوره  سلوک  مدام  در صلات و ارتباط و صله های  عبادی  ورؤیاﺌی با وساﺌل  الهی  خود، آغاز از  پیر کامل زنده  بمعرفی  خداوند هستند،  که  نماز وناموس  با اسماء الله  یا مراتب  شهودی   در توسٌل  وارتباط میباشند.  که  تنها کار سالک است. تا  دعاها و خواسته هایش  بخداوند برسد. و بقول  پیامبر، بدون وسیله الهی   دعا بصورت  دعا کننده  کوبیده  میشود. زیرا وسیله  الهی  ندارد. پس شرک  بخدا  نموده،و جهنٌم  پروی  بیشتری را  با تعبٌدات خود میکند. حتی  اگر  بقول  پیامبر، تمام  عمر  روزها   صاﺌم و شبها  قاﺌم  بعبادات  باشند ویا خیرات و مبرٌات نمایند، باز  در قعر  جهنٌم مسخ جیوانی خواهند  بود. که  مسخ  میمون وخوک  بقول  پیامبر،  بهترین  بخت آینده  آنها خواهد  بود.  تا باز از  نردبان  انواع ، بنوع بشری وهمین  وظیفه  سلوک الهی تا نور  قاﺌم را باید برسند  که خواهند  رسید.  که بانواع  فوق بشری،  وتا أبد  بسوی  خدا و توانها و امکانات الهی تر  پیش  بروند.و گاهی  دین  ورزی را بطور  کلٌی أمر میگویند. چون تنها أمر خداوند سلوک  الهی است. ٍ عالم  ناسوت  جهان مادِی و أتمی  است.  ولی  عوالم  الهی اکنون در  رؤیاها و افکار و تعقٌلات درست عملا  در ملکوت  الهی  میباشد. و  عوالم  الهی بالاتر و بی  نهایت  از جبروتها (مکان لامکان)  أرباب  نوع فوق بشری  نیز  در  پیش  هستند. که  انسان  بشری  رسیده  بعرش  رحمان، در جبروت  دوم الهی  از  سمت ما ، آخرین  توفیق  میسٌر میباشد.  تا  تولد فوق  بشری  هفت  هزار سال  بعد بعوالم  الهی  بالاتر در جهان، و احوال  وافکار ورؤیاهای آنان برسند.  که تا أبد  بی نهایت  عوالم  الهی  جبروت ها و تجلٌیات  الهی عظیم تر و عقلهای الهی تر  در  پیش  هست.

امٌ الکتاب

بخطا قشری های  همه  مذاهب  وادیان  غیر سلوکی میگویندف که  خداوند الله  با خود  کتاب  و دفتر  یادداشتی  دارد. که هرچه  خواسته قبلا  نوشته و تا أبد این نوشته ها اجرا  خواهد  شد . گوﺌی خداوند  فراموشی  دارد، و نمیتواند خواسته های  قبلی  خود را  تغیر دهد. و با بودن دفتر یاداشت   زمانی  هم کارش  تمام  میشود. در حالیکه  خداوند نیازی بهیچ چیزی ندارد . و  کتاب  خاطرات  الهی  برای هر کس،  همان ژنتیک  روحی او وهر موجودات میباشد. و انسانهای  عاقل وبا اراده  در کارهای خود آزاد  میباشند. ولی بدای  الهی برای سالکان هست ، و هرتغییر  نظر  قبلی  خداوند که  در سرنوشت  شخص بوده، بخصوص در سالکان  الهی  دست میدهد. که بسرنوشتهای بالاتر نوعی  شایسته گردند. و اگر  سلوک الهی  نکردند، آنگاه  بدای  الهی کارمای  یک  روح   قهقراﺌی و ضعیف تر شده،  بیک صورت  نوع  حیوانی بجهان  است.  تا باز  بنوع بشری وهمین  سلوک  الهی برسد.  و فرمان  کن فیکون أزلی أبدی  را اجرا  کند.  و بأنواع فوق بشری  و تا  بازگشت  تمامی  موجودات  بخداوند دست  بدهد. (امٌ الکتاب) تنها  وظیفه مکتوب سرنوشتی برای اوم  و سلوک  الهی  است. که  هرکس از انسانهای  بعقل کافی رسیده،  باید خود بخواهد  که  اوم کند وهوم وهمٌت نماید، که بمراتب  تجلٌی میسٌر  خود تا نور قاﺌم  باید برسد.  وکتاب خدا نه دفتر و یادداشت نوشته ها است، ونه  کتاب  قرآن یا تورات میباشد. بلکه وظیفه  مکتوب  ومقرر  الهی،  وهمان  پیمان سالک  باولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند  میباشد. که انسان را (امٌی و اوم ) کرده  و مؤمن مینماید. که شایسته  بهشتهای  تولد  بهتر نوع فوق بشری گردد . (امٌ مادر) نیز در أصل پیر کامل الهی میباشد.  که خداوند بطالب  لقای  الهی  معرفی کرده  باشد.  که  وی امٌی و محمدی  زنده و وسیله  حمد و توسٌل  عبادی سالک میباشد .  وسالک  جدٌی  با همٌت و عشق وفهم و دیگرشرایط  سلوکی میتواند  نیرومندتر و حتی  یک  شبه،  ره  صد ساله  دیگران  رهروی  بسوی  خدا را نماید.  که  (اسراء) و سفرهای  شبانه عبادی سالک  در تاریکی های عقلی و در جنگل جهان، تنها با  نور  وساﺌل  الهی  خود، آغاز  از  نور صورت و هدایتهای عقلی پیر کامل، بسوی عوالم الهی بالاتر  پیش  میرود . و هر بارتعالی شهودی،   سالک  این  همانی  الهی  عوالم  تازه  خودرا  مییابد .  قرآن عثمانی که  چهل  سال پس  از  پیامبر، بوسیله  عمر  وعثمان با دستکاری زیاد  نوشته شد،و بنادرستی فهمیده بودند.چون از شهدان الهی نبودند.  که  قرآن  محمد (دوقرٌه)  شهودی  یا (دوخورٌه)  زردشتی  قوم  قریش زردشتی  میباشد. وقبل از  دوقرٌه  محمد در قام وعرش  رحمان، نیز پنج قرٌه های  مقدماتی و حجٌ عمره هستند. که هریک از آنها را،  یک  پیامبر اولی  العزم و ولایتهای  الهی  آنها،  در تولدات  پیشین روح  سالک اکروزی بدست  آورده  بوده است.و اکنون با ولایت محمد  تجدید بهتری  از  شهودهای گذشته خود  مینماید. آنگاه  با مرگ  قبل از  مرگ  بدستور شهود پنجم صورت  مصطفوی، روح  الهی   محمد  تاریخی، سالک  بنور قاﺌم وظیفه  الهی خود میرسد. واگر که شایسته  پیامبری  و  تعلیم وتوسٌل  عبادی  دیگران را داشت، با شهود  عرشی  خود، از خواب  مرگ  بیدار، وتولد  دوم  و الهی و بعثت نبوٌت  خودرا  مییابد.  که برای  چند سالک  خود،  محمدی  زنده ووسیله ای  الهی،  قابل  توسٌل  چند سالک  خود  بمعرفی  خداوند میباشد . امٌ  المؤمنین بزنان  پیامبر میگفتند،  ودر واقع تمام  کاملان  امٌی شده  ومأمور  الهی  بخلق  یافته چون  خود محمد امٌی هستند.  که مؤمنان واوم  کنندگان  دیگر را  هدایت  ووسیله  الهی  گردند. گرچه  خداوند  در أزل میدانسته  که چه  میخواهد و بدان نیز میرسد. که همان   تکامل یکایک ارواح  از نردبان انواع  وتجلٌیات  شهودی  میباشد. وهمان  قضا وقدر الهی است که چنین خواسته  و(مقضی) نموده وگوﺌی  ب(امضاء) رسیده که باید  اجرا  گردد. و حتی قدر توان ومقدار قدرت، و نیز در سرنوشت  قبلی و کرامات بالفعل وبالقوٌه  لازم را در تن وذهن وروان انسان داده است. وباید  هفت  سرنوشت  سلوکی  بعدی را، تا سرنوشت  هفتم معصومیٌت در بازگشت  بخلق  هر ولیٌ الهی  محمدی  برسد.

امٌت  عشق

امٌت جمع مردم  و افراد ملٌت نیست. که قشری ها بخطا فهمیده اند. بلکه هر فرد  سالک  امٌت اوم کننده است.  و بقول قرآن ابراهیم بتنهاﺌی امٍت میباشد. یعنی هرکس  باید خود نیز اوم و سلوک کند، و امٌت باشد تا امٌی والهی گردد.  ومحمد و هر پیامبر وکاملی  الهی  زنده  در هر زمان نیز بتنهاﺌی امٌت و ابراهیم  برهمن کامل است . و (امٌت عشق)  سالکان  اوم کننده هستند، با عشق و داوطلبی و عاشق با کشش قلبی  میباشد.و همان  کار سالک که عاشق  دیدار لقای  الهی، و عاشق  وسیله الهی  رساننده او بمحبوب  الهی میباشد. که بشهود نهاﺌی میسٌر سالک برسد . عشق  ورزی  سالک  از وساﺌل الهی، چه  حضورا در برابر پیر کامل بمعرفی  خداوند، و چه در حضور ذهنی  هنگام  عبادات که با توسٌل  بوسیله  الهی، وحتی  در  احوال رؤیاﺌی،  که  انسان  اراده ای  از خود در جریان  رؤیا ندارد وسیله الهی را حاضر دارد. آنگاه  سالک  در ذات  روحی  یا  ژنتیک  روحی خود عشق  ورزی صادقانه  دارد. بطوری  که  عاشق  ومعشوق  در جریان عشق ورزی،  باهم  یگانه میشوند. که شاهد و مشهود و شهود یکی شده،لذا  سالکان شاهد مراتب الهی  این همانی  مشهود برتر الهی  خود را  پیدا میکنند. زیرا  در (وحدت  وجود و جمع و جم) شدن باولیٌ  الهی رسیده  است. و نیز  همان ( تثلیث اقنوم های مسیح) که عیسی مسیح  سالک بوسیله  الهی خود رسیده، ودر شهود برتر مسیح بود که  با صورت  روح زردشت،  در شهود چهارم  خود، بجای  نور  مرتضوی، که  مورد آرزویش بود، بشهود پنجم نور مصطفوی رسید،  و مسیح خود  تجسٌم  انسانی  مرتضوی  گردید. که  در تولد باز  بهتر بشری،  روح  مسیح در صورت  بشری  مولا  علیٌ صاحب  شهود مرتضوی وولایت  مصطفوی  شد. که  پیامبر بارها (این همانی)  روح  مسیح  وصورت علیٌٌ را تکرار  نموده است. امٌت عشق همان  سالک  عاشق وسیله  الهی  خود، برای  رسیدن بدیدار مقام الهی بالاتر میباشد.

أمینان

مورد اعتماد  خداوند وکاملان  الهی زنده، شاهدان  عرش رحمان در ولایت  محمدی میباشند. که  بقول  پیامبر ٣١٣ تفر همیشه  زنده  در جهان  هستند،  صوفیٌه اینان را بگفته ای  (ملامتیٌه) میگویند. که  اسرار شهودی  خود را نمیگویند، تا مورد  تکفیر آخوندها  نشوند. ولی  بافراد  مستعد و طالب سلوک ،آنهم  تدریجی  میگویند .  اینان  خدا در  ظاهر وباطن  یکی میدانند.  و سالکان  پیرو  آنان  أهل  تقوا و وأهل  فتوٌٍت و جوانمردی میاشند. اعمال  خلاف و جریانی غیر عادی ندارند. ولی گهگاه عمدا  رفتار های غیر  سلوکی  نشان میدهند، تا مورد ملامت  دیگران  قرار  گیرند. و تقیٍه دربرابر آخوندهای  مشرک میکنند. که  فتوای  آزار  ومرگ  اولیای  الهی  پیامبران  زمان را  صادر  میکنند، وحتی  بدست  خود سر میبرند.

امٌهات الأسماء

اسامی مهم  الهی یا نامهای شهودی هفتگانه (هوم و اوم) میباشند. که  برترین اسامی  الهی برای  نوع بشری  هستند. و همان ( أسماء ذات )مراتب شهودی  سالکان ولایتها میباشند. که  گاهی الله و رحمان را بالاترین نام میگویند. که  الله  یا أهورمزدا آخرین نام است . وربٌ رحمان برای ارواح   عبور  کرده  از نوع بشری، و کاملان ولایت محمدی رحمان  نام  خداوند است . (امٌ و امٌی)  کاملان الهی هستند. و هفت نام شهودی  نوع بشری برای  توسٌل  عبادی سالکان ولایتهای  ششکانه  میباشند. تا بنور قاﺌم روح القدس برسند.  این  اسامی را (امٌهات حقایق) نیز میگویند. که هریک حجٌ عمره، و بیک عمری با سلوک الهی بدان میرسند. وشهود برتر در تولد  شایسته تر  نوع بشری همان شهود نور بدر منیر قاﺌم، و بقول پیامبر حجٌ أکبر است. مشتقٌات الفاظ از ریشه  اوم  فروان هستند.

امٌی

انسان کامل  اوم کرده چون  محمد، وهر کامل  محمدی در هر زمان که محمدی  زنده است. وعبد موبد و بنده حقیقی خداوند شده، که  از پرده مرگ  قبل از مرگ نیز داوطلبانه  عبور تکاملی  نموده است. زنان کامل  الهی  شده و بازگشته  بخلق  را (امٌ المؤمنین) میگویند. و امٌ در معنی  ظاهری  مادر است. که پیر الهی و مرد کامل برای سالک امٌ و  امٌی است. وهمان  پیر کامل  حسینی سالک  بمعرفی  خداوند ،که  امٌ و والد حسینی، بمعنی اوم وامٌی الهی است. ونه بمعنی مادر و زن. که  پیر حسینی و امام  زمان  حسنی،  دو شهود  انسانی  زنده سالکان را( والدین) میگویند. یعنی  دو والد وهردو پدرهستند.  و معنی  امٌی  بیسواد که برای  محمد  را آخوندهای  بیسواد از امور  الهی میگویند،  اهانتی بپیامبر  خود  میکنند. زیرا آخوند همان (أخوند) یا نا خوانده،  و قراءت وقرٌه گیری نکرده، و تلاوت و قراءت از قرٌه های  شهودی (تلو الأخری و بترتیب  دنبال هم)  نکرده هستند.پس ( حاجی آغا) هستند، ونه (حاجی أقا). و کامل الهی چون  پیامبر  که  حجٌ آکبر نموده و( آقا مصطفی) این همانی پیامبر  شده است.

أمیری

که ریاست و أمر دهنده باشد. که همان  أمر الهی وتنها  خواسته خداوند سلوک  الهی میباشد. که دین ورزی سلوکی أمر خداوند، و دستور الهی در تبعیٌت از أمر  پیر حسینی  بمعرفی  خداوند  میباشد. (أمیر المؤمنین) مولا علیٌ وهر پیر وپدر  الهی حسینی چند  سالک  نیز أمیر مؤمنان اوم کننده  میباشد. که  خداوند أمیر أمر کننده الهی اورا در رؤیا ، بطالب  لقای  الهی  معرفی  مینماید.

أمین

انسان امٌ واوم کرده وکامل الهی  بخلق  بازگشته، که چون  بسالک طالب  لقای مراتب  شهودی  در رؤیا  معرفی گردید، قابل اطمینان سالک  برای  تسلیم تا وقت  مرگ  میباشد. که  وی أمین سالک و دارند اسرار وناموسها و اسماء الله مراتب  شهودی تاعرش  رحمان  میباشد. و امانت خدا را در دل دارد، و امانتی  الهی  برای  سالک است که برای کسب شهود ونجات  سالکان  خود خداوند معرفی نموده است. که کمک و هدایت  مینماید. که پیر الهی  صورت شهودی  خودش را  اجازه  توسٌل عبادی بسالک میدهد. و خداوند نیر اسماء شهودی خود را بوسیله پیر بسالک میدهد. که  سالک  را ( امٌ و امین ومؤمن) مینماید. کاملان الهی  زنده حسینی را (امینان  فرشی) یا زمینی و بشری و ملموس سالکان  خود مینامند. و تجلٌیات شهود نیز أمینان عوالم  الهی  هستند. ویا  کاملان  الهی  درگذشته  که در سایه  عرش رحمان  هفت هزار سال بهشت  سوم  انتظار  خود را  میگذرانند ،و ( امینان عرشی) هستند. که کاملان  الهی  زنده امینان فرشی  میباشند.

أنا بلا نا

عبارتی مرموز برای (من بدون من) یا  حالتی  که  سالک با وحدت  وجود  خود بمراتب  شهود الهی  میرسد، که  این همانی  مقام  الهی  مشهود  خود را  مییابد. که سالک آنگاه  خود را  در میان نمی بیند. و(ما) شامل گوینده وشامل  شهود الهی دیده  شده است.که  چون  عاشق  ومعشوق  در یک عشق  واحد وتوحید  یافته اند. آنگاه کامل  بازگشته  بخلق،  بجای( من و أنا) ما ومحبوب را باهم میگوید. و همچنان خود را ناچیز  میداند. میگویند مولا علیٌ با قدٌ کوتاه  خود، بین  عمر و أبوبکر هر دو بلند قد نشسته بود، که  عمر بکنایه  گفت (انت لنا که نون لنا)  یعنی  تو برای  ما ، مانند  حرف  نون در کلمه (لنا) میباشی. که  گوﺌی در هر کلمه ناچیزی را نشان میدهد. آنگاه  مولا  گفت آری( لولا أنا لکنتم لا).  درست است  اگر( من) یعنی ( حرف  نون) نبودم، آنگاه  شما (لا) یعنی  نیست خوانده میشدید. مانند عدد صفر نا چیز، که  اعداد دیگر را  ده برابر و بیشتر  مینماید. که عدد یک ده میشود. پس  اعتبار عدد صفر برای عاقلان حسابدان معلوم  است. ودیگران هستند که اعتباری  بصفر نمیدهند، چون جاهل میباشند. همان گونه که  جاهلان قشری ( بد دین) و بی  خبران (بی  دین) اولیای  الهی شد]  مورد شناخت  خود را  ناچیز میدانند. که خود را برتر و عاقل تر تصوٌر میکنند. یا همین  عبارت را بشکل( أنا انت و انت أنا) که من تو هستم و تو من هستی، تعبیر دیگری  برای   کامل  الهی است.که سالک شاهد خود را  مراتب  الهی  نادیده میداند. چون این همانی مقام  الهی خود را یافته است. و سالک نیز همیشه  خود را در پیر الهی  خویش میداندو می بیند . چون  مدام  صورت  پیر را در حضور  ذهنی  خود دارد.

أنابت و توبه

بازگشت و توبه از  تکرار گناه وخطا وبی  عفٌتی. که  سالگ عفٌت سلوکی  خود را، با غفلتی از دست میدهد. و چون متوجٌه خطای در پیمان سلوکی  خود شد،  بپیر  معترف میگردد. که چیزی  بر پیر  خود مخفی  نمی کند. که  توبه تازه ای مینماید. و بذکر خدا ووسیله  الهی  خود باز  میگردد.  و بحضور  ذهنی  صورت  پیر، یا هر شهود بعدی  باز میگردد. ونیز  بازگردانیدن  هر أمری  وچیزی  را بخداوند انابت گفته اند.که  هر پیش آمدی را از خداوند میدانند، ویا مدبٌران  الهی و مراتب  خداوند برای میدانند. ویا هر کاری  که مفید سالک در أمر الهی سلوک باشد. و تمام  امور  جهان را برحسب هدفهای  نهاﺌی و الهی میداند. و تکامل  خود را  از أزل تا کنون از رحمتهای  الهی میدانند، ونه  هنرنماﺌی های  خود.  و داده های شهودی را از خدا ومراتب  از خدا  میداند. که سالک مقام این همانی  خود را د ر مقام  الهی  میداند. ترک اصرار بمعاصی و ادامه  استغفار در سالکان، و نیز  فرار از خلق  بسوی حقٌ  وخداوند را (انابت) میگویند. و برخی  خالی  کردن دل  وناخودآگاه  خود را  از گناه در تخلیه  سلوکی، و یا اخلاص  در عمل و تزکیه نفس را انابه  میگویند. که  همان  (رجوع  بحقٌ)  میباشد. لفظ انابت در غیر سالکان، عملا معنی  ندارد ویا  معنی  مشخٌصی ندارد که قشری ها هریک برداشتی دارند..

أنانیٌت

(أنا ) گفتن ومن  را همیشه  تکرار  کردن، که شخص خود را می بیند، که خود بینی و تکبٌر صفت  زشت  غیر سالکان و آخوندهای  قشری است.  که هنوز بحالت  وحدت  وجود بامراتب الهی را  تجربه  نکرده اند، ولی خود بزرگ پنداری دارند. و اولیای  الهی را کوچک میپندارند، که  عیب  خود نمی دانند. تا تسلیم آنها بعنوان  انسان  برتر و الهی  شده گردند.  أصل  وجود انسانی  همان  من یا ژنتیک  روحی  است. لذا  کاملان الهی   بازگشته  از  عرش  رحمان،  مقام  الهی بالاتر از  قاﺌم  روح  القدس  ربٌ النوع بشری را دارند. که بقول  پیامبر، در  معراج خود  بعرش  رحمان،  جبرﺌیل با من نیامد. که  گفت  اجازه ندارم وبالهایم  میسوزد.  که  عقل  لازم را  برای  درک  دیدنی های  عرش رحمان را ندارد. ودلیل برتری  کامل  الهی  محمدی،  حتی  از رب ٌ النوع بشری میباشد. لذا  کاکل الهی خود ربٌ ومربٌی چند سالک میباشد.  گرجه  هنوز  نور رحمان بالای  عرش  را ندیده است.  که در تولد نوع فوق بشری  با ولایت برتر مهدوی،  در صورت  داشتن شرایط  لازم سلوکی، بدان نور رحمانی  وحتی  عرش ربٌ برتر از رحمان  خواهد رسید. گفتن لفظ ( من) خاص  خداوند است .وغیر خداوند جز با مراتب  الهی  خود وجودی در هستی  ندارند، که آنگاه قطره ای در دریا هستند. و در هستی  جز  خداوند موچودی وجود ندارد. موجودات  هستی  تجلٌیات صفاتی  خداوند میباشند. هر یک  روحی دارد ،که شبنمی از أصل دریای بیکران  روح  الأرواح  الله أهور مزدا  میباشد. لذا  میتوان  انانیٌت  بنده را  (من عدمی) دانست.

انبساط

بسیط وگسترده شده،  که دل باز شده، که شادمانی و بی  غمی اولیای  الهی  میباشد. و غیر سالکان شادمانی  حیوانی، و برای  مخفی  کردن  غمهای  حقارت نوع بشری، و آینده  کارماهای حقیرتر را  أندوه دارند. و سالک  با هر شهود تازه  الهی  خود، انبساط ووسعت وجودی  والهی مییابد. و شادمان  توفیق است. و پس از تأیید  پیر از احوال جدید سالک پس شادمانی  را دارد. و فورا  بذکر و تذکٌر وسیله  الهی  تازه  خود  میپردازد، تا باز  بشهود برتر ونهاﺌی  خود برسد. قبض  و گرفتگی حال سالکان، عکس بسط و انبساط  آنان است . زیرا  توفیق تازه ای نصیب آنان  نمیشود. زیرا  شرایط  لازم  تا شرط  کافی  از نظر  خداوند را ندارد. وترس  از خدا  نداشتن پس مورد  اعتتنا و رحمت  الهی نیستند.  سالک را در غم  فرومیبرد.  که  لازم برای  توفیق  شهودی  بعدی  است.  کاملان الهی  امیدوار بوعده های  الهی  میباشند. که وعده های  الهی،  مانند وعید  وتهدید او بغیر سالکان را  حتمی  میدانند. باز برای  خداوند حتم نمیدانند. که  علٌت حتمی نبودن را نیز  انسان  کامل  نمیداند. اگر که بفرض خداوند بوعده  خود عمل  نکرد. که آن نیز  رحمتی  الهی  است. لذا  کاملان  الهی مدام  در ترس  خدا و تقیٌه  خود از هر خطاﺌی هستند.با اینکه  معصوم  میباشند.( شهود مجتبوی)  در دیدار مقام تجلٌی حسنی،   شهود  دوم  سالک  است. و شهود سوم  فاطمی  رضایت  مادر  نوع بشری  است. و شهود چهارم  مرتضوی، نخستین  علامت   رضایت  الهی از سالک  میباشد.  و شهود مصطفوی پنجم ،علامت اصطفا و گزینش  خداوند برای سالک در شاهد قاﺌم  میباشد. و انتخاب  الهی برای  همه سالکان، در معرفی امام حسینی پیر سالک و  امام  زمان حسنی سالک در شهود دوم ، چون  هرچه  خوبان کاملان حسینی  همگی  دارند، امام  زمان حسنی آن زمان  بتنهاﺌی  دارد. و برترین  خوبی های  الهی  و الهامات و فضاﺌل  الهی را دارد. اولیای  الهی از نظر  دیگران در حال بسط و شادمانی  وخاطر  جمعی  میباشند. ولی در دل با خدا، همچنان  در  ترس وتقوا وتقیٌه میباشند.  ودر  قبض بودن سالک، در حال  (انطواء) و اینتویشن و تا  و طیٌ شده و در خود  فرورفته هستند. تا بحالت  بی خودی  بوده باشند. ولذا  برای  انبساط و انقباض  سالکان  درجاتی میگویند. که  کمال این احوال آنها  داده  خداوند برای  سالک  میباشد.

أنا الحقٌ

گفته  مشهور  حسین  حلاٌج است، که هر کامل  واصل  بعرش رحمان و بازگشته  بخلق،   میتواند  بگوید. و یا  سالکانش چون او را  حق ٌ و حجٌ عمره  نخستین میدانند، که  مقام حق،  و الهی را دارد. و لذا  کامل  الهی حقٌ و حجٌت الهی  سالک  میباشد. که  بسوی  روی او قبله گیری  سلوکی  مینماید. و(حجٌت الأسلام)  و وسیله تسلیم چند  سالک  خود میباشد. و (آیت الله) و علامتی  و آیدی رسیده  الهی برای  سالک  میباشد.  و غوث  ناجی و قرآن ناطق، وبرتر از هرآنچه خداوند امتیاز  الهی  داده باشد. آخوندهای قشری حلاٌج، وهر کامل الهی مدٌعی وصول بمقامات الهی را فتوای  مرگ میدهند. وحتی گاهی  بدست  خویش سر بریده اند. زیرا کسی ادٌعای  نبوٌت کرده، وحتی   خداﺌی  شده  است. در حالیکه  خداوند بسیار  مراتب الهی  و أرباب نوع، وحتی ربٌ الفصل و ربٌ الفرد،  مدبٌر الهی برای هر موجود  دارد. که  انسانها  وحتی حشرات، هریک فرشته ای  الهی در سطح نوع  خود میباشند. و حتی  یک  تجلٌی الهی میباشند. که عظیم تر ومقدٌس تر، نسبت بمقام  ارواح و افراد نوع پاﺌین تر. ولی  همچنان  این  عظمت هر  موجود، که بحقٌ  معجزه ای  الهی  است، نسبت بمراتب  ارواح  الهی تر شده  بالاتر، که نیز  زنده  هستند ناچیز  میباشند. و  کاملان  الهی  این همانی  مراتب شهود آخر  خود را دارند. وهمان  درجه  الوهیٌت را دارند .که  قاﺌم و عرش  رحمان، و بی  نهایب ارباب  نوع  بالاتر و الهی تر، در پیش روی  هر روحی هستند. حتی  روح  هر أتم  برای  مراتب  پاﺌین تر از  خود، وسیله  تآلٌه  هستند والوهیٌت  خود را دارند. ولی همیشه  همه این مراتب  الهی همچنان (اله)  میباشند ولی الله نمیباشند. پس  ذکر توحیدی لا اله الاٌ الله تکرار  میکنند. که  سوژه الهی  موجود، الهی  هست ولی الله نمیباشد. وهر کامل  ولایت  محمدی، در نوع بشری  واکنون دربازگشت  بخلق  پیامبری چون محمدی زنده سالکان خود میباشد. گرچه پیامبری  اولی  العزم نیست. و پیامبر نیز سفارش میکرد،  که همه  شما  محمد  شوید. ولی نه  تنها  در نام محمد بودن .که  زنان نمیتوانند نام محمد  داشته باشند. بلکه  بمقام  الهی  محمد مانند خودش برسند. تا  وسیله  حمد و پرستش  وتوسٌل  دیگران  گردند. که  عبادات  آنها اگر بدون وسیله  الهی باشد پس شرک وقشری گری وجهنٌم پروری  بیشتر، بخاطر تعبٌدات بیشتر آنان  میباشد ،گه خدا پسندانه نیست. مسیح  نیز از دیگران میخواست  که   کریسن شوند، یعنی  مقدٌس چون خود مسیح، که  بروح  الهی  شایسته  خود  برسند. و شاهدان  قاﺌم در تولد  بعدی  هفت هزار سال  بعد، با ولایت  برتر مهدوی  بنوررحمان، وحتی  ممکن است  بعرش ربٌ برتر از رحمان  برسند. که  همه  انبیای تاریخ، نخستین سرسپردگان بولایت برتر  بعدی  خود، و در تولد  جدید میباشند. که روح  محمد وعلیٌ، وتمام  کاملان الهی ولایت  مصطفوی و  در همه  زمانها بعدی، تنها  متولدین  نوع فوق بشری بجهان،  برای  رسیدن  بنور رحمان هستند .گرچه وظایف  سلوکی  ولایت  مهدوی، با عبادات ولایتهای الهی  نوع بشری شباهتی  نخواهد داشت.  و بقول  عارفی،  اینک  محمد  در صف  نعال  نشسته است. که اورا  اجازه  ورود  بکلاس  درس  مهدوی  نمیدهند. پس در  کنار کفشهای واردین کلاس مهدی می نشیند، تا شاید چیزی  بیاموزد، که مفید تولد  نوع فوق بشری  او  باشد. وکاملان  الهی  نیر تا زنده  هستند،  بخدمات الهی  وپاکسازی  بیشتر  روان  خود  میپردازند، که  ذخیره  آخرت  آنان در تولد  نوع فوق بشری  گردد. تا شاید آنگاه  مانند اکنون در نوع بشری،  دیر  بیاد  سلوک  الهی  وعهد الست  خود نیفتند. مهدی  موعود  که ٥٥ قرن دیگر  بجهان مبعوث  میگردد، همان ( قاﺌم آخر  الزمان)  نوع بشری وولایتهای  بشری  میباشد. ونیز ( قاﺌم اول الزمان) سالکان  نوع فوق بشری  خود میباشد. و هر کامل  حسینی ولایت  محمدی، اکنون  قاﺌم این زمان  سالک  است. وچون  بنور  قاﺌم با مرگ  قبل از مرگ  رسید،  قاﺌم زمان سالک احتمالی خود میباشد.

انتقام

انتقام گیری  الهی و غضب  و مجازات او، همان  مکافات روح در قهقرا ومسخ  حیوانی پس  از مرگ  غیر سالکان بد دین و قشری  میباشد. که  بقول  قرآن  مسخ میمون  وخوک،  بهترین  بخت و شانس  آنان  خواهد  بود. (نقمت) ونفرت عکس  محبٌت است. ولی  انتقام  وغضب ونفرت  خداوند از  انسان سرکش، از  نوع  خیر ونفرت نیست.بلکه فرصت تازه روح  شایسته جهنٌم قهقرا میباشد.  که شاید پس از تکامل  طبیعی  از  نردبان انواع، بهمین  فصل  نوع بشری  کنونی  و عقل کافی، و با داشتن درک مسؤلیٌت  الهی میرسند. که  کرامات  بیشتر از امروز داشته  باشند،  که  درک  اهمیٍت  سلوک  الهی را داشته باشند. که  باید  بنور  قاﺌم  برسند، که  انسانی  فوق بشری  بهشتی در جهان و  فرشته گونه  گردند. که  عاقبت  روح  هر أتم نیز بنوع بشری،  وهمین  شهود قاﺌم باید برسد. که فرمان کن فیکون تا این  مرحله نوع بشری را انجام داده باشد. والاٌ دوچار تکرارمکرر کارماها میشوند. حتی  اگر پسر نوح پیامبر باشند، یا خود زمانی  پیامبر بوده اند.

انجذاب

حالت جذبه  سالک در هنگام  توسٌل  عبادی خالصانه و عاشقانه او،  که گوﺌی مست و بی خود از  خود شده  است. زیرا  خود را  در میان نمی بیند، ومجذوب وسیله  الهی خویش  شده  است. که  عاشق  ومعشوق در یک  عشق الهی،   متٌحد ویکی  شده  که در وحدت وجود و صمدیٌت درآمده است.

 اندراج

از  پلٌه ها و درجات یکی یکی  بالا رفتن سالکان، یا  پاﺌین رفتن در قشری های  مذهبی مشرک  بد  دین است. ولی  بی دینان بی  خبر وبدون  عقل وقدرت ادراک  کافی،  قهقرای پس  از مرگ  ندارند.چون  در تکامل  طبیعی  مانند  دیگر حیوانات و انسانهای  بداﺌی  هستند. تا باز در فصل  نوع  بشری  بهتر، و با کرامات  بالفعل  بهتری بجهان  بشری  متولد گردند،که آنگاه  مسؤلیٌت الهی خواهند داشت. سلوک وتکامل،  یا  عدم سلوک و کارماهای جهنٌمی  جهانرا انتخاب نماید.  سالکان ولایتهای ششگانه  نیز  یک  باره بمراتب  شهودی  بالا نمیرسند. مگر بتدریج یکایک   شهود مقدماتی را  که در تولدات پیشین داشته اند.  وهر یک  از آن  شهودها را، در یک  تولد بشری کسب نموده بوده،  در تولد  بهتر وولایت  برتر بسلوک الهی  میپردازد. و همان   مراتب شهود قبلی را، متوالیا و بهتر تکرار مینماید. آنگاه  بیک  شهود برتر  تازه  میرسد. تا باز  در تولد  بعدی مجدد،  وتکرار شهودهای مقدماتی  بشهود برتری  برسد. چون  سالکان  مهدوی  نوع فوق بشری. و اینک  در نوع بشری،  هفت  پلٌه تعالی  شهودی برای روح  سالک  هست. که ببهشتهای  چهارگانه وچهار گونه  خود برسد. که بهشت  چهارم انسان بشری کامل،  تولد  در نوع  فوق بشری   هفت هزارسال  بعد،  و با هزاران  برابر  عقل  وکرامات بالفعل  و بالقوٌه  نوع  بشری خواهد بود . دیدار  مراتب شهودی مقدماتی،  باید (تلو الأخری)  وبدنبال هم  و بترتیب شایستگی مجدد و بهتر از گذشته ها تحقٌق  بیابد.  وجهش از  مراتب  شهودی میسٌر  نیست. این مراتب  نام حسینی و حسنی  وفاطمی و مرتضوی  ومصطفوی  پنح  تن آل عبا را در ولایت محمدی  دارند. و شهود  قاﺌم  روح القدس  و عرش  رحمان، پایان  امکان معراج  روح   انسان  الهی  شده  بعوالم الهی  است. که  بمرز جبروت  دوم میرسد. و جبرﺌیل قاﺌم صاحب  جبروت اول است، که در معراج عرش رحمان  بپیامبر گفت،  که اجازه  معراج وهمراهی  تورا ندارم.  چون بالهایم  میسوزد. یعنی  عقلش میسوزد. که حتی قدرت  درک دیدنی های کامل ولایت محمدی   شاهد فرش  عرش  رحمان را ندارد. مسیح گفته  بود، مرا باور  نکردید. ولی  هرکس بعدا بگوید که مسیح هستم ، بدانید  که (مسیح دجٌال)  میباشد. و  محمد نیر  برای  کسانی که  مدٌعی  دیدار مرتضوی،ولی  بدون شهودهای  مقدماتی  حسینی وحسنی وفاطمی باشند، چون مسیح دجٌال میباشند.  زیرا بازی  نفس  امٌاره  آنان است. تا صاحب  خود را  فریب بدهد ، که بکمال الهی رسیده است. وحالا نوبت  لذٌتهای  روان هوسباز میباشد. همیشه  پیامبر  روح مسیح و تن علی ٌ را یکی  میدانست.  که  روح مسیح  عهد الست خود را با پدر آسمانی  خود نور مصطفوی انجام  داد، که گفت بجهان باز میگردم. وخود نیز  بنور قاﺌم رسید. وروح  زردشت نیز یک بار  درولایت مسیح  متولد گردید وبکمال رسید ، و یک بار دیگر در ولایت  محمد، در صورت  انسانی  امام  سجٌاد متولد شد و با ولایت  محمد بنور قاﺌم رسید. وهمه  این  ارواح  الهی  ومقدس شده، در ولایت  مهدوی در صورت ونام  دیگری  متولد خواهند شد تاعهد الست  خود را  با  نور قاﺌم که اکنون داشته اند، بیاد آورده  با تجسٌم  انسانی  مهدی  تسلیم و لبٌیک میگویند، که  خود نیز  بنور رحمان  برسند  که خواهند رسید.

انذار و اخطار

تذکٌر  واخطار مداوم  مراتب  الهی بانسانهای  فراموش  کرده  عهد الست  خود،که با نور شهودی آخر  خود در تولد  قبلی  داشته اند. و انذار  و اخطا از خطر  قهقرا  وکارما را  بآنها مدام یادآوری مینماید.   پیامبر  انبیا را منذرین  اخطار کنندگان  الهی میخواند. که تنها وظیفه  واجب آنها  تذکٌر است  ونه  مجبور  کردن دیگران که باعمال دینی  ولایت سوگند خورده  خود  با محمد بپردازند. اگر انسانها  خودشان  نخواسته باشند.که تا وقت مرگ، یا مرگ  قبل از مرگ، بخواهند عاشقانه  مطیع  دستورات  سلوکی پبیر الهی خود  بمعرفی  خداوند باشند. که تخلیه وتحلیه تا تجلیه های  الهی  هفتگانه را  داشته باشند . باز انذار گاهی بمعنی  (انظار) ونظر دادن و نظارت میباشد.  که  اولیای سالکان ناظر ونظر  دهنده  سالکان  خود میباشند. ولی  برای  دستورات  خود جبری  قاﺌل  نیستند. و تنها خداوند را  داور وناظر  حقیقت  اعمال   سالکان  میدانند. خداوند مدام در بیداری  ودر  رؤیا ها، و حتی درهر پدیده  ورخداد طبیعت، بانسانها تذکٌر  وانذار  میدهد ویادآوری میکند. که بعهد الست  تولد  پیشین  خود لبٌیک بگویند.  مانند  صحنه های  جهنٌمی آینده  غیر سالکان را، که در رؤیا و در حوادث  جهان  سمبولیک نشان میدهد. که پس  از تخلیه  وتحلیه   وتجلیه های  الهی،  بهشتهای بهتر از تصوٌر انسان  در رؤیاهای  سالکان نشسان ووعده  میدهد. که  بهشتهای  اول  روزها، و بهشت دوم  دررؤیاهای شبانه  سالکان وکاملان میباشد. صحنه  های  خوب وبد  رؤیاها  از تاریخ زندگی شخص و عقل وفهم  خود انسان  است. پس  انسان آنها را باور  مینماید  و میفهمد. وبسته  بدرجه  پاکسازی  روان  سالک وکامل  میباشد. و پیر الهی  تفسیر وتشریح  کننده رؤیاهای سالکان است. که همچنان معایب نا پاک در روان که  که  مخلوط  با  صفات  نیکو وتازه  سالک  شده است .از هم تفکیک مینماید. تذکٌرات  الاهی  بقول  متصوٌفه، مانعی  بین انوار  مدبٌره الهی و شهودی،  با  سالک میباشند. که  شواغل برزخی زندگی بشری، و یا غفلت در دوره  سلوک  سالک بوده،  پس  مانع دیدار الهی  میباشد. که همچنان باید  تخلیه  روان  کند، تا بدرجه ( حدٌ کفایت)  از پاکسازی از  نظر  داوری  الهی  بنماید.  و این  حدٌ کفایت در (شرط  کافی) با  شهود  مرتضوی و رضایت  الهی  محسوب  میگردد. و اصطلاحا شهر  کوفه  ولایت  مولا علیٌ صاحب  ولایت  مصطفوی  محمد میباشد. وصوفیه   زمان  درازی در  کوفه  اقامت  میکردند، که  شاید  اجازه  ورود  بنجف ،یعنی ورود  بشهود  مرتضوی  و رضایت الهی را بیابند.  ولو در وقت  مرگ  طبیعی  بدیدار مصطفوی  وقاﺌم  برسد. و بازگشت  بخلق نداشته باشد.  که  این  مقام  مصطفوی وقاﺌم در داوری  الهی است.  ونه در  همٌت  سالک و یا  دعا و علاقه  پیر برای  رسیدن بیک  فرزند الهی  بازگشته بخلق.  که همه  پیران و اولیای  الهی  تاریخ   از نداشتن  اولاد الهی  رنج  میبردند. ودر  پیری  نزدیک مرگ بیکی دو بازگشته بخلق  از سالکان خود میرسیدند. که  در باره  ابراهیم و هر برهمنی  الهی داستانش  در تورات و قرآأن آمده است.

انس

نداشتن  وحشت از هرچیزی که باعث  ترس و خطر زندگی  است. چون  قلب وخیال  انسان  آرام  باشد.  عرفا  انس را در سوی خدا  بودن با عشق  وامید میدانند. و از  خلق خدا و عادات  وعقاید آنان  دور میباشند. که اولیای  الهی روان درمانان  سلوکی سوژه  انس ومحبٌت هستند. که خود از مراتب الهی  میباشند. واینان ( خلق  الله )  هستند. ونه مخلوقات سرگرم  حیوانیٌت بشری.   داشتن  انس  حالت  شادی و انبساط خاطر در  کنار  محبوب،و در صلح وانس  و لذٌت معنوی  ومینوی است. انس  درجه ای از  عشق میباشد. ودر هستی جز خدا و انس عاشقان  خدا، چیزی با ارزش و قابل  توجٌه  برای  انسان  عاقل  دور اندیش و آینده نگر نمیباشد. دل دادن  و یکی  شدن با  محبوب، و عادت  یافتن و انس نوعی زندگی  بهشتی است. نفرت  نیز اگر عادت  گردد، زشتی آن  مخفی وناپیدا  میگردد. ولی در عادت  انس یافتن سالک،  با انوار الهی  وعقلی و کمالات  روحی خویش  باز، وحشت  از  دیگران مخالف دارند و  وحشت از خطر تکفیر وفتوای مرگ آخوندها میباشند.  چون خداوند بنده را  دوست بدارد، اورا مأنوس بذکر  ویاد و بقای  در یاد الهی وتوسٌل خود مینماید. که منجر  بشهود مراتب  الهی  میشود. تربیت و ریاضت  تن أسان است. و تربیت ذهنی  وفکری سخت تر است، ولی  تغییر آن ممکن  میباشد.  اما تربیت روان گوﺌی  محال  است. که  هربار توبه  کنند،  باز تکرار شدنی است. بقول  معروف  توبه  گرگ  وحشی مرگ  است. مگر  انسان از خود وکرامات و هستی ذی قیمت  خود  بگذرد، که  بحقایق الهی  ومراتب انوار شهودی برسد. (هیبت) را  چون وحشت میدانند. که انسان از کسی یا چیزی بترسد   که  میگریزد. و  انس  وکشش و عشق، انسان  را بسوی بهتران  می کشد. بخصوص  اگر  خداوند کسی را جذب و اجتبا، و صید با قلاٌب نماید.  بهشت خدا نزدیک است وهمان  انس با خداوند ومراتب  تجلٌیات او میاشد. و جهنٌم  دوزخ وحشت  از  خدا واز خود فریبی  خودیشتن است و بخاطر دوری از  خدا و حقیقت و انکار انوار شهودی  وعقلی و احوال  الهی میباشد. سالک  در لذٌت باطنی خود در ادامه  دیدار جمال محبوب است. هستی انس بخدا را درمییابد که  پشیمانی  بنبال ندارد. ولی  انس  بهر  چیزی، زمانی کوتاه باعث  پشیمانی انسان میشود. که  آنگاه نیز بسیار  دیر شده،  که بخواهد سوژه  انس  الهی  پید ا  کند.

انسلاخ

پوست و طاهر را  از  خود کندن، چون  کار سلاٌخ قصاب، که  پوست گوسفند را  میکند. تا باطن  مخفی  ظاهر گردد. و علاﺌق  مادی وکرامات نیکوی  نوع بشری، نقش این  پوست  مخفی کننده  باطن وحقیقت را برای  فریب  کاری  انجام  میدهد. که  دیگران وحتی  انسان  از باطن  خود  بی خبر میباشند.  انسان  کامل از بشریٌت  پوست روی  روان وروح  خود را می کند. گرچه  موقتا  پس  از  بازگشت بخلق،  و تولد دوم  روح الهی  شده، و روح الله  گردیده خود با  روح  القدس قاﺌم در  قبر تن  بشری  خود، که با مرگ  قبل از  مرگ از آن بیرون آمده  بود، مجددا مدفون  گردیده است . که  برای  سالکان او  همان زیارت  قبر حسین  الهی  میباشد. که امام  صادق  تضمین  بهشت، برای هر بار زیارت قبر  حسین  نموده است.  که پیر کامل با گزارش توفیق  سالک خورسند گردیده،  وسالک  بیک  شهود تازه  وبهشت  بالاتری  رسیده است.که  با قا ﺌم  و عرش  رحمان  نیز بهشتهای چهارگانه و چهار  گونه  را دارد.

انشقاق عمود الصبح

باز شدن شکاف ستون صبح پگاهی، وقت  شهود نور قاﺌم روح  القدس  ولایت  محمدی  است. که  سالک از  پرده مرگ  قبل از مرگ عبور  نموده، که صبح  صادق  او آغاز  میگردد. که (پکیه و فقیه)  در این  پگاهی صبحگاهیفو تولد  دوم  الهی  خود را مییابد. و شب  وروز برایش  روشن  است. گوﺌی ستون  نور می بیند، که دیگران  از  خورشید بامدادی نور می بینند. که  گوﺌی شاهد قاﺌم آسمان برایش  (شقٌ  القمر) گردیده، وبدر  منیر قاﺌم را،  جدا از  بدر وماه  شب  چهارده  طبیعت می بیند. که  فرق  ماه شاهد با ماه گردون آسمان، بقول  شاعر  از زمین  تا آسمان است . از ماه مادی آسمان  تا ماه  شهودی در جبروت  اول و الهی قاﺌم چه  رسد بجبروت  دوم عرش  رحمان که  بی  نهایت  انوار الهی  دارد.

انصاریٌه

ار طریقتهای  صوفیٌه پیرو  خواجه عبد الله  انصاری عارف . که تا زنده  بود  اعتبار الهی  داشته وپس  از مرگ  او،  اگر  خانقاهش ولیٌ الهی  زنده  بازگشته  بخلق  نداشته باشد،  مانند هر مذهبی  شرک  ورزی میباشد. و با کاملان الهی،  که متوالیا در  طریقت  وروش  عبادی  خواجه  عبد الله  انصاری پیدا شدند طریقت انصاریه  اعتبار الهی  خود را  داشت. گرچه  هر  کامل  الهی  هر خانقاهی استقلال خود را دارد. و خانقاه  وطریقتی  خاص  خود دارد که الهی  است، وتاوقتی  که زنده باشد. ویا اولیای بازگشته بخلق  زنده ای داشته باشد.

انصداع

جدا شدن روح پس از  (جمع  شدن وجم ) گردیدن روح  سالک در  وسیله  الهی  خود. که بحالت  وحدت  وجود درمیآید و حالت  بیخودی مییابد. که  سالک احساس  صداع و درد  شدید در سر مینماید. که چون از  خواب و رؤیای  خود بیدار گردید، که  عملا  دردی  در سر ندارد . گوی در احوال سالک،  که  تحت تدبیر  ومعالجه  مراتب  الهی مقام  شهود  مرتضوی  در حجاب  نور باشد.  تا  سالک بسرعت  وعمیقا بقیه  معایب  روان او پاک شود،  که بحدٌ کفایت  از نظر الهی  برسد. که  در  تجربه  این نویسنده  بصورت  جرٌاحی دردمند مغز و  طولانی بود. ولی بیداری هرچه دیرتر باشد،  پاکسازی  روان  عمیق تر ومفید ذخیره آخرت برای نوع فوق بشری  میباشد. دراین  حال صداع و انصداع سالک، گوﺌی روان و سیستم  عصبی  مربوط  بروان، در احوال  رؤیاﺌی  سالک ظرفیٌت کافی  برای  حجم کمٌی و کیفی و عظیم  این احوال الهی  تازه را ندارد. پس  دوچار درد سر  میشود. آنگاه دارنده  این  شهود مرتضوی  صورت  در حجاب  نور، و انصداع و جرٌاحی  مقام مرتضوی،  گوﺌی  خطوط زیگ زاگ بر مغز  کشیده  میشود. که  زمانی بعدی  سالک  بشهود  صورت  مصطفوی میرسد. که  همه  شاهدان  شهود صورت  آشکار  مرتضوی، این  بخت  واقبال را اکنون ندارند. مگر  پس  از مرگ  طبیعی. مانند معالجه  بیماری با دارو و در زمان دراز، ولی  طبیی با جرٌاحی  در زمان  کوتاهی معالجه  خود را  نموده  است.  آنگاه  سالک  شاهد مصطفوی پنجم ، احتمالا  دستور مکرر مرگ  قبل از  مرگ مقام مصطفوی را انجام  نمیدهد. که یا  با یک  مراسم رؤیاﺌی  واضحی مرگ  قبل از مرگ، سالک  جان  بشری را عاشقانه  میدهد.  تا شاید  خداوند  جانان  نور قاﺌم و عرش  رحمان را بوی  بدهد. عرفا  نیز انصداع  را (فرق  بعد از  جمع) میگویند. وقتی  که  سالک  از  حالت جمع  وجم ووحدت  وجود  خود  با معبود الهی  برتر جدا  گردید، این  سردرد را دارد. که  پس  از پیوستگی بلقای الهی قاﺌم سالک نمی خواهد از وصال خود جدا  گردد. که مرگ  قطعی کاملان واصل  در مرگ  طبیعی  این  گونه است. ولی  وصل سالک با  محبوب الهی در رؤیاهای  هر شب سالک دست میدهد، و هیچ عاملی  نیست  که  سالک را  بجداﺌی  وبازگشت  بجهان بازگردانه، مگر  در کامل  ولایت  محمدی  با شهود  عرش  رحمان. که همیشه نور  الهی قاﺌم  و خاطره  دیدار انوارعرشی  تا  أبد آینده های  بسیار  دور را با خود دارد. پس اکنون در  تولد  دوم  الهی  خود  میتواند  از خواب  مرگ قبل از مرگ  وجداﺌی  از  محبوب رؤیاﺌی بدرآید. که در بیداری نیز محبوب را  همیشه  در دل  دارد.

انغماس

فرورفتن  و غرق مادیٌات و لذٌتهای  جسمانی، و سرگرمی های جهان بشری شدن است.  وقتی سالک بوحدت  وجود و توحید خود با مراتب  الهی خویش ملحق  میگردد. اگر انسلاخ و جدا شدن از امور مادی بیابد، آنگاه از غرق شدن درحقارتهای نوعی در أمان  خواهد  بود. غرق  مادیٌات، مقدمه  کارماهای  روان پس  از  مرگ  است.  و غرق شدن در  احوال  الهی،عملا  معراج های  بعوالم  الهی  بالاتر میباشد.

انفاق

هزینه کردن  مال و ثروت،  ونیز مصرف کرامات  بالفعل نوع بشری در سلوک، برای  کسب تحقٌق دادن کرامات  بالقوٌه،  مورد  نیاز  تولد  بهتر  بعدی  بجهان  است .  گوﺌی  نفق وتونلی در شکم  کوه زدن، تا با  کمترین زمان بجانب  دیگر کوه  رسید. گرچه  سختی وصبوری  بیشتر  لازم  دارد. که  کوه  نوردی همان  کوه،  شاید  زحمت  بیشتر از تونل و نقب زدن  باشد. چون  خطرات زیادی  دارد.  لذا  روح  سالک  از  روزنه ای  نورانی و الهی  خود، که  همان  صورت  پیر  کامل بمعرفی  خداوند است، میتواند  بعوالم  الهی راه  بیابد.  گرچه  عبور  از این  روزنه جان  کندن،  در مرگ قبل از  مرگ  میباشد.  که  بجانان  الهی  نور  قاﺌم  وعرش  رحمان  برسد. بذل  جان کار جوانمردان کامل  الهی  است. که  تولد  دوم  الهی  خود را نیز  یافتند و  رستم های  زمان  میباشند..

انفصال

جدا شدن  از آنچه مانع  نجات شهودی  روح انسان است. جداﺌی  از خواسته های  روان  امٌاره بولهوس وپر فساد خود،  چه  رسد از  روان فاسد تر آخوند  مذهبی جدا گردید. انفصال  از کرامات نوع بشری و از  عادات و عقاید خام وجاهلانه  خویشتن.  حتی  اگر  رنگ  فلسفی و علمی  بوده باشند چه  رسد  که  از خرافات مذاهب  قشری  باشد. که نه  علم است ونه  فلسفه که باید  از آنها  جدا  گردید. انفصال  از  شهوات و زندگی های نوعی  حیوانی، و  خواستن  برای  شکم و اطراف  شکم .  انفصال وجداﺌی ها،  بقصد اتصال تازه  با مراتب  الهی. که  شرط جداﺌی  از مآنوسات و عادات و ذاتیٌات  نوع بشری  است.  یعنی  اول  تخلیه  بعد  امکان تحلیه  جانشین کردن آنچه صفات  از خود جدا کرده ایم. انفصال لازمه  اتصال تازه است.  و بدون  مرگ از  نوع  خود، نمیتوان  بنوع  دیگر رفت. یا  از  نوع بشری  بنوع فوق بشری رسید.

أنوار أزلیٌه

تجلٌیات انوار  الهی میسٌر  نوع بشری هفتگانه از  أزل، که در  عوالم الهی  و در  علم و نظر  الهی بوده اند. مراتب  که  منتظر  شاهدان  انوارالهی خود  میباشند. انواری برتر که  در دل  سالک قبلا  نبوده است. پس  از  تخلیه  وتحلیه  بتجلیه های  هفتگانه این انوار  الهی  و اسماء الله  میتوان رسید. پس  انوار تجلٍیات الهی در عوالم الهی  قدیم  بوده، ولی  در دل  سالک  شاهد، که  شرایط  لازم را آماده  کرده پیدا میشوند. و آنها که قدیم بودند (حادث) میگویند، که نبودند وموجود و حادثه حدیث جدید شدند . وهمچنان  انواع  فوق بشری  بی  نهایت  و تا أبد  در پیش  هستند . که هر یک  از تجلٌیات  شهودی  بالاتر از تجلٌی قبلی خود را دارند. پس  در  حقیقت  الهی  خود قدیم، ولی  در واقعیٌت انسان سالک ،حدیث تازه  وحادث چون هر حادثه ای  میباشند. برای هر روحی  که  شایسته   یافتن آنها باشد. والاٌ پس  از  کارماها وتکرار  گذشته ها در آینده ها بدان خواهند رسید  که باید رسید. که فرمان  کن فیکون  أزل تا أبد  الهی  میباشند. هر  تجلٌی نور الهی  که  در آینده و دورتر و بالاتر از عرش  رحمان باشند، در توان چشم  انسان  شاهد کوچکتر هستند،  وانوار نزدیکتر  بعرش  رحمان درشت تر  میباشد.که زمان زودتری بدانها باید رسید.

أنوار سبعه

انوار شهود  تجلٌیات  الهی  هفتگانه  میسٌر  نوع بشری،  برای   دیدار  سالکان  شش ولایتهای  الهی موجود  در  نوع بشری . آدم  کیومرث و نوح میترا، و بودا و زردشت ،تامسیح  ومحمد. تا نوبت  مهدی  موعود  زردشت ومحمد برسد،  که ٥٥  قرن  دیگر  مبعوث جهان  میگردد. که آخرین  کامل  ولایت  محمدی خواهد بود .و نیز  قاﺌم  اساس کامل نوع بشری وولایت  محمدی. البته  خداوند  انوار الهی  وتجلٌات شهودی  بی نهایت  بالاتر وعظیم تر  دارد . که در تولدات  انواع  فوق بشری  بدانها باید  رسید. وهریک را  در یک  تولد  نوعی، و انجام وظایف  الهی  وسلوکی  در سطح و حدٌ کفایت واجب  همان  ولایتهای  الهی  بالاتر. انسان در تن   در ماده ناسوت أتمی است. ودر فکر وذهن و تصوٌراتش  در جهان  ملکوت است. که تجلٌیات مقدماتی  پنجگانه  سالکان  ولایت  محمدی نیز در  عوالم  ملکوتی  بالاتر هستند. ولی  شهود قاﺌم  در  جبروت  اول بالاتر، ولی عرش  رحمان  در مرز جبروت  دوم انسان  کامل  محمدی، وحتی  عرش  ربٌ برتر از  رحمان، در  جبروت بالاتر  سوم  شهود و کشف خواهد  شد.  و بی  نهایت  جبروت ها در پیش هست ،تا  بلاهوت  الله، بفرض  محال  بتوان رسید. که اگر رسید  هنوز بجهان  (هاهوت) خداوند هو، در عالم وجودی  (عدم ماسواه)  در اسم  الباطن و الخارج هستی ها  رسیده  نشده است . الله و أهو نیز  یعنی،  این  اله ووسیله تألٌه  هست،  ولی   خداوند  هو  نمیباشد. لاهوت و هاهوت نیز  یعنی بخداوند هو رسیده  نشده است.

أنوار اسپهبدیٌه

که  همان  تجلٌیات هفتگانه  انوار  شهودی  نوع بشری در تسمیه  زردشتی است. وحتی  صوفیه  ولایت  محمدی، مانند  سهروردی در فلسفه  اشراق  او،  بسیاری از  واژگان  فارسی  دری   ایرانیان  زردشتی را   قریش زردشتی نیز  بکار  برده است.  ونباید  بر سر اختلاف  الفاظ جنگید. که  مفاهیم باطنی  و برداشت  سلوکی  آنها، و از هر  لفظی مارا  بشناخت  راه  خدا در سلوک آماده  مینماید. امشاسپندان  نیز نام همین  تجلٌیات  هفتگانه است، و  محمد از اسامی  پنج تن  آل  عبا  نام گذاری های تازه ای کرده است .

أنوار غیبیٌه

نورها و تجلٌیات الهی که  دیدنی نیستند. ولی  سالکان موفق ولایتهای  ششگانه بمراتبی از این  شهودها  میرسند. تا در نوع  فوق بشری آینده، با ولایت  مهدی  موعود محمد، بجلیه هفتم عظیم تر از نور قاﺌم رسید. و بی  نهایت تجلٌیات عظیم تر همچنان در پیش هست. وهر شهودی در یک سطح از عوالم  الهی  خاص  خود میباشد. که عقل  واحوال، و امکانات وکرامات  ومعجزات  الهی مربوط بخود را دارند. برای  سالکان پاکسازی شده  روان در تخلیه وتحلیه،  این انوار الهی  کشف  وشهود میشوند و غیبی  نمی مانند. و قابل  انتقال  بدیگران نیر نیستند. وهرکس عاقبت،  خود باید کسب آنها نماید. تا دوچار کارماهای  جهنٌم مسخ حیوانی نشود.

أنوار  هدایت

همین  هفت  شهود انوار غیبی هفتگانه تجلٌیات الهی  نوع بشری، که هدایت  کننده ادامه رهروی سالک  بسوی  دیدار الهی میباشد. گوﺌی  هر چراغی  بیش ازچند متری، پیش پای  انسان را  روشن  نمیکند. و تاریکی آینده های نیامده  اکنون روشن نیستند. تا سالک ره رو مبادا  در گودال وانحرافی  بیفتند، ومحروم  از ادامه  حرکت  بسوی  خداوند شود. نور صورت  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، اولین  این انوار الهی با مقام حسینی از پنج تن میباشد. وانوار بالاتر وهدایتهای عقل ره رو، وآینده  وسیعتری را بسالک  روش مینماید.  وهریک  مقام  خداﺌی  خودرا  دارد. و بشاهدان شهودی  خود نیز این همانی مقام  الهی  خود را  میدهد.

انٌیت  و بتحقیق

در فلسفه و اثبات  نظریٌات فلاسفه، برای استناد نمودن و اثبات حقٌاینٌٌت آنها، از  حقایق  ثابت  فلسفی  ونظری  قبلی استفاده  میکنند. وبرای  اثبات حقایق  بعدی بکار  میرود. باز (أنا) یعنی ( من) که منیٌت وخود بینی، و عاشق  عقل  ونظریٌات خود بودن، ار بزرگترین موانع   خدا بینی و انوار تجلٌیات الهی  میباشد. که  میگویند چون چنین باشد، پس  چنان قابل  اثبات میباشد.

أوج الأمکان 

بالاترین سطح  میسٌر برای  تکامل  نوع بشری، شهود ششم قاﺌم روح  القدس واجب  الهی  برای  همه افراد  نوع بشری  است. که  تنها کاملان  الهی با مرگ  قبل از مرگ بآن  رسیده، و برخی از آنان  بازگشت  بخلق  وتولد  دوم  الهی را دارند. که با شهود  هفتم  عرش  رحمان پیامبرگونه  ومحمدی  زنده  برای  چند سالک  خود، تولد  دوم الهی  را دارند. که  این سطح امکان تعالی  شهودی برای  هر روح  انسانی  هست.  وارواح  موجودات دیکر گیاهی  وحیوانی  نیز زمانی  در نوع بشر خود باید بدان   برسند،  که بانواع فوق بشری بی نهایب بالاتر، تا خداوند الله پیش  بروند. اوج امکان اکنون در رسیدن  بعرش رحمان است. و حضیض  پستی  مقام  الهی حقارت  یک  روح  غیر سالک ، بخصوص بقول  پیامبر قشری های مخالف سلوک الهی واولیای  الهی  زنده ، مسخ  میمون و خوک  است.  که این  بهترین  بخت آنان میباشد. عرفا وجود را بهر شکلی وصورت نوعی آن (امکان)  میخوانند. وتنها  خداوند الله را واجب  الوجود میدانند. که چون در امکان، تردیدی  در آن نیست.  ولی  همه موجودات  روح  دارند. که  یا تکامل  طبیعی و غیر ارادی میکنند، و یا در انسان  تکامل  ارادی  وسلوک  و تعالی  دارد.  والاٌ  بخاطر  سرکشی برای سلوک  قهقراهای  نسخ ومسخ  حیوانی،  وتکرار گذشته ها را در آینده ها  دارد. دارندگان  مراتب شهودی پنجگانه  ولایتهای  الهی  قبل از محمد، اگر اکنون در تولد  کنونی بهتر بسلوک  تا قاﺌم نرسند،  با مرگ بشری،  تمام  امتیازات شهودی  قبلی را از دست میدهند. و حتی   انسانهای  نوع فوق بشری  شاهدان  شهود  قاﺌم،  اگر بسلوک  الهی  نپردازند، تمام  کرامات  تولدات بشری پیشین را از دست  میدهند. گرچه  پیامبر نیز بوده باشند. چون سرسپرده  مهدی  موعود نشدند. که آنان  هزاران  برابر  عقل ومقام الهی  نوع بشری را  یافته بوند. همیشه  ودر هر حدٌی،  با اولین  سرکشی  سلوکی  در روحی متولد نوعی  بشود، برحسب  درجه  سرکشی  وانحراف،  سقوط  فراوانی از مراتب  نوعی  مییابند. زیرا  اخلاق حیوانیٌت های  قبلی،  مانع  انسان  برای درک  اهمیٍت  سلوک  الهی  میباشد.

أوساط

وسط ها یا متوسٌطات و میانگین ها، ومراحل متوالی  لزوم تغییرات در سالکان، که در پاکسازی روان ناخودآکاه خویش  دارند، و  مهمتر  میباشند، ولی  بنهایت  پاکسازی مطلق نمیرسند. ودر هر مرحله بسته  بدرجه تحقٌق  کرامات بالقوٌه لازم، با قضا وتصمیم و داوری الهی  خاص سالکان است، که چه وقت  (بدای  الهی) در (حدٌ  کفایت) دست  بدهد. (وسط) نیز  بمعنی  محیط است. گوﺌی  هرکس در  محیط  خاص  خود  وجود  دارد. که تغییر  محیط خارجی انسان هست و بهتر است تغییر  واجب الهی  در عقل وروان باطنی  انسان  بوده باشد.  که  سالکان  در تخلیه وتحلیه  دنبال میکنند.

اوٌل

یا نخستین برای  عبور بمراحل و اعداد بعدی است. خداوتند نخستین است که آغازگر هستی ووجود هستی و موجودیٌت ها است. و برای  سالک نوع بشری، شناخت ومعرفت شهود حسینی  پیر کامل الهی  بمعرفی  خداوند که در رؤیا  میباشد،  نخستسن  پلٌه و درجه واجب الهی، برای  بالاتر رفتن  بتجلٌیات  دیگر، تا ببهشت  عرش  رحمان رسید . پیر کامل  نخستین  وسیله  توسٌل  عبادی  سالک، در هر شش ولایت  سلوکی  میباشد. که تقلید افکار واعمال و اقوال  پیر الهی برای  سالک  واجب  الهی است. که  این همانی  با کلام  خداوند و دستورات اورا دارد. وی  نماینده  خداوند برای سالک، و نهایت  واجب در نور قاﺌم لست. و شهود عرش رحمان نهایت  امکان تعالی  بیشتر نوع بشری است.  که  خاص بازگشتگان  پیامبرگونه می باشد. تا در انواع  فوق بشری  بمراتب  انوار  الهی بالاتر از رحمان وعرش ربٌ برتر از رحمان رسید، که نامی هم از او نمیدانیم . که مهدی موعود  خواهد  گفت. مانند  محمد کاشف  نور قاﺌم که برای  نخستین بار نام رحمان را  برد، که قبلا  کسی  نمیدانست. وپس  از محمد بود که همه گفتند.

اولو العزم

انبیای  ششگانه  دارای عزم وحزم و اراده قوی تر از  دیگران  سالک و کاملان  هر  زمان،  که هریک  کاشف  یکی از شهودها و قرٌه های  شهودی  بوده اند.  آدم کیومرث و میترای  نوح، و بودای  بیدار، و زردشت نخستین. که  اینان همه  در  تاریکی های تاریخ ناپیدا و بسالکان خود نور میدهند،  که روشهای  بداﺌی را داشته و دارند. که مناسب  همان انسانهای بشری  بداﺌی  میباشند. و سپس  مسیح  ومحمد که وضع  تاریخی روشن تری دارند. که با گذشت  زمان و دخالتهای آخوندهای  قشری  مذاهب  تمام  این ادیان، بسیاری از حقایق آنان سرپوشیده مانده است.  که تنها در برداشت  سلوکی  میتوان بحقایق آنها رسید.  گرچه باز  نسبی ومناسب  عقل  انسان قرن ما  میباشد. والاٌ کاملان  الهی  هر یک از این   اولی العزمها، برای  زمانهای  بعدی اولیای آنها، مناسب  زمان  خود  الهامات  الهی  دارند. و حکمتهای  عقلی مناسب دیگری  میگویند. سالکان (أهل کتاب)  منظور پیامبران دارای  کتابی  چون  تورات وقرآن نیستند. که همه این کتابها را انسانها نوشته، ودانسته یا ندانسته،  در حدٌ  عقل و انگیزه های  روانی  و دینی  ومذهبی وبرای ریاست طلبی های  خود، آنها را نوشتند. که  مفید  پاکسازی  روان  نیستند. زیرا  پیامبری  زنده  بمعرفی  خداوند  لازم  است، که سالکان کاملان محمدی مربٌٍی، محمدهای  زنده ای هستند. و  کاملان  مسیحی نیز  مسیح های  زنده ای میباشند. ولی پس  از مرگ  تمامی  آن پیامبران واولیای درگذشته ، دیگر  اعتبار  توسٌل  الهی را ندارند. که  از میٌت نمیتوان تقلید کرد ویا پرسشی  نمود. مگر  پیر کامل  زنده که در تمام  ادیان ومذاهب  زندگی  مانند آنان میکنند، تا شاید آنان را هدایت نمایند. وهم  اعتقادی بهیچ  دین ومذهبی رسمی  وقشری ندارند. که  خداوند تنها یک  دین  دارد. وهمان  سلوک الهی  است. و یک  مذهب دارد، و همان  طریقت ولیٌ الهی  که مناسب  طالب لقای  الهی، بوی  معرفی  در رؤیا  مینماید.

اولیاء

جمع ولیٌ الهی، کاملان  الهی  زنده هر زمان، در هر شش ولایت  سلوکی ادیان سلوکی  وتا زنده باشند. که  اولیای  ولایت آخر محمدی، با شهود هفتم عرش رحمان  بخلق باز میگردند وتازنده باشند برای  چند سالک خود سوژه الهی برای توسٌل  عبادی میباشند. اولیا این همانی  مقام الهی  پیامبران اولی  العزم خودرا دارند. گرچه هر شش اولی  العزم،  کاشفان  قرٌٍه های شهودی تازه  میباشند. وهریک با شهود عرشی، تجلٌی  برتر ونادیده  خود،  بخلق بازگشته  وتولد دوم الهی دارند. و با کاملان ولایت  خود یکسانی  مقام  شهودی دارند. ولی متفاوت در داده های  الهامات لدنٌی وحکمتهای  الهی  هستند. زیرا  برحسب  زمان ومکان و سالکان خود،  که هریک مشکلات روانی  خود را دارند، دریافتهای  الهی  مناسب  دارند. وهرچه  زمان  بنوع فوق بشری  برسد، (فصول  نوع )بشری  بهتر و درجه عقلهای  آنان، نزدیکتر بعقل  الهی  نوع  فوق بشری  میشود. و در هر زمان همه  شش ولایت، کلاسهای  تربیتی  خود را در خانقاه های  اولیای  زنده  خود،  برای نسلهای بالا آمده  ادامه میدهند. چون ولیٌ الهی ولایت الهی را دارند. که ولایت  یعنی عشق  ورزی  شدیدو  بدرجه ( واله) شدن دارند.  ولایت فقیه سفیه وآخوندهای  قشری همه ادیان اسمی،  که  هدف  سلوک الهی  پیامبران خودرا  اجرا نمیکنند، ولایتهای  هر فقیه وقیحی را بوجود آورده اند ومیآورند. که هر یک  بمرور  زمان  مذهب و بدعتی تازه میگردند. که تمام  پیروان خود را بجهنٌم جهان  در کارماها، و مسخ های بدتر از  میمون و خوک  میبرند. پیامبر از ٣١٣ ولیٌ الهی  همیشه  زنده  میگوید. که یکی  از آنها بمعرفی  خداوند، سالکان خودرا بهمان مراتب شهودی  مربٌی  الهی  خود میبرند. کاملان مسیحی در هر زمان، تا شهود پنجم نور مصطفوی،  و کاملان  محمدی  تا شهود ششن  نور  قاﺌم،  و کاملان  زردشتی که با شهود چهارم  نور مرتضوی  ایلیا،  مانند  یهود که شاخه ای از ولایت زردشتی هستند. و با عهد الست  خود و شهود  عرش مصطفوی  بخلق  باز  میگردند.و تا نوبت  کاملان  مهدی  موعود و از ٥٥ قرن  دیگر برسد ،که آغاز  نوع  فق بشری  فرشته گونه در جهان،و  با هزاران برابر  عقل  نوع بشری،  که با شهود هفتم نور رحمان، وهشتم  عرش ربٌ برتر از رحمان،  بخلق  نوع فوق بشری  باز  میگردند. وهمچنان ولایتهای ششگانه  نوع بشری،  بتربیت  انسانهای  بالا آمده از ولایتهای  پیشین، وحتی از انواع گیاهی  وحیوانی وفصول  نوع بشری،  سالکان خودرا  بنور شهودی  ولایت خود میرسانند. تا در تولد  نوع  فوق بشری نیز  بنور رحمان  برسند. که بی  نهایت انواع فوق بشری  وتجلٌیات وانوار شهودی  الهی عظیم تر از دیگری، وتا أبد برای  همه ارواح در پیش  هست.  که حتی  روح  هر ءتم و مادون أتم، از  نردبان انواع بنوع بشری ونورقاﺌم و نوع فوق بشری  ونور  رحمان خواهند رسید. و  کرامات بالفعل  لازم  برای  تولد بعدی را،  از تحقٌق کرامات بالقوٌه  خود، ذخیره  آخرت  تولد بعدی  مینمایند. والاٌ کارماها وتکرار مکرر انواع  حیوانی،  برای  همه مراتب انسانی وفوق بشری  خواهد بود.  و اگرکه  تنها خواسته  سلوک الهی ولایت  زمان خودرا  انجام  ندهند.  که تکرار  گذشته های  حیوانی را در آینده های  حیوانی  میکنند.  تا دوباره وحتی  صدباره،  بنوع بشری  وهمین  سلوک الهی تا نور قاﺌم را  باید برسند.

أولیاﺌیٌه

سالکانی  که  عبادت  الهی  خودرا با اولیای  الهی بازگشته بخلق و با معرفی  الهی  مینمایند. وتا  اولیای  الهی نیز زنده باشند. سپس  با  جانشین مورد وصیٌت  پیر، توسٌلات  عبادی  خود را ادامه میدهند. والاٌ یتیم بی پدر الهی بوده،  که باید  از  خداوند پیر خودرا بخواهند. و اگر  صادق  ومستعد وشایسته  فداکاری های  سلوکی باشد. والاٌ در تولدات  بعدی  بشری باعقل  بیشتری پیر الهی را خواهند داشت. ومسؤلیٌت کارماها  را دارند اگر که  مطیع ولیٌ الهی  نباشد. چون  قشری گری  مشرکانه می نمایند.

أوٌلین فرزند آفرینش

خداوند الله آهورمزدا ، خود  نخستین  آفریده  وصادر اول   خداوند ( هو)  بیرون از  هستی  ها در عالم  ویژه (عدم ما سواه)  میباشد. که الله  بجهان  هستی صادر  گردید. ونه  تولد از مادر وپدری باشد.ولی فروهر مطلق را از  خداوند هو یافت. وتمام  موجودات جهان، از  بی نهایت انواع  تحت  جمادی وجمادی،  و  بی  نهایت انواع  گیاهی  وحیوانی،و در  فراوان  فصول  نوع بشری، ارواح آنها  مدام در هر تولد جدیدی  خود آفرینش جدید مییابند. و انسان عاقل که با اراده  وعشق میتواند  تکامل ارادی  نماید، وحتی تا شبی ره صد سال رهروی دیگران را، با عشق  وهمٌت والای  خود بمراتب  شهودی  میرسانند. وهر بار بیک آفرینش  و(فرٌ و برٌ) الهی تازه ای میرسند. آفرینش هم تولد نوعی است، و هم یافتن  فرٌ الهی  درسلوک میسٌر برای نوع بشری  است. و لذا آدم کیومرث را اولین  یابنده  فرٌ  الهی میتوان دانست.  که والدین  الهی،  پیر وامام زمان،  دو مربٌی  همیشه انسانی را نداشت . و اصطلاحا  خداوند  در تدبیرات  خود  اورا بنور نخستین  حسینی رساند. که خود نیز  مقام  الهی  حسینی  را  پیدا کرد. صدها سال کاملان ولایت آدمی  آفریده  می شدند، تا سالکان خودرا  تعلیم بدهند، وبنور  حسینی  خود  میرساندند. که آخرین آنها نوح  یا میترا، بجای  نور  حسینی  بنور  حسنی  از  پنج تن تجلٌیات الهی رسید.  وخود تجسٌم مقام  حسنی شد. باز  زمانهاﺌی برخی  سالکان با  ولایت آدم، وبرخی با ولایت  میترا یا نوح، نیز  بشهود  دوم  نور حسنی  وعرش فاطمی پنج تن رسیدند.   که شهود فاطمی یگانه شهود  زنانه و در همه ولایتهای  الهی  میباشد. که نوبت بودا بآخرین  سالک  میتراﺌی رسید، وبجای نور  حسنی  بنور ( فاطمی  شیوا)  رسید. و سالکان خودرا نیر  بنور  فاطمی  میرسانده، و همچنان  همه ولایتهای  قبلی  بکار خود ادامه داده و میدهند. تا نوبت  زردشت رسید. که باکشف شهود چهارم نور مرتضوی،  که یهودیان  شاخه زردشتی، ایلی و ایلیا .  اله میگویند، با شهود  پنجم عرش  مصطفوی  بخلق  بازگشت. وهمه   ادیان باستانی خاورمیانه،  شاخه هاﺌی  از ولایت  زردشت  هستند. و بمراتب  شهود  زردشت میرسند، اگر  سلوک  الهی  باولیٌ الهی  ولایت  خود را از  خداوند  بشناسند. و مسیح  نیز با کشف  نور مصطفوی  وعرش  جبرﺌیل،  که گبریال  میگفت،  ولایت  پنجم  نوع بشری را برپا نمود. و محمد نور قاﺌم وعرش  رحمان را کشف و شهود کرد، وخود تجسٌم انسانی مقام مصطفوی شد. که مسیح نیز تجسم انسانی  مقام مرتضوی  گردید. که  در تولد  بهتر بعدی روح مسیح،  در صورت  علیٌ و با محمد، بنور  قاﺌم رسید. تا نوبت  مهدی موعود  برسد، که با کشف  نورربٌ  رحمان، وعرش ربٌ برتر از رحمان  بخلق باز گردد، وکلاس هفتم ولایت الهی  را  برپا  نماید. وتا أبد این کلاسهای  برتر ادامه خواهد داشت. پس  همه  آفریده های الهی  در تن و در نوع  حیوانی یا صورت م.عی بشری تازه  هستند. و أنبیای اولی العزم  نخستینان  در آفرینش هر ولایت  جدید و برتر میباشند. و خداوند  الله،  صادر اول  خداوند هو میباشد  که  فرٌ مطلق  را  دارد. و با عقل  مطلق،  و صفات و شرایط  حیاتی  مطلق است. که  بفرض  محال تمامی  ارواح موجودات پس از عبور از بی نهایت  انواع ، بنور الأ نوار لله، روح  الأ روح میرسند. آنگاه  فرمان  کن فیکون أزلی أبدی  خداوند پایان میبابد.

أهل آخرت

کسامی  که  بفکر آخرت  و تولد بعد از  مرگ  خود  در جهان مباشند  که بفکر عاقبت  خود هستند. که مهمتر  از  سرنوشت واحوال  کنونی  نیکوی  خود را دارند. آخرت  یعنی بعدی و آینده.  ونه  فقط  بعد از مرگ،  که  در عوالم  الهی  زندگی  نوعی و غیر نوعی نماید. که برای روح   تکامل  نامحدود  چون روان  انسانها، باید  در جهان باشد. که  محسوس  وملموس زندگی، و برای رفع  مشکلات  نتیجه  جهل و عادات و صفات  زشت  حیوانی  میباشد. که  بتواند آنها را مرتفع  نمایند. ودر عقل نوع  بشری بفکر تحقٌق  کرامات بالقوٌه  خود میباشند. که  در تولد  بهتر فصل نوع بشری،  و یا حتی  در تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال  بعد، بتوانند، بنور رحمان با ولایت  مهدوی موعود برسد. که  این نوع  از ٥٥ قرن  دیگر، با  بعثت (مهدی) آخرین کامل  محمدی، که بجای  نور قاﺌم  بنور رحمان میرسد.  وخود  تجسٌم انسانی  (قاﺌم آخر الزمان) و شرافت  نوع  بشری  میگردد. که هزاران  برابر  بشر کنونی،  عقل و قدرتهای  حیاتی و الهی  دارد.  که آنان را چهار بعدی میگوﺌیم و تصوٌر وجود چهار بعدی را نداریم..

أهل  احسان

نیکوکاران و شایستگان احسان و تحسین و تکامل ذات روحی خود میباشند. که  بسلوک  الهی  باولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند میپردازند. تا صاحب احسان و حسن وجمال، و کامل  الهی  با مقام  حسینی  پنج تن آل عبا، در تسمیه  ولایت  محمدی  برسند. که  قرآن ناطق سالکان خود بوده ، و فرمان آنان  فرمان  الهی ونماینده  خداوند نزد  سالک  است. که  تمام  عبادات  خودرا با توسٌل  بصورت  شهودی  پیر  کامل  میکنند. تا در ولایت  محمدی بنور  قاﺌم و عرش  رحمان  برسند. آنگاه  خود پیامبری تازه نفس و محمدی  زنده  بخلق  بازگشته،  تولد  دون الهی  دارند. که تنها برای  چند سالک  احتمالی  خود، پادشاهی  الهی  میکنند. که فرٌ وفروهر الهی را  دارند و فرهه میباشند. و سالک مقام (محسن) را دارد،  که در حال  احسان وتحسین   میباشد. تا در تولد  دوم خود  حسین تازه نفس   شود. واگر که  مورد  انتخاب  خداوند  برای  سرپرستی  تمام سالکان  زمان خود گردید،   در  شهود  دوم  حسنی  همه سالکان   زمان  او میشوند.که نام  الهی  حسن و تحسین یافته را دارند. که هر کاملی الهی،  ضمنا برای سالکان  خود حسین وحسن و علیٌ ومحمدی  زنده،  وحتی قاﺌم روح  القدس مجسٌم  میباشد. ولی نه برای  مردم که  پیامبر گفته بود، همه  شما محمد  شوید. که  چون  محمد امٌی  ومقام  محمود الهی شوند. که  روح محمد در شهود پنجم  ولایت  مصطفوی، احمد یعنی  محمدی ووسیله حمد و پرستش بالاتری است،  که محمود میشود. ومقام محمدی سالکان را برای  مرگ  قبل از مرگ  بخداوند رحمان برای  سالک خود کاندیدا  مینماید.  که معمولا  خداوند می پذیرد تا  سالک هم اکنون با مرگ قبل از مرگ بنور قاﺌم برسد.

أهل اتٌحاد

غیر  از  انسانهای  متحد سیاسی، برای  رسیدن بمنافع   مادی  وبشری که  نیرومندتر  عمل  میکنند. گرچه  عملا  جهنٌم  پروری برای  پس  از  مرگ  مینمایند. و الاً  سالکان  ولایتهای  الهی  ششگانه  هستند،  که  اتحاد  مقدس با مراتب الهی و شهودی  دارند. نه  چون  قشری های  مذهبی  بد دین،  که اتحاد نامقدس  ویرانگر با هم و أهریمن دارند. سالکان  با  وسیله  الهی  خود بمعرفی  خداوند،  در  عبادات  وحضور  ذهنی   خود، با نور صورت  شهودی پیر الهی  قبله گیری  دارند، تا بمراتب  شهودی  آخر میسٌر خود برسند. وهر بار سالک در وحدت  وجود با یک  وسیله الهی  برتر  در اتٌحاد  در میآید، که  وحدت وجود مییابد. وخود را نیز در میان نمی بیند. وبا مرگ  قبل از  مرگ بنور قاﺌم  شهود ششم  در ولایت  محمدی  میرسند. که اگر  خداوند نیز (مشیٌت و بدای)  ویژه ای  بنماید. که با شهود  عرشی  از  خواب  مرگ  بیدار، و پیامبر گونه برای  چند سالک  خود، ضمن اولیای  الهی  زنده میگردد. اتٌحاد از وحدت  وتوحید با مراتب  الهی  و همراه  اذکار توحیدی دفع  شرک  احتمالی  میباشد .

أهل  ارادت

کسانی که  اراده الهی  دارند، که  بسلوک  الهی ملحق  شده،  واراده خود را  در اختیار  پیر الهی  بمعرفی  خداوند  میگذارد. آنگاه اراده  او اراده الهی  است. بخصوص کاملان بازگشته  بخلق، که  تمام  افکار و گفتار و کردار آنان  با هدایت  مدبٌر  الهی خود  میباشد. و اراده ولیٌ الهی  نیر  همان  اراده  وخواسته  مدبٌر الهی او  میباشد. که باز  آینده بهتری  بعنوان  ذخیره  آخرت  برای  تولد نوع فوق بشری  خود  اماده  داشته باشد .

أهل  استدراج

کسانی  که درجه بدرجه و پلٌه پلٌه، از  نردبان تکامل روحی  و مراتب  عقلی و شهود  تجلٌیات  الهی تقرٌب  بیشتر  بخداوند مینمایند. که  بعرش رحمان برسند. اما کسانی  که  سلوک  الهی را میتوانند ولی نمی  کنند، که عهد الست آنرا  در تولد  پیشین  با  خداوند داشتند، اینک  دراین  نوع  نیکوی  بشری  باعقل  وکرامات  شایسته  متولد  گردیده،  که کرامات  بالقوٌه  خود را  برای  تولد باز  بالاتر  آماده  و تحقٌق نماید. و علی  رغم  تذکٌرات  الهی، تسلیم یک  ولی ٌ الهی، برای  تخلیه  وتحلیه  وتجلیه های  خود  نمیشود. ویا بدتر  که کسی قشری گری  وبهر مذهبی  ودر هر دین  غیر سلوکی، تقلید  هر ولایت  فاسد  فقیهی را مینماید. که  بتدریج و از  هم اکنون  حقارتهای  نوعی خود را از  دست  میدهد. وپس  از  مرگ در  صورت نوعی  حیوانی،  که همان قدر  کرامات  کیفی  وکمٌی  برایش  مانده است،  مسخ  حیوانی و بد تر  میرود، تا دوباره  وحتی صد باره ، بنوع  بشری  مجدد، و پس از  صدها هزار ومیلیونها سال که رسید،  همین وظیفه  سلوک الهی تا نور قاﺌم را باید  بکند  که خواهد کرد. زیرا  فرمان کن  فیکون  أزل  تا أبد  الهی  برای  همه  ارواح  میباشد.

أهل استدلال

فلاسفه  ومتفلسفین مذهبی که أهل  کلام  و ادٌعا هستند. که برای  عقاید الهی وغیر الهی  خود هر استدلال  فلسفی  وعقلی، و از سطح  عقل آلوده  روان بشری خود  می نمایند.  که  بقول  پیامبر  درست  اتفاقی  آنان  نادرست  است. که  بحقایق  گفته های  خود،  چه  رسد  بعلوم و اصول  نمیرسند. ولی  اولیای  الهی پس  از بازگشت  بخلق،  از  مدبٌران  الهی  خود الهامات  لدنٌی،  عقاید وحکمتهای  الهی  برتر  دارند.  که مربوط و مناسب فهم  روح سالک و جامعه انسانی  است.  ونه  علوم  تجربی  فیزیکی که ربطی  بتکامل روح  ندارد. وخداوند  تکامل روح را میخواهد، نه تکامل  علمی پول ساز، و ستمگری  ناخواسته وندانستان  بدیگران، و تکبٌر  وبرتری جوﺌی و ریاستهای  مختلف  در جامعه . هر شهود اولیا  وسالکان سطح  عقل  الهی  برتر  خود را دارند. واحوال ورؤیاهای  لدنٌی، بخصوص  پس از شهود عرش رحمان، که  سالک  در معراج  عرش رحمان بمقام (دنا فتدلا) میرسد. بسیار نزدیک  که گوﺌی آویزان و متدلٌی است که ضمنا دلالت  وراهنماﺌی  های  الهی مییابد وتا زنده  هست. که از مقام ربٌ  نادیده  رحمان  خود الهام ووحی و هدایت عقلی و روحی دارد.

أهل  اشارت

شایستگان  عقلی، که عقل و علم یعنی  آکاهی  کافی برای  رسیدن  بمراتب تجلٌیات الهی را دارند . وهر  واقعیٌت و رخدادی برایشان  اشاره ای الهی است،  که  متوجه  بسیاری  حقایق  ناگفته میشوند. بخصوص سالکان  که  اشاره  پیر برای  آنها کافی  است، و پرسش و صحبت  بیهوده نمیکنند. واولیای  الهی معمولا  برای  مستعدان، تنها  چند  کلمه  پاسخ با اشاره و سمبولیک تمثیلی  مینمایند. تا  عاقلان بمعانی مورد اشاره  پیر  برسند. چون عاقلان را اشارتی  کافی  است.  غیر عاقلان نیز  کتابی  مطلب و پاسخ،  آنان را  بحقایق  الهی  نمیرساند. مگر  با پاکسازی  روان  از عقده ها و عقیده ها و کمبودها،  برای تأمین  تحلیه بصفات الهی، تا رسیدن  بتجلیه های  هفتگانه الهی.

أهل انقطاع

سالکان منقطع وبریده از امور مادی  وبشری هستند. وکرامات  نوع بشری  خود را تا سرحدٌ جان وفداکاری و مرگ  قبل ار مرگ، از  جهان  بشری  خود  منقطع وبریده اند.  مگر بشهود  عرش رحمان برسند، آنگاه  خود از مراتب  الهی  هستند. وهمه  هستی  برای  آنان آزاد است وانقطاعی ندارد .

أهل  باطن

سالکان  وکاملان الهی  ولایتهای  ششگانه،  که  بفکر باطن وناپیدای  امور وحقایق  الهی مشغول  هستند.  وطالب  بطون  هرچه بالاتر  میباشند. أهل ظاهر چون  فلاسفه و علما و قشریهای  مذهبی، بامور مادی محسوس  وظاهر  اشیاء توجٌه  دارند. ولی  سالکان و کاملان  الهی، حتی در دیدن  امور  ظاهری  باز قصد  رسیدن  بباطن  ومقصود  الهی میباشند. یا  همان  تکامل  روان بشری  خود،  تا رسیدن  بشهود  نهاﺌی عرشی . چون امور  مادی  مفید  زندگی  کنونی  و بشری  میباشند. ولی در واقع  جهنٌم  پروری  و ستمگری  بدیگران  بخاطر برتری  جوﺌی و ثروت أندوزی. که  بروان  بشری  آلوده  خود نیز ستمگری  بیشتر مینمایند. پس در مرگ بنسخ ومسخ حیوانی  مجدد بجهان پر عذاب حیوانیٌت  میروند.

أهل بحث

فلاسفه و علما و قشریٌون  مذهبی در  تمامی  ادیان  غیر سلوکی، که بحث  وجدال منطقی وتحقیق لابلاتوری و لفظی وحتی  پوزیتویستی منطق  ریاضی میکنند، که  بجاﺌی  نمیرسند.  مگر که بانحرافات و شلوغی  ذهنی بدتری میرسند.  اما  سالکان با  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، بدور  از هر  بحث  ومنطق مادی  هستند. حتی  اگر بحث ها درست  باشند. بلکه تنها  گوش  بفرمان  پیر  برای  اعمال  سلوکی هستند. وگاهی  نظریٌات  کلٌی  پیر را میشنود. أهل  تحقیق الهی در  تخلیه وتحلیه وتجلیه  روان  خود، همان  (أهل الله) میباشند. أصل  بحث وکلام  واستدلال مادی  وقشری را (أهل کلام ) میگویند.  که أهل  عمل و شغل سلوک الهی نیستند.

أهل بدایات

سالکان  در سلوک و از آغاز دوره  عزلت  سلوکی، بمقدمات  عرفانی  نظری  پیر نیاز  دارند. ویا سالکان  واصل  بمراتب  شهودی  مقدماتی، که  أهل بدایات  میباشند، و بنهایات و شهود های  مهم  آخر دوره  سلوک  نرسیده اند. کاملان الهی أهل  نهایات میباشند. و مقرٌبان نزدیک تر  بخداوند، که  بشهود عرش رحمان  نیز رسیده اند.

أهل البدع

بدعت گذاران آخوندهای قشری ومنحرفین از راه خدا هستند. و یا  سالکان منحرف از دستورات  پیر الهی بمعرفی  خداوند، که  بدعت جدید مقبول الهی را، تنها  أنبیای اولی العزم کرده اند. که با داده های  الهی  و عقل و احوال الهی ترخود، راه  جدیدی بسوی  خدا را اراﺌه  میدهند. که سالکان  سریعتر وبهتر برسند. گوﺌی  تعلیم پرواز دادن میدهند. که  بجای  رهروی  معمولی، تند تر بخدا  و سالمتر از موانع راه بوده باشند. که  أهل بدعت  (وارد عوارض) وموانع رسیدن بحقٌ  دارند. که أصل  ضلالت وگمراهی هستند. که بهرچه هم برسند، بخدا نرسیده اند. مگر پس از  کارماهای  جهنٌمی، وضرورت  سلوک  الهی در آینده و تولدات  مجدد تا نوع بشری وسلوک الهی تا قاﺌم .

أهل تأویل

شایستگان تأویل و بهدف اول  خداوند رسیدن، که در تلاشهای  خود دارند. کاملان  حسینی تأویل کنندکان احوال و رؤیاهای سالکان  خود هستند. که معایب رؤیاهای آنان را بیابند، و هدایت و علاج  لازم را بکنند. که در همان راه اول  حقیقت و خدا رسیدن  قرار گیرند. گرچه بتوان امور مادی را تأویل فلسفی  نمود. که (تعبیر) الهی برای  (عبور) از موانع تکامل روح میباشد. استدلال آنها از  دلاﺌل غیر  حقیقی  میباشد . گرچه  واقعی  هم بوده  باشند.

أهل تجرید

سالکان  هستند که در سلوک با همٌت  خود و هدایت پیر الهی،  وکمکهای دم بدم الهی، سعی  دارند که مجرٌد از  صفات منفی روان  حیوانی نوع بشری  خود گردند. و تخلیه وتزکیه نفس مینماید، تا بتوان بتحلیه صفات الهی  برسند. وتا حدٌ کفایت  از نظر الهی شایسته تجلیه های هفتگانه الهی شوند. که  بقول  محمد  با کمتر ار ده در صد پاکسازی، در حدٌ  کفایت  از  نظر  الهی بتجلیه های  هفتگانه الهی  میرسند. زیرا بقول  خداوند، با هر  قدم  سالک خداوند نیز  ده  قدم جلو میآید، که سالک  زودتر بلقای  الهی  میسٌر  خود برسد. ولی  باز در نهایات  کار سالک و کمال او، با هر قدم  پیشرفت ، خداوند  نیز ده  قدم  دورتر میشود. که  سالک و کامل  تصوٌر رسیدن بکمال  مطلق  و دیدار الله نکرده باشد .

أهل تفرقه 

  کسانی غیر سالک و قشری مذهبی ودر همه ادیان غیر سلوکی هستند، که بجای  توحید و جمع وجم شدن روح خود با مراتب الهی، ورسیدن بنور قاﺌم  و عرش رحمان، مدام با  گناه کاری وشرک مخفی در تعبٌدات غیر سلوکی  خویش، از خدا نیز دورتر میشوند. که بجای اتٌحاد وتوحید، بتفرقه بیشتر حواس ودوری از خدا میپردازند. و هزاران انسان جاهل را بهیستری جمعی وجنون آنی در شورشهای اجتماعی و فتنه های سیاسی می أندازند. ولی اتٌحاد سالکان و اولیای  الهی با مراتب شهودی  خود، أهل جمع و اتٌحاد میباشند.

أهل تقلید

قشری های  مذهبی که با تقلید از برداشتهای غیر سلوکی، از کتاب  قرآن و غیره، ونیز برداشت برحسب  عقل آلوده  روان  خود از احادیث و منقولات پیامبر و امامان و اولیا می نمایند. و مفاهیم مادی و غیر سلوکی را برداشت وتفسیر  میکنند. که بقول  پیامبر، حتی  درست  اتفاقی آنها باطل است. وقتی که   بدرستی کلام خدا و پیامبر و امامان واولیا را نقل  کنند و تکرار نمایند. اما  سالکان  از اولیای  الهی  بمعرفی  خد اوند بطالب لقای  الهی، تقلید و توسٌل و قبله گیری مینمایند. و گفتار و پندار و کردار ونوع  زندگی  اولیا را تقلید  مینمایند. پس  میخواهند تخلیه از صفات حیوانی در خود کنند، و  تحلیه  بصفات الهی بنمایند، که شاید بتجلیه های  الهی بالاتر برسند. وبا نور شهود نهاﺌی نور قاﺌم و با مرگ  قبل از مرگ، ولو بدون بازگشت  بخلق در تولد  دوم  الهی پیامبرگونه  خود باشند. تا  تنها خواست خداوند در نوع بشری خود را انجام داده باشند.

أهل تقوا

سالکان در حال تقیٌه و خویشتن داری، از هر کاری غیر از خواست خدا در سلوک میباشند. که  سلوک الهی همان  تقوای سلوکی و تقویت مقام روح الهی  خود است.  و مدام در ترس  خدا و امکان عقب ماندگی و گمراهی و مجازاتهای الهی، پس  از مرگ در کارماها هستند،اگر بدرستی  بوظایف الهی نپردازند.

أهل تناسخ

کسانی که معتقد بتناسخ  ارواح در بدنهای دیگر میباشند. گوﺌی روحی  در جسم انسان  دیگری، و بجای روح  اصلی، از خارج وارد تن گردند. که  روان شناسان از  بیماریهای  چند شخصیٌتی میگویند و الاٌ روان بشری، باید  تبدیل بروان  انسان  فوق بشری شود.  ونسخه طبیب خاص یک بیماری راداشته باشد. ونه  اینکه نسخه ای برای  همگان و همه  زمانها وهمه بیماریها تجویز گردد. که  پیامبران و اولیا  تا زنده بودند، برای  چند سالک خود هر دستوری را داده اند. وبرای  عوام غیر سالک اکتفا نصایحی نموده اند، که ضرورت اجراﺌی ندارد. که بالعکس این نصایح بد فهمیده شده، باعث  پیدایش مذاهب  متضاد شده است. وهر آخوند بیک  نحو برداشت نادرست مینماید.

أهل  توحید

سالکان  ولایتهای  ششگانه  أهل  کتاب هستند، که  عبادات سلوکی  وتوحید و یگانه شدن وواحد  گردیدن با مراتب  الهی  خود را ، آغاز از شماخت  پیر کامل  حسینی  زنده و بمعرفی   خداوند میباشد. که  بحال وحدت وجود و بی خودی و صمدیٌت میرسند. که خود نوعی  مرگ قبل از مرگ سالک  میباشد. و مدام  با توسٌل  عبادی با وسیله  الهی  خود نیز  تکرار اذکار توحیدی  دفع  شرک احتمالی  مینمایند. چون  ذکر  لا اله الاٌ الله، که  بوسیله  الهی  و(تألٌه) خود  میگوید، الهی و اله من هستی، ولی  خداوند الله وحتی خداوند  رحمان  نمیباشی. پس سالکان به دین ولایتها، موحٌد وقشری های بد دین أهل تفرقه ومشرک هستند.

أهل  جبروت

شایستگان الهی  شده در ولایت مصطفوی  محمد، رسیده  بشهود نور قاﺌم  که در  جبروت نخستین الهی، بالاتر از ملکوت (مکان لا مکان) مراتب شهود  مقدماتی و ارواح و ملاﺌکرسیده اند. وبازگشتگان  رسیده  بجبروت  دوم عرش  رحمان، گرچه بالای عرش نمیروند ،ولی  بمشیٌت  الهی،  تولد دوم  پیامبر گونه خواهند داشت. پس کاملان زنده ولایت  محمدی  آهل  جبروت دوم هستند. و کاملان مسیحی  أهل  جبروت اول مکان لا مکان  جبراﺌیل روح القدس  قاﺌم در تسمیه  محمدی میرسند. ودیگران ورود  بعوالم  جبروت ربٌ النوع  ندارند. و بی  نهایت جبروتهای  الهی در پیش برای  همه ارواح  موجودات هست. که بفرض  محال، روحی در تکاملات  نوعی و شهود تجلٌیات انوار ارباب نوع ، بلاهوت ( الله  أهو) برسند. که هر بار این همانی  مراتب  شهودی  خود را بیابند. که  اگر چنین تکاملاتی روحی دست داد، که  روحی  بمطلق آبدیٌت و الله در لاهوت  برسد، هنوز  بخداوند هو بیرون از هستی ها، در هاهوت عالم وجودی  عدم ما سواه،  در اسم الباطن و الخارج از هستی  ها  رسیده  نشده است. وهمیشه  خداوند  (هو یا او) در ضمیر سوم شخص غایب میباشد. وحتی ضمیر  اشاره بوی، باز اشاره  بغایب است. همه ارواح حتی  روح  هر أتم ومادون أتم، باید با تکاملات طبیعی وتدبیر مراتب ارباب نوع،  از  نردبان انواع  جمادی و گیاهی وحیوانی و فصول فراوان   نوع بشری، بتجلٌیات  الهی وبا سلوک  ارادی،و با وسیله  ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند باید بتجلٌی  نور قاﺌم  روح القدس  ربٌ النوع بشری، یا  الگوی  میسٌر انسان  بشری  برای   رسیدن  بکمالات الهی  برسند. که  تنها  ویزا واجازه  ورود یک  روح  بنوع فوق بشری  است.  که تا کنون در جهان و کره  زمین نیز وجود  ندارند. وپس  از  بی نهایت  انواع  فوق بشری،  خود را  بنور الأنوار و روح الأرواح  الله برساند. که آنگاه  پایان  وظیفه أزلی أبدی   انسان، در فرمان  کن فیکون و شدن و صیرورت وتکامل بصفات الهی برسند..

أهل حقایق  و أهل حقٌ

در مقابل أهل  ظاهر و تفرقه،  وقشری های  مذهبی  مشرک، که  سلوک  الهی تنها  وظیفه  مؤمنان نمی کنند، که أهل حقیقت سلوکی و حقایق  مراتب  شهودی  هفتگانه میباشند. بخصوص   کاملان  رسیده  بعرش  رحمان، أهل  حقیقت و حجٌ أکبر قاﺌم و حجهای  عمره  مراتب  شهود مقدماتی  پنجگانه  میباشند. قشری های  مذهبی و فلاسفه و علمای (أهل وقایع) و غیر حقایق  الهی  هستند، نخواهند توانست  پس  از مرگ  بنوع فوق بشری  فرشته  گونه نزدیک تر بخداوند برسند. که دوچار کارماها و با نسخ ومسخ  حقیر  حیوانی  مجدد در جهان متولد میشوند. تا دوباره از نردبان انواع،  بنوع بشری  وهمین  سلوک الهی  برسند. وتنها  سالکان أهل کتاب یعنی  اهل سلوک  الهی هستند، که با تخلیه وتحلیه  بتجلیه های  الهی  میسٌر خود میرسند. و از اولیای  الهی أهل حقٌ وحقایق میشوند .

أهل حکمت

شایستگان حکمتهای الهی همان  کاملان  الهی ولایتهای  ششگانه  الهی  نوع بشری  هستند، که معقولات و حکمتهای  الهی را  الهامات ووحی از مراتب  شهود تجلٌیات  الهی  خود دارند. حقایق  عقلی  که  هنوز بذهن هیچ  انسانی  نرسیده است. وگرچه  فلاسفه را  میتوان أهل دانش مادی و فلسفی دانست. که تنها از وقایع نسبتا  درست  میگویند. ولی حکمتهای،  الهی  بخصوص  حکمتهای  عملی و سلوک برای   پاکسازی  روان، و رسیده بتجلٌیات الهی  که  دیگران ندارند. وپس  از مرگ  قهقراهای نسخ ومسخ  حیوانی دارند. که تکرار گذشته ها در آینده ها را بنمایند. که  أهل و شایسته الهی  نگردیده و گفتنی های آنان در کتابها هست.  هرکس باید درسلوک  الهی  وکسب  تجلٌیات الهی  شایستگی الهی  خود برسد،  تا  بحقایق  الهی  وحکمتهای عرفانی و الهامی برسد. که قبلا  آلودگی های  روان نوع بشری مانع بوده است.

أهل حلول

طرفداران امکان  حلول روحی،  یا  نفوذ روحی در تن  انسان  دیگر میباشد. که أهل تناسخ هم میگویند. و تنها  سالکان  الهی  ولایتهای  ششگانه اولی  العزمها هستند، که  در  وحدت  وجود خود با مراتب تجلٌیات الهی  خویش، بحالت  صمدیٌت و بی خودی میرسند. که  حلول  روح  الهی  روح  القدس را در ذات  خود پیدا میکنند. که  خلیل خدا شده، و در خلال روان خود روح  الهی را مییابند. که در واقع  روح  بشری آنان تبدیل  بروحی الهی  میشود. وروح انسان  سالک چون  بمعراج  عوالم  الهی میرود، خود این همانی  همان  مراتب الهی را در بلزگشت از  معراج، وشهود نهاﺌی خود،  بخصوص  معراج روح  سالک ولایت  محمدی،و بطریقت  ولایت  مصطفوی که بنور قاﺌم  روح القدس میرسد. وخود نیز مقدٌس وروحی  الهی  میشود. که در صورت  بازگشت پیامبرگونه بخلق،  برای  چند سالک  احتمالی  خود بمعرفی  خداوند پیامبری  و ربوبیٌت مینماید و تا زنده باشد.

أهل  خانقاه

سالکان ساکن خانقاه  پیر کامل الهی  خود  بمعرفی  خداوند، که ولیٌ الهی  زنده  مناسب  طالب  لقای  الهی در سلوک میباشد. ونه  مراجعه بآخوندهای  مشرک و یا سادات. که اگر براستی  از اولاد پیامبر بوده باشند، مانند  پسر  نوح چون با بدان  بنشستند، خاندان نبوٌت خود را از دست داده اند. وسالکان  در خانقاه و یا عزلتگاه  سلوکی  خود، زیر نظر  پیر  الهی، تا کسب أهلیٌت وشایستگی در تخلیه معایب و تحلیه  بمحاسن  صفاتی، بتجلیه های  هفتگانه  الهی  میسٌر  خود برسند. ودر صورت بازگشت پیامبر گونه  و بامقام  ولایت الهی، که حسین زنده وحتی  محمدی زنده  برای  سالکان  احتمالی  خود گردد، وبرای  خود  خانقاه دیگری مستقل  داشته باشد، که اعتبار الهی  دارد. و مادامیکه  پس  از  مرگ  پیر الهی،  سالکان  دیگری  بکمال الهی ولایت  خود رسیده باشند همچنان اعتبار الهی دارد. و الاٌ چون  هر مذهب  قشری  شایستگی های الهی  نخواهند یافت. در گذشته ها خانقاه ها در حکم هنل و رستوران صلواتی رهگذران  مسافر بوده، که زمانی استراحت میکردند. و گفته های  اولیای  خانقاه را میشنیدند. که  آگاه  از  تنها خواسته خداوند برای  سلوک  الهی  گردند.

أهل خدمت

خادمان هر خانقاه اولیای  الهی که در خدمت پیر کامل و سالکان ومهمانان خانقاه هستند. یا  توان انجام سلوک  الهی  ندارند. ویا ضمن وظایف  سلوکی آنها است، که  پیر فرموده  باشد. که در خلال  سلوک نیز خدمت خانقاه  مینمایند.

أهل خصوص

خواص  الهی کاملان  الهی  ولایتهای  ششگانه  میباشند تا زنده  هستند. و کاملان  ولایت   سلوکی  محمدی با شهود عرش  رحمان از  خواص  خداوند هستند، که (خاص  الخاص) هم  خوانده میشوند. که محبوبیٌت پیر  طریقت در خانقاه  اورا  دارند. ولی  عوام در مقابل  خواص، کور دلانی  هستند که  سلوک  الهی ندارند. وچون  اعمی ونابینا از حقایق  الهی و مراتب  شهودی،  ونا آگاه  از  حکمتهای  عقلی و عرفانی  اولیای  الهی  میباشند.

أهل خلوت

سالکان ولایتهای  سلوکی  ششکانه  أهل  کتاب و طریقت که در عزلتکاه سلوکی  خود خلوت میکنند. وتنها مراجعه  بپیر الهی  خود دارند چون  بشهودی رسیدند. وپس از بازگشت  بخلق با  شهود عرشی  خود، أهل ( جلوت و خلوت)و پیدا برای  هدایت  دیگران میباشند. والاٌ قبل از کمال و اجازه  پیر الهی، مدام در  زاویه وانزوای خود در عزتگاه سلوکی  خویش، مشغول  اذکار توحیدی و تذکٌر خداوند در تذکٌٌر صورت  پیر الهی  در حضور  ذهنی  خود میباشد که خداوند  معرفی کرده است. و مدام با خویشتن داری و ترک امور  غیر سلوک  الهی،   بتخلیه وتحلیه  روان بشری  خود میپردازد. تا  بتجلیه های  الهی  در رؤیاهای خود برسد. که با تأیید وتوضیحات  پیر، برای  سالک از حقایق  الهی  میگردد. أهل  خلوت  تخلیه  صفات بشری ناخودآگاه روان وخود آگاه  ذهن خود مینمایند. و هرگز ببحث  وجدال نمیپردازد. وهمیشه  در أندیشه و درون گراﺌی و (انطوا و توی)  خود فرورفتن یا اینتویشن  میباشند. گوﺌی( تا شده) و کوچک گشته است. آنگاه  فکر وروان وسیعتر و الهی  تر  مییابد. و کرامات  بالقوٌهٍ خود را تحقیق میدهد و بالفعل  مینماید.  که مورد نیاز روح  سالک در تولد نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد خود بجهان  خواهد بود. که با هزاران برابر عقل  نوع بشری، موجودیٌت چهار  بعدی خواهند داشت. که  میتوان آنان را فرشته دانست. تا انسان سه بعدی فوق بشری،  که تمام کهکشان راه  شیری را  جولان  خواهند داد.

أهل دل

عرفا وکاملان الهی أهل دل و فکر و احوال الهی هستند. و در راه اجرای هدفهای الهی تفکٌر میکنند. ونه  توطﺌه های غلبه بر یکدیکر. وبرتری  جوﺌی  ستمکاری بدیکران. دل واقعی یا (فؤاد) انسان کامل است.  ولی دل  سالکان با مشکلات روانی، پاکی لازم وکافی برای  صفای روان خود ندارند. مگر اطاعت پیر وتزکیه نفس مداوم . اما دل  غیر سالکان همان روانهای عقده دار، که  کمبودهای  لازم برای تکامل روان را ندارند. وبالعکس  مفاسد تازه بتازه در روان خود اضافه  میکنند. والاٌ  قلب  گوشتی را همه دارند، که در احساسات و غضب بحرکت  بیشتر درمیآید. و از نوع  دلهای الهی  شده ویا در راه خدا نمیباشد.

أهل  دنیا

مردمان  غیر سالکان که ادامه  زندگی جهانی میدهند. و کرامات بالفعل روح  خود را  سوخت لذٌت حیوانی  نوع بشری  می نمایند. و پس  از مرگ  دوچار کارماها میشوند. که  بدترین  آنها در قشری های مذهبی که در نسخ ومسخهای میمون وخوک، بهترین بخت آنان خواهد بود.که  میلیونها سال گرفتار  کارماها خواهند بود. و  تنها انسانهای  بشری، بگفته محقٌقین  علمی،  سیصد هزار سال طول  کشیده، که  بعقل  امروز  رسیده است. و بسیار انسانها عملا در این میانه درگیر هستند، تا بعقل درک  اهمیٌت  سلوک  الهی  برسند. اولیای  الهی روحی  الهی شده  در تن بشری را دارند. ومایل بحفظ همیشگی زندگی مادی  وبشری نیستند. گرچه  در نوع فوق بشری، تنها ارواح شاهد قبلی  قاﺌم باز بدنیای فوق بشری  میآیند. وبا هزاران برابر عقل  نوع بشری، که زندگی  سالم تر از  بشر خواهند داشت. که  بنور رحمان و احوال الهی تر برسند.

أهل دوزخ

جهنٌمیان جهان هستند. که  اینک  قشریهای غیر سالک، عملا  در جهنٌم اول  روزها  میباشند. و شبها  در کابوسهای  ترستاک که جهنٌم  دوم آنان است. وپس  از مرگ  درد آوری بجهنٌم  سوم  روح عریان از تن که در ملکوت دارند. ومجاور  همین  زمین،  تولد نسخ ومسخ  حقیر خود را بیابند. وبالآخره  باتولد حقیر در مسخ  حیوانی  جهنٌٍم  چهارم آنان خواهد بود. دوزخ لفظی  فارسی، که  برزخ  عربی  شده است. دوره  زندگی  این  جهانی، که بین  جهنٌم کارماها ویا  بهشت تولدات بهتر بعدی بشری یا فوق بشری  میباشد. وبرای  سالک  دوره  سلوک چند ساله  او میباشد، که ببهشتهای  شهودی  میرود. ویا سالکان  با ترک  صلات و ارتباط ، دوزخ های سخت تر از  قشری های  مشرک خواهند داشت. در زندگی  نوعی در جهان است،  که میتوان بمراتب  الهی  فوق بشری  رسید. اگر شرایط  لازم آنرا تا شرط کافی فراهم نمایند. سوخت جهنٌمیان غیر الهی در جهان،همان  سوخت  کرامات  بالفعل نوع بشری آنها است. که در تولدات  پیشین  با مرارتها که کسب  کرده بودند،  تا آنها را اکنون در تحقٌق کرامات بالقوٌه خود، که در نطفه مانده اند بکار گیرند. و شرایط  لازم وکرامات بالفعل  مورد نیاز  نوع فوق بشری  بهتر را فراهم  نمایند. یک  روح از هر کجا که  توقٌف  تکامل یا خواست خداوند در سلوک  بنماید، آغاز قهقرای آن است. که باعقل مدام رنج زندگی سلوکی کمتر، و رنجهای  زندگی جنون آمیز، برای  تولد در نسخ ومسخ  حیوانی  و تکرار  گذشته ها در آینده های  جهنٌمی  جهان  خواهند داشت.

أهل  ذوق

که تنها  سالکان و کاملان  الهی هر شش ولایت  سلوکی  نوع بشری هستند. که  ذوق عالی ودرجه وسطح نوعی عقل برتر الهی دارند. که  درک  حقایق الهی، وکسب  شهود تجلٌیات الهی میکنند . وکاملان  الهی در احوال فکری و روحی و رؤیاﺌی خود،  ذوق و لذٌت  معنوی  ومینوی، خیلی بیشتر از لذٌت جسمی و جنسی یا لذٌت اوهام  ذهنی دارند . هنرمندان  ذوق بهتر از  دیگران بی هنر  دارند. ولی هنر ها  اگر  هنرمند را بسلوک  الهی  و آینده  فوق بشری  پس  از مرگ هدایت  نکند، آنگاه  هنرمند  جز  فساد بیشتر در روان  خود نکرده است. وعملا  جهنٌم پروری  شدید تر از  دیگران  غیر هنرمند مینمایند.

أهل رسم

رسم و عادات انسانها، که خود  ساخته و از هم آموخته اند. وهرکار انسانها ظاهر سازی وتوفیق موقٌت است. و اگر دین  ورزی کنند، چون قشری های تمامی  ادیان، که دین اسمی و رسمی و قشری دارند. جز جهنٌم پروری خودشان نیست. و بقول پیامبر حتی اگر همه عمر روزها صاﺌم و شبها قاﺌم باشند. کسانی که  (شریعت) را دنبال کنند، که  پیامبران گفته اند، ولی (طریقت) سلوک الهی را دنبال نکنند، که  پیر الهی از خداوند خواسته باشند. که قرآن ناطق سالکان خود میباشد. حتی  اگر متظاهر بولایت باشند، باز ندانسته مانند دیگر  مذاهب  قشری اعتبار الهی ندارند چون ب(حقیقت) نرسیده اند.

أهل ری

نه أهل شهر ری، بلکه  شایسته آبیاری  وسیراب شدن،  چون  زمین  زراعی. یا زمینه  تکامل در ژنتیک روحی، که با  حقایق الهی  پیر کامل والهامات لدنٌی کاملان الهی مدام  سیرابی دارند. که آب عقل الهی را دارند. و شیر آب حیات اطفال و تربیت عقلی سالکان است. ونهر عسل شیرین و غلیظ حکمتهای الهی خاص درک اولیا میباشد. و یا شراب زنجبیلی و پاک  بهشتی دارند، که خاص هر کامل الهی و ویژه  خودش  میباشد. که قابل  انتقال  بدیگری نیست.  زیرا از نوع حال میباشد ونه از نوع قال و گفته ها.

أهل سلوک

سالکان ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب وپیمان میباشند، که (سلوک) عربی  شده (رهروی) فارسی و walking   انگلیسی است و در راه خدا میباشد. که شب زنده داری دارند. و آهسته شب روی میکنند. وبرخی سالکان تمام وقت روز وشب رهروی دارند. ولی عاقلتران سالک، با عشق  و صبوری و همٌت وکمک مداوم  خداوند که بآنها میرسد، وپیر کامل هدایت وتجربه خود را میدهد، آنگاه  گوﺌی سالک  پرواز کنان  بسوی خدا میرود. که بقول پیامبر حتی پایشان بکف پل صراط نمی  خورد . که  موانعی چون قلاٌب  پای آنها را نمیگیرد. که نتواند قدمی  بجلو بردارد. پل صراط بگفته زردشت، تمام  دوره  چند ساله  سالک میباشد. گوﺌی  جهنٌم زیر پایش قرار دارد. که با کوچکترین  خطای  سلوکی بدرٌه  جهنٌم  سقوط  میکند. که دوچار نسخ ومسخ و فسخ  میگردد. تا  دوباره  بنوع بشری رسیده،  همین سلوک الهی تا نور قاﺌم را باید بیابد. که  بانواع فوق بشری تا خداوند پیش برود. که هر روحی  چنان باید بکند که خواهد کرد.

أهل شرب

نوشندگان الکل نیست، که  سالکان دریافت کننده احوال نیکو وحکمتهای الهی میباشند. که  قطره ای از  شراب الهی، مستعدترین سالک را زمان درازی سرمست  میکند. و شرب مدام را کاملان الهی  دارند. وتا وقتی که  زنده هستند. و در  گفتنی های نیکو و حکمتهای  الهی.

أهل شریعت

قشریٌون مذهبی که  شریعت و سرچشمه احکام دینی آنها، نقل کلام پیامبر و امامان واولیای  در گذشته أنها میباشد. ولی أنبیا هرچه احکام دینی  گفته اند، برای  چند سالک  خود گفته اند. و  اولیای بعدی دارای  اختیارات الهی،برای   طرز تعلیم  چند سالک خود میباشند. وشریعت یا منبع وسرچشمه دستورات الهی، تنها  اولیای  زنده  الهی  بمعرفی خداوند، بهر طالب لقای  الهی  میباشد. وچون ولیٌ الهی نداشته باشند، هر منبع دیگری خرافات و افکار پوسیده گذشتگان قشری میباشد. پس  دین  ورزی قشری در تمامی  مذاهب وادیان غیر سلوکی  شرک وجهنٌم پروری است .

أهل شهود

کاملان الهی هر شش ولایت  سلوکی انبیای اولی العزم نوع بشری میباشند. که بمراتب  تجلٌیات الهی مربوطه رسیده اند. که  خداوند تنها یک  دین  دارد. که مدرسه ای با شش کلاس  میباشد. که هر کلاسی را در یک  تولد بشری باید بشهود برتر آن رسید. و جهش  دراین کلاسها  ممکن نمیباشد. که  در ولایت  ششم  مصطفوی  ابتدا پنچ شهود مقدماتی ، بنام پنج تن آل عبا، آنگاه بنور قاﺌم روح القدس  میرسند. که احتمالا بعرش رحمان و بازگشت بخلق نیز داشته باشند. زیرا با مرگ  قبل از مرگ  بنور قاﺌم میتوان رسید. تا در تولد بهتر نوع فوق بشری  هفت هزارسال بعد، وبا ولایت  مهدوی بشهود نور رحمان، وشاید بعرش ربٌ برتر از رحمان، که نامش را نمیدانیم خواهند رسید. و بی  نهایت انواع فوق بشری وتجلٌیات الهی تا أبد در پیش میباشد. وهمچنان با پیدایش و تأسیس ولایتهای جدید وکلاسهای بالاتر، کلاسهای قبلی مدرسه دین ورزی وعشق  الهی،  بکار هدایت  نسلهای انسانی بالا آمده  از نردبان انواع حیوانی و فصول  نوع بشری را ادامه میدهند. یک  روح بشری باید تمامی  این کلاسها و شهودهایش را  عبور تکاملی کنند، تا با نور  قاﺌم بانواع فوق بشری  نیز تا خداوند الله پیش  بروند. وباید دانست، که  روش  سلوک الهی مهدوی  نوع  فوق بشری  فرشته  گونه،  و چهار بعدی شباهتی  بروش  تکامل  نوع بشری  وولایت  محمدی ندارد. که آنان هزاران برابر عقل بشر را دارند. همان گونه  که  روش  تکامل نوع بشری، مانند روش  تکامل نوع  میمون نیست. که آنرا تکامل طبیعی میگوﺌیم. و لفظ (عشق واحوال)  عشق  الهی،  تنها  نقطه  مشترک تکامل  نوع بشری با نوع فوق بشری  میباشد. زیرا  عشق الهی آخرین  حرف کلام  نوع بشری است.و خود نیز اولین  حرف  کلام نوع فوق بشری  میباشد. واین سالکان شاهد تجلٌیات هفتگانه نوع بشری، در ولایتهای الهی  نوع بشری، تنها  أهل شهود هستند. که شاهد بچشم دل در رؤیا از عوالم الهی میباشند.

أهل صحبت

شایستگان الهی واولیای  او، که صاحب  حکمتهای  الهی و شناخت راه سفر بسوی  خدا هستند. که سالکان با استعداد مطیع،  عاشقانه چشم بصورت وزبان وگفته های پیر الهی بمعرفی خداوند دارند. وهر کلام آنان را دستوری  برای  اطاعت  خود میدانند. که بقول فردوسی چه فرمان یزدان چه  فرمان شاه  دارند. ونه  کلام آخوندهای  قشری،  که باد در (شبکه و تور)  میدمند،  و اتلاف  عمر بشری  خود مینمایند.

أهل  صفه  و سکٌو

پیامبر  در مسجد وخانقاه  خود، برای علاقمندان مسلمان در سلوک  عملی، سکوﺌی برجسته تر ساخته بود. که اینان  تمام وقت  در کنار  پیامبر باشند، وتوسٌل  عبادی با  صورت وی  نمایند. که  صفا و تصفیه  روان خود کنند، تا در شهود مصطفوی خود ،برای  رفتن  بشهادت جنگی هم اکنونی، بنور  قاﺌم برسند. ولو بخلق باز  نگردند. پیامبر اکثرا وقت خود را با آنان میگذرانید. واحوال آنان را  بررسی میکرد. و زنان بی شوهر و طالب  سلوک را در اطاقکهاﺌی پشت مسجد خود برای آنها ساخته بود. که بعنوان  زنان پیامبر  اعلام دیگران میشد، که مورد فریب  مردان قرار  نگیرند. که آنان نیز چون  پیامبر (امٌی) میشدند که (امٌ المؤمنین) خوانده میشدند مانند امٌ سلمه.  و دیگران  حجٌاج  کعبه  که نمایش مادی  حجٌ أکبر سلوک  الهی را نمایش  میباشد،  هفت بار طواف و رفت  و آمد بین (صفا ومروه) دارند. که بین صفا جایگاه عزلت سلوکی سالک،  و مروه  جایگاه  مرد  الهی،  پیر کامل  با مروءت و مردانگی در اراده میباشد. وهربار  سالک  گزارش  رؤیا واحوال  تازه  خود را بپیر میدهد، و بعزلتگاه خود باز  میگردد. و (هروله)  کنان، سمبول  سرعت ونگرانی  سالک میباشد. وتمام مراسم  حج، واماکن آن نمایش سمبولیک برای حجٌ آکبر  سلوک الهی است. والاً امامان مکرر حجٌاج کعبه را که  میمون میخواندند.زیرا وسیله الهی  برای  توسٌل  عبادی ندارند. میمون وخوک  مسخ حیوانی خواهند داشت. وحجٌ أکبر شهود نور قاﺌم است. و هر  شهود مقدماتی  پنحگانه  حجٌ های  عمره  هستند. که هریک  بعمری  بشری در جهان قبلا رسیده اند. که اینک تجدید بهتر  آن میکنند که بقاﺌم برسند.

أهل صومعه

یا أهل خانقاه پیر یا عزلتگاه سلوکی سالکان ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب،  که  همیشه  در کنار  پیر یا نزدیک  او باشند. معابد قدیم ادیان  سلوکی،  که  بیشتر در کوهستانهای دور دست  عوام میباشند. تا کنون  فراوان  هستند. و مکان مقدس  مردم  عوام محل  نیز میشوند. که شاید بخواهند بسلوک الهی  بپردازند. بدون اینکه  کسی  باخبر از پیمان آنان با پیر باشد. یا تظاهر باین وابستگی  نمایند.

أهل طامات

متظاهرین  بسلوک  الهی، که برای  کسب  احترام مردم، وابستگی  بسلوک الهی وولایت  خود را  نشان میدهند. که گوﺌی أهل (طمٌه) وزباله دانی  هستند. ونه  عزلتگاه  مقدس  الهی . ویا  عزلتگاه چون  زباله  دانی.  که  معمولا  دیگران دیداری  از زباله دانی ومزاحمت  سالکان  ندارند . و یا کاملان  الهی که در احوال  بیخودی، و گفتارهای نامفهوم دیگران  دارند. که  گفته های آنان را چرند و بیهوده وحتی  جنونی  میدانند. در حالیکه  همیشه  گفته های  آخوندهای قشری  تمام  مذاهب  قشری، سراسر  طامات و باطل و دروغ بخدا بستن، و شرک نمودن آنان و پیروان شنونده و عامل بدین ورزی آنان میباشد. حتی اگر  بدقٌت کلام  پیامبر  و امامان و اولیا را  نقل  کنند، باز بقول  پیامبر  نادرست است.

أهل  جمعیٌت

سالکان  الهی هستند  که در عزلت  سلوکی تمام وقت، ومدام در جمعیٌت خاطر و تمرکز ووحدت وجودی با  وسیله  الهی  خود میباشند. تا جم و الهی گردند. و بروز جمعه پایان دین  ورزی  سلوکی  خود برسند. و کاملان  بازگشته بخلق  عبادتی  ندارند، ولی در دل  با  شهود نهاﺌی خود جمع و باهم  هستند. که تحت تدبیر روانی وعقلی  مراتب مدبٌر ومشهود الهی خود میباشند. که  ببعثت ورسالت رسیده اند. یعنی   با جمعیٌت و جم  شدن، وداشتن مأموریٌت  الهی برای  هدایت  چند  سالک  احتمالی  خود، از خواب  مرگ  قبل از مرگ بیدار گشته ، وراهی بازگشت بخلق  ومستعدان الهی که معصومانه  شده اند. و بازخواستی الهی ندارند. و برای  سالکان خود نمایندگی  خداوند را دارند. که  قرآن ناطق  سالکان خود هستند.

أهل  کشف

تنها  پیامبران اولی العزم  ششگانه کاشفان  نخستین مراتب  شهودهای  تجلٌیات میسٌر  نوع بشری  میباشند. که زردشت شهود چهارم نور مرتضوی  ایلیا و ایلی، و مسیح  کاشف  شهود پنجم نور مصطفوی  (نجم الثاقب) ستاره درخشان ، و  محمد  کاشف  شهود ششم  قاﺌم نور بدر منیر روح  القدس  بوده و هر سالک این ولایتهای  ششگانه، خود نیر در شرایط  لازم، تا شرط  کافی از نظر داوری الهی، بهمان مراتب  شهود انوار  تجلٌیات الهی  پیامبران اولی العزم، و پیران  طریقت  خود بمعرفی  خداوند  میرسند. که این همانی  آنان را  پیدا میکنند. تا نوبت  مهدی  موعود در ٥٥ قرن  دیگر  برسد. که کشف  نور ربٌ رحمان میکند. وخود تجسٌم مقام  انسانی روح  القدس  میگردند. چون  با شهود هشتم عرش ربٌ برتر از رحمان میرسد، که  اکنون نامی از او نمیدانیم  که مهدی  خواهد گفت. مانند محمد که نخستین بار نام رحمان را بر زبان  راند. سالکان  در رؤیاها که  روحشاتن  بعوالم  الهی  ملکوتی میرود، شهود پنجگانه مقدماتی  خود را می بینند. که باچشم دل  میباشد. و نور قاﺌم را در جبروت اول بالاتر ار ملکوت، میبینند،  که جز با مرگ روحی  نمیتوان  بدان رسید. و اگر بازگشتی بخلق  داشت، تا مرز عرش ربٌ برتر از رحمان جبروت دوم از سمت ما میرسد. که  روح  محمد وعلیٌ نرسیده بود.  مگر با ولایت  مهدوی در نوع فوق بشری که متولد جهان میگردند، و سرسپردگی   مهدی یا هر کامل  مهدوی خواهند داشت. ومتولدین نوع  فوق بشری  فرشته گونه  و چهار بعدی،  تنها شاهدان امروز قاﺌم خواهند بود.

أهل مجاهدت

یا  سالکان الهی  با جهد وکوشش سلوکی، و آماده  جهاد جنگی  که با  پیامبر داشتند. که اکنون سالکان با شهود  پنجم صورت مصطفوی،  مأمور  مرگ  ارادی  در رؤیا میگردند. و دوره  سلوک چند ساله  پر بلا، و امتحانات پر محنت  الهی  خودرا  صبورانه و سپاسگذار خدا میگذرانند. که بشهود  نور قاﺌم و با مرگ  ارادی خود برسند. ولو  از خواب  مرگ قبل از مرگ نیز بیدار نگردند. زیرا مسیح ومحمد  گفته اند،  (موتوا  قبل أن تموتوا)  پیش از مرگ بمیرید. که  درسلوک  الهی و شهود نور قاﺌم، پایان وظیفه الهی  سالکان ولایتهای  نوع بشری  میباشد. سالک وکامل الهی  مجتهد است،  ونه آخوند بیسواد که  قراءِت وقرٌٍه گیری  مراتب  تجلٌیات الهی را ندارد. ولی خودرا  آتی الهی  و علامت و رسیده ای از خداوند  میداند.

أهل محبٌت

سالکان عاشق اولیای  الهی  خود وراه  خدا در سلوک وتجلٍیات الهی  خویش هستند. که  محبٌت و أشدٌ عشق  ورزی در توسٌل  عبادی با آنها دارند . پیر الهی را خداوند معرفی  سالک در رؤیا  مینماید. و سالک حضور ذهنی  داﺌم اورا در دل بخصوص در وقت  عبادات دارد. تا  دعاهایش بقول  پیامبر بخداوند برسد. و سالکان که مورد استصلاح  ذات قرار میگیرند.و در مقدار کمٌی وکیفی نیکوﺌی های روان تازه و  پس از پاکسازی از معایب حیوانی وبشری، و گناهان و انحرافات و عقده های روان سالک  میباشد. که  در شرط  کافی، وبا کمتر از ده در صد پاکسازی، مورد  غفران وعفو  خداوند و( بدا و مشیٌت) تازه الهی قرار میگیرد که  بشهود  نور قاﺌم میرسد.

أهل مراقبت

سالکان ولایتهای سلوکی هستند، که مدام مراقبت وساﺌل الهی  خود را در عبادات و حضور ذهنی بدل برای  توسٌلات عبادی  دارند. تا  هر دعاﺌی از سالک  بخداوند برسد. والاٌ بصورت  دعاکننده  کوبیده میشود. که  بقهقرای نسخ ومسخ میرود. پیر کامل  یا  هرکسی  که  پیر مآمور  کند، از سالکان خود در عزلتگاه که دور از پیر است، بازدید ومراقبت مینماید. وخداوند نیز از چشم  پیر مراقب سالکان  میباشد. سالک  همیشه  مراقبه از خود دارد، که  گفتنی ها و افکار و احوال  خود را مدام  بررسی  میکند. که برخلاف  راه  الهی  او نبوده  باشد،و یا  تصحیح  لازم را مینماید.

أهل  مشاهده

سالکان وکاملان  الهی دارنده  شهود تجلٌیات الهی  میباشندٍ و در توسٌلات  عبادی بچشم دل نظر دارند. شهودهای  پنج تن  مقدماتی آغاز ازمقام  حسینی پیر کامل  بمعرفی  خداوند، ونیز شهود دوم حسنی  امام  عصر سالکان، که  بتن در بین مردم هست. ولی خود را بدان مقام الهی  معرفی  نمیکند. وشهود سوم زنانه فاطمی، مادر نوع بشری وولایت  سالک، که  منجر بشهود  چهارم مرتضوی  ورضایت  الهی  میباشد. شهود در صورت انسانی، واگر  صورت مرتضوی در حجاب  نور بود،  در شهود  پنجم صورت مصطفوی، تمرینات مرگ  قبل از مرگ را دارد. که بنور قاﺌم پایان  وظیفه  الهی  برسد. واگر  مشیٌت الهی  برای  بازگشت  بخلق  پیامبر کونه داشت، در تولد دوم  الهی  خود، از خواب مرگ  بیدار  میگردد. که با شهود عرش رحمان  خواهد بود. و آنچه خداوند دراین  شهود تعلیم انسان کامل  محمدی بدهد، که هفت هزار سال  نیامده  در احوال اورا  نشان  خواهد داد.

أهل  معامله

معامله تجارتی انسانها و غیر سالکان مورد  نطر نیست، که سالکان نیز با خداوند معامله  دارند که پر سود است. جان میدهند که جانان الهی  بگیرند. سالکان مقتصد کم کار، که مقاصد دنیوی  در حضور او در ولایت وخانقاه  پیر  میباشند. که خود پیر را  برگزیده که بقصد فریب مردم بوده است. تا خود را أهل الله  نشان بدهد. که خداوند آنان را مقتصد و با سود سرشار  جهانی میدهد، ولی پس از مرگ بقهقراهای  شدید حقارتهای نوعی  نسخ ومسخ وفسخ میروند . که اینان  با خدا معامله بشری دارند. ونه  احساس  وظیفه  بندگی  داشته باشند.  اما سالکان  پیمان شکن و منافق، که  جاسوس  آخوندهای  قشری  در بین  سالکان  دیگر  میباشد جهنٌمی میباشند. سالک  عامل  جدٌی در عزلتگاه  خود، که  تظاهر باعمال عبادی خود نمیکند، وجز بپیر  خود از احوال  خویش  چیزی نمیگوید، أهل معامله  واقعی با  خداوند است.  که  میخواهد خدا را راضی  کند. که جان بشری را در راهش  میدهد، پس خداوند اورا می بخشد، و مدرک  عفو و بدا و غفران  خود را با شهود  نور قاﺌم  بوی نشان میدهد.

أهل معرفت

سالکان شناخته  پیر الهی  خود از خداوند در رؤیا أهل  معرفت و شناخت هستند. و پیمان  سلوکی  با پیر را  دارد و دستورات عبادی  اورا  اجرا  مینماید. طبیعی  است  که کاملان الهی معرفتهای  مراتب  شهودی  میسٌر خود ونوع بشری  تا عرش  رحمان را دارند. و شناختهای  عقلی  وحکمتهای الهی  از سطح  مراتب  شهودی  بالاتر را دارند.  وعرفان های  نظری که در کتاب  ومدرسه  تعلیم میدهند، کارساز نجات  روح  انسان نیست. و اورا  سالک الهی،  چه رسد که کامل الهی  نمی  نماید. که شناخت پیر الهی از  خداوند، آغاز  هر  شناخت دیگر از حقایق  الهی  میباشد. حکمت  عملی  همین  سلوک  عملی است. و حکمت نظری تنها از پیر برای  سالک، کمکهای  بزرگی برای  پیشرفت  سریع  سالک میباشد.

أهل وحدت

سالکان وکاملان ولایتهای  ششگانه أهل  کتاب یا أهل سلوک  الهی، که در نوع  بشری تا کنون رسیده الهی اند. پرستنده  سلوکی با توسٌل  عبادی،  و حضور  ذهنی پیر الهی چنان یگانه میشوند، که وحدت  وجود با مراتب الهی  مییابند. وحال  بی  خودی سالک، نشانه  غرق احوال الهی  شدن او میباشد. که پس  از شهود ششم  قاﺌم با مرگ  قبل از  مرگ و شهود عرش رحمان بخلق  باز میگردد. و با علم الیقین در آگاهی های  نظری،  بعین الیقین  شهودی و بچشم دل و چشم تن دیدن، (یقین و یگانه)  با مراتب الهی  میشود. که منجر  بیک  تجلٌی  جدید میشود. ودر بازگشت  پیامبرگونه  حقٌ الیقین  مییابد. که  حقٌ وحجٌ الهی نموده، وخود (حاج وحق)  الهی  برای  چند سالک  دیگر  میشود. دربازگشت  بخلق  سالکان  موفق،  خود نیز  این همانی  مراتب  شهودی  خویش را دارد. و قرآن  ناطق  وحسین و محمد  زنده  چند  سالک  خود میگردد. و این  انسان  الهی  شده،  شریف الهی  واشرف  مخلوقات  خداوند است. ونه  صرف انسان بشری  بودن. گرچه  در تولد پیشین ،خود نیز بنور شهودی و  عهد الست  خود با خداوند داشته،  که  اکنون  در تولد  بشری،  باعقل وکرامات بالفعل  بیشتری است. و باید تحقٌق  کرامات بالقوٌه  خود را  بنماید. که  برای  تولد  فوق بشری  بعدی،  عهد الست خود را با خداوند  داشته باشد. یعنی در تولد بعدی با تجسٌم انسانی  آن نور شهودی  لبٌیک  بگوید، و اطاعت  در انجام  اعمال سلوکی  وتربیت الهی  بنماید.

أهل وصول

سالکانی قبل از  شناخت  پیر، اگر  در  رؤیا شناخته باشند، ولی  هنوز  در جهان در تن با او  روبرو نشده است. وچون  رسید وواصل شد، با او پیمان دارد. و سپس باید با مراتب  شهود تجلٌیات الهی تا نور  قاﺌم برسد. که واصل  الهی  و پایان داده  بنیکی سوگند  پیمان  سلوکی  خود  میباشد. در وصول  سالک با مراتب الهی  میباشد.  که  صله ها و صلات و ارتباط، و نماز با ناموس  الهی  وسیله الهی  خود را دارد. که  سالک  جز نگاه  بقبله  الهی  خود، صورت  پیر در دل، و تکرار اذکار  توحیدی  دفع  شرک ندارد.  و بهر زبان  که خواست با خدای  خود از طریق واسطه الهی  خود میگوید.

أهل وفاق

موافقان باهم در محبٌت وطریقت وبا  پیر الهی،  با بیانات ونظریٌات و دستورات  عملی ونظری او که  موافق و تصدیق  دارند. که  از  موافقان  هستند.  بخصوص   مستعدان  سلوک  الهی  تأیید  کننده  بیانات  ولیٌ الهی بمعرفی  خداوند، که هنوز پیمان  سلوکی با وی  نبسته، ولی  موافق  او میباشند. عمل بوفق دستور  پیر بطور  کامل اورا  أهل  وفاق  مینماید.

أهل حقیقت

کسانی که از خداوند ومراتب الهی وآینده های خود ترس دارند،  که  اطاعت خالصانه و عشق ووفاق با پیر الهی دارند. که اطاعت عاقلانه مینمایند. برخی اولیای الهی  زنده را أهل حقیقت میگویند، که  ظاهر جسمی،  ونفوذ چشم وکلام آنها جادوگرانه بنظر میرسد. وناظران خود را در هیبت و ترس میگذارند. والاٌ همه اولیای  الهی، هریک کرامات ویژه خود را دارند. و بهمان  دلیل  مأموریٌت الهی  در بازگشت بخلق  دارند. برخی  گوینده وبرخی  نویسنده، وبرخی  شاعر و برخی عالم بعلوم مادی، ویا  شفا بخشی روان شناسانه دارید. و یا قدرتهای ناشناخته علم،  که جادوﺌی محسوب میگردد. واز  نوع  عوالم  روانی میباشند، ونه تغییرات مادی که بطور  جادوﺌی باشد.ولی  این آخوندهای قشری ظاهر هیبت أنگیز  بخود میدهند. که اطاعت جاهلانه بی  استعدادن سلوکی را بخود جذب کنند.

أهل  یقین

کاملان الهی ولایتهای  ششکانه أهل  کتاب و سلوک هستند، که بمراتب نهاﺌی شهود نور تجلٌی الهی  خود رسیده، و با شهود عرشی  خود بخلق پیامبرگونه بازگشت دارند. که  باعلم الیقین وآگاهی های نظری  نادیده،  مراتب الهی را باور دارند. ودر عمل  سلوک  و آماده  سازی  روان خود، در  تخلیه وتحلیه بمراتب شهودی نهاﺌی  خویش رسیده، که بچشم دل در رؤیا، شهود آنچه وعده  داشته اند میرسند. که خود نیز عین الیقین میشوند. و در بازگشت  بخلق از مراتب  حقٌ و الهی  میشوند، که حقٌ الیقین  میگردند. و سالکان در این مراحل  درجات  یقین و باوری را دارند. که شهود حجٌ أکبر نور قاﺌم  روح القدس، با یک ولیٌ  ولایت  مصطفوی، ونه  در دین  رسمی  اسلامی، که مورد پذیرش  خداوند نیست.که در عرش رحمان وتولد هفت هزارسال بعد، در نوع  فوق بشری  که پیدا کنند، پس  حجٌت الأسلام برای  تسلیم  سالکان  دیگری  وسیله  حجٌ الهی میشوند. و آیت الله و علامتی  الهی و آیدی  از خداوند دربازگشت  بخلق، برای چند سالک  احتمالی  خود میشوند. تا در تولد  نوع فوق بشری،  تا  بنور  ربٌ رحمان با ولایت  مهدوی برسند. که از چهارصد هزارسال  بهشت  سوم انتظار  عرشی  استفاده نمایند. این اولیای  أهل  (یقین  یا یگین و یگانه) شدن  سالک  با وسیله الهی،  ورسیده  بمحبوب الهی  برتر میباشد. که در یک  پگاهی  صبحگاهی  (پگیه و فقیه) و دانا از سطوح  عقلی  بالاتر از  نوع بشری  میگردد.

أهل  یقظه

بیداران و هشیاران سالک  ولایتهای  الهی  ششگانه أهل  کتاب و سلوک، که در عزلتکاه  خود همیشه  بیدار، و درحال تذکٌر وساﺌل الهی خود، وبا اذکار توحیدی  دفع  شرک  احتمالی  میباشند. که  بقول  پیامبر خداوند سالک را در وقت لزوم  بخواب  می اندازد. که میتوان  گفت نتیجه  خستگی  خارج  از کنترل  سالک از تن وذهن حود،  درجاتی  از خواب دارند.  خواب  سبک،  ولی  دل و روان بیدار دارند.  گوﺌی  در رؤیا جریانات ماورای مادی را میبینند. وزمان  دراز در خواب  عملا برای شخص  خواب لحظاتی  بیشتر  نیست. و خواب ها تمام  شرایط  مادی،  چون  زمان ومکان را ندارد. گرچه  سمبولیک صحنه  خواب از امور  شبیه  مادی  هستند. چون  کوه و درخت و دریا .

          ایام الله

          روزهای خداوند الل،ه  که  غیر از روزهای ربٌ رحمان، که هریک پنجاه هزار سال انسان میباشد. و روزهای ربٌٌ قاﺌم بگفته قرآن ومحمد، هزار سال بشری است. و روزهای هریک از شهودهای مسیح وقبل از مسیح، هریک صد سال و یک  عمر بشری  میباشد. لذا مسیح با شش شهود خود، شش قرن بعد در صورت مولا علیٌ تولد  بهتربشری یافت. تا همراه مقام مصطفوی خود بنور  قاﺌم نیز رسید. این روزها بتعداد شهودها ویوم واوم یا روزهایدیدار تجلٍیات الهی هستند. که بهشت سوٌم  انتظار  عرشی روح را معیٌن میکند. که در تولد  در صورت نوعی  بهتری باز بجهان باز گردد. و قشری ها آفرینش خداوند از  جهان در شش روز را،  روزهای  بشری  تصوٌر  کرده اند.  در حالیکه  برای  خداوند زمانی  مطرح  نیست.(کن) د  فرمان کن فکان آنی است . یعنی بشو وهمان وقت نیز شده و پایان یافته است.  اما  فرمان کن فیکون یعنی بشو، و آن نیز بتدریج خواهد شد. که برای آفرینش عالم  صغیر یا انسان است.  که  خداوند شش روز شهودی وقت صرف  میکند. تا سالک بشری  بنجات از نوع خود برسد. و هستی  جهان  که عالم  آکبر است، در ابتدای فرمان پیدایش آن  بصورت (کن فکان) پایان  گرفته است. که  در أزل آماده شد. وسپس جریان تکامل  خود را از أزل  تا أبد  دنبال  مینماید. که سراسر هستی که از نظر ما أتم میباشد. خود  فراوان اجزاي یک أتم، مراتب  انواع  موجودات  تحت أثیری  میباشند. که هریک  روح  خود و جریان تکامل  نوعی  خود را دارند. که ما انسانها خود را بانواع  أتمی وسپس  بأنواع  گیاهی وحیوانی بنوع بشری رسانده ایم. و ما  ابن  مسیر دراز أزل تا کنون را طی  کرده ایم، تا ببنهایت  تولدات  انواع  فوق بشری،  مدام  بجهان وتکاملات  روحی  مربوطه برسیم. که در أبدیت  مطلق، بفرض  محال  بالله  برسیم،  که پایان  سلوک  الهی  میباشد.  در مورد  نوع بشری  کنونی ما  که دارای  عقل لازم باشیم، اگر سلوک  الهی  نکنیم،  کرامات بالفعل  تولدات  پیشین را از دست میدهیم ، و سقوط  در تولدات انواع  حقیر حیوانی  و بدتر مینمایند. تا دوباره از نردبان انواع، و با صدها هزار و حتی  میلیونها سال، باز بنوع بشری  وهمین  سلوک  الهی  تا نور قاﺌم را  باید رسید. که ببی  نهایت انواع  فوق بشری  نیز  بسوی  خداوند الله  پبیش رفت.

          ایثار

          نهایت بخشندگی و گذشت، که  سالکان بخاطر  خدا دارند. ودیگران برای  منافع  بیشتر خود چنین  میکنند. که  سالکان صادق برای  نجات ونور شهودی  قاﺌم، جان شیرین  بشری را نثار و قربانی  مینمایند تا بجانان رضایت  الهی  برسند. ودرمقابل آن چیزی بشری  نمی خواهند.        نهایت فداکاری  وایثار سالک همان انجام دستور  مقام مصطفوی،  برای  عبور  از پرده  مرگ  قبل از مرگ  است.

          ایقان و یقین

          یقین داشتن بأمری که در کمال باوری است. سالکان پس  از  علم الیقین نسبی  ونظری  خود، با سلوک  بعین الیقین، و بچشم و عین دل  دیدن  وعده های  شهود الهی خود میرسند. که با رسیدن  بعرش  رحمان وبازگشت  بخلق تا زنده هستند، حقٌ الیقینگردند. ودارای  ایقان  میباشند. که خود شاهد نیز از مراتب  حقٌ  والهی  شده است. یقین  لفظ فارسی  دری  قوم  زردشتی الأصل  قریش است.  که یگین و یگانه  در توحید سلوکی ووحدت  وجود پیدا میکنند، که خود را نیز  در میان نمیبینند. مگر  مأموریت  و بعثت الهی  بازگشت  بخلق  پیدا کنند، که  ملموس ومحسوس  چند سالک  خود باشند.

 ایماء و اشاره

          نوعی  صحبت بغیر  زبان، بااستفاده  از اعضای  تن، مانند چشم وأبرو و دست و انگشت و غیره است. که  برای  افراد  دارای  سوابق  شناخت ومحبٌت بیکدیگر معنی اشاره  روشن است.     ولی  برای  دیگران نامفهوم میباشد، گرچه  دیده میشود. و عاشقان نهایت   فهم و برداشت  از اشاره بعلاﺌم تن را دارند. که  بین  پیر و سالک  مطیع وعاشق  او، با این حدٌ أقل  اشاره ها و ایماء ، معنی  کلام ایماﺌی  محبوب را میفهمد. الهامات  الهی نیز  از نوع  ایماء و اشاره  بدل  ولیٌ الهی  میباشد. که معنی آن  برای  ولیٌ  الهی سریعا  روشن میگردد.  که بعدا بزبان  میآورد. ودیگران  تصوٌر تفکٌر وکلام از خود ولیٌ الهی  میداند. که در اصل از مراتب مدبٌر  الهی میباشد.  که  اصطلاحا ایده و فکری  بدل  رسیده اسات که غیر از خداوند نمیتواند دهنده  این ایده ها باشد . که قبلا در ذهن شخص  وجود  نداشته است. وکلام  خداوند بموسی  کلیم الله،  وهر  پیامبر در وحی والهام  خود، همین  ایماء بدل  پیامبراست. که دارنده  قلب  پاک  تزکیه  شده  میباشد. سالکان  که  دل درجه  پاکی  برای  الهامات الهی را  ندارند. پیام  خدا را بدل  پیر وپیامبر زنده  سالک میرساند. و پیر بزبان  بشری  ومادی  بفهم سالک میرساند.

 ألف میم راء ( ألر)

از رمزهای اول سوره های  قرآن کنونی،  که  آنرا قرآن  عثمانی  میگوﺌیم . که  قرآن  محمد همان  دو قرٌه  شهودی  قاﺌم و عرش  رحمان است. و قرآن عثمانی چهل سال بعد از پیامبر از برخی  گفته های  پیامبر جمع آوری  شد. که دستکاری  فراوان افراد  غیر الهی  درآن شده بود. مولا علیٌ  که مأمور نوشتن کتابی از  گفته های  پیامبر شده بود، بنام( کتاب  علیٌ) و نیز  کتاب  فاطمه،  وشاید  دیگران نیز گفته های  پیامبر را در کتاب خود بکار برده بودند. که در هر حال کاملا بیانات  محمد وخداوند نیست. مگر برای  هر سالکی  که  قرآن ناطق  او  پیر الهی  زنده،  و محمد زنده  خود را از خداوند  شناخته باشد. واو تکلیف  اعمال  دینی  سالک را تعیین  مبیکند. ونه   عبارات قرآن  عثمانی، که نیاز بتفسیر (أهل الله) دارد. که خود قرآن نیز میگوید. و تنها کامل الهی  میتواند  تفسیر  کند. چون   خود او قرآن ناطق  است. کتاب  علیٌ و دیگر  کتابها را، عمر با خشونت  معدوم نمود. زیرا  برای  اداره  جهان  وسیع  اسلامی  و سیاسی  خود را،  که  ظرف  ده سال  بوجود آورد، نیاز  بقانون غیر قابل بحث  وتشکیک  داشت. پس  قرآن را نوشت و عثمان بعد از عمر، بعنوان آگاه از افکار  پیامبر، و اینکه دوبار داماد او شده بود،  هرطور  که  تصوٌر  میکرد،  تصجیح نمود. لذا  تا دو قرن بعد، علیٌ خلیفه چهارم و امامان بعدی،  که  در امور سلوک  الهی  خلافت  سلوکی پیامبر را داشتند، ولی  خلافت  سیاسی نداشتند که  انتخابی  از افراد بوده است. و رموز قرآن  برای  مثال، خلاصه  اسامی  مراتب  تجلٌیات  شهودی  سالکان ولایت  الهی میباشد. و معلوم نیست که ترتیب  کنونی چقدر مورد تأیید  پیامبر و یا  مولا علیٌ،  برای   معتقدان  بحقیقت  الهی  پیامبر در أمر سلوک  الهی  باشد.  ونه در أمر  سیاست وحکومت  دینی، که هیچ گاه  خداوند  حکومت  سیاسی  نخواسته،  و حکومت  سلوکی  نیر با اختیار  آزاد  انسان ها وفهم و عشق آنان باید باشد.  تا  بپادشهای  شهودی برسند. رمز (الر) بالا میتواند، خلاصه  الرحمان  باشد.  که نهایت معرفت   اسلامی  انسان در سلوک  میباشد.  که  بزیر عرش رحمان میتوان رسید، ونور رحمان  در ولایت مهدوی در تولد هفت هزار سال بعد شاهد  عرش  دیده  خواهد شد.  یا (المص) را  میتوان  رمز المصطفی دانست.  که  شهود  پنجم ولایت  محمدی  است .

ایلاف

بتفسیر پیامبر در حدیثی، همان سفر زمستانی وتابستانی و بنوبت کردن  است. گوﺌی ییلاق  و قشلاق  قباﺌل داﺌم در  انتقال  میباشند. ایلاف  قریش، شاید  در سفرهای  کاروانهای فصلی  بوده، که تنها  کسب درآمد  اعراب  بود. که کالای تجارتی  بین یمن تا تذمر  در اردن  امروز را  انجام میدادند. که پس  از برقراری  اسلام این کاروانها تقریبا از مد افتاد، و تجارت از خلیج  فارس ورودخانه  فرات از صحرای  سوریه انجام  گرفت. و جاده های  دیگری  هم  بود. مانند  جاده  ابریشم. ایلاف  از الفت و اتحاد  دوستانه میباشد. که  قباﺌل  عرب  مدام در جنگ و غارت  یکدیگر  بودند. مگر  پس  پیمان معروف  اعراب، که همان ایلاف  قریش  میتواند  باشد. چهار ماه در سال  تحریم  جنگ نمودند. و مکٌه بعنوان( بازار مکٌاره) همه  قباﺌل  صحرا، برای  خرید کالا و مبادله  کالا در آن  جمع میشدند. که مراسم حجٌ و قرار دادن  بتهای  قباﺌل  در کعبه، بعدها بعنوان دلیل  اﺌتلاف  و  ایلاف  آنان بود. که  اکثرا رعایت هم نمیکردند. و با فتح  مکٌه  بوسیاه  محمد، تمام  مقررات و عادات  قبلی  فراموش و تحریم  که شرک آمیز خوانده شد. ولی  باز بعدها هر مسلمان در هر زمان،  اگر  سلوک الهی  نکتند، و امام  زمان خود را، یعنی  پیر الهی خود را از خداوند  نشناسند، مرگ  جاهلیٌت دارند.مانند  همان  اعراب قبل از محمد، که  عریان زن ومرد بدور  کعبه  طواف  میکردند، و تفاوتی  نخواهد داشت.

ألیم  دردناک

هر حال  دردمندی  در تن اکنون، و  درد پشیمانی در  پیری  برای  غیر سالکان  قشری، و درد حسرت برای  کارما شدگان  بشری  در مسخ  حیوانی، ودر همین  جهان  در کنار  دیگر  انسانها ، که  این مسخ  شدگان  بخاطر خواهند آورد، که قبلا  انسان بوده  و اینک گاور وخر و هر حیوان بارکش دیگرشده اند. که  درد  حیوانیٌت و درد بیگاری ها وگاری  کشیده ها را دارند. که ما نیز  عذاب  این  دواب را بچشم می بینیم. وجبران  سرکشی های  دوره  بشری  پیشین آنها است. تا دوباره  وحتی  صد باره  بنوع بشری  وهمین  ساوک الهی تا نور قاﺌم را باید  برسند  که خواهند رسید.

ألف لام راء (الر) – الف میم صاد ( المص)

مانند دیگر رموز  قرآنی، خلاصه ای از اسامی  شهودی میتوانند باشند. ولی  عمر  جامع  قرآن کنونی،  که  سالک  وکامل الهی  وآگاه  از افکار  عرفانی  پیامبر  نبود، نمیتوانست در باره  این  رموز  بگوید. جز اینکه اسامی  سوره ها  گفت. که المر یعنی  شهود مرتضوی  که  علامت  رضایت  الهی  از سالک است.و المص  یعنی  المصطفی، که  سمبول و خلاصه شهود  مصطفوی میباشد. و دیگر   رموز را  نمیتوان  دقیقا معیٌن  کرد چه معنی  دارند. و نباید همگان معنی آنرا بدانند. والاٌ چرا بصورت  رمز گفته شده  است.  ولی  مسلمان مؤمن بمحمد یا ولایت  علیٌ،  باید  خود در سلوک  الهی بیاموزد.  و( سوره قرآنی) یعنی (صورت  قرٌه های) شهودی، آغاز از  پیر  کامل را عمل  نمود.  و بهمان   مراتب  شهودی  رسید . ونامهای  آن مراتب شهودی بازی  ذهنی  غیر سالکان شده است که  بر خود میگذارند.

اله

یا  الاه  مقامی  الهی ومقدٌس،و سمبول   تجلٌیات  الهی،  که تنها سالکان  واصل  بمراتب  شهودی با مراتب (اله)  ها روبرو هستند. وتنها  پیر کامل  بمعرفی  خداوند مقام  الهی زنده برای سالک  میباشد.  که ربٌ مربٌی  الهی او است. وهر مقام  الهی برای  انسان،  تنها مفید  توسٌل  برای  آنان است.  که دعایشان  بخداوند برسد.  و بقول  پیامبر هر دعاﺌی  بدون وسیله الهی  بصورت دعا کننده  کوبیده  میشود.  و عمل توسٌل عبادی  باله،  همان (تألٌه) و قبول  الوهیٌت  الهی برای آن شهودها است. که خود نیز سمبول  خداوند  هستند. که  شایستگی  روانی و عقلی و احوالی  انسان،  برای  دیدار  مراتب  الهی میسٌر نیست.  مگر برای  مستعدان سلوک که   بشناخت صورت  پیر الهی   برسند. و اگر  وظایف  نسبتا  سنگین  تخلیه وتحلیه  ناخودآکاه را انجام دادند، بمراتب الهی  و شهودی بالاتر میتوان رسید. که حدٌ أکثر میسٌر برای  نوع بشری و با ولایت  محمدی شهود قاﺌم است. که  در تولدات پیشین پنج بار نیز بمقامات الهی  وشهودی  در ولایتهای  پیش  از محممد رسید باشند. آنگاه  اینک  پس  ار تجدید  پنج  شهود مقدماتی بنام  پنج تن آل  عبا، بنور  قاﺌم  و آنهم  با مرگ  قبل از مرگ  میتوان رسید. که شاید هم مشیٌِت الهی  برای  بازگشت  بخلق نداشته باشند. در  عبادات  سالکان  با وساﺌل تألٌه،  مدام  اذکار توحیدی  دفع  شرک  احتمالی را دارند. مانند لا اله الاٌ الله. یعنی اله ووسیله تألٌه  من هستی،  ولی  هنوز الله  نمیباشی. که حتی  بفرض محال بنور الله در لاهوت  ودر ابدیٌت مطلق  رسیده شد، باز ذکر  توحیدی  که  لا اله  الاٌ هو  میباشد. که خداوند الله  نیز  وسیله تأله است، که  هنوز  بخداوند  هو بیرون از  هستی  در اسم الباطن والخارج در عالم  هاهوت  عدم ماسواه  رسیده نشده ونخواهند شد. زیرا  حتی  در ضمیر اشاره  بخداوند هو،بفرض محال باز با نام (هو یا او)  ضمیر غایب روبرومیشوند.  لاهوت و هاهوت  عوالم  وجودی، ومکان  لا مکان خداوند الله و خداند هو، باز  بمعنی آن است  که بخداوند هو یا او  رسیده  نشده است . یا ( أهو) فارسی  دری  زردشتی در نام أهورمزدا، یعنی  ذکر  توحیدی است که  این  هنوز خداوند (هو)  نیست. گرچه  همه مراتب  الهی  وتوسٌل، آغاز  از  پیر کامل  حسینی، همگی  مقامات  مقدٌس  الهی  را دارند. محمد  در  قرآن و احودیث  خود، مکررا عبارت  ربٌ محمد وربٌ عیسی و ربٌ موسی  گفته است.  که دلیل  یکسان  نبودن  مراتب  مربٌی الهی آنان  میباشد.   موسی  تابع  ولایت  زردشت با ربٌ مشهود  خود  نور مرتضوی، و رب نادیده او عرش  مصطفوی رسید. ولی  مسیح با ربٌ  مشهود نور مصطفوی  رسید و عرش ربٌ نادیده گبریال  جبرﺌیل را دید. ولی  محمد با ربٌ مشهود خود قاﺌم روح القدس، وعرش  ربٌ نادیده خود رحمان بعرش  او رسید. و مهدی موعود ٥٥ قرن  دیگر بنور ربٌ مشهود خود رحمان، و عرش ربٌ نادیده خود، که  ربٌ برتر از رحمان خواهد رسید ، که نامی  از او نمیدانیم.  که ربٌ یعنی  تربیت  دهنده ومربٌی  الهی است .والاٌ هر یک  نام خاص مق ام  خودرا  برای  فهم وتصور ما دارند.

الله

خداوند ربٌ الأرباب و روح  الاأرواح و نور الأنوار، آفریدگار تمام موجودات  هستی از  مراتب  انواع تحت أثیری تا  انواع  جمادی  وگیاهی  وحیوانی،  و فراوان فصول  نوع بشریاست. که تا أبد  انواع  فوق بشری  نزدیکتر بصفات الهی میرسند. نطفه  نخستین أزلی  هر  موجود ،از  اقیانوس بیکران روح الأرواح  الله نشأت  گرفته، که در أبدیٌت آینده بخداوند الله  در لاهوت خواهند رسید . که بازگشت همه بسوی  خداوند گفته شده است. و انسان در تن در ناسوت أتمی میباشد. و در اصطلاح  فیزیک اجزاء داخلی أتم، که از انواع  أثیری  و تحت آثیری بی  نهایت میگویم. که در جهان عوالم نوعی ( ماسوت) و( ماس هیولا) میباشند. و ملکوت پس  از ناسوت، عالم  ارواح آماده  تولد بجهان هستند. ومراتب  شهود  مقدماتی ولایت  محمدی نیز در همین  عوالم ملکوتی  میباشند. که ربٌ الفصل وحتی (ربٌ الفرد) میگوﺌیم. ولی  مکان لا مکان   شهود قاﺌم، در جبروت نخست، بالاتر از  ملکوت است. و شاهدان  عرش  رحمان  در ولایت محمدی بجبروت  دوم، مکان لا مکان ربٌ النوع فوق بشری، و ربٌ نادیده  در  نوع بشری  میباشد. و این  جبروتها بی  نهایت در تعداد کمٌی و  عظمتهای  کیفی و الوهیٌت  میباشند. تا بفرض محال  روحی  موفق  بدیدار  تجلٌیات الهی  بنور الآنوار الله  أهورمزدا برسد . و الله  خود  صادر اول  خداوند هو بیرون از  هستی  ها،  در عالم  (عدم ماسواه)  که  (هاهوت)  در اسم  (الباطن و الخارج)  از هستی  ها میباشد. الله عربی  شده ( أهو) زردشتی قریش است.  ومعنی  الله، یعنی  کسی که هنوز  خداوند (هو) نیست. گرچه  الهی و اله هست.  أهو نیز یعنی،  این هنوز خداوند هو نمیباشد. و این  کلمات، خود از اذکار توحیدی  دفع  شرک  احتمالی  توجٌه  سالک  بوسیله  الهی بجای  خداوند میباشد. قریش زردشتی  مهاجران اولیای  الهی  زردشتی  از  ایران   بیمن بودند. که  یک طریقت  از کاملی  الهی بوده،  که  او نیز  برهمن یا ابراهیم بود. که  در محل کعبه، گودالی  که  آب  باران  را جمع  میکند، محل اقامت سالکان خود بعنوان  عزلتکاه  سلوکی  نمود. وکعبه را مانند  کعبه  زردشت در فارس و جاهای  دیگر  ساختند. که  سالکان  روبدیوار ندبه  خود اشک مبریختند. اشکی   که نتیجه  تمرکز طولانی  در حضور  ذهنی  وسیله الهی  خود میکردند. که بعدها بت خانه اعراب شد، که (بنی امیٌ)ه قشری گری نام داشتند. زیرا اوم و امٌی سالک نمیشدند. و بنی  امیٌه بعنوان  تحقیر آنها خوانده  میشدند. که امروز  تمام شیعیان وسنٌیان غیر سالک از بنی امیٌ میباشند .ٍ

أهو

خداوند هو بیرون از  هستی  ها، در عالم  وجودی خاص خود، که  (جهان  عدم ما سواه)  میگوﺌیم. که برای  غیر او عدمی  میباشد. و یا نام  هاهوت مانند نام  لاهوت الله، که بمعنی این اله هنوز خداوند هو نیست. أهو را زردشتیان میگفتند، که  عربی  شده آن الله شد. آهورمزدا الله در دیانت سلوکی مزدیسناﺌی میباشد. الله در لاهوت  با ماهیٌتی  فرضی (شبه  عدم) است ولی عدمی  نمیباشد. بلکه  در( اسم  الظاهر و الداخل  هستی ها)  میباشد .ولی  خداوند هو در هاهوت بیرون از  هستی ها، در (اسم  الخارج از هستی  ها و الباطن) در حقیقت هستی ها  میباشد. قریش  چهار قرن قبل از بعثت  محمد، از ایران بیمن وسپس  بمکه مهاجرت  کردند. و کعبه را (بکٌه) میگفتند که  جای ( بغ )ها بود.  و مغ های  قشری  اطراف کعبه وبکٌه در شهر مکٌه جای  مغ های  زردشتی غیر سالک، که  بنی  امیٌه  نیز  خوانده میشدند. که  اوم وامٌی نمی کنند. که مانند همه مذاهب  قشری در همه ادیان  مشرک  بخدا  و آخوند پرست هستند.و ابلیس آخوند در لباس کاذب روحانیٌت را می پرستیدند.  ونفرت  از آنان را  پیامبر  مهمتر از  محبٌت ولایت  الهی میدانست. اولیای  الهی در هر زمان  باطراف جهان  برای  تبلیغ  میرفتند، و بزبان وعقل  مردم محل و زمانه خود  صحبت میکرده ومیکنند. و دین خدا یکی بیشتر  نبوده،  وهمان  (ولایت  الهی) ونه (ولایت  هر  فقیه)  سفیه ووقیح  آخوند.  که مشرک و فاسد تا مغز  استخوان است.

الٌلاهمٌ

( اللٌهم) که  بمعنی  الهی که  برایت ا وم و قصد  دیدار و لقای  تورا دارم. که هر وسیله  نادیده  الهی  سالک  اله نا دیده او میباشد. ووسیله  مشهود او نیز اله ووسیله تآلهٌ است. مانند  پیر کامل حسینی برای  رسیدن  بمقام  برتر حسنی  وفاطمی ومرتضوی  ومصطفوی  وقاﺌم و عرش رحمان. که  در نوع  بشری وولایت  محمدی  این اسامی را دارند. پس در أغاز  هر دعا ،خطاب  بوسیله  الهی  مشهود، و نیز اله  غیر مشهود میشود. که برای او هوم وهمٌت و اوم و سلوک و پاکسازی  روان  در تخلیه وتحلیه  مینمایم.  که بتجلیه ( تو) اله نا دیده  برسم، ودیده و مشهود من شوی. که باز نوبت  عهد الست سالک با نور شهودی باشد.  که در تولد  بهتر بعدی،  سالک  بتجسٌم  انسانی  آن نور شهودی، با راهنماﺌی  خداوند، باز  پیمان  سلوکی و پاکسازی  بیشتر  روان،  تا  بنور اله و ربٌ نادیه  بالاتر برسد و مشهود  سالک  گردد. که باز  عهد الست تازه ای خواهد داشت . کسانی که با ولایت  محمد  در گذشته ها  بنور مرتضوی   زردشت و موسی  نرسیده بودند، ولی اکنون با ولایت  محمدی  بمعرفی  خداوند، بخاطر ذخیره آخرت بیشتر که از  تولد پیشین داشته،  بسلوک  الهی  بپرداز،و تجدید  شهودهای  نخستین  حسینی  وحسنی و فاطمی  سه پیامبر  اولی العزم  پیشین خود، آدم و میترا  و بودا را   که داشته  بودند،  تجدید بهتری مینمایند. وتنها  بیک شهود برتر  نور مرتضوی  میرسد.   که  پایان تعالی  میسٌر او میباشد.  و لذا  صوفیٌه  سالک، مدام  از  نام  علیٌ برای  دعا  استفاده میکنند. و  نمیدانند از گذشته ها  چه مراتب از تجلٌیات الهی را داشته اند. و بقول  پیامبر باید  تجربه  کرد و دید، تا چه  مقامی  شهودی  بالا آمده  بوده اند.  تا موقعیٌت  خود را  تشخیص  بدهند. واگر  بشهود  مرتضوی  چهارم  خود رسیدند، در عزلت  سلوکی  نمی مانند. و بسته  بداوری  ومشیٌت  الهی،  که  این  سالک بشهود مصطفوی  برسد. وتا  وقت مرگ  باید  منتظر باشد. مگر  کسانی  که خداوند استعداد  از شهود ( نور مرتضوی)  با دیانت سلوکی  زردشت وبا  مسیح با ( نور شهودی  مصطفوی)   داشته است.  پس  اینک بتجدید شهودهای  مرتضوی  ومصطفوی ، و با کیفیٌتهای  بالاتری بشهود برتر وتازه  خود، شهود  (صورت  مصطفوی)  و با مشیٌت  و بدای الهی هم اکنون میرسد. وشاید با بدای  ویژه دیگری الهی، هم اکنون  بنور قاﺌم   برسد. والاٌ سالکان پس  از تجدید شهودهای قبلی  در ولایتهای پیشین، تنها  بیک  شهود تازه  میرسند. آنهم با مرگ طبیعی ویا مرگ  قبل از مرگ  ارادی، بیک شهود برتر الهی  میرسد. لذا  همه  سالکان ولایت  محمدی،  بهمه  شهودهای  ولایت  محمدی  نمیرسند و بقیٌه شهودها تا قاﺌم را در تولد بشری  بهتری خواهند رسید اگر باز سلوک  الهی  کنند.

التباس

درهم پاشیده شدن  وپوشیده بودن  حقایق و باعث اشتباه  دیگران میشود. که  گوﺌی  لباس کاذب بر وقایع میپوشانند. چه  رسد که بحقایق بتوانند  برسند. که آخوندهای  قشری کاذب روحانیٌت و فریب کار چنین هستند. وفساد روان  وباطن خود را با  لباس  روحانیٌت، مخفی  از دید  پیروان جاهل خود میکنند.

التثام

لثام ودهان بند زدن برای  سکوت است.  که دارندگان قصد و نیٌت سوء، چون  سیاست مدران چنین  سکوت مصلحتی را دارند.

التجاء

لجوء و پناه  بردن و مخفی  شدن در ملجأ پناهگاه، و لجوء  پناهندگی که  سالکان باولیای  الهی  پناه میبرند  وچاره أندیشی سلوکی میکنند.

التزام

 خود را ملزم و متعهٌد کردن و پابند بودن  سالک، برای تحقٌق  شروط لازم تا شرط کافی از نظر  داوری  الهی  حاص  سالکان .

التفات

 ملتفت شدن وتوجٌه  مجدد ودقیق تر دیدن، ولف وپیچیداندن گردن، برای  توجٌه مجدد  ودقیق تر که  تنها  سالک از  گذشته های خود بآینده های بهتر  متوجٌه وملتفت میشود. تکریم وانعام بکسی یا أمری ولو  بصورت تعارف  باشد التفاتی میباشد.و سالک  همیشه بروی  پیر در حضور شخصی ویا حضور ذهنی در تخیٌل  خود، بپیر  ملتفت است. واگر نظرش بغیر افتاد، باز بصورت  پیر برمیگردد، وگردن خودرا میپیچاند واستغفار وپشیمانی دارد.

التقاء

لقای بکسی  یا چیزی، و بهم  رسیدن و ملاقات ،و یا سالک برای  لقای الهی در شهود بالاترمیرود.

التقاط

دانه برچیدن وجمع  آوری لوازم جزﺌی، برای درک مطلبی کلٌی تازه  و برتر.

التماس

خواستن ملتمسانه سالک  از  خداوند، یا هر نیازمندی برای رفع نیاز  خود، تضرٌع و لابه میکند .

التواء

پیچیده شده  و پیچ  خوردن وخمیدگی، وگردن پیچاندن وتوجه سالک بغیر پیر.

التهاب

زبانه کشیدن آتش، یاخواست وهوس شدید. و برافروخته شدن  در غضب که نا آرام میگیردد.

التیام

پیوسته بهم  شدن اطراف  زخم و شفا یافتن سالک.

الحاح

اصرار  کردن در طلب و پافشاری در تکرار سالک در دعای خود از خداوند برای نجات.

الحاصل

یعنی  خلاصه  اینکه و یا نتیجه و محصول سخن  بلند وخلاصه و مختصر ومفید.

الحال

هم اکنون  وحال در انسان در روان و عوامل و عوالم  الهی او میباشد. نه در اختیار انسان که  حال هر لحظه تغییر دارد. یا حال بهتر شهودی والهی، یا حالی  بدتر کم عقلی و قهقراﺌی.

الحاق

خود را  بجلو تر ملحق  کردن و رساندن،  وجبران تأخیر و نیز  حفظ پیوستکی. وسالک خود را بکمال الهی  پیر میرساند. که این همانی صفات  حیاتی وروحی الهی بیابد.

الحان

آهنگ ها ونوع  صحبت انسان،  و لحن  کلام او  روشن  کننده افکار و مقام  روحی و شهودی شخص از سطح  گفته های  او.

الحمد

یا الحمد لله گفتن  وشکر خدا کردن، ونیر  حمد و پرستش مراتب  الهی و شهودی سالک، که از  اذکار توحیدی دفع  شرک احتمالی  توجٌه بوسیله  الهی وعبادت او بجای  خداوند مینماید. تا  بقول  پیامبر  دعاﺌی بحداوند برسد و الاٌ بصورت  دعا  کننده  کوبیده  میشود. چون وسیله  الهی  ندارد یعنی  گرفتاری  صورت  نوعی  حقیرتر در کارما ها دارد. چون  شرک و آخوند پرستی و قشری  گری دینی دارد.

الخ

رمز و خلاصه (الی آخره) میباشد. یعنی  تا آخر آن که نیاز بتکرار ندارد. آخر  خواسته خدا شهود  قاﺌم در نوع بشری است. وهر  ولایت الهی شهود  نور تجلٌی آخر سلوک خود را دارد. و آماده برای آخرت  وتولد بعدی است.

الزام

و لزوم شروط  لازم برای  تکامل، و انجام درست أمری است .و ملتزم  شدن سالک در پیمان با  پیر الهی که بایسته و شایسته  گردد. هر أمر اجباری  الزامی  است. و سالک با شروط  لازم  میتواند  بشرط  کافی از نظر  داوری  الهی خاص   سالکان برسد. و انتظار پاسخ مثبت وپاداش الهی درشهود داشته باشد.

الست

عهد الست پرسش  خداوند در هر بار شهود نور تجلٌی آخر سالک، که نور شهودی  مشهود میپرسد. آیا من ربٌ تو نیستم؟ ویا  در تولد  بعدی  سالک،  که  پیر الهی  در تجسٌم  انسانی  نور تجلٌی آخر تولد  پیشین، که  میپرسد آیا من همان نور ربٌ وتجلٍی تولد  پیشین  تو نیستم، که  سوگند و عهد تسلیم  بمن  نمودی ؟ اگر  سالک  شاهد نور تجلٌی  این عهد وتعهٌد  وسوگند خودرا پاسخ  آری داد، یعنی  بربٌ مربٌی خود  رسده ونه  بخداوند الله. آنگاه  بشهود  عرش رحمان برای  بازگشت  پبیامبر گونه بخلق   تولد  دوم  الهی  خود را  مییابد. و این پیامبر تازه نفس میداند، که خود بنده آینده ربٌ برتر الهی  خود میباشد. که در ولایت  محمدی این  عهد الست را سالک با نور قاﺌم  میگوید. که در تولد  نوع فوق بشری  با  مهدی  موعود  تجسٌم  انسانی  نور  قاﺌم باید تسلیم و سرسپردگی بدهد. که  روح  محمد وعلیٌ  و تمامی  کاملان  ولایت  مصطفوی  در  طول  تاریخ و آینده ها ، تنها متولدین  نوع فوق بشری  عصر  ولایت  مهدی  موعود  خواهند بود. که  در تسلیم و بندگی مهدی  بوده ،و چو.ن او  بنور رحمان  برسند .که همچنان  انواع  بالاتر وتجلٌیات الهی  بالاتر در پیش  دارد. همین  احساس  سالک با پیر حسینی بمعرفی  خداوند،  اورا الهی وشایسته  حمد و پرستش    بعنوان وسیله  خداوند میداند پس  عشق  میورزد.

ألسنه

لسان ها زبانهای  مختلف ملٌت ها وافراد متفاوت، و نیز در  مراتب معنوی و ادراکی وبیانات .

الصلا

صلا و ندا دادن  برای صلات  نماز، یا تذکٌر برای صله و ارتباط و توسٌل عبادی  سالک با وسیله  الهی است. و پادشاهان برای  هر  دیدار کسی صلا  وکیسه  زر هدیه  میدادند.که اولیای  الهی  رحمتهای  الهی  میدهند.

الطاف

لطف ومهربانی ها ونیکوﺌی و تکاملات سالکان،  که  لطف ومنٌت الهی است.  و  پیامبر بیشتر در دعاها و یا خدمات سلوکی  والهی سالک، میگفت که  رحمت الهی برای آینده های خود میباشد.

العیاذ بالله

پناه بخدا  گفتن سالک خطا کار، ویا در شنیدن کلامی  باطل، که آنرا از  شیطان  أهریمن میداند. و یا  کلام مشرکانه  ظاهرا دینی، که  آخوند ابلیس در لباس کاذب روحانیٌت بشنود وسالک بخدا  پناه میبرد. و الاٌ انسان  معمولا فریب  نطق و خطابه  و  زبان بازی های آخوندها و تبلیغات چی ها را  میخورد.

 الغاء

لغو و باطل اعلام نمودن أمری، و ترک دستور و مطلبی که قبلا اجرا میشد.

الغرض

یعنی خلاصه  اینکه. و یا مقصود  نهای ما چنین و چنان است . و باری  گفتن وآخر کلام اینکه.

الغیاث

فریاد کمک خواهی و غوث  ونجات بخش خواستن، یا وسیله  الهی برای سالک  از  خداوند که خداوند  (غیاث المستغیثین) است.

ألفاظ

کلمات تلفٌظ بزبان شده، اصواتی و در نظامی که زبان قومی میباشد. که  امواج وارده  بگوش شنونده که انعکاسی در  ذهن دارد. گوینده با هنر بیان خود، طوری  افکار  خود را  در کلمات قرار دادی جامعه بزبان میآورد، که  شنونده در آثار انعکاسی ذهنی  خود، همان  افکار گوینده را ایجاد  می نماید. که این کار معمولا  بطور کامل  صورت  نمیگیرد. مگر  شنوده  نیز در فکر  خود، با گوینده همکاری  داشته باشد. و  از عملیٌات عقلی  وذهنی  میگوﺌیم. که عملا کار روان ناخودآگاه  انسان، و بخصوص   کمکهای  مدبٌران روحی  انسان صورت  میگیرد. لذا  فهم وعقل و ادراک  از سطوح  مختلف الهی  هستند. وهیچ  دو انسانی  مانند هم در یک  سطح  نمیباشند. اصوات و صدا ها بسیار  فراوان  هستند. ودر هر کس بشکلی  تآثیر  میگذارد. که در مشکلات ناخودآگاه  شنونده  تأثیر  بگذارد. معمولا  برخی  صدا ها و اصوات  لفظی بیشتر  مصرف  میشوند. پس  در  شنونده  نیز آسان تر مفهوم  میگردد. برای  مساﺌل  پیچیده  بسختی  میتوان  شنونده  بی  استعدا  وبی  توجٍه فهماند. چون دوچار بیماری (پیش داوری) بدون تفکٌر را زودتر می  فهماند. که آنگاه  زودتر نیز  فراموش ویا منحرف در هدف  ومقصود  گوینده  میشود.  روان شناسی الفاظ گفتنی، که معادل  کلمات نوشتنی  هم دارند. جای  بررسی بیشتر برای  انسان  میباشد. که بداند چگونه   فریب  میخورد ویا خود فریبی   دارد. که عامل  بزرگی  در عقب  روی  تکامل  روحی  برای  پس  از مرگ  میباشد. در مطالعه  فلسفی و حکمتهای  پیچیده  تر، که  کمتر  بگوش و ذهن  انسان  خورده  باشد، باید سعی  کرد مقصود  گوینده را دانست. والاٌ انسان طبیعتا فریب  عقده های  فراوان  روان پاکسازی  نشده خود را  میخورد. ودر واقع  انسان  خودش را میفهنمد ونه  دیگری را.   ودر  انتقال آن فکر باز  بشخص  سوم، شنوده  سوم نیر  خودش را میفهمد، و انحراف  و آشفتگی  شدید تر میشود.  وبرای  همیشه عمر این  خطاها، باعث  گمراهی  انسان میشوند. ولی  سالکان در  پیمان  سلوکی  با ولیٌ الهی ، که  تنها از یک  سطح  الهی از  امور صحبت و اندیشه دارد، تحت  تدبیر الهامات  لدنٌی  والهی خود میباشد. پس  سالک مطیع  پیر و باور کننده او، تنها کاری که از خود میکند،  اینکه کاری از  پیش  خود ننماید. آنگاه با کمک  مدبٌر  الهی، شنوده  بمقصود  گوینده  الهی  میرسد. عشق بگوینده و  اراده  شنوده برای  شناخت  حتمی  موضوع، ونیز شرایط دیگر محیطی، و یا نبودن  شرایط  منفی پرتی  حواس  انسان در فهم مقصود  گوینده بسیار مؤثٌر  است. تکرار شنیده ها نزد  گوینده، تأیید درستی  فهم  شنونده دقت کار فهم را بیشتر  میکند. لذا  عامل  آلودگی  های  روان در امور مادی وبشری، منحرف  کننده  ذهن  انسان  برای  فهم است. سالکان  دارای  مراتب تجلٌیات  الهی  بالاتر، قدرت فهم درست وسریع تر و ثابت از نظر  فراموشی را دارند. لغت نامه ها برحسب  نوع  فهم نویسنده  لغت نامه میباشد. که  شامل  همه  جوانب  دیگر  معنی  الفاظ نیست. فرهنگهای  ملل  نیر با هم  تفاوت ها  دارند. و رابطه  سرعت  تصوٌر  شنوده از  الفاظ  گوینده،  بستگی  بپاکی  روان از عقده ها وکمبودهای روحی  میباشد. بخصوص  که  کلمات و لغات مدام  در جامعه ها تغییر میکنند. وظاهرا  الفاظ  مورد  کاربرد بیشتر ثابت تر هستند.

الفت

خو گرفتن و عادت  نمودن، و در تبادل محبٌت وهمکاری است. و بعکس تفرقه  یافتن است. که  انس  گرفتن سالک با وسیله  الهی ومراتب  شهودی خود أثر مثبت دارد.

القاء

آموزش  غلط افراد  جاهل بدیگران  غافل.  که  سالکان القای  کلام  پیر را  کلام خدا میدانند. ولی جاهلان القای آخوند رادرست  میدانند. که  جز  شبهه آور و شبیه ولی  منحرف  کلام  درست اولیا نیست.

القاح

بارور  کردن  جنسی ومادی،  مانند گرده  زدن بدرخت خرمای  ماده ویا واکسن زدن.

القصٌه

خلاصه  اینکه و یا غرض از  داستان  مورد  بحث این است که .

 الکن

کسی که زبانش گیر دارد و پیوستگی  مکلام  ندارد و یا درست ادا نمیکند.

الهی

یا  خدایا و الهی که وسیله تآلٌه و پرستش  من بجای  خداوند است. که  وسیله  عبادی  سالک در عبادت  خداوند را، خداوند بطالب لقای  الهی  معرفی  مینماید. ربٌ و اله ووسیله الهی، آغاز  از  پیر کامل  بمعرفی  خداوند انسان  کاملی  است. که  با روح  الهی روح  القدس  و شهود  عرش رحمان  بخلق  وتولد  دوم  الهی  پس  از مرگ  قبل از مرگ  بازگشته ،که  پیامبر  زنده  سالکان خود بمعرفی خداوند میباشد. آلهه جمع  اله میباشد.

المام

لمٌ وجمع وجور کردن و برچیدن اجزاء پراکنده ، و پاﺌین آمدن برای  آموختن کلام انسان  برتر.

الواح

جمع لوح یا صفحه سنگی یا فلزی برای  نوشتن. نوشته های  انبیا را لوح  میگویند. که  گوﺌی نوشته ای روی  سنگ  حفر  شده، که تغییر  پذیر  نیست. معادل  آیات الهی و آیدهای  رسیده  از خداوند، برای  انسان  کامل  و سالکان  او، مانند  الواح موسی که خود آنرا شکست. ( الاحه ) و یک نظر  سریع  بچیزی  انداختن  چون دیدار لحظه ای  از  نور تجلٌی  الهی.

الگوهای کهن  و  اساطیری

اصطلاحی در روان شناسی است. که  بییماران روانی دارای الگوهای قدیمی جامعه خود میباشند. ویا  در  ژنتیک  روحی خود از  تولدات پیشین دارند. و شناخت این  الگوها بوسیله  پزشک روان  درمان،  و تفهیم  بیماراز آثار منفی این  الگوهای  کهن در  روان، منجر  بنفرت  بیمار از چنان  صفات تابع  الگوها میباشد ویا کم أثر  میشوند. ولی  در سالکان ولایتهای  ششگانه، با کمک خود  سالک با پیر  الهی،  معالج مشکلات روانی او، عمیقا  حذف و بی أثر  میگردد. وتنها درحافظه آشناﺌی، بمعنی  این  الگوها میرسند.

الوهیٌت

مقام  الهی یک  روح وموجود شاهد  مراتب تجلٌیات الهی، یا درجاتی الهی  تر بودن تجلٌیات  الهی، که در هر حال همتهای الهی است. ولی  همتای  الله، چه  رسد  بخداوند هو  بیرون از  هستی ها نیست. اولیای  الهی  نمایندگی  الوهیٌت الهی را برای  سالکان  خود دارند. پس محترم ومقدٌس برای سالکان وی  میباشند.

الهام

ندا و پیام  الهی  رسیده بدل شاهد  مراتب تجلٌیات  الهی میباشد.  الهامات  لدنٌی بدل  اولیای  ولایتهای  برتر بعدی،  بیش از الهامات در کمیٌت وکیفیٌت پیامهای  الهی  بدل  اولیای  الهی  میباشد. وتا زنده  باشند الهام ووحی  دارند. کاملان  ولایتهای الهی،  این همانی مقام  الهی  پیامبر اولی  العزم  خود هستند. و همگی  نیز  این همانی  مقام الهی تجلٌی  شهودی  خود را دارند. رحمتها و الهامات  اولیای  الهی،  بخصوص  کاملان محمدی  شاهد  عرش  رحمان، در طول چهاره  قرن  گذشته، تکمیل  وتوضیح گفته های  الهی  محمد، کاشف عرش  رحمان، و  مؤسس ولایت الهی ششم  نوع بشری را تکمیل وتوضیح وتشریح  نمودنده اند. که  میتوان  آنها را  فلسفه شهودی  وعرفان  الهی دانست. که در مجموعه  آثار  عرفای ایرانی  بخصوص ثبت  شده اند. که  شناخت  کلٌی از  امور  الهی  میباشند.  ولی باز  کارساز حکمتهای  عملی  و لزوم  تخلیه وتحلیه وتجلیه های  انسان  شایسته   تعالی  و لقای  الهی نمیبیاشد. اگر  خود از خداوند  پیر الهی  زنده ومناسب  خود را بخواهد. آنگاه خود  قرآنی  ناطق در اختیار  دارد. که  کلام او کلام  خداوند است. تا روزی  که  خود  سالک با  شهود  هفتم  عرش رحمان،  قرآن ناطق و صاحب  فلسفه  شهودی  وابداعات  جدید  وتازه ای  الهی  برای  دیگران  سالک  خود  گردد .  اولیای  بعدی، بطلان  نظریٌات  پیامبران را  نمی  کنند.  بلکه  بزبان  روز  وعقل  مردمان عصر  خود،  ترجمه  ونو گوﺌی  مینمایند. که  هدف  باور دادن  دیگران  بلزوم  سلوک  الهی  است. پس  ابداعات جدید  اولیای بعدی، توضیح  ابداعات گذشتگان است.  که  گوﺌی  بزبان  کهنه شده  گذشتگان  بوده،  باید  نو نویسی شوند. پس  همچنان  رحمتهای  الهامی  وابداعات  تازه  الهی  هستند. وتمام  هر شش ولایت  سلوکی  نوع بشری،  ار آدم نخستین  اولی  العزم،  تا  محمد آخرین اولی  العزم،  تنها یک  دین  داشته ان. و کاملان  زنده آنها، همان یک  دین  را دارند. که این دین  نام  سلوک  الهی  دارد.  ونه  ادیان  اسمی  وقشری   اسلام و مسیحیٌت وغیره. فلسفه های نظری  عرفانی در حدود درک اهمیٌت  سلوک  الهی  برای  انسان  مفید است.  از آن پس  که  کسی احساس  مسؤلیٌت  برای  خود نمود، تنها  پیر کامل  بمعرفی  خداوند خود  منبع  سرشار حکمتهای  الهی را در پیر  خود دارد. وچون  سالک  بعرشٍ رحمان  رسد، خود  از منابع  الهی  والهامی   سالکان احتمالی  خود خواهد  بود. در  بحث  الهامات و  سطوح  عقلی و  اندیشه های  الهی  وعرفانی، مجموعه ای  از الهامات را  میتوان از  (محکمات)  خواند.  که  همیشه  ثابت و برای  هدایت عقلی  وشهودی  دیگران مهمتر میباشد. که گوﺌی  احکام محکم  دستور عملی  باشند. و متشابهات افکار دیگری  هستند که  قابل  تغییر هستند. و سطوح  فصل  نوع بشری  و سطوح  عقلهای  تجلٌیات شهود اشخاص، در  کار دریافت  کمٌی  وکیفی الهامات  الهی مؤثٌر  هستند. و اولیای  الهی  این  محکمات را تبدیل  و تنزیل  منطقی  مینماید.  که در اختیار الهی اولیای  الهی  زنده  میباشد که برای  چند  سالک  خود بکار گیرند.  

الهیٌات

آنچه مربوس بأمور الهی یا وساﺌل  الهی  سالکان  باشد . مانند  دستورات عملی سلوک ونظریٌات عرفانی و داده های الهی  والهامی  پیر کامل و اولیای گذشته، که  بیشتر بمعنی  امور ماورای طبیعی و مادی فیزیکی است . حکمتهای عقلی برتر مورد نظر است. یا دستورات عملی پیر الهی  بمعرفی  خداوند، بخصوص که در کتابی این  دستورات جمع  نمیشوند. که هر کس  برای زمان ومکان و سطح عقلی ومشکلات روانی خود  دستوراتی را از ولیٌ الهی زنده دارد. الهیٌون خدا  پرستان دارای وسیله تآلٌه  وتوسٌل انسان  کاملهستند. و نه قشری مذهبی  بهر دینی بدون مأموریت الهی که عباداتی را  دستور بدهند. که هر آخوند رساله ای دارد. که  پذیرفته  خداوند نیست. ولی پذیرفته شیطان أهریمن و هر آخوند پرستی گمراه میباشد. 

امید

آرزوا عنصر  بزرگی در  زندگی و آینده  نگری است. که همان  توفیق  در اوم و سلوک  الهی و کسب آینده های  الهی بهشتی میباشد. وسالکان با امید و صبر بلایای  سلوکی  عشق  ورزی خود را  دارند.

أمیر

أمر دهنده و فرمانده  واولیای  الهی أمیر مؤمنان اوم  کننده و سالک هستند. کسامی که اوم  کرده و امٌی و الهی شده اند. علیٌ و هر کامل  الهی  أمیر مؤمنان خود میباشند.   

أمد و مدٌت

یا مدٌت وزمان که  طول عمر و مهلت و فرصت  انسان  برای  سلوک  الهی  است. ویا  زندگی  غیر سلوکی و قشری  گری، که هرچه  زودتر بمیرند  بنفع  آنان است. باز (أمد)  گاهی  بمعنی  تا آبد  و زمان بی انتها است . و یا بمعنی هرگز میباشد. و یا برای  تمدید  زمان و فرصت زمانی  چون عمر  میباشد. که  بقول  خداوند  برای  کسانی  که در راه  خدا  هستند، که همچنان  امکان  پیشرفت  روحی  دارند عمرشان دراز میشود. و یا منفورین  خداوند که فساد زیاد میکنند، که  عمرشان  کوتاه میشود  تا بیشتز این  فساد وقهقرای روان را نداشته باشند. و یا (أمد) را برای این  میگویند که نمیدانند چه مدت ومهلت برای أمری وجود دارد.

امام زمان زنده

هر کامل الهی  حسینی پیامبرگونه که  محمدی  زنده  برای  چند سالک  خود میباشد، امام  زمان سالک است.  ولی خداوند یکی  از کاملان  حسینی را،  که  خوبی بیشتر  از  کاملان  دیگر دارد انتخاب  مینماید، که  ریاست  الهی  بر تمام  کاملان  الهی  زنده دارد.  که  پیامبر از ٣١٣ کامل  حسینی ومحمدی  زنده  میگوید. بجای  امام  زمان عصر و تمامی  سالکان دیگر، که  درگذشته است، وجانشین اورا  انتخاب  مینماید.  و سالکان  تنها  در شهود  دوم  خود با شهود حسنی وی آشنا میشوند. و خود که  قاﺌم وامام زمان خودش برای  همه  سالکان عصر خود میباشد. خودرا  بدیگران  معرفی  نمیکند. مگر  در شهود  دوم  حسنی بوی  برسد. پس  قاﺌم حسینی سالک، و قاﺌم حسنی امام زمان هر عصر ودوره حیات امام، دو تعبیری  برای  امام  زمان وقاﺌم میباشد. ولی  شیعیان فرزند امام حسن  عسکری را  که  تولد هم نیافت. و امام حسن بموجب  حدیثهای  مربوطه ، که  در ترجمه  و تفسیرات احادیث  پیامبر وامامان  آورده ام، این  طفل را (حجٌت) نامید، که حتی  مادرش  هم طفل خودرا ندید. که هریک از  کاملان  حسینی بازگشته  بخلق،  برای  چند سالک  خود ، همان حجٌت  و امام  زمان او میباشد. و نه  انسانی  افسانه ای  که   دوازده  قرن است،  که  در چاه  سامره  زنده است و با زن وبچه  باشد. که اخیرا با بمباران حرم  امام  عسکری، این  قاﺌم  بچاه جمکران  منتقل  گردید. و دکٌان تازه ای برای  آخوندهای  قشری  ومشرک  ولایت  فقیه  فاسد و عامل  أهریمنان دیگر بوده  باشد. وغیر از این سه  مفهوم  قاﺌم، مفهوم  اصلی و الهی  نور قاﺌم، شهود ششم  سالکان ولایت  محمدی  میباشد. که در ٥٥ قرن  دیگر آخرین  کامل  ولایت  محمدی،  بجای  نور قاﺌم بنور رحمان میرسد. وبا عرش  ربٌ برتر ار رحمان  بخلق  نوع فوق بشری  بجهان  مبعوث  میگردد . پس  مفهوم  درست  امام  زمان، و مفهوم  قاﺌم آل بیت، یا قاﺌم واساس  وایدآل کمال  نوع بشری، مورد  خلط  قشری ها قرار  گرفته است. وسالکان ربٌ الهی  خود را از خداوند میشناسند. و امام زمان حسنی  خود را در رؤیا خواهد  شناخت. و نور قاﺌم را در شهود ششم  میتوانند جون  بدر منیر ببیند. تا هفت هزار سال  بعد در تولد  نوع فوق بشری،  با مهدی و هر مهدوی  کامل لبٌیک  بگوید  وتسلیم  گردد. زیرا  اکنون  در شهود ششم  نور قاﺌم عهد الست  خود را با خدای  خود دارد. که با تجسٌم  انسانی  نور قاﺌم  در مهدی  موعود، یا هر مهدوی کامل الهی  نوع  فوق بشری  لبٌیک بگوید.  و تسلیم گردد. تا شاید  خود نیز  بنور رحمان برسد. و از چهارصد هزار سال  بهشت  سوم  انتظار  عرش ربٌ برتر از رحمان  استقاده  نماید.  که نیاز  بتولدات  جهنٌمی  جهان نداشته باشد. که  زودتر آموزشهای  لازم  را آموخته است.

أمر و دستور

هر دستور  وفرمان ویا هر مسآله  وموضوعی  بطور  عام میباشد. ولی  بطور اصلی،  أمر همان  دستور وخواسته  خداوند از انسان برای سلوک  الهی  میباشد. تا بقاﺌم برسند. و یگانه  أمر الهی که سلوک است. أکثرا  دین ورزی   وأمر خدا برای  سلوک را، با( أمر) بمعنی  دین، و یا أمری را  یعنی  دینی  میگویند. که  نمی خواهند از لفظ  دین استفاده  کننده.  که همه از دین برداشت  ادیان  غیر سلوکی  وقشری را دارند. و دستور  پیر الهی  بمعرفی  خداوند و تا زنده  است،  همان  أمر ودستور خداوند است. که بطور عام سلوک الهی است. و بطور خاص  هر  دستور  جزﺌی از پیر الهی  میباشد. چون  دستور پیر همان  دستور الهی  برای سالک است و بقول قرآن خیر وتکامل و ثوابی  در نجواها و دعاهای  خود ندارند. زیرا  سلوک الهی  ووسیله  الهی  برای  دعا  ندارند. که اصطلاحا سوراخ  دعا را گم  کرده اند.  والاٌ مطلب  دعا را  درست  گفته اند. ولی  بخداوند از طریق  وسیله الهی  بمعرفی  خداوند، وهنگام  دعا نمودن  خطاب  بوسیله  الهی  نموده باشد،  آنگاه  بقول  پیامبر بخداوند و أسمان میرسد. و بدون  وسیله  بصورت  دعا کننده،و باغضب  الهی   کوبیده  میشود. أمر  خداوند این است  که باید (صدقه)  داد، نه مبلغی  پول باشد.  بلکه  صادقانه توسٌل  باوسیله  عبادی  کنند. که  پیر  الهی  بمعرفی  خداوندرا  باید عاشقانه  دوست  داشت. أمر بمعروف  نیر دستور بمردم  نباید دانست. که تازیانه  بدست  مأموران  آخوندهای  قشری، أمر بمعروف  نیکوﺌی میکنند. که  معلوم نیست  نیکوﺌی  کدام  است.  که همان تنها  سلوک  الهی  است.  وهر کار دیگر  نیکو،  از  نظر عقل وروان آلوده ما ، ممکن است نادرست، و همان کار نیکو نیز آزار وضرر بدیگری باشد.  تذکٌر نصیحت  بدیگران   باید برای  سلوک  الهی  باشد. این نصیحت (نصوحی) میباشد و أمر و مسآله ای  عرفانی  وشناخت عرفانی است. که بسلوک  الهی  وشناخت  مراتب  الهی  پرداخت . بقول  پیامر  أمر خدا  منحصرا عبادت  بخدا، یعنی  سلوک  الهی  وعبد وموبد و مقدٌس  شدن  سلوکی با تخلیه وتحلیه  وکسب  تجلیه های  الهی  میباشد. والاٌ  همه مذاهب  باطل  وقشری  که دشمن یکدیگر  وحتی  دشمن خداوند وقاتل  اولیای  الهی  هستند. همگی  برای  نظریٍات خود بقرآن وتورات استناد غیر سلوکی  میکنن.د و عبادت را آنطوری  که  در مذهب  غیر الهی  خود رایج  دارند، میخواهند بزور تحمیل دیگران  کنند. که تنها  پیر الهی  بمعرفی  خداوند،  باید  تعیین  عبادات  سالکان  خود  کند. وهر عبادت  دیگری  شرک  است. اطاعت أمر  خدا  یعنی  سلوک الهی  واطاعت  پیر  کامل  بمعرفی  خداوند.  و الاٌ قطع  أمر خدا ، یعنی  عدم  سلوک الهی، ویا ترک  نیمه  راه  سلوک، و فراموشی  وسیله  الهی خود که  اطاعت او ندارد. پس  توسٌل  عبادی  اورا نیز  ندارد. سفارش پیامبر که از( ابواب  الهی)  وارد شوید. که هر کامل الهی باب ولایت  برای چند سالک  خود میباشد.  نه اینکه  کسی را متهم کرد، چون (بابی)  شده  باید کشت. انسان میتواند  بی  دین  باشد، ومجازات الهی را بعدا ببیند. و شاید هم  توبه  کند. و تنها  پیر الهی  بمعرفی  خداوند، هزاران  مصیبتی  را  که مذاهب قشری  و آخوندهای آنها بوجود  آورده اندا  پایان مییابد. ورود  بخانه ها ار باب آن دست است.  وخانه خدا  خانقاه  ولیٌ  الهی  بمعرفی  خداوند  میباشد. آمیر  شخص  آمر  دهنده از  نظر  الهی،  تنها  امیر مؤمنان، یعنی  پبیرو أمیر  چند سالک  خود میباشد .

أمل

امیدواری  که  سالکان با امید  لقای  الهی در سلوک  صبوری بلایای  سلوکی،  ویا  فتنه های  اجتماعی  دشمنان  سلوک الهی را تحمٌل  میکنند. گرچه  آنها را امتحانات  پر  محنت  خداوند  میدانند. نا امیدی  در سلوک عامل  مهم  محرومیٌت  سالک  از  پیشرفت است. و بالعکس  مفید بودن  عشق  ورزی  بپیر الهی  بمعرفی  خداوند  عامل پیشرفت سالک میباشد.

امٌ  مادر

ام مادر  همان  اوم  وسلوک  الهی  با مادر وپدر الهی پیر کامل  بمعرفی  خداوند میباشد. و سالک چون ابراهیم برهمن بتنهاﺌی  امٌت است، که اوم میکند وهمٌت دارد، وسلوک الهی را مهم میداند. مادر  جسمانی برای تربیت طفل تا حدٌ بلوغ  مهم است. ولی باز  بسیار مادران  تربیت طفل نمیکنند که شابد  تربیت  معکوس  می نمایند. ویا از لحاظ  روانی  طفل را آسیب میرسانند. والدین  از  نظر  خداوند و سلوک  الهی،   تنها  پیر  کامل الهی است. که والدین یعنی  دوالد و زن و مرد نیز مطرح  نیست.  که  تمام  برداشتهای  آخوندها رهبران  گمراه  کننده  قشری های منحرف تمام  امور غیر سلوکی و در امور  مادی  است.  که منظور  خداوند را نمیرسانند. زن  کامل الهی را امٌ  المؤمنین  میگویند.  که امٌیِ چون  محمد بوده،  و سالکان  خود را اوم و تربیت  الهی  مینماید. زن ومرد  بودن  انسان  سالک و پیر او مطرح  نمیبیاشد. و (هاویه)  گودال  یا  درٌه  جهنم، که  مورد  وعید و تهدید  الهی  است. که هاویه  رحم مادری  حیوانی و در یک  صورت  نوعی  بجهان  میباشد. (امٌهات  امور) یا مهمترین های  امور، تنها  أمر الهی در  سلوک مهمترین است. که همان هوم واوم تنها خواسته خداوند میباشد. و خداوند  میگوید  که  شما را  امٌت وسط نمودم. یعنی  اوم کنندگانی  بین  گذشتگان مؤمن، و آینده های  اوم کننده  هستنید. و  یا  از آدم  نخستین  اوم  دهنده  تا محمد آخرین،  هفت هزار سال است.و پس  از محمد، مهدی  موعود  بهفت هزار دیگر  مبعوث  جهان میگردد. که  چهارده قرن آن  گذشته است .  کاملان  الهی واسطه  ووسیله  بین  سالکان وخداوند هستند. پس  سالکان  نیز  چون بکمال الهی برسند،  خود  نیز  وسیله وواسطه الهی  سالکان دیگر میشوند. و اینکه  خداوند پیر سالک وکامکل  محمدی را (خیر امٌت)  میخواند،  یعنی  هرگز  مسلمانان فاسد  و غیر سالک ویا قشری  مشرک، و نیز بهر دین ومذهبی  غیر  سلوکی  باشند، خیر امٌت و بهترین نیستند.  مگر سالکان اوم  کننده  با محمد، و هر  محمد زنده  بمعرفی  خداوند. که خیر وتکامل  روحی و شهود  دارند، که با  عوالم الهی بالاتر ارتباط  والهامات  لدنٌی  دارند.

امتثال  و امثال 

فرمان  بردن وبجای  آوردن و انجام  دستور  مقام برتر الهی پیر کامل  بسالک،که مثل  وشبیه فرمان  مراتب  الهی ومانند آن مراتب  شدن. وکسب  صفات  الهی  مراتب  مربٌی  الهی  بمعرفی  خداوند. (مثال) الگوی کمال و نمونه  سمبولیک،  و بکار بردن  عبارات تمثیلی، نشان دادن  امورالهی در  پوشش امثال مادی آن میباشد. تجلٌیات  الهی  سالکان در شهودها، مانند  ومثال  امور مادی  جهان دیده میشوند. که مفهوم  برای  شاهد صحنه  رؤیا باشد.  مانند کوه ودریا و درخت  وغیره.  که بدون این مثالها در رؤیا  قابل  فهم و حفظ  در حافظه انسان نمیباشد.

أمثال سلیمان

یکی  از  فصول  تورات عهد عتیق کهنه، یا  برده عتیق  آزاد شده که از بردگی و اسارت و از  جهنٌم جهان، با رسیدن  بکمال شهودی در ولایتهای  ششگانه نوع  بشری نجات یافته است. مجموعه نصایح اجتماعی و سلوکی  سلیمان  پیامبر برای  سالکان خود. و مثالی  از امتحانات پر  محنت  الهی  برای  سالکان میباشد. قانون مندی و الوهیٌت مطالب  این  کتاب، بیش از  دیگر فصول  تورات است.  یعنی تنها در سلوک  الهی صادق  هستند. که تنها  قانون  الهی  سلوک الهی  میباشد. که أنبیا و اولیای  الهی بچند  سالک  خود میگویند. که  اولیا  قرآن ناطق  ویا تورات  ناطق  چند سالک خود میباشند وتا زنده  هستند. حکمتهای معروف لقمان  حکیم، بیشتر در مثال ها و تمثیلات سلیمان، و دیگر أنبیا و اولیا آمده  است. مانند ترس از خدا، با تقیٌه وخویشتن  داری. از  حرامها و ممنوعات خاص  سالکان که از اولیای آنها  یافته باشند. اطاعت خدا و رسول  ارسالی  خداوند پیر کامل الهی  است.  وتا زنده  باشد برای  چند  سالک خود منع وتحریم میکند.، مطالب مربوطه  بزنان باز همان  سالکان هستند، گرچه  مرد  باشند. معمولا حکمتهای عقلی  وعلمی زمان در آثار پیامبران وکاملان الهی درج  شده اند. که  در زمان  خودشان برترین  حکمت  بوده،  ولی  برای  زمانهای  بعدی، تنها بعنوان  مدارک  علمی  قابل استفاده  میباشند.

امحاء  ومحو نمودن

پاکسازی آثار منفی  ونامطلوب روان  انسان  سالک، در  جریان سلوک و تخلیه و تحلیه  ناخودآگاه که در رؤیاهای  سالک، که  با صفات نیکوی او  مخلوط  میباشد/  و پیر آنها را از هم  تفکیک و سالک را میفهماند، که از صفات مذکور نفرت بیابد. تا کمک بپاک شدن ومحو آثار آنها در روان میشود.( محو  و اثبات)  از اعمال مراتب الهی در روان  انسان  سالک  است که صفات  زشت ومنفی را پاک، و بجای آن صفات الهی  تعلیم  سالک  داده میشود.  که باید در ژنتیک  سالک نیز تثبیت وملکه  وسایبرنیتیک  گردد .

 امتنان

منٌت داشتن و سپاسگذار بودن، ویا منٌت  گذاری که بدترین گناه و درظاهر  ثواب  وخدمت کردن حاصل  میشود.

امداد

مدد وکمک ویاری رساندن الهی باولیای الهی زنده وسالکان ولایتهای ششگانه أهل کتاب و سلوک  در الهامات لدنٌی باولیای  الهی، از خود مراتب شهودی آنها هستند. که  لحظه  بلحظه بسلوک الهی  میپردازد . که  امکان  پیشرفت اصلاحی روان آلوده، یا شهود احوالی و فکری  وایمانی سالک میباشد. صبر و امید وعشق ووفاداری  سالک را  نیرومند تر  میکند. که حتی جان خود را در مرگ  قبل از  مرگ بخطر  میأندازد و یا از دست  میدهد، که جانان الهی و شهودی  پیدا کند. ولو اینکه  بخلق نیز با شهود عرشی خود  نرسد. ومستقیما بعرش  رحمان در ولایت  محمدی بهشت سوم انتظار میرود، و برای  تولد فوق  بشری میرود. ویا  در ولایتهای دیگر که با  شهود عرشهای  پاﺌین تر، تولد در فصل نوع بشری بهتری را خواهند داشت.

امرار

مرور  دادن سالک از  مراحل و مراتب  لازم در اصلاح  روان، و در کسب مراتب  شهودی است. ومرور  زمان بدون  سلوک الهی اتلاف  عمر است. کسب  مال ومنال برای  رفاه زندگی بشری است .ولی  باعث خطر  ستمکاری وفساد روان برای تولد  بدتر بشری در مسخ  حیوانی میباشد.

امرأه

مؤنٌث  مرء یا مرد. که  سالک ولو  مرد  باشد، برای   پیر الهی  خود اگر که   زن  باشد، در حکم زن است . (مرء) صاحب  اراده ومردانگی در سلوک وکمال الهی  بودن است که بکمال رسیده. ومرأه زن میگویند  وهر دو از ریشه  مرد فارسی که با اراده سلوکی میباشد.

أمرد

نامرد و نمرود متمرٌد وهر غیر سالک، که اگر مرد هم باشد أمرد است. و چون  زنان بتن فروشی جنسی میپردازد.و در سلوک وپیمان الهی  مردانگی  ومقاومت وپایداری نشان نمیدهد.

أمس

شب مساء و شب وروز، که  سالکان بیداری و شب  زنده  داری و احیا  دارند.

امساک

دست  کشیدن از کاری و عادتی وخویشتن داری  سالکان، و یا از خسٌت و بخل مال نزد غیر سالکان، و یا کم کاری و سستی سالکان، که  جدٌیت در کار سلوک خود ندارند. پس شهود مراتب الهی را ندارند یا دیر بوظایف سلوکی میپردازد.

امشاسپندان

هفت فرشته  الهی در  دین  زردشت، که  همان  مراتب شهودی هفتگانه  ولایت  زردشت است. که مشهود سالکان میگردند. ویا ایزدانی الهی که  در ولایت مسیح  ومحمد دیده  میشوند.  اسامی مراتب  شهود تجلٌیات الهی در هر ولایتهای  ششگانه سلوک  نوع بشری، اسامی  محلٌی و تاریخی خود را دارند. که  یکسان در مقام الهی بوده،  ولی باز متفاوت در کرامات و الهامات و معقولات برتر  دارند. که  برای  مثال شهود فاطمی در ولایت  میترا در عرش  فاطمی  است. وهمان  مقام  در  ولایت بودا نور  فاطمی شیوا میباشد. که  در  ولایت زردشت صورت فاطمی دغدو، مادر الهی  زردشت است. ولی در ولایت  مسیح مریم مقدٌس مادر الهی اواست ،ونه که مادر جسمانی  مسیح باشد. وهمان  مقام  الهی شهود  سوم در ولایت  محمدی نام  فاطمی دارد. این  سطوح  متفاوت شهود  سوم  زنانه ولایتها، در مقام و تعریف شهودی وهم نام و مانند هم هستند. ولی  با تفاوت در آثار داده های  عقلی و احوالی  ورؤیاﺌی نسبت بیکدیگر. که   همین مقام  در ولایت مهدوی  که ٥٥ قرن  دیگر ببعد، با نام  (زینب کبرا) خواهد  بود. که زینب  صغرا دختر  فاطمه بود وتربیت زینب کبرا  دختر الهی فاطمه مادر نوع  فوق بشری  وولایت  مهدوی خواهد بود.

امضاء

اجازه دادن و جایز  دانستن، که هر  طرح و اقدامی که خداوند قضا و قدر وسرنوشت سالکان میدهد،  امضای  الهی برای کسب اجازه عبور بمقام برتر روح  سالک برای  دیدار وکشف  شهود برتر است . گرچه امضای اسناد هم هست، ولی  (تمضیت) و اجازه گذشت بمرحله بالاتر در سالک  میباشد.

امعان

عینا و عمیقا دیدن، ودورتر را فهمیدن، و دور أندیشی وکسب معنای  باطنی از  ظاهر.که در مراتب  الهی بجای معنویٌات نیمه مادی ذهن  انسان، امور مینوی هستند. که  جز واصلان عرش  رحمان ندارند.

امٌ المؤمنین

یا امٌ سلمه  و امٌ الولد که  برای   سالک کامل شده، وامٌی  چون محمد شده میباشد. که سالک در تسلیم سلوکی است.و مادر الهی نسلها جدیدی از  سالکان وکاملان با وی میباشند. و زنان غیر سالک با اسامی  بجای  امٌ  و امٌی درواقع (امٌل) هستند.

املاء

پر کردن جای  خالی که ملییء و مملو شود. و نیز دیکته کردن مطلبی بدیگری یا  گزارش نوشتن.

امم

امٌت ها ومقصول ملل یک  جامعه نیست بلکه  اوم  کنندگان یک ولایت  الهی، که  غیر سالکان آنها، عملا (قوم )یا همان تحریف انتقادی وتحقیر اوم میباشد. مانند امٌی  الهی که تحقیر آنها بنی امیٌه قشری قریش بود.

امناء

امینان الهی  اوم کنندگان واصلان  عرش رحمان و بازگشته  بخلق که تا زنده  باشند امین  الهی برای  توسٌل عبادی بوده ، و تنها برای  چند سالک خود  امین الهی  میباشند. که  خود امنیٌت سلوکی و نجات یافته  وسالکان  خود را  نجات میدهد.

امام

نزد یهودیان محل  اجتماع است،  وهمان عزلتگاه  سلوکی و محل  جمع  شدن روح  سالک با مقام شهود الهی  او میباشد. و همان جم  شدن زردشتی  است. و امٌی شده  چون محمد وهر کامل اوم کرده دیگر میباشد. که بامامت عبادی ووسیله  حمد وتوسٌل چند سالک خود درمیآید. خانقاه اولیای الهی محل امامت و پیش روی بودن داﺌم برای سالک، ویا در حضور ذهنی  او میباشد. عبارت ( حاصور امام ) نزد  یهودیان یعنی (حضرت امام )که همان حضور  ذهنی صورت  پیر کامل  الهی در دل سالک  بمعرفی خداوند  است.

أمانت

تنها خواسته  خداوند سلوک  الهی و اوم  نمودن  میباشد. و بجا  آوردن وظیفه  سلوک (امانت  داری) سالک است. که حضور صورت  پیر را در عبادات رها  نمیکند. و از مشتقٌات لفظ (اوم)  هندوان  وادیان  دیگر قدیمی  است. امٌی کامل  پیامبر شده، و امام سالک  وروبروی عبادی  سالک در ایمان و أمان و آمین گفتن در انجام اعمال سلوکی  است. یا آرزوی داشتن  وظیفه سلوک  الهی میباشد.  (أمٌان) تکیه کلام لبنانی ها ، یعنی حقیقت  چیست که  نمی پذیری؟ امٌت سالک  است و امٌت ها سالکان  میباشند . تفاوت   انسانها در طریقت سلوکیسازنده  قبیله ها در قبله و کباله  واحد است، که هریک  با  پیر الهی مناسب  خود بمعرفی  خداوند  وتا زنده  باشند عبادت دارند. ابراهیم  بقول  قرآن بتنهاﺌی امٌت است، یعنی یک  سالک بیشتر نمیباشد. و صدها واژه دیگر  از ریشه اوم وجود دارند. که بکلٌی  فراموش شده است. چون آخوندهای  قشری بصلاح  آنان نیست  که کیسی بداند.

امور

هر کار بشری و هر حادثه ای در سلوک، که مجموعه ای امور الهی میباشند. و امور همان  (اوامر) و دستورات  الهی پیامبر و پیر برای  سالکان خود میباشد. که أمر خدا  تنها  سلوک  الهی برای همه است.

اموی

خاندان بنی  امیٌه قریش که  همیشه  دشمن پیامبر بودند. و جنگهای علیه  محمد را  نظام میدادند. ولی بعدها بصورت مصلحت جوﺌی، جانشین محمد  در خلافت و حکومت  سیاسی محمد شدند. درحالیکه  محمد حکومت وجانشین وولایت  سیاسی نداشت. مگر  حکومت الهی  بر چند سالک  خود و تا زنده  بود. امویان بنی  امیٌه متظاهر باسلام ومسلمانی با محمد بودند، ونه با تسلیم  سلوکی برای  اوم  نمودن. که در قریش  زردشتی نیز اموی واز بنی امیٌه بودند، که  بت  پرستی یعنی  آخوند پرستی و عبادت  قشری میکردند. که  هر ولایت  فقیه فاسدی را مقام الهی  میدانستند. که  عملا  مشرک و بت پرست بودند. وپس  از محمد تمام مسلمانان  سنٌی، و بعدها شیعی  متظاهر  باسلام ولی  غیر سالک، و آخو.ند پرست مذاهب منحرف هستند. ابلیسان أهریمن غیر سالک هستند. وبنی  امیٌٌه واقعی میباشند که  همگی  کارماهای قهقراﺌی انواع حیوانی مجدد بجهان پس  از مرگ  دارند. که  بقول  پیامبر مسخ  میمون وخوک بهترین  بخت آنان خواهد  بود. و الاٌ مار ومور نیز  میشوند. که  روح  کنونی  آنها، معادل روان یک  حیوان میباشد.

أمه

کنیز باز  سالک اوم کننده مرد یا زن است.  که  برای  زنان میگفتند. یا  کامل  امٌی که  امٌ المؤمنین خوانده  میشدند، که  سالکان اوم کننده  در اختیار دارند.

أمر بین أمرین

این أمر ومسأله، یا  دین  و دستور  خداوند برای  سلوک، با هر توصیفی که غیر سالکان میکنند باطل  وگناه کاری  است. امام  صادق  أمر  خدا یا دین  ورزی را ( أمر بین أمرین ) گفت. یعنی نه  این است و نه آن. که هرکس  بگوید.  ونیز  هم  این است وهم آن. که تمام  ادیان  الهی  جز یک دین   وهمان  سلوک  الهی بیشتر  نمیباشند .نه  منطق  فلاسفه  مادی،  ونه  توصیفات  آخوندهای  قشری  مذهبی، ونه  حتی  عرفان  نظری، که بگویند  سلوک الهی  چنین است وچنان میباشد.  که از  همه این گونه  توصیفات حرفی  دارد. وباید عرفان  عملی و سلوک باشد. أمر بین أمرین را نیز  بصورت دیگری  هم  گفته اند.

امٌهات

مادران و نیز اوم کنندکان، و نیز  مهمتران در هر مسآله،  لازم  برای  اصلاح و اقدام باید باشد..

امٌی

کامل اوم کرده بازگشته  بخلق مانند محمد امٌی، و نه  بمعنی بیسواد که آخوندهای  بیسواد میگوید. در فرهنگ زردشتی (أم) بفتح الف بمعنی  نیرومند و با جرأت که  سالک  با اراده را  میگویند. که در اوستا (أمونت) آمده.  که همان  امٌت و امٌی و اوم کردن  میباشد.

اماجد

کسانی  که  مجد و تعالی  شهودی ومعراج  الهی یافته اند، که  مجید ومجد وتعالی الهی  دارند.

امٌ الکتاب

وظیفه  الهی ومکتوب مقرر برای  اوم و سلوک  الهی، که  عقل  اولیا و همان لوح  محفوظ الهی برای همه  هستی است. که  گوﺌی دفتر یادداشت  خداوند باشد. ولی همان ژنتیک  روحی و أصل موجودیٌت  هر انسانی که  پرونده  أزلی  تا کنون یک روح فردی  میباشد. پیر کامل  الهی امٌ  الکتاب  سالکان خود میباشد. که امٌی هر  انسان پیر حسینی   بمعرفی  خداوند است. وکتاب وظیفه  مکتوب ومقرر أزلی أبدی برای  روح، که  أصل  وجود  انسان  میباشد. ونه  کتاب  عثمانی ویا  نسخه أصلی  قرآن نزد  خداوند باشد ، که  بتدریج نسخه از آن برای  محمد رسیده باشد. که خداوند باعقل مطلق  او نیاز بیاداشت  ندارد .عقل  شاهدان عرش رحمان الهامات الهی یهتری برای سالکان خود میباشند. و عقل والهام عرش  جبریل  برای مسیح، وعقل الهام زردشت با عرش  مصطفوی، مراتبی  از امٌ  الکتاب و پیشرفت  اوم و سلوک و حکمتهای الهی و آیات و وحی آنان  میباشد.

أمر  تکوینی

اصطلاح فلسفی دینی  قشری  های مذهبی که  باطل  میباشند. زیرا  هم  دنیا را میخواهند وهم آخرت.  ویا هم خدا را میخواهند و هم  خرما، درحالیکه هردو باهم جمع شدنی  نیستند. که  باید دنیا را قربانی  آخرت  بعدی  ونوع فوق بشری  آینده  در جهان نمود .أمر خداوند سلوک  الهی  است. ولی قشری ها برای  پیدایش مادیٌات جهان أمر دیگری  از خداوند میگویند. که ما أمر (کن فکان) میگوﺌیم. دستور الهی  برای (شدن)، و همان زمان بطور  کامل شده است. ولی  أمر الهی  کن  فیکون دستور شدن است، که  بتدریج  خواهد شد. که  در تکامل  روح وروان  همه موجودات هست. و مواد أتمی  هستی  باز  خود موجوداتی  دارای  روح  هستند . زیرا  تکامل انواع  أتمی خود را دارند. که  در فیزیک آتمی بخوبی روشن میباشد. که  کوانتوم موجوداتی که  باز  ریز تر هستند را بدرون خود میگیرند، و موجودیٌت نوعی و أتمی  خود را  تغییر  وتکمیل  مینمایند. تا در جهان مولکولها و سلٌولها و اورگانها، عاقبت  سر از  انواع  گیاهی  وحیوانی ونوع بشری  در میآورند. که باید بی  نهایت  انواع فوق بشری را نیز طی  کنند، و بخداوند الله  سرمنشأ خود بازگشت نمایند که باید بکنند  وخواهند  نمود. فلاسفه در بحثهای  خود مدام از (آمر تکوینی)  میگویند. و از ( أمر تشریعی) نیز  میگویند. که  شریعت وسرچشمه حقایق میدانند. که همان  دین ورزی قشری تمامی  مذاهب  وادیان  غیر  سلوکی  میباشد. امور مادی  در فلسفه  عرفانی  و الهی  نیر سهم  خود را دارد.  ولی ماده تمام  فلسفه نیست. ماده  برای تن و ذهن نوع بشری أمری اساسی  است. ولی  برای  تکامل  روحی که فوق  مادی است أثری  مثبت  ندارد. که بالعکس  أثر  منفی  زیادی  دارد. ترکیب أتمی  تن مدام تغییر دارد، تغییری تکاملی  نیست .و ژنتیک جسمی  تغییراتی دارد، که مفید آینده  نوع فوق بشری  روح  در جهان  نمیباشد. ولی تغییرات ژنتیک  روحی،  زیر نظر  مراتب الهی  ومدبٌران روحی، تغییرات مثبت در نتیجه  تخلیه وتحلیه  روان دارد. و برای  غیر سالکان کمبودها، و شایسته یک  نوع  حیوانی  حقیر تر را  پیدا میکنند. تغییرات ساختمان  تن مادی وذهن نیمه مادی انسان، برحسب قوانین  الهی  خاص  ماده  میباشد. که  میتوان أمر تکوینی  خواند. ولی  سلوک الهی أمری الهی و سلوکی  است. که باز أمری  تشریعی دانست.   ولی شریعت مذهبی نیست.  که حتی  دو شریعت مذهبی  مانند هم  وجود ندارد. بلکه أمر  سلوکی  است. نه  تکوینی کاملا مادی  ونه  تشریعی کاملا برنگ  دینی باشد. زیرا  دین  ورزی سلوکی بقول  امام  صادق، عشق ورزی  میباشد. و بقول مسیح و ومحمد همان عشق و زیباﺌی پرستی الگوهای  الهی  وشهودی است.

امضاء

 توشیح نهاﺌی از  یک  داوری  از  مراتب  الهی، که  کاملان  الهی  از  سالکان  خود دارند. ووعده های  اولیا که باید  بتأیید وتوشیح مراتب  الهی بالاتر  برسد. که  برای  آینده پس  از مرگ  در تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال بعد، در ولایت مهدی  موعود بنور ربٌ رحمان وحتی  عرش ربٌ برتر ار رحمان  برسند. که نامی  هم از او نمیدانیم.  که  مهدی  خواهد  گفت. برای تأیید  الهی سرنوشت  سالکان، باید  مورد  (بدای  الهی) قرار  گیرد.  که سرنوشت  هفتم  معصومیٌت را تا زنده  در نوع بشری  هستند داشته باشند. که   کلام  الهی را برای  چند  سالک  خود دارند. امضا یعنی اجازه و لزوم( مضیٌ و گذشت) و اجرای  سرنوشتهای  معین  قبلی، و نیز  قضاوتهای  نهائی  خداوند در  مشیٌت وبدای او میباشد. که ( قضا و قضی )یعنی  گذشت وتمام شد. و بازگشتی در نظر  الهی نیست. مگر  در نوع فوق بشری آینده ، که  اطاعت  ولایت  مهدوی را بنمایند. وخداوند قول  میدهد،  که  برای  کاملان  الهی  تجدید نظری یا تصمیم معکوس  دیگری  نخواهد داشت. پس کاملان  الهی  بشری  بیمه شده   خداوند  میباشند.

أمر تشریعی

در مقابل أمر تکدینی و ساختمان وتکامل  مادی میباشد. ونیر حقیقتی الهی  در برابر أمر تشریعی مذهبی و آخوندهای  قشری  غیر الهی  میباشد. شریعت سرچشمه ومنبع  حقایق الهیف در شریعت  سلوکی  است. که  سرچشمه آن برای  سالک، تنها  پیر  کامل  حسینی  بمعرفی  خداوند بطالب لقای  الهی  میباشد. آخوندهای  مذهبی که  سلوک  الهی  ندارند، و مدٌعی مخالفت با  مادیٌت وجود  انسان  هستند، بخاطر  خطای  أصلی  آنها، در  اعتماد بتغییرات در تن و ذهن، میخواهند  بحقیقت و سرچشمه برسند. که تقریبا نادرست است. که باید از سرچشمه نخستین، تغییرات  بعدی  جریانات بوحود آمده بررسی  نمود. اولیای  الهی  نخست  بسرچشمه  نوع بشری،  در مراتب  تجلٌیات الهی  میرسند. بعد تغییرات  لازم  در  مادیٌات و ذهنیٌات را  بررسی  میکنند. تکامل  روان وروح   انسان  هدف  نخستین  خداوند است. ونه در  تن و ذهن که هر  حیوانی  دارد. وحتی  تکامل  طبیعی  معروف  در تن وذهن، باز وابسته  وتحت الشعاع  تغییرات وتکامل  روان و ژنتیک  روحی  میباشد. که  در سلوک  الهی  میتوان  این  حقیقت را  دریافت. والاٌ گرفتار اوهام حیوانی  وشهوانی  وهوسهای  جاهلانه  روان  خواهند  بود .

أنف و هدی و عیناه

بینی و دوچشمان هدایت صورت  پیر  الهی  بمعرفی خداوند است. که  نوک  بینی نگاه کردن ویا  بدوچشمان او تمرکز  نمودن، وسیله  عشق ورزی سالک با  پیر  الهی،  در توسٌل  عبادی  میباشد. که (بهدا و خدا )و شهود  برتر  الهی  برسد. مولا  علیٌ این  عبارت را  درباره  خودش  گفته ، که  از  صورت  شهودی  پیر  خود محمد، میخواست  بگوید. دوچشمان تن یا  چشمان (تن و دل) که  در رؤیا سالک میبیند. ویا  در توسٌل  وحضور  ذهنی  صورت  پیر، نگاه   بچشمان الهی  پیر  خود مینماید. و نقطه تمرکز سالک، مانند  خال روی  پیر، ویا هر علامتی  بصورت که دلیل  توجٌه  سالک بپیر  الهی  هست. ودر هر بار نماز و آغاز  عبادتی، باید ( وضو)  گرفت،  که همان  (وی سو) وسمت و قبله  صورت  پیر الهی،  در  حضور نمودن  ذهن سالک  میباشد. و قطع توجٌه  بأین  صورت  در خلال توسٌل، نماز  باطل  گشته  و از  نو حضور  ذهنی  واذکار توحیدی  و انجام  عبادتی  که مورد نظر  سالک  بوده  است انجام گیرد.

أندرون

امور  روحی وروانی  وفکری و احوال درونی  انسان، که خاص  خودش  میباشد. در سالکان مورد  بررسی پیر الهی  است.  که از أندرون دل و روح  سالک مطالعه  میبشود. که  سالکان  در دوره  سلوک مدام با تمرکز وتوسٌل عبادی  با نور صورت  شهودی  پیر  کامل  بمعرفی خداوند بطالب  لقای  الهی،  همیشه  در اندرون خود  زندگی  میکند. ومدام  با اذکار  توحیدی  دفع  شرک میباشد. وکمتر  سالک  توجٌه  ببیرون  خود  نظر  میکند. تن مادی  سالک وزندگی  بشری  او، و حتی  جهان طبیعت که تنها بلایای سلوکی  از جهان مادی  دارد و صبور آن میباشد. ویا فتنه های  اجتماعی  قشری های  مذهبی  مخالف  سلوک  الهی را  که تحمٌل  میکند، تا مراتب  الهی  روان  آلوده  بشری  سالک را از  عقده ها ومفاسد وکمبودها اصلاح وترمیم  نماید. که  بصفات  الهی  پیر برسد. وتجلٌیات  شهودی  ششگانه  واجب  تا نور قائم را برسد . که  با مرگ  قبل از مرگ  از جهان بشری  و جهان مادی   خلاصی  بییابد.  و انسان  غیر از بیرون او درونی دارد. و حتی  درون أندرون  داخلی  تری دارد، که  روان  اواست. و درون او  ذهن و جهان افکار  پریشان  او  میباشد. و موفقان  سلوک بی اعتنا  بخارج  خود، و بداخل ذهنی  خویش در عوالم  الهی   روانی پیش  میرود، تا بعوالم  الهی  و شهودی،  نهایت  در روح  الهی روح  القدس ومقدٌس  خویش  میرسد. آنگاه  کاملی   الهی در بازگشت  بخلق یافته ، تا  در تولد  نوع فوق بشری  هفت  هزار سال بعد بجهان  متولد گردد. که شاید با ولایت  مهدی  بنور رحمان  نیر برسد. که این انوار تجلٌیات  الهی  برتر از یکدیگر نهایتی  هم  ندارند.  وهریک  هزاران برابر  عقل  نوع قبلی را  خواهند داشت. که ما از  موجودیٌت  (چهاربعدی)  میگوﺌیم. گوﺌی  فرشتگان با بال و بی  بال  الهی  هستند. که  کهکشان راه  شیری را  رفت و آمد مینمایند.   

انجیل

لفظی یونانی بمعنی مژده و بشارت در قبول مرگ قبل از مرگ سالک، یا کسب هر شهود برتر بعدی است. مژده تولد دوم مسیح، که همان تولد در صورت مولا علیٌ ٦٦٦ سال بعد، ویا هر  وعده  پیر الهی است. (انجیل خلاص) وعده خلاص سالک از وظیفه الهی او است. (انجیل سلامتی) تن از آتش  جهنٌم کارماها در کامل  الهی است. و و انجیل شدن فرشته  گردیدن سالک  بازگشته بخلق است. أناجیل مسیح و هر کامل الهی ولایت مسیح  مژده رسیدن نعمتها و رحمتهای  الهی، و معجزات او در هدایت دیگران است. (انجیل قانون) را انجیل های  چهارگانه مسیح  میگویند. که تنها در برداشت  سلوکی (قانونی  سلوکی) هستند. انجیل ها را باهم متفاوت در برکت میگویند، که  همه  اینها کلام مسیح  نیست. گرچه  از مؤمنان کامل مسیحی بوده باشند. و (برکت) متفاوت آنها، در برداشت متفاوت معتقدان بهر یک از انجیل ها میباشد. و فراوان انجیل نیز دیگری بوده وهست  هست، که مطالعه نظری آنها کار ساز نجات  روح و آمرزش سلوکی نیست. مگر در برداشت سلوکی و انجام حکمت عملی در سلوک، با ولیٌ الهی بمعرفی  خداوند. انجیل مرقس قدیمتر و عقاید وگفته های  پطرس رسول بوده است. گرچه ٣٠ سال بعد از مسیح انجیل ها را نوشتند. ولی قبل از مسیح اولیای  دیگر ولایت زردشت  وابراهیم، نوشته هاﺌی داشته اند، که  برخی از آنها در تورات  آمده است. هرکس باید مؤمن  الهی  شود، و انجیل  خود را برای  چند سالک باورمند  خود مینویسد. أناجیل( أبوکریفا) بانجیل های جعلی گفته میشود .که کاثولیک ها انجیل  مورمون را رد میکنند و جعلی میدانند. که از  پیامبر اولی  العزم و صاحب مکتب سلوکی  برتر نبوده اند، بخصوص اگر برداشت  سلوکی نکنند. که برداشت  سلوکی هر نوشته ای انسان را بخدا هدایت میکند. حتی  اگر پیامبری ننوشته باشد. معجزات مسیح را انجیل و فرشته میگفتند. که  گروهی آنچه  درباره  مسیح  شنیده  بودند، انجیل  نویسی  کردند. فریسیان  یهودی که عملا  سالک  الهی  نبودند، که  فرٌ الهی  داشته باشند. بلکه  متعصبین  قشری ومخالف  مسیح  بودند، که فریسیان خوانده  میشدند وحتی باعث مرگ مسیح شدند. انجیلها را  کشیشان در قرن چهارم میلادی جمع  کردند وسوراندند. یا  تحریم  نمودند که  همچنان انجیل  مورمونها و قبطی های  مصری و ارتودوکس های  شرقی، مانند ارامنه کتابهای  خود را دارند.

أناطه

أمری را موکول بأمر دیگر و شرایطی کردن است. که منوط بأمر دیگری نمودن، گوﺌی معلٌق گذارده اند  ودر سالکان  شهودها  منوط بحصول  پاکی  روان  با تحقٌق  شرایط  لازم  تا شرط  کافی از نظر  خداوند میباشد.

انام

مردم و خلق  ومخلوقات، که  ناسیان عهد الست خود با  خداوند هستند. گوﺌی خوب و ناﺌم میباشند. گرچه  بیداری بچشم وتن دارند.

انباء و أنبیاء

نبأ و خبر و الهام  الهی  رساندن،  که نبیٌ و أنبیا دارای  قدرت نبأ و پیام والهام  گیری از خداوند دارند و تا زنده باشند . وبرای چند سالک  خود از مراتب  شهود نهاﺌی  خود دارد.

أندیشه

تفکٌر وتخیٌل و حضور ذهنی داشتن وسیله  الهی سالک، و( انتویشن و انطواء و توی خود) فرورفتن، و تمرکز و تخیٌل و توسٌل  عبادی سالک، یا سوژه ووسیله الهی سالک  برای رساندن هر دعا وعبادتی بخداوند است. والاٌ دعای بدون وسیله  بگفته  پیامبر، بصورت  دعا  کننده  کوبیده میشود. که قهقرای  مسخ  صورت  نوعی  دارد. چون مشرک وآخوند پرست است. عملیٌات ذهنی در أندیشه بسیارند. که اندیشه سلوکی  عملا  بوسیله  مراتب  الهی  صورت  میگیرند . و نه  با اراده انسان، بعنوان تفکٌر.  مانند تصوٌر  اوٌلیه که از حسی بتن بمغز وروان  رسیده.و از  خارح میباشد. سپس  تصوٌر ثانویه که از  حافظه با تصوٌر اولیه ، مقایسه ویادآوری  میشود. که  مورد آشنای شخص میگردد. عملیٌات تحلیل وترکیب و ارزیابی از  فایده  شخصی، از نتایج عملیٌات ذهنی  وعقلی.  که  این  أندیشه آرزوهای نفس وروان آلوده بعقده ها میباشد. ونه  محصولی حقیقی بعنوان تفکٌر. و یا  انجام  تصدیق بر نتیجه  أندیشه و ارزیابی ومقایسه  با معیارهای ذهنی  و آرزوهای  روانی. که  با این تصدیق  مسؤلیٌت انسان  متفکٌر آغاز  میگردد. تخیٌل و ساختن  اوهام و بازی آزاد  ذهن  و عقده های روان انسان، که  عمل  نشخوار ذهن خود آگاه  وروان ناخودآگاه  است. که  برحسب میل  نفس  در بیداری، و یا برحسب  قدرت  دخالت  عقده ها و بیماریهای  روانی  انسان  در خواب غیر سالکان با نقش میباشند. ویا در سالکان در آغاز سلوک  الهی است.  ونیز  ابداع علمی  وهنری با  تخیٌل آزاد هدف  دار  انسان، بخصوی  در  کاملان  الهی  تزکیه  شده وپاکسازی  شده  روان  از  عقده ها میباشد. که آنگاه (ابداع) معنی  دارد. والاٌ بدعت و جعل باطل از  عقده های  روان است. بخصوص  در  غیر سالکان  قشری  مذهبی، که  بر اساس  اوهام خود، هر  نوآوری که بدعت و عملا جهنٌم پروری  بیشتر  برای  روان در کارماها  میباشد.  عقل  والهام که  رسیدن   پیامها  وحکمتهای  الهی  باولیای  الهی  میباشد، که  ضمن  عملیٌات  ذهنی و عقلی  محسوب  میشود، که هر موجودی  الهام  از  مراتب  الهی  دارد. ولی آغشته  بعقده ها و صفات زشت  پاکسازی  نشده  انسان  میباشد. که حتی  الهامات الهی  تبدیل بدریافتهای نادرست  میگردد. گوﺌی کسی  نابینا باشد، که  نوری رسیده باو باحساس و بیناﺌی  او نمیرسد. و بالأخره  بیشتر  عملیٌات  ذهنی  وعقلی انسان، برحسب  مقام  روحی  و شهودی  وفصل  نوع بشری  او میباشد. در مراحل اپیستمولوجی و معرفت، در مجموعه های  نظریٌات عقلی قرار  دارند. که  سالکان  همه  آنها را  کنار  میگذارند. وپس  از  کمال  و بازگشت  بخلق،  برای  تفهیم  دیگران از همه آن نظریٌات  عرفانی  و شناختی مادی علمی نیز استفاده  میکند. که  درواقع  تنزیل منطقی برحسب  عقل  شنونده  مینماید. جهان بینی و نظریٌ کلٌی انسان  از هستی و امور  هستی، هریک انواعی  از عملیات ذهنی  میباشد. که برحس  مبدآ تفکرشخص ، درست یا نا درست میباشند. طرحهای عقلی که  بر پایه  پرنسیپ های  نخستین  نادرست  باشند، تا أبد نتایج  غلط  دارند. اگر بفرض هرچه  زودتر بروی  هم  نریزند، که سنگ  اول اگر کج باشد، بنا مدام  کج بالامیرود. تا بروی  هم بریزد. ابداع گوینده دارای  تجربه  کلامی  و مراتب شهودی  و الهامات  هر لحظه  الهی، در  قوس  نزول  فکر، که تنزیل  منطقی  برای  دیگران  میکتد، جریان أندیشه و تفکٌر و هر لحظه  نوآوری تازه ای میباشد.  که  در انسان  کامل  الهی   صادق  است. والاٌ دیگران  غیر الهی  با هنر  کلام  خود، جز  اوهام  ظاهرا   واقعی ندارند. غیر از سطح  عقل شخص، با سطح  عقل  جمعی، که  انسانی ضمن  آن است. در  تفکٌر  وأندیشه  انسان  نقش  مهم دارد. که  کاملان  الهی بجای  أثر  سطح  عقل  جمعی، از علم  لدنٌی و عقل  کلٌی  والهی  خود  استفاده  نموده، آنگاه  در  صحبت  بدیگران وتنزیل  منطقی، معیارهای  عقل  شخصی افراد  وعقل  جمعی  جامعه و شخص  مخاطب را در نظر  میگیرد. جنون متفکٌرین  و بیماریهای  روانی آنان،  که عامل  نوع  تفکٌر  و تکلٌم  آنان است، موضوع اصلی  علم  روان  درمانی  است. که  اولیای  الهی  بالهام  الهی  درباره  سالکان  خود،  هنگام  تکلٌم  با آنها  استفاده  مینمایند. سانسور در کلام انسان  الهی و سالک برای  صلاح  صحبت  خود با  شخص و اشخاص  است . والاٌ  انسان  غیر الهی  سانسور و کنترل  وخویشتن داری  در فکر را ندارند. بدون  احساس  مسؤلیٌتی برزبان میراند. ولذا بقول  پیامبر اگر  ولیٌ الهی   اتٌفاقا خطا  بگوید،  از  نظر  داوری  الهی و خاص  سالکان  درست  است.  که مهم تر  أصل  اطاعت است و اجرای  دقیق  دستوری  برای  اطاعت . مبحث علم الیقین و عین الیقین  شهودی  وحقٌ  الیقین  اولیای  الهی، در موضوع  آندیشه  وتفکٌر بیشتر باید  صحبت  نمود. باوری   انسان  بنظریٌات ذهنی و کلام  او، و درجه  ایمان  او  باصالت آنها، و یا  مسآله تعصٌب که بیماری  جاهلان  است، و لجاج  واصرار بدون بررسی نظریٌات  مخالف، و نیز درجه  شکٌ و انکار ونا باوری در عملیات  ذهنی  و أندیشه نقش  مهمی  دارد.  اعتراف  بجهل که هرکس  در هر مرحله  پیشرفت  عقلی، و پاکی  روان در سلوک  پیدا میکنند، باید  همیشه چراغ  راه  متفکٌر  باشد. پس  سالک در هر حال  خود را  جاهل  میداند. گرچه  فراوان حقایق دارد. زیرا  هرچه  پیشرفت عقلی  و آگاهی  نماید، بیشتر  احساس   جهل از حقایق  مهمتر وبرتر  و الهی  تر  مینماید. سطوح  عقلی  انسان بی  نهایت  مراتب هستند. که  فصل  نوع بشری  و کمال  الهی  هر روح ، خود نیز سطوح  متفاوت دارد. که حتی  دو نفر مانند هم  وجود  ندارند. پس انسان  با بی  نهایت مراتب  عقلی روبرو میشود. که  عقلهای  جزﺌی  وبشری  ومادی، سریعا  دوچار  پریشانی میشود.  که نمیتواند بحرکت  فکری  خود ادامه  بدهد. ولی  کاملان  الهی  و سالکان  پیشرفته گوﺌی ظرفیٌت زیاد  وصبوری  فراوان، در برخورد با  افکار گوناگون  دارند.  که براساس  معیارهای جزﺌی  وکلٌی الهی و شهودی  خود راه  تفکٌر  خود را  ادامه میدهند  و پریشان نمیشود. رابطه سلامتی جسم و ذهن و روان، برحسب کمیٌت وکیفیٌت آلودگی های  روان، ودرجه  تزکیه نفس انجام  گرفته،  چه  بیشتر در زمانی  که  انسان گوینده  و شنونده  برای  تفکٌر، چه  درجه  خستگی  و آزردگی  و کم حوصلگی  دارد، عامل آرامش و آرایش برای  گفتن و شنیدن وتفکر با خود، یا با دیگران باید  در نظریه اپیستمولوجیک هرکس  مطرح  گردد .  شناخت  موضوعاتی که  قابل تجزیه  وتحلیل  نمیباشند. و یا امکان  تجرید مادی  وعلمی در آنها نیست، سطح  اندیشه  انسان را منحرف  مینماید. وتجربه های  شخصی سالهای  دراز  نیز،  نمیتواند انسان  را  ورزیده  در  تفکیک  امور از  هم برای  تفکٌر  درست  بنماید.  پس  مدام و لحظه بلحظه   مراتب   الهام  دهنده ومدبٌر  روح  انسان، که بدون  آگاهی  از  جریان ومکانیزم  افکار  خود، راه  درست   پیشرفت  فکری را  دنبال  مینماید. که  انسانهای  مدٌعی  فلسفه و علم  کلام و  مذاهب قشری، خیلی  بیشتر  وسریعتر  دوچار  انحراف  فکری  میشوند. که  انسان  ساده  و عاقل این  انحرافات را ندارد. گرچه  انسان  عامل بدان ها بمقصد  نمیرسد، ولی  مانند متفلسفین  منحرف، دوری بیشتری از  خدا وحقیقت  پیدا نمیکنند. که  بی  دینی را بهتر از  بد دینی  میگوﺌیم. که باید سلوک  الهی  و (به دینی)  نمود. امکان آشناﺌیی  ما از  مکانیزم  عملیٌات ذهنی  خود و دیگران را  نداریم. و بقول  پیامبر از  ذاتیٌات است  که باید بخصوص  سالکان از آن  دوری  کنند. هر  سطح  شهودی سالکان  وانسان  کامل،  جهانی  وسیع تر در برابر  خود، و در تفکٌر و اندیشه  وجهان بینی  دارد. که  سالک مدام  دراین  فکر است.  که  پیش  خود  فکری  نکند. و افکار ودستورات و تعلیمات ونظریٌات و عرفان  پیر را دنبال  نماید.  مغز و اعصاب  انسان جایگاه  تفکٌر  نیست .ونقشی  جز  ارتباط  چیز  دیگری  ندارند. که  روان ناخودآگاه، که  از  نوع  عوالم  الهی  و بیرون  از وجود  انسان مادی است، مخزن  حافظه و سرچشمه  رسیدن  بالهامات  الهی  بالاتر  میباشد. اعصاب تنها آنتن هستند، وکاری  در تفکٌر وحافظه  ندارند. که  منکران  خدا  وروح  سعی  آن دارند، که  مغز و اعصاب را نقش  خداﺌی  بانسان  بدهند. و با مرگ ، ذهن  انسان  متلاشی میشود. وتنها کدهای  نا شناخته  و الهی هستند،  که  در ژنتیک  روحی باقی  میمانند. و عامل  تولد  مجدد بهتر  یا بدتر  نوعی  یک  روح  در جهان  میگردد. وهمان  سازنده  صورت  تن و ذهن و روان آینده   یک  موجود است .که  سالکان با پاکسازی،  و کاملان  الهی با ذخیره  آخرت  بیشتر برای  تولد  آینده  فوق بشری  هفت هزار سال  بعد  خود، از  هم اکنون نظام آینده  صورت نوعی و سیرت  ذهنی  واخلاقی و شخصیٌت و حتی  صورت  وزیباﺌی تن  روح مقام  الهی  آینده  خودرا،  از  هم اکنون  فراهم میکنند. که  از زمینه نیرومندتر ومستعد تفکرات و أندیشه  را در آینده  خواهند داشت. مانند  طفلی  که  در  بزرگسالی  اندیشه  بهتر دارد. احساس  زمان  در جریان  فکر و ذهن و حافظه  و تاریخ  ورود داده های الهی و طبیعی بذهن، در تأثیر و دخالت آنها  در اندیشه  تازه  انسان کاملا  مؤثٌر  است.  که  سالک   موقتا  آنها را از  خود  دور  مینماید. در زمان  کوتاه اعمال  ذهنی وعقلی  زیادی میتواند  بوده باشد. که  در غیر الهیٌون زمانهای  دراز نتایج  فکری  ناچیزی دارند. مانند  خواب که  در زمان کوتاه داستانهای  خواب زیاد است. و خواب  کابوسی  انسانهای  غیر سالک،  و بدون  پاکسازی  سلوکی  در  تخلیه  وتحلیه زمان  کابوسها را  دراز مینماید. که  انسان  نمیتواند گاهی  از  خواب کابوسی  خود خلاصی  بابد که بیدار  گردد. و زمانهای  قبل  از  مرگ، گرچه  گاهی   چندین  سال میباشد،  هر لحظه  آن  گوﺌی سالیانی  دراز  میباشد. نقش  جهان  بینی که  دنیای  کنونی  انسان  جهنٌم او میباشد، یا  بهشت  موعود  الهی او است. در نوع  اندیشه و نتایج تفکرٌات انسان  تآثیر  فراوان  دارد.  درد و غصٌه  زمان را  دراز و بی  غمی  و شادمانی همراه  جهالت  روحی، زمان را سریعا گذران  نشان میدهد. گوﺌی  انسان عمرش  کوتاه تر شده است. مبجث  سایبرنیتیک و تثبیت  عقاید و عادات  در روان و ژنتیک  روحی، از آموزشهای  بد غیر سالکان، و آموزشهای  الهی   سلوکی  پیر الهی  و الهامات  لدنٌی، در کار تفکٌر  واندیشه  انسان  نقش  زیادی  دارند. پس  تنها در سلوک  آموزش  گرفتن  و اطاعت  پیر الهی، شانس سایبرنیتیک مفید  برای   تولد آینده  بهتر  نوع فوق بشری  بانسان  میدهد. و با  معراجهای  شهودی  سالکان  پس  از  تخلیه  وتحلیه،  بهدایت  پیر  الهی، میتوان بسطوحی  برای  تثبیت نیرومند تری  در سایبرنیتیک کردن  صفات  تازه الهی، برای  تولد  نوع فوق بشری،  با هزاران  برابر عقل  انسان  بشری  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه  بیشتر کمک  مینمایند. که  اندیشه  الهی  تر، و بخدا  نزدیک تر  وبحقیقت آشناتر پیش رفت. که غیر سالکان و قشریی های  مذهبی،  که  حتما  بوﺌی از آن  سطوح  الهی،  و آماده از  هم اکنون را ندارند. تداعی  های  ذهنی که  حمله   عقاید  تثبیت  شده  و سایبرنیتیک روان در  هر انسانی  میباشند، نمیگذارند انسان حتی  با تعلیم  مربٌیان الهی  قدمی  بجلو  بردارد. و تداعی ها وحاضر شدن   امور  ومنحرف  کننده انسان  هستند. ولی  در کاملان  الهی این تداعی های  حقایق  الهی، چنان  فراوان وسریعا هستند، که بقول  مولا علیٌ، روزی  هفتاد هزار  فرشته عقلی حاضر  میگردند، که  انسان الهی  هرچقدر  توانست  آن  افکار را  در قرطاس  وکاغذ ثبت وحبس  نماید، از آن او خواهد  بود. و الاٌ بقیه  افکار استفاده  نشده  بآسمان  باز  میگردند.  وروز  بعد با وضع  بهتری ونیرومندتر بفکر وروان  انسان الهی  حمله  ورشوند. که  گوﺌی  جنگ بین  افکار الهی است. که هریک  میخواهد زودتر بدل  وروان  انسان  الهی  بنشیند. مبحث  استنتاج و نتیجه گیری های  جنبی، جدا از  موضوعات  اصلی   فکر  والهامات،  خود مبحث  دیگری  است. گوئی انسان  الهی  شده،  خود از مراتب  الهی  گردیده، و بجای   الهام  کنندگان خود ، نتایج تازه و مفید و هم اکنون  انسان  کامل برای  هدایت  دیگران را  کسب مینماید. که برای  خود انسان  الهی  مطلوب تر است. و بیشتر استفاده  مینماید. گوﺌی  علامت  مشخصٌه  یک  متفکٌر ونویسنده  و گوینده میباشد. که از آنها  میتوان صاحب  گفته را  شناخت. که  الفاظی خاص خود در معنی  بکار میبرند. و بالآخره  نقش  عشق و باوری  وفداکاری  و اطاعت از  مراتب بالاتر در  نوع  اندیشه ها، وحتی  در کاملان الهی بخوبی در  ماهیٌت  معرفتهای  او نقش  دارند. و ما جسته گریخته از  نکاتی را  ا زاینجا و آنجا  درباره  اندیشه  وفکر  واپیستمولوجی آورده ایم، که در نوشته های  دیگر نزر  داریم. ولی این بحث را هیچ کس  نمیتواند حرف  آخر آن را بزند.  که خداوند گنجینه های  ارزشمند تر  عقلی،  در مراتب  الهی   فراوان و برتر دارد. که  هر  روح  موفق  بدانها خواهد رسید . اگر امروز  در سلوک الهی باولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند، و انجام  تخلیه  وتحلیه و تجلیه های  هفتگانه، توانست  حدٌ أقل  بمرز عرش  رحمان  و (گنج  شایان) عقلی  برسد، تا راه  بآینده های  بسیار  زیاد  وعظیم و الهی تر و باورنکردنی  پیش برود. که از هزاران  برابر عقل  نوع بشری  میگوﺌیم.  که هر نوعی بالاتر  نسبت  بنوع  قبلی هزاران برابر برتری برتری  و درجه  الوهیٌت و صفات الهی وحیاتی دارد.

أناهیتا

یا ناهید از اسماء مقدس نزد  یونانیان، و بمعنی  پاک  ومقدٌس چون مریم که سنت و کریستین و امٌی میباشد. شهود  سوم  زنانه فاطمی پیروان سلوک در  یونان ،معادل  شیوا و مریم و دغدو وفاطمه در ولایتهایالهی  است. (أفرودیت) سمبول  غیر سالکان که فرٌ الهی  و فروهر وتاج شاهی  الهی  ندارند. وبمعنی غیر مقدٌس وابلیس أهریمنی در آخوندهای  هر زمان ودر هر قومی  میباشد. وهمان  عربی شده  عفریت أهریمنی  است. ویا  دیو ابلیس فارسی  دری. مؤرٌخین اجتماعی زمانی را  برای  زنان دوره پادشاهی که  عصر (زن شاهی)  میگویند. که  در سلوک در ولایت میترا وبودا صادق  بوده  است .

انبعاث

بعثت یافتن اولیای  الهی یس از  مرگ قبل از مرگ  بخلق و مأمورالهی  شدن. بعثت  ورسالت ونبوٌت اولیای  الهی،  با دو شرط حتمی است.  یکی  شهود عرش رحمان برای  ولایت  محمدی، و داشتن  مأموریت الهی برای تربیت سالکان وتازنده باشند.

انتباه

متنبٌه شدن وکسی که بی توجٌه است، متوحٌه وآگاه شود و بیدار از  غفلت وخواب گردد.

انتحار 

خود کشی یا مانند گوسفند که  (نحر) گوسفند در آخر حجٌ کعبه میکنند. که  سالکان نیز داوطلبانه خود را  در مرگ  قبل از  مرگ آماده  میکنند. والاٌ خودکشی سریعتر بقهقرا رفتن است.

انتحال

خود را بطور  کاذب بحال دیگری در آوردن و سرقت أدبی  نمودن است.

انتخاب

برگزیدن آنچه یا آنکس  که  خوبی در صفات دارد. و خداوند از بین سالکان  موفق بشهود پنجم  مصطفوی، که  همه  قبلا مورد (اجتباء) و جذب و (ارتضای) الهی بوده،  و سپس  مورد (اصطفای) الهی در شهود صورت مصطفوی  شده بوده اند،  برخی را (انتخاب)  میکند که ( خوبی) الهی  بیشتری  دارند، پس  بشهود قاﺌم و با شهود عرش رحمان  تولد دوم  الهی مجدد مییابند. ویا  شاهدان  نور  قاﺌم را با شهود عرش ر رحمان، از بین اولیای  زنده یکی را برای  امامت  زمان و بالاترین مقام الهی  اولیای  الهی زنده تعیین  مینماید. که پس  از وفات امام  زمان قبلی بأمامت زمان  خود میرسد. که ارتباطی شخصی  با  سالکان  ندارد. ولی  سالکان همان زمان در شهود  دوم  خود ، باین امام  زمان در رؤیا میرسند و میشناسند. و عملا  این  امام زمان، همان معنی واقعی  امام دوازدهم  غایب شیعیان است . هر کامل الهی  حسینی بمعرفی  خداوند  نیز قاﺌم زمان چند  سالک  خود میباشد.

انتزاع  و انتزاع ذهنی

نزع  و لخت و بیرون کشیدن چیزی از بین  مجموعه ای، و یا  بیرون کشیدن معنی  باطنی  ناپیدا از  لفظی است. و نیز  نزع روح در مرگ  از تن، که  روح  عریان از تن در ملکوت دنیای نادیده  ناسوت مادی است. انسان از  مجموعه تصوٌرات قبلی  خود، مجموعه های  تازه ای در  ذهن  میسازد.و دلیل همان تصوٌرات، که  ممکن است اکثرا  نادرست ووهمی باشد که واقعیٌت  نداشته باشد. و اوهام و تخیٌلات و فرضیٌات و نظریٌات غیر الهی، انتراعی  ذهنی از  نوع  قهقراﺌی هستند.در کاملان  الهی   گه  پاکسازی  روان خود کرده اند،  اوهام ساز نمی باشند. آنگاه  بااستفاده  از  الهامات  لدنٌی از سطح  مقام  شهودی  خود،  (استنباط )باطنی  و (استقراء) نتیجه  قرٌه های  شهودی و (انتزاع  عقلی) مینمایند. که  از  نوع  انتزاع  ذهنی درست  میباشد.  اولیای  الهی  برای  انتزاع  واستقرای خود، تأیید   مراتب  الهی  را  در الهامات  رؤیاﺌی و یا عملیات  عقلی است  دریافت میکنند. که  در ولایتهای  الهی  بعدی  بالاتر در سطح  شهود تجلٌیات  الهی  نتایج  عقلی  بهتری  دارند.

أنورمال

انسانی  که  در سطح عقل وکمال  وتکامل روحی  وذهنی پاﺌین تر از انسانهای نورمال و عادی میباشد. که  ظاهرا  سالم هستند، ولی نمیتوانند  درک  اهمیٌت  لزوم  تکامل  روانی نوع بشری  خود نمایند. زیرا  در فصول  اولیه  وپاﺌین نوع بشری  میباشد. و تولدات  بشری  بهتر را بعدا خواهد داشت.  که با تکامل  طبیعی بمرحله ای برسد.  که  اراده وعقل خود، براین أمر الهی قرار  میگیرد. و (أنورمال) نیز درجاتی  در این  عقب  ماندگی تکامل  نوع بشری  دارند. که   در سلوک احتمالی پیشرفتی  ندارد. ویا  بیشتر فریب  آخوندهای  قشری  مشرک را  میخورد. و انسانهاﺌی  خطرناکی برای  اولیای  الهی  وسالکانشان  میگردند. که  دوچار قهقراهای  کارماﺌی  پس  از  مرگ  میشوند. که اگر عقل  ضعیفتری  داشته باشد، در مجموعه  بی  دینان قرار  میگیرند که  قهقراﺌی و همچنان در حیوانیٌت نوع بشری خود میباشند. 

انتساب

نسبت  بخود دادن، یا نسبت داشتن ونسبی خویش وپیوستگی داشتن ، ونیزمأموریٌت در بین  گروهی بودن، مانند  انتصاب که  بمسؤلیٌتی  دیگر منصوب یا مأمور شود. (حسب ونسب) خویشان مستقیم یا غیر مسثقنم است. مانند دادماد وعروس انسان که منسوب غیر مستقیم میباشد.

انتساخ

نسخه برداری ونوشتن  متنی، مانند نسخه  طبیب. ولی نه نسخ آیات قرآن کتاب، بلکه (نسخ وترک) توسٌل بمراتب  شهودی سابق، و توسٌل  عبادی با شهود جدید و برتر، و یا  ترک ونسخ مقام قبلی، در تولد  دوم پس  ازمرگ قبل از مرگ، ویا نسخ حقیرتر بجهان در نسخ و نسخه ای بشری بدتر، ویا مسخ حیوانی  ویا فسخ گندیدگی گیاهی،ویا تولد نوعی  حقیر تر که  (ناقص  الخلقه) ویا  مسخره دیگران  شدن در زشتی ونقص اعضا است.و  نتیجه  سرنوشت بدتر بخاطر کمبودها ومفاسدی  که  در ژنتیک  روحی  قبلی  خود بوجود داشته اند. چه رسد که روحی  بفسخ  وگندیدگی  گیاهی  و یا رسخ و رسوخ جمادی وحتی  وسخ  چون  چرک درانواع قبل جمادی بروند.

انتصار

نصرت و پیروزی یافتن با فرٌ و فروهر الهی حسینی داشتن  کاملان ولایتها  و با  شهود برتراست.  یاری  وکمک جستن از  پیر الهی، که ( غوث ) ونجات بخش انسان درمانده است.که ناگهان چون  (خضر) راهنمای  الهی انسان  در جنگل دنیا و تاریکی های   بدون هر هدایتی  الهی میباشد. و این  پیر کامل است که نصرت میدهد.

انتفاء

نفی ومنتفی شدن و از میان  رفتن  کرامات نوع بشری غیر سالکان، که از دست  میدهند. که سوخت لذٌتهای بشری میشود. و هرروح  کارما  شده،  با هرآنچه که  برایش در ژنتیک  روحی بشری از کرامات  بالفعل  پیشین باقی  مانده باشد، در تولدات  از نردبان انواع باز بنوع  بشری، وهمین وظیفه الهی تکامل روح  از أزل تا أبد، در فرمان  کن فیکون بنوع بشری  مجدد میرسد. تا با شهود نور قاﺌم، یک  روح موفق  بدیدار نور قاﺌم بانواع فوق بشری عظیم تری و با کرامات مناسب آینده، در کره  زمین  یا کرات  دیگر در انواع  فوق بشری متولد خواهند بود. که  آنان موجودیٌتی چهار بعدی نامفهوم  عقل بشری خواهند  بود و بهتر از این تصوٌرات ما. که هریک از ما  در نوع بشری کنونی، باید از سقوط مقام نوعی  روح  خود  جلوگیری کنیم، ئ با سلوک  بنوع  فوق بشری فرشته گونه  برسیم. که  شاید  در کره  زمین  جای  مناسب آن نوع  برتر والهی نباشد. که  شرایط حیاتی،  مانند حرارت و اکسیژن و مواد غذاﺌی برای آنان در کره  زمین  نباشد.  عکس  انتفای  کرامات و اتلاف آنها در روح ،کسب  کرامات باز بیشتر  با تحقٌق  دادن و بالفعل نمودن  کرامات  بالقوٌه که  در نطفه باقی مانده داریم. تا شایسته  دنیاهای  بهشتی دیگری بشویم. والاٌ تصوٌر انسان قدیم هندی که آفرینش موجودات بازی  خداوند بوده، وهدف  (نهاﺌی  و غاﺌی) ومعقول برای ما در آن نیست. که از خداوند و طبیعت این تکاملات و کرامات در تن و ذهن و عقل وروان انسان سراسر بنیستی  میرود. که  زندگی های بهتری خواهند داشت .تا کار تکامل روح جدا شده در أرل از خداوند و طبیعت برای  ما معقول و امیدوار کننده باشد.

انتقاء

نقیٌ و خالص و پاک کردن صفات از سطوح  حیوانی و پاﺌین تر، که در انسان غیر سالک هست. در تن و ذهن و روان  خود، در سلوک باتخلیه  وتحلیه و تجلیه های  الهی که صفات منفی را بیرون کند و نزدیکتر  بخداوند در صفات  نوعی فوق بشری برسد. که  بطور  کلٌی تولدات  نوع فوق بشری وولایتهای سلوکی بالاتر نامفهوم ما  که میگوﺌیم. و انتخاب و اصطفا و ارتضای  الهی در نوع بشری، آخرین طبقات تکامل  روح در عصر حاضر  میباشد.و برای آینده ها خداوند مراتب بالاتر زیا د دارد.

انتقاد

نقد کردن و بقصد تفکیک خوب وبد، برای نفی وطرد بدی ها و کسب خوبی های بیشتر در ژنتیک روحی  میباشد. که تکامل  در تن و ذهن و روان، اهمیٌت تکامل روح الهی  بالقوٌه ما برای آینده های بهتر نوعی . پس  تکاملات مادی و علمی و آدبی  امروز و شیرین تر، و چند صباح  بعدی  بمنتهای  تلخی زندکی حیوانی تبدیل میگردد. نقد علمی و أدبی وهنری، کار نقد روحی و  سلوکی را نمیکند. مگر عقل سالمی  داشته باشیم،  که نقد روحی و ذات خود را  در سلوک  الهی مهم و لازم  بدانیم. و درک  اهمیٌت سلوک الهی و انسانی احتمالی بتقلید از انسان کامل الهی نماﺌیم  که دوچار احتمال کارما شدن قهقراﺌی و تکرار مکرر گذشته ها در آینده ها  را نداشته باشیم .

انکار

نپذیرفتن و همان (أنگر) هندی  است.

انتقاص

نقص  وکم شدن  یا کم کردن و دست کم گرفتن کمٌی مادٌی، وکیفی معنوی ذهنی ومینوی الهی  آینده های خود خواهد بود. وتکمیل و اضافه  شدن و فضیلت  بهتر و بیشتری یافتن، در أصل وجود  خود ژنتیک  روحی خود، که تنها راه نقص یافتن موجودیٌت  ومقام  روحی خویش، که أمری  طبیعی و مفهوم میباشد. و سلوک  الهی راه  فضیلت و برتری جستن با مقام شهودهای الهی  وعقلهای شهود مربوطه است.و دیگر کرامات و امکانات و صفات حیاتی، که نسبت بصفات  حیاتی آینده  کاملا ناچیزمیدانیم.  که میمون عاقل شده نیز از صفات و کرامات الهی  نوع بشری  در برابر چشم خود، باز  نمی  فهمد و عبرت  نمیگیرد.

انتقاض

نقض و عهد شکنی و انحراف و ضلالت و تباه  شدن، وکمبود و نقصان یافتن مقام روحی  است. سالک در  پیمان شکنی و غیر سالکان در عهد شکنی، که در تولد  قبلی با شهود آخر خود داشته، که توانسته در نوع بشری  بهتر امروز بجهان متولد  شود. که کرامات بالفعل ژنتیک  روحی، سازنده  نطفه تولد  بهتر یا بدتر میباشد. که  بقدر کرامات  خود، میتواند اجسام مولکولی و أتمهاﺌی  که  خود نیز در  جهان  خود درحال  تکامل نوعی  هستند. ودر نطفه جنین (جمع تن)  میشوند. و در طول  عمر بارها تمام  أتم های تن  جانشین پیدا  میکنند. که  تن  طفل همان ذرٌات تن  بزرگسالی طفل  نیست. بقول  محقٌقی ظرف ٦٠ سال ٥٠ بار تمامی  ذزٌات بدن، وحتی ذرٌات قرنیه  شفاف چشم نیر تغییر مییابند. اعصاب از بین میروند  وجانشین  ندارند. ولی ذرٌات أتمی اعصاب  جانشین پیدا میکنند. پس  نقض عهد الست  تولد  پیشین  خود  نکنیم. و کرامات  بالفعل شایسته بشری  کنونی خود را تلف ننماﺌیم، که  سوخت لذٌتهای  شکم و اطراف شکم نکنیم. بلکه کرامات بالقوهٌ خود را  با تخلیه  وتحلیه بهتر ونیرومند تر کرده،  بتوانیم جسم نوع فوق بشری مادی خود را ذر  رحم مادر نوع فوق بشری  فراهم کنیم. و نقص انسانها در تن بشری،  کمبود  کرامات ضروری  میباشد. و لذا انسان بداﺌی یا  ناقص الخلقه، و بدون امکان زندگی تکاملی نگردیم. که اگر باز  کمبود بیشتری  داشته باشیم  در نوع میمون و بدتر میتوان  مار ومور در جنین خود در رحم  مادری ازهمان نوع حیوانی بوجود آوریم. و  چقدر زمان در تولدات  انواع تحت  جمادی و جمادی  وانواع گیاهی  وحیوانی در نسخ ومسخ و فسخ ورسخ خواهد  بود. تا باز بنوع بشری وفهم و عشق ودرک سلوک  الهی  وتکامل  ارادی  رسید. که  غیر سالکان  همچنان در  طفولیٌت خود هستند. که  درک  اهمیٌت  سلوک  الهی را نمیکنند.

انتکاث

نکث و پیمان  شکنی در سلوک  الهی  است. و انصراف از  طلب آینده ای بهتر ار  نوع بشری پس  از مرگ که أمری  حتمی میباشد. گوﺌی با عهد شکنی ریسمان  ارتباط بمراتب بالا تر  را گسسته ایم. و در سقوط روحی  خود تا بکدام سطح نوعی  وحیوانی و گیاهی برسیم .که باز پیشرفت نوعی  بابییم، که خودرا بالا بکشیم. که  صحبت از ده ها هزار و میلیونها سال زندگی های  دردناک نوعی  در جهان میباشد.

انتکاس

نکس و معکوس ووازگون شدن، و سرنگونی مقام  روان و روح حیوانی نوع بشری  خواهد  بود، اگر سلوک الهی  وتکامل و افضلیٌت مقام الهی، در روح الهی  شده خود بدست نیاوریم. تا هرچه  زودتر در سرنگونی  بسنگ سختی  بخوریم که  توقٌف کنیم. که آنگاه  شانس خوبی  داشته ایم. والاٌ سقوط و از هم  اکنون که  هستیم، چنان میشود  که  در صورت برخورد با مانعی، تا ما را از سقوط بیشتر  نجات بدهد، چه  دردها خواهیم  کشید. و میلیونها سال کارماها و مجازاتهای  بالمثل دیدن،  بقول  عرفای  کارما شناس  هندو گرفتار میشویم. و محمد نیز این کارما  یا گارمه را باور  داشت، که جرم ومجرم ترجمه  عربی آن  نمود. تا (لا جرم بدون جرم) و گناه  وفسادی، خود را  بتجلٌیات انواع فوق بشری نامحدود تا خداوند الله در ابدیٌت مطلق و بفرض  محال  برسیم، که باید برسیم وخواهیم  رسبد. تا دوباره  وحتی  صد باره با تکرار مکرر  کارماها بنوع بشری  رسید. و در نوع بشری  با شش ولایت  سلوکی  بنور قاﺌم وانواع  فوق بشری رفت. واز  بی  نهایت  ارباب  نوع  و صفات عظیم تر و معجزه  گرانه  الهی بالا رفت. ودر هر نوعی نیز  عقل نوع  جدید، هزاران برابر  عقل  نوع قبلی میباشد.

انتهاء

بپایان آمدن و نهی و نفی معایب و کمبودهای ژنتیک  روحی،  که با مرگ  نوعی فرصتها را از دست  ندهیم، که  گرفتار کارماها شویم. وهرگز  تولد مجدد بشری پس  از  مرگ در جهان نخواهد بود. که  در جهنٌم  پوست  عوض  کردن ، یعنی  صورتهای  نوعی  متوالی و نوعی پیدا  کردن است. .

انتهاج

نهج  وروش وراه  درست جستن، و تشخیص راه  درست .که گوﺌی  در مسیر حرکت حیاتی  نوع بشری با هزاران (چند راهی ها) مواجه  هستیم. که  همیشه  یکی  از آنها  ضمن راه  درست  بعدی است  که بمقصد  وکمال و الوهیٌت میرساند . و الاٌ خطر  انحراف هر لحظه در این مسیر  هست. پس  سلوک الهی  با ولیٌ  الهی ره  رفته بمعرفی  خداوند، و نیز هدایت فرشتگان الهی ومراتب  تجلٌیات الهی که در عوالم الهی  هستند، مدام  سالک صادق را در راه و  آدرس درست مقصد  میگذارد. همان طور که تمام  عملیٌات بدنی و داخلی تن وذهن وروان ما در کنترل وتنظیم مراتب  الهی مربوطه  میباشد. و الاٌ هر  لحظه دوچار مرگ و سرطانها و بیماریهای عجیب  ناشناخته علم خواهیم  بود.

انتهاز

فرصت را  غنیمت شمردن که  بمقصودی  برسیم، تا محروم تر از آنچه هستیم نشویم. و سلوک  الهی در عمر  صد ساله بشری، که  سالهای  درازی را در غفلت وکودکی وتوحٌش و لذٌتهای حیوانی وماده  پرستی  و آخوند پرستی وپول پرستی از  دست  داده ایم، که  شاید سالک عاقلی با هفت  سال کمتر یا بیشتر، میتواند در سلوک با عشق  وفهم  بیشتر، یک شبه حتی رهروی  صد ساله دیگران را  برود. و از حیوانیٌت نوع بشری بالوهیٌت شاهدان عرش رحمان، و یا حدٌ أقل بشهود واجب روح  القدس  قاﺌم ربً  النوع  خود رسید ، واین  همانی مقام  الهی ربٌ النوع خود را بیابیم. که  شاهدان عرش رحمان ذخیره آخرت بیشتر در بازگشت  بخلق دارند. وبمقامی  الهی  در معراج  عرش  رحمان میرسند، که  جبرﺌیل  بقول  پیامبر، نمی توانست همراهی  روح  محمد، وهر کامل  محمد  بعرش رحمان بالا برود. که  بالهایش ویا  عقلش توان  درک دیدنی های عرش رحمان را   ندارد.  واکنون همگان  آرزوی رسیدن  بوظیفه بنور  قاﺌم را دارند. خواستن پیر کامل ره رفته از خداوند، اولین قدم  صدق  وعشق و ایمان و فداکاری در راه خداوند و برای  وظایف  باز بعدی را دارند. پیر الهی حسینی،  که  قرآن ناطق وکلیم الله، و نماینده  حداوند برای  سالک  میباشد.

انتهاک

تضعیف مقام روحی و زشت تر شدن ژنتیک روحی انسان است. که انتهاک ناموس  دیگران مراتب  الهی و مقام تکاملی کنونی انسان را  بتدریج بحقارت می برد.

انجاب

نجیب شدن سالک پس از کمال الهی و بازگشت  بخلق، که گران مایه  الهی شدن است. چه رسد بتولید اولاد  الهی نجیب، سالکان پیرو  خود، تا نصیحت و هدایت  دیگران را  شروع  کنند. گرچه  اولاد الهی ما نگردند. که همگی  باید از اولاد الهی و عیال خداوند شوند. که ( اعاله و نگهداری) عاﺌله مینماید.

انجاح

بحاجت  خود رسیدن، وناجح و پیروز الهی شدن، و با فرٌروزی و فیروزی و با فرهه الهی گردیدن است.

انجاد

امداد خواستن وکمک دادن بخود ودیگران،تا ببلندیها و قلٌه ها رسید و دعوت خدا را رها نکرد. نجدت بکمک و داد کسی  رسیدن است. نجدت چون پلیس نجات و امداد دهنده  گرفتاران است که  پیر الهی  غوث و ناجی  سالک ار  حیرت  بزرگ زندگی  میباشد.

انجاز

وفا کردن بتعهدات الهی خود، که سالک بحاجت الهی  خود شهود نور  قاﺌم  رسید که باید رسید.

انجذاب

جلب شدن و مورد اجتبای  الهی قرار  گرفتتن. که  گوﺌی خداوند با قلاٌب  ماهیگیری مستعدٌی را بسوی  خود و بکمال بیشتر ببالا بنزد خود بکشد  تا در سلوک جذب پیر  الهی شده، بدرجه ارتضای الهی در شهود مرتضوی آغاز تضمین بهشتهای الهی برسد.

انقطاع

منقطع  ومنحصر  نمودن خود بکار سلوک  الهی میباشد.  که با ولیٌ الهی  بمعرٌفی خداوند باشد.

انجمن

جای  گرد آمدن گروهی هم  فکر و عمل، بخصوص در خانقاه  پیر و یا  کاملان و سالکان .

أنحاء

نحوه ها و روش  ها و سمت و سو ها وقباله ها و کباله و الگوها ومقام الهی شهود تجلٌیات الهی.

انحراف

کج رفتن  راه و خم شدن وناچیز  گردیدن، و عمری را بحرف و ادٌعا  گذرانیدن. یا بدون  اینکه آنچه را که  میگوﺌیم بعمل بپردازیم. خدا هست ولی دورتر شدن از  خدا، که کار دروغ پردازان است.

انحطاط

منحط وحقیر و فرورفتن مقام نوعی و عقلی و بنیستی گراﺌیدن و حقارت  نوعی رفتن که بد دینان  قشری با تمام عبادات خود، از هم اکنون در حال  سقوط و شتاب  انحطاط بپاﺌین تررفتن میباشند.

انحلال

منحل شدن گره و عقده،و باز کردن حرام و حلال نمودن  و تعطیل شدن آن. مانند سختمان ژنتیک روحی انسان، در عدم تحقٌق کرامات بالقوٌه لازم، برای  زندگی بهتر.ودر حدٌ أقل آن، در تولد مجدد نسخ بدتر  بشری در فصول اولیه نوع بشری، و از هم  اکنون با هر  کار مثبت یا  منفی. که هر کار مثبتی حتما دارای جنبه های  منفی و مضر در آن میباشد. چه  رسد بعبادات  قشری، که  بقول  پیامبر اگر  تمام عمر روزها صام و شبها قاﺌم باشند، بقعر  جهنٌم و بدترین  کارماهای  نوعی میروند. و از  هم اکنون که زنده هستند، نیز  قدرتهای حیاتی  تن و ذهن و روان انسان  تضعیف میگردد. عقده های روانی هستند که شورش  میکنند. که سیستم  عصبی مختل میشود. و قدرتهای اصطلاحا  عقلی از بین میروند. حافظه ضعیف وهوش  کمتر، و درستی هر فکر یا  اصرار هر فکری، جز  خطای  بیشتر نمیباشد. و بدین ترتیب تن  انسان نیز ضعیف  تر و طول  عمر کمتر و دردهای عضوی بیشتر، و بحرانهای روانی و ذهنی هر روز ضعیف  تر میگردند. که  چاره همه  این  قهقرای طبیعی روان و ذهن و تن  انسانها، تنها سلوک  الهی است. نه  فلسفه و علم و نه عبادات قشری ونه تن پروری های طبٌی وورزشی و تفریحی  و تجارب و جهان گردی و غیره. بلکه  سلوک الهی با ولیٌ  الهی،و اگر کسی شناخت اورا از  خداوند صادقانه بخواهد. که  شایستگی حدٌ أقل های شروع سلوک الهی را داشته باشد. و بقول  پیامبر هرکس باید آزمایش خود را در سلوک بنماید، و بداند که اکنون در کدام  سطح و درجه  تکاملی   قرار دارد. زیرا انسان بشری در بسیاری تولدات  بشری، بخصوص در تولد  قبلی تکاملات روحی و سلوک  الهی  داشته است، که  اکنون با کرامات بیشتر در نوع بشری متولد شده است. فرشته ای بوده و هست که  اکنون خبر  ندارد، و یا  قدر مقام  روحی و الهی خود را نمیداند. لذا در سلوک مجدد بهمان شهودهای ولایتهای تولدات پیشین خود میرسد. که حتی تجدید کرامات باز ببیشتر آنها را مییابد. آنگاه با پایان  سلوک کنونی، بشهود آخر نوری  خود و با مرگ  قبل از مرگ در رؤیا  میرسد.  که  سالکان  در سطح شهود  چهارم نور  مرتضوی زردشت، و دیگر  انبیای بنی  اسراﺌیلی، و ده ها  طریقت  عرفانی  و سلوکی موجود  جهان، بپایان  شهود این  مرحله بشری خود  میرسند ،تا در تولد بهتر از امروز در  تولد بعدی بعهد الست با نور مرتضوی  در ولایت مسیح تجدید آنها نموده و بنور مصطفوی میرسد. و باز  در تولد بهتر بشری بنور جبرﺌیل قاﺌم روح القدس  در ولایت محمدی میرسد.  ولی نه  در  دین ورزی رسمی زردشت یا مسیح  ومحمد. که  همه مذاهب آنها قشری و پیمان شکن ومنافق با  پیامبران خود  میباشند. که سلوک  الهی انبیای اولی  العزم  خود را نمی  کنند. پس محمد  میگوید آنگاه هرکس میفهمد چقدر پیرشفت شهودی در ذات روحی  خود دارد. بخصوص  در شهود نور  قاﺌم، که  باز با  هزاران برابر کرامات نوع بشری هفت  هزار سال بعد، در ولایت  مهدی موعود محمد، وهمان  سوشیانت سوم زردشت، بنور رحمان و چهار صد  هزار سال  بهشت انتظار عرشی خواهند داشت. ولی  انسان مستعد بی  خبر از  درجه تکامل مقام  الهی روح  بشری  خود که نخواهد  بداند  چه خطری در انتظار او است. که با مرگ غیر  سلوکی، نمیتوان حتی بهمین تولد بشری بجهان  بازگشت ومعاد نمود. زیرا  بعدم  رفتن در ارواح مطرح  نیست. و روح نیز  هرگز مرگ  ندارد که ماهیٌتی  الهی  دارد. و پس  از مرگ فورا در یک  صورت های نوع  حیوانی معادل کرامات بالفعل باقی مانده از  نوع بشری خود، بجهان باز متولد میگردد. تا دوباره و حتی  صد باره از  نردبان انواع بهمین نوع بشری کنونی  خود میرسد. که با عقل و کرامات  دیگری که  خواهد یافت، خود را بنور قاﺌم برساند ، که  باید برسد و خواهد رسید. پس سلوک  الهی آزمایش مهمی  برای  انسان است، تا  فرصت زندگی هست و امکان  شناخت پیر کامل از  خداوند را دارد. آنگاه بالاتر از سطوح تکاملی   گذشته خود، بسطح بالاتر ونزدیک تر بخداوند، که نور  قاﺌم یا عرش  رحمان است  میرسد. که  این  تجربه  عاقلان استو ونه هرکس  که خود را  عاقل بداند ولی  غافل است. و در حیوانیٌت  نوع بشری غوطه  ور  میباشد.

انخسا ف

نادیده و مخفی شدن چون  گرفتن ماه در خسوف و فراموشی و نادیده  گرفتن مراتب شهودی.

انخفاض

پست و حقیر شدن و پاﺌین آمدن سطحی، چون پاﺌین رفتن سطح آب رودخانه.

انتظار بهشتی

سوٌمین  بهشت  الهی  برای شاهدان نور  قاﺌم وعرش  رحمان، در کاملان ولایت  ششم  محمدی  بازگشته بخلق. بقول  قرآن کسانی  که تقوای  الهی  کنند دوبهشت دارند،  وقبل از آن  دوبهشت دیگر . کاملان  الهی  پیامبر گونه  ومحمدی  زنده  برای  چند  سالک  خود، که بهشت اول  معصومیٌت تا  وقت  مرگ  طبیعی را دارند. وخود  نیز  از  مراتب  الهی  چند سالک  خویش میباشند. و بهشت  دوم  شبها  در رؤیاها وگردشهای  ملکوتی  پر حکمت  دارند. وبا  مرگ  شیرین آخر  عمر ببهشت  سوم هفت هزار ساله  انتظار  دراوج رحمت  خواهند  بود، تا  در  ولایت  مهدوی  در نوع فوق بشری، و  با هزاران برابر عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه،  و صفات  حیاتی  والهی برای  ادامه  سلوک تا نور رحمان وعرش ربًٌ  برتر از رحمان خواهند رفت. و بهشت  چهارم  تولد  در نوع فوق بشری بجهان با هزاران  برابر عقل و امکانات الهی، ودر  موجودیٌتی  (چهار بعدی)  که  تصوٌر  چنان  زندگی را نداریم. و انسان بشری  در  سه بعدی  وجود دارد. و حیوانات در دو بعدی،  وگیاهان یک  بعدی  هستند .برای عرش  رحمان   جبرﺌیل بمحمد گفت،  که  اجازه  ندارم بعرش  رحمان نزدیک شوم.  چون  عقل لازم را و ایدآل  کمال  نوع بشری کافی را اکنون ندارد. ولی  سالک  در شرف  محمد تازه نفس زنده  شدن عقل  برتر را دارد.  که تنها وبا کمک مراتب  الهی میکاﺌیل بعرش  رحمان  میرسد. که تمام  آسمان  فرش  عرش رحمان، و نمونه های  سمبولیک  آینده های تا أبد،  این  همانی   مراتب  ارباب نوع  وتجلٌیات  الهی  بعدی را  میبابد. ارواح بسیاری  دارای  برخی  از  مراتب شهود مقدماتی  همچنان در ملکوت هستند. تا تولد  بهتر  در نوع بشری را  بجهان  پیدا کنند.  تا با تکرار شهودهای  قبلی، و  با ولایت آخر  محمدی،  بشهود نور  قاﺌم  برسند. و برای  هر شهودی نیز  صد سال  یا  یک  عمر بشری، فرصت انتظار بهشت  عرشی  را دارند. که  روح  مسیح  ٦٦٦ سال پس  از صعودش، در صورت  بشری  مولا  علیٌ متولد شد. وبا پدر آسمانی    خود نور مصطفوی، و در تجسٌم  انسانی محمد، لبٌیک عهد الست خود را  گفت وبنور  قاﺌم  نیز رسید. و هر دو نیز  در  تولد  فوق بشری  خود، در ولایت  مهدوی که  کاشف  نور رحمان  خواهد  بود، خود نیز  سرسپردگی  مهدی را داشته،  وبنور رحمان وعرش ربٌ برتر از رحمان خواهند رسید. آنگاه  روح  تمام  شاهدان نور رحمان با  خود مهدی  موعود، در تولد باز برتری  بجهان  متولد، تا  خود را بنور ربٌ باز برتر از ربٌ  ازحمان  برسانند. که این ارباب انواع و تجلٌیات  تا الله بی نهایت میباشند.

انسان

افراد نوع بشر همگی  انسان نیستند، مگر  انسان  کامل الهی  شده هر شش ولایت  سلوکی میسٌر  نوع بشری، ودر بازگشت آنان بخلق و تا زنده  باشند. که راهنمای  طالبان  لقای الهی  بوده باشند. و انسان کامل  پیامبری است الهی، گرچه بپیامبری اولی  العزم خود نرسیده اند.ولی باز  برتر و أشرف از پیامبران اولی  العزم دلایتهای پیشین  میباشند. گوﺌی انسان کامل هر ولایت  سلوکی، انسانی  از  نوع بشری بالاتر است. و نزدیک بنوع فوق بشری میباشد. مقامی که  انسان کامل ولایت  محمدی دارد. و منظور از ولایت  محمدی  دین رسمی  محمد، در تمام مذاهب قشری آن نیست. که  روش دین ورزی مصطفوی محمد  مورد نظر است. که پیر کامل  الهی معرفی شده  خداوند نیز  تابع همه  ادیان وانبیای  قبلی  هستند. وبا هیچ یک  پیرو  دین ومذهبی  نمیباشند. زیرا  خداوند تنها  یک  دین دارد، وهمان  سلوک  الهی، در شش کلاس برای  نوع بشری. تا کلاس هفتم در نوع فوق بشری آینده با مهدی  موعود محمد  و زردشت، در ٥٥ قرن  دیگر از  امروزتأسیس گردد. که  ارواح  نجات  یافته بشری با نور قاﺌم، تنها  ارواحی هستند در آن نوع فوق بشری وولایت  مهدی متولد میشوند. تا تکامل  روحی  بیشتری بیابند. زیرا  هزاران برابر  عقل وکرامات بالفعل  نوع بشری  برای آنان  میگوﺌیم. انسان ( انس) گرفته بنوع بشری  خود، و(نسیان)  عهد الست  خود با خداوند  از تولد  پیشین بشری را نموده  است. ولی نمیخواهد  بنوع بالاتر فوق بشری  فرشته  گونه  برسد. زیرا  جهل ونادانی  مانع  او است. و ترس از اینکه  هستی  بشری  خود را باید  بدهد، تا هستی  فوق بشری را با مرگ قبل از مرگ  سلوکی را بیابد. انسان ارتباط  مستقیم  با مراتب  الهی را ندارد.  چون  حیوانی  جاهل است. ولی  اولیای  الهی که خدا را در  نور قاﺌم وعرش  رحمان  ملاقات  کرده اند، میتوانند  بزبان انسان ها بفهمانند، که باید بهتر از  احوال  بشری را  داشته باشند. برای  تکامل  روحی  در نوع بشری،  نهایت  در شهود  هفتم  عرش رحمان  است. که آینده های  نیامده را  سمبولیک می بینند. راه  نجات تخلیه وتحلیه  روان آلوده  وهوسران  بشری است، تا بتجلیه های  هفتگانه میسٌر  خود  برسند. و اگر اتمام  و  تکمیل حجٌت وشهودها را نکنند، در تولدات  نوع بشری  بهتر،و  در فصل  نوع بشری  بهتری  با عقل  وکرامات بالفعل  وبالقوٌه  بیشتر، میتوانند تکمیل  کنند. که  شرط  ورود  بنوع فوق بشری  هفت هزار سال بعد، و تنها برای  روح  شاهدان  نور قاﺌم  روح  القدس  میباشد.

أهو و أشا و أهورمزدا

أهورمزدا نزد زردشتیان ایران، و الله نزد زردشتیان عرب شده  قریش، هر دو  باین معنی است،این  اله مورد توسٌل عبادی مقام  الهی دارد، ولی الله  نمیباشد. که الله در مطلق  أبدیٌت در کمال میباشد. و هستی بخش انسانها وموجودات هستی  است.  و رساننده  بکمال  نوع فوق بشری  آینده  میباشد. و بقول  عرفا  غیر از خداوند الله، کسی  در هستی  نیست.  که همه  موجودات از نطفه  اولیه  روح  الأرواح  الله در أزل  میباشند. زردشتیان (أشا و أشو) نیز  میگویند. که  بمعنی  خدای سرور ودانا  میباشد. وداور هستی درمورد  سالکان ولایتهای  ششکانه، ویا کارمای  جهنٌم برنده  دشمنان  خدا وولایتهای  الهی میباشد. اعراب  قریش  مشیٌت  الهی را همان خدا میگفتند .

أهل ذمٌه

غیر مسلمانان أهل  کتاب یا ادیان معروف  دیگر را ، در ( ذمٌه  و تعهٌد) اسلام  میدانستند. ولی  کسانی که  اسیر  جنگی  بودند. ولی  از أهل  کتاب نمی بودند، آنان را حربی  واسیر و کافر میگفتند. که اگر تعهٌد پرداخت جزیه و خراج مالیات اسلامی داشت که همه ساله بپردازند، مورد  حمایت دولت اسلام  خواهند بود. ولی در هر زمان  با مطامع  خلفای  اسلامی،  رفتار با غیر عرب  متغیٌر بود. ایرانیان که جزیه  میدادند، چون  مسلمان میشدند همچنان جزیه  میدادند. ودر  زمان ناصر الدین شاه و دخالت  انگلیسی ها، و رشوه های  کلان  پارسیان زردشتی ایران رسما  دریافت جزیه  یایان  بافت. که در انقلاب  اسلامی باز صحبت آن شد، لباس مخصوص برتن کنند، که دیکران  نجس  نشوند. ولی خودشان بعدا این جزیه ها را  ناچیز دانستند.  زیرا  ثروتهای بزرگ  نفتی و مملکتی، آنان را بی  نیاز کرد ویا  ننگ از  خارجیان داشتند.  والاٌ صندوقهای صدقه  در سراسر  ایران  گذاشته شد.

أهل بیت

اصطلاحا  خاندان تاریخی پیامبر، و نیز در واقع همه  کاملان  الهی  ولایت  محمدی  در طول تاریخ  آینده،  که از (اولاد الهی)  پیامبر  وعلیٌ  وفاطمه  خواهند بود.  گرچه  از اولاد  جسمانی پیامبر وفاطمه  نباشند. و  سادات حتی  اگر  بفرض محال از اولاد  پیامبر بوده باشند، اگر سلوک  الهی  نکنند  که از اولاد الهی  جدٌ خود  گردند،  مانند پسر نوح  که با بدان  بنشست، خاندان تصوٌری و خیالی  خود را  از  دست  میدهند. اولاد  از والدین تا حدود نوع  بشری  و نژاد بشری خود صفاتی  میگیرند. هم از  پدر وهم از  مادر. که  از مادر نیز  ببیشتر  در صفات تن دارند.  و  ارواح  اطفال  هیچ  ارتباطی بوالدین  خود  ندارند. چه رسد  که  مرتبط بروح  محمد  و علیٌ باشند. هر روحی  پرونده  از أزل  تاکنون شخص و باوی  میباشد. که  روح   نا خودآگاه و یا روان و أصل  وجود  انسان  میباشد. بقول عارفی، پیامبر گفته است  اگر سیٌد  عاقلی  یافتید،  سلام مرا بوی  برسانید. زیرا  این  سیٌد  عاقل  کامل  الهی  است، که مورد احترام  پیامبر میباشد. سیٌد همان (شید) زردشتی و (زید) عربی و (سید) رومی  میباشد، که کاملان الهی هستند. وهر انسان  عاقلی باید بفرزندی  الهی  پیامبر و امام و پیر،  وحتی  از  اولاد  وعیال  خداوند گردد. والاٌ سرنوشت  کارماهای  نسخ ومسخ  بدتری  در انتظار آنان است. حتی  اگر  واقعا  فرزند  جسمانی  پیامبر و امامان  الهی دیگر باشند. مانند جعفر کذٌاب فرزند امام، که بقعر  جهنٌم رفت. و امامان  دوازده  گانه  شیعیان،  تنها  (حسنین)  دو فرزندان  جسمانی و الهی  علیٌ هستند، بقیه  اولاد الهی  امامان خود بوده اند. که  خداوند آنان را بامامت  زمان  تعیین کرد. که امام زمان أشکار بودند. وهمچنان  برگزیده  خداوند میباشند، که  اعلام نشده  بدیگران  هستند . سالکان  در شهود  دوم  حسنی  خود  بامام  زمان عصر  خودشان  میرسند.  و این امام  جانشینی  دارد، که فرزند الهی  او وفرزند  پیامبر و خدا میباشد. ولی  بندرت  ممکن  است  کسی  از اولاد  جسمانی اجداد خود باشد. (بیت) طریقت ولایت  است و أهل آن  کاملان  الهی زنده ، که هریک  برای  خود خانقاه  خویش را دارد که خانه خدا است.   واگر  خانقاهی  بدون  پیر کامل  زنده بوده  باشد، آن  خانقاه  اعتبار الهی  ندارد  وچراغش و نور الهی آن خاموش  است.

أهریمن

شیطان ابلیس سمبول ظلمت وجهل و فساد و خرابکاری و قهقرا طلبی روحی  در انسانهای  مذهبی قشری و مورد  نفرت  خداوند. اهریمن عکس برهمن انسان  کامل، و یا أهورمزدا که شبیه  نور وروشنای  وعقل واحوال نیکوی الهی  میباشد. و شهود نهاﺌی سالکان  هر شش ولایت  الهی  نوع بشری   مقام الهی آخر آنان است.  تا در تولد  بهتری  بجهان، بتجلٌی  بالاتری نیز  برسند. در ولایت زردشت نور (ایلیای)  مرتضوی   خدای  مشهود، و عرش  مصطفوی پنجم ، خدای  نادیده   زردشتیان  است. که  در تولد بعدی  در ولایت  مسیح،  اگر  که  بسلوک الهی  بپردازند، بنور الهی  مشهود نور مرتضوی  و ربٌ نادیده  جبرﺌیل میرسند. ودر ولایت  ششم  مصطفوی  محمد، بنورربٌ مشهود الهی  قاﺌم و عرش  خدای  نا دیده  هفتم  رحمان میرسند. که تا زیر  عرش  رحمان معراج و تعالی دارند. تا نوبت  مهدی  موعود محمد و سوشیانت زردشت  برسد،  که  بنور  خدای  مشهود  رحمان، و عرش  خدای  نادیده  برتر از رحمان  خواهند رسید، که  نامی  هم از او نمیدانیم  و مهدی  خواهد  گفت.

انسلاخ

بیرون آمدن از  چیزی چون پست کندن مار، یا پایان ماه ویا قرص  ماه که  سلخ و سپری  شده.

انسلاک

عکس انسلاخ چیزی وارد چیز دیگر شود. و بصورت سلک و بند درآمدن، مانند گردن بند مروارید است.   

 انشاء

آفریده شدن از  منشأ و منبع اوٌلیه،و  آغاز نمودن یا طرحی نو اراءه دادن، و گفتار و نوشتن مقاله یا شعر و سرودن، چون (نشید) سرود و (انشاد) در نقل  کلام  دیگران.

انشراح

گشاده  شدن و گشایش و دل باز شدن، و شرحه شرحه شدن پرده های دل  وفکر.

أنصاب و بت ها

اعراب  قریش در کعبه که بت ها را  روبروی  خود نصب میکردند. وتوجٌه نمودن  سالکان بجای (أصنام و أنصاب) تمرکز در صورت  پیر کامل  بمعرفی خداوند در رؤیاهای  سالک میگردد.

انصات

ساکت  و سکون وگوش  دادن بگفته ای.

أنصار

نصرت دهندگان و گروه  أنصار پیامبر أهل  مدینه، در مقابل  مهاجرین با محمد از أهل  مکٌه. که هر دو نیز  بمعنی  درست تر، سالکان و مستعدان وموافقان سلوک  الهی  میباشند .

انطواء

در  خود پیچیده  شدن، تو در توی خود  شدن، وهمان اینتویشن  وتمرکز و درون  گراﺌی سالکان. که محتوی  وشامل چیزی بودن، و طی شده و تا گردیده .

انعطاف

(تا شدن) و خم گردیدن و برگشت نمودن و عطف و محبٌت تازه، و تغییر مسیر  وروش.

انعقاد

پیمان بستن و  انجماد و تغلیظ مایعات. عقده  وگره و تعهٌد، و  عقده های  روانی که باید پاک  شوند.

انفاد  و انفاذ

نابودن شدن وتمام نمودن و  بپایان  رساندن و سپری کردن. تنفید قانونیو باجرا درآمدن  و تصدیق نهاﺌی قانونی بوسیله  رهبر، چون تنفیذ و دستور اجرای  قانون تازه .

أنعام

نعمت ها و داده های  الهی بهر  موجودی برحسب  که کرامات بالفعل  وبالقوٌه او است. و نیز  بسالکان چون  شناخت پیر حسینی، و تا شهود  پنجم صورت  مصطفوی محمد، که خداوند اورا  نعمت عالمیان میخواند. و از شهود  نور قاﺌم ببعد، داده های  الهی  بهر کامل  الهی شده رحمت  میباشندف و محاسبه  الهی  ندارند. ولی  نعمت ها  جای  بازخواست  الهی  دارد. سوره  انعام  قرآن و نیز بمعنی دواب که بهره  رسان  انسان است. که  انعام  گفته  میشود.  ناعم ونرم ولو کوچک رحمتهای  الهی، که  در وقع بسیار بزرک  وعظیم برای  نوع فوق بشری است ودر  ذخیره  آخرت انسان  کامل  میباشد.

انقلاب

پشت رو شدن و قلب و ذات روحی  انسان حیوانی وبشری بروحی  الهی  مبدٌل گردیدن،  که در یک  لحظه با  شهود نور قاﺌم ومرگ  قبل از مرگ، روحی  الهی واز  نوع فوق بشری آینده  میشود.  که  پیامبرگونه موقتا بخلق باز  میگردد. که تولد دوم د الهی آنان خواهد  بود. انقلاب در ژنتیک  روحی  خواهد  بود. آنگاه  سالک  فرزند الهی  پیر و پیامبر خود، وحتی   فرزند و از عیال و عاﺌله  خداوند میگردد. که این همانی  مراتب  الهی  شهودی  خود را دارد.

أنفال

غناﺌم جنگی و بهره ها و بخشش ها، و نافله های نماز  وعبادات سالکان، که  جدا از فراﺌض عبادی  عوام است .

افراط  وتفریط

زیاده  روی و اتلاف و پراکنده  کردن کرامات بالفعل انسان غیر سالک، یا  کم دادن و کم آوردن سالک  در اعمال  عبادی، که اتلاف امکانات  بالفعل نوع بشری  خود کرده است.

انفتاق

جدا شدن  و شکاف  یافتن، و  (فتق) امور و رفع  مشکلات .

انقاذ

نجات دادن و رها نموده کسی از بند.

أنا  الحقٌ

گفته  معروف   حسین  حلٌاج صوفی، که  چون  بکمال الهی خود رسید و پیامبرگونه محمدی  زنده  ومقامی  الهی  برای  چند سالک  خود  گردید. همیشه  آنرا تکرار  میکرد.  که من  حق ٌ هستم ،که  قشری های  مذهبی  و آخوندهای  غیر الهی،   حق ٌ را تنها برای  شخص  خداوند مطلق میگویند که  اورا نیز  ندیده اند. در حالیکه  تمام مراتب الهی  بالاتر  تا خداوند الله  همگی  حقٌ  هستند. و آغاز  از  کاملان  حسینی  بازگشته بخلق،  چون  حلٌاج نیز که  حقٌ است.  که حجٌ أکبر  نور قاﺌم ربٌ عظیم  و عرش  رحمان خدای  نادیده  رحمان را که ربٌ  اعلی در عرش  است.  لذا برای چند  سالک  خود  بحقٌ و الهی  میباشد. که  چه  فرمان یزدان  چه  فرمان  شاه  الهی چند سالک  خود دارد.  و(قرآنی  ناطق) که  کلیم الله  میباشد. وحتی  بقول  پیامبر،  خطای  اتقاقی او باز  از  نظر  خداوند درست است .والاٌ حرف  آخوندهای  أهریمنی  وابلیسی، در لباس  کاذب روحانیٌت ،  حتی  اگر اتفاقا  درست  گفته باشند،  که  کلام  پیامبر را  تکرار  کنند، باز نادرست از نظر  الهی است.  مگر  کلامی که  از دهان  پیر کامل  برای سالک صادر  گردد. که  کلامی  الهی  خواهد بود. ولی تنها برای  چند  سالک  خود، ونه برای  حکومت  مذهبی  وولایت حکومتی،   چون  هر ولایت  فقیه فاسد  مذهبی. حلٌاج حاضر نشد که  بگوید،( أنا من الحق)  که من از حق آمده ام. و اصرار ب(أنا الحقٌ)  گفتن داشت. شکنجه های سختی  دید وکشته شد. که  انتخاب  این  سرنوشت در اختیار  خودش بوده،  ولی چون  مسیح که پاداش بسیار  عظیم  الهی خود را داشته است .

انقضاء

منقضی شدن و سپری گردیدن.  که  با قضاوت الهی  وقضای او،و در تصمیم او و پایان سلوک.

أنمله

نوک  أنگشت و أندکی  عمل و جمع  در أنامل.

أنوشه

جاوید روان که  قهقرای پس  از  مرگ  ندارد.

أولیاء

دارندگان ولایت سلوکی از  خداوند، پس  از  بازگشت  بخلق . این  کاملان الهی  در  هر شش ولایت سلوکی  نوع بشری، تنها برای  چند سالک خود پادشاهی  الهی  دارند. و با عشق عبادت  با وساﺌل  الهی که بسالکان  خود  میآموزند. که ولیٌ بسرحدٌ (واله شدن)، که خود را نیز  در میان نمی بیند.  پیر  کامل مولا است و سالک نیز مولا  میباشد. که ولایت الهی  دارند. و پیمان  سلوکی بایک  کامل  الهی  بمعرفی خداوند، که آنگاه  عضو  هیچ  دین ومذهب  قشری  نیست. ولی باز بین آنان  زندگی  میکند  که  هدایت ونصیحت نماید. خداوند نیز مولا است،  و عاشقان  او نیر  مولا  هستند. زیرا  (ولاء) ووفاداری دارد. که  علی رغم  بلایای  سلوکی لازم  برای  پاکسازی  روان،  ترک نیمه راه   خدا  نمیکند  و الاٌ مجازات  شدید تر  دارد .ولیٌ الهی برای چند سالک  خود که  پیمان  تسلیم دارند. و دارای  اختیارات  الهی  وتفویض خداﺌی  میباشد.  که در حقٌ چند سالک  خود، هرطور  صلاح بداند عمل  میکند. ترک  ولایت (تولٌی) چون  فرار حیوان ترسان میباشند.

اوٌلیان  نخستینان

در گذشتکان که  نخستین   واصلان  الهی بوده اند. بخصوص اولیای  الهی  ولایت  سلوکی محمدی، که  دیرتر بنهایت سلوک و شهود  رسیدند، ولی  بمقامات  شهودی بالاتر رفته اند. زیرا  در تولدات  پیشن، قبلا  سوابق  تکامل  و  شهود تجلٌیات مقدماتی را  در ژنتیک  روحی  خود  داشته اند.  که اینک  با استعداد و عقل وکرامات  بیشتری،  این بار بجهان  متولد شدند. که  بیش از  گذشته های خود بشهود برتری  رسیدند . اولین یا بیشترین و زودتران و مقدٌم ترین، در مسابقه  تکامل  روح. که همه  ارواح  موجودات هستی، از ازل تا کنون داشته اند. اولیای  الهی  برای  سالکان خود (اولی ومقدم) بوده  که  شایسته تر هستند.  چون بشهود مراتب  الهی  رسیده،  ولی سالکان آنها  هنوز  نرسیده اند. ( اولی العزم)  دارندگان  عزم واراده  بیشتر، که  اولین  بوده  که کاشف  نخستین  تجلٌیات  الهی  بوده اند. که شش ولیٌ  الهی در نوع بشری بوده اند. و یا (اولی  الألباب)  دارندگان  قلب و عقل وروح  پاک، باز  همان  اولین و نخستیان و مقدٌمان   نسبت بغیر سالکان میباشند.

اولی الأمر

صاحبان اختیار  وحقٌٌ  أمر ونهی  نمودن الهی  بسالکان. و تنها   پیر  کامل  بمعرفی  خداوند  در رؤیا  میباشد. و نه  هر آخوند و سیٌدی معروف   بعابد  بودن  و الهی  بودن.  حتی  اگر اتفاقا  یکی  از  اولیای  الهی  بازگشته  بخلق زنده  باشد،  ولی مناسب  تعلیم و شفای  روان سالک  نمیباشد. پس  خداوند یک  کامل  زنده  مناسب طالب  لقای  الهی را بوی  معرفی  مینماید.  آنگاه  او  پس  از  پیمان  حقٌ  دادن  در  أمر ونهی و دستور عبادی بسالک خود  دارد.  که همان  فرمان  الهی  خواهد  بود. چه  فرمان  یزدان  چه  فرمان شاه  الهی که  پیر  کامل  میباشد. کاملان  الهی  (تفویض) و  اختیار  الهی داشته،  و اختیار  و ار اخیار الهی که  بسالکان خود خیر وتکامل  میفرماید. و بقول  پیامبر حتی  خطای  اتفاقی  او باز از  نظر  داوری  الهی  درست میباشد. زیرا مهم  اطاعت است، ونه  موضوع  مورد دستور  برای اطاعت . دستورات  اولیا برای   انجام  اعمال  سلوکی  وعبادی،  برای تخلیه  وتحلیه  روان  بشری  از  معایب و کمبودها  است.  تا نوبت  تجلیه های  هفتگانه  الهی  برسد. که تا شهود ششم  قاﺌم  وظیفه  الهی  نوع بشری  است.

أوٌاه

بسوی  خدا  رفته که  سالک  پیشرفته  وکامل  شده است. که پناه  جوﺌی  الهی  کرده  که  بنجات  رسید.  (ایواء)  پناه  دادن بی  پناه  است. که  اولیای  الهی  سالکان  طالب  لقای  الهی را  پناه  میدهند.  تا خداوند در رؤیا چه  دستوری  بدهد.  (مأوا)  جایگاه ایواء و پناه  میباشد. که  عزلتگاه  سالک و مقصد  نهاﺌی شهود  نهاﺌی  او است.

أوتاد

میخ های خیمه و ستون أصلی چادر پیشوایان طریقت کاملان  الهی. در نظام اولیای  زنده نزد برخی  طریقتها، و چهار طرف  جهان را چهار تن اداره  میکنند، که   سالکان و کاملان آنها را اداره  می نمایند. و یا در مراتب  الهی که  فرضا  اداره سالکان جهان مینمایند.

اورمزد

أهورمزدا و هرمز و روز اول و غرهٌ ماه، و همان (أهو یا  الله) که  هنوز خداوند( هو) نیست.

أوساخ

چرک ها، و یاوه گوﺌی ها، و شوخی های زشت. و(وسخ شدن ) آینده ارواح بسیار قهقراﺌی که  در وسخ تحت أتمی میگوﺌیم. که حدٌ أکثر  فساد روان  انسان را پس  از  مرگ دارند. و بدتر از رسخ  جمادی، و فسخ وگندیدگی  گیاهی،  و مسخ  ومسخره  شدن میمونی و حیوانی ویا  نسخ بدتر بشری.

اوصال

پیوند قطعات و بندها، ووصلت و اتٌصال سالک با تمام مراتب  تجلٌی  سابق  خود وبترتیب .

أوقاف

وقف نمودن  املاکی برای  خدا،  وقف وتوقٌف داشتن در رسیده های  شهودی، که  بمرحله قف وکوه  قاف وپایان  سلوک خود  رسیده اند.

اهابت

نهیب زدن با هیبت و ترس و تهدید.

اوستا

کتاب  مقدس زردشتیان، که  قسمتی  از  دعاهای  منسوب  بزردشت میتواند  باشد. ولی پس  از  او کاملان  الهی   زردشتی، و سپس  غیر  سالکان و بد دینان آخو.ند قشری  زردشتی،  چون حکومت های  دینی ساختند، دستکاری  واضافات بنفع سیاستهای مذهبی . منحرف  خود کردند. که  در باره  تورات و قرآن نیز چنین  شده است. حتی  کتاب  اوستا  اگرکه   برداشت  سلوکی  از آن  بشود، مانند  همه  کتابها و نوشته ها   مقدس   می شوند.  که  انسان را بسلوک الهی  دعوت میکند. ولی اگر  کسی  بخواهد  سلوک  الهی  در عمل  نکند، اوستا و قرآن وتورات سودی  برایش  ندارد. که  پیر کامل  بمعرفی  خداوند لازم است.  که  کلام او  کلام  یزدان است. و  قرآن  ناطق  چند سالک  خود میباشد. وهمه  تنها دستورات  عبادی  میدهند. که بقول  پیامبر حتی  خطای  اتفاقی آنان، باز  از نظر  الهی  درست است . ترجمه  های اوستا و تورات و قرآن وغیره، حالت  اولیه  روحی  سالکان دانای همان  زبان أصلی را ندارند. و آنان نیر بهره ای  نمیبرند، اگر  برداشت  سلوکی  نکنند. و بقول  قرآن وقتی  (أهل الذکر وأهل الله)  کاملان الهی باید تفهیم  قرآن  بنمایند. که (قرآن)  کتاب نیست  بلکه (دو قرٌه)  شهودی  اکتشافی  محمد است.  و اوستا را  استاد الهی  باید  تعلیم  بدهد. پس  کلام او  کلام  الهی وانبیا خواهد بود. (زند  اوستا)   بعدها  بعنوان  خلاصه  اوستا  را ساسانیان سیاسی و حکومتی  نوشتند. که قشری  غیر سالک  بودند. وسیاست  وحکومت داری را میخواستند. که هر ولایت  فقیه  فاسدی  چنان میکند.

اوزال  و صنعاء

شهر  قدیمی صنعا در یمن  جنوب عربستان، در دهانه باب المندب، ونقطه پر آب شیرین و بندری  تجارتی  برای کاروانها و کشتی های رسیده از  چین وهند. ویا کاروانهای  شتر اعراب، که تا (تدمر) در سوریه  کالاهای  خود را میبردند. صنعا مرکز  زردشتیان فراوان  یمن بودد. که  (یمن)  مستعمره  ایرانی  بود. و رقیبان  رومی در جانب  دیگر  دریای  سرخ  در حبشه بودند.   زردشتیان قدیمی یمن  فرزندان قحطان  پسر  ابراهیم برهمن میدانستند. که  برخی  از آنان زردشتی شده برای انجام  عملی سلوک،  بدرٌه مکٌه   که   آب  زیر  ماسه های و  باران  صحرا را جمع  میکرد، بکٌه یا کعبه را ساختند. که  قریش و قرٌه  گیران بودند.  اعراب غیر  زردشتی را از اولاد عدنان میگفتند. و یقطان یا قحطان، بمعنی  بیدار و بودا یا یقضان بودند. سلطنت ملکه  سبا در  جانب  افریقاﺌی گاهی  بر یمن  مسلٌط  میشد. وملکه سبأ، بنزد سلیمان  باورشلیم رفت، که  در واقع کاملی میتراﺌی یابوداﺌی بود.که  بولایت  زنده  زمان خود سلیمان باورشلیم  رفت. قوم ( تبٌع)  در یمن که  پیامبر آنان را از أهل  کتاب  یعنی  سلوک  الهی میدانست، و سفارش  آنان را  بفرستادگان خود بیمن  برای  تبلیغ مینمود. زیرا  تبعیٌت وتمرکز  عبادی  در وسیله الهی  داشتند. داستان  ابراهیم و اسماعیل  سازنده  کعبه را  اعراب متعصٌب ومتنفٌر  از  ایرانیان میگفتند. و همان  ابراهیم واسماعیل نواده ابراهیم  اورشلیم گفتند.در حالیکه  هر کامل الهی  برهمن وابراهیم است و یا صاحب  اسماء الله و مراتب  تجلٌیات  شهودی بوده  باشند. یهودیان و قریشیان مخالف  هم، هردو مذاهبی  قشری  شده  ولایت  زردشت بودند. و اگر  سالک الهی با یک ولیٌ الهی  بمعرفی  خداوند باشد، آنگاه  یهوه طلب و از قوم تبٌع و از قریش قرٌه گیر سلوکی،  چون  خود  محمد که  بسیار أندک بودند و هستند، ولی همه  تابع  یک  دین  الهی  میباشند. که در شش کلاس  این مکتب  سلوکی میباشد، که مراتب  شهودی متفاوت در کمال دارند. پس  تولدات  بهتر بشری  خواهند داشت.  مگر شاهدان  قرٌه  وخورٌه  ششم نور قاﺌم با ولایت  محمدی، که هفت هزارسال بعد در نوع فوق بشری  بجهان  متولد میشود. که باز  تکامل  تا نور رحمان را بیابند. اوزال را باین  مرکز  زردشتیان  یمن میگفتند.

اولو الألباب

دارندگان قلب  ولبٌ یا مغز وعقل، کسانی  از  نظر  خداوند میباشند، که  بسلوک  الهی  با هریک  از  ولایتهای  ششگانه میپردازند. و عقلهای  الهی  متناسب  شهود آخر و مدبٌران الهامی  آنان میباشند. و لذا  حکمتهای  برجسته تر دارند. ولی  منظور  علوم  فیزیکی  نیست. بلکه آینده سازی بهشتی  نوع فوق بشری ژنتیک روحی  پس از مرگ میکند. عقل  مادی انسان بشری  غیر الهی از  نظر  الهی با  لب ومغز نیرومند در تن نیستند. که عقل  مادی  تنها  زندگی  نوع بشری  آنان را تأمین  میکند. و عقل ایدآلیستی را مستعدان  سلوک  الهی  دارند. که در تولد پیشین  بشری  خود ذخیره  آخرت  بیشتر  فراهم  کرده بودند. وسالکان بااین  عقل  (ایدآل جو) خود را  بمراتب  شهودی  میرساند. و بطبقات هفتگانه عقلهای  الهی،  وابسته  بمراتب  شهود پنج تن آل عبا در تسمیه  محمدی،   که سطوح متفاوت، بازهم با هم  تفاوتها دارند. که  دو عقل یکسان مانند هم وجود ندارد. وهریک  نتیجه  تکاملات  روحی  وسلوکی  موجود  در ژنتیک  روحی  خود، سطح  عقلی  خاص  خود را دارد. عقل  ایدآلیستی را میتوان  (عقل یا نفس  لوٌامه) خواند. که  در هر حال و درجه تعقٌل، باز  سالک  خود را ملامت  میکند. چرا تا کنون  همچنان  عقب مانده  است. و غیر  سالکان  هریک  عاشق  عقل  خود، و بعقل  خود راضی میباشد. گوﺌی با عقل برتر نمیتواند باشد. درحالیکه  عقل واصلان  عرش  رحمان، تازه  میفهمند که هنوز  چیزی  نمی  فهمند.

اور و  اورشلیم

اور شهر باستانی محل  تولد نخستین ابراهیم پیامبر، ویا محل  تولد  دوم  الهی وی در بازگشت  بخلق بوده است. که محمد در قرآن ابراهیم را فرزند الهی  آزر زردشت میخواند. ابراهیم برهمن  والهی شده، برای  تبلیغ طریقت خود ببابل و اورشلیم و نقاط  دیگر رفت، و آﺌین  ولایت زردشت را تبلیغ  کرد. اور  در جنب بابل در بین النهرین است، که آثار آن موجود میباشد. و سنگ  نبشته های٤٣ قرن قبل  از  میلاد مسیح آن  پیدا شده  است. و اور پایتخت برخی  پادشاهان آشور  وبابل بود، که ربٌ  النوع ماه را میپرستیدند. ابراهیم پس  از  تبعید ار بابل، در سرزمین  فلسطین معبد  خود را برپا کرد که خانقاه او بود. وچون سالکان واولیای  الهی زیادی یافت قوم  یهودیان بنی  اسراﺌیل را تشکیل  داد. که  همه نیز سالک  نبودند ونیستند. وهمیشه  أندکی از مؤمنمان  اوم کننده و در  تمامی  ادیان  وجود دارند. اورشلیم شهری  تاریخی شد، ولی معبد آن  چون قبله ای اهمیٌت دینی  دارد. که چندی رومیان و آشوریان و بابلیان برآن حکومت داشتند. و اکنون  تنها  دیوار ندبه و اشک  ریزی  یهودیان آن باقی  است. و از  تجدید بنای کورش وداریوش هخامنشی بوده  که  قبله یهودیان  میباشد. و  تنها برای  سالکان میتواند اورشلیم وهر جاﺌی عزلتگاه سالکان باشد. و نه  برای  یهودیان غیر سالک قشری بی دین، و یا حتی  بد  دین قشری .  و محمد نیز از  عبادت بیت المقدٌس  استفاده  موقت نمود، که  کعبه را قبله  مسلمانان کرد. کاپیتول یونانی معنی مقدس، و یا  بیت المقدٌس و  قدس  شریف مسیحیان ومسلمانان گردید. که  در واقع تنها  جایگاه اولیای  الهی اورشلیم بوده ،وهر جاﺌی برای عزلت عبادی میتواند بیت  المقدٌس باشد. عمر مسجد (قبٌت الصخره) را ساخت، که  اینک گنبد سنگی  او طلاﺌی  میباشد . وهمیشه ادیان ومذاهب بعدی، مساجد ومعابد تازه  خود را بروی معابد ادیان قبلی بنا کرده اند. تا هم پیروان ادیان قبلی قبله ای نداشته باشند. و نیزاز ساختمانهای  موجود آن استفاده  کنند. مانند  کعبه در مکٌه، که  معبدی  زردشتی قریش بود. وبا تمام  مشخٌصات کعبه  زردشت در استخر فارس، یا  چند کعبه  دیگر  زردشت. اوج عظمت اورشلیم در دولت یهودیان بود. ولی در حقیقت اورشلیم پایتخت و قبله  ولایت سلوکی یهودیان و مسیحیان ومسلمانان شد. این معابد بصورت انبار محرمانه ومطمأن اشیاء قیمتی وهدایای مؤمنان بوده  است. که مدام نیز مورد غارت فاتحان دینی و غیر دینی شده است. بت پرستی گذشتگان در واقع بمعنی  قشری گری های مذهبی بد  دینان آخوند  پرست مذاهب بوده است. نحمیا  پادشاه  اورشلیم و در عصر حکومت ایرانیان پس از  کورش بود. زیرا کورش پادشاهان محلٌی را از بین سرشناسان نیکوی  هر ملٌتی انتخاب  مینمود. پیروزی رومیان بر ایرانیان مورد  استناد محمد و قرآن، در غلبه رومیان بر اورشلیم بود. که ولایت غیر سلوکی هر ولیٌ  فقیه یهودی، حکومت و داوری قضاﺌی و تعلیمات دینی مینمودند. بطلیموس سردار رومی در ٣٢٠ قبل از  میلاد فاتح  اورشلیم شد.  و یهودیان زیادی را تبعید افریقا کرد، که  اینک در حبشه فراوان  هستند که  سیاه پوست   شده اند. و تلاش دینی یهودیان سیاه پوست در امریکا نیز،  کاملا جدا از تلاش یهودیان سفید پوست است.  بخصوص یهودیان روسی، که  اینک برتری اجتماعی در کشور  اسراﺌیل پیدا کرده اند. اکتشافات زیر  خاک بیت المقدٌس بوسیله  دولت  اسراﺌیل ادامه دارد، که  اعراب مخالف آن هستند. زیرا از اساس مسجد  عمر را ویران خواهد  کرد. بر سر پایتخت بودن  اسراﺌیل در اورشلیم، بمعنی  پایان اهمیت مسلمانان و مسیحیان برای شهر اورشلیم میباشد. مشکلی که هرگز حل  نخواهد شد. گنبد سنگی مسجد  عمر و تخت  سلیمان تاریخی، همگی در  محوٌطه و صحن (حرم  شریف) قرار دارند. محل  مرتفع که وسط آن جای (هیکل) یعنی معبد  قدیم مسیحیان بوده است. مسیح در اورشلیم عزلت نشینی داشت، و بقول  محمد در یک  روز هفتاد  پیامبر را در این  محل  سربریدند که رومیان کردند.

اهتدا

راه راست. هدایت و همیشه بسوی  خدا  رفتن، که  سالکان  با ولیٌ الهی  خود دارند.

أهریمن

ابلیس  شیطان و عکس  برهمن کامل  الهی. که  أهریمن  همان أخوند أهریمنی  است که ابلیس  در لباس کاذب  روحانیٌت، بدترین جهنٌم خدا را در کارماها دارند.

اهتمام

توجٌه  بیشتر و مهم  دانستن. و کاری  همان هوم و اوم، مهمترین اهتمکام  انسان سالک است.

أهل بیت  و أهل  ختنه

کاملان (بیت ولایت) های  الهی و شایستگان  مراتب  شهودی و تولدات بهتر بعدی. أهل و أهلی ورام و شایسته  رهاﺌی شده از  تأثیر شیطان  اهریمن و آخوند   است.( أهل ختنه) مؤمنان و خاتمه  داده های وظیفه  سلوک، با شهود مراتب نهاﺌی  عرش ولایتها. ختنه آزمایش سالکان در ولایت  ابراهیم و یودیان رایج بوده،  که نیز در مسیحیٌت، و بطور کامل  دربین مسلمانان رایج  است. و در افریقا مسلمانان  دختران را نیر میدوزند.  و  این  دختران از  دست داده  بکارت، با عمل  جرٌاحی پرده  بکارت جدید میسازند. ختنه کرده یعنی ختم  سلوک کرده  میباشد.

أهون الشرٌین و انتخاب أحسن

انسان سالک آزادی مطلق  ندارد، که هرچه  بخواهد، بدون عکس  العمل های منفی بوده باشد. محدودیٌتهای طبیعی و روانی ودر توانهای تن وذهن دارد. ولی  سالکان  میتوانند بین اموری  که  نیکو میدانند آنچه نیکوتر است  انتخاب  کند. ویا آنچه  کمتر شرارت و ضرر دارد برگزیند. که (أهون الشرٌین) که بین دو أمر شرٌ، آنکه شرٌکمتر وقابل تحمٌل  دارد بر میگزیند. و انتخاب  أحسن کند که بین دو أمر  حسن و نیکو آنچه  وکمال و نیکوﺌی  بیشتر دارد بر مگزیند. ودر واقع انتخاب أمر بین أمرین کرده است. و در سلوک الهی بین تمام  طرحهای طولانی زندگی و پر خیر،  تنها  چند صباحی  بلایای  سلوکی  دارد. که  برای  تقویت  صبر واراده، وپاکسازی  روان بشری،  از عقده ها و کمبودها ضروری است.  انتخاب نیکوی  مطلق برای هیچ  موجودی میسٌر نیست.

أهل  الأرض

مردم  زمین  و شایستگان زدندگی  مادی، که  نمیتوانند یا نمی خواهند  بزندگی  الهی أهل  آسمانها فرشتگان و انسانهای آینده نوع فوق بشری، تجلٌیات الهی را برگزنند که بهشتهای  الهی  میباشند. و  غیر سالکان بخصوص  بد دینان  قشری  تمامی  مذاهب غیر سلوکی در همه ادیان  ششگانه نوع بشری  پس  از مرگ در نسخ  بدتر بشری،  ویا در مسخ  حیوانی،  وشاید در  فسخ وگندیدگی  گیاهی بجهان  تولدات  نوعی  دارند،  تا پس از عبور  تکاملی  از  نردبان انواع  گیاهی وحیوانی، و فصول  فراوان  نوع بشری، صدها هزار سال  وحتی  میلیونها سال دیگر، مدام  در تولدات نوع بهتر، باید  دوباره  وحتی  صد باره خودرا بنوع بشری،  وهمین  سلوک  الهی  تا نور قاﺌم روح  القدس  رب ٌ النوع بشری  برسانند. آنگاه  وارد  انواع فوق بشری  نامحدود تا خداوند الله، و هر بار با هزاران برابر  عقل  وکرامات  بالفعل  وبالقوٌه، همچنان  بسوی  این همانی  در کسب صفات  الهی الله  پیش  بروند  که خواهند رفت.  زیرا  بازگشت  همه بسوی  خداوند است . دوستداران زمین علاقمندان  صورت  نوع بشری  خود هستند. که  همچنان  فراوان  فصول  نوع بشری را  تکامل  طبیعی، در تولدات  مکرر  نوع بشری را  ندارند.  که  عقل  کافی  برای  درک  اهمیٌت  سلوک الهی را داشته باشند.

أهل قری

مردم دهات و قریه ها  نیستند، که آنان را جاهل و بیسواد بگویند، بلکه أهل وشایستگان و صاحبان قرٌه های  شهود، و یا سالکان با برخی  قرٌه های  شهودی  میباشند. سالکان قرٌه گیر  در عزلتگاه سلوکی  خورٌه مندانی  هستند که وسیله و قرٌه الهی  خود را دارند. آغاز از پیر کامل حسینی زنده، تا بقیٌه  مراتب  تجلٌیات بعدی را دارند.

أهل  کتاب

سالکان  ولایتهای ششگانه نوع بشری که  بسلوک  الهی  مشغول  هستند. ومانند پیروان  مذاهب قشری نیستند که مشرک  باشند. أهل  کتاب ادیان، بمعنی  دارندگان  کتاب آسمانی  چون  قرآن و تورات نمبیباشند. که  بسیار ادیان کتاب  ندارند ولی سالک هستند. و این  کتابها چون قرآن واوستا و انجیل وتورات را  پیامبران  ننوشته اند. گرچه ازگفته ها و  اخبار  انبیا  استفاده  کرده اند. سالکان با  اولیای  الهی  خود بمعرفی  خداوند پیمان بسته اند. گوﺌی در  نوشته و کتابی  متعهٌد شده اند. و سفارش محمد برای أهل  کتاب  خاص  یهود ومسیحیان  نبوده،  که  قوم (تبٌع)  در  یمن، مانند قریشیان قبل از  محمد،  زردشتی  بوده اند. وتبعیٌت آنها تمرکز  وتوسٌل در وسیله الهی بوده است. همه  طریقتهای سلوکی  هر شش ولایت  موجود در نوع بشری أهل  کتاب  هستند. تا نوبت  ولایت  هفتم  مهدی موود در ٥٥ قرن  دیگر در جهان آغاز  گردد که نوع فوق بشری مبکوﺌیم .

أهل  الذکر

 قرآن  میگوید اگر  معنی آیات را نمی فهمید، از (أهل الذکر)  کمک  بگیرید. که  اینان تسبیح  بدستان  داﺌم نیستند. و حتی  سالکان ولایتها  که مدام  در اذکار توحیدی  دفع  شرک نمی باشند  که هنوز بمعنی  سلوکی  وباطنی  قرآن وهر  کتابی آشنا  نمی باشند. مگر  پس  از کمال وبازگشت  بخلق. که  همه  کاملان الهی  زنده  هر شش ولایت  الهی  هستند، و از کتب مقدٌس  خود فهم وبرداشت  سلوکی  دارند. و یا قرآن  که همان  (دو قرٌه)  اکتشافی  محمدی  هستند. وکاملان الهی زنده  میتوانند،  معنی  سلوکی  کتاب  قرآن  که عمر  وعثمان  از برخی مطالب  پیامبر استفاده  کردند، و حذف  و اضافات و تغییر و تبدیل بسلیقه خود، و بنفع  حکومت  دینی خویش نمودند. ولی برای مقاصد  غیر الهی  خود استفاده  کردند. که  بقول  مولا علیٌٌ  در نهصد جای آن  دستکاری  نمودند. ودر مقابل  پولی که از یادشدگان کلام  محمد  بودند  حذف  نمودند. پس  أهل الذکر  تنها  کاملان الهی ولایت  محمدی  هستند. که خود  قرةٌ های شهودی هفتگانه ولایت  محمد را دارند.  وخود نیز  قرآن  ناطق سالکان خود هستند. که  کلام آنان  کلام خدا  میباشد. و بقول  فردوسی  چو فرمان  یزدان چه  فرمان  شاه  الهی  پیر  کامل .  أهل  الذکر  که  مدام  در یاد خداوند میباشند،  چون مراتب  شهودی همیشه  بخاطر آنان هست،  وخود  نیز  از مراتب  الهی شده اند.

أهل حقٌ

تنها  قوم  بخصوصی أهل حقٌ  نیستند. بلکه تمام  سالکان  ولایتهای  الهی ششگانه  نوع بشری  أهل  حقٌ وحجٌ شهودی  میباشند. که  شهود قاﺌم در ولایت  محمدی  حجٌ أکبر را دنبال  میکنند. همه أهل  حقٌ و خداوند، و جویای  حقایق  الهی و شهودی  میباشند. طریقت (ایلی الهی) ها اگر بسلوک با اولیای الهی خود  بمعرفی  خداوند عمل  کنند، أهل  حق  هستند. ولی  نه تابع  آخوندهای غیر سالک  خود، که  بصورت  احزاب  اجتماعی  منافع  آخوندها را  تأمین نمایند. ولایت  زردشت در  خاورمیانه وخاور نزدیک، مادر طریقتهای بسیار  زیادی  میباشد. که  در کوهستانها بعقاید  منشأ زردشتی خود ادامه  میدهند.که  غلبه  خلفای غیر سلوکی  اسلامی  اموی  و عباسی و عثمانی ، نتوانست آنان را از بین ببرد. مانند ایلی الهی ها یا علیٌ اللهی، و دروزی ها و ایزد پستان، که دشمنانشان آنان یزید پرست میگویند. طریقتهای  سلوکی در حدٌ أکثر  مراتب  شهودی  در حدٌ پیامبر اولی  العزم آنان میباشند. زردشت بنور چهارم مرتضوی  وپنجم عرش  مصطفوی  رسید. و همه  طریقتهای سلوکی آن بهمین مراتب شهودی  میرسند.  که یهودیان  (کیان خورٌه) آنان چون زردشتیان نور  ایلی یا ایلیا  شهود چهارم مرتضوی میباشد.

الهام  ووحی

پیام  رسیده بدل  پیامبران وکاملان  الهی  امٌ شده  وهوم و اوم  کرده، تا  سالکان دیگر را اوم میدهند. وحی نیز الهام  الهی  میباشد. که برخی  آنرا  مختص پیامبران اولی  العزم  میگوید. ولی  محمد  میگوید که  زنبور  عسل نیز  وحی  از خداوند دارد، که چگونه  خانه خود را منظٌم  بسازد.

          ایل و ایلات

قبایل  وطواﺌف ایل الهی  یا ایلی الهی های معروف  بعلیٌ اللهی  در ایران و علویٌون در سوریه، که  اینان در أصل زردشتی  بوده،  بقصد دیدارالهی  ایلی و ایلیا، مانند یهودیان  که هردو نیز ولایت سلوکی  زردشت را دارند.  وبرای  حفظ  خود از مزاحمت مسلمانان مهاجم در کوهستانهای ایران وعراق و سوریه شهرت علیٌ اللهی ها  پیدا کردند. ولی همان علیٌ مورد  نظر شیعیان مسلمان  نمی باشد. که محمد را نیز  قبول ندارند.  ایل یا اله و خدا  هر مقام الوهیٌت ووسیله  تألٌه وتوسٌل عبادی است. بنی  اسراﺌیل سالکان  بأیل و اله  شایسته شهود و  اسراء و معراج عرشی هستند. برای  زردشتیان یهودی شهود  چهارم نور مرتضوی  در تسمیه  محمدی است. یا ایل و ایلیا در تسمیه  ولایت ابراهیمی زردشتی . (بیت أیل) خانه خدا، کعبه یا اورشلیم همان خانقاه هر پیامبر تا زنده  بوده، ویا  پیر بازگشته بخلق زنده  در آن  خانقاه  وجود داشته باشد.  (ایلچی)  سفیر مطمأن فرستاده خداوند،  پیر کامل وولیٌ الهی معرفی شده  خداوند بچند  سالک آن ولیٌ  الهی  میباشد وتا  زنده  باشد. ایلیا یعنی (ایل مسی) یعنی خدای من است. یا شهود نهاﺌی نوری کامل هر ولایت. نام پیامبر معروف یعقوب با سراﺌیل، که  یهودیان مصری خود را  فرزندان  یعقوب میدانند. که هر  پیامبری  اسراﺌیل و اسراء عرش ولایت  خود را نموده است. ایلی آرزوی زردشتیان که (کیان خورٌه) آنها وایلی یهودیان  زردشتی شاخه ای  از  ولایت  زردشت است. و همان  علیٌ است.  که  محمد این نام  جدید را بر مولا  علیٌ گذارد. که هر کامل  الهی  نام مقدسی  از خداوند  دارد.  مولا بقول  خودش، مادرم مرا  حیدره  صدا میزد. عبارت معروف مسیح در  وقت  بصلیب  کشیدن او، که گفته ( ایلی ایلی لما سبقتنی) خدایا خدایا چرا  مرا رها کردی. وخطاب  مسیح بشهود پنجم نور مصطفوی او  میباشد. وبعید است  مسیح  چنین منظور داشته،  که مسیحیان  قشری امروز  میگویند.  بلکه  میگوید، خدایا چرا زودتر نیامدی. که  در تولد بعدی روح  مسیح در تن بشری  علیٌ بشهود صورت  مصطفوی برای  امکان  شهود هم اکنونی  نور قاﺌم را  خواهد داشت.

ایلی و ایلیا

ایل یا اله (الاه) یک مقام الهی، مانند  مقام ربٌ و فرشته میباشد. که تمام مراتب  تجلٌیات  الهی دارند، که وسیله تآلٌه  وتوسٌل  عبادی سالکان  میباشند. ولی  همچنان الله  نیستند. پس  سالک واصل  بهریک  از  مراتب  ولایت و اله  خود،  اذکار توحیدی  را، مانند (لا اله الاٌ الله) را  تکرار  مینمایند. در خاورمیانه ایلی الهی ها،  که  بعلیٌ اللهی ها یا علویون معروف  هستند، از این جمله میباشند. یهودیان  که  پیامبر اولی  العزم وکاشف  شهود برتر نور  مرتضوی نیز (کیان خورٌه )وشهود برتر  خود را  نور ایلیا یا ایلی میدانند. که  اگر  بطریقت الهی   زردشت وابراهیم  وموسی   بسلوک  الهی  بپردازند، بنور مرتضوی  ایلیا  میرسند. تا در تولد  بهتر بعدی در ولایت  مسیح،   باز پس  از  تکرار  شهودهای  پیشین خود بنور مصطفوی مسیح میرسند. که  مقامی  الهی  وبهشتی بالاتری  میباشد. که باز شش قرن  بعد در  نوع بشری  بهتری،  با کرامات و عقل وامکانات بیشتری  خواهند بود. که با ولایت محمدی  بنور قاﺌم  برسند.  که پایان  تکامل  روحی  وشهودی  میسٌر  نوع بشری  میباشد. تا هفت هزار سال بعد با ولایت  مهدی  موعود  محمد و زردشت، بنور ربٌ رحمان  خواهند رسید.  که  روح محمد و علیٌ نیر  نرسیده و با ولایت  مهدی خواهند رسید. هر دین سلوکی بخصوص در ادیان اولی لعزم آدم  کیومرث،  هندوان ومیتراﺌیان و بوداﺌیان اسامی  تجلٌیات  الهی  خود را دارند.  ودر مذاهب قشری  آنها، باز  هر گروه اسامی  مورد  اصرار خود را از ارباب فصول  نوع بشری  و شهودهای  مقدماتی ولایتهای  سلوکی دارند. و برای آنها  با روان خود میجنگند. که نتیجه  رضایت  الهی  دارند. مگر در سلوک  الهی  ولایتهای  خود، که  پیر  کامل الهی  مناسب خودرا از خداوند در رؤیا خواهند شناخت .

ایران ویج

اصطلاح اوستاﺌی برای روح  ایران  زمین در عوالم  الهی،که مکان  اولیای  الهی بوده  ونه   سرزمین  ایران  سیاسیو و ایران نیز سرزمین آریا شدگان و الهی  شدگان  کامل  با هر ولایت  الهی میباشد. ونه  سرزمین  ولایت  فقیه و جایکاه  غیر سالکان  الهی .

اینتویشن

لفظ انگلیسی و لاتینی که  هم معنی  با لفظ عربی (انطواء) و تا  شدن و ( توی  خود  فرورفتن). و همان  لفظ  فارسی تو و درون روان و ذات خود شدن سالکان،و  در هنگام  تمرکز   وتوسٌلات عبادی در وقت سلوک  است.  که  خود را در  میان نمی بینند. و بشهود برتری از تجلٌی  الهی  میرسند. که  تجلٌی  ششم  نور قاﺌم واجب  الهی برای نوع بشری  است. وکسانی  که  خداوند آنان را اصطفا و برمیگزیند، با  مقام  پیامبری،  چون محمدی  زنده  برای  چند سالک  احتمالی  خود بخلق  باز  میگردند، که روحی الهی و موقتا در تن  بشری  خود هستند. تا محسوس  وملموس  سالکان  خود گردند. سالگان  دراین  حالت  بوحدت  وجود  خود، و حال  صمدیٌت میرسند،که  خاص  واردین  عوالم  الهی  میباشد . که سالک  در این احوال خود را در میان نمی بیند. وچون  قطره ای  در دریا قرار میگیرند. که هم الهی هستند وهم  قطره ای جدا از خدا  نیست .

انطواء ودرون گراﺌی

سالک در دوره عزلت  سلوکی مدام  در تمرکز  وتوسٌل  عبادی،  با بت  الهی وقبله خود صورت  پیر کامل  بمعرفی  خداوند، چنان  غرق عشق ورزی وکسب  (این همانی)  روح  الهی  میباشد، که خود را درمیان نمی بیند. وهمان  اینتویشن لاتینی، که انطواء قریش زردشتی  الأصل، از لفط (توی  خود)  فرو رفتن است. که سالک خود را  در میان نمی بین.د و قطره ای در دریا  میگردد. که خود را مشخٌص برای  خود نمی بیند. مگر در تولد  دوم  الهی با شهود عرش رحمان، که محمدی  زنده  چند سالک  خود میگردد. ویا  در  تولد  نوع فوق بشری  هفت هزار سال  بعد،  در ولایت  مهدی  موعود محمد،  که صورت و سیرت و(موجودیٌت  چهاربعدی) و هزاران  برابر عقل  نوع  بشری  را خواهند داشت.  که تمام  کهکشان راه  شیری را  میتوانند  رفت وآمد  کنند.

  ایمان

اسلام یا  مسیحیٌت وهر دین  حقیقی، که  همان  سلوک  الهی  میباشد. که اوم نماید و ایمن ودر أمان از  مجازات الهی  میباشند. که تنها وظیفه پیامبران وتنها  خواسته  خداوند،  که سرنوشت  بهشت وجهنٌم پس  از  مرگ را تعیین  میکند. ایمان یا اسلام و تسلیم سلوکی، و اوم  کرده در علم وعمل، بآنچه آگاهی سلوکی مییابند است .  علاﺌم ایمان اقرار بتوحید خداوند، یعنی قرٌه گیری تا وحدت  وجود شهود  سالک با وسیله  الهی بمعرفی  خداوند. و نیز از علامات ایمان  بگفته  پیامبر، ایمان بکتابهایش. یعنی  ایمان عملی با وظایف مکتوب هر پیامبر، که  تنها  سلوک  الهی  میباشد. ونه  کتاب  تورات و قرآن و غیره. که  پیامبران ننوشته اند. چه  رسد که  بنادرستی  میگویند، که  این  فرآن  عینا از خدا  رسیده است. درحالیکه  دستکاری راویان بسلیقه  عمر،  بخصوص  دستکاری عثمان بعنوان اصلاح،  که خود را متخصص زبان  عربی  میدانست. بقول  مولا  علیٌ در  نهصد جای آن،  حذف  واضافه  ودستکاری در مقابل رشوه  شده  است. که  قرآن خداوند برای سالک همان  پیر کامل  زنده  بمعرفی  خداوند است. که قرآن ناطق  چند سالک  خود میباشد.  بقول فردوسی  چه فرمان  یزدان چه فرمان شاه  الهی. که  بقول  پیامبر  دست و زبانش  دست  وزبان  خداوند  میباشد. ونیز  از  علاﺌم  ایمان باوری  داشتن برسولانش، بخصوص پیامبر و هر کامل  الهی  زنده ارسالی  خداوند بخلق  است. و اینها  علاﺌم ایمان نظری  وعملی سلوک  الهی  میباشد.مسیحیان  اصطلاح ایمان را بکار میبرند، که  مقصودشان دین  مسیح برترین ولایت الهی  زمان خودش تا بعثت محمد بود.  ایمان  یعنی باور  داشتن بمقامات  الهی متقدٌمین، اولیای  قبلی بخصوص پیر  کامل زنده  بمعرفی خداوند بهر طالب  لقای  الهی است. و ایمان را  در باوری  بمسیح و انجیلهای چهارگانه نیست. بلکه سلوک  الهی  واوم نمودن، همان  ایمان براه  خدا در تکامل  روان سالکان  نوع بشری  است. و نصایح پیامبران ووعده های  الهی آنان، بخصوص پیر کامل  بمعرفی  خداوند. (نصح  بنی  اسراﺌیل)  همان سلوک  الهی است. که   انبیا کسی را  بزور  وادار بسلوک  الهی  نمیکردند. پس  نصیحت  میکردند. ولی  همه  مذاهب  قشری پیروان  خود را بزور تازیانه ولایت  فقیه، و باعتقادات بی پایه  در  دل  پیروان خود  وادار مینموده و مینمایند.

أیٌوب

پیامبر یعنی بازگشته از خدا در ذهاب و ایاب سفر الهی کرده است.  که هر کامل الهی  زنده  هر شش ولایت  سلوکی چنین میباشد. سالکان قبلا بی  دین  یا بد دین قشری پیرو ولایتهای  هر فقیه سفیه  بوده اند. که  راه الهی خود را در  سلوک  یافته، وتوبه  سلوکی  بدست یک ولیٌ الهی  زنده بازگشته بخلق  نموده، که خداوند در رؤیا بطالب  لقای  الهی  معرفی  نموده است . (اوٌاب) نیز  سالک است ونه قشری های  مذهبی، در هر دین غیر سلوکی  وقشری. ایٌوب  پیامبر بنی اسراﺌیلی در ولایت  زردشت وابراهیم بوده، که با شهود چهارم نور ایلی مرتضوی وعرش  مصطفوی بخلق  باز  گشته است . ایٌوب کاملی  است  که از مجازاتهای  جهنٌمی  نجات  یافته، ودر  نسخ  بشری  بهتری  در ولایت مسیح  متولد میشود،  که  با تجسٌم  انسانی مسیح،  کاشف  نور مرتضوی  بسلوک  بپردازد، تا  بنور مصطفوی پدر آسمانی  مسیح  برسد. که باز در تولد بهتر  بعدی، با ولایت محمدی  بنور قاﺌم  برسد. تا بعدها با  ولایت مهدی  بنور رحمان نیر برسد. و این  سلسله  ولایتها و تجلٌیات نوری و عرشی، و تجسٌم  انسانی  این مراتب الهی تا ءبد بی انتها ادامه  خواهد داشت. وهرکس  در این میانه  سرکشی  کند، و بوظایف  الهی  همان  نوعی  که  هست نپردازد. قسمت  عظیمی  از  امتیازات وکرامات و شهودهای  پیشین خود را  نیز از  دست میدهد.  گرچه  قبلا نیر بارها  پیامبر شده بوده که  بتجلٌیات بالاتر میرسیده است. گناهان جهنٌم ساز هر أمر مخالف ومخالفت  با دستورات  سلوکی  پیر  الهی  زنده  میباشد. ونه  گناهانی  که آخوندها  میگویند.  حتی اگر بدرستی  نقل  کلام  پیامبران را  کرده باشند.  زیرا انبیا برای  چند سالک  خود دستورات  دینی  وحرام وگناه میدهند. ولی نه برای  همه  زمانها و انسانها.  ایٌوب رنجهای  انسانها را در زندگی و در کارماهای پس  از مرگ، نتیجه  کمبود شرایط  لازم  برای  زندگی  الهی،  در  صورت  فصل نوع بشری که هست میگوید. و سالکان  با  تزکیه  نفس در  تخلیه و تحلیه،  در شرایط سلوکی  وبا ولیٌ الهی  زنده، میتواند هرچه  بیشتر همٌت  کند. مفاسد  روان خودرا برطرف  نماید. که هم  عذاب بلایای  دروه  سلوک  او کمتر، وهم پس  از  مرگ  دوچار کارماهای  حقیر نسخ ومسخ  نمیشود. وچون  بنوع برتر بعدی متولد شد، با کمبود کرامات  بالفعل نباشد.  که آنگاه  سرکشی  از  دستور الهی برای  تکامل  روح  خود را مینماید. عدم  سلوک  الهی  در تولد کنونی  در هرکس،  نه فقط معایب وعقده های  نا خودآگاه  آنان کم نمیشود، که  روز بروز بیشتر میگردد. و از هم اکنون عقل و قدرتهای  حیاتی  او کمتر  میگردد. معصیت خدا  عصیان و سرکشی است. که  خود  گناه سلوکی  میباشد. ویا  از  دستوران  پیر الهی، که  اگر  بپیمان سلوکی  نیز اقدام  کرده باشد.

أیکه

(أصحاب الأیکه)  مدٌعیان باطل امور  دینی و سلوک  الهی، که در رأس آنان  آخوندهای  همه مذاهب  قشری در همه ادیان اسمی  و غیر سلوکی  میباشد. که  از نظر الهی  ستمگری  بدیگران  میباشد. که  مانند  دیگر  احزاب  سیاسی، بفکر  منافع مالی ومقام اجتماعی و برتری  جوﺌی بر  دیگران  میباشند. و حقوق  دیگران وحتی  رقیبان وهم طرازان  خود را لگد مال  میکنند، و عمر  خود را تلف  کرده   کرامات بالفعل  نوع بشری  خود را سوخت لذٌت ها   مینمایند.

أیٌامی

زنان بی  شوهر و نیز  شایستگان  سلوک  الهی  که  پیر الهی  ندارند. چون  یتیمان بی  پدر  الهی  هستند. و زنان  اوم  کننده  را (اماء) میگویند که  میخواهند (امٌی) یا (امٌ المؤمنین)  کامل الهی  شوند.

الأیٌاٌم دول

روزها و عمر گذران است و تداول ومداوله  دارند، و که  دست بدست و بامروز وفردا میگذرد. انسان ها از آدم،  نخستین  پیامبر اولی  العزم  کاشف  نور  حسینی همه  سالکان ولایتهای بعدی، همیشه یکسانی شریعت و سرچشمه دستورات سلوکی از ولایت  الهی  دارند. که مکمٌل هم  هستند ولی نقض  یکدیگر  نمیکنند. مانند کلاسهای یک  مدرسه که  مکمٌل  هم هستند. ودر نوع بشری شش ولایت  الهی  تا کنون، که  از طرف  خداوند فرستاده  شده، که  ششمین  آنها محمد بود و هفتمین را  مهدی  موعود در ٥٥ قرن  دیگر، باکشف  نور برتر رحمان بخلق  باز میگردد،  که نوع فوق بشری را نیز آغاز  مینماید.  والاٌ  تمام  ادیان  ومذاهب  غیر سلوکی، جز  فریب کاری  آخوندهای جاه  طلب آنها را ندارند. زیرا پاکسازی  عقده ها و مفاسد  روان  بشری  خود نمیکنند. که با تخلیه وتحلیه  بهدایت  پیر کامل  بمعرفی  خداوند  موفق  بدیدار مراتب  تجلٌیات  الهی  شوند.

این همانی

سالکان  شاهد مراتب  تجلٌیات  الهی، خود نیز همان مقام الهی  مشهود خود را مییابند.  که از (این همانی) میگوﺌیم. البته  در مقام  الهی  وروحی،  و در فهم وعقل و اخلاق و احوال، ونه  در یکسانی  مادی. که  نه مراتب الهی  مادیٌات تن  انسان را دارند، ونه  مادیٌات  تن  انسان شایستگی معراج  های الهی  دارند. که  منحصرا معراج اولیای  الهی در روح وشهود و الهامات لدنٌی معقولات و احوال مینوی  است.  گرچه  انسانها با  افکار آلوده  خود معراجهای  غیر الهی  دارند، که بسرچشمه های  الهی  نمیرسند . بودن و(کینونت) مکانی خاص هستی  مادی ناسوتی  میباشد. و الاٌ فعالیٌتهای  ذهنی  ونیز احوال  ومقامات  الهی ارواح  الهی  شده، (مکان در لا مکان)  دارند. زیرا  در مکان بودن، تنها  در امور مادی  چون تن  انسان  میباشد. حقارت نوعی پس  از  مرگ  برای  ارواح  انسانهای  کارماﺌی، تولد  در صورت های یک  نوع  حیوانی میباشد. پس  برخلاف  معراج روح،  سقوط  روح  حیوانی  بیک  صورت  نوعی حقیر تر میباشد. تا دوباره  از  نردبان انواع بالا آمده، بنوع بشری  وهمین  سلوک الهی  تا نور قاﺌم باید برسند.  که  بانواع فوق بشری  عظیم تر  بروند.

ایدآلیسم

کمال طلبی در  انتخاب راه  زندگی است. مادٌیون فلسفی و غیر الهی، اگر کمال برتر از  نوع بشری خواسته باشند، در صدد جمع نموده آنچه  مفید  نوع بشری  وزندگی  بشری  حیوانی  میباشند. و بهر قیمتی که بوده باشد. ولی  بفکر آثار منفی این تفکٌر ماتریالیستی ئ فلسفی خود نیستند. که سالکان  ایدآل طلبی و بهترین را میجویند، که  نوع فوق  بشری  بهتر در جهان است. پس  زندگی  نوع بشری را  برای آن  میگذارند. بخصوص  که مرگ  نوعی  در پیش  هست. که مادیٌون هرچه أندوخته اند زمین  میگذارند ومیروند. ولی سالکان و الهیٌون بدون حسرت  بعدی، هر چیزی را  زودتر از  خود دور  مینمایند. تا شرایط  لازم  برای  زندگی  نوع فوق بشری را  هرچه  بیشتر فراهم کنند. که این  ذخیره ها را در ژنتیک  روحی  خود، که مرگ  و آغاز فراموشی ها ندارند. سالکان وکاملان ولایتها  اندوخته مینمایند، که بصورت  پاکسازی  روان، از  موانع ومعایب، وتأمین  نیازمندی های  لازم  می کنند. که  کرامات  بالفعل  ضروری برای  تولد  بهتر  از  نوع بشری را داشته باشند. و تجلٌیات  شهودی  سالکان  مدرک قبولی  خداوند است. و سمبول امتیازات  فوق  بشری  در تن و ذهن و روان و بعد چهارم  روح  الهی، که با شهود  نور قاﺌم در سلوک و رؤیا کسب  کرده اند. ماده  گرایان ماتریالیست عاشق  نوع بشری،  وهوسها و وحشگری های خود خود هستند. که اگر مرگی نبود عیبب  زیادی  نداشت. پس  تصوٌر زندگی  داﺌم   نوع بشری را دارند. چون سرگرم لذٌتهای جسمی  وجنسی  و اوهام  ذهنی هستند. ولی سالکان  امیدوار بوعده های  الهی  و احوال  رؤیاﺌی و شهودی  خود هستند. که هم بقیٌه  زندگی  بشری  را آرام میگذرانند، وهم  وعده زندگی های بهتر  نوع فوق بشری را دارند. که هزاران برابر عقل  بشری  را خواهند داشت. وتمام  کهکشان راه  شیری را  جولان میدهند. و اکتفا بزندگی در کره  زمین نمیکنند. مادیٌون بغلط افکار  دینی را  ایدآلیسم میگویند، در حالیکه  الهیٌون سلوکی افکار دینی  و قشری  همه   ادیان ومذاهب را نا درست میدانند که بد دینی  میگویند. که  بی دینی بهتر  از  بد دینی  میباشد. که  سالکان  به دینی دارند. که  زندگی  بهتر  بعدی را برای  آنان  در تربیت  تن وذهن وروان بشری  تأمین  مینمایند.

ایرج و سلم وتور

فرزندان  افسانه ای فریدون، سمبول  انسان های متفاوت در أمر سلوک  الهی  بوده اند. که در شاهنامه  تاریخی  شدند. یکی  سالک  الهی ایرج، و یکی  در تسلیم  اجباری بخداوند.  چون  قشری ها که سلم است وتور، و مخالف سلوک الهی بودند. که سلم وتور کشته شدند وتمام  داستانهای  شاهنامه، بیان افسانه ای  برای روش  سلوک  الهی  زردشت است. که در عصر  مزاحمت  مسلمانان بزردشتیان  در ایران، این  داستانها احساس ملٌی را در ایرانیان بیدار نگاه  داشت. که ایرانیان مانند  مصریان وغیره  بطور کامل عرب نشدند.